PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : یک خط برای کسی که دوسش دارم ....



صفحه ها : 1 2 3 4 5 6 [7] 8 9

javad jan
08-19-2014, 10:55 AM
..
خداوند روز اول آفتاب را آفرید ...

... روز دوم دریا ...

... روز سوم صدا ...

... روز چهارم رنگها ...

... روز پنجم حیوانات را ...

... روز ششم انسان را ...

... و روز هفتم خداوند اندیشید که دیگر چه چیزی را نیافریده است : ...

"... پس تو را برای من آفرید ... "

javad jan
08-19-2014, 10:55 AM
بغض کن اما نبار، خشک شو اما نریز، دیر کن اما بیا......

javad jan
08-19-2014, 10:55 AM
تو دنیای منی اما تو دنیای تو من هیچم...
تو گوش لحظه های تو چه بی آوازه میپیچم
چه معصومانه میخندی به من که از تو مایوسم
به من که در حضور ماه تورو با گریه میبوسم
نگاه من پر از بغضه یه بغضی خالی از امید
نگاهی که تو آغوشش تورو آهسته میبخشید

javad jan
08-19-2014, 10:55 AM
تو دنیای منی اما تو دنیای تو من هیچم...
تو گوش لحظه های تو چه بی آوازه میپیچم

javad jan
08-19-2014, 10:56 AM
برگ سبزم که به پاییز گرفتار شدم
خش خشی در گذر مکتب دیدار شدم


غصه ام در حد و اندازه دلدار نبود
قصه کودک بدخواب دغلکار شدم


من که روزی به جنون درس جنون میدادم
روزگاریست که در بند جنون خوار شدم

منطق و فلسفه ام دست به دامان همند
که نبینند چه سان شهره بازار شدم


آسمان خیره به چشمان من و مجنون است
حیف آن دم که ازین خاطره بیدار شدم


شبنم صبحدم چشم غزلخوان توام
قافیه ساز و غزل سوز غم یاز شدم


کودکانه به سراپرده عشق تو شدم
تو ببخشای گرت زمره اغیار شدم


صاحب هیچ نیم در غزلستان تو لیک
حمله ور بر صف وصف تو چو تاتار شدم


بیت ها پشت سر هم ز قلم می بارند
قافیه، وزن، ردیف، از همه بیزار شدم


دادگاه (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87) ی که به خواهان من از وعده توست
قاضی و محکمه و حکم، گنهکار شدم


از دفاعیه امیدی به عطوفت ز تو نیست
زهر هجران تو نوشیدم و بیمار شدم


می سپارم به خدا قصه فرهاد کشیت
من که در پیش نگاه همه بر دار شدم


تو بمان تا بروم از گذر خاطره ها
مضطرب ماندم و دلتنگ تو صد بار شدم


تو بمان تا شنوم خنده زیبای تو را
تو بمان تا که نفهمم ز چه خونبار شدم


تو بمان تا که بخوابی سحر رفتن من
گله ام نیست که در آینه هم تار شدم


بعد قرنی تو نشسته به سر قبر منی
خوب بنگر چه غریبانه سپیدار شدم!

javad jan
08-19-2014, 10:56 AM
شبِ آرامش چشمت. ترانه
نگاهت می کنم باهر بهانه


بغل واکن مرا در خود رها کن
نوازش کن تنم را .عاشقانه



خیابان درتب و تاب قدم هات
هوس دارد برقصد .دخترانه

پرستودر شبستان نگاهت
به سردارد هوای آشیانه


پریشان کن همه آرامشم را
بکش شب های یلدارابه شانه


شب مهتاب وچشمان تو زیبا
ومن می ترسم ازخواب شبانه


دوباره باتوام تاکودکی ها
دوباره . بازباران. با ترانه

javad jan
08-19-2014, 10:56 AM
وقتی که آیینه ها به هوش می آیند

من را با تمام خاطره هایم نشان می دهند

هیچ گاه سیاه و سفید های صورتم من را چنین حقیر ندیده بودند

در انتهای این راهها جز عرق های شرم

بر پیشانی کوتاهم چیزی نیست

سخن از خش ، خش خزان نیست

سخن از یک جرم نیست

سخن از روزیست و گناهی

گناهی به وسعت ناپاکی دنیا

وقتی من خیابانها را بی هیچ مقصودی می پیمودم

تنها بازتاب نور آیینه ها را می دیدم

اکنون در قفس نگاه آیینه ها به دام افتاده ام

و قصه حس و این تن به پایان خود نزدیک است


امین آذرپور

javad jan
08-19-2014, 10:57 AM
یک گیلاس شراب !
برای اینکه من را
بی تو بَرَد ...
یا تو را
به آغوشِ خوابم آورد ! ..

javad jan
08-19-2014, 10:57 AM
برام از خاطره سنگري بساز
بيد بي ريشه رو شن باد مي بره
نسل بي گذشت رو خاك غريب
مثل شخم كهنه از ياد مي بره

javad jan
08-19-2014, 10:57 AM
دست،چون یک سایه بان

روی ابرو را گرفت

اشک از چشمم چکید

از تو حتی یک خبر نشنیده ام

هیچ راهی نیست پیش روی من

تا بگویم عاشقت گردیده ام.

javad jan
08-19-2014, 10:58 AM
به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

(فاضل نظری)

javad jan
08-19-2014, 10:58 AM
سلام . روز قشنگی ست . دوستت دارم
چقدر عاشق این جمله های کوتاهم !

javad jan
08-19-2014, 10:58 AM
بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد


دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
تبدیل به غوغای حسادت شده باشد


دل در تب و طوفان تنوع‌طلبی چیست؟
باغی‌ست که آلوده به آفت شده باشد


خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد!



از وهن خیانت به امانت چه بگویم
آنجا که خیانت به خیانت شده باشد!


شرمنده عشقیم و دل منجمد ما
جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد


مقصود من از عشق نه این حس مجازی‌ست
ای عشق مبادا که جسارت شده باشد!

javad jan
08-19-2014, 10:58 AM
چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهايي است
ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشايي است
مرا در اوج مي‌خواهي تماشا كن، تماشا كن
دروغين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن
در اين دنيا كه حتي ابر نمي‌گريد به حال ما
همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها

فقط اسمي به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالي قلم خشكيده در دستم
گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
رفيقان يك به يك رفتند مرا با خود رها كردند
همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند

شگفتا از عزيزاني كه هم آواز من بودند
به سوي اوج ويراني پل پرواز من بودند
گره افتاده در كارم به خود كرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دارم
رفيقان يك به يك رفتند مرا در خود رها كردن
همه خود درد من بودند گمان كردم كه همدردند

ترانه‌سرا : اردلان سرفراز

javad jan
08-19-2014, 10:58 AM
طاقت من طاقت دل طاقت سنگ است
غزل پريده رنگ است دل ترانه تنگ است
نه در زمين نه در زمان جاي درنگ است
بيا كه وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است
مرا حوصله تنگ است
هر كسي هم نفسم شد دست آخر قفسم شد
من ساده به خيالم كه همه كار و كسم شد
اون كه عاشقانه خنديد خنده‌هاي من رو دزديد
پشت پلك مهربوني خواب يك توطئه مي‌ديد
رسيده‌ام به ناكجا خسته از اين حال و هوا
حديث تن نيست مرا طاقت من نيست
مرا طاقت من نيست مرا طاقت من نيست
نه در زمين نه در زمان جاي درنگ است
بيا كه وقت تنگ است مرا حوصله تنگ است
مرا حوصله تنگ است

javad jan
08-19-2014, 10:59 AM
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند؟؟؟؟

javad jan
08-19-2014, 10:59 AM
پرنده های قفسی عادت دارن به بیکسی
عمرشون بی هم نفس کز میکنن کنج قفس

نمیدونن سفر چیه
عاشق دربه در کیه
هر کی بریزه شادونه فکر میکنن خداشونه
یه عمره بی حبیبن
با آسمون غریبن
این همه نعمت اما همیشه بی نصیبن

چمیدونن به چی میگن ستاره
چمیدونن دنیا کیا بهاره
چمیدونن عاشق میشه چه آسون پرنده زیر بارون
تو آسمون ندیدن خورشید چه نوری داره
چشمه ی کوه مشرق چه راه دوری داره

قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودم
مهم نبود پریدن ولی برنده بودم
فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی
غصت میگیره وقتی میدونی و میبینی

چمیدونن به چی میگن ستاره
چمیدونن دنیا کیا بهاره
چمیدونن عاشق میشه چه آسون پرنده زیر بارون

پرنده های قفسی عادت دارن به بیکسی
عمرشون بی هم نفس کز میکنن کنج قفس

نمیدونن سفر چیه
عاشق دربه در کیه
هر کی بریزه شادونه فکر میکنن خداشونه
یه عمره بی حبیبن
با آسمون غریبن
این همه نعمت اما همیشه بی نصیبن


چمیدونن به چی میگن ستاره
چمیدونن دنیا کیا بهاره
چمیدونن عاشق میشه چه آسون پرنده زیر بارون

javad jan
08-19-2014, 10:59 AM
قاصدک ها را نتوان در بند کرد
چون آزادند و آزاده . چون رهایند و خالی از هر قید و بندی

javad jan
08-19-2014, 11:00 AM
خدايا
ياري ام ده تا به حال خستگان نظر محبت بيفكنم،
درون فرو ماندگان شاد كنم،غريبان را به مهرباني دريابم و اشك يتيمان پاك كنم.
دستگيرم شو تا تيغ روزگار بر من تيز نشود
و مرا رنجور و غريب و درمانده نگرداندتا آنچه مي توانم نثار كنم و در خير تو همواره به رويم گشوده باشد.

پس مرا دلي بي كينه عطا كن
تا در هر كجا جز بذر عشق نكارم
و همواره به خاطر بسپارم
كه شايد از من ناتوان تر بسي باشد ،
اما از من تواناتر هم كسي هست

javad jan
08-19-2014, 11:02 AM
شبگرد عاشق در نگاهت آسماني ديده ام

صاف و آرام پر ستاره

در ته عمق سكوتت

يه صدايي پر گلايه

مانده است اما خموش است

طاقت گفتن نداري

اشكهايت طاقت ماندن ندارند

آري اي بيد مجنون پريشان

در نگاهت پر گلايه

پر ز حسرت آه و اندوه زمانه

ديده ام اما چه گويم

طاقت گفتن ندارم

javad jan
08-19-2014, 11:02 AM
بدلم می خواهد از دنیا بگویم
تمام انچه هست در دل بگویم
درون این قفس تنهای تنها
نشینم از غم دنیا بگویم
به شطرنج سرا پا مکر دنیا
حدیثی از بد این مات گویم

javad jan
08-19-2014, 11:03 AM
چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی که در دست چوگان اسیرست گوی

javad jan
08-19-2014, 11:04 AM
خدا وصیت منو گوش بده نامه مو بخون شاید دیگه من نباشم مواضب عشقم بمون میسپارمش بهت میرم تمام تار و پودمو یه وقت نیاد برنجونیش کسل کنی وجودمو خدا یه وقت کسی نیاد بدزده قلب ساده شو کسی نیاد تو زندگیش بشینه زیر سایه شو بهش بگه دوستش داره خیلی بده زمونمون خدا سپردمش بهت مواضب عشقم بمون

فردا قراره منو تو از همدیگه جدا بشیم فردا قراره همدم گریه ی بی صدا بشیم، تو کوچه های بی کسی نیستی و پرسه میزنم، آی آدمها نگاه کنین غریب شهرتون منم، یادش بخیر منو تو و یه قلب پاک و بی غرور،حالا چی شد عوض شدی دلت کجاست سنگ صبور، من تو رو عاشق میکنم هر جور شده حتی به زور، کی میخواد فردا تورو از من بگیره؟ کاش خونه ام ویرونه شه آتیش بگیره، ما باید فردا رو از دنیا بگیریم ما اگه از هم جدا بشیم میمیریم، ما باید قدر این روزهارو بدونیم وای اگه فردا بیاد تنها میمونیم.

خدا شاید این عشقی که من میگمو تو نشناسی خیلی دوستش دارم.راستی یادم نره بهت بگم عزیزترین من اونه خدا مهم نیست اما اون نذاری تنها بمونه. بمیرم واسه حق حقش گریه چقدر بهش میاد وقتی که حرصش میگیره میگه از من بدش میاد،اما وقتی آروم میشه میبینه من بغضم گرفت همین دیونه بازیهاش از اول چشمم رو گرفت

حالا که دیگه مجبوریم از همدیگه وداع کنیم بیا به یاد اون روزها همدیگرو دعا کنیم یه وقتی دید دعا گرفت خدا نذاشت جدا بشیم ای وای داره فردا میاد باید دست به دعا بشیم با قلب پاکت از خدا بخواه منو صبرم بده هنوز نرفتی از پیشم دوریت داره زجرم میده ، کی میخواد فردا تورو از من بگیره؟ کاش خونه ام ویرونه شه آتیش بگیره، عزیزم یادت نره دنیا دو روزه، نمیخوام فردا دلت واسم بسوزه، ای خدا حتی اگه دوستم نداره تو میتونی نذاری تنهام بذاره.

javad jan
08-19-2014, 11:04 AM
تنهایی تمومه وجودمه
منو تنها بزارین
این تمومه بود و نبودمه
منو تنها بزارین
دارم مثل یه قصه میشم
غمگینترینه قصه هاست
دردام همیشه بی صداس
یه مرد بی ستاره
كه دلخوشی نداره
راهیم راهیه جایی كه پر از زمزمه باشه
اونجا خوشبختی یه دنیا
قد سهمه همه باشه
من اگر طلسم نبودم
واسه تو یه اسم نبودم
پای حرفات مینشستم
دل به پیغومت میبستم
توی تنگنای نفسهام
زخم دردی ریشه داره
كه تو حق حق غریبی
منو راهت نمیزاره
تنهایی تمومه وجودمه منو تنها بزارین...

javad jan
08-19-2014, 11:04 AM
باز کن پنجره را و به مهتاب بگو
صفحه ذهن کبوتر آبي است
خواب گل مهتابي است

اي نهايت در تو، ابديت در تو
اي هميشه با من، تا هميشه بودن
باز کن چشمت را تا که گل باز شود
قصه زندگي آغاز شود
تا که از پنجره چشمانت، عشق آغاز شود
تا دلم باز شود، تا دلم باز شود

دلم اينجا تنگ است، دلم اينجا سرد است
فصلها بي معني، آسمان بي رنگ است
سرد سرد است اينجا، باز کن پنجره را
باز کن چشمت را، گرم کن جان مرا

اي هميشه آبي اي هميشه دريا
اي تمام خورشيد اي هميشه گرما
سرد سرد است اينجا باز کن پنجره را
اي هميشه روشن، بازکن چشم به من

javad jan
08-19-2014, 11:07 AM
مهربان باش
که در ایین این پنجره ی سبز قشنگ
مهربان است کسی با من و تو
چه قشنگ است نگاهی که به مهر
بگشایی به همه
به طبیعت
به زمین
به ستاره به قناری قفس
به هر آن چیز و هر آن کس
که خدا ساخت
مهربان باش
مهربان باش با کویر دل من...

javad jan
08-19-2014, 11:07 AM
هر شب در رؤیای من
قدم می نهی !
بیدار که می شوم ...
چشم من از تو خالیست !
و نگاهم ... درد می گیرد ازین بیداری
تنها ... اگر در رؤیای من می پائی
بگذار تا ابد بخوابم !

javad jan
08-19-2014, 11:08 AM
ابرها ...

همه می دانند حسّ باران را

رودها ...

همه می دانند سمت دریا را

ماهیها ...

همه می دانند طعم آب را

گلها ...

همه می دانند بوی رویش را

نفسها ...

همه می دانند جنس باد را

چشمها ...

همه میدانند لمس خواب را

پرستوها ...

همه می دانند راه هجرت را

همه می دانند !!!

همه می دانند !!!

تو نیز آیا ...

قلب مرا ...

می دانی ؟!!

javad jan
08-19-2014, 11:08 AM
اگر سكوت اين گستره ي بي ستاره مجالي دهد
مي خواهم بگويم ...
دوستت دارم...

javad jan
08-19-2014, 11:09 AM
شبی‌ که‌ چشم‌ تو را رنگ‌ و آب‌ داد خدا
مرا میانِ دو مصرع‌ عذاب‌ داد خدا
چگونه‌ می‌شود از چشمهای‌ تو نسرود
چگونه‌ بر شبِ چشمِ تو خواب‌ داد خدا
چه‌ اشتباهِ قشنگی‌ است‌ عاشقِ تو شدن‌
که‌ با تو پرسشِ من‌ را جواب‌ داد خدا
چه‌ زود پیر شدم‌ پیش‌ از آنکه‌ برگردی‌
به‌ لحظه‌ لحظهِ‌ عمرم‌ شتاب‌ داد خدا
به‌ شاخه‌هایِ درخت‌ دلم‌ طنابی‌ بست‌
مرا سوارِ غزل‌ کرد و تاب‌ داد خدا
و مَست‌ سویِ لبش‌ برد و سر کشید ترا
شبی‌ که‌ چشم‌ تو را رنگ‌ و آب‌ داد خدا...

javad jan
08-19-2014, 11:09 AM
نگاهم کن
نگاهت دلنشین است
صدایم کن
صدایت بهترین رنگ زمین است
نگاهم کن
نگاهت بوی خاک خیس باران خورده را دارد
صدایم کن
صدایت در دل هر سنگ هم لبخند می کارد
نگاهم کن
صدایم کن
نگاهت می کنم باز
صدایت می کنم باز
بیایی یا نیایی
دعایت می کنم باز ...

javad jan
08-19-2014, 11:20 AM
ز مهجوران نمی‌جویی نشانی ...
کجا رفت آن وفا و مهربانی...؟
در این خشکی هجران ماهیانند
بیا ای آب بحر زندگانی
برون آب ماهی چند ماند ؟
چه گویم من نمی‌دانم تو دانی
که باشم من که مانم یا نمانم
تو را خواهم که در عالم بمانی
هزاران جان ما و بهتر از ما
فدای تو که جان جان جانی...

javad jan
08-19-2014, 11:21 AM
گر بعنوان طبیبی بیایی بر سر بالینم

به جهانی ندهم عـــالم بیماری را ...

javad jan
08-19-2014, 11:21 AM
خدايا

برای همسایه ای که نان مرا ربودنان


برای دوستی که قلب مرا شکست مهربانی


برای آنکه روح مرا آزرد بخشایش


و برای خویشتن خویش آگاهی و عشق


از درگاهت آرزو دارم

javad jan
08-19-2014, 11:21 AM
کاش بودی...
کاش می شناختمت...
این لحظه دلم می خواهد زیرلب شعری را که دیروز سرودم برایت زمزمه کنم...
نیستی که باشم
همین

javad jan
08-19-2014, 11:21 AM
مهربان نزدیک سلام!

javad jan
08-19-2014, 11:21 AM
حتی اگر نباشي، مي‌آفرينمت
چونانكه التهاب بيابان سراب را...

javad jan
08-19-2014, 11:22 AM
ای همه آرامشم از تو
پریشانت نبینم...
چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم

ای تو در چشمان من
یک پنجره لبخند شادی
همچو ابر سوگوار اینگونه گریانت نبینم...

ای پر از شوق رهایی
رفته تا اوج ستاره
در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم...

مرغک عاشق کجا شد
نور آواز قشنگت
در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم...

تکیه کن بر شانه ام
ای شاخه ی نیلوفری رنگ
تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم...

قصه ی دلتنگیت را خوب من
بگذار و بگذر...
گریه ی دریاچه ها را تا به دامانت نبینم

کاشکی قسمت کنی
غم های خود را با دل من...
تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم

تکیه کن بر شانه ام....................

javad jan
08-19-2014, 11:23 AM
چندی بود ساکت نشسته بودم و به جستجو میپرداختم تا راهی به سوی زندگی بیابم

javad jan
08-19-2014, 11:23 AM
گرامی، آنقدر به روی این دیوار خط کشیده ام که دیگر از شمار انگشتان ده ها دست خارج است روزهای نبودنت

javad jan
08-19-2014, 11:24 AM
خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم... بس كه اين كوره (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%83%D9%88%D8%B1%D9%87) راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد... خسته شدم بس كه تنها دويدم... اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن... مي خواهم با تو گريه كنم ... خسته شدم بس كه... تنها گريه كردم... مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...خسته شدم بس كه تنها ايستادم

javad jan
08-19-2014, 11:24 AM
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري رد ميشي برميگرده نگات ميكنه،بدون براش مهمي
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي افتي برميگرده با عجله مياد به سمتت،بدون براش عزيزي
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري ميخندي برميگرده نگات ميكنه بدون براش قشنگي.
اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه ميكني باهات اشك ميريزه،بدون دوستت داره.
اكه يكي رو ديدي كه وقتي داري با يكي ديگه حرف ميزني تركت ميكنه بدون عاشقته.

javad jan
08-19-2014, 11:24 AM
لیلی زیر درخت انار نشست.درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ.گلها انار شد داغ داغ.هر اناری هزار دانه داشت.دانه ها عاشق بودند.دانه ها توی انار جا نمیشدند.انار کوچک بود.دانه ها ترکیدند.انار ترک برداشت.خون انار روی دست لیلی چکید.لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید.مجنون به لیلی اش رسید.خدا گفت: راز رسیدن فقط همین است.کافی است انار دلت ترک بخورد.

javad jan
08-19-2014, 11:25 AM
جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی

javad jan
08-19-2014, 11:25 AM
دلشکسته...خسته....
چرا نیستی...
و بدتر از همه که نبودنت را شب و روز دلم به رخ میکشد!!!!!!!!!
دلتنگ ...دل آزرده...
یک بار دگر سعی کن...
شاید تصویری که در چشمانت زیر نور ماه هر شب رقص عشق می کند ....
آشنایی طی کند...
دور دور...شایدم نزدیک نزدیک
بیا...همین

javad jan
08-19-2014, 11:25 AM
بسترم

صدف خالي يك تنهايي است

و تو چون مرواريد

گردن آويز كسان ديگري ...

***
هوشنگ ابتهاج (ه . الف . سايه )

javad jan
08-19-2014, 11:26 AM
اي صبح، اي بشارت فرياد!

امشب، خروس را

در آستان آمدنت سر بريده اند!

( ه . الف . سايه )

javad jan
08-19-2014, 11:26 AM
تـو آن بالا نمی دانی کـه ایـن پـائیــــن


به جای دل میان سینه ها سنگ است

javad jan
08-19-2014, 11:27 AM
رفتنت تنها یه خوابه ! تو نرفتی ‚ عطرت اینجاس
کنج نایاب نفسهات تنها جای امن دنیاس
توی کوچه ی نگاهت چرخش هزار تا تیله س
به غزل قسم
که چشمات آبروی این قبیله س
هم مثه ماه تمومی ‚ هم مثه هلال خنجر
هم تب نگاه اول ‚ خم غم نگاه آخر
نمی دونم تو چی هستی ‚ استوای عشق و تردید
هم مثه سیاهی شب ‚ هم مثه ظهور خورشید
لب تو ساکته ‚ اما چشم تو پر ازهیاهوس
مثل اون وحشت وحشی ‚ که توی نگاه آهوس
لا
به لای هرم گیس ت عطر بکر گل یاسه
ململ نازرک دستات واسه من تنها لباسه
هم مثه ماه تمومی ‚ هم مثه هلال خنجر
هم تب نگاه اول ‚ خم غم نگاه آخر
نمی دونم تو چی هستی ‚ استوای عشق و تردید
هم مثه سیاهی شب ‚ هم مثه ظهور خورشید

javad jan
08-19-2014, 11:27 AM
گریه کردم ‚ گریه کردم اما دردم نگفتم
تکیه دادم به غرورم ‚ تا دیگه از پا نیفتم
چه ترانهبی اثر بود ‚ مثل مش زدن به دیوار
اولین فصل
شکستن ‚ آخرین خدانگهدار
دس تکون دادن آخر توی اون کوچه ی خلوت
بغض بی وقفه ی آواز ‚ واژه های بی مروت
بوته ی یاس دیگه اون
عطری که دوس داشتی نداد
کوچه ی آشتی کنونم
دلا رو آشتی نداد
من به قله می رسیدم ‚ اگه همترانه بودی
صد تا سد رو می شکستم ‚ اگه تو
بهانه بودی
با تو پیسوز ترانه یه چراغ شعله ور بود
لحظه ها چه عاشقانه ‚ قاصدک چه خوش خبر بود
کوچه ها بدون بن بست آسمون پر از ستاره
شبا بی هراس خنجر ‚ واژه ها شعر دوباره
بوته ی یاس دیگه اون
عطری که دوس داشتی نداد
کوچه ی آشتی کنونم
دلا رو آشتی نداد

javad jan
08-19-2014, 11:28 AM
نیمه راه

باز ماند از آمدن

،میان مهتاب و شب و آواز

از تردید پرشدم

دل به دریا زدم و

راهی شدم

دست برآوردم آسمان را

عاقبت

خوشه ی ماه را چیدم

javad jan
08-19-2014, 11:28 AM
ناودانها شر شر باران بی صبری است
آسمان بی حوصله ، حجم هوا ابری است
کفشهایی منتظر در چارچوب در
کوله باری مختصر لبریز بی صبری است
پشت شیشه می تپد پیشانی یک مرد
در تب دردی که مثل زندگی جبری است
و سرانگشتی به روی شیشه های مات
بار دیگر می نویسد : " خانه ام ابری است

javad jan
08-19-2014, 11:28 AM
خسته ام از این رهایی، زیر ِ سقفِ سُربُ کابوس
این طلوع ِ روشنی نیست، نور ِ چلچراغ ِ جادوس
دل به این ستاره نسپار، برق ِ چشمای یه گُرگه
چه دروغ ِ دلنشینی، روی این لوح ِ بزرگه
تو بگو خاک ِ سکوتم، از کدوم جوانه سبزه؟
روشنم کن که فروغت، به چراغونی می ارزه

یادم بده ترانه ای بخونم
تا دیگه دیواری نمونه بر جا
من ُ ببر به اون شب ِ قدیمی
دلم گرفت از این طلوع ِ بی جا

javad jan
08-19-2014, 11:28 AM
از تنگنای محبس تاریکی

در منجلاب تیره ی این دنیا

بانگ پر از نیاز مرا بشنو

آه ای خدای قادر بی همتا!

دل نیست این دلی که به من دادی...

در خون تپیده آه رهایش کن

یا خالی از هوی و هوس دارش

یا پایبند مهر و وفایش کن

javad jan
08-19-2014, 11:29 AM
نمیدانم چه میخواهم خدایا...
بدنبال چه می گردم شب و روز؟
چه می جوید نگاه خسته ی من؟
چرا افسرده است این قلب پرسوز؟
ز جمع آشنایان میگریزم
به کنجی می خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تیرگیها
به آهنگ دل خود میدهم گوش
گریزانم ازین مردم که با من
به ظاهر همدم و یکرنگ هستند
ولی در باطن از فرط حسادت
به دامانم دوصد پیرایه بستند
ازین مردم که تا شعرم شنیدند
به رویم چون گلی خوشبو شکفتند
ولی آندم که در خلوت نشستند
مرا دیوانه ای بدنام گفتند
دل من ای دل دیوانه ی من
که میسوزی ازین بیگانگی ها
مکن دیگر ز دست دوست فریاد
خدا را بس کن این دیوانگی ها...

javad jan
08-19-2014, 11:29 AM
نمی خوام اشک چشماتو ببینم...
چرا باور نداری نازنینم؟؟؟
من از دنیا بریدم نا امیدم
دلم تنگه چشام خسته است عزیزم

javad jan
08-19-2014, 11:29 AM
یادمان باشد سر سجاده ی عشق
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم...

javad jan
08-19-2014, 11:29 AM
مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست
عاشق بی سر و سامانم و تدبیری نیست

از غمت سر به گریبانم و تدبیری نیست
خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست

از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست
چه توان کرد پشیمانم و تدبیری نیست

شرح درمانگی خود به که تقریر کنم
عاجزم چاره ی من چیست چه تدبیر کنم

javad jan
08-19-2014, 11:31 AM
این همه جور که من از پی هم می بینم
زود خود را به سر کوی عدم می بینم

دیگران راحت و من اینهمه غم می بینم
همه کس خرم و من درد و الم می بینم

لطف بسیار طمع دارم وکم می بینم
هستم آزرده و بسیار ستم میبینم

خرده بر حرف درشت من آزرده مگیر
حرف آزرده درشتانه بود خرده مگیر

javad jan
08-19-2014, 11:31 AM
آنچنان باش که من از تو شکایت نکنم
از تو قطع طمع لطف و عنایت نکنم

پیش مردم ز جفا ی تو شکایت نکنم
همه جا قصه ی درد تو روایت نکنم

دیگر این قصه بی حد و نهایت نکنم
خویش را شهره ی هرشهر و ولایت نکنم

javad jan
08-19-2014, 11:32 AM
دوست دارم یک شبه هفتاد سال پیر شوم.
در کنار خیابانی بایستم.
تو مرا بی آنکه بشناسی از ازدحام تلخ خیابان عبور دهی...
هفتاد سال پیر شدن یک شبه
به حس گرمی دست های تو
هنگامی که مرا عبور می دهی بی آنکه بشناسی،
می ارزد!

javad jan
08-19-2014, 11:32 AM
پاکت نامه را
خالی بفرست!
کلمات ، احساست را محدود میکند !!!

javad jan
08-19-2014, 11:32 AM
لطفا بیا
دیوانگی‌ ام را قرار است اعتراف کنم
کنج همین دل
زیر این شاخه تازه نوک زده
روی همین چمن سبز خیس از شبنم صبح
کنار همان سنگ‌های رنگی
دستانت را شاهد می‌خواهم

javad jan
08-19-2014, 11:32 AM
هر شب با قلب کوچک خود
دست در دست پرستو ها
از ابر ها نیلوفرانه بالا می ایم
انقدر بالا تا به تو برسم معبودم
اما نمی دانم که عمق اسمان هم
هیچگاه به تو راه نیافته
تو ابتدای بی پایان منی....

javad jan
08-19-2014, 11:32 AM
در ذهن نیافرینمت می میرم................از شاخه اگر نچینمت می میرم

ای عادت چشمهای بی حوصله ام.......یک روز اگر نبینمت می میرم

javad jan
08-19-2014, 11:34 AM
یه نگاهی به دور و برم میکنم , میبینم که از خــاطــره ی خیلی ها رفته ام


اما هیچ وقت نمیدونن ....

ولی من که به یادشون هستم ! http://pnu-club.com/imported/2012/10/30.gif

javad jan
08-19-2014, 11:35 AM
رفتی اما چه بگویم هیهات.....................زیر آن دره ارام و عبوس

تو ندانی که من ..................................به چه حالی بودم

.......................
انروز غروب.......................

javad jan
08-19-2014, 11:35 AM
به گنجشک گفتند، بنویس:
عقابی پرید.
عقابی فقط دانه از دست خورشید چید.
عقابی دلش آسمان، بالش از باد،
به خاک و زمین تن نداد.

*
و گنجشک هر روز
همین جمله‌ها را نوشت
وهی صفحه، صفحه
وهی سطر، سطر
چه خوش خط و خوانا نوشت

*
وهر روز دفتر مشق او را
معلم ورق زد
وهر روز هم گفت: آفرین
چه شاگرد خوبی، همین

*
ولی بچه گنجشک یک روز
با خودش فکر کرد:
برای من این آفرین‌ها که بس نیست!
سوال من این است
چرا آسمان خالی افتاده آنجا
برای عقابی شدن
چرا هیچ کس نیست؟

*
چقدر از "عقابی پرید"
فقط رونویسی کنیم
چقدر آسمان، خط خطی
بال کاهی
چرا پرکشیدن فقط روی کاغذ
چرا نقطه هر روز با از سر خط
چرا...؟
برای پریدن از این صفحه ها
نیست راهی؟

*
و گنجشک کوچک پرید
به آن دورها
به آنجا که انگشت هر شاخه ای رو به اوست
به آن نورها
وهی دور و هی دور و هی دورتر
و از هر عقابی که گفتند مغرورتر
و گنجشک شد نقطه ای
نه در آخر جمله در دفتر این و آن
که بر صورت آسمان
میان دو ابروی رنگین کمان

javad jan
08-19-2014, 11:35 AM
یک دانه کور / بی آنکه دنیا را ببیند / در لای آجرهای یک دیوار، گم بود / در آن جهان تنگ و تاریک / با باد و با باران غریبه / دور از بهار و نور و مردم بود / اما مدام احساس می کرد / بیرون از این بن بست / آن سوی این دیوار، چیزی هست / اما نمی دانست، آن چیست / با این وجود او مطمئن بود / این گونه بودن زندگی نیست

هی شوق، پشت شوق
در دانه رقصید
هی درد، پشت درد
در دانه پیچید
و دیگر او در آن تن کوچک، نگنجید
قلبش ترک خورد
و دستی از نور
او را به سمت دیگری برد
وقتی که چشمش را به روی آسمان وا کرد
یک قطره خورشید
یک عمر نابینایی او را دوا کرد

****
او با سماجت
بیرون کشید آخر خودش را
از جرز دیوار
آن وقت فهمید
که زندگی یعنی همین کار

javad jan
08-19-2014, 11:35 AM
فرض کن پاک کنی برداشتم
و نام تو را
از سر نویس تمام نامه ها
و از تارک تمام ترانه ها پاک کردم!
فرض کن با قلمم جناق شکستم!
به پرسش و پروانه پشت کردم
و چشمهایم را به روی رویش ِ رؤیا و روشنی بستم!
فرض کن دیگر آوازی از آسمان ِ بی ستاره نخواندم،
حجره ی حنجره ام از تکلم ترانه تهی شد
و دیگر شبگرد ِ کوچه ی شما،
صدای آواز های مرا نشنید!
بگو آنوقت،
با عطرِ آشنای این همه آرزو چه کنم؟
با التماس این دل در به در!
با بی قراری ابرهای بارانی...
باور کن به دیدار آینه هم که می روم،
خیال تو از انتهای سیاهی چشمهایم سوسو می زند!
موضوع دوری دستها و دیدارها مطرح نیست!
همنشین نفسهای من شده ای! خاتون!
با دلتنگی ِ دیدگانم یکی شده ای

javad jan
08-19-2014, 11:35 AM
تو چه ساده ای و من ، چه سخت
تو پرنده ای و من ، درخت.
آسمان همیشه مال توست
ابر، زیر بال توست
من ، ولی همیشه گیر کرده ام.
تو به موقع می رسی و من،
سال هاست دیر کرده ام.
***
خوش به حال تو که می پری!
راستی چرا
دوست قدیمی ات _ درخت را _
با خودت نمی بری؟
***
فکر می کنم
توی آسمان
جا برای یک درخت هست.
هیچ کس در بزرگ باغ آفتاب را
روی ما نبست.
یا بیا و تکه ای از آسمان برای من بیار
یا مرا ببر
توی آسمان آبی ات بکار.
***
خواب دیده ام
دست های من
آشیانه تو می شود.
قطره قطره قلب کوچکم
آب و دانه تو می شود.
میوه ام:
سیب سرخ آفتاب.
برگ های تازه ام:
ورق ورق
نور ناب.
***
خواب دیده ام
شب، ستاره ها
از تمام شاخه های من
تاب می خورند.
ریشه های تشنه ام
توی حوض خانه خدا
آب می خورند.
***
من همیشه
خواب دیده ام، ولی ...
راستی ، هیچ فکر کرده ای
یک درخت
توی باغ آسمان
چقدر دیدنی ست!
ریشه های ما اگرچه گیر کرده است
میوه های آرزو، ولی
رسیدنی ست.

javad jan
08-19-2014, 11:36 AM
اگر دیدار هر روزه ی تو ،

عادتی باشد، عادت،

به شولای جانسوز جدایی به آتش میکشم

تمامی روزهای آفت زده دیدار را ؛

تا ازمیان خاکسترها بروید

از نو،

"عشق، تنها عشق"

برای تمامی لحظه های دیدار.........!!!

javad jan
08-19-2014, 11:36 AM
هرچه تاریکی فرو آید باکی نیست

تا تو هستی همه راهها نورانیست

javad jan
08-19-2014, 11:36 AM
رهایت میکنم
وقتی داشتنت اسارتیست برایت
و من بیزار از تمام قفسها و بندها
شاید سهم تو
آسمان وسیع تریست
از آسمان دل من
پر بگیر و برو

رهایی از آن توست

javad jan
08-19-2014, 11:36 AM
نمی دانی که انتظار چقدر شیرین است ،

اگر برای دیدن چشمان مهربان تو باشد !

می دانم

می دانم

می دانم

خواهی آمد !

با گل های سرخ

با عطر یاس

با لبخندی به غایت مهربانی ات !

و دستهایی که در تمنای دستهای من است !

خواهی آمد !

و آن لحظه ای که تو باشی در این هوا

در این حوالی

در این نزدیکی ،

می دانم تمام غنچه های رز شکوفا خواهند شد ،

و تمام غصه ها رنگ خواهند باخت .

آن هنگام که تو باشی ،‌

هفت آسمان عشق را پرواز خواهم کرد ،

با بالهایی که از عشق برایم ساخته ای ،‌

و در اوج خوشبختی ،‌

نام تو را بر بلندترین قله های بی خبری خواهم نوشت ،

تا تمام اهالی سرزمین عشق بدانند

که تو را و تنها تو را دوست می دارم ....

javad jan
08-19-2014, 11:38 AM
۱ ـ دوست دارم تورا نه به خاطرشخصیتت بلکه به خاطر شخصیتی که در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.

۲ ـ هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث ریختن اشک های تو نمی شود.

۳ ـ اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست نداشت به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

۴ ـ دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

۵ ـ بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار کسی باشی وبدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

۶ ـ هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحت هستی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو باشد.

۷ ـ تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

۸ ـ هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند نگذران.

۹ ـ شاید خدا خواسته که بسیاری افراد نامناسب را بشناسی وسپس شخص مناسب را،به این صورت وقتی او را یافتی بهتر

می توانی شکرگزار باشی.

۱۰ ـ به چیزی که گذشت غم مخور به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن.

۱۱ـ همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوبار اعتماد نکنی.

۱۲ـ خود را به فردی بهتر تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از اینکه شخص دیگری را بشناسی و انتظارداشته باشی او تو رابشناسد.

۱۳ـ زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.

(گابريل گارسيا ماركز)

javad jan
08-19-2014, 11:38 AM
ان خدائي كه منش ميبينم
از من اگاهاه تر است با دلها
چه نيازي مرا تا صدايش بكنم
اينچنين فاش كنم اندراين محفلها
حاجتي نيست كه باز غزلي ساز كنم
تا مگر چاره كنند درد را عاقلها
من به نا گفتن غم كمي عادت دارم

javad jan
08-19-2014, 11:38 AM
من اکنون احساس می کنم ،

بر تل خاکستری از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم ،

تنها مانده ام .

و گرداگرد زمین خلوت را می نگرم.

و اعماق آسمان ساکت را می نگرم.

و خود را می نگرم

و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ ،

این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است .

و هر لحظه صریح تر و کوبنده تر

که تو این جا چه می کنی ؟

امروز به خودم گفتم :

من احساس می کنم ،

که نشسته ام زمان را می نگرم که می گذرد.

همین و همین .

javad jan
08-19-2014, 11:39 AM
از دیده به جای اشک خون می آید

دل خون شده ، از دیده برون می آید

دل خون شده از این غصه که از قصه ی عشق

می دید که آهنگ جنون می آید

می رفت و دو چشم انتظارم بر راه

کان عمر که رفته ، باز چون می آید ؟

با لاله که گفت حال ما را که چنین

دل سوخته و غرقه به خون می آید

کوتاه کن این قصه جان سوز ای شمع

کز صحبت تو ، بوی جنون می آید

دكتر شريعتي

javad jan
08-19-2014, 11:41 AM
وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم.

وقتی که دیگر رفت

من به انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد

من او را دوست داشتم

وقتی او تمام کرد

من شروع کردم.

وقتی او تمام شد

من آغاز شدم .

و چه سخت است .

تنها متولد شدن

مثل تنها زندگی کردن است ،

مثل تنها مردن !

javad jan
08-19-2014, 11:41 AM
اکنون کارم سفر است ،

مسافری تنهایم

که در زیر کوله باری سنگین ، پشتم خم شده

و استخوان هایم به درد آمده است.

و می روم و راه طولانی لحظه ها

در پیش رویم تا افق کشیده شده است.

و از هر منزلی تا منزل دور دست دیگر ، لحظه ای است.

و این چنین من باید صدهزار ، میلیون ها لحظه را طی کنم.

تا برسم به یک روز

javad jan
08-19-2014, 11:41 AM
همه ذرات جان پیوسته با دوست
همه اندیشه ام اندیشه اوست
نمی بینم به غیر از دوست اینجا
خدابا این منم یا اوست اینجا ؟

javad jan
08-19-2014, 11:42 AM
یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علف هاش
خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دل های آدماش

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه

یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما

یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علف هاش
خوب اگه خوب، بد اگه بد، مرده دل های آدماش

دست من و تو باید این پرده ها رو پاره کنه
کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کن

یار دبستانی من با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم مونده هنوز رو تن ما

javad jan
08-19-2014, 11:45 AM
معلم عصبی دفتر رو روی میز كوبید و داد زد: سارا ...
دخترك خودش رو جمع و جور كرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم كشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم كه از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترك خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نكن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت كنم!
دخترك چونه ی لرزونش رو جمع كرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82) می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری كنیم كه دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشك بخریم كه شب تا صبح گریه نكنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره كه من دفترهای داداشم رو پاك نكنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...

معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و كاسه اشك چشمش روی گونه خالی شد . . .

javad jan
08-19-2014, 11:46 AM
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . .
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشيم جائی از بدنت آسیب ديدگي يا شکستگی نداشته باشه "
پیرمرد غمگین شد، گفت خيلي عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست .
پرستاران از او دلیل عجله اش را پرسیدند :
او گفت : همسرم در خانه سالمندان است. هر روز صبح من به آنجا می روم و صبحانه را با او می خورم. امروز به حد كافي دير شده نمی خواهم تاخير من بيشتر شود !
يكي از پرستاران به او گفت : خودمان به او خبر می دهیم تا منتظرت نماند .
پیرمرد با اندوه ! گفت : خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد . چیزی را متوجه نخواهد شد ! او حتی مرا هم نمی شناسد !
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می روید؟
پیرمرد با صدایی گرفته ، به آرامی گفت: اما من که می دانم او چه کسی است !

javad jan
08-19-2014, 11:46 AM
باران را صدا میکنم
در عمق لحظه های ابری بودن
به چشم زار منتظر
تور ا میجویم
ببار تا میان اینهمه
خشکسالی برهوت
به بهار بودنت تازه شوم
رها شوم میان اینهمه ریزش
میان اینهمه رگبار
چشم میگشایم به آسمان
قطره های بارانی ات را
در نگاهم بریز

javad jan
08-19-2014, 11:48 AM
جرعه جرعه تورا مینوشم

مست مست میشوم

به شراب چشم تو

تا مستی مدام

بر جام من

تا میتوانی شراب بریز

javad jan
08-19-2014, 11:48 AM
درهمین رویایی که برایم ساخته ای

میمانم

حتی تاریکی شب

حتی دوری

حتی سکوت تو

از پشت حریر این رویا زیباست

javad jan
08-19-2014, 11:49 AM
سلوک ریسک است.
زیرا رفتن به قلمرو ناشناخته هاست.
سالک به دنیایی پا میگذارد که درباره آن هیچ چیز نمداند.
سلوک شیرجه رفتن به اعماق دریای جان است .
دریایی که مدتی مدید از آن غافل بودی
چنین سلوکی مستلزم شجاعت است

javad jan
08-19-2014, 11:49 AM
زندگی گرکسی بی عشق خواهدمن نخواهم
راستی بی عشق زندان است برمن زندگانی

javad jan
08-19-2014, 11:50 AM
عشق یعنی شب نیایش با خدا
تا طلوع صبح دلتنگی دعا

عشق یعنی آه دیگر پشت آه
سوز دل را پرکشاندن تا به ماه

عشق یعنی گریه های بی صدا
چشم خیس دختری دور از نگاه

عشق یعنی لحظه های انتظار
دل به فردا بستن و روز بهار

عشق یعنی بارش از دیده چو ابر
بهر دیدار دوباره باز صبر

عشق یعنی بهترین حس نیاز
سوی تنها خالق هستی نماز

عشق یعنی این منه دیوانه وار
کرده ام خود را فدای عشق یار

javad jan
08-19-2014, 11:50 AM
عشق يعني حسرت پنهان دل
زندگي درگوشه ويران دل

عشق يعني سايه اي دريك خيال
ارزويي سركش وگاهي محال

javad jan
08-19-2014, 11:50 AM
عــــــــشـــــــــــــق،

امشب به سراغ دل بي تاب رسيد

سرزده، سر زد و او از گذر خواب پريد

ديده ي ظاهر عاقل به تماشا بنشست

بخت سرگشته به هر سو....چو سيلاب دويد

ثانيه، سال و زمان را به فراموشي داد

همچو نقشي همه ي خاطره ها را.... بر آن آب كشيد

نام او را بنهادند چو عاشق امشب....ز حسادت كمر خسته ي مهتاب خميد

هيچ كس ياد ندارد كه چنين در شب تار....صيد ماهي كند اين دل.... كه ز قلاب جهيد!

دل و آيينه و مهتاب و جنون يك نظرند....عشق آني است كه هر كس به نظر ناب نديد

ديده خاري زند و دل به جهان شكوه كند

عشق "مومي" شد و بر هر دل بي تاب چكيد

javad jan
08-19-2014, 11:50 AM
عشق را با هردلي نسبت به قدر جوهر است

قطره بر گل شبنم و در قعر دريا گوهر است

javad jan
08-19-2014, 11:50 AM
من دلم قصه ى تنهايى چشمان تو را مى خواند...
و تو اى سبز تر از خواب درختان خيال،
به دلم بنشستى،
و همان شبنم پاكی گشتى
كه شبی
از پس پنجره ى باز دلم
به دلم ريخته است..
و همان قطره ى پاكى و مقدس كه شبى
از همان گوشه ی چشمان من آرام آرام
شستى اندوه و كدورت ها را
تو همان ياس سپيدی
كه در انديشه ی من سرگردان
غنچه كردى و شكفتى چون روح
همچو آن پاک پريان بلورين حضور...
از تو زيبا شبحی مى سازم
كه به محراب نگاهم هر دم
بنوازد موسيقى عشق...

javad jan
08-19-2014, 11:52 AM
عشق یعنی پاک ماندن در فساد
آب ماندن در دمای انجماد
در حقیقت عشق یعنی سادگی
در کمال برتری افتادگی...

javad jan
08-19-2014, 11:53 AM
اگر زندگی خدا نیست پس چرا فقط خدا هست؟!
اگر زندگی شعر نیست پس چرا هوهوی بادش یاهوی رند خرابات است؟!
اگر زندگی مهر نیست پس چرا کبوتر با کبوتر باز با باز کند پرواز؟!
اگر زندگی عشق نیست پس چرا ستاره ها باز چشمک می زنند؟!
اگر زندگی بوسه نیست پس چرا زاغان مرغان عشق نشدند؟!
اگر زندگی آغوش نیست پس چرا نسیم در تن برگ این گونه می پیچد؟!
اگر زندگی آهنگ نیست پس چرا صدای جغد و کلاغش نوای پائیز و خرابه دارد؟!
اگر زندگی شور نیست پس چرا شبهایش اینقدر پر درد و حال است؟!
اگر زندگی سوز نیست پس چرا شمع باید بسوز و بسازد و بگرید و بخندد؟!
اگر زندگی ناز نیست پس چرا مَهْوشانی که هَوی مهتابند اینقدر کرشمه دارند؟!
اگر زندگی ساز نیست پس چرا همه آهنگ ماندن را خوب می نوازند؟!

javad jan
08-19-2014, 11:53 AM
اگر زندگی بهار نیست پس چرا صدای پرندگان را در برگ ریز خزان هم می شود شنید؟!
اگر زندگی آبی نیست پس چرا چشم ماه رخان، رنگ دریا و آسمان دارد؟!
اگر زندگی ساده نیست پس چرا همه در خواب اینقدر بی نقشند؟!
اگر زندگی رقص نیست پس چرا پروانه ها تنها فصل عمر را می رقصند؟!
اگر زندگی صبح نیست پس چرا هر طلوع زندگی آغاز می شود؟!
اگر زندگی چشم نیست پس چرا نور اینقدر می رقصد؟!
اگر زندگی کام نیست پس چرا عسل اینقدر شیرین است؟!
اگر زندگی حال نیست پس چرا غروب اصلا خواستنی نیست؟!
اگر زندگی رود نیست پس چرا فصلِ خشک، بهار کرکس است؟!
اگر زندگی جوی نیست پس چرا زمزمه اش اینقدر شنیدنی است؟!
اگر زندگی گل نیست پس چرا اشکِ گل، آئین عزا است؟!
اگر زندگی رنگ نیست پس چرا خاکستری، تنها، رنگ خاکستر است؟!
اگر زندگی مست نیست پس چرا اینقدر پاسبان بر هر کوی و برزن است؟!
اگر زندگی اشک نیست پس چرا آسمان که می گرید زمین می خندد؟!
اگر زندگی صفا نیست پس چرا بی صفا زندگی نیست؟!
اگر زندگی لرز نیست پس چرا اینقدر ماه در برکه می لرزد؟!
اگر زندگی خوب نیست پس چرا خفاشها تنها در غارند؟!
اگر زندگی زنده نیست پس چرا بوته رز همیشه گل می کند؟!
اگر زندگی صاف نیست پس چرا گورستانش مه آلود است؟!
اگر زندگی شراب نیست پس چرا این همه مست، زنده اند؟!
اگر زندگی خواب نیست پس چرا مرگ، مردمان را بیدار می کند؟!

javad jan
08-19-2014, 11:54 AM
اگر زندگی نوش نیست پس چرا نیش اینقدر سوز دارد؟!
اگر زندگی شاد نیست پس چرا حیوان نمی خندد؟!
اگر زندگی گنج نیست پس چرا مردن اینقدر سخت است؟!
اگر زندگی نیایش نیست پس چرا بی نیایش کسی زنده نیست؟!
اگر زندگی جاده نیست پس چرا مرده ها در حاشیه دفنند؟!
اگر زندگی ماه نیست پس چرا بی ماه، ماه و سالی نیست؟!
اگر زندگی روز نیست پس چرا هر روز زندگی نو می شود؟!
اگر زندگی وفا نیست پس چرا هیچ کس بی وفا شِکَّرین نیست؟!

javad jan
08-19-2014, 11:56 AM
اگر زندگی سخا نیست پس چرا آسمان که می بارد زمین می روید؟!
اگر زندگی لطیف نیست پس چرا خار، سبز و خشکش یکی است؟!
اگر زندگی دل آویز نیست پس چرا دل، به غیر او آویز نیست؟!
اگر زندگی طروات نیست پس چرا مگسان، تخم، بر مردار می نهند؟!
اگر زندگی زیبا نیست پس چرا مرده ها اینقدر زشتند؟!
اگر زندگی لبخند نیست پس چرا به وقت مرگ لبخند نیست؟!
اگر زندگی نور نیست پس چرا شبهای سیاهش انگار زندگی نیست؟!
اگر زندگی جور نیست پس چرا "هر روز دریغ از دیروز" دروغ نیست؟!
اگر زندگی زندگی نیست پس چرا هیچ چیز در توصیف زندگی بهتر از زندگی نیست؟!
آری، زندگی خداست و شعر و مهر و عشق و بوسه و آغوش و آهنگ و شور و سوز و ناز و ساز و بهار و آبی و ساده و رقص و صبح و چشم و کام و حال و رود و جوی و گل و رنگ و مست و اشک و لرز و صفا و خوب و زنده و صاف و شراب و خواب و نوش و شاد و گنج و جاده و ماه و روز و وفا و سخا و لطیف و دل آویز و طراوت و زیبا و لبخند و نور و جور و در آخر زندگی زندگی است.

javad jan
08-19-2014, 11:59 AM
اگر من اشتباهتم همیشه اشتباه کن

javad jan
08-19-2014, 11:59 AM
باور بودنم

در باور احساساتم

نبود تو معنی نمی گیرد

چرا كه نبود تو

همه دلیل ها را با خود می برد

و هیچ قلبی بدون دلیل

نخواهد تپید

ای تمام هستی ام

بودنت را همیشگی كن

كه نبودنت را در باورم

جایگاهی نخواهد بود ...

javad jan
08-19-2014, 12:00 PM
وای بر من
گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
که این سو که این سو
پیرمردی با سپیدی های مو
و هزاران بار مردن رنج بردن
با خمی در قامت از این راه دشوار
که این سو
دستها خوشکیده
دل مرده
به ظاهر خنده ای بر لب
و گاهی حرفهای پیچ در پیچ
و هم هیچ
و گه گاهی و گه گاهی
دو خط شعری
که گویای همه چیز است و خود ناچیز

و گه گاهی دو خط شعری
که گویای همه چیز است و خود ناچیز
وای بر من
گر تو آن گم کرده ام باشی
گر تو آن گم کرده ام باشی
وای بر من
گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
که آن سو که آن سو
نازنینی غنچه ای شاداب و
صدها آرزو بر دل
دلی گهواره عشقی
که چندی بیش نیست شاید
و از بازیچه بودن سخت بیزاریست
وای بر من
گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
و عاشق گشتن و عاشق نمودن
سخت دشوار است

javad jan
08-19-2014, 12:01 PM
عذاب میکشم ولی...
عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی
شکنجه اشتباه نیست...

javad jan
08-19-2014, 12:01 PM
ای درخت آشنا
شاخه‌های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی ؟
یا به قول خواهرم فروغ:
دست‌های خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی ؟
این قرارداد (http://www.daneshju.ir/forum/vbglossar.php?do=showentry&item=%D9%82%D8%B1%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF)
تا ابد میان ما
برقرار باد:
چشم‌های من به جای دست‌های تو !
من به دست تو
آب می‌دهم
تو به چشم من
آبرو بده !
من به چشم‌های بی‌قرار تو
قول می‌دهم:
ریشه‌های ما به آب
شاخه‌های ما به آفتاب می‌رسد
ما دوباره سبز می‌شویم ! …
قیصر امین پور

javad jan
08-19-2014, 12:01 PM
سرت درد می‌کند ؟
سرت را روی شانه‌هایم بگذار
من به دنبال درد سر می‌گردم …

javad jan
08-19-2014, 12:02 PM
ما له نمی‌شیم. فقط ذره ذره ارتفاع‌مون کم می‌شه و دستامون دیگه بالا نمی‌یاد تا شکر کنیم؛ تا چنگ بزنیم؛ تا آویزون موهبت‌های الهی شیم؛ تا بتونیم قبل از این‌که همه‌ی نِروهامون رو یه‌کاسه کنیم، یه بار دیگه لمس کردن از بالا رو تجربه کنیم…

javad jan
08-19-2014, 12:03 PM
چرا غم ها نمیدانند



که من غمگین ترین غمگین شهرم




بیا ای دوست با من باش



که من تنها ترین تنهای این شهرم

McQueen
08-19-2014, 06:44 PM
نه کسی منتظر است …
نه کسی چشم به راه …
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه

javad jan
08-20-2014, 10:32 AM
شعر بانو


غلتی به این طرف
غلتی به آن طرف
این دوشیزه خیال بیدار شدن ندارد
سالیان دراز است
در سنگینی باری
که با خود می کشد
چشم فرو بسته
تنها هر از گاهی
غلتی ست.
منتظر حادثه ای باید بود
میلاد فرندی از او
در برج بلند فردا
شیر یا خط یک ضامن
دل شیر می خواهد هر چند
مدارا کردن با این بانو
بانوی ناز غلتیده و
لغزیده
به هر سو .

javad jan
08-20-2014, 10:40 AM
آینه ها را نذر نگاهت کرده ام
چشمانت را باز کن
تا بهار تکثیر شود...

javad jan
08-20-2014, 02:29 PM
هر چه بشود
تو از امتداد کلمات من
از شعر های من که نمی روی
حتی آنگاه که نباشم
جاوید ساخته ام ترا
بر بستر حریر شعرم ..

javad jan
08-20-2014, 02:29 PM
نه نمی گویم بمان!
شاید بمانی و ندانی چه کنی با خود و تقدیر؟
اما
در این لحظه های سخت که تو بی تاب می روی
تنها..
فقط تنها
به من تکه ای ابر ببخش!
تا که شاید در روزهای دلتنگی ام ببارد
فقط تنها
همین را می خواهم
نمی خواهم بی تو در انتها
تنها قطره ای باشم روی خاک ترک خورده این کویر

javad jan
08-20-2014, 02:29 PM
کاش امتداد لحظه ها تکرار با تو بودن بود

javad jan
08-20-2014, 02:30 PM
باران بهانه ای بود که زیر چتر تو تا اخر بیایم

javad jan
08-20-2014, 02:30 PM
شمع ها به آرامي مي سوختند ، فضا به قدري آرام بود كه مي توانستي صحبتهاي آن ها را بشنوي

اولي گفت : من صلح هستم ! با وجود اين هيچ كس نمي تواند مرا براي هميشه روشن نگه دارد . من معتقدم كه از بين مي روم . سپس شعله اش به سرعت كم شد و از بين رفت .

دومي گفت : من ايمان هستم ! با اين وجود من هم ناچاراٌ مدتي زيادي روشن نمي مانم . بنابراين معلوم نيست كه چه مدت روشن باشم وقتي صحبتش تمام شد نسيم ملايمي بر آن وزيد و شعله اش را خاموش كرد .

شمع سوم گفت من عشق هستم ! و آن قدر قدرت ندارم كه روشن بمانم مردم مرا كنار مي گذارند و اهميت مرا درك نمي كنند آنها حتي عشق ورزيدن به نزديكترين كسانشان را هم فراموش مي كنند و كمي بعد او هم خاموش شد .

ناگهان ...

پسري وارد اتاق شد و شمع هاي خاموش را ديد و گفت :

چرا خاموش شده ايد ؟ قرار بود شما تا ابد بمانيد و با گفتن اين جمله شروع به گريه كردن كرد .

سپس شمع چهارم گفت : نترس تا زماني كه من روشن هستم مي توانيم شمع هاي ديگر را دوباره روشن كنيم . من اميد هستم !

كودك با چشمهاي درخشان شمع اميد را برداشت و شمع هاي ديگر را روشن كرد .

چه خوب است كه شعله اميد هرگز در زندگيتان خاموش نشود .

هر يك از ما مي توانيم اميد ، ايمان ، صلح و عشق را حفظ و نگهداري كنيم.

javad jan
08-20-2014, 02:30 PM
ما همه اجزای آدم بوده ایم
در بهشت این لحن را بشنوده ایم
ناله طنبور و بعضی ساز ها
اندکی ماند بدان آواز ها

javad jan
08-20-2014, 02:30 PM
ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و ...

دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدم‌ها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند
شگفت‌انگیزترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

javad jan
08-20-2014, 02:31 PM
تا عاقل به دنبال پل می گشت
دیوونه از رودخونه گذشت ...

javad jan
08-20-2014, 02:31 PM
اگر ماه بودم، به هر جا که بودم ،
سراغ تورا از خدا می گرفتم.
وگر سنگ بودم ،به هرجا که بودی،
سر رهگذار تو جا می گرفتم.
اگر ماه بودی ،به صد ناز شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
و گر سنگ بودی ،به هرجا که بودم
مرا می شکستی ،مرا می شکستی!

javad jan
08-20-2014, 02:31 PM
هميشه فاصله تلخه ولي اميد باقي هست
نگو اسون خداحافظ تحمل كن
يه راهي هست

javad jan
08-20-2014, 02:31 PM
گاه گاهي به يادت غزلي مي خوانم
تا نگويي كه دلم غافل از آن عهد و وفاست

خوبرويان همه گر با دل من خوب شوند
خوب من، با همه خوبان حساب تو جداست

javad jan
08-20-2014, 02:32 PM
خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم ....

javad jan
08-20-2014, 02:32 PM
می‌گه: تو… ؟

نگاش می‌کنم.

می‌گه: تو… !

نگاش می‌کنم.

می‌گه: تو… .

نگاش می‌کنم.



اگه همین‌جوری پیش بره فکر کنم زود بفهمه که زندگی بدون پلک خیلی سخته…

javad jan
08-20-2014, 02:32 PM
تو فکرتم...به یادتم...زنده به انتظارتم...