توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : یک خط برای کسی که دوسش دارم ....
صفحه ها :
1
2
3
4
5
[
6]
7
8
9
javad jan
08-16-2014, 11:57 AM
يك قدم زد آدم اندر ذوق نفس
شد فراق صدرجنت طوق نفس
javad jan
08-16-2014, 11:57 AM
به دیدارم بیا هر شب ، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است .
بیا ای روشن ، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها
دلم تنگ است.
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده ، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا ، ای همگناه ، ای مهربان با من
که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها
و من می مانم و بیداد بی خوابی.
در این ایوان سرپوشیده ی متروک
شب افتاده ست و در تالاب من دیری ست
که درخوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم
بیا ای روشنی ، اما بپوشان روی
که می ترسم ترا خورشید پندارند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم همه از خواب برخیزند
و می ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهیها که با آن رقص غوغایی
نمی خواهم بفهمانند بیدارند.
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من !
بیا ای یاد مهتابی !
javad jan
08-16-2014, 11:58 AM
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد خدایا دلم سنگ نیست
مرا عشق او چنگ اندوه ساخت
که جز غم در این چنگ آهنگ نیست
به لب جز سرود امیدم نبود
مرا بانگ این چنگ خاموش کرد
چنان دل به آهنگ او خو گرفت
که آهنگ خود را فراموش کرد
نمی دانم این چنگی سرونوشت
چه می خواهد از جان فرسوده ام
javad jan
08-16-2014, 11:58 AM
باز اين دل سرگشته من
ياد آن قصه شيرين افتاد:
بيستون بود و تمناي دو دوست.
آزمون بود و تماشاي دو عشق.
در زماني که چو کبک ،
خنده ميزد "شيرين"
تيشه ميزد "فرهاد"!
نه توان گفت به جانبازي فرهاد : افسوس...
نه توان کرد ز بيدردي "شيرين" فرياد
کار "شيرين" به جهان شور برانگيختن است!
عشق در جان کسي ريختن است!
کار فرهاد برآوردن ميل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آويختن است .
رمز شيريني اين قصه کجاست؟
که نه تنها شيرين،
بينهايت زيباست...
آن که آموخت به ما درس محبت ميخواست :
جان چراغان کني از عشق کسي
به اميدش ببري رنج بسي...
تب و تابي بودت هر نفسي...
به وصالش برسي يا نرسي.
javad jan
08-16-2014, 11:58 AM
جانم من سهل است جان جانم اوست
دردمند و خسته ام درمانم اوست
javad jan
08-16-2014, 11:59 AM
یک دهان باز در متن غبار
طعنه ای را خواند :
- ای آزرده مرد!
ای اسیر جلوه های وحشی بی راه!
مانده ای بس در خم بیراهه مشتاق نگاه مهربان سنگ
در اشاره های گرم آفتاب و رنگ!
در زبان بوته و تصویر مانده!
خط هر سودا خطا خوانده!
با کدامین مژده گرم می داری؟
خشکسار اشتیاقت را نهال وعده می کاری؟
و سرودت را به مهر آب ها بسپار، اینجا همزبانی
نیست
قصه ی پاک نوازش را به دست خواب ها بسپار، اینجا
مهربانی نیست.
-یدالله رویایی
javad jan
08-16-2014, 11:59 AM
توهّم غریبی بود
وقتی".." آمد
و من نابالغانه به خودم روحیه داد که
قرارست دیگر دیر نشود!!!!
javad jan
08-17-2014, 12:32 PM
چرا این مرد
شاید بویش، شاید نگاهش...
شاید فقط به خاطر دانه دانه دایره های نامنظم سر انگشتانش
که می آویزند به دانه دانه قلاب های سر انگشتانم
حقیقی ترین حقیقت
مجازی ترین تصویر
باورکردنی ترین عجایب
آیا چیزی جز زن بودن من است
آرزوهای من، رودی است خروشان
که بعد از عبور از دلتای کوچک میان ران هایم
به دریای زنانگی ام می ریزد
به واسطهء کدامین حس گنگ می دانم
که این مرد بوی جاودانگی و پیوستگی می دهد
به واسطهء کدامین حس گنگ
javad jan
08-17-2014, 01:23 PM
در من
چیزی میسوزد انگار
…
باید بسوزد انگار.
در من
چیزی
انگار …
خاموشش نمیکنی…
میدانی
میدانی…
حاکسترش را اما
آرام
آرام
آرام
آرام
آرام
آرام
آرام
آرام
جمع میکنی (با دستکش)
javad jan
08-17-2014, 01:36 PM
وقت برگشتن تو ماه و میگم نوبیارن
همه اطلسیارو لب ایوون بذارن
این دیگه دست خودم نیست به هوایی که میای
تو چشام دونه دونه شوق تماشا میذارن
وقت برگشتن تو باغ و میگم بهاری شه
میگم عاشقی بیاد موسم بیقراری شه
به تن رنگین کمون رنگ چشاتو میکشم
میگم لحظه لحظه مون لحظه جون سپاری شه
وقت برگشتن تو دستامو قایق میکنم
واسه عاشق شدنت این دل و لایق میکنم
هرچی نیرنگه برن یه جای دوری گم بشن
واسه خاطر شما کشف حقایق میکنم
وقت برگشتن تو خوابامو رنگی میکنم
فکر بکری واسه ی هرچی دورنگی میکنم
به چشات خوب خیره شو نسترنای باغچه رو
سرصبری می شینم به این قشنگی میکنم
وقت برگشتن تو میخوام که بارون بباره
میخوام ماه تو آسمون کلی ستاره بیاره
سرفرصت که بشه وقت رسیدن سحر
سر راهت دست من گلای مریم بذاره
وقت برگشتن تو شعرامو از بر میکنم
تو که باشی عزیزم بودن و باور میکنم
اینو باورت بشه خیلی عزیزی واسه من
از حالا تا که بیای با یاد تو سر میکنم
javad jan
08-17-2014, 01:37 PM
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش
تو از به شباهت از به زیبایی
بر دیده تشنه ام تو دیدن باش...
-یدالله رویایی
javad jan
08-17-2014, 01:38 PM
مي نويسم نامه و روزي از اينجا ميروم
با خيال او ولي تنهاي تنها ميروم
در جوابم شايد او حتي نگويد کيستي ؟
شايد او حتي بگويد لايق من نيستي
مي نويسم من که عمري با خيالت زيستم
گاهي از من ياد کن حالا که ديگر نيستم
javad jan
08-17-2014, 01:41 PM
صحبت از پژمردن يک برگ نيست
فرض کن مرگ قناري در قفس هم مرگ نيست
فرض کن يک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بيابان بود از روز نخست
در کويري سوت و کور،
در ميان مردمي با اين مصيبت ها صبور،
صحبت از مرگ محبت ، مرگ عشق ،
گفتگو از مرگ انسانيت است.
javad jan
08-17-2014, 01:42 PM
از پاسخ من معلمان آشفتند
از حنجرشان هر چه درآمد گفتند
اما به خدا هنوز من معتقدم!
از جاذبه ی تو سیب ها می افتند
javad jan
08-17-2014, 01:43 PM
عهد میبندم با تو
چنان زندهات کنم
که از صدای نشستن گرد و غبار بر اشیا
گوشهایت کر شوند
و شانههایت از تمنای رویش بال
تاول خواهند زد
و خاطراتت از نو زاده خواهند شد
همچون روز اول آفرینش جهان!!!
javad jan
08-17-2014, 01:43 PM
وقتی گریه كردم گفتند بچه ای !
وقتی خندیدم گفتند دیونه ای!
وقتی جدی بودم گفتند مغروری !
وقتی شوخی كردم گفتند سنگین باش!
وقتی سنگین بودم گفتند افسرده ای!
وقتی حرف زدم گفتند پــــرحرفی !
وقتی ساكت شـدم گفتنـد عاشقی
javad jan
08-17-2014, 01:43 PM
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودی با تو می مونم
ولی.....
رفتی و گفتی آنجا جا نبود
سالیان سال تنها مانده ام
شاید این رفتن سزای ما نبود
من دعا کردم برای بازگشت
دست های تو ولی بالا نبود
باز هم گفتی که فردا میرسی
کاش روز دیدنت فردا نبود
javad jan
08-17-2014, 01:44 PM
قيامت قامت اي قامت قيامت
قيــامت ميكند اين قد و قامت
مؤذن گر ببينــــد قـــــامتت را
به قد قـــامت بماند تا قيامت
javad jan
08-17-2014, 01:44 PM
من...
...عاشقم
...عشق من
مرا درياب...
javad jan
08-17-2014, 01:44 PM
ببين تمام من شدي اوج صداي من شدي / بت مني شكستمت وقتي خداي من شدي
ببين به يك نگاه تو تمام من خراب شد / چه كردي با سراب من كه قطره قطره آب شد
به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم / به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم
به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم / به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم
منو به دست من بكش به نام من گناه كن / اگر من اشتباهتم هميشه اشتباه كن
نگو به من گناه تو به پاي من حساب نيست / كه از تو آرزوي من به جز همين عذاب نيست
هنوز مي پرستمت هنوز ماه من تويي / هنوز مومنم ببين تنها گناه من تويي
به ماه بوسه مي زنم به كوه تكيه مي كنم / به من نگاه كن ببين به عشق تو چه مي كنم
javad jan
08-17-2014, 01:44 PM
هنوز میپرستمت هنوز ماه من تویی
هنوز مومنم ببین تنها گناه من تویی...
javad jan
08-17-2014, 01:44 PM
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست وقتی شکنجه گرتویی شکنجه اشتباه نیست
javad jan
08-17-2014, 01:45 PM
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد...
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد بدست طفلکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دایم
سکوت مرگبارم را...
-شریعتی
javad jan
08-17-2014, 01:45 PM
بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیاسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
به دریای فلکت غرق کن ، آوازه کن ، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بیچون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسای
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را
كارو
javad jan
08-17-2014, 01:45 PM
در دل مه
لنگان
زارعی شکسته می گذرد
پا در پای سگی
گامی گاه در پس او
گاه گامی در پیش.
وضوح و مه
در مرز ویرانی
در جدالند،
با تو در این لکه قانع آفتاب امــّا
مرا
پروای زمان نیست.
خسته
با کوله باری از یاد امــّا،
بی گوشه بامی بر سر
دیگر بار.
اما کنون بر چار راه ِزمان ایستاده ایم
و آنجا که بادها را اندیشه فریبی در سر نیست
به راهی که هر خروس ِ باد نمات اشارت می دهد
باور کن!
کوچه ما تـنگ نیست
شادمانه باش!
و شاهراه ما
از منظر ِ تمامی آزادیها می گذرد
احمد شاملو
javad jan
08-17-2014, 01:52 PM
باز اين دل سرگشته من
ياد آن قصه شيرين افتاد:
بيستون بود و تمناي دو دوست.
آزمون بود و تماشاي دو عشق.
در زماني که چو کبک ،
خنده ميزد "شيرين"
تيشه ميزد "فرهاد"!
نه توان گفت به جانبازي فرهاد : افسوس...
نه توان کرد ز بيدردي "شيرين" فرياد
کار "شيرين" به جهان شور برانگيختن است!
عشق در جان کسي ريختن است!
کار فرهاد برآوردن ميل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ شدن
خواه با کوه در آويختن است .
رمز شيريني اين قصه کجاست؟
که نه تنها شيرين،
بينهايت زيباست...
آن که آموخت به ما درس محبت ميخواست :
جان چراغان کني از عشق کسي
به اميدش ببري رنج بسي...
تب و تابي بودت هر نفسي...
به وصالش برسي يا نرسي.
javad jan
08-17-2014, 01:52 PM
پر گرفتم توی چشمات
با تو من پرواز کردم...
من از پایان میترسیدم و
آغاز کردم..........
javad jan
08-17-2014, 01:53 PM
کاش میدانستی...
دل من با تو به معراج خدا خواهد رفت
دل من با تو فقط میماند
چشمهایم ز شکوفایی عشق تو فقط میخواند
عشق من معجزه نیست
عشق من رنگ حقیقت دارد
من به دستان تو ایمان دارم
مؤمن هردو نگاه تو دلم میماند
مثل احساس عجیبی که به قرآن دارم...
javad jan
08-17-2014, 01:53 PM
با قطار بیا جنوب و
ان جا پیاده شو !
هر کجا بابونه ای را دیدی بو کن !
من اون جام !
حسین پناهی
javad jan
08-17-2014, 01:53 PM
آنگاه که خنده بر لبت مي ميرد
چون جمعه ي پاييز دلم مي گيرد
ديروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات مي گيرد
javad jan
08-17-2014, 01:54 PM
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
javad jan
08-17-2014, 01:54 PM
حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هر کسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد
javad jan
08-17-2014, 01:54 PM
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام، همه عالم ازان من
آن دم که با توام، پُِرم از شعر و از شراب
میریزد آبشار غزل از زبان من
آن دم که با توام، سبکم مثل ابرها
سیمرغ کی رسد به بلندآسمان من
بنگر طلوع خندهی خورشید بر لبم
زان روشنی که کاشتی ای باغبان من!
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است؟
خود خواندهای به گوش من این، مهربان من
javad jan
08-17-2014, 01:54 PM
یه لحظه هم سخته که بودنت رو حس نکردن
یه حسیه شبیه حس سردو تلخ مردن
نمیتونم...
نمیزارم...
نمیخوام و نمیشه
تموم لحظه هامونو به خاطره سپردن
یه ثانیش یه عمره فکر کنم که دیگه نیستی
آهای جدایی نمیزارم پیش روم بایستی!
من از خدا میخوام که عشقمو واسم بذاره
تو هم بدون دیگه برام یه عشق ساده نیستی...
javad jan
08-17-2014, 01:54 PM
شبي
رو به آسمان كردم
چشم در چشم
و
چهره به چهره با خدا.
خدا
حرفهايم را از چشمهايم را خواند٬
من اما...
چشمهايش را نديدم!
چهره اش را پيدا نكردم!
ولي...یادم هست...
ستاره ها سو سوي قشنگي داشتند.
همان شب
خوابهاي خوبي ديدم
javad jan
08-17-2014, 01:55 PM
آهاي!
شما كه سنگ بهار را به سينه مي زنيد!
شما كه چشمهايتان _مثلا_ سفيد شده
در چشم به راه ماندن آفتاب!
كه از پشت ديوار هايتان گريبان چاك مي كنيد
براي وزيدن دوباره نسيم...
اگر فراموشتان شده...به يادتان بياورم:
كليد اين درهاي بسته را
خودتان
سالهاست كه گم كرده ايد.
javad jan
08-17-2014, 01:55 PM
دستمالی تر
به روي آينه مي كشم...
غباري قديمي
از چهره ام پاك مي شود...
javad jan
08-17-2014, 01:55 PM
هر چند
شب با تمام توش و توان و طلابتش
بر سرزمین تب زده آویخت
دیدم
سیماب صبحگاهی
از سر بلندترین کوهها
فرو می ریخت
گفتم
امید من
برخیز وخواب را
برخیز و باز روشنی آفتاب را
javad jan
08-17-2014, 01:55 PM
پرسیدم ...
چطور ، بهتر زندگی کنم ؟
با كمی مكث جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،
با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،
و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .
شک هایت را باور نکن ،
وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .
پرسیدم ،
آخر .... ،
و او بدون اینكه متوجه سؤالم شود ، ادامه داد :
مهم این نیست که قشنگ باشی ... ،
قشنگ این است که مهم باشی ! حتی برای یک نفر .
كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود میداند آئین بزرگ كردنت را ..
بگذارعشق خاصیت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با کسی .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن ..
داشتم به سخنانش فكر میكردم كه نفسی تازه كرد وادامه داد ... :
هر روز صبح در آفریقا ، آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی كردن و امرار معاش در صحرا میچراید ،
آهو میداند كه باید از شیر سریعتر بدود ، در غیر اینصورت طعمه شیر خواهد شد ،
شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا میگردد ، كه میداند باید از آهو سریعتر بدود ، تا گرسنه نماند ..
مهم این نیست كه تو شیر باشی یا آهو ... ،
مهم اینست كه با طلوع آفتاب از خواب بر خیزی و برای زندگیت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دویدن كنی ..
به خوبی پرسشم را پاسخ گفته بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم به ... ،
كه چین از چروك پیشانیش باز كرد و با نگاهی به من اضافه كرد :
زلال باش .... ، زلال باش .... ،
فرقی نمیكند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،
زلال كه باشی ، آسمان در توست .http://pnu-club.com/imported/2013/04/94.gifhttp://pnu-club.com/imported/2013/04/94.gifhttp://pnu-club.com/imported/2013/04/94.gif
http://pnu-club.com/imported/2012/10/31.gifhttp://pnu-club.com/imported/2012/10/31.gifhttp://pnu-club.com/imported/2012/10/31.gifhttp://pnu-club.com/imported/2012/10/31.gif
javad jan
08-17-2014, 01:56 PM
از دل افروز ترين روز جهان،
خاطره اي با من هست.
به شما ارزاني :
سحري بود و هنوز،
گوهر ماه به گيسوي شب آويخته بود .
گل ياس،
عشق در جان هوا ريخته بود .
من به ديدار سحر مي رفتم
نفسم با نفس ياس درآميخته بود .
***
مي گشودم پر و مي رفتم و مي گفتم : (( هاي !
بسراي اي دل شيدا، بسراي .
اين دل افروزترين روز جهان را بنگر !
تو دلاويز ترين شعر جهان را بسراي !
آسمان، ياس، سحر، ماه، نسيم،
روح درجسم جهان ريخته اند،
شور و شوق تو برانگيخته اند،
تو هم اي مرغك تنها، بسراي !
همه درهاي رهائي بسته ست،
تا گشائي به نسيم سخني، پنجرهاي را، بسراي !
بسراي ... ))
من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي رفتم !
***
در افق، پشت سرا پرده نور
باغ هاي گل سرخ،
شاخه گسترده به مهر،
غنچه آورده به ناز،
دم به دم از نفس باد سحر؛
غنچه ها مي شد باز .
غنچه ها مي رسد باز،
باغ هاي گل سرخ،
باغ هاي گل سرخ،
يك گل سرخ درشت از دل دريا برخاست !
چون گل افشاني لبخند تو،
در لحظه شيرين شكفتن !
خورشيد !
چه فروغي به جهان مي بخشيد !
چه شكوهي ... !
همه عالم به تماشا برخاست !
من به دنبال دلاويزترين شعر جهان مي گشتم !
***
دو كبوتر در اوج،
بال در بال گذر مي كردند .
دو صنوبر در باغ،
سر فرا گوش هم آورده به نجوا غزلي مي خواندند .
مرغ دريائي، با جفت خود، از ساحل دور
رو نهادند به دروازه نور ...
چمن خاطر من نيز ز جان مايه عشق،
در سرا پرده دل
غنچه اي مي پرورد،
- هديه اي مي آورد -
برگ هايش كم كم باز شدند !
برگ ها باز شدند :
ـ « ... يافتم ! يافتم ! آن نكته كه مي خواستمش !
با شكوفائي خورشيد و ،
گل افشاني لبخند تو،
آراستمش !
تار و پودش را از خوبي و مهر،
خوشتر از تافته ياس و سحربافته ام :
(( دوستت دارم )) را
من دلاويز ترين شعر جهان يافته ام !
***
اين گل سرخ من است !
دامني پر كن ازين گل كه دهي هديه به خلق،
كه بري خانه دشمن !
كه فشاني بر دوست !
راز خوشبختي هر كس به پراكندن اوست !
در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشيد،
روح خواهد بخشيد . »
تو هم، اي خوب من ! اين نكته به تكرار بگو !
اين دلاويزترين حرف جهان را، همه وقت،
نه به يك بار و به ده بار، كه صد بار بگو !
« دوستم داري » ؟ را از من بسيار بپرس !
« دوستت دارم » را با من بسيار بگو !
javad jan
08-17-2014, 01:56 PM
اي عشق، شكسته ايم، مشكن ما را
اينگونه به خاك ره ميفكن ما را
ما در تو به چشم دوستي مي بينيم
اي دوست مبين به چشم دشمن ما را
javad jan
08-17-2014, 01:56 PM
یادت اون روز برفی
وسط فصل زمستون
تو پریدی پشت شیشیه
من زدم از خونه بیرون
یادت اشاره کردی
آدمک برفی بسازم
واسه ساختنش رو برفا
هرچی که دارم ببازم
گوله گوله برف سرد و
روی همدیگه می چیدم
شاد و خندان بودم انگار
که به آرزوم رسیدم
رو پیشونیش با یه پولک
یه خال هندو گذاشتم
واسه چشماش دو تا الماس
جای پوس گردو گذاشتم
رو سینش با شاخه یاس
یه گلوبند و کشیدم
روی لبهاش با اجازت
طرح لبخند رو کشیدم
یادم با نگرونی
تو یه ها کردی رو شیشه
دزدکی برام نوشتی
تکلیف قلبش چی میشه
شرم گرم لحظه ها رو
توی اون سرما چشیدم
سرخیش رو پوست سرد
آدمک برفی کشیدم
قلبم رو دادم نگفتم
تن اون از جنس برفه
عاشقونه فکر میکردم
نمیگفتم نمی صرفه
ولی فصل آشنایی
زود گذر بود و گریزون
شما از اون خونه رفتین
آخر همون زمستون
رفتی و قصه اون روز
واسه من مثل یه خواب شد
از تب گرم جدایی
آدمک برفی هم آب شد
کاشکی میشد که دوباره
روبروت یه جا بشینم
یا که رد پات رو برف
توی کوچمون ببینم
کاشکی میشد توی دنیا
هیچ کسی تنها نباشه
عمر آدم برفی هامون
امروز و فردا نباشه
قول میدم تا آخر عمر
دیگه قلبم رو نبازم
بعد تو تا آخر عمر
آدمک برفی نسازم ....
javad jan
08-17-2014, 01:56 PM
رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بی اميد
در وادی گناه و جنونم كشانده بود
رفتم، كه داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشك های ديده ز لب شستشو دهم
رفتم كه ناتمام بمانم در اين سرود
رفتم كه با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، كه چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نياز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بيرون فتاده بود به يكباره راز ما
رفتم كه گم شوم چو يكی قطره اشك گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم، كه در سياهی يك گور بی نشان
فارغ شوم ز كشمكش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گريان گريختم
از خنده های وحشی توفان گريختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گريختم
ای سينه در حرارت سوزان خود بسوز
ديگر سراغ شعله آتش ز من مگير
می خواستم كه شعله شوم سركشی كنم
مرغی شدم به كنج قفس بسته و اسير
روحی مشوشم كه شبی بی خبر ز خويش
در دامن سكوت به تلخی گريستم
نالان ز كرده ها و پشيمان ز گفته ها
ديدم كه لايق تو و عشق تو نيستم
javad jan
08-17-2014, 01:57 PM
میتوان تنها شد ...
.میتوان تنها شد
میتوان زار گریست
میتوان دوست نداشت
ودل عاشق آدم ها را زیر پاهاله کرد
میتوان چشمی را
به هیاهوی جهان خیره گذاشت
میتوان صدها بار علت غصه دل را فهمید
میتوان...
میتوان بد شد و بد دید و بد اندیشه نمود...
آخرش هم تنها میتوان تنها رفت...
با جهانی همه اندوه و غم و بدبختی
یادگاری همه جا سردی و تلخی وغرور
فاتحه؟
خوب شد رفت
عجب آدم بد خلقی بود
ولی ای کودک زیبای دلم آن ور سکه تماشا دارد
javad jan
08-17-2014, 01:58 PM
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
javad jan
08-17-2014, 01:58 PM
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید:
- چرا دوستم داری؟ واسه چی می گی عاشقمی؟
- دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا" دوست دارم
- تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟
- من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم
- ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
- باشه.. باشه! میگم... چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت...
- دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت. پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون:
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه می تونبی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه! معلومه که نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
javad jan
08-17-2014, 01:58 PM
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز
بی مهری و جفای تو باور نمی کنم
دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم
رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم
دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا
دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم
javad jan
08-17-2014, 01:58 PM
به دنبال خاطرات تو می گردم تا با آنها کمی آرام بگیرم
راستی برایت بگویم
از وقتی که رفتی چشمهایم
همانند یک کودک بچه خودشان را خیس می کنند
یادت هست وقتی که خیس می شدند...
با دستهای کوچکت روی چشمهایم می گذاشتی تا آرام بگیرند٬ من که خوب یادم هست
دیشب با همان چشمهای خیس پشت پنجره رفتم
گفتم شاید تو٬ نمی دانم کجا٬ پشت پنجره باشی
تا انعکاس صورت ماهت را در ماه ببینم
مثل همیشه که دلتنگت می شدم
تا صبح نشستم
اما نیامدی....
javad jan
08-17-2014, 01:59 PM
وقتي او آمد درهاي قلبم را به رويش گشودم
و همچون کودکي بي ريا و به دور از تزوير با آغوشي باز پذيرايش شدم
غريبه اي را که فرسنگ ها از من دور بود.
او قدم به دنيايم گذاشت اما با سنگدلي شاخه هاي درخت زندگي ام را شکست
بي آنکه حتي از نگاه مهربان باغبان شرم کند.
پروردگار مهربانم از آسمان نيلگونش نظاره گر بي وفايي هايش بود
و صداي شکسته شدن شاخه هايم را مي شنيد.
اما من و باغبان با محبتم حتي آفتاب و آب چشمه را به روي نا مهرباني هايش
نبستيم.
به اين اميد که هم رنگمان شود.
اما او از جنس ما نبود.
او همچون گردباد وزيد
شاخه هايم را شکست و شکوفه هايم را پراکند.
به اميد آنکه از ما فراتر رود.اما...
مثل همه طوفانها مثل همه گردبادهاي تلخ آمد.
تلخي کرد و رفت.
زمستان بود و من صداي قدم هايش را به روي برگهاي خشک
که دورتر و دورتر مي شد شنيدم.
او رفت.حالا من و همه نهال ها و بوته ها به اميد بهاري ديگر
مثل بهاران سال گذشته بار ديگر به اميد شکفتن دوباره
به انتظار نشسته ايم...
اما نه با او...
javad jan
08-17-2014, 01:59 PM
روزهاي خوب باهم بودنمان گذشت ...
روزهايي که با چند خاطره تلخ و شيرين به سر رسيد و
تنها يادگار از آن روزها يک قلب شکسته برجا ماند.
روزهاي شيرين عاشقي گذشت و امروز من تنهاي تنهايم ، گذشت
و اينک دلم هواي تو را کرده است...
دلم تنگ است براي آن لحظه هاي شيرين با هم بودنمان !
دلم براي گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روي گونه زيبايت تنگ شده است...
کاش دوباره آن روزهاي شيرين عاشقي مان تکرار مي شد ، کاش دوباره
مي توانستم آن صدايي که شب و روز به من آرامش ميداد را بشنوم...
دلم براي آن خنده هاي قشنگت تنگ شده است عزيزم...
تو رفتي و تنها چند خاطره که هيچگاه نمي توانم فراموش کنم بر جا گذاشتي...
خاطره هايي که ياد آن اين دل عاشقم را مي سوزاند....
دلم بدجور براي تو تنگ است عزيزم....
برگرد! بيا تا فصه نيمه تمام عشق را با شيريني به پايان برسانيم...
برگرد تا قصه من و تو پايانش تلخ و غم انگيز نباشد!
دلم براي لحظه هاي ديدار با تو تنگ شده است...
چه عاشقانه دستانم را مي گرفتي و در کنارم قدم ميزدي ، چه
عاشقانه مرا در آغوش خود مي فشردي و به من مي گفتي که مرا دوست مي داري!
چرا رفتي از کنارم؟ تو رفتي و من تنهاي تنها در اين دنياي
بي محبت با چند خاطره تلخ مانده ام...
برگرد تا دوباره آن خاطره هاي شيرين با هم بودنمان تکرار شود....
دلم بدجور براي تو ، براي حرفهايت ، درد دلهايت ، صداي گريه هايت تنگ شده است..
عزيزم برگرد تا دوباره جان بگيرم و مني که اينک خسته از زندگي ام نفس بگيرم....
با آمدنت مرا دوباره زنده کن و احساس را در وجودم شعله ور کن
تا عاشقانه تر از هميشه از تو و آن عشق پاکت بنويسم...
عزيزم برگرد تا دوباره جان بگيرم
و مني که اينک خسته از زندگي ام نفس بگيرم
javad jan
08-17-2014, 02:00 PM
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری ھم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی ھم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
javad jan
08-17-2014, 02:00 PM
يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر ميارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد
http://pnu-club.com/imported/2013/07/90.gif
javad jan
08-17-2014, 02:00 PM
عشق در حیطه فهمیدن ما نیست بیا بر گردیم
آسمان پاسخ پرسیدن ما نیست بیا بر گردیم
گریه هامان چه قدر تلخ ببین رنگ ترحم دارد
تا زمین دشمن خندیدن ما نیست بیا بر گردیم...
javad jan
08-17-2014, 02:00 PM
زمانه وار اگر مي پسنديم كر و لال
به سنگفرش تو اين خون تازه باد حلال
مجال شكوه ندارم ولي ملالي نيست
كه دوست جان كلام مناست در همه حال
قسم به تو كه دگر پاسخي نخواهم گفت
به واژه ها كه مرا برده اند زير سوال
تو فصل پنجم عمر مني و تقويمم
بشوق توست كه تكرار مي شود هر سال
ترا ز دفتر حافظ گرفته ام يعني
كه تا هميشه ز چشمت نمي نهم اي فال
مرا زدست تو اين جان بر لب آمده نيز
نهايتي ست كه آسان نمي دهم به زوال
خوشا هر آنچه كه تو باغ باغ مي خواهي
بگو رسيده بيفتم به دامنت يا كال؟
اگر چه نيستم آري بلور بارفتن
مرا ولي مشكن گاه قيمتي ست سفال
بيا عبور كن از اين پل تماشايي
به بين چگونه گذر كرده ام ز هر چه محال
ببين بجز تو كه پامال دره ات شده ام
كدام قله نشين را نكرده ام پامال
تو كيستي؟ كه سفركردن از هوايت را
نمي توانم حتي به بالهاي خيال
javad jan
08-17-2014, 02:01 PM
يک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی ليلا نشست
عشق آن شب مستِ مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز ليلا شد دل پر آه او
گفت يا رب از چه خوارم کرده ای
بر صليب عشق دارم کرده ای
جام ليلا را به دستم داده ای
وندر اين بازی شکستم داده ای
نيشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از ليلاست آنم می زنی
خسته ام زين عشق ، دل خونم نکن
من که مجنونم ، تو مجنونم نکن
مرد اين بازيچه ديگر نيستم
اين تو و ليلای تو ... من نيستم
گفت ای ديوانه ليلايت منم
در رگ پنهان و پيدايت منم
سالها با جور ليلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق ليلا در دلت انداختم
صد قمار عشق يکجا باختم
کردمت آواره ی صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت يک يا ربَّت
غير ليلا بر نيامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
ديدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حريم خانه ام در می زنی
حال اين ليلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو ليلا کشته در راهت کنم
javad jan
08-17-2014, 02:01 PM
باران هنوز می بارد
باید برای سقف اتاقم فکری کنم
مثل دلم همیشه ترک دارد...!
javad jan
08-17-2014, 02:01 PM
آغوش تو...
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو آرامش یافته ام
که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام
که هیچ گناهی با امنیت محسوس نیست
آغوش تو گناه نیست
من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام
که درهیچ گناهی زیبایی ملموس نیست
پس امانم بده
که تا ابد در دل این زیبایی
آرامش یابم
محدیس
08-18-2014, 10:05 AM
آرام دوستت خواهم داشت
طوری که
حتی خودت هم
از این عشق بویی نبری ..!
محدیس
08-18-2014, 10:06 AM
تو را خودم چشم زدم
بس که نوشتمت میان نوشته هایم بیآنکه
اسپند بچرخانم
میان واژهها . . .
javad jan
08-19-2014, 10:04 AM
دود سیگار و یک شعلۀ خاموش
قلب عاشقی که رفته دگر از هوش
مرگ کبریت و آغاز یک سوختن
سوختن به پای ماندن و از یاد رفتن
حلقه های درهم دود سیگار و من
قلب من در تپش برای زنده ماندن
رعشه های دست من و ناله های چشمانم
درد عشق تو که می پیجید در جانم
نور تلخ سیگار در خموشی لبانم
نور امید مرده در سیاهی اعماقم
تا که عشق بوده درد من هم همین بوده
مرگ عشق و آشنایی تیغ با دستانم
javad jan
08-19-2014, 10:09 AM
برایت ارزومی کنم :ارزوی کسی باشی که ارزویت باشد.
javad jan
08-19-2014, 10:09 AM
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم
آشوب عشق آن قد و بالاست در دلم
خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست
تا فتنه ی خیال تو برخاست در دلم
خاموشی لبم نه ز بی دردی و رضاست
از چشم من ببین که چه غوغاست در دلم
من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ
لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم
دستی به سینه ی من شوریده سر گذار
بنگر چه آتشی ز تو برپاست در دلم
زین موج اشک تفته و طوفان آه سرد
ای دیده هوش دار که دریاست در دلم
باری امید خویش به دلداری ام فرست
دانی که آرزوی تو تنهاست در دلم
گم شد ز چشم کیوان نشان تو و هنوز
صد گونه داغ عشق تو پیداست در دلم
javad jan
08-19-2014, 10:09 AM
زندگی، گاهی گریه ست
گاهی خنده ، گاهی بازنده ای و گاهی برنده
زندگی، گاهی عشق و نفرت
گاهی امید گاهی حسرت
گاهی افتادن و موندن و بریدن
گاهی وقتا پر گشودن و پریدن
زندگی، مثل یه سقفه
تو هجوم بی پناهی
زندگی، عشق و محبت
كندن از مرگ و تباهی
زندگی مثل یه جنگه
تنها جنگی كه قشنگه
تو نبرد زندگی
عشق؛ حكم تفنگه
javad jan
08-19-2014, 10:09 AM
مجنون را به محكمه ي عشق بردند و گفتند: توبه كن، گفت: خدايا عاشقم، عاشقترم كن
javad jan
08-19-2014, 10:10 AM
آنقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شادتر میخواهم
با من یا بی من
بی من اما
شادتر اگر باشی
کمی
فقط کمی
ناشادم
و این همان عشق است
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
خواستن تو تنها یک مرز دارد
و آن نخواستن توست
و فقط یک مرز دیگر
و آن آزادی توست
تو را آزاد میخواهم....
javad jan
08-19-2014, 10:10 AM
جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
نام متاع من به زبان آورد کسی
یاری که دستگیری یاری کند کجاست
گر سینهای خراشد و جیبی درد کسی
یاریست هر چه هست و ز یاری غرض وفاست
یاری که بیوفاست کجا میبرد کسی...
javad jan
08-19-2014, 10:10 AM
کجایی..........؟
امشبم خوابم نبرد .
میدونی چند وقته؟....
میدونم میبینمت دوباره تو دنیایی که آدمک نداره
دلم گرفته.....
هوای نوازشاتو کردم
کاش بودی...
javad jan
08-19-2014, 10:10 AM
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
javad jan
08-19-2014, 10:11 AM
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک نقاش ازل بهر چه آراست مرا
javad jan
08-19-2014, 10:11 AM
امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
javad jan
08-19-2014, 10:11 AM
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سر بسریم
javad jan
08-19-2014, 10:12 AM
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را که دمادم کند اندیشه شب هجران را
آه اگر عشوه گریها زلیخا سازد غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را
هاتف
javad jan
08-19-2014, 10:12 AM
مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا
اگرم زار کشی میکشی و بیزار مشو زاریم بین و ازین بیش میازار مرا
چون در افتادهام از پای و ندارم سر خویش دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا
بی گل روی تو بس خار که در پای منست کیست کز پای برون آورد این خار مرا
برو ای بلبل شوریده که بی گلروئی نکشد گوشهی خاطر سوی گلزار مرا
هر که خواهد که بیک جرعه مرا دریابد گو طلب کن بدر خانهی خمار مرا
تا شوم فاش بدیوانگی و سرمستی مست وآشفته برآرید ببازار مرا
چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی دلق و تسبیح ترا خرقه و زنار مرا
ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا
javad jan
08-19-2014, 10:12 AM
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ
javad jan
08-19-2014, 10:13 AM
بیا ای جان بیا ای جان بیا فریاد رس ما را چو ما را یک نفس باشد نباشی یک نفس ما را
ز عشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اندر غم وز عشق تو نه بس باشد ز هجران تو بس ما را
کم از یک دم زدن ما را اگر در دیده خواب آید غم عشقت بجنباند به گوش اندر جرس ما را
لبت چون چشمهی نوش است و ما اندر هوس مانده که بر وصل لبت یک روز باشد دسترس ما را
به آب چشمهی حیوان حیاتی انوری را ده که اندر آتش عشقت بکشتی زین هوس ما را
javad jan
08-19-2014, 10:14 AM
ای که با حسرت به دنیا، آمدی حرفی بدانی
آمدی عمری بمانی، حسرت آلود
این دو روز عمريست که مونده
امروز و دیروز و فردا
آمدی عمری بمانی، حسرت آلود
این همون عمر منه
عمر بی حرف منه
آمدم عمری بمانم، حسرت آلود
این همون عمر منه
عمر بی حرف منه
آمدم عمری بمانم، حسرت آلود
javad jan
08-19-2014, 10:14 AM
دلمُ تو چمدونم می ذارم
گُل دونای گُلمُ برمی دارم
برای ادامه ی این سرنوشت
می رَم از شهرِ فرشته های زشت!
شهری که تو دودِ کینه ها گُمه
لبِ آدماش چه بی تبسمه
توی دست هر دقیقه خنجره
غنچه ی ترانه اینجا پَرپَره
دنبال ِ یه باغ چه ی صمیمی اَم
حسِ بو کردنِ بارونِ بهار
گم شدن تو عطرِ خاکِ بی قرار
برگای تقویمُ اون جا می شمارم
گُلامُ تو خاکِ اون جا می کارم
خاکی اگر چه خاکِ خونه نیست
امّا توش دغدغه ی زمونه نیست!
از غربتی به غربتی وقتشه که سفر کنم!
وقتشه این آواره رُ دوباره در به در کنم!
وقتشه که جا بذارم خاطره های تلخمُ!
وقتشه که از این جا برم! وقتشه که
javad jan
08-19-2014, 10:15 AM
چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
براي ديگران چون کوه بودن
ولي در چشم خود آرام شکستن
براي هر لبي شعري سرودن
ولي لبهاي خود همواره بستن
چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
به رسم دوستي دستي فشردن
ولي با هر سخن قلبي شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولي در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولي در دل اميد به خانه بستن
به من هر دم نواي دل زند بانگ
چه خوش باشد از اين غمخانه رستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولي در دل اميد به خانه بستن
به من هر دم نواي دل زند بانگ
چه خوش باشد از اين غمخانه رستن
چه دردي است در ميان جمع بودن
ولي درگوشه اي تنها نشستن
براي ديگران چون کوه بودن
ولي در چشم خود آرام شکستن
javad jan
08-19-2014, 10:15 AM
کسی آمد که حرف عشق را با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای توفانی
دل ما رفته مهمانی
چه دور ساحلش
از دور پیدا نیست
یک عمری راه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
به امیدی که ساحل داره این دریا
به امیدی که آروم میشه تا فردا
به امیدی که این دریا فقط شاه ماهی داره
به عشقی که نمیبینی شباشو بی ستاره
دل ما رفته مهمانی
به یک دریای طوفانی
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش میبردت هرجا دلش خواست
به هرجا برد بدون ساحل همونجاست
javad jan
08-19-2014, 10:15 AM
اين منم که با تو خوبم برای چشات ميميرم
توی عصر سرکشی ها مهربونو سر به زيرم
اين منم که غصه هامو با تو در میون می ذارم
برات از یه رنگی میگم با صداقتی که دارم
اين تويي که عاشقانه به کنار من ميشينی
واسه من ديوونه ميشی اگه دوريمو ببينی
پس چه خوبه که غرورتو ببوسی دور بریزی
با وفا باشی و مومن، از رفاقت نگریزی
این منم که خواسته هاتو میخوام رو چشام بذارم
سنگ خارا اگه خواستی میرم از جا در میارم
این منم که بی تو هستیم یه کویر شوره زاره
ولی با تو اگه خواستی میشه بارون و می باره
این تویی که با غرورت دل میدی به سازش من
دونه دونه تار موهات پره از نوازش من
javad jan
08-19-2014, 10:18 AM
كي مهربونيتو گرفت
از منه غرقابه ي درد
كي دستاي عزيزتو
تبر براي ساقه كرد
كينه رو كي ياده تو داد
تو هم شدي مثل همه
از تنه گرم عاشقت
كي ساخته يك مجسمه
نميشه باورم تويي
نه اينكه چشماي تو نيست
تو طاقتت نبود منو
ببيني با چشماي خيس
قد تمومه درد من
تو داشتي كهنه مرهمي
ديروز بودي مرگ غمم
امروز تولد غمي
از لب قصه سازه تو
مونده صداي دشمني
سخته كه باورم بشه
تو همون عاشق مني
javad jan
08-19-2014, 10:18 AM
تو دلم یه دنیا درده، مثل رفتن تو سرده، می ترسم
توی سرمای زمستون، مثل یه درد بی درمون، بمونم
همیشه حرفای تو، همیشه دردای تو
توی آینه ي دلم، مثل یه برگ خزونه، مثل زخم این زمونه
تو که رفتی نمی دونی، چه جوری آخه بدونی، تنهایی
داره جونمو می گیره، وقتی که نیستی و دوری، می میرم
تو دلم حرف دلت، تو چشام عکس چشت
مثل یک قصه ي خوب ، مثل آرومی دیروز
مثل یک عکس خزونه
javad jan
08-19-2014, 10:18 AM
آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنی...
javad jan
08-19-2014, 10:18 AM
آمدی با تاب گیسو تا که بی تابم کنی
زلف بر یک سو زدی تا غرق مهتابم کنی
آتش از برق نگاهت ریختی بر جان من
خواستی تا در میان شعله ها آبم کنی
رفتی از پیشم که دور از چشم خود تا نیم شب
با نوای لای لای گریه ها خوابم کنی...
javad jan
08-19-2014, 10:19 AM
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد هماواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
javad jan
08-19-2014, 10:20 AM
مهربانی تزئین لحظه هاست برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم....
javad jan
08-19-2014, 10:20 AM
خدایا
به من توانایی بده
تا انچه را که تو زود
می خواهی من دیر
نخواهم و انچه را که
تو دیر می خواهی
من زود نخواهم ...
javad jan
08-19-2014, 10:35 AM
نه نمی گویم بمان!
شاید بمانی و ندانی چه کنی با خود و تقدیر؟
اما
در این لحظه های سخت که تو بی تاب می روی
تنها..
فقط تنها
به من تکه ای ابر ببخش!
تا که شاید در روزهای دلتنگی ام ببارد
فقط تنها
همین را می خواهم
نمی خواهم بی تو در انتها
تنها قطره ای باشم روی خاک ترک خورده این کویر
javad jan
08-19-2014, 10:35 AM
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
javad jan
08-19-2014, 10:36 AM
"فرهاد تیشه زدن دیگه واسه تو شیرین نمیشه"
"تیشه به ریشه ات میزنی شیرین که عاشق نمیشه"
javad jan
08-19-2014, 10:36 AM
ای هدهد صبا به سبا میفرستمت
بنگر که از کجا به کجا میفرستمت
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زین جا به آشیان وفا میفرستمت
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
ای غایب از نظر که شدی همنشین دل
میگویمت دعا و ثنا میفرستمت...
javad jan
08-19-2014, 10:36 AM
دلم ز وصل تصلی نمیشود امروز
اگر غلط نکنم هجر یار نزدیک است...
javad jan
08-19-2014, 10:37 AM
جان رفته ولی زخم جفایت نرود
تاثیر طلسم چشم هایت نرود
فرشی زدل شکسته انداخته ام
آهسته بیا شیشه به پایت نرود...
javad jan
08-19-2014, 10:38 AM
حق با تو بود
می بایست می خوابیدم
اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
در دو ظاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان
کاش تنها نبودم
فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
کاش تنها نبودی
آن وقت که می تواستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند
javad jan
08-19-2014, 10:38 AM
می نویسم چون همین نوشته هاست که صدایی داره.
حضور کم رنگ خانواده و بی رمق دوست: زندگی رابینسون کروزوئه ای رو تجربه می کنم.
نهایتا عبارت های مسکن همیشگی، "سخت نگیر" ، "می گذره" ، "زیاد مهم نیست" ، " درست می شه"...
* کروزوئه ذهنمو سمت کریستف کلمب برد. زندگی مردم این حوالی مثل کشفیات کلمبه! کشف می کنن، نام گذاری می کنن و... عبور می کنن.
javad jan
08-19-2014, 10:38 AM
خانه ام ابریست
یکسره روی زمین ابری ست با آن
از فراز گردنه خرد و خراب و مست
باد می پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست
دور از ره کجایی؟
خانه ام ابریست
اما
ابر بارانش گرفته ست
javad jan
08-19-2014, 10:39 AM
قبل تر ها فکر می کردم من به تو تعلق دارم و تو به من ؛ هر لحظه که دلم هوایت را میکرد و بی تاب دیدنت میشدم ، شب را به شوق تو به فردا میرساندم و چشمانم را به روی چشمان تو می گشودم تا دلتنگی ام به پایان رسد.
امروز که از آن روزگاران تکرار ناشدنی خبری نیست ، هرگاه دلم برایت تنگ
میشود ،
چشمانم را در خیال تو می بندم تا با رویای دیدنت دلتنگی ام به انتها رسد .
از این چرخش دوران شگفت زده ام !
دیروز و امروز چاره و دلتنگی ام تو بودی ، می دانی چه طور؟!
با یک چشم گشودن و یک چشم بستن!!!
javad jan
08-19-2014, 10:40 AM
از من آزرده مشو،
ميروم از خانه ي تو،
قبل رفتن تو بدان عاشق و بي تقصيرم،
تو اگر خسته اي از دست دلم حرفي نيست،
امر كن تا كه بميرم به خدا مي ميرم...
javad jan
08-19-2014, 10:40 AM
آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،
زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.
javad jan
08-19-2014, 10:40 AM
جانم رسید از غصه بر لب هر روز و هر شب در انتظارم به خدا ، کاشکی دلم رسوا بشه دریا بشه این دو چشم پر آبم ، شهزاده ی رویای من شاید ...
javad jan
08-19-2014, 10:40 AM
شب شبی زین گونه شب ها
سینه از بار ِگنه سنگین
...آسمان بایزید اما... روشن و رنگین
شب شبی تاریک و نزدیک و عمیق و روشن و آرام
من نشسته در اتاق و دفترم در دست...
منتهای شور بی فرجام
آستینم را نهادم روی چشمانم...
ژرف بسطام آنطرف پیدا
شب شبی تاریک ...از همین شبهای روشن ..تار...روشن ..تار
آستین بر چهر و اشک آرام لغزنده...
دل سراسر شرم، از شور و شرر کنده
آسمان ِ صاف بسطام
ابرها جمع و پراکنده...
می توانم دیدمهر را در چهر ِ بوموسی
شب شبی زین گونه شبها
زورق آرام مژگانم...رودخانه ی موج خیز ِ اشک پیماید ...
.آستین از اشک و من از شرم سرشارم
شب شبی زین گونه شب ها
javad jan
08-19-2014, 10:41 AM
هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق!
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید، اگر باید عشق
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
میتوان سوخت اگر امر بفرماید عشق
پیلهی رنج من ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت! به پروانه نمیآید عشق!
javad jan
08-19-2014, 10:41 AM
قصه ام دیگر زنگار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است
پرتویی لغزد اگر بر لب او
گویدم دل : هوس لبخندی است
خیره چشمانش با من گوید
کو چراغی که فروزد دل ما ؟
هر که افسرد به جان با من گفت
آتشی کو که بسوزد دل ما؟
خشت می افتد ازاین دیوار
رنج بیهوده نگهبانش برد
دست باید نرود سوی کلنگ
سیل اگر آمد آسانش برد
باد نمنک زمان می گذرد
رنگ می ریزد از پیکر ما
خانه را نقش فساد است به سقف
سرنگون خواهد شد بر سرما
گاه می لرزد با روی سکوت
غولها سر به زمین می سایند
پای در پیش مبادا بنهید
چشم ها در ره شب می پایند
تکیه گاهم اگر امشب لرزید
بایدم دست به دیوار گرفت
با نفس های شبم پیوندی است
قصه ام دیگر زنگار گرفت
javad jan
08-19-2014, 10:42 AM
شکستم عهد دیــرین
شکستم خنده شیرین
شکستم با تیره های سنگ ؛ فرزانه دلی را
که هر شب با خیالی مست
به زیر نور مــــــــــــــــــــاه سيمين
لبم را بوسه می کرد
شکستم دست مهر آن نگارم
شکستم قلــب پاک و دوستدارش
شکستم بي صدا آن چيني چشمش
دگر هرگز به هر بندي نبندد زخم تلخش
شکستم من چه آسان ...
واي بر من ...
javad jan
08-19-2014, 10:42 AM
تکرار تکراری دوستت دارم را دوست ندارم
بسی دشوار است
مکتوبات شعری این چنینی از محفوظات قلبی آن چنانی
من باور کردم تو نیز باور کن
بزرگی سکوت را
و برای من به ارمغان بیاور
گلی را که هرگز نرویاندی
و نیز جملهای را که هرگز نگفتهای
بگذار جاذب برادههای احساس تو باشم
من باور کردم، تو نیز باور کن
اینکه برای عشق ورزیدن یک قلب کفایت میکند
چرا که عنایت عشق ماورائی است
در جمع عشق یک و یک میشود یک
میگویم تو
میگویی تو
پس بگذار تو را آنقدر بالا برم که حسادت اوج را بر انگیزد
چرا که خود در حضیض ترین نقطه ممکن غرق گشتهام...
javad jan
08-19-2014, 10:43 AM
گین ، شبی بارانی وسرد..
مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت: تنهایی ، غریب است
ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست..
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
او هرگز شکستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
javad jan
08-19-2014, 10:43 AM
عشق واژهای است از جنس نور که با دستی از جنس نور، بر صفحهای از جنس نور نوشته میشود.
javad jan
08-19-2014, 10:43 AM
بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کند
وای ، دل چون کود کی بی تو لجاجت می کند
اشتیاق دیدن تو میل خاموشی نکرد
هیچوقت عشقت به دل فکر فراموشی نکرد
javad jan
08-19-2014, 10:44 AM
فرقي نمي کند !!
بگويم و بداني ...!
يا ...
نگويم و بداني ..!
فاصله دورت نمي کند ...!!!
در خوب ترين جاي جهان جا داري ...!
جايي که دست هيچ کسي به تو نمي رسد!!!
دلـــــــــــــــــــــم.. .
javad jan
08-19-2014, 10:44 AM
این روزهاحس می کنم از عشق سرشارم
حس می کنم حال و هوای دیگری دارم
این من که میبینی ، من یک سال پیشم نیست
پیداست این از چهره ام ، از شوق بسیارم
حس می کنم چیزی که از چشم تو می آید
این روز ها جا می کند در عمق پندارم
در خواب هم نام قشنگت بر لبم جاریست
یعنی به یاد تو ، میان خواب ، بیدارم
در این غزل تصمیم از آن چشمهایت بود
بی میل تو یک بیت هم ننوشت خودکارم
پیداست تکلیف من ... تو می دهی اما
با این سکوت شیطنت آمیز آزارم
می خواهی از من بشنوی آنچه نباید گفت؟
باشد ...
می گویم ...
هزاران بار دوستت دارم ...
javad jan
08-19-2014, 10:44 AM
هزار...
صد و بيست هزار...
خيلي بيشتر از اينها...
هرچه فكر مي كنم
بيشتر از اينها مي شود
براي بهترين بودنت دليل آورد...
javad jan
08-19-2014, 10:45 AM
و من از پنجره بيداری
کوچه ياد تو را می نگرم ، می پويم
و چنان آرامم
که کسی فکر نکرد
زير خاکستر آرامش من
چه هياهويی هست ...
عاشقی هم دردی است !
و من از لحظه ديدار تو می دانستم
که به اين درد
شبی
خواهم مرد ...
javad jan
08-19-2014, 10:45 AM
ما که اینچنین از چشم خلق افتاده ایم
روزگاری سر در اغوش نگاری داشتیم
javad jan
08-19-2014, 10:46 AM
سرخي لبت زغال افروخته است
با آتش خندهات دلم سوخته است
javad jan
08-19-2014, 10:46 AM
دیروز عصر
که به خانه ام مهمان بودید
عطرهای زیادی به جا مانده
عطر کاج
عطراقاقیا
عطر بهار نارنج
نمی دانم کدام از توست
گمانم
اقاقیا
javad jan
08-19-2014, 10:47 AM
نگاهي مي كني، ما رو
مگه عاشق نديدي، تو
يا شايد ديدي و
رسواترين عاشق نديدي، تو
يا ما مجنونيمو، خونه خرابي عالمي داره
يا عشقت مونده و دست از سر ما بر نمي داره
خداييش فرقي هم انگار نداره
يا اگه داره دل رسواي ما بند كرده و بازم گرفتاره
javad jan
08-19-2014, 10:50 AM
دو دریچه دو نگاه دو پنجره دو رفیق دو همنشین دو حنجره دو مسافر تو مسیر زندگی دو عزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم قصۀ عاشقی رو بلد شدیم فکر میکردیم آخر قصۀ اینه جز خدا هیچکی مارو نمیبینه
عاقبت جدا شدن دست های ما گم شدیم تو غربت غریبه ها آخر اون همه لبخند و سرود چشم پر حسادت زمونه بود
دو غریبه دو تا قلب در به در دو تا دلواپس این چشم های تر دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین دو تا دور افتادۀ تنها نشین.
javad jan
08-19-2014, 10:50 AM
لحظه اي با من باش، تا که از آن لحظه برويم تا گل
که ببندم از نگاه تو به هر ستاره پل
لحظه اي با من باش، تا که از تو نفسي تازه کنم
تا از آن لحظه با تو، سفر آغاز کنم
سفري تا ته بيشه هاي سر سبز خيال
تا به دروازه هاي شهر آرزوهاي محال
سفري در خم و پيچ گذر ستاره ها
از ميون دشت پر خاطره ترانه ها
لحظه اي با من باش
لحظه اي با من باش
لحظه اي با من باش تا به باغ چشم تو پنجره اي باز کنم
از تو شعر و قصه و ترانه اي ساز کنم
شعري هم صداي بارون رنگ سبز جنگل و آبي دريا
قصه اي به رنگ و عطر قصه هاي عاشقاي دنيا
از يه لحظه تا هميشه، ميشه از تو پر گرفت تا او ج ابر ا
کوچه پس کوچه شهر و با خيالت پرسه زد تا مرز فردا
لحظه اي با من باش
لحظه اي با من باش
javad jan
08-19-2014, 10:50 AM
من می نه ز بهر تنگدستی نخورم یا از غم رسوایی و مستی نخورم
من می ز برای خوشدلی میخوردم اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم
javad jan
08-19-2014, 10:51 AM
خدايا مرا متانتي عطا كن تا يك دم در حضور دوست آنچه ناپسند اوست از من سر نزند.http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
javad jan
08-19-2014, 10:53 AM
خانم ناهید نوری :
به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن
و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا
شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را
مساوی تر از سهم من آفرید
پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی :
به نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو زیباییام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونهام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بیریا آفرید
جدا از حسادت و بیخشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک درخت
و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مهجبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایشات
نشسته مداوم تو را در کمین !
javad jan
08-19-2014, 10:53 AM
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این لحظه های با تو نشستن
سرودنی ست
این لحظه های ناب
در لحظه های بی خودی و مستی
شعر بلند حافظ
تو شنودنی ست
این سر نه مست باده
این سر که مست مست دو چشم سیاه توست
اینک به خاک پای تو می سایم
کاین سر به خاک پای تو با شوق سودنی ست
تنها تو را ستودم
آنسان ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من به سان خدایان ستودنی ست
من پاکباز
عاشقم از عاشقان تو
با مرگ آزمای
با مرگ اگر که شیوه تو آزمودنی ست
این تیره روزگار
در پرده غبار دلم را فروگرفت
تنها به خنده
یا به شکر خنده های تو
گرد و غبار از دل تنگم زدودنی ست
در روزگار هر که ندزدید مفت باخت
من نیز می ربایم
اما چه ؟
بوسه بوسه از آن لب ربودنی ست
تنها تویی که بود و نمودت یگانه بود
غیر از تو هر که بود هر آنچه نمود نیست
بگشای در به روی من و عهد عشق بند
کاین عهد بستنی این در گشودنی ست
این شعر خواندنی
این شعر ماندنی
این شور بودنی
این لحظه های پرشور
این لحظه های ناب
این لحظه های با تو نشستن
سرودنی ست
javad jan
08-19-2014, 10:53 AM
مرا آزاد گردان!
مرا ای به پایان رسانیده.....
آغاز گردان!!!
javad jan
08-19-2014, 10:54 AM
مرا به بند میکشی ازین رها ترم کنی
زخم نمیزنی به من که مبتلا ترم کنی
از همه توبه میکنم بلکه تو باورم کنی...
javad jan
08-19-2014, 10:54 AM
خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیم.هر چه هستی ای دوست گذرا نیست هوایت، یادت.
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.