PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : یک خط برای کسی که دوسش دارم ....



صفحه ها : 1 2 3 [4] 5 6 7 8 9

javad jan
11-27-2013, 05:24 PM
عاشقانه



اگه یه نامه باشم

پر از پیامای خوب

کاشکی جوابم تو باشی

اگه یه عابر باشم

اسیر طوفان شن

کاشکی سرابم تو باشی

پر از گناهم اگر رها شده بی خبر

کاشکی گناهم تو باشی

اگر تمام تنم

دو چشم خسته باشه

کاشکی نگاهم تو باشی

تو در من تب خوندنی تب تند و فریاد

تو اصلا تمام منی ، یه سایه ی همسفر ، یه همزاد

تولد یک صدا یه فریاد

سکوت من شیشه ای صدای تو موندنی

در من ، طلوع صدایی

تو مثل گل ساده ای نجیب و آزاده ای

اسمت ، صدای رهایی

صدای من رفتنی

صدای ما موندنی

مثل صدای همیشه

تو مثل گل ساده ای

نجیب و آزاده ای

حرفی ، برای همیشه



تقدیم به عشقم

javad jan
11-27-2013, 05:25 PM
عشق من من بلد نیستم حرفهامو احساسی بگم تنها احساسم اینه و می دونم که عاشقم... عاشقت

javad jan
11-29-2013, 01:28 PM
کوه




تو اون کوه بلندی

که سر تا پا غروره

کشیده سر به خورشید

غریب و بی عبوره

تو تنها تکیه گاهی

برای خستگی هام

تو می دونی چی می گم

تو گوش می دی به حرفام

به چشم من

به چشم من

تو اون کوهی

پر غروری ، بی نیازی ، با شکوهی

طعم بارون ، بوی دریا ،‌ رنگ کوهی

تو همون اوج غریب قله هایی

تو دلت فریاد اما بی صدایی

تو مثل قله های مه گرفته

منم اون ابر دل تنگ زمستون

دلم می خواد بذارم سر رو شونه ات

ببارم نم نم دلگیر بارون

تو اون کوه بلندی

که سر تا پا غروره

کشیده سر به خورشید

غریب و بی عبوره

تو تنها تکیه گاهی

برای خستگی هام

تو می دونی چی می گم

تو گوش می دی به حرفام


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 01:36 PM
قلندر


دربدر همیشگی ،‌ کولی صد ساله منم

خاک تمام جاده هاس ، جامه ی کهنه ی تنم

هزار راه رفتم ، هزار زخم خوردم

تا تو مرا زنده کنی ، هزار بار مرده ام

شب از سرم گذشته بود

در شب من شعله زدی

برای تطهیر تنم

صاعقه وار آمده ای

قلندرم ، قلندرم

گمشده ی دربدرم

فروتر از خاک زمین

از آسمان فراترم


قلندرانه سوختم ، لب از گلایه دوختم

برهنگی خریدم و خرقه ی تن فروختم

هوا شدی نفس شدم

تیشه زدی ، ریشه شدم

آب شدی ، عطش شدم

سنگ زدی شیشه شدم

قلندرم قلندرم

تهی ز قهر و کین شدم

برهنه چون زمین شدم

مرا تو خواستی این چنین

ببین که این چنین شدم

سپرده ام تن به زمین

خون به رگ زمان شدم

سایه صفت در پی تو

راهی لامکان شدم

هیچ شدم تا که شوم

سایه ی تو وقت سفر

مرا به خویشتن بخوان

به باغ ایینه ببر

قلندرم قلندرم


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 01:37 PM
گل ناز پرپر من




گل ناز پرپر من

آخرین همسفر من

جای لب های قشنگت

مونده روی دفتر من

ای که شعر تلخ اشکات

قصه ی غربت من بود

عینهو نفس کشیدن

دیدنت عادت من بود

گل ناز پرپر ای همدرد

به نبودنت باید عادت کرد

گل ناز پرپرم ای هم درد

به نبودنت باید عادت کرد

تو یه حرف تازه بودی واسه من

قصه ی دو نیمه و یکی شدن

تو به عشق یه معنی تازه دادی

تپش یه قلب و گرمای د و تن

گل ناز پرپرم ای همدرد

به نبودنت باید عادت کرد

به نبودنت باید عادت کرد

میون دفتر شعرام

به تن سفید هر برگ

با همون خط قشنگت

تو نوشتی یا تو یا مرگ

ای رفیق نیمه راهم

می دونم که تو نمردی

ولی وقتی رفتی انگار

پیش چشمام جون سپردی

گل ناز پرپرم ای هم درد

به نبودنت باید عادت کرد

گل ناز پرپرم ای هم درد

به نبودنت باید عادت


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 02:08 PM
دلتنگی



تو نیستی و صدای تو

هوای خوب خونه ست

صدای پای عطر گل

صدای عشق دیوونه ست

تو از من دور و من دلتنگ

تو آبادی و من ویرون

همیشه قصه این بوده

یکی خندون یکی گریون

همیشه قصه این بوده

تو یک لحظه تو یک دیدار

یک زخم از زهر یک لبخند

تمام عمر فقط یک بار

پس از اون زخم پروردن

پس از اون عادت و تکرار

ولی نصف یه روح اینور

یه نیمه اونور دیوار

خودت نیستی صدات مونده

فقط از تو همین مونده

نفس های عزیز من

صدای پای شب بوهاست

صدای باد و بوی نخل

هوای شرجی دریاست

سکوت اینجا صدای تو

هوا اینجا هوای تو

پر از تکرار این حرفم

دلم تنگه برای تو

همیشه قصه این بوده

یا مرگ قصه یا آدم

همیشه عشق یعنی ابر

غروب و غربت بارون

تو در من جوشش شعری

صدای این لب ویرون

خودت نیستی


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 02:12 PM
سوغات




وقتی میای صدای پات

از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور

که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا میشه

لحظه ی دیدن می رسه

هر چی که جاده س رو زمین

به سینه ی من می رسه ، آه

ای که تویی همه کسم

بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم

به هر چی می خوام می رسم

به هر چی می خوام می رسم

وقتی تو نیستی قلبمو

واسه کی تکرار بکنم

گل های خواب آلوده رو

واسه کی بیدار بکنم

واسه کبوترای عشق

دست کی دونه بپاشه

مگه تن من می تونه

بدون تو زنده باشه

ای که تویی همه کسم

بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم

به هر چی می خوام می رسم

به هر چی می خوام می رسم

عزیز ترین سوغاتیه

غبار پیراهن تو

عمر دوباه ی منه

دیدن و بوییدن تو

نه من تو رو واسه خودم

نه از سر هوس می خوام

عمر دوباره ی منی

تو رو واسه نفس می خوام

ای که تویی همه کسم

بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم

به هر چی می خوام می رسم

به هر چی می خوام می رسم

وقتی میای صدای پات

از همه جاده ها میاد

انگار نه از یه شهر دور

که از همه دنیا میاد

تا وقتی که در وا میشه

لحظه ی دیدن می رسه

هر چی که جاده س رو زمین

به سینه ی من می رسه ، آه

ای که تویی همه کسم

بی تو می گیره نفسم

اگه تو رو داشته باشم

به هر چی می خوام می رسم


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 02:14 PM
عسل


میام از شهر عشق و کوله بار من غزل

پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل

کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه

طلوع تازه ی خواستن تو رگ های منه

میام از شهر عشق و کوله بار من غزل

پر از تکرار اسم خوب و دلچسب عسل

عسل مثل گله ، گل بارون زده

به شکل ناب عشق که از خواب اومده

سکوت لحظه هاش هیاهوی غمه

به گلبرگ صداش هجوم شبنمه

نیاز من به او ،‌ ورای خواستنه

نیاز جویبار ، به جاری بودنه

کسی که طعم اسمش طعم عاشق بودنه

تمام لحظآها مثل خود من با منه

تویی که از تمام عاشقا عاشق تری

منو تا غربت پاییز چشات می بری

کسی که عمق چشماش جای امن بودنه

تویی که با تو بودن بهترین شعر منه

تو مثل خواب گل ،‌ لطیف و ساده ای

مثل من عاشقی به خاک افتاده ای

یه جنگل رمز و راز یه دریا ساده ای

اسیر عاطفه ،‌ ولی آزاده ای

نیاز من به تو ورای خواستنه

نیاز جویبار به جای بودنه

نیاز من به تو ، ورای خواستنه

نیاز جویبار به جاری بودنه


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 02:15 PM
ای عشق




عشق به شکل پرواز پرنده س

عشق ،‌ خواب یه آهوی رمنده س

من ، زائری تشنه ، زیر باران

عشق ،‌ چشمه آبی اما کشنده س

من ، می میرم از این آب مسموم

اما اونکه مرده از عشق ، تا قیامت ،‌ هر لحظه زنده س

من ، می میرم از این آب مسموم

مرگ عاشق عین بودن ،‌اوج پرواز یه پرنده س

تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار

دروغ این صدا را به گور قصه ها بسپار

صدا کن اسممو از عمق شب از نقب دیوار

برای زنده بودن ، دلیل آخرینم باش

منم من بذر فریاد ، خاک خوب سرزمینم باش

طلوع صادق عصیان من ، بیداری ام باش

عشق ،‌ گذشتن از مرز وجوده

مرگ ، آغاز راه قصه بوده

من ،‌ راهی شدم نگو که زوده

اون کسی که سر سپرده مثل ما عاشق نبوده

ن راهی شدم نگو که زوده

اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 02:16 PM
ساقی


سلام من به تو یار قدیمی

منم همون هوادار قدیمی

هنوز همون خراباتی و مستم

ولی بی تو سبوی می شکستم

همه نشسته ایم ساقی کجایی

گرفتار شبیم ساقی کجایی

اگه سبوی می شکست عمر تو باقی

که اعتبار می تویی تو ساقی

اگه میکده امروز شده خونه ی تزویر ای شده خونه ی تزویر

تو محراب دل ما ، تویی تو مرشد و پیر

همه به جرم مستی سر دار ملامت

می میریم ومی جوییم سر ساقی سلامت

یک روزی گله کردم من از عالم مستی

تو هم به دل گرفتی دل ما رو شکستی

من از مستی نوشتم ولی قلب تو رنجید

تو قهر کردی و قهرت مصیبت شد و بارید

پشیمونم و خستم اگه عهدی شکستم

اگه مجرم و مستم آخه مست تو هستم


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 02:17 PM
منزل به منزل

به دنبال تو ام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خوابت دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا

پس از تو روح سرگردان موجم

هنوزم تشنه ام دریا به دریا

تو را تنهای تنها می شناسم

تو را هر جای دنیا می شناسم

به دنبال توام منزل به منزل

پریشان می روم ساحل به ساحل

به خوابت دیده ام رویا به رویا

به یادت بوده ام فردا به فردا

در به در ، در به در تو

بی تو و همسفر تو

هر چه گفتم تا به امروز

از تصدق سر تو

از همین روز تا به فردا

حتی تا آخر دنیا

هر چه هستم یا که باشم

از توام تنهای تنها

خاکم و خاک در تو

سایه ی پشت سر تو

همه ی زندگی من

یک غزل از دفتر تو

به دنبال توام منزل به منزل

ساحل به ساحل م پریشان می رو


تقدیم به عشقم

javad jan
11-29-2013, 02:18 PM
خبر تازه




وقتی گوشش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرابگذارم
شور شاعرانه ای نیست
غزل و ترانه ای نیست
به لب اینه حتی
حرف عاشقانه ای نیست
هر کسی می پرسد ازمن
در چه حالی در چه کاری
تو که اهل روزگاری
خبر تازه چه داری
می بینن اما می پرسن
چه سوال خنده داری
وقتی گوش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذارم
که به صحرا بگذارم
چی بگم وقتی که هیچکس
منو از من نمی فهمه
حرفای نگفتنی رو
جز به گفتن نمی فهمه
غم آدم دیدنی نیست
قصه ی شنیدنی نیست
بعضی حرفا رو باید دید
بعضی حرفا گفتنی نیست
وقتی گوش شنوا نیست
شوق گفتن نمی مونه
وقتی جاده رو به هیچه
پای رفتن نمی مونه
خبر تازه چه دارم
خبر تازه چه داری
تو چرا باید بپرسی
تو که اهل روزگاری
می بینی اما می پرسی
چه سوال خنده داری
وقتی گوش شنوا نیست
حرف تازه ای ندارم
سر عاشقی نمونده
که به صحرا بگذرم


تقدیم به عشقم

javad jan
12-04-2013, 07:51 PM
برای دیدن تو از حادثه ها گذشتم


هنوز ای یار تنهایم

به دیدار تو می ایم

باز می ایم

اگر که فرصتی باشد

مجال صحبتی باشد

حرف خواهم زد

برای دیدن تو از

حادثه ها گذشتم

کفر اگر نباشد این

من از خدا گذشته ام

من از خدا گذشته ام

برای دیدن تو از

حادثه ها گذشتم

کفر اگر نباشد این

من از خدا گذشته ام

من از خدا گذشته ام

عذاب این دریده ها

مرا شکسته بی صدا

دستی بکش به زخم من

که از شفا گذشته ام

که از شفا گذشته ام

باورم کن باورم کن

من که با تو صادقم

اگه خستم ، یا شکستم

هرچه هستم ، عاشقم

هر چه هستم ، عاشقم

برای دیدن تو از

حادثه ها گذشتم

کفر اگر نباشد این

من از خدا گذشته ام

من از خدا گشذته ام

منو بشناس و باور کن

که خسته ام ، خیلی خسته ام

اما هستم

تهی ماند و نشد آلوده دستم

من به دنیا

دل نبستم

باورم کن ، باورم کن

من که با تو صادقم

اگه خستم ، یا شکستم

هر چه هستم ، عاشقم

هر چه هستم ، عاشقم

هر چه بلا کشیده ام

من از وفا کشیدم

چه از وفاداری این

اهل وفا گشته ام

من از وفا گذشته ام

برای دیدن تو از

حادثه ها گذشتم

کفر اگر نباشد این

من از خدا گذشته ام

کفر اگر نباشد این

من از خدا گذشته ام



تقدیم به عشقم

javad jan
04-16-2014, 09:12 AM
بنویس



تو که دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ی ماست

دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ، دل ما رو بنویس

تو که دستت به نوشتن آشناست

دلت از جنس دل خسته ی ماست

دل دریا رو نوشتی ،‌ همه دنیا رو نوشتی ،‌ دل ما رو بنویس

بنویس هر چه که ما رو به سر اومد

بد قصه ها گذشت و بدتر اومد

بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها رو می کشیم نمی شماریم

بنویس از ما که در حال فراریم

توی این پاییز بد فکر بهاریم

دل دریا رو نوشتی ،‌همه دنیا رونوشتی ،‌ دل ما رو بنویس

دست من خسته شد از بس که نوشتم

پای من آبله زد بس که دویدم

تو اگر رسیده ای ما رو خبر کن

چرا اونجا که تویی من نرسیدم

تو که از شکنجه زار شب گذشتی

از غبار بی سوارشب گذشتی

تو که عشقو با نگاه تازه دیدی

س بادبان به سینه ی دریا کشیدی

دل دریا رو نوشتی ، همه دنیا رو نوشتی ،‌ دل ما رو بنویس

بنویس از ما که عشقو نشناختیم

حرف خالی زدیم و قافیه باختیم

بگو از ما که تو خونمون غریبیم

لحظه لحظه در فراز و فریبیم

بگو از ما



تقدیم به عشقم

javad jan
04-16-2014, 09:22 AM
آبی




آبی ، آبی ،‌ مهتابی

آبی تر از هر آب ی

از چشمای تو می گم

این ایه های آبی

دریاهای بی تابی

آبی ، آبی ، مهتابی

آبی تر از هر آبی

از چشمای تو می گم

این ایه های آبی

دریاهای بی تابی

آبی یعنی دل من

دریایی که اسیره

این چهره ی تقدیره

که رنگ از تو می گیره

وقتی که خیره می شم

به عمق حوض کاشی

حس می کنم تو هستم

حتی اگه نباشی

من رنگ گنبدا رو

چشمای تو می بینم

سجده ام به جانب توست

اینه معنای دینم

آبی ، ‌آبی مهتاب ی

آبی تر از هر آبی

از چشمای تو می گم

این ایه های آبی

دریاهای بی تابی

دلخسته ام از این جا

از آدمای دنیا

همین امروز و فردا

دل می زنم به دریا

رنگ تو رو می پوشم

از عمق آبی عشق

چشم تو رو می نوشتم

آبی ، آبی ،‌ مهتابی

آبی تر از هر آبی

از چشمای تو می گم

این ایه های آبی

دریاهای بی تابی



تقدیم به عشقم

javad jan
04-16-2014, 09:23 AM
يکي را دوست مي دارم ،


ولي افسوس، او هرگز نمي داند .


نگاهش مي کنم شايد بخواند از نگاه من که


او را دوست مي دارم،


ولي افسوس،


او هرگز نگاهم را نمي خواند.


به برگ گل نوشتم من که


او را دوست مي دارم،


ولي افسوس،


او برگ گل را به زلف کودکي آويخت تا او را بخنداند.


به مهتاب گفتم: اي مهتاب،


سر راهت به کوي او سلام من رسان و گو که


او را دوست مي دارم،


ولي افسوس،


يکي ابر سيه آمد ز ره روي ماه تابان را بپوشانيد.


صبا را ديدم و گفتم صبا دستم به دامانت،


بگو از من به دلدارم که


او را دوست مي دارم،


ولي افسوس،


ز ابر تيره برقي جست و قاصد را ميان ره بسوزانيد.


کنون وامانده از هر جا دگر با خود کنم نجوا،


يکي را دوست مي دارم ،


ولي افسوس،


او هرگز نمي داند



تقدیم به غشقم

javad jan
04-16-2014, 09:23 AM
خیلی دور ...خیلی نزدیک




دورم از تو

بی قرار گرمایی دلت ، می لرزم اینجا

احساس می شوی ...

چون سایه ی خمیده بر دیوار

می رقصی بر بی تابی من

و چه نزدیک است خاطراتت ،

چسپیده به ذهنم

نقش بی همتای رخسار تو ...

دلتنگی ام را می پوشانم

با بستری از کلمات

اما باز

کسی در دلم

تو را صدا می زند

ای آرامش دهنده ی شب های بی قراریم ...

javad jan
04-16-2014, 09:23 AM
شبی تا بی نهایت



آرامش دهنده شب های بی قراری من ،
سایه رقص تو ، در سو سوی نور شمع های نیمه سوخته است
و کرشمه های عابد فریب تو ،
که بس زیبا و مُحرک است ، برای احساس خفته من
خنده های مکرر تو ،
دِرو می کند ، ایمانم را
اذان است ، همه در حال دعا و فقط من ،
منتظر غرق شدن در هیاهوی نفس های تو ....
تلالو سیم اندام لخت تو ، چشم را می نوازد
و دل را بشارت می دهد به تجربه ای از جنس رویا ...
هجوم نفس های تو ، بر باد می دهد تمام بود و نبود من را
و من را در آغوش تو به رقص در می آورد
ای آرامش دهنده شب های بی قراری ،
ما در آرامشیم و فقط نگاه
گوینده و شنونده بین من و توست
زمان فراموش می شود
شمع ها طاقت این همه گرما را ندارند ، ذوب می شوند
اتاق در تاریکی مطلق فرو می رود
و همچنان ما در آغوش همیم

این شب تا ابد می ماند

javad jan
04-16-2014, 09:23 AM
برف، برف، برف



برف، برف، برف و دیگر هیچ...

آنچه سپید است دل عاشقان است و دفترهای کهنه ی خاطرات،

وگرنه دیگر همه سرماست اینجا.

می دانم،

تا صبح جز یخ نخواهد ماند بر زمین،

جز یخ نخواهد ماند بر دل عاشقان.

javad jan
04-16-2014, 09:24 AM
آرزو های به گور برده ...




دوست داشتم تو را به اندازه دوست داشتنم
در آغوش بگیرم ...
اما ،
چقدر فاصله دارم از تو
انقدر که فقط لبخند های تو را می بینم
و تو مرا هیچ ....

javad jan
04-16-2014, 09:24 AM
اگر که عشق نباشد




اگر که عشق نباشد

به سانِ یکه سوارانِ پهنه کابوس

شبی سوارِ مرکبی از نورِ مرگ خواهم شد.

و تا قیامتِ خاک

تمامِ مردهِ شومم را

از هفت خوانِ کینه افلاکیانِ بی فردا

گذار خواهم داد.


اگر که عشق نباشد

به روسیاهی این روزهای بی ناموس

شبی چراغ مرکبی بزمِ ننگ خواهم شد

و تا شکستنِ تک

شرابِ کهنه روحم را

از هفت خطِ مستی این خاکیانِ بی فردا

گذار خواهم داد.

اگر که عشق نباشد

به کور چشمی این عاقلانِ بی قاموس

شبی به قبرِ جنون مثلِ سنگ خواهم شد

و تا غمی غمناک

تمامِ پیکرِ فرسوده جنونم را

از هفت پرسشِ فرزانگانِ بی سودا

گذار خواهم داد.


اگر که عشق نباشد

در اوجِ وحشتِ افسانه های دقیانوس

شبی صلیبِ مقبره غارِ تنگ خواهم شد

و تا طلوعِ وحشی آن تک غروبِ وحشتناک

تفاله های همه خوابهای خوبم را

از هفت خوابِ کهنه این خفتگانِ بی غوغا

گذار خواهم داد.

اگر که عشق نباشد

درون ِکوچهِ اندوهِ پیرِ خسته توس

شبی شرابِ محفلِ پورِ پشنگ خواهم شد

و تا سکوتِ شهوتِ سودابه های بی ادراک

صدای سرخِ گلویم را

از هفتِ کوسِ وحشی تورانیانِ بی نجوا

گذار خواهم داد.

اگر که عشق نباشد
می
می
رم.


اقبال ولی پور

javad jan
04-16-2014, 09:26 AM
فصل آشنایی


فصل آشنایی سبزه با حضور خاطراتت

باز توی خونه پیچیده ،صدای خنده نازت

دیدن عکس قشنگت باز تولدی دوباره

می میرم اگه پرستو خبری از تو نیاره

من ساده با خیالت گم شدم تو بی نشونی

نمی دونم که اینارو می دونییا نمی دونی

زیر بارون نگاهم پر کشیدی ای نگارم

چی دیدی از من عاشق ،که تو رفتی از کنارم

توی جاده های احساس،توی اون باغ گلیاس

چی تو رو وسوسه می کرد دیگرییا شوق پرواز

javad jan
04-16-2014, 09:27 AM
برای تو از باران ستاره می چینم
شاید باور زیبایی های تو
همه فانوسهای قندیل بسته چشمانم را پشت سر بگذارد
و به صدای پر خاطره بودنمان برسد .
آسمان دلگیر شد وقتی به ستاره گفتم
(( روی تمام ثانیه ها یم را خط بکش و فقط بگذار سرخی سیبهای امروز من
همیشگی ترین لحظه هایش باشد))
ببین چقدر عاشقت شده ام
به من نگو که بهاریترین ستاره را به من دادی,
نگو که غریبانترین مراقبه هایم را به اوج دل نشانده ای .
به من که حس غربت اشکهایم غریبی مهتاب را می سوزاند
من عاشق یکرنگی توام.
بیکران باش تا آسمان را در ساعت نگاهت خلاصه کنم.
تردید دلم ببخش اگر به عشقت خندیدم .
اگر به غرورت گفتم ارزانی خودت
بهاری ترین ستاره من! بگذار تنها گله کردن از تو
نبودنت باشد نه گرفتن نگاهت از من .
نگو نگاهت هنوز عاشقم نکرده,
نگو اگر هم عاشق بوده ام حرفهایت دل را سوزانده...
دلم را که تمام حرفش ,
تمنای چشمان توست نشکن.
دیشب دلم برای لمس نگاهت تنگ شده بود
دیشب همه ستاره هارا برایت فرستادم
تا یکی یکی فدای تو شوند
و تو در خیالت به سادگی جشن مرگشان بخندی
دیشب به خاطر تو عروج لحظه ها را گریستم
دیشب به وسعت آسمان صدایت کردم.......
نشنیدی؟

javad jan
04-16-2014, 09:27 AM
آه آتشنک


چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیم
با گریه ساختیم و به پای توسوختیم
اشکی که ریختیم به یاد تو ریختیم
عمری که سوختیم برای تو سوختیم
پروانه سوخت یک شب و آسود جان او
ما عمر ها ز داغ جفای تو سوختیم
دیشب که یار انجمن افروز غیر بود
ای شمع تا سپیده به جای تو سوختیم
کوتاه کن حکایت شبهای غم رهی
کز برق آه و سوز نوای تو سوختیم

javad jan
04-16-2014, 09:27 AM
آغوش صحرا


عیبجو دلدادگان را سرزنش ها میکند
وای اگر با او کند دل آنچه با ما میکند
با غم جانسوز می سازد دل مسکین من
مصلحت بین است و با دشمن مدارا می کند
عکس او در اشک من نقشی خیال انگیز داشت
ماه سیمین جلوه ها در موج دریا می کند
از طربنکی به رقص اید سحر که چون نسیم
هر که چون گل خواب در اغوش صحرا میکند
خاک پاک آن تهی دستم که چون ابر بهار
بر سر عالم فشاند هر چه پیدا می کند
دیده آزاد مردان سوی دنیای دل است
سفله باشد آنکه روی دل به دنیا می کند
عشق و مستی را از این عالم بدان عالم بریم
در نماند هر که امشب فکر فردا می کند
همچو آن طفلی که در وحشت سرایی مانده است
دل درون سینه ام بی طاقتی ها می کند
هر که تاب منت گردون ندارد چون رهی
دولت جاوید را از خود تمنا میکند

javad jan
04-16-2014, 09:28 AM
دریا دل


دور از تو هر شب تا سحر گریان چو شمع محفلم
تا خود چه باشد حاصلی از گریه بی حاصلم ؟
چون سایه دور از روی تو افتاده ام در کوی تو
چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم
از بسکه با جان و دلم ای جان و دل آمیختی
چون نکهت از آغوش گل بوی تو خیزد از گلم
لبریز اشکم جام کو ؟ آن آب آتش فام کو ؟
و آن مایه آرام کو ؟
تا چاره سازد مشکلم
در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل
غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم
در عشق و مستی داده ام بود و نبود خویشتن
ای ساقی مستان بگو دیوانه ام یا غافلم
چون اشک می لرزد از موج گیسویی رهی
با آنکه در طوفان غم دریا دلم دریا دلم

javad jan
04-16-2014, 09:28 AM
مکتب عشق

هر شب فزاید تاب وتب من
وای از شب من وای از شب من
یا من رسانم لب بر لب او
یا او رساند جان بر لب من
استاد عشقم بنشین و بر خوان
درس محبت در مکتب من
رسم دورنگی ایین مانیست
یکرنگ باشد روز و شب من
گفتم رهی را کامشب چه خواهی ؟
گفت آنچه خواهد نوشین لب من

javad jan
04-16-2014, 09:29 AM
تمنای عاشق


آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست

javad jan
04-16-2014, 09:29 AM
بی خبری



مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پرکنده ترند
ای زاهد خودپرست باما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند

javad jan
04-16-2014, 09:30 AM
نوشین لب


گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست
مهتاب به جلوه چون بنا گوش تو نیست
پیمانه به تاثیر لب نوش تو نیست
آتشکده را گرمی آغوش تو نیست

javad jan
04-16-2014, 09:30 AM
روي بنماي و وجود خودم از ياد ببر
خرمن سوختگان را همه گو باد ببر

ما چو داديم دل و ديده به طوفان بلا
گو بيا سيل غم و خانه ز بنياد ببر

زلف چون عنبر خامش كه ببويد هيهات
اي دل خام طمع اينسخن از ياد ببر

روز مرگم نفسي وعده ديدار بده
وان گهم تا به لحد فاغ و آزاد ببر

javad jan
04-16-2014, 09:34 AM
دنیا به من یاد داد دوری کسی را که دوستش دارم تحمل کنم اما
وفا به من یاد داد که کسی را که دوست دارم هرگز فراموش نکنم.

javad jan
04-16-2014, 09:35 AM
دلم میخاست ویرگول باشم تا وقتی به من می رسی کمی مکث کنی.

javad jan
04-16-2014, 09:35 AM
دلهای پاک خطا نمی کنند
بلکه سادگی می کنند و امروز
سادگی پاک ترین خطای دنیاست

javad jan
04-16-2014, 09:36 AM
روزی که با تو اشنا شدم صدایی در دل تنین انداخت

که تا اخر با تو هستم گفتم تو کیستی ؟گفت عشق

اول فکر کردم عشق عروسکی است که با ان بازی می کنم

ولی وقتی معنایش را فهمیدم دیدم عروسکی هستم بازیچه

عشق

javad jan
04-16-2014, 09:36 AM
اي كه همه وجود من هستي بيا و اين منتظر رو از غم و غصه بيرون بيار .
بذار من هم شاد باشم براي هميشه انشاءالله

javad jan
04-16-2014, 09:37 AM
مگر چه کرده ام به تو (پروانه فتاحی)


بگو بگو، بگو به من
مگر چه دیده ای ز من
بگو به من
تو خوب من
چرا ، چرا ، مگر چه کرده ام به تو
ببین که گلشن وجود من
چگونه تشنه ی بهار توست ؟
مگر امید من رسیدن وصال توست
بگو بگو ، قسم به جان تو
به رویش ستاره ها
به ماه ، کهکشان و راه آن
قسم به شب ، به روز
به ظلمت شبانه ام
به کلبه ی خرابه ام
قسم به روح پاک خود
که چون نسیمی از سحر
به روح پر شرر زند
مرا نمی رسد خبر
ز فطرت درون تو
بگو ، بگو ، مگر چه کرده ام به تو؟

javad jan
04-16-2014, 09:37 AM
نگاش نکن


نگاش نکن نگاش نکن
حیفه چشات ای نازنین
صداش نکن بذار بره
حالا که رفته اینچنین
نمی تونه یادش بره
خوبی فراموش نمی شه
واسه دل ساده ی تو
هرعشقی تن پوش نمیشه
نمی تونه یادش بره
نگاه شب رو تو چشات
قشنگترین صدا رو از
هر لحظه ی اون خنده هات
نمی تونه دروغ باشه
صدای قلب پرتپش
چکیدن یه قطره اشک
می ارزه باز به دیدنش
بذار بره نگاش نکن
چشاش که بارون می باره
بذار بگه دروغ بگه
که دیگه دوستت نداره
تموم میشه این لحظه ها
این لحظه های بی امید
پر میشه قلب باغچه باز
از سوسن و یاس سفید
بذار بره نگاش نکن
چشاش که بارون می باره
بذار بگه دروغ بگه
که دیگه دوستت نداره.


هاله جهان پیکر

javad jan
04-16-2014, 09:38 AM
فصل که رخت عوض می کند

دوباره عاشقت می شوم



گیرم زمستان باشد و من

آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم

عشق تو همین شال پشمی است

که نفسم را گرم می کند



بر لبم نام تورا می برم

تا برف

مثل قند

در دل زمستان آب شود

javad jan
04-16-2014, 09:42 AM
اسم تو برف

دلت زمستان

چشمت رنگی

رخت زیبا

دل من آتش

قند عشقم به تو

اسمت را می آورم قند در دلم آب میشود

McQueen
04-16-2014, 12:37 PM
برای عاشق شدن که بهانه های ریز و درشت لازم نیست !
برای عاشق شدن کافیست
تو نگاه کنی و من لبخند بزنم

McQueen
04-16-2014, 12:38 PM
من از تو چیزی نمی خواهم ،
فقط گاهی نگاهی اشتباهی ..........

javad jan
04-16-2014, 01:49 PM
ممنون از پستای قشنگت

javad jan
08-13-2014, 11:46 AM
من اگر روح پريشان دارم
من اگر غصه هزاران دارم
گله از بازي دوران دارم
دل گريان،لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
در غمستان نفسگير، اگر
نفسم ميگيرد
آرزو در دل من
متولد نشده، مي ميرد
يا اگر دست زمان درازاي هر نفس
جان مرا ميگيرد
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم
من اگر پشت خودم پنهانم
من اگر خسته ترين انسانم
به وفاي همه بي ايمانم
دل گريان، لب خندان دارم
به تو و عشق تو ايمان دارم

javad jan
08-13-2014, 11:46 AM
به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي

javad jan
08-13-2014, 11:47 AM
ندارم فرصتی تا لحظه ی مرگ



بود بر شاخه هایم آخرین برگ

تو پنداری که شب چشمم به خواب است

ندانی این جزیره غرق آبست

به حال گریه می خوانم خدا را

به حال دوست می جویم شما را

زبس دل سوی مردم کرده ام من

در این دنیا تو را گم کرده ام من

مرا در عاشقی بی تاب کردی

کجا هستی دلم را آب کردی

نه اکنون بلکه عمری، روزگاریست

که پیش روی ما غمگین حصاریست

بود روز تو برای ما شب تار

صدایت می رسد از پشت دیوار

کلام نازنینت مهر جوش است

صدایت در لطافت چون سروش است

بدا ، روز و شب ما هم یکی نیست

شب ما بهر تو همگام روز است

به وقت صبح تو ما را شب آید

در آن هنگامه جانم بر لب آید

کویرم من، تو گلشن باش ای یار

به تاریکی تو روشن بــاش ای یار

javad jan
08-13-2014, 11:47 AM
و مثل صبح روز عيد هستي

تو مزه ی پاستیل می دهی گاهی

تو مثل پاشیدن آب انار توی چشم لذت بخشی

تو وقتی نگاه می کنی چشمهایت پایتخت دنیاست

تو مثل شعر های سهراب پر از نیلوفری

تو مثل جاده های شمال پر از دار و درختی

تو مثل برنامه ی نود پر از هیجانی

تو اگر به گلها دست بزنی دستهایت پژمرده می شود

تو مثل لپ لپ همیشه چیزهای تازه ای در خود داری

تو همیشه پرواز را به خاطر داری

تو مثل کوچه باغ های شیراز پر از بوی بهارنارنجی

تو مثل مخاطب شعر (دوست) سهرابی

تو مخاطب تمام شعر های زیبای جهانی

نه.... تو مثل هیچکس نیستی

نمی دانم تو را دیده ام یا نه .....

تو مثل فلانی هستی ....مثل هیچکس

تو آن کسی هستی که باید باشد

من عاشق کسی شده ام

که نمی دانم از کدام ستاره به من نگاه می کند

من عاشق یک تکه آبی شده ام

javad jan
08-13-2014, 11:48 AM
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنو به عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

javad jan
08-13-2014, 11:49 AM
مرگ

باوفا ترین دوستیه که آدم داره !

دوستی که نهایتا می آد

و دست آدمو می گیره و آدمو نجات می ده !

*

اومدم توی اتاق

- یه بمب ساعتی توی گلوم بود -

در رو از تو قفل کردم

رو به قبله خوابیدم و

هر چه صداش زدم

نیومد که نیومد !

" پژک صفری "

javad jan
08-13-2014, 11:50 AM
نگرانم كه تو تنها ماندي،نگرانم كه غزل جان بدهد
تو پس از من به كدامين شانه...؟چه كسي بايد تاوان بدهد؟

چه كسي چون من؟ جز من ؟ تو بگو!آنكه در عشق كم آورد و گريخت
آنكه قدر نفست را نشناخت،آنكه بايد برود جان بدهد!

پس از آن كوچ، از اين زود گران،چه كسي محو كنارت بشود؟
چه كسي در تب آغوشت دل به سرآيزي عصيان بدهد؟

شهر شيراز اگر مصر شد و من اگر پيرهنم پاره شود
تو بگو !من نگرانم،چه كسي خبرم را به خراسان بدهد؟

منتظر باش كه بادي بوزد ،تا من از پشت افق برگردم
منتظر باش بخوابد دريا، تا كه ماهي به تو مرجان بدهد

منتظر باش كه من زنده شوم ،تا دو ركعت غزل از خون بكشم
اوليا را به خودم برگردم،نفسم لهجه قرآن بدهد

من از آينده به حال آمده ام،از گذشته به خيال آمده ام
تا زمان باز توقف كند و ....به رگ سرخ تو جريان بدهد

دوستت دارم اگر ، مي دان،دوستت دارم،اگر ميداني
دوستت دارم اگر مي گويند ،آنكه دندان بدهد نان بدهد

حافظ ايماني

javad jan
08-13-2014, 11:50 AM
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...دوست می دارم...

javad jan
08-13-2014, 11:50 AM
اگر بر جای من غيری گزيند دوست حاكم اوست
حرامم باد اگر جان را به جای دوست بگزينم

javad jan
08-13-2014, 11:51 AM
قسم به گل ، به عاشقي
لايــــــق عشـــق تو منم
تــــــــوي گلستــــون وفا
تو ياسي مـن خاک ترم
تو واژه ســــلام عشـــق
عسل ترين ترانه اي
واسه نفس کشيدن هام
تـــــو بهتــرين بهــانه اي
با تـــو، تــــو اوج آسمون
بي تـــو اسيـــر قفسـم
قسم به گريه هاي شب
فقط تـــــويي هم نفسم
قسـم به عطر گل سرخ
با تـــــو وفادار مي مونم
هميشه خوب من تويي!
يه عمـره اينو مي دونم

javad jan
08-13-2014, 11:51 AM
عاشقی جرم نیست ای مردم ، اتفاق است ، پیش می آید.

javad jan
08-13-2014, 11:52 AM
یکی از ملوک بی انصاف، پارسایی را پرسید: «از عبادتها کدام فاضلتر است؟»
گفت: «تو را خواب نیمروز، تا در آن یک نفس خلق را نیازاری.»

javad jan
08-13-2014, 11:52 AM
شاید اشتباه اما عاشقا دروغ میگن

آدمهای مهربون و با وفا دروغ میگن

اونا که می گن که تا همیشه دیونتونن

بذار بی پرده بگم که به شما دروغ میگن

اونا که می ان به این بهونه ها که اومدن

از توی شهر قشنگ قصه ها دروغ میگن

اونا که فدات بشم تیکه کلامشون شده

به تموم اسمونا به خدا دروغ میگن

اونا که باقسم و ایه می خوان بهت بگن

تا قیامت نمی شن ازت جدا. دروغ میگن

javad jan
08-13-2014, 11:52 AM
به استخدام تو بودم؛ تمام وقت
از همان روزی که دیدمت
و همیشه مزدم را از نگاهت میگرفتم؛ هرچند گاهی خیلی دیر
هرگز بازنشستم نکردی
و تا آخر شاعر ماندم
اما حیف که هیچگاه ثبت رسمی نشد

javad jan
08-13-2014, 11:53 AM
قلبم می ایستد

بعد

آرام آرام

دراز می کشد...

تا از

روی آن رد شوی...

javad jan
08-13-2014, 11:53 AM
مرحم بیاورید دلم داغ دیده است

دردی به جان سرد من آتش کشیده است

شاخ صنوبر دلم از غصه خم شده است

امشب سکوت ثانیه ها باورم شده است

سنگ غم و سکوت شب و قلب شیشه ای

با این غم نهفته رفیق همیشه ای

امشب تمام پنجره ها زار می زنند

دل را به روی چوبه غم دار می زنند

اشکی به زخم بغض غریبم نمک زده اند

چوپان غم برای دلم نی لبک زده است

javad jan
08-13-2014, 11:53 AM
در شکاف دیوار
گنجشكی لانه کرده
و كلاغی در آن نزدیکی
ساعت هاست سکسکه می کند ...

گنجشک نه تاب ماندن در لانه اش را دارد
نه نای گریختن
و کلاغ نه نای شکار دارد
نه تاب رفتن با منقار خالی ...

دلم به حال هر دو می سوزد
کاش این ماجرا
تنها یک شعر بود ...

واهه آرمن

javad jan
08-13-2014, 11:54 AM
بعد از این خوب و بدش باشد پای خودمان
انتخابی است که کردیم برای خودمان
این وآن هیچ مهم نیست که چه فکری بکنند
غم نداریم بزرگ است خدای خودمان
بی خیال همه با فلسفه اشان خوش باشند
خودمان آیینه هستیم برای خودمان
ما دو رودیم که حالا سر دریا داریم
دو مسافر همه در آب و هوای خودمان
احتیاجی به در و دشت نداریم اگر
رو به هم باز شود پنجره های خودمان
درد اگر هست برای دل هم میگوییم
در وجود خودمان هست دوای خودمان
دوست دارم که نفهمند.. بیا بعد از این
خودمان شعر بخوانیم برای خودمان

javad jan
08-13-2014, 11:54 AM
اگر تو باز نگردي
قناريان قفس، قاريان غمگين را
كه آب خواهد داد
كه دانه خواهد داد ؟
***
اگر تو بازنگردي
بهار رفته،
- در اين دشت بر نمي گردد
به روي شاخه گل،
غنچه اي نمي خندد
و آن درخت خزان ديده تور سبزش را
به سر نمي بندد
***
اگر تو باز نگردي
كبوتران محبت را
شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد
شكوفه هاي درختان باغ حيران را
تگرگ خواهد زد
***
اگر تو بازنگردي
به طفل ساده خواهر
كه نام خوب تو را
ز نام مادر خود بيشتر صدا زده است ..
چگونه با چه زباني به او توانم گفت
كه برنمي گردي
و او كه روي تو هرگز نديده در عمرش،
دگر براي هميشه تو را نخواهد ديد
و نام خوب تن در ذهن كودك معصوم
تصوري ست هميشه،
- هميشه بي تصوير
- هميشه بي تعبير
***
اگر تو بازنگردي
نهالهاي جوان اسير گلدان را
كدام دست نوازشگر آب خواهد داد
چه كس به جاي تو آن پرده هاي توري را
به پشت پنجره ها پيچ و تاب خواهد داد
***
اگر تو بازنگردي
اميد آمدنت را به گور خواهم برد
و كي نمي داند
كه در فراق تو ديگر
چگونه خواهم زيست
چگونه خواهم مرد

javad jan
08-13-2014, 11:54 AM
غم قفس به کنار، آنچه عقاب را پیر میکند،
پرواز زاغ های بی سر و پاست.

javad jan
08-13-2014, 11:54 AM
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشینی ها

javad jan
08-13-2014, 11:54 AM
با من حرف بزن
مثل یک پیراهن نارنجی با روز
مثل وقتی که ابر
صرف شستن یک سنگ می کند.
مثل وقتی که صرف همین شعر می شود
با من حرف بزن
مثل یک بازی در وسط تابستان
و به چیزی فکر نکن
و به چیزی فکر نکن
می دانم
زمین گرد است
و جاذبه
در پای درختان سیب بیشتر است

javad jan
08-13-2014, 11:55 AM
گور پدر تنهایی

تا تو هستی

کنار همین صخره آب می نوشم

و در زیبایی همین سنگ

دفن می شوم

گور پدر تنهایی

شبها

چراغها را روشن کن

عادت کرده ام تنهایی ام را,

نورانی کنم

گور پدر تنهایی

در باد ها که برقصم

باران آشفته تر می بارد

گور پدر تنهایی

و شعرهای ترک خورده

بی هماغوش

نباید بترسم

گورپدر؟.......

javad jan
08-13-2014, 11:55 AM
برو تنها مرا بگذار بس کن این ترحم را

تحمل می کنم هر جور باشد حرف مردم را

بدون عشق مردابی است این دنیا ... تصور کن

بگیری لحظه ای کوتاه از دریا تلاطم را

یکی دیگر خطا کرد و به پای ما نوشتی حکم

بگو تا کی بپردازیم ما تاوان گندم را

اگر هر آن در این آتش بسوزم باز خواهم ساخت

خودم با دست خود آماده خواهم کرد هیزم را

دلم تنگ است هی پهلو به پهلو می شوم امشب

تو اما شک ندارم خواب دیدی شاه هفتم را

javad jan
08-13-2014, 11:55 AM
دوستت دارم هایت را فریاد کن... گوش هایم ناشنواست

javad jan
08-13-2014, 11:56 AM
خدا تو را از خاک آفرید
تا بعد از باران
تَنَ‌ت، مُهری باشد
برای سجده لب‌هایم …

javad jan
08-13-2014, 11:56 AM
همسایه ی دلمرده ی دیوار به دیوار
ما را چو یکی پنجره بسپار به دیوار

مصراع به مصراع همه سنگ و کلوخیم
ما را بنویسید به دیوار به دیوار

زان روز که فریاد تو در کوچه درو شد
روی من و این طبع گنهکار به دیوار

باید که در این کوچه ی بی شعر و ترانه
درد دل خود گفت به ناچار ... به دیوار ...

این آینه را مشکن و بگذار بماند
این قاب فرو رفته به زنگار به دیوار

تصویر من گمشده در خاطره ها را
با میخک افسوس نگهدار به دیوار

از آن همه فروردین امروز نمانده است
جز سایه ی یک مشت سپیدار به دیوار

مرشد بنشان پرده ی نقالی خود را
در غربت این شهر عزادار به دیوار ....

javad jan
08-13-2014, 11:56 AM
وای که دوستت دارم
چه ظرفیتی دارد
برای دروغ بودن!!!

javad jan
08-13-2014, 11:57 AM
وقتی از کنار آب می نویسم
تمام سرنوشت رود شبیه جریان خند ه ای است
که لب های نیمه جان تو را می دود
وقتی آب های سراشیب تند روزگار،
صفحه ی گذشت را ورق می زنند
من با عرض ارادت به چشم های بیکران تو عظمت خنده هاشان را می فهمم
روزی که از آب گذشتم خس خس چشم هات آتشم زد تا اینکه ستاره ای دنباله دار قلبم را فهمید
و از آنروز به بعد حس می کنم نیستم
و حس می کنم هستی!
چیزی نیست این قاب عکس من است که تو را به روزهای خسته ی بودنم می کشاند.
بخند که آب میرود و تبسم ساده ات جریان را به راه می اندازد.


بخند تا می توانی بخند...

javad jan
08-13-2014, 11:57 AM
پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی

javad jan
08-13-2014, 11:58 AM
فلسلفهٔ رنج، قدرت است.
مکتب من قدرت است.
علت خوشبختی قدرت است.
ضعیف همیشه مریض وغمگین وترسو است .
عاشق رنجم ،از ضعیف بی همت بیزارم چرا که خدا هم دوستش ندارد .
ضعیف جنازه ای است که عزراییل یادش رفته است همهٔ جانش رابگیرد.
شیفته کسی هستم که با مفهوم "نمیتوانم"بیگانه است.
"قوی ها جلوهٔ خدایند. ستودنی و تماشایی"

javad jan
08-13-2014, 11:58 AM
طــــروات زندگـــی در جریان یادگیری است
ذهن های بسته بوی مـــــرگ میدهند...

javad jan
08-13-2014, 11:58 AM
" پلک های مرطوب مرا باور کن/ این باران نیست که میبارد/صدای خسته من است که از چشمانم بیرون میریزد...... "

javad jan
08-13-2014, 11:58 AM
بی تو من با همه شهر غریبم، غریب....

javad jan
08-13-2014, 12:18 PM
دلگیر دلگیرم،مرا مگذار و مگذر.....

javad jan
08-13-2014, 12:19 PM
درد



درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم مستم چه هستم ؟
همی دانم دلی پر درد دارم

javad jan
08-13-2014, 12:19 PM
برای چشم خاموشت بمیرم
کنار چشمه نوشت بمیرم
نمی خواهم در آغوشت بگیرم
که می خواهم در آغوشت بمیرم

تقدیم به...بهترین

javad jan
08-13-2014, 12:19 PM
تو می‌میری و من با قاشق مربا‌خوری تو قهوه‌م حلّت می‌کنم. حل نمی‌شی؛ اما اون‌قدر گیج می‌خوری که ترجیح می‌دی حل شی. حل می‌شی و من، قاشق مرباخوری رو به علامت پیروزی بالا نگه می‌دارم و
قطره‌هاش رو که می‌چکن، قورت می‌دم.

قهوه رو می‌ریزم پای فصلی‌ترین درختِ چربِ باغ‌چه…

غنایم جنگی، یادگاری‌های شیرینی نیستن؛ صرفاً عظمت ترس از شکست بعدی رو تلخ‌تر می‌کنن…

javad jan
08-13-2014, 12:20 PM
گم می‌شی و من،
بیدار می‌شم؛
فحش می‌دم؛

می‌خوابم؛
فحش می‌دم

و پیدا نمی‌شی که نمی‌شی…

javad jan
08-13-2014, 12:20 PM
عشق ینی استخوان و یک پلاک
سالها تنهای تنها زیر خاک

***********

عشق یعنی گریه های فاطمه پشت در
یعنی دلتنگی شبهای مادر

javad jan
08-13-2014, 12:20 PM
در راه زندگانی

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را----- نجستم زندگانـــی را و گم کـردم جوانی را
کنون با بار پیــری آرزومندم که برگـردم----- به دنبال جوانـــی کـوره راه زندگانــــی را
به یاد یار دیرین کاروان گم کـرده رامانـم----- که شب در خــواب بیند همرهان کاروانی را
بهاری بود و ما را هم شبابی و شکر خوابی ----- چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را
چه بیداری تلخی بود از خواب خوش مستی ----- که در کامم به زهر آلود شهد شادمانـــی را
سخن با من نمی گوئی الا ای همزبـان دل ----- خدایــا بــا کـه گویم شکوه بی همزبانی را
نسیم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان دیده ----- به پای سرو خود دارم هوای جانفشانـــی را
به چشم آسمانـی گردشی داری بلای جان ----- خدایـــا بر مگردان این بلای آسمانـــی را
نمیری شهریار از شعر شیرین روان گفتـن----- که از آب بقا جویند عمــــر جاودانـی را

javad jan
08-13-2014, 12:20 PM
مرا زین چهره ی خندان مبینید
که دل در سینه ام دریای خون است
به کس این چشم پر نازم نگوید
که حال این دل غمدیده چون است

javad jan
08-13-2014, 12:21 PM
دلم شکستی و جانم هنوز چشم براهت
شبی سیاهم و در آرزوی طلعت ماهت
در انتظار تو چشمم سپید گشت و غمی نیست
اگر قبول تو افتد فدای چشم سیاهت

javad jan
08-13-2014, 12:21 PM
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی‌شوی که ببینی چه می‌کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی‌رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
پروانه را شکایتی از جور شمع نیست
عمریست در هوای تو میسوزم و خوشم
خلقم به روی زرد بخندند و باک نیست
شاهد شو ای شرار محبت که بی‌غشم
باور مکن که طعنه‌ی طوفان روزگار
جز در هوای زلف تو دارد مشوشم
سروی شدم به دولت آزادگی که سر
با کس فرو نیاورد این طبع سرکشم
دارم چو شمع سر غمش بر سر زبان
لب میگزد چو غنچه‌ی خندان که خامشم
هر شب چو ماهتاب به بالین من بتاب
ای آفتاب دلکش و ماه پری‌وشم
لب بر لبم بنه بنوازش دمی چونی
تا بشنوی نوای غزلهای دلکشم
ساز صبا به ناله شبی گفت شهریار
این کار تست من همه جور تو می‌کشم

javad jan
08-13-2014, 12:21 PM
عروسک بچه‌گی‌های‌ـم را که دزدیدند،
دیگر چاره‌ای نداشتم
جز این‌که بزرگ بشوم.

javad jan
08-13-2014, 12:22 PM
\فرار می‌کردیم
تا ببوسیم؛

می‌بوسیدیم؛
تا فرار کنیم…

javad jan
08-13-2014, 12:22 PM
اولين بار بود كامده ام
عاشقانه بنويسم سخني
در ميان همه ياران بكنم وا دهني
همچنان عشق مرا با دو سه ترفند به دنبال كشد
من نميدانم كه به كجا؟..به كجا؟....
يادم افتاد
نميدانم كه تا به كي؟و به كجا؟ خواهد كشاند
آري هدف از عشق به جز اسارت است؟
من جز اينش هدفي هيچ نميدانم خب
و چه زيباست اسارت به يد عشق
زيباست و من همچنان در بندم
لبخندم...............
دگر آن شادي روز ازلي در من نيست
گله تو ز من نكن
چرا هم زيباست هم كه من شاد نيم
من ميان اين دوگانگي كمر فرسايم
كاش بودي تو به جايم و كمي راه نمايم بودي

javad jan
08-13-2014, 12:22 PM
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم

خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم




سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست

صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم




تا نگویی اشک های شمع ازکم طاقتی است

در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم




چون شکست آینه، حیرت صد برابر می شود

بی سبب خود را شکستم تا بیننم کیستم




زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست

کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم

javad jan
08-13-2014, 12:23 PM
پرت می‌شم عقب. عقب‌تر. عقبِ عقب‌تر. حیف که تو همیشه تهِ دره منتظرم می‌مونی. حیف که من چترنجات دارم…

javad jan
08-13-2014, 12:23 PM
چند روزی ست که دلم هوای تو را دارد و
برای دوباره دیدنت آرزوی نگاه تو را دارم .
روزها که در انتظار توام تمام دلم صحن ورود تو می شود و
آن همه دلتنگی محض حضور تو .
تمام احساس من از وجود توست و
گمشده ام جزئی از خلوت تو می شود.
چند روزی ست که نگاهم از عشق بارانی و
احساسم از فاصله ها پر از پریشانی ست .
یاد لبخند پر از مهربانیت
تمام لحظاتم را به روزهای بودنت می برد ،
روزهایی که به شوق نگاه پر از معنای تو ،
زندگیم را رنگ باور دادم و
هیچ وقت از یادم نرفت عاشق بمانم.

شاعر : آسیه غیور

javad jan
08-13-2014, 12:23 PM
این روزها که از تو دورم
تمام باورم تکرار دیدار تو و
چشمان من در نبودت هنوز هم در آرزوی توست.
لحظه ها بدون حضورت نمی گذرند و
این همه تنهایی بدون تو پایان نمی گیرد.
از فراق تو احساس من پر از پریشانی ست و
من از آن روزهای با تو بودن ،
پر از خیال و رویای توام .
در نگاه من مانده ای و
من جز تو را نمی بینم ،
همه چیز به رنگ تو و
خاطراتم تمام یادگاری توست .
در غم دوریت
خورشید احساس من غروب می کند و
آشیانه ی عشق و دلدادگی ام
بی تو خالی از حضور می شود.
این روزها که از تو دورم ،
تمام باورم تکرار عشق تو و
رویایم نگاه پر از انتظار توست

javad jan
08-13-2014, 12:23 PM
چه شب هایی که به یادت چشمانم خیس شد و
چه بسیار لحظه هایی که در آرزوی آمدنت ،
دل تاب ماندن نداشت.
تمام انتظار من برای آمدنت به رنگ دلتنگی ست و
وجود احساسیم از شتاب عشق نیست .
دلبستگیم رنگ عادت نخواهد داشت و
نگاه من از عشق خواهد دید.
روزهای دیدارم برای یک عمر در یاد می ماند و سکوت عاشقانه ات
به زندگیم رنگ دریایی شدن خواهد داد.
دل در جستجوی حضورت بال خواهد گرفت و
برای بودن در کنارت ، حس پرواز .

javad jan
08-13-2014, 12:23 PM
خدای من ، لحظات از شور دوست داشتنت لبریز است و
دل در آرزوی درد عشق تو .
دل شکسته ی من برای جلب نگاه پر از مهر تو می شکند و
چشمانم برای رسیدن به دریای محبت توست
که بارانی می شود.
دست های تمنای من برای قبول عشقُ بندگی ست
که به سویت بلند می شود و
من برای داشتن غم عشق توست که غمگین تر از همیشه ام .
زیبای من
پرواز من را آسمانی کن و
دل را به وسعت عشق زیبایت ، خدایی .


منبع انجمن محدثه

javad jan
08-14-2014, 09:16 AM
وقتی از احساسم به تو می نویسم ،
فکر می کنم که از عشقت زنده نمی مانم .
بغض تو ، آخر می کشُد مرا و
دلتنگی ام از وجود تو ، برای یک عمر رهایم نمی کند .
وقتی از عشق تو می نویسم واژه ها از بیان تو ناتوانند و
دل در جستجوی زیباترین جملات عاشقانه ،
روزهاست که در خیال تو گم شده است .
پریشانی ام را جنون می دانمُ
جز نگاه تو آرزویم نیست .
وقتی از تو می نویسم ،
فکر می کنم که مبتلای توام و
دیدارت تنها لحظه ی عروج من است .

javad jan
08-14-2014, 09:16 AM
من به این باور رسیدم که زندگی عشق می خواهد و
ماندن بهانه و عاشقی احساس .
چگونه بمانم بدون بهانه و بنگرم بدون دلتنگی
من به عشق روئیدم و
در دل خویش برای عشق آشیانه ساختم .
اما حال آشیانه ی دل بیمار من
ویران شده است و عشق زیبای وجودم گم گشته .
دل بهانه ی وجود یار می کند و تمنای احساس او را .
چقدر خسته ام ،
خسته از تمام بی عشقی ها ، خسته از تمام تنهایی ها .
دلم می خواست از احساس خویش می گفتم ،
از شکستن و خشکیدن ،
از غروب و از هم پاشیدن .
این همان احساس آشنای وجود من است .
ای کاش میشد فهمید عاشقی چیست

javad jan
08-14-2014, 09:17 AM
گاهی وقتها که دلم می گیرد
می خواهم از آن روزهای رفتنت بگویم ،
از روزهایی که تنها شدم و دلتنگی تمام باورم شد
می خواهم از بغض نبودنت بگویم
از اشکها و هق هق شبانه ام و
از تمام احساس عاشقانه ام .
می خواهم از سکوت بگویم و تنهایی ،
از لحظه های بدون یار ،
از آن غروب بدون حضورت .
روزهایی که نبودنت فراموشم نشد و
خلوت عاشقانه ات از یادم نرفت .
گاهی وقت ها که دلم می گیرد،
می خواهم از تو بگویم ،
از روزهایی که در آرزویت سپری شد و
دیدارت تمام انتظارم شد .

javad jan
08-14-2014, 09:17 AM
نمی شود از عشق گفت و
درد بی عشقی به جان خرید
نمی شود رویای دوست داشتن را داشت و با کسی دوستی نکرد
نمی شود با احساس بود و
شکستن احساس را ندید
نمی شود عاشقی را دانست و از کنار بی عشقی ها گذشت
من همان وجود پر از دغدغه یار ،
حال بدون یار به کدامین دغدغه ام دل خوش کنم ؟
چگونه انتظار را معنی کنم و از دلتنگی ها بگویم ،
در حالی که دلتنگ هیچکس نیستم و
هیچکس دلتنگ من نشد .
من آرزوی عشق کردم و
جز تنهایی و غربت چیزی را تجربه نکردم .
با دوستی ها و قشنگی ها
بیگانه شدم و فراق و تنهایی ،
آشنای وجودم شد .
و حال میان این سکوت طوفانی ،
منتظر نگاه عاشقانه ای خواهم نشست و
دل را به قشنگی یک رویا امید خواهم داد ،
تا شاید صدای شکستن احساسم را از یاد ببرم .

javad jan
08-14-2014, 09:17 AM
شکستم دلت را , ولیکن ندیدم
بمیرد محبت به شهر نگاهت

من آن خسته جانم که در شام غربت
بجویم همیشه رخ همچو ماهت

javad jan
08-14-2014, 09:17 AM
همنفس ، همنفس ، مشو نزدیک
خنجرم ، آبداده از زهرم
اندکی دورتر ! که سر تا پا
کینه ام ، خشم سرکشم ، قهرم
لب منه بر لبم ! که همچون مار
نیش در کام خود نهان دارم
گره بغض و کینه یی خاموش
پشت این خنده در دهان دارم
سینه بر سینه ام منه ! که در آن
آتشی هست زیر خاکستر
ترسم آتش به جانت اندازم
سوزمت پای تا به سر یکسر
مهربانی امید داری و ، من
سرد و بی رحم همچو شمشیرم
مار زخمین به ضربت سنگم
ببر خونین ز ناوک تیرم
یادها دارم از گذشته ی خویش
یادهایی که قلب سرد مرا
کرده ویرانه یی ز کینه و خشم
که نهان کرده داغ و در مرا
یاد دارم ز راه و رسم کهن
که دو ناساز ابه هم پیوست
من شدم یادگار این پیوند
لیک چون رشته سست بود ، گسست
خیرگی های مادر و پدرم
آن دو را فتنه در سرا افکند
کودکی بودم و مرا ناچار
گاه از این ،گاه از آن ، جدا افکند
کینه ها خفته گونه گونه بسی
در دل رنجدیده ی سردم
گاه از بهر نامرادی ی خویش
گه پی دوستان همدردم
کودکی هر چه بود زود گذشت
دیده ام باز شد به محنت خلق
دست شستم ز خویش و خاطر من
شد نهانخانه ی محبت خلق
دیدم آن رنج ها که ملت من
می کشد روز و شب ز دشمن خویش
دیدم آن نخوت و غرور عجیب
که نیارد فرود ، گردن خویش
دیدم آن قهرمان که چندین بار
زیر بار شکنجه رفت از هوش
لیک آرام و شادمان ، جان داد
مهر نگشوده از لب خاموش
دیدم آن چهره ی مصمم سخت
از پس میله های سرد و سیاه
آه از آن آخرین ز لبخند
وای از آن واپسین ز دیده نگاه
ددیم آن دوستان که جان دادند
زیر زنجیر ، با هزار امید
دیدم آن دشمنان که رقصیدند
در عزای دلاوران شهید
همنفس ، همنفس ، مشو نزدیک
خنجرم ، آبداده زهرم
اندکی دورتر ! که سر تا پا
کینه ام ، خشم سرکشم ، قهرم
خنجرم ، خنجرم که تیزی خویش
بر دل خصم خیره بنشانم
آتشم ، آتشم که آخر کار
خرمن جور را بسوزانم

javad jan
08-14-2014, 09:18 AM
جان می دهم به گوشه زندان سرنوشت
سر را به تازیانه او خم نمیکنم
افسوس بر دو روزه هستی نمی خورم
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم
با تازیانه های گرانبار جانگداز
پندارد آنکه روح مرا رام کرده است
جان سختیم نگر که فریبم نداده است
این بندگی که زندگیش نام کرده است
بیمی به دل ز مرگ ندارم که زندگی
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من
گر من به تنگنای ملال آور حیات
آسوده یک نفس زده باشم حرام من
تا دل به زندگی نسپارم به صد فریب
می پوشم از کرشمه هستی نگاه را
هر صبح و شام چهره نهان میکنم به اشک
تا ننگرم تبسم خورشید و ماه را
ای سرنوشت از تو کجا می توان گریخت
من راه آشیان خود از یاد برده ام
یک دم مرا به گوشه راحت رها مکن
با من تلاش کن که بدانم نمرده ام
ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا
زخمی دگر بزن که نیفتاده ام هنوز
شادم از این شکنجه خدا را مکن دریغ
روح مرا در آتش بیداد خود بسوز
ای سرنوشت هستی من در نبرد تست
بر من ببخش زندگی جاودانه را
منشین که دست مرگ ز بندم رها کند
محکم بزن به شانه من تازیانه را

javad jan
08-14-2014, 09:18 AM
بر نگه سرد من به گرمی خورشید
می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت
تشنه این چشمه ام چه سود خدا را
شبنم جان مرا نه تاب نگاهت
جز گل خشکیده ای و برق نگاهی
از تو در این گوشه یادگار ندارم
زان شب غمگین که از کنار تو رفتم
یک نفس از دست غم قرار ندارم
ای گل زیبا بهای هستی من بود
گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم
گوشه تنها چه اشک ها فشاندم
وان گل خشکیده را به سینه فشردم
آن گل خشکیده شرح حال دلم بود
از دل پر درد خویش با تو چه گویم
جز به تو درمان درد از که بجویم
من دگر آن نسیتم به خویش مخوانم
من گل خشکیده ام به هیچ نیرزم
عشق فریبم دهد که مهر ببندم
مرگ نهیبم زند که عشق نورزم
پای امید دلم اگر چه شکسته است
دست تمنای جان همیشه دراز است
تا نفسی می کشم ز سینه پر درد
چشم خدا بین من به روی تو باز است

javad jan
08-14-2014, 09:20 AM
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی

javad jan
08-14-2014, 09:20 AM
یکی سهم من، یکی سهم تو…

یکی سهم من، یکی سهم تو…



پس خدا کی سهم ما را می دهد؟!

□ □ □

یکی سهم من، یکی سهم خدا…

یکی سهم من، یکی سهم خدا…



چرا تموم شد؟!

□ □ □

یکی سهم تو، یکی سهم خدا…

یکی سهم تو، یکی سهم خدا…



آخریشم مال تو…

javad jan
08-14-2014, 09:25 AM
و خسته شدیم
از بس که نگاه کردیم
و هیچ‌چی نفهمیدیم

و عشق هم یادمان رفت.

javad jan
08-14-2014, 09:26 AM
آدم‌ها گریه می‌کنن…

آدم‌های کور گریه می‌کنن… ماهی‌ها هم گریه می‌کنن…

حتی ماهی‌های کور هم گریه می‌کنن…

بعد بارون که می‌یاد، سرما می‌خورن…

بعد برمی‌گردن به خدا می‌گن: «ما هیچ وقت ازت انتظاری نداشتیم»…

بعد خدا enter می‌زنه…

بعد دوباره بارون می‌یاد…



خدا، همه‌چی رو hibernate می‌کنه و می‌خوابه…



آدم‌های کور، ماهی‌های کور می‌خورن…

javad jan
08-14-2014, 09:28 AM
کودکی را دوباره در طپش اینه ای می بینم
عشق دوران بهاری باز هم بیدار است
کودکی گر برود
سادگی می میرد
گل احساس نمی روید
چون اینه تسلیم ریا می گردد
کودکی را دوباره می جویم
در مضامین ایه های محبت، فرازهای امید
کودکی گر برود
عشق هم می میرد
دیگر از قتل متانت حرفها می پوسد!
نفس عاطفه یخ می بندد
کودکی خاطره دیروز است
کودکی اینه ای از فرداست
کودکی گر برود
زندگی می میرد
طپش بودن ما زمزمه فاصله را می جو.ید
خنده در اینه محنت ما می گری

د

javad jan
08-14-2014, 09:28 AM
روی تیزترین لبه اش راه می رویم

و آرزو می کنیم، گل های صورتی باغچه

همیشه تعدادشان مضرب صحیحی از او باشد…

شجاع باش…

اگه با مخ فرود بیای، شانس زنده موندت کمتر می شه…

javad jan
08-14-2014, 09:28 AM
الغرض این‌که، ما همان سایه‌ی هیچ و دو سه برگِ شبدرِ چارپریم
که به خطی لبِ این طاقچه‌یِ بی‌رمق و مضحکِ عشق
بر ِ هم می‌سائیم.

javad jan
08-14-2014, 09:28 AM
که نه تو مال من بودی
هستی
خواهی بود (می‌گویم: نَ‍‌بودی، نَ‍‌هستی، ن‍‌َخواهی بود)،
نه من مال تو
هرگز
نَ‍‌بوده‌ام، ن‍‌َهستم، نَ‍‌خواهم بود.

این وسط روزهایی هم بوده‌اند، که مالامال از هم، بسی خرّم، خرامیده‌ایم.
و الآن، بعد از چند سال و اندی، تازه دارند رشد می‌کنند علف‌های هرز؛ علف‌های هرزی که کودشان، همان کرم‌های خاکی بیچاره‌ای بوده‌اند که بسی خرّم، هما نچند سال و اندی پیش له کرده‌ایم. و این روح کرم‌های خاکی بیچاره‌است که الآن، توی دست و بال و چشم و چال‌مان می‌رود، وقتی می‌رویم همان‌جاها تا صرفاً همان چیزها را بو کنیم.

ما، شاید، فقط مالامال از هم بوده‌ایم، عزیز. نه من مال و نه تو مال.

javad jan
08-14-2014, 09:29 AM
تکیه می دهم به موّازیتِ شانه هات
و تو ... برای جشنِ گریه ی من ،
سرودِ سکوت می خوانی
ایّوب می شوم و زیر نگاه نکردن های تو
آتش می گیرم !
تو را به جانِ صداقتِ دست هایت
فکری بکن به حالِ
انحنای خطی که یک سرش تو و ...
سرِ دیگرش ... یک منِ بی تو انتظار می کشد...

javad jan
08-14-2014, 09:29 AM
ديگر زمان گفتن دوستت دارم به كسي كه دوستش دارم گذشته
چرا كه او نه خود را باور داشت و نه عشق مرا باور كرد
حالا بايد به سوگ نشست

javad jan
08-14-2014, 09:29 AM
رفيق راهي و از نيمه راه مي گويي
وداع با من ِ بي تكيه گاه مي گويي

ميانِ اين همه آدم، ميانِ اين همه اسم
هميشه نام ِ مرا اشتباه مي گويي

به اعتبار ِ چه آيينه اي، عزيز ِ دلم
به هر كه مي رسي از اشك و آه مي گويي

دلم به نيم نگاهي خوش است، امّا تو
به اين ملامتِ سنگين، نگاه مي گويي؟

هنوز حوصله ی عشق در رگم جاري است
نمُرده ام كه غمت را به چاه مي گويي...

javad jan
08-14-2014, 09:29 AM
پروانه بی آنکه خود بداند گرده می افشاند

از گیاهی به گیاهی

و ما ناگهان عاشق می شویم !

در نسیمی که نمی دانیم

از کدام سو می وزد...

javad jan
08-14-2014, 09:30 AM
از آن هنگام که چشم به جهان گشودم در گوشم طنین انداخت

می گفت :

در تمام مراحل زندگی با تو هستم

از او پرسیدم :

تو کی هستی ؟!

گفت :

غم

اول فکر کردم غم؛ عروسکی است که می توانم با آن بازی کنم

ولی وقتی بزرگ شدم دانستم من عروسکی هستم در دست غم . . .

javad jan
08-14-2014, 09:30 AM
آموزگار نیستم

تا عشق را به تو بیاموزم

ماهیان نیازی به آموزگار ندارند

تا شنا کنند

پرندگان نیز آموزگاری نمی خواهند

تا به پرواز در آیند

شنا کن به تنهایی

پرواز کن به تنهایی

عشق را دفتری نیست

بزرگ ترین عاشقان دنیا

خواندن نمی دانستند…

javad jan
08-14-2014, 09:30 AM
ورود عشق از درهاي نا ممكن تماشاييست

بيا پلكي برايت باز كردم اشك مطرودم.......

javad jan
08-14-2014, 09:31 AM
زمانی طولانی را دوستت داشته ام و

زمانی طولانی را عاشقت ...

حالا موهایم سپید شده اند و تو

دیگر حتی پاهایم را به یاد نمی آوری ...

اما

باور کن

هنوز هم می توانم

طلوع را به تاخیر بیاندازم.

با شعرهایی که تمام شب در گوش ماه زمزمه می کنم ....

javad jan
08-14-2014, 09:31 AM
دوستت خواهم داشت

به همین واژه ی تبدار قسم

دوستت خواهم داشت

به همین قلب گرفتار قسم

دوستت خواهم داشت

به دل خسته وُ بیمار قسم

دوستت خواهم داشت

به تو و لحظه ی دیدار قسم

دوستت خواهم داشت

به همین حسرت بسیار قسم

دوستت خواهم داشت

به عیار تو به معیار قسم

دوستت خواهم داشت

به گُلِ سایه ی دیوار قسم

دوستت خواهم داشت

به همین لحظه ی اقرار قسم

دوستت خواهم داشت....

javad jan
08-14-2014, 09:32 AM
بخوان درگوش من شعر رهایی را

تنم از سر به پا گوش است

بگو آن راز بگو آن راز

که ذهنم سخت مخدوش است

من آن راز نهانی را

نیامد از دهان بیرون

گلویش سخت چسبیدم

من او را زنده چالیدم

و ای آوارها یکسر فرو ریزید

شما را گویم ای تک آجران

ای آجران سخت بی وجدان

سر ما را

به ضرب غیرت بی غیرتی هاتان

به درد آرید

که ما راز رهایی را

شنیدیم خوانده ایم اما نمیدانیم

( میترا کرد )

javad jan
08-14-2014, 09:32 AM
از آن روز که زیر باران رهایم کردی

باران بسیار می سراید.

چه می خواهد؟

مگر نمی داند که یارای شستن عشق تو را از دلم ندارد؟

شاید هم قصه ی تلخ فراق را می گرید!

اما من به صدای مویه اش گوش نمی سپارم.

تنها رنگین کمان را به نظاره نشسته ام

و طلوع دوباره ی تو را !

به پهنای آسمان برایت آغوش گشوده ام

ای تمام رنگ بودنم...!

javad jan
08-14-2014, 09:32 AM
زیر باران بودم

و باران

مرا از هرچه غیر تو شسته بود!

با تو گفتم:

"اندکی عاشقانه تر زیر باران بمان

ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند!"

و تو چون رعد تازیانه برآوردی!

...

دوباره زیر باران می روم

تا مهربان تر از تو

اشک هایم را بشوید!

javad jan
08-14-2014, 09:33 AM
تب و تابی است در موسیقی آب

کجا پنهان شده است این روح بی تاب؟

فرازش، شوق هستی،شور پرواز

فرودش ،غم،سکوتش، مرگ ومرداب