توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه مقالات و موضوعات كاربري روانشناسي
Borna66
06-22-2009, 11:59 AM
چطور سلامت عاطفی خود را حفظ كنيم
افرادی که از لحاظ عاطفی سالم هستند، به خوبی از پس استرس برمیآیند، دارای خودانگاره مثبت هستند و میتوانند روابطی سالم با دیگران برقرار کنند
رعایت این توصیهها میتواند به شما کمک کنید تا از لحاظ عاطفی سالم بمانید:
آنچه را احساس میکنید و آنچه باعث ایجاد این احساسات شده است برای خودتان مشخص کنید.
به جای اینکه آنجه باعث استرس و اضطراب شما شده است، در ذهنتان پنهان کنید، نسبت به خودتان و دیگران درباره عواطفتان گشوده باشید.
به جای اینکه بر جنبههای منفی زندگی تاکید کنید،بر چیزهای مثبت زندگی تمرکز کنید. با چیزی که باعث آزار عاطفی شما میشود، روبه رو شوید، اما نگذارید بر شما غلبه کند.
از روشهای آرامشبخشی از جمله مراقبه، یا تمرینهای تنفس عمیق استفاده کنید.
با رژیم غذایی سالم، ورزش منظم و برنامه خوب از جسمتان مراقبت کنید
منبع: همشهری آنلاین
Borna66
06-22-2009, 12:00 PM
بیماری روان ـ تنی، و نگاهی نو به «تن»
بیماری روان ـ تنی چون بیماری لاغری یا چاقی مزمن، آسما، بدخوابی، زخم معده، بیماریهای قلبی وغیره، بیماریهای جسمی هستند که دارای یک علت بیولوژیک یا پزشکی نیستند و علت اساسی آنها معضلات روانی هستند.
یکایک ما در زیر فشار کار و مشکلات شغلی، فردی و یا معضلات عشقی و روانی با حالاتی مثل سردرد یا معده درد، یبوست، تنگی نفس و غیره روبرو شدهایم. یا در چنین حالاتی به ویژه با رفتاری خاص مانند پرخوری یا کمخوری و بیاشتهایی پاسخ میدهیم و بخشی از جسم ما حساستر از دیگر ارگانها در برابر این مسائل عکسالعمل نشان میدهد.
این حالات به خوبی تاثیر متقابل جسم و روح را در سلامتی انسان نشان میدهد. در واقع جسم و روح یک «سیستم واحد» است که به غلط به دوآلیسم شرقی جنگ روح علیه جسم و یا متافیزیک مدرن «برتری عقل بر احساس، برتری روان بر جسم» تعببر شده است.
ازینرو نیز روانکاوی از ابتدا حامل نظراتی بوده است که شروع به نفی این تعابیر غلط و پایهگذار تعابیری نو و همراه با تعابیر نوی فلسفی بوده است.
اثیر متقابل جسم و روان از زمانهای قدیم بر انسان آشکار بوده است و به ویژه زبان عامیانه ملل مختلف مالامال از تشبیههاتی در این زمینه است. نمونه آن در زبان فارسی ضربالمثلهایی چون «چیزی روی معدهام، یا بر قلبم سنگینی میکند»، «عقل سالم در بدن سالم»، هستند.
این ضرب المثلها نشان میدهند که چگونه معضلات روانی میتوانند به زخم معده و یا بیماری قلبی منتهی شوند. یا ما در فارسی تولید بیش از حد غده تیرویید را «غمباد» مینامیم که حکایت از تاثیر منفی غم و معضلات روانی بر عملکرد هورمونهای درونی است. یا چاقی مزمن در فرهنگ آلمانی « چربی ـ غم» نیز نامیده میشود که حکایت از پرخوری ناشی از غم و شکست عشقی است.
در روانکاوی و علم «روان ـ تنی ـ پزشکی » معمولا از چهار مدل عمده در نگاه به بیماریهای روان ـ تنی استفاده میشود و با تحولات نو هر چه بیشتر «دارودرمانی» با «رواندرمانی» ترکیب و پیوند میخورد. این چهار مدل به زبان ساده عبارتند از:
1 ـ بیماری روان ـ تنی چون «آسما» یک سمبل و بیانگر معضلات در ارتباط و دیالوگ با «غیر» و دیگران است. اینگونه آسما و تنگینفس حکایت از تنگی فضای ارتباطی در دیالوگ میان «کودک/مادر یا پدر» و ناشی از رفتار دیکتاتورمنشانه و ضد استقلال پدر و مادر و ادامه این کابوس در سنین بلوغ است. فرد مبتلا به «آسما» در هر حالت مشابه و درگیری ارتباطی به شیوه یک «حمله آسما و تنگی نفس» و ناتوان از بیان خشم و خواست خویش عکسالعمل نشان میدهد.
2 ـ در نگاه «موازینگری» بیماری روان ـ تنی چون «زخم معده» حکایت از یک معضل درونی مشخص میکند که ناتوان از بیان و
یافتن راه حل بالغانه است. هر معضل روانی یک حالت جسمی متناسب به خویش را به شکل موازی در جسم ایجاد میکند. اینگونه «زخم معده» در واقع خشم و اسیدی است که به سمت دیگران بایستی نشانه رود و خود را بیان کند، اما به علت ناتوانی فرد از بیان بالغانه خشم و غم خویش و تحول در ارتباط، به سمت خویش و جسم خویش نشانه میرود و معدهاش را داغان میکند.
3 ـ در مدل سوم «عارضه جسمی» به مثابه ناتوانی بیمار از یافتن راه حل بالغانه و روانی مشکلات خویش دیده میشود. «چاقی مزمن» نماد ناتوانی بیمار از تحول روابط و جهان درونی و برونی خویش است. اینگونه بیمار «چاقی مزمن» در واقع به کمک چاقیش یک دیوار چربی بهدور خویش ایجاد میکند تا کمتر ضربه بخورد و هم به کمک پرخوری میخواهد غمش را بخورد و زندگی را به کمک خوردن شوکولات برای خویش کمی شیرین کند. به جای اینکه تحولی در روابط و نوع نگاه به خویش ایجاد کند.
4 ـ گاهی ابتدا یک بیماری جسمی مانند فلج شدن کامل یا موضعی باعث میشود که شخص دچار افسردگی و بیماری روحی نیز شود. اینجا بیماری جسمی ایجادگر بیماری روانی است و موضوع کمک به بیمار برای درک شرایط جدید زندگیش و ایجاد یک نگاه مثبت و سازنده به سرنوشت خویش و تحول در زندگی خویش است.
در معنای روانکاوانه و برای درک حالت و معنای بیماری روان ـ تنی بایستی سه موضوع را مورد توجه قرار داد که در هر چهار مدل بالا به شیوههای مختلف حضور دارند.
در مورد هر بیمار بایستی به دقت این سه علت و فاکتور را بررسی کرد تا بتوان به او کمک کرد، معانی نهفته در بیماریش را بفهمد و راهی نو برای حل مشکلات ارتباطی و یا درونی خویش بیابد، به جای آن که یه شکل نابالغانه و با بیماری روان ـ تنی چون «سردرد و میگرن» در پی حل «دردسرهای» زندگی خویش باشد.
این سه فاکتور عبارتند از:
الف ـ درک انتخاب ارگان:
اینکه چرا یک بیمار با میگرن و دیگری با زخم معده به معضلات ارتباطی و روانی خویش پاسخ میدهد، در واقع ناشی از یک انتخاب ناآگاهانه و به ویژه تحت تاثیر دو عامل زیرین است: یا در خانواده فرد بیمار این حالت پاسخگویی به شیوه زخم معده یک رفتار عمومی است که کودک نیز یاد میگیرد؛ و یا اینکه او و خانوادهاش اصولا دارای «قلب یا معده حساس» از لحاظ بیولوژیک هستند و به این دلیل سریعتر به بیماری قلبی یا زخم معده دچار میشوند.
ب ـ کمبودهای «خود نارسیستی»:
مکتب «روانشناسی خود» که در واقع نسل دوم مکتب روانکاوی است، در کنار نقش مفهوم «من و فردیت» در روان انسانی، به اهمیت نقش یک «خود نارسیستی» در روان انسانی میپردازد.
در حالت سالم، «خود نارسیستی» باعث میشود ما هم قادر به خویشتندوستی، و هم قادر به عشق به دیگران باشیم. در حالت بیمارگونه این «خود نارسیستی» تحت تاثیر کابوسها و روابط غلط «اولیا ـ کودک» دچار خودبزرگبینی توهموار و یا گره حقارت شدید و حس پوچی شدید است.
بیماریهای روان ـ تنی نیز عمدتا حکایت از کمبود یک «خود نارسیستی سالم» و ناتوانی از عشق به خویش و دفاع سالم از خویش و ناتوانی ار بیان خواستهای خویش، یا ناتوانی از یک خویشتندوستی سالم و عشق به دیگری سالم میکند.
بر اساس برخی پژوهشها اصولا نوع رابطه فرد بیمار روان ـ تنی با جسم خویش و با دیگران به شکل افراطی «مکانیکی» و ناتوانی از لمس دقیق نیازهای خویش و دیگری است.
Borna66
06-22-2009, 12:00 PM
10 كليد براي تقويت روحيه
1) خود را بشناسيد
امروزه پيشنهاد سقراط كه در قر ن پنجم قبل از ميلاد كه در آن متني بر خودشناسي ارايه شد به قوت خود پا برجاست.
اهداف احساسات و محدوديت هاي خويش را بشناسيد و با آرامش با آنها برخورد نماييد. خواه از طريق مطالعه , خواه از طريق انديشيدن و تفكر, سعي منيد بعضي راه هاي كه باعث شناخت شما از خودتان و اينكه چه چيزهايي شما را خوشحال مي كند پيدا كنيد.
چنانچه به اين توصيه عمل كنيد , بهتر قادر به كنترل زندگي و مشكلات پيش روي خود خواهيد بود.
۲) به خودتان ارزش بدهيد و به خود اعتماد داشته باشيد.
ممكن است سخت به نظر برسد اما سعي كيند رفتارتان گوياي اين باشد كه از خودتان مواظبت مي كنيد.
حتي اگر هميشه احساس عدم اطمينان مي كنيد , برخورد و رفتار مثبت را به دنياي اطراف هديه دهيد. برخورد مردم با شما متاثر از رفتار و پوشش شماست.
بنابراين خود ارزشي و خود اعتمادي را به نمايش بگذاريد تا احترام را براي شما به ارمغان آورد.
۳) بيش از حد توانتان كار نكنيد
همه ما با سخت كوشي , خواهان تامين امنيت و رفاه خانواده مان هستيم. اما مهم اين است كه تعدل را در زندگي حفظ كنيم.
معمولا آن چه از نظر مالي دنبال مي كنيم با آن چه كه تحقق مي يابد يكسان نيست. اگر براي شما تامين معاش مهمتر از صرف وقت با عزيزان يا لذت بردن از زندگي است, بهتر است در تعيين اولويت ها بازنگري است, بهتر است در تعيين اولويت ها بازنگري كنيد. سعي كنيد برقراري تعادل را از كسي كه بين زندگي شغلي و خانوادگي اش اين توازن را ايجاد كرده بياموزيد يا اينكه با خانواده يا دوستانتان راج به تاثيرات شغلي تان بر روي آن ها صحبت كنيد.
۴) از افراد منفي دوري كنيد
از ارتباط مسموم كه در شما احساس ناراحتي , عصبانيت يا نا امني مي كند اجتناب كنيد. ممكن است سخت به نظر آيد اما ارتباط خويش را باكساني مه براي شما افسردگي به اركغان مي آورند به حداقل برسانيد, كساني كه اكثرا محبتهاي دريافتيرا بدون پاسخ مي گذارند و يا كساني كه دائما از شما انتقاد مي كنند.
صداقت سخنان چنين افرادي را مورد ارزيابي قرار دهيد تا ببينيد كه ميزان حقايق موجود در سخنانشان تا چه حد بر اساس ارتباطي مثبت و خوش بينانه است. اگر كساني شما را تحت فشار رواني قرار مي دهند صريحا از آنها بخواهيد شما را رها نمايند.
۵) مثبت فكر كنيد
سعي كنيد از حداكثر توانايي هايتان استفاده كنيد و به قدرت خويش اتكا كنيد. علايق شخصي تان را با مطالعه و گذراندن كلاسها توسعه دهيد.
علايق جديد را امتحان كنيد و شكست هايتان را به كار گيريد. همه ما بخشي از اوقاتمان را از دست داده ايم اما افراد موفق از شكست هايشان درس آموخته اند و مغلوب شكست شان نشده اند.
اگر شما توانايي هايتان را به خوبي توسعه دهيد و نقش مثبتي داشته باشيد واقعا قادر به تغيير موقعيت هاي منفي به موقعيت هاي مثبت خواهيد بود.
۶) ورزش ورزش ورزش
يك رژيم غذايي مناسب و قدري فعاليت بدني روزانه , اعم از اينكه پياده روي آرام باشد يا كار بيرون, فشار و اضطراب را تخفيف مي دهد و روحيه را شاداب نگه مي دارد.
ورزش و تمرينات بدني, افراد را از احساس برتري طلبي رهايي و توانايي هاي سركوب شده ذهن را ترقي مي دهد. همين امر منجر به جلوگيري از افسردگي مي شود. براي اشخاص متفاوت ورزشهاي مناسب آنها وجود دارد.
تمرينات كششي و يوگا براي تخفيف فشار بسيار مناسبند. بعضي تمرينات ني تواند به رفع عصبانيت كمك كنند. البته ورزش بيرون از منزل فوايد مضاعفي دارد, نور آفتاب در بهبود روحيه و تخفيف افسردگي كمك موثري محسوب مي شود.
۷ ) بخشي از اوقاتتان را تنها بگذاريد.
لذت از جمع دوستان و تنهايي دو بخش از زندگي اند كه براي تقويت روحيه بسيار مهم اند. براي معنا بخشيدن و ايجاد شور در زندگي به ديگران كاملا مشروط به وجود ديگران باشد. علاوه بر گذراندن ۲۰ دقيقه در حمام , گوش دادن به موسيقي يا خروج از منزل به قصد لذت بردن از طبيعت , زماني براي لذت بردن از تنهايي خويش صرف كنيد.
چنانچه اين امر را سخت يافتيد ممكن است با توسل به اجتماع از مشاركت در موضوعات مهم دوري كنيد.
۸) به ديگران كمك كنيد و اجازه دهيد ديگران به شما كمك كنند.
وقتي مشكلاتتان طاقت فرسا به نظر مي رسد نشان دهيد كه كمك ديگران مي تواند اضطراب و دلواپسي شما را بر طرف كند, بنابر اين مشكلاتتان را كاملا در منظر ديگران قرار دهيد. كمك بلا عوض در مسائل اجتماعي يا كمك به دوستان نيز مي تواند به سود شما تمام شود.
اگر در مقابل كمكي كخ دريافت كرده ايد به همان ميزان به ديگران مساعدت نماييد دامنه مناسبي از دوستان و اقوامي را بسط داده ايد كه شريك اوقات خوش شمايند و مدد كاران زمان تنگي و سختي تان.
۹) ارتباط و مراودات
با روشي روشن و در عين حال همراه با آرامش و متانت , احساساتتان را به خانواده , دوستان و مدرسه تان بيان كنيد و با دقت كامل به جواب آن ها گوش فرا دهيد. هرگز خود را تحت فشاري كه ناشي از عدم بيان احساساتتان است قرار ندهيد. چرا كه اين فشار , انفجار ناگهاني در پي خواهد داشت و ديگران بدون كوشش و تلاشي شمارا خواهند شناخت.
عصبانيتي را كه باعث پريشاني و دانستن نقاط ضعف شما مي شود كنترل كنيد. هرگز اجازه ندهيد ديگران ذهن شما را بخوانند.
۱۰) موقع احتياج , كمك بطلبيد
افرادي را پيدا كنيد كه هنگام مشكلات بتوانند با آنها مشورت كنيد .چنانچه پس از مشورت با دوستانتان و خانواده , مشكلاتتتان همچنان طاقت فرسا جلوه مي نمايد و احساس عدم آرامش مي كنيد , با مشاوريني صحبت كنيد
كه خواهان كمك و ياري به شمايند. اگر احساس عدم امنيت , نگراني يا ناراحتي و پريشاني مي كنيد فورا از يك مشاور متخصص كمك بطلبيد.
Borna66
06-22-2009, 12:00 PM
دماغتان چاغ است؟
قبلا می گفتند که کسی سالم است که بیمار نباشد ولی امروزه به این نتیجه رسیده اند که به صرف نداشتن بیماری ما سالم نیستیم . کسی سالم است که از نظر فیزیکی و روحی و اجتماعی احساس سلامت کند . شاید تعبیری که در قدیم در لفظ “دماغتان چاق است “به کار می بردند هم در واقع به شاخصهای سلامت روانی اشاره داشته است و می خواستند به نوعی از روحیه و سرزندگی شخص مطلع شوند .
البته اگر معیار سلامتی را اینقدر ارتقا دهیم دسته بزرگتری از مردم در قسمت افراد دارای مشکل جای میگیرند و کار سخت تر می شود ولی به دور از الفاظ سخت روانشناسی ،دانستن اینکه سلامت روانی داریم چندان هم کار شاقی نیست ! برای شروع به چند سوال زیر پاسخ دهید و درباره شان فکر کنید:
آیا شما حداقل یک دوست صمیمی دارید که با او بتوانید بی پرده سخن بگویید ؟
آیا برای خودتان خلوت دارید تا لحظاتی فقط به خودتان فکر کنید و روحیه تان را بازسازی کنید ؟
آیا احساس می کنید که مهار زندگیتان به دست خودتان است و از عهده کارهایتان به خوبی برمی آیید ؟
آیا آرزوهایتان را به خاطر دارید و زندگیتان در جهت رسیدن به رویاهایتان پیش می رود ؟
Borna66
06-22-2009, 12:03 PM
زن آرمانی، مرد آرمانی
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1146.jpg
در معماری زندگی مشترک آشنایی «آغاز»، شناخت « پیشرفت »، و ازدواج « کامیابی» محسوب میشود ، اما با هم خوشبخت بودن و احساس رضایت از یکدیگر هدف نهایی زوجین در ازدواج موفق است که برای دستیابی به این هدف ارزشمند ، باید نیازهای عاطفی و مهم تر از آن تفاوتهای فردی یکدیگر را بشناسیم و به آنها احترام بگذاریم.
گرچه اکثر ما نیازهای خود را به طور کامل میدانیم، ولی متأسفانه اغلب گمان میکنیم دیگران، به خصوص همسرمان نیز همین نیازها را دارد و از او انتظار داریم آنچه را که ما میپسندیم، بپسندد و آن گونه که ما فکر میکنیم، بیندیشد.
به اعتقاد روان شناسان، همه افراد به لحاظ شخصیتی یک سری تفاوتهایی با یکدیگر دارند که برخی از این تفاوتها به دلیل جنسیت افراد میباشد اما این مسأله به معنای فاصله انداختن و جدا کردن نیست، بلکه در سایه با هم بودن میتوانند ما را به کمال و آسایش برسانند. البته مشروط بر آن که آنها را بشناسیم تا درصدد رشد و تکامل یکدیگر برآییم.
1- فرصتِهای شیرینی که نباید از دست داد
گرچه اکثر ما نیازهای خود را به طور کامل میدانیم، ولی متأسفانه اغلب گمان میکنیم دیگران، به خصوص همسرمان نیز همین نیازها را دارد و از او انتظار داریم آنچه را که ما میپسندیم، بپسندد و آن گونه که ما فکر میکنیم، بیندیشد.
در این میان خیلی از ما تصور میکنیم اگر همسرمان دوستمان دارد ، باید به همان گونه که ما با او رفتار میکنیم، با ما رفتار کند ، ولی این را نمیدانیم که چنین طرز تفکری موجب میشود تا فرصتهای شیرینی که میتوانیم در صورت با هم بودن خلق کنیم را از دست بدهیم، زیرا نمیدانیم با وجود شباهتهای موجود ، تفاوتهایی از نظر جنسیتی با هم داریم. پس بهتر است در مورد این تفاوت ها و نیازهای مرتبط با آن به طور واضح و روشن صحبت کنیم تا در سایه شناخت آنها به رضایت خاطر و آسودگی خیال برسیم.
2- زن خواهان احترام است و مرد طالب تشکر
وقتی مرد به گونه ای با همسرش رفتار کند که خانم مطمئن شود شوهر حقوق، خواستهها و نیازهای او را در اولویت قرار داده و به او احترام گذاشته است، او نیز نشان میدهد که از رفتار و تلاش همسرش راضی است. در نتیجه مرد حس میکند که همسرش قدردان زحمتها و تلاشهای اوست و چون مورد تقدیر و تشکر قرار میگیرد ، راسخ تر میشود تا بر تلاش خود در زندگی بیفزاید و انگیزه پیدا می کند تا بیشتر به همسرش احترام بگذارد. در این شرایط زندگی برای هر دوی آنان دلپذیرتر خواهد شد.
3- ابراز علاقه ، اعتماد میآورد
وقتی زن با همسرش طوری رفتار کند که مرد متوجه شود مورد اعتماد اوست، شوهر نیز از تمام توان خود برای خوشبختی همسرش کمک میگیرد. پس این واکنش زن (مثبت اندیشی درباره توانایی های شوهر) پیامدهای خوشایندی را به همراه دارد.
همچنین زمانی که مرد به احساسات همسرش توجه میکند و از صمیم قلب به خشنودی او میاندیشد، زن مطمئن میشود شوهرش به او علاقه دارد و نسبت به زندگی دلگرم تر میشود که حاصل آن طراوت و شادابی محیط خانواده است.
باید توجه داشت همان طور که زن نیازمند مهرورزی از سوی همسر است، مرد نیز احتیاج به تحسین دارد. پس چه بهتر که زن هم از ویژگی ها و استعدادهای او از قبیل صداقت، شرافت، صبر و مهربانی و مقاومت احساس خرسندی کرده و این مسأله را به او بازگو کند.
3- زن تشنه مهرورزی و مرد تشنه تحسین است
اگر مرد ، نیازهای همسرش را در اولویت قرار دهد و با افتخار خود را متعهد بداند که از همسرش حمایت و نیازهای او را برآورده کند ، زن نیز متوجه میشود که شوهرش او را دوست دارد و احساس بالندگی میکند. در این جاست که مرد با مهم جلوه دادن احساسات و نیازهای همسرش، در کنار کارهای مورد علاقه خود مثل کار، مطالعه، ادامه تحصیل و تفریح موجب میشود نیاز همسرش به مهرورزی نیز برآورده شود. بنابراین وقتی زن احساس کند شوهرش در زندگی تنها به او میاندیشد و به خاطر خوشبختی او تلاش میکند ، به شوهرش افتخار خواهد کرد و این رفتار وی را مورد تحسین قرار میدهد.
باید توجه داشت همان طور که زن نیازمند مهرورزی از سوی همسر است، مرد نیز احتیاج به تحسین دارد. پس چه بهتر که زن هم از ویژگی ها و استعدادهای او از قبیل صداقت، شرافت، صبر و مهربانی و مقاومت احساس خرسندی کرده و این مسأله را به او بازگو کند. در چنین شرایطی، زندگی برای هر دوی آنها کانون عشق و علاقه میشود و لحظه، لحظه آن سرشار از لطف و آرامش خواهد بود.
سایت تبیان
Borna66
06-22-2009, 12:03 PM
روانشناسی دروغگویی
مقاله جالبی در روزنامه نیویورک تایمز مورخ 6 می 2008 در مورد تفاوتهای روانشناختی بین دروغگویی و گزافهگویی (اغراق) به چاپ رسیده است که توجه شما را به ترجمه آن جلب میکنیم:
«مطالعات متعددی که اخیراً بر روی دانشجویانی که در مورد میانگین نمراتشان گزافهگویی میکنند به عمل آمده نشان میدهد که این نوع گزافهگویی از نظر روانشناختی با شکلهای دیگر کتمان حقیقت تفاوت دارد. براساس نتایج این مطالعات، این گزافهگویان به هیچوجه مانند کسانی که دروغ میگویند یا حقیقتی را کتمان میکنند دچار اضطراب نمیشوند. یافتهها نشان میدهد که برخی از انواع فریبکاری، هدفش بیشتر بر روی خود شخص فریبکار است تا شنونده. به عنوان مثال، انگیزهای که در پشت گزافهگویی در مورد نمرات درسی وجود دارد ظاهراً بیشتر شخصی و درون روانی است تا عمومی یا بین فردی. در اینجا، گزافهگویی اساساً بازتاب هدفهای مثبت برای آینده است و یافتهها نشان میدهند که این هدفها قابل تحقق میباشند.
روانشناسان سالهاست که فریبکاری را از جنبههای مختلف مورد مطالعه قرار دادهاند و دریافتهاند که این کار معمولاً فشار روانی یا جسمی بر روی شخص فریبکار به جا میگذارد. به عنوان مثال، کسانی که شاهد صحنه جرمی بودهاند، چنانچه درباره آن مورد پرسش قرار گیرند، نشانههای استرس را بر حسگرهای پوستی یا قلبی که به آنها متصل شده باشد، نشان میدهند. سعی در مخفی نگاه داشتن اطلاعات، از نظر ذهنی فرساینده است و نگاه و لحن صدای کسی که دروغ میگوید، عصبیتر و پرتنشتر از حالت عادی است. این مساله در مواردی که دروغگویی فرد درباره نقض قانون باشد بیشتر نمود دارد.
امّا مطالعه اخیر نشان داد که درست عکس این قضیه در مورد دانشجویانی که درباره نمراتشان گزافهگویی میکنند صادق است. پژوهشگران پرسشنامهای را بین 62 دانشجوی دانشگاه نورتایسترن پخش کردند که در بین سایر چیزها، از آنها خواسته شده بود میانگین کل نمراتشان را نیز بنویسند. سپس از دانشجویان مصاحبه به عمل آمد، در حالی که الکترودهای حساس برای اندازهگیری فعالیت سیستم عصبی به بدن آنها وصل شده بود. موضوع مصاحبه درباره سابقه تحصیلی، نمرات و اهداف آینده بود.
پژوهشگران بعداً با مراجعه به کارنامه دانشجویان دریافتند که تقریباً نیمی از آنان درباره میانگین نمراتشان گزافهگویی کردهاند. این در حالی بود که بررسی خروجی الکترودها نشان داد که گزافهگویان در حالی که داشتند درباره نمراتشان صحبت میکردند بسیار آرام (ریلکس) بودهاند.
پژوهشگران همچنین از مصاحبهها فیلمبرداری کردند و آنها را به ناظران مستقل نشان دادند و از آنها خواستند که با توجه به نگاه و رفتار مصاحبه شوندگان تشخیص دهند که آنها گزافهگویی میکنند یا نه. با کمال تعجب، کسانی که بیش از سایرین گزافهگویی کرده بودند، آرامتر و مطمئنتر از بقیه به نظر آمدند.»
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار
Borna66
06-22-2009, 12:10 PM
انتقاد ، اما بدون دلخوري
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1147.jpg
در موقعيتهاي مختلفي گاهي ناچار به انتقاد كردن از ديگران هستيد. بايد همه تلاش خود را به كار بنديد تا انتقادتان سازنده باشد تا بر فرد موردنظر تاثير بگذارد. در اينجا به راهكارهايي اشاره ميكنيم كه به شما كمك خواهد كرد. انتقاداتي ارائه كنيد كه نه آنقدر بيفايده و بيهوده باشد و نه باعث رنجش فرد مقابل شود ، اما در عوض تاثيرگذار بوده و باعث پيشرفت و اصلاح او شود.
خصوصيات شخصي فرد را ناديده بگيريد: اگر ميخواهيد انتقاد شما سازنده و تاثيرگذار باشد ، بايد تا ميتوانيد از دخالت دادن خصوصيات شخصي فرد مورد نظر خودداري كنيد. اگر بخواهيد در انتقادتان صرفا به نقصهاي او اشاره كنيد، تصور خواهد كرد قصد خوار كردن شخصيتش را داريد و توجهي به حرفها و انتقادتان نخواهد كرد و علاوه بر اين كه از شما كينه به دل خواهد گرفت، به قول معروف انتقادتان را از يك گوش ميگيرد و از گوشي ديگر بيرون ميكند. با اين كه دشوار است اما بايد تلاش كنيد كه تا ميتوانيد شخصيت فرد را از كارش جدا كنيد.
اگر در انتقادتان صرفا به نقصهاي او اشاره كنيد ، تصور خواهد كرد قصد خوار كردن شخصيتش را داريد و توجهي به حرفها و انتقادتان نخواهد كرد .
انتقاد خود را با بياني مناسب مطرح كنيد: استفاده از لغات و اصطلاحات مربوط به مطلب مورد نظر باعث تخصصيتر شدن آن خواهد شد. در اين صورت ميتوان جديترين و مهمترين انتقادها را به بهترين شكل بيان كرد. اگر جملات خود را با « به نظرم ميآيد كه ...» يا « شايد من اشتباه ميكنم، اما... » شروع كنيد ، انتقادتان غيرمغرضانهتر و مودبانهتر به نظر خواهد رسيد.
به واقعيات مستقيم اشاره كنيد: فايده انتقاد سازنده در مستقيم و رك و راست ارائه كردن واقعيات است. هيچ چيز به اندازه نادرست بودن حقايق ارائه شده در انتقاد شما، آن را خراب نميكند. يكي از بهترين راههاي گفتن حقايقي كه با بحث نميتوان آن را مطرح كرد ، از طريق انتقاد است. حقايق و واقعيات ميتوانند انتقاد شما را سازندهتر كند و به طرف مقابل اجازه نخواهد داد از زير آن شانه خالي كند.
احساسات خود و طرف مقابل را تحت كنترل بگيريد: نبايد اجازه دهيد احساساتتان باعث بدنامي و بياعتباري انتقادتان شود. علاوه بر اين بايد توجه تان به احساسات طرف مورد انتقاد نيز باشد تا باعث خجالت و رنجش او نشويد.
به اين توجه كنيد كه چه ميتوان كرد، نه چه انجام شده: به فرصتهايي براي پيشرفت و اصلاح اشاره كنيد و از بيان كمبود و نقصانها بپرهيزيد. مثبت جلوه دادن انتقادتان باعث خواهد شد كه مودبانهتر و موثرتر به نظر آيد. معمولا اگر به افراد راهكارهايي براي پيشرفت و اصلاح ارائه كنيد تاثير بيشتري بر آنها خواهد گذاشت تا اين كه فقط اشكالات كارشان را به آن ها گوشزد كنيد.
فقط بايد هميشه به خاطر داشته باشيد انتقاداتي كه بر پايه دليل و برهان باشند ، كمتر مورد بحث قرار ميگيرند.
خود را جاي طرف مقابل بگذاريد: خود را جاي فرد موردنظر بگذاريد و ببينيد با شنيدن چنين انتقادي چه احساسي پيدا خواهيد كرد. اين در طبيعت انسانهاست كه در برابر انتقادات حالت تدافعي بگيرند ، حتما خود شما نيز همين طور هستيد.
به جاي استفاده از نظرات شخصي از استدلال و منطق استفاده كنيد: هر نوع انتقادي معمولا با يك مشكل مواجه است كه ميتوانيد آن را از بين ببريد. فقط بايد هميشه به خاطر داشته باشيد انتقاداتي كه بر پايه دليل و برهان باشند ، كمتر مورد بحث قرار ميگيرند. دفاع در مقابل منطق و برهان براي همه دشوار است. پس به جاي دخالت دادن نظرات شخصي خودتان بهتر است از دلايل عقلي استفاده كنيد تا تاثيرگذارتر باشد.
براي جواب گرفتن بايد فرصت بدهيد: بهتر است بين طرح انتقادات خود كمي سكوت كنيد تا فرد مقابل نيز فرصت دفاع از خود را پيدا كند. بايد به او اجازه دهيد براي كار خود توجيه بياورد. اين كار باعث ميشود كه او توجه بيشتري به انتقادات شما ابراز كند و دستپاچه نيز نشود.
منبع : روز نامه جام جم - با تغيير و تلخيص
Borna66
06-22-2009, 12:10 PM
سیزده نکته برای زندگی
http://pnu-club.com/images/New-smile/N_aggressive%20%2839%29.gifیک:دوستت دارم نه به خاطرشخصیتتو
بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم
دو:هیچکس لیاقت اشکهای تو را نداردو کسی که چنین ارزشی دارد
باعث ریختناشک های تو نمی شود
سه:اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست نداشت به اینمعنی نیست
که تو را با تمام وجودش دوست ندارد
چهار:دوست واقعی کسی استکه دستهای تو را بگیرد
ولی قلب تو را لمس کند
پنج:بدترین شکل دلتنگیبرای کسی آن است که در کنار
کسی باشی وبدانی که هرگز به او نخواهی رسید
شش:هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحت هستی چون هر کس امکان دارد عاشقلبخند تو باشد
هفت:تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی
ولی برایبعضی افراد تمام دنیا هستی
هشت:هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش رابا تو بگذراند نگذران
نه:شاید خدا خواسته که بسیاری افراد نامناسب رابشناسی
وسپس شخص مناسب را،به این صورت وقتی اورا یافتی بهتر می توانی شکرگزارباشی
ده:به چیزی که گذشت غم مخور به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن
یازده:همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به
دیگران اعتماد کنو فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده اعتماد نکنی
دوازده:خود را به فردی بهتر تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی
قبل از اینکه شخص دیگری را بشناسی و انتظارداشته باشی او تو رابشناسد
سیزده:زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار بهترین چیزها زمانی اتفاق
میافتد که انتظارش را نداری
Borna66
06-22-2009, 12:11 PM
پارانويا، بيماري توهم
پارانويا، در تعريف عام آن، حالتي است كه شخص در آن با اهميت فوق العاده و خارج از اندازه اي كه به سلامت جاني و مالي خود ميدهد، خود را شكنجه ميدهند. اين گونه از افراد مدام در اين فكر هستند كه عواملي انساني، طبيعي يا ماورا طبيعي خودشان، دارايي و افراد خانواده شان را تهديد ميكنند و همه، در فكر توطئه چيني بر ضد آنها هستند.
اميل كريپلين (Emil Kraepelin 1929-1856) روانشناس آلماني، در تلاش اوليه خود براي دسته بندي بيماريهاي رواني، از اصطلاح پارانوياي مطلق براي شرح حالت رواني اي استفاده كرد كه توهم، جزء اصلي آن باشد اما اين توهم هيچ صدمه و زوال آشكاري به سلامت عقل شخص وارد نكند و نشانه بيماريهاي ديگري چون جنون زودرس (يا dementia praecox) ، كه اصطلاح قديمي بيماري شيزوفرني است، در آن نباشد.
پارانويا، در معناي اصيل يوناني خود، به معناي ديوانگي است (پارا para = خارج و نوس nous = عقل). كريپلين با استفاده از اين ريشه لغوي، نامي براي تشخيص افكار توهمي به وجود آورد.
بنا به تعريف او هرگونه افكار توهمي، بدون احساسات خودآزارانه، در اين دسته ميگنجند. براي مثال كسي كه دچار اين توهم شده است كه يك شخصيت مهم سياسي يا ادبي است، ميتواند در دسته مبتلايان به پارانوياي مطلق بگنجد.
هرچند كه اصطلاح پارانوياي مطلق ديگر چندان استفاده ندارد و اصطلاح اختلال توهم يا Delusional disorder جايگزين آن شده است اما جديدا، از اين لغت براي شرح حالتي به كار ميرود كه شخص مبتلا به آن، از توهمات خود بسيار آزار ميبيند زيرا
1- اين شخص تصور ميكند كه صدمه يا حادثه آزار دهنده در حال رخ دادن است يا قرار است رخ دهد.
2- شخص تصور ميكند كه شخصي قصد آزار و صدمه رساندن به او را دارد.
مثالهايي از پارانوياي باليني
به طور كلي و با استفاده بي قيد و شرط از اصطلاح پارانويا، ميتوانيم بگوييم توهمات پارانوييد ميتوانند شامل مواردي چون اينكه شخص تصور ميكند تحت تعقيب است، مسموم شده است يا شخصي بسيار مهم (مانند يك شخصيت سينمايي، سياسي يا ورزشي)، دورادور عاشق اوست. چنين توهماتي به عنوان جنون جنسي نيز شناخته ميشوند.
توهمات پارانوييد معمول ديگر شامل اين باور است كه شخص خود را مبتلا به بيماريي تخيلي يا آلودگي انگلي ميداند، يا اينكه باور دارد ماموريتي ويژه داشته و يا اينكه برگزيده خداوند است، يا اينكه اعمال وي توسط نيرويي خارجي كنترل ميشود.
بسياري از حكام مستبد، به پارانويا مبتلا بوده اند. براي مثال استالين (Stalin) نمونه بارزي از شخص پارانوييد بوده است. اين مورد ميتواند سوال خوبي را به وجود بياورد كه در مورد استالين، در واقع دشمنان زياد او توهم نبودند.
آيا اين ممكن است كه داشتن دشمنان زياد، براي ابتلا به پارانويا كافي نيست؟ اين مبحث، موجب بروز مباحث فلسفي فراواني شده است كه به اين لطيفه نيز منجر شده است:
" اينكه تو پارانويا داري دليل نميشود كه كسي آن بيرون نخواهد تو را بكشد."
بروز پارانويا در فرهنگ عمومي
در فرهنگ عامه امروز، پارانويا اشكال و روشهاي مختلفي براي ابراز خود پيدا كرده است از جمله :
• اعتقاد به اينكه قدرت خاصي دارند يا در يك ماموريت مخصوص هستند (هذيان عظمت)
• تئوري ئوطئه يا اعتقاد به اينكه اخبار و وقايع كاملا نامربوط، درواقع اجزا يك نقشه بزرگ و توطئه آميز هستند.
• تعقيب شدن توسط دشمنان قدرتمندي چون تروريستها، بشقاب پرنده، سازمانهاي مخفي يا شياطين
• كنترل افكار توسط اشعه نامرئي و دستگاههاي پيشرفته
• ترس از مسموم شدن و اعتقاد به اينكه بعضي مواد غذايي اصولا براي مسموم كردن بشر ساخته شده اند (مانند قند مصنوعي و آبهاي معدني)
درمان پارانويا
درمان پارانويا بيش از هرچيز با رفتار درماني (behavior therapy) انجام ميشود كه هدف آن كاستن از حساسيتهاي فرد مبتلا، نسبت به انتقادها و همچنين تقويت تواناييهاي اجتماعي او است. سر و كار داشتن با افراد پارانييد بسيار مشكل است زيرا بسيار زودرنج هستند و رفتارشان معمولا خصمانه است و از نظر احساسي بسيار بسته و نسبت به هر فعاليتي بي ميل هستند.
به همين دليل، درمان اين مشكل، از پيشرفت كندي برخوردار است.براي درمان اين افراد بايد كوشش شود كه در ابتدا چرخه شك و ترديد او شكسته شود و او با تمرينهاي آرامش بخش و روشهاي كنترل اضطراب، از حالت انزوا خارج شود و كمكم با كمك پزشك و اطرافيان خود، تغييراتي اساسي در رفتارهاي خود به وجود آورد
Borna66
06-22-2009, 12:11 PM
توهم چیست؟
توهم حالتی از تغییر هشیاری است که در آن فرد موضوعاتی را احساس و ادراک میکند که واقعیت خارجی ندارند ولی فرد مبتلا به توهم آنها را واقعی میپندارد و بر واقعی بودن آنها اصرار دارد. توهم معمولا به عنوان یک نشانه اساسی در اختلالات روانی محسوب میشوند و لازمه بررسی و علت یابی و تشخیص گذاری مفید است.
اشکال توهم
توهم شنوایی
توهم به اشکال مختلفی ممکن است در فرد دیده میشود. برخی از بیماران مبتلا به توهم شنوایی هستند یعنی صداهایی را میشنوند که وجود خارجی ندارد و افراد دیگر قادر به شنیدن آنها نیستند. محتوای این نوع توهم در برخی اوقات ممکن است مهم و خطرناک باشد، چون اغلب این بیماران صداهایی را میشنوند که دستورات انجام کارهای خطرناک مثل ضرب و جرح و کشتن دیگران ، اقدامات خطرناک مثل آتش سوزی و خرابکاری را به آنها میدهند.
توهم بینایی
برخی اوقات توهم بینایی رخ میدهد. توهم بینایی با دیدن تصاویری که واقعیت عینی ندارند مشخص میشوند. فرد ممکن است موجودات یا تصاویر دیگر را رویت کنند و آنها را واقعی بپندارد. دیدن چنین تصاویری بویژه در مراحل اولیه شروع بیماری برای فرد ترسناک و وحشت آور است.
سایر توهمات
توهمات دیگری نیز وجود دارند که نادرتر از توهم بینایی و شنوایی هستند. مثل توهم بویایی ، توهمات لمسی و... در توهم بویایی فرد بوهایی را احساس میکند که اغلب بوهایی آزار دهنده هستند. در توهمات لمسی ممکن است فرد احساس کند حشراتی روی بدن او راه میروند و غیره.
علل بروز توهم
توهم با دلایل گوناگونی ممکن است بروز کند. اکثر توهمها ناشی از وجود برخی از اختلالات خاص روانی هستند و در واقع وجه مشخصه این دسته از اختلالات به شمار میروند مثل اسکیزوفرنی که در آن فرد با مشکلات شدید روانی و کناره گیری شدید از واقعیت گریبانگیر است.
مصرف برخی مواد و داروها نیز میتواند توهم زا باشد. دستهای از مواد مخدر با حالاتی از توهم همراه هستند و سو مصرف آنها اختلالات توام با توهم را موجب میشود، برخی از گیاهان نیز با توجه به نوع ترکیباتی که دارند در صورت مصرف ایجاد توهم میکنند مثل مسکالین.
تفاوت توهم با اختلالات ادراک
توهم حالتی است که در آن فرد چیزهایی را احساس میکند که وجود خارجی ندارند ولی فرد وجود آنها را واقعی میداند و بر آن اصرار میورزد. اما اختلالات ادراکی در حالتی اتفاق میافتد که فرد که یک امر واقعی را به گونه دیگری درک میکند. موضوعات خارجی در حالت اختلالات ادراکی تحریف شده و تغییر شکل یافته به نظر می رسند.
تفاوت توهم با هذیان
هذیان عمدتا به باورها و ذهنیاتی که فرد در رابطه با مصنوعات مختلف دارد اطلاق میشود. در حالت هذیانی فرد باورهایی دارد که خلاف واقعیت هستند اما فرد بر صحت این باورها و ذهنیات اعتماد راسخ دارد. مثلا فردی که در حالت هذیانی به سر میبرد ممکن است این هذیان را داشته باشد که افرادی قصد جان او را کردهاند و نقشههایی برای از بین بردن او میکشند. در حالت توهم ممکن است فرد شخصی یا موجودی را ببیند که به او حمله میکند و قصد دارد او را نابود کند. هم توهم و هم هذیان از نشانههای اساسی در تشخیص اختلالات روانی شدید مثل سایکوزها و از جمله اسکیزوفرنی هستند.
درمان توهم
توهم خود به تنهایی به عنوان بیماری نیست بلکه به عنوان نشانهای از برخی اختلالات مورد توجه هستند از اینرو از بین بردن توهم معمولا مدنظر متخصصان بالینی نیست. آنها با عنوان نشانه شناسی بیماریهای روانی وجود یا عدم وجود توهم را مدنظر قرار میدهند و در صورت وجود چنین مورد و با تشخیص نوع اختلال به درمان اختلال مبادرت میورزند که کاهش حالات توهمی را به دنبال دارد.
Borna66
06-22-2009, 12:11 PM
سخته اما ممکنه
http://pnu-club.com/imported/2009/06/135.gif
هر فردی به راحتی می تواند افكارش را تغییر دهد و شناخت خود را بازسازی نماید. مردم عصبانی تمایل دارند كه با صدای بلند حرف بزنند و ناسزا بگویند. به گونه ای كه افكار درونی خود را منعكس كنند. موقعی كه عصبانی هستید، افكارتان می توانند خیلی اغراق آمیز و غمناك باشند . تلاش كنید به جای اینها افكاری را كه مبثت تر و منطقی ترند جایگزین كنید . برای نمونه به جای این كه بگویید : اَه چه قدر زشت است، چقدر وحشتناك است ، همه چیز خطرناك و مضر است ، كاری از دستم بر نمی آید. "به خودتان بگویید: " آن مسئله تأثیری ندارد"، یا "بهتره قضاوت کردن را به وقتی که آرام تر شدم موکول کنم" و یا " دنیا به آخر نرسیده به هر حال عصبانیت نمی تواند مرا اسیر خودش كند".
با دور كردن ذهن از بی منطقی و روی آوردن به منطق می توان عصبانیت را كاهش داد یا حذف كرد. منطق عصبانیت را از بین می برد .
عباراتی مثل : این ماشین هرگز كار نمی كند ، یا شما غالباً فراموشكارید ، و کلماتی مثل دقیقاً ، غالباً، هرگز و امثال آن كه ممكن است برای خودمان یا هر شخص دیگری به كار بریم ، صحیح نیستند و كمك می كنند كه احساس كنیم عصبانی شدنمان به حق و بجا بوده و راه حل دیگری وجود نداشته است. در حالی كه این كلمات سبب توهین به افرادی می شود كه قصد كمك به ما را دارند و در نتیجه وضع را بدتر می كنند. برای مثال شما دوستی دارید كه دائماً دیر سر قرار ملاقات حاضر می شود. برای شما باید دیدن دوستتان مهم باشد نه زمان. از گفتن عباراتی مثل: تو همیشه دیر می كنی ، آدم غیر مسئولی هستی ، شخص بی فكری هستی و ... اجتناب كنید . چون این جملات به دوستی تان آسیب می زند و او را از دست شما عصبانی می كند و می رنجاند.
در این مواقع اول ببینید مشكل چیست ، سپس بكوشید برای آن راه حلی پیدا كنید كه برای هردوی شما مناسب باشد. مثلاً می توانید ساعت ملاقات خود را نیم ساعت زودتر تعیین كنید و خودتان با توجه به این كه می دانید دوست شما دیرخواهد آمد ، نیم ساعت دیرتر سر قرار حاضر شوید. تا به علت دیرآمدن او ، از دستش عصبانی نشوید. همان گونه كه بسیاری از فقرا زندگی شاد، با نشاط و دلپذیری دارند، می توان هنگام عصبانیت نیز احساس های مثبت و خوشایند داشت. زیرا عصبانی شدن شكل ثابت و از پیش تعیین شده ای ندارد. با دور كردن ذهن از بی منطقی و روی آوردن به منطق می توان عصبانیت را كاهش داد یا حذف كرد. منطق عصبانیت را از بین می برد ، حتی اگر عصبانیت قابل توجیه باشد می تواند به سرعت غیر منطقی شود .
افراد عصبانی باید انتظاراتشان را به آرزوهایشان تغییر دهند.
همه مردم خواستار ادب ، موافقت ، قدرشناسی و كلاً امور مثبت اند و در صورت عدم دستیابی به آنها احساس شكست و ناكامی می كنند؛ اما افراد عصبانی وقتی به خواست خود نمی رسند احساس ناامیدی می كنند و عصبانیتشان نامتناسب با موقعیت ، شدید و ویرانگر است . افراد عصبانی باید انتظاراتشان را به آرزوهایشان تغییر دهند. و توقعات خود را تعدیل نمایند. مثلاً بهتر است بگویند كه من عواملی را كه موجب سلامت و امنیت اند دوست دارم ، نه این كه بگویند من باید فلان چیز را داشته باشم . بعضی از افراد عصبی ، از عصبانیت به عنوان راهی برای اجتناب از احساسات آزاردهنده استفاده می كنند.
برخی از باورها و تفكرات غیرمنطقی و مولد خشم و عصبانیت كه باید كنار گذاشته شوند عبارت اند از :
باید اعمال و رفتار ما همیشه مورد تأیید دیگران باشد
همه چیز باید مطابق میل ما باشد
سر رشته زندگی از دستمان در رفته وكنترلی بر آن نداریم
من مسئول اعمال دیگران هستم
من فردی بسیار لایق، شایسته وباهوش هستم
منبع: زن روز
Borna66
06-22-2009, 12:11 PM
غمگيني و افسردگي خداحافظ
ا احساس تنهايي، غمگيني و ترديد مي كنيد؟ تقريباً همه در مواقعي اين احساس ها را دارند. امكان اين وجود دارد كه توسط اين احساس ها گير افتاده و در دام آن ها گرفتار شويد. اما شما گرفتار نخواهيد شد! شما مي توانيد بر غمگيني ها و افسردگي غلبه كنيد. در اينجا بعضي از راه هاي مقابله معرفي مي شوند. روشي خاص و يا تركيبي از روش ها كه در مورد هر كسي كاربرد داشته باشد وجود ندارد. از طريق تجربه خواهيد فهميد كه كدام يك به شما بيشتر كمك مي كند.
از رختخواب خارج شويد:
يكي از كارهاي بسيار مهمي كه مي توانيد انجام دهيد، بيدار شدن صبح ها در موعد مشخص است(حتي در تعطيلات پايان هفته). ترجيحاً ساعت 7 صبح يا زودتر پيشنهاد مي شود. داشتن نظم به كاركرد طبيعي بدن شما كمك كرده و در نتيجه احساس هاي بهنجاري خواهيد داشت.
نور:
نور به بهتر شدن كاركرد بدن كمك مي كند. بنابراين به محض بيدار شدن، خود را در معرض نور قرار دهيد. پرده ها را به كناري بزنيد تا نور بيشتري به درون خانه بتابد. از آن بهتر، هر چه سريع تر از منزل خارج شده و در معرض تابش نور خورشيد قرار گيريد. جهت تسهيل در ورود نور، عينك تان را برداريد(عينك بخشي از اشعه هاي نور را پس مي زند). البته به خورشيد خيره نشويد!
فعاليت كنيد:
فعال باشيد تا اكسيژن جلب كنيد! به اين معني كه بيدار شده و به مدت 10- 5 دقيقه را برويد و در صورت امكان دوچرخه سواري كنيد. ورزش ملايم به جريان خون كمك كرده و اكسيژن بيشتري را به بدنتان(به ويژه مغز) مي رساند و هوشياري و سرزندگي را براي شما به همراه مي آورد.
صبحانه ميل كنيد:
صبحانه خود را با پروتئين(گوشت، تخم مرغ ، كره بادام زميني ، آجيل ، پنير) شروع كنيد. هنگامي كه بيدار مي شويد، اندام هاي بدن شما جهت تامين نيروي لازم، آماده جذب غذا و به ويژه پروتئين هاست. براي متعادل كردن وعده هاي غذايي اصلي تان يك عدد پرتقال يا ساير ميوه هاي تازه و نيز حبوبات يا نان گندم را به رژيم غذايي تان اضافه كنيد.
با كسي صحبت كنيد:
يكي از سريع ترين راه ها براي مبارزه با افسردگي ها ايجاد ارتباط با ديگران است. نبايد فكر كنيد كه به هنگام افسردگي بايد از ديگران دوري كرد. بنابراين مساله را براي خود و ديگران آسان بگيريد. با كسي كه دوستش داريد در مورد موضوعي لذت بخش صحبت كنيد و بنابراين با يكديگر داد و ستد داشته باشيد و خود را مجبور كنيد به كساني كه در كلاس، كنارتان نشسته اند، به همسايه هاي خود و به هر كسي كه اطرافتان باشد،"سلام" كنيد.
در مصرف كافئين و قهوه احتياط كنيد:
كافئين در بلند مدت(چهار ساعت يا بيشتر) موجب افسردگي مي شود. سعي كنيد كه صبح ها بيش از يك فنجان قهوه نخوريد. قهوه براي ساعتي موجب افزايش هشياري شما مي شود. اما بعد از مدتي وضعيتي متضاد به بار مي آورد. كافئين معمولاً موجب ترشح انسولين به درون خون شده و انسولين قند خون را كاهش مي دهد. وقتي سطوح قند خون كاهش يافت، احساس اطمينان كمتري به خود داشته و سطح نيروي تان كاهش مي يابد، كه آن نيز به غمگيني و افسردگي منجر مي گردد.
نوشيدني ها يا شيريني هاي كافئين دار هر دو ساعت يك بار جهت بيدار ماندن، شما را در دام چرخه كافئين – قند گرفتار خواهند كرد. علاوه بر اينكه اين چرخه موجب غمگيني مي گردد، عوارضي ديگر از قبيل وابستگي، تغذيه نامناسب و چاقي را نيز به دنبال دارند كه خود اين ها نيز موجب احساس غمگيني بيشتري مي گردند.
قند در آغاز، نيروي خوبي به شما مي دهد. اما بعد از يك ساعت از مصرف قندهاي ساده، قند خون كاهش مي يابد و وقتي قند خون پايين باشد شما نيز احساس آرامش پاييني خواهيد داشت.
از غذاهاي فيبردار استفاده كنيد:
مواد فيبري باعث مي شود كه غذا در نظام گوارشي به اندازه مناسب و با سرعت مطلوب جذب شود. غذاهايي كه خيلي سريع جذب مي شوند(مانند قندهاي ساده) جريان سريعي از انرژي را توليد مي كنند كه در نهايت اين حالت ممكن است با افسردگي دنبال گردد. از طريق خوردن يك پرتقال يا گريپ فروت و نه فقط نوشيدن آب آنها مي توانيد مواد فيبري مورد نياز را وارد بدنتان كنيد. سبزيجات، ميوه هاي تازه، غلات و حبوبات را به علت داشتن فيبر مناسب مصرف كنيد.
استرس b كمپلكس را پيدا كنيد:
بعضي از اشخاص از طريق مصرف ويتامين b كمپلكس حالشان بهتر مي گردد. شما مي توانيد آنچه را كه "استرس b" يا "b 50" ناميده شده پيدا كنيد. اين موضوعي بحث انگيز است. بعضي از متخصصان تغذيه مي گويند: بله. اين موضوعي است كه واقعاً بايد در نظر گرفته شود و عده اي ديگر مي گويند: نه اين فكر خوبي نيست. شما مي توانيد با آزمايش كردن ميزان مفيد بودن آن را براي استفاده خود تعيين نماييد. در صورت موثر بودن، با يك متخصص تغذيه درباره راه هاي وارد كردن آن به رژيم غذايي تان مشورت كنيد.
برنامه عادي زندگي خود را تغيير دهيد:
با هدف تلاش جهت كاهش غمگيني ها، رفتارهاي عادي خود را تغيير دهيد. مي توانيد تركيب جديدي از لباس ها را انتخاب كنيد، به جاي رانندگي پياده روي نماييد، شيوه رفتاري جديدي را انتخاب كنيد و در مكاني ديگر غذا بخوريد. جهت كمك به تغيير رفتارهاي عادي، كارهايي متفاوت انجام دهيد.
شما براي انجام كارهاي فوق در چند روز اول نيازمند كمك هستيد. كسي بايد به شما كمك كنند تا عادت هاي خوب را در خود ايجاد كنيد. دوستان قديمي محشرند. البته اغلب ما نظام هاي حمايتي خوبي را تدارك نديده ايم. به اين موضوع بايد بيشتر فكر كنيم. علاوه بر گسترش منابع حمايتي خودتان، شايد لازم باشد با گروه هاي حمايتي اجتماعي كه از افراد مبتلا به دوره هاي غمگيني تشكيل شده است، نيز مرتبط گرديد.
توجه:
اگر احساس مي كنيد كه بيش از 4-3 روز به ياري فردي ديگر نيازمند هستيد، بهتر است با يك مشاور يا روان درمانگر تماس حاصل كنيد. شما نمي خواهيد كه دوستان خود را خسته كنيد.
تظاهر كنيد:
لبخند بزنيد و تظاهر كنيد كه خوشحال هستيد. راست بايستيد و قامت خميده و افسرده وار به خود نگيريد. آيا اين خود فريبي است؟ خير نيست. تحقيقات نشان مي دهد كه شكل چهره، واقعاً نوع احساس شما را بيان كرده و تغيير چهره تظاهر به يك حالت عاطفي، واقعاً آن حالت را در شما ايجاد مي كند.
لباس هاي روشن و شاد بپوشيد و تظاهر به شاد بودن كنيد. بعداً شما خود را خوشحال خواهيد يافت. پوشيدن لباس هاي شاد و وانمود به شادي غمگيني را كاهش مي دهد.
به دنبال طنز و شوخي باشيد:
فيلمي خنده دار ببينيد و بخنديد. كتاب طنز بخوانيد و يا به يك نوار يا cd كمدي گوش دهيد. هر گاه كارتون خنده داري ديديد، براي خودتان يكي داشته باشيد. هر گاه احساس كرديد كه غمگين مي شويد به طور آگاهانه براي استفاده از آنها تصميم بگيريد.
به ياد داشته باشيد:
زماني كه با افت عاطفي مواجه هستيد، وجود تغيير در خود را بشناسيد، آن را انكار و يا احساس گناه نكنيد. براي رهايي از آن خود را تقويت كنيد. شايد صرف نظر كردن از يك روز كاري در عوض انجام دادن چيزهاي مطلوب به بهبودي شما كمك كند.
ورزش كنيد:
تاكيد مجدد بر ورزش، ارزش آن را مشخص مي كند. ورزش راهي براي شكستن افسردگي است. پياده روي كنيد، دوچرخه سواري كنيد، به شنا برويد، اجازه ندهيد كه حالت غمگيني درونتان به شما بگويد "من آن را دوست ندارم" انجام هر كار سازنده مي تواند برايتان مفيد باشد. زماني كه احساس خوبي داريد خود را براي تمايلات آينده آماده كنيد.
Borna66
06-22-2009, 12:12 PM
بار در روز بخنديد
آيا ميدانيد لبخند زدن، خنديدن، شادي، شكرگزاري و تشكر كردن، نه تنها شما را شخص خوبي جلوه ميدهد بلكه در سلامت شما نيز مؤثر است.
اساس نتايج تحقيقاتي كه در يك مجله بينالمللي روانشناسي، منتشر شده، در هنگام بحث و عصبانيت، فشار خون بالا ميرود و روح فرد آزرده ميشود.
جالب است بدانيد اين تاثير به همين جا ختم نميشود و هر بار كه شخص، آن لحظه عصبانيت را به ياد آورد، همان تأثيرات بروز ميكند. در افراد متاهل، هر يك ساعت مشاجره با يكديگر، ميتواند يك روز مقاومت بدن آنها را كاهش دهد.
همچنين در آزمايشي كه دانشمندان دانشگاه اوهايو انجام دادهاند، با نصب حسگرهايي روي بازوي زوجهاي جوان، مشخص شده زخمهاي زوجهايي كه آنها را مجبور به مشاجره كردهاند، حداقل ۴۰درصد ديرتر بهبود يافته است.
اين كشف درباره بيماريهاي ديگري مثل ديابت، ناراحتيهاي قلبي و سرطان نيز به اثبات رسيده است. علاوه بر اينها، تحقيقي كه در دانشگاه پاويا در ايتاليا انجام شده، نشان ميدهد عشق ورزيدن باعث ترشح هورموني ميشود كه رشد سلولهاي عصبي را تسهيل ميكند.
اين هورمون همانند مادهاي عمل ميكند كه سلولهاي عصبي را در خود ذخيره كرده و يادآوري سريعتر خاطرات را ميسر ميسازد. در اين ميان خوب است بدانيد تحت فشار بودن نيز تاثيرات مخربي روي سلامت شما دارد.
رابرت ساپولسكي - پروفسور بيولوژي دانشگاه استنفورد- ميگويد: «افرادي كه براي مدتي، تحت فشارهاي مختلف قراردارند، قابليت بازپروري و بهبود بدنشان كاهش مييابد. افزايش فشار خون، ميزان گلوكز خون را افزايش داده، باعث ترشح اسيدهاي چرب ميشود و اين امر خطر ابتلا به بيماريهاي قلبي و ديابت را افزايش ميدهد.»
و بالاخره اينكه تا ميتوانيد بخنديد، دانشمندان دانشگاه كاليفرنيا كشف كردهاند كه خنديدن باعث آرامش عضلات، كاهش ترشح هورمونهاي استرسزا، كاهش فشار خون و افزايش اكسيژنگيري سلولهاي تنفسي ميشود. همچنين حملات قلبي را كاهش ميدهد و لايه رگهاي خوني را تحكيم ميبخشد.
Borna66
06-22-2009, 12:12 PM
مراحل عشق
دانشمندانو محققان عاشق شدن رو به سه مرحله تقسیم کردن. اول کشش جنسی که قاعدتاً دوره کوتاهی است. دوم، حس جسمی- عاطفی که آدم در این دوران در عالم هپروت غوطه ور می شه و در اصل یواش یواش احساس عشق از دید علم روانشناسی امروزی شکل می گیره. مرحله سوم عاشق شدن، تعهد طولانی مدته. در این رابطه یعنی مرحله سوم دکتر پرتويی تبار دکتر روانشناس در لندن می گن که فرق نمی کنه مال کدوم کشور باشی یا تابع کدوم فرهنگ این سه مرحله بر همه وارده!
وقتی که حس عشق نسبت به کسی در ما شکل می گیره کامل تر و کامل تر میشه و با کامل تر شدنش، از داغ بودنش کمتر میشه ولی عشق عمیق تر میشه. عجیبه که در جایگاه اصلی حس عشق و عاطفه که در مغز ما هست هم این تکامل عملا انجام میشه. اوایل رابطه، سطح مغز در عواطف ما نقش داره و بعد با عمیق تر شدن احساس ما جالبه که قسمت های داخلی و عمیق مغز درگیر عاطفه میشن، یعنی منطقه سنترال لوب که داخل مغز در مرکزشه و شکل نعل اسبه.
نتیجه چند آزمایش که نشون میده در ملاقات اول چه چیزهايی باعث میشه که بگیم بیقرار یا الفرار! اصولا بین 90 ثانیه تا 4 دقیقه بیش تر طول نمی کشه که قلبا حس کنیم که از یکی خوشمون می یاد یا نه؟ در این مدت زمان کوتاه نتیجه این است که:
55 درصد، حرکات یک نفر باعث جذب یا فرار ما میشه.
38 درصد، تن صدا و سرعت حرف زدن.
7، درصد محتوای صحبت ها می تونه تأثیر مثبت یا منفی بگذاره.
تأثیر کارساز نگاه:
روانشناس نیویورکی پروفسور آرتور آرون که در مورد ''عاشق شدن'' تحقیق میکنه، به این نتیحه رسیده که نگاه تأثیر کارسازی در عاشق شدن داره. این پروفسور از دو غریبه خواست که تمام رازهای زندگیشون رو برای همدیگه تعریف کنن. این مرحله از آزمایش چهارساعت و نیم طول کشید. بعد پروفسور ازشون خواست که به مدت 4 دقیقه به چشم های هم زل بزنن. بعد از چند بار تکرار این آزمایش با افراد متفاوت خیلی از زوج ها اعتراف کردن که شدیدا به طرف مقابلشون جذب شده بودن. حتی دو تا از اون غریبه ها بعدا با هم عروسی کردن.
اصولا وقتی که ما از لحاظ جنسی ذوق زده می شیم چشمهامون بزرگ تر میشه. هورمون هایی که در مراحل عاشق شدن دست دارن:
مرحله اول: کشش جنسی یا شهوت. هوس و خواستن که عاملشون هورمون های مردانه تستوسترون و هورمون زنانه استروژن هستند. این هورمون ها هستند که باعث میشن آدم دنبال جنس مخالف بره.
مرحله دوم: دل باختن. از این مرحله است که واقعاً عشق پا می گیره. در این مرحله است که آدم نمی تونه به چیز دیگه ای جز معشوقش فکر کنه. از علامات این مرحله از دست رفتن اشتها و بی خوابی هست چون بیشتر سعی فرد اینه که ساعات روز رو به طرف مقابل فکر کنه. در مرحله جذب، گروهی از سلولهای عصبی ما یعنی نیورو ترنزمیترها که اسمشون ''مونو آمینوز'' هستش نقش مهمی رو بازی میکنن. دوپامین نوعی ماده شیمیایی که از مغز تولید میشه. نوراپی نفرین Norepinephrine یا همین آدرنالین که باعث میشه عرق کنیم و قلبمون سریع بزنه. سروتونین: یکی از مهم ترین مواد شیمیايی عشقه و اون چیزیه که ممکنه موقتا ما رو دیوونه کنه.
مرحله سوم: دل بستن. این سومین مرحله عشق و درازمدت ترینشه. البته اگر یک رابطه بخواد ادامه پیدا کنه وارد این مرحله خواهد شد. این مرحله از عشق ماندنیه مراحل قبلی کوتاه مدتن. علتش هم اینه که دو مرحله اول عشق هوس و جذب آدم رو از کار و زندگی میندازه برای همین قرار نیست که دائمی باشه چون که از دید طبیعت باعث نابودی شخص میشه. این احساسه که زوج ها رو به هم متعهد می کنه و باعث میشه با هم بمونن. هورمون هایی که در این مرحله بوسیله سیستم عصبی آزاد میشه باعث میشه دو نفر بهم وفادار بمونن. اوکسی توسین: این هورمون ماده شیمیایی اى هست که غده هیپوتالاموس ترشحش میکنه. این هورمون کمک میکنه که رابطه پایدار بشه. این هورمون زمان بارداری هم در خانم ها تولید میشه که به ساخته شدن شیر کمک میکنه و حس تعلق مادر و فرزند رو قوت می بخشه. در عین حال این هورمونی که در زمان آمیزش در مغز ترشح میشه و حس تعلق رو در دو نفر تشدید میکنه. واسوپرسین: هورمونی که در رابطه دراز مدت در دو نفر تولید میشه این هورمون فعالیت های کلیه رو کنترل میکنه و حس ایثار رو در فرد مقابل ایجاد میکنه.
چرا اصلا انسان احتیاج به یک همدم از جنس مخالف داره؟
آیا یک الگوی همگانی برای زن ایده آل و مرده ایده آل هست؟
تو انتخاب طرف مقابلمون چه چیزهایی نقش دارن؟
زمانی که یک نفر رو به عنوان زوجمون انتخاب می کنیم، گویا اول ناخودآگاه کسی رو انتخاب می کنیم که از نظر ژنتیکی شبیه به خودمون باشه. عجیبه که گویی ظاهر یک شخص تا حدی می تونه گویای ساختمان ژنتیکی اون فرد باشه. مثلا چهره هایی که طرف چپ و راست صورتشون قرینه نیستند، بیش تر احتمال داره که دارای مشکلات ژنتیکی و مادرزادی باشند. در این زمینه مطالعاتی که شده نشون میده مردها، دنبال زن هایی می گردن که دو طرف صورتشون با هم قرینه است. باز به نظر میاد که مردها غیر از قرینگی صورت، به شکل اندام جنس مخالف هم ناخودآگاه توجه میکنن.
ولی مسئله انتخاب زوج زن ها با مردها خیلی فرق می کنه برای زن ها قرینگی صورت مرد زیاد مهم نیست. ولی چیزی که مهم به نظر میاد توانایی مرد در فراهم کردن غذا و نگهداری از بچه های آیندشون نقش مهمتری رو بازی میکنه تا که ظاهرشون. مردهای پولدار یا قدرتمند، چه از نظر جسمی و چه از نظر موقعیت مالی و اجتماعی، همون قدر بین خانم ها طرفدار دارن که لئوناردو دکاپریو در فیلم تایتانیک!
تحقیقات نشون داده که ما کسی رو ترجیح می دیم که به خودمون شباهت داشته باشه و یک نسبتی هم بین اجزای بدن در زوجها هست. مثلا بین اندازه ریه ها، بلندی انگشت وسط دست، درازای لاله گوش .و اندازه کلی گوش ها. قطر گردن و مچ دست و میزان سوخت و ساز بدن.
Borna66
06-22-2009, 12:12 PM
افزایش طول عمر با خوش بینی!
در گذشته مردم معتقد بودند كه آدمهای خوب عمر كوتاهی دارند. اینباور در قرنهای ابتدایی رشد پیدا كرده بود.
در آن زمان كودكان بسیاری میمردند و انسانها بهراحتی با یك عفونت ساده جان میسپردند. اما آیا بهراستی رابطهای میان شخصیت و سلامت وجود دارد؟ برپایه مطالعات علمی، اثبات این امر كه افكار مثبت یا منفی میتواند روی سلامت فرد تاثیرگذار باشد با دشواریهایی همراه است اما هنوز دانشمندان در پی اثبات این قضیه هستند.
همچنین شواهد بسیار زیادی وجود دارد كه انسانهای منظم، دارای ثبات اجتماعی و خوشبین، خیلی كمتر از افراد تنها، بدبین و ناراضی از زندگی، در معرض ابتلا به بیماریهای مختلف و در نهایت مرگ قرار میگیرند. تحقیقات گویای این مطلب هستند كه خوشبینی، در نهایت زندگی طولانیمدتی را برای شما به ارمغان میآورد، هرچند آن را تضمین نمیكند. طی تحقیقاتی كه طی 23سال توسط دانشگاه «ییل» و «میامی» در «اوهایو» انجام شد این نتیجه به دست آمد كه افراد بالای 50سالی كه به افزایش سن خود با یك دید مثبت و به عنوان یك تجربه شیرین نگاه میكنند به طور متوسط تقریبا 5/7سال بیشتر از دیگران، زندگی میكنند. البته محققان عوامل مختلفی از قبیل نژاد، جنسیت، میزان سلامتی، طرز تفكر و تنهایی را نیز در نظر گرفتند.
انسان آفتابی باشید
تحقیقات دیگری نیز در ارتباط با خوشبینی و افزایش طول عمر وجود دارد. محققان مركز مطالعات «مایو» زندگی و خصوصیات اخلاقی 447 نفر را طی 30سال مورد بررسی قرار دادند. كسانی كه به عنوان «خوشبین» نامگذاری شده بودند نصف افرادی كه «بدبین» یا تلفیقی از «هر دو» بودند به مرگهای ناگهانی دچار میشدند. همچنین این افراد همزمان با افزایش عمر، مشكلات كمتری در مورد سلامت فردی خود پیدا میكردند، محدودیتهایشان كمتر بود، دردهای كمتر و انرژی بیشتری نسبت به دو گروه دیگر داشتند.
در مطالعهای به نام «نیمه پر یا خالی لیوان؟» پژوهشگران به این نتیجه رسیدند كه خوشبینی به این معنا كه مردم وقایع زندگیشان را برای خود یا سایرین تعریفكنند باعث میشود تا در مقابل بیماری قلبی در حد بسیار زیادی مصونیت پیدا كنند. همچنین افراد خوشبین خیلی سریعتر از بدبینان پس از عمل باز قلب بهبودی حاصل میكنند. احساسات منفیگرایانه و بدبینی مزمن را باید به عنوان عاملی در افزایش بیماریهای قلبی در نظر گرفت.
در این قسمت راههایی ذكر شده كه ثابت میكند اخلاق و ویژگیهای فردی در سلامت و طول عمر افراد دخیل هستند. عصبانیت و ناامیدیهای مزمن منجر به مصرف دخانیات یا استفاده از سایر غذاهای ناسالم میشود. یك فرد خوشبین با اراده محكمتری قدم در راه ترك عادات ناشایست میگذارد. یا سعی میكند بههیچوجه به آنها معتاد نشود. این خوشبینی است كه باعث میشود فرد در جستوجوی مشاور پزشكی و پیروی از او باشد. او راهی را برمیگزیند كه از آن طریق خود را از دچارشدن به بیماریهای مختلف دور نگه دارد. این امكان هم وجود دارد كه خوشبینی روی سیستم دفاعی بدن تاثیر مثبت گذاشته و آن را تقویت كند. البته تحقیقات انجامشده در این زمینه تا این لحظه نتایج مستدلی را پیرامون این مطلب ثابت نكردهاند.
وجدان بیدار
باید توجه داشت كه در كنار خوشبینی عوامل دیگری نیز در نظر گرفته میشوند. از آنجا كه شخصیت انسانها از همان زمان تولد و در دوران كودكی شكل میگیرد، گروه تحقیقاتی دانشگاه كالیفرنیا پژوهشهای خود را در سال1920 بر عدهای كودك شروع كردند. نتایج این تحقیقات حیرتانگیز بود. كودكانی كه از همان آغاز كودكی از وجدان خود استفاده میكردند و تقریبا بچههای وظیفهشناسی بودند در دوران زندگی خود با مشكلات و بیماریهای كمتری برخورد میكردند. وجدان و وظیفهشناسی در این پژوهشها براساس خصوصیات اخلاقی زیر تعریف شده بود: نظم شخصی، توانایی توكلكردن، بیم و هراس، ارزشقائلشدن و آرزوی رسیدن به اهداف.
حتی اثبات شده كه دارا بودن این خصوصیات در زندگی خیلی بیشتر از خوشبینی به شما كمك میكند و سبب میشود تا سراسر عمرتان سالم و سرزنده زندگی كنید. شاید خوشبینی هم جزئی از وجدان و ضمیر ناخودآگاه هر شخص باشد. نمیتوان گفت كه فكركردن قبل از انجام عمل كه یكی از پیشنیازهای وجدان سالم است، همان خوشبینی محسوب میشود. اما وجدان میتواند پایه و اساس خوشبینی را برای فرد فراهم آورد.
عقل و شانس را باید در نظر گرفت
خوشبینی بیش از اندازه یا پیروی از وجدان بیش از حد لازم نیز بیفایده است و عواقب خاص خود را به همراه دارد. خوشبینبودن كوركورانه شما را به دردسر میاندازد و بدبینی نیز به نوبه خود فوایدی را به همراه دارد؛ اگر از سانحه رانندگی بترسید، آنگاه با احتیاط رانندگی میكنید؛ اگر از سرماخوردگی دل خوشی نداشته باشید، از خودتان بهتر مراقبت میكنید تا سرما نخورید.
در این قسمت یك سؤال مهم مطرح می شود؛ «آیا خوشبینی باعث بهبود وضعیت سلامت افراد میشود یا افراد سالم خوشبین میشوند؟» در این قسمت فاكتورهای داخلی را هم باید محاسبه كرد؛ تحصیلات، نژاد، عوامل وراثتی، جنسیت، دسترسی به فناوریهای نوین پزشكی و از همه مهمتر ثروت، همچنین گفته میشود چیزی به عنوان شانس هم در این زمینه كاربرد دارد.
بنابراین خوشبینی یكی از عوامل مهمی است كه باید زمینه رشد و شكوفایی را برای آن فراهم آورد. یك فرد بدبین بهشدت نیاز به شادی و خوشحالی دارد. اگر شما خواستار عمر طولانی به همراه سلامت كامل هستید باید ببینید تا چه حد خوشبین یا بدبین هستید.
شاید شما به طور ذاتی انسانی چندان آفتابی نباشید، شاید كودك باوجدان و وظیفهشناسی نبوده باشید، اما باز هم جای امیدواری وجود دارد آن هم برای ایجاد خوشبینی. هیچ وقت برای تغییر و تحول دیر نیست. همه ما میتوانیم از زندگی نهایت لذت را ببریم. بنابراین بیشتر مراقب خودتان باشید، درست غذا بخورید، سیگار نكشید و نرمش روزانه را نیز فراموش نكنید. حتی اگر شما خیلی خوشبین هستید و در زمان كودكی رفتار بینظیری داشتهاید، باز هم انجام این موارد در زندگی به شما كمك میكند.
Borna66
06-22-2009, 12:35 PM
احساسات: ذاتي يا اكتسابي
چطور احساسات انسان با گذشت زمان به پیچیدگی زمان حال خود می رسد؟ منشاء و سرچشمه ناکامی ها، ترس ها، و احساسات عاشقانه او کجاست؟ آیا انسان با همه ی این احساسات به دنیا می آید، یا به مرور زمان آنها را یاد می گیرد؟ آیا احساسات انسان با رشد و یادگیری های بیشتر او پرورش یافته و گسترش می یابند؟
تحقیقات نشان می دهد که احساسات از کودکی تا بلوغ پیوسته در حال رشد و توسعه هستند، که قسمتی از آن به خاطر رشد و توسعه سیستم عصبی مرکزی بدن است. اما برخی از واکنش های احساسی ذاتی هستند، گرچه تا رسیدن فرد به مرحله ی خاصی از زندگی خود، آشکار نمی شوند.
اما، تحقیقات نشان می دهند که بسیاری از واکنش های احساسی از طریق تجربه کسب می شوند. باتوجه به طبیعت پیچیده احساسات انسان، تعجب آور نیست که رشد و توسعه آنها هم پیچیده باشد.
نوزاد تازه به دنیا آمده، موجودی بیچاره و رشد نیافته است که بیشتر از شیر خوردن و در جای خود تکان خوردن، گریه کردن در مواقع گرسنگی و ناراحتی و خوابیدن کاری نمی تواند انجام دهد. اما، اگر با انداختن نور یا به صدا درآوردن زنگ، کودک را وحشت زده کنید، ممکن است باعث گریه کردن او شوید. نوزاد تازه به دنیا آمده نسبت به درد، ناراحتی، یا محرک های تکان دهنده، واکنش می دهد، اما عکس العمل های او غیرقابل کنترل و کلی هستند. در واقع، زندگی احساسی نوزاد شامل درجات کمی از راحتی و ناراحتی است.
نوزاد هرچه بزرگتر شده و رشد می کند، یاد می گیرد که چطور با افراد و اشیاء دیگر در پیرامون خود ارتباط برقرار کند و تعداد واکنش های احساسی او افزایش می یابد. وقتی به پنج ماهگی می رسد، نوزاد می تواند نشانه هایی از احساسات خوشایند و ناخوشایند از خود بروز دهد، که شامل اندوه، ناراحتی و حتی عصبانیت نیز می شود. احساس شادی و خوشحالی در سن سه ماهگی به خوبی دیده می شود، اما اکثر نشانه های عشق و دوستی تا سن 10 یا 11 ماهگی بروز نمی کند.
همراه با یادگیری تکان دادن دست و پا و راه رفتن، کودک باید از نظر روانشناسی هم قادر به تجربه احساسات باشد، قبل از اینکه این احساسات با آموزش اصلاح شوند.
شرطی سازی کلاسیک
روانشناسان دریافته اند که یادگیری برپایه دو فرایند اصلی استوار است. یکی از انواع یادگیری، شرطی سازی کلاسیک است که در آن یک اتفاق یا محرک با پاداش یا تنبیه دنبال می شود. از این طریق است که چهره و صدای مادر برای کودک مفهوم عشق و شادی را تداعی می کند، چون اوست که غذا و راحتی را برای او فراهم می کند.
احساسات منفی نیز به همین طریق یاد گرفته می شوند. اگر کودک چندین مرتبه توسط سگ گار گرفته شود یا بترسد، اینگونه حیوانات برای او مفهوم ترس و درد را تداعی می کنند و از همان زمان ترس از این حیوانات در وجود کودک شکل می گیرد.
شرطی سازی کنش گر
نوع دوم یادگیری شرطی سازی کنش گر یا عامل نامیده می شود که در آن فرد یاد میگیرد کارهایی را انجام دهد که از طرف محیط اطرافش، پاداش فراهم کند و کارهایی را که تنبیه و مجازات به همراه دارد را انجام ندهد. مثلاً، اگر وقتی نوزاد گریه کند، مادر به سراغ او بیاید و گهواره اش را تکان دهد تا او آرام گیرد، به او یاد خواهد داد که عمل گریه کردن با توجه و مراقبت مارد همراه خواهد بود. به همین دلیل، کودک برای جلب توجه مادر بیشتر گریه خواهد کرد.
ما هر روز رشد می کنیم و تجربیات جدید به دست می آوریم. با خواندن، تماشای تلویزیون، ارتباط با سایر مردم و از این قبیل کارها، آموزش می بینیم و چیزهای جدید یاد می گیریم. این یادگیری ها بر احساسات ما تاثیر می گذارند. اگر انسانی به ما محبت کند، دوستمان بدارد و کارهای مثبتی برای ما انجام بدهد، از طریق شرطی سازی کلاسیک یاد می گیریم که آن فرد را با احساسات مثبت پیوند دهیم. و برعکس اگر کسی با ما بدرفتاری کند، در ما احساسات منفی را تداعی خواهد کرد.
به عبارت دیگر، واکنش های احساسی ما نه تنها به رشد و یادگیری های ما بستگی دارد، بلکه بر چگونگی احساس ما در آن لحظه نیز ارتباط مستقیم دارد. عکس العمل های احساسی ما دربرابر محرک های مختلف، متفاوت است و بستگی به عواملی دارد که در آن لحظه بر ما تاثیر می گذارند .
Borna66
06-22-2009, 12:36 PM
چرا مردها نباید گریه کنند؟!
تحقیقات جدید نشان میدهد که زندگی احساسی مردان هم به اندازه زنان پیچیده و غنی است اما در اغلب موارد این امر از مردان- و همچنین از زنان – پوشیده باقی میماند.
با اینکه احساسات همیشه از خصوصیات زنانه به شمار میرود ، اما مردان هم به اندازه زنان احساساتی میشوند و تجربیات عاطفی مشابهی را توصیف میکنند. در یک بررسی در رابطه با هوش عاطفی 500 هزار فرد بالغ ، ثابت شد که هوش عاطفی مردان به اندازه زنان است. مطالعاتی که بر روی زوجها صورت گرفته نشان میدهد که مردان هم به اندازه زنان با میزان استرس همسرشان هماهنگاند و به همان اندازه قادر به حمایت از آنها هستند.
مردان و زنان آه میکشند ، گریه میکنند ، شادی میکنند ، خشمگین میشوند و داد و فریاد راه میاندازند ، اما شیوه پردازش و ابراز احساسات در آنها متفاوت است.
دکتر کلمن، روانشناس و نویسنده میگوید: « احساسات در زندگی مردان در پشت سر و در زندگی زنان در پیش رو قرار دارند.» هورمون تستوسترون بر احساسات مردان تاثیر میگذارد و باعث میشود آنها بیشتر به طبقهبندی و تفکر منطقی بپردازند. به نظر میرسد زنان طبیعتاً با عواطف خود بیشتر در تماس هستند ، در حالی که مردان باید روی این قضیه کار کنند و اگر این کار را بکنند شرایط کاملا برابر میشود. آنها دارای روابط شادتر و زندگی سعادتمندانهتری خواهند بود.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1148.jpg
چرا بسیاری از مردان از نظر احساسی ضعیف هستند؟ خوب این تقصیر مغزمردانه است. دکتر دیوید پاول، رییس مرکز بینالمللی مطالعات سلامت میگوید: « سیمکشی مغز مردان متفاوت است.» او توضیح میدهد که ارتباط بین نیمکره چپ مغز، جایگاه منطق، و نیمکره راست مغز، محل عواطف و احساسات، در زنان قویتر است: «ارتباط بین دو نیمکره در زنان شبیه یک بزرگراه است، بنابراین میتوانند به راحتی بین دو نیمکره حرکت کنند. اما در مردان این ارتباط مانند یک کوره راه باریک است که باعث میشود دسترسی به احساسات برای ما مردها چندان آسان نباشد.»
این میتواند توضیحی برای نتایج 125 مورد مطالعه در فرهنگهای مختلف باشد: در این بررسیها مشاهده شد که مردها و پسرها همواره در تفسیر پیامهای غیرکلامی نهفته در ژست بدن، حالت صورت و لحن صدا دقت کمتری دارند.
همچنین واکنش مردان نسبت به احساسات ضعیفتر است و زودتر هم آنها را فراموش می کنند. در آزمایشی که در دانشگاه استانفورد انجام گرفت، عکسهایی از صحنههای تکاندهنده یا ناراحتکننده باعث تحریک بخش گستردهتری در مغز زنان شد. پس از سه هفته، زنان در مقایسه با مردان جزییات بیشتری از این تصاویر را به خاطر داشتند. به همین صورت محققان گمان میکنند که یک زن ممکن است به خاطر بگو مگو یا بیاعتنایی کوچکی که شوهرش مدتهاست فراموش کرده همچنان ناراحت و عصبانی باشد.
پسرها در سن یک سالگی در مقایسه با دختران ارتباط چشمی کمتری برقرار میکنند و به اشیای متحرک مثل ماشین توجه بیشتری نشان میدهند تا چهره انسانها. هم پدرها و هم مادرها با پسرانشان کمتر در مورد عواطف و احساسات صحبت میکنند (به جز خشم)، و دایره لغات ذهن پسرها شامل تعداد کمتری از واژههای مربوط به احساسات میشود.
در زمین بازی- اگر نه در خانه- پسرها یاد میگیرند که جلوی اشکشان را بگیرند و ترسی از خود نشان ندهند. چهره آنها، که زمانی به اندازه دختران نشان دهنده احساسشان بود، با رسیدن به سنین دبستان جدی تر میشود.
در سنین بزرگسالی مردان از کلمات کمتری استفاده میکنند و صحبت کردن را حداقل در جمع ابزاری برای بالا بردن موقعیت خود میدانند، برعکس خانمها که برای نزدیکی به دیگران با آنها وارد صحبت میشوند. مردان حتی هنگام صحبت با دوستانشان هم در حال تبادل اطلاعات در مورد خرید ، ورزش، ماشین یا کامپیوتر هستند.
چرا مردان منفجر میشوند؟
اگر چه زنان هم به اندازه مردان عصبانی میشوند ، اما خشم همچنان یک ویژگی مردانه به حساب میآید. دکتر کنث دیلیو کریستین، روانشناس و نویسنده میگوید: «خشم به این علت به وجود میآید که شخص به علت سرکوب کردن احساسات خودش دچار سرخوردگی شدید میشود با این وجود این کاری است که مردان انجام میدهند، چون میترسند که اگر کمی به احساساتشان بها بدهند دیگر کنترل آن از دستشان خارج میشود. اگر شما همه ابعاد وجودتان را رشد ندهید اگر یاد نگرفته باشید که چهطور با احساساتتان کنار بیایید، تبدیل به سایهای میشوید که فقط بخش کوچکی از شخصیتتان را نشان میدهد و طولی نمیکشد که این بنای سستی که از خود ساختهاید فرو میریزد.»
در مقاله ی بعد حتما با ما باشید تا راهکارهایی ارائه دهیم که یک مرد در کنار مردانگی اش ،احساساتش را هم بروز دهد
و همین طور یک زن بتواند به همسرش برای ابراز احساسات آسان تر کمک کند.
تبیان
Borna66
06-22-2009, 12:36 PM
زمزمه های درونیتان را کنترل کنید
اکثر ما معمولاً با ترکیبی از تصاویر ذهنی و زمزمه های درونی فکر میکنیم — و احساسات و عواطفمان را از این فعالیت ذهنی به دست می آوریم. (البته این تنها منبع احساس ما نیست اما برای شروع کافی است).
از افکار خود آگاه شوید و آنها را کنترل کنید و خواهید دید که مستقیماً احساسات و عواطفتان را تحت تاثیر قرار خواهید داد.
به تلقینات منفی خود توجه کنید
به گفتگوهایی که با خود دارید توجه کنید. منظور از این گفتگوها، زمزمه هایی است که در سرتان جریان دارد.
ببینید به خودتان چه می گویید و چطور آنرا می گویید. آیا عادت دارید که مداوم خود را در ذهنتان نقد کنید؟ یا دیگران را نقد می کنید؟ یا درمورد زندگیتان، اشتباهاتتان یا برخورد زندگی با خودتان شکایت می کنید؟
آیا مداوم به خودتان می گویید که عقلتان را از دست داده اید؟ یا دیگر نمی توانید با این شرایط ادامه دهید؟ یا اینکه در چیزی شکست خورده اید؟ یا دیر یا زود دچار یک حمله عصبی می شوید؟
تصور کنید یک دوست نامرئی دارید که همیشه و در همه احوال با شماست و مداوم چنین حرفهایی را در گوشتان زمزمه می کنند. آخر روز چه احساسی خواهید داشت؟ آخر هفته چطور؟ بعد از یک ماه چطور؟
شما در حال حاضر همین کار را می کنید و حتی خیلی موثرتر از آن دوست نامرئی. از این گذشته، اگر دوستی اینطور با شما برخورد میکرد مطمئناً از او می خواستید که دست از اینکار خود بردارد و به دنبال دوستان بهتری خواهید بود.
اما چون اینکار را با خودتان می کنید و از کودکی چنین برنامه های ذهنی را برای خود پیاده می کنید، دیگر متوجه آنها نمی شوید و در نتیجه تاثیر بسیار قوی روی روحیه و رفتار شما در مقابل خودتان و زندگیتان خواهند داشت.
زمزمه های منفی ما با خودمان بسیار زیان آور است و موجب تضعیف روحیه می شود. و از آنجا که خیلی به آن عادت کرده ایم دیگر آگاهانه به آن توجه نمی کنیم و در نتیجه با آن وارد مبارزه نمی شویم. این افکار در پس زمینه ذهنمان همینطور ادامه پیدا می کند و اثر آن این است انرژی منفی بسیار قوی به خود منتقل می کنیم.
به آرامی زمزمه های منفی را جایگزین کنید
به این دلیل توصیه می کنیم "به آرامی" که هیچ دلیلی ندارد استرس و ناراحتی درونتیتان را بیشتر کنید. اینکار آتش را شدیدتر می کند.
هربار که متوجه می شوید انتقاد از خود را دوباره شروع کرده اید به خودتان یادآور شوید که این باز همان عادت قدیمی است که از این به بعد می خواهید تغییرش دهید.
از یک لحن بسیار نرم و صبورانه برای صحبت با خودتان استفاده کنید.
صدای درونیتان باید طوری باشد که انگار می خواهید به خودتان برای یک ناراحتی 2 ساله دلداری دهید. به خودتان اطمینان دوباره دهید. ارزش برخورد آرام و مطمئن با مسائل را به خود یادآور شوید.
یک یا دو بار انجام دادن آن تغییر چندانی ایجاد نمی کند. جایگزین کردن عادات قدیمی زمان زیادی می برد اما مطمئن باشید که ارزشش را دارد.
نوشتن راه بسیار خوبی برای آگاه شدن از زمزمه های درونیتان است و به تدریج شدت این زمزمه های منفی را هم از بین می برد.
داشتن برنامه روزانه ابزار مدیریتی بسیار خوبی برای کنترل خودتان و جلوگیری از اغتشاش و سردرگمی است.
Borna66
06-22-2009, 12:36 PM
آسيبشناسي يك رفتار شخصيتي
همه مردم كم و بيش احساس تنهايي ميكنند. يكي ازجنبههاي تنهايي اين است كه فرد ميپندارد خانواده يا دوستانش او را دركنميكنند و پذيراي او نيستند. بيم و نگراني ناشي از تنهايي ممكن استريزهكاريهاي ساده زندگي را نيز تحت تأثير قرار دهد.
بيشتر انسانها از احساس تلخ تنهايي و جدايي و طردشدگي و بيگانگي با ديگران شكايت دارند ، بعضي نيز ميخواهند تنها باشند واز قيد و بندهايي كه احساس ميكنند اجتناب ناپذيرند بگريزند ، برخي ديگرنيز به دنبال حس عروج و تعالي در تنهايي هستند و برخي ديگر از اينكه گاهيتنها باشند ، لذت ميبرند.
شايد از جمله ويژگيهاي آدمياين باشد كه گاهي در طول حياتش تنهايي را تجربه ميكند و كمتر اشخاصي را ميتوان يافت كه از هميشه تنها ماندن لذت ببرند. معمولاً روان شناسان به 3 نوع تنهايي اشاره ميكنند:
1. تنهايي اجتماعي: زماني است كه شخص از شبكهاي از دوستان و آشنايان كه با ايشان شريك زندگي شود، محروم است.
2. تنهايي موقعيتي: وقتي اتفاق ميافتد كه برخي از اوضاع و احوال زندگي فرد، سبب ميشود او خود را تنها احساس كند.
3. تنهايي عاطفي: معمولا از نارساييها در برقراري روابط صميمي ناشي ميشود. اين شكل تنهايي نه موقعيتي است و نه معلول فقدان روابط اجتماعي.
تنهايي چيست؟
زندگي بدون رابطهاي نزديك و توام با اين احساس كهمقدار و كيفيت روابط مورد آرزوي شخص بالاتر از مقدار و كيفيت روابط فعليباشد ، تنهايي نام دارد. اما بايد توجه داشته باشيم افرادي كه ترجيحميدهند در انزوا به سر برند تا به كار خود ادامه دهند ، مانند بسياري ازنويسندگان و هنرمندان، تنها هستند ولي تنهايي برآنان لزوما صادق نيست.تنها بودن صرفا به معناي آن است كه كسي از ديگر مردم جدا باشد اما تنهاييبيشتر به احساس فرد اشاره دارد. بنابراين، تنها بودن ممكن است همراهتنهايي باشد يا نباشد.
فرد تنها احساس ميكند مورد بيمهري كامل قرار گرفته واجازه ندارد در فعاليتهاي مشترك با ديگران شركت كند. تمايل عمومي بر اينباور است كه ديگران نگرشها و باورهاي مشتركي با ما دارند اما افرادي كهاحساس تنهايي ميكنند چنين خصلتي ندارند.
اينگونه افراد علاوه بر احساس نداشتن مشابهت باديگران، كمتر به كسي اعتماد ميكنند. شخصي كه احساس تنهايي ميكند ، غالبااوقات فراغتش را نيز با فعاليت منفردانه ميگذراند ، ملاقات كمي بادوستان دارد ، دوستان آشناي وي نيز موقتي است و دوستان نزديك ندارد.تنهايي با عواطف منفي از قبيل افسردگي، اضطراب، غم، نارضايتي و خجالتملازم است كساني كه افراد تنها را ميشناسند، معمولا آنان را سازش نايافتهارزيابي ميكنند.
اشخاصي كه از تنهايي عاطفيرنج ميبرند ، غالبا عزت نفس يا خودپنداري مثبت پاييني دارند و دربرخوردهاي اجتماعي، مضطرب ميشوند زيرا نگران هستند كه از سوي ديگران طردشوند يا مورد آزار ايشان قرار گيرند.
افراد تنها با توجه به ادراك منفي از موقعيت آنان،راهبرد اجتماعي آرام و محافظه كارانهاي را در پيش ميگيرند زيرا از خطرمطرود شدن اجتناب ميورزند. اين تمايل براي خويشتنداري و سالم ماندن درروابط بين فردي، برداشتي منفي بر ديگران به جاي ميگذارد. بعكس، افرادموفق در روابط اجتماعي بيشتر مايلند كه يك موقعيت جديد اجتماعي را بهعنوان چالش جالب توجه و فرصتي براي به دست آوردن دوستان جديد محسوب كنند.نتيجه اين راهبرد آن است كه گشادهرو و غيررسميباشند و در نتيجه ديگرانهم واكنش مثبت خواهند داشت.
راههاي كاهش تنهايي
از آنجا كه تنهايي صرفا با گذشت زمان شدت نمييابد ،بيشتر پژوهشگران برخي از انواع مداخله فعال را براي كمك به افراد تنهاموفق ميدانند. بدون اين مداخلهها، تنهايي ميتواند عقب نشيني به سمتكامروايي تخيلي، فرو رفتن بيش از حد در كار، اعتياد به الكل و مواد مخدررا براي تقليل درد برانگيزاند. در ضمن فنون مداخله موفقيتآميز، شناختدرماني و آموزش مهارت اجتماعي (به طور همزمان) بيشتر اهميت دارد.
معمولا شناختهاي افراد تنها و غير تنها متفاوت است.براي شخص تنها طرحواره از خود معمولا كاملا منفي است پس در شناخت درماني،شيوههايي براي تغيير و اصلاح اين شناختهاي منفي درباره موقعيتهاياجتماعي طرحريزي ميشود.
افزون بر تغيير شناختهاي سازش نايافته ، تغييراترفتاري نيز لازم است. چنان كه ميدانيم، تنهايي بنابر خصلتش با مهارتهاياجتماعي نامناسب و نيز نگرانيها درباره فقدان مهارت اجتماعي پيوند دارد.يك راهبرد عملي اين است كه فرد تنها الگوهاي موفقيتآميز ميان فردي را درنوار ويدئو مشاهده كند، سپس مهارتهاي اجتماعي را در يك موقعيت بدونتهديد در حالي كه ضبط ميشود تمرين و نتايج آن را مشاهده كند. گاهي لازماست افرادِ فاقد مهارت اجتماعي درباره فعاليتهاي ويژه (از قبيل آغاز سخنگفتن، نشان دادن علاقه و نشاط هنگام تعامل با ديگري، احترام گذاشتن وتحسين كردن) آموزش ببينند، كه شخص قبل از مواجه شدن با موقعيت واقعيميتواند آنها را تمرين و امتحان كند.
منبع : جام جم - با تلخيص
Borna66
06-22-2009, 12:36 PM
انتقاد ، اما بدون دلخوري
در موقعيتهاي مختلفي گاهي ناچار به انتقاد كردن ازديگران هستيد. بايد همه تلاش خود را به كار بنديد تا انتقادتان سازندهباشد تا بر فرد موردنظر تاثير بگذارد. در اينجا به راهكارهايي اشارهميكنيم كه به شما كمك خواهد كرد. انتقاداتي ارائه كنيد كه نه آنقدربيفايده و بيهوده باشد و نه باعث رنجش فرد مقابل شود ، اما در عوضتاثيرگذار بوده و باعث پيشرفت و اصلاح او شود.
خصوصيات شخصي فرد را ناديده بگيريد:اگر ميخواهيد انتقاد شما سازنده و تاثيرگذار باشد ، بايد تا ميتوانيداز دخالت دادن خصوصيات شخصي فرد مورد نظر خودداري كنيد. اگر بخواهيد درانتقادتان صرفا به نقصهاي او اشاره كنيد، تصور خواهد كرد قصد خوار كردنشخصيتش را داريد و توجهي به حرفها و انتقادتان نخواهد كرد و علاوه بر اينكه از شما كينه به دل خواهد گرفت، به قول معروف انتقادتان را از يك گوشميگيرد و از گوشي ديگر بيرون ميكند. با اين كه دشوار است اما بايد تلاشكنيد كه تا ميتوانيد شخصيت فرد را از كارش جدا كنيد.
اگر در انتقادتان صرفا به نقصهاي او اشاره كنيد ، تصور خواهد كرد قصدخوار كردن شخصيتش را داريد و توجهي به حرفها و انتقادتان نخواهد كرد .
انتقاد خود را با بياني مناسب مطرح كنيد: استفادهاز لغات و اصطلاحات مربوط به مطلب مورد نظر باعث تخصصيتر شدن آن خواهدشد. در اين صورت ميتوان جديترين و مهمترين انتقادها را به بهترين شكلبيان كرد. اگر جملات خود را با « به نظرم ميآيد كه ...» يا « شايد مناشتباه ميكنم، اما... » شروع كنيد ، انتقادتان غيرمغرضانهتر ومودبانهتر به نظر خواهد رسيد.
به واقعيات مستقيم اشاره كنيد: فايدهانتقاد سازنده در مستقيم و رك و راست ارائه كردن واقعيات است. هيچ چيز بهاندازه نادرست بودن حقايق ارائه شده در انتقاد شما، آن را خراب نميكند.يكي از بهترين راههاي گفتن حقايقي كه با بحث نميتوان آن را مطرح كرد ،از طريق انتقاد است. حقايق و واقعيات ميتوانند انتقاد شما را سازندهتركند و به طرف مقابل اجازه نخواهد داد از زير آن شانه خالي كند.
احساسات خود و طرف مقابل را تحت كنترل بگيريد:نبايد اجازه دهيد احساساتتان باعث بدنامي و بياعتباري انتقادتان شود.علاوه بر اين بايد توجه تان به احساسات طرف مورد انتقاد نيز باشد تا باعثخجالت و رنجش او نشويد.
به اين توجه كنيد كه چه ميتوان كرد، نه چه انجام شده:به فرصتهايي براي پيشرفت و اصلاح اشاره كنيد و از بيان كمبود و نقصانهابپرهيزيد. مثبت جلوه دادن انتقادتان باعث خواهد شد كه مودبانهتر و موثرتربه نظر آيد. معمولا اگر به افراد راهكارهايي براي پيشرفت و اصلاح ارائهكنيد تاثير بيشتري بر آنها خواهد گذاشت تا اين كه فقط اشكالات كارشان رابه آن ها گوشزد كنيد.
فقط بايد هميشه به خاطر داشته باشيد انتقاداتي كه بر پايه دليل و برهان باشند ، كمتر مورد بحث قرار ميگيرند.
خود را جاي طرف مقابل بگذاريد: خودرا جاي فرد موردنظر بگذاريد و ببينيد با شنيدن چنين انتقادي چه احساسيپيدا خواهيد كرد. اين در طبيعت انسانهاست كه در برابر انتقادات حالتتدافعي بگيرند ، حتما خود شما نيز همين طور هستيد.
به جاي استفاده از نظرات شخصي از استدلال و منطق استفاده كنيد: هرنوع انتقادي معمولا با يك مشكل مواجه است كه ميتوانيد آن را از بينببريد. فقط بايد هميشه به خاطر داشته باشيد انتقاداتي كه بر پايه دليل وبرهان باشند ، كمتر مورد بحث قرار ميگيرند. دفاع در مقابل منطق و برهانبراي همه دشوار است. پس به جاي دخالت دادن نظرات شخصي خودتان بهتر است ازدلايل عقلي استفاده كنيد تا تاثيرگذارتر باشد.
براي جواب گرفتن بايد فرصت بدهيد: بهتراست بين طرح انتقادات خود كمي سكوت كنيد تا فرد مقابل نيز فرصت دفاع ازخود را پيدا كند. بايد به او اجازه دهيد براي كار خود توجيه بياورد. اينكار باعث ميشود كه او توجه بيشتري به انتقادات شما ابراز كند و دستپاچهنيز نشود.
منبع : روز نامه جام جم - با تغيير و تلخيص
Borna66
06-22-2009, 12:36 PM
رازی که باید گفت
سوء رفتار رفتاری است که بر خلاف میل فرد در مورد اوانجام میشود. در واقع نوعی سوء استفاده از قدرت است که معمولاً بررویکودکان یعنی آنهایی که ضعیف و بیدفاع هستند انجام میگیرد. مهم استبدانیم که همهی افراد قابلیت سوء رفتار دارند و هرچه زودتر مانع سوءرفتار گردیم احتمال تکرار آن در آینده نیز کمتر خواهد شد.
نکتهی بسیار مهم این است که سوء رفتار و قلدری بر پایه پنهانکاریاستوار میگردد و ادامه می یابد. بنابر این شکستن سکوت و قطع پنهانکاریگام اساسی در پیشگیری از ادامه سوء رفتار و قلدری است.
رازهایی که نباید راز باقی بماند
همهی افراد رازهای خوب را دوست دارند. همهی افراددوست دارند به آن ها اعتماد شود و رازهای خوب با آنها در میان گذاشتهشود. ولی همهی رازها جزو رازهای خوب نیستند. بعضی رازها بد است و رازهایبد حداقل یکی از خصوصیات زیر را داراست:
1- خبر از آسیب و صدمه به کسی یا چیزی می دهد.
2- حاوی خبری زشت یا مطلبی زشت راجع به کسی است.
3- همراه با تهدید است: به کسی نمیگویی و گرنه ...!
4- به فرد احساس ناراحتی، نا امنی یا ناخشنودی میدهد.
5- توأم با اجبار به انجام کاری است که برای فرد یا دیگران ناخوشایند است.
6- ممکن است در برگیرندهی خرابکاری، دزدی، قلدری، سوء مصرف مواد یا سوء رفتار باشد.
7- انجام کاری غیر معمول را درخواست می کند.
8- اغلب از افراد میخواهد این راز را از پدر، مادر، خانواده، معلم یا دوستان مخفی نگاه دارد.
9- اغلب تکرار میشود.
کودکان باید فرق رازهای خوبو بد را بدانند و یاد بگیرند که نباید رازهای بد را مخفی نگاه دارند. بهکودکان باید آموخت که بعضی بزرگترها قابل اعتماد هستند و میتوان مسائل رابا آنان در میان گذاشت.
بزرگترها باید یاد بگیرند که اگر کودکی رازی را برایشان آشکار ساخت:
1- به صحبتهای او با دقت و حوصله گوش فرا دهند.
2- آنان را از کمک و حمایت خودشان مطمئن کنند.
3- نگذارند کودکان خودشان را سرزنش نمایند یا احساس گناه کنند.
4-آنچه او میگوید را جدی بگیرند و به عنوان واقعیت بپذیرند.
5-حتی اگر شواهد کافی وجود ندارد به احساس خودشان و کودک اعتماد کنند و موضوع را دنبال نمایند.
6- افرادی که مسئول پیگیری این امور هستند را مطلع نمایند و مسئولیت را به آنها واگذار نمایند.
7- سلامتی و ایمنی کودک را در اولویت اول قرار دهند.
قلدری در مدرسه
قلدری میتواند از مشکلات جدی مدرسه و از شایعترینموارد سوء رفتار در جامعه باشد. قلدری سوءاستفاده از قدرت است. قلدریمیتواند به سهنوع کلامی، جسمی یا روانی صورت گیرد. قلدران مدرسه بچههایی را که نمیتوانند از خود دفاع کنند مکرراً مورد طعنه، ناسزا، آزار، تهدید و تمسخر قرار میدهند.بعضی اوقات قربانیان مورد تهاجم فیزیکی نیز قرار میگیرند. قلدرانمیتوانند هر نوع ظاهر، چهره یا هیکلی داشته باشند. آنها اغلب نترس وتهاجمی هستند و متکی به نفس به نظر میرسند. آنها مشهور و حتی نزد عدهایمحبوب هستند و اغلب گروهی از هواداران آن ها را همراهی میکنند. مهارتهایاجتماعی، توانایی مدیریت، مهارت دوستیابی و جاذبهای که هواداران را دورآنها جمع میکند در آنها فراوان است. به همین سبب ممکن است حتی موردتحسین یا مورد غبطه نیز قرار گیرند. بعضی قلدرها دچار اختلال بیشفعال -کمتوجهی (adhd) هستند. بعضی از آنها در منزل مورد سوءرفتار قرار دارند وهمین باعث میشود دیگران را در مدرسه مورد سوءرفتار قرار دهند. در قلدرهابرخلاف ظاهر مطمئنی که دارند درصد بالایی از اختلالات خلقی (تقریباً برابرمیزان اختلالات خلقی در قربانیان قلدری) گزارش شده است. در هرحال قلدرهااز هر نوع که باشند نیاز به مداخلات روانپزشکی دارند.
خصوصیات فرد قربانی
بچههایی که مورد قلدری قرارمیگیرند( قربانیان) می توانند هرچهره یا هیکلی داشته باشند ولی معمولاًریز جثهتر ، کم سنتر، ضعیفتر و دارای اعتماد به نفس و محبوبیت کمترهستند. آنها ترسو هستند، نمیتوانند احساسات خود را بیان کنند و مهارتهای ارتباطی ضعیفی دارند. تنها و خجالتی هستند و استعداد افسردگی و اضطراب درآنها بالاست. قربانی قلدری بودن اعتماد به نفس را تخریب میکند. تأثیراتاین عارضه میتواند تا بزرگسالی نیز ادامه داشته باشد و احتمال افسردگی راافزایش دهد. متأسفانه بسیاری از کودکانی که در مدرسه تهدید یا مسخره میشوند این مسئله را با بزرگسالان مطرح نمیکنند. اگر قربانیان سکوت خود رابشکنند بهتر میتوانند شرایط را تغییر دهند. کافی است عضوی از کارکنانمدرسه یا یک کارشناس بهداشت روان در جریان قرار گیرد.
برخی در مواجهه با قلدری بیتفاوت به نظر میرسند زیرانمیدانند چهکار کنند و بعضی ممکن است چون تنها ماجرا را تماشا میکنند وهیچ اقدامی نمیکنند به صورت غیر مستقیم موجب تشویق مهاجم شوند. قلدری بهدلیل سکوت ادامه مییابد بنابر این اولین قدم در پیشگیری از قلدری «شکستنسکوت» است. مؤثرترین مانع قلدری، واکنش دانش آموزان دیگر است. بایدبه دانش آموزان آموزش داده شود که تماشا کردن قلدری بدون اینکه در برابرآن اقدامی نماییم به معنی همدستی با قلدر است. ایفای نقش و بازی ازروشهایی است که میتواند دانش آموزان را از آسیبهای ناشی از قلدری آگاهنماید.
منبع: جوان سالم
Borna66
06-22-2009, 12:37 PM
تلفن همراه: يك اعتياد ديگر
هنوز بحثها و مجادلهها درباره قرار گرفتن اعتياد رايانهاي در فهرست اختلالهاي مهاربرانگيختگي1 يا در پنجمين مجموعه تشخيصی و آماري2 انجمن روانپزشكي امريكا به پايان نرسيدهاند كه مسئله اعتياد به تلفن همراه توجه روانشناسان و روان درمانگران را به خود جلب كرده است. امروزه تعداد كاربران تلفن همراه در سطح بينالمللي از تلفن ثابت بيشتر است. در حال حاضر، تعداد كاربران تلفن همراه در سطح جهاني را يك ميليارد نفر تخمين زدهاند و پيشبيني شده كه بين سالهاي 2010 تا 2020 ميلادي، هر كس بخواهد ميتواند يك تلفن همراه داشته باشد.
در حال حاضر، اين فناوري به منزله يك بخش از زندگي روزمره درآمده است و مقامهاي مسئول كوشش ميكنند تا درباره پيامدهاي جسماني و رواني آن هشدار دهند. سازمان بهداشت جهاني، بررسي ميزان تأثير احتمالي ميدانهاي الكتروماگنتيك تلفن همراه را در دستور كار خود قرار داده است و مسئولان بهداشت رواني به گونهاي روزمره، نتايج هشدار دهنده پژوهشها را كه مبين افزوده شدن يك اعتياد جديد به انواع اعتيادهاي ديگر است، منتشر ميكنند. آنچه بيشتر جنبه تكاندهنده دارد اين است كه اكثر كاربران را جوانان،نوجوانان و حتي كودكان تشكيل ميدهند.
جايگاه تلفن همراه در جوامع كنوني در حدي است كه براي گروهي از افراد، جدايي از آن غيرقابل تصور است. تلفنهاي «هوشمند» با ايجاد تأليفي از امكانات متفاوت مانند سازماندهي اطلاعات،جستجوي رايانهاي، پخش موسيقي، عكاسي و فيلمبرداري، ميزان وابستگي به اين ابزار را افزايش دادهاند. اما در حالي كه كاربرد اين فناوري براي سرعت بخشيدن به انجام وظايف روزمرّه، ضرورتهاي حرفهاي، پيشامدهاي اضطراري يا برقراري روابط اجتماعي با دوستان و خانواده كاملاً بهنجار است، ناتواني در «خاموش كردن» آن به هنگام يك مكالمه دوستانه، شركت در يك جلسه حرفهاي و جز آن، نشاندهنده مشكلي است كه از ديدگاه بسياري از پژوهشگران، نوعي از اعتياد محسوب ميشود.
تشخيص اين اعتياد مانند اعتياد به الكل و مواد آسان نيست اما نشانههايي كه در برخي از كاربران به هنگام در دسترس نبودن تلفن همراه به وجود ميآيند مانند هر اعتياد ديگر است. بدين معنا كه كاربرد آن نهتنها احساس آرامش را در پي دارد بلكه به تدريج با افزايش سطح تحمل فرد، دستيابي به همان احساس آرامش پيشين، نيازمند استفاده بيشتر و روي آوردن به تلفنهاي پيشرفتهتر است و بالاخره، در صورت محروميت، حالت انزوا به وجود ميآيد. اگر چه انزوا را معمولاً حاصل يك پاسخ جسماني در برابر محروميت از يك ماده شيميايي دانستهاند اما احساس اضطراب كاربران تلفن همراه، به هنگام در دسترس نبودن آن نيز نوع ديگري از انزواست.
وارسي دائم و مكرر پيامهاي دريافت شده، احساس ناآرامي در صورت عدم دريافت پاسخ به تلفن يا پيام ارسال شده ، نياز دائم به خريداري «آخرين مدل» تلفن همراه با امكانات جديدتر و بالاخره نياز به ارتباط، اطلاع از رويدادها و در دسترس ديگران بودن، از نشانههاي عمده اعتياد به تلفن همراه هستند؛ اعتيادي كه به منزويكردن قربانيان خود، ايجاد مشكلات مالي و حتي بروز جرم منجر ميشود و در حالي كه ارتباط مجازي را تقويت ميكند، به كاهش روابط اجتماعي ميانجامد.
بدين ترتيب، با آنكه اين فناوري يك بخش از زندگي بهنجار كنوني را تشكيل داده اما سازش يافتگي با آن بدون پيامد نبوده است. استفاده مفرط از تلفن همراه يك گرايش ناسالم و همانند هر عمل وسواسي ديگر است؛ عملي كه بر اساس گرايش به تكرار با هدف رهايي از تنش يا كاهش اضطراب مشخص ميشود.
اعتياد به تلفن همراه در طيف اعتيادهايي قرار دارد كه از مصرف مواد تا اختلالهاي تغذيه، خريدهاي بياختيار و قماربازي مرضي گسترده است. اعتياد به اين فناوري مانعي در راه تفكر درباره واقعيتهاي زندگي و تحول معنوي ايجاد ميكند. پس تلفن همراهتان را خاموش كنيد. هر پيامي را ميتوانيد پس از اتمام يك جلسه حرفهاي، پايان كلاس درس يا يك مكالمه دوستانه، دريافت كنيد. با خاموش كردن و كنار گذاشتن تلفن همراه در مواقع غيرضروري، مهار زندگي خود و اين ابزار كوچك را در دست بگيريد.
پریرخ دادستان
Borna66
06-22-2009, 12:37 PM
يادي از دكتر چارلز برنر : از پيشگامان روان تحليلگري
Dr. Charles Brenner 1914-2008
يادنامهاي كه در پي ميآيد توسط ادوين فنچر (Edwin Fancher)، رئيس مؤسسه روان تحليلگري و روان درمانگري مبتني بر روان تحليلگري نيويورك و از اعضاي برجسته جامعه فرويدي نيويورك، انجمن روانتحليلگري امريكا و انجمن بينالمللي روان تحليلگري براي فصلنامه روانشناسان ايراني ارسال شده تا خوانندگان را با فرايند زندگي يكي از شناختهشدهترين و پر تلاشترين روان تحليلگران معاصر امريكايي آشنا كند.
درگذشت چارلز برنر، روان تحليلگر امريكايي
يكي از مشهورترين روان تحليلگران امريكا در نوزدهم ماه مي 2008 در سن 94 سالگي در نيويورك وفات يافت. دكتر برنر در خلال بيش از شصت سال، از رهبران روانتحليلگري در امريكا و در سطح بينالمللي بود. وي در دهه 1940 در انستيتوي روانتحليلگري نيويورك آموزش ديد و به عنوان يك عضو و معلم در همان جا باقي ماند.
نخستين اثر اصلي دكتر برنر «متن مقدماتي روان تحليلگري» (1955) بود كه در خلال يك نسل مورد استقبال قرار گرفت. در يك اثر مهم ديگر با عنوان «مفاهيم روان تحليلگري و نظريه ساختاري» (1964)، كه با همكاري جاكب آرلو منتشر شد، مؤلفان به روشن كردن تفاوتهاي نخستين نظريههاي فرويد درباره كنشوري رواني و بازنگري نظريه تعارض بر مبناي بن، من و فرامن در سالهاي بعد پرداختند.
سپس برنر كوشش كرد تا نظريهاي را كه بر مبناي آن تمامي كنشوري رواني منعكسكننده مصالحه بين كشانندهها، هيجانها و فشارهاي اخلاقي با تمايلات «من» است، گسترش دهد. اين نظريه ساختاري در دو اثر ارائه شد : «ذهن در تعارض» و «فن روانتحليلگري و تعارض رواني».
يكي از مهمترين مشاركتهاي برنر، برجسته كردن همارزي نقش «عاطفه افسردهوار» با «اضطراب» در ايجاد روانـ آزردگي بود. اين روانتحليلگر بر اهميت احساسهاي افسردهوار در درك آسيبشناسي رواني تأكيد داشت.
در سالهاي اخير، دكتر برنر به بازنگري و گسترش نظريه روانتحليلگري ادامه داد و در اثري با عنوان «ذهن به منزله شكلگيري تعارض»، با ابراز ترديد درباره ارزش اصطـلاحهاي بن، من و فرامن در درك تعارض رواني در روانآزردگي، واكنشهاي بسياري را برانگيخت.
آخرين اثر وي «روانتحليلگري يا ذهن و معنا» (2006)، خلاصهاي از مشاركتهاي سراسر زندگي وي در قلمرو روانـ تحليلگري را منعكس كرده است.
اين روانتحليلگر برجسته، تا پايان زندگي پربار خويشتن در مباحثههاي حرفهاي روانتحليلگري در نيويورك شركت ميكرد.
Borna66
06-22-2009, 12:37 PM
کليد ورود به قلب خانم ها
مرداني که به دنبال يک زندگي آرام و با نشاط هستند ، ميبايست در ابتدا ويژگيهاي فطري همسرشان را بدانند تا بتوانند بر مبناي يک استراتژي مشخص، زندگي شيريني را براي خود و اعضاي خانواده بيافرينند.
مردان ميتوانند با شناخت اين ويژگيها، گامهاي بسيار بزرگي را در زندگي خانوادگي خود بردارند. با بررسي گذرايي در زندگي بسياري از مردان بزرگ، ميتوان دريافت که نقش همسر و يا مادر آنان در موفقيتشان بسيار پررنگ بوده است.
از نکتههاي بسيار قابل توجه که «پرفسور حسابي» اين دانشمند بزرگ ايراني، بارها بر روي آن تاکيد کرده است، نقش دو زن در موفقيت شخصي، خانوادگي، اجتماعي و علمي او بوده است و اين دو زن، مادر و همسر مهربان و صبورش بودهاند.
در اين مقاله، سعي ميشود کليدهاي اصلي قلب زنان براي مرداني که علاقهمندند زندگي شيرين و بانشاطي داشته باشند ، مطرح گردد.
البته بايد توجه داشت که تنها با دانستن اين کليدها، کاري از پيش نميرود بلکه بايد در خصوص تکتک موردها، اقدام مناسب و شايسته انجام داد و هر روز زندگي خويش را شيرينتر و جذابتر نمود.
مردان علاقهمند به يک زندگي پويا و زيبا، مطمئن باشند با رعايت نکتههاي اين دو مقاله ، بيشک زندگي آنان دچار تغيير و تحولهاي مثبت خواهد شد:
در اين مقاله به دو كليد اساسي و در مقاله ي بعد به بررسي 3 كليد راهگشاي ديگر مي پردازيم :
کليد اول: توجه
خانمها دوست دارند که همسرشان به آنان توجه نمايد و با اين اقدام به احساس خوب و آرامشبخشي دست مييابند.
آنان دوست دارند اگر در خانه، کوچکترين اقدامي را انجام دادند ، از جانب همسرشان مورد توجه قرار گيرد. به عنوان نمونه:
اگر آنان در دکوراسيون وسايل خانه، تغييري ايجاد کردند و يا لباس جديد و زيبايي پوشيدند، دوست دارند به سرعت، عکسالعمل همسرشان را ببينند. مرداني که از شدت خستگي و يا عدم اطلاع، اقدام مناسبي انجام نميدهند، بهطور معمول، همسرشان بعد ازمدتي، دچار احساس بيتوجهي و در بسياري از مواقع، افسردگي ميشود.
پس آقايان محترم از اين پس، يادشان باشد که با يک جملهي بسيار ساده و دلنشين، ميتوانند توجه خود را به همسرشان نشان دهند و او را نسبت به زندگي، دلگرم نمايند و ببينند اين توجه چه اثرهاي مثبتي در زندگي آنان ايجاد خواهد کرد.
تمرين 1:
هر روز قبل از ورود به خانه، همهي مشکلهاي محيط کار را فرامش کرده و با لبخند و روحيهاي مثبت ، وارد خانه شويد و سعي کنيد با جملههاي انرژيبخش ، توجه خود را به همسرتان نشان دهيد و بعد ببينيد چهقدر زندگي ، شيرينتر ميشود.
کليد دوم: احترام
خانمها شيفتهي احترام و تکريم هستند. آنان دوست دارند در هر شرايطي، همسرشان به آنان احترام بگذارد. آقايان با احترام گذاشتن به همسرشان، اعتماد به نفس آنان را افزايش ميدهند.
خانمها علاقهمندند که در جمع خانواده، همسرشان آنان را با نام زيبا و محترمي، صدا زده و در محيطهاي خانوادگي از آنان تعريف کند. اگر مردي چنين اقدامي را انجام دهد، بهسرعت شاهد قدرداني همسرش با يک جمله و يا اقدام مثبت خواهد بود.
فرزندان يک خانواده نيز وقتي احترام پدر و مادر را ميبينند ، ياد ميگيرند که همواره حرمت مادر را حفظ نموده و او را مورد احترام قرار دهند. البته احترام هميشه دو طرفه است ولي حساسيت اين موضوع براي خانمها بسيار بيشتر است. در ضمن ، خانمها فوقالعاده علاقهمند به تکريم پدر و مادرشان از جانب همسرشان هستند.
تمرين 2:
نگوييد: «چرا ما همش بايد احترام بگذاريم؟» اين جمله از آن دسته جملههاي تخريب کنندهي يک زندگي مثبت است. از همين حالا دست به کار شويد و ببينيد چگونه ميتوانيد به همسرتان بيشتر احترام بگذاريد و او را مورد ستايش قرار دهيد. مطمئن باشيد که فايدههايش براي شما بسيار بيشتر است.
منبع : برگرفته از مقالات "مهندس سيد حسن ميرباقري" - مدرس تکنيکهاي موفقيت در زندگي
سایت تبیان
Borna66
06-22-2009, 12:37 PM
با دزدان اطرافتان آشنا شوید!
بسیاری از ما پس از پایان روز با نگاه مختصری که به فعالیت های روزانه خود می اندازیم مشاهده می کنیم که علیرغم گذراندن ساعت ها، کار خاصی انجام نداده ایم. اصطلاح نه چندان درستی که بنام مدیرت زمان جا افتاده به ما یاد می دهد که چگونه بهترین استفاده را از وقت و زندگی خود به عمل آوریم. چرا این اصطلاح خیلی درست نیست؟ زیرا زمان متغیری نیست که قابل مدیریت باشد بلکه این ما هستیم که باید رفتارهای روزانه خود را مدیریت کنیم.
ما هستیم که باید رفتارهای روزانه خود را مدیریت کنیم تا زمانمان به بهترین نحو بگذرد.
در هر صورت برای مدیریت بهتر فعالیت ها در طول روز باید نسبت به آن ها شناخت کامل داشته باشیم، همان طور که یک مربی تیم فوتبال برای مدیریت تیم خود باید نسبت به افراد تیم و بسیاری موارد دیگر شناخت حاصل کند. یکی از قسمت هایی که باید از آن شناخت کافی داشته باشیم، مواردی است که باعث اتلاف وقت ما طی روز می شود. با شناخت از آنها می توانیم آنها را از فعالیت روزانه حذف و یا به گونه ای مدیریت کنیم که کمترین وقت را از ما بگیرند.
به عنوان نمونه به این مسائل دقت کنید ، که بسیاری از مدیران به آنها « دزدان زمان» می گویند: «تلفن هایی که به صورت وقفه در حین انجام کار به شما زده می شود.»، «افرادی که سر زده در حین انجام کار وارد معرکه می شوند و کار شما را متوقف می کنند.»، «جلسات غیر ضروری»، «کارهایی که می توانید به دیگران محول کنید ولی با کمال تعجب اینکار را نمی کنید»، «شک و دو دلی در اتخاذ تصمیم و ایجاد یک مشغولیت ذهنی برای اینکار»، « تمام نکردن کارها به صورت کامل و سر و کله زدن با تعداد زیادی کار نا تمام»، «صحبت کردن با گروه برای به تفاهم رسیدن درحالی که می توان با نماینده ی آن گروه به تنهایی صحبت کرد و به تفاهم رسید»، «ادامه دادن صحبت هایی که به نتیجه خاصی منجر نمی شوند »، « نداشتن برنامه کاری روزانه »، « دخالت در کارهای فنی درحالی که آگاهی فنی لازم را ندارید»، «خسته بودن و استرس داشتن»، «ناتوانی در گفتن کلمه ی نه» و « داشتن میز و محیط کاری شلوغ » شما با کمی دقت به مواردی که به آن ها اشاره شد به سادگی خواهید دید که به چه سادگی می توانید نکات بالا را مدیریت کنید.
تلفن
اگر دقت کنید بسیاری از موارد مطرح شده ، خود از جمله کلیدهایی برای رفع مشکلات دیگر می باشند ، به عنوان مثال تلفن برای ایجاد ارتباط سریع راه دور می باشد ، ورود افراد به اتاق شما یا برگزاری جلسات عموما برای هماهنگی انجام کارها می باشد و... که به دلیل عدم استفاده صحیح نه تنها کمکی در حل مشکلات ما نخواهند کرد ، بلکه خود برای ما مشکل جدیدی خواهند آفرید. برخی دیگر از موارد ذکر شده به ضعف برنامه ریزی و توانایی های شخصی خودمان برمی گردد ، مانند عدم توانایی « نه» گفتن ، نداشتن برنامه کاری، محیط کاری شلوغ و کثیف، ناتوانی در به نتیجه رساندن بحث ها و... که همه به محدودیت توانایی ما برمی گردد.
راه حل بسیار ساده است ، از یکطرف باید توانایی های خود را بشناسیم و در حد خودمان از توانایی هایمان استفاده کنیم و از طرف دیگر باید رودربایستی را کنار بگذاریم. باید تمرین کنیم که « نه» بگویم، وارد هر کاری نشویم ، اگر سرگرم انجام کار مهمی هستیم ، تلفن های غیرضروری را جواب ندهیم یا افراد متفرقه را به حضور نپذیریم و.... مشاهده می کنید که موضوع آن قدرها هم پیچیده یا دشوار نیست و شما با کمی سعی و اراده خواهید توانست بهترین استفاده را از وقت خود بکنید.
منبع : ابتکار
سایت تبیان
Borna66
06-22-2009, 02:34 PM
برای عصبی کردن مردان یک عكس کافی است
بر اساس پژوهشي در لندن مشخص شده كه برخلاف عقیده رایج در مورد آقایان، آنها بیشتر از زنان در روابط عشقی و کاری خود احساسی هستند.
پژوهشگران دانشگاه لندن معتقدند برای عصبی کردن یک مرد، استفاده از یک عکس و یا چند کلمه حرف، کافی است.
براساس این پژوهش، تأثیر مسائل عشقی در دانشجویان مرد بیشتر از تأثیر استفاده از مواد مخدر مانند کوکائین است لذا به باور پژوهشگران، این امر نشانگر شدت احساسات در مردان است.
در همین حال، پژوهشگران آمریکایی نيز به این نتیجه رسیدهاند که بر خلاف عقیده رایج در جوامع، مردها آمادگی بیشتری برای قربانی کردن خود در روابط عاشقانه دارند.
در نظر سنجیای که به سرپرستی «کاترین موزر» رئیس مرکز درمانی دانشگاه «البانی» نیویورک، از مردان و زنان بین 16 تا 25 سال صورت گرفته، مشخص شده است که مردان آمادگی بیشتری برای وقف خود به امور عشقی، کودکان، حلقه دوستان و اعضای خانوانده را دارند.
براین اساس مردان بیشتر از زنان برای روبط عاشقانه، اهمیت قائل بوده و آن را نسبت به مسائل دیگر در اولویت قرار میدهند. همچنین مردها در روابط خود درک بهتری نسبت به مسائل عاطفی و روانی دارند. آنها برای دستیابی به اهداف رمانتیک خود آسیبهای روانی بیشتری را به جان میخرند؛ در حالیکه زنان در این موارد کمتر داوطلب شده و به هنگام احساس فشار از خواسته خود منصرف میشوند.
Borna66
06-22-2009, 02:34 PM
علت غمگینی در روزهاي ابري
فرانك فراهاني جم
منبع: sciencedaily
وضعيت آب و هوا از جنبههاي مختلف بر رفتار انسانها تاثيرگذار خواهد بود. اغلب ما انسانها به طور ناخودآگاه نسبت به پيشبيني وضع آب و هوا كنجكاو هستيم و با توجه به آن درباره
همراه داشتن چتر براي رفتن به محل كارمان يا تماشاي يك مسابقه ورزشي تصميمگيري ميكنيم. اما اگر تا به حال تنها به همين موضوع اكتفا كردهايد، بايد توجه داشته باشيد كه از اين پس بايد بيش از گذشته نسبت به پيشبيني وضعيت آب و هوا كه توسط رسانهها اعلام ميشود كنجكاو باشيد، چرا كه بررسيهاي انجام شده توسط محققان نشان داده است چگونگي وضعيت آب و هوا ميتواند نقش بسيار مهمي بر شكلگيري احساسات و عواطف شما داشته باشد.
بدون ترديد اخلاق و رفتار ما و برنامهريزي براي سفر، رويدادهاي ورزشي، كشت محصولات كشاورزي تامينكننده مواد غذايي مورد نياز و حتي توانايي در شنيدن صداهاي اطرافمان تحتتاثير شرايط جوي متغير خواهد بود. علاوه بر اين سيستم ايمني بدن انسان نيز با افزايش يا كاهش دما، بشدت متاثر خواهد شد. بنابراين ميتوان گفت شرايط جوي نيز يكي از متغيرهاي محيطي است كه ميتواند نقش مهمي در سلامت جسماني و رواني ما انسانها داشته باشد و اين در حالي است كه اين موضوع تاكنون چندان مورد توجه محققان قرار نگرفته است.
بررسيهاي انجامشده توسط محققان در سطح جوامع مختلف نشان داده است كه افزايش مدت زمان و شدت تابش نور آفتاب نقش بسيار مهمي در افزايش رضايتمندي افراد نسبت به محيط اطرافشان دارد. اين در حالي است كه اغلب افراد در روزهاي ابري و باراني احساس افسردگي و ناراحتي ميكنند. بر اين اساس محققان در تلاش هستند تا به علت اصلي شيوع افسردگي و بيماريهايي مانند آسم و سردرد شديد در ميان افراد در روزهاي سرد سال پي ببرند تا با استفاده از نتايج به دست آمده بتوانند تاثير آب و هوا بر انسانها را در ابعاد وسيعتري مورد بررسي قرار دهند. بسياري از مردم نسبت به خطرات ناشي از افزايش دما و بويژه تاثير قرار گرفتن در معرض تابش نور خورشيد در افزايش خطر احتمال ابتلا به سرطان پوست آگاه هستند، اما كمتر به تاثير افزايش دما در افزايش تعداد مبتلايان به سكته مغزي و حملات قلبي توجه كردهاند. در روزهاي باراني، ناراحتيهاي ناشي از رماتيسم و آسم به مراتب افزايش پيدا ميكند. همچنين دورههاي كوتاهمدت سرما، ابتلا به سكته مغزي و حمله قلبي در ميان سالمندان را به ميزان قابل توجهي افزايش خواهد داد. بنابراين ميتوان گفت وضعيت آب و هوا ميتواند نقش بسيار مهمي در سلامت جسمي و رواني افراد داشته باشد. افسردگي در فصل زمستان يكي از بيماريهاي شايع در ميان ساكنان شمال اروپاست كه براساس بررسيهاي انجامشده توسط پزشكان بيش از 20درصد اين افراد در روزهاي زمستاني و سرد سال به آن مبتلا خواهند شد. همچنين بيش از 500 هزار نفر از مردم انگليس نيز به سندروم اختلالات عاطفي فصلي مبتلا ميشوند كه ابرهاي كمارتفاع و شبهاي طولاني زمستاني در ايجاد آن نقش بسيار مهمي دارند. اين افراد به علت تغييرات بيوشيميايي ايجاد شده در مغز دچار افسردگي ميشوند. آنها ساعات طولاني از شبانهروز را ميخوابند، اما همواره احساس خستگي ميكنند. همچنين افراد مبتلا به چنين اختلالاتي بسيار تحركپذير و زودرنج بوده و از انجام امور روزانه و برقراري روابط اجتماعي با ديگران ناتوان هستند. اين در حالي است كه با افزايش طول روز شدت بيماري كاهش يافته و حتي اگر آنها در روزهاي زمستاني تنها دو ساعت زير تابش نور مصنوعي قرار گيرند 80 درصد علائم بيماري بهبود مييابد.
نقش هر يك از متغيرها در رفتار
براي اينكه بتوانيد متوجه تاثير تغييرات آب و هوا بر خلق وخوي در رفتار انسانها شويد، الزاما نبايد يك روانپزشك باشيد، چرا كه تنها با نگاهي دقيق و موشكافانه نسبت به محيط اطراف خود ميتوانيد براحتي شواهدي از آن را بيابيد. همانطور كه ميدانيد، حيوانات نيز اغلب نسبت به تغييرات آب و هوا كه در آيندهاي نزديك رخ خواهد داد از خود عكسالعمل نشان ميدهند. مطالعات انجامشده حاكي از آن است كه وقتي باد و باران تابستاني در راه است، زنبورها در نزديكي كندو ميمانند، پرندگان در نزديكي سطح زمين پرواز ميكنند و غذاي بيشتري را براي خود ذخيره ميكنند و حتي اغلب پرندگان پيش از اينكه باد و باران آغاز شود، محل امني را براي پناهگرفتن پيدا ميكنند و در آنجا مخفي ميشوند.
با مساعد شدن شرايط جوي، فعاليت حيوانات شدت يافته و شما ميتوانيد نظارهگر پرواز پرندگان در ارتفاعات باشيد. وقتي بدن ما تحت تاثير فشارهاي محيطي اطراف مانند عوامل موثر در تغييرات آب و هوا قرار نگرفته باشد، از عملكرد مناسبتري برخوردار خواهد بود. اما بايد گفت كه هر يك از اين عوامل ميتواند از تاثيرات منحصر به فردي برخوردار بوده و بهگونهاي متفاوت رفتار ما را تحتالشعاع خود قرار دهد كه در اينجا هر يك از آنها را به اختصار مورد بررسي قرار ميدهيم.
فشار هوا: فشار هوا دائم در حال نوسان است. محققان اوكرايني ثابت كردهاند كه نوسانات جوي فشار هوا در فركانسهاي پايين منجر به ايجاد اختلال در فعاليتهاي ذهني خواهد شد كه در نتيجه سبب كاهش تمركز و همچنين كاهش عملكرد حافظه كوتاهمدت انسان ميشود. بر اين اساس اگر اينبار با مشكل عدم تمركز در حين انجام كاري مواجه شديد، ميتوانيد فشار هوا را سرزنش كنيد!
دما و رطوبت: به طور كلي بدن براي ايجاد گرماي مورد نياز هنگام كاهش شديد و ناگهاني دماي هوا با كاهش دماي دروني بدن هنگام مواجه شدن با درجه حرارتهاي بالا در روزهاي گرم و تابستاني با موانع و مشكلات بسيار زيادي مواجه ميشود و به همين دليل اغلب در چنين شرايطي ميزان مرگومير در ميان سالمندان به ميزان قابل توجهي افزايش مييابد. در شرايطي كه دماي بيش از 38 درجه سانتيگراد براي مدت زماني بيشتر از يك هفته ادامه داشته باشد، ميزان مرگ و مير افراد نيز تا 10 درصد افزايش خواهد يافت. جالب است بدانيد در روزهايي كه دماي هوا نسبت به شرايط پيشبيني شده براي يك دوره زماني از سال افزايش پيدا ميكند، ميزان تحريكپذيري افراد نيز افزايش خواهد يافت كه در نتيجه سبب رفتارها و واكنشهاي غيرعادي و غيرمنطقي از سوي افراد ميشود. در بسياري از شهرها در چنين شرايطي ميزان خشونت در ميان افراد در مقايسه با شرايط عادي افزايش پيدا خواهد كرد. بر اساس بررسيهاي انجام شده روزهاي گرم و مرطوب، بيشترين تاثير را بر اخلاق و رفتار انسانها دارند كه سبب بيخوابي، كاهش فعاليتهاي روزمره، ضعف هوشياري، ايجاد اختلال در واكنش نسبت به محيط اطراف، تحريكپذيري و رخوت ميشوند.
اين در حالي است كه در روزهاي خنكتر كه رطوبت هوا نيز كمتر باشد هوشياري و فعاليتهاي روزانه افراد تشديد شده و افراد نسبت به ديگران خلق و خو و رفتار بهتري خواهند داشت.
تابش آفتاب: بديهي است كه اغلب در روزهاي آفتابي احساس شادماني ميكنيم. روزهاي آفتابي از محركهايي با تاثير مثبت به شمار ميآيند و كاهش تابش نور آفتاب سبب ايجاد اختلالات عاطفي و احساسي خواهد شد. هيپوتالاموس بخشي از مغز است كه نقش مهمي در كنترل اعمال حياتي بدن دارد. اين بخش از مغز توسط نور طبيعي از شبكيه چشم عبور ميكند تحريكشده و اگر ميزان نور ورودي به چشم كاهش پيدا كند، سرعت انجام اعمال حياتي بدن نيز كاهش پيدا خواهد كرد.
از علائم ناشي از چنين اختلالاتي ميتوان به احساس خستگي در طول روز، پرخوري و رفتارهاي پرخاشگرانه اشاره كرد.
باد: اغلب افراد نسبت به وزش باد احساس ناخوشايندي دارند. وزش دائمي باد يا وزش بادهاي پر سروصدا، سبب افزايش خستگي و تحريكپذيري افراد ميشود. اغلب از بادهاي موسمي به عنوان بادهاي ناخوشايند ياد ميشود؛ چراكه وزش اين نوع بادها معمولا سبب ايجاد اضطراب، فشارهاي رواني، افسردگي و بيخوابي شبانه ميشود. وقتي بادهاي موسمي ميوزند، دماي هوا در مدت زماني كمتر از 2 ساعت، 15 درجه سانتيگراد كاهش مييابد.
وزش چنين بادهايي در مناطق كوهستاني سبب سقوط بهمن ميشود. مطالعات انجام شده ارتباط ميان وزش بادهاي موسمي و افزايش تصادفات رانندگي و همچنين ارتكاب جرم و حتي اقدام به خودكشي در ميان افراد را مورد تاييد قرار داده است و به همين علت در اقدامات قانوني اغلب چنين عواملي نيز مدنظر قرار ميگيرد.
اگرچه هنوز علت اصلي تاثير وزش باد بر چنين رويدادهايي شناخته نشده است، اما بسياري از محققان بر اين باورند كه بار الكتريكي هوا ميتواند نقش مهمي داشته باشد. وقتي افراد در معرض هواي داراي بار منفي قرار ميگيرند، احساس رضايت و خشنودي ميكنند و اين در حالي است كه بادهاي گرم مانند بادهاي موسمي داراي بار الكتريكي مثبت هستند. امروزه ساختمانهاي مسكوني و اداري به گونهاي ساخته ميشوند كه در برابر هوا نفوذناپذير هستند. سيستمهاي گرمايشي و سرمايشي يونهاي منفي را از محيط خارج ميكنند و فضاي مناسبي راي براي جريان يافتن يونهاي مثبت در محيط اطراف ما به وجود ميآورند كه سبب بيحوصلگي ما ميشود. از آنجا كه امروزه به علت افزايش فشار كاري در خانه و محل كار كمتر وقت خود را در فضاهاي باز سپري ميكنيم، بنابراين سازگاري بدن در مقابل شرايط جوي و وضعيت آب و هوا نيز نسبت به گذشته به مراتب كاهش مييابد. اما اگر از اين كه معمولا پس از بارش باران از قدم زدن در هواي آزاد احساس آرامش ميكنيد، متعجب شدهايد بايد بدانيد اين پديده روشي طبيعي براي توليد يونهاي مثبت در محيط است. بنابراين بهتر است پس از باران از منزل يا محل كار خود خارج شده و در چنين فضايي احساس رضايت و خشنودي را تجربه كنيد.
انرژي نهفته در تابش نور آفتاب
به نظر ميرسد آب و هوا عامل مهمي است كه در زندگي همه موجودات ساكن زمين تاثيرگذار است. همچنين پديدههايي را كه در سطح زمين به وقوع ميپيوندد را نيز تحت تاثير قرار ميدهد. بر اين اساس ميتوان گفت آب و هوا نهتنها ميتواند نقش موثري در روند انجام پديدههاي طبيعي داشته باشد، بلكه ميتواند سبب ايجاد اختلالاتي در آنها شود. وقتي قصد داريد تعطيلات را به سفر برويد، از اينكه هوا آفتابي باشد بسيار خوشحال خواهيد شد.
وقتي شرايط جوي مساعد باشد، محيط اطراف ما مملو از انرژي، زيبايي و شادماني خواهد بود. آب و هوا در حقيقت شامل مجموعهاي از عناصر مختلف مانند باد، باران يا برف است كه ميتوانند نقش مهمي در تغيير آن داشته باشند. وزش باد از يك سو با به حركت درآوردن آسيابهاي بادي، الكتريسيته توليد ميكند و از سوي ديگر سبب ويراني و خرابي ميشود. گاهي بعضي از مناطق زمين در معرض وزش بادهاي موسمي يا طوفانهاي فصلي قرار ميگيرند. چنين بادهايي اغلب با بارندگيهاي شديدي همراه هستند كه سبب وقوع سيل يا بلاياي طبيعي ديگر ميشوند. شايد شنيده باشيد كه برخي از افراد ادعا ميكنند ميتوانند آفتابي بودن يا ابري بودن هواي ساعات آينده را از طريق تغييرات ايجاد شده در درونشان پيشبيني كنند. اگرچه ممكن است چنين ادعايي قدري عجيب به نظر برسد، اما مطالعات انجام شده توسط دانشمندان و محققان تاثير تغييرات جوي بر واكنشهاي طبيعي بدن را مورد تاييد قرار داده و به اثبات رسانده است. بر اين اساس هرگونه تغييرات جزئي ايجاد شده در دما، فشار و رطوبت هوا ميتواند سبب ايجاد تغييراتي در رفتار و شرايط جسماني و رواني افراد شود. وقتي هوا ابري و باراني است، بعضي از افراد احساس عصبانيت، ناراحتي يا خوابآلودگي ميكنند، در حالي كه وقتي هوا آفتابي است، احساس ميكنيم سرشار از انرژي و شادابي هستيم. از آنجا كه پيش از وزش باد يا بارش باران معمولا نوساناتي در فشار هوا ايجاد شده و سبب دردهاي استخواني ميشود، بر اين اساس ميتوان وقوع چنين پديدههايي را پيشبيني كرد.
هواشناسي زيستي
با توجه به آنچه پيش از اين گفته شد، ميتوان به اين نتيجه رسيد كه تغييرات آب و هوايي ميتواند بر تصميمگيري افراد نيز تاثيرگذار باشد. همچنين بررسي تاريخ زندگي انسانها در اين كره خاكي نشان ميدهد از گذشتههاي دور بين وضعيت آب و هوايي و شيوع برخي بيماريهاي خاص در سطح جامعه ارتباط مستقيمي وجود داشته است.
يكي از نشانهها و علائمي كه ميتواند وجود چنين ارتباطي را به اثبات برساند، افزايش شمار مبتلايان به سرطان پوست در دورههايي است كه دماي هوا به ميزان قابل توجهي افزايش مييابد، علاوه بر اين احتمال مرگ و مير سالمندان در سرماي ناگهاني و زودگذر نيز ميتواند نشاندهنده تاثير شرايط جوي بر سلامت جسماني افراد باشد.
اين در حالي است كه تا به امروز تاثير تغييرات جوي بر خلق و خو، رفتار و آسايش و رفاه عمومي افراد كمتر مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به اهميت اين موضوع مبحث علمي جديدي به نام هواشناسي زيستي پايهگذاري شده است. اين رشته علمي مجموعهاي است از قوانين و اصول پذيرفته شده در رشتههاي علمي مختلف بويژه هواشناسي، پزشكي و زيستشناسي. كنارهگيري تدريجي انسانها از طبيعت و شيوههاي جديد زندگي و استفاده از امكانات مختلف مانند سيستمهاي تهويه هوا، دستگاههاي تامينكننده رطوبت در محيط كار و محل زندگي و همچنين سيستمهاي گرمايشي، سبب افزايش تحريكپذيري انسانها نسبت به محيط اطراف شده است بويژه اگر بدن به علت ابتلا به بيماري توانايي خود را از دست داده يا به علت افزايش سن با ضعف و ناتواني مواجه شده باشد، آثار و پيامدهاي نامطلوب ناشي از اين تغييرات محسوستر خواهد بود.
در هواي سرد رگهاي خوني پوست بدن منقبض ميشوند و در نتيجه قلب براي عبور خون از ميان اين رگهاي باريك به نيروي بيشتري نياز خواهد داشت. به عبارت ديگر در چنين شرايطي فشار وارد بر قلب افزايش خواهد يافت.
از سوي ديگر كاهش ناگهاني فشار هوا سبب انبساط هوا در حفرهها و فضاهاي خالي بدن و همچنين سيالات غشايي ميشود كه سبب افزايش فشار بر بافتهاي ملتهب و آسيبديده بدن در مفاصل و ماهيچهها خواهد شد و به همين علت در چنين شرايطي اغلب احساس درد در عضو آسيبديده افزايش مييابد. چنين پديدهاي را در طول پرواز هواپيما نيز تجربه ميكنيد. افرادي كه نسبت به چنين تغييراتي حساسيت بيشتري داشته باشند، احساس دردي را تجربه ميكنند كه ناشي از تحريك پايانههاي عصبي است. از آنجا كه جرم حجمي بافتهاي استخواني و ماهيچهاي در مقايسه با هم متفاوت است، بنابراين ميزان انبساط و انقباض ايجاد شده در اين بافتها در اثر تغييرات دما و رطوبت هوا نيز يكسان نخواهد بود. چنين عاملي سبب افزايش درد در مفاصل و عضلات ملتهب و آسيب ديده خواهد شد. اگرچه ميزان مرگ و مير افراد در روزهاي گرم نسبت به روزهاي بسيار سرد بيشتر است، اما رطوبت در مقايسه با ديگر معيارهاي سنجش وضعيت آب و هوا بيشترين تاثير را بر مرگ و مير افراد دارد. با افزايش رطوبت هوا، توانايي بدن براي كاهش دما با استفاده از تعريق كم ميشود و درجه حرارت بدن افزايش مييابد.
تاثير آب و هوا بر فيزيولوژي بدن
حتما شما هم متوجه اين موضوع شدهايد كه در فصلهاي بهار و تابستان در مقايسه با ديگر فصول سال احساس شادابي بيشتري ميكنيد. برخي از محققان بر اين باورند كه قرار گرفتن در معرض تابش نور آفتاب نقش بسيار مهمي در ايجاد چنين احساسي دارد. نور آفتاب سبب افزايش ترشح سروتونين در بدن ميشود. سروتونين ماده شيميايي است كه در ايجاد احساس خشنودي و آرامش در افراد نقش بسيار مهمي دارد. به همين سبب تعداد افراد مبتلا به افسردگي در كشورهايي مانند نروژ كه در فصل زمستان روزهاي بسيار كوتاه و شبهاي بسيار طولاني دارد به مراتب بيشتر از ديگر كشورهاي اروپايي است. روزهاي تابستان از هر نظر براي انجام فعاليتهاي ورزشي يا تفريحي مناسب هستند. اين در حالي است كه اختصاص زماني از شبانهروز به انجام چنين فعاليتهايي اغلب سبب احساس رضايتمندي افراد از زندگي خواهد شد. بنابراين ميتوان گفت علاوه بر اين كه تابش نور آفتاب و افزايش طول روز از نظر فيزيولوژيكي شرايط مناسبي را از نظر سلامت جسماني و رواني براي بدن به وجود ميآورند، با توجه به اين كه اين شرايط آب و هوايي صرفنظر از افزايش دماي هوا هيچگونه محدوديت و موانعي را براي انجام فعاليتهاي مورد علاقه انسانها مانند ورزش، تفريح و سفر به وجود نميآورد، ميتواند نقش مهمي در بهبود وضعيت رواني افراد داشته باشد. بارندگي، وزش باد و همچنين كاهش طول روز در فصول سرد سال اغلب مانع از انجام فعاليتهاي عادي و روزمره انسانها خواهد شد كه ميتواند در ايجاد افسردگي تاثيرگذار باشد.
جالب است بدانيد تغييرات آب و هوا ميتواند رژيم غذايي افراد را نيز تحت تاثير قرار دهد. وقتي هوا سرد و باراني است، اغلب افراد ترجيح ميدهند غذاهاي گرم حاوي كربوهيدرات كه سرشار از انرژي است را در برنامه غذايي روزانه خود قرار دهند.
در اين روزها مصرف اين گروه از غذاها در ميان افراد افزايش خواهد يافت. در حالي كه طي روزهاي گرم و تابستاني تمايل افراد به خوردن غذاهاي خام، سبزيجات و ميوه افزايش خواهد يافت.
با توجه به اين كه برنامه غذايي روزانه افراد نيز ميتواند نقش مهمي در تغيير رفتارها و خلق و خوي آنها داشته باشد، ميتوان تاثير آب و هوا بر رفتار در نتيجه تغيير در برنامه غذايي روزانه را نيز مورد تاييد قرار داد. به طور كلي ميتوان به اين نتيجه رسيد كه هريك از عوامل طبيعي اطراف ما ميتوانند به گونهاي متفاوت بر زندگيمان تاثيرگذار باشند. اگر ما بتوانيم چنين پديدههايي را شناسايي كنيم و اطلاعاتي را درباره آنها به دست آوريم، بدون ترديد بهتر خواهيم توانست بر موانع و مشكلات زندگي غلبه كرده و شرايط مناسبتري را براي زندگي خود به وجود آوريم.
سري به هواي آزاد بزنيد
به گفته محققان، سفر به مناطق گرم در سرماي زمستان يا گذراندن ساعات بيشتري از روز در هواي آزاد با شروع فصل بهار ميتواند نقش بسيار مهمي در افزايش سلامت ذهني و بهبود خلق و خوي انسان داشته باشد، در حالي كه گرماي هوا در فصل تابستان سطح تحمل افراد را به نسبت كاهش خواهد داد. بنابراين بايد پذيرفت كه تاثير مثبت آب و هوا بر رفتار در فصل بهار در مقايسه با فصول ديگر مشهودتر خواهد بود. اگر چه تاثير آب و هوا بر رفتار از نظر علمي پذيرفته شده است، اما آنچه بيش از همه در اين ميان حائز اهميت خواهد بود، مدت زمان سپري شده در هواي آزاد و تغييرات فصلي است. براي مثال وقتي زمستان را پشت سر ميگذاريد و هواي بهاري را تجربه ميكنيد، بدون ترديد تغييرات محسوسي را در رفتار خود نظارهگر خواهيد بود. بررسي تغييرات ايجادشده در رفتار و تواناييهاي ذهني افراد در نتيجه تغييرات آب و هوا در كشورهاي صنعتي اغلب با موانع و مشكلات بسيار زيادي مواجه است چرا كه مردم ساكن اين كشورها به طور متوسط 93 درصد از ساعات شبانهروز را در فضاهاي بسته سپري ميكنند كه سبب قطع ارتباط اين افراد با تغييرات جوي ايجاد شده ميشود. البته بايد خاطرنشان كرد كه آستانه تغييرات جوي در مناطق مختلف متفاوت خواهد بود. براي مثال اغلب آمريكاييها در دماي 22 درجه سانتيگراد وضعيت رفتاري طبيعي و متعادلي دارند و با كاهش يا افزايش دما تغييرات رفتاري آنها آغاز خواهد شد.
اين در حالي است كه آستانه دماي قابل تحمل براي اهالي ميشيگان 18 درجه سانتيگراد و در تگزاس 30 درجه سانتيگراد است. جالب است بدانيد براي اين كه تغييرات آب و هوايي بتواند ويژگيهاي رفتاري انسانها را تحتالشعاع خود قرار دهد، بايد فرد حداقل به مدت 30 دقيقه در معرض هواي آزاد قرار گيرد و در غير اين صورت تغييرات ايجاد شده چندان محسوس نخواهد بود. همچنين قرار گرفتن افراد در فضاهاي بسته در شرايطي كه هواي بيرون مساعد باشد، سبب بيحوصلگي و محدود شدن تواناييهاي ذهني خواهد شد.
به نظر ميرسد ناراحتي افراد از گذراندن اوقاتشان در محيطهاي بسته در چنين شرايطي يا تاثير شرايط جوي مناسب بر احساس ناراحتي و رنجش از انجام كارهاي روزمره ميتواند نقش مهمي در اين زمينه داشته باشد.
بر اين اساس روانشناسان توصيه ميكنند اگر به دنبال راهي براي از ميان برداشتن ناتوانيهاي ذهني، روحي و رواني خود هستيد، بهتر است در شرايط جوي مساعد زمان بيشتري را در هواي آزاد سپري كنيد.
Borna66
06-22-2009, 02:35 PM
بخواهیم یا نخواهیم، شبیه دوستانمان میشویم
تحقیقات جدید نشان میدهد که برداشت ما از چهره خودمان با توجه به فردی که بیشتر زمانمان را با او میگذرانیم، تغییر میکند.
چه برداشتی از چهره خود دارید؟ آیا هروقت به آینه نگاه میکنید، این حس بیگانه را دارید که آن چهرهای که از درون آینه به شما مینگرد، کاملا خود شما نیست؟
تحقیقاتی که اخیرا در دانشگاه «رویال هالووی» لندن انجام شده نشان میدهد که برداشت و ادراک ما از چهره خودمان با توجه به فردی که بیشتر زمانمان را با او میگذرانیم، تغییر میکند. ما حس میکنیم که شبیه فردی که تجربیات مشترک زیادی با او داشتهایم، به نظر میآییم.
محققان این نظریه را با انجام آزمایشی اثبات کردهاند؛ در این تحقیق، از هر کدام از شرکتکنندهها خواسته شد که به چهره شخص دیگری (خارج از افراد شرکت کننده) نگاه کنند؛ صورت او را نوازش و بهطور همزمان چهره خود را نیز لمس کنند. سپس از هر شرکتکننده خواسته شد که از میان تعدادی عکس چهره افراد غریبه، یکی را که به ظاهر بیشتر شبیه قیافه خودش است، انتخاب کند. هر فرد در نهایت عکسی را انتخاب کرد که از قبل با مهارت، روتوش و شبیه شخصی که آنها مدتی به او نگریسته بودند، درآورده شده بود.
دکتر «مانوز ساکیریس»، متخصص روانشناسی در این باره میگوید: «این آزمایش نشان میدهدکه داشتن تجربیات مشترک با دیگران باعث میشود که ما آن افراد را شبیه خودمان حس کنیم و این، مفاهیم زیبایی را در مورد چگونگی واکنشهای ما به مردم سایر اقوام و فرهنگها تفسیر میکند؛ هر چه در فعالیتهای بیشتری با آنها سهیم باشیم بیشتر خود را شبیه آنها حس میکنیم» او در این باره ادامه میدهد: «زمانی که من احساس میکنم که شما شبیه من هستید، مسلما نسبت به شما محبت و رفتاری متفاوت خواهم داشت.»
مطالعات دیگری نشان میدهند که توانایی و شیوه ما برای ابراز احساسات از طریق چهره، ازکودکی شکل میگیرد و بر خلاف آنچه که قبلا تصور میشد، این چیزی نیست که ما آن را از مادرانمان بیاموزیم. در تحقیقی که اخیرا در دانشگاه سانفرانسیسکو انجام شد، این مساله اثبات شد. در این مطالعه،فیلمهایی از ابراز احساسات ورزشکاران بینا و ورزشکارانی که از بدو تولد نابینا بودند، با هم مقایسه شد؛ شرایط اجتماعی 2 گروه نیز یکسان بود.
محققان مشاهده کردند که نحوه خنده، اخم، و شکلک درآوردن این 2 گروه شباهت زیادی با هم داشت بنابراین میتوان نتیجه گرفت که ابراز احساسات از طریق چهره، بیشتر ریشه ژنتیکی دارد. محققان بر این عقیدهاند که توصیفی تکاملی برای این مساله وجود دارد؛ برای مثال، آدمیزاد موجودی تکامل یافته است که در او عملکرد ذاتی اخم کردن به عنوان واکنشی برای مواقع ناراحتی نهاده شده به جای اینکه دهانش را باز کند و همانند حیوانات گاز بگیرد!
Borna66
06-22-2009, 02:35 PM
نگاهي به چرايي کوچکتر بودن زنان از شوهران
زماني که علم جامعه شناسي آشکارا اعلام مي کند ازدواج در زمره پيچيده ترين روابط انساني است، شايد بتوان تأمل زيادي در اين خصوص داشت و از زواياي مختلف آن را مورد بررسي قرار داد، زيرا بسيار شنيده شده که ازدواج، مظهر برخورد فرهنگ و طبيعت است. به اين صورت که جامعه مي کوشد طبيعت را مهار کند و آن را به فرهنگ تبديل نمايد و به دليل همين ويژگي هاست که بيان مي شود ميثاق زناشويي با توجه به زمان و شرايط دوران خودش، دچار دگرگوني ها و تغييراتي شده ، ولي نفس آن از قديم الايام يکي بوده است.
ازدواج ابعاد گوناگوني دارد و انتخاب همسر نيز گزينه هاي متفاوتي دارد که جداي از نزديکي فرهنگ ها ، جغرافيا، تحصيلات و... «سن» يکي از ويژگي هايي است که مورد توجه بوده و تفاوت سني در همه اعصار به گونه اي بوده که نشان مي دهد در تفاوت سني زوجين ، مرد چند سالي بزرگتر از زن بوده است. به طوري که در ايران پديده گزينش همسر، پراکندگي خاصي داشته است؛ از اين رو تفاوت سن زوجين در ايران امري طبيعي به نظر مي رسد و ميزان اين تفاوت، تا آنجا مورد توجه قرار مي گيرد که در بيشتر موارد ميان 4 تا 12 سال است.
اما بسياري از جامعه شناسان معتقدند در يک جامعه صنعتي يا رو به صنعتي شدن و پويا، معيارها نيز در حال تغيير و دگرگوني است. چه بسا هنوز وجود داشته باشند افرادي که به تفاوت سني ميان زوجين با تأکيد بزرگتر بودن مرد از زن صحه بگذارند، اما در جامعه اي که زنان دست به فعاليت هاي اجتماعي، فرهنگي، هنري و حتي مطالعاتي و سياسي مي زنند، از نظر تحصيلات ارتقاء پيدا مي کنند و جايگاه ها، موقعيت هايي برتر و يا همسان مردان به دست مي آورند و همين باعث مي شود مقوله سن در ازدواج آنان نيز دچار تغيير شود. مثلاً در جامعه امروز، بسيار ديده شده زناني که از همسران خود بزرگتر هستند. با اين حساب مي توان گفت که نظريه همسر گزيني با توجه به شرايط خاص هر جامعه مي تواند تغيير يابد و در نهايت موجب طرح اين پرسش مي شود که آيا بزرگتر بودن زنان از شوهرانشان موجب بروز مشکلاتي مي شود؟
پاسخ هاي مختلفي شامل اين پرسش مي شود؛ پاسخ هاي مخالف و موافقي که بحث بر سر هر کدام مي تواند نظر عده اي خاص را پاسخگو باشد.
دکتر امان قرايي مقدم، محقق و استاد دانشگاه در اين خصوص مي گويد: «به نظر من اين تفاوت سني، منفي است زيرا با تحقيقاتي که روي 2 هزار و 167 پرونده طلاق انجام داده ايم، به اين نتيجه رسيده ايم که يکي از مهمترين دلايل طلاق در ميان زوجين، بروز همين تفاوت سني است. يعني بزرگتر بودن زن از مرد، زيرا اين پديده چه از نظر فرهنگي و چه از نظر اجتماعي در جامعه ما پذيرفته شده نيست.
فرهنگ سنتي ايران مي گويد بزرگتر بودن مرد در ازدواج يک ارزش است و حتي در محافل و مناطق روستايي هم، شعرهايي در اين خصوص سروده اند، بنابراين اينگونه به نظر مي رسد که اگر اين ازدواج ها محکم نباشد، در مدت کوتاهي با شکست مواجه مي شود.»
جامعه شناسان دلايل گوناگوني را در اين خصوص برمي شمارند. آنان معتقدند رشد علمي و فرهنگي زنان و به دست گرفتن بازار کار و کسب و ديگر موفقيت هاي اجتماعي در رشد آنان نقش داشته است؛ اما از سوي ديگر، افزايش سن ازدواج و بعد اقتصادي، از مهمترين عوامل چنين پيوندهاي زناشويي است.
حميد اکبري- کارمند، مي گويد: «دوستي داشتم که هميشه مي گفت من با يک زن پولدار ازدواج مي کنم. چند سالي از او خبر نداشتم تا اين که هفته پيش او را ديدم. سوار خود روي آخرين مدل شده بود و از ظاهرش مشخص بود که وضع مالي خوبي دارد. برايم تعريف کرد که با خانمي 9 سال بزرگتر از خودش ازدواج کرده و از زندگي اش هم راضي است و به هر چه مي خواسته، رسيده است. خوشحال شدم ولي نتوانستم باور کنم، چون آن دوست ِ خيلي شاد و سر حال سابق نبود.»
ازدواج زن با مردي که از خودش کوچکتر است، از ديد جامعه شناسان غير از بُعد اقتصادي، به مسائل عاطفي و احساسي منوط است. مثلاً دکتر قرايي مقدم در اين خصوص مي گويد: «خام بودن جوانان و تحت تأثير احساسات قرار گرفتن، يکي ديگر از دلايلي است که موجب چنين ازدواج هايي مي شود، زيرا بايد در نظر داشت برخي جوانان با توجه به بالا بودن درايتي که زن در برخي موارد دارد، ممکن است تحت تأثير قرار بگيرند. بخصوص که در يک سن خاص زن خيلي بهتر مي تواند مرد را رام کند. اگر آن زن از موقعيت اجتماعي و اقتصادي خوبي هم برخوردار باشد که اين کار آسان تر انجام مي گيرد، زيرا پسراني که حداقل لوازم زندگي را دارند براي فرار از به دست آوردن اين امکانات، ترجيح مي دهند چنين ازدواج هايي داشته باشند.»
اين در حالي است که دکتر نويد ايرانپور، پژوهشگر مسائل خانواده در يک طبقه بندي به چرايي و چگونگي اين ازدواج ها اشاره مي کند.وي معتقد است اين ازدواج ها را مي توان در 3 طبقه مجزا قرار داد:
الف- آن دسته از ازدواج هايي است که بنابر اجبار صورت گرفته و خانواده با انتخاب دختري بزرگتر از پسر بنابر از شرايط خاصي، پسر را به ازدواج مجبور مي کنند.
ب- ازدواج هايي که بر پايه عشق و علاقه دو طرف بنا نهاده شدند.
ج- ازدواج هايي که بُعد اقتصادي دارند.
وي در ادامه سخنانش نتايج چنين ازدواج هايي را اين گونه بيان مي کند: «با توجه به نوع چگونگي ازدواج، مسلماً رفتارهاي متفاوتي نيز بروز پيدا مي کند. در ازدواجي که مرد بر پايه عشق و يا ثروت خود را راضي کرده است که با زني بزرگتر از خود ازدواج کند دو حالت پيش مي آيد: يا زن حاکم خانواده مي شود و يا اين مرد است که از قدرت برخوردار است. زيرا مردي که با توجه به شرايط اقتصادي زن ازدواج کرده است، برنامه ريزي مي کند که چگونه از آن استفاده کند. در چنين شرايطي معمولاً جوان بودن خود را بهانه اي براي اخاذي قرار مي دهد و زن نيز کوتاه مي آيد.»
غير از اين، ازدواجي که بر پايه زور و اجبار است در نوع خود بدترين واکنش را داراست، زيرا زن و مرد بيشترين تنش ها را در خود خواهند داشت. در چنين خانواده هايي بيشترين تنش بر سر اين موضوع است که چه کسي قدرت را در دست بگيرد، مرد يا زن؟ مرد به دليل نگرش سنتي مي خواهد مردانگي نشان دهد و حاکم خانه باشد و زن به علت بزرگتر بودن نمي تواند اين نکته را تحمل کند و تنش بر سر قدرت، مي تواند نهاد خانواده را دچار مشکل کند.
دوست مي گفت: «با مدير عامل شرکت کامپيوتري که در آن مشغول به کار بودم، ازدواج کردم. او 7 سال از من بزرگتر است و ما 5 سالي است که زندگي مشترکي داريم. راضي ام اما گاهي اوقات احساس مي کنم همانند يک مهره هستم و هيچ اراده اي از خود ندارم. تنها اين مورد است که ناراحتم مي کند.»
در حالي که عده اي از کارشناسان با اين کار مخالف هستند، گروهي ديگر توافق دارند که نمي توان يک حکم کلي براي چنين مسئله اي در جامعه ايران صادر کرد، زيرا هنوز تعريف مشخص و دقيقي از وظايف زن و مرد نسبت به هم تبيين نشده و يا اگر شده کمتر عملي مي شود و به همين دليل است که اختلاف ها روز به روز بيشتر مي شود؛ بنابراين در حالي که در زندگي هاي عادي زناشويي تنش هايي را شاهد هستيم، طبيعي است ميان خانواده اي که زن چند سالي هم از شوهرش بزرگتر است، شاهد حرف ها و حديث هايي هم باشيم. به طور مثال به مرد مي گويند هيچ کس را به او نمي دادند و آمد اين زن را گرفت و يا اين زن سنش بالا رفته بود و مجبور شد با کوچکتر از خودش ازدواج کند، که تمامي اين حرف ها در کنار مشکلات ديگر مي تواند آسيب پذيري خانواده را افزايش دهد. عده اي از روان شناسان اجتماعي با نگاهي از بعد روان شناسانه و روان شناختي نيز سعي بر تحليل اين دسته از ازدواج ها دارند.
آنان معتقدند از نظر روان شناسي زن ها زودتر از مردها نسبت به مسائل زندگي عاقل تر مي شوند و درکشان از مسائل درون خانواده و زندگي عميق تر است؛ بنابراين مسئوليت پذيرند و يا بيشتر در اين زمينه ها فکر مي کنند. حال اگر زني چند سالي بزرگتر باشد، به طور ناخودآگاه انتظار دارد که مرد هم همانند او فکر کند و مسائل را بسنجد، براي همين زماني که انتظارش برآورده نمي شود، اين تصور تداعي مي شود که مرد نسبت به خانه و خانواده بي مسئوليت است و در نهايت تنش فضاي خانواده را پر مي کند. از سوي ديگر، مردي که با زن بزرگتر از خودش ازدواج مي کند، ممکن است پس از چند سال زندگي، با فرسوده شدن جسم زن، احساس ضرر کند و احتمالاً به فکر جدايي و يا ازدواج دوم بيفتد و...
خانمي مي گفت: «پس از 15 سال زندگي، شوهرم به من مي گويد تو پير هستي. من 6 سال جوان تر از تو هستم. مي گويد اگر به خاطر ثروت و موقعيت تو نبود، با تو ازدواج نمي کردم. خيلي غصه دار شدم. من با عشق جلو رفتم و او با پول. حالا که به آن چيزهايي که مي خواسته، رسيده، به من مي گويد تو پير هستي. پس از 15 سال زندگي اين حرف ها دلم را آتش مي زند.»
دکتر ايرانپور به نوع تفاوت در اختلافات سني نيز اشاره مي کند. به اين معني که اگر تفاوت سني ميان زن و مرد 3 تا 4 سال باشد، از يک حد معمولي برخوردار است. در اين شرايط زني که 3 يا 4 سال بزرگتر از شوهرش است، معمولاً در برابر موضع مرد کوتاه مي آيد و مي کوشد مطيع باشد. در صورتي که هر چه اين تفاوت سني افزايش يابد، حس مادري، خواهر گونه و يا سرپرست در زن بيشتر مي شود. مثلاً زني که 15 سال و يا بيشتر از همسرش بزرگتر است، همواره همانند مادر يا خواهر بزرگتر با شوهرش برخورد مي کند.
خانم کارمندي مي گفت: «با کسي ازدواج کردم که 10 سال از من کوچکتر است. همه مي گويند جاي پسرت است و به او هم مي گويند که با مادرت ازدواج کرده اي. شايد حق دارند. ولي ما با هم خوشبخت هستيم و 7 سال است که زندگي مي کنيم. تمام خرج تحصيلش را خودم دادم و براي دکترا گرفتن فرستادمش خارج از کشور. مي گفتند اين کار را نکن مي رود و ديگر بر نمي گردد؛ ولي همسرم رفت دکترايش را گرفت و برگشت و با هم زندگي مي کنيم. الان حرف هاي مردم کمتر شده؛ ولي هنوز وقتي ما دو تا را با هم مي بينند تعجب مي کنند.» تمام اين مسائل زماني کنار هم جمع شده، باعث مي شوند کارشناسان نظرات مختلفي را ارائه دهند؛ هر چند اين نظرات در آخر به نقطه اي مخالف ختم مي شود و گويي هنوز عُرف جامعه و مردم آن را قبول ندارند.
دکتر قرايي مقدم در اين خصوص مي گويد: «شايد چنين ازدواج هايي نکات مثبتي هم داشته باشد مثل اداره زندگي از سوي زني آگاه و مديره. ولي کنار اين نکات مثبت، اين نکات منفي است که خود نمايي مي کند زيرا اگر خود فرد پذيراي شرايطش باشد، تا اندازه اي مي تواند نگاه جامعه و مردم را تحمل کند و تأثيرات منفي اين برخوردها هميشه در زندگي خانوادگي آنان بروز مي يابد.» در هر حال، با نگاهي مي توان خانواده هايي را يافت که با بزرگتر بودن زنان از شوهرانشان، زندگي هايي شاد و زيبا دارند.
آقاي که کارمند فرودگاه است مي گويد: «روزي که مثل هميشه مشغول چک کردن يکي بودن شناسنامه ها با هويت مسافر بودم، ديدم زن و مرد مو سپيدي شناسنامه هايشان را دادند. مرد 5 سال کوچکتر از زن بود. با خنده گفتم: پدر جان خانمت که 5 سال بزرگتر است. پيرمرد لبخندي زد و گفت: مگر چه عيبي دارد، عوضش خانمم هنوز شاداب تر و جوان تر از من مانده، مگر نه؟!
فاصله سني چقدر مهم است ؟
چه كنيم كه خانواده اي با دوام و مستحكم داشته باشيم؟
اين سئوالي اساسي است كه هر جواني در آستانه ازدواج مصمم به يافتن پاسخ آن است ، گرچه پاسخگويي به آن بعد از ازدواج هم داراي اهميت است. جالب است كه بدانيم جواب شرع ، عقل ، علم و عرف به اين سؤال يكسان است. و آن يك كلمه يعني " كفو همديگر بودن " است. كفو هم بودن دو همسر يعني تناسب، همشأني و همطرازي و در اصطلاح عرف يعني با هم جور بودن.
ازدواج پيوند بين دو انسان و دو خانواده است كه اجزاء اصلي و اساسي آن ، زن و مرد مي باشند و هر قدر بين اين اجزاء و عناصر هماهنگي ، تناسب و سنخيت بيشتري باشد. آن پيوند استوارتر ، مستحكم تر، پرثمرتر و لذت بخش تر خواهد بود. و به تعبير "فلسفه السنخيه عله الانضمام" ، سنخيت و همتايي سبب جذب و پيوند است . به عكس ، هر چه اين تناسب و هماهنگي كمتر باشد، زندگي سست تر، تلخ تر، كم ثمرتر و ناپايدارتر خواهد بود. علم و تجربه گوياي آن است كه علت اساسي بيشتر ناهنجاري ها و ناسازگاري هاي زندگي زناشويي ، عدم تناسب و ناهماهنگي بين زن و شوهر است، بنابراين شناخت اموري كه موجب هماهنگي و تناسب بين زوجين است ضروري و لازم مي باشد و به هيچ وجه نبايد اين مسئله را به بعد از ازدواج موكول كرد. يكي از امور مسئله تناسب و هماهنگي در سن زوجين است. لزوم تناسب سني از اطلاق آياتي مثل " فانكحوا ما طاب لكم من النساء " همسري مورد پسند و دلنشين انتخاب كنيد، استنباط مي شود. همچنين در روايات اسلامي به صراحت ، هم كفو بودن مطرح شده است. پيامبر اسلام مي فرمايد: با همسان و هم شأن خود ازدواج كنيد.
مي توان گفت اسلام معيار و دلايل هماهنگي در سن را به عقل و عرف و علم سپرده است. اگر فرد به تجارب فراوان و واقعيت هاي موجود در جامعه و استدلال هاي علمي در اين مسئله نظري بيفكند به راحتي پي خواهد برد كه همسر دلنشين و مورد پسند همسري است كه داراي هماهنگي و تناسب سني باشد. قابل توجه است كه كفو هم بودن از نظر سن، تفاوت در سن است نه تساوي ؛ زيرا اين تفاوت در آفرينش مرد و زن در مورد سن بلوغ قرار داده شده است.
در مطلب ذيل ابعاد مسئله مورد نظر از ديدگاه علم و عرف مورد بررسي قرار گرفته است:
فاصله سني مناسب ميان زن و شوهر را مي توان 4) 3 سال در نظر گرفت. البته اين بدان معنا نيست كه اگر يكي دو سال به اين سنين افزوده و يا از آن كاسته شود، حتماً نبايد ازدواجي انجام گيرد. شايد بتوان گفت كه اگر تمام زمينه ها بررسي شده باشد و مشكل خاصي ديده نشود، مي توان فاصله سني را به ديده اغماض نگريست، ولي در عين حال بهترين و مناسب ترين فاصله سني 4) 3 سال است. طبيعي است كه اگر ساير شرايط ، مناسب نباشد، باز هم ازدواج نمي تواند موفق باشد.
بارها با خانواده هايي مواجه مي شويم كه فاصله سني زوجين حتي به 25، 20، 15، 13 سال و سال هاي بين اين ارقام بالغ مي شود و با يكديگر مشكلات عديده اي دارند . ما دراينجا به بررسي معايب ازدواج هايي مي پردازيم كه فاصله سني بين زن و شوهر در آنها زياد است.
1) مشكل عدم درك مطلوب يكديگر
وجود فاصله سني زياد موجب آن مي شود كه زن و شوهر نتوانند به خوبي يكديگر را درك نمايند. فردي با داشتن بيست سال سن بيشتر ، طبيعي است كه مي تواند از تجارب بيشتري برخوردار باشد يا لااقل مي تواند چنين احساسي داشته باشد. لذا اين مسئله زمينه اي فراهم مي كند كه شخص ارزش لازم را به نظرات فرد كوچكتر ندهد يا طرف مقابل بيش از اندازه احساس كوچكي نمايد و هميشه در حال اضطراب و تشويش باشد و بالاخره از اداره زندگي درمانده شود و همين مورد زمينه عدم تفاهم را به وجود مي آورد كه خود سبب پديد آمدن مشكلاتي عظيم در روابط زناشويي خواهد شد. اينان اغلب در وضع و موقعيتي هستند كه توافق روحي ندارند و نمي توانند مسائل و مواضع يكديگر را درك كنند.
2) عدم تناسب در تواناييهاي جسمي
وقتي كه فاصله سني بين زن و شوهر زياد باشد، هر يك در دوره اي از زندگاني به سر مي برند كه به لحاظ قوت و توان با همسر خود تفاوت هاي عمده دارند. مثلاً زني كه هفده سال دارد ، در دوران جواني به سر مي برد و همسر او كه در 35 سالگي است، به مرز ميان سالي نزديك شده است. يكي غالباً فعال است و ديگري زودتر خسته و در اوقاتي منفعل مي شود، گاه اين خستگي و انفعال از طرف همسر جوان به خوبي مورد تجزيه و تحليل قرار نمي گيرد و به حساب كم كاري گذاشته مي شود، يا به عنوان شانه خالي كردن از زير بار مسئوليت مطرح مي گردد، و وقتي كه با اين عنوان طرح مي نمايد، طبيعي است كه طرف مقابل احساس ناراحتي مي كند و ممكن است اين امر عاملي براي برانگيختگي او شود و در نتيجه محيط امن خانه تبديل به فضايي ناامن و غير قابل تحمل شود. در حالي كه مرد قصد شانه خالي كردن از مسئوليت را ندارد ولي از طرف همسرش متهم به تنبلي و بي مسئوليتي مي شود و از آنجا كه در چنين مواردي مرد تنبلي را نمي پذيرد، مجادلاتي در مي گيرد.
3) انعطاف پذيري كمتر فرد بزرگتر
وقتي دو جوان با يكديگر زندگي مي كنند ، به دليل جواني انعطاف پذيري بيشتري دارند. فرد در سنين پايين تر چون نهال جوان است، امكان تغيير فراواني را دارد. اما درختان ، مجال كمتري براي تغيير باقي گذاشته اند.
همين امكان تغيير و تحول است كه ما را به ياد كلام گهربار پيامبر اسلام (ص) مي اندازد كه فرمود : بيشتر كساني كه به من ايمان آوردند، جوانان بودند.
وقتي كه دو نفر جوان با هم ازدواج مي كنند ، براي دست يافتن به سازگاري تلاش مي كنند به نظر همديگر توجه مي كنند و خود را طوري تطبيق مي دهند كه مورد پسند ديگري واقع شوند و بدين ترتيب رضايت طرف مقابل را جلب نمايند، حال آنكه با افزايش سن، انعطاف آدمي كاهش مي يابد و همين امر در زندگاني مشترك معضل آفرين است.
4) پيدا شدن سوءظن
گاه وجود فاصله هاي سني زياد باعث مي شود كه زوجين سوء ظن هايي نسبت به يكديگر پيدا كنند و ممكن است حتي نتوانند دلايلي هم براي اين گونه افكار ارائه نمايند.
5) عدم ارضاي غرايز
يكي از اهداف ازدواج ، ارضاي غرايز است و اين خود مي تواند عامل مؤثري در تداوم زندگي خانوادگي باشد. اما در سنين بالا، به لحاظ غريزي افول مي نمايد، به نحوي كه زوجين نمي توانند موجبات رضايت يكديگر را در روابط زناشويي به نحو مطلوب تأمين نمايند و همين امر ممكن است موجبات درگيري را فراهم آورده ، محيط خانواده را متشنج كند. اين مسئله در موارد چشمگيري به بروز افسردگي در زنان جوان مي انجامد و در برخي از زناني كه خويشتندار و باتقوا نباشند، گرايش به انحرافات و لغزشها ديده مي شود.
6) امر و نهي پيوسته ي فرد بزرگتر
در چنين خانواده هايي فرد بزرگتر به دليل داشتن تجربه، خود را ملزم مي داند كه مدام به همسر خود امرو نهي كند و امر و نهي بيش از حد- كه هميشه مبتني بر حق نيست، بلكه سليقه نيز در آن سخت مداخله مي كند - موجبات ناراحتي همسر را فراهم مي آورد. فرد بزرگتر احساس مي كند كه بايد فرد كوچكتر را تربيت كند و حال آنكه او انتظار دارد كه با همسر زندگي كند، نه آنكه همسر وي نقش پدر و مادر را بر عهده گرفته، به امر و نهي و تربيت وي مبادرت نمايد. البته زن و شوهر بايد براي تكامل وتعالي يكديگر تلاش كنند و در مواقع ضروري به امر به معروف و نهي از منكر يكديگر بپردازند.
7) كمرويي با همسر
يكي از مواردي كه در اين گونه خانواده ها ديده مي شود، اين است كه فرد كوچكتر دچار نوعي كمرويي رنج آور است و نمي تواند به راحتي مشكلات خود را با همسر خويش در ميان بگذارد. لذا حرف هاي ناگفته در اين خانواده ها بسيار است و مجال مناسبي براي طرح آنها وجود ندارد. سخنان ناگفته بر دل فرد رنجيده سنگيني مي كند و گاه به فضاي بيرون از خانه كشيده شده، براي ديگران مطرح مي شود و اين امر مورد قبول و پذيرش فرد بزرگتر نيست. زيرا او فكر مي كند كه همسرش اسرار خانواده را به بيرون از خانه برده ، براي اين و آن نقل مي كند و اين خود موجب بروز اختلافات تازه اي مي شود و اگر فرد كوچكتر دردها را بازگو نكند، آنها بر روي هم انباشته شده ، او را افسرده مي كند. در حالي كه درد دل كردن به آرامش فرد كمك مي كند و او از اين كه همسري دارد كه به درد دلهاي وي گوش مي دهد، احساس آرامش مي كند، زيرا خوب شنيدن درد دلها بخشي از تسكين آلام است و بدين ترتيب فرد به پالايش رواني دست مي يابد. وجود چنين فضايي در خانواده ضامن سلامت و بهداشت رواني زوجين است. وجود كمرويي بسيار و رنج آور مانع بيان دردها شده ، چون تخليه رواني صورت نمي گيرد، سلامت رواني فرد كوچكتر در معرض خطر قرار مي گيرد. خانم جواني مي گفت: همسرم سالها از من بزرگتر بود و من هميشه با وي رودربايستي داشتم. از وي سؤال شد : تا كي با همسرت رودربايستي داشتي؟ او گفت: تا دو ساعت قبل از مرگ شوهرم.
8) دادن امتيازات بيش از حد
در اين نوع خانواده ها ، معمولاً مشكل ديگر اين است كه فرد بزرگتر براي اين كه فرد كوچكتر را جذب كند و زندگي تداوم يابد، بايد مدام به او امتيازاتي بدهد كه وي را به دوام زندگي دلگرم كند. اما هر كس قادر نيست كه مدام چنين امتيازاتي بدهد ، زيرا گاه دادن اين نوع امتيازها براي فرد بزرگتر غير قابل تحمل و يا غير ممكن مي گردد و بدين ترتيب از انگيزه طرف مقابل براي ادامه زندگي مي كاهد. از سويي طرف كوچكتر كه از نقطه ضعف همسر خويش اطلاع يافته درصدد اخذ امتيازهاي بيشتري بر مي آيد و تقاضاهاي فراوان جواني پر انرژي و توانا ، اختلافات خانواده را تشديد و جو ناامني را بر خانه حكمفرما مي كند و بدين ترتيب خانواده اي نابسامان شكل مي گيرد كه كشمكشهاي ناشي از آن، از ارزش والدين در نزد فرزندان مي كاهد و در نتيجه تأثيرات تربيتي آنها را نيز كاهش مي دهد.
9) ترس و ناامني
در مواردي هم ديده مي شود كه فرد كوچكتر ، دچار ترس و و حشت مي شود و اين هنگامي اتفاق مي افتد كه مرد خانواده از سن و سال بيشتري برخوردار است.
خانمي مي گفت با اينكه چند ماهي از مرگ همسرش نگذشته بود، و چندان متأثر هم به نظر نمي رسيد. وقتي از اختلافات خانوادگي و تأثيرات منفي آن بر روي فرزندانش سخن مي گفت، به تفاوت سني زياد خود با همسرش اشاره كرد و گفت : روزي كه ازدواج كردم سيزده سال بيشتر نداشتم، در حالي كه شوهرم در آن روزها سي ساله بود و من از ديدن او سخت دچار وحشت شده ، پيوسته از او مي ترسيدم و اين ترس و ناامني تمامي وجودم را پر كرده بود و تا زمان مرگ او نيز وجود داشت، اين ترس شديد همه ي آرامش مرا سلب كرده بود.
پس اگر فاصله سني ميان زوجين زياد نباشد، اين گونه ترسها كمتر ديده مي شود.
10) نتايج نامطلوب ديگر
تفاوت سني زياد بين زوجين مشكلات ديگري نيز در پي دارد كه در دوره هاي پاياني زندگاني رخ مي دهد و از آن ميان مي توان به موارد ذيل اشاره كرد:
الف- احساس پشيماني
در غالب موارد ، اين نوع ازدواجها با پشيماني همراه مي شود، زيرا مشكلات فراوان ناشي از اين نوع ازدواجها به قدري زياد و غير قابل تحمل است كه در اكثر موارد موجبات پشيماني را فراهم مي كند.
ب- بروز مشكلات غير منتظره
پيدايي مشكلات غير قابل انتظار، پيامد نامطلوب ديگر چنين ازدواج هايي است. خانمي كه همسرش را از دست داده بود و با او تفاوت سني زيادي هم داشت، اظهار مي كرد : به دليل عدم درك يكديگر، زندگاني ما سراسر پر ازمشاجره و دعوا بود. او در مورد عاقبت زندگاني اش با همسر بزرگتر از خود مي گفت: حالا كه او مرده ، پسر بزرگم مرا رها نمي كند و پيوسته به من مي گويد: بالاخره با آن همه دعوا و جار و جنجالهايي كه به راه مي انداختي كاري كردي كه پدرم بميرد و در واقع تو پدرم را كشتي ومن هر چه مي گويم مرگ پدر به دعواهاي ما ربطي ندارد از من نمي پذيرد و با من سر اين موضوع درگيري پيدا كرده است، يعني تا وقتي كه همسرم بود ، با او دعوا مي كرديم و حالا پسرم جاي او را در دعوا و مشاجره گرفته است.
ج- جرم زايي فرزندان
مشكل ديگري كه در اين گونه ازدواجها ديده مي شود ، اين است كه امكان جرم زايي در فرزندان آنها بيشتر از مواردي است كه زوجين فاصله سني مناسبي با يكديگر دارند.
د- طلاق
معضل ديگري كه گاه در خانواده هايي كه تفاوت سني زوجين زياد است ديده مي شود ، مسئله عدم تحمل يكديگر و وقوع طلاق است و در نهايت مي توان گفت كه مشكلاتي نظير عدم درك يكديگر ، نداشتن تفاهم ، عدم انعطاف پذيري كافي و عدم ارضاي غرايز ، گاه به عنوان موانعي جدي بر سر راه تداوم زندگي تلقي مي شوند و طلاق كه مرگ اجتماع كوچك خانواده است ، رخ مي دهد.
توجه
با بررسي سن ازدواج در ميان قشرهاي مختلف و جوامع گوناگون در مي يابيم كه غالبا ًسن مردان در جريان ازدواج بيش از زنان است. آلن ژيرار مي نويسد : آگاهي هاي جمعيت شناسانه درباره سن همسران به هنگام ازدواج آموزنده است و مي دانيم كه بيشتر اوقات ، افرادي با هم پيوند زناشويي مي بندند كه از لحاظ سني به هم نزديك باشند. از اين رو تناسب سني را بايد به عنوان يك ضريب مهم همسان همسري كه در جامعه از اهميت والايي برخوردار است، در نظر بگيريم.
ديدگاه ديني
از نظر اسلام ازدواج كردن با تفاوت سني زياد ، امر نامشروعي نيست و آنچه در سنت پيامبر ديده مي شود، حكايت از مشروعيت اين نوع ازدواج دارد. كمالات پيامبر به عنوان انساني كامل به حدي بود كه به خوبي با حضرت خديجه (س) زندگاني كرد و در آن زندگاني معضلي به خاطر تفاوت سن و سال ديده نمي شد و از سوي ديگر خديجه (س) نيز زني با كمال و بي نظير بود. تمامي ثروت فراوان خود را در راه تبليغ اسلام صرف نمود و اولين زني بود كه به پيامبر ايمان آورد، در شعب ابيطالب با ديدن تمامي مشقت ها، به دليل علاقه اي كه به اسلام و پيامبر داشت، همه آنها را تحمل كرد و فاطمه (س) را براي پيامبر به يادگار گذاشت. پيامبر نيز به عنوان همسري باوفا هر گاه كه نام خديجه (ع) را مي شنيد اشك در چشمان مباركش حلقه مي زد، به نحوي كه اطرافيان آن حضرت ، تأثر او را به خوبي حس مي كردند.
نتيجه آن كه فقط كساني مي توانند در اين نوع ازدواج ها موفق باشند كه از رفتار پيامبر (ص) و خديجه (ع) به خوبي متأثر باشند.
امام صادق ( ع ) مي فرمايند :
العارفه لاتوضع الا عندالعارف
زن فهميده ي فرزانه بايد در كنار مرد فهميده قرار گيرد نه غير آن .
در پايان تأكيد مي كنيم كه ضمن رفع مشكلات چنين خانواده هايي از طريق مشاور خانواده بايد به دختران و پسراني كه قصد ازدواج دارند ، آموزش داد كه فاصله سني بين آنان بين سه يا چهار سال و حداكثر هفت سال باشد و اين چيزي است كه بايد در موقع راهنمايي قبل از ازدواج براي آنان تشريح نمود تا دريابند كه با فاصله سني كمتر ، مشكلات كمتري خواهند داشت، مشروط بر اين كه به ساير جنبه هاي لازم براي ازدواج موفق نيز توجه كافي مبذول دارند.
تذكر
شايد يكي از خوانندگان اين مطلب شما برادر يا خواهر گرامي باشيد كه تفاوت سني زياد با همسر خود داشته باشيد و ذهن شريفتان مشغول گردد كه اين مشكلات در زندگي ما هم بروز خواهد كرد. پس چه بايد كرد و راه حل چيست؟ نگران نباشيد ، زيرا شما با پيامدهاي تفاوت سني زياد آشنا شده ايد و با اراده و كسب راهنمايي مي توانيد از بروز مشكلات جلوگيري نماييد.
Borna66
06-22-2009, 02:36 PM
DSM-IV چيست ؟
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی، ویرایش چهارم (DSM-IV) برای تشخیص بیماریهای روانی مورد استفاده روانشناسان و روانپزشکان قرار میگیرد. این راهنما توسط انجمن روانپزشکی آمریکا به چاپ رسیده و تمام ردههای مختلف اختلالات روانی هم در بزرگسالان و هم در مورد کودکان، پوشش میدهد. این راهنما یک راهنمای نظری نیست و عمدتاً بر روی تشریح و توصیف نشانههای بیماری، آمارهای مربوط به این که کدام جنس بیشتر در معرض آن بیماری قرار دارد، سن متداول ظهور بیماری، تاثیرات درمان و رویکردهای متداول درمانی، تمرکز دارد.
ویرایش کنونی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی در سال 1994 چاپ شده و بیش از 250 اختلال روانی را فهرست کرده است. (یک نسخه بروز رسانی شده، به نام DSM-IV TR در سال 2000 چاپ شد که حاوی ویرایشهای جزئی در توصیف اختلالات است.) کسانی که در حوزه سلامت روان کار میکنند از این راهنما برای درک بهتر نیازهای بالقوه بیمار و نیز برای ارزیابی و تشخیص بیماری استفاده میکنند.
DSM-IV دارای پنج بُعد مختلف است. این رویکرد چند محوری به روانشناسان و روانپزشکان اجازه میدهد که ارزیابی جامعتری از سطح کارکرد بیمار به دست آورند زیرا بیماریهای روانی غالباً بر روی حوزههای مختلف زندگی تاثیر میگذارند.
• محور 1: نشانههای بالینی
این محور به توصیف نشانههای بالینی که باعث اختلال و آسیب عمده میشوند میپردازد. اختلالات در ردههای مختلف گروهبندی شدهاند، شامل اختلالات سازگاری، اختلالات اضطراب و اختلالات نافذ مربوط به رشد.
• محور 2: عقبماندگی ذهنی و شخصیتی
این محور به توصیف مشکلات بلندمدّتی که براثر اختلالات محور 1 پیش میآید میپردازد. اختلالات شخصیتی باعث مشکلات عمده در ارتباط بیمار با جهان پیرامون میگردد و شامل اختلالات شخصیت ضد اجتماعی و اختلال شخصیت نمایشی میباشد. مشخصه عقبماندگی ذهنی، اختلال و آسیب عقلانی و کمبود در سایر زمینهها نظیر حفظ خود و مهارتهای درون فردی است.
• محور 3: شرایط پزشکی
این محور شامل شرایط جسمی و پزشکی است که میتوانند بر اختلالات محورهای 1 و 2 تاثیرگذارند یا آنها را بدتر کنند. به عنوان مثال میتوان از ایدز و ضایعههای مغزی نام برد.
• محور 4: مشکلات محیطی و روانی-اجتماعی
این محور به توصیف مشکلات محیطی و اجتماعی که میتوانند بر اختلالات محورهای 1 و 2 تاثیر بگذارند، میپردازد. از جمله این مشکلات میتوان به بیکاری، جابجایی، طلاق یا مرگ عزیزان اشاره کرد.
• محور 5: ارزیابی کلّی کارکرد
این محور به روان درمانگر اجازه میدهد تا سطح کلّی کارکرد بیمار را ارزیابی کند. روان درمانگر براساس این ارزیابی به درک بهتری نسبت به چگونگی کنش متقابل چهار محور دیگر و اثرات آنها بر زندگی فرد دست مییابد.
با وجودی که DSM-IV ابزار مهمی است امّا ذکر این نکته اهمیت دارد که تنها آنهایی که آموزش تخصصی دیده و دارای تجربه کافی باشند صلاحیت تشخیص و درمان بیماریهای روانی را دارند.
ترجمه: کلینیک الکترونیکی روانیار
منابع
"What Is the DSM-IV?", Kendra Van Wagner,
Borna66
06-22-2009, 02:36 PM
نیازها و احساسات یک مرد از همسرش
نیاز مرد است که احساس کند قوی و قدرتمند است. او می خواهد حامی زنش باشد. مرد می خواهد که دد و دیو را بکشد و زن را نجات بدهد.
مرد به این نیاز دارد که زنش نشان دهد به قدرت او برای رسیدن به خواسته هایش در زندگی احتیاج دارد.
مردها از زنان شان می خواهند به آنها احساس قدرتمند بودن بدهند. مردها می خواهند رئیس خانواده باشند. منظورم آن نوع ریاست مردان در دوران غارنشینی نیست که موی زنان را می گرفتند و آنان را با خود روی زمین می کشیدند. اما مرد احتیاج دارد که رهبر خانواده باشد.
یک مرد از زنش احترام، مهربانی، عشق و محبت می خواهد.
مرد می خواهد در نظر زنش مهمترین شخص مورد علاقه ی او باشد.
مرد به این نیاز دارد که زنش نشان دهد به قدرت او برای رسیدن به خواسته هایش در زندگی احتیاج دارد.
مرد باید نان آور اصلی خانواده باشد. هر مرد باید در نبرد و در جبهه ای پیروز شود تا به این باور برسد که می تواند اژدها را بکشد. مراقبت از خانواده و تامین افراد خانواده اش در حکم جبهه های نبرد مرد هستند.
مرد به این احتیاج دارد که تایید شود، مورد قدردانی واقع گردد، زنش به او احترام بگذارد، آن هم به این دلیل که او مردی واجد شرایط است، شوهر و پدر واجد شرایط است.
یک مرد از زنش احترام، مهربانی، عشق و محبت می خواهد.
مرد به این احتیاج دارد که زن به علائق او علاقه نشان بدهد.
مرد به این احتیاج دارد که وقتی از سر کار به خانه می آید، زنش با روی خوش از او استقبال کند.
مرد به این احتیاج دارد که زنش به روزی که او پشت سر گذاشته علاقه نشان دهد.
مرد به تشویق های زنش احتیاج دارد تا یک مرد باشد.
اقتباس از کتاب« آیین شوهرداری»
اثر: دکتر لوراسی. شلسینگر
سایت تبیان
Borna66
06-22-2009, 02:36 PM
افسردگی فصلی
همسرم علی، از دو روز قبل که از یه سفر کاری برگشته چندان سرحال نیست و دائما می گه اصلا حوصله ندارم. یه بغضی در گلوم دارم. خسته ام و .... خلاصه دیروز یه کلی امواج منفی فرستاد. من هم خیلی سعی کردم که از این حال و هوا درش بیارم چون خیلی نگرانش هستم. اما صحبت های من هم چندان افاغه نکرد. من فکر می کنم که احساسات علی عزیزم به خاطر تغییر فصل باشه و شاید هم نوعی افسردگی فصلی. (البته خدا نکنه)
به هر حال بد نیست درباره افسردگی فصلی، علایم و راهکارهای درمان اون بیشتر بدونیم تا اگر شما هم دارای این علایم هستید، به فکر درمان باشید.
افسردگی فصلی:
افسردگی فصلی که اختلال تاثیر پذیری فصلی (sad) هم نامیده می شود ، حالتی است که هر ساله در یک زمان مشخص رخ می دهد و معمولا در پاییز یا زمستان آغاز می شود و در بهار یا اوائل تابستان پایان می یابد.
علائم
کسانی که از این اختلال رنج می برند بسیاری از علائم شایع افسردگی مانند غمگینی ، اضطراب ، بی قراری ، بی علاقگی به فعالیت های روزانه ، انزواگرایی و ناتوانی در تمرکز را دارند. این افراد اغلب نشانه هایی همچون خستگی مفرط و کمبود انرژی ، نیاز شدید به خواب ، میل به شیرینی، افزایش اشتها و اضافه وزن را تجربه می کنند.
علائم افسردگی فصلی زمستانی:
- خستگی
- افزایش نیاز به خواب
- کمبود انرژِی
- افزایش وزن
- افزایش اشتها
- مشکل در تمرکز
- میل زیاد به تنهایی
علل افسردگی فصلی :
علت دقیق این اختلال کاملا مشخص نیست اما تاثیر عرض جغرافیایی بر sad حاکی از این است که اختلال فوق بواسطه تغییرات قابلیت دسترس بودن نور خورشید ایجاد می شود. یک فرضیه این است که با کاهش نور خورشید ، ساعت بیولوژیکی که خلق و خو ، خواب و هورمون ها را تنظیم می کند ، در زمستان به نوعی عقب می ماند و کندتر می گذرد.
تشخیص:
اگر دچار علائم افسردگی هستید ، حتما به پزشک مراجعه کنید. گاهی مشکلات جسمی باعث افسردگی می شوند.
اما گاهی اوقات هم نشانه های افسردگی فصلی بخشی از یک مشکل روانی پیچیده تر هستند. یک متخصص باید فردی باشد که سطح افسردگی راتشخیص داده و درمان مناسب را تعیین کند.
درمان:
تحقیقات نشان می دهد نور درمانی روش موثری برای رفع این اختلال است. گاهی داروی ضدافسردگی به تنهایی یا همراه با نور درمانی بکار می رود. بیرون بودن از خانه طی روز نیز در کاهش اثرات این اختلال موثر است همانطور که افزایش میزان نور خورشید در محل زندگی و کار مفید است.
پیشگیری:
اگر گمان می کنید علائم افسردگی فصلی رادارید ، با پزشک خود در این مورد مشورت کنید تا تحت آزمایشات و ارزیابی های لازم قرار گیرید. پزشک شما باید مطمئن شود که این علائم علت دیگری مانند نوع دیگری افسردگی یا بیماری عمده بالینی ندارند. در صورتی که تشخیص ابتلا به افسردگی فصلی در مورد شما داده شده توجه به این موارد می تواند به شما در جلوگیری از بازگشت علائم آن کمک کند:
- سعی کنید هر روز حتی هنگامی که هوا ابری است زمانی را در خارج از خانه بگذرانید.
- رژِم غذایی مناسبی داشته باشید که از مقادیر کافی ویتامین ها و مواد معدنی طبق توصیه fda برخوردار باشد. این به حفظ انرژِی بیشتر کمک میکند.
- حداقل هفته ای سه بار و هر بار 30 دقیقه ورزش کنید.
- طی ماه های زمستان با یک متخصص مشاوره داشته باشید.
- خود را از فعالیت های اجتماعی دور نکنید چراکه حضور در اجتماع در مقابله با افسردگی فصلی نقش موثری دارد.
و بالاخره اینکه با اتخاذ شیوه های سالم زندگی و روش های مناسب پیشگیرانه از هر گونه حالت کسالت بار و انزوا گرایانه و با نگاه مثبت به موهبات این فصل بی نظیر ، زمان در لذت بردن از زیبایی های آن سپری کنید.
Borna66
06-22-2009, 02:36 PM
استرسهاي كوچك آرزوهاي بزرگ
دكتر عليرضا آَشوري:
تمام مردم بهطور روزمره با حجم متفاوتي از استرس روبهرو هستند.
گاهي شدت اين استرسها بهگونهاي است كه فكر و ذهن و توان فرد را بهخود مشغول ميكند و بهعبارت سادهتر به دغدغهاي دائمي براي فرد تبديل ميشود. نمونههاي اين قبيل استرسها فراوان هستند؛ نگراني براي مشكلات مالي و اقتصادي، دلشوره براي فرزندان، استرس براي مصاديقي كه امنيت خانوادگي را به خطر مياندازد، اضطراب براي مشكلات كلان اجتماعي و... . هجوم چنين مشكلاتي براي هر كسي دغدغه و مشغوليت فكري شديدي ايجاد ميكند و شايد باعث ايجاد اختلال در فعاليتهاي روزمره فرد شود. طبعا مقاومت افراد هم دربرابر چنين مشكلاتي متفاوت است. برخي با توانايي تحسين برانگيزي با آنها روبهرو ميشوند اما بسياري تاب مقاومت ندارند و زود مقهور مشكلات ميشوند.
اما نوع ديگري از استرس وجود دارد كه تقريبا ديده نميشود و بسياري اصلا متوجه وجود آنها نميشوند، ولي وجود دارد و ميتوان گفت نقش بسيار مهمي در تشديد استرس كلي جامعه بازي ميكند؛ چيزي كه در اين مقاله از آنها با عنوان استرسهاي كوچك نام برده ميشود.
ميتوان گفت استرسهاي كوچك (مينور) به واسطه مشكلات كوچكي ايجاد ميشوند كه تا حدودي غيرقابل پيش بيني هستند و گرچه اغلب خيلي زود حل و فصل شده و حتي به سرعت از ذهن پاك ميشوند اما اعصاب خردكن هستند و تأثيري نامطلوب روي ذهن و روح بهصورت نامحسوس باقي ميگذارند. مثالهاي زيادي در اين زمينه وجود دارد كه در ادامه به آنها خواهيم پرداخت اما در اينجا بايد اشاره كنيم كه استرس مثل بسياري مشكلات مخرب ذهني، اثر تجمعي دارد و هر چه قدر بيشتر شود روي هم جمع شده و تأثير شديدتري اعمال خواهد كرد.
اين استرسهاي كوچك و درگيري ذهني ناشي از آنها ميتواند آنقدر زياد شود كه توان فرد را براي مقابله با استرسهاي بزرگتر بهشدت كاهش دهد. در واقع فرد چنان به لحاظ ذهني و جسمي با اين استرسهاي كوچك اما مداوم فرسوده شده كه ديگر تواني براي مقابله و حل مشكلات بزرگتر ندارد. در چنين شرايطي ممكن است اينطور بهنظر برسد كه با آدمي ضعيف طرف هستيم ولي شايد حقيقت چيز ديگري باشد.
به نظر ميرسد اين استرسهاي كوچك بيشترين حجم استرس موجود در جامعه را تشكيل ميدهند و شايد اگر امكان كاهش اين استرسها وجود داشت هر فردي ميتوانست با قدرت بيشتري با استرسهاي كلانتر روبهرو شود.
سوهانهاي عصبي
از صبح كه از خانه بيرون ميآييم با مشكلات اعصاب خردكني روبهرو ميشويم كه معمولا زود هم آنها را فراموش ميكنيم ولي اين مشكلات تأثير عصبي نامطلوب خود را روي ذهن ما گذاشتهاند.
اولين نمونهاي كه ميتوان نام برد و همه هم آنرا تجربه كردهاند مربوط به وقتي است كه ميخواهيد جايي ثبت نام كنيد يا از جايي تسويه حساب بگيريد. معمولا در اين شرايط از شما تعدادي مدرك ميخواهند. اگر گذارتان به چنين مكانهايي افتاده باشد ديدهايد كه اغلب مدارك مورد نياز را فهرست وار نوشتهاند و در جايي در معرض ديد گذاشتهاند. طبعا شما ميرويد و مدارك را طبق آنچه گفته شده تهيه ميكنيد.
اما وقتي براي انجام مراحل اداري مراجعه ميكنيد كارمند محترم از شما مدرك عجيب و غريبي در مايههاي كپي شناسنامه پسرعمويتان را ميخواهد(!) كه البته در فهرست مذكور اثري از آن ديده نميشود. شما 2 راه بيشتر نداريد. يا مثل اغلب مردم فقط دندانهايتان را از شدت عصبانيت روي هم بفشاريد و در حاليكه به زمين و زمان بد و بيراه ميگوييد و به خاطر وقت از دست رفتهتان ناراحت هستيد برويد و بعد از تهيه كپي شناسنامه پسرعمويتان! روز ديگري دوباره بياييد به اين اميد كه كارتان بدون حرف و حديث راه بيفتد.
اما اگر اهل دعوا و مرافعه باشيد ممكن است كارمند مورد نظر را بازخواست كنيد كه طبق كدام بخشنامه و دستور اداري از شما چنين مدركي ميخواهد. اگر چنين بخشنامهاي وجود ندارد چرا سر خود چنين مدركي ميخواهد و اگر وجود دارد چرا در معرض ديد نيست... و خلاصه اين قصه سر درازي پيدا ميكند كه گرچه امكان دارد با شكايت به رؤساي اداره، كارتان راه بيفتد اما قطعا مثل مورد اول اعصابتان بهشدت خرد خواهد شد. البته به هرحال كارتان در نهايت راه ميافتد.
راه حل پيشنهادي ما اين است كه چندان به آن چيزي كه ميبينيد اعتماد نكنيد و اگر دوست نداريد وقتتان تلف شود قبل از مراجعه تمام مدارك مورد نياز بر حسب آنچه خودتان فكر ميكنيد ممكن است مورد نياز باشد، حتي كپي شناسنامه همسايهها و
فك و فاميل را به همراه داشته باشيد و اميدوار باشيد كه مشكلي پيش نمي آيد.
اما اي كاش كارمندان محترم برخي ادارات دولتي و خصوصي مطابق بخشنامهها عمل كنند و براي از سر باز كردن اربابرجوع مدارك فضايي و افسانهاي طلب نكنند.
دومين مشكل شايعي كه ميتواند باعث استرس شود بحث شيرين حملونقل است. بدون شك رانندگان تاكسي يكي از عجيبترين اصناف كشور ما هستند كه فكر نميكنم كسي درست فهميده باشد كه اين افراد دقيقا بر چه مبنايي از مسافران كرايه ميگيرند. حتما برايتان پيشآمده كه سوار تاكسي خطي شويد. معمولا روي شيشه جلو كرايه آن خط نوشته شده است، اما وقتي ميخواهيد پياده شويد گاهي پيش ميآيد كه راننده 25 يا 50 تومان بيشتر از آن كرايهاي كه روي شيشه نصب شده از شما طلب ميكند.
علت معلوم نيست، اگر هم با راننده جر و بحث كنيد فايدهاي ندارد و او مثل ساير همكاران خود در آن مسير دلايل بسيار محكمي از قبيل بنزين، لاستيك، گراني و... را پيش ميكشد و آخر سر ميگويد آخه 25 تومن هم شد پول! اما خوب دادن پول زور كار سختي است. دادن يا ندادن اين پول در هر 2 صورت اعصاب خردكن است. تكليف مسافربرهاي شخصي كه معلوم است. (راستش راه حلي نميتوان براي اين مشكل پيشنهاد كرد. اميدوارم كه فقط اعصابتان كمتر خرد شود!)
سومين مشكل شايعي كه ميتوان به آن اشاره كرد بيقيدي بسياري از مردم در قبال جاي پارك خودرو است. در مراكز خريد شلوغ بسياري از مردم متأسفانه خودروي خود را در محل رفتوآمد يا دور زدن ساير خودروها پارك ميكنند، يا اينكه جلوي در پاركينگ پارك ميكنند و يا اينكه وقتي با بدبختي جاي پارك پيدا كرديد و منتظريد خودروي قبلي بهطور كامل از محل خود خارج شود يك مرتبه خودروي ديگري با پر رويي ميآيد و آنجا پارك ميكند و حتي به ريش شما هم ميخندد، يا اينكه خودرويي ميآيد و طوري پارك ميكند كه شما نميتوانيد از پارك بيرون بياييد و...، در اين يك مورد كه واقعاً هيچ راه منطقي وجود ندارد، يا بايد عصبانيت خود را كنترل كنيد و مثل يك جنتلمن رفتار كنيد كه آنوقت تا مدتي بايد مراقب فشار خونتان باشيد، اگر هم بخواهيد دعوا راه بيندازيد، مطمئنا وضع بهتر نميشود و حتي در بهترين حالت هم باز اعصابتان براي مدت زيادي به هم خواهيد ريخت. راه حل فقط خواهش از مردم است كه لطفا كمي، فقط كمي مراعات ديگران را بكنيد.
دارويي به نام مدارا
نتيجه طبيعي چنين رفتارهايي تشديد استرس فردي است. فردي كه دچار چنين استرسهاي متعدد اما كوچك ميشود بهطور طبيعي بداخلاق و كم طاقت خواهد شد و البته احتمالا خودش هم نميداند كه چرا تا اين حد ناراحت و بدقلق شده است. جمع شدن اين استرسهاي كوچك اما زياد بالاخره كاسه صبر هر كسي را لبريز ميكند و ممكن است او نسبت به يك اتفاق خيلي ساده واكنشي انفجاري و دور از تصور از خود نشان دهد يا اينكه در مقابل بروز يك مشكل ساده خيلي راحت از پاي درآيد.
دليل اصلي چنين اتفاقاتي ميتواند به جاي كم طاقت بودن فرد، تمام شدن ظرفيت او در برابر استرسهاي متعدد و كوچكي باشد كه در بالا فقط به 3 مورد از آنها اشاره شد. مهمترين راه كاهش اين قبيل استرسها تلاش خود ماست. اگر هر كسي فقط كمي مسئوليتپذير باشد اين مشكلات تا حد فوقالعادهاي كمتر خواهد شد
منبع : پزشکی امروز
Borna66
06-22-2009, 02:37 PM
فقر عاطفی
شهلا رحیمی زربیل:
برانگيختگي و فعاليت بيش از حد برخي كودكان ميتواند نشانه و علامتي از يك مشكل باشد. مشكلي كه از آن بهعنوان اختلال كمبود توجه ياد ميشود.
باتوجه به آثار و پيامدهاي اين اختلال بر رفتار و كردار كودك شناخت نشانهها و راههاي درمان آن حائز اهميت است اين مقاله تلاش كرده است چنين شناختي را در اختيار خوانندگان قرار دهد. با هم ميخوانيم.
كودكان كمتوجه و يا بيتوجه به سه دسته تقسيم ميشوند:
1- نسبت به مسايل اطرافشان بيتوجه و بياهميتند.
2- سريع برانگيخته ميشوند.
3- بيش فعالند.
1-كودكان دسته اول شامل:
الف- اغلب موارد در تمام كردن كارهايي كه خود شروع كردهاند با شكست و ناكامي مواجه ميشوند.
ب- غالبا به نظر ميرسد كه به موضوع مورد نظر گوش نميدهند.
ج- در نظر دادن به كار با مشكل مواجهاند.
د- در انجام فعاليتهاي مربوط به بازي نيز با مشكل روبهرو ميشوند.
2-كودكان دسته دوم شامل:
الف- اغلب قبل از فكر كردن كاري را شروع ميكنند.
ب- به طور افراطي از يك فعاليت به فعاليت ديگر ميپردازند.
ج- در نظم دادن به كار با مشكل مواجهاند.
د- نياز به نظارت و سرپرست مداوم دارند.
ر- كرارا در كلاس فرياد ميزنند.
ز- تحمل رعايت را در بازيها و فعاليتهاي گروهي ندارند.
3-كودكان دسته سوم شامل:
الف- مرتبا به اين طرف و آن طرف ميروند از روي چيزهاي مختلف بالا ميروند.
ب- نميتوانند آرام و ساكت باشند؛ مرتبا وول ميخورند، بيقراري و ناآرامي از خود نشان ميدهند.
ج- قادر نيستند براي مدتي در جايي ثابت بنشينند.
د- به هنگام خواب نيز مرتبا به اين طرف و آن طرف ميچرخند
و- هميشه در حال حركت و انجام كاري هستند و آرام و قرار ندارند، گويا به وسيله موتوري حركت داده شدهاند.
والدين لازم است بدانند در صورت مشاهده سه مورد از موارد فوق در رفتار كودكانتان ميتوانيد قضاوت كنيد كه كودك شما دچار عدم توجه شده است.
زمان بروز اين مسئله:
1- در كودكان قبل از 7سالگي قابل مشاهده است.
2- طول مدت يا تداوم اين اختلاف حداقل 6ماه است.
علل احتمالي بروز عارضه كمتوجهي كودكان يكي از سه موارد زير ميتواند باشد:
1- عوامل ژنتيكي.
2- شرايط قبل از تولد(دوران بارداري)
3- شرايط خاص زيستي(بندي)- فردي.
حال مهمترين و اساسيترين مسئله اين است كه بدانيم با اين دسته از كودكان چه بايد كرد و كدام شيوه برخورد در روند بهبودي آنان موثر واقع ميشود.
شيوههاي بهبود اختلال عدم توجه كودكان
الف- تلاش فشرده و همهجانبه ما در جهت تقويت دامنه توجه كودكان
ب- ايجاد محركهاي قوي مثلا استفاده از ابزارهاي آموزشي.
ج- توجه به نيازهاي اساسي كودكان:
نيازهاي مادي مثل خريد لباس.
نيازهاي غير مادي مثل: تفريح كردن.
د- كاهش محركهاي مزاحم:
1-جلوگيري از پرخاشگري مثل پرهيز از داد و فرياد كشيدن.
2- جلوگيري از خشونت مثل پرهيز از رفتارهاي عصباني و خشك.
3- دوري از جو ناملايم و متشنج در منزل مثل ايجاد جو مساعد به واسطه مهرباني و عطوفت.
ر- آموزش اين مسئله كه كودكان بايد ياد بگيرند ابتدا فكر كنند و بعد كاري را انجام دهند مثل قبل از پريدن از بلندي بايد فكر كنند كه ممكن است آسيب ببينند.
نمونهها
الف- تلاش همه جانبه مادر در جهت تقويت دامنه كودك(آموزش خوب گوش دادن):
مثلا در زماني كه پدر و يا مادر و يا يكي از بزرگترها در حال صحبت كردن است و كودك شما در حال بازي كردن او را صدا كنيد و با منطق و دليل و زبان خوش به او بگوييد. كار درستي نيست در زماني كه بزرگتري صحبت ميكند به حرفهايش بيتوجه باشيد. و آيا شما دوست داريد كه در زماني كه صحبت ميكنيد ديگران با تو اينچنين كنند. و موضوع مهمتر اينكه صحبتهاي او ميتواند براي شما مفيد باشد و در آينده بتوانيد از آنها استفاده كنيد.
با مثال زدن يكي از افراد شناخته شده كه فرزندانتان بدان علاقه دارد و فرد مثبت و تحصيلكردهاي است مطلب را بهتر بيان كنيد. كه اگر ميبيني فلان كس به اين مقام رسيده به خاطر اين بوده كه به حرفهاي بزرگان گوش كرده و شنونده خوبي براي حرفهاي ديگران و محيط پيرامونش بوده است. حتي ميتوانيد به وسيله وعده پاداش و تشويق، انگيزه او را براي (خوب شنيدن، خوب ديدن) بالا ببريد و بعد او را آزمايش كنيد و بدين وسيله به ميزان درك و توجه او پي ببريد. اين كودكان لازم است بياموزند كه چگونه با كمك ديگران حواسپرتيها و آشفتگيهاي ذهني خود را به حداقل برسانند.
ب- ايجاد محركهاي قوي:
1- داشتن صبر و حوصله از سوي والدين.
2- ابراز علاقه و موفقيت تحصيلي دانشآموز.
3- استفاده از ابزارهاي آموزشي.
1- داشتن صبر و حوصله از سوي والدين:
گاه پيش آمده كه موضوعي را به كودكتان ميگوييد. اما او با بيتوجهي و سر به هوايي به حرف شما، به كار خود ميپردازد براي دومين بار و حتي چندمين بار ميگوييد و او اهميت نميدهد. و شما نيز فراموش ميكنيد. در صورتي كه عكسالعملهاي فرزندان شما نبايد باعث شود تا با بيحوصلگي ميدان را خالي كنيد و كوتاه بياييد. بلكه لازم است با دقت و حوصله و شادابي و حتي با استفاده از روشهاي كودكانه و بازي موضوع را به او تفهيم كنيد. و زمينه رضايتبخشي را براي او فراهم آوريد تا با ايجاد انگيزه و خاطره خوشي از آن صحنه به درك و فهم خود در پذيرش موضوعات بپردازد.
2- ابراز علاقه و موفقيت تحصيلي دانشآموز: والدين بايد نسبت به وضع تحصيلي فرزندشان بيتفاوت نباشند. مثلا زماني كه فرزندانتان با شادي تمام نمره بالاي خود را به شما نشان ميدهند. با استقبال و خوشرويي و تشويق از نمرهاي كه او گرفته اظهار خوشنودي كنيد. و اما زماني كه نمره پاييني گرفته به سركوب، تحقير و سرزنش او نپردازيد.
-بلكه با تشويق كلامي و ايجاد انگيزه و اميدواري او را به كسب موفقيتها در آينده كمك كنيد. و متوجه باشيد كه نبايد همسن و سالان را به رخ آنها كشيد زيرا اين مسئله به جاي اينكه سازنده باشد، مخرب است.
3- استفاده از ابزارهاي آموزشي:
بهتر است والدين در مورد آن دسته از كودكانشان كه در توجه داشتن با مشكلاتي روبهرو هستند براي يادگيري و آموزش مطالب از وسايل كمك آموزشي استفاده كنند.
- استفاده از اين وسايل درك و فهم كودك را نسبت به موضوع بيشتر ميكند.
ج- توجه به نيازهاي اساسي كودكان
نيازهاي مادي:
بايد اجازه دهيد تا كودك به ميل، علاقه و سليقه خود وسايل شخصي( از قبيل كيف، كفش و ...) را تهيه نماييد.
-سعي كنيد سليقه و نظر خود را به آنها تحميل نكنيد.
- هر وسيله معقول ديگري را كه به آن علاقه دارد و تهيه آن در توان شما است و ميتواند براي كودك شما مفيد فايده باشد براي او تدارك ببينيد تا از آن استفاده كنيد.
- اجازه دهيد كودكانتان با دوستان هم سن و سال خود معاشرت كنند البته با حسن نظارت شما بر روابط آنها. رعايت اين قبيل موارد و سايل موارد باعث ميشود كه حسن اعتماد به نفس و استقلال در او پرورش يابد و بتواند در آينده مستقل عمل كند و وابسته به ديگران نباشد.
نيازهاي غير مادي:
زمينه لازم براي عشق ورزيدن و محبت كردن را براي فرزندانتان فراهم آوريد. و متقابلا بدين وسيله او را مورد عشق و محبت قرار دادهايد. بايد توجه داشته باشيد كه فرزند شما نياز به محبت دارد و بايد وجود او را سرشار عشق و محبت كنيد. بيعلاقگي و بيتوجهي به كودك اثرات زيانآوري دارد كه غير قابل جبران است. براي جلوگيري از اين پيش آمد حداقل ميتوانيد با دستورات زير او را از محبت اغنا كرده و زمينههاي كمبود را در درون او از بين ببريد. و فكر و ذهن او را معطوف توجه به خود و اطراف خود كنيد. لازم است در طول روز چندينبار به كودكان خود بگوييد تو را خيلي دوست دارم. در طول روز چندبار او را در آغوش بگيريد و ببوسيد. به او احترام بگذاريد و به شخصيت او بها بدهيد. با الفاظي چون عزيزم او را صدا كنيد و براي پاسخ دادن به او جانم و فدايت شوم را به كار ببريد.
د- كاهش محركهاي مزاحم
1- جلوگيري از پرخاشگري:
- اگر به اين نكته توجه داشته باشيم كه فرزندان ما از ما الگو ميگيرند. و در واقع آنها آينه ما خواهند بود مسلما سعي خواهيم كرد تا بهترين و مفيدترين نقشها را در منزل ايفا و اجرا كنيم پس بياييم شيوه صحيح رفتارمان را براي تربيت فرزندانمان از جزييترين رفتارهاي شروع كنيم. در حضور او در جو خانوادگي با صداي بلند صحبت نكنيم، با صداي بلند او را خطاب نكنيم، داد و بيداد نكنيم و فرياد نكشيم.
در حضور او از دعوا كردن بپرهيزيم، به همديگر طعنه نزنيم، الفاظ نادرست و ناپسند را در منزل به كار نبريم، توهينآميز و غرضدار در حضور او صحبت نكنيم. در حضور او با همديگر مهرباني كنيم صميميت و صداقت را به او بياموزيم تا او خود را با محيط آرام و مهرباني مانوس سازد.
2- جلوگيري از خشونت:
- لازم است حتيالامكان در حضور كودكانمان عصبي نشويم.
- مضطرب نباشيم.
- نگرانيهايمان را بروز ندهيم.
- حتي چهره خود را برانگيخته نسازيم.
- خشك و رسمي برخورد نکنیم.
- درگيري فيزيكي در حضور او نداشته باشيم. زيرا خشونت روح و روان كودك شما را ميآزارد و آينده او را با مشكل روبهرو ميسازد. درست است كه شما (پدر و مادر) از سركار برگشتهايد. خسته و احتياج به استراحت داريد و در همان زمان كودكتان با شلوغ كردن سرگرم بازي است و از شما نيز انتظار بازي دارد. شما به جاي استفاده از الفاظ خشن و برخورد كردن با او، با خوشرويي و استدلال از او بخواهيد كه فعلا سرگرم بازي و كار ديگري شود تا شما استراحت كنيد. به او قول بدهيد كه بعد از استراحتتان حتما با او بازي خواهيد كرد و حتما به قول خود عمل كنيد.
3- پرهيز از جو ناملايم:
پدران و مادران بايد توجه داشته باشند كه اگر با همديگر اختلافاتي دارند اختلافات خود را براي فرزندانشان بازگو نكنند.
-در حضور آنان نبايد كنايهآميز با هم برخورد كنيد هيچ كدام نبايد نكات منفي ديگري را براي كودكتان بازگو كنيد.
-كوتاهيهاي همديگر را براي فرزندتان سهوي و اتفاقي جلوه دهيد.
- نكات منفي يكديگر را توجيه مثبت كنيد و ديگري را از برچسبهاي منفي كه فرزندتان نسبت به شما داشته مبرا و تبريه سازيد.
- در حضور فرزندانتان دعوا نكنيد، حتي اگر شده به ظاهر نشان دهيد كه با همديگر مشكلي نداريد و صميمي هستيد.
ذ- آموزش تفكر قبل از انجام كار به كودكان:
كودكان و دانشآموزان مبتلا به كمبود توجه نيز ميبايست همزمان مورد توجه اصلاح و درمان قرار گيرند.
- آنها بايد بياموزند كه قبل از ارائه پاسخ به هر سؤالي و يا شروع به انجام هر كاري لازم است ابتدا تامل كنند. بالطبع براي ايجاد چنين نگرش مثبت و عادت مطلوبي در اين قبيل كودكان لازم است اين امر با نظارت مستمر والدين صورت پذيرد. رعايت اين مسئله از سوي والدين باعث ميشود تا كودك به اين موضوع عادت كند و در واقع با تقويت خودانضباطي و خويشتندارياين رفتارها را جزو عادت فردي خود كند و بدينوسيله انديشيدن و عمل كردن به كودك واگذار ميشود.
و اما دسته سوم از كودكان بيتوجه يا كم توجه بيش فعالان هستند.
همانطور كه ميدانيم عامل ديگري كه در زمينه بيتوجهي و يا كمتوجهي كودكان موثر است بيش فعال بودن آنهاست.
استفاده از روش شبيهسازي لاكپشته در مرتفع كردن اين موضوع. والدين بايد توجه داشته باشند روشي وجود دارد به نام شبيه سازي لاكپشت به اين معنا كه به كودكانتان آموزش دهيد كه بگوييد ميخواهند آرام و با طمانيه حركت كنند آرام و آهسته همچون لاك پشت، در اين روش كودك با بهرهگيري از برنامهاي جامع، منظم و هدايت شده كه مركب از فعاليتها وتمرينات گوناگون با خونسردي و آرامش است.ميآموزد كه حركت زائد و غير ضروري خود را كاهش دهد. حركت لاك پشتي، آهنگ و هدف مطلوب اين روش محسوب ميشود.
الف- استفاده از روشهاي الگويي: رفتار مطلوب بزرگسالان را براي او الگو ونمونه قرار دهيد.
ب- استفاده از روشهاي خوداصلاحي: كاهش يا اصلاح رفتار زائد و غير ضروري از طريق مشاوره رفتار خود در ويدئو. مثلا زماني كه كودكان شروع به حركات بيش فعالانه ميكنند توسط دوربين از آنها فيلم تهيه كنيد و در زماني كه آرام هستند فيلم را براي او به نمايش بگذاريد و از اين طريق علت رفتارهاي عجولانه و پر جنب و جوش را از او در فيلم بپرسيد و شروع به اصلاح تك تك رفتارهاي او كنيد.
ج- استفاده از روش نمايش و ايفاي نقش: فردي را كه بدان معتقد هستيد و رفتارهاي او را ميپسنديد براي كودكان نمونه و مثال بزنيد و از او بخواهيد كه رفتارهاي آن فرد را برايتان ايفا كنند. بدين طريق كمكم او عادت ميكند كه چنين رفتار كند، خصوصا زماني كه مورد تشويق نيز قرار گيرد.
همانطور كه واقف هستيد از ديگر مشكلات كودكان بيتوجه، عدم برقراري ارتباط اجتماعي متقابل با همسالان است. براي برقراري ارتباط اجتماعي مفيد كودكان ميتوان مهارتها و توانمنديهاي ادراكي اين كودكان را تقويت كرد. به وسيله تكرار برنامههاي آموزشي به نحوي كه تكاليف آموزشي بر روشهاي رفتاري استوار باشد. مثلا نمايش فيلم آموزشي( مطالعه گروهي دانشآموزان و يا مطالعه دو نفر كه در فيلم علاوه بر آموزش درسي آموزش رفتاري نيز داشته باشند) و تقويت رفتارهاي مثبت كودكان با افراد خانواده و يا دوستان و همسالان.
انتظار ميرود والدين اصول زير را رعايت كنند:
- صبر و حوصله وافر.
-كاهش تحركهاي زائد محيطي.
- طرح و تنظيم برنامههاي جامع و متنوع آموزشي.
- ايجاد نگرش مثبت.
- تقويت انگيزه توجه و تلاش.
- توجه به نيازهاي اساسي كودك.
- توجه به رغبت و علاقه كودك.
Borna66
06-22-2009, 02:37 PM
روان شناسی چت و کاربران چت روم ها
فضای مجازی چت روم های اینترنتی به وسیله ای برای پر کردن اوقات فراغت جوانان مبدل شده که مرزهای تازه ای در شکل گیری ارزشها و هویت یابی جوانان پیش روی آنان قرار داده است.
بررسی های محققان علوم و ارتباطات اجتماعی نشان می دهد که کارکرد غالب چت برای کاربران ایرانی جنبه فراغتی و سرگرم کننده داشته که در اشکال مثبت و منفی تسهیل کننده و جبران کننده نیازهای ارتباطی آنها در دنیای واقعی است.
گرچه در فضای چت، مرزبندی های جنسیتی روز به روز ضعیف تر می شود اما با این حال در بیشتر موارد جذابیت های جنسیتی در روابط دنیای مجازی بیش از پیش حایز اهمیت است.کارشناسان معتقدند که مجاورت طولانی با فضای مجازی می تواند به فرهنگ پذیری یکطرفه و تاثیر پذیری افراطی از هنجارها و ارزشها انجامیده و با تقویت پدیده جهانی شدن تعلقات ملی و سنتی کابران را تحت تاثیر قرار دهد.
“کامران سروش صحت” کارشناس علوم ارتباطات اجتماعی “چت روم ها” را میدان های چند کاربردی و از پرطرفدارترین عرصه های مراوده در فضای مجازی دانسته و معتقد است که چت، مرزهای تازه ای در شکل گیری خرده فرهنگها،ارزشها و هویت جوانان پدید آورده است.
وی با اشاره به عوامل تسهل کننده ارتباط در فضای مجازی چت می گوید: گمنامی، سرعت ارتباط و سیال بودن از جمله علل گرایش به چت است که در روابط جنیسیتی و دوست یابی جوانان پیامدهایی به دنبال دارد که محملی برای جستجو و ارضای کنجکاوی های آنان فراهم می آورد.
این کارشناس با تاکید بر اهمیت فضای چت روم ها در پر کردن اوقات فراغت اظهار می دارد: چت کردن در فضای مجازی، مشارکت عاطفی را جایگزین مشارکت سیاسی و معاشرت رو در روی اجتماعی کرده و نوعی رابطه غیر حقیقی را بر فضای مناسبات میان افراد حاکم کرده است که این امر پیامدهایی چون کاهش سرمایه های اجتماعی،انزوا و بریدگی از مشارکت های محسوس و عینی را در بر داشته است.
وی در توصیف چگونگی جایگزینی روابط عاطفی با روابط سیاسی و علمی درفضای چت تشریح می کند: چت کننده ها از برقراری چند ارتباط همزمان با دیگران به شدت لذت می برند، این افراد درگرفتن اطلاعات خاص از مخاطب خود پیشدستی کرده و از این طریق به یک شناسایی اولیه از مخاطب دست می یابند و امکان می یابند که از این طریق توصیف های مبالغه آمیز درباره خود بکار برده و با ابزار همدردی و همسویی با مخاطب، توجه او را به خود جلب کنند. این کارشناس معتقد است که ماهیت غیر رو در روی ارتباطات الکترونیکی اینترنتی، انگیزه بیشتری را در کاربران به ایجاد یک رابطه پشت صحنه ای که ریسک شرمندگی در آن کمتر است، ایجاد می کند.
دکتر”محمد ابراهیم برزگر” استاد روان شناس اجتماعی دانشگاه علامه طباطباطی با اشاه به دو فاکتور مورد علاقه در جوانان برای برقراری ارتباط با دیگران می گوید: “ناشناس ماندن” و “تنوع گرایی” شوق گرایش به ارتباط با چندنفر را بوجود آورده است.
وی می افزاید: در نمونه های تحقیقی بدست آمده از چند کافی نت مشخص شد که ۷۱ درصد از جوانان ۱۵ تا ۳۰ سال یک بار چت کردن را امتحان کرده اند.
وی در خصوص نتایج بدست آمده از گرایش سنجی جوانان در هفت موضوع مرتبط با چت کردن، اعلام می کند:نگاه به چت به عنوان بازی سرگرم کننده ۲۴ درصد، چت به عنوان تدوام زندگی واقعی ۱۷ ردصد، چت به عنوان وسیله ای برای ارتباط دوستانه ۱۸ درصد، چت به عنوان امکانی برای جستجو گری ۹ در صد، چت به عنوان ارتباطی نامطمئن و ناکارآمد ۲۰ درصد و چت به عنوان ابزاری برای سوء استفاده ۱۲ درصد بوده است. این استاد دانشگاه می افزاید: ۷۵ درصد چت کنندگان گفته اند که در چت کردن نقش های متقاوتی را بازی می کنند که سهم پسران در ارایه نقش غیرواقعی و تصویری نادرست از خود ۸۹ درصد و سهم دختران ۱۱درصد بوده است. برزگر بدبینانه ترین نظرات در گرایش چت گنندگان را مربوط به انتخاب همسر دانست و خاطر نشان می کند: به خاطر گسترده بودن فضا و امکان نقش بازی کردن و ارایه رفتارهای دوگانه بیشتر چت کنندگان معتقدند که محیط چت فضای مناسبی برای انتخاب همسر به شمار نمی آید که در این خصوص آقایان بیشترین بی اعتمادی به چت به عنوان ابزار انتخاب همسر دارند.
وی با اشاره به تمایل پسران به برقراری ارتباط دوستانه همزمان با چند فرد غیر همجنس تصریح می کند: بیشتر پسرها با آگاهی از وابستگی عاطفی در دختران تلاش می کنند که ارتباط خود با آنها را تا مرز آنچه حقیقتا به دنبال آن هستند، تعقیب کنند.این در حالی است که دخترها اغلب با وسواس و دقت بیشتری دوستی و رابطه پا برجا با یک فرد غیر همجنس را مدنظر دارند. برزگر می افزاید: تحقیقات جامع نشان داده که نگاه دختران به چت بیشتر جنبه تفنن و بازی دارد با این حال نکته ای که در وهله نخست در تضاد با این جهت گیری قرار دارد تعهد بیشتر به استفاده صادقانه از فضای مجازی و محافظه کاری و احتیاط بیشتر دختران در برقراری ارتباط آنلاین است. “مریم رضا زاده” و” آرزو صالحی ” از محققان علوم اجتماعی در تحقیق مشترکی که در خصوص گرایش جوانان به چت های اینترنتی انجام دادند،نتایجی را که در ذیل آمده ارایه دادند: ۸۸ درصد به چت به مثابه یک بازی نگاه می کنند، ۵۳ درصد معتقدند که چت کردن فرقی با زندگی واقعی ندارد، ۴۶ درصد معتقدند که کسانی که با آنها چت می کنند خصوصیاتی مشابه با آنها دارند، ۴۰ درصد گفته اند که شخصیت شان درچت با شخصیت واقعی شان متفاوت است، ۷۶ درصد از چت کردن احساس آرامش می کنند، ۸۳ درصد شناخت شخصیت دیگران را در چت غیرممکن می دانند، ۴۴ درصد فهمیدن احساسات و نظرات واقعی افراد در چت را غیرممکن می دانند، ۷۶ درصد در چت به مخاطب خود اعتماد ندارند، ۷۳ درصد امکان انتخاب همسر از طریق چت را مناسب نمی دانند و ۴۳ درصد معتقد به وجود دردسر در دوست یابی های اینترنتی هستند. تحقیقات این دو محقق از زاویه ایی دیگر همچنین نشان می دهد که دختران درچت کردن بیشتر مایل به شیطنت و سر کار گذاشتن هستند در همین راستا پسران در چت کردن تلاش بیشتری می کنند که اعتماد دختران را بر ای تداوم رابطه جلب کنند.
“محمد سعید ذکایی” عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در بیان انگیزه اصلی از چت کردن می گوید: توجه بیشتر چت کننده ها به مسایل فراغتی و سرگرم کننده چت روم ها بوده است و انگیزه های بعدی به ترتیب شامل پیدا کردن دوست، تازگی محیط چت و مهیج بودن آن، تفاوت شخصیت در صحنه چت نسبت به زندگی حقیقی و شیطنت و ماجراجویی عنوان شده است. این کارشناس می افزاید: در پاسخ به این سوال که با چه افرادی تمایل به چت کردن دارید، بیش از ۵۰ درصد پاسخ دهندگان گفته اند که بیشتر دوست دارند با افراد متنوع و ناشناس چت کنند و کمتر از یک سوم تمایل خود را به افراد آشنا بیان داشته اند .همچنین ۹/۹۸ درصد پاسخ دهندگان تمایل به چت کردن با افراد غیرهمجنس داشته اند و بدین ترتیب می توان گفت که فضای غالب در محیط چت روم ها گفتگوهای دوستانه جوانان غیر همجنس است که با نیت ارضای کنجکاوی، آشنایی، سرگرمی و شیطنت و ماجراجویی است. عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی در خصوص مضمون گفتگوهای چت کننده ها اعلام می کند:بر اساس تحقیقات انجام شده، بیش از ۴۰ درصد چت کننده ها به دنبال مباحث غیرجدی و پیش پا افتاده و ۲۷ درصد به گفتگوهایی برای صمیمیت و نزدیکی بیشتر و کمتر از ۲۰ درصد موضوعاتی چون موسیقی فیلم و هنر را مد نظر داشته اند. ذکایی، درباره الگوهای قابل توجه در روابط میان چت کننده ها می گوید: بیشتر جوانان کم سن و سال تر به خصوص پسرهای جوان در گفتگوهای اینترنتی مایل به صمیمیت و نزدیکی بیشتر با دوستان غیر همجنس خود هستند.
همچنین پسران بیش از دختران مایل به گپ همزمان با بیش از دو یا چند فرد غیرهمجنس بوده و تبحر و مهارت پسران درچت کردن بیش از دختران است. همچنین پسرها ترس و نگرانی کمتری از کنترل ها و شناسایی های غیرمحسوس در خلال چت کردن داشته اند.
وی اولویت سایت های مورد مراجعه پاسخگویان برای چت کردن را به ترتیب ۸۵ درصد یاهو، ۷% درصد سایت های فارسی زبان مثل بدهی دات کام و روزی دات نت و ۵/۶ درصد msn دانست.
کاریزما مشاور
Borna66
06-22-2009, 02:45 PM
مهار اضطراب
مثل یک چشم به هم زدن، ۳ ماه از سال تحصیلی گذشت، کتابها بوی تازگیشان را از دست دادند. دفترها سیاه شد و... روزهای امتحان فرا رسید. با همان حال و هوای همیشگی، انگار اضطراب و دلهره یار جدانشدنی امتحان است و درسخوان و غیر درسخوان هم نمیشناسد که وقتی از هر دانشآموزی سؤال میکنید، اولین مشکل را اضطراب امتحان میداند. یکی از اساسیترین مشکلات دانشآموزان، خانههای کوچک، جمعیت زیاد خانوادهها و عدم وجود محیطی آرام و مناسب برای درس خواندن خصوصا در روزهای امتحان است. آیا در این خانههای کوچک و با تلویزیون دائما روشن و احیانا بارفت و آمد مهمانان، میتوان برای درس خواندن تمرکز داشت؟ به راستی در خانههایی با یک یا ۲ اتاق، چگونه میتوان شب امتحان با چراغ روشن تا صبح درس خواند؟
در این گزارش به مشکلات دانشآموزان یکی از مدارس، در روزهای امتحان پرداختیم. در یکی از مدارس راهنمایی دخترانه به سراغ چند دانشآموز که در هوای سرد پاییزی در حیاط مدرسه دور هم جمع شدهاند و مشغول درس خواندن هستند میروم و از امتحاناتی که پیش رو دارند، از چگونگی آماده شدن برای امتحان و مشکلاتی که در این روزها با آن روبهرو هستند، سؤال میکنم. سهیلا جعفری، دانشآموز کلاس دوم راهنمایی که زودتر به مدرسه آمده تا اشکالات درسی دوستانش را برطرف کند، میگوید:« من دوست دارم تنهایی درس بخوانم، به همین دلیل میروم در اتاق و تنهایی بلند بلند مطالب درسی را برای خودم تکرار میکنم، فکر میکنم دارند از من فیلمبرداری میکنند و من بهعنوان معلم یک کلاس، درس را برای بچهها توضیح میدهم یا اینکه به پشت بام خانه میروم و تو هوای آزاد درس میخوانم، آن موقع فکر میکنم یک نفر روبهرویم نشسته. مثلا اگر تاریخ میخوانم فکر میکنم یک تاریخدان روبهرویم نشسته است، من از خودم سؤال میکنم و بعد جواب میدهم و خیلی خوب درسهایم را یاد میگیرم.» از سهیلا میپرسم،خیلی از دانشآموزان در خانههایی کوچک زندگی میکنند و شاید بعضیها فقط یک اتاق داشته باشند، فکر میکنی آنها برای درس خواندن چه مشکلاتی دارند و برای مقابله با این مشکلات چه باید بکنند؟
با لحن شیرینی میگوید: «درست است که ما در خانه چند تا اتاق داریم اما من هم چند تا خواهر و برادر دارم که آنها هم مثل من درس میخوانند، پدرم تلویزیون را که روشن میکند، سر و صدا زیاد می شود، اما به هر حال، آدم باید از هر امکاناتی که دارد خوب استفاده کند. یکی از معلمهای ما میگفت:« من یک شاگرد داشتم که در حمام خانه درس میخواند.» البته مدرسه ما هم سعی کرده به بچههایی که مشکل دارند کمک کند، پارسال موقع امتحانات گفتند هر کس در خانه نمیتواند درس بخواند، جمعهها میتواند به یاد مدرسه بیاید و در حیاط و کلاسهای مدرسه درس بخواند.» سهیلا که شاگرد زرنگی است، راه حلی هم برای مقابله با اضطراب شب امتحان پیشنهاد میکند:«من هم اضطراب داشتم اما یک بار خواهرم به من گفت: وقتی برگه امتحان را میگیری، یک دفعه همه سؤالها را نگاه نکن، بلکه یکی یکی از بالا به پایین سؤالها را بخوان و جواب بده، این طوری وقتی میبینی میتوانی سؤالها را جواب بدهی، اضطرابت کمتر میشود.»
فائزه کوچکی همکلاسی و دوست سهیلا که کنارش ایستاده در باره نحوه خواندش میگوید:«من قبلا همینطوری درس میخواندم، مطالب را برای امتحان حفظ میکردم، ولی بعد از امتحان، زود از یادم میرفت، اما خواهرم یک روش خوب به من یاد داد، حالا مطالب درس را کمکم میخوانم و خلاصهنویسی میکنم و با این روش مطالب خیلی خوب یادم میماند، مثلا درس هفته پیش، الآن خوب یادم هست. فائزه برای درس خواندن در خانه مشکلی ندارد:«ما دو تا اتاق داریم، یکی بزرگ، یکی کوچک. در خانه ما فقط من محصلم، برای همین برای خواندن به اتاق کوچک می روم. معمولا هیچکس به آن اتاق نمیآید، وقتی درسم را خواندم، میروم آن یکی اتاق تا خواهرم ازمن بپرسد.» و در ادامه میگوید:« خانه ما هم شلوغ بود، هر چه درس میخواندم، یاد نمیگرفتم، اما حالا با روشی که یاد گرفتهام، حتی اگر خانه ما شلوغ هم باشد، درسم را خوب یاد میگیرم.»
مهشید مظفری که تا حالا شنونده حرفهای ما بود، میگوید: « آدم هر جا که باشد باید درسش را بخواند، حتی اگر خانه کوچک باشد، بعد اگر کسی بخواهد، میتواند به آن چیزی که دوست دارد برسد.» مهشید از قانون جالبی که در ایام امتحان در خانهشان اجرا میشود، میگوید:« مادرم موقع امتحانات، تلویزیون راتعطیل میکند.» بعد از خداحافظی از بچههای درسخوان و صمیمی مدرسه راهنمایی به دبیرستان و پیش دانشگاهی که دیوار به دیوار آن مدرسه است، میروم و با دانشآموزان این مدرسه هم در مورد مسائل مربوط به ایام امتحانات همصحبت میشوم. فرزانه صبری دانشآموز مقطع پیشدانشگاهی رشته تجربی در حالی که عجله دارد به کلاسش برسد، میگوید: «مشکلات ما در ایام امتحانات زیاد است؛ مثل کمبود وقت و مراعات نکردن خانوادهها بعضی از خانوادهها رعایت حال بچههای محصلشون را نمیکنند، تلویزیون دائماً روشن است ، مهمان دعوت میکنند، بچهها را مجبور میکنند همراه آنها به مهمانی بروند.
خانهها هم کوچکند و تعداد اتاقها کم. بعضی از ما شبهای امتحان یا با چراغ مطالعه درس میخوانیم، یا چراغهای اوپن را روشن میکنیم. البته مدرسه هم کار خوبی کرده و برایمان خوابگاه تدارک دیده و هر کسی مشکل دارد میتواند برای درس خواندن از خوابگاه مدرسه استفاده کند. اما یکی از مشکلات اساسی ما، حجم زیاد درسها و تعداد زیاد امتحانات است ، اعتراض هم که میکنیم، میگویند شما پیشدانشگاهی هستید و باید زحمت بکشید. ما شبها در خوابگاه بیدار میمانیم و درس میخوانیم، بعد فردایش سر کلاس چرت میزنیم و از درس چیزی نمیفهمیم. اساسیترین مشکل، بیبرنامگی است. ما در یک روز ۴ تا امتحان داریم. ما وقتمان کم است، چون از صبح تا ساعت ۶ و ۷ بعدازظهر به خاطر کلاس فوقالعاده و تست در مدرسه میمانیم و اینجوری نه به تستهایمان میرسیم و نه به درسهای فردا. برنامهریزی درسی هم نداریم.بعضی از معلمها میگویند به روش قلمچی درس بخوانید، بعضی میگویند با برنامهریزی آموزش و پرورش پیش بروید. مجبوریم براساس هر دو روش درس بخوانیم، به همین دلیل هیچ کدام را کامل نمیتوانیم اجرا کنیم.» اما به عقیده ما یکی از بهترین راههای مقابله با مشکلات امتحان، مراجعه به مشاور مدرسه و استفاده از تجربیات و راهنماییهای او است، به همین دلیل دقایقی با خانم (فاطمه حمزهلو) مشاور دبیرستان و پیشدانشگاهی همکلام شدم.
خانم حمزهلو که ۱۲ سال است به عنوان مشاور فعالیت میکند، دلیل اصلی مشکلات دانشآموزان در ایام امتحان را طریقه نادرست مطالعه آنان در طول ایام تحصیل میداند: «بچهها عادتهای غلط و روشهای مطالعه نادرستی دارند. اگر این روشها و عادات نادرست را اصلاح کنند بسیاری از مشکلات درسی آنان حل میشود، به طوریکه بچهها عادت دارند به روش «جز به کل» مطالعه کنند به این صورت که یک قسمت درس را خوانده و حفظ میکنند و بعد به سراغ مطلب بعد میروند. در حالی که این روش نادرستی است و ما عکس این روش، یعنی روش «کل به جز» را به آنها پیشنهاد میکنیم تا با این روش، یک مطالعه ماندگار داشته باشند.» وی در توضیح این روش میگوید: «در اولین مرحله روش (کل به جزء) پیش از آنکه دانشآموز شروع به درس خواندن کند باید کل مطلب را از نظر بگذارند، بدون آنکه مطلب را بخواند، فقط ورق بزند و سرفصلها را نگاه کند. در دومین مرحله قبل از آنکه شروع به خواندن کند، در مورد آن درس برای خودش سؤالاتی را مطرح کند و هنگام مطالعه، جواب آن سؤالات را جستوجو کند.
در سومین مرحله به طور دقیق خواندن درس را شروع کند و هر مطلبی را که به نظرش مهم میرسد یادداشت کند. نوشتن نکات مهم باعث میشود مطلب یکبار دیگر در ذهن دانشآموز تکرار شود.» وی به دانشآموزان توصیه میکند: «از هیچ نکتهای بدون یادداشت کردن، نگذرند؛ البته برای یادداشتبرداری خوب و کامل و دقیق هم رعایت نکاتی لازم است، مثلا در یادداشت باید نکات اصلی را نوشت و برای کامل کردن یادداشت، از اشکال، رنگها و علامتها استفاده شود.» خانم حمزهلو در مورد مراحل بعدی این روش مطالعه، میگوید: «دانشآموز در چهارمین مرحله که دیگر یادداشتبرداری هم تمام شده، برای مرور درس، دیگر کتاب یا دفتر را نمیخواند، بلکه فقط مطالب یادداشتهای خود را به دقت مطالعه میکند و در مورد هر نکتهای که یادداشت کرده، خوب فکر میکند.
در مرحله پنجم، اگر بخشی از یادداشت خود را نمیتواند درک کند یا سؤالی برایش پیش آمده میتواند دوباره به کتاب مراجعه کرده و آن نکته را دوباره دقیق و درست یادداشت کند.
در ششمین مرحله، دانشآموز برای اینکه نکات یادداشت شده به طور دقیق و کامل در ذهنش ثبت شود، باید این نکات را با صدای بلند برای خودش تکرار کند و اینطور تصور کند که معلم کلاس است و باید درس را برای شاگردانش توضیح دهد، بنابراین اگر در خانه، تخته دارد، مطالب را روی تخته بنویسد و روی دیوار بچسباند وقتی توضیح درس تمام شد، تصور کند دانشآموزان سؤالاتی دارند و او باید به آنها پاسخ دهد. در این مرحله هیچ سوالی نیست که نتواند به آن پاسخ دهد.» حمزهلو معتقد است: مطالعه درس، قدم اول است و برای تثبیت مطالب درس در ذهن، اقدامات دیگری هم لازم است. برای اینکه دانشآموزان مطالب خوانده شده را فراموش نکنند، باید یادداشتهای خود را در زمانهای معین مرور کنند، در غیر این صورت تمام زحمتهایی که برای تهیه این یادداشتها کشیدهاند، به هدر میرود.
نگارش یافته توسط محمود قوچانی
Borna66
06-22-2009, 02:45 PM
راهکارهايي براي تقويت اراده
رسيدن به آرامش و درك زندگي پاك، يكي از مهمترين اهداف آفرينش انسان است. خداي رحمان به ما عقل و چشم و گوش و مهمتر از همه ، پيامهايش را عنايت فرمود تا « آرامش و زندگي پاك » را تجربه كنيم:
«ألا بذكر الله تطمئن القلوب». (1)
بدون خدا، زندگي رنجي است بي پايان ، « وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَه ضَنْكاًً». (2)
«كساني كه به خدا ايمان آورده و ايمان خود را به ظلم نيالودهاند ، داراي ايمني و مصونيتند و آنان هدايت يافتگان واقعي هستند» (3)
بنيامين راش، پدر روانپزشكي آمريكا ميگويد: « دين آن قدر براي پرورش و سلامت روح آدمي اهميت دارد كه هوا براي تنفس». (4)
يونگ، روانكاو ميگويد: «در مورد بيماران روحي كه از 35 سال به بالا داشتند ، حتي يك نفر يافت نميشود كه مشكل رواني او در آخرين مرحله تحليل، به ايمان مذهبي مربوط نگردد و بهتر است بگوييم كه هر فرد از آنان، به علت فقدان آن چه كه دين به اشخاص ميدهد ، بيمار شدهاند و هيچ كس از آن ها كه نظر ديني و مذهبي خويش را باز نيافتند ، واقعاً درمان نشدهاند». (5)
امام علي عليه السلام ميفرمايد: « تقوا، داروي بيماري دلهاي شما و شفاي مرض بدنهاي شماست». (6)
امام كاظم عليه السلام ميفرمايد: « لقمان به پسرش گفت: دنيا ، درياي ژرفي است كه افراد بسياري در آن غرق شدهاند و تقوا و پرهيزكاري، كشتي توست. آن كشتياي كه آكنده از ايمان باشد ، بادبانهاي آن، توكل به خدا و پاسدارش، عقل و ناخدايش، علم و فرمان آن، بردباري و تحمل است». (7)
زندگي، قانون دارد. خوشبختي، با فهم و رعايت قانون زندگي و سيهروزي، با ناديده انگاشتن قانون زندگي، حاصل ميشود.
موفقيتها به بخت و اقبال وابسته نيست، بلكه زندگي پاك را با احترام به قوانين، ميتوان در آغوش کشيد.
جوانان، دانشجويان و استادان بزرگوار، بايد بدانند كه دنياي بيخداي امروز، براي کسب موفقيت کامل و آرامش واقعي، حرف زيادي ندارد و طي دو يا سه قرن گذشته ، برخي از دانشمندان تربيتي و روانشناسان غربي توانستهاند به برخي از قوانين آن – به گونهاي ناقص – پي ببرند اما (قرآن و عترت)، ???? سال قبل، آن هم با رعايت همه عرصههاي زندگي و باور به سراي ابدي، دقيقترين قواعد را براي درك يك زندگي پاك، بيان كردند ، « من عمل صالحاً من ذكر و أنثي فهو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه». (8)
اينك براي اين كه دچار « روابط و دوستيهاي ويرانگر» نشويم ، چند قاعده را به اختصار بيان ميكنيم که در اين مقاله به اولبن مورد که تقويت اراده است مي پردازيم :
1 - تقويت اراده در انجام برنامهها
شخص با اراده كسي است كه وقتي درباره ي كاري، به خوبي تأمل كرد و آن را نافع دانست، تصميم به انجام آن ميگيرد و با فعاليت و ثبات قدم، آن را به اجرا در ميآورد (9) و در مقابل، فرد سست اراده ، با كمترين مشكلي، از انجام دادن كار، دلسرد شده ، دست از تلاش برميدارد.
شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
كسي كه ارادهاي قوي دارد ، آن چه را خواسته است، با كوشش و ثبات قدم، به دست ميآورد. شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
آسمان
راهكارهاي تقويت اراده
الف) تعيين هدف يا اهداف
انسان بايد ابتدا هدف و يا اهداف خود را در زندگي و يا كاري كه ميخواهد انجام دهد ، به طور دقيق و مشخص، ترسيم كند. طبيعي است كه اين هدف، بايد شفاف، معقول، قابل دستيابي، بدون افراط و تفريط ، مطابق توان و استعداد خود و واقعبينانه باشد نه بلندپروازانه و خارج از تواناييهاي شخص. در غير اين صورت، وقتي با مشكلات و موانع سختي روبهرو شود ، نااميد و دلسرد شده ، از ادامه كار، منصرف ميشود و خود را ناتوان و بياراده ميبينيد.
ب) شناخت تواناييها و استعدادها
همه ما در وجود خود ، از استعدادهايي برخورداريم . كافي است اين نيروها را بشناسيم و براي رسيدن به هدف، آنها را به كار گيريم.
ج) برنامهريزي
بايد براي تمام كارها و فعاليتهاي شبانهروزي، برنامهاي مدون و منظّم داشته باشيد .بدين منظور از جدولي استفاده كنيد كه در ستون افقي آن، ساعات شبانهروز و در ستون عمودي، ايام هفته را يادداشت و تمام كارهاي روزانه – خواب، استراحت، ورزش، مطالعه - را در آن درج كنيد و هر فعاليتي را در زمان خاص خود ، در جدول بنويسيد و هيچ زماني را بدون كار ، خالي نگذاريد. هر روز صبح با نگاهي به آن برنامه ، به اجراي دقيق آن بپردازيد و شبها، قبل از خواب، آن را محاسبه و ارزيابي كنيد. شايسته است همچون يك محاسبهگر جدي و قاطع ، فعاليتهاي روزانه و ميزان موفقيت خود در انجام دادن آن ها را بررسي كنيد و در صورت موفقيت، خود را تشويق و در صورت تخلّف و سهلانگاري در اجرا، خود را تنبيه كنيد.
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست.
د) اصل تلقين يا خودگوييهاي مثبت
گفتن، باور داشتن است. وقتي ميگوييم من آدم شكست خوردهاي هستم، بياستعدادم و عوض شدني نيستم، در واقع، حكم محكوميت خود را صادر ميكنيم. روانشناسي شناخت، به ما چنين ميگويد: دستور دادن، فرايند شدن است و ما را دستورات ميسازند. ما همواره با خودمان حرف ميزنيم و هفتاد درصد (70%) وقتمان با گفتوگو سپري ميشود حتي زمان خواب و ما همان ميشويم كه با خود حرف ميزنيم. سعي كنيد دستورات خوبي به خودتان بدهيد. شما با خودتان چه ميگوييد؟ فرهنگ ذهن و زبان شما، مثبت است و نيروزا و يا منفي است و نيروبر؟
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست. با تغيير نگاه ، ايدهآلها و اهداف زندگيمان به درستي شكل ميگيرند و آن گاه گام دوم، يعني تلاش مستمر و انتخابهاي عالي و فرداساز، در دنياي ما رخ خواهد داد . «إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم».
نگرشها و انديشههاي ما، مهمترين عامل تغيير به شمار ميآيند. نود درصد (90%) تغييرات خوب و بد زندگيمان، به نوع نگرش ما به رخدادهاي زندگي بستگي دارد و ده درصد (10%) آن به وقايع بيروني وابسته است.
اديسون ميگويد: « مشكل افرادي كه شكست خوردهاند و دست از تلاش برداشتند ، اين بود كه نميدانستند كه در يك قدمي پيروزياند » و ميگفت: راز توفيقم اين بود كه هرگاه براي باز كردن دري تلاش ميكردم و باز نميشد ، بارها و بارها تلاش ميكردم و با خود ميگفتم: حتماً اين كليد ، درب را در صدمين بار، باز خواهد كرد.
ه) تدريجي بودن تقويت اراده
براي به دست آوردن ارادهاي قوي و محكم، بايد به تدريجي بودن آن و نياز آن به تمرين، توجه داشت. گمان نكنيد ميتوانيد به طور دفعي و بدون تلاشي درخور، به آن دست يابيد. بنابراين، به راهكارهاي عملي زير توجه كرده، به آنها پايبند باشيد:
- هر روز صبح حداقل بيست دقيقه ، به طور مرتب و در ساعتي معين ، ورزش كنيد.
- صبحگاهان، هر زمان كه بيدار شديد ، بيدرنگ برخيزيد و از رختخواب بيرون رويد ، حتي اگر خوابآلودگي مزاحمتان است، از اتاق بيرون رويد و قدري نرمش كنيد تا خوابآلودگي از بين برود.
- در صورت امكان، چند دقيقه قبل از اذان صبح از خواب بيدار شده، نماز شب بخوانيد و اگر در آن وقت بيدار نشديد ، قضاي آن را به جا آوريد.
- مقيد باشيد هر روز تعداد آيات معيني از قرآن را تلاوت كنيد (حداقل 30 تا 50 آيه) و در صورت تمايل، در هفتههاي بعد، بر ميزان آن بيفزاييد.
- ترك گناه و مخالفت با هواهاي نفساني، نقش بسيار مؤثري در تقويت اراده و نهادينه كردن آن در درون انسان دارد.
- هرگز در كارها، نااميد نشويد و با حالتي تهاجمي، براي پيگيري و به انجام رساندن كارهاي ناقص و ناموفق، تلاش كنيد.
- كارهايي را كه به عهده ميگيريد، ناتمام رها نكنيد و آن ها را به نحو احسن و تا رسيدن به نتيجه مطلوب، ادامه دهيد و از پراكنده كاري و آشفتگي در كارها كه موجب به هم ريختگي نظام فكري ميشود ، بپرهيزيد و به فعاليتهاي خود ، تمركز و انسجام ببخشيد.
- همواره بر خداوند ، توكل كرده و در همه امور، از او استمداد جوييد. (10)
پينوشت:
1. رعد، آيه 28.
2. طه، آيه 124.
3. انعام، آيه 82.
4. مجله پيوند، ش 257، ص 34.
5. موسوي لاري، رسالت اخلاق در تكامل انسان، ص 170.
6. نهج البلاغه، خ 198.
7. كليني، اصول كافي، 1، 19.
8. نحل، آيه 97.
9. نيروي اراده نيرويي باطني براي اتخاذ تصميمات، اقدام به كار، اداره و انجام اهداف و وظـايـف است.
10. محمدرضا احمدي، پرسشها و پاسخها، دفتر هفتم .
منبع : بر گرفته از نشريه ي پرسمان
سایت تبیان
Borna66
06-22-2009, 02:45 PM
از كليد طلائي ارتباطات
مترجم: محمد رضا آل ياسين
هر كار ما نوعي ارتباط است
ما هر روز، به گونههاي مختلف با يكديگر در ارتباطيم تا انديشهها، احساسات و تمايلات خود را به يكديگر منتقل كنيم، ميزان علاقه و احترام خود را نشان دهيم و رنج و اندوه، شادماني و خرسندي و شك و دودلي خود را ديگران در ميان گذاريم.
يك ارتباط ساده يا يك مجموعه ارتباطات، خواسته يا ناخواسته، از پيش تعيين شده يا اتفاقي، فعال يا منفعل به هرحال يكي از ابزارهاي كليدي ارضاء نيازها، كسب نتايج و متجلي ساختن آرزوهاي ماست. روابط ما، مطلوب يا نامطلوب، شكل دهندهي بخش عمده اي از اوقات روزانهي ماست.
ما ارتباط برقرار ميكنيم تا: كسب اعتبار كنيم، شكوه و گلايه كنيم، به يكديگر كمك كنيم، عقايد خود را ابراز كنيم، به توافق برسيم، ناسزا بگوييم، ادب خود را نشان دهيم، هشدار دهيم، ترغيب و تشويق كنيم، فرمان دهيم، با ديگران دوست شويم، ديگران را به بفريبيم،تقلب كنيم تحسين كنيم، گپ بزنيم، معاشرت كنيم، مبادله و معامله كنيم، دست نياز به سوي ديگران دراز كنيم
از بحرانها جان سالم به در بريم، اطلاعات و اخبار را رد و بدل كنيم، از ديگران پذيرايي كنيم باز جويي كنيم، چيزي بخريم، چيزي بفروشيم.
Borna66
06-22-2009, 02:45 PM
چرا مردها بی احساس می شوند؟
اغلب مردهایی كه در معرض استرس شدید قرار دارند در خود فرومیروند ، سكوت میكنند و بیاحساس میشوند تا مسئله ی خود را به شكلی حل كنند.
از آن جایی كه طبیعت اصلی مرد ، مردانه و مذكر است برای مبارزه با استرس به این نیاز دارد كه خود را از معركه عقب بكشد و مدتی را به تنهایی بگذراند.
از آنجایی كه طبیعت اصلی مرد ، مردانه و مذكر است برای مبارزه با استرس به این نیاز دارد كه خود را از معركه عقب بكشد و مدتی را به تنهایی بگذراند. این رفتار قدرت مردانه او را تشدید و تقویت میكند. بنابراین زمان مناسبی برای رسیدگی به واكنشهای عاطفی و احساسی نیست. اغلب مردها در برخورد با استرس ابتدا با احساسات خود قطع رابطه میكنند تا بتوانند به طور عینی و منطقی با مسئله پیش آمده برخورد كنند.
زنها از این رفتار مردها به هراس میافتند زیرا اگر قرار باشد زنی با احساسات خود قطع ارتباط كند باید به قدری ناراحت باشد كه بخواهد كسی را رد كند اما این موضوع در مورد مردها صدق نمیكند در حالیكه مردها خود به خود در واكنش به استرس با احساسات خود قطع رابطه میكنند.
مرد
مرد توانایی آن را دارد كه در لحظهای در خود فرو برود و سكوت اختیار كند به همین شكل میتواند در لحظهای از این حال خارج شود.
وقتی مردها متعادلتر میشوند برای آن ها صحبت درباره ی اینكه از چه موضوعی ناراحت بودند سادهتر میشود.
وقتی مرد از دنیای سكوت و تنهایی بازمیگردد ممكن است حرفی برای گفتن نداشته باشد زیرا ممكن است به این نتیجه رسیده باشد كه دلیل و موضوعی برای ناراحت شدن وجود ندارد. در اغلب موارد وقتی مرد از سكوت و انزوا خارج میشود و میگوید كه همه چیز خوب و عالی است ، بهتر است زنش به این گفته او اطمینان كند و در شرایط آرام قرار بگیرد.
همسر
زنها را درك كــنید
وقتی مرد ، زمان كافی برای درك كردن احساسات و نیازهای همسرش صرف نمیكند ، زن به سادگی سردرگم میشود و امكان اینكه واكنشی شدید و بیتناسب نشان دهد ، افزایش مییابد.
وقتی زنی احساسات خود را با شوهرش در میان میگذارد اگر شوهر به حالت انفعالی به صحبتهای او گوش فرا دهد و امیدوار باقی بماند كه به زودی حرفهای زنش تمام خواهد شد ، روی او اثر میگذارد و بر ابهامات یا ناراحتیهایش میافزاید.
وقتی زنها تصمیم میگیرند مانند مردها رفتار كنند و به منطق بیش از احساسات خود بها بدهند ، گیج و سردرگم میشوند. به خصوص اگر قرار باشد زیر فشاری برای تصمیمگیری باشند. معمولا وقتی زنی سردرگم است، میخواهد تصمیمی بگیرد در این زمان او بیش از هر چیز به آرامش نیاز دارد و باید آرام بگیرد و احساساتش را مرور كند. در این زمان است كه میتواند به راحتی تصمیم بگیرد. وقتی مردی برای درك كردن زنش به حرفهای او گوش میدهد خود به خود متعادلتر میشود و زن زمانی متعادلتر میشود كه بتواند حرفها و احساساتش را بازگوید و این تنها زمانی میسر است كه مردها بتوانند زبان تكلم زنها را بیاموزند و زنها هم به طریقی سخن بگویند كه مردها میل به شنیدن داشته باشند.
منبع : بر گرفته از سایت سیمرغ – با تغییر
Borna66
06-22-2009, 02:46 PM
با اعتدال رفتار کنید
اندیشیدن به جنبههای مثبت زندگی، کمتر فکر کردن درباره مسائل منفی، از هر لحظه خود لذت بردن و... از جمله راههای درمان تفکر منفی است.
تفکر منفی بیماری مهلکی است که ذهن، احساسات و جسم انسان را مبتلا میسازد اما در مقایسه با بیماریهای لاعلاج یا مهلک، درمان پذیر است.
آیا تاکنون برایتان پیش آمده که با صدای کشیده شدن ناخن بر روی تخته تا چند لحظه احساس ناراحتی کنید. افکار منفی نیز مانند همان صدای ناخن بر روی تخته است. افکار روی احساسات ما تاثیر میگذارند. نسبت به چیزی که آن را دوست دارید یا از آن متنفرید چه احساسی دارید؟
مجبور نیستید که آگاهانه احساسات خود را تغییر دهید. کافی است افکارتان را تغییر دهید تا احساساتتان به سرعت از آن تبعیت کند. به درستی که افکار روی ذهن، جسم و احساساتمان تاثیر میگذارد. افکار مثبت خوشی و خوشبختی را برای ما به ارمغان میآورد و افکار منفی برایمان از خود احساس بیارزشی و شوربختی به جای میگذارد.
این نوشتار در پی برون رفت از افکار منفی و راههای رسیدن به زندگی مثبت است .
برای بسیاری از اشخاص تفکر منفی یک عادت است؛ عادتی ناپسند که به مرور به اعتیاد میانجامد این هم مانند الکلیسم، پرخوری یا مصرف موادمخدر، نوعی بیماری است. بسیاری از مردم از این بیماری رنج میبرند. زیرا تفکر منفی برای جسم، ذهن و احساسات اعتیادآور است. اگر یکی از آنها به شما نرسد، دیگران در صف انتظار میکشند. بدن به هجوم موادشیمیایی که در اثر واکنش جنگ و گریز به جریان خون وارد میشود اعتیاد پیدا میکند گاه ارتعاش و تحریک ناشی از تفکر منفی بسیار زیاد و پرمقدار است. بعضیها در اثر هجوم آدرنالین بیهوش میشوند. ذهن به درست بودن و انجام دادن کارها معتاد میشود و بسیاری از اشخاص دوست دارند که بدانند در جواب به این سؤال که از میان خشنودی و کار درست کدام را باید انتخاب کنند؟ مدتها فکر میکنند و جواب به این سؤال برایشان آسان نیست. احساسات انسان، تحت تاثیر افکار منفی به آن معتاد میشود. ممکن است احساسات خوشایندی نباشد. با این حال از ملامت و دلتنگی هنوز فاصله دارد. در معرض تحریک بر شدت تقاضای احساس اضافه میشود و دیری نمیپاید که حتی بیش از اندازه هم کفاف نمیدهد. مانند هر اعتیاد دیگر، با تفکر منفی نیز باید با تعهد در قبال زندگی، با صبر و شکیبایی، با نظم و انضباط برای بهبودی مصمم بود. البته با علم به اینکه بهبودی تنها با رعایت اصول امکانپذیر میشود.
● قدرت خلاقه فکر
افکار، قدرت زیادی دارند. ساختهها و پرداختههای انسان، با شکوه یا وحشتناک، در ذهن و با اندیشیدن شروع میشوند. بدون اندیشه، بدون فکر و تفکر اتفاق نمیافتد. موقعیت کنونی ما ناشی از عمری اندیشیدن منفی یا مثبت است. اگر میخواهید از کیفیت اندیشههای خود باخبر شوید به زندگی خود رجوع کنید و ببینید که در چه موقعیتی هستید. نتیجه را ببینید؛ اگر از بخشی از زندگی خود راضی هستید، تفکری که در آن بخشی از زندگی به کار بردهاید مثبت بوده است، اگر از بخشهایی از زندگی خود ناراضی هستید در این صورت احتمالش است که اندیشه شما در آن بخش منفی بوده باشد.
افکار مثبت، نتایج مثبت تولید میکند مانند؛عشق، توجه، محبت، سلامتی، ثروت، خوشبختی، موفقیت، تنعم و غنا. افکار منفی نیز نتایج منفی بر جای میگذارند مانند؛ بیتوجهی، بیتفاوتی، ناراحتی، فقر و فلاکت، ترس، فقدان و بیزاری.
درباره اینکه چگونه اندیشههای منفی به بیماریهای خطرناک منجر میشوند، نمونههای زیادی وجود دارد. همه ما در زندگی فهرستی از ناکامی و مصیبت داریم که تحت تاثیر آن به این نتیجه میرسیم که زندگی دیگر ارزش زیستن ندارد. بعضیها در معرض یک یا دو مصیبت و تراژدی در زندگی به این نتیجه میرسند که زندگیشان را فایدهای نیست. جمعی دیگر، در برخورد با مسائل و مشکلات روزانه اینگونه واکنش نشان میدهند که« چه فایدهای دارد؟»، «چرا این قدر زحمت بکشم؟»، «چه کسی اهمیت میدهد» انباشته شدن طرز تلقیهایی از این قبیل به مرور و طی سالها به این باور منتهی میشود که زندگی زحمت بیفایده است.
با توجه به خلاقیت اندیشهها، نگرانی ما درباره یک بیماری به خصوص میتواند آن بیماری را در ما ایجاد کند. از قدیم ضربالمثلی هست که میگوید: «از هرچه بترسی به سرت میآید.» دانشجویان پزشکی و روانشناسی اغلب نشانههای بیماری بیمارانشان را در خود احساس میکنند و در مواقعی عیناً به بیماری آنها مبتلا میشوند. اندیشه «بلای جان من سرطان است» هر بار که سرفه میکنید ممکن است به عنوان یک دعوت یا یک دستورالعمل هدایتکننده به حساب آید.
● ببین هرچه گفتم درست بود!
راه دادن افکار منفی به ذهن و جسم، روش بسیار فلاکتباری برای زیستن است. شبیه آن است که بمبی به سر خود ببندیم و به ما بگویند که این بمب ممکن است هر لحظه منفجر شود. زندگی با افکار منفی و اندیشه مرگ کردن هم چنین مفهومی را دارد.
آیا وقتی اندیشه منفی به بیماری مهلک فرصت ورود به بدن را میدهد دیگر نمیتوان فکری به حال آن کرد؟ آیا میتوان مانعی بر سر راه پیشرفت بیماری قرار داد؟ کارشناسان روانشناسی معتقدند میتوان پیشرفت بیماری را سد کرد. البته مسئله خوشبینی عاجزانه نیست، اما آنها بر این باورند که میتوان اقداماتی صورت داد.
در این مورد پی – دی – اسپنسکی روانشناس میگوید: «عجیبترین و جالبترین حقیقت درباره احساسات منفی این است که مردم به راستی آنها را ستایش میکنند.»
چرا از قدرت ذهن برای ایجاد یک واقعیت منفی استفاده میکنیم؟ اگر ذهن ما بتواند سلامتی، تنعم و شادی و یا به همان سادگی بیماری، فقر و نومیدی بیافریند، چرا در همه لحظات زندگی سلامتی، تنعم و شادی را برنمیگزینیم؟
وقتی به خود میگوییم که نمیتوانیم به خواسته خود برسیم، احساس ناشایسته بودن میگوید «بله حالا واقعبینانه فکر میکنی.» وقتی اتفاق ناگواری برای ما میافتد، احساس ناشایسته بودن قبل از همه در مقام توجیه میگوید: «ببین هرچه گفتم درست بود.»
● «اخطار منفی» را از «تفکر منفی» جدا کنید
ما مسئول همه اندیشههایی که به ذهنمان خطور میکند نیستیم؛ ما مسئول آن اندیشههایی هستیم که در ذهنمان مستقر میشود. اندیشه «چه آدم بیملاحظهای» ممکن است لحظهای در ذهنمان جاری شود و احتمالاً اشکالی هم تولید نکند. وقتی این اندیشه را با اندیشه دیگری تکمیل کردیم (و از آن گذشته...) آن وقت به زحمت میافتیم.
شاید شخص مورد نظر ما بیملاحظه بوده است. احتمال دارد که نظر ما درست باشد و مشاهده درستی کرده باشیم، ممکن است او را در حال انجام کاری دیده باشیم که بیملاحظه بودن او را برایمان تداعی کرده باشد. اما دایره تفکر منفی وقتی شروع میشود که ما عبارتی نظیر «من این کار را دوست ندارم» را به مشاهدات خود اضافه میکنیم.
اگر شما، پدر، مادر، یا مدیر هستید، با توجه به اصول و دستورالعملهای در اختیار خود میتوانید افراد تحت نظر را هدایت کنید.
اگر با آنها مطابق این معیارها رفتار نکنید، در واقع وظیفه خود را انجام ندادهاید. ما در دنیایی زندگی میکنیم که باید در اغلب اوقات با نشانههای منفی روبهرو شویم. توجه به این نشانهها اندیشه منفی نیست، دست به کار شدن و اقدام اصلاحی انجام دادن رفتار مثبت است، اما نگران و ناراحت شدن اندیشه منفی است. در نهایت ما با اندیشه و تدبیر خود سلامتی جسم و روح خود را میتوانیم دستکاری کنیم. این مطلب درخصوص پدیدههای ذاتاً فیزیکی نیز مصداق عینی پیدا میکند مثلاً زمان در حین برگزاری مسابقه تحریف میشود به نحوی که گذشت وقت برای طرفداران تیم برنده و بازنده متفاوت ارزیابی میشود و یا زمانی که اشخاص تحت هیجان خاصی قرار میگیرند موضوعات عادی متفاوت و به شکل دیگری مورد قضاوت قرار میگیرد. بنابراین انسانها پیوسته تحت تأثیر ذهنپردازی قرار دارند که برخی مطالب را مثبت و برخی دیگر را منفی استنباط میکنند. راه بهتر زیستن، رفتار کردن در رعایت اعتدال است.
● راهی برای فرار
و پایان سخن اینکه، اخیرا مؤسسه بینالمللی بیماریهای روانی، بروز افکار منفی در شخص را شروعی برای بیماری افسردگی دانست. کارشناسان این مؤسسه برای جلوگیری از تخریب ناشی از هجوم افکار منفی به ذهن، روزانه ۲۰ دقیقه پیادهروی را توصیه میکنند زیرا پیادهروی یا حتی انجام کارهای روزمره منزل و مطالعه،یک ماده بیوشیمیایی در بدن به نام آندرومین تولید میکنند که مانع بروز افکار منفی و درنتیجه بیماریهای مختلف روانی میشود.
نگارش یافته توسط ابوالفضل قوچانی
ایران سهراب
Borna66
06-22-2009, 02:46 PM
خود بيمارانگارى
شايد براى همگى ما اتفاق افتاده باشد كه با ايجاد كوچك ترين دردى در يكى از اعضاى بدنمان به اين فكر كنيم كه دچار يك بيمارى خطرناك شده ايم؛ نوعى بيمارى كه شايد هيچ راه علاجى نداشته باشد.
«خود بيمارانگارى» اختلالى است كه خيلى از افراد را در دوره اى از زندگى درگير خود مى كند و شروع آن به اين صورت است كه علائم بسيار جزيي درد از قبيل تپش قلب، گرفتگى عضلات، رگ هاى دردناك، سرفه هاى گهگاهى، يك زخم كوچك و... باعث مى شوند كه فرد فكر كند دچار يك اختلال شديد قلبى، سرطان و... شده است. اين تفاسير نادرست باعث مى شوند كه افراد مبتلا به اين اختلال مدام انواع هراس ها و اضطراب ها را تجربه كنند. هزينه كردن مقدار زيادى پول براى انواع آزمايش ها و معاينات پزشكى براى اطمينان بيمار و همچنين تصديق پزشكان مبنى بر اين كه هيچ خطرى فرد را تهديد نمى كند و او كاملاً سالم است نيز او را از شر اضطراب ها و وسواس هاى فكرى راحت نمى كند.
خود بيمارانگارى اختلالى است كه خيلى از افراد را در دوره اى از زندگى درگير خود مى كند و شروع آن به اين صورت است كه علائم بسيار جزئى درد از قبيل تپش قلب، گرفتگى عضلات، رگ هاى دردناك، سرفه هاى گهگاهى، يك زخم كوچك و... باعث مى شوند كه فرد فكر كند دچار يك اختلال شديد قلبى، سرطان و... شده است.
اين اشتغال ذهنى بيمارگونه باعث مى شود كه اين افراد در روابطشان با خانواده دچار مشكلات فراوانى شوند، زيرا آنها مُصر هستند كه خانواده به دنبال پيگيرى هاى پزشكى اين افراد باشند و آنها را تنها نگذارند، براى همين خانواده اين بيماران بعد از مدتى با اين افراد مشكلات جدى پيدا مى كنند. سواي مشكلات خانوادگى، اين افراد در محيط شغلى نيز دچار مسائل زيادى مي شوند و كاركردهاى شغلى آنها كاهش مى يابد. «خود بيمارانگارى» در هر سنى ممكن است بروز كند ولى بيشتر كسانى كه با آن درگير مى شوند، بزرگسالان هستند. اگرچه ممكن است بعضى از آنها بهبود يابند ولى ادامه روند آن تا دوران ميانسالى و پيرى، باعث بروز انواع اختلالات خلقى مثل افسردگى در اين بيماران مى شود. البته نگرانى در مورد بيمارى در دو جنس زن و مرد متفاوت است. امروزه اكثر زنان نسبت به بيمارى سرطان سينه استرس شديدى دارند، در حالى كه بيشتر مردان ترس از ابتلا به سكته قلبى و سرطان پروستات دارند. ترس از مرگ و پيرى زودرس نيز ممكن است تمامى افراد (چه زن و چه مرد) را تهديد كند.
اين بيمارى حداقل به مدت شش ماه طول مى كشد و ميزان شيوع آن در كل جمعيت، يك تا پنج درصد است. طبق گزارش هاى كلينيك هاى درمانى ? تا ? درصد بيماران سرپايى مراجعه كننده به بخش هاى مراقبت هاى اوليه، مبتلا به خودبيمارانگارى هستند. البته بيمارى هاى ديگرى در نتيجه اين بيمارى ممكن است فرد را تهديد كند. از قبيل وسواس، اضطراب، اختلال وحشت زدگى و افسردگى. انواع توهم ها و حملات توأم با وحشت زدگى اين افراد را تهديد مى كنند. راه كمك به اين افراد بايد در قدم اول اقدامات پيشگيرى كننده براى آنها باشد. اولين قدم اين است كه نبايد در كنار آنها راجع به بيمارى هاى جدى و تهديد كننده صحبت كرد، زيرا اگر سابقه از دست دادن يكى از والدين يا يكى از اطرافيان را داشته باشند يا در كودكى دچار يك بيمارى سخت شده باشند، صحبت در مورد اين بيمارى ها بر نگرانى و اضطراب آنها مى افزايد.
يكى ديگر از اقدامات حمايت كننده در مورد درمان اين افراد، روانكاوى است. دكتر منصور بهرامى روان شناس و عضو هيئت تحليل رفتار متقابل در اين رابطه مى گويد: «به وسيله روش روانكاوى، مشخص مى شود كه سرچشمه اين بيمارى از كجا ناشى مى شود. ممكن است اين بيماران در كودكى مورد نوازش هاى مكرر والدين قرار گرفته باشند و با احساس كوچك ترين دردى توجه همه را به سوى خود جلب كرده باشند. اصولاً تمارض و جلب كردن توجه ديگران باعث مى شود كه اين بيماران رفته رفته خود به اين باور برسند كه دچار يك بيمارى وخيم شده اند. از طريق روانكاوى و پيدا كردن منبع اين اختلال مى توان به اين بيماران كمك كرد تا از طريق بينش منطقى به اين نتيجه برسند كه افكار آنها در مورد يك بيمارى بيشتر به توهم نزديك است تا واقعيت.»
منبع:سایت تبیان
Borna66
06-22-2009, 02:46 PM
نحوه کنترل احساسات بعد از شنیدن خبری بد
اخبار بد—مرگ یکی از عزیزان، بیماری، اخراج شدن از کار و ...—مثل شوک می مانند، وحشت می کنید و همه زندگیتان ناگهان تغییر می کند.
جای تعجب نیست که در تحقیقی مشخص شده است که تقریباً همه خانم هایی که به تازگی ابتلا به سرطان سینه شان به آن گزارش شده است، دچار پریشانی و اضطراب می شوند. اما جدی تر اینکه، این وضعیت در تقریباً نیمی از آنها آنقدر پیشرفت می کند که منجر به اختلالات روانی شدید مثل افسردگی می شود.
کاملاً بدیهی است که شنیدن خبر بد چندان آسان نیست. اما واقعیت این است که باید با آن کنار بیایید، شما فرزندانی دارید که باید از آنها حمایت کنید و زندگی که باید آنرا ادامه دهید. اما چطور؟
بااینکه به نظر غیرممکن می رسد اما راه هایی هست که می توانید بااستفاده از آنها به خودتان برای کنار آمدن با این اخبار بد و شروع یک زندگی جدید، کمک کنید.
کمک بگیرید
بعد از شنیدن یک خبر بد، ساده ترین راه این است که فکر کنید تنها و بی کس هستید و یا آنقدر خودتان را غرق در فکر کردن به جزئیات آن مسئله می کنید که دیگر نمی توانید از زندگی لذت ببرید. باید سعی کنید با افراد خوشبین و مثبتی که در اطرافتان دارید صحبت کنید و از آنها کمک بگیرید. و حتماً انجام کارهایی که سابقاً از آنها لذت می بردید را ادامه دهید.
اطلاعات بگیرید
در شرایطی که اخبار بد، خبر ابتلای شما به یک بیماری باشد، یا مواردی مثل این، تا می توانید در آن زمینه اطلاعات جمع کنید. در اینترنت برای گرفتن اطلاعات درمورد آن بیماری جستجو کنید، کمی تحقیق کتابخانه ای انجام دهید و حرف های بیماران مبتلا به آن بیماری را بشنوید. وقتی حس کنید که کاری انجام می دهید اضطراب و ترستان تاحدودی تسکین می یابد.
درمورد احساساتتان قضاوت نکنید
بااینکه ممکن است از دهان دوستان و آشنایان بشنوید که باید سرتان را بالا بگیرید و قوی باشید، اما لزومی ندارد درمورد احساسی که دارید حس بدی داشته باشید. ترسیدن و ناراحت بودن کاملاً طبیعی است و هیچ اشکالی ندارد. وقتی کم کم سعی می کنید که با آن خبر بد و تاثیری که در زندگیتان دارد کنار بیایید، به خودتان اجازه بدهید که هر احساسی را آزادانه و بدون قضاوت و انتقاد تجربه کنید.
به خودتان فرصت دهید
در زمانهای سخت، نباید از خودتان انتظار داشته باشید که نظم و روال عادی زندگی را داشته باشید یا با همان سرعت قبل در زندگیتان پیش روید. درصورت نیاز از دیگران کمک بگیرید، تعهداتی که انجام آن در آن زمان به نظرتان دشوار است را لغو کنید و از خودتان مراقبت کنید. خوب غذا بخورید، خوب بخوابید و ورزش کنید. و بالاتر از همه اینها به خودتان سخت نگیرید.
احساسات منفی را بیرون بریزید و کم کم شرایط را بپذیرید
مهم نیست که شوک احساسی که به شما وارد شده، چیست، مراحلی هست که بعد از هر شوک احساسی باید طی کنید. شاید اول آن اتفاق را نپذیرید یا سعی کنید نادیده اش بگیرید و دوست داشته باشید که به زندگی که قبلاً داشتید برگردید. در مرحله بعد ممکن است از آن وضعیت عصبانی شوید و مدام بپرسید که "چرا من؟" و همه چیز را زیر سوال ببرید و آخر سر هم به طریقی افسرده و مغموم شوید.
بااینکه همه این مراحل کاملاً نرمال وطبیعی هستند اما شما را از پذیرفتن واقعیت دور می کنند. قبول واقعیت از نظر احساسی خیلی دشوار است اما باید به خودتان اجازه دهید که کم کم به آن سمت بروید. وقتی آن اتفاق را پذیرفتید آنوقت می توانید به آن با آرامش بیشتری نگاه کنید، نه با ترس و عصبانیت و ناراحتی.
Borna66
06-22-2009, 02:46 PM
فقط دختر پسرای دم بخت بخوانند!
چگونگی طرح سوالات در جلسه خواستگاری
چه سئوالاتی در جلسات آشنایی دختر و پسر جهت خواستگاری و ازدواج باید مطرح شود:
ما در این مقاله سعی داریم تا نحوه ساختن سئوال را در این جلسات برای شما بازگو کنیم .
در طرح سئوالات جلسه خواستگاری و شناسایی دختر و پسر، که به آن ها کمک می کند تا نسبت به طرف مقابل شناخت عقلانی ( نه احساسی) کسب کنند شرایطی حائز اهمیت است که بعضی از آنها به قرار ذیل است:
1 - فکر نکنیم که سئوالات باید استاندارد شده و از پیش تعیین شده و با جوابهای مشخص باشد، باید هنگام گفتگو سعی کنیم سئوالات را در همان جلسه نسبت به هرمسئله مبهم، طرح کنیم.
2 - سئوالات کلی برای شروع خوب است ولی فایده های آن اندک هستند. مثلا نظر شما در مورد حجاب چیست؟ شما چه توقعی از همسر آیند ه ات داری؟ شما نظرت در مورد اخلاق و ایمان چیه؟ میعارهای شما برای ازدواج چیست؟ شما چه نقشی برای زن در خانواده ، یا چه نقشی برای مرد در خانواده قائل هستید؟سئوالات کلی، حتما جواب کلی دارد و جوابهای کلی چون مبهم و ناشفاف هستند ، مفهوم شناخت از یکدیگر را با تحریف روبرو می سازد.
3 - به جای سئوالات کلی، سعی کنید مفاهیم را به زودی به طرف مصداق ها و مثالهای عینی بکشانید، و با طرح مسئله فرد را در موقعیت قرار دهید. موقعیت هایی که هر روز در زندگی خانوادگی افراد پیش می آید و زوجین نسبت به آن واکنش احساسی، فکری یا رفتاری نشان می دهند. به عنوان مثال به جای این سئوال کلی که "نظرتان در مورد حجاب چیست؟" سئوالات جزئی زیر را بپرسید؟ آیا آقایان هم باید حجاب داشته باشند؟ آیا شما خانواده ای را دیده اید که به خاطر رعایت نکردن حجاب از طرف مرد گسسته شده است؟ حدود حجاب برای خانم ها چقدره؟ آیا نوع پوشش خانم در خانواده با جمع های فامیلی تفاوتی داره؟ آیا به فرض پذیرش حجاب مورد نظر شما، کار خانم در محیط هایی که کاملا مردانه هست ، مثل یک کارخانه یا معدن یا ...، اشکالی داره؟ خانم یا آقا در ارتباط با نا محرم چه حدودی را باید رعایت کنن؟
(این به شما بستگی دارد که چه سئوالهای جزئی را متناسب با احوال خود طرح کنید)
اما .... این سئوالات جزئی و دقیق و عملیات را حول چه محورهایی تهیه کنیم.
مسئولیت پذیری و انجام وظایف فرد
شغل، تحصیلات، وظایف دوستی و خانوادگی از جمله مسئولیت های فرد محسوب می شود و ما به جای سوال "آیا شما مسئولیت پذیرید یا نه" ، سئوالات دقیقی را نسبت به زندگی قبلی فرد طرح می کنیم تا از میزان مسئولیت پذیری او مطلع شویم. مثل: شما در چه تاریخی سرباز شدید، کی به سربازی رفتید؟ آیا غیبت هم داشتید؟
آیا در انجام کارها در خانواده با پدر و مادرتان مشاجراتی داشتید، آیا آنها کارهایی را به اجبار از شما می خواهند؟ رفتار همکارانتان با شما چگونه است؟ ( معمولا افرادی که با خانواده و همکار و ...، دیگران مشاجره دارند و ناسازگارند کسانی هستند که نسبت به انجام وظایف و مسئولیت های خود کوتاهی می کنند)
موقعیت هایی که هر روز در زندگی خانوادگی افراد پیش می آید و زوجین نسبت به آن واکنش احساسی، فکری یا رفتاری نشان می دهند، بهترین مبنا برای شناخت شخص مقابل است.
ثبات فکری و احساسی فرد
شما می توانید با سوالاتی متوجه شوید که آیا او شغل عوض کرده است؟ رشته تحصیلی خود را جابجا کرده؟ آیا با دوستان هر چند وقت یکبار قطع رابطه می کند؟ آیا به تناسب سنش چه چیزی اندوخته ؟ مثلا یک آقای 27 ساله چه میزان تحصیلات داره ، چه میزان سرمایه داره ، چه میزان تخصص داره و ....؟ چون این فرد که حداقل 7 سال از بهترین زمان جوانی را در اختیار داشته در ازای آن چه اندوخته است؟ ( این سئوال با سئوالات سنتی که فقط به داشته های فرد توجه دارند متفاوت است، مثلا ممکن است شخصی 7 سال کار کرده و سرمایه خود را خرج درمان پدر بیمارش کرده و اکنون هیچ ندارد ، ولی این فرد با ثبات است. چون چگونگی گذران عمر و ثبات در کار و زندگی برای ما مهم است)
انعطاف پذیری
ما باید با طرح سئوالاتی متوجه بشویم این فرد تا چه میزان حاضر به انعطاف و تغییر در نظراتش است. به این سئوال توجه کنید:اگر ما آماده شده ایم به یک مسافرت راس ساعت 18 برویم، ناگهان تلفن زنگ می زند و یکی از اقوام که از شهرستان آمده اند، خواهان آدرس دقیق منزل ما هستند که به منزل ما بیایند، در این هنگام شما چه کار می کنید؟
نحوه پاسخگویی به این سئوال مهم است نه خود جواب. اگر فرد بگوید به آنها می گوییم برنامه مسافرت داریم و نمی توانیم در خدمت شما باشیم.( این نشانه عدم انعطاف است)
اگر فرد بگوید به آنها می گوییم قدمتان روی چشم بفرمائید( این هم نشانه عدم انعطاف است)
در حالیکه فرد منعطف به راههای دیگری به غیر از بلی یا خیر نیز توجه دارد. مثلا می گوید: باید ببینم سفر ما چقدر اهمیت دارد؟ آنها چه نسبتی با ما دارند؟ ضرورت میهمانی چیست؟ تاثیر رفتن به این سفر روی ما چقدر هست؟ و ....، یعنی بررسی همه جوانب و جوابی شبیه این: به او می گوییم قصد سفر داریم، اما خیلی دوست داریم در خدمت شما باشیم، لذا تا ساعت 18 که وقت حرکت ماست می توانیم در خدمتتون باشیم. یا اینکه ما می توانیم هفته آینده این سفر را برویم لذا خوشحال می شویم در خدمتتون باشیم. ( فراموش نکنید ، حتی گذشته فرد هم نشان می دهد که او در برابر مشکلاتی که در حوزه شغلی ، تحصیلی و خانوادگی داشته هست تا چه اندازه انعطاف پذیر و سازگار بوده است).
نکته مهم اینست که از نشانه های عدم انعطاف پذیری، عدم رابطه صحیح فرد با خانواده ، دوستان، همکاران و ...است. یعنی کسی که نتوانسته است نسبت به خواسته های خود در قبال والدینش انعطاف نشان دهد، حتما در برابر همسر هم دارای انعطاف نخواهد بود.
تقسیم وظایف و نقش زن و مرد
شما می توانید با مثالهایی مسئولیت هایی را مطرح کنید و از او بپرسید چه کسی این کارها را باید انجام دهد. خرید، تصمیم گیری، کارهای منزل ، نگهداری بچه ، ادامه تحصیل، تفریحات و ....
مسائل اقتصادی خانواده
این بند هم باید با سئوالات جزئی همراه باشد. مثلا "میزان هزینه ای را که جهت مراسم ازدواج در نظر دارید چقدر است؟ محل مسکونی مد نظر چگونه است ، کجاست؟" و یا "درآمدهای زن و مرد چگونه در خانواده هزینه می شود؟ تصمیم گیرنده کیست؟ "
میزان استقلال یا وابستگی فرد
شما با طرح سوالاتی در مورد زندگی در شهر دیگر، نوع عکس العمل در قبال نصایح دیگران، میزان معاشرت با خانواده، و دوستان می توانید در مورد استقلال شخصیت وی تصمیم بگیرید.
صفات شخصی و روانی
افسردگی، پرخاشگری، اضطراب، وسواس، سوء ظن و .... جزء مهمترین مسائلی هست که باید بررسی شود،( شاید بررسی این بند یکی از ضرورتهایی هست که دختر و پسر باید به روانشناس مراجعه کنند). اما اگر خودشان قصد بررسی داشتند باید نشانه های این اختلالات را بشناسند، و با سئوال و دقت در نشانه ها و علائم این اختلالات پی به مشکل ببرند. همچنین صفاتی مثل حسابگر (خساست) یا ولخرج بودن، اجتماعی بودن و یا منزوی و بی علاقه به تفریح، (اهل تفکر و مطالعه بودن) و پشتکار و ....، جزء مسائلی هست که می تواند با مثالهای عملیاتی پرسیده شود. فراموش نکنید در سئوالات باید معادل مثبت صفات را بپرسید، چون ممکن است فرد موضع بگیرد. مثلا شما به فرد بگوئید شما بیشتر حسابگر هستید یا دست و دلباز ؟ تا فرد هر کدام را انتخاب کرد احساس بدی نداشته باشد.
مسائل اعتقادی و اخلاقی
این سئوالات را بر اساس آنچه خود هستید، باید طراحی کنید، اگر به مواردی اعتقاد ندارید، باید با طرح سئوالهای متناسب بررسی کنید تا فرد مقابل در این زمینه در تعارض با شما نباشد.
برای مثال "آیا وجود اعتقادات دینی درون انسان کافیست یا باید حتما در رفتار نمود داشته باشد؟
آیا خانمها برای بیرون رفتن از منزل باید از شوهرشان اجازه بگیرند؟
در صداقت به خود چه نمره ای می دهید؟
دوستان
تحقیق در مورد دوستان فرد و شناسایی آنها ، مسائل زیادی را در مورد همسر آینده برای شما باز گو می کند.
سئوالاتی از این قبیل چند تا دوست صمیمی دارید؟ ( تعداد زیاد آن نشانه برونگرا بودن و تعداد کم آن نشاندهنده حساسیت ، زودرنج بودن و درونگرا بودن هست)
با کدام دوست صمیمی هستید و او چه خصوصیت مثبتی دارد؟ ( پیش بینی اینکه اگر بخواهی در آینده خیلی خوب در کنار آن طاقت بیاوری باید چنین باشی)
با کدام دوستت ارتباط کمتری داری ؟ ( مهم از این نظر که اگر چنین هستی، در زندگی با این فرد مشکل دار خواهی شد)
بیماریهای جسمی، معلولیت ها
این مورد باید مستقیم سئوال شود. چون برخی افراد، صداقت دارند اما ملزم به گفتن موارد سوال نشده نیستند. ( البته اگر سلامتی جسمی همسر آینده تان در تصمیم گیری شما موثر هست)
همچنین سوالاتی در مورد خانواده و کیفیت روابط اعضای خانواده و تفریحات و سرگرمی های شخص نیز از جمله زمینه های مفید در جهت شناخت بهتر افراد است.
منبع: همدردی
Borna66
06-22-2009, 02:46 PM
آیا می دانید هاله شما چه رنگی است؟
در صورتيكه تاريخ تولد شما در:
اول فروردين ماه باشد سياه هستيد
بين دوم فروردين تا 11 فروردين باشد ارغواني هستيد
بين 12 تا 21 فروردين باشد. شما سرمه اي است
بين 22 فروردين تا 31 فروردين باشد نقره اي هستيد.
بين يكم ارديبهشت تا 10 ارديبهشت باشد سفيد هستيد.
بين 11 ارديبهشت تا 24 ارديبهشت باشد شما آبي هستيد.
بين 25 ارديبهشت تا سوم خرداد باشد شما طلائي رنگ هستيد.
بين 4 خرداد تا 13 خرداد باشد شما شيري رنگ هستيد.
بين 14 خرداد تا 23 خرداد ماه باشد شما خاكستري هستيد.
بين 24 خرداد تا دوم تير ماه باشد شما رنگ خرمائي هستيد.
سوم تير ماه باشد رنگ شما خاكستري است.
بين 4 تير ماه تا 13 تير ماه باشد شما قرمز هستيد.
بين 14 تير ماه تا 23 تير ماه باشد شما نارنجي هستيد.
بين 24 تير ماه تا سوم مرداد ماه باشد شما زرد هستيد.
بين 4 مرداد ماه تا 13 مرداد باشد شما صورتي هستيد.
بين 14 مرداد تا 22 مرداد باشد شما آبي هستيد.
بين 23 مرداد تا يكم شهريور باشد شما سبز هستيد.
بين 2 شهريور تا 11 شهريور باشد شما قهوه اي هستيد.
بين 12 شهريور تا 21 شهريور باشد شما كبود رنگ هستيد.
بين 22 شهريور تا 31 شهريور باشد شما ليموئي هستيد.
متولدين يكم مهر ماه زيتوني هستند.
بين 2 مهر تا 11 مهر ماه ارغواني هستيد.
بين 12 مهر تا 21 مهر ماه شما رنگ سرمه اي داريد.
بين 22 مهر ماه تا يكم آبان ماه شما نقره اي هستيد.
بين 2 آبان تا 20 آبانماه باشد شما سفيد هستيد.
بين 21 آبانماه تا 30 آبانماه باشد رنگ شما طلائي است.
بين يكم آذر ماه تا 10 آذر ماه باشد شما شيري رنگ هستيد.
بين 11 آذر ماه تا 20 آذر ماه باشد شما خاكستري هستيد.
بين 21 آذر تا 30 آذر باشد شما خرمائي رنگ هستيد.
متولدين اول ديماه نيلي رنگ هستند.
بين دوم دي ماه تا 11 دي ماه باشد رنگ شما قرمز است.
بين 12 دي ماه تا21 دي ماه باشد شما نارنجي هستيد.
بين 22 دي ماه تا 4 بهمن ماه باشد شما زرد هستيد.
بين 5 بهمن تا 14 بهمن ماه باشد شما صورتي هستيد.
بين 15 بهمن تا 19 بهمن ماه باشد شما آبي هستيد.
بين 20 بهمن تا 29 بهمن ماه باشد شما سبز هستيد.
بين 30 بهمن تا 9 اسفند ماه باشد شما قهوه اي هستيد.
بين 10 اسفند تا 20 اسفند باشد شما كبودي رنگ هستيد.
بين 21 اسفند تا 29 اسفند باشد ليمويي هستيد...
قرمز
با نمك و دوستداشتني، مشكل پسند اما هميشه عاشق.......و اينطور بنظر ميرسد كه مورد محبت نيز باشيد. با روحيه و بشاش اما در همان زمان ميتوانيد بد اخلاق هم شويد.
قادريد با مردم بسيار خوب و با ملاطفت برخورد كنيد و اين همان عشقي است كه ميتواند در راهي كه در پيش داريد همراهتان باشد.
آدمهايي را كه راحت صحبت ميكنند دوست داريد اين آدمها باعث ميشوند احساس راحتي بيشتري داشته باشيد.
شيري رنگ
اهل رقابت و بازي دوست. دوست ندارد ببازد ولي هميشه بشاش است. شما قابل اعتماد و امين هستيد و خيلي علاقه داريد وقت خود را بيرون بگذرانيد، با دقت عشقتان را انتخاب ميكنيد و بسادگي عاشق نمي شويد اما وقتي او را يافتيد تا مدتهاي طولاني دوستش خواهيد داشت.
نيلي
شما بيشتر متوجه نگاهتان هستيد و استانداردهاي بالائي در انتخاب عشق داريد. هر راه حلي را با دقت و تفكر انتخاب مي كنيد و بسيار بندرت مرتكب اشتباه احمقانه ميشويد دوست داريد رهبر باشيد و به راحتي مي توانيد دوستان جديد پيدا كنيد.
خاكستري
جذاب و فعال هستيد، شما هرگز احساستان را پنهان نمي كنيد و هر آنچه را كه درونتان است آشكار مي سازيد. اما ضمنا ميتوانيد خودخواه هم باشيد. مي خواهيد مورد توجه باشيد و نمي خواهيد بطور نا برابر با شما برخورد شود. ميتوانيد روز مردم را روشن كنيد. شما ميدانيد در زمان مناسب چه بگوييد و خوش اخلاق هستيد.
سبز
خيلي خوب با افراد تازه كنار مي آييد. در واقع آدم خجالتي اي نيستي اما گاهي اوقات با كلماتت به عواطف مردم آسيب مي رسانيد. دوست داريد تا مورد توجه و علاقه كسي باشيد كه دوستش داريد ولي اغلب تنهاييد و به انتظار فرد مورد نظرت مي مانيد.
طلائي
شما ميدانيد چه چيزي درست و چه چيزي نادرست است. آدم بشاشي هستيد و زياد بيرون ميرويد. بسيار سخت ميتواني فرد مورد نظرت را پيدا كني اما وقتي او را يافتي تا ساليان متمادي دوباره عاشق نمي شوي.
صورتي
شما همواره در تلاشيد تا در هر چيزي بهترين باشيد و دوست داريد به سايرين كمك كنيد. اما بسادگي قانع نمي شوي. داراي افكاري منفي هستيد و در جستجوي عشقي شورانگيز مانند آنچه در قصه هاست هستيد.
زرد
شما شيرين و بيگناهيد ، مورد اعتماد بسياري از مردم ، و داراي رهبريتي قوي در ارتباطاتتان هستيد. شما خوب تصميم ميگيريد و انتخاب درستي در زمان مناسب مي گيريد. همواره در افكار داشتن روابط عاشقانه بسر مي بريد.
خرمائي
باهوشيد و ميدانيد چه چيزي درست است. ميخواهيد همه چيز را مطابق ميل خود كنيد كه گاهي ميتواند بدليل عدم توجه به نظر ديگران مشكل ساز باشد. اما در مورد عشق صبور هستيد. وقتي فرد مورد نظرتان را يافتيد برايتان دشوار است فرد بهتري پيدا كنيد.
نارنجي
در مقابل اعمالتان مسئوليت پذير هستيد، مي دانيد چگونه با مردم رفتار كنيد. همواره اهدافي براي دستيابي به آنها داريد و حقيقتا براي رسيدن به آنها تلاش ميكنيد ، فردي آماده رقابت هستيد. دوستانتان برايت بسيار مهم هستند و قدر آنچه را كه داريد ميدانيد، گاهي اوقات واكنشتان زيادي شديد است و علت آن نيز احساساتي بودنتان است.
ارغواني
اسرار آميز هستيد، بهيچوجه خودخواه نيستيد ، زود و آسان نظرتان جلب ميشود. روزتان با توجه به خلقتان ميتواند غمگين يا خوش باشد. بين دوستان محبوب هستيد اما ميتوانيد دست به عمل احمقانه اي نيز بزنيد ، بسادگي امور را فراموش ميكنيد. بدنبال شخصي هستيد كه قابل اعتماد باشد!!!
ليموئي
آرام هستيد، اما بسادگي عصباني مي شويد. به آساني حسادت مي ورزيد و در مورد چيزهاي كوچك اعتراض ميكنيد، نمي توانيد به يك كار بچسبيد اما داراي شخصيتي هستيد كه اعتماد و علاقه همه را جلب ميكند.
نقره اي
خيال پرداز و بامزه ايد ، دوست داريد چيز هاي جديد را بيازماييد. علاقه داريد خود سازي كنيد و بسادگي مي آموزيد، براحتي ميتوان با شما صحبت كرد و شما نصايح خوبي ميدهيد. وقتي موضوع دوستي است متوجه ميشويد نمي توان به كسي اعتماد كرد، اما وقتي دوستان واقعي خود را يافتيد تا پايان عمر به آنها اعتماد ميكنيد.
سياه
شما يك مبارز هستيد و داراي انگيزه ايد. اما تغيير در زندگي را نمي پسنديد. زماني كه تصميمي گرفتيد، روي تصميمتان تا مدتها پاي مي فشاريد. زندگي عشقي شما نيز توام با مبارزه است و مثل همه نيست.
زيتوني
شما روشن قلب و آدم گرمي هستيد. همراه خوبي براي فاميل و دوستانيد. خشونت را نمي پسنديد و ميدانيد چه چيزي درست است. شما مهربان و بشاش هستيد اما بسادگي به مردم حسادت نورزيد.
قهوه اي
فعال و ورزشكاريد ، براي ديگران مشكل است كه به شما نزديك شوند. زماني كه متوجه ميشويد نمي توانيد به چيزي كه ميخواهيد دستيابيد ، بسادگي تسليم شده آنرا رها ميكنيد.
آبي
اتكا به نفس كمي داريد و خيلي ايرادي هستيد. هنرمند هستيد و دوست داريد عاشق شويد ، اما ميگذاريد عشقتان از دستتان برود چون در اين مورد از مغزتان فرمان ميگيريد نه از قلبتان.
سرمه اي
شما جذابيد و عاشق زندگي خود هستيد ، نسبت به همه چيز داراي احساسي قوي هستيد و خيلي زود گيج ميشويد زماني كه از دست شخص يا اشخاصي عصباني مي شويد برايتان مشكل است آنها را ببخشيد.
سفيد
شما آرزو و اهدافي در زندگي داريد زود حسادت مي ورزيد نسبت به ديگران متفاوت و گاهي اوقات عجيب هستيد اما همه اين حالت شما را دوست دارند.
كبود
احساسات شما بسادگي و ناگهاني تغيير ميكند اغلب تنها هستيد ، مسافرت را دوست داريد. انسان صادقي هستيد ولي حرف مردم را زود باور ميكنيد. يافتن عشق براي شما سخت است و گمگشته عشق هستيد....
Borna66
06-22-2009, 02:46 PM
تحلیل شخصیت زیر دوش حمام !
شیوه دوش گرفتن اشخاص میتواند اطلاعات زیادی را در خصوص نوع شخصیتتان بگوید. برای بعضیها ممکن است تنها پنج دقیقه زمان لازم باشد اما برای بعضی دیگر این زمان به بیش از 20 دقیقه میرسد. استیون اسکچر، روانشناس آمریکایی معتقد است هر کاری که ما انجام میدهیم بازتابی از شخصیت واقعی ما است و حمام نیز جایی اختصاصی است که ما در آنجا آزاد هستیم تا خودمان باشیم بنابراین عادات حمام کردن میتواند حاوی اطلاعات مفید شخصیتی باشد.
حمام نتیجهگرایان
معمولا حمام کردن افراد فعال 6 تا 10 دقیقه طول میکشد. لیف زدن، شامپوی سر، آبکشی موها و سپس ماموریت تمام میشود. اگر در این گروه قرار دارید ویژگی شما این است که همیشه در انجام کارها به دنبال یافتن راه حل سریع و مناسب هستید. شما دقیقا میدانید که چه کاری میخواهید انجام دهید و کار خود را با کیفیت انجام میدهید. شما فردی هدفگرا هستید و شخصیتی از نوع شخصیت a دارید. افراد دارای این شخصیت افرادی هستند که خونسرد نیستند، زمان برایشان بسیار مهم است، بعضی مواقع در ارتباط با موقعیت خود احساس عدم امنیت میکنند، حس رقابت دارند، پرخاشگر هستند، معمولا چند کار را با هم انجام میدهند و معتاد به کار میشوند و کمترین تاخیر در انجام کارها هم آنها را ناراحت میکند.
حمام نمایشیها
حمام جایی است که شما از قید و بندهای خود رها میشوید و درون خود را آشکار میسازید. مثلا گاهی ممکن است شما وانمود کنید که بطری شامپو میکروفون است و صدای شرشر آب صدای کف زدن و تشویق است. شما در رویای اجرای یک نمایشنامه هستید و تنها میتوانید پشت درهای بسته آن را به نمایش بگذارید. به گفته اسکچر این گونه افراد شخصیت جالبی دارند، اما پشت درهای بسته بیشتر احساس امنیت میکنند.
حمام در جستجوی آرامش
شما حمام کردن را بیش از حد طبیعی دوست دارید، چون حمام کردن به شما انرژی را که میخواهید میدهد. درست مانند این است که شما بخواهید دوباره خود را شارژ کنید. برای شما حمام کردن مثل نوشیدن یک فنجان قهوه است در این صورت شما از جمله افرادی هستید که همیشه نیاز به نیروی کمکی از بیرون دارند. چه این نیروی کمکی والدینتان باشد یا معلمتان یا رئیستان. شما هیچگاه خودتان شروع نمیکنید اما با کمک دیگران میتوانید به هدف برسید.
حمام خیالبافان
شما چه به فکر ثبت اختراعی باشید یا فکر حل مشکلات روزمره خود باشید، اگر خیالباف باشید، از آن دسته افرادی هستید که مشتاق هستند زمانی را به تفکر اختصاص دهند. شما آدم خیال بافی هستید و این خیالبافی را بیشتر زیر دوش انجام میدهید. حمام برای شما جایی است که به رویاهایتان فکر میکنید و البته در برخی افراد بهترین افکار در حمام به ذهن آنها خطور میکند.
Borna66
06-22-2009, 04:59 PM
مجرد هاي عاشق ، بخوانند!
ازدواج ، يکي از موضوعهاي اساسي زندگي هر فرد است و در اين ميان، افرادي که با تدبيري مناسب به اين سنت الهي عمل ميکنند ، شاهد پيامدهاي بسيار مثبتي در زندگي خواهند بود و آرامشي عميق در زندگيشان جاري ميگردد. اما متأسفانه بايد بگوييم که براساس آمار و ارقام رسمي کشورمان در سال1386 ، حدود صدهزار مورد طلاق در جامعهي ما اتفاق افتاده که هر شنوندهاي را بيدرنگ به تأمل در اينخصوص ، واميدارد. آيا اين افراد، قبل از ازدواج فکر ميکردند روزي با دنيايي از اندوه ، ميبايست از هم جدا شوند؟
با بررسي بسيار ساده و گذرا در زندگي بسياري از زوجهاي جوان که بهظاهر روزي عاشق يکديگر بودند و اينک از هم نفرت دارند ، درمييابيم که آنان مفهوم عشق را اشتباه در ذهن و کالبد وجودشان ، تعبير کرده و براساس اين اشتباه ، تصوير رنگي و زيبايي از طرف مقابل در ذهنشان ترسيم و زندگي مشترک خود را بدون هيچ پشتوانهي منطقي و عقلي آغاز نمودهاند.
در اين مقاله سعي ميشود برخي از مشکلهاي عشقهاي زودگذر و سطحي بيان شود تا دستکم افرادي که گرفتار چنين عشقهايي شدهاند ، با بررسي اين نکتهها ، نگاه عميقتر و عاقلانهتري به موضوع ازدواج داشته باشند:
چهرههاي تکراري:
يکي از جذابيتهايي که در عشقهاي زودگذر وجود دارد ، چهره و ظاهر فرد مقابل است. آنان شيفتهي زيبايي ظاهرهم ميشوند و با گفتن کلمههاي عاطفي و عاشقانه ، تظاهر به علاقهمندي به خصلتهاي ارزشي يکديگر ميکنند اما بعد از گذشت مدتي از ازدواج ، با فروکش کردن هيجانهاي کاذب از درون ، به سراغ ارزشهاي فرد مقابل ميروند چراکه در اين زمان ، چهرهي او ديگر عادي و شايد هم تکراري شده است و اکنون ويژگيهاي دروني و معنوي همسر برايشان مهم و جدي گشته و در صورتيکه با نظام ارزشيِ مورد قبول آنان سازگار نباشد ، شروع به بهانهگيري و پرخاشگري ميکنند و زندگي را تبديل به جهنمي سوزان و پراضطراب مينمايند.
جوانان عزيز ، يادتان باشد که: «چهره و ظاهرِ مورد پسند ، در ازدواج مهم است اما شرط کافي براي يک زندگيِ خوب نيست.»
سوءظنهاي مکرر:
از آسيبهاي بسيار جدي عشقهاي زودگذري که منجر به ازدواج ميشود ، سوءظنهاي مکرر در زندگي زناشويي ميباشد. افرادي که بهراحتي با يک لبخند و يا با يک گفتوگوي ساده در يک ميهماني و بدون هيچ پشتوانهي منطقي ، دل به هم ميسپارند ، پس از زماني اندک بعد از ازدواج ، دچار ترديد ميشوند که چنين فرديکه به اين راحتي با من بناي دوستي و محبت را گذاشت ، ممکن است با فرد ديگري هم چنين بوده باشد و يا در آيندهاي نزديک ، چنين رابطهاي را با ديگري داشته باشد. بنابراين ، مدام دچار ترديد و بدبيني نسبت به همسر شده و هميشه به ديدهي يک متهم به او مينگرد و همين سوءظنهاي مکرر ، زندگي را آشفته و دچار بحران ميکند. هر چهقدر يک خانم در ارتباطها و محاوراتش با مردان غريبه ، راحتتر باشد ، به همان ميزان ، ارزش و قيمتش نزد آنان پايينتر ميآيد و فقط زيباييهاي ظاهري آن زن براي آنان جلب توجه ميکند و جوهر وجودي و ارزشي آن زن ، مورد بيمهري قرارميگيرد.
دختر خانمهاي عزيز ، يادتان باشد که: «مردان خوب و مهربان، دنبال تشکيل خانواده با دختراني هستند که بهراحتي در دسترس نباشند.»
عدم پشتوانهي خانواده:
يکي از معضلهاي بيشتر زوجهايي که با عشقهاي خياباني ، زندگي مشترک خود را آغاز ميکنند ، عدم حمايت خانوادههايشان ميباشد. پدر و مادر که سالها فرزندان را در چتر حمايتي خود قراردادهاند و آرزوي يک زندگي خوب را براي فرزندانشان داشتهاند ، ناگهان با انتخابي از طرف فرزندشان مواجه ميشوند که شايد به هيچوجه تناسبي با خانوادهي آنان نداشته باشد. بنابراين ، تنها با اصرار و پافشاري فرزندشان ، تن به رضايت به اين ازدواج ميدهند و گاهي هم هيچوقت چنين ازدواجي را حتي بهظاهر ، تأييد نميکنند.
چنين زوجهايي که مورد حمايت مادي و معنوي خانواده قرارنميگيرند ، بهطور معمول ، بعد از زمان کوتاهي از زندگي مشترک ، دچار طوفانهاي شديدي در عرصهي زندگي ميشوند و چون تکيهگاه محکمي ندارند ، گاهي بادبانهاي کشتي زندگيشان در اين بحرانها ميشکند و بازسازي اين بادبان شکسته ، شايد بسيار سخت و گاهي هم غيرممکن باشد.
جوانان عزيز ، يادتان باشد که: «خانواده ،مهمترين پشتوانهي يک زوج جوان در عرصهي زندگي خواهد بود. سعي کنيد همواره از حمايت آنان در تصميمها برخوردار باشيد.»
کاهش احساسهاي عاشقانه:
زوجهايي که با عشقي کاذب و بدون منطق ، زندگي مشترک خود را آغاز ميکنند ، به دليل طغيان بياساس احساسهايشان در ابراز علاقه در ابتداي آشنايي ، پس از ازدواج ، بهطور طبيعي اين معاشقه و فوران احساسها، رو به تنزل ميرود و اين در حاليست که انتظارها و توقعهاي گذشته همچنان باقيست و در اين شرايط ، طرفين احساسهاي خود را با قبل از ازدواج مقايسه کرده و دچار تناقض ميشوند و چنين برداشت ميکنند که طرف مقابل ، تمام آنچه را که در گذشته بيان داشته ، دروغ گفته است. در زندگي منطقي، اين نکته قابل توجه است که زوجين هر روز نسبت به يکديگر عاشقتر ميشوند و حرارت احساسها و عواطفشان نسبت به هم بيشتر و عاشقانهتر ميشود ، در صورتيکه در زندگي غيرمنطقي ، زندگي روزبهروز غيرقابل تحملتر ميشود و زن و شوهر از يکديگر دورتر ميشوند.
بهراحتي دل داده و به راحتي دل از دست ميدهند:
ازدواجهاي بيمنطقي که بر پايهي تدبير بنا نشده و زوجين بهراحتي به يکديگر دل ميسپارند و مسير مشترک يک زندگي را آغاز ميکنند ، بعد از گذشت مدتي ، دچار بحرانهاي شديد عاطفي ، روحي و خانوادگي ميشوند. آنان تازه به سراغ ارزشها ميروند و متوجه ميشوند اصول مهمي در زندگي هست که ميبايست در طرف مقابل وجود داشته باشد و اکنون همسرشان فاقد آنهاست. اينگونه افراد بهطور معمول بدون هيچ منطقي ، ساز جدايي را سر ميدهند و بهراحتي دم از طلاق ميزنند. آنان که در فاصلهاي نه چندان دور، بهراحتي دل به محبوبشان دادند ، اينک نيز به همان راحتي از او ميگذرند و عشق خويش را در جايي ديگر جستوجو و بهسادگي ، يک زندگي مشترک را نابود ميکنند.
جوانان عزيز : بهطور حتم بايد توجه داشته باشند که زندگي مشترک، يک شوخي نيست و طرفين ميبايست با يک بررسي دقيق و مشاورههاي مختلف ، اين مسير را آغاز نمايند و افراد قبل از اينکه گرفتار احساسهاي عاطفي با کسي شوند، معيارها و ويژگيهاي مورد نظرشان را در زندگي ، مشخص و بر آن اساس ، اقدام نمايند تا لحظههاي زيبايي در زندگي برايشان رقم بخورد.
با آرزوي خوشبختي براي همهي دخترها و پسرهاي ايراني
منبع: مجله شادکامي
Borna66
06-22-2009, 04:59 PM
سبکهای دلبستگی بر بیاد آوری و محتوای خوابدیده ها ،آزمون فرضیه دلبستگی در وهله
Impact of attachment styles on dream recall and dream content a test of the attachment hypothesis REM sleep Patrick McNamara; Jensine Andersen; Jill Clark; Michael Zborowski & Cheryl A. Duffy. European Sleep Research Society, 10 (2001
از انتشار اثر مشهور فرويد با عنوان «تفسير خوابديدهها» يعني اثري که در خلال آن فرويد کوشش کرد تا با تفسير محتواي آشکار خوابديدهها به محتواي پنهان و ناهشيار آن پي برد، بيش از يک قرن گذشته است. اما به رغم پيشرفتهاي چشمگير پژوهشهاي بين رشتهاي هنوز هم در تبيين راز و رمز پديده خوابديدهها بسياري از مسايل ناگفته باقي ماندهاند و گروههاي متعددي از پژوهشگران با استفاده از دستاوردهاي رواني ـ زيستي ـ فيزيولوژيکي به تلاش خود براي دستيابي به کنش خوابديدهها تداوم بخشيدهاند.
در پژوهشي که به يافتههاي آن در سطور زير اشاره خواهد شد به بررسي پيامد سبکهاي دلبستگي بر بيادآوري و محتواي خوابديدهها به منظور بررسي صحت «فرضيه دلبستگي درخواب RFM» پرداخته شده است. اما قبل از ارائه نتايج، مروري بر پژوهشهاي پيشين ضروري مينمايد.
· پژوهشهايي که در قلمرو پستانداران انجام شدهاند نشان دادهاند که متغيرهاي مرتبط با دلبستگي بر گستره وسيعي از کنشهاي روان ـ زيستشناختي مانند سطوح هورموني، پاسخها به تنيدگي، مدت زمان و شدت صوتيسازي، پارامترهاي سلامت و خواب از خردسالي تا بزرگسالي مؤثرند. بررسي رابطه خواب ـ دلبستگي به علت اثر بالنسبه خاص آن جالب است. براي مثال، جدايي يک موش نوزاد يا يک ميمون نوزاد از مراقبش در وهله نااميدي به اختلال در خواب REM منجر ميشود. براي تعيين علت اين اختلال به بررسي ساختهاي عصبي ـ آناتوميکي که ميانجي دلبستگي هستند پرداخته و نتيجه گرفتهاند که لُب سيستمهاي کناري (بخصوص بادامه)، لُب پس سري و مدار مياني کرتکس پيشانياي ـ يعني نواحياي که بالاترين سطوح فعالسازي را در خلال خواب REM نيز نشان ميدهند ـ براي دلبستگي داراي اهميت اساسي هستند و آسيبديدگي هر يک از آنها به اختلالهاي عمدهاي در فرايند دلبستگي منجر ميشود. بنابراين به نظر ميرسد که حدّي از همپوشي بين آناتومي دلبستگي و آناتومي خواب REM وجود دارد.
· بررسي رابطه بين سيستمهاي خاص عصب ـ هورموني با فرايندهاي دلبستگي نيز پژوهشهاي متعددي را به خود اختصاص داده است. به نظر ميرسد که هورمونهايي مانند اُکسي توکسين (Oxitoxin) وازوپرسين (Vasopressin) و ارجينين وازوتوسين (Arginine Vasotocin يا AVT) در دلبستگي و ديگر رفتارهاي اجتماعي و جنسي داراي اهميتي بنيادي هستند. ترکيب شيميايي اين سه هورمون فقط از لحاظ يک اسيد آمينه با يکديگر متفاوت است. هر سه هورمون به افزايش رفتارهاي جنسي و اجتماعي در گستره وسيعي از انواع حيواني منجر ميشوند. براي مثال، اُکسي توکسين مانند خواب REM فقط در پستانداران وجود دارد. اين هورمون که در هيپوتالاموس ترکيب شده و از راه نوروهيپوفيز آزاد ميشود به انقباضهاي رحم در خلال زايمان و ترشح شير در جريان شيردادن منجر ميشود. اکسي توکسين داراي يک نقش اساسي در بيان رفتار مادرانه، رفتار جنسي، شکلگيري پيوند اجتماعي، حافظه و يادگيري، نظمجويي خودکار، تغذيه و خميازه ـ که ارتباط آن با خواب محرز است ـ نيز هست. هر دو هورمون وازوپرسين و اکسي توکسين به افزايش رفتارهاي پيوندجويانه در طيف وسيعي از پستانداران منجر ميشوند و تزريق زير پوستي AVT به افراد انساني نيز افزايش خواب REM را در پي دارد. بالاخره بايد گفت که سطوح پرولاکتين و تستوسترون در مراحل خواب تغيير ميکنند. براي مثال، سطوح تستوسترون در گذار از NREM به REM در مردان بيشتر است.
به طور خلاصه، فرايندهاي فيزيولوژيکي که رفتارهاي دلبستگي را تنظيم ميکنند در تنظيم خواب REM نيز در کارند و ميتوان خواب REM را داراي چندين کنش مهم فيزيولوِژيکي دانست که يکي از آنها به افزايش يا حمايت از دلبستگي منجر ميشود. بيترديد، خواب REM ساختهاي مهم فيزيولوژيکي در خلال شيردهي و رفتارهاي جستجوي مجاورت را فعال ميسازد. در بزرگسال نيز فعالسازي خواب REM ميتواند از راه تحريک جنسي، در شکلدهي به رفتارهاي روزانه از راه فعالکردن و پردازش تصاوير هيجاني مرتبط با دلبستگي به هنگام بيادآوري آنها و ساختن يک روان بنه دروني از دلبستگي و رفتارهاي جستجوي مجاورت مشارکت داشته باشد.
· در آنچه مربوط به ضابطه اصلي نظريه دلبستگي يعني سازمان يافتگي و تنظيم پيوند عاطفي نزديک يا رفتار دلبستگي بر اساس يک نظام کنترل سيستم عصبي مرکزي است بايد گفت که کودک در حال تحول از نظام دلبستگي خود براي جهتدهي به پاسخهاي فيزيولوژيکي در برابر مراقبش سود ميجويد و تا وقتي به نظمدهي کنشهاي زيستشناختي دست نيافته است مادر به منزله يک نوع زمانسنج يا نظمدهنده عمل ميکند. همچنين دلبستگي براي ارگانيزم در حال تحول به منزله يک کنش حمايتي است که به کاهش اضطراب هم منجر ميشود.
· در تداوم نظريه بالبي درباره دو مفهوم دلبستگي ايمن و ناايمن، آينس ورث با مطالعه رفتار کودکان بر اساس آزمون موقعيت ناآشنا، کودکان دلبسته ناايمن را به دو الگوي متمايز اجتنابي و دوسوگرا تقسيم کرد و با معرفي سه سبک متمايز دلبستگي، راه را بر پژوهشهاي متعددي گشود. بر مبناي توصيفهاي آينس ورث، هازان و شيور يک فرم سنجش خود گزارشدهي براي تعيين سبک روابط عاشقانه بزرگسال تدارک ديده و به مشابهت زيادي بين الگوهاي دلبستگي بزرگسالان و کودکان در پاسخ به جدايي از موضوع دلبستگي دست يافتند. بر اساس اين پژوهشها مشخص شد که افراد ايمن در ايجاد روابط عاطفي نزديک احساس راحتي ميکنند و الگوهاي رواني چهرههاي دلبستگي را گرم، پذيرنده، تأييدکننده و پاسخدهنده توصيف مينمايند. افراد اضطرابي ـ دوسوگرا به نزديکي مفرط با فرد مورد علاقة خود تمايل دارند اما آنها را ناپايدار، غيرقابل اعتماد، وابسته و غير حمايتکننده ميدانند. افراد اجتنابي نهتنها در نزديکي احساس راحتي نميکنند بلکه چهرههاي دلبستگي را طردکننده، سرد و غيرقابل دسترس ميدانند.
بر اساس فرضيه دلبستگي در خواب REM، ميزان بيادآوري خوابديدهها در افراد واجد دلبستگي ايمن و افراد اجتنابي مشابه است چون افراد گروه نخست به فعالسازي چرخههاي عصبي ـ رفتاري دلبستگي نيازي ندارند و افراد گروه دوم، به بازداري فعالسازي سيستمهاي دلبستگي نيازمندند. بدين ترتيب، ميزان بيادآوري خوابديدهها و شدت هيجاني آنها در اين دو گروه در مقايسه با افراد دلبسته ناايمن يا دلمشغول که تمايل به دلبستگي دارند به مراتب کمتر است. بر اين اساس، ميتوان پيشبيني کرد که افراد واجد دلبستگي ناايمن بايد (1) بيشتر خواب ببينند يا بهتر آنها را بياد آورند، (2) خوابديدههاي هيجانانگيز بيشتري داشته باشند، (3) موضوعهاي مرتبط با دلبستگي در خوابديدههاي آنها بيش از افراد دلبسته ايمن باشند.
در اين پژوهش به منظور آزمون اين پيشبينيها، به مقايسه افراد دلبسته ايمن با افراد دلبسته ناايمن يا «دلمشغول» در تعدادي از متغيرهاي مرتبط با خوابديدهها مانند ميزان بيادآوري و محتواي آنها پرداخته شد تا فرضيهاي که بر مبناي آن، کنش حرکتهای سريع حدقه چشم (REM) و خوابديدهها ميتوانند بر دلبستگي و حتي افزايش ميزان آن در ارگانيزم در حال تحول و در بزرگسالان فاقد دلبستگي يا داراي دلبستگي ناايمن اثر کنند وارسي شود. اگر اين فرضيه درست باشد برخي از متغيرهاي مرتبط با خوابديدهها بايد تحت تأثير نوع دلبستگي قرار گيرند.
· نتايج حاصل از سنجشهاي مبتني بر خود ـ گزارشدهي نشان دادند که نوع دلبستگي به گونهاي معنادار بر خواب و خوابديدهها مؤثر است. افراد داراي دلبستگي ناايمن، خوابهاي خود را بيشتر بياد ميآوردند، شدت هيجاني آنها نيز در خوابديدههاي بيشتر بود، محتواي هيجاني واپسرونده يا «مرضي» خوابديدههاي آنها بيش از افراد واجد دلبستگي ايمن بود و بيش از گروه ايمن، وهلههاي خوابگردي، کابوسها و دندان قروچه را گزارش کردند. اما تفاوتي در ميزان خوابديدههاي مرتبط با دلبستگي مانند حسرت عشق و تنهايي يا بالعکس ارتباط، وابستگي و محتواي جنسي بين دو گروه ديده نشد يا به عبارت ديگر، فقط برخي از فرضيههاي نظريه دلبستگي در خواب REM مورد تأييد قرار گرفت. به ديگر سخن، اگر خوابديدهها در افزايش رفتارهاي دلبستگي مؤثر بودند ميبايست ميزان آنها در افراد دلبسته ناايمن که تمايل به دلبستگي داشتند بيش از افراد دلبسته ايمن ميبود و در نتيجه، افراد ناايمن با احتمال بيشتري خوابديدههاي خود را بياد ميآوردند، حسرتهاي واپس رونده (مرضي) کودکانه و هيجانهاي شديد را در خلال خوابديدههاي خود فعال ميساختند و افزون بر اين، خوابديدههاي آنان در حول محور افزايش رفتارهاي دلبستگي سازمان مييافت. اما در واقع، چنين نتيجهاي به دست نيامد و بين افراد سطوح بالا و پايين ناايمني از لحاظ سنجش محتواهاي هيجاني مرتبط با دلبستگي تفاوتي مشاهده نشد. به طور خلاصه، در حالي که نتايج بيادآوري خوابديدهها و برخي از ميزانهاي شدت هيجاني از فرضيه دلبستگي خواب REM حمايت کردند تحليلهاي محتوايي بر اين فرضيه صحه نگذاشتند.
· همچنين يافتههاي اين پژوهش، فرضيه جبران وضعيت بيداري خواب بيينده و ارتقاي دلبستگي را بر اساس بيادآوري خوابديدهها تأييد نکردند. چون اگر خوابديدهها داراي يک کنش جبراني بودند انتظار ميرفت که افراد واجد دلبستگي ناايمن در مقايسه با افراد واجد دلبستگي ايمن نمرههای کمتري در مقياس تنهايي به دست آورند در حالي که تفاوتي در نمرههای اين مقياس بين دو گروه مشاهده نشد. از سوي ديگر، اگر خوابديدهها وضعيت دلبستگي کنوني خواب بيننده را به منزله بخشي از فعالسازي دلبستگي مرتبط با مدارهاي انگيزشي منعکس ميکردند پس ميبايست نمرههای مقياس «تنهايي» در افراد دلبسته ناايمن بيش از افراد دلبسته ايمن بود. در حالي که در اين زمينه هم تفاوتي به دست نيامد. اما به هر حال، اين پژوهش به منظور اثبات يا عدم اثبات فرضيه جبران انجام نشده است بلکه هدف آن تأکيد بر اين امر بوده است که افراد دلمشغول يا ناايمن، خوابديدههاي خود را بهتر بياد ميآورند چون فعالسازي چرخههاي دلبستگي مرتبط با REM در آنها بيشتر است و اين فرايند، زندگي آنها را به هنگام بيداري تحت تأثير قرار ميدهد. بنابراين، بيادآوري بيشتر خوابديدهها ميتواند فقط يک پديدة جنبي فعالسازي بيشتر REM باشد. حتي اگر محتواي خوابديدهها ميتوانست به خودي خود پيوند بين رفتارهاي مورد نظر را افزايش دهد باز هم ماهيت اين نياز، جنبه جبراني نداشت. براي مثال، اگر خواب بيننده ميتوانست تصوير مورد دلخواه خود را در خواب بسازد و بيادآوري اين تصوير، مسير رفتار وي را به هنگام بيداري هدايت کند، باز هم ماهيت اين نياز، جنبة جبراني نداشت. بنابراين، آنچه بايد مورد نظر قرار گيرد محتواي خوابديدهها نيست بلکه نقش دلبستگي در بيادآوري خوابديدههاست. بنابراين، يکبار ديگر با استفاده از مقولهسازي سبکهاي دلبستگي به فرايند بيادآوري خوابديدهها پرداخته ميشود : بالبي بر اين باور بود که درونيسازي تجربههاي افراد به شکلگيري الگوهاي دروني يا روانبنههايي درباره ارزشهاي خويشتن و انتظارهاي آنان از مراقبت و حمايت از افراد معنادار زندگيشان منجر ميشود. بارتولوميو به نظامدارکردن مفهوم بالبي از روانبنههاي مرتبط با خود و ديگران پرداخت و تفاوتهاي فردي در دلبستگي بزرگسالان را براساس چهار بُعد تبيين کرد : ديدگاه مثبت از خود و ديگران (ايمن)؛ ديدگاه منفي از خود و ديدگاه مثبت نسبت به ديگران (دلمشغول)؛ ديدگاه مثبت از خود و ديدگاه منفي نسبت به ديگران (طردکننده) و ديدگاه منفي از خود و ديگران (ترسان / اجتنابي).
نتايـج اين پژوهش نشان ميدهند که بيـادآوري خوابديدهها ميتواند در افراد دلمشغول در بالاترين سطح و در افراد ترسان / اجتنابي در پايينترين سطح باشد و گروههاي ديگر بين اين دو کرانه قرار ميگيرند. افراد دلمشغول با احتمال بيشتري خوابديدههاي خود را بياد ميآورند چون بدون آنکه دلبسته باشند تمايل به دلبستگي دارند و در نتيجه، فعالسازي بيشتر REM را تجربه ميکنند وخوابديدههاي خود را بهتر بياد ميآورند. از سوي ديگر، افراد ترسان / اجتنابي، ميخواهند از دلبستگي اجتناب کنند و فعالسازي REM را دچار بازداري ميکنند و خوابديدههاي کمتري را بياد ميآورند. افراد دلبسته ايمن به آنچه فعالسازي خواب را افزايش ميدهد رسيدهاند و در نتيجه، سطوح فعالسازي خواب REM در آنها بالنسبه کند است اما اين کندي به اندازهاي نيست که در افراد ترسان / اجتنابي که فعالانه خواب REM و بيادآوري خوابديدهها را دچار بازداري ميکنند ديده ميشود. افراد طردکننده يا کساني که ديگران را به منزله موضوعهاي ارزندة دلبستگي انکار ميکنند، ميتوانند سطوح بهنجار فعالسازي REM و بيادآوري خوابديدهها را تجربه کنند اما دلايلي براي دنبالنکردن موضوعها ارائه ميدهند.
در يک جمعبندي کلي ميتوان گفت با آنکه در اين پژوهش انتظار ميرفت که در گزارشهاي مرتبط با دلبستگي افراد ناايمن، تعداد بيشتري از هيجانهاي مرتبط با دلبستگي مشاهده شود اما اين انتظار به تحقق نپيوست. در واقع، تفاوتي بين افراد با سطوح بالا و پايين ناايمني در قلمرو محتواي هيجاني خوابديدهها مانند محتواهاي عشقي، جنسي و ارتباطي به دست نيامد. به عبارت ديگر، در حالي که برخي از نتايج با تأکيد بر بيادآوري خوابديدهها و برخي ديگر، با توجه به ميزان شدت هيجانها بر فرضيه دلبستگي در خواب REM صحه گذاشتند اما تحليل محتواي خوابديدهها به تأييد فرضيه منجر نشد.
حسن حق بين
دانشجوي كارشناسي ارشد
دانشگاه كارلتن، اتاوا
Borna66
06-22-2009, 04:59 PM
چگونه با انتقادات ديگران برخورد كنيم؟
افراد موفق بسیاری معتقدند که تنها دلیل موفقیت آنها این بوده است که به خود اجازه دادند تا شکست بخورند. حقیقت این مسئله زمانی مشخص می شود که در زندگی بسیاری از تاجران موفق جستجو کنیم. خواهیم دید که در راه رسیدن با اهدافشان، چطور بارها و بارها شکست خورده اند تا اینکه به موفقیت دست یافته اند.
چیز دیگری که به همین اندازه در موفقیت آنها مهم بوده این است که آنها می دانند چطور از انتقادات دیگران-چه سازنده باشد و چه نباشد- بهترین استفاده را ببرند. آنها با استفاده از انتقادهای دیگران تشکیلات خود را راه اندازی می کنند.
ظرفیت برخورد با انتقادات و پیشرفت کردن به واسطه ی انها یکی دیگر از عوامل مهم در موفقیت است. به نکات زیر در این رابطه دقت کنید تا شما هم بتوانید یکی از آن افراد موفق باشید.
انواع مختلف انتقاد
انتقاد دو نوع دارد: سازنده و مخرب. با هر دو این انتقادها باید به دقت اما به طریقی متفاوت برخورد کرد.
اکثر افراد تصوری منفی از کلمه ی انتقاد دارند و فکر می کنند همه ی انتقادها لزوماً مخرب هستند. این به این دلیل است که در کودکی به دلایلی نامشخص مورد انتقاد دیگران قرار گرفته ایم و خاطرات آن از کودکی تا بزرگسالی به همراه ما بوده است.
هدف انتقاد مخرب، خراب کردن و آسیب زدن به اعتماد به نفس افراد و بازداشتن آنها از انجام کارهایشان و لطمه زدن به شخصیت آنها است.
انتقاد مخرب
یکی از بهترین نمونه های انتقاد مخرب این است که رئیستان به شما بگوید: "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."
البته چنین رئیسی فکر می کند با این طریق حرف زدن، کارمندش را تحریک خواهد کرد بهتر کار کند، اما کارمند از چنین رئیسی متنفر شده و کار را ترک خواهد کرد. این به این دلیل است که انتقادش خیلی کلی و منفی بوده و به کارمند نفهمانده است که چطور فعالیت و کارکردش را اصلاح کند، فقط او را محکوم کرده است.
انتقاد مخرب به هیچ وجه سودمند نیست. ممکن است به شما بفهماند که اشتباهی مرتکب شده اید، اما تا زمانی که هیچ علاج و راه چاره ای جلوی رویتان نمی گذارد، تاثیری منفی و مخرب خواهد داشت.
روش برخورد: تنها راه و بهترین راه برخورد با چنین انتقاداتی این است که آنها را نادیده بگیرید و به مسائل مثبت تری فکر کنید.
انتقاد سازنده
حال که جنبه ی منفی انتقاد را بررسی کردیم، ببینیم انتقاد چطور می تواند باعث اصلاح و پیشرفت شخص شود.
مثال قبلی از انتقاد مخرب را در نظر بگیرید. به جای گفتن، "چطور توانستی چنین اشتباه احمقانه ای را انجام دهی؟ آن موقع به چی فکر می کردی؟ اصلاً من نمی دانم چرا تو را استخدام کردم."، یک رئیس دانا و کار کشته می تواند بگوید: "از گزارش شما ممنونم. می دانم تلاش زیادی برای تهیه آن کرده اید. اما داشتم فکر می کردم اگر کمی آن را خلاصه تر کرده و چند نمودار هم به آن اضافه می کردید بهتر می شد. اگر بتوانی این تغییرات را در آن بدهی و باز به من نشان دهی واقعاً متشکر خواهم شد."
چرا چنین انتقادی خوب است؟ و چرا شما باید با رفتاری مثبت با این نوع انتقاد برخورد کنید؟
کاملاً مشخص است. این انتقاد، انتقادی سازنده است چون راه های اصلاح را جلوی پای شما قرار داده است. همچنین خوشحال خواهید بود چون از جنبه های خوب کارتان نیز قدردانی شده است.
راه های برخورد: شما متوجه خواهید شد که انتقادی سازنده است. سعی کنید کاملاً منظور انتقاد کننده را فهمیده و درمورد راه های اصلاح کارتان سوالات لازم را بپرسید. و از فرد برای انتقاد سازنده اش تشکر و قدردانی کنید.
از منفی به مثبت...
تصور کنید انتقاد نوع اول -نوع منفی- را دریافت کرده اید. چطور می توانید آن را به چیزی مثبت تبدیل کنید؟
ابتدا باید اطمینان یابید که منظور را فهمیده اید. کار خود را توجیه نکنید چون ممکن است می توانسته اید کار خود را بهتر انجام دهید. حال به مرحله ی بعد می رویم: از منتقد بپرسید چه چیزی را در کارتان اشتباه دیده است و چرا و بعد از او راه های اصلاح و درست کردن آن را سوال کنید. اگر نتوانستند سوال شما را جواب دهند، انتقاد را نادیده بگیرید و فکر کنید که کارتان را خوب انجام داده اید. چون بعضی افراد ذاتاً منفی باف هستند.
اما فکر کنید انتقاد صحیح بوده است. می توانید با فرد منتقد در مورد راه های اصلاح کارتان گفتگو و مشورت کنید.
قدم آخر انجام اصلاحات و تغییرات در کارتان است. یادتان باشد که حتماً باز با فرد منتقد چک کنید تا ببینید اصلاحاتتان را درست انجام داده اید یا خیر.
اگر سعی کنید همه ی انتقادها را با دیدی مثبت ببینید و به روش های بالا به آن جواب دهید مطمئناً نتایج خوبی خواهید گرفت و در پیشبرد اهدافتان موفق خواهید شد.
Borna66
06-22-2009, 04:59 PM
دانشمندان فرمول خوشبختی در ازدواج را پیدا کردند
دانشمندان و روانشناسان بسیاری از کشورها در تلاش هستند که فرمول تشکیل خانواده موفق و سعادت خانوادگی را تنظیم کنند. تا کنون سه فرمول مختلف لهستانی، آلمانی و آمریکایی ارائه شده اند:
لهستان: "بوگوسلاو پولوفسکی" تاکید می کند که برای ازدواج خوشبخت و بدون طلاق، تنها لازم است که مرد 1.09 برابر قدبلندتر از زن باشد. در تحقیقات انجام شده توسط این دکتر، 600 زن در سنین 19-50 و همسران آنها شرکت داشتند. دانشمند لهستانی با اندازه گیری قد آنها به این نتیجه رسید که فرد بطور ناخودآگاه همسری با چنین مختصاتی برای خود بر می گزیند و چنین پیوندهایی خوشبختی می آورند.
آلمان: فرمول آلمانی برای تشکیل خانواده موفق به شکل "1:5" است، یعنی به ازای هر 1 گوشزد به همسر، 5 بار باید از او تعریف کرد. دکتر "هانس ورنر بیرهوف" یقین دارد که تعریف از همسر سبب تحکیم روابط شده و زندگی را رمانتیک ساخته و اجازه نمی دهد که شور و عشق فروکش کند. زندگی پر از رویدادهای غیر منتظره است که گاهی خوشآیند نیستند، اما دقت در روابط و توجه به همسر و قدردانی از همه کارهای خوب هیچ گاه نباید از بین برود.
آمریکا: فرمول آمریکایی ها با دقت 94% تعیین می کند که کدام زوج ها خوشبخت خواهند بود. دانشمندان آنسوی آب معتقدند که مسئله اصلی در ازدواج، روابط عاطفی و توان حل درست و سازنده دعواهای خانوادگی است. برای این کار کافی است که چند دقیقه تماشا کرد که اختلافات چگونه حل می شوند. اگر در صحبت ها لحن خشمگین، تهدید و ناسزاگویی دیده شود، بدین معناست که این زوج نمی تواند زندگی خوشبختی داشته باشد. و برعکس، اگر همسران به یکدیگر لبخند می زنند، نوازش می کنند، از یکدیگر طرفداری می کنند و با لحن آرام صحبت می کنند، این نشان زندگی خوب و سعادتمند است. آمریکایی ها با همکار آلمانی خود موافقند که در ازای هر حرف منفی و یا گوشزد و یا حتی ژست ناراحت کننده، باید حداقل 5 کار مثبت انجام داد.
Borna66
06-22-2009, 04:59 PM
تا ثیر آسیب زننده یا التیام بخش ذهن بر بدن
ذهن جايگاه خاص خود را دارد و به تنهايي ميتواند بهشت را به جهنم و جهنم را به بهشت تبديل كند
جان ميلتون: بهشت گمشده
The mind is its own place, and in itself can make a Heav’n of Hell, a Hell of Heav’n.
John Milton: Paradise Lost
توجه به رابطه روانشناسي و سلامت نكته تازهاي نيست. گاه اهميت اين رابطه را با اصطلاحهاي اقتصادي بيان كردهاند و پيامدهاي مداخلههاي روانشناختي بر كاهش هزينههاي پزشكي را مورد نظر قرار دادهاند و گاه شواهدي مبني بر نقش روانشناسي در پيشگيري از مصرف مواد، كودكآزاري و يا ... ارائه شدهاند. اين توجه در تعاريف مختلف نيز منعكس شده است. سازمان بهداشت جهاني، فقدان بيماري را نشانة سلامت ندانسته بلكه آن را براساس احساس بهزيستي جسماني، رواني و اجتماعي تعريف كرده است و انجمن روانشناسي امريكا نيز افزايش سلامت را در شمار وظايف اصلي خود قلمداد نموده است. بيترديد همه اين نكات واجد اهميتاند، در چهارچوب گسترش منطقي مهارتها و دانش روانشناختي قرار ميگيرند و لزوماً بايد ترغيب شوند.معهذا مؤلف اين مقاله مروري، از ديدگاههاي سنتي روانشناسي و سلامت و بحثهاي روزمره فراتر رفته است و شواهد تازهاي را براي درك سلامت و بيماري، زندگي و مرگ ارائه داده است. اگرچه وي علل، فرايند و نتايج هر بيماري را حاصل تعامل عوامل روانشناختي ـ اجتماعي ـ فرهنگي با عوامل زيست ـ شيميايي و فيزيولوژيكي دانسته اما يك ارتباط يكسويه بين اين عوامل را نميپذيرد و بر اين باور است كه عوامل جسماني از ديگر عوامل زندگي و تجربههاي ما، جدا و متمايز نيستند و ذهن به منزله كنشوري آشكار مغز و ديگر نظامهاي بدني داراي يك نقش حياتي در سلامت، بيماري و بهزيستي است.از زاويه تاريخي بايد گفت كه توجه به چگونگي رابطة ذهن و جسم از ديرباز مورد توجه دانشمندان بوده و فراز و فرودهاي متعددي داشته است. پيوند ناگسستني رواني و جسماني در جمله مشهور بقراط «شناخت يك بيمار مبتلا به يك بيماري بهتر از شناخت بيماري اوست»، به خوبي به تصوير كشيده شده است.پذيرش مفهوم جداييناپذيري بدن از ذهن تا زمان طرح ديدگاه دوگانهنگر رنه دكارت در قرن هفدهم تداوم يافت و سپس پاستور و بسياري از «شكارچيان ميكرب» كه راه وي را دنبال كردند، امكان غلبه بر بسياري از بيماريهاي عفوني را كه تا آن زمان از بلاياي نوع انسان محسوب ميشد، فراهم كردند و موجب شدند تا با افزايش طول عمر انسانها، سبكهاي زندگي آنها نيز تغيير كند و مجموعه جديدي از بيماريها به وجود آيد.معهذا، الگوي خطي پزشكي نميتوانست بدون توجه به متغيرهاي روانشناختي و جامعهشناختي، براي تبيين كاهش و افول بيماريها كفايت كند و اين نكته آشكار شد كه افزايش اميد و كاهش نااميدي ـ حتي بيش از پيشرفتهاي پزشكي ـ عامل تبيين كننده كاهش مرگ و مير در سراسر جهان است. باورها و انتظارها به همان ميزان كه در افزايش مرگ و مير مشاركت دارند، مقاومت افراد در برابر بيماري را بيشتر و طول عمر را افزايش ميدهند. پيش از اشاره به نتايج برخي از پژوهشهايي كه مبناي اين مقاله هستند و منطق روابط بين سلامت و بيماري را تشكيل ميدهند بايد خاطر نشان شود كه چهار نظام تعامل فرايند پردازش در انسانها وجود دارد: ذهن، سيستم غدد درونريز، سيستم عصبي و سيستم مصونساز. سه سيستم نخست داراي دريافتكنندگاني در سلولهاي حياتي هستند و از راه پيامگيرهاي مولكولي، اطلاعات را از يكديگر دريافت ميكنند. سيستم چهارم يعني ذهن به منزله كنشوري مغز در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفته است. اگرچه نويسنده، افكار، احساسها، باورها و اميدهاي ما را چيز ديگري بجز فعاليت شيميايي و الكتريكي سلولهاي عصبي مغز نميداند اما بر اين باور است كه تجربهها با ايجاد تغيير در مغز، ذهن را تغيير ميدهند و بر وضعيت زيستي اثر ميگذارند. ذهن يك فعاليت مغز و نخستين خط دفاعي عليه بيماري، عليه سالخوردگي و عليه مرگ به شمار ميرود. همانگونه كه نورمن كوزن خاطر نشان ساخته، باورهاـ صرف نظر از آنكه خيالي يا مبتني بر واقعيت، مثبت يا منفي باشند ـ بر زيستشناسي بدن اثر ميكنند. اما آنچه پاسخها را متمايز ميكند، افكار خوب و افكار بد هستند. اريك كندال برنده جايزه نوبل فيزيولوژي و پزشكي در سال 2000، فرايند تبديل فعاليتهاي الكتريكي مغز را كه معرف افكار هستند براساس تغييرهاي پايدار در بدن تبيين كرده است و عقيده دارد كه «اگر روان درمانگري مؤثر است و ميتواند تغييرهاي طولانيمدت را در رفتار به وجود آورد به واسطه يادگيري و ايجاد تغيير در بيان ژنهاست كه به ايجاد تغيير در الگوي آناتوميكي ارتباطهاي سلولهاي عصبي مغز منجر ميشود». مؤلف اين مقاله مروري پس از پذيرش تأثير ذهن بر ابعاد زيستي به شواهد پژوهشي متعددي در قلمروهاي تعيينكنندههاي بيماري؛ نقش تنيدگي و ضرورت توازن بين مهارتهاي مقابلهاي فرد و خواستههاي محيطي در جهت بروز تعادل يا عدم تعادل روانشناختي؛ تأثير حمايت اجتماعي بر ميزان مرگ و مير؛ سطح تأثير روان درمانگري و باورهاي شخصي بر فرايندهاي بيماريهاي وخيم مانند سرطان و نقش پراهميت ذهن در تعيين زندگي و مرگ، سلامت و بهزيستي، اشاره كرده است و مقاله را با يك بحث جالب به گونهاي كه در پي ميآيد به پايان برده است. قدرتي كه افكار بر بدن ما دارند يك پديده سحري نيست و شواهد نشان ميدهند كه اگر وقوع يك رويداد كه در آيندهاي نزديك رخ خواهد داد (مانند ازدواج فرزند) براي يك فرد از اهميت زيادي برخوردار باشد وي ميتواند تا وقوع رويداد مورد نظر، مرگ خود را به تعويق بيندازد. ارتباط ذهن با بدن را هر ساله پژوهشگران متعددي تأييد ميكنند و ما بيش از پيش به اطلاعاتي در ارتباط با اين مكانيزم دست مييابيم.اينك به خوبي ميدانيم كه باورها و افكار ما داراي آثار مثبت و منفي بر سلامت جسماني ما هستند. چالش دانش روانشناسي از سويي تعيين حد واقعيت و از سوي ديگر، مشخص كردن مكانيزمهاي روانشناختي آن است. هراندازه پيچيدگي موقعيتهاي ذهني ـ بدني افزايش مييابد، مشكل تحليل و شناخت مكانيزمها نيز بيشتر ميشود. با ارائه يك پژوهش كه نشان دهنده چگونگي تأثير مجموعهاي از باورها بر تسريع مرگ است ميتوان پيچيدگي تعاملهاي ذهن ـ بدن- فرهنگ را برجسته كرد. در اين تحقيق به بررسي امريكاييهاي چيني تبار با سطوح مختلف اعتقادي نسبت به فرهنگ و نجوم چيني پرداخته شده است. چينيها نسبت به فرهنگ و نجوم چيني داراي دو باور بنيادي هستند: نخستين باور اين است كه سرنوشت هر شخص بشدت تحت تأثير سال نجومي تولد وي قرار ميگيرد و دومين باور، هر سال نجومي را با وضعيت بدني يا نوع و نشانههاي خاص يك بيماري همراه ميداند. وقتي كسي كه به اين مفاهيم باور دارد به يك بيماري مرتبط با سال نجومي تولد خود مبتلا ميشود به اين نتيجه ميرسد كه باورهاي وي تأييد شدهاند و مرگ وي احتمالاً نزديك است.در اين پژوهش يك پرسش ساده مطرح شده است: «آيا مرگ كساني كه به اين دو اصل همزمان با ابتلاي به بيماري مرتبط با سال تولد باور دارندـ در مقايسه با آنهايي كه بدون اين باور به همان بيماري مبتلا ميشوندـ تسريع ميشود؟» شواهد حاصل از اين پژوهش بسيار روشن بودند: طول عمر كساني كه به اين دو اصل باور داشتند پنج سال كمتر ميشد و زودتر ميمردند. به عبارت ديگر، وقتي فردي مهار رويدادها را خارج از اختيار خود بداند، بيش از ديگران احساس درماندگي و نااميدي ميكند، وضعيت را با بردباري تحمل مينمايد و در نتيجه، سلامت وي بيشتر در معرض خطر قرار ميگيرد و مرگ زودتر به سراغ او ميآيد. خلاصه آنكه، الگوي در حال گسترشي كه نگاهي نو به تعامل عوامل زيستي ـ رواني ـ اجتماعي دارد، مفاهيم و مؤلفههايي را عرضه ميكند كه ميتوانند ديدگاه ما نسبت به جهان را تغيير دهند. مؤلفهها از انتقال دهندگان عصبي، هورمونها و بافتهايي تشكيل شدهاند كه به منزلـه مولكولهاي پيام آور حامل بين سيستمهاي عصبي، درونريز و مصونساز عمل ميكنند. اين مفاهيم در برگيرنده دو مفهوم بنيادي هستند: (الف) فرايندهاي فكري به منزله كنشوري مغز هستند و (ب) بتدريج كه ما افكار خود را تغيير ميدهيم، مغز خود و در نتيجه، بدن خود را نيز تغيير ميدهيم.برخي بر اين باورند كه پژوهشهاي اخير، دلايل قانعكنندهاي در باب تعاملهاي ذهن ـ مغزـ بدن در سطوح جسماني، سلولي و مولكولي ارائه دادهاند كه بر سلامت و كيفيت زندگي افراد مؤثرند تا جايي كه لااقل نيمي از مرگها در ايالات متحده امريكا را به عوامل رفتاري و اجتماعي نسبت دادهاند. طرح و اجراي پژوهشهايي كه بتوانند با بازشناسي اين روابط و نشان دادن مكانيزمهاي آن به فراسوي پديدارشناسي محض بروند، آغاز شدهاند اما هنوز كفايت نميكنند. پيامدهاي گذار به اين الگوي جديد و دستيابي به يك درك روشنتر و بهتر از تعاملهاي الگوهاي زيستي ـ رواني ـ اجتماعي براي افراد، سياستگذاران، مذهبيون و رهبران اجتماعي و همچنين براي علوم رفتاري و همه آنهايي كه در قلمرو گسترده بهزيستي فعاليت دارند، مفيد است.
مجله روانشناسان ایرانی
Borna66
06-22-2009, 05:00 PM
رابطه دست دادن و شخصیت
حتماً از تاثیر اولین برخورد در طرف مقابل آگاه هستید. فکر می کنید اولین چیزی که به طرف مقابلتان نشان می دهد کـه چـه نـوع آدمـی هسـتـیـد چیـسـت؟ بــله، نـحوه دست دادنتان...
سـعی کنـیـد هـمیـشه سـفـت و مـحکم دست بدهید، این باعث میشـود کـه در اولین برخورد تاثیر خوبی بگذارید. بعد از بـررسـی و دقــت زیاد روی این موضوع، دست دادن را به پنج گروه تقسیم بندی کرده اند که هر کدام نشاندهنده ی نوعی شخصیت است.
دست دادن با دست های خیس
مسلماً دست دادن های زننده و تنفر آور انواع بسیاری دارد، اما دست دادن با دستهای خیس بدترین آنهاست. حتماً توجه داشته باشید که قبل از دست دادن با کسی دست های خود را کاملاً خشک کرده و آنها را از عرق پاک کنید.
در اینجا به دو نکته برای چگونگی خشک نگاه داشتن دست هایتان اشاره می شود:
۱- قبل از رفتن سر قرارهای مهم یا مصاحبه های کاری دست هایتان را خوب شسته و بعد خشک کنید. دقت کنید که تا موقع دست دادن با فرد مزبور از بستن دست هایتان جلوگیری کنید. چون باعث گرم شدن دست ها و نتیجتاً عرق کردن آنها می شود.
۲- دستان خود را قبل از دست دادن خشک کنید. همیشه دستمالی برای این کار با خود همراه داشته باشید.
دست دادن شل و ول
دست دادن شل و ول نشاندهنده ی ضعف، نداشتن اعتماد به نفس، نداشتن علاقه و ثبات است. مسلماً این خصوصیات متضاد قدرت و استحکام است که ويژگي افراد محترم و موفق است. توصیه می شود اگر حالت دست دادنتان شل و ضعیف است، هنگام دست دادن کمی نیرو صرف کنید. مطمئناً دست دادن سفت و محکم تاثیر بسیار بهتری در مخاطب می گذارد.
دست دادن نوک انگشتی
مطمئنا قبلاً برایتان اتفاق افتاده است. یک نفر هنگام دست دادن نوک چهار انگشتتان را می گیرد و نمی گذارد که دستتان کاملاً در دستش قفل شود و بعد دستتان را به سختی می فشارد. باید سعی کنید تا می توانید از چنین دست دادنی خودداری کنید. البته ممکن است گاهاً به طور تصادفی یا وقتی عجله دارید برایتان پیش آید. اما به شما توصیه می شود در این مواقع از فرد مخاطب عذرخواهی کرده و دوباره با او دست بدهید. ممکن است کار خوبی نباشد اما در ذهن فرد مقابل می ماند که چقدر برایش احترام قائل بوده اید.
دست دادن خیلی محکم
قدیمی ها معمولاً اینطور دست می دادند. احتمالاً تا به حال با چنین موردی برخورد کرده اید. فردی احساس می کند قوی ترین مرد جمع است و هنگام دست دادن دستتان را مثل لیمو می چلاند. درست است که اغلب افراد از دست دادن محکم خوششان می آید اما این استحکام نباید موجب ناراحتی طرف مقابل شود.
دست دادن دوستانه و خودمانی
مردم باید عادت کنند دست دادن های عجیب و غریبشان را کنار بگذارند. نیازی به شعبده بازی نیست: یک دست دادن ساده، محکم و دوستانه کافی است.
درست است که دست دادن مسئله ای پیش پا افتاده است اما می تواند عامل مهمی در مصاحبه ها و جلسه های اجتماعی شود. سعی کنید که خیلی راحت اما محکم با فرد مقابل دست داده و در چشمانش نگاه کنید تا بهترین تاثیر را در برخورد اول روی فرد مقابل بگذارید.
Borna66
06-22-2009, 05:00 PM
چند گام براي افزايش روحيه
1) خود را بشناسيد: امروزه پيشنهاد سقراط که در قرن پنجم قبل از ميلاد که در آن متني بر خودشناسي ارايه شد به قوت خود پا برجاست. اهداف احساسات و محدوديت هاي خويش را بشناسيد و با آرامش با آنها برخورد نماييد. خواه از طريق مطالعه، خواه از طريق انديشيدن و تفکر، سعي کنيد بعضي راه هايي که باعث شناخت شما از خودتان و اينکه چه چيزهايي شما را خوشحال مي کند پيدا کنيد. چنانچه به اين توصيه عمل کنيد، بهتر قادر به کنترل زندگي و مشکلات پيش روي خود خواهيد بود.
2) به خودتان ارزش بدهيد و به خود اعتماد داشته باشيد: ممکن است سخت به نظر برسد اما سعي کيند رفتارتان گوياي اين باشد که از خودتان مواظبت مي کنيد. حتي اگر هميشه احساس عدم اطمينان مي کنيد، برخورد و رفتار مثبت را به دنياي اطراف هديه دهيد. برخورد مردم با شما متاثر از رفتار و پوشش شماست. بنابراين خود ارزشي و خود اعتمادي را به نمايش بگذاريد تا احترام را براي شما به ارمغان آورد.
3) بيش از حد توانتان کار نکنيد: همه ما با سخت کوشي، خواهان تامين امنيت و رفاه خانواده مان هستيم. اما مهم اين است که تعادل را در زندگي حفظ کنيم. معمولا آنچه از نظر مالي دنبال مي کنيم با آنچه که تحقق مي يابد يکسان نيست. اگر براي شما تامين معاش مهمتر از صرف وقت با عزيزان يا لذت بردن از زندگي است، بهتر است در تعيين اولويت ها بازنگري کنيد. سعي کنيد برقراري تعادل را از کسي که بين زندگي شغلي و خانوادگي اش اين توازن را ايجاد کرده بياموزيد يا اينکه با خانواده يا دوستانتان راجع به تاثيرات شغلي تان بر روي آن ها صحبت کنيد.
4) از افراد منفي دوري کنيد: از ارتباط مسموم که در شما احساس ناراحتي، عصبانيت يا نا امني مي کند اجتناب کنيد. ممکن است سخت به نظر ايد اما ارتباط خويش را باکساني که براي شما افسردگي به ارمغان مي آورند به حداقل برسانيد، کساني که اکثرا محبت هاي دريافتي را بدون پاسخ مي گذارند و يا کساني که دائما از شما انتقاد مي کنند. صداقت سخنان چنين افرادي را مورد ارزيابي قرار دهيد تا ببينيد که ميزان حقايق موجود در سخنانشان تا چه حد بر اساس ارتباطي مثبت و خوش بينانه است. اگر کساني شما را تحت فشار رواني قرار مي دهند صريحا از آنها بخواهيد شما را رها نمايند.
5) مثبت فکر کنيد: سعي کنيد از حداکثر توانايي هايتان استفاده کنيد و به قدرت خويش اتکا کنيد. علايق شخصي تان را با مطالعه و گذراندن کلاس ها توسعه دهيد. علايق جديد را امتحان کنيد و شکست هايتان را به کار گيريد. همه ما بخشي از اوقاتمان را از دست داده ايم اما افراد موفق از شکست هايشان درس آموخته اند و مغلوب شکست شان نشده اند. اگر شما توانايي هايتان را به خوبي توسعه دهيد و نقش مثبتي داشته باشيد واقعا قادر به تغيير موقعيت هاي منفي به موقعيت هاي مثبت خواهيد بود.
6) ورزش کنيد: يک رژيم غذايي مناسب و قدري فعاليت بدني روزانه، اعم از اينکه پياده روي آرام باشد يا کار بيرون، فشار و اضطراب را تخفيف مي دهد و روحيه را شاداب نگه مي دارد. ورزش و تمرينات بدني، افراد را از احساس برتري طلبي رهايي و توانايي هاي سرکوب شده ذهن را ترقي مي دهد. همين امر منجر به جلوگيري از افسردگي مي شود. براي اشخاص متفاوت ورزشهاي مناسب آنها وجود دارد. تمرينات کششي و يوگا براي تخفيف فشار بسيار مناسبند. بعضي تمرينات ني تواند به رفع عصبانيت کمک کنند. البته ورزش بيرون از منزل فوايد مضاعفي دارد، نور آفتاب در بهبود روحيه و تخفيف افسردگي کمک موثري محسوب مي شود.
7) بخشي از اوقاتتان را تنها بگذرانيد: لذت از جمع دوستان و تنهايي دو بخش از زندگي اند که براي تقويت روحيه بسيار مهم اند. براي معنا بخشيدن و ايجاد شور در زندگي ضمن اهميت دادن به ديگران کاملا مشروط ووابسته به وجود ديگران نباشد. علاوه بر گذراندن 20 دقيقه در حمام، گوش دادن به موسيقي يا خروج از منزل به قصد لذت بردن از طبيعت، زماني را براي لذت بردن از تنهايي خويش صرف کنيد. چنانچه اين امر را سخت يافتيد ممکن است با توسل به اجتماع از مشارکت در موضوعات مهم دوري کنيد.
8) به ديگران کمک کنيد و اجازه دهيد ديگران به شما کمک کنند: وقتي مشکلاتتان طاقت فرسا به نظر مي رسد نشان دهيد که کمک ديگران مي تواند اضطراب و دلواپسي شما را بر طرف کند، بنابر اين مشکلاتتان را کاملا در منظر ديگران قرار دهيد. کمک بلا عوض در مسائل اجتماعي يا کمک به دوستان نيز مي تواند به سود شما تمام شود. اگر در مقابل کمکي که دريافت کرده ايد به همان ميزان به ديگران مساعدت نماييد دامنه مناسبي از دوستان و اقوامي را بسط داده ايد که شريک اوقات خوش شما هستند و مدد کاران زمان تنگي و سختي تان.
9) ارتباطات و مراودات: با روشي روشن و در عين حال همراه با آرامش و متانت، احساساتتان را به خانواده، دوستان و مدرسه تان بيان کنيد و با دقت کامل به جواب آن ها گوش فرا دهيد. هرگز خود را تحت فشاري که ناشي از عدم بيان احساساتتان است قرار ندهيد. چراکه اين فشار، انفجار ناگهاني در پي خواهد داشت و ديگران بدون کوشش و تلاشي شمارا خواهند شناخت. عصبانيتي را که باعث پريشاني و دانستن نقاط ضعف شما مي شود کنترل کنيد. هرگز اجازه ندهيد ديگران ذهن شما را بخوانند.
10) موقع احتياج، کمک بطلبيد: افرادي را پيدا کنيد که هنگام مشکلات بتوانيد با آنها مشورت کنيد.چنانچه پس از مشورت با دوستانتان و خانواده، مشکلا تتان همچنان طاقت فرسا جلوه مي نمايد و احساس عدم آرامش مي کنيد، با مشاوريني صحبت کنيد که خواهان کمک و ياري به شمايند. اگر احساس عدم امنيت، نگراني يا ناراحتي و پريشاني مي کنيد فورا از يک مشاور متخصص کمک بطلبيد
منبع : پزشکی امروز
Borna66
06-22-2009, 05:00 PM
25راه به افكار خلاق و زيبا
نویسنده : افخم بهرازنيا
تا به حال چند بار احساس كردهايد كه مغز شما از كار افتاده است و ديگر قادر به فكر كردن نيستيد؟
اين بهدليل آن است كه ما نياز داريم توانائيهاي خود را براي فكر كردن افزايش دهيم. مطلب حاضر به نكاتي ميپردازد كه ما براي بيشتر و بهتر فكر كردن بايد به كار گيريم و به آن نياز داريم.
*يافتن بهترين زمان. بيشتر افراد مسن صبحها بهتر ميتوانند فكر كنند و اغلب جوانان بعداز ظهرها.شما چه زماني بهتر فكر ميكنيد؟
*خوب تحصيل كنيد اما افراط نكنيد. بعضي از روانشناسان عقيد ه دارند كه تحصيلات تخصصي افراطي و زياد ميتواند به توانايي تفكر خلاقانه آسيب وارد كند. شما اگر در رشته نويسندگي دكترا كسب كنيد الزاما رمان نويس بزرگي نخواهيد شد.
*روز خود را با بهترينها شروع كنيد. محققين نشان دادهاند كه مقدار كافئين موجود در يك فنجان قهوه ميتواند به تمركز حواس كمك كند اما اگر شما مستعد اضطراب هستيد بهتر است فراموشش كنيد. .
*خاطرات جديد را به خاطرات قبلي بچسبانيد.
حافظه خود را چون دار بستي در نظر بگيريد و اطلاعات جديد را روي آن تثبيت كنيد. هميشه اطلاعات جديد را به چيزي پيوند دهيد و هرگز آن را تنها رها نكنيد.
*تا ميتوانيد تمرين كنيد. ياد گيري و تمرين مداوم ذهن را تغيير ميدهد.مطالعاتي كه روي عدهاي داوطلب 70 ساله انجام شده نشان ميدهد كه آموزشهاي منظم و طبق برنامه
زمانبندي شده باعث تغيير ساختار ذهني فرد ميشود به نحوي كه فعاليت ذهني اين افراد نسبت به زماني كه 7 سال جوانتر بودهاند بيشتر است. فرد مسني كه خوب تمرين ميكند سريعتر از جواني است كه اصلا تمرين نميكند.
* به ايدههاي خود شانس شكوفا شدن بدهيد. بسياري از ما با توجه به توانائيها يمان امكان ارزيابي حقايق وتصميمگيري سريع داريم. خلاقيت نياز به آرامش و سكون داردو اين كه به ايدههاي به ظاهر نا معقول و بيمعني خود فرصت دهيم.
*شغلي كه باعث رشد شود و همراهي كه باهوش باشد. مطالعات انجام شده درلهستان نشان ميدهد صاحبان مشاغلي كه نياز به كارگيري ذهن دارد نسبت به ساير افراد از قدرت تفكر بيشتري برخوردارند. همچنين ازدواج با فردي با هوش ممكن است در شما انگيزه ايجاد كند و باعث رشد و بالندگي شما شود.
*تجربه كنيد. خلاقيت اغلب به توانائي تعديل راه حلها از جهات مختلف زندگي خلاصه ميشود. براي مثال نوار چسب خياطي با الهام گرفتن از خار و خسي كه به لباس ميچسبد ساخته شده است و يا شيوه پوست كندن موز ايدهاي براي تهيه قوطيهاي كنسروي است كه با حلقهاي كه روي آن تعبيه شده باز ميشود.
*توجه كنيد.آيا تا به حال براي شما پيش آمده كه نام كسي را تا مدتي پس از آن كه او را ملاقات كرديد به خاطر نياوريد؟علت اين امر ضعف حافظه نيست بلكه نداشتن تمركز است. با بالا رفتن سن بايد اطلاعات را آگاهانه به حافظه بسپاريم و حفظ كنيم.
*ورزش با عث تقويت قواي فكري ميشود. تحقيقات گوناگون اكنون از اين فرضيه كه ورزش و تمرينات بدني اثرات سودمندي روي عملكرد تحصيلي دارد حمايت ميكند.تصور ميشود كه در هنگام ورزش اكسيژن و مواد غذايي بيشتري در دسترس سلولهاي مغز قرار ميگيرد؛ به علاوه با عث افزايش فاكتورهائي ميشود كه عامل رشد سلولهاي مغزياند. ورزش فوايد گوناگوني دارد و انجام آن بهصورت مرتب و روزانه توصيه ميشود.
*تازه جوئي رمز موفقيت. نقاش امپرسيونيست هنري ماتيس در سالهاي پاياني عمر خود از قيچي به جاي قلم مو براي خلق آثارش بهره برد و به هنرش روحي تازه بخشيد. مقايسه افراد خلاقي كه متوقف ميشوند با آنهايي كه به خلاقيت ادامه ميدهند نشان ميدهد كه افراد دسته دوم پيوسته به دنبال دانشي جديد هستند.
*شناخت عوامل بازدارنده. چنانچه در معرض عوامل مختلفي قرار گيريم كه رشته افكار ما را پاره كنند تمركز كردن مشكل خواهد بود. چنانچه كاري نياز به دقت و تمركز زياد دارد مثلا تهيه يك گزارش بايد دو شاخه سيم تلفن را از پريز كشيد و يا نوشتهاي روي در قرار داد تا كسي در آن هنگام وارد اطاق نشود.
*فراموش نكنيد كه هميشه به دنبال كارهاي مورد علاقهتان باشيد. اخيرا روانشناسي هلندي مطالعاتي روي تفاوتهاي بين قهرمان شطرنج و استاد شطرنج انجام داد.او افرادي از هر دسته را تحت آزمايشاتي چون تست هوش، حافظه وتعيين ميزان قوه استدلال براي حركت مهرهها قرار داد و هيچ تفاوتي بين افراد دو گروه پيدا نكرد.تنها تفاوت اين بود كه قهرمان شطرنج علاقه بيشتري به بازي شطرنج داشت. آنها اشتيا ق و تعهد بيشتري نشان ميدهند و كليد خلاقيت آنها هم همين است.
*ايدههاي جديد رابا يكديگر تلفيق كنيد. با هيچ مطلبي سرسري بر خورد نكرده وآن را با بيتفاوتي نخوانيد. حاشيه نويسي، فكر كردن، شكل دادن وتلفيق مطالب با يكد يگر حتي اگر مطلبي كه ميخوانيد بهنظرتان به درد نخور و بيفايده باشد به شما كمك ميكند تا آن را به نحوي بفهميد كه در نهايت بتوانيد خلاقا نه عمل كنيد.
*روشهاي سريع يا د گرفتن را بيا موزيد. يكي از مهمترين مهارتهاي قرن بيست و يكم توا نا ئي يا د گيري سريع است؛ پس آ ن را پرورش دهيد. يا د بگيريد كه به سرعت به ايدههاي خود شكل دهيد. شيوه عملكرد مغز خود را پيدا كنيد تا بتوانيد آن را بهتر به كا ر گيريد. بعضي اشخاص پس از مدتي كار فكري نيا ز به استراحتي كوتا همدت و نو شيدن چاي يا قهو ه دارند تا بتوانند دو باره به كار ادامه دهند.
*هميشه برنامههاي بلند مدت داشته باشيد حتي اگر آن را هر روز تغيير دهيد. نفس برنا مهريزي براي زندگي خود به تنهايي با ارزش است و تغيير دادن آن به ما كمك ميكند كه چيزهاي جديدي ياد بگيريم.
*اشتباه كنيد. ممكن است در اولين تلاش خود مرتكب اشتباهات زيادي شويد اما كارتان را پيش برده و تمام كنيد.اشتباهات خود را يادداشت كرده وسپس دوباره به كار بپردازيد و اين بار از تكرار اشتباهات جلوگيري كنيد. به گفته شكسپير ترديدهاي ما خائناند و با ترس از تلاش ما را از موفقيت دور ميكنند.
*عواملي كه در ضمن كار باعث افزايش مهارتهايتان شدهاند را يادداشت كرده و گاهي به آنها مراجعه كنيد تا برايتان به عادت تبديل شوند.
*به مسائل از زواياي مختلف نگاه كنيد. چنانچه ميخواهيد مسئلهاي را حل كنيد راههاي مختلفي را امتحان كنيد و اگر راه اول را به هر دليلي مناسب تشخيص ندادهايد، راه دوم را امتحان كنيد. ايدهها و تصورات را از ديدگاههاي مختلف بررسي كنيد. براي مثال آيا كسي كه در چين رشد كرده و بزرگ شده در مورد يك موضوع خاص به همان شكلي فكر ميكند كه يك نفر در ايرلند؟
*آرامش خود را حفظ كنيد. خويشتنداري به شما كمك ميكند تا منصف و بيطرف باقي بمانيد و بهتر فكر كنيد.چنانچه به بحث و مجادله بپردازيد و خونسردي خود را از دست دهيد توانائي خودرا براي منطقي و عاقلانه فكر كردن از دست خواهيد داد.
*در جستوجوي حقيقت باشيد. هر كسي كه خوب فكر كند قبل از هرقضاوتي در جستوجوي حقيقت است.از خود سؤال كنيد كه آيا تمام حقايق را بهطور كامل در دسترس داريد؟ آيا كمبودي در اطلاعاتتان وجود دارد كه شما را از حقيقت و يا راه حل مسئله دور كند؟
*چنانچه در موردي شك داريد حتما سؤال كنيد. هرگز از سؤال كردن نهراسيد.
*مردم را درك كنيم. آيا كساني كه با شما صحبت ميكنند هميشه اين تصور رادارند كه بايد حرفشان را به طريقي به شما ثابت كنند؟ به راستي علت اين تصور آنها چيست؟
*تجربه مهمترين مرجع ماست. چنانچه مطلبي را ميشنويم بايد ببينيم آيا واقعا در زندگي ما اتفاق افتاده است يا نه.
* هميشه به خاطر بسپاريد كه بيشتر حقايق نسبياند و بين حقيقت و عقيده تفاوت وجود دارد. كلمات را با احتياط و دقت به كار بريد و هيچگاه خود را گول نزنيد. فكر نكنيد كه بايد پيوسته دنباله رو مردم باشيد.
منبع : پزشکی امروز
Borna66
06-22-2009, 05:00 PM
فشار رواني حساسيت ها را تشديد و طولاني تر مي کند
تازه ترين تحقيقات نشان مي دهد اضطراب و فشار رواني مي تواند حملات فصلي حساسيتي (آلرژي ) را تشديد و طولاني تر کند.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز به نقل از رويترز، دکتر جنيس کيکولت گليزر، استاد روان شناسي و روان پزشکي دانشگاه ايالتي کلمبوس اوهايو مي گويد اضطراب و تشويش و تنش هنگام شروع حملات آلرژي علايم بيماري را طولاني تر مي کند.
اين محققان براي بررسي تاثير تشويش و تنش بر حساسيت ها ، از ۲۸ زن و مرد با سابقه تب يونجه و حساسيت هاي فصلي براي شرکت در يک تحقيق آزمايشگاهي دعوت کردند.
اين داوطلبان در روزهاي مختلف در يک وضعيت کم تنش (قرائت آرام مجلات) و وضعيت بسيار پرتنش تر (ارايه يک سخنراني ۱۰ دقيقه اي ويديويي در حضور يک گروه ارزياب رفتار و حل مسائل رياضي بدون قلم و کاغذ در حضور اين جمع و سپس تماشاي عملکرد خود در فيلم گرفته شده) قرار دادند.
محققان ميزان تنش و تشويق شرکت کنندگان را ارزيابي کردند و قبل و بلافاصله بعد از موقعيت هاي تنش زا و روز بعد از آن، داوطلبان را تحت آزمون هاي حساسيت پوست قرار دادند.
محققان دريافتند اضطراب پس از رويداد تنش زا، ميزان واکنشهاي حساسيت زا بيشتر مي کند. اين واکنش هاي حساسيتي به شکل زخم هاي کوچک يا کهير بر روي ساعد ظاهر شد.
لکه هاي کهير مانند در کساني که به دليل شرکت در اين ازمايش تحت فشار رواني متوسطي قرار گرفته بودند، در مقايسه با زماني که در شرايط کم يا بدون استرس قرار داشتند ۷۵درصد بزرگتر بود.
لکه هاي کهيري در کساني که تحت تنش زياد بودند دو برابر زماني بود که تحت هيچ تنشي قرار نداشتند. اين افراد يک روز پس از گذشت رويداد تنش زا چهار برابر بيشتر احتمال داشت دچار کهير حساسيتي شوند.
اين تحقيق نشان مي دهد کساني که تحت تنش زياد هستند واکنش ادامه دار و شديد به مواد حساسيت زا نشان مي دهند. تاثير تنش ظاهرا تا روز بعد ادامه داشت. تنش باعث مي شود حساسيت هاي فرد روز بعد هم تشديد شود.
دکتر رونالد گليزر متخصص ايمني شناسي ايالت اوهايو مي گويد اضطراب بيشتر با افزايش توليد هورمون هاي استرس کاتکولامين و پروتيين التهاب اينترلوکين-۶ مرتبط است. افزايش سطح اين ترکيبات علت تاخير در واکنشهاي حساسيت است.
گليزر مي گويد يک نکته بسيار ناراحت کننده در مورد واکنش هاي حساسيتي که بعد از يک تاخير اتفاق مي افتند آنست که به داروهاي آنتي هيستامين جواب نمي دهند. به همين دليل وي توصيف مي کند که در فصل آلرژي درصورت امکان سعي شود تنش در پايين ترين سطح نگاه داشته شود
__________________
Borna66
06-22-2009, 05:00 PM
آيا بالابودن سطح حرمت خود به کارآمدي بهتر، موفقيت شخصي، خوشبختي يا سبکهاي زندگي سالمتر منجر می شود؟
Dose High self-esteem cause better performance, interpersonal success, Happiness, or healthier lifestyles?
در مقالهاي که بخش نخست آن در اختيار خوانندگان قرار ميگيرد کوشش شده تا با مروري بر پژوهشهاي علمي گذشته به اين پرسش پاسخ داده شود که آيا سطح بالاي حرمت خود ميتواند علت کارآمدي بهتر، موفقيت بين فردي بيشتر، خوشبختي افزونتر يا سبکهاي زندگي سالمتر باشد؟ در سالهاي اخير، حرمت خود به صورت يک اصطلاح متداول در آمده است. معلمان، والدين، درمانگران و بسياري ديگر، با پذيرش فرض تأثير مثبت سطح بالاي حرمت خود بر همه ابعاد زندگي، اهمّ کوشش خود را بر افزايش آن متمرکز کردهاند. در اين مقاله، فرض اخير مورد بررسي انتقادي قرار گرفته است. معهذا به علت حجم زياد و اهميت مطالب مطرح شده، در اين شماره به تعريف حرمت خود، مسايل ناشي از ابزارهاي ارزشيابي آن و مشارکت فرايندهاي مختلف روانشناختي در دستيابي به نمرههاي بالاي سطح حرمت خود، بسنده خواهيم کرد و نتايج حاصل از پژوهشها درباره ميزان ارتباط بين پيشرفت تحصيلي، موفقيت بين شخصي، خوشبختي و سبکهاي زندگي سالمتر را در شماره بعد ارائه خواهيم داد.
· اغلب افراد اهميت حرمت خود را احساس ميکنند و براي آنها بسيار مشکل و حتي غيرممکن است که نسبت به توصيفهاي ديگران درباره خود مانند عدم صلاحيت، جاذبه، بيارزش يا دوستداشتني بودن بياعتنا باشند، همچنانکه در برابر موفقيتها و شکستهاي مهم زندگي نيز آسيبپذيرند و واکنشهاي هيجاني شديدي نسبت به عواملي که به افزايش يا کاهش سطح حرمت خود در آنها منجر ميشود نشان ميدهند. اگرچه تجربه فاعلي اين احساس را به وجود ميآورد که حرمت خود به هنگام برنده شدن در يک مسابقه، دريافت يک جايزه، حل يک مسأله يا دستيابي به پذيرش يک گروه اجتماعي افزايش مييابد و شکست در قلمروهاي مذکور، کاهش آن را به دنبال دارد، معهذا اين پرسش مطرح ميشود که آيا سطح حرمت خود تابع موفقيتها و شکستهاست يا آنکه بالعکس، علت چنين پيامدهايي محسوب ميشود؟
· در آغاز دهه 1970 تأثير علّي سطح حرمت خود بر همه جنبههاي زندگي انساني پذيرفته شده بود تا جايي که در دهه 1980، نظام قانونگذاري ايالت کاليفرنيا پذيرفت که افزايش سطح حرمت خود در شهروندان کاليفرنيا، با کاهش وابستگي به کمکهاي دولتي، جلوگيري از بارداريهاي ناخواسته، شکستهاي تحصيلي، جرايم، اعتياد به مواد و مشکلات ديگر، ميتواند از اتلاف سرمايههاي حاصل از مالياتهاي مردم جلوگيري کند. در نتيجه، در سال 1986 به پيشنهاد يکي از نمايندگان مجلس ايالتي و تصويب فرماندار کاليفرنيا، مقرر شد تا يک گروه ضربت با بودجه سالانه 245000 دلار به بررسي حرمت خود و مسؤوليت شخصي و اجتماعي بپردازد. اين نماينده ايالتي حتي اميدوار بود که افزايش سطح حرمت خود به تعادل بودجه نيز کمک کند چون عقيده داشت که درآمد افراد داراي سطح بالاي حرمت خود بيش از کساني است که واجد سطح پايين حرمت خود هستند و در نتيجه، ماليات بيشتري ميپردازند! اگر چه چنين موضعگيريهايي را نميتوان جدي تلقي کرد اما به هرحال بايد گفت که گروه ضربت عميقاً بر اين باور بود که افزايش حرمت خود ميتواند از افراد در برابر بار سنگين چالشهاي زندگي حمايت کند و رفتارهاي سازش نايافته را کاهش دهد.
· مؤلفان اين مقاله با مرور پژوهشهاي تجربي قابل اعتماد، کوشش کردهاند تا نقش سطح بالاي حرمت خود در بروز پيامدهاي مثبت يا منفي را مشخص کنند و مواردي را که بالابودن سطح حرمت خود مفيد است تعيين نمايند. بررسي نکته اخير، از زاويه نظري (درک بهتر حرمت خود و پيشبيني پيامدها بر اساس آن) و از زاويه کاربردي ( تعيين ميزان تأثير افزايش سطح حرمت خود در حل مسايل خاص اجتماعي) واجد اهميت است و امکان درک صحيح و ظريف موقعيتهايي را فراهم ميکند که مستلزم بالابودن سطح حرمت خود هستند. اما دستيابي به چنين اهدافي مستلزم ارائه تعريفي از حرمت خود است.
· حرمت خود به معناي دقيق کلمه، عبارت از ميزان ارزشي است که افراد براي خويشتن قايل هستند. سطح بالاي حرمت خود نشاندهنده ارزيابي مثبت از خود است در حالي که سطح پايين حرمت خود، به يک ارزيابي منفي کلي يا بالنسبه نامساعد از خود اشاره دارد. معهذا، ارزيابي فرد از سطح حرمت خود همواره با واقعيت منطبق نيست. به عبارت ديگر، سطح بالاي حرمت ميتواند با يک ارزيابي درست، قابل توجيه و متوازن فرد از ارزش خويشتن و موفقيتها و صلاحيتهاي وي مرتبط باشد همچنانکه ميتواند يک برتريطلبي متکبّرانه، کاذب و خودپسندانه را نشان دهد. سطح پايين حرمت خود نيز يا مبين يک ارزيابي واقعي و درست از نقاط ضعف و نارساييهاي فرد است و يا آنکه يک تحريف و حتي حس مرضي ناايمني و کهتري را برجسته ميکند.
بنابراين، حرمت خود بيش از آنکه يک واقعيت باشد يک ادراک است بدين معنا که باور فرد نسبت به هوشمندي و جاذبهاش را مشخص ميکند و الزاماً چيزي درباره هوش و جاذبه واقعي وي به دست نميدهد. بنابراين به منظور اثبات اهميت حرمت خود، پژوهشها بايد ثابت کنند که باورهاي افراد درباره خويشتن ـ صرفنظر از واقعيتي که در زير بناي آنها نهفته است ـ داراي پيامدهاي مهمي هستند. ذکر اين نکته به معناي ناديده انگاشتن ارزش فاعلي حرمت خود نيست. باورهاي افراد نسبت به خويشتن در اعمال آنها مؤثرند و اين اعمال نيز به نوبه خود، به واقعيت اجتماعي آنها و واقعيتهاي اجتماعي کساني که در پيرامون آنها هستند شکل ميدهند. پس ميتوان پذيرفت که سطح بالا يا پايين حرمت خود ـ حتي اگر در آغاز نيز کاذب باشد ـ ميتواند واقعيت عيني فردي و اجتماعي را تغيير دهد.
اما در اينجا نيز، حرمت خود منشاء چنين تغييراتي نيست. اگر چه بسياري از پژوهشگران، متخصصان باليني، معلمان، والدين و ديگر صاحبنظران، پيامدهاي مثبت سطح بالاي حرمت خود را به عنوان يک اصل پذيرفتهاند اما چنين پذيرشي که به علت فقدان دادههاي مستحکم در چند دهه پيش، معقول به نظر ميرسيد اينک در پرتو دادههاي جديد مورد ترديد قرار گرفته است و انتقادهاي متعددي را درباره ابزارهاي ارزشيابي، عدم تجانس سطوح بالاي حرمت خود، فرايندهاي روانشناختي مختلفي که در دستيابي به نمرههاي بالاي سطح حرمت خود مشارکت دارند، برانگيخته است.
· در آنچه مربوط به مشکلات ارزشيابي است بايد از يکسو به تکثر مقياسهاي حرمت خود اشاره کرد و از سوي ديگر، به طرح مسأله ماهيت سازه حرمت خود پرداخت. در مورد نکته اول بايد گفت که استفاده پژوهشگران از مقياسهاي مختلف به منظور سنجش حرمت خود، مقايسه نتايج را با مشکل مواجه کرده است و ماهيت سازه حرمت خود نيز به پيچيدگي مسأله افزوده است. در مورد مشکل اخير بايد گفت که در همة مقياسهاي حرمت خود از افراد ميخواهند تا در پاسخ به پرسشهايي مانند «آيا فرد با ارزشي هستيد؟»، «آيا وضعيت تحصيلي شما خوب است؟»، «آيا ديگران شما را دوست دارند؟»، «آيا فرد قابل اعتمادي هستيد؟» و ... به ارزشيابي خود بپردازند. وقتي پژوهشگران به بررسي ميزان قابليت اعتماد نمرههاي حرمت خود با مقياسهاي دروغسنج که جذابيت اجتماعي نيز نام نهاده شدهاند، پرداختند نتيجه گرفتند که نمرههاي حرمت خود تا حدّ زيادي تحت تأثير کوششهاي افراد براي خوب جلوهدادن خود، قرار دارند ضمن آنکه تمايزهاي ضروري بين حرمت خود دفاعي، متورم، خود دوستدار با حرمت خود واقعي را پنهان ميکنند و متأسفانه به علت ماهيت سازه حرمت خود که مستلزم پرسش از فرد درباره چگونگي تفکر و ارزيابي وي درباره خويشتن است، هيچ ضابطه عيني که بتوان نمرههاي مبتني بر خود ـ گزارشدهي را با آن مقايسه کرد، وجود ندارد.
· پژوهشهاي مختلف توانستهاند نامتجانس بودن نمرههاي بالاي حرمت خود را نشان دهند به عبارت ديگر، ثبات بالاي دروني ابزارهاي سنجش حرمت خود، تأثير فرايندهاي روانشناختي متنوعي مانند دفاعها، خود دوستداري، خود ـ فريبدهي را پنهان ميکند. از اينجاست که مؤلفان مختلف، روشهاي متفاوتي را براي متمايزکردن حرمت خود واقعي از ديگر فرايندهاي روانشناختي که در بالابردن نمرههاي سطح حرمت خود مؤثرند پيشنهاد کردهاند. براي مثال، دستيابي به نمرههاي بالا در مقياس جذابيت اجتماعي مارلو ـ کراون را نشانه حرمت خود دفاعي و ناپايداري نمرههاي بالاي حرمت خود، گرايش به پرخاشگري و حرمت خود به منزله يک مکانيزم دفاعي را نشانه خود دوستداري دانستهاند. به هر حال، پژوهشگراني که به ارزش حرمت خود اصيل باور دارند ميتوانند با کنترل متغيرهايي مانند خود دوستداري، خود فريبدهي يا پايداري زماني، به همبستگيهاي معتبرتر و پيامدهاي مطلوبتر دست يابند. اما بايد گفت که مقوله افراد واجد سطح بالاي حرمت خود از افراد نامتجانسي تشکيل شدهکه باورهايشان درباره خويشتن بسيار متغير است.
· نظريهپردازان و پژوهشگران، سطح پايين حرمت خود را نيز با سازههاي ديگر مانند افسردگي، تلون هيجاني و پايينبودن مستمر مهارگري دروني مرتبط کردهاند. اگرچه بين سطح پايين حرمت خود و آسيبشناسي همخواني اندکي وجود دارد و فرايندهاي روانشناختي همراه با حرمت خود و افسردگي ميتوانند تا حدي همپوشي داشته باشند اما شواهد مختلف، همشکلي بين سطح پايين حرمت خود و افسردگي را تأييد نميکنند. به عبارت ديگر، مفهوم افسردگي بر اساس منظومهاي از نشانهها که سطح پايين حرمت خود يکي از آنهاست، مشخص ميشود. اما پايين بودن سطح حرمت خود به منزله شرط لازم و کافي افسردگي نيست.
تحليلهاي جديد درباره روابط حرمت خود، نورزگرايي، مسند مهارگري و احساس اثربخشي و همپوشي آنها، بر ضرورت شيوههاي روششناختي دقيقتر دلالت دارند. برخي از مؤلفان بر اين باورند که اين سازهها داراي روابط تنگاتنگي هستند و يک سازه گسترده را منعکس ميکنند. بنابراين، توانايي پيشبيني پيامدها توسط هر يک از اين سازهها به گونهاي مستقل، بسيار اندک است و بر روانشناسان است تا تأثير هر سازه را همزمان با سازههاي ديگر، روشن کنند. مؤلفان اين مقاله، چنين ديدگاهي را ميپذيرند و اميد دارند که پژوهشگران به هنگام سنجش ميزان پيامدهاي عيني حرمت خود، به اندازهگيري چنين سازههايي نيز بپردازند.
مجله روانشناسان ایرانی
Borna66
06-22-2009, 05:00 PM
تاثیر آواز خواندن بر سلامتی
اگر تا به حال میل به آواز خواندن به شما دست داده است—چه زیر دوش حمام، چه در اتومبیل، یا شاید هم در مهمانی که هیچکس را آنجا نمی شناختید—باید باآغوش باز پذیرای آن باشید. این هنر باستانی نه تنها حس خوبی به آدم می دهد، بلکه می تواند سلامتیتان را هم تقویت کند، احساس درد و ناراحتیتان را برطرف کند و حتی عمرتان را طولانی تر کند.
اگر از صدایتان به جز صحبت کردن، برای آواز خواندن هم استفاده کنید، فواید بسیار زیادی نصیبتان می شود. سوزانا هانسر، رئیس دپارتمان موسیقی درمانی در دانشگاه موسیقی برکلی، می گوید، "وقتی به جای حرف زدن، آواز می خوانید، در صدایتان آهنگ، موسیقی و اوج و حزیز دارد که باعث می شود بتوانید خود را عمیق تر بیان کنید. ازآنجا که خواندن عملی درونی است (که به بدن ما مربوط می شود) مطمئناً تغییراتی را در جسممان پدید می آورد."
آواز خواندن استرس و درد را کاهش می دهد
براساس گفته های پاتریشیا پرستون رابرتز، یک متخصص موسیقی درمانی در شهر نیویورک، تحقیقات ومطالعات ثابت کرده است که آواز خواندن موجب پایین آوردن ضربان قلب، فشار خون، و استرس می شود. او از آواز برای کمک به بیمارانی که از انواع مختلف بیماری ها و مشکلات روحی و فیزیکی رنج می برند، استفاده می کند.
او می گوید، "برخی افرادی که دچار آسیب های روانی شده اند گاهی اوقات دوست دارند بدن فیزیکیشان را ترک کنند. به نظر می رسد که آواز خواندن خیلی از راه های عصبی که درد از آن عبور می کند را می بندد."
آواز خواندن برای سالخورده ها
به نظر می رسد که آواز خواندن، مخصوصاً به صورت دسته جمعی، فواید بسیار زیادی را برای افراد سالخورده به همراه دارد. در تحقیقی که برای بررسی تاثیر آواز خواندن بر سلامت افراد 55 سال و بالاتر انجام گرفت، در مدرسه موسیقی در واشنگتن، یک گروه آوازخوانی مخصوص سالخورده ها شکل گرفت.
افراد سالخورده ای که در این گروه آواز شرکت داشتند (به همراه سالخورده های دیگری که در گروه های نویسندگی و نقاشی شرکت داشتند) درمقایسه با افرادی که در گروه کنترل بودند، پیشرفت بسیار قابل ملاحظه ای در وضعیت سلامتی خود داشتند. ازجمله پیشرفتهای آنها، می توان به موارد زیر اشاره کرد:
- 30 مرتبه ویزیت دکتر کمتر
- مشکلات بینایی کمتر
- بروز افسردگی کمتر
- نیاز کمتر به دارو
- افتادن ها و سایر آسیب دیدگی های کمتر
حتی محقق اصلی این تحقیق، دکتر کوهن، رئیس مرکز پیری و سلامتی در دانشگاه جورج واشنگتن، هم از تاثیرات شگرفی که تحقیق به اثبات رساند، متعجب بود. او در این رابطه می گوید، "تعجب من به خاطر این نیست که آواز خواندن عملی فایده بخش است، تعجبم از شدت تاثیر آن بر وضعیت سلامت شرکت کننده است. سن متوسط این شرکت کننده ها 80 سال بود. این سن همانطور که می دانید بالاتر ازسن قابل انتظار است، بنابراین اگر بخواهیم واقعبینانه نگاه کنیم، اگر قرار باشد تاثیری ایجاد شود، انتظار ما این خواهد بود که مرگ و میر گروه شرکت کننده نسبت به گروه کنترل کمتر بوده اشد. اینگه پیشرفت وضعیت سلامتی آنها تا این حد زیاد بوده مایه تعجب است."
خود شرکت کننده ها هم پیشرفت هایی را در وضعیت سلامتی خود مشاهده کردند که از قرار زیر است:
- داشتن احساسی بهتر هم در زندگی روزمره و هم هنگاه آواز خواندن
- ارتقاء کیفیت صدای عادیشان
- پیر نشدن تن صدای صحبت کردنشان
- تنفس آسانتر
- فرم بدنی بهتر
آواز خواندن و بیماری آلزایمر
دکتر اسمیت از انجمن آلزایمر که می خواست بیشتر روی تاثیر آواز خواندن بر داشتن احساس بهتر تحقیق کند، گروه آوازی برای افراد مبتلا به جنون، مشکلات حافظه و بیماری آلزایمر، برپا کرد.
او در این رابطه می گوید، "ما با اشتیاق و علاقه زیادی کار گروه را دنبال می کردیم. خانواده ها باور دارند که این گروه زندگی آنها را بهتر کرده و به طریقی باعث شده که افراد حال بهتری داشته باشند و بیشتر عمر کنند."
کلیو بالارد، رئیس تحقیقات انجمن آلزایمر می گوید، "قسمت هایی از مغز که با حرف زدن عمل می کند متفاوت از قسمتی است که روی موسیقی پردازش می کند که آن قسمتی است که این امکان را فراهم می کند که حتی افرادیکه قادر به حرف زدن نیستند هم بتوانند از موسیقی لذت ببرند. مردم از انجام کارهای گروهی لذت می برند و شواهد زیادی وجود دارد که ثابت می کند فعالیت اجتماعی برای افراد مبتلا به زوال عقل مفید است."
مربی آواز، لیز مک ناتن در این زمینه می گوید، "این جلسات تاثیرات مفیدی بر قدرت شناخت، توانایی های فیزیکی و احساسی شرکت کننده ها داشته است. به نظر می رسد که موسیقی توانایی دست یافتن به کلمات را دارد. موسیقی آنقدر قدرتمند است که حتی افرادیکه توانایی حرف زدن خود را از دست داده اند هم می توانند به آوازها و اشعار آن دست پیدا کنند."
آواز خواندن سیستم ایمنی و سلامت عمومی بدن را ارتقاء می دهد
تحقیقات مختفی نشان داده است که آواز خواندن می تواند سیستم ایمنی بدن را هم تقویت کند. تحقیقی که در دانشگاه فرانکفورت در آلمان انجام گرفت، نشان داد که مقدار هموگلوبین a و کورتیزول—نمادهای تقویت سیستم ایمنی-- اعضای یک گروه آواز بعد از خواندن یکی از آوازهای موتزارت، بالا رفته است. فقط گوش دادن به موسیقی به تنهایی این تاثیر را به دنبال ندارد.
در تحقیق دیگری، اعضای یک گروه آواز، پرسشنامه هایی را برای گزارش واکنش های فیزیکی و روانی خود به آواز خواندن پر کردند. این افراد اینطور گزارش کردند:
- تقویت ظرفیت ریه
- انرژی بالاتر
- تسکین آسم
- فرم بدنی بهتر
- قویت حس ریلکسیشن و اوضع و احوال روحی و اعتماد به نفس
آواز خواندن و هنر بعنوان یک روش درمانی پذیرفته شده است
این روزها در سراسر جهان، انواع و اقسام هنرها بعنوان روش های درمانی شناخته شده اند. درواقع، در تحقیقی که توسط انجمن هنر در سلامت در امریکا انجام گرفت، مشخص شد که 68 درصد از بیمارستان های تحت تحقیق درمیان روش های درمانی خود از هنردرمانی نیز استفاده می کنند.
ناجویکوف، رئیس این انجمن میگوید، "هنر به بیمارستان ها کمک کرده است که تسهیلات خود را انسانی تر کنند. این یک ارتباط اجتماعی وب به حساب می آید و احساس بیماران را نسبت به بهبودی خود، تقویت می کند. این روش ها واقعاً رضایت بیماران را از نحوه درمان خود چندبرابر می کند."
اگر می خواهید داوطلب باشید، آواز خواندن در بیمارستان شروع بدی نیست—نه فقط برای بیماران، برای خودتان هم.
Borna66
06-22-2009, 05:01 PM
معانی رنگ گلها ، تعداد شاخه های گل
معانی رنگ گلها ، تعداد شاخه های گل !
آگاهی از معانی رنگ گلها، تعداد شاخه های گل در یک دسته می تواند ما را در اهدای درست و افزایش تاثیرگذاری آنها یاری دهد
فراموش نکنید که لازم نیست حتما منتظر موقعیت و اتفاق خاصی برای هدیه گل به کسانی که دوستشان دارید باشید، در حقیقت گل هدیه ایست که اگر به صورت غیر منتظره تقدیم شود ارزش بیشتری دارد.
● معنی تعداد شاخه گلها بصورت کلی در یک دسته
- ۱ شاخه گل نشانه توجه یک فرد به طرف مقابل
- ۳ شاخه گل نشانه احترام به طرف مقابل
- ۵ شاخه گل نشانه علاقه و محبت به طرف مقابل
- ۷ شاخه گل نشانه عشق
● معنی تعداد شاخه گل های رز در یک دسته
- ۱ شاخه رز : یک احساس عاشقانه فقط برای تو
- ۳ شاخه رز: دوستت دارم
- ۵ شاخه رز: بی نهایت دوستت دارم
- ۱۲ شاخه رز : عشق ما به یک عشق دو طرفه تبدیل شده است
- ۳۶ شاخه رز : احساس وابستگی رمانتیک
- ۹۹ شاخه رز : عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد.
- ۳۶۵ شاخه رز : هر روز سال به تو می اندیشم و دوستت دارم.
- همچنین ۱۰ شاخه گل لاله عمومآ به نشانه یک عشق بی نظیر است بکار برده می شود.
● معنی رنگ رزها
- رز قرمز : رز قرمز کم رنگ به نشانه " دوستت دارم" می باشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بی انتهاست.
- رز زرد : امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی می باشد ولی در گذشته این رنگ رز معنی کاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت.
- رز سفید : رز سفید به معنی عشق روحانی و پاک است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادی آور می باشد.
- رز ارغوانی : این رز به معنی تمایل و اشتیاق فرد به طرف مقابل است.
و رز نارنجی به معنی "من فریفته و دلباخته تو هستم" می باشد.
- رز معطر : بدین معنی است که عشق در نگاه اول بوجود آمده است.
- رز صورتی : رز صورتی کم رنگ به معنی تحسین ، ستایش ، وقار و شایستگی و زیبایی می باشد و رز صورتی پر رنگ به معنی تشکر از طرف مقابل است.
- به طور کلی تمام رزهای کم رنگ به معنی دوستی با طرف مقابل می باشند.
● ترکیب رنگهای مختلف رز در یک دسته گل
- ترکیب رز زرد و قرمز در یک دسته گل به معنی" تبریک " در هر مناسبتی می باشد.
- ترکیب رز زرد و نارنجی در یک دسته گل به معنی علاقه زیاد به طرف مقابل است.
- ترکیب رز قرمز و سفید به معنی یگانگی و اتحاد با طرف مقابل می باشد
Borna66
06-22-2009, 05:01 PM
موسیقی درمانی برای بیماران اسکیزوفرنی
بنابر تحقیقات جدید، موسیقی درمانی میتواند بعضی از علایم اسکیزوفرنی را تخفیف داده و بهبود دهد. این پژوهش که در مجله روانپزشکی British Journal of Psychiatry منتشر شده است، اولین موردی است که در آن موسیقی درمانی برای افرادی که دچار اسکیزوفرنی حاد هستند به کار گرفته شده است
و توسط محققینی از کالج سلطنتی لندن و درمانگرانی از مرکز سلامت روانی North West London رهبری و اداره میشود.
در این تحقیق کوچک، 81 بیمار مقیم در چهار بیمارستان لندن به طور تصادفی انتخاب شده اند تا از موسیقی درمانی یا درمان عادی بهره مند شوند. این افراد بین 8 تا 12 جلسه به صورت یک بار در هفته و به مدت 45 دقیقه از موسیقی درمانی بهره مند شده اند. در طی جلسات، بیماران به سازهای مختلف دسترسی داشته و از طرف درمانگران به ابراز درونیات خود با موسیقی، تشویق میشوند.
در ابتدا درمانگر با دقت به موسیقی بیمار گوش فرا میدهد و از نزدیک با او همراهی میکند و در پی یافتن چگونگی وضعیت احساسی او که به شکل موسیقی ابراز میشود، است.
سپس درمانگر روشها و فرصتهایی برای بسط یا تغییر ماهیت این فعل و انفعال موسیقایی پیشنهاد میکند. محققین علایم اسکیزوفرنیک را محاسبه کرده و متوجه شدند که در میان بیمارانی که از موسیقی درمانی بهره مند شده بودند، پیشرفتهای بسیار بیشتری از بیمارانی که تنها به روش معمول معالجه میشدند صورت گرفته است. از جمله موارد و علایم عمومی که تحت تاثیر موسیقی درمانی شدت خود را از دست داده بودند میتوان به اضطراب، افسردگی و علایم منفی اسکیزوفرنی مانند انزوای احساسی، اشاره نمود.
با این حال محققین هشدار دادند، از آنجایی که این تحقیق در اندازه کوچک و محدود انجام گرفته است، این امکان وجود دارد که عوامل دیگری چون شدت بیماری، بر میزان کاربرد این روش تاثیر داشته باشند.
سرپرست تحقیقات، دکتر مایک کرافورد Mike Crawfordاز کالج سلطنتی لندن گفته است:" ما مدتهاست میدانیم که بعضی از درمانهای وابسته به روانشناسی میتواند به افراد مبتلا به اسکیزوفرنی کمک کندف اما تا کنون این روشها تنها در مواردی که بیمار کاملا از شرایطی پایدار برخوردار باشد، به کار رفته بود.
"این تحقیق نشان میدهد که موسیقی درمانی راهی برای کار کردن با افرادی که به شدت بدحال هستند، فراهم کرده است."
" در چنین مواقعی بیماران یافتن کلماتی که بتواند موقعیت درونی او را توصیف کند با مشکل مواجه میشوند، اما با اتکا به مهارت درمانگر این امکان برایشان فراهم میشود که از طریق تاثیرات موسیقی، شیوه بیان تازه، سودمند، خلاقانه و نشاط آوری را تجربه کنند"
اسکیزوفرنی یک بیماری مغزی مزمن، شدید و ناتوان کننده است و بنابر مطلب مندرج در وب سایت Schizophrenia.com، 1 درصد از جمعیت بریتانیا و آمریکا به این بیماری دچارند.
Borna66
06-22-2009, 05:01 PM
نگرش يا بازخورد؟!!!
اصطلاح attitude در روانشناسی به معنای «آمادگی روانی خاص برای روبروشدن با چیزها و واکنشکردن نسبت به آنهاست که معمولاً با هیجانهای خاص همراه است، ... کلمة بازخورد برای بیان این مفهوم وضع میشود (کرچ، کراچفیلد و بلاکی، 1962/1347 . توضیح صناعی در زیرنویس، ص 98ـ97). «کلمة بازخورد همراه با زندهیاد دکتر محمود صناعی ـ در کتاب فرد در اجتماع ـ به عنوان کلمهای بیگرایش که میتوان آن را برای اصطلاح attitude مورد استفاده قرار داد و در عین حال مفهومی نزدیک به مفهوم علمی مورد نظر است، از شاهنامه اقتباس گردیده ... به معنای نوعی مواجهه است و ... معادل قراردادن آن برای attitude کاملاً موجه است (منصور، 1382، ص 292-291). اما، سالها بدون توجه به تعریف فنی اصطلاح attitude، معادلهایی نظیر «گرایش، وضع ذهنی، روحیه، نگرش، رویه، وضع و حال، و نظایر آن ... رواج یافته است (منصور، دادستان، راد، 1356، ص 120).
متأسفانه شماری از مترجمان و مؤلفان متون روانشناسی، با بیتوجهی به پیشنهاد سنجیده و دقیق زندهیاد استاد صناعی، کلمة «نگرش» را که صرفاً ناظر بر معنای بعد شناختی attitude است، معادل این اصطلاح قرار دادهاند و شماری دیگر از مترجمان، با بیتوجهی مضاعف، اصطلاح احیا شدة بازخورد را به غلط معادل اصطلاح feedback به کار بردهاند.
«بازخورد» در زبان فارسی به دو معناست. معنای نخست بازخوردن (فعل غیرمرکب)، مواجه و روبروشدن است (نمونههایی از شاهنمامة فردوسی : از آن روزبانان ناپاک مرد تنی چند روزی بدو بازخورد، هم آنگه طلایه بیامد ز روم ز ناگه دو لشکر بهم بازخورد، بیامد که جوید ز گردان نبرد نگهبان لشگر بدو بازخورد). معنای دوم بازخوردن (فعل پیشوندی)، که صورت دیگر، «واخوردن» و «ناخوردن» است، به معنای نوشیدن و آشامیدن است (نمونهای از مرزباننامه: دهقان پیالهای بازخورد). پس، باز / واخوردن به معنای «خوردن» نیست و قابل استفاده برای اصطلاح feedback نیست.
__________________
Borna66
06-22-2009, 05:01 PM
روانکاوی چگونه به وجود آمد ؟
دکتر زیگموند فروید (Sigmund Freud) پایه گذار مکتب پسیکانالیز (روانکاوی) در دنیا می باشد. وی در روز ششم مه سال 1856 در شهر فرایبورگ در ایالت موراوی چکسلواکی متولد شد و در سن چهارده سالگی به همراه خوانواده خود به وین پایتخت اتریش مهاجرت کرد و تقریبا بقیه عمر خود را در آنجا گذراند .
فروید در دوران تحصیلات ابتدایی هوش چندانی نداشت و به دلیل یهودی بودنش هر روز مورد تحقیر تمسخر همکلاسانش قرار میگرفت . وی دائما احساس حقارت میکرد ولی همین احساس حقارت موجب شد در آینده از همه کسانی که او را تحقیر می کردند برتر سازد.
ناپلئون می گوید : سختی ها و محیط انسان را یا برتر از خود یا پست تر از خود و یا هم سطح میسازد . این بستگی به زمینه شخصیت فرد دارد.
فروید پس از تحصیلات مقدماتی به طب روی آورد و در دانشگاه پزشکی دانشگاه وین به تحصیل مشغول گردید . وی در دوران دانشجویی به تحقیق در مورد پی شناسی پرداخت و با دکتر ژوسف بروئر (Joseph Breuer) که پزشکی صاحب نام و عالیقدر بود آشنا شد . فروید در کلیه معاجلات دکتر بروئر همراه او بود و او را کمک می کرد.
روزی دکتر بروئر یک زن بیمار هیستریک را معالجه کرد در حال معالجه بیمار گفت : وقتی هیپنوتیزم می شود و خاطرات گذشته را به زبان می آورم احساس آرامش و بیدردی و بهبود می کنم.این عبارت دریچه ای بود بسوی پسی کانالیز .
دکتر بروئر و فروید متوجه نکته جالب و تازه ای شدند و همین نکته موجب پیدایش پسیکانالیز یا روانکاوی شد. آن نکته عبارت از این بود که بیاد آوردن و گفتن خاطرات پر هیجان گذشته یا بعبارت دیگر فاش کردن اسرار نگفتنی با رنج و نگرانی بیمار را آرام می سازد بنابراین ارزش درمانی دارد.
آنها سر انجام به این نتیجه رسیدند که هر خاطره ای همراه با مقداری انرژی عاطفی است اگر این خاطرات تلخ را حذف و یا پنهان کنیم و آنها را درون خود مخفی نگه داریم مقداری انرژی مزاحم در مغز انباشته و جمع می شود و ما را دچار درد ها و بیماری های روانی می کند ولی اگر همه اسرار ناراحت کننده درونی را که خوشایند و دلپذیر نیستند بیاد و در زبان بیاوریم انرژی متراکنم مغز ما آزاد و بیماری روحی و روانی رفع می گردد.
قبل از معالجه زن هیستریک و پیدایش نظریه فوق گمان می شد که کلیه بیماری های روانی ناشی از اختلال در دستگاه اعصاب است و لذا تمام وقات پزشکان صرف شکافتن مغز و بررسی های پیاپی می شد.
فریود در همکاری با بروئر آشکاری میدید که این کاوش ها در مغز و اعصاب فایده ای ندارد و همه بیماری هارا نمیتوان با چاقو و میکروسکوپ و سایر وسایل جراحی معالجه نمود .
از کتاب : هیپنوتیزم چیست ؟ نوشته : استاد محمد مهدی علیخواه
Borna66
06-22-2009, 05:01 PM
روانشناسي موسيقي ممنوعه :::متال و ريشه هاي ان در روانشناسی:::
برداشت شما از موسیقی چیست؟چه سبکی از ان شما را تحت تاثیر بیشتری قرار میدهد؟
تا کنون به رابطه عمیق موسیقی با روان فکر کرده اید؟
در اینجا به معرفی سبکی از موسیقی می پردازیم که می توان اکنون ان را موسیقی ممنوعه نامید.موسیقی متال و ریشه های ان در روانشناسی.
موسیقی متال از کجا امده؟
اگر به این سبک از موسیقی علاقه مند باشید حتما تا کنون پیشینه موسیقی متال را جویا شده اید؟ در اینجا قصد معرفی تاریخچه متال را نداریم ولی تا همین حد بسنده میکنیم که متال و تمامی سبک های ان ریشه از موسیقی راک اندرول گرفته اند و تمامی دنیای متال از جایی شروع شد که چهار جوان (اعضای گروه بلک سبث) بعد از دیدن یک فیلم ترسناک به این فکر افتادند که موسیقی ترسناک بسازند ! سپس این موسیقی در انگلستان (سبک هوی) و در امریکا (سبک ثرش)رشد یافت تا به جایی رسید که امروزه موسیقی متال بیشتر از بیست سبک را پوشش میدهد.
دو خصوصیت اصلی موسیقی متال ،خاص بودن این سبک و اعتراضی بودن ان است. سبک متال بر خلاف دیگر سبک ها که در اکثر انها فضای موسیقی به حال و هوای معشوق و خال لب او می پردازد ، مسایل بد زندگی – اکثرا بدترین انها- را مورد هدف قرار میدهد و شنونده را به دوباره فکر کردن درباره مسایلی مثل جنگ و همنوع کشی ، مواد مخدر و فساد و ... دعوت میکند و در پایان او را که محو ریف های تند و اتشین سازهاست با یک " چرا " ی بزرگ رها میکند تا بیشتر بیندیشید.
خاص بودن ان هم بیشتر برای این است که اهالی متال ذاتا رک هستند و بی پرده و مستقیم صحبت از مسایلی می کنند که عموما نباید صحبتی از انها به میان اید.
اگر با جوایزی مثل " جرمی " و "ام تی وی میوزیک " اشنایی داشته باشید و انها را از سالهای پیشین دنبال کرده باشید حتما متوجه این مسئله شده اید که دیگر سالهاست از جایزه ویژه بهترین متال سال، بهترین اجرای متال و ... خبری نیست.این جوایز تبدیل شده به بهترین راک پاپ سال که ان هم پس از اعلام کاندیداها به دختربچه های معمولا کم سن و سال تعلق میگیرد که از برنامه های کشف ستاره هایی مثل "امریکن آیدل" راه به دنیای مثلا موسیقی باز کرده اند.همه اینها دلایلی است که ثابت میکند اهالی مهد متال دیگر دنبال ان نیستند. دلایل ان را هم میتوان در این موضوع جستوجو کرد که انان تقریبا دیگر مشکلی برای اعتراض کردن ندارند، اگر هم عده ای محدود دارند ،سیاست های دولتشان انان را در خیل عظیمی از موسیقی های پوچ که شرط اول ورود به ان ها مانکن بودن است حل کرده است.
در تمامی دنیا اقلیت هایی هستند که این موسیقی را دنبال میکنند اما مرکز انا امروزه کشورهایی مثل ؛المان ،لهستان وایران است.
متال در ایران
همه اهالی موسیقی میدانند که هنر موسیقی در ایران مانند خیلی از چیزهای دیگر رفته رفته به ازادی رسیده است ؛ از موسیقی سنتی تا آزاد شدن پاپ و به تازگی موسیقی رپ! اما در مورد متال؛ اگر این موسیقی را به صورت حرفه ای دنبال کرده و یا تصمیم به گرفتن مجوز برای پخش البوم یا گذاشتن کنسرت گرفته باشید ، می دانید که این سبک در چه سطحی از آزادی قرار دارد. اما این محدودیت نتوانسته جلوی این موسیقی را بگیرد بلکه ان را بطرف اجراهای خاص کشانده است . اما بزرگترین مشکل موسیقی در کشور ما این است که مانند خیلی از مسایل دیگر " مد" وار است یعنی جوانان ایرانی طیق مد موسیقی گوش می دهند نه بر اساس علایق ذاتی .
شاید شما هم در اطرافیان خود شخصی را سراغ داشته باشید که تا چند سال پیش در گردهمایی دوستانه با گیتار چوبیش " آریان" کاور می کرد و بزرگترین هدفش در دنیای موسیقی پخش یک البوم پاپ تنهایی بود اما بعد از مدتی او را در حال کاور کردن "مگادث " با گیتار الکتریک یافتید!
اما از طرف دیگر گروهی هم هستند که به دور از جنجال های تلویزیونی به دنبال علایق خود می روند. هنوز هم میتوان جوان هایی را یافت که بر خلاف قدیمی تر های این سبک در ایران که هیچکس را به جز خود قبول ندارند در حال تلاش و و فعالیت ئر این رشته هستند.
همانطور که گفته شد موسیقی متال اعتراضی است و این اعتراض خشونت آمیز است. این خشونت، هم در صدای خواننده و سازهای " دیستورد" شده است و هم در اشعار متن موسیقی.
چند سال پیش در اخبار اعلام شد جوانی که در امریکا به جرم قتل به اعدام محکوم شده است،از اعضای گروه " متالیکا" عذرخواهی کرد. او در دادگاه گفته بود که تحت تاثیر یکی از اهنگ های این گروه به نام "remorse no " قرار گرفته و با برداشتی نادرست دست به این عمل زده بود . خرد و اندیشیدن به مفاهیم در این موسیقی جزء اصلی ترین بخش هاست.
مسئله دیگری که در مورد موسیقی متال راجع به ان بحث میشود ، رابطه این موسیقی با شیطان است. خیلی از افراد موسیقی متال را شیطانی و طرفداران ان را شیطان پرست! می خوانند. تمامی این نقل ها از زمان خصوصیات ذکر شده موسیقی متال سرچشمه می گیرد. برای مثال جالب است تا در رابطه با سمبل موسیقی متال که خیلی ها ان را سمبل شیطان پرستی می نامند تاریخچه ای ذکر شود.
این سمبل که از باز کردن انگشتان اول و چهارم و جمع کردن مابقی ساخته می شود اولین بار توسط اقای "جیمز رانی دیو" یکی از بزرگان این سبک که به راحتی میتوان او را پدر این موسیقی دانست استفاده شد. او مادربزرگی ایتالیایی داشته که در کودکی جیمز با دست هایش این سمبل را شکل می داده و برای تبرک به طرف او می گرفته و اگر بخواهیم معادل این مفهوم را در پارسی بگوییم همان " به تخته زدن " یا " گوش شیطان کر" می شود. این سمبل که ریشه ان به مصر باستان باز میگردد در اکثر مقبره های قدیمی این کشور به منظور محافظت از افراد شرور و دزدان تعبیه شده بود.
منبع : ماهنامه روانشناسی و هنر
Borna66
06-22-2009, 05:01 PM
معماری متفاوت مغز زنان و مردان !
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
محققان دانشگاه کالیفرنیا، مدرسه پزشکی هاروارد و دانشگاه مک گیل در مونترال در تازه ترین تحقیقاتی که در خصوص تفاوتهای میان مغز زنان و مردان انجام داده اند کشف کردند که مغز زنان از نظر معماری و شکل با مغز مردان متفاوت است.
نتایج این تحقیقات نشان می دهد که "معماری نقاط متقاطر" و "طول موجهای متفاوت" در مغز این دو جنس وجود دارد.
مردان و زنان در مجموع به روشی متفاوت عمل می کنند و هر یک ساختمان مغزی مخصوص به خود دارند به طوری که زنان دارای یک سازمان مغزی هستند که آنها را برای اتخاذ تصمیمات درست و بیشترین تمرکز روی احساسات متخصص می کند در حالی که معماری مغز مردان بیشتر به سوی کار تمایل دارد.
این تحقیقات نظریه های مربوط به تفاوتهای سطح آموزش، ذهنیت و هورمونهای زنان و مردان را مورد بررسی قرار نداده و تنها به بررسی معماری و شکل ساختاری مغز پرداخته است.
منبع: مهر
Borna66
06-22-2009, 05:02 PM
سیستم دستور زبان همگانی مغز کشف شد
تیمی متشکل از عصب زبانشانسان بین المللی در تحقیقات خود کشف کردند که مغز دارای یک سیستم همگانی دستوری در شرح حوادث است که در آن فاعل و مفعول بر فعل اولویت دارند.
به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز گروهی از محققان بین المللی به سرپرستی تیم دانشگاه شیکاگو تحقیقاتی را برای بررسی در خصوص ایده ای انجام داده اند که برپایه آن زبانی که استفاده می شود به طور اجتناب ناپذیری منطبق بر روشی است که افراد زمانی که حرف نمی زنند با آن فکر می کنند.
این محققان در این تحقیقات نشان دادند که مغز یک سیستم همگانی دستوری در شرح حوادث است که در آن فاعل و مفعول بر فعل اولویت دارند.
این عصب زبانشناسان که نتایج یافته های خود را در مجله علمی “شرح مباحثات آکادمی ملی علوم آمریکا” (pnas) منتشر کرده اند در این خصوص اظهار داشتند:
“زیاد شگفت انگیز نیست که افراد با زبانهای مادری مختلف حوادث و رویدادها را براساس سیستم خاص در کنار هم قرار دادن واژگان که در زبان خود از پیش نوسته شده است شرح می دهند اما این شگفت انگیز است که وقتی از همین افراد خواسته می شود با دستها و نه با صدا حرف بزنند این نظام نقض می شود و همگی آنها از یک روش واحد برای بیان جزئیات یک واقعه استفاده می کنند.”
در این تحقیق به ۴۰ فرد گویشور به چهار زبان مختلف انگلیسی، چینی، اسپانیایی و ترکی فیلمهایی نشان داده شد که سلسله های ساده ای از عملکردها را نشان می داد و سپس از آنها خواسته شد که اول با کلام و بعد با زبان اشاره ها (حرکات دست) این سلسله ها را شرح دهند.
تمام این افراد از ترتیب واژگانی برای شرح این فیلمها استفاده کردند که به صورت از پیش نوشته شده در قاموس زبانی خود داشتند و روش بیان آنها برپایه سیستم دستوری زبان خود بود.
به طوری که انگلیسی، اسپانیایی و چینی زبانان از سیستم فاعل- فعل- مفعول و ترک زبانها از سیستم فاعل- مفعول- فعل استفاده می کردند اما زمانی که به تشریح رویدادهای فیلمها با زبان اشاره ها پرداختند همگی به طور مستقل از زبان مادری خود از سیستم فاعل- مفعول- فعل استفاده کردند.
به گفته این محققان، دستور زبان زبانهای مدرن براساس فاکتورهای فرهنگی بسیار متفاوت و پیچیده تکامل یافته اند اما این تحقیق نشان می دهد که تمام این زبانها هنگامی به صورت یک زبان اشاره متجلی می شوند ساختار یکسانی برپایه سیستم فاعل- مفعول- فعل پیدا می کنند.
این نشان می دهد که مغز به طور واحد دارای یک دستور زبان همگانی است که ترتیب آن براساس “فاعل- فعل- مفعول” استوار شده است.
Borna66
06-22-2009, 05:02 PM
ورزش ممکن است به افسردگی مقاوم کمک کند
نتایج یک مطالعه کوچک پیشنهاد می کند، ورزش منظم ممکن است علایم افسردگی را در افرادیکه با داروی ضد افسردگی بهتر نشده اند بهبود بخشد.
مطالعه دریافت که زنان افسرده که رژیم ورزشی نظارت شده را شروع کردند بهبودی قابل توجهی را در علایمشان در طی هشت ماه بعد داشتند. افرادیکه ورزش نکردند فقط بهبودی محدودی را نشان دادند.
قبل از مطالعه تمام زنان مصرف داروی ضد افسردگی را برای حداقل دو ماه امتحان کرده بودند اما در بهبودی شکست خورده بودند.
تعدادی از مطالعات دریافتند که افراد فعال از نظر فیزیکی کمتر احتمال دارد که نسبت به معتادین به تلویزیون از افسردگی رنج ببرند. برخی مطالعات بالینی نشان داده اند که ورزش منظم می تواند به درمان اختلال کمک کند و شاید در برخی موارد به اندازه داروهای ضد افسردگی موثر باشد.
بر طبق نظر نویسندگان مطالعه یافته های جدید پیشنهاد می کنند که ورزش می تواند حتی به افرادیکه علایمشان به دارو مقاوم شده است کمک کند.
دکتر Alessandra Pilu دانشگاه Cagliari در ایتالیا و محققان همراه یافته هایشان را در مجله online طب بالینی و اپیدمیولوژی در سلامت ذهن گزارش می کنند.
مطالعه 30 زن 40تا60 ساله را شامل می شود که با افسردگی ماژور تشخیص داده شده بودند. محققان به صورت تصادفی زنان را جهت ماندن روی ضد افسردگیها به تنهایی یا شروع یک برنامه ورزشی تعیین کردند. تمام بیماران مصرف دارو را ادامه دادند.
ورزشکاران به صورت یک گروه دوبار در هفته برای 1 ساعت فعالیت کردند و دستگاههای سلامت قلب را بکار می بردند. در شروع مطالعه و 8 ماه بعد، زنان در هر دو گروه معیارهای استانداردی را که جهت ارزیابی شدت افسردگی اختصاص یافته بود تکمیل کردند.
تیم Pilu دریافت که زنان در گروه ورزشی بهبودی مشخصی در علایم افسردگی شان نشان دادند در حالیکه افرادیکه فقط روی دارو بودند تنها بهبودی متوسطی را داشتند.
محققان اشاره می کنند که یافته ها پیشنهاد می کنند ورزش می تواند یک درمان اضافه موثر برای افسردگی در طی مدت طولانی باشد.
تئوریهای متعددی در مورد اینکه چرا ورزش ممکن است افسردگی را بهبود بخشد وجود دارد. فعالیت فیزیکی بنظر می رسد که برخی مواد شیمیایی کلیدی سیستم عصبی- نوراپی نفرین و سروتونین- - را تحت تاثیر قرار می دهد که اهداف داروهای ضد افسردگی هستند، همینطور نوروتروفین های مغزی که به محافظت از سلول های عصبی از آسیب و علایم گذرا در نواحی وابسته به خلق مغز کمک می کنند را تحت تاثیر قرار می دهد.
در ورای آن، افرادیکه به کلاس های ورزشی گروهی می روند ممکن است از بیرون رفتن و با دیگران بودن احساس بهتری داشته باشند.
Borna66
06-22-2009, 05:02 PM
ورزش ممکن است به افسردگی مقاوم کمک کند
نتایج یک مطالعه کوچک پیشنهاد می کند، ورزش منظم ممکن است علایم افسردگی را در افرادیکه با داروی ضد افسردگی بهتر نشده اند بهبود بخشد.
مطالعه دریافت که زنان افسرده که رژیم ورزشی نظارت شده را شروع کردند بهبودی قابل توجهی را در علایمشان در طی هشت ماه بعد داشتند. افرادیکه ورزش نکردند فقط بهبودی محدودی را نشان دادند.
قبل از مطالعه تمام زنان مصرف داروی ضد افسردگی را برای حداقل دو ماه امتحان کرده بودند اما در بهبودی شکست خورده بودند.
تعدادی از مطالعات دریافتند که افراد فعال از نظر فیزیکی کمتر احتمال دارد که نسبت به معتادین به تلویزیون از افسردگی رنج ببرند. برخی مطالعات بالینی نشان داده اند که ورزش منظم می تواند به درمان اختلال کمک کند و شاید در برخی موارد به اندازه داروهای ضد افسردگی موثر باشد.
بر طبق نظر نویسندگان مطالعه یافته های جدید پیشنهاد می کنند که ورزش می تواند حتی به افرادیکه علایمشان به دارو مقاوم شده است کمک کند.
دکتر Alessandra Pilu دانشگاه Cagliari در ایتالیا و محققان همراه یافته هایشان را در مجله online طب بالینی و اپیدمیولوژی در سلامت ذهن گزارش می کنند.
مطالعه 30 زن 40تا60 ساله را شامل می شود که با افسردگی ماژور تشخیص داده شده بودند. محققان به صورت تصادفی زنان را جهت ماندن روی ضد افسردگیها به تنهایی یا شروع یک برنامه ورزشی تعیین کردند. تمام بیماران مصرف دارو را ادامه دادند.
ورزشکاران به صورت یک گروه دوبار در هفته برای 1 ساعت فعالیت کردند و دستگاههای سلامت قلب را بکار می بردند. در شروع مطالعه و 8 ماه بعد، زنان در هر دو گروه معیارهای استانداردی را که جهت ارزیابی شدت افسردگی اختصاص یافته بود تکمیل کردند.
تیم Pilu دریافت که زنان در گروه ورزشی بهبودی مشخصی در علایم افسردگی شان نشان دادند در حالیکه افرادیکه فقط روی دارو بودند تنها بهبودی متوسطی را داشتند.
محققان اشاره می کنند که یافته ها پیشنهاد می کنند ورزش می تواند یک درمان اضافه موثر برای افسردگی در طی مدت طولانی باشد.
تئوریهای متعددی در مورد اینکه چرا ورزش ممکن است افسردگی را بهبود بخشد وجود دارد. فعالیت فیزیکی بنظر می رسد که برخی مواد شیمیایی کلیدی سیستم عصبی- نوراپی نفرین و سروتونین- - را تحت تاثیر قرار می دهد که اهداف داروهای ضد افسردگی هستند، همینطور نوروتروفین های مغزی که به محافظت از سلول های عصبی از آسیب و علایم گذرا در نواحی وابسته به خلق مغز کمک می کنند را تحت تاثیر قرار می دهد.
در ورای آن، افرادیکه به کلاس های ورزشی گروهی می روند ممکن است از بیرون رفتن و با دیگران بودن احساس بهتری داشته باشند.
Borna66
06-22-2009, 05:02 PM
راههاي داشتن اعصاب آرام
امروز بدترين روز زندگي خود را تجربه كـرده ايـد. كارفـرمـاي شما در مقابل ديگران به شما توهين نموده و وقتي در راه برگشت از رستوران بوديد، با اتـومـبيل خود تصـادف كرده و اين باعث دير رسيدن به جلسه بعد ازظهر گرديده و موجب برخورد شديدتر كارفرما شده است.هنگام مراجعه به خانه ليز خورده و با كمر روي زمين مي افتيـد. بـا دردسـر فـراوان وارد اتومبيل شده و با سرعت هرچـه تمام به طـرف مـنـزل حركت كرده و بدليل سرعت غير مجاز توسط پليس جريمه مي شويد... تصورش را بكنيد.
بعد از تلو تلو خوردن و باز كردن درب منزل فقط ميخواهيد استراحت كرده و آرامش خـود را بدست بياوريد. بنابراين ممكن است با يك نوشيدني خنك و تماشاي تلويزيون خود را آرام و ريلكس كنيد. اما اين كار توصيه نميشود. شما قصد داريد استرس را از خود بيرون نماييد و هدف فقط استراحت كردن نيست. كارشناسان بر اين عقيده اند كه بهترين راه براي تمدد اعصاب اين است كه فرد به تدريج احساسات خود را ارضا نمايد.
غوطه وري
لازم نـيـست حـتـما بـراي ريـكس شـدن به قله كوه برويد، فقط كافي است خود را در يك منظره معمولي كوچك غوطه ور سازيد. براي مثال اگر تابلوي نقاشي زيبايي در خانه يـا محل كارتان داريد، آن را مجسم كرده و زيباي آنرا مورد تحسين قرار دهيد. اگر آكواريمـي پر از ماهي هاي رنگارنگ داريد، براي مدتي به حركات روان و سليس آنها نگاه كنيد تابه آرامش برسيد.
احساسات خود را برانگيزيد
در مرحله بعد سفري به لاله گوش خود داشته باشيد.به موسيقي موردعلاقه تان گوش دهيد. كلاسيك، پاپ، راك يا هر چيز ديگر. فقـط سـعـي كنيـد از كـارهايي كه باعث ايجاد هيجان و تنش در شما ميگردد، اجتناب نماييد. بكار بردن يك هدفون مي تواند از شنيده شدن صداهاي ديگر جلوگيري كرده و باعث آرامش بيشتر گردد.
مطابق با ذائقه خود يك فنجان چاي سرد، آب ميوه خنك يا آب سرد ميل كنيد.
حس بويائي را فراموش نكنيد.بوي عود، يك شمع معطر و يا عطر مورد علاقه همسرتان ميتواند شما را آرام كند. حتي مي تـوانيد به حـمام رفـته با صـابونهاي مايع و معطر بدن خود را بشوييد.
اگر كسي هست كه مي تـواند شـما را مـاسـاژ دهد، از او بخواهيد اينكار را انجام دهد. محققان ميگويند كه ماساژ مناسب ميتواند هورمونهاي ايجاد استرس را كاهـش داده و تنش را ازبين ببرد. اگر تنها هستيد كمي شانه ها و گردن خود را مالش داده و به آرامي دستها و پاهايتان را ماساژ دهيد.
بررسي ها نشان داده كـه نوازش حيوانات خانگي در ايجاد ملايمت و زدودن تنشها مؤثر مي باشـد. اگـر سـگ يا گربه اي دوست داشتني در خانه داريد آنها را پيش خود آورده و كمي نوازش كنيد!
تمدد اعصاب تدريجي
روش بعدي يكي از تكنيكهاي تست شده و مؤثر ميباشد كه مي تـوانـد فـرد را بـه حالت مطلقي از آرامش برساند. با بكار بردن اين روش مي تـوانـيـد احـساسـي تـازه و بـدور از ناملايمات بدست آوريد.
همانطور كه قبلا نيز گفته شد با گوش دادن به موزيكي دلپـذير شروع كنيد. سپس روي سطحي راحت دراز كشيد. چشمانتان را بـسته و نـفـسي عـمـيق بكشيد. اجازه دهيد شكمتان به طرف بالا و پايين حركت كند. در همان حـال كـه بـا آرامـش دراز كـشيده ايد، روي پاك كردن ذهن خود تمركز كنيد.
احساس آرامش بيشتري مي كـنـيد؟ اكنـون نـوبت تمرين اصلي است. از قسمت بالا با چشم ها شروع ميكنيم. چشمان خو را به هم فشار داده و پيشاني را بسمت بالا نگاه داريد گويي در حال تحمل يك فشار عصبي زياد مي باشـيد. چند لحظه به همين صورت صبر كنيد. سپس چشمان خود را رها كرده و آرام روي هم قرار دهيد. احساس كنيد كـه تنشها از چشمانتان جدا ميشـونـد. از ايـن ملايمت براي چند لحظه لذت برده و دوباره از ابتدا شروع كنيد.
به سراغ آرواره و فك رفته و همين تـمـرين را در ايـن قـسـمـت تـكـرار كـنـيد. عضلات فك و آرواره خود را منقبض و بعد از مدتي كوتاه رها سازيد تا تنش از شما دور شود.به هميـن ترتيب به طرف قسمتهاي پايين تر بدن مانند گردن، شانه ها، قفسه سيـنـه و ... برويـد. هراز گاهي مكث كرده و ببينيد قسمتهاي بالاتر هنوز احساس استرس مينماييد يا خير. اگر تنش زدائي بطوركامل انجام نگرفته بود به آن قسمت برگشته و تمرين را تكرار كنيـد. ( معمولا چشم ها و آرواره نياز به تكرار تمرين خواهند داشت. )
به همين منوال ادامه دهيد تا به شكم، ران، ساق و در انتها به كف پاها برسيد. بـستـه به وقتي كه شما اختصاص مي دهيد و زماني كه بدن شما براي ريلكس شدن نياز دارد اين تمرين ممكن است از 15 دقيقه تا 1 ساعت بطول بينجامد.
براي رسـيدن بـه آرامـش هـرگـز نـبـايد شـتـابزده عـمل كرد و بايد هر آنچه كه نياز داريد و مي خواهيد به خودتان بدهيد. اين روش بـراي ايـجاد حـالت خـود تـلقـيـني و رسيدن به آرامش مطلق بسيار مؤثر بوده و در همه شرايط كار مي كند.
اگر با ورزش يوگا آشنايي داشته باشيد، متوجه شباهتهـاي بـيـشمـاري در تمرين بالا و تكنيكهاي اين هنر باستاني هندوستان خواهيد شد.
در انتها استرش شما بايد از بين رفته و يا حداقل تقليل يابد. احساس آرامـش و راحتـي خواهيد كرد، حتي ممكن است شبيه انساني بي خيال از ناملايمات آزاد شويد. اندكي وقت را به مجسم نمودن لحظات خوشحالي و آرامش اختصاص داده و از نبـود استـرس لذت ببريد.
بياد داشته باشيد كه با ياد خدا دلها آرام ميگيرند.
Borna66
06-22-2009, 05:02 PM
زبان بدن ( Body Language )
موثرترین مطالعات درین زمینه توسط چارلز داروین بوده که در سال 1872 منتشر شده. یکی از پژو هشگران به نام آلبرت مهرابیان هم به این نتیجه رسیده
که تاثیر کلی یک پیام، 7 درصد کلامی( فقط به صورت کلام) و 38 درصد صوتی( شامل تن صدا، نوسان صدا ودیگرعوامل صوتی) و 55 درصد غیر کلامی است.پروفسوری دیگر به نام بردویستل براورد مشابهی از میزان ارتباطات غیر کلامی که ما بین انسان ها صورت می گیرد به عمل اورده است او هم معتقد است که که بخش کلامی، حداکثر 35 درصد یک پیام را تشکیل می دهد و بیش از 65 درصد آن غیر کلامی می باشد.
بخش عمده اي از پيام هايي كه شما به ديگران منتقل مي كنيد برخاسته از سرنخ هاي غير كلامي است، يعني جنبه هايي از حالات بدني و ژست هاي شما، رفتار ظاهر و نگرش هايتان كه حتي شايد از وجود آنها بي خبريد.
اين رابطه هاي غير كلامي عبارتند از:
زبان بدن
نحوة نشستن، ايستادن و راه رفتن
نحوة استفاده از دستانتان
ظاهر
نحوة پوشش
نحوة آرايش مو و صورت و غيره
نگرش
اطمينان به خود
احساسات
پژوهشي در دانشگاه استانفورد نشان مي دهد، به هنگام صحبت با شخص يا گروهي پيام ما نه از طريق آنچه مي گوئيم، بلكه بيشتر از طريق چگونگي گفتن ما منتقل مي شود. همين مطالعه حاكي است كه ادراك شنونده از موارد زير تاثير مي پذيرد:
7% توسط واژه هاي شما
38% توسط آهنگ صداي شما
55% توسط زبان بدن شما
زبان بدن ( Body Language ) به بررسی این 55% درصد حرکات بدن می پردازد...
حال اين بدين معني نيست كه واژه ها بياهميتاند بلكه تنها به اين موضوع اشاره دارد كه هر چه به ارتباطات غيركلامي خود در حين صحبت بيشتر دقت كنيد، در انتقال مطلب مورد نظرتان موفق تر هستيد. اگر امرار معاش شما مستلزم تعاملات انساني است، (هر چند در عصر سيبرنتيك نمي توانيم از تماس هاي چهره به چهره با همنوعان خود اجتناب ورزيم)، در صورتي كه از تاثير خود بر مردم آگاه باشيد؛ با موفقيت بيشتري به هدف هايتان دست مي يابيد.
به عنوان مثال حرکات بدن انسانی که در حال بیان حقیقت است چگونه است؟! :
دست ها با فاصله از بدن قرار دارند و به اصطلاح، شخص دارای گاردی باز است. کف دست ها رو به بالاست! ( اگر دقت کرده باشید، زمانی که می خواهیم روراست بودن خود را به مخاطب متذکر شویم، کف یک دست خود را به او نشان می دهیم! ). همچنین، شخصی که در حال بیان حقیقت است، مستقیم در چشمان شما نگاه می کند و چشمانش را از مخاطب نمی دزدد!
بالعکس، شخصی که در حال مخفی کردن حقیقت است، و یا دروغ می گوید:
مستقیم در چشمان شما نگاه نمی کند و چشمانش را از شما می دزدد!
بیشتر به سمت پایین نگاه می کند و چشمانش را به زمین می دوزد!
دست یا پای خود را بی دلیل تکان می دهد! ( این کار بخاطر تخلیه اضطراب صورت می گیرد، چرا که هر دروغگویی مضطرب است، تا مبادا دستش رو شود و حرفش را باور نکنیم! )
مویی نامرئی را از کیف یا لباس خود برمی دارد و یا غباری نامرئی را از روی لباس خود می تکاند( اگر این حرکت از شنونده ای سر بزند، معنی اش آن است که او به حرف شما شک دارد و در عین حال به دلیلی نمی خواهد و یا نمی تواند مخالفتش را ابراز کند! )
در اداره های پلیس، برای تشخیص دروغگو های حرفه ای به تعداد پلک زدن های آنان در یک بازه زمانی مشخص توجه می کنند. چراکه وقتی شخصی درحال دروغ گفتن است سرعت پلک زدن های او بیشتر از حالت عادی است!
زبان بدن در بین فرهنگ ها و کشورهای مختلف به جز اختلافات مختصری که در ادامه مطلب آمده است! معنای مشترک و یکسانی دارد!
یکی از تفاوت ها در زبان بدن، در نشانه هاست!
مثلا علامت شصت دست! در کشور های انگلیسی زبان به معنای OK است. در بعضی کشورها اگر شصت خیلی بالا بیاید معنای خوبی نمی دهد! و معنایی مانند برو پی کارت! را خواهد داشت. در کشور آمریکا زمانی که بخواهند مجانی سوار ماشین شوند، کنار جاده می ایستند و دست خود را بلند کرده و شصت خود را در امتداد جاده حرکت می دهند. حال اگر همین حرکت را در کشوری آسیایی انجام دهید، بعید نیست حتی با ماشین زیرتان هم بکنند! چرا که در این کشورها این علامت معنای خوبی نمی دهد!
یک علامت دیگر، دایره ای است که به کمک شصت دست و انگشت اشاره ساخته می شود، این علامت در کشورهای انگلیسی زبان تداعی کننده حرف O از کلمه OK است! همین علامت بدون هیچ تغییری در کشور فرانسه به معنای صفر، هیچ یا پوچ است! در کشور ژاپن به معنای پول، و در کشورهای حوالی دریای مدیترانه سوراخی را نشان می دهد و نشانه هم جنس بازی است!!!
تفاوت ها را مشاهده می کنید؟! لطفا در کشورهای مختلف در استفاده از نشانه ها دقت لازم را به عمل آورید!
زبان بدن در حال دست دادن:
انسان های سلطه جو زمان دست دادن دست طرف مقابل را به زیر دست خود می آورند، طوری که دست شخص سلطه جو بالا قرار گرفته و کف دست اش رو به زمین است و کف دست شخص مقابل رو به بالاست( مثل دست گداها! )
بهترین حالت دست دادن حالتی است که دست هر دو طرف عمود باشد و کمی هم دستان هم را فشار دهند ( اما نه خیلی زیاد ).
بالا و پایین بردن دست ها زمانی که به هم دست می دهیم، از دو بار تا پنج بار عادی است.
دست به کمر ایستادن:
دست به کمر زدن، نشانه احساس برتری و احساس محق بودن فرد است. دو مدل دست به کمر ایستادن داریم:
یکی حالتی که کف دست ها رو به زمین است، این حالت شدید دست به کمر ایستادن است.
دیگری حالتی که دست روی باسن قرار می گیرد و کف دست کمی به سمت بالاست! این حالت خفیف دست به کمر ایستادن است!
دست به سینه شدن:
کسی که دست به سینه می شود وارد گارد دفاعی شده! در کودکی زمانی که از موقعیتی خوشمان نمی آمد، یا در شرایط نگران کننده ای قرار می گرفتیم، پشت پدر یا مادر خود مخفی می شدیم، اکنون در بزرگسالی همان حرکت را بصورت مخفیانه ( با دست به سینه شدن ) انجام می دهیم.
شخص با دست به سینه شدن و همچنین با پا روی پا انداختن بین خود و شرایط مقابل رویش حفاظی می سازد تا در پشت سر آن احساس امنیت و آرامش بیشتری کند.
اگر در حین تبلیغ یک کالا شنونده دست به سینه شد، حتما دلیل مخالفت اش را بیابید و بعد به ادامه تبلیغ خود بپردازید، زیرا همانطور که افکار ما به طور ناخودآگاه حرکات بدن ما را ایجاد می کنند، اگر مدت زمان طولانی ای در یک حالت بدنی بمانیم، طرز فکر ما را تحت تاثیر قرار می گیرد.
در یک آزمایش تعداد شصت دانشجو با شرایط هوشی نزدیک به هم را به دو گروه سی نفری تقسیم کردند، به هر دو گروه یک استاد، یک درس یکسان را در شرایط آموزشی یکسان تدریس می کرد با این تفاوت که، به گروه اول گفته بودند که در تمام مدت کلاس دست به سینه بنشینند و از گروه دوم خواستند تا راحت و با گاردی باز سر کلاس حاضر شوند!
نتیجه آزمایش بسیار جالب توجه است!
گروهی که با گارد بسته و دست به سینه سر کلاس حاضر شده بودند 38 درصد کمتر از گروه دیگر بحث را متوجه شده بودند! در حالی که تنها تفاوت این دو گروه در دست به سینه نشستن شان بود!
بار دیگر تکرار می کنم، در زمان گفتگو اگر مشاهده کردید طرف مقابل تان وارد گارد دفاعی شده، با سوالی درباره موضوع نظر او را جویا شوید و پس از رفع کردن آن به ادامه بحث بپردازید!
برای این کار کافی است،مثلا به او بگویید: "می بینم که درباره اش فکر می کنید! نظرتان تا اینجای کار چیست؟! " و سپس به عقب تکیه داده و دستان خود را از هم باز نگه دارید طوری که کف دست ها رو به بالا باشند و بیانگر اینکه شما گوش می کنید...
پا روی پا انداختن
پا روی پا انداختن نوع خفیف تر گارد دفاعی است! و هم در حالت نشسته صورت می گیرد و هم در حالت ایستاده!
لمس لب
در لب های انسان ها حس گر های عصبی بسیاری وجود دارد، و با لمس لب احساس آرامش بسیاری بالایی می کنیم.
زمانی که هیجان زده می شویم لب های خود را روی هم می فشاریم، با این کار به یاد مکیدن سینه مادر در دوران کودکی، آرام می شویم!
گاهی به جای لمس کوتاه لب ها، انگشت اشاره، انگشت های دیگر ویا دست خود را روی لب هایمان می گذاریم. در این حالت شخص یا در حال تفکر است و یا سعی می کند جلوی خود را بگیرد و حرفی را به زبان نیاورد. ( مثلا مخالفتش را ابراز نکند! )
نکته ای که در تحلیل حرکات بدن باید حتما مدنظر قرار بگیرد، این است که هرگز نباید زود قضاوت کنیم!
مبادا یک حرکت را به تنهایی و مجزا تحلیل کنیم! بلکه باید به برایند حرکات بدن شخص مقابل توجه کرد و تا آنجا که می توانیم قضاوت خود را به تعویق بیندازیم! باید یک حرکت را در کنار حرکات دیگر شخص تحلیل کرد تا مبادا دچار اشتباه شویم!
مثلا ممکن است کسی که دست کمر ایستاده کلیه هایش درد می کند! یا کسی که دست به سینه ایستاده سردش است!! و یا ده ها احتمال دیگر...
لمس کردن چانه:
1لمس چانه هم نشان از تفکر است. در اینجا لازم می دانم نگاه از بالا و پایین را هم توضیح دهم، زمانی که شنونده لب یا چانه خود را لمس می کند، اگر سرش به سمت پایین متمایل باشد و از پایین به بالا نگاه کند در حال ارزیابی و تفکر است.
و اگر سر به سمت بالا متمایل باشد و چشم ها از بالا به پایین نگاه کنند، بیانگر تردید شنونده است!
لمس کردن چشم:
یک کودک زمانی که نمی خواهد صحنه ای را ببیند، با دست جلوی چشمانش را می گیرد، در بزرگسالی همان حرکت را با زیرکی و بصورت مخفیانه انجام می دهیم. بدین صورت که با دست خود چشم هایمان را می مالیم.
مردها با پشت دست و خیلی محکم این کار را انجام می دهند اما خانم ها معمولا بدلیل آرایشی که دارند خیلی ظریف تر این حرکت را انجام می دهند و گاها به لمس کردن زیر چشم با نوک انگشت اشاره اکتفا می کنند.
لمس کردن گوش:
خاراندن پشت گوش بوسیله شنونده، نشانه عدم تمایل به شنیدن بدگویی است! اگر با حرکت سر به یک سمت مثلا چپ یا راست همراه باشد، طوری که شخص از گوشه چشم به حرف های گوینده گوش کند، نشان از تردید شنونده است.
اگر شخصی در زمان سخن گفتن پشت گوش خود را بخاراند، نشانه خوبی نیست و اثر منفی روی شنونده خواهد گذاشت! مانند اینکه خود گوینده نسبت به سخنان خود اطمینان کافی را ندارد!
اکثرا مردها زمانی که به کسی علاقه دارند سرشان را به یک سمت متمایل می کنند و با لاله گوششان بازی می کنند!
تکیه دادن به چیزی:
تکیه دادن به اشیا نشانه احساس مالکیت نسبت به آنهاست! مثلا مجری برنامه بیشتر از میهمانان آن برنامه به میز تکیه می دهد!
دایره ساختن با دست، در فضا:
ساختن دایره ای فرضی در فضا به کمک یک دست و یا حتی دو دست، بیانگر تسلط فرد به موضوع مورد بحث است!
تکینیک حرکات آینه ای:
تکنیک حرکات آینه ای، یکی از راه های نفوذ در دلهاست!
به کمک این روش شما می توانید با سرعتی غیر قابل باور در دل دیگران نفوذ کنید، دیگران را با خود همراه کنید تا جایی که حتی با اولین ملاقات به شما اطمینان کنند!
تکنیک بسیار ساده است: تنها کافی است حرکات بدن شخص مورد نظر خود را تقلید کنید! طرز نشستن، حرکات دست، جهت قرار گرفتن سر و ...
مراقب باشید مبادا رفتار شما آنقدر افراطی یا سریع باشد که شخص احساس کند مورد تمسخر شما قرار گرفته است.
این تکنیک به این دلیل بسیار موثر است که شخص بصورت کاملا ناخودآگاه احساس صمیمیت بسیار زیادی نسبت به شما پیدا می کند. چرا که انسان های همفکر و هم حس، حالات بدنشان به هم بسیار شبیه است.
در تله پاتی هم، کسانی که حالات بدن شبیه به هم دارند، سرعت تله پاتی بین آنان بیشتر می شود.
مکان نشستن:
در برخورد با مردها و زن ها، مکان نشستن با هم متفاوت است:
مردها وقتی با شخصی احساس صمیمیت می کنند، روبروی او می نشینند! و نسبت به تازه واردی که روبروی آنها بنشیند، حس و نظر خوبی نخواهند داشت.
زنان زمانی که با شخصی احساس صمیمیت می کنند، کنار او می نشینند! و نسبت به تازه واردی که کنار آنان بنشیند، حس و نظر خوبی نخواهند داشت.
در نخستین برخورد، پیشنهاد می شود برای موفقیت در ارتباط، اگر طرف مقابل شما مرد است ابتدا مکان ایستادن و یا صندلی خود را کنار او قرار دهید و سپس آرام آرام موقعیت خود را به روبروی او، تغییر دهید.
و برای اولین برخورد با یک خانم، بالعکس عمل کنید، ابتدا روبروی او و سپس آرام آرام در کنارش قرار بگیرید.
امتداد جهت پاها:
انسان ها همواره به سمت کسی، چیزی و یا موقعیتی می ایستند که نسبت به آن تمایل بیشتری دارند. در گفتگو های سه نفره، زمانی که به صورت مثلثی می ایستیم، همواره رو به روی کسی می ایستیم که به او تمایل بیشتری داریم.
گاهی پیش می آید که مجبوریم به سمت شخص و موقعیت دیگری توجه کنیم ( ولی کماکان تمایل مان به سمت شخص قبلی است ) در این مواقع، روی خود را به سمتی که مجبور شده ایم برمی گردانیم، اما هنوز هم امتداد پاهای ما رو به سمت شخص قبلی است!!
اشخاصی که در اتاق، امتداد پاهایشان رو به سمت درب خروجی است، به ادامه گفتگو تمایلی ندارند (خسته شده اند یا بیرون از اتاق کاری دارند) و می خواهند هرچه سریع تر از اتاق خارج شوند!
دست زیر چانه:
یک شنونده در چند حالت دستش را زیر چانه اش قرار می دهد:
یکی در زمانی که مشتاقانه به حرف سخنران گوش می دهد و مجذوب آن بحث شده است. در این حالت شنونده معمولا کمی به سمت جلو متمایل می شود. انگشت شصت خود را زیر چانه قرار می دهد و یکی از انگشتان دیگرش (مثلا انگشت اشاره) را روی لب قرار می دهد.
توجه داشته باشید اگر همین حالت شصت و انگشت اشاره (که روی لب قرار گرفته است) با تکیه دادن شنونده به صندلی و احیانا با پا روی پا انداختن او همراه باشد، نشان از شنیدن منتقدانه و متفکرانه است! در این شرایط نباید زیاد تعجب کنید اگر شنونده منتقد، با دست دیگرش آرنج دستی که زیر سر قرار داده است را نگه دارد! چرا که این حرکت، یکی از حالات ظریف دست به سینه شدن( گارد دفاعی ) است.
یکی دیگر از شرایطی که شنونده دستش را زیر چانه می زند، حالتی است که او از بحث خسته شده!! این حالت را به راحتی می توان از حالت قبلی تمیز داد، چرا که شنونده ای که خسته شده باشد، از دست خود به عنوان یک تکیه گاه برای سر استفاده می کند و اگر دستش را از زیر سر بردارد، سرش خواهد افتاد! و یک سوال؟! اگر این شنونده انگشتانش را هم روی لبش قرار داده باشد چه معنایی را می دهد؟!
آفرین! او هم خسته شده و هم مخالفتش را از شما پنهان می کند.
تکان دادن سر
تکان دادن سر در جهت بالا و پایین، معنای تایید و بله را می دهد! یک شنونده باهوش از همین حرکت سر برای نفوذ در دل سخنران استفاده می کند. یک بار این حرکت را سر یک کلاس امتحان کنید! وقتی استاد در حین توضیح دادن درس به دانشجو ها نگاه می کند، شما سرتان را آرام و پیاپی به سمت بالا و پایین (طوری که معنای بله بدهد!) تکان دهید، خواهید دید که در مدت بسیار کمی، توجه استاد در میان تمامی شاگردان به شما جلب خواهد شد! و احیانا آخر ترم مورد لطف استاد هم قرار خواهید گرفت!!
این حرکت را در گفتگو های دو نفره هم انجام دهید! این حرکت کوچک سر، معجزه می کند! این حرکت پیام های ناخودآگاهی را به شنونده ارسال می کند مثل: من به تو توجه می کنم! هوش و حواسم به توست عزیزم! گوش می کنم گلم! درکت می کنم! و ....
حرکت دیگری که با سر انجام می دهیم، حرکت سر به سمت چپ و راست است. این حرکت معنای نفی می دهد.
Borna66
06-22-2009, 05:03 PM
<<اسرار چشم ها>>
اين مقاله پيرامون مبـحث پـرآوازه و نـوظـهور مـوسـوم بـه "علايم دستيابي ديداري" مي باشد. شيوه اي كه مـا را قادر مي سازد با مشاهده حركات چـشـم هـا بـه نـحـوه انديشيدن فرد پي ببريم. مـبـنـاي ايـن علم بر پايه ارتباط تنگاتنگ جسم و ذهن بوده و آنـكـه افـراد با حـركـت دادن چـشمـهايـشـان رونـد تـفـكـرات بـاطـنـي خـود را آشـكـار ميسازند. فراگيري آن ما را يقينا در بهبود برقراري ارتبـاط با ديگران در زندگي ياري خواهد داد.
تشخيص حركات چشم قدري به تمرين و ممارست نيـاز دارد زيرا كه برخي افراد حركات چشم بسيار كنـد و آرام، مختصر، زيركانه و يا تعمدي دارند كه اغلب اوقات ارزيابي چشم را پيچيده و دشوار مي گردانـد. حـركات چـشـمـها نشان دهنده آن است كه فرد چگونه ميانديشد،آيا وقايع گذشته و يا آينده را در تصور خود ميپروراند، صدايي را در باطن خود دوبـاره مي شـنـود و يا صداي جـديـدي را در ذهن خود مي آفريـنـد. در دلـش بـا خود حرف ميزند و يا توجهش معطوف به احساساتش مي باشد.
جهت رمز گشـايي حركات چشمها صورت را به 3 بخش فوقاني-مياني-تحتاني در ذهن خـود مجسم كنيد. اكنون مجددا آن 3 بخش را از وسط به 2 بخش چپ و راست تقسيم كنيد. حركت چشم به سمت هر يك از اين 6 منطقه را ميتوان اينگونه تفسير كرد:
بالا: ديداري
وسط: شنيداري
پايين: تكلم و احساسات
سمت چپشان مربوط به اطـلاعـات يـادآوري شده و سمت راستشان مربوط به اطلاعات خلق شده مي باشد. به اين مفهوم كه شخص به مـنظور دستيابي به مناطق مرتبط با حواس پنجگانه مغز بطور غير ارادي چشمانش را به جهات مختلف حركت ميدهد.
* چشمها بالا وچپ: نيـمكره غيـر بـرتـر تـجـسـمات فكري - تصوير ذهني يادآوري شده - دستيابي به خاطرات بصري (Vr)
* چشمها بالا و راست: نيـمـكره بـرتـر تجسمات فكري-تصوير ذهني خلق شده-قوه مخيله (Vc)
* چشمها وسط و چپ: نيـمـكره غـير برتر پردازش حـس شـنـوايي-دستيابي به خاطرات اصوات-افتراق تن صدا (Ar)
* چشمها وسط و راست: نـيـمـكره بـرتر پـردازش حـس شنوايي-تجسم اصوات جديد (Ac)
* چشمها پايين و چپ: نداي درون-گفتگوي باطني-ايجاد كلام(Ad)
* چشمها پايين و راست: احساسات، حـس لامـسه و هـم احشايي-دستيابي به احساسات، عواطف، احساس سردي وگرمي، درد، فشار، حركت و جاذبه(K)
* چشمها مستقيم بسمت روبرو و متسع: دسـتـرسـي سـريع و آني به تمام اطلاعات حسي (معمولا بصري)
كاربردها
1- موثرتر ومفيدتر بيانديشيد از آنجايي كه حركات چشمها سبب تحريك بخشهاي متفاوتي از مغز ميگردند، بـنـابـراين شما را در انديشيدن بهتر ياري ميكند. بـراي مـثال هنگامي كه از شما پرسيده شود كه آخرين فردي كه امروز صبح ملاقات كردي چه كسي بود؟ شما بـا حـركت دادن چشم هـا بسمت بالا و چپ مي توانيد آن را بهتر به خاطر بياوريد.
2- بدانيد چه زماني بايد سكوت كنيد هنگامي كـه فـردي در حين انجام حركات چشمي مي باشد و شما نيز همزمان صحبت مي كنيد، رشته افكار وي برهم از دست ميرود كـه سبب تاخير و كندي ارتباط مـتـقـابل، سردرگمي و رنجش آن فرد نسبت به شما خواهد شد.
3- حريم شخصي افراد افرادي كه شيوه تفكرشان وابسته بر اطلاعات بصري ميباشد، بـه حـريم شخصي زيادي نياز دارند. مايلند از شما به اندازه كافي فاصله بگيرند تا قادر باشند خيلي خوب شما را مشاهده كنند زيرا كه با نگاه كردن به شـمـا اطـلاعـات بـسـيـاري را گـردآوري مـي كنند. بنابراين دور از آنها نشسته و يا بايستيد. افرادي كه احساسي مي انديشند مايـلـنـد به حد كافي نزديـك بـاشـنـد تـا بـا شـما تـماس جسمي برقرار كنند كه اين كار را با زدن به بازوهاي شما، گرفتن آرنج و يا شانه و دست دادني كه گويي ميـل بـه رها كردن دستان شما ندارد بروز ميدهند. همچنـيـن افـرادي كه يادگيري و تفكراتشان وابسته به اطلاعات شنيداري ميباشد كمترين توجهي نسبت به وجود شما و حركات جسماني شما ندارند زيرا كه تمام توجه شان معطوف به جزئيات و صـحت اطـلاعـات مبـادلـه شده و تحليل آن ميگردد.چشم برهم زدنهاي مكرر و يا حتي بستن چشمها به مدت چند ثانـيه در هنگام بحث و گفتگو پيرامون مسائل پيچيده از ويژگيهاي اخلاقي آنان ميباشد.
4- دروغگو را شناسايي كنيد هنگاميكه مشاهده كرديد شخصي درپاسخ به پرسشهاي شما به بالا و سـمـت راست چشم ميدوزد احتمالا در فكر فريب و يافتن پاسخ ساختگي ميباشد.
زياده روي نكنيد
به خـاطر داشته باشيد كه حركات چشمها در تمام افراد صادق نميباشد گاهي اوقات در افراد چـپ دسـت حـركات چشم مذكور معكوس بوده و يا حتي برخي افراد داراي حركات چشم منحصر به فردي مي باشند. بنابراين در استفاده از آن مـحـتـاط و مـيانه رو باشيد و هيچگاه به آن به ديد يك قانون ثابت ننگريد.
Borna66
06-22-2009, 05:03 PM
18 نکته براي ارتقاء زبان جسماني
ارتقاء زبان بدن تغییر چشمگیری در مهارت های اجتماعی، جذابیت و حال و هوای کلی شما ایجاد خواهد کرد.
توصیه خاص و مشخصی درمورد طریقه استفاده از زبان بدن وجود ندارد. احتمالاً شما در برخورد با افراد مختلف و در موقعیت های مختلف، از زبان بدن خود به طور متفاوتی استفاده می کنید. (مطمئناً زبان بدن شما در برخورد با رئیستان نسبت به برخورد با دوستانتان کاملاً متفاوت است) آنچه در این مقاله مطرح می شود به شما کمک خواهد کرد که چطور به طرز کارآمدتر و بهتری از زبان بدن خود استفاده کنید.
اول اینکه، برای تغییر زبان بدن، باید از زبان بدن خود آگاه باشید. از نحوه نشستن، ایستادن، استفاده از دست ها و پاها، و طرز صحبت با دیگران آگاه باشید.
می توانید در جلو آینه تمرین کنید. ممکن است اینکار به نظرتان کمی مسخره و احمقانه بیاید، اما مطمئن باشید که کسی نگاهتان نمی کند. درعوض باعث می شود قبل از رفتن در جلسات و مجامع عمومی و برخورد با افراد، کمی پیش خودتان تمرین کرده و آماده شوید.
نکته دیگر این است که چشمانتان را ببندید و طریقه نشستن و ایستادنتان را در ذهن خود مجسم کنید تا اطمینان بیشتری به خود و آرامش پیدا کنید. آنطور که دوست دارید خودتان را در ذهنتان مجسم کنید و بعد سعی کنید آن را به مرحله عمل درآورید.
می توانید زبان بدن دوستان، مانکن ها، ستاره های سینما یا سایر افراد را هم که فکر می خوب هستند را نگاه کنید. ببینید آنها چه می کنند که شما نمی کنید. تکه های رفتاری مختلف را که دوست دارید از افراد مختلف بردارید و در برخورد با دیگران امتحان کنید.
ممکن است بعضی از این نکات به نظر شما مصنوعی بیاید. اما ایرادی ندارد، فقط تا زمانیکه این حرکات و منش ها جزء وجود شما نشده باشد، ممکن است مصنوعی به نظر برسد. و با تمرین بیشتر می توانید این رفتارهای جدید را یاد بگیرید. و یادتان باشد، رفتار شما مستقیماً بر احساس شما تاثیر می گذارد. اگر کمی بیشتر لبخند بزنید، احساس شادمانی بیشتری خواهید داشت. اگر صاف و صوف تر بنشینید، احساس انرژی و اعتماد بیشتری پیدا خواهید کرد. اگر حرکاتتان را کندتر کنید، احساس آرامش بیشتری می کنید، و...
ممکن است در ابتدای کار حرکات و رفتارهای جدیدتان کمی اغراق آمیز به نظر برسد. اما ایرادی ندارد. مطمئن باشید که مردم آنقدرها هم که شما فکر می کنید به حرکات و رفتارهای شما توجه ندارند، آنها درگیر مشکلات خودشان هستند. برای رسیدن به تعادل بیشتر کمی بیشتر تمرین کنید و رفتار و حرکات خودتان را خوب کنترل کرده و زیر نظر داشته باشید.
1. دست ها یا پاهایتان را ضربدری قرار ندهید – مطمئناً تا به حال شنیده اید که این قرار دادن دستهایتان به صورت ضربدری (همان دست به سینه) باعث می شود دیگران تصور کنند حالت دفاعی به خود گرفته اید. حال باید بدانید که قرار دادن پاها نیز در همین وضعیت چنین فکری را ایجاد می کند. پس سعی کنید همیشه دست ها و پاهایتان را باز قرار دهید.
2. ارتباط چشمی برقرار کنید، اما به دیگران زُل نزنید – اگر با افراد مختلفی در حال صحبت هستید، برای ایجاد ارتباطی بهتر با همه ی آنها به یک میزان ارتباط چشمی برقرار کنید و ببینید به حرفهایتان گوش می دهند یا نه. اما برقرار کردن ارتباط چشمی بیش از انداره به طرف مقابل احساس خوبی منتقل نمی کند. نداشتن ارتباط چشمی هم باعث می شود خودتان احساس ناامنی کنید. اگر تابه حال عادت نداشته اید که موقع حرف زدن با طرف مقابلتان ارتباط چشمی برقرار کنید ممکن است در اول کار کمی برایتان دشوار باشد، اما با تمرین بیشتر به آن عادت می کنید.
3. مکان بیشتری را اشغال کنید – مثلاً اگر موقع نشستن یا ایستادن پاهایتان را کمی فاصله بدهید و از هم باز نگاه دارید، نشان می دهد که اعتماد به نفس زیادی دارید و از خودتان کاملاً مطمئنید.
4. شانه هایتان را رها کنید – وقتی احساس فشار می کنید، این احساس بیش از همه جا در شانه های شما جمع می شود. ممکن است کمی بالاتر از حد معمول قرار بگیرند. سعی کنید شانه هایتان را شل و آزاد کنید. آنها را کمی تکان داده و کمی عقب ببرید.
5. وقتی طرف مقابلتان صحبت می کند شما با تکان هاي سر او را تصدیق کنید – انجام هرازگاه این کار باعث می شود طرف مقابلتان حس کند که به حرفهایش گوش می دهید. اما اغراق نکنید.
6. دولا و خمیده ننشینید، صاف بنشینید – اما در حالت ریلکس و آرمیده نه در فشار.
7. خم شوید، اما نه خیلی زیاد – اگر می خواهید به طرف مقابلتان نشان دهید که به صحبت هایش علاقه مندید، کمی به سمت آن فرد خم شوید. اگر می خواهید به دیگران نشان دهید که اعتماد به نفس دارید و از خودتان مطمئن هستید، کمی به عقب خم شوید. اما در این خم شدن ها اغراق نکنید. خم شدن بیش از اندازه به جلو شما را محتاج و نیازمند به طرف مقابل نشان می دهد و خم شدن بیش از اندازه به عقب باعث می شود فردی خودخواه و متکبر به نظر برسید.
8. لبخند بزنید و بخندید – یادتان باشد، خیلی خودتان را جدی نگیرید. راحت بنشینید و وقتی کسی حرف خنده داری می زند لبخند بزنید و بخندید. اگر فرد مثبتی باشید، دیگران تمایل بیشتری برای حرف زدن و مراوده با شما خواهند داشت. اما اولین نفری نباشید که به لطیفه های خودش می خندد، چون باعث می شود فردی عصبی و نیازمند توجه به نظر برسید. وقتی به کسی معرفی می شوید لبخند بزنید اما این لبخند را خیلی ادمه ندهید چون دورو به نظر خواهید رسید.
9. به صورتتان دست نزنید – اینکار باعث می شود عصبی جلوه کنید و حواس شنونده ها و مخاطبینتان را نیز منحرف می کند.
10. سرتان را بالا نگاه دارید – چشمانتان را به زمین ندوزید، با اینکار خجالتی و نامطمئن به نظر خواهید رسید. سرتان را مستقیم و بالا نگاه دارید و چشم هایتان را به افق روبرویتان بیندازید.
11. کمی حرکاتتان را کندتر کنید – اینکار دلایل مختلفی دارد. اگر آرام تر راه بروید، مطمئن تر و با اعتماد به نفس تر به نظر می رسید. اگر کسی شما را خطاب می کند، به سرعت سرتان را به جهت او برنگردانید، کمی آرامتر به سمت صدا برگردید.
12. بی قرار نباشید – از حرکات تیک دار و عصبی مثل تکان دادن پا یا زدن روی میز با انگشت ها اجتناب کنید. این حرکات موقع صحبت کردن حواس طرف مقابلتان را پرت می کند و شما را فردی بی قرار و ناآرام نشان می دهد. روی حرکاتتان تمرکز داشته باشید.
13. از دستهایتان با اطمینان بیشتری استفاده کنید – به جای ضرب گرفتن با دستانتان یا دست کشیدن روی صورتتان، سعی کنید از آنها برای کمک به رساندن مطلبی که در موردش صحبت می کنید استفاده کنید. از دست ها برای توصیف چیزهای مختلف یا تاکید در حرفی که می زنید می توانید استفاده کنید. اما زیاد از آنها استفاده نکنید چون باعث پرت کردن حواس شنونده می شود. کنترل دست هایتان باید در دستتان باشد!
14. گیلاس نوشیدنیتان را کمی پایینتر بگیرید – گیلاس نوشیدنیتان را جلو سینه تان نگیرید. نه تنها گیلاس نوشیدنی بلکه هر چیز دیگر را در جلوی سینه نگیرید چون شما را در حالت دفاعی قرار می دهد. در عوض آن را کمی پایینتر آورده و در اطراف پاهایتان قرار دهید.
15. ستون فقراتتان تا پشت سرتان ادامه دارد – بعضی از افراد عادت دارد صاف و مستقیم و در حالتی بسیار خوب بنشینند اما گردنشان را رها می کنند و باعث میشود سرشان کمی از بدنشان جلوتر بیاید. این افراد باید بدانند که ستون فقراتشان تا ابتدای گردنشان نیست بلکه تا پشت سرشان ادامه دارد. از اینرو برای داشتن حالتی بهتر، خوب است که تا انتهای ستون فقرات خود را صاف و مستقیم نگاه دارید.
16. خیلی نزدیک نایستید – همه ی آدم ها اگر مخاطبشان خیلی نزدیکشان باشد، زود خسته می شوند. اجازه بدهید مخاطبتان حریم شخصی خود را حفظ کند و به آن تجاوز نکنید.
17. آینه – معمولاً وقتی دو نفر رابطه ی نزدیکی با هم داشته باشند و خوب با هم ارتباط برقرار کنند، بعد از مدتی ناخودآگاه زبان بدن همدیگر را کپی می کنند. مثلاً اگر طرف مقابل به جلو خم شود، شما هم به جلو خم می شوید. اگر دستش را روی پایش بگذارد شما هم همین کار را می کنید. اما حواستان باشد که این واکنش ها را لافاصله انجام ندهید و همه ی این رفتارها را کپی نکنید.
18. رفتاری خوب ومناسب داشته باشید – رفتاری مثبت، آرام، و باز داشته باشید. احساس و زبان بدن شما تاثیری متقابل بر هم دارند. فکر کنید تا حرکاتی مثبت داشته باشید!
شما می توانید زبان بدن خود را تغییر دهید، اما این هم مثل یاد گرفتن هر چیز جدید دیگر زمان می برد. مخصوصاً چیزهایی مثل بالا نگاه داشتن سر وقتی چندین و چند سال عادت کرده اید که سرتان را پایین بیندازید و کفش هایتان را نگاه کنید. و اگر بخواهید چندین حرکت را توامان تغییر دهید، مطمئناً گیج و سردرگم می شوید.
سعی کنید چند نمونه از این حرکات را اتخاذ کرده و سه الی چهار هفته آنها را تمرین کنید. پس از عادت کردن کامل به این چند حرکت، چند رفتار دیگر را برداشته و تمرینات خود را به همین شیوه ادامه دهید. در آخر خواهید دید آنچه که فکر نمی کردید بتوانید یاد بگیرید را طی مدت زمان کمی یاد گرفته اید .
Borna66
06-22-2009, 05:03 PM
مهارت نه گفتن
جرأتورزی یکی از مهمترین مهارتهای زندگی است که به افزایش اعتماد به نفس خودمان و جلب احترام دیگران منجر میشود. خیلی از آدمها در رويارويي با مشکلات زندگي ناتواناند و در مقابل، عدة ديگري ميتوانند از اين مشکلات به آسانی عبور کنند و به کساني تبديل شوند که ما به آنها ميگوييم آدمهاي موفق.
روانشناسان با بررسي زندگی همين آدمها به فرايندهاي مشابهی دست پيدا کردند تحت عنوان «راهبردهاي مقابلهاي» و مشاهده کردند که اين راهبردها يک ويژگي مهم دارند:
ميشود آنها را آموزش داد. پس از این کشف، روانشناسان در کارگاههاي عمومي، مراکز مشاوره و روان درماني، مدارس و حتی ادارات دولتي آموزشهايي را رواج دادند که نامهاي متفاوتي داشت: مهارتهاي مقابلهاي، مهارتهاي انطباقي و يا مهارتهاي مقابله با تغييرات زندگي؛ که اين آخري توي ايران خلاصه شده و تبديل شده است به «مهارتهاي زندگي».
يکي از جذابترين و کاراترين مهارتهاي مقابلهاي، جرأتورزي است. جرأتورزي ترجمة کلمة انگليسي Assertiveness است. متأسفانه اين کلمه در زبان فارسي و در کتابهاي مختلف، به شکلهاي مختلفی آمده است: جرأتورزي، جرأتمندي، ابراز وجود، قاطعيت و... بعضيها هم خودشان را راحت کردهاند و گفتهاند: «مهارت نه گفتن». به نظر ميرسد جرأتورزي، بهتر ابعاد اين مهارت را منتقل میکند.
جرأتورزي توانايي ابراز خود و احقاق حقوق خود بدون تجاوز به حقوق ديگران است. عمل به شيوة جرأتورزانه به شما اجازه ميدهد تا اعتماد به نفس را در خود حس كنيد و موجب برانگيختن حس احترام دوستان و آشنايان شوید.
جرأتمندي امكان دستيابي به روابط صادقانه را افزايش ميدهد و به شما كمك ميكند تا دربارة خودتان احساس بهتري داشته باشيد و بر موقعيتهاي روزمره، تسلط بيشتري پیدا کنید. جرأتورزي رابطة تنگاتنگي دارد با حقوقي که ما بهعنوان يک فرد براي خودمان در نظر ميگيريم. فرد جرأتورز دربارة خودش به حقوق زير باور دارد:
من حق دارم زندگي خودم را خودم هدايت کنم، هدفها و آرزوهایم را خودم مشخص و آنها را اولويتبندي کنم.
من حق دارم كه ارزشها، باورها و عواطف خاص خودم را داشته باشم و حق دارم به خاطر اين ارزشها، باورها و عواطف به خودم احترام بگذارم.
من حق دارم به ديگران بگويم دوست دارم با من چگونه رفتار شود.
من حق دارم بگويم «نه»، «من نميدانم»، «من نميفهمم» يا حتي «من اهميت نميدهم» و البته حق دارم قبل از ابراز آنها زماني براي فکر کردن در موردشان داشته باشم.
من حق دارم از ديگران درخواست اطلاعات يا كمك کنم بدون اين كه به خاطر نيازهاي خود دستخوش احساسات منفي شوم.
من حق دارم افکارم را تغيير دهم، اشتباه کنم و گاه غيرمنطقي عمل کنم و البته پيامدهاي آن عمل را كاملا ميپذيرم.
من حق دارم خودم را دوست بدارم، هر چند ميدانم كامل نيستم و گاهي كارها را پايينتر از حد توانايي كامل خود انجام ميدهم.
من حق دارم روابط مثبت و رضايتبخش برقرار کنم. روابطي كه در آن احساس آرامش کنم و آزادم صادقانه احساسم را بيان کنم و حق دارم روابط خود را اگر نيازهايم را برآورده نسازد، تغيير يا خاتمه دهم.
من حق دارم زندگي خود را به هر شيوهاي كه خودم ميخواهم تغيير و تحول دهم.
من حق دارم مسؤول مشکلات ديگران نباشم.
من حق دارم انتخابهاي خاص خودم را داشته باشم و دليلي براي توجيه همة آنها به ديگران وجود ندارد.
جرأتها و آدمها
با کمي آسانگيري ميتوانيم بگوييم آدمها در مورد ابراز حقوقشان در روابط اجتماعي چهار دستهاند:
1 ـ منفعل: اين آدمها معمولا سبک ارتباطي منفعلانهاي دارند. اگر بخواهيم کلمة صريحتري به جاي صفت اين افراد بگذاريم «بيجرأت» بهترين گزينه است. ما در ظاهر اين افراد را فروتن، صبور، از خود گذشته و مهربان ميبينيم اما آنها به خاطر اين که به ديگران اجازه ميدهند به راحتي حقوق و احساساتشان را ناديده بگيرند، هميشه در درون خود ناراحتاند و با خودشان کلنجار ميروند.
آنها يا به حقوق خود مطلع نيستند، يا آنها را باور ندارند و يا با وجود اطلاع و باور به حقوق خود، بلد نيستند جرأتورزانه عمل کنند. اين افراد صدايي آرام و لرزان دارند، حرف خودشان را بهراحتي پس ميگيرند و مکررا عذرخواهي ميکنند.
اين آدمها براي دل ديگران زندگي ميکنند. البته منفعل بودن راه راحتي است. مسلما ما وقتي جرأتورز باشيم بيشتر بايد با کجفهميها، انتقادها و اخمهاي اطرافيان روبهرو شويم و اين کار آساني نيست.
2 ـ پرخاشگر: آنقدر اين آدمهاي دور و بر ما زيادند که شايد نيازي به توضيح اين سبک ارتباطي نباشد. اين افراد جرأتمندي را با خشونت اشتباه گرفتهاند. آنها حقوق خود را به قيمت ناديده گرفتن حقوق ديگران به دست ميآورند.
پرخاشگرها با منفعلها يک زوج مکمل ناعادلانه را تشکيل ميدهند. متأسفانه در فيلمهاي خشونتآميز قهرمانان پرخاشگر اما موفق به شدت تبليغ ميشوند. آنها جوري حرف ميزنند که ديگران احساس حقارت، گناه، اندوه و ناداني ميکنند. آنها با صداي بلند صحبت ميکنند، طعنه و کنايه ميزنند، رفتار شما را مکررا با «تو بايد...» و «تونبايد...»
ارزشگذاري مينمايند، شما را دلسرد ميکنند، به شما برچسب ميزنند و هميشه مليتها و جنس مخالف و ديگران را تحقير ميکنند.
3 ـ پرخاشگر منفعل: اين دسته جالبترين و البته غيرقابل تحملترين سبک ارتباطي را دارند. اين افراد به دلايل مختلف ممکن است احساس خشم يا خصومت نسبت به ديگران را تجربه کنند، اما نه توانايي بيان آن را دارند و نه ميتوانند اين احساسها را تحمل کنند.
آنها شيوهاي غيرمستقيم و انحرافي را براي خالي کردن خشم خود برميگزينند. لج کردن، کم کاري، با استفاده از هيجانهاي تأثيرگذار (مثلا گريه يا قهر) باجگيري کردن و جابهجا کردن خشم به اشيا مثلا پنچر کردن ماشين از شيوههاي شيطنتآميزي است که اين افراد به کار ميبرند.
بعضي ميگويند اين سبک تا حدي ناخودآگاه و خودکار به کار برده ميشود. البته وقتي اين کارها تکرار شوند و نتيجه بخش باشند بعيد هم نيست که اتوماتيک شوند.
کارمندي که کار ده دقيقهاي شما را به خاطر احساس خشم از ارباب رجوعهاي ديگر يا رئيس توي دوساعت انجام ميدهد، نمونة يک فرد پرخاشگر منفعل است.
4 ـ جرأتورز: همانطور که گفتيم جرأتورزي، توانايي ابراز خود و احقاق حقوق خود بدون تجاوز به حقوق ديگران است. افراد جرأتورز بدون اين که پرخاشگري کنند و يا از راههاي غيرمستقيم ابراز هيجانها استفاده کنند به حقوق خودشان دست مييابند.
آنها افکار و احساسات خودشان را خود انگيخته و صريح بيان ميکنند. اين آدمها در عين حال افرادي مورداعتماد، پذيرا و شنونده نيز هستند. آنها اگر با شما مخالف باشند بدون اينکه بياحترامي کنند نظرشان را ميگويند.
جرأتورزي به چه درد ميخورد؟
حتما بارها اتفاق افتاده است که توي موقعيتي قرار بگيريد که از شما درخواستي شود که با آن موافق نيستيد. دوستي شما را براي تجارت شبکهاي پرزنت ميکند، کسي از شما ميخواهد الکل يا موادمخدر مصرف کنيد و يا فردي از جنس مخالف از شما تقاضاي ازدواج ميکند.
جرأتورزي به شما کمک ميکند که معقولانه اين تقاضاها را رد کنيد. علاوه بر این جرأتورزي در موقعيتهاي زير هم به دردتان ميخورد:
ـ تقاضاي معقول از ديگران
ـ برخورد درست با مخالفت ديگران
ـ جلوگيري از تعارضات پرخاشگرانة غیرضروری
ـ اعلام موضع خود در تصميمهاي جمعي
جرأتورزی در سه حرکت
برای ورود به دنیای آدمهای جرأتورز لااقل باید از سه مرحلة زیر عبور کنید:
پیش از اعلام موضع
1-ابتدا از موضع خود مطمئن شويد، يعني مشخص كنيد كه ميخواهيد بگوييد بله يا خير. اگر مطمئن نيستيد، بگوييد كه براي پاسخ دادن بايد كمي فكر كنيد. به شخص مقابل بگوييد كه بداند چه زماني پاسخ خواهيد گفت.
2-اگر شما كاملا متوجه نشدهايد كه فرد مقابل از شما چه تقاضايي دارد، از او توضيح روشني بخواهيد.
اعلام موضع با جمله سه بخشي
اين مرحله در واقع مهمترين تکنيک جرأتورزي را در برميگيرد. قبل از توضيح اين تکنيک بايد بياموزيم که هر ارتباط کلامي با يک سري رفتارهاي بدني همراه است. اين رفتارهاي بدني که به زبان بدن معروفاند داراي معناهاي فرهنگي خاص خود هستند.
در رفتارهاي جرأتورزانه بدن بايد راست باشد. سر بالا نگه داشته شود، رابطة چشمي مستقيم برقرار شود و در مجموع در صدا و رفتار فرد، قاطعيت و اطمينان موج بزند.
فرض کنيد دوستي ميخواهد واکمنتان را قرض بگيرد. قاطعانهترين و در عين حال محترمانهترين جملهاي که ميتوانيد بگوييد از سه بخش تشکيل شده است:
1-بخش همدلانه يا بازخورد مثبت:اين بخش که با کلمة «من» شروع ميشود فضا را دوستانه ميکند و از پرخاشگرانه بودن جملهتان جلوگيري ميکند. همچنين طرف مقابل معمولا ميفهمد که شما علت درخواست و مشکل او را درک کردهايد: «من ميدونم که تو واکمن من رو لازم داري...»
2 ـ بخش استدلالي: در اين بخش دليل يا دلايل تصميم خودمان را اعلام ميکنيم. اين دلايل بايد تا حد ممکن کوتاه، واضح و روشن باشند. يادتان باشد آوردن دليل اضافي به ضرر خودتان تمام ميشود: «اما چون تصميم گرفتم واکمنم رو به کسي قرض ندهم/ يا/ چون در طول روز به واکمنم احتياج پيدا ميکنم...»
3 ـ بخش قاطع اعلام تصميم: خيليها به اين بخش نميرسند و به همين خاطر جملة ناتمامشان موجب ميشود طرف مقابل سوءاستفاده کند و سکوت در اين بخش را دليل بر رضايت بگيرد. در اين بخش ما تصميممان را بدون تعارف اعلام ميکنيم: «واکمنم رو بهات نميدم.»
کلا به اين نوع جملههاي سه بخشي «رد قاطعانه» يا «جرأتورزي قوي» گفته ميشود. اگر طرف مقابل درخواست را تکرار کرد ما دقيقا همين جمله را بيکم و کاست تکرار ميکنيم.
سعي کنيد در اين مرحله علاوه بر زبان بدن قاطعانه مخصوصا در بخش اول، جملة زبان بدنتان دوستانه باشد. معمولا افراد منطقي با يک يا دو بار شنيدن اين جملة سه بخشي قانع ميشوند و گرنه مجبوريد تکنيکهاي مرحله سوم را به کار ببريد.
اعلام موضع در شرايط خاص
اگر طرف خيلي سمج بود ميتوانيد از تکنيکهاي خاص استفاده کنيد:
1 ـ سيدي خشدار: در اين تکنيک که به آن «صفحة خط افتاده» هم ميگويند ما دقيقا مثل يک سيدي آسيب ديده مرتب يک جمله را بيکم و زياد تکرار ميکنيم.
اين جمله در ابتدا همان بخش دوم و سوم مرحله قبل است و بعد ميتوانيد فقط به بخش آخر اکتفا کنيد. يادتان باشد که شما هيچ چيزي نميشنويد. شما يک سيدي خشدار هستيد که هيچ استدلالي را نميشنويد. زبان بدن شما بايد قاطعانه و بدون تغيير باشد.
شما اگر جاي طرف مقابل باشيد، از اين همه تکرار خسته نميشويد؟ خب، هدف ما هم همين است.
2 ـ قاطعيت پيشرونده: شما ميتوانيد از يک جملة سه بخشي محترمانه شروع کنيد و در صورت ادامه، مرتب زبان بدن و لحن و محتواي جملهتان را قاطعانهتر کنيد و اگر جواب نداد محيط را ترک کنيد. اين تکنيک برای ایستادگی در مقابل دعوت به سیگار و مشروب و موادمخدر توصیه میشود. به اين روش جرأتمندي فزاينده هم گفته ميشود.
3 ـ خلع سلاح: همانطور که گفتيم افراد پرخاشگر با برچسب زدن و جريحهدار کردن احساساتتان ميخواهند به هدفشان برسند. شما بعد از به کار بردن جملة سه بخشي در مقابل اين افراد معمولا ميشنويد: «خيلي خودخواهي».
بهترين راه در مقابل اين افراد اين است که بگوييد «اگه اين کار خودخواهيه آره من خودخواهام» و او سلاحش را از دست داده است! البته يادتان باشد حتما مطمئن باشيد طرف ميخواهد سوءاستفاده کند.
4- خود را به خنگي زدن: اين تکنيک در مقابل انتقادهاي زياده از حد کاربرد دارد. در مقابل اين موقعيت خود را به خنگي بزنيد. مثلا اگر کسي به نحوة کار کردن شما ايرادي غير منطقي گرفت و گفت «تو کار خودتو بلد نيستي» ميتوانيد زبان بدن سادهلوحانه به خودتان بگيريد، يک لبخند احمقانه بزنيد و بگوييد: «آره اتفاقا خودمم فکر ميکنم کارمو بلد نيستم!»
5 ـ عوض کردن موضوع صحبت: وقتي شما با چند بار گفتن جملة سه بخشي نتيجه نگرفتهايد موضوع صحبت را عوض کنيد.
مهارتهاي زندگي ايراني
يکي از آشنایان 20 سالهام از وقتي که کلاس دوم ابتدايي بوده، یعنی از وقتی که فقط 8سال داشته، مجبور شد به خاطر ادامة تحصيل پدرش به استراليا برود و تا دوم دبيرستان آنجا بماند.
چند روز پيش وقتي در مورد همين مهارت با او حرف ميزدم گفت اتفاقا ما توي کلاس سوم ابتدايي درسي به نام مهارت نه گفتن داشتيم .
دوست من يادش آمد که معلمش (با توجه به فرهنگ استراليا) مثال تعارف مشروب توسط برادر را برايشان زده و از آنها خواسته بگويند در اين موقعيت چه کار ميکنند؟ با يک حساب سر انگشتي ميشود فهميد که در سال 1995 در استراليا در مقطع ابتدايي لااقل يک درس را به مهارتهاي مقابلهاي اختصاص دادهاند.
در ايران اين کار خيلي ديرتر و با کارگاههاي مرکز مشاورة وزارت علوم شروع شد. جزوههاي انصافا خوبي که مرکز مشاورة مرکزي وزارت علوم و دانشگاه تهران چاپ کردند و هنوز هم ميکنند قابل تقدير است و در نوشتن اين مطلب هم از آن جزوهها استفادة فراوانی برده شده است، اما جا دارد که ما چنین جريانی را آسيبشناسي کنيم.
ما هنوز از سنين بالاتر شروع ميکنيم. اما واقعیت این است که کودکي که اين مهارتها را در مقطع ابتدايي بياموزد در نوجواني و جواني راحتتر با قضايا کنار ميآيد.
ضمن اينکه الگوهاي غلط رفتاري در او شکل نميگيرد تا تغيير دادنش در مقاطع بالاتر اينقدر سخت باشد... و بحث هميشگي اينکه اينجا ايران است. بايد تحقيقاتي انجام شود تا بفهميم کدام تکنيکها با توجه به شرايط فرهنگي ما بهتر جواب ميدهد و اين که آيا نيازي به بومي کردن آنها هست يا نه؟
پاياننامههايي که در مورد اين مهارتها نوشته شدهاند، همه و همه از افزايش سلامت روان بعد از ياد گرفتن اين مهارتها حکايت دارند.
Borna66
06-22-2009, 05:04 PM
ساز و كارهاي بقا و تمدن
انتقاد ناپذيري ما ايرانيها حك شدن معادله «اشتباه كردن = آدم بدي بودن» در ذهنمان است.كيفيت ارتباط شخص با شخص اين كيفيت مي تواند مخرب و يا سازنده باشد.
ساز و كارهاي بقا و تمدن:
ساز و كارهاي بقا، جنگ و گريز و هيجانهاي بنيادي ترس، خشم، انزجار، غم، عشق و تعجب را در ما و حيوانات به وديعه گذاشته است. اين هيجانها همگي
اخباري دروني هستند كه به ما براي حفظ بقا كمك مي كنند. از اين روي، هر هيجان و احساس، پيام مهمي از درون است تا حركت ما را در جهت سازش و
تعالي تسهيل كند. در دنياي امروز تبديل هيجانهاي بنيادي به مسأله گشايي سازنده، و نه جنگ و گريز مسأله اصلي ماست. انديشه و زبان به بشر امكان داده
است با مسائل و مشكلات به نحو سازنده اي برخورد كند، عواطف و احساساتش را شناسايي، متمايز، و بازسازي نمايد و با همنوع خود براي حل اختلاف،
همكاري و درك متقابل به گفتگو بپردازد. يادگيري روشهاي مؤثر گفتگو و ارتباط برقرار كردن از چهار بعد اهميت دارد: نخست برخي افراد و مشاغل هستند كه نحوه ارتباط برقرار كردن در آنها اهميت خاصي
دارد (مديران، پزشكان، معلمان و تجار). مهارت مدير در برقراري ارتباطات اثر بخش در نحوه عملكرد وي اثر مستقيمي دارد. دوم ناتواني در برقراري ارتباط سازنده يكي از مؤلفه هاي اساسي اختلالات و
ناراحتي هاي رواني است. سوم، موفقيت هر فردي در زندگي در قالب رسيدن به اهدافي معنا مي يابد كه در امور شغلي، اجتماعي، خانوادگي و شخصي خود تعيين كرده است. يكي از لوازم موفقيت در مفهومي
كلي، به توانايي فرد دربرقراري ارتباطات اثر بخش و كارآمد بستگي دارد. در نهايت مفهوم ارتباط تنها بعدي بيروني و اجتماعي ندارد. ارتباط با خود نيز يكي از اموري است كه نيازمند توجه و يادگيري است. از
اين روي يادگيري اينكه چطور به نحو سازنده اي با خودمان ارتباط برقرار كنيم، يكي از ابعاد مهم آموزش مهارتهاي ارتباطي است و در واقع زيربناي ارتباطات ديگر است.
سبكهاي ارتباط بين شخصي:
اولين قدم در جهت مهندسي رفتارها در ارتباطات بين شخصي، شناسايي الگوي ارتباطي خود و فردي است كه با او رابطه داريد. يك رابطه انساني رضايت بخش، رابطه اي است كه در آن سه مؤلفه در هم تنيده
صميميت، مراقبت و آزادي وجود دارد. مراد از صميميت اعتمادي است كه امكان درك كردن و درك شدن را فراهم مي كند. مراد از مراقبت كمك به رشد و رضايت فرد مقابل است. در نهايت در يك رابطه رضايت
بخش، آزادي و خود مختاري، در مقابل مهار و كنترل، وجود دارد. چهار مؤلفه سبكهاي برقراري رابطه عبارت است از: صداقت، صراحت، احترام متقابل و مهارگري. صداقت در معناي عرفي راستگويي و در
تضاد با دروغ است. اما در معناي دقيق تر و عملياتي تر هماهنگيِ سه زبان بدن، زبان گفتار، و زبان لحن را صداقت گويند. مراد از صراحت نيز روشن و مستقيم بودن پيامهايي است كه بين دو فرد رد و بدل مي
شود. احترام متقابل به معناي ارزشگذاري، پذيرش فرديت، و حفظ حريم شخصي و انساني خود و فرد مقابل است. مؤلفه آخر هر ارتباطي خود مختاري در برابر كنترل است. در هر رابطه ميزان آزادي و اختياري
كه ما به فرد مقابل در نحوه عمل مي دهيم درجات متفاوتي دارد. بر اساس چهار مؤلفه ياد شده در ارتباطات، مي توان چهار سبك يا الگوي ارتباطي را از هم متمايز كرد.قاطعيت: برقراري ارتباط صادقانه،
صريح، تؤام با احترام متقابل و اصيل، و حود مختاري متقابل(برد-برد). پرخاشگري: برقراري ارتباط صادقانه، نيمه صريح (مستقيم و مبهم)، بدون احترام متقابل، و كنترل فرد مقابل (برد-باخت). سلطه گري:
برقراري ارتباط غير صادقانه، غير صريح(غير مستقيم و مبهم)، تؤام با احترام ظاهري و كنترل فرد مقابل (برد-باخت). سلطه پذيري: برقراري ارتباط غير صادقانه، غير صريح (غير مستقيم و مبهم)، تؤام با
احترام (گاهي ظاهري و گاهي اصيل) به فرد مقابل و خود مختاري فرد مقابل (باخت-برد). آنچه باعث مي شود افراد را در اين چهار الگوي رفتاري مقوله بندي كرد، فرواني ظهور اين رفتارهاست نه تطبيق كامل
با هر يك از الگوها.
قاطعيت يك الگوي ارتباطي آرماني است و نبايد تصور كرد مي توان فردي بود كه در تمام موقعيت هاي زندگي خود قاطعانه رفتار مي كند. نكته قابل توجه در افراد قاطع توانايي برخورد مسأله مدار است. قاطعيت
هنر انتقال روشن و محترمانه اينكه من كي هستم، در چه موقعيت قرار دارم و دوست دارم چطور با من رفتار شود، است.
تحول سبكهاي ارتباطي:
افزون بر اهميت برخورد صادقانه، صريح، صميمي، و محكم با كودكان و به طور كلي زيردستان، بايد از تفكر و رفتار پيچيده براي رفع سوء تفاهم ها در روابط، اجتناب كرد. سعي كنيد همچون كودكان اصل را
برابراز ساده و روشن افكار و احساسات خود قرار دهيد. آنچه جوهر سالم ارتباط _صداقت_ را در بزرگسالي از ما مي گيرد، تشويق رفتار غيرصادقانه، تنبيه صداقت، مشاهده رفتارهاي غيرصادقانه، و فريب فرد
در جهت كنترل مي باشد. فراموش نكنيد كودك ماندن هنر مردان بزرگ است.
شيوه« بودن» ياري بخش در ارتباط بين شخصي:
مؤلفه هاي اين شيوه را مي توان به صورت زير صورت بندي كرد:
1. اصالت و هماهنگي: اصالت نيازمند هماهنگي درون و برون است و اين هماهنگي نيازمند آگاهي داشتن از افكار و احساساتي است كه در درون ما جاري مي شوند. هماهنگي و اصالت ممكن است به تجربه
ابراز خشم، نگراني، كسالت، علاقه و به طور كلي دامنه اي از احساسات مختلف منتهي مي شود كه در كوتاه مدت ممكن است آرامش حالم بر رابطه را بر هم زند، اما در بلند مدت تداوم رابطه و رفع سوء
تفاهم را به همراه دارد .
2. احترام نامشروط: يعني حفظ حرمت افراد حتي در شرايطي كه از دست آنها عصباني هستيم و يا قصد برخورد و تنبيه آنها را داريم.
3. درك و همدلي: تلاش براي حس كردن تجارب فرد مقابل و شرط ضروري آن تشخيص صحيح افكار و احساسات جاري در درون اوست
4. ايجاز در گفتار: مراد از آن اقتصادي كردن گفتگو ها با استفاده از حداقل كلمات براي منتقل كردن حداكثر پيام، به نحوي كه مخل پيام نباشد، است.
آنچه سبب فقدان ايجاز مي گردد، عبارت است از: اضطراب، فقر دانش، كم رويي، نداشتن فكر و ديدگاهي روشن قبل از بيان مطلب، و گم شدن هدف گفتگو.
هنر گوش دادن، تجلي عملي ارتباط ياري بخش:
هنر گوش دادن به معناي توانايي شناخت صحيح و عميق افكار و احساسات فرد مقابل و لمس كردن آنهاست. نبايد آن را بر اساس كميت شنونده بودن و صبوري معنا كرد. ممكن است شما يك دقيقه به گفته هاي
يك فرد با كيفيت بالا گوش دهيد و واكنش مناسبي نيز در آن مدت كوتاه نشان دهيد. توجه به زبان بدن، حفظ ارتباط چشمي، توجه به كيفيت صدا، دنبال كردن رد كلام گوينده، تشويق وي به صحبت، استفاده بجا از
پرسش هاي باز، روشن و خلاصه كردن گفته هاي گوينده و انعكاس وضعيت احساسي وي مجموعه مهارتهايي هستند كه امكان شناخت و لمس افكار و احساسات فرد مقابل را فراهم مي كند. مهارت در اين
مؤلفه ها مهمترين قدم در جهت برقراري ارتباطهايي است كه به طور متقابل ياري بخش اند.
جمع آوری شده از سایت ارتباط موفق
Borna66
06-22-2009, 05:04 PM
مي خواهم قلوب ديگران را تسخير کنم !!
زندگي اجتماعي و زيستن در كنار مردم، فينفسه، هنري والاست؛ چرا كه اجتماع، متشكل از تعداد بيشماري انسانهاي مختلف با ويژگيهاي روحي و شخصيتي متفاوت است و اين كه انساني نحوهي برقراري
ارتباط مؤثر و صحيح با اجتماع را بداند و در اين ارتباط همواره موفق باشد، به وافع بايد او را ‹هنرمند› ناميد.
هر كدام از ما، بارها و بارها در جامعه افرادي را ديدهايم كه همواره از محبوبيت خاصي در ميان مردم برخوردارند و ميتوانند به شايستگي هر چه تمامتر با ديگران ارتباط برقرار كنند. موفقيت اين افراد، علاوه
بر شايستهگيهاي فردي، محصول ارتباط خوب آنان با ديگران، جلب آنها به سوي خود و به تبع آن، استفاده از تجارب، موقعيتها و امكانات ديگران است.
هيچ انساني، حتي نيرومندترين انسانها، هرگز نخواهد توانست بيمدد و ياري ديگران به شكوفايي و كاميابي دست يابد: از اين رو بديهيست كه همهي ما براي موفق شدن به ياري ديگران نيازمنديم و براي
برخوردار شدن از اين مدد و ياري بايد بتوانيم به شايستگي از عهدهي برقراري يك ارتباط موفق و مؤثر برآييم و به بياني عامتر، قلبهاي ديگران را از آن خود كنيم.
ارتباط اجتماعي، از ظرافتهاي خاص و پيچيدهيي برخوردار است و انسانهاي موفق در اين ارتباط، كساني هستند كه اين ظرافتها را به دقت در نظر ميگيرند. براي نفوذ در ميان مردم، بايد داراي ويژگيهايي
بود كه اين ويژگيها را ميتوان به دو دستهي بزرگ ‹اعتبار› و ‹جذابيت› تقسيم كرد.
الف: اعتبار
برخورداري از برخي قابليتها و خصوصيات فردي و اجتماعي، موجب بالا رفتن اعتبار اجتماعي، ميشود. اين قابليتها عبارتاند از:
تخصص:
هنگامي كه فرد، در يك يا چند رشته، كارشناس و متخصصي ورزيده، خلاق و توانمند باشد، به راحتي مورد توجه قرار گرفته و انگشت تقاضاي عدهي كثيري از افراد نيازمند، به سوي او نشانه ميرود. هر چه
كميت و كيفيت تخصصهاي فرد بالاتر باشد، به همان ميزان، كمتر كسي هوس طرد كردن او را به ذهن خود راه ميدهد.
مهم بودن:
هر چه فرد به لحاظ اجتماعي از جايگاه بالاتري برخوردار باشد، محبوبيت بيشتري خواهد داشت.
مرجع قدرت بودن:
مردم همواره به سمت افرادي ميروند كه مرجع قدرت هستند و در يك كلام ميتوانند مفيد فايده واقع شوند. از جمله خصوصيات مراجع قدرت ميتوان به نفوذ، كارايي، لياقت، قدرت و توانايي اشاره كرد.
شهرت:
برخوردار بودن از شهرت نيك، از جمله خصوصياتيست كه در راه موفقيت بايد همواره آن را مدنظر قرار داد. همهي انسانها از صميم قلب مايلند با افراد مشهور آشنا شوند تا از طريق اين آشناييها، در غرور
و افتخار آنان سهمي داشته باشند و به اعتبار اجتماعي خود بيافزايند.
بيغرض صحبت كردن و آشنا بودن به ظرايف برقراري ارتباط با ديگران
دوري از تنآسايي:
در دنياي امروز كه دنياي علم، تكنولوژي و سرعت است، ديگر جايي براي تنآسايي نميماند. براي عقب نماندن از قافلهي دنياي امروز، بايد بيوقفه دويد تا بتوان بر سر جاي خويش باقي ماند! مديريت زمان،
برنامهريزي و تلاش در جهت ارتقاء مهارتها و كاراييها، لازمهي زندگي امروز است. فراموش نكنيد، كاميابي اكتسابي است. بايد آيندهنگر بود و از دانش، تجربهاندوزي و بالابردن مهارتها، لحظهيي دست
نكشيد.
فرافكني خيالي:
به معناي آن است كه فرد همواره به عنوان يك ناظر بيطرف، اعمال خود را ارزيابي كند، تواناييهاي خود را بسنجد و مورد قضاوت قرار دهد. او بايد خود، شرايط و تواناييهاي خود را از دريچهي چشم يك ناظر
بيروني ببيند و براي رسيدن به موفقيت در برقراري ارتباط با ديگران، در برابر كردار، گفتار و انديشهي خود مسئول و سختگير باشد.
ب: جذابيت: با استفاده از عنصر جذابيت، ميتوان قلوب ديگران را تسخير كرد. اين امر، هميشه در ناخودآگاه افراد صورت ميگيرد و اتفاقي كه در ناخودآگاه رخ دهد، همواره مهمتر، مؤثرتر و پايدارتر خواهد
بود. جذابيت، به دو دستهي ظاهري و باطني تقسيم ميشود:
جذابيتهاي ظاهري:
عبارتند از زيبايي ظاهر، زيبايي در سخنان، جذابيت و ظرافت در حركات و سكنات و توانايي برقراري ارتباط با استفاده از راههاي غيركلامي، كه برقراري ارتباط از طريق چشم، مهمترين شيوهي برقراري ارتباط
غيركلامي و زبان بدن محسوب ميگردد.
برخوردار بودن از جذابيتهاي ظاهري در برقراري ارتباط موفقيتآميز با ديگران، مؤلفهيي بسيار مهم و تعيينكننده است؛ چرا كه، در نخستين برخورد، هيچ كس از باطن، ذهن، هوش و تواناييهاي ديگري خبر
ندارد و در بدو امر، اين ظاهر فرد است كه مورد توجه، داوري و حتي پيشداوري قرار ميگيرد.
اگر كالاي باارزشي در دست داشته باشيم كه به زيبايي بسته بندي نشده باشد، صرفنظر از قابليتهاي ويژهي آن، هرگز فروش خوبي نخواهد داشت. اهميت ندادن به آراستگي و زيبايي ظاهر، بدين معناست كه ما
براي سليقه و نظر ديگران كوچكترين اهميتي قايل نميشويم و اين بدترين پيامي است كه هر فرد ميتواند در نخستين برخورد، به ناخودآگاه ديگران ارسال كند.
حسن سليقه در انتخاب و پوشيدن لباس مناسب، استفاده از رنگها متناسب با زمان و مكان، گشادهرويي، بانشاط بودن و حفظ نظافت و بهداشت فردي، در كنار موارد ياد شده، از جمله گزينههايي هستند كه
رعايت آنها در بالا رفتن جذابيتهاي ظاهري، نقش مؤثر و انكارناپذيري ايفا ميكنند.
جذابيتهاي باطني:
يا جذابيت دروني و برخوردار بودن از سيرت زيبا، عبارت است از زيبايي انديشه، آراسته بودن به فضايل انساني و اخلاقي، هوشمندي و ذكاوت، ابراز حسن نيت و نيز همكاري و همانديشي صادقانه و صميمانه.
برخوردار بودن از جذابيتهاي باطني، از جمله مؤلفههاي مهم در برقراري ارتباط مؤثر با ديگران است: چرا كه، براي برقراري انس و الفت بيروني بايد ابتدا صميميت دروني خلق شود تا با خلق اين صميميت،
بتوان بازتابهاي بيروني آن را شاهد بود.
براي رسيدن به جذابيتهاي باطني، نخستين، كارآمدترين و مهمترين اقدام، برقراري ارتباط مؤثر و مداوم با معنويات و خداوند بزرگ و مدد جستن از اوست كه او يگانه منشأ و منبع قدرت بيكران انسان است.
ديگر آن كه هيچگاه از هيچ كمك معقولي به ديگران، سر باز نزنيم و يقين داشته باشيم كه اين كمك و ياري، علاوه بر ايجاد انس و الفت و محبت، روزي به سوي ما بازخواهد گشت.
آخرين توصيهي براي ايجاد و حفظ جذابيت باطني آن است كه همواره بكوشيد دربارهي ديگران زيبا بيانديشيد، براي آنها طلب خير كنيد و شعلهي عشق را در دل خود فروزان نگهداريد تا از گرماي دلپذير و
مطبوع آن، انسانهاي ديگر نيز كه سخت نيازمند اين موهبت الهي هستند، از آن نسيبي داشته باشند.هرگز فراموش نكنيد! نيرومندترين انسانها نيز هيچگاه نخواهند توانست به تنهايي به اوج و شكوفايي دست یابند.
Borna66
06-22-2009, 05:04 PM
شناسايي در نگاه اول
اين سؤال که چگونه او را بشناسم ذهن کثيري از آدميان را به خود مشغول کرده است . او را ،يعني : دوستم را ، محبوبم را ، معشوقم را ، برادرم را ،رئيسم را ، همکارم را ، زيردستم را ،همسايه ام را ، يا آن
را که قرار است با او مصاحبه استخدامي انجام دهم ،چگونه بشناسم؟
درست است که روان پزشکان ، زودتر از ساير مردم ، بر رفتار و گفتار اشخاص مهر تشخيص مي گذارند ، ولي مخفي کاريهاي آدميان و به اصطلاح رفتار دو گانه شان ، باعتث مي شود که انسانها ،بويژه در
مواقع جلب منفعت يا دفع ضرر، خود را به گونه اي ديگر نشان دهند تا لطمه نخورند.
اگر انسانها بتوانند از اطرافيان خود و ديگراني که با آنان در روابط اجتماعي شان در تماسند، شناختي کاملتر داشته باشند ، بي ترديد خواهند توانست با آنان رابطه اي سالمتر ، کم برخوردتر يا بي برخوردتر ،
سنجيده تر و ماندگارتر داشته باشند رابطه اي بدون برد وباخت بدون آزاردن و آزرده شدن بدون آسيب ديدن و آسيب زدن . چه بسا انسانهايي که اگر آنان را درديدارهاي نخست ، بشناسيم ، هرگز آنها را به
عنوان ، دوست ، همکار يا همسر و ... انتخاب نمي کنيم و اگر بتوانيم هزاران سال نوري از آنان فاصله مي گيريم تا به لحاظ اجتماعي و از همه مهمتر عاطفي ، لطمه نخوريم . و چه بسا انسانهايي که ناگزير از
تداوم ارتباطمان با آنان هستيم و اگر آنها را بهتر بشناسيم ، مي توانيم در ساعت هاي حضور در کنارشان ، رابطه بهتري با آنها برقرار کنيم ، مانند نزديکان ، خويشاوندان ، يا همکاران در يک محيط کاري .
اما مسئله شناخت يکديگر زماني نگران کننده مي شود که به فکر بزرگترين سرمايه گذاري عاطفي زندگي مان مي افتيم ، انديشه يافتن همدم و همراهي هميشگي و ازخود مي پرسيم : به راستي چگونه مي
توان فردي را که قرار است عمري ، در قفس تنگ دنيا همنفس مان باشد ، آنچناني که هست ، بشناسيم آنجا که آدميان در پس هزاران نقاب با تو روبرو مي شوند ، وچون پاي منفعتي در ميان باشد ، بيشتر و
بيشتر ، و هر زمان که در موقعيتي پر استرس نقابي فرو شکند ، يقين نداري که آيا آنچه هم اينک مي بيني ، چهره واقعي اوست يا باز هم نقابي ديگر و چهره اي در پس چهره سابق!؟
به راستي آن که با او مواجهيم کيست ؟ داراي کدام خصوصيات اخلاقي است ؟ آيا همين است که مي گويد ؟ همي است که نشان مي دهد ؟ همين است که چهر اش مي گويد ؟ همين است که دوستان ، همکلاسي
ها ،نزديکان ، آشنايان و همکارانش در باره او مي گويند؟
براي شناخت هر انشان ، از چند طريق مي توان اقدام کرد.اگرچه شناخت نسبتا کامل ، از مجموع اين راه ها به دست مي آيد ، اما معمولا نمي توان به تمامي آن ها اقدام کرد. راه هاي اصلي براي شناخت انسان
عبارتند از :
1 – شناسايي بر مبناي خصوصيات ظاهري جسم (مورفولوژي ) که مشتمل بر شناسايي چهره و اندام ها است.
2 – شناسايي از طريق فيزيولوژي و شاخه هاي علم زيست شناسي مانند : گروه هاي خوني .
3 – شناسايي بر مبناي روان شناسي : ويژگي هاي رفتاري ، و خلق و خو ، شخصيت و ويژگي هاي کلامي .
4 – شناسايي بر مبناي آثار انساني از قبيل خط شناسي ، امضاء شناسي و بررسي نقاشي و طراحي.
شما مي توانيد در اولين ديدار ، اطلاعات زيادي از طرف مقابل به دست آوريد . مثلا مشاهده رفتار او با همراه يا همراهان خود ، يا نحوه وقت گذراني وي قبل از ديدار و شروع گفتگويتان ،مي تواند دراين مسير
به شما کمک کند.
براي يک ارتباط خوب غالبا اولين مسئله اين است که از کجا آغاز کنيم؟
شما بتدا با ذکر اسم مخاطب ، به او خوش آمد بگوييد ، خود را معرفي کنيد.
در ابتداي آشنايي ، اداي عبارت هايي مانند از ملاقات شما خوشوقتم مناسب است.
اگر طرف مقابل مضطرب است ، با يک جمله اطمينان بخش مختصر ، مي توانيد اضطرابش را کم کنيد . مثلا بپرسيد : پيدا کردن آدرس برايتان مشکل نبود ؟ با اين جمله ، سر صحبت باز مي شود.
رفتار و برخورد طبيعي و همراه با خوشرويي شما، براي ايجاد آرامش در وي مفيد و مهم است.
اگر شخصي گمان کند که بعضي از جنبه هاي نامطلوب شخصيتش بر نحوه برخورد شما تاثير نامطلوب بگذارد از اظهار کردن اين مطالب خودداري مي نمايد. مگر يقين حاصل کند که با ابراز آنها ،احترام شما را
نسبت به خوداز دست نخواهد داد. به همين دليل ،روابط شما با فرد مقابل ،تاثير عميقي در آنچه مي گويد ، و آنچه پنهان مي دارد ، مي گذارد.
قطع نشدن صحبت ها با زنگ تلفن و ميزان راحتي اتاق ، در گفتگوي شما بسيار مؤثر است.
مهمترين نقش شما ،گوش دادن ودرک و فهميدن طرف مقابل است . به همين دليل ، نشان دهيد که شخصي علاقه مند و مهربان هستيد که براي فرد مقابل ، اهميت قائليد، اما به گونه داوري وقضاوت ، با ديدگاه
ها و مطالب او برخورد نمي کنيد.
شما براي روشن شدن ذهن خود و کسب اطلاعات ،سؤال هاي گوناگوني را مطرح مي کنيد . اين سؤال ها در عين حال ،مي توانند تلقيني و زيرکانه نيز باشند.
شما مي توانيد با کشف دستاورهاي موفقيت آميز و استعدادها ي فرد مقابل خود، به شکل گيري احترام به نفس او کمک کنيد و با تعديل وجدان اخلاقي سخت گيرش ، او را در کم کردن احساس گناه شديدي که
دارد ، ياري کنيد تا بدينوسيله ، ارتباط صميمانه تري با او برقرار سازيد.
شناسايي از نحوه راه رفتن يا دست دان نيزامکان پذير است- اگر هنگام راه رفتن ، قدم هايي محکم و سريع بر دارد و سر خود را بالا نگه مي دارد ،بيانگر آن است که از اعتماد به نفس خوبي برخوردار است.
اما اگر شل و آهسته قدم بر مي دارد ، نشانه آن است که ضعيف وسست اراده است.
اگر هنگام دست دادن ،خيلي شل دست بدهد و نگاهش به سمت ديگري باشد ، او فرد قابل اعتمادي نيست ، و شايد سست عنصر و تنبل باشد . و اگر مردباشد ،احتمالا به زنها بدبين است.
کساني که هنگام دست دادن ،دست طرف مقابل را مدت زيادي در دست خودنگاه مي دارند معمولا افرادي خودخواه و متکبرند و شايد دوست داشته باشند ديگران از آنها زياد تعريف کنند.
شکل دست دادن يک انسان سالم ،با اراده ،پر استقامت در برابر مشکلات ، آن است که براي مدت کوتاهي دست فرد مقابل را نگه مي دارد ، و به طور ناخودآگاه به چشم او نگاه مي کند و کمي هم خم مي شود.
دست دادن از خصوصياتي است که افراد نمي توانند به آن تظاهر کنند و بيانگر خصلتهاي دروني آنهاست.
جمع آوری شده از سایت ارتباط موفق
Borna66
06-22-2009, 05:04 PM
روشهایی را برای شناخت و برقراری ارتباط با افراد دشوار
چکیده
همه ما هر روز با افراد دشوار سر و کار داریم. گاهی اوقات کافی است در آیینه نگاه کنیم تا یکی از آنها را ببینیم. شما نمیتوانید همیشه از افراد مسئله ساز دوری کنید. شناخت این افراد و چگونگی برخورد با آنها به شما کمک خواهد کرد تا ارتباطات بهتری داشته باشید. این مقاله روشهایی را برای شناخت و برقراری ارتباط با افراد دشوار بیان می کند.
مقدمه
اداره موقعیتهای دشوار، بخشی از زندگی روزانه ماست. همه ما هرروز با افراد دشوار سر و کار داریم و این افراد را می شناسیم. شاید هیچ چیز به اندازه برخورد با این افراد، خسته کننده و ملال آور نباشد. این افراد انرژی ما را تحلیل می برند، احساساتمان را تحریک می کنند، حوصله همه را سر می برند و ما را در حالتی نامطلوب قرار میدهند. این رفتارها در محل کار براحتی می توانند یک محیط شاد را نابود کنند، کارایی را کاهش دهند و روحیه افراد را پایین آورند. هر یک از ما نیز به نوعی در درون خود شخصیت دشواری را پنهان کرده ایم. گاهی اوقات کافی است در آیینه نگاه کنیم تا آن را بهتر ببینیم. برخی از ما میتوانیم این شخصیت را بخوبی مخفی کنیم اما گاهی در موقعیتهای رقابتی و شرایط حاد( مثل رانندگی در ترافیک، انجام یک بازی رقابتی و ...) آن را نشان میدهیم.
متاسفانه جامعه به ما یاد داده است که بهترین روش رفتار با افراد مسئله سازی که ما را آزار می دهند، نادیده گرفتن آنهاست. به همین علت از کودکی آموخته ایم با چنین افرادی معاشرت نکنیم. اما نادیده گرفتن این موقعیتها به ضرر ماست چرا که نحوه برخورد ما با شخصیت دشوار درونی و دیگر افراد بدقلق هنری است که هر فردی از آن اطلاعی ندارد. برخورد مناسب با این افراد باعث می شود از فشارهای عصبی ناشی از رفتارهای ناشایست دیگران بکاهیم و کار خود را موثرتر و سودمندتر انجام دهیم.
افراد دشوار( افراد بدقلق یا افراد مسئله ساز) در هر شکل و لباسی ظاهر می شوند، ولی خصوصیات مشترک همه آنها این است که رفتار و برخورد آنها همیشه برای یک نفر ایجاد مشکل می کند. هنگام برخورد با افراد دشوار باید علائمی را که از خود بروز می دهند بشناسیم و ماهیت آن را تشخیص دهیم. به این ترتیب می توانیم اثر نامطلوب رفتار آنها را به کمترین حد برسانیم. این یک واقعیت مسلم است که هنگامی می توانیم در دیگران نفوذ کنیم که آنها را همانطور که هستند ببینیم نه آنگونه که آنها می خواهند یا خودمان میل داریم.
ما باید حضور افراد دشوار را در زندگیمان بپذیریم. الهام گرفتن از تعالیم دینی و آموزه های مذهبی در این مورد به ما کمک می کند. تمامی انبیا الهی و افراد صالح در جریان انجام رسالت خود همواره با چنین افرادی برخورد داشته اند. رفتار دوستانه و به دور از خشونت آنها، الگوی مناسبی برای برخورد ما با افراد دشوار است. یادگیری کنترل احساسات و واکنشهای شخصی نیز هنگام برخورد با افراد دشوار اهمیت بسیاری دارد. باید از خود بپرسیم چرا این افراد برای ما مسئله ساز هستند و سعی کنیم نگرش منفی نسبت به این اشخاص را در خود از بین ببریم، زیرا گاهی اوقات علت رفتارهای دشوار دیگران، رفتارهای غیر اصولی خود ماست. وقتی با یک فرد دشوار برخورد می کنیم باید به این موضوع توجه کنیم که چه چیز باعث می شود یک نفر چنین گفتار و رفتاری داشته باشد، در این صورت در موقعیتی قرار می گیریم که نه تنها می توانیم شرایط دشوار را کنترل کنیم، بلکه طرف مقابل را نیز یاری می دهیم مشکل خود را حل کند.
انواع اشخاص مسئله ساز و روش برخورد با آنها
شما همیشه نمی توانید از افراد مسئله ساز دوری کنید. شناسایی انواع رفتارهای مسئله ساز به شما کمک می کند تا به نحو مطلوب موقعیتهای دشوار را بخصوص در سازمان اداره کنید. طبقه بندیهای مختلفی از انواع رفتارهای دشوار در مقالات و نوشته های گوناگون انجام شده است. در این مقاله سعی شده است تا با بهره گیری از منابع مختلف، انواع عمده افراد دشوار وبدقلق و روش برخورد با آنها مورد بررسی قرار گیرد. به طور کلی می توان انواع اصلی افراد دشوار را به صورت زیر طبقه بندی کرد:
1- زورگو و متخاصم
این شخصیت عصبانی و متخاصم است و عصبانیت خود را با اعمال زور نشان می دهد. خصومت، کینه توزی، استفاده از کلمات نیشدار، امتناع از کارهای گروهی وخودپسندی و تکبر از جمله ویژگیهای این افراد است. آنها دلشان می خواهد همیشه غالب و مسلط باشند و سعی می کنند با توسل به هر شیوه و روشی به خواسته های خود برسند.
راه حل: درمقابل آنها بایستید، اما سعی نکنید با آنها بجنگید. هرگز رفتار آنها را تحمل نکنید بلکه در مقابل آنها قاطع، محکم، جسور و با اعتماد به نفس باشید.
2- همیشه شاکی
از نظر این افراد تنها چیزی که زندگی به آنها عطا کرده، بدشانسی است. آنها به جای پیدا کردن راه حل برای مسائل و مشکلات، عادت کرده اند که شکایت کنند و بهانه بگیرند. نگرشهای این افراد مسموم و متاسفانه بیماری آنها واگیر است.این افراد بندرت سعی می کنند شرایط ناخواسته را تغییر دهند، در عوض دائم دقیقا مثل بچه ای که به او اجازه کاری داده نمی شود رفتار می کنند. اجازه ندادن باعث منفی بافی او می شود. جمله معروف آنها این است: « هیچ کس مرا دوست ندارد».
راه حل: به این افراد نشان دهید که مسائل آنها را می بینید و می شنوید، زیرا آنها به محیط حمایتی و تشویق احتیاج دارند. همچنین باید سطح فشار و استرس را برای این افراد پایین آورد. علاوه بر این به آنها اجازه شکایت کردن ندهید، مگر زمانی که راه حلی برای مشکل پیش آمده داشته باشند.
3- وسواسی و کمال گرا
این افراد دلشان می خواهد کارها به بهترین نحو ممکن انجام گیرد. چنین افرادی درعین حال که ممکن است خستهکننده و ملال آور به نظر رسند، اما دارای مهارتهای تجزیه و تحلیلی اند که مستلزم توجه زیاد به جزئیات است. استانداردهای عملکرد این افراد در سطح بسیار بالایی قرار دارد. در برخی مواقع کار خوبی که توسط دیگران مورد تمجید واقع می شود از نظر این افراد قابل قبول نیست. جمله معروف آنها این است:« این کار می توانست بهتر انجام شود».
راه حل: در صورتی که در برخورد با این افراد، واقعیتها و منطق را ارائه دهید، می توانید بهترین بهره را از آنها ببرید. در عین حال حرفهای این افراد را درباره بهتر انجام شدن کارها جدی نگیرید. آنها معمولا نقاط ضعف خودشان را بیان می کنند نه نقاط ضعف شما را. سعی کنید با این افراد به گونه ای کار کنید تا بتوانند انتظارات واقعی برای خود و دیگران داشته باشند و مطابق انتظارات واقعی عمل کنند.
4- افراد یخی
این افراد برای تغییر آمادگی ندارند وهر تغییری – هر چند کوچک – می تواند آنها را نگران و آشفته سازد و آغازی برای رفتار منفی در آنها باشد. جمله معروف آنها این است:« راه قدیمی بهتر است».
راه حل: در مقابل این افراد صبور باشید، زیرا ممکن است در مسیر انجام تغییرات مانع تراشی کنند. این افراد را در تغییر درگیر کنید یا از تغییرات تدریجی برای ایجاد فرصت مناسب برای آنها استفاده کنید.
5- افراد بسته
راههای برقراری ارتباط با این افراد مسدود است. این افراد بسیار تودار و دیرجوش هستند و تنهایی و خلوت را به بودن در میان جمع ترجیح می دهند. آنها هرگز درباره تفکرات و احساسات خود صحبت نمی کنند و به همین دلیل ارتباطات محدودی دارند. « حوصله ندارم» یا « فعلا وقت ندارم» از جملاتی است که آنها برای فرار از جمع از آن استفاده می کنند.
راه حل: برای برقراری ارتباط با این افراد باید حوصله کنید. ممکن است مدتی طول بکشد تا این گونه افراد احساس راحتی بکنند و با شما راحت تر و بهتر برخورد کنند. هنگام صحبت با این افراد از سوالات باز استفاده کنید و آنها را به شرکت در بحثها تشویق کنید.
6- کم حرف و منفعل
این افراد زیاد سخن نمی گویند. حتی اگر اصرار کنید، فریاد بکشید یا از آنها خواهش کنید، جوابی بیشتر از آری یا خیر نخواهید شنید. این افراد حتی زمانی که باید از حقوق خود دفاع کنند، ساکت میمانند. در نتیجه غالباً مورد ظلم قرار می گیرند. فرد منفعل همیشه احساس ناامنی می کند واعتماد به نفس بسیار پایینی دارد. آنها غالباً از شرکت در تصمیم گیریها امتناع می کنند و یا نظری ارائه نمی دهند.
راه حل: این افراد شدیداً به اعتماد به نفس و حمایت احتیاج دارند و باید بطور مستقیم از آنها انجام اموری را که می توانند انجام دهند خواسته شود. تشویق نیز در ایجاد اعتماد به نفس آنها بسیار موثر است.
7- افرادی که می گویند: «کار من نیست»
این افراد دائم از زیر بار قبول مسئولیتهای بیشتر شانه خالی کرده و منفی بودن خود را با رد کردن انجام کارهایی که باید برعهده بگیرند، ظاهر می کنند.
معمولاً دوستان و همکاران این افراد باید کارهای مربوط به آنها را انجام دهند و این در حالی است که این افراد انجام آن کارها را جزء وظایف آنها می دانند نه وظایف خودشان_ جمله معروف آنها این است: «این کار جز وظایف و شرح شغلی که من باید انجام دهم نیست».
راه حل: سعی کنید شرح شغل این افراد را واضح و روشن در اختیار آنها قرار دهید، تا جایی برای توجیهات آنها باقی نماند. بازرسی و کنترل غیر محسوس نیز در برخی مواقع می تواند کارساز باشد.
8- شایعه پراکن ها
این افراد از شایعه بعنوان سلاح قوی جهت کنترل روی دیگران و محیط استفاده می کنند. آنها با پخش شایعه و درگیر کردن دیگران در مسائل مربوط به آن لذت می برند و احساس مهم بودن می کنند. جمله معروف آنها این است: « اجازه بده من بگویم چه اتفاقی دارد می افتد».
راه حل: بهترین راه جلوگیری از شایعه سازی در سازمان، دادن اطلاعات و حقایق لازم و کافی به افراد است. وقتی افراد سازمان از کلیه اطلاعات مربوط به مسائل سازمان آگاهی داشته باشند، به شایعه و افراد شایعه پراکن توجهی نمی کنند. در نتیجه انگیزه ای برای این افراد بمنظور ایجاد شایعه و پخش آن باقی نمی ماند.
9- افراد منفی گرا
این افراد نگرش بدی نسبت به دنیا دارند. آنها فکر می کنند که دنیا بر سرشان خراب شده است. آنها از شیوه انجام امور ناراضی هستنــد و مهم نیست شماچقدر تلاش کنید تا کاری برایشان انجام دهید. در واقع این افراد همیشه نیمه خالی لیوان را میبینند و برای انجـــام یک کار بیشتر بر عواقب منفی آن تأکید دارند تا نتایج مثبت. این افراد اعضای خوبی برای کارهای گــــروهی نیستند. جمله معروف آنها این است:« من می دانـم این کار شدنی نیست».
راه حل: تغییر نگرش افراد منفی گرا کار آسانی نیست. اما شما باید آنها را مجبور به تطبیق با عادتهای مثبت کنید تا از عادتهای منفی دور شوند. ایجاد تفکرات مثبت و نشان دادن نتایج خوب کارهایی که او امیدی به انجام آنها نداشته است، می تواند به این اشخاص کمک کند.
10- افراد غیر متعهد
این افراد آنقدر برای انجام کاری بهانه می آورند تا شخص دیگری آن را انجام دهد و یا آنقدر در انجام تصمیمی تعلل می کنند که ارزش آن از بین می رود. آنها کار خود را بطور جدی انجام نمی دهند، زیرا کار برای آنها اولویت ندارد. انجام امور شخصی و پرداختن به مسائل غیر کاری برای آنها مهمتر از انجام کارهای سازمانی است. جمله معروف آنها این است: « او می تواند منتظر شود».
راه حل: دلیل اصلی تأخیر و تعلل آنها را سوال کنید. این افراد معمولاً احتیاج به اهداف و استانداردهای واضح و انتظارات رسمی دارند و اینها باید به او ابلاغ شود. همچنین آنها به یک سیستم نظارتی بسته نیازمندند تا نتوانند براحتی از زیر کار شانه خالی کنند.
11- افراد همیشه منتقد
این افراد همیشه با کلمات نیشدار و انتقادات بیمورد خود، دیگران را آزار میدهند.آنها درباره هر ایده ای، انتقادات خاص خود را دارند؛ چه آن ایده، خوب باشد یا بد_ هدف این افراد مخالفت با تمام چیزهایی است که گفته میشود. آنها هر جا می روند مشکلات را پیدا می کنند. جمله معروف این افراد این است:«ایده بدی است».
راه حل: در مذاکره و گفتگو با افراد انتقاد کننده بر اطلاعات تمرکز کنید. از آنها درباره علت انتقاد و مخالفتشان سوال کنید و همیشه آنها را برای اطلاعات بیشتر تحت فشار قرار دهید. هرگز رفتارهای نامناسب چنین افرادی را تأیید نکنید.
12- افراد خودخواه
افراد خودخواه، همیشه می خواهند راه خود را ادامه دهند و فکر می کنند همه چیز را می دانند. در واقع این افراد می خواهند نداشتن امنیت خود را به گونه ای پنهان کنند.
راه حل: با این افراد تنها بر اساس حقایق و واقعیتها رفتار کنید. قبل از ملاقات با آنها تمام اطلاعات مورد نیاز را بدست آورید و خود را برای پاسخ به سوالات آنها آماده کنید. به یاد داشته باشید برخورد تهاجم آمیز یا تسلیم در برابر آنها کارساز نخواهد بود.
13- افراد فداکار( قربانی)
این افراد قلب خونین سازمان هستند. آنها زود سرکار می آیند و دیر می روند و یار و پشتیبان همکاران و دوستانشان هستند. ازآنها هرکاری که بخواهید انجام میدهند، زیرا این افراد معمولاً به دلیل مسائل شخصی ترجیح می دهند بیشتر اوقات زندگی خود را در محیط سازمان بگذرانند. در صورتی که از خدمات آنها قدردانی نکنید، منفی گری آنها آغاز می شود. جمله معروف افراد فداکار این است:« من زندگی ام را وقف این شرکت کردم، ولی برای هیچ کس مهم نیست».
راه حل: به حرفهای این افراد گوش دهید و به آنها نشان دهید که وجودشان تا چه اندازه برای سازمان اهمیت دارد. از تلاشها و همکاری آنها صمیمانه قدردانی کنید و این کار را در حضور دیگر کارکنان انجام دهید.
14- افراد خود سرزنش کن
این افراد همواره کمبودهایی را در عملکرد کاری و رفتاری خود می یابند و دائم خود را ملامت می کنند. آنها از هیچ
یک از جنبه های زندگی شخصی و کاری خود راضی نیستند. جمله معروف آنها: « من توبیخ خواهم شد. من می توانستم این کار را بهتر انجام دهم».
راه حل: اعتماد به نفس آنها را بالا ببرید و از کارهای مثبت و خوب آنها قدردانی کنید. به آنها نشان دهید آنطور که خودشان فکر می کنند بی دست و پا و کار خراب کن نیستند.
15- افراد پرحرف
این افراد به قدری حرف می زنند که اجازه صحــــبت به افراد دیگر نمی دهند. جالب اینجاست کـه بیشتر حرفهای آنها اصلاً ربطی به موضوع مورد بحث ندارد و صرفاً از دست دادن وقت و زمان مفید است.
راه حل: برخورد با این افراد این است که به آنها تنها چند دقیقه فرصت صحبت کردن داده شود. در صورتی که باز هم به حرف زدن ادامه دادند، به هیچ وجه رفتار آنها را تحمل نکنید. به آنها بگویید، باید بروید و فرصتی برای گوش دادن به حرفهای آنها ندارید.
16- افراد نامنظم
این افراد در انجام وظایف و شرکت در جلسات، نظم و ترتیب را رعایت نمی کنند ونوعی آشفتگی در رفتار و کردار آنها دیده می شود. آنها دائم به دنبال وسائل خود میگردند و همیشه در جلسات تأخیر دارند.
راه حل: برای برخورد با این افراد نظم و انضباط را عامل مهمی در ارزیابی عملکردشان اعلام کنید و آنها را به مرتب بودن تشویق کنید.
17- افراد بی مسئولیت
این افراد تحمل قبول مسئولیت یا توبیخ بابت اشتباه را ندارند. آنها از زیر بار مسائل شانه خالی می کنند و انگشت اتهام خود را همیشه به سمت دیگران نشانه می روند. جمله معروف آنها این است: « من این کار را نکردم، فلانی آن کار را انجام داد».
راه حل: با آنها قاطع برخورد کنید و بطور مستقیم اشتباهشان را با دلیل برایشان توضیح دهید تا نتوانند اشتباه را به دیگری منتقل کنند.
18- افراد پوست تخم مرغی
این افراد بسیار حساس هستند و بیاهمیت ترین مسائل آنها را ناراحت میکند. روحیه حساس آنها باعث می شود دیگران در برخورد با آنها بسیار محتاط باشند و از برقراری ارتباط با آنها احساس راحتی نکنند.
راه حل: بازخورد، به این افراد باید سریع و مستقیم نباشد، بلکه به آرامی و با توجه به شخصیت آنها باشد. در برقراری ارتباط با آنها شخصیت حساسشان را در نظر بگیرید.
19- افراد ریزنگر
این افراد همواره می گویند:« من احتیاج به چک کردن مجدد کار دارم، شاید چیزی از زیر دستم رد شده باشد.» آنها به جزئیترین و ریزترین موارد یک مسئله توجه می کنند و گاهی به خاطر یک مسئله کوچک اوقات دیگران را تلخ می کنند.
راه حل: آنها را عادت دهید در کنار توجه به جزئیات به مسائل کلی و اصلی توجه کنند. آنها باید یاد بگیرند کلیات و جزئیات را با هم در نظر بگیرند و به دلیل مسائل جزئی کل پروژه را به تأخیر و خطر نیاندازند.
20- افراد خیلی خوب
این افراد به نظر می رسد که با شما موافق هستند، اما چنانچه کاری را که آنها از شما خواسته اند انجام ندهید، مسئله ساز می شوند.
راه حل: این افراد به تأیید بسیار نیاز دارند. به آنها نشان دهید، دوستشان دارید و برایشان ارزش قائلید.
نکاتی در برخورد با افراد دشوار
همه افراد در برخی شرایط غیر قابل پیش بینی و تحریک پذیر می شوند. در برخورد با افراد مسئله ساز موارد زیر را همواره به خاطر داشته باشید:
- تفاوتهای افراد را بیشتر و بیشتر بشناسید. تفاوتها همواره منجر به اصطکاک می شود. اگر تفاوت میان انسانها را یک موهبت- نه یک مسئله- بدانید، می توانید به خوبی موقعیتهای دشوار را اداره کنید.
- مطمئن باشید که همه افراد سازش و هماهنگی را دوست دارند. این اندیشه که دیگران به دنبال تحقیر و صدمه زدن به ما هستند، درست نیست. مطمئن باشید همه توافق و یکدلی را دوست دارند. با اعتقاد به این مسئله شما فرصت پیدا می کنید، درهای گفتگو را برای رسیدن به توافقات دوجانبه باز کنید.
- باور کنید که می توانید در کنار افراد مسئله ساز بدون تنش و اصطکاک کار کنید. شما ممکن است که با افراد دشوار دوست و صمیمی نباشید، اما می توانید با آنها رفتار مسالمت آمیز داشته باشید. سعی کنید به خواسته های هم احترام بگذارید.
- در تله افراد دشوار گرفتار نشوید. وقتی دیگران به گونه ای رفتار می کنند که شما عصبانی و خشمگین می شوید، در واقع شما را در تله خود گرفتار کرده اند. ما اغلب در تله رفتارها، گفتارها، لبخندها و نگاههای افراد گرفتار می شویم. نباید اجازه دهیم رفتارهای افراد مسئله ساز، ما را در کنترل رفتارمان دچار مشکل سازد و آنها را بر ما مسلط گرداند.
- گوش کنید؛ گوش کنید؛ گوش کنید_ وقتی دیگران بدانند شما حرفهای آنها را می شنوید و به مسائلشان اهمیت می دهید، کمتر رفتارهای دشوار را از خود بروز میدهند.
- برای ایجاد رابطه بهتر افراد را با نام صدا بزنید(نام هر فرد گرمترین آهنگی است که او می شنود و دوست دارد بشنود).
- افراد را سرزنش نکنید. سرزنش افراد، آنها را برای بروز رفتارهای مسئله ساز مستعد می سازد.
- مراقب بلندی و لحن صدا و زبان بدن خود باشید. استفاده از زبان بدن به شما کمک می کند ارتباط بهتری را با دیگران برقرار سازید. با برقراری ارتباطات عمیق و اصولی، فرصت کمتری برای نشان دادن تعارضات و رفتارهای دشوار ایجاد میشود.
- از به کار بردن کلمات زیر پرهیز کنید: باید، ولی، من می خواهم...، متاسفم، نمیتوانی و......
- اگر طالب صداقت هستید با دیگران نیز صادقانه برخورد کنید و به تعهدات خود عمل کنید.
- استفاده از کلمات جادویی را بیاموزید. در دامنه لغات ما، کلمات زیادی وجود دارند که اثرات فوق العاده ای بر جای می گذارند. این کلمات را بیابید و از آنها استفاده کنید.
- فنون مذاکره را یاد بگیرید چرا که موفقیت در زندگی امروز در گرو ارتباطات خوب است و مذاکره در این راه به شما کمک میکند
Borna66
06-22-2009, 05:08 PM
زبان بدن و نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا
یک کارشناس رفتارشناسی سیاسی، تحلیل جالبی از زبان بدن کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا ارائه کرده است.
به گزارش فرارو به نقل از بی بی سی، پت وود کارشناس رفتارشناسی سیاسی، حرکات بدن و صورت نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا را به دقت مطالعه کرده است.
آقای وود می گوید سناتور جان مک کین، کاندیدای جمهوری خواهان، بیش از سایرین چشمک می زند، بخصوص هنگامیکه با سوالات سختی روبرو می شود.
پت وود می گوید حرکات بدن و دستهای سناتور هیلاری کلینتون بیشتر به مردان شباهت دارد تا زنان.
این کارشناس رفتارشناسی سیاسی همچنین معتقد است که خانم کلینتون به تدریج یاد می گیرد چگونه گرمتر با مخاطب خود ارتباط برقرار کند.
به گفته پت وود سناتور اوباما نظیر بیل کلینتون رئیس جمهور سابق آمریکا مثل لیزر به چشم افراد خیره می شود گویی تنها به یک نفر نگاه می کند.
تاریخ نشان داده که نامزدهای بلند قامت نظیر میت رامنی شانس بیشتری برای پیروزی در انتخابات دارند. علاوه بر این، مشت کردن دستها نیز به مخاطبان قدرتمند بودن نامزد را نشان می دهد.
پت وود می گوید رودی جولیانی که از ادامه مبارزات صرفنظر کرد از همه صادقتر خود را نشان داد. او می گوید جولیانی معمولا احساسات خود را قبل از آنکه بیان کند، در صورت خود ابراز می کند.
آقای مک کین که از بخت و اقبال زیادی نیز برخوردار است، شبیه ترین کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده به جرج دبلیو بوش است. این سناتور در جریان جنگ ویتنام بمدت ۵ سال و نیم در اسارت نیروهای ویت کنگ بود. و همین باعث افزایش محبوبیتش شده است.
اوباما با برتري نامحسوس نسب به رقيب خود قول داد در صورت پيروزي با روساي جمهور كشورهاي مخالف آمريكا ديدار كند. باراك اوبامااعلام كرد كه در صورت پيروزي در انتخابات رياست جمهوري با همتاي ايراني و ساير كشورهايي كه با آمريكا توافق ندارند، ملاقاتی بدون پیش شرط خواهد كرد.
اما پت وود می گوید رامنی مشکل پینوکیو را دارد که هر وقت دروغ می گفت دماغش بزرگ می شد. به گفته کارشناسان حرکات صورت رامنی گاهی این تلقی را ایجاد می کند که قلبش با زبانش یکی نیست.
جولیانی پس از آنکه چندی پیش و در رقابت ها در فلوریدا با فاصله زیاد از جان مک کین و میت رامنی سوم شد پس از خروج از مبارزات از نامزدی آقای مک کین حمایت کرد. این در حالی بود که جولیانی سال گذشته پیش از آغاز رقابت ها یکی از امیدهای اصلی به شمار می رفت.
اما دوستان عزیز :D
در کتاب روان شناسی اجتماعی الیوت ارونسون عنوانی است با نام سیاستمداران به عنوان سرگم کنندگان و نکته اصلی بیان شده آن است که:
طی واقعه ای که در انتخابات ریاست جمهوری سال 1968 به وقوع پیوست جو مک گینیس ( Joe McGinnis ) روزنامه نگار، در تفسیری حیرت انگیز از پشت صحنه مبارزات انتخاباتی ریچارد نیکسون، در باره زبردستی و مهارت مشاوران نیکسون در کنترل تصاویری که برای مردم پخش می شد، گزارشی ارائه داد. وی در گزارش، چنین مطرح کرد که تلوزیون وسیله ای بسیار نیرومند برای ترغیب رأی دهندگان به رأی دادن به تصویر یک نامزد است تا به خود وی، یا به قول یکی از کارمندان نیکسون:
« این آغاز یک مفهوم کاملاً جدید است ... این شیوه ای است که از این پس، رؤسای جمهوری از طریق آن انتخاب می شوند. نامزدهای ریاست جمهوری آینده باید بازیگران خوبی باشند » این سخن به راستی نوعی پیشگویی بود.
و هدف اینجانب
از قرار دادن این خبر از پایگاه خبری تحلیلی فرارو در کنار نکته بیان شده از کتاب مذکور آن است که می توان به نوعی بر اهمیت زبان بدن در موفقیت ها پی برد در حقیقت در انتخابات، بعضی از افراد به جای رای دادن به شخص به تصویر ، ظاهر ( که زبان بدن در آن گنجانده شده است ) رأی می دهند .
البته در انتخابات موارد بسیاری دخیل است که یکی از آن ها زبان بدن می باشد .
بنابراین نظر من این است که زمانی که مشاوران خبره انتخاباتی از این مساله ( زبان بدن ) برای موفقیت کاندید ها استفاده می کنند ما نیز باید به اهمیت این مساله پی ببریم و در رسیدن به موفقیت هایمان از آن استفاده کنیم .
و شاید در حقیقت باید گفت که در بسیاری از صحنه ها ما برای موفقیت اضافه بر صلاحیت های لازم باید بازیگران زبردستی نیز باشیم ضمن آنکه متاسفانه در بسیاری از موقعیت ها تنها و فقط داشتن زبان بدنی قدرتمند و هوش هیجانی بالا ( EQ ) بدون داشتن صلاحیت های لازم منجر به دستیابی به هدف می شود )
پس پیشگویی آن کارمند نیکسون :
« این آغاز یک مفهوم کاملاً جدید است ... این شیوه ای است که از این پس، رؤسای جمهوری از طریق آن انتخاب می شوند. نامزدهای ریاست جمهوری آینده باید بازیگران خوبی باشند »
در حقیقت فقط برای نامزد انتخاباتی نیست بلکه با کمی اغماض برای انتخاب شدن در هر کاری می باشد
Borna66
06-22-2009, 05:08 PM
روانشناسی صنعتی سازمانی چیست؟
تعريف كار: آدام اسميت معتقد است كه سعادت و ثروت هر ملت، بسته به نيروی كار مردم آن است. هانري ميلر میگويد: كار و زندگی، لازم و ملزوماند؛ كار كن برای زندگی و زندگی كن برای كار. هنری فورد معتقد است شخصی كه از كار میگريزد، از زندگی میگريزد. اسكار وايلر نيز گفته است كه هرچه كار سخت باشد، بيكاری از آن سختتر است…
تعريف روانشناسی كار: در تعريف روانشناسی كار میتوان گفت، رشتهای از روانشناسی كه در آن رفتار آدمی در رابطه با كار مورد مطالعه قرار میگيرد. هدف اصلی روانشناس كار نيز مطالعه و كاربرد آن دسته از اصول و يافتههای علم روانشناسی است كه در رابطه بين انسان و كار او اثر میگذارد. بنابراين، میتوانيم قلمرو روانشناسی كار را به عنوان مطالعه رفتار آدمی در آن جنبه از حيات بدانيم كه:
با « كار» پيوندی تنگاتنگ دارد و رفتار آدمی را در رابطه با آن تحت مطالعه و بررسی قرار میدهد.
برای به حداقل رسانيدن اين مشكلات انسانی در كار، از قوانين و يافتههای روانشناسی استفاده میكند.
در روانشناسی كار كوشش اصلی روانشناس آن است كه:
●هر سازمان توليدی يا خدماتی به توليد آن دسته از كالاها و خدمات بپردازد كه اولاً، نيازهای «معقول» آدمی را تأمين كند و ثانياً، در اين راه، رفاه جسمی و ارزشهای شخصی و انسانی مردم نيز مورد توجه قرار گيرد.
●كارايی و خاصه اثربخشی فعاليت كاركنان سازمانها در توليد و توزيع كالاها و خدمات، افزايش يابد.
● شرايطی فراهم شود تا كاركنان سازمانها، با اعتقاد و علاقه به فعاليت بپردازند.
●ارزشهای شخصی و انسانی كاركنان سازمانها هم چنان محفوظ باقی بماند و موجباتی فراهم گردد كه ايمنی كاركنان در زمينه سلامت جسمی و روانی، تأمين شود.
● بهداشت روانی كاركنان سازمانها با تمام ابعاد آن تأمين شود و رشد و بالندگی شخصيت آنان همراه با افزايش كارايی و اثربخشی فعاليتشان، موردنظر قرار گيرد.
● مسايل انسانی در محيط كار حل شود و اگر بخواهيم واقع بينانهتر بيان كنيم، «مسايل و مشكلات انسانی در محيط كار، به حداقل برسد و … ».
تعريف روانشناسی صنعتی: در تعريف روانشناسی صنعتی (كه اكنون ديگر از اين اصطلاح استفاده نمیشود) آمده است: مطالعه رفتار آدمی در جنبههايی از حيات كه به كار مربوط است و بهرهگيری از دانش حاصل از رفتار آدمی جهت به حداقل رسانيدن مشكلات وی در كار.
تعريف روانشناسی صنعتی سازمانی: اين رشته روانشناسی را چنين تعريف كرده است: كاربرد اصول روانشناسی در محل كار و مطالعه عواملی كه در سازمانها بر كاركنان اثر میگذارد. به اعتقاد اسپكتور، روانشناسی صنعتی و سازمانی، يعنی يافتن اصول علمی و به كارگيری آن در محل كار.
كاربردهای كنونی روانشناسی در محيط كار
امروزه در كاربرد روانشناسی كار به پديدههايی نظير «تفاوتهای فردی»، «ساختار سازمانی»، «پاداش و دستمزد» «ساختار گروهی در سازمان»، «نظام تنبيه و تشويق»، «طراحی وسايل كار»، «شرايط كار»، «انگيزش كاركنان» و نظاير آن توجه میشود و قابل پيشبينی است كه در آينده نيز توجه روانشناس كار يا روانشناسی صنعتی و سازمانی به جای «عوامل منفرد»، به «عمل متقابل رفتار آدمی» و عوامل ديگری نظير سازمان، شرايط كار، بهرهوری، آدمكهای مصنوعی و… معطوف شود.
Borna66
06-22-2009, 05:08 PM
نگاه دکتر مک کارتی به روان شناسی صنعتی و سازمانی
روان شناسی صنعتی و سازمانی شامل روش ها، واقعیت ها و اصول روان شناسی انسانها در محیط کار میباشد.
• روان شناسی علم بررسی فرایند های رفتاری و ذهنی است.
• روان شناسی صنعتی و سازمانی به مطالعه ی فعالیت ها، رفتار ها، انگیزش و تصمیم گیری افراد و تعاملات بین آنها و ... می پردازد.
موضوعات مطالعه :
موضوعات مطالعه در روان شناسی صنعتی و سازمانی به دو جهت تقسیم بندی می شود.
1. روان شناسی صنعتی یا پرسنلی : که شامل موارد زیر می شود.
• تجزیه و تحلیل کار
• ارزشیابی و پاداش کار
• ارزیابی کارایی و بازخورد
• توانایی و کارایی – به عنوان مثال : توانایی های لازم برای بالا بردن اثر بخشی و کارایی مدیریت
• بی طرف بودن در تصمیم گیری برای کارکنان :
بیشترین نقاط عطف پزوهش ها و سوابق قانونی که امروزه رخ می دهد.
• امور مربوط به کار کنان مانند استخدام، انتخاب و جایگزیتی : مصاحبه ها، اطلاعات افراد، آزمون توانایی و واحد تشخیص
• آموزش و توسعه
• فاکتور های انسانی یا Engineering psychology مانند شرایط کاری
2. روان شناسی سازمانی : که شامل موارد زیر می شود :
• رفتار سازمانی و کار تیمی : رفتار اجتماعی، ارتباطات، سبک و کارایی تمصمیم گیری، خلاقیت، پروسه های پویای تیمی، فرهنگ سازمانی و تغییرات سازمانی
• رضایت کاری نگرش و فشار کاری : داغ ترین مبحث در روان شناسی Work family balance است
• ویژگی های شخصیتی در کارایی مهم هستند.
• انگیزش
• رهبری
• طراحی شغلی و توسعه ی سازمانی
• تفاوت بین فرهنگ فرد و گروه
• مشاوره کار راهه شغلی
• اجتماع روابط مدیریتی
• مدیریت کشمکش و تعارض
• روان شناسی مصرف کننده
روان شناسی صنعتی سارمانی در کجا کار می کند (کاربرد دارد) ؟
در مطالعات سال 1993 :
• 35% در دانشگاه ها و کالج ها
• 34% در موسسات مشاوره
• 19% در صنعت و کسب و کار
•12% در دولت
دکتر مک کارتی در تمام این زمینه ها فعالیت و مطالعه کرده است.
چه سرنوشتی در انتظار یک روان شناسی صنعتی و سازمانی است؟
چه فرصت های شغلی برای لیسانس و فوق لیسانس و دکترای این رشته وجود دارد؟
موقعیت های کاری در این رشته فوق العاده زیاد است. با مدرک لیسانس روان شناس صنعتی و سازمانی مناسب استخدام می باشد. نوعاً در تمام کسب وکار ها و صنایع سطح علمی برای ورود به کار لیسانس می باشد تعداد کمی از دانشگاه ها هستند که این رشته را در درجه کارشناسی ارشد ارائه می دهند. موضوعاتی که در بالا لیست شد مربوط به رنج وسیعی ازتنظیمات کاری مانند مدیریت منابع انسانی می شود.در هر صورت برای کار کردن به عنوان یک روان شناس صنعتی و سازمانی داشتن تحصیلات دانشگاهی لازم است و در صورت داشتن فوق و دکترای این رشته موقعیت های شغلی بیشتر می شود.
بعضی از زیر شاخه های جالب در روان شناسی صنعتی سازمانی؟
• Performance Appraisal : یکی از زیر شاخه هایی که به تشخیص کارایی کارکنان کمک می کند performance appraisal می باشد که می تواند اطلاعات مجاز برای ترقی و افزایش حقوق و دیگر فرصت ها را در اختیار بگذارد.
• Organizational Development : این زیر شاخه در مورد تغییرات محیط کار و اینکه چگونه سازمان باید آنرا مدیریت کند صحبت می کند.
• Assessment Center : تمرکز این بخش بر روی ارزیابی درخواست افراد برای استخدام و یا ترفیع و انتخاب بهترین فرد برای استخدام و یا ترفیع است.
• Leadership : یا رهبری در مورد این صحبت میکند که چگونه یک فرد تبدیل به یک رهبر می شود و سبک های متفاوت رهبری چیست؟
• Training and development : این زیر شاخه در مورد راه های مختلف آموزش و اینکه سازمان ها چگونه آن را در سازمان خود اعمال می کنند صحبت می کند.
برخی از جذابیت های بالقوه در روان شناسی صنعتی سازمانی :
• فرصت های زیاد: مسیر های شغلی زیادی در رمان شناسی صنعتی سازمانی وجود دارد. یکی از آنها می تواند در زمینه ی بخش هایی باشد که نیروی انسانی در آن ها کار می کند. دیگری کار در مدیریت یا کار در یک سازمان بزرگ تا زمانی که به سازمان های کوچک تر تقسیم شود.
• چالش : چالش های جدیدی در زمینه ی روان شناسی صنعتی و سازمانی وجود دارد به دلیل اینکه این رشته جدید است و اطلاعات زیادی دز مورد افراد در محیط کار وجود دارد که هنوز بر روی آنها مطالعاتی انجام نشده است.
•تقاضای زیاد برای این مهارت : شرکت های زیادی متوجه نیاز به افزایش رضایت شغلی شده اند بدین منظور نیاز به استخدام روان شناس صنعتی و سازمانی دارند.
•Set own hours : اگر بخواهید که خارج از سازمان و برای خود کار کنید می توانید با شرکت های زیادی کار کنید و نیز برای کارهای روزانه ی خود هم وقت کافی خواهید داشت.
•کار غیر وابسته یا کار برای یک یا چند سازمان : شما می توانید برای خود موسسه ی مشاوره تأسیس نموده و مستقلاً کار کنید یا اینکه برای یک سازمان بزرگ کارکرده و خود کار روزانه داشته باشید.
برخی از مشکلات در رشته روان شناسی صنعتی و سازمانی:
• تحصیلات : بیشتر شغل هایی که در این رشته وجود دارن نیازمند تحصیلات فوق لیسانس یا دکترا می باشد.
• ریسک سوخت شدن و از دور خارج شدن : این ریسک ممکن است افراد را مجبور به تغییر گرایش و یا مطالعه ی مداوم کند.
• مشتری ها : اگر مشتریان افرادی نباشند که بتوان با آنها رابطه ی اجتماعی برقرار کرد روان شناسی صنعتی و سازمانی به کارشان نمی خورد. روان شناسی صنعتی برای کار نیاز به ارتباط قوی با مشتریانش دارد.
• وابستگی به روان شناس : مشکل دیگر وابستگی سازمان ها به روان شناس صنعتی و سازمانی برای کمک کردن است و در صورتی که آنها به دنبال تغییر نباشند کاری از دست روان شناس صنعتی بر نمی آید.
Borna66
06-22-2009, 05:08 PM
آسیب های روانی اینترنت
جهان از ریزترین ذراتش كه تا به حال بشر توان دیدن آن را یافته تا دورترین كهكشان ها، نمونه بارزی از حركت و پویایی است. پویایی نیاز به خلاقیت دارد. روزگاری پدران ما این خلاقیت را در رادیوهای ترانزیستوری شاهد بودند و امروز ما در دنیای دیجیتال. شاید هم فردا فرزندان ما در دنیای پرتوهای عجیب و غریب.
آنچه موجب تمایز میان عصر حاضر با سایر برگ های تاریخ زندگی بشر گردیده، فن آوری و تبادل اطلاعات می باشد و دنیای دیجیتال توان تبادل اطلاعات را بسیار افزایش داده است.
اگر بیش از ماهی ?? ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنكه كار خاصی جز پرسه زدن و چت كردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها كم كم بكاهید تا در یك برنامه زمان بندی سه ماهه دست كم نیمی از این زمان را كم كنید.
اینترنت جز فضایی مجازی چیز دیگری نیست. فضایی پر از خالی! اما همین دنیای مجازی آنقدر توانمند و انعطاف پذیر هست كه ما را به آسانی با گل فروشی سر خیابان، fast food های بی محتوا و پرزرق و برق سطح شهر، مدرسه بچه ها، سایت های خبری و... متصل می كند. چه كسی فكر می كرد روزی فرا برسد كه تنها با كلیك چند گزینه بتوان نامه ای را از یك نیمكره به نیمكره دیگر زمین آن هم در زمانی در حد دقیقه ارسال نمود؟ یا باقالی پلو با گوشت را از رستورانی در سطح شهر سفارش داد؟!
اینترنت از دیدگاه یك كاربر
اینترنت برای من به عنوان یك كاربر نیمه حرفه ای كه دست كم ?? درصد كارهایم با رایانه انجام می شود، كاربردهای فراوانی دارد. مرا از آخرین داده ها و نتایج پژوهش های علمی آگاه می كند، دوستان قدیمی ام را به من دوباره نزدیك كرده، باعث شده دوستان زیادی از سراسر جهان پیدا كنم، سایت های هنری مورد علاقه ام را ببینم و حتی كتاب هایی كه مایل به ترجمه آنها هستم را می توانم پیش از خرید بازبینی كنم. اما مسئله به همین جا پایان نمی پذیرد...
آسیب شناسی روانی
از زمانی كه راهنمای تشخیصی- آماری اختلال های روانی( ویرایش تجدید نظر شده چهارم (dsm 4tr)) در سال 2000 به چاپ رسید، بحث پیرامون گنجاندن طبقه ای از اختلال های روانی با نام اختلال های سایبر cyber قوت یافته است. پیش بینی های انجمن روان شناسی آمریكا به عنوان ناشر و گرد آورنده این راهنمای معتبر تشخیصی- آماری این است كه در طی ده سال آینده با توجه به حجم كاربرد اینترنت و رایانه ها می توان در dsm5 و توسط علم روان شناسی به یافته ها و نتایج پژوهشی برای اعتبار بخشیدن به این طبقه از اختلال ها دسترسی پیدا كرد.
سایبر واژه ای است كه برگردان آن به فارسی كمی مبهم است. سایبر یعنی علم فرمان. یعنی هوش مصنوعی و شاید از نظر اهل فن یعنی دنیای صفر و یك.
شاید كسانی را دیده باشید كه همیشه در اینترنت در حال پرسه زدن هستند. گاهی دیگران را آزار می دهند- مثلاً با هك كردن یا چت كردن پی در پی آنها- یا خودشان را آزار می دهند مثلاً با بررسی پیاپی صندوق پست الكترونیكی یا بررسی وسواس گونه و اجباری سایت های غیراخلاقی و اصطلاحاً هرزه نگری. روزی پزشكی به من گفت: در زندگی به چند چیز علاقه دارم: اینترنت، تلفن همراه، ماهواره های مخابراتی و پزشكی. شاید در مورد این دوست، جابه جایی نقش های زندگی در اثر كاربرد و وابستگی بیش از اندازه به دنیای مجازی اتفاق افتاده باشد.
اختلال های روانی كاربرد نادرست اینترنت
1- وسواس های فكری- عملی
از ویژگی های برجسته وسواس ، عدم توانایی مهار رفتارها یا اندیشه های خاص است. برای مثال فردی كه وسواس شست وشو دارد، نمی تواند میل به شست وشو را كنترل كند و گاهی تا ساعت ها مشغول شستن دست ها می شود. یا فردی كه وسواس فكری دارد ساعت ها در رختخواب مشغول به هم بافتن آسمان و ریسمان است. اگر از فرد وسواسی بخواهیم عمل یا فكر وسواسی اش را كنار بگذارد دچار اضطراب شدیدی خواهد شد.
این اختلال را می توان در بررسی كردن های پی در پی پست الكترونیك (وسواس عملی) یا دل نگرانی از online نشدن یك دوست (وسواس فكری) مشاهده كرد.
2- هرزه نگری
پیشرفت ها و دگرگونی های زندگی بشری امروزه شتاب زیادی گرفته است. گام هایی را كه عكاسی نگاتیو در طی صد سال آرام آرام برداشت، عكاسی دیجیتال ظرف پنج سال به تندی برداشته است. اگرچه دانه های نقره روی فیلم عكاسی هیچ گاه در مقابل پیكسل های یك عكس دیجیتال كم نخواهد آورد...
امروز به روز شدن فن آوری ها با سرعت زیادی صورت می پذیرد. در این میان اینترنت نه تنها توانسته در مدتی كوتاه عادت های خرید كردن، داده پردازی، تجارت و به طور كلی سطح زندگی ما را دچار دگرگونی كند، اصول و باورهای اخلاقی و حتی رفتار جنسی ما را هم دستخوش تغییر كرده است. كنترل والدین بر فرزندان به واسطه كمبود آگاهی والدین از رایانه ها و از سویی دیگر دسترسی آسان به انواع و اقسام سایت های غیراخلاقی تنها به اندازه زمان لازم برای تایپ یك کد:
http://www
........... ، موجب شده كه سوءاستفاده از اینترنت كم كم رنگ و روی اختلال به خود بگیرد. اگرچه هرزه نگری یك كژكاری جنسی با تاریخچه طولانی است اما اینترنت اقدام به آن را آسان تر ساخته است. این كژكاری اغلب خود سرآغازی جهت ابتلا به سایر اختلال های جنسی مانند آزارگری، آزارخواهی، همجنس گرایی و... شناخته می شود.
3- آزارگری
آزارگری را شاید بتوان رفتار ضداجتماعی در دنیای سایبر نام نهاد. آیا تا به حال به واژه spam _ هرزنامه- كه مثل مور و ملخ از دیوار صندوق های پست الكترونیكی بالا می روند برخورد كرده اید؟
spamها را امروزه اغلب اهالی دهكده جهانی به عنوان یك مزاحم می شناسد. حال اگر فردی مثل یك هرزنامه مزاحم خلوت شما در دنیای سایبر شود در واقع به آزارگری سایبرنتیك پرداخته است.
نتیجه گیری
به طور كلی دانش ما از آسیب های روانی ناشی از اینترنت هنوز به بازپروری و رشد و گسترش نیاز دارد. چرا كه پژوهش ها و گزارش های تدوین شده و رسمی در این رابطه هنوز به سرعت سایر زمینه ها انجام و منتشر نمی شوند یا هنوز در مراحل اجرا قرار دارند. آنچه در این جا بیان گردید، پیش فرض هایی است كه برای راهنمای تشخیصی آماری اختلال های روانی در نظر گرفته شده و توسط محافل علمی مطرح گردیده است. به یقین این طبقه بندی اولیه دستخوش دگرگونی هایی شده و طبقات تشخیصی فراوانی به آن اضافه خواهد شد و هر طبقه ای از اختلال های روانی هم نیازمند برنامه ریزی های درمانی خاص خود است. این درمان ها شامل روان درمانی و دارودرمانی است؛ كه باید با ظرافت زیادی توسط متخصصین بهداشت روانی برای فرد به كار گرفته شود تا ارزش درمانی آن حفظ شود.
پیشگیری
هزینه پیشگیری در بُعد كلان اختصاص بودجه های پژوهشی دولتی و در بعد خرد، رعایت كردن نكات ایمنی توسط خود فرد است.برای جلوگیری از بروز هر نوع اختلال روانی و رفتاری ناشی از سوء كاربری اینترنت به موارد زیر توجه كنید:
1- ورود و خروج تان در اینترنت را تحت نظر بگیرید و از میزان آن اطلاع پیدا نمایید.
2- اگر بیش از ماهی 20 ساعت به اینترنت وصل می شوید بی آنكه كار خاصی جز پرسه زدن و چت كردن داشته باشید می بایست از تعداد این ساعت ها كم كم بكاهید تا در یك برنامه زمان بندی سه ماهه دست كم نیمی از این زمان را كم كنید.
3- از اینترنت برای فعالیت های مفید مانند بررسی سایت های فرهنگی یا علمی هم استفاده كنید. اینترنت بیشتر جنبه كاری و تسهیل گری دارد تا تفریح و وقت گذرانی.
4- بیشتر از روزی دو بار email و فهرست دوست تان را چك نكنید.
5- مزاحم دیگران نشوید و حریم خصوصی آنها را زیر پا نگذارید.
6- برای همیشه دور سایت های غیراخلاقی را خط بكشید.
Borna66
06-22-2009, 05:09 PM
كودكان؛ آينه بزرگترها
نگرانكنندهترين دليلي كه بچهها دروغ ميگويند اين است كه گاه ما والدين به آنان اينگونه ميآموزيم.
ما صراحتاً به آنان نميگوييم دروغ بگويند، اما ما را ميبينند كه اين كار را ميكنيم. ميبينند كه براي هموار كردن روابط اجتماعي خالي ميبنديم و دروغ ميگوييم. در نظر بگيريد چگونه ما انتظار داريم بچه به هنگام دريافت هديهاي كه دوست ندارد، رفتار كند. به او ميگوييم تمام واكنشهاي صادقانه خود را كنار بگذارد و لبخندي مؤدبانهاي بزند.
چندي پيش در دانشگاه مكگيل، آزمايشي انجام شدكه بچهها پس از انجام بازيهايي جايزه خود را دريافت ميكردند كه يك قالب صابون بود. چند لحظه به بچه فرصت ميدادند تا بر جا خوردن اوليه خود غلبه كند و بعد پژوهشگري از وي ميپرسيد چه احساسي دارد.
حدود يك چهارم بچههاي پيشدبستاني براي آنكه خود را قدرشناس نشان دهند به دروغ گفتند كه از اين هديه خوششان آمده است. اين نسبت در ميان دبستانيها حدود 50 درصد بود. اين در حالي است كه وقتي بچه اين دروغ مصلحتي را ميگويد، معمولاً خوششان ميآيد. اغلب والدين به اين مباهات ميكنند كه بچه آنان مؤدب است و اين كار را دروغگويي نميدانند. اين در حالي است كه دروغ مصلحتي بالاخره دروغ است.
وقتي از بزرگسالان ميخواهند دروغهاي خود را يادداشت كنند، معمولاً اذعان ميكنند در هر 5 ملاقات اجتماعي، يك بار دروغ ميگويند؛ يعني بهطور متوسط يك بار در روز. اكثريت اين دروغها، مصلحتي است؛ دروغهايي كه براي محافظت خود يا ديگران گفته ميشود.
بچهها كه تشويق ميشوند دروغهاي مصلحتي زيادي بگويند و دروغهاي ديگران را ميشنوند، تدريجاً از عدمصداقت ناراحت نميشوند. بيصداقتي به رخدادي روزانه تبديل ميشود. بچهها ياد ميگيرند صداقت فقط تعارض ايجاد ميكند و بيصداقتي راهي ساده براي پرهيز از تعارض است. بچهها فرق موقعيتهاي نيازمند دروغ مصلحتي را با دروغگويي براي پوشاندن كارهاي خلاف خود ميدانند.
Borna66
06-22-2009, 05:09 PM
چگونه خشم خود را مهار کنيم
تکنيک هاي غلبه بر خشم
خشم يک مشکل اساسي است اگر آن را آشکار نسازيد و نخواهيد کسي متوجه عصبانيت شما بشود در واقع مشکلي داريد که نمي خواهيد با آن روبه رو شويد و آن را حل کنيد. از اين رو، خشم خود را سرکوب نکنيد، بسياري از مردم نمي توانند عصبانيت خود را آشکار نمايند و نحوه بروز و فرونشاندن آن را به گونه اي سازنده که بتواند شخص مقابل را به اشتباه خود آگاه کند، نمي دانند. افزون بر اين اکثر مردم خشم خود را فرو مي خورند و نمي خواهند کسي متوجه شود آنها تا چه حد عصباني و ناراحت هستند. بدون شک اين روش سلامت روان آنها را به مخاطره مي افکند. دبرا مارشال، متخصص هيپنوتراپي در اين مورد مي گويد: "کمردرد"، "مشکلات سوءهاضمه" و "بالا بودن فشارخون" مي تواند از عوارض عدم بروز خشم و آشکار نساختن عصبانيت باشد. از اين رو، علل بروز عصبانيت را بايد بررسي نمود و متوجه شد کداميک از عوامل زندگي شخصي و اجتماعي براي شما بيشتر باعث بروز عصبانيت مي شوند و عکس العمل شما به هنگام برخورد با پديده هاي ناگوار چگونه است؟ آيا پرخاشگري مي کنيد؟ آيا گريه سر داده و ديگران را مقصر مي پنداريد؟ يا ساکت و بي حوصله گوشه عزلت را بر مي گزينيد و با کسي حرف نمي زنيد؟ از اين رو، سعي کنيد عکس العمل خود را هنگام بروز عصبانيت به ياد آوريد. مثلاً بررسي نماييد هنگامي که شخصي رفتار غير مؤدبانه اي با شما داشته، زماني که مدت ها در صفي طولاني مانده ايد و يا موقعي که حق شما پايمال شده، چه واکنشي داشته ايد؟ ديوکوک، روان شناس مي گويد: افراد هنگام بروز مسائل و ناراحتي ها، عکس العمل هاي متفاوتي دارند و اين روش رويارويي با مشکلات را در سال هاي اوليه زندگي مي آموزند، يعني شيوه برخورد افراد با مشکلات هنگام کودکي شکل مي گيرد. اگر شما بتوانيد عوامل بروز عصبانيت خود را شناسايي کنيد و بدانيد شيوه برخورد صحيح با آنها چگونه است، هنگام بروزمسائلي مشابه، درست عمل مي کنيد و نمي گذاريد خشم و عصبانيت بر شما غلبه کند. حال اين سؤال در ذهن متبادر مي شود که هنگام عصبانيت چه بايد کرد؟ بدون شک، پس از اين که عوامل بروز عصبانيت خود را شناسايي کرديد، بايد سعي کنيد روش درست برخورد با آنها را نيز بياموزيد. آخرين باري را که عصباني شديد، به ياد بياوريد. دقيقاً چه احساسي داشتيد. سعي کنيد تمام مراحل بروز عصبانيت خود را به ياد آوريد. مثلاً شايد احساس عجيبي در ناحيه معده خود داشته ايد، قفسه سينه شما سنگيني کرده و يا ضربان قلبتان افزايش داشته است. دقيقاً آن لحظه را به خاطر آوريد. وقتي در ذهنتان درست لحظه قبل از عصبانيت را مجسم مي کنيد، به خود بگوييد "ايست"، در نظر بگيريد يک تابلوي بزرگ "ايست" در مقابل شما قرار گرفته و کسي نيز با صداي بلند فرياد مي زند، "ايست" يا مي توانيد تصور کنيد کسي دست روي شانه تان مي گذارد و جلوي شما را مي گيرد و يا هر چيز مشابهي که به نوعي لحظه توقف و تأمل را به شما خاطرنشان سازد. سعي کنيد اين تصاوير را چندين بار مرور و آن قدر تکرار کنيد تا کاملاً در ذهن شما جا بيافتد تا هنگام بروز عصبانيت بتوانيد کاملاً بر خشم خود با روش "ايست" غلبه کنيد. افزون بر اين عصبانيت خود را آشکار کنيد، سعي نکنيد استرس، اضطراب و عصبانيت را آنقدر درون خود پنهان کنيد تا تبديل به يک بمب ساعتي محرک شود. "بت مکيام"، روان شناس مي گويد: سعي کنيد با روش هاي گوناگون مانند "ورزش"، استرس و اضطراب را از خود دور سازيد. مثلاً استفاده از کيسه بوکـس در تخليه عصبانيت بسيار مؤثر است، در واقع شما هر بار که به کيسه بوکس ضربه مي زنيـد، عصبـانيـت و اضـطراب خـود را به بيرون هدايت مي کنيد. البته برخي از افراد جهت ايجاد آرامش در خود ورزش هايي مانند يوگا را ترجيح مي دهند، در واقع شما بايد با توجه به روحيات خود تشخيص دهيد که چه روشي براي شما مناسب تر است.
شايد دوست داريد با استفاده از موزيکي تند و با صداي بلند حرکات ورزشي انجام دهيد و يا فرياد بزنيد. همچنين مي توانيد شخصي را که شما را عصباني کرده در نظرتان مجسم سازيد و هر چه مي خواهيد به او بگوييد. به اين ترتيب آرام مي شويد و در نتيجه هنگام برخورد با آن شخص به گونه اي صحيح و با آرامش با او صحبت مي کنيد، البته امکان دارد، هيچ کدام از اين راه ها براي شما مناسب نباشد، در اين صورت توصيه مي شود به پزشک متخصص مراجعه کنيد و از داروهاي آرام بخـش استفـاده کنيـد. گفتني است هنگام عصبانيت، بدن شما فعل و انفعالات شيميايي خاصي انجام مي دهد، مثلاً ميزان "آدرنالين" در خونتان افزايش مي يابد و شمـا را براي پرخاشگري و ستيزه جويي آماده مي کند. در اين هنگام بايد سعي کنيد نفسي عميق بکشيد، هوا را از طريق بيني وارد ريه ها کنيد و سپس آرام از طريق دهان خارج سازيد. سعي کنيد پنج بار اين عمل را تکرار کنيد. براي رسيدن به آرامش مي توانيد از داروهاي گياهي استفاده کنيد. گاهي بوييدن عصاره اين گياهان در بازيابي آرامش بسيار مؤثر خواهد بود. از روش هاي ديگر براي ايجاد آرامش مي توان "پياده روي تند"، "از ته دل فرياد زدن"، "خشم خود را بر روي کاغذ آوردن"، "دويدن"، "ورزش کردن" و يا "دوش گرفتن" را نام برد. در ضمن هنگامي که از موضوعي ناراحت هستيد، صحبت کردن با يک دوست و همدرد – پزشک، مشاور و ... مي تواند بسيار مؤثر باشد.
اگر از کسي عصباني هستيد، حتماً به او بگوييد. مثلاً با او در ميان بگذاريد که وقتي تو فلان رفتار را مي کني من عصباني مي شوم. البته اين نکته بسيار مهم است که بگوييد: "من" عصباني مي شوم، نه اينکه "شما" مرا عصباني مي کني. سپس بررسي نمائيد چرا اين مسئله شما را عصباني مي کند. آيا وقتي از دست همسرتان عصباني مي شويد، واقعاً عامل عصبانيت، همسر شماست يا عصبانيت اصلي شما از محل کارتان است؟ صحبت کردن مي تواند به شناخت علت اصلي عصبانيت شما کمک کند و باعث شود بي جهت عصبانيت هاي خود را به ديگران ارتباط ندهيد.
نکته مهم ديگر هدايت عصبانيت در مسير صحيح جهت نيل به آرامش است. از اين رو، سعي کنيد هنگام عصبانيت از انرژي فراوان خود براي حل مشکل استفاده کنيد. اينگارد روان شناس مشهور مي گويد: تمام احساسات قوي شما از جمله عصبانيت مي تواند به گونه اي صحيح هدايت و مهار شود. او پيشنهاد مي کند براي اين کار مي توانيد يک نمودار بکشيد و آن را به 7 قسمت تقسيم کنيد: "سلامتي"، "شغل"، "پول"، "دوستان"، "خانواده"، "عشق و علايق شخصي". سپس مشخص کنيد هر کدام از اين موارد چه نقشي در زندگي تان دارند و تا چد حد براي شما مهم هستند. در مرحله بعد به تقويت مواردي بپردازيد که مدتهاست آنها را فراموش کرده ايد، مثلاً اگر در زمينه علايق شخصي خود، بي توجه بوده ايد، ميتوانيد بعدازظهرها در کلاسي ثبت نام کنيد که هميشه مورد علاقه تان بوده است. بنابراين به ياد داشته باشيد بايد از انرژي عصبانيت در جهت تغيير مثبت در زندگي تان استفاده کنيد. از اين رو، بايد آسيب هاي ناشي از پرخاشگري را جدي گرفت، رفتار انسان هاي پرخاشگر در محيط اطرافشان تأثيرگذار است. اغلب، اين افراد، با بدبيني و تصورات نااميدانه خود اطرافيان را تحت تأثير قرار مي دهند و خشم دروني خويش را به آنان نيز منتقل مي کنند ومحيط اطراف خود را پرتنش مي نمايند. سوءظن و بدبيني و رفتارهاي خشمگينانه، اغلب فرد پرخاشگر را در جامعه منزوي مي سازد و سبب مي شود در مواردي که به حمايت ديگران نياز دارد، از آن بي بهره بماند و همه اينها از عواقب و نتايج خشم است. ديگر پيامد نامطلوب پرخاشگري، منزوي شدن فرد است.
انزوا ميزان تنش را افزايش مي دهد و سبب آسيب جسمي مي شود، شايد بتوان پذيرفت که آثار و عواقب پرخاشگري نيز همچون بيماري هاي جسماني سبب تغييرات بيولوژيکي در بدن مي شود.
متخصصان بيماري هاي قلبي و محققاني که در مورد اين امراض بررسي و تحقيق مي کنند، درباره عواملي که پيش از اين عامل ناراحتي هاي قلبي شناخته مي شدند مانند مصرف سيگار و يا فشارخون بالا تجديد نظر نموده اند و آنها را تنها عوامل به وجود آورنده بيماري هاي قلبي – عروقي نمي دانند، بلکه به اين نتيجه رسيده اند که ازدياد عوامل اضطراب آور، بيشترين سهم را در ايجاد اين بيماري ها دارند. در واقع، پرخاشگري را نبايد رفتاري معمولي و بي اهميت دانست بلکه با توجه به نقش اساسي اضطراب دائم در تخريب جسم و فکر بايد هر چه بيشتر و سريع تر براي رهايي از زيان هاي آن تلاش نمود. در اين راستا شواهد زيادي موجود است که حمايت اجتماعي، افزايش واکنش هاي جسمي در زمان خشم و افراط در عادت هاي زيانبار، افراد پرخاشگر را بيشتر از سايرين در معرض ابتلا به بيماري هاي قلبي و نيز ساير بيماري ها قرار ميدهد. در ضمن دلايل مستدلي وجود دارد که ثابت مي کند کاهش ميزان پرخاشگري سلامت انسان را تضمين مي کند. افزون بر اين تحقيقات فراواني نيز نشان داده است که افزايش روابط اجتماعي، سلامتي را به ارمغان مي آورد. همچنين بکوشيد موضوع بي اهميت را بزرگ نکنيد، در حقيقت بسياري از مواردي که خشم شما را بر مي انگيزند کم اهميت هستند و نبايد با بزرگ نمايي پديده هاي کم اهميت تنش آفريني نمود. از سوي ديگر بايد توجه داشت سوء تفاهم نسبت به برخي اشخاص باعث بروز بسياري از مشکلات براي افراد عصبي مي شود. از اين رو، با فراگيري شيوه "سخت نگرفتن" مسائل و "استدلال صحيح"، مي توانيد از "شر افکار بدبينانه و منفي"، "احساس خشم" و "رفتارهاي پرخاشگرانه" خود رها شويد. اين مهارت را به عنوان نخستين راهکار، از همين لحظه آغاز کنيد. در نتيجه مي توان باور داشت که با کنترل "بدبيني"، "خشم و پرخاشگري" در خود و جايگزين کردن عادت هاي سالم و خوشايند، افزايش طول عمر توأم با آرامش و سلامتي امکان پذير مي شود. از همين رو، براي آنکه هميشه متوجه رفتار خود باشيد و مهار زندگي را به دست گيريد، نگذاريد خشم، بدبيني و پرخاشگري بر شما چيره گردد و مانع رفتار و کردار سنجيده شما شود. بدون شک اگر چنين بينديشيد و اين راه را انتخاب کنيد، زندگي را با "پرخاشگري" کمتر و لذت و شادي بيشتر سپري خواهيد کرد.
منابع:
- کنترل افکار و احساسات، ماتيو مک کي/مارتا ديويس/پاتريک فانينگ، مترجم منيژه بهزاد، انتشارات عطايي
- 365 تلقين روحي براي هر روز از سال، راکل لرنر، مترجم: عباس چيني و مرسده طباطبايي، انتشارات البرز
- کلمات شفابخش، ماتيوباد/لاري روت اشتاين، مترجم: مهدي قراچه داغي
Borna66
06-22-2009, 05:09 PM
انواع مکانیسمهای دفاعی
انکار (denial)
هنگامیکه یک واقعیت برونی بیش از آن ناگوار است که آدمی بتواند با آن رو در رو شود در آن صورت وی ممکن است وجود آن را انکار کند. پدر و مادر کودکی که دچار بیماری کشندهای شده با وجود اطلاع کامل از نوع بیماری و پیآمدهای ناگزیر آن، ممکن است نپذیرند که وضع وی وخیم است. این پدر و مادر چون نمیتوانند درد و رنج اطلاع از واقعیت را تحمل کنند دستکم برای مدتی به مکانیسم دفاعی انکار متوسل میشوند. شکلهای خفیفی از انکار را در اشخاصی میبینیم که انتقادهای دیگران را نادیده میگیرند، توجهی به آزردگی دیگران ندارند، و یا با تمام شواهدی که حاکی از ولنگاری همسرشان است، بیاعتنا میمانند.
گاه ممکن است انکار یک واقعیت بهتر از رو در رو شدن با آن باشد. هنگام درگیری در یک بحران وخیم، آدمی از راه انکار، فرصت مییابد واقعیتهای دردناک را بهتدریج لمس کند. برای نمونه، اگر کسانی که دچار حملهٔ قلبی یا آسیب نخاعی میشوند وخامت وضع خود آگاهی کاملی داشته باشند، ممکن است به کلی امید از کف بدهند. امید آدمی را بهکار و کوشش میکشاند. مطالعهٔ کسانی که دچار بیماریهای کشنده هستند نشان میدهد که بسیاری از آنان ترس از مرگ یا امکان مردن خود را انکار میکنند. در بیشتر بیماران قلبی حتی مشاهدهٔ مرگ یک هماتاقی که به دنبال حملهٔ قلبی روی داده، ترسی ایجاد نمیکند؛ آنها فکر نمیکنند که ممکن است خودشان هم به همین سرنوشت گرفتار شوند (هاکت ـ Hackett و قاسم Cassem، ۱۹۷۰).
نظامیانی که در جبهه بودهاند یا در دوران اسارت بلاتکلیف بودهاند، میگویند، که به یاری انکار امکان مرگ، توانستهاند دست بهکار و کوشش بزنند. در اینگونه موقعیتها، مکانیسم دفاعی انکار آشکارا به سازگاری فرد کمک میکند. از سوی دیگر انکار، برخی جنبههای منفی هم دارد؛ برای نمونه، آدمی را در جستجوی خدمات پزشکی و درمانی دچار تعلل و تأخیر میکند؛ مثلاً خانمی که غدهای در پستان دارد با انکار سرطانی بودن آن از مراجعه به پزشک سرباز میزند.
واپسرانی (respression)
انکار یک واقعیت، دفاعی است در برابر تهدید برونی؛ اما واپسرانی دفاعی است در برابر تهدید درونی. در واپسرانی، تکانهها یا خاطرههائی که تهدید سختی دربردارند از میدان کار و کوشش یا حوزهٔ هشیار آگاهی آدمی بیرون رانده میشوند. فروید بر این باور بود که واپسرانی بعضی از تکانههای دورهٔ کودکی یک امر همگانی است. وی برای نمونه معتقد بود که همهٔ پسربچهها نسبت به مادرشان کشش جنسی و نسبت به پدرشان احساس رقابت و خصومت دارند (همان عقدهٔ ادیپ) و شخص این تکانهها را واپس میراند تا خود را از نتایج رنجآوری که عمل کردن به آنها در پی دارد، مصون نگه دارد. در سالهای بعد نیز ممکن است آدمی دست به واپسرانی احساسات و خاطرههائی بزند که بهخاطر ناهمسازی با خود پندارهاش اضطراب انگیزند. به همین ترتیب امکان دارد که آدمی احساسات خصمانهٔ خود را نسبت به یک فرد محبوب، یا شکستهای خود را از یاد ببرد.
واپسرانی با فرونشانی (suppression) فرق دارد. فرونشانی فرایند خویشتنداری سنجیدهای است در جهت کنترل تکانهها و خواستهای آدمی (و شاید حفظ آنها برای خود و حاشا کردن آنها نزد دیگران) و یا کنار نهادن موقت خاطرههای دردناک بهمنظور تمرکز یافتن بر امر معینی. آدمی نسبت به افکار فرونشاندهٔ خود هشیار، اما نسبت به تکانهها یا خاطرههای واپسراندهاش ناهشیار است.
برخی از جنبههای واپسرانی را میتوان در بیماران مبتلا به یادزدودگی (amnesia) دید. در یک مورد مردی در خیابان سرگردان بود که نه نام خود را میدانست و نه اینکه از کجا آمده است. تاریخچهٔ زندگانی این مرد را به کمک هیپنوتیسم و شیوههای دیگر بازسازی کردند و غالب خاطرههایش احیاء شد. معلوم شد که روزی پس از جر و بحث با همسرش خود را سیاه مست میکند، که البته کاری بوده برخلاف راه و رسم همیشگیاش، و سپس به شدت از این کار پشیمان میشود. یادزدودگی وی ناشی از این انگیزهٔ بود که میخواست آن تجربهٔ ناراحتکننده را از حافظه خود بزداید. گرچه توانسته بود همهٔ رویدادهائی را که ممکن بود جریان سیاهمست شدن را به خاطرش بیاورد فراموش کند، اما یادزدودگی وی چندان گسترش یافت که او هویت شخصی خودش را نیز به کلی فراموش کرد. هنگامی که حافظهاش احیاء شد، هم رویدادهای پیش از دورهٔ مشروبخواری و هم رویدادهای پس از آن را به یاد آورد، اما نتوانست رویدادهای دورهای را به یاد بیاورد که بیش از هر چیز بهخاطر آن شرمگین بود.
اینگونه شرححالها و نیز ناتوانی آدمیان از به یاد آوردن جزئیات رویدادهای فاجعهآمیز (مانند دهشت ناشی از جنگ، آتشسوزی یا زمینلرزه) تأییدی است برای این نظر فروید که خاطرهها و تکانههای رنجآور بهدست فراموشی سپرده شده یا از میدان هشیاری دور نگه داشته میشوند. از سوئی نیز اثبات وجود واپسرانی در آزمایشگاه دشوار است (هلمز ـ Holmes ،۱۹۷۴).
پژوهشگران نمیتوانند افراد مورد آزمایش را با رویدادهائی روبهرو سازند که اضطراب شدیدی ایجاد میکند. با وجود این، شواهدی نشان میدهد که لغزشهای گذرای حافظه بیشتر در مطالبی که بار هیجانی دارند دیده میشود تا در مطالب خنثی، و به یاد آوردن کلمههای خنثی سادهتر از به یادآوردن کلمههائی است که برای فرد هیجان برانگیز است (لوبورسکی Luborsky و اسپنس Spence، ۱۹۷۸). احتمال دارد که کلمههای هیجانبرانگیز در لحظهٔ بازیافت از حافظه اضطرابهائی را بیدار کنند که راه را براستفاده صحیح از نشانههای بازیافت میبندند.
وقتی واپسرانی کاملاً موفقیتآمیز باشد منجر به فراموشی کامل یعنی ناهشیاری کامل نسبت به انگیزهٔ ناپذیرفتنی و رفتارهای ناشی از آن میشود. اما معمولاً واپسرانیها کاملاً هم موفقیتآمیز نیست و تکانهها راههای غیرمستقیمی پیدا کرده خود را نشان میدهند. فرد به کمک برخی مکانیسمهای دفاعی به تکانههائی که کمی واپس رانده شدهاند ناهشیار باقی میماند.
واکنش وارونه (reaction formation)
مردم، گاه انگیزهٔ معینی را زیادهروی در گرویدن به یک انگیزهٔ متضاد، از خودشان پنهان میکنند. اینگونه واکنشها را واکنشهای وارونه نامیدهاند. برای نمونه، مادری که بهخاطر دوست نداشتن فرزندش احساس گناه میکند ممکن است زیاده از اندازه به او بپردازد و به افراط از او مراقبت کند تا از این راه، هم کودک را نسبت به مهر و محبت خود مطمئن کند و هم به خود اطمینان خاطر بدهد که مادر خوبی است. در یک مورد، مادری که سعی داشت برای دخترش سنگ تمام بگذارد و بهخاطر او از هیچ کاری کوتاهی نمیکرد، سر درنمیآورد که چرا این دختر آن همه حقناشناسی میکند. این مادر با تحمل هزینهٔ گزافی دخترش را به کلاس پرخرج پیانو فرستاد و خودش هر روز در تمرینها به او کمک کرد. گرچه این مادر خود را به نهایت مهربان میشمرد اما بسیار سختگیر بود و در واقع حالت خصمانهای داشت؛ از احساس خصومت خودش آگاه نبود اما هنگامیکه به آن پیبرد، پذیرفت که در دورهٔ کودکی از درسهای پیانو نفرت داشته است؛ در حالت هشیاری نقابی از مهربانی بر چهره داشت، اما بهطور ناهشیار با دخترش ظالمانه رفتار میکرد. دختر نیز که بهطور مبهم از چنین وضعی آگاهی یافته بود، نشانههای بیمارگونی بروز میداد که میبایستی با روشهای روانشناختی درمان شود.
اینکه برخی افراد علیه فعالیتهائی مانند بدرفتاری با حیوانات یا هرزهنگاری(pornoraphy) مبارزه میکنند، شاید خودناشی از واکنش وارونه باشد. یعنی همان کسی که طرفدار سانسور هرزهنگاری است ممکن است خود شیفتهٔ چنین آثاری باشد. در چنین آدمی مبارزه با هرزهنگاری در واقع مبارزهای است با شیفتگی خودش و اثبات ”در پاک و میرا“ بودنش برای دیگران. ممکن است بعضی از مخالفان پرشور ”کالبدشکافی جانوران زنده ـ vivisectionism) چنان هراسی از گرایش خود به بدرفتاری با حیوانات داشته باشند که در برابر هرگونه نشانهٔ بدرفتاری دیگران با حیوانها احساس تندی نشان دهند.
اگر در بعضی مردم واکنش وارونه وجود دارد این بدان معنا نیست که انگیزههای ظاهری هیچگونه اعتباری ندارند. چنین نیست که همهٔ مصلحان را تکانههای پنهان با ناآشکار به عمل وا داشته باشد. باید با بهرهکشی مبارزه کرد، و البته هستند مردمان علاقهمندی که کوششهای خود را صرف چنین هدفی میکنند. غالباً میتوان کسانی را که علیه تکانههای ناپذیرفتنی خود مبارزه میکنند از مصلحان علاقهمند به جامعه بازشناخت، چون گروه اول در مبارزاتشان راه افراط در پیش میگیرند و گهگاه دچار لغزشهائی میشوند که انگیزههای حقیقی آنها را آشکار میکند.
دلیل تراشی (Holmes)
گربهای که چون دستش به گوشت نمیرسد آن را ”بویناک“ بهشمار میآورد. یک مکانیسم دفاعی را به نمایش میگذارد که بهدلیلتراشی مشهور است. این اصطلاح به معنی ”اقدام معقولانه“ نیست بلکه به جریانی اشاره دارد که طی آن، آدمی رفتار و کردار خود را به انگیزههای جامعهپسند یا منطقی منسوب میکند تا چنین بهنظر میآید که واقعاً هم درست و معقول رفتار کرده است. دلیلتراشی به دو منظور صورت میگیرد:
۱. سرخوردگی حاصل از شکست در رسیدن به هدف را کم میکند (”اصلاً نمیخواستمش“).
۲. برای رفتار، انگیزههای پذیرفتنی میتراشد.
هنگامی که بهصورت تکانشی رفتار میکنیم یا رفتارمان برخاسته از انگیزههائی است که برای خودمان هم پذیرفتنی نیستند، دست بهدلیلتراشی میزنیم تا به رفتار خود نمود پسندیدهتری بدهیم.
وقتی مردم بیشتر در پی دلایل ”خوب“ میروند تا دلایل ”واقعی“، از چند گونه بهانه بهره میگیرند. این بهانهها معمولاً موجه بهنظر میآیند، اما چیزی که هست بیانگر همهٔ واقعیت نیستند. از چند نمونهٔ زیر میتوان فهمید که دلیلتراشی تا چه اندازه رواج دارد:
- بهانهٔ خوش آمدن و خوش نیامدن:
”اگر هم دعوتم میکردند، به آن مهمانی نمیرفتم. من از آن جماعت خوشم نمیآید“.
- بهانه کردن دیگران و شرایط:
”تقصیر هماتاقیم بود که بیدارم نکرد“؛ ”راستی راستی سرم شلوغ بود“. البته ممکن است هر دو گفته درست باشند، اما دلیل واقعی این نیست که چرا شخص کاری را که بر عهده داشته، انجام نداده است. کسی که بهراستی بهکاری علاقهمند باشد ساعت زنگداری بالای سرش میگذارد، یا حتماً وقتی برای آن کار پیدا میکند.
- بهانهٔ ضرورت و لزوم:
”این ماشین نو را به این خاطر خریدم که ماشین کهنهام بهزودی خرج زیادی روی دستم میگذاشت“. اگرچه در این نمونهها شخص بهجای گول زدن دیگران خودش را گول میزند، با این حال مردم اغلب بهخاطر حفظ ظاهر، اینگونه بهانهها را آگاهانه بهکار میبرند. آزمایش زیر که در شرایط تلقین هیپنوتیسمی صورت گرفته شواهد متقاعدکنندهتری در تأیید ناخودآگاه بودن دلیلتراشی بهدست میدهد.
در حالت هیپنوتیسم به آزمودنی گفته میشود که وقتی از حالت خلسه بیرون آمد، هیپنوتیسمکننده را زیر نظر میگیرد و وقتی هیپنوتیسمکننده عینکش را برمیدارد، او پنجرهٔ را باز میکند اما به یاد نمیآورد که چنین چیزی به او گفته شده است. وقتی آزمودنی از حالت خسله بیرون آمد احساس کرد کمی خوابآلود است؛ با این حال، کمی بعد به میان افراد حاضر در اتاق رفت و به گفت و شنودهای معمولی پرداخت و در عین حال از گوشهٔ چشم، هیپنوتیسمکننده را زیرنظر گرفت و وقتی هیپنوتیسمکننده تصادفاً عینکش را برداشت آزمودنی در خود تکانهای برای بازکردن پنجره احساس کرد و قدمی بهسوی پنجره برداشت اما تردید کرد و ایستاد. میل به معقول بودن، ناهشیارانه در وی بهکار افتاد و در پی یافتن علتی برای تکانهٔ مزبور گفت ”هوای اتاقی کمی کثیف نیست؟“ و به این ترتیب با یافتن بهانهای، پنجره را باز کرد و راحتتر بهنظر آمد (هیلگارد ـ Hilgard ،۱۹۶۵).
فرافکنی (projection)
در همهٔ ما ویژگیها و صفات ناخوشایندی وجود دارد که آنها را حتی از خودمان هم کتمان میکنیم. بهوسیلهٔ فرافکنی که یک مکانیسم دفاعی ناهشیار است ما این ویژگیهای ناخوشایند را در شکل اغراقآمیزی به دیگران نسبت میدهیم تا به وجود آنها در خودمان اعتراف نکنیم. فرض کنید که این تمایل در شما وجود دارد که نسبت به مردم خردهگیر و نامهربان باشید، اما اگر بپذیرید که چنین گرایشی دارید آن وقت از خودتان بدتان میآید. حال اگر متقاعد شوید که اطرافیان شما آدمهای ظالم یا نامهربانی هستند در این صورت، رفتار خشنی که نسبت به آنان دارید دیگر ناشی از ویژگیهای بد خودتان نیست بلکه تنها کاری که شما میکنید این است که ”حقشان را در کف دستشان میگذارید“. اگر بتوانید خودتان را قانع کنید که در امتحانهای دانشگاهی همه تقلب میکنند در آن صورت گرایش ناپسندیدهٔ شما به میانبر زدن در تحصیل دانشگاهی دیگر آنقدرها هم چیز بدی نخواهد بود. در واقع فرافکنی گونهای از دلیلتراشی است، اما چنان در فرهنگ ما فراگیر و همگانی است که میتوان از آن جداگانه بحث کرد.
آزمایش مشهوری که با اعضاء انجمن برادری در یک دانشگاه صورت گرفته، دفاع فرافکنی را بهخوبی آشکار میکند. از اعضاء انجمن خواسته شد که هم خود و هم اعضاء دیگر انجمن را از نظر ویژگیهای ناخوشایندی مانند خسٌت، یکدندگی و بینظمی رتبهبندی کنند. وضع آن دسته از دانشجویان تماشائی بود که در آنان (برحسب رتبهبندی که از خودشان کرده بودند) خودشان از این امر آگاه نبودند. اینگونه دانشجویان در مقایسه با دانشجویان دیگر، درجات شدیدتری از همان ویژگی را به دیگران نسبت داده بودند. این دادهها مؤید وجود مکانیسم فرافکنی است (سیرز ـ Sears ،۱۹۳۶).
یک پژوهش تازه نشان داده کسانی که تکانههای جنسی خود را انکار یا واپسرانی میکنند، آنها را به دیگران فرافکنی میکنند. اینگونه مردم دیگران را بیش از آنچه از رفتارشان برمیآید ”شهوتران“ میبینند (هالپرن ـ Halpern).
فلسفهبافی (intellectualization)
فلسفهبافی کوششی است برای گسلش عاطفی (detachment) از یک موقعیت تهدیدکننده از راه رو در روئی انتزاعی و فکری با آن. برای مردمی که با مرگ و زندگی آدمیان سروکار دارند چه بسا که این شیوهٔ دفاعی بهصورت یک ضرورت درمیآید پزشک که پیوسته با مردمان دردمند سروکار دارد نمیتواند با همهٔ بیمارانش ارتباط عاطفی داشته باشد، و در واقع اگر بخواهد کارش را درست انجام دهد. چارهای جز گسلش عاطفی ندارد. وقتی شخص شاهد صحنهٔ ناخوشایندی باشد با کمک فلسفهبافی میتواند پریشانی خود را کاهش دهد. باید افزود که اینگونه فلسفهبافی فقط هنگامی مسئله میشود که به شکلی فراگیرنده، بهصورت نوعی سبک زندگی درآید و راه را بر همهٔ تجربههای عاطفی شخص ببندد.
جابهجا سازی (displacement)
آخرین مکانیسم دفاعی که اینک از نظر میگذرانیم مکانیسمی است که همراه با ایفاء نقش خود (یعنی کاهش اضطراب)، تا حدودی هم انگیزهٔ ناپذیرفتنی را ارضاء میکند. انگیزهای که از راه معینی ارضاء نمیگردد به کمک مکانیسم جابهجا سازی به مجرای تازهای رانده میشود. در بحثهای پیش دیدیم خشمی که نمیتواند نسبت به خاستگاه ناکامی ابراز شود بهسوی یک هدف سهلالوصول یا کم خطر هدایت میشود. این نمونهای از جابهجا سازی است.
فروید جابهجا سازی را رضایتبخشترین شیوه برای ادارهٔ تکانههای جنسی و پرخاشگرانه میدانست. سائقههای نخستین را نمیتوان دگرگون ساخت اما میتوان هدفی را که سائق بهسوی آن سمتگیری کرده تغییر داد. تکانههای جنسی معطوف به محارم را نمیتوان ارضاء کرد، اما میتوان آنها را با هدف عشقی مناسبتری جابهجا نمود. تکانههای شهوی را که نتوان مستقیماً ابراز داشت میتوان در قالب فعالیتهای آفرینشی مانند هنر، شعر و موسیقی بهصورتی غیرمستقیم ابراز کرد. با شرکت در ورزشهائی که مستلزم تماس جسمانی است، و میتوان تکانههای خصمانه را در قالبهای جامعهپذیر ریخت.
جابهجا سازی، تکانههای ناکام شده را احتمالاً از بین نمیبرد، اما فعالیتهای جانشین در مواردی که یک سائق اساسی ناکام میماند، مسلماً در کاهش تنش مؤثر هستند. برای نمونه، تنش حاصل از نیازهای ناکامشدهٔ جنسی را رفتارهای مادرانه، دریافت محبتهای مادرانه، رفاقتها و دوستیها کاهش میدهد.
Borna66
06-22-2009, 05:09 PM
ساعت شماطه دار استرس ميآورد
شما براي اين که صبحها از خواب بيدار شويد، از چه روشي استفاده مي کنيد:
کسي بيدارتان مي کند؟
خود به خود بيدار مي شويد؟
يا يک ساعت شماطه دار را کوک مي کنيد؟
اگر روش آخري را انتخاب کردهايد، به نتايج بررسيهاي محققان ايتاليايي توجه کنيد که گفته اند استفاده از اين ساعتها، مخصوصاً انواع قديمي آنها براي بيدار شدن از خواب ، براي سلامت انسان ضرر دارد.
گروه علمي روزنامه ي ايتاليايي لاستمپا گزارش داده است، اين دانشمندان با بررسي 100 داوطلب 25 تا 60 ساله نتيجه گرفته اند كه فشار خون و تپش قلب در افرادي كه به زور و با استفاده از ساعت شماطه دار بيدار مي شوند به مراتب بالاتر از آنهايي است كه به طور طبيعي از خواب بيدار مي شوند.
بررسيهاي آنها نشان مي دهد اين افراد در معرض خطر بيماريهاي قلبي و فشار خون هستند و حتي ممکن است سكته کنند.
همچنين سطح استرس اين افراد در درازمدت بالا مي رود.
لحظه اي كه زنگ ساعت شماطه دار به صدا در مي آيد، نوعي شوك به بدن وارد مي شود. به همين دليل مقدار زيادي هورمون آدرنالين در بدن ترشح مي شود و ما از خواب مي پريم.
بدني كه دراز كشيده و فشار خون آن كمتر از حالت عادي است، آمادگي تحرك شديد و ناگهاني را ندارد.
عوارض اين طور از خواب پريدن ممکن است تا دو ساعت بعد از بيدار شدن نيز ادامه داشته باشد. بنابراين کارشناسان مي گويند بهتر است، از ساعت طبيعي مغزمان استفاده كنيم.
براي اينکه خودمان بدون نياز به ساعت از خواب بيدار شويم، بايد هر شب:
1- دو ساعت قبل از خواب، شام سبكي بخوريم؛
2- سر ساعت معيني بخوابيم؛
3- براي چند روز اول، ساعت را روي يك زمان معين تنظيم كنيم؛
4- به مقدار کافي و لازم بخوابيم، يعني حداقل 7 تا 8 ساعت براي خواب وقت داشته باشيم.
با رعايت نکات بالا بعد از يك هفته، بدن عادت مي كند تا سر ساعت معين از خواب بيدار شود.
شما فکر می کردید که ساعت هم استرس بیاره؟
Borna66
06-22-2009, 05:09 PM
بانمازصبح ازافسردگی پیشگیری کنیم
افسردگى (depression) حالتى احساسى است كه مشخصهاش اندوه، بىاحساسى (apathy) ،بدبينى (pessimism) و احساس تنهايى است. اين بيمارى كه امروزه از شيوع بالايى در ميان مراجعه كنندگان به كلينيكهاى روانپزشكى برخوردار است، داراى تظاهرات متنوع و زيادى بوده كه از مهمترين آنها مىتوان به اختلالات خواب اشاره نمود. تحقيقات نشان مىدهد 75 درصد از بيماران افسرده مشكلى در خواب (چه به صورت بى خوابى و چه پرخوابى) دارند و همچنين علايم اين بيماران در هنگام صبح تشديد مىشود. نكته جالب و قابل توجه و مورد بحث ما اين است كه در اين بيماران چگالى (rem حركت سريع چشم) در نيمه اول خواب و همچنين كل زمان rem افزايش يافته و فاصله ميان به خواب رفتن تا شروع اولين دوره rem يعنى ( latency - rem) كم شده و مرحله 4 خواب نيز كاهش مىيابد. (1)پس به عبارت سادهتر مىتوان گفت، افراد افسرده زمان بيشترى را در مرحله خواب rem به سر مىبرند. يعنى به ميزان بيشترى نسبت به سايرين خواب مىبينند.
يك روش درمانى جديد براى بيماران افسرده، بيدار نگه داشتن آنها براى كاهش ميزان rem است، كه بهترين شكل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح كه مورد تاكيد قرآن و همچنين بسيارى از روايات بوده، سبب كاهش قابل توجه ميزان خواب rem در اشخاص مىشود. زيرا شخص نمازگزار كه خود را ملزم به اقامه نماز صبح مىداند و بايد صبحگاه بيدار شود، پس در حقيقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از rem را مىگيرد.از اين جهت بيدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهايى مىتواند يك عامل مهم بدون عارضه در پيشگيرى از افسردگى مطرح باشد كه بر تمام روشهاى درمانى دارويى و غير دارويى ارجح است، چرا كه پيشگيرى بر درمان مقدم است .حال ببينيم، اين موضوع چه ارتباطى با نماز صبح دارد، يعنى نماز صبح چه اثر درمانى مىتواند در اين بيماران داشته باشد؟ به طور متوسط 20 - 15 دقيقه طول مىكشد تا يك فرد معمولى به خواب رود. پس در عرض 45 دقيقه وارد مراحل 3 و 4 خواب شده كه اين مراحل عميقترين مراحل خواباند. يعنى بيشترين تحريك براى بيدار كردن فرد در اين مراحل لازم است. حدود 45 دقيقه پس از مرحله 4 است كه نخستين دوره حركات سريع چشم (rem) فرا مىرسد. هر چه از شب مىگذرد، دورههاى rem طولانىتر و مراحل 3 و 4 كوتاهتر مىشود. بنابراين در اواخر شب، خواب شخص سبكتر شده و رؤياى بيشترى مىبيند (يعنى خواب rem اش بيشتر مىشود). پس قسمت اعظم خواب rem در ساعات نزديك صبح به وقوع مىپيوندد. و از طرفى ديديم كه يكى از مشكلات مهم بيماران افسرده، افزايش يافتن طول خواب rem و خواب ديدن زياد است. از اين جهت يك مبناى مهم در توليد داروهاى ضد افسردگى ايجاد داروهايى است كه كاهش دهنده مرحله rem خواب باشند (از جمله داروهاى ضد افسردگى سه حلقهاى.(
لازم به ذكر است آثار روحى و روانى ايمان به خدا و اقامه نماز بسيار زياد است و نكات علمى بسيار شگرفى در اسرار سحر كه مورد تاكيد فراوان اسلام نيز بوده، نهفته است كه انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مىكند.علاوه بر اين يك روش درمانى جديد براى بيماران افسرده، بيدار نگه داشتن آنها براى كاهش ميزان rem است، كه بهترين شكل آن نماز صبح است. (2) زمان نماز صبح كه مورد تاكيد قرآن و همچنين بسيارى از روايات بوده، سبب كاهش قابل توجه ميزان خواب rem در اشخاص مىشود. زيرا شخص نمازگزار كه خود را ملزم به اقامه نماز صبح مىداند و بايد صبحگاه بيدار شود، پس در حقيقت جلوى ورود به مرحله قابل توجهى از rem را مىگيرد. از اين جهت بيدارى صبحگاهى براى نماز خود به تنهايى مىتواند يك عامل مهم بدون عارضه در پيشگيرى از افسردگى مطرح باشد كه بر تمام روشهاى درمانى دارويى و غير دارويى ارجح است، چرا كه پيشگيرى بر درمان مقدم است . لازم به ذكر است آثار روحى و روانى ايمان به خدا و اقامه نماز بسيار زياد است و نكات علمى بسيار شگرفى در اسرار سحر كه مورد تاكيد فراوان اسلام نيز بوده، نهفته است كه انسان با دانستن آنها از تمام وجود زمزمه مىكند؛" اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق اليل و قرءان الفجر ان قرءان الفجر كان مشهودا" (3) ؛ نماز را از زوال آفتاب تا نهايت تاريكى شب برپا دار و (نيز) نماز صبح را، زيرا نماز صبح همواره (مقرون با) حضور (فرشتگان) است .
پايگاه استاد حسين انصاريان
منبع: مطالعات شيعه شناسي
Borna66
06-22-2009, 05:10 PM
استرسهاي ديجيتالي و ...
: كاركردن با رايانه گاهي اوقات ميتواند استرسزا باشد؛ هر چقدر شما با علل استرسهاي ديجيتالي، بيشتر آشنا باشيد، بهتر خواهيد توانست خود را با آن سازگار كنيد .
آنچه ميخوانيد، ترجمهِ مقالهاي از دكتر مورتون اورمان است، كه در آن به ده علت از علل رايج استرس رايانهاي اشارهشده است: در اين نوشتار، ده علت رايج استرسهاي ديجيتالي را آوردهايم. البته اين ده تا، كليهِ علل استرس رايانهاي نيستند؛ اما مهمترين آنها هستند كه اغلب مردم آنها را تجربه كردهاند .
1. مشكلات ناگهاني
از همهِ مشكلاتي كه براي كاربران استرسزا هستند ميتوان پيشگيري كرد، اما چگونه؟! هميشه ممكن است برق قطع شود، اما تجهيزات و نرمافزارهايي هم وجود دارند كه از پاكشدن اطلاعات روي رايانهِ شما جلوگيري ميكنند .
سرقت اطلاعات، آسيب ديدن رايانه به وسيله كودكان و... همه و همه اجتنابناپذيرند اما شما ميتوانيد با پشتيبان گرفتنهاي مرتب
(Back up) و حفظ اين فايلها در جايي به جزء هاردديسك با اين مشكلات مقابله كنيد .
2. استفاده از تجهيزات ارزان
بعضي اوقات ما با خريد تجهيزات كم كيفيت و ارزان قيمت، خود مشكلاتي به وجود ميآوريم. يك مودم يا كارت گرافيك ارزان ممكن است مقدار بيشتري در پول شما صرفهجويي كند، اما شما با تهيهِ آنها ريسك مشكلدارشدن رايانهِ خود، يا نقص پيداكردن آن را بالا ميبريد .
اگر شما سي پي يوي رايانهِ خود را ارتقاء ندهيد، مقداري پول صرفهجويي كردهايد ولي به طور قطع هنگام كار با نرمافزارهاي جديدي كه نياز به پردازندهِ سريعتري دارند، با ناتواني و سرخوردگي روبهرو خواهيد شد؛ چطور است به جاي اينكه از يك متخصص كمك بخواهيد خودتان سيستم را مونتاژ كنيد تا مقداري صرفهجويي كنيد و بعد هم با مشكلات آن دست و پنجه نرم كنيد .
3. ناكامي در كمكگرفتن
بسياري از كاربران مبتدي رايانه و ( همچنين برخي از حرفهايها) تمايلي به كمكگرفتن از ديگران ندارند و اين خود باعث به وجود آمدن يك استرس بيهوده ميشود (استرسي كه ميتوان از آن جلوگيري كرد). وقتي شما تازه شروع به يادگيري رايانه كردهايد، حتماً با يكي دو نفر از كاربران با تجربه ارتباط داريد يا از سيديهاي آموزشي استفاده ميكنيد. البته منابع آنلاين را فراموش نكنيد. علاوه بر اين برخي شركتها هم كمكهاي فني خود را به صورت تلفني ارائه ميدهند .
4. بازنگري فردي
وقتي تنها از دست رايانهِ خود عصباني ميشويد بهترين راه مقابله با استرس حاصل از آن، اين است كه يك بازنگري فردي داشته باشيد و به جاي مقصر دانستن تجهيزات يا شركتهاي توليدكنندهِ آن و يا حتي سرزنشكردن زندگي و شانس خود بهتر است فكر كنيد كه آيا به اندازهِ كافي آيندهنگر بودهايد و تجهيزات حفاظتي لازم را روي رايانهِ خود نصب كردهايد؟ شايد شما نتوانستهايد برنامهِ نرمافزاري جديدي را كه خريدهايد درست روي رايانهِ خود نصب كنيد؟ شايد دستورالعمل آن را درست نخواندهايد و يا اينكه از آموزشهاي آنلاين استفاده نكردهايد؟ بهتر است با هرگونه استرس رايانهاي كه روبهرو ميشويد علتهاي پنهاني را جستوجو كنيد كه در پشت پردهِ مشكلات قرار دارند .
5. تلاش براي ميانبر زدن
علاوه بر ميانبرهاي مالي، بسياري از كاربران با ناديدهگرفتن مراحل مهم يك نرمافزار يا سختافزار، خود را دچار مشكل و دردسر ميكنند، بسياري از كاربران سعي دارند بدون خواندن دستورالعمل، از يك امكان رايانهاي استفاده بكنند، متأسفانه اين مشكلي است كه شيوهِ جديد (پلاگ اندپلي plug and play ( به وجود آورده است .
بعضي افراد سعي ميكنند از نرمافزارهاي قدرتمندي مثل پردازشگرهاي متني، صفحههاي گسترده ... و برنامههايي مثل آنها استفاده كنند ولي آنها زمان كافي را براي آموزش اين نرمافزارها نميگذارند و اين موضوع باعث ميشود در طولانيمدت، هزينه و زمان بيشتري را هدر دهند. اگرچه اين برنامهها معمولاً به آساني قابل يادگيري هستند ولي نياز به آموزش كافي و مناسب دارند .
6. انتظارات غيرواقعگرايانه
بسياري از استرسهايي كه در زندگي براي ما به وجود ميآيد نتيجهِ انتظارات غيرواقعي ماست. دقت كنيد اكثر سرخوردگيهاي ناشي از كار با رايانه نتيجهِ اين است كه ما انتظار داريم، هميشه با رايانه درست كار بكنيم . گرچه اين هدف بسيار ستودني است اما به شدت خيالپردازانه است. ناپديدشدن فايلي كه ما روي آن كار ميكنيم، شلوغبودن خطوط اينترنتي و... همه و همه از امور اجتنابناپذيراند. شيوهِ نصب برنامهِ پلاگ اندپلي موجبشده كه ما فكر كنيم با كليككردن روي دگمهnext ميتوان برنامهاي را نصب كرد، در حالي كه بسياري از نرمافزارها علاوه بر اين نيازمند نصب فايلc r 4c k هم هستند و بدون خواندن دستورالعمل قادر به نصب آنها نيستيم .
ديگر عرصهاي، كه در آن نقش انتظار در رايانه زياد به چشم ميخورد، چگونگي پاسخدادن ما به رفتار ديگران است .
در دنياي رايانه فرصتهاي بيشماري پيش ميآيد كه باعث ميشود شما عصباني شويد، مثل اين موضوع كه بسياري از افراد به نامههاي الكترونيكي شما پاسخ نميدهند و همواره شما را منتظر ميگذارند، يا دائماً از كساني كه تمايل نداريد نامههاي ناخواسته (اسپم) دريافت ميكنيد و يا اينكه بسياري از فروشندگان، تعميركنندگان، منشيها و بسياري ديگر به وعدههاي خود عمل نميكنند و همهِ اينها از عوامل استرسزاي كار با رايانه است .
ولي اگر كمي دقيق شويد، متوجه ميشويد كه اين منبع شايع استرس، فقط به دنياي رايانه محدود نميشود بلكه اين انتظارات غيرواقعگرايانه در همه جاي زندگي ما وجود دارد .
7. بيجهت عصبانيشدن از خود
يكي ديگر از كارهايي كه ما هميشه انجام ميدهيم، سرزنش خود هنگام يك عمل اشتباه يا عمل احمقانه است .
اشتباهات در جهان رايانه بسيار شايع هستند. وارد كردن يك حرف، عدد يا نماد اشتباه، كل عمليات ما را دچار مشكل خواهد كرد. حذف اشتباهي يك فايل يا اشتباهكردن هنگام نصب يا اجراي يك نرمافزار و سختافزار پيچيده، موضوعي است كه معمولاً براي همهِ ما پيش ميآيد و شما نبايد خود را به خاطر آن سرزنش كنيد .
8. ناسازگاري با ديگران
بسياري از استرسهاي ما در محيط اينترنت، نتيجهِ مشكلات شخصي ما با ديگران است. به نظر ميرسد كه در دنياي رايانه، ما به تنهايي و دور از ديگران مشغول كار هستيم ولي اين توهمي بيش نيست. ما هم در خانه و هم در محل كار با مشكلات و مناقشات خاص دنياي رايانهاي مواجه هستيم .
اين مشكلات از كشمكش بر سر مقدار زمان استفاده از رايانه تا استفاده از منابع مشترك آن مثل پرينتر، جستوجوگرهاي شبكه و ... مختلف هستند .
ما هم در خانه و هم در محل كار با فروشندگان، خريداران،... و بسياري از افراد به صورت شخصي يا آن لاين در تعامل هستيم. برخي از اين تعاملات استرسزا هستند. از آنجا كه رايانهها تعاملات اجتماعي ما را توسعه ميدهند، ميتوانند يكي از عوامل تشديد استرس در زندگي ما هم باشند .
9. ناكامي در انجام وظايف
اين هم يكي ديگر از عوامل استرسزاي كار با رايانه است و تا حدودي شبيه به علت پنجم (ميانبر زدن) و نتيجهِ تلاش ما براي صرفهجويي در وقت است. كار كردن بيش از حد با رايانه باعث ميشود كه فرد وظايف مهمتر خود را فراموش كند .
مثلاً غذا را بسوزاند يا لباسهايش نشسته باقي بماند و... و آخر سر هم با اعصابي خرد، روز خود را به پايان برساند .
10. به خطر انداختن صداقت خود و ديگران
از آنجا كه هيچ كس شاهد كار كاربران با رايانه نيست، آنها احساس امنيت ميكنند و هر كاري كه ميخواهند انجام ميدهند؛ از شكستن قفل نرمافزارها گرفته تا هك كردن سايتها و... ؛ در واقع تخلفات كوچك آنها كم كم بزرگشده، تبديل به علل مخفي و ناگواريهاي اتفاقي ميشود .
ما بايد سعي كنيم خودمان و ديگران را از انجام اين رفتارهاي خلاف باز داريم، درست است كه كسي مراقب ما نيست ولي خودمان كه آگاهيم و اين براي دوري از خلاف، كافي است .
Borna66
06-22-2009, 05:29 PM
ذهن زيبا داشته باشيد
آمد به سرم از آنچه ميترسيدم،
بد به دلت راه نده،
سعي کن به چيزهاي خوب فکر کني،
مرغ آمين در راه است،
اينقدر گفتي تا بالاخره سرت آمد؛
اينها جملات و عبارتهايي است که حاكي از اعتقاد ما به قدرت و تاثير افکار و جملات مثبت و منفي در زندگي است.
خيليها اعتقاد دارند قدرت تفکر بيشتر از آن چيزي است که ما تصور ميکنيم و هر چه در زندگي براي ما پيش ميآيد، نتيجه ي افکار و ذهنيات ما در گذشته است.
شما چقدر به اين موضوع اعتقاد داريد؟
فکرکردن درباره ي افکار در زندگي پرسرعت اين دوره و زمانه کار آساني نيست. اما شما بايد از هر فرصتي براي اين کار استفاده کنيد. اگر ميخواهيد در زندگي موفق شويد و به خواستههايتان برسيد، بايد اين کار را ياد بگيريد. شما بايد هر روز، زماني را براي فکركردن درباره ي برداشتها و تفکرات شخصيتان از افراد و اتفاقات روزمره درنظر بگيريد.
بعد از مدتي از نتيجه ي اين کار بر احساسات و پيامدهاي مثبت آن در زندگيتان شگفتزده خواهيد شد. لازم نيست کار خاصي انجام دهيد؛ فقط کافي است وقت مشخصي را براي اين کار در نظر بگيريد و به اتفاقات روزمره و افرادي که در طي روز با آنها برخورد داشتهايد، دقت کنيد. معمولا فكر ميكنيد قضاوت و احساستان عادي و عادلانه است اما با كمي دقت بيشتر، ميفهميد اينطور نيست و افکارتان منفي و مخرب است يا حداقل طوري است که به سمت افكار منفي و نتايج ناخوشايند گرايش دارد.
خواستن و تصميمگرفتن براي غلبه بر يک بيماري، کاهش وزن، رقابت با همکاران ديگر، بهخاطر گرفتن ترفيع يا نگراني براي حفظ زندگي خانوادگي و رفع تضادها و مشاجرات، هيچکدام افکار مثبتي نيستند و نتايج مثبتي هم در پي نخواهند داشت. در مقابل، فکرکردن به سلامت کامل ، کارمند وظيفهشناسبودن که لايق و شايسته ي ترفيع است و انجامدادن کارهايي براي داشتن خانوادهاي شاد و سالم افکاري مثبت هستند. فکرکردن با اين سبک و تمايز قائلشدن بين افکار مثبت و منفي، کار آساني نيست و نياز به دقت، توجه و نگاهي ظريف و نکتهسنج دارد. روزي يک يا 2بار براي اين کار زمان بگذاريد و افکار خود را با دقت مورد تجزيه و تحليل قرار دهيد تا مطمئن شويد در مسير درست قرار داريد.
منفيها به نفع مثبتها
براي درک بهتر مثبتها بايد منفيها را تجربه کرد. فرازو نشيبهاي زندگي هم مثبتاند و هم منفي يا حداقل مانند يک شمشير دولبهاند. ما ميتوانيم تجربههاي خوب و مثبتمان را با تجربههاي تلخ و منفي مقايسه کنيم. ما خيلي راحت و آسان موقعيتهاي متضاد را با هم مقايسه ميکنيم و در برابر هم قرار ميدهيم؛ مثل موقعيتهاي متضادي چون ثروت و فقر، زشتي و زيبايي و دروغ و حقيقت. کمترکردن تمايل به تفکيک موقعيتها به 2 گروه منفي و مثبت راه مناسبي براي رهايي از افسردگي نيست.
چند روز ابري و باراني باعث ميشود شما قدر روزهاي آفتابي را بدانيد. افراد موفق و مثبتي که در اطراف خود ميبينيد - قبل از اينکه موفق شوند و بتوانند کنترل افکارشان را در دست بگيرند و از نتايج مثبت آن بهره ببرند – بر افکار منفي زيادي غلبه کردهاند. آنها براي کسب موفقيتهايشان سالها تلاش کردهاند. اين کار سخت و دشوار، يک فرايند تدريجي است؛ بنابراين صبور باشيد و لحظات گذر از شکست و ناکامي تا رسيدن به موفقيت را با صبر، دقت و حساسيت بيشتري پشتسر بگذاريد.
اگر درحالحاضر، يک فرد شکستخورده با افکار منفي هستيد، نااميد نشويد؛ فراموش نکنيد كه با افکار مثبت، ميتوانيد خودتان را از اين موقعيت بيرون بکشيد. ممكن است همهچيز لزوما آنطور که شما فکر ميکنيد، نباشد. بنابراين بهتر است براي درک حقيقت، درباره ي موضوعات ساده و پيشپاافتادهاي که فکر ميکنيد درست است، دوباره فکر کنيد. يکي از مواردي كه بهتر است دربارهاش فکر کنيد، نتايج کارهايي است که بر اثر تفکرات و ذهنيتهاي گذشته ي خود انجام دادهايد؛اگر از اين نتايج راضي نيستيد و ميخواهيد آنها را تغيير دهيد، ابتدا افکاري که آنها را بهوجودآورده، شناسايي كرده و با افکار مثبت جايگزين کنيد.
شما به چيزهايي که ميخواهيد نميرسيد؛ مگر آنكه چيزهايي را که دوست داريد، واقعا و از صميم قلب بخواهيد. درست است که پذيرش اين موضوع کسلکننده است ، اما خود را دست کم نگرفتن و کفران نعمتنکردن، درسي است که بايد ياد بگيريد.
اين موضوع راه بسيار خوبي براي تشکر و قدرداني از نعمتهايي است که داريد؛ حتي اگر خانه، شغل و پول نداريد، به خاطر داشتن دوستان خوب و سلامت خود شکرگزار باشيد. ممکن است در زندگيتان چيزهايي را نداشته باشيد اما شکرگزاربودن و قدرداني از داشتههاست که موجب ميشود چيزهاي بهتر و بيشتري به دست بياوريد.
فراموش نکنيد كه ما معمولا بهتر از آنكه تصور کنيم، کار ميکنيم و براي رشد و پيشرفت و رسيدن به کمال تلاش ميکنيم؛ اين شامل تلاش براي رسيدن به قدرت تفکر مثبت و بهرهبردن از آثار مثبت آن هم ميشود. تنها زماني که ممکن است لازم باشد خودتان را سرزنش کنيد، زمانهاي غفلت و تنبلي و فراموشکردن تلاش و طولانيشدن استراحت و نااميدي است. تلاش کنيد به پيش برويد، پيشرفت کنيد و موفق شويد.
منبع : همشهري – با تغيير و تلخيص
Borna66
06-22-2009, 05:29 PM
امید درمان هر دردی است
اگر به مفهوم واقعی این تعاریف به صورت عمقی و نه سطح آن پی ببریم، طبعا بخش عمده ای از فهم و چگونه زیستن را خواهیم آموخت. همانطوری که در قرآن به درد و رنج اشاره گردیده است: ما در رنج خلق شده ایم و نه برای رنج.
اگر چنین تصور شود که از ثانیه ها درد می تراود، بی شک از نبض امید درمان می شکفد. پس امید درمان هر دردی است. زندگی تعاریف متفاوت و متنوعی را بر خود دیده است و یکی از این تعاریف فراز و فرود یا پستی و بلندی آن است. ما اگر به مفهوم واقعی این تعاریف به صورت عمقی و نه سطح آن پی ببریم، طبعا بخش عمده ای از فهم و چگونه زیستن را خواهیم آموخت. همانطوری که در قرآن به درد و رنج اشاره گردیده است: ما در رنج خلق شده ایم و نه برای رنج. «لقد خلقنا الا نسان فی کبد» و بالا خره ان مع العسر یسرا «البته با هر دشواری آسانی قرین است.» با این تفاصیل امید همیشه به همراه انسان بوده و در شرایط سخت و نفس گیر زندگی به کمک انسان در جهت رفع مشکلا ت و مصائب زندگی برآمده است. آنچه که به ذهن می رسد، مقوله امید به انحای اکتسابی در فطرت انسان نیست، بلکه صورتی ذاتی را در نهاد انسان ایفا می کند.
البته اکتسابی بدین معنا که ما امید را از کسی اقتباس نمی کنیم، نیست که به صورت مستقیم و از جانب یزدان پاک دریافت می شود. انسان ناامید از نگاه این قلم بسان جسمی است که بدون روح است و به بیانی انسان ناامید انسانی است که تعریف معقول و منطقی ای از زندگی را درنیافته است و به تبع از مولفه های ناامیدی و فرهنگ آشفتگی و سردرگمی در حرکت و فعالیت عقیم است. براساس آیه شریفه قرآن می توان بهتر و مفیدتر زندگی را تعریف نمود، چه اینکه قرآن ابتدا دشواری را لحاظ می کند و به دنبال آن آسانی را نوید می دهد. بنابراین عقلا یی است که زندگی به عنوان یک مبارز در جهت مبارزه، میدان تازی می کند و قطعا این مبارزه دشواری ومصائب خاص خود را دارد، پس ما نمی توانیم نسبت به رفتارها و منویات زندگی یک نوع آسان بینی و آسان گیری را مطرح نمائیم. اگرچه اغلب مردم از نگاه آسانی به دنبال نیل به اهداف متعالی زندگی هستند و همین امر نیز دشواری های زیاد را برای آنان در جاده زندگی به وجود آورده است، اما راه درست و منطقی این است که ما از نگاه دشواری به زندگی نگاه داشته باشیم و سعی ما بر این باشد که از این زاویه به دنبال نیل به آن اهداف متعالی اهتمام نمائیم. در مجموعه های «طلوعی در بستر غروب»، «آینه مرداب» و «غم اشک» تالیف نگارنده این مقوله به ترتیب گفتمان امید به تصویر کشیده شده است:
- در دریای زندگی / رها نکنید/ لنگر امید را/ طوفانی مشحون از ناامیدی / در راه است.
- زندگی مانند یک جاده / پرمخاطره است / هر کس کندتر براند / تندتر می رسد.
- دو رقابت در عرصه زندگی یافتم / یکی ایل ناامیدی بود / که مدام در تعقیبم بود / و دیگر من بودم / که مدام / در پی امید می گشتم.
- امید فانوسی نسوز دارد / و ناامیدی می سازد / تاریکی.
با عنایت و توجه به قطعه های ادبی که ذکرشان رفت، مهمترین و اساسی ترین مساله در حوزه امید نگرشی منطقی توامان با وسعت نگاهی به صورت تعمقی است و اگر خواننده غیر از این، توجهی داشته باشد، این توجه و نگاه سطحی و ابتدایی بوده و قطعا نتیجه کافی و وافی را به همراه نخواهد داشت. به هر روی زندگی کردن و شناخت معیارهای اصولی آن در جهت حرکت و نتیجه گرفتن از اصول اساسی و حیاتی به شمار می رود و هرکسی باید از این زوایا به زندگی نگاه داشته باشد والبته پایه و پشتوانه رشد و تعالی این معیارها نیز، فرهنگ امید است. برای روشن شدن موضوع مسیر عمر را در جاده زندگی هر فرد مصداق بارز و مجاب به این موضوع می تواند باشد. به عنوان مثال هر انسانی به اندازه سن خود که در جاده زندگی طی کرده است، به همان اندازه تجربیاتی را نیز کسب کرده که این تجربیات بیانگر حضور فعال امید در زندگی است. مثلا انسان در گیر و دار مسائل اجتماعی که قابل حل و حلا جی نیستند، در خیلی از مواقع با اینکه تلا ش و کوشش فراوان نیز به خرج می دهد، اما نتیجه آن حاصل نمی آید و در این شرایط است که باید با فاکتور مهم و سرنوشت سازی «به نام تشخیص» وارد عمل شد و براساس آن دو مقوله امید و ناامیدی را برای این شرایط سخت اجتماعی و از جمله بیماری ها در نظر گرفت و بالطبع آنان که از مقوله امید استفاده می برند، همیشه بر این شرایط سخت استیلا یافته اند.
نتیجه اینکه تحت هر شرایطی امید بهترین درمان برای هر دردی است و وظیفه هر انسانی است که این نعمت بی بدیل و گرانبها و گرانسنگ رااز خود دور و رها نکند که با نزدیک شدن و عجین شدن با آن است که پله های ترقی پیشرفت یکی پس از دیگری حاصل می آید.
نویسنده : عابدین پاپی
روزنامه مردم سالاری
Borna66
06-22-2009, 05:30 PM
برنامه ریزی اثربخش
طراحی و حفظ برنامه های موثر و کارآمد کار چندان دشواری نیست؛ این به آن معنا نیست که اینکار اهمیت یا ارزشی ندارد. اتفاقاً توانایی این کار با ویژگی های مختلف در ارتباط است که در روند کارتان کمک بسیار خوبی برایتان خواهد بود: مثلاً مسئولیت پذیری و قابل اطمینان بودن.
برای ایجاد چنین توانایی در خود، فایده ابزارهایی مثل pda غیر قابل انکار است اما این ابزارها نمی توانند به خودی خود روز کاری شما را اداره کنند. برای اینکه برنامه های کاری پرمشغله تان را که روی کاغذ یادداشت شده اند منظم کنید، نکات زیر می تواند کمک کننده باشد.
اهدافتان را آماده و مشخص کنید
به دقت اهدافتان را برای پیشامدهایی مثل جلسات کاری که در پیش رو دارید، در نظر بگیرید. به دقت کارهایی که می خواهید انجام دهید و سوالاتی را که احتمالاً میخواهی بپرسید را یادداشت کنید. اینکار باعث می شود برای تک تک کارها و اتفاقات موجود در برنامه تان به اندازه کافی وقت بگذارید.
همیشه وقت شناس باشید
سروقت بودن باید یکی از اولویت های زندگی شما باشد. این خصوصیت از جمله ویژگی هایی است که شخیت کاری شما را خیلی خوب جلوه خواهد داد. این به آن معنا نیست که وقتی شما دقیقاً سر وقت می رسید توقع داشته باشید دیگران هم همین کار را بکنند؛ این فقط نشان دهنده قابل اطمینان بودن شماست. این خصوصیت نشان می دهد که شما می توانید یک برنامه پرمشغله را خوب مدیریت کنید، برای وقت و توجه دیگران ارزش قائل هستید.
واقعگرا باشید
زمان مهمترین عامل است، از اینرو ارزیابی غیرواقعی فقط یک جلسه کاری بقیه برنامه تان را هم برهم زده و درنتیجه همه روزتان خراب خواهد شد. بعلاوه، بااینکه خوب است بعضی از جلسات و قرار ملاقات های ناخوشایند را زود ترک کنید، اما نمی توانید برنامه تان را اینطور طراحی کنید. به عبارت دیگر باید یاد بگیرید که واقعگرایانه برنامه ریزی کنید نه ایدآلگرایانه. زمان خود را برآورد کنید سپس 10 تا 20 درصد برای راهی که باید بروید، برهم خوردن جلسات و از این قبیل به آن اضافه کنید.
ایمیل تاییدیه بفرستید
برنامه ای که شامل جلسات و قرارملاقات ها با دیگران باشد، کمی کنترل امور را از دست شما بیرون می کند و بازده آن را به خطر می اندازد. کاری که برای برگرداندن آن کنترل می توانید انجام دهید این است که روز قبل یا صبح همان روز به طرف مقابل خود ایمیل بفرستید و قرارتان را با او تایید کنید.
وقت های میانی را هم در نظر بگیرید
روی کاغذ یا pda برنامه خیلی خوب و کارآمد به نظر می رسد. اما واقعیت فرای اینهاست. باید برای مسیر رفت و آمد خود برای میتینگ های خارج از دفتر کارتان زمان در نظر بگیرید، یااینکه ممکن است روزها را با هم اشتباه کنید.
ار آنجا که ممکن است اضافه کردن جملاتی مثل "پیاده روی تا خیابان بالایی—سه دقیقه" هم مسخره و نشانه اختلال روانی به نظر برسد، باید برای این ساعت های میانی در ذهنتان برنامه بریزید.
مکالمات را رهبری کنید
صرفنظر از اینکه طرف مقابلتان در جلسه چه کسی است، سهم خودتان را با نشان دادن شخصیتی قوی، انجام دهید. به عبارت دیگر، بحثی را شروع نکنید که تا پایان روزتان را خراب کند. در این مسیر خیلی چیزها را باید تحما کنید و صبر داشته باشید. فقط سعی کنید مسائل را بدتر نکنید. پس هر بحث و گفتگوی بی مورد را برای نجات دادن وقت پرارزش خودتان خودتان قطع کنید.
رمز و راز برنامه ریزی
بااینکه هر روز 24 ساعت زمان داریم، اما یک برنامه بد و ضعیف می تواند اینهمه ساعت را خراب کند یا باعث شود بعضی روزها طولانی تر از روزهای دیگر به نظر برسند. اگر مشاهده کردید که روزهای کاریتان روز به روز طولانی تر و طولانی تر می شوند، احتمالاً وقتش رسیده است که کمی در برنامه تان تغییر ایجاد کنید.
منبع:سایت مردمان
Borna66
06-22-2009, 05:30 PM
سخنان پندآموز درباره خانواده
ازدواج موفق بستگی به این دارد که همسر مناسبی برای خود پیدا کنید و در ضمن خودتان همسر مناسبی باشید.
آنچه در پی می آید، نقل قولها و ضرب المثلهای پندآموز درباره خانواده است که به شما کمک می کند زندگی بهتری داشته باشید و به فرزندان شما نیز کمک می کند تا به ارزشهای والاتری دست یابند؛ ارزشهایی مانند حقیقت، وظیفه، اعتماد، مهربانی، شادابی، احترام، ادب و عشق که لازمه زندگی شاد و سعادتمند است.
● نقل قولها و ضرب المثلهای پندآموز درباره خانواده
▪ ازدواج موفق بستگی به این دارد که همسر مناسبی برای خود پیدا کنید و در ضمن خودتان همسر مناسبی باشید.
▪ پروانه اغلب فراموش می کند که زمانی کرم بوده است.
▪ هیچ بذری اگر رشد نکند، به درخت تبدیل نمی شود.
▪ به پسرتان یک ماهی بدهید، امروز شکمش سیر می شود. به پسرتان ماهیگیری بیاموزید، تا همه روزه سیر بماند.
▪ وقتی به هدف می رسیم که تلاشمان را با دیگران هماهنگ کنیم.
▪ اگر سنگهای ته جوی نباشند، از آب صدایی بلند نمی شود.
▪ مهم نیست که به اجداد خود افتخار کنید، مهم این است که به خودتان مفتخر باشید.
▪ همه دوست دارند کار مورد علاقه شان را انجام دهند، نه کاری را باید انجام شود.
▪ اگر می خواهید برای یکسال برنامه بریزید، ذرت بکارید. اگر می خواهید برای سه سال برنامه بریزید، درخت بکارید. اما اگر می خواهید برای ده سال برنامه ریزی کنید، آدم بسازید.
▪ به صعود خود ادامه دهید. ممکن است تا قله قدی بیشتر باقی نمانده باشد.
▪ زنها را به طرزی که در یک منازعه ظاهر می شوند، بشناسید.
▪ راه راست برای انجام کار اشتباه وجود ندارد.
▪ صادق بودن مثل باردار بودن است؛ یا باردار هستید یا نیستند؛ یا صادق هستید یا نیستند. حالت میانه ای وجود ندارد.
▪ رد کردن و نپذیرفتن به طرز ملایم به مراتب بهتر از این است که قولی بدهید و بر سر آن نایستید.
▪ با وجدان خود مصالحه نکنید.
▪ مهم تر از آموختن اعداد به بچه ها این است که به آنها ارزشها را آموزش دهید.
▪ داشتن عقل سلیم عین درایت است.
▪ به جای اینکه روشهای قدیمی را غلط ارزیابی کنید، دنبال روشهای جدید بگردید.
▪ به این عادت کنید که برای مردم کارهای خوب انجام دهید، بی آنکه بخواهید آنها شما را بشناسند.
▪ آموزش و تحصیل علم، توانایی روبه رو شدن با موقعیت های زندگی است.
▪ می توانید با نیزه تخت بسازید، اما نمی توانید مدت طولانی روی آن بنشینید.
▪ بخش قابل ملاحظه ای از کار دنیا با این فرض اداره می شود که اگر یک کامیون پنج تن هستید، نیازی به رعایت اصول رانندگی ندارید.
▪ اگر دیر به ایستگاه قطار رسیده اید، شکایت نکنید که چرا قطار بدون شما حرکت کرده است.
▪ مشکلات خود را بر ماسه ها بنوسید و امتیازاتتان را بر مرمر.
▪ موقعیت بدون افتخار شبیه غذای بدون نمک است؛ گرسنگی را رفع می کند اما خوشمزه نیست.
▪ نگران اینکه دیگران درباره شما چه فکر می کنند، نباشید.
▪ اشکال مسابقه موش دوانی این است که حتی اگر برنده شوید، هنوز موش هستید.
▪ کسانی که فرصت استراحت پیدا نکنند، دیر یا زود فرصت بیماری پیدا می کنند.
▪ انسان عاقل کسی است که از تقصیرات دیگران بگذرد، اما تقصیرهای خود را به یاد داشته باشد.
▪ انسان مدیر کسی است که پیش از دیگران از خود سئوال کند.
▪ ذهن شما مثل یک جریب زمین است؛ مراقب آن باشید؛ کار سخت به زراعت می ماند، مطالعه خوب شبیه کود است و نظم و ترتیب در حکم داروی ضد آفات.
▪ همیشه چونان یک اردک باشید، ظاهر آرام و باطن پرتقلا.
▪ کسب و کار مانند بازی تنیس است؛ کسی که خوب سرویس بزند به ندرت می بازد.
▪ ماهی اگر دهانش را بسته نگه دارد، گرفتار نمی شود.
▪ کسی به کمال صددرصد نمی رسد اما همه ما می توانیم در جهت کمال قدم برداریم.
▪ دشواری دوام نمی آورد، اما انسان سخت کوش پردوام است.
▪ دو مرد از پشت میله های زندان نگاه می کردند یکی به خاک نظر داشت و دیگر به ستاره ها.
▪ اگر در وهله نخست موفق نشدید، بار دیگر سعی کنید.
▪ هرگز شکست نخوردن، موفقیت نیست. موفقیت واقعی این است که پس از زمین خوردن دوباره به روی پای خود بلند شوید.
▪ ممکن است اگر دستتان را به طرف ستاره ها دراز کنید، آنها را به چنگ نیاورید، اما مطمئناً دست شما از خاک هم پر نخواهد شد.
▪ گوش دادن را بیاموزید؛ فرصت مناسب گاه با صدای آهسته دق الباب می کند.
▪ خنده بهترین دواهاست؛ هم خودتان بخندید و هم دیگران را قلقلک بدهید.
▪ رمز موفقیت در گفتگو این است که هم در مقام مخالفت حرف بزنید و هم بگذارید که در مقام مخالفت با شما بگویند.
▪ اشخاص را می توان به سه دسته تقسیم کرد؛ آنهایی که به اتفاق حوادث کمک می کنند، آنها که به اتفاق افتادن حوادث می نگرند و آنهایی که از اتفاق افتاده حیران می شوند.
▪ همدردی هرگز بی مورد نیست، مگر همدردی با خود.
▪ خوشبختی رسیدن به خواسته نیست، خوشبتخی، حفظ آن چیزهایی است که در اختیار دارید.
▪ ناراحت بودم که چرا کفش ندارم، تا اینکه در خیابان کسی را دیدم که پا نداشت.
▪ لبخند بزنید، دیگ زودپز اگر وسیله تخلیه بخار نباشد، بی استفاده است.
▪ نمی توانید مانع پرواز پرنده اندوه بر فراز سرتان شوید، اما می توانید به او اجازه ندهید که روی سرتان فرود آید.
▪ تنها راه داشتن دوست این است که خو یک دوست باشید.
● نکته های گهربار در برخورد با فرزندان
▪ از همان کودکی با فرزندان خود از ارزش مهربانی و محبت حرف بزنید.
▪ با کودکان خود از زیبایی طبیعت حرف بزنید.
▪ در عین محبت کردن به فرزندان به آنها نظم و انضباط را آموزش بدهید.
▪ فرزندان خود را تشویق کنید تا برای خود دوستانی اختیار کنند، بدانید که داشتن دوستان خوب یکی از نعمت های بزرگ است.
▪ کانالهای ارتباطی و صحبت را با فرزندان خود باز نگه دارید.
▪ فرزندانتان را به دلیل رفتار بد آنها از سفر غذا محروم نکنید.
▪ شرایطی فراهم سازید که فرزندانتان از کودکی خود لذت ببرند.
▪ انجام دادن بعضی از کارها را به فرزندان خود واگذار کنید؛ آنها را به بازار ببرید و بگذارید که چک و چانه بزند.
▪ به فرزندان خود آزادی عمل بدهید.
▪ دخترتان را به پختن غذا، شیرینی و چیزهای دیگر تشویق کنید، مهم نیست که یک یا چند بار غذایتان را بسوزاند.
▪ به فرزندان خود انگیزه بدهید؛ به او کمک کنید تا به رویاهایش تحقق بخشد. اگر دلش می خواهید دکتر، مهندس یا خلبان شود، با تمام وجود او را به این کارها تشویق کنید.
▪ طرز درست خرج کردن پول را به فرزندان خود آموزش دهید؛ به آنها بگویید که پول به خودی خود از زمین نمی روید.
▪ وقتی فرزندانتان بزرگ می شوند، امکان اینکه دوستان ناباب پیدا کنند، وجود دارد. آنها را در انتخاب دوست یاری دهید؛ به آنها بگویید که در دل آرزوی موفقیت او را دارید. بگذارید بدانند که اگر به توصیه های شما گوش دهند، کاری به سود خود انجام داده اند.
▪ به هنگام ازدواج آنها را راهنمایی کنید؛ در این کار ادب و حوصله به خرج دهید؛ به آنها کمک کنید تا بهترین همسر را برای خود بیابند و به ترجیحات آنها احترام بگذارید.
▪ پدر و مادری کردن وظیفه ساده ای نیست. تنها یک نوع سرپرستی خوب وجود ندارد. کسی هم نمی داند که بهترین طرز پدری کردن و در حق فرزندان کدام است. تنها کاری که از ما ساخته است این است که بهترین و بیشترین تلاش خود را بکنیم. توجه داشته باشید که به هر صورت کنترل بر فرزندانمان را از دست می دهیم؛ باید به تدریج از آموختن ادب و نظم و ترتیب به سراغ اطمینان و اعتماد برویم.
▪ مهربانی را فراموش نکنید و از کنار تقصیرات جزیی آنها بگذرید.
▪ فرزندان شما در فاصله تولد تا هیجده سالگی باید با مفاهیم «عشق، انضباط و احترام» آشنا شده باشند؛ اگر بتوانید در ۱۰۰ ماه نخست زندگی این ها را به آنها آموزش دهید، بدانید که در کار تربیت فرزندانتان موفق بوده اید.
Borna66
06-22-2009, 05:30 PM
براي كاهش اضطراب و دلشوره چه باید کرد ؟
روانشناسان افرادي كه استرس يا همان فشار رواني بيش از حد دارند بر اساس نوع واكنش بدن شان به چند گروه تقسيم مي كنند.
۱- افرادي كه دايماً مضطرب و نگرانند و وقتي كه يك اتفاق خاص رخ مي دهد دچار گرفتگي عضلات , تنگي نفس و درد هايي در ناحيه شكم مي شوند
۲ ـ افرادي كه خيلي عجول و بي نظمند و هميشه مي ترسند كه مبادا دير به مدرسه برسند آنان به مشكلات گوارشي مثل احساس سوزش در معده يا دلپيچه دچار مي شوند .
۳ ـ كساني كه يك اتفاق خاص استرس زا در پيش رو دارند ( مثل امتحان يا مسابقه ) و نگرانند كه موفق نشوند اين افراد به دل درد و دلشوره و لرزش عظلات مبتلا مي شوند اگر افرادي داراي اين خصوصيات هستند با ۸ توصيه از دلشوره آنان كاسته مي شود .
توصيه هایی براي كاهش اضطراب و دلشوره
۱ ـ بايد مراقب خواب خود باشند يك خواب خوب در طول شب در اتاقي پر از هواي تازه و جاي راحت باعث مي شود تا براي شروع يك روز جديد آماده شوند .
۲ ـ به طور منظم و چند بار در هفته ورزش كنند و تا مي توانند راه بروند .
۳ ـ در فاصله بين غذا به خوردني هاي ديگر ناخنك نزنند و براي نهار خوردن وقت كافي بگذارند و در طول روز زياد آب بخورند .
۴ ـ وقتي سخت مشغول درس خواندن هستند به خودشان استراحت بدهند و در اين مدت شكلات نخورند و هر ۵ دقيقه با يكي از افراد خانواده صحبت كنند .
۵ ـ كار هايي را كه دوست دارند انجام دهند مثلاً اگر به كامپيوتر علاقه دارند در آن كلاس ثبت نام كنند .
۶ ـ تا حد انفجار بخندند خنده باعث رشد هورمون هايي مي شود كه آرامش بخش و تسكين دهنده هستند خوش اخلاقي و خوش بيني هم ۲ عامل موثر ضد استرس هستند .
۷ ـ خانواده و دوستانشان را فراموش نكنند اگر زندگي اجتماعي و خانوادگي رضايت بخشي داشته باشند به راحتي مي توانند مشكلات خود را با كمك آنان حل كنند .
۸ ـ درست نفس كشيدن را ياد بگيرند با تنفس درست استرس را از خودشان دور كنند
منبع : وبلاک نویسان سایت پزشکان بدون مرز
Borna66
06-22-2009, 05:30 PM
خود یابی
خود خواهی و خود کاهی را کنار بگذاریم و به خودیابی بپردازیم.
بخش عمده ای از آنچه در زندگی خود از آن بعنوان اتلاف عمر و پشیمانی واشتباهات و تجربیات نا خوشآیند ذکر میکنیم حاصل عدم توجه به درونی ترین و خصوصی ترین بخش وجودمان یعنی خود خودمان می باشد.
شاید مهمترین ماموریت زندگی ما یافتن این خود اصیل و هماهنگی با آن باشد. از این طریق است که با فطرت خود آشتی خواهیم کرد و جهان را با خویش سازگار میبینیم.فشارهای عصبی و روانی حذف خواهد شد و عشق جایگزین نفرت و ترس میشود.
بیش از آنچه به بیرون مینگریم،به کندوکاو خود بپردازیم حتی اگر برای دقایقی در هر روز باشد.بی تردید از نتایج مفید آن بهره مند خواهیم شد.
همه راز موفقیت و شادی در زندگی در یافتن خود و هماهنگی با آن میباشد
Borna66
06-22-2009, 05:30 PM
هنر گفت و گو در زندگی زناشویی
یکی از لذت بخش ترین تجربیات زندگی مشترک این است که حرف مبهمی را بزنید و بدانید که همسرتان دقیقاً منظور شما را می فهمد.
توانایی در صحبت خودمانی، ایماء و اشاره، نکته پرانی و چشمک زدن و نظایر آن، نشانه ی نزدیکی و صمیمیت است. گفت و گویی که پایان خوش دارد نشانه صمیمیت است. طرفین می دانند که دیگری چه می گوید و تدریجاً از این که می توانند آزادانه حرف بزنند و منظور یکدیگر را بفهمند لذت می برند. اما در ازدواج های ناموفق ، لذت گفت و گو در فضای شکایت ها و گله مندی های خشمگینانه و سوءتفاهم ها گم می شود و جای اشارات دلنشین ابروها و چشمک های خوشایند را نگاه های خیره و اشارات انتقادی و بهانه گیری ها و تهدیدها پر می کند. چه اتفاقی می افتد؟ چرا صحبت های دلنشین از دست می روند؟ مسئله اینجاست که به مرور شیوه های متفاوت صحبت، منافع و چشم اندازهای متفاوت و سوءتفاهم ها روی هم انباشته می شوند و آهنگ دلپذیر صحبت را تغییر می دهند.
برخی از اشخاص نسبت به وضع ظاهر خود حساس هستند و بعضی دیگر به طرز صحبت خود با سایر اعضای خانواده حساسیت دارند. اگر با همسر خود صحبت می کنید، از توهین، تهمت و سرزنش بپرهیزید. از زدن برچسب مانند «شلخته»، «خودخواه» یا «بی ملاحظه»، «لجباز» و غیره خودداری کنید.
زن و شوهر ممکن است هنگام صحبت علی رغم حُسن نیت به بیراهه بروند. به جای صحبت نرم و ملایم ، با هم مشاجره کنند و چون یکی از آنها به قصد سبک کردن فضای سنگین صحبت، به شوخی حرفی بزند، دیگری چنان واکنش نشان دهد که انگار در شوخی هم قصد و شری در کار بوده است. در این شرایط هر اقدامی برای تلطیف فضای صحبت، نتیجه معکوس می دهد.
هم صحبتی زن و شوهر با هم، برای رشد و بقای احساس صمیمیت آنها نقش قطعی دارد. متأسفانه «بسیاری از زوج ها» و شاید بتوان گفت «اغلب» آنها از مهارت های لازم برای گفت و گو با یکدیگر برخوردار نیستند و بی آنکه بخواهند گرفتار سوءتفاهم و دلسردی و تکدر خاطر می شوند.
در این جا به چند نمونه از مسائل و مشکلاتی که بر سر راه گفت و گوی مؤثر همسران وجود دارد اشاره می کنیم:
1- مسئله: «نمی توانم با همسرم صادق باشم.»
2- مسئله: «نمی توانم خودم باشم» بسیاری از اشخاص مدعی هستند که نمی توانند با همسرشان راحت صحبت کنند، باید احتیاط کنند مبادا حرفی بزنند و همسرشان را ناراحت کنند. زنی شکایت می کند که «وقتی به شوهرم حرفی می زنم واکنش بسیار بدی نشان می دهد. باید مواظب باشم، باید روی کلماتم فکر کنم.»
سؤال می تواند آغازگر صحبت و ادامه آن ، و در نهایت اسباب توقف و ناتمام ماندن آن گردد. گاه یک سؤال دقیق و حساب شده می تواند به گونه ای اعجاب انگیز همسر شما را به صحبت تشویق کند. اما یک پرسش نابهنگام، طعنه آمیز یا بی تناسب می تواند از ادامه صحبت جلوگیری کند.
برای آموختن شیوه های جدید صحبت با همسر خود،کلمات را با سیاست و با رعایت همه جوانب ادا کنید، سعی کنید لحن خوشایندی داشته باشید. می توانید اگر خواستید یاد صحبت های مؤدبانه روزگار قبل از ازدواج بیفتید. استفاده از این طرز صحبت در مناسبات زناشویی، به خصوص اگر در برخورد با همسر خود لحن انتقاد آمیز دارید، ساده نیست. در این صورت برای ایجاد تغییر باید تلاش بیشتری کنید. شکستن عادت ها ساده نیست، اما با یاد گرفتن الگوهای جدید می توانید بدون کنترل و به طیب خاطر با همسرتان حرف بزنید.
3- مسئله: «همسرم مرتب سر من داد می کشد» به اعتقاد بعضی ها بلند صحبت کردن همسر، نشانه عصبانیت و حتی ضعف اخلاقی است. در این مورد زن و شوهر می توانند با گفت و گو، مسئله بلند صحبت کردن را حل کنند. زن یا مردی که از صدای بلند همسرش رنجیده ، باید این احتمال را در نظر بگیرد که ممکن است بلند صحبت کردن همسرش را اشتباه تفسیر کرده باشد. از سوی دیگر همسر نیز می تواند لحن صدای خود را ملایم تر کند. راه حل بهتر این است که کسی که از صدای بلند همسرش ناراحت می شود نسبت به آن حساسیت نشان ندهد. می تواند به ملایمت اعتراض کند، اما رنجشی به دل نگیرد.
4- مسئله: «شوهرم فقط به خودش فکر می کند و به صحبت های من گوش نمی دهد» بسیاری از زن ها از شوهرانشان انتظار دارند که از احساسات خودشان حرف بزنند، این موجب می شود که آنها نسبت به شوهرانشان احساس صمیمیت بیشتری کنند. واکنش احساسی زن و مرد نسبت به فراز و نشیب های زندگی، به آنها احساسی از وحدت و انسجام می بخشد. بسیاری از نویسندگان، احتیاط در ابراز احساسات از سوی مردها را یکی از اشکالات عمده آنها می دانند. بسیاری از زن ها هم درباره همسرشان همین نظر را دارند: «شوهرم مثل آهن سرد و خشک است. اگر احساساتش را بروز می داد خیلی بهتر می شد.» اما اغلب شوهرها، احتیاط در ابراز احساسات را دلیل نقص و ضعف نمی دانند. مردها در مقایسه با زن ها اغلب خویشتن نگری کمتری دارند و احتمالاً به قدر زن ها از احساسات خود، آگاه نیستند. مردی که به احساسات خانمش توجه می کند، نسبت به احساسات خودش هم حساس می شود.
5- مسئله: «با هم صحبت می کنیم اما صحبت ما سرد و بی روح است» مسئله این است که طرفین موضوعات مورد علاقه یکدیگر را طرح نمی کنند. از آن گذشته طراوت و شادابی گفت و گوهای اوایل آشنایی، دیگر وجود ندارد و طرفین اقدامی برای جلب نظر یکدیگر صورت نمی دهند. دلیل دیگر این است که زن و شوهر نتوانسته اند گفت و گو برای حل مشکلات را از مکالمات خوشایند جدا کنند. بنابراین وقتی یکی از آنها با یک تعریف محبت آمیز شروع می کند، دیگری ممکن است فرصت را برای طرح یکی از گرفتاری های خود مناسب بپندارد، در نتیجه گفت و گوی محبت آمیز و لذتبخش کمیاب می شود.
مقررات و آداب گفت و گو
قانون شماره 1- با همسر خود هماهنگ شوید.
زن و شوهر برای این که بتوانند با یکدیگر ارتباط سازنده برقرار کنند باید در مسیر صحبت یکدیگر قرار گیرند، زیرا در بسیاری از مواقع زن و شوهر با آنکه درباره ی موضوع واحدی صحبت می کنند اما روش صحبت آنها به قدری متفاوت است که نمی توانند با هم هماهنگ شوند. ممکن است زن یا شوهر قصد تسکین ناراحتی همسر خود را داشته باشد، اما بر شدت ناراحتی او بیفزاید. متأسفانه بسیاری از زوج ها در مخابره افکار و احساسات خود به یکدیگر با دشواری روبه رو هستند. بعضی خواسته هایشان را چنان طرح می کنند که به درک طرف مقابل منجر نمی شود؛ عقاید خود را مبهم طرح می کنند، از طرح موضوع اصلی طفره می روند ، حاشیه می روند و با این حال خیال می کنند که همسرشان موضوع را دقیقاً و آن طور که هست درک می کند. یکی بیش از حد وارد جزئیات می شود و دیگری به قدری در کلمات صرفه جویی می کند که کلامش تفهیم نمی شود و هر دو بر این باورند که به تفاهم میان خود کمک می کنند.
گاه به نظر می رسد که اصولاً به دو زبان متفاوت حرف می زنند. در این شرایط، هرگز عجیب نیست که زن و شوهر، هر دو ناراحت شوند، زیرا هر کدام بی خبر از تفصیر خویش، دیگری را به دیر فهمی و سرسختی متهم می کند.
(توجه داشته باشید که همسر شما با گفت و گوی خود ، گاهی فقط به حمایت شما و گاهی نیز به راهنمایی های عملی شما نیاز دارد، پس باید نسبت به اشاره ها و احساسات همسرتان حساس باشید تا راه های مناسب ارتباط با همسرتان را پیدا کنید.)
قانون شماره2 - با علاقه گوش بدهید.
گاهی اوقات زن شکایت می کند که شوهرش به حرف های او گوش نمی دهد و حال آنکه شوهر در مقام اعتراض مدعی است که همه حرف های او را شنیده است. بررسی های به عمل آمده نشان می دهد که در این زمینه اختلاف جنسی مشهودی وجود دارد. زن ها هنگام گوش کردن با ابراز کلماتی نظیر «آره»، «عجب» و تکان دادن سر، به گوینده می فهمانند که به حرف های او گوش می دهند و حال آن که مردها هنگام گوش دادن بیشتر سکوت می کنند.
گاه شما فراموش می کنید که گفت و گو مبادله اطلاعات و نقطه نظرهاست. صحبت کردن و جواب نگرفتن در حکم صحبت با دیوار است. اگر شما هنگام گوش دادن سکوت اختیار می کنید احتمالاً می توانید به اشاره کردن و تکان دادن سر، عادت کنید و نشان دهید که به راستی گوش می دهید و همسرتان را از تردید بیرون آورید.
قانون شماره 3: از قطع صحبت اجتناب کنید.
قطع صحبت برای کسی که این کار را می کند احتمالاً طبیعی به نظر می رسد اما ممکن است در کسی که صحبت او قطع می شود ایجاد نارضایتی و افکار منفی کند. «او به حرف هایم گوش نمی دهد، تنها می خواهد خودش حرف بزند.»
قطع صحبت هم مانند سایر عادات ممکن است بخشی از طرز مکالمه اشخاص باشد و برخلاف برداشت احتمالی کسی که صحبتش قطع می شود ارتباطی با خود محوری و مخالفت و غیره ندارد. در اینجا نیز زن و مرد رفتار متفاوتی نشان می دهند. مردها بیش از زن ها صحبت را قطع می کنند، اما قطع صحبت آنها مشمول زن ها نیست، یعنی با مردهای دیگر هم که صحبت می کنند همین سیاست را دارند. بنابراین زنی که برای قطع صحبت از سوی همسرش دلایل منفی می تراشد باید به خاطر داشته باشد که این رفتار ممکن است مربوط به طرز صحبت او باشد. اما با این حال کسی که صحبت را قطع می کند باید به انتظار پایان صحبت بپرد و صبر کند. ممکن است مردی با تأنی و با جملات فاصله دار حرف بزند و زنش که حاضر جواب و بی قرار است مرتب به میان صحبت پریده، رشته کلام را قطع کند. در این شرایط ممکن است مرد عصبانی شود و زن را مورد انتقاد قرار دهد. غافل از این که رفتار خانم او دلایل عمیق تری دارد.
مردها در مقایسه با زن ها اغلب خویشتن نگری کمتری دارند و احتمالاً به قدر زن ها از احساسات خود، آگاه نیستند. مردی که به احساسات خانمش توجه می کند، نسبت به احساسات خودش هم حساس می شود.
قانون شماره4: ماهرانه سؤال کنید.
سؤال می تواند آغازگر صحبت و ادامه آن ، و در نهایت اسباب توقف و ناتمام ماندن آن گردد. بعضی ها طبیعتاً کم حرف هستند، در برخورد با این اشخاص می باید زمینه صحبت را فراهم نمود. گاه یک سؤال دقیق و حساب شده می تواند به گونه ای اعجاب انگیز همسر شما را به صحبت تشویق کند. اما یک پرسش نابهنگام، طعنه آمیز یا بی تناسب می تواند از ادامه صحبت جلوگیری کند. در برخی از مواقع، لحن عتاب انگیز و یا پرخاشگرانه سؤالات مسئله ساز می شود: «چرا دیشب دیر آمدی؟»، «چرا این همه به خودت رسیده ای؟ » در بسیاری از موارد سؤالاتی که با «چرا» شروع می شوند تولید اشکال می کنند، علتش این است که این قبیل سؤالات اغلب مخاطب را در موضع دفاعی قرار می دهد. با آنکه ممکن است سؤال کننده صرفاً برای کسب اطلاع سؤال کرده و منظور دیگری هم نداشته باشد، استفاده از کلمه «چرا» در شروع یک جمله سؤالی احتمالاً شما نت ها و خطاب های پدر و مادر در دوران کودکی را تداعی می کند: «چرا دیر کردی؟»
از آن گذشته سؤالاتی که با «چرا» شروع می شوند، اغلب بی اعتمادی و یا حتی سوء ظن را تداعی می کند. می توان برای اجتناب از این مشکل ، سؤالات را به شکل دیگری مطرح کرد مثلاً به جای «چرا دیر کردی؟» می توان پرسید «مشکلی پیش آمده که دیر به منزل برگشتی؟» در این صورت همسرتان از این که شما نگران او هستید و یا دوست دارید در جریان مشکلات او قرار گیرید خوشحال خواهد شد.
قانون شماره 5: سیاست و نزاکت به خرج دهید.
شاید در ظاهر رعایت این قانون در روابط زناشویی عجیب به نظر برسد اما در عمل، هر کس حساسیت هایی دارد و حتی نزدیک ترین اشخاص ممکن است احساسات ما را جریحه دار کنند. برخی از اشخاص نسبت به وضع ظاهر خود حساس هستند و بعضی دیگر به طرز صحبت خود با سایر اعضای خانواده حساسیت دارند. اگر با همسر خود صحبت می کنید، از توهین، تهمت و سرزنش بپرهیزید. از زدن برچسب مانند «شلخته»، «خودخواه» یا «بی ملاحظه»، «لجباز» و غیره خودداری کنید. این برچسب ها با ایجاد تکدر خاطر، فضای حاکم بر گفت و گوی شما را تیره می کند. از مطلق گویی و استفاده از کلماتی مانند «هرگز» یا «همیشه» خودداری کنید. این واژه ها معمولاً اشتباه هستند. چون به ندرت همسری پیدا می شود که «هرگز» کارش را درست انجام ندهد و یا «همیشه» در انجام کاری کوتاهی کند.
- حرفتان را بزنید و از انتقاد خودداری کنید . مثلاً به جای این که بگویید «تو هرگز به من کمک نمی کنی» بگویید «اگر در شستن ظرف ها به من کمک کنی بسیار ممنون می شوم».
- ذهن خوانی نکنید، احتمال این که ذهن خوانی اشتباه باشد، زیاد است و در نتیجه زمینه عصبانیت همسرتان را فراهم می سازید. اگر فکر می کنید که همسرتان از شما دلگیر است بهتر است به او بگویید «احساس می کنم از من دلگیر هستی» تا او برای شما توضیح دهد.
صحبت با همسر خود، کلمات را با سیاست و با رعایت همه جوانب ادا کنید، سعی کنید لحن خوشایندی داشته باشید. می توانید اگر خواستید یاد صحبت های مؤدبانه روزگار قبل از ازدواج بیفتید. استفاده از این طرز صحبت در مناسبات زناشویی، به خصوص اگر در برخورد با همسر خود لحن انتقاد آمیز دارید.
اگر شنونده صحبت های همسرتان هستید این اصول را رعایت کنید
- زمینه های توافق را پیدا کنید. ببینید با کدام یک از نکات مورد اشاره همسرتان موافق هستید تا در نقش مخالف او ظاهر نشوید« بله قبول دارم که اخیراً سرم خیلی شلوغ بوده است.»
- مضامین منفی صحبت های همسرتان را ناشنیده بگیرید، بعید نیست که همسر شما در حالت دلخوری یا عصبانیت در بیان مسئله مبالغه کند. به «علت» عصبانیت توجه کنید و انتقادها و سرزنش ها را نادیده بگیرید.
- مطمئن شوید که منظور همسرتان را درک کرده اید، در غیر این صورت از او سؤال کنید . مثلاً: «فکر می کنم منظور تو این است که حاضر نیستی دخالت های مادرم را تحمل کنی. درست است؟»
از گفتن «متأسفم» ترسی به دل راه ندهید. روابط زناشویی ایجاب می کند که اگر خواسته و ناخواسته اسباب تکدر خاطر همسرتان را فراهم کرده اید در مقام پوزش برآیید و تأسف خود را به او اطلاع بدهید.
Borna66
06-22-2009, 05:31 PM
پنج کلید خوشبختی
امواجی که به ساحل برخورد می کنند، پس از گذشت سال ها، به آرامی و رفته رفته صخره های ساحلی را فرسایش می دهند و در جغرافیای مناطق ساحلی تغییراتی پدید می آورند.
زندگی مشترک نیز همانند ساحلی است که بر اثر رفتارها، گفتارها و گذشت زمان تغییر شکل خواهد داد. ممکن است چهره جدی زندگی مشترک تحسین برانگیز باشد و شاید هم بر اثر ضربه ها، ناملایمات و سوء رفتارها، تصویر کامل آن به شکلی ناخوشایند و تکه تکه شده درآمده باشد. در این مقاله ،راه هایی برای شادی بخشیدن به زندگی، برقراری صلح، رفع کاستی های موجود بین روابط زن و مرد، ارائه می گردد.
روابط انسانی برای حرکت در مسیر پر پیچ و خمی که در پیش روی دارد به مقداری انگیزه نیازمند است. همکاری در زندگی مشترک ارزش والایی دارد. به آن توجه کنید و حس مشارکت، همدردی و همکاری را پرورش دهید.
- ببخشید و فراموش کنید
نخستین قدم برای تداوم بخشیدن به زندگی مشترک،بخشش و فراموش کردن خطاهاست ؛ می توان قضاوت نادرست را نادیده گرفت حتی اگر ناراحت کننده باشد. با گذشت و فراموش کردن اشتباه ها می توان به همه چیز رنگ تازه ای زد. بی اعتمادی و آزردگی خاطر را از زندگی مشترک دور کنید. اگر نتوانید حفره هایی را که در چارچوب زندگی مشترکتان ایجاد شده اند، پر کنید پس از مدتی شالوده ی سست آن فرو خواهد ریخت. به خاطر داشته باشید که گذشت باید همراه با فراموش کردن خطاها باشد. در غیر این صورت، آتشی است که زیر خاکستر پنهان شده و سرانجام شعله ور خواهد شد. اگر نمی توانید خطاهای همسر خود را ببخشید و آنها را به دست فراموشی بسپارید دنباله این نوشته را رها کنید و به سراغ کارهای خود بروید...
- از حدس و گمان پیروی نکنید
آیا شما می توانید مقاله ای درباره همسر خود بنویسید و در آن به موضوع های مورد علاقه وی اشاره کنید ، دیدگاه فلسفی او و رؤیاهایش را شرح دهید؟ بدون بررسی ، چند سطر از مقاله را می توانید بنویسید؟ احتمالاً فکر می کنید که می شود حتی با چشمان بسته یک کتاب درباره همسر خود نوشت! آیا فکر می کنید به این دلیل که مدت زیادی را با همسرتان زندگی کرده اید می توانید ذهن او را بخوانید؟ آیا پس از گذشت ماه ها، سال ها، امکان تغییر کردن عقیده او وجود ندارد؟ به طور مثال، ممکن است که او چند ماه پیش علاقه ای به مسائل مالی نداشته اما اکنون توجه خاصی به این مقوله دارد. پرسش هایی را برای شناختن علایق او مطرح کنید. سپس با توجه و دقت به پاسخ های او گوش دهید. به این ترتیب به حدس و گمان پشت می کنید و واقعیت را پیش رو خواهید داشت.
«حدس و گمان مانند موریانه ای روابط بین زن و شوهر را می خورد.»
- با یکدیگر سخن بگویید و قدر فرصت ها را بدانید
هیچ کس انتظار ندارد که یک ماشین بتواند با یک بار سوخت گیری مسافت نامحدودی را طی کند؛ روابط انسانی نیز بدین گونه اند. لازم است که از روابط انسانی نگهداری و مراقبت کرد و مخزن سوخت آن را همواره پر نگه داشت. زمانی را به استراحت کردن، زمانی را به حل مسائل و مشکلات ، و زمانی را به برنامه ریزی برای آینده اختصاص دهید.
به طور مثال می توان چند ساعتی وظایف و تعهدات خود را کنار گذاشت و به تماشای آلبوم های عکس پرداخت و از مرور وقایع گذشته لذت برد.
- یک شریک خوب و فعال باشید
ما همیشه با شتاب به سوی وظایف اجتماعی و کارهای شخصی خود حرکت می کنیم و از بیان حس قدردانی و سپاسگزاری باز می مانیم ... در حالی که می توانیم با شریک زندگی خود بهتر رفتار کنیم. چرا به راحتی ناراحتی ها و بحران های کاری خود را بر سر او بریزیم؟
احترام گذاشتن به شریک زندگی، شیوه بسیار مؤثری برای تداوم بخشیدن به زندگی مشترک است اما در صورتی که فقط به کنار هم گذاشتن واژه ها محدود نشود؟ برای ستایش و سپاسگزاری، دلیل داشته باشیم و با تمام وجود او را تحسین کنیم. می توانید فهرستی از توانایی های همسر خود تهیه کنید. مطمئن باشید که بسیاری از آنها را فراموش کرده اید!
گذشت باید همراه با فراموش کردن خطاها باشد. در غیر این صورت، آتشی است که زیر خاکستر پنهان شده و سرانجام شعله ور خواهد شد.
- تجربه های تازه را به زندگی خود اضافه کنید
مسیر غیر قابل پیش بینی و تازه ای را در پیش بگیرید.
همراه با همسر خود به دیدن مسابقه های ورزشی بروید.
هنگامی که در بازار فروش وسایل فنی قدم می زند در کنار او باشید.
به او نشان دهید که از بودن با وی لذت می برید. بدون هیچ دلیلی لباس مناسب و زیبا بپوشید و خود را بیارایید.
به او خاطر نشان کنید که برای خوشحال کردن او خود را آراسته اید.
یک فعالیت بدنی را انتخاب کنید که می توانید دو نفری آن را انجام دهید مانند دوچرخه سواری، پیاده روی و ...
خلاصه این که روابط انسانی برای حرکت در مسیر پر پیچ و خمی که در پیش روی دارد به مقداری انگیزه نیازمند است. همکاری در زندگی مشترک ارزش والایی دارد. به آن توجه کنید و حس مشارکت، همدردی و همکاری را پرورش دهید.
Borna66
06-22-2009, 05:31 PM
چرا گاهي برخي مكانها براي ما آشنايند؟
گاهي اوقات زماني كه براي نخستين بار به جايي مي رويد ناگهان احساس مي كنيد آنجا چقدر برايتان آشناست و بي درنگ از خود مي پرسيد «آيا پيشتر اين جا بوده ام»؟
در دنياي پر شتاب امروزي كه همه جاي آن شبيه به هم شده و انگار در هتلي هستيد كه راهروها و اتاقهايي شبيه به هم دارد، پاسخ دادن به اين سؤال بسيار ساده، اندكي زمان مي برد.
عصب شناسان دانشگاه پريستول انگلستان كه با همكارانشان در انستيتوي فناوري ماساچوست كار مي كنند در نسخه الكترونيك نشريه ساينس اعلام كرده اند مكانيسمي عصبي را شناسايي كرده اند كه به احتمال زياد مغز ما از اين مكانيسم استفاده مي كند تا به سرعت مكانهاي مشابه و در عين حال متفاوت و مجزا را تشخيص دهد. اين كشف مي تواند به توضيح حس آشناپنداري و احساس آشنايي كمك كند.
اين كار تحقيقاتي مي تواند به تجويز داروهايي براي درمان بيماريهاي مرتبط با حافظه و همچنين مشكلاتي منجر شود كه در سنين بالا رخ مي دهد و افراد مسن در تشخيص مكانهاي مشابه و متفاوت و همچنين به يادآوري صحيح خاطرات خود دچار مشكل مي شوند.
شكل گيري خاطرات مربوط به مكانها مستلزم درگير شدن بخشي از مغز به نام هيپوكاموس است. محققان به بررسي نحوه درگيري و كاركرد مغز پرداخته اند تا بفهمند بخشهاي مؤثر اين عضو حياتي به چه نحوي در اين فرآيند مشاركت كرده و ميان ابعاد متفاوت يادگيري و حافظه تفاوت قايل مي شود. تحقيق اخير فاش ساخته است آموختن در شكنج هاي دندانه اي شكل ميان شيارهاي سطح مغز در شناسايي و شرح و تفصيل جزييات و تفاوتهاي كوچكي كه هر مكاني را منحصر به فرد و متفاوت از ساير جاها مي كند، نقش بسيار حياتي دارد.
به گفته محققان در بسياري مواقع وقتي وارد شهري مي شويد محيط آن بسيار آشنا به نظرتان مي آيد و اين امر به خاطر مشابهتهايي است كه مكان جديد با نقاطي دارد كه پيشتر در آنجا حضور داشته ايد، براي مثال خيابانها، نيمكتها، گيشه هاي فروش بليت احساس آشنا پنداري را به طور ناخودآگاه در مغز به وجود آورده و انسان احساس مي كند كه اين محيط چه قدر برايش آشنا بوده و انگار پيشتر آنجا حضور داشته است.
در اين آزمايش محققان از گروهي موش بهره گرفتند كه از نظر ژنتيكي اصلاح شده بودند تا مشخص شود شكنج هاي دندانه اي شيار مغز به چه نحوي در فرآيند تمايز گذاري ميان مكانهاي مختلف مشاركت مي كنند و فضاهاي جديد را از فضاهاي پيشين و قبلي تشخيص مي دهند.
نتايج به دست آمده از اين تحقيق مي تواند بسيار تأثير گذار و مؤثر بوده و بسياري از مشكلات غير قابل حل پيشين مغزي و عصبي درآينده درمان پذير شوند.
Borna66
06-22-2009, 05:31 PM
روشهاي زنده نگه داشتن اشتياق و علاقه در روابط
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1149.jpg
تـمام روابـط بـلند مدت فراز و نشیب های مخصوص به خود را تـجربه می کنند. معاشقه و عشوه گری نیز دوره و زمـان خـود را دارد و روزی می رسد که پایان آن نزدیک می شود. اگر رابطه شما جدیـتر شــود، آنگاه ثبات بیشتری پیدا کرده و شما به عنوان یک زوج موفق، خاطرات بیشتری را با هم به وجود خواهید آورد.
همه ما می دانیم که زنده نگه داشتن اشتیاق، علاقه، از ضروریات هر رابطه بلند مدتی به شمار می رود و همچنین واقف به این مسئله هم هستیم که توانایی انجام چنین کاری آنقدرها هم که فکرش را می توان کرد، آسان نیست. هر رابطه ای خوبی ها و بدی های مخصوص به خود را دارد، اما تکنیک هایی وجود دارد که با تکیه بر آنها به راحتی می توانید شعله های عشق و علاقه را همواره در میان خود زنده نگه دارید. در این قسمت ما شما را با 9 نمونه از این تکنیک ها آشنا می کنیم.
1- وفادار و مهربان باشید
الان که این مطالب را می نویسم در یک پارك تفريحي هستم. بعضی از افراد واقعاً نظر انسان را به خود جلب می کنند. به عنوان مثال کسانی را مشاهده می کنی که دست در دست همسران خود در حال قدم زدن هستند، اما ناگهان روی خود را بر میگردانند و به یک غریبه لبخند می زنند. ما باید با دوستان و خانواده خود مهربان باشیم و هیچ گاه کاری انجام ندهیم که موجبات پریشانی و ناراحتی آنها را فراهم آوریم. یک لبخند، و یا یک چشمک به یک شخص غریبه می تواند به راحتی عشق و علاقه موجود را از میان بردارد.
2- به او توجه کنید
اهمیت دادن به جزئیات زندگی از ارزش بسیار بالایی برخوردار می باشد. به عنوان مثال: اگر چیزی میل می کنید، سعی کنید که حتماً خودتان زباله آنرا درون سطل بیندازید. با یکدیگر در کارهای روزمره خانه کمک و همیاری داشته باشید. چنین مواردی اعتبار عشق شما را افزایش می دهند.
3- خیرخواه و بخشنده باشید
سورپرایز های کوچک می توانند تفاوت های بزرگی در زندگی ایجاد کنند. تاثیر آنها واقعاً شگفت انگیز است. به عنوان مثال می توانید لباس های خود را قبل از صرف شام عوض کنید، از ظروف چینی لوکس استفاده کنید، و یا گل هایی را از باغچه چیده و درون گلدان قرار دهید. تمام موارد ذکر شده به زندگی شما طعم و روح تازه ای هدیه می کنند.
4- صبور باشید
همه ما به هر حال روزهای بدی را در زندگی خود تجربه می کنیم. زمانی که احساس می کنید همسرتان در یک چنین شرایطی قرار گرفته است باید از هوش و ذکاوت خود بهره بگیرید! برای کمک کردن به او می توانید بچه ها را به مدت یک ساعت به پارک ببرید و برایش غذای مورد علاقه اش را سفارش دهید. کاری کنید تا خود به خود فضایی برای استراحت و آرامش او فراهم گردد؛ این جزء حقیقت زندگی است. با رضایت خاطر تمام و کمال به انجام چنین اموری اقدام کنید.
5- صادق باشید
با صداقت کامل به بیان احساسات خود بپردازید و این کار را با رعایت کامل احترام انجام دهید. ناامیدی ها و شکست هایتان را با او در میان بگذارید؛ البته توجه داشته باشید که در عین حال باید امیدها و آرزوهایتان را نیز با یکدیگر تقسیم کنید. اگر بخواهید چیزهایی را از یکدیگر پنهان کرده و به رازداری بپردازید، مطمئن باشید که دیری نخواهد گذشت که عشق و علاقه میان شما دو نفر از بین می رود.
6- شوخ طبع و سرگرم کننده باشید
زندگی در عصر تکنولوژی، بدون وجود استرس و تنش، امکان پذیر نیست؛ اما به هر حال باید سعی کنید هر طور که شده روح شوخ طبعی و بذله گویی را در زندگی خود زنده نگه دارید. برای هم جوک های بامزه تعریف کنید، یکدیگر را غلغلک بدهید و یا هرزگاهی به تماشای فیلم های کمدی بنشینید. زن و مردی که بتوانند با هم به یک موضوع خاص بخندند، معمولاً توانایی انجام کارهای سرگرم کننده دیگر را نیز پیدا می کنند.
7- انعطاف پذیر باشید
همه افراد در طول زندگی مشترک خود، دستخوش تغییرات فراوانی قرار می گیرند. خوشبختانه رابطه آنها نیز با این تغییرات دگرگون شده و به رشد و تعالی نزدیک تر میشود. به عنوان مثال این امکان وجود دارد که یکی از شما شغل خود را تغییر دهد و دیگری هم مذهب خودش را؛ یکی دچار بیماری می شود و دیگری مرتکب خطایی بزرگ؛ رابطه شما باید انعطاف بالایی داشته باشد در غیر اینصورت از شدت تندبادهای گاه و بیگاه خم شده و در برخی موارد در معرض خرد شدن و منقطع گشتن، قرار میگیرد.
8- سخاوتمند باشید
من یکی از بهترین موارد را برای قسمت پایانی نگه داشتم. پس از تحقیقاتی که بر روی هزاران زوج مختلف به وجود آمد، پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که تکنیک "هدیه دادن" غوغا به پا می کند. با تهیه گل، شکلات، کارت تبریک و سایر هدایای دیگر میتوانید همسر خود را بیش از پیش خوشحال کنید. سعی کنید این کار را به طور مکرر انجام دهید و برای انجام آن دنبال دلیل خاصی نباشید. هدف شما از این کار این است که می خواهید عشق و علاقه خود را با هدیه ای هر چند کوچک و ناقابل به طرف مقابل اثبات کنید.
9- در دسترس باشید
برای یکدیگر وقت بگذارید. وقتی را برای قدم زدن و صحبت کردن با یکدیگر کنار بگذارید. می توانید با هم، دوری در اطراف شهر بزنید، شام را در بیرون از منزل میل کنید، و یا به سینما بروید. در بررسی های اخیر، زوج های موفق، گذراندن وقت در کنار یکدیگر را به عنوان یکی از فاکتورهای مهم موفقیت رابطه خود عنوان کردند.
Borna66
06-22-2009, 05:37 PM
چگونه بر خواب بيش از حد غلبه كنيم
از روتم کوهن Rotem Cohen
اگر شما به طور مداوم بیش از حدی که میخواهید و مجازید، میخوابید، بدانید که در دنیا مانند شما کم نیست..
من شخصا عادت داشتم که روزی 10 ساعت بخوابم که این زمان حداقل دو بار در هفته گاهی تا "شبی" 14 ساعت هم افزایش میافت. در نتیجه من میتوانم با توجه به تجربه شخصی و با اطمینان به شما بگویم که "در اکثر موارد، خواب بیش از حد میتواند به تمام سیستم خوابیدن شما آسیبی جدی وارد کند."
شما به سرعت به خوابیدن اعتیاد پیدا میکنید، زیرا دیگر خواب شما طبیعی و با کیفیت خوب و مناسب نیست.
تاثیرات منفی خواب بیش از حد
کاملا واضح است که بیش از حد خوابیدن، موجب اتلاف وقت شده و کمبود وقت نیز موجب بی فایدگی و ناتوانی در انجام وظایف و مسئولیتهای روزانه میشود. گاهی هنگامی که بیش از حد میخوابید، دچار خجالت شده و نسبت به خود خشمگین میشوید که این حالت به تدریج میتواند تاثیری منفی بر عزت نفس شما داشته باشد. این علت و معلولهای خواب بیش از حد میتوانند در یک چرخه پایان ناپذیر مداوم بر یکدیگر تاثیر گذاشته و مدام شرایط شما را سخت تر کنند.
برای مثال: شما اندکی افسرده هستید بیش از حد میخوابید دیگر زمان اضافه ای برای رسیدگی به امور شخصی ندارید بیش از پیش افسرده میشوید بیش از حد میخوابید ...
اما از کجا بدانید که واقعا به این خواب اضافه نیاز ندارید؟
گزینه اول: آن را حس میکنید. زیرا پس از خواب مفرط، اصلا احساس تجدید قوا و پر انرژی بودن نمیکنید. برعکس، کاملا خواب آلود هستید گاهی اوقات چشم یا سرتان هم درد میکند، گیج هستید و حتی ممکن است نتوانید حواس خود را متمرکز کنید.
گزینه دوم: شما واقعا به خواب اضافه نیاز داشته اید. زیرا به اندازه کافی خوب نمیخوابید.
در هر دو مورد، اگر شبی بیش از 8 ساعت میخوابید و میل دارید بدانید که چگونه میتوانید با کمتر خوابیدن، به همین اندازه استراحت کنید، به خواندن ادامه دهید:
دلایل خواب بیش از حد
همانطور که گفتیم، یک دلیل خواب بیش از حد شما میتواند کیفیت بد خواب باشد. دلایل داشتن چنین خوابی میتواند عادات یا شرایط بد و غیر اصولی مانند بیدار ماندن تا دیر وقت، انجام کارهای شیفتی، تغذیه نامناسب و محیط پر سر و صدا باشد. این حالت میتواند به دلیل ناهنجاریهای فیزیکی مانند قطع تنفس هنگام خواب یا Sleep apnea باشد.
اما بگذارید سوالی از شما بپرسم:
فرض کنیم که شما در اکثر اوقات بیش از حد میخوابید و هر از گاهی دیر به سر کار میرسید.. احتمال خواب ماندن شما در صبح روزی که باید زود بیدار شده و به هواپیمایی که شما را به تعطیلاتی طولانی میبرد برسید، چقدر است؟ متوجه منظورم شدید؟
بگذارید سر اصل مطلب برویم:
حتی زمانی که بد میخوابید و کسر خواب دارید، باز هم در زمانی که واقعا بخواهید، بیدار میشوید، مگر نه؟ شاید باید اعتراف کنید که در ذهن خود موانعی ساخته اید که شما را در تختخواب نگه میدارد.
منظورم مشکلات احساسی/روانی مانند افسردگی، کمبود انگیزه یا ترس از شکست است. شاید ترکیبی از بعضی یا تمام دلایل مذکور باشد که همراه با کمبود خویشتن داری و همچنین نیرویی که ما را اسیر عادات میکند، یکجا جمع شده و شما را در اکثر موارد وادار به خواب بیش از حد میکنند.
چگونه خواب بیش از حد را متوقف کنیم؟
ابتدا باید این احساس تعهد را در خود ایجاد کنید که حتما بر عادت خواب بیش از حد خود غلبه کنید. باید بدانید که "چرا" میخواهید چنین کنید. شما باید با دانستن این دلیل، در خود انگیزه غلبه بر این عادت را ایجاد کنید. سپس: با برقرار کردن یک برنامه منظم خوابیدن و بیدار شدن و رعایت آن، سیستم خواب خود را دوباره به نظم درآورید.
چه زمانی به خواب میروید؟ چه زمانی بیدار میشوید؟ حداقل طوری برنامه ریزی کنید که هر روز- حتی اگر دیر خوابیدید و حتی در روزهای تعطیل- در یک ساعت مشخص بیدار شوید.
شما باید برای خود برنامه ای داشته و آن را به طور دقیق اجرا کنید. انجام این کار در ابتدا مشکل است زیرا ممکن است سیستم خوابتان آسیب دیده باشد. یک نمونه ساده آن این است که اگر امروز صبح بیش از حد خوابیده باشید، زود خوابیدن در شب برایتان مشکل خواهد بود.
پس باید چه کنید؟
باید به هر روشی که بتواند شما را یک بار درست سر موقع بیدار کند متوصل شوید و یک چرخه تازه را آغاز کنید. چند ساعت زنگ دار را تنظیم کرده و همه را با هم و در جاهای مختلفی که نتوانید خاموششان کنید بگذارید، از دوستی بخواهید که به شما تلفن کند، همسرتان را به کمک بطلبید و خلاصه هر کاری میتوانید انجام دهید.
به یاد داشته باشید که "باید" به محض بیدار شدن از جای خود برخیزید و فرصت دوباره به خواب رفتن را به خود ندهید. البته این تازه اول کار است، پس از این شما باید:
• شرایط مناسب را برای داشتن خوابی خوب در شب محیا کنید و عوامل مخرب (نور، سر و صدا، عادت تماشای فیلم در رختخواب و...) را حذف کرده یا تعدیل کنید.
• روشی مناسب و عملی برای بیدار شدن خود پیدا کرده و هر روز از آن استفاده کنید
• بر روی انگیزه های خود و انضباط شخصی متمرکز شده، آنها را تقویت کنید.
فراموش نکنید که عادات، اکتسابی هستند و هرچند تغییر دادن آن در ابتدا مشکل به نظر میرسد، اما به خصوص درمورد خواب، الگوهای تازه سریع جا میافتند و شما پس از چند روز متوجه میشوید که به موقع و بدون نیاز به شنیدن زنگ ساعت یا ریخته شدن آب بر صورتتان! از خواب بیدار شده اید.
منبع: فریا
Borna66
06-22-2009, 05:38 PM
چند نكته براي جلوگيري از خواب آلودگي بعدازظهر
در طول روز زماني ميرسد كه احساس ميكنيد توانايي ادامه فعاليتهاي خود را نداريد. نميتوانيد به درستي فكر كنيد، سرتان سنگين ميشود و دائما به ساعت نگاه ميكنيد تا ببينيد چه زماني ميتوانيد به خانه برگرديد اما هنوز ساعت 2 بعدازظهر است. براي حل اين مشكل راهكارهايي وجود دارد كه عبارتند از:
1- چيزي بنوشيد
براي شروع ميتوانيد از روزي يك ليوان قهوه، چاي و نوشابه شروع كنيد اما توجه داشته باشيد كه مصرف بيش از اندازه كافئين نيز موجب ميشود كه اندكي عصباني شويد. به علاوه در طول روز بايد به ميزان كافي آب بنوشيد. اين عمل از اشتهاي كاذب به ميان وعدههاي ناسالم جلوگيري كرده و حس خوابآلودگي را هم از ميان ميبرد.
2- ناهار را حتما بخوريد
گاهي آنقدر سرمان شلوغ ميشود كه نميتوانيم هيچ زماني را به خوردن ناهار اختصاص دهيم در حالي كه از مضرات آن بيخبريم و نميدانيم اين كار باعث ايجاد كسالت و خوابآلودگي ميشود.
3- استراحت كوتاهي داشته باشيد
بايستيد و تمام عضلات خود را بكشيد تا خستگي از بدنتان درآيد. اگر نميتوانيد دفتر كارتان را ترك كنيد به عقب تكيه دهيد و نفس عميقي بكشيد تا كاملا ريلكس شويد و ميزان اكسيژن جذب شدهتان را نيز افزايش دهيد.
4- گرما را كاهش دهيد
كار كردن در فضاي سرد باعث ميشود هوشيارتر بمانيد. اگر اطراف شما گرم باشد احتمال دارد كه به خواب فرو رويد.
5- از نور بيشتري استفاده كنيد
ميزان نوري را كه در طول روز در معرض آن قرار داشتهايد، افزايش دهيد. ميز خود را جايي قرار دهيد كه بتوانيد به راحتي به خارج از پنجره نگاه كنيد.
6- شبها زودتر بخوابيد
بيخوابي، مزمن مشكل ديگري است كه برخي افراد با آن مواجهند. مهمانيهاي شبانه نيز از عوامل ديگري هستند كه ميتوانند شما را به سمت خستگيهاي زودرس عصرانه بكشانند. سعي كنيد ميزان خوابي را كه بدن احتياج دارد فراهم كنيد تا در طول روز سرحالتر باشيد.
7- ميزان استرس خود را بسنجيد
خستگيهاي گاه و بيگاه شايد به دليل نارضايتي شغلي و مشكلات محيط خانوادگي بروز كند. اين علائم ميتواند نشانه افسردگي باشد. با خودتان صادق باشيد و كارهايي انجام دهيد كه ميزان استرس شما را كاهش دهند تا هر روز و هميشه احساس بهتري داشته باشيد.
Borna66
06-22-2009, 05:41 PM
Tips for an Exceptional, Superb & Powerful Life 40
40 نکته برای داشتن یک زندگی متفاوت، شکوهمند و پرانرژی
1
Take a 10-30 minute walk every day and while you walk, smile. It is the ultimate anti-depressant.
روزانه 10 تا 30 دقیقه به قدم زدن بپردازید، و در این حین لبخند بزنید. این برترین داروی ضد افسردگی ست.
2
Sit in silence for at least 10 minutes each day. Buy a lock if you have to.
حداقل 10 دقیقه در روز با خود خلوت کنید، در صورت نیاز از قفل در غافل نشوید.
3
Buy a TiVo (DVR), tape your late night shows and get more sleep.
با استفاده از ویدئو برنامه های تلویزیونی آخر شب و مورد علاقه تان را ضبط کنید، و خواب بیشتری کنید.
4
When you wake up in the morning complete the following statement, "My purpose is to__________ _ today."
صبح¬ها که از خواب بیدار می شوید این جمله را کامل و تکرار کنید: « امروز قصد دارم....»
5
Live with the 3 E's -- Energy, Enthusiasm, Empathy, and the 3 F's--
Faith, Family, Friends.
با سه E زندگی کنید؛ Energy (انرژی)، Enthusiasm (شوق)، Empathy (فهم و همدلی با دیگران)، و همینطور با سه F یعنی Faith (ایمان)، Family (خانواده) و Friends (دوستان).
6
Watch more G movies play more games with friends and read more books than you did in 2006.
امسال بیشتر از سال پیش به تماشای فیلمهای عمومی (مناسب برای تمام سنین)، بازی با دوستان و خواندن کتاب بپردازید.
7
Make time to practice meditation and prayer. They provide us with daily fuel for our busy lives.
زمانی را به مراقبه و نیایش اختصاص دهید. اینها سوخت روزانه برای انجام زندگی پر مشغله مان را فراهم می کنند.
8
Spend more time with people over the age of 70 and under the age of six.
با افراد بالای 70 و زیر 6 سال اوقات بیشتری صرف کنید.
9
Dream more while you are awake.
وقت بیداری بیشتر رویا ببینید.
10
Eat more foods that grow on trees and plants and eat less foods that are manufactured in plants.
از غذاهایی که از گیاهان و درختان بار می آیند بیشتر مصرف کنید، و ازآنها که در کارخانه ها تولید می شوند کمتر.
11
Drink some green tea and plenty of water. Eat blueberries, seafood, broccoli, almonds & walnuts.
مقداری چای سبز و مقادیر بسیار فراوان تری آب بنوشید. ایدا اریزا (نوعی زغال اخته آبی رنگ)، غذاهای دریائی، گل کلم، بادام و گردو و خشکبار مصرف کنید.
12
Try to make at least three people smile each day.
تلاش کنید هر روز حداقل سه نفر را به لبخند وادارید.
13
Clear your clutter from your house, your car, your desk, and let new energy into your life.
از خانه گرفته تا داخل ماشین و روی میز کار همه را مرتب و تمیز کنید، بگذارید انرژی تازه ای وارد زندگیتان شود.
14
Don't waste your precious energy on gossip, energy vampires, issues of the past, negative thoughts or things you cannot control. Instead, invest your energy in the positive present moment.
انرژی پرارزشتان را بر سر شایعه سازی، هیولاهای انرژی خوار، مسائل مربوط به گذشته، افکار منفی و یا آنچه بدان کنترل ندارید هدر ندهید. در عوض انرژیتان را صرف همین لحظه مثبت اکنون کنید.
15
Realize that life is a school and you are here to learn, pass all your tests. Problems are simply part of the curriculum that appear and fade away like algebra class but the lessons you learn will last a lifetime.
این را فهم کنید که زندگی یک مدرسه است و شما اینجائید تا بیاموزید، تا همه امتحانهایتان را بگذرانید. مشکلات تنها بخشی از این دوره آموزشی اند که درست مثل کلاس درس جبر می آیند و می روند، منتها درسهائی که از این کلاس فراگرفته می شود عمری با شما باقی خواهد ماند.
16
Eat breakfast like a king, lunch like a prince and dinner like a college kid with a maxed out charge card.
صبحانه تان را چون یک شاه، ناهارتان را چون یک شاهزاده و شام تان را چون بچه دانشگاهی ای بخورید که کارت اعتباریش ته کشیده باشد.
17
Smile and laugh more. It will keep the energy vampires away.
بیشتر لبخند بزنید و بیشتر بخندید. این هیولاهای انرژی خوار را از شما دور نگه خواهد داشت.
18
Life isn't fair, but it's still good.
زندگی چندان عادلانه به نظر نمی رسد، با این حال زیباست.
19
Life is too short to waste time hating anyone.
زندگی کوتاه تر از آنیست که وقتمان را صرف تنفر از دیگران کنیم.
20
Don't take yourself so seriously. No one else does.
خودتان را خیلی جدی نگیرید، دیگران هم اینکار را در مورد شما نمی کنند.
21
You don't have to win every argument. Agree to disagree.
مجبور نیستید همه بحث ها و منازعات را به نفع خود تمام کنید. با مخالفتها موافقت کنید.
22
Make peace with your past, so it won't mess up the present.
با گذشته تان از در سازش در آئید، آنوقت دیگر اکنونتان را خراب نخواهید کرد.
23
Don't compare your life to others'. You have no idea what their journey is all about.
زندگی تان را با زندگی دیگران مقایسه نکنید. شما از موضوع و هدف این سفر آنها هیچ نمی دانید.
24
Burn the candles, use the nice sheets. Don't save it for a special occasion. Today is special.
از شمع هایتان استفاده کنید، خوشگل ترین ملافه تان را کنار نگذارید، برای روز مبادا و یا روزی خاص نگه شان ندارید، امروز همان روز بخصوص است.
25
No one is in charge of your happiness except you.
جز شما کس دیگری مسئول خوشبختی تان نیست.
26
Frame every so-called disaster with these words: "In five years, will this matter?"
همه باصطلاح¬ بدبختیها را با این جمله قالب دهید: «آیا تا پنج سال آینده، هیچ اهمیتی خواهند داشت؟»
27
Forgive everyone for everything.
همه را به خاطر هر چیز و همه چیز ببخشید.
28
What other people think of you is none of your business.
افکار مردم در مورد شما، هیچ ربطی به شما ندارند.
29
Time heals almost everything. Give time, time.
زمان حلال همه مشکلات است. به همه چیز زمان دهید، زمان.
30
However good or bad a situation is, it will change.
یک موقعیت هر چقدر خوب یا بد، بالاخره تغییر می کند.
31
Your job won't take care of you when you are sick. Your friends will. Stay in touch.
زمان بیماری، این شغل نیست که به دردتان می رسد، دوستانتان هستند. با آنها در تماس باشید.
32
Get rid of anything that isn't useful, beautiful or joyful.
از شر هر آنچه سودمند، زیبا و شادی بخش نیست، خلاص شوید.
33
Envy is a waste of time. You already have all you need.
حسادت هدر دادن وقت است. شما الان به همه آنچه نیاز دارید رسیده اید.
34
The best is yet to come.
بهترینها هنوز در راه اند.
35
No matter how you feel, get up, dress up and show up.
هر حسی که می خواهید داشته باشید، بلند شوید، شیک کنید و بزنید بیرون.
36
Do the right thing!
کار درست را انجام دهید!
37
Call your family often.
گاه با خانواده در تماس باشید.
38
Each night before you go to bed complete the following statements:
"I am thankful for __________." "Today I accomplished _________."
شبها قبل از خواب این جمله را کامل و تکرار کنید: «به خاطر... ممنونم.» «امروز به ... دست یافتم.»
39
Remember that you are too blessed to be stressed.
یادتان باشد، برکتهای زندگی آنقدر هست که استرس و نگرانی را بدان راهی نباشد.
40
Enjoy the ride. Remember that this is not Disney World and you certainly don't want a fast pass. Make the most of it and enjoy the ride.
از سفر لذت ببر. یادت باشد که این دیزنی ورلد Disney World نیست و تو هم در پی یک گشت و گذار کوتاه نیستی. بهترین استفاده را از آن کنید و از سفرتان لذت ببرید.
Borna66
06-22-2009, 05:41 PM
اثرات فیزیولوژیائی فشار روانی
هرگاه دستگاه عصبی خودمختار که کار بسیج بدن را در موقعیتهای اضطراری برعهده دارد مدت طولانی بیوقفه فعالیت کند، ممکن است برخی اختلالهای جسمانی بروز کند، مانند زخمهای گوارشی، زیادی فشار خون و بیماری قلبی به فشار روانی شدید نیز (که از راه دستگاه عصبی مرکزی، موازنههای هورمونی را بر هم میزند) پاسخهای ایمنی جاندار را مختل کرده و توانائی بدن را در مبارزه علیه ویروسها و باکتریها کم میکند. چنین برآورد شده که فشار هیجانی در بیش از پنجاه درصد اختلالهای جسمانی نقش عمدهای دارد.
رشتهای که با بررسی رابطهٔ متغیرهای روانشناختی با سلامت جسمانی سروکار دارد ـ پزشک روانتنی میباشد در پهنهٔ پژوهشهای میان رشتهای مرتباً اهمیت بیشتری پیدا میکند. اصطلاح ”Psychosomotic“ (روانتنی) از دو کلمهٔ یونانی (Psyche ـ ذهن) و (Soma ـ تن) گرفته شده است. اعتقاد بر این است که بیماریهائی مانند حساسیتها، سردردهای میگرنی، فشارخون، ناراحتیهای قلبی، زخمهای گوارشی و حتی جوشهای غرور جوانی با فشار هیجانی ارتباط دارد. پژوهشهائی که دربارهٔ این اختلالها صورت گرفته بیش از آن است که بتوان فشردهٔ آنها را در اینجا بیان داشت، اما ذکر پژوهشهائی که رابطهٔ فشار روانی را با زخمهای گوارشی و بیماری قلب نشان میدهد نمونههائی از آن پژوهشها بهدست خواهد داد.
فشار روانی و زخمهای گوارشی
یک زخم گوارشی، ضایعه یا حفرهای است در پوشش درونی معده یا دوازهه که بر اثر ترشح زیادی اسید کلرئیدریک ایجاد میشود. این اسید در فرآیند گوارش، در کار تجزیهٔ خوراک به مواردی که بدن بتواند آنها را بهکار ببرد با آنزیمهای گوناگون تعامل میکند. هرگاه این اسید بیش از اندازه ترشح شود رفته رفته لایهٔ مخاطی حافظ دیوارهٔ معده را از بین میبرد و زخمهای کوچکی ایجاد میکند. چندین عامل در فزونی ترشح این اسید مؤثر هستند که فشار روانی یکی از آنها است.
پژوهش با حیوانها نشان داده که در بعضی شرایط، فشار روانی موجب زخمهای گوارشی میشود. در یک رشته آزمایش با موشها، با وارد آوردن ضربههای برقی ملایم به دم حیوان، ایجاد فشار هیجانی کردند. موشها در گروههای سهتائی در دستگاهی شبیه آنچه در شکل زخم گوارشی در موشها میبینید آزمایش میشدند. موشی که در اتاقک سمت چپ قرار دارد با گرداندن یک چرخ میتواند از وارد آمدن ضربههای برقی برنامهریزی شده جلوگیری کند. علاوه بر این، پیش از هر ضربهٔ برقی یک علامت هشدار داده میشود که اگر حیوان در پاسخ به آن، چرخ را به موقع بگرداند، ضربهٔ بعدی دیرتر وارد میشود. موش اتاقک میانی به موش اتاقک سمت چپ زنجیر شده است، طوریکه هر وقت به موش سمت چپ ضربه وارد میآید، موش میانی هم یک ضربهٔ برقی با مدت زمان و شدت همسان دریافت میکند با این تفاوت که این یکی هیچ کنترلی بر ضربههای برقی ندارد. موش اتاقک سمت راست هم مانند دو موش دیگر در بند شده است اما در مورد او الکترودها به برق وصل نیست و هیچ ضربهٔ برقی بر او وارد نمیشود.
پس از مدتی آزمایش، موشها از نظر زخمهای گوارشی مورد بررسی قرار میگرفتند. موشهائی که توانسته بودند برای کنترل ضربهٔ برقی کاری بکنند بسیار کمتر از موشهای عاجز اتاقک میانی دچار این زخمها شدند. در موشهای گروه گواه که هیچ ضربهای دریافت نمیکردند، زخمها بسیار ناچیز بود (وایس، ۱۹۷۲).
این آزمایش و آزمایشهای همانند آن، حاکی است که فشار روانی کنترلنشدنی که دیرزمانی به درازا بکشد مسلماً نقشی در ایجاد زخمهای گوارشی دارد. گرچه باید پژوهشهای دیگری انجام گیرد تا بتوان یافتههای حاصل از آزمایش با حیوانها را به آدمیان تعمیم داد، اما همین، جا میتوان این احتمال را پذیرفت که فشار روانی یکی از عواملی است که زخمهای گوارشی ایجاد میکند، بهویژه در کسانی که بهخاطر آمادگی زیستی مقدار بیشتر اسید کارئیدریک در آنها تولید میشود. مسئولان کنترل پرواز هواپیماها که در شرایط فشار روانی شدید کار میکنند و هر لحظه باید تصمیمهائی بگیرند که جان صدها آدمی در گرو آنها است بیش از صاحبان سایر حرفهها به زخمهای گوارشی دچار میشوند. و نسبت به یک آدم میانحال، بیشتر در معرض بیماریهای فشار خون و قلب هستند (گریسون ـ Grayson ۱۹۷۲).
زخم گوارشی در موشها
موش دستگاه سمت چپ، در شرایط اجتناب ـ گریز قرار دارد، یعنی میتواند با گرداندن چرخ از وارد آمدن ضربههای برقی برنامهریزی شده جلوگیری کند. علاوه بر این، با گرداندن چرخ در فاصلهٔ بین ضربههای برقی میتواند آنها را به تأخیر بیندازد. موش اتاقک میانی با سیم برق موش اتاقک سمت چپ پیوند دارد، طوریکه هر وقت به موش سمت چپ ضربه وارد میآید، موش میانی هم یک ضربهٔ برقی با مدت زمان و شدت همسان دریافت میکند، ولی رفتارهای این موش تأثیری بر توالی ضربههای برقی ندارد. اکتروهائی که به دُم موش سمت راست (آزمودنی گواه) نصب شده به برق وصل نیست و به او ضربهای وارد نمیشود. در پایان دورهٔ آزمایش، زخمهای گوارشی هر موش اندازهگیری میشود (نقل از وایس Weiss ، ۱۹۷۲).
Borna66
06-22-2009, 05:41 PM
راههاي حفظ شادابي در طول روز
ترجمه : نفيسه راجي
كمبود انرژي بدن در طول روز باعث سختي براي شما ميشود و مانع لذت بردن شما از انجام فعاليتهاي روزانهتان ميگردد.
اگر چه دلايل بسيار زيادي براي كم بودن انرژي افراد در طول روز وجود دارد اما از جمله عوامل بسيار مهعم اين امر استرس هاي زندگي دنياي مدرن ميباشد.انسان براي فائق آمدن برحالتهاي پراضطراب و رها يي از خستگي و حتي افسردگي به انرژي بسيار زياد نياز دارد.
با كشف 6 راه بسيار جالب شما ميتوانيد انرژيتان را در طول روز بازيابيد و شادابي خود را حفظ نماييد.
1- انرژي گرفتن با يك صبحانه خوب
همه ما اين مثل را شنيدهايم كه "شما همان چيزي هستيد كه ميخوريد"،اما اين هم درست است كه شما هنگامي وجود داريد كه غذا ميخوريد.بدن انسان از يك ريتم چرخشي پيروي ميكند و به همين دليل است كه غذاهايي كه هنگام صبحانه و نهار خورده مي شود اگر در زماني ديرتر از اين وقت ها خورده شود به شيوه اي متفاوتتر جذب ميشود.روز خود را با صبحانه اي آغاز كنيد كه انرژيي لازم براي فعاليت شديد در طول روز را به شما بدهد.
مطالعات نشان داده كه اگر شما پروتئين و چربي مورد نياز بدنتان را هنگام صبحانه بخوريد،قادر خواهيد بود وزن خود را پايين نگه داريد و انرژي بيشتري بدست آوريد،برعكس اگر همان چيزها را در موقع شام بخوريد وزن شما افزايش خواهد يافت و فشار خون و بيماري هاي قلبي نيز افزايش مييابد.
2- انرژي مستمر با ميان وعده
اكثر مردم غذاهايي ميخورند كه انرژي زيادي را به شكل كربوهيدرات هاي ساده و قندهايي كه سريع ميسوزند تامين مي كند.اين غذاها انرژي بدن ما را سريع تر از غذاهايي كه در بردارنده انرژي پايدار تر هستند،تخليه ميشود.
يك ميان وعده در صبح و در بعد از ظهر بخوريد.آجيل ها، مغزها، ميوهها، يا غذاهاي غني از پروتئين كه از بذرها درست ميشود ميتواند انتخابهاي خوبي باشد؛اينها به شما كمك خواهد كرد كه انرژيتان را حفظ كنيد و از پايين آمدن قند خون جلوگيري ميكند.براي ميان وعده ها خودتان مخلوطي از مغز بادام، آجيل، مغز گردو، ميوههاي خشك شده، كشمش، يا هر تركيب ديگري را درست كنيد.
3- بازابي انرزي از دست رفته با اكسير جينسنگ
معروفترين ماده انرژي زا اكسير جينسنگ است كه بسيار مغتنم شمرده شده است و براي 5000 سال است كه در سنت هاي پزشكي آسيا استفاده ميشود.جينسنگ را معمولا براي مواردي از قبيل افزايش مقاومت جسمي و روحي،كاهش خستگي وبراي كمك به افزايش تدريجي انرژي استفاده ميكنند. جينسنگ بر خلاف قهوه كه سيستم عصبي مركزي را تحريك ميكند به تدريج انرژي را بالا ميبرد.گزارش شده است كه افرادي كه جينسنگ را ميخورند روي همرفته در بهبود سلامتي آنها مؤثر بوده است. جينسنگ به صورت پودر،كپسول و چاي قابل دسترس است و شما ميتوانيد آنرا در فروشگاهاي مواد غذايي و دارويي پيدا كنيد.
4- دفع سموم از بدن
يكي از دلايل كاهش انرژي بدن توليد سموم در سيستم بدن ميباشد.خوردن آب براي شستشوي مناسب سيستم داخلي بدن ازسموم و هيدراته كردن سلول ها براي جلوگيري از ساخته شدن سموم از محصولات زائد خيلي اهميت دارد.
حداقل 8 ليوان آب در روز در دماي اتاق بنوشيد.اما بهتر است كه جوشاندهايي از برگهاي نعناع، گل داودي، و گل قاصدك بنوشيد تا بتدريج بدنتان را تميز كنند.
5- درست ايستادن انرژي را بالا ميبرد
مادرتان هنگامي كه به شما ميگفت راست بايست از سلامتيتان مراقبت ميكرد.خميده ايستادن نه تنها شما را مسنتر از سنتان نشان ميدهد،بلكه باعث افت شديدي انرژي بدن از طريق كاهش جذب اكسيژن ميشود.هنگامي كه شما ديافراگم و دنده هاي خود را به هم فشرده ميكنيد،تنفس كامل انجام نمي شود و جريان خون به مغز و سر و پاها كند ميشود.براي درستايستادن،چانهتان را به داخل بكشيد و فرض كنيد كه يك خط كشيده مستقيم از نوك سرتان به بالا گذاشته شده است.
6- با ورزش كردن انرژي خود را بالا ببريد
به طور قطع با ورزش كافي سطح بالاي انرژي حفظ مي شود. ورزش به ما كمك ميكند كه بتوانيم با استرس هاي روزانه مقابله كنيم. بدون ورزش انرژي حياتي بدن به سرعت تخليه مي شود. فرصتهاي بسياري در يك روز وجود دارد تا شما فعال باشيد. به جاي استفاده از آسانسور از پلهها بالا برويد.خودرو خود را چند بلوك دورتر از مقصدتان پارك كنيد و اين فاصله را پياده يا با دوچرخه برويد. منزل خود را به جاي جارو برقي با جارو دستي جارو كنيد. هنگام نشسته به جاي قوز كردن صاف بنشينيد.
براي افزايش واقعي انرژي بدن خود اين كار را بكنيد:در طول روز هر يك ساعت 5 دقيقه طناب بزنيد و پس از آن يك ليوان آب بنوشيد.اين كار باعث افزايش گردش خون ميشود، بدن شما اكسيژن بيشتري دريافت ميكند و سموم را ميزدايد.
اميدوارم كه اين مقاله به حفظ انرژي و شادابيتان كمك كند. همچنين اميدوارم كه زندگي شما طولاني، پرانرژي و شاد باشد.
دكتر مائو
Borna66
06-22-2009, 05:41 PM
سی گام تا آرامش
سید رحیم گشتی : کارشناس روان شناسی بالینی
به آرامش می توان رسید.آرامش دور از دسترس نیست اگر تمرین کنید ونکاتی که در ذیل می آید را باور داشته باشید و در زندگی تان وارد کنید.
1- شکر گذار نعمات الهی باشید.
2- نیاش را فراموش نکنید .
3 - با صدایی ملایم گفتگو کنید وبا دیگران نجوا نمایید.
4 - باغبانی کنید.
5 - به آواز پرندگان و به صدای طبیعت گوش دهید.
6 - طلوع وغروب خورشید را تماشا کنید.
7 - خود را عادت دهید تا گلها را ببویید.
8 - در هرفرصتی که بدست آوردید به دامن طبیعت پناه ببرید.
9 - گاهی در قید ساعت و زمان نباشید.
10 - شقیقه هایتان را ماساژدهید.
11 - موهایتان را شانه بزنید به آرامش وملایمت
12 - به موسیقی دلخواه تان گوش دهید.
13 -لبخند را بر چهره خود مهمان سازید.
14 - نفس عمیق بکشید.
15 -هر روز استحمام کنید.در غیر اینصورت پاهایتان را با آب ولرم بشویید.
16 - از نوشیدن شیر غافل نشوید.
17 - به سبدی پر از میوه نگاه کنید و انها راببویید.
18 - نوشیدن آب کافی را در برنامه روزانه تا ن قرار دهید.
19 - تغذیه مناسب و متنوع داشته باشید و رعایت اعتدال را فراموش نکنید.
20 - به اندازه کافی استراحت کنید.
21 - به بازی بپردازید.
22 - با دوستی راز دارو امین درد دل کنید.
23 - در مواقعی که لازم است از سرازیر شدن اشک هایتان ممانعت نورزید.
24 - پاکیزه باشید.
25 - نظم را رعایت کنید.
26 - صادق ورازدار باشید.
27 - همه کائنات را دوست داشته باشید.
28 - به خود و دیگران احترام بگذارید.
29 - به کسانی که دوستشان دارید ابراز علاقه کنید .
30 - مهربان و مودب باشید.
Borna66
06-22-2009, 05:42 PM
چگونه غم جدایی را تحمل کنیم
در چرخه طبیعت ، پدیده از دست دادن ، عنصری ضروری و در خور توجه است . غنچه های گل سرخ در پی استحاله جوانه ها ، سبز شدن گیاه در پی دگردیسی دانه و آغاز روز در پی رفتن شب پدید می آید . این همه حکایت از بازآفرینی های مکرری دارد که در پی هر از دست رفتن در چرخه آفرینش پدید می آید .
همین حالت در زندگی انسان نیز وجود دارد . بندرت می توان در زندگی به دست آوردنی را یافت که از دست دادنی را به همراه نداشته باشد .
با این پیشینه ذهنی می توان به شناسایی انواع خلا های عاطفی پیش آمده در زندگی پرداخت . برای مصادیق از دست دادن های آشکار می توان به مواردی همچون مرگ عزیزان ، قطع رابطه عاشقانه ، جدایی و طلاق ، اخراج از کار ، بی پولی ، و...اشاره کرد .
احساس تردید میان داشتن و نداشتن نیز خود نوعی از دست دادن است ، حتی اگر اوضاع بهبود یابد . بطور مثال : فرد مورد علاقه تان با شما تماس بگیرد و دو باره به عشق ابدی خود اعتراف کند و ... باز هم این حس سرگردانی و تردید وجود دارد و باید این تردید را نوعی از دست دادن تلقی کنیم .
چنانچه در مرز بین داشتن و نداشتن هستید و در این میان احساسی ناپیدا در شما نوید امید می دهد ، بهتر است به جای پرداختن به این احساس امیدواری متزلزل ، آن را خاتمه دهید و این پایان را به ترتیبی اعلام و به ادامه زندگی و رشد و شکوفایی خود بپردازید
احساسی که پس از هر از دست دادن پدید می آید
علاوه بر احساس درد ، افسردگی و اندوهی که آشکارا در فرد پدید می آید ؛ واکنش های دیگری نیز بر اثر از دست دادن گریبانگیر فرد می شود که از آن جمله می توان به احساس درماندگی ، هراس ، خلاء ، ناامیدی ، بدبینی ، بیقراری ، خشم ، گناه ، آسیب پذیری و همچنین از دست دادن تمرکز ، امیدواری ، انگیزه و انرژی و نیز بی اشتهایی یا پر خوری ، کم خوابی یا پر خوابی ، تغییراتی در انگیزه جنسی و در نهایت بی حوصلگی و خستگی ، کندی در محاوره و راه رفتن اشاره نمود که در طول مرحله از دست دادن و یا پس از آن ، انتظار بروز تمامی این علائم یا بخشی از آنها طبیعی است .
این حالات ، بخشی از روند طبیعی بهبود یافتن تدریجی جسم است . بهتر است با این تغییرات مبارزه نکنید ، بلکه آنها را لمس کنید .
مراحل بهبودی
عوارض ناشی از پدیده از دست دادن در افراد طی سه مرحله بطور متمایز و همزمان بهبود خواهد یافت . این مراحل عبارتند از :
1 - شوک یا ضربه ناگهانی ، انکار ، کرختی
2 - ترس ، خشم ، افسردگی
3 - درک ، پذیرش ، پیشروی
ضربه ناگهانی ، انکار ، کرختی
ما قادر به درک آنچه که برایمان اتفاق افتاده نیستیم . ضمیر ناخود آگاه مان دائما آن را انکار می کند و نخستین کلماتی را که پس از شنیدن خبر به زبان می آوریم `چی ؟` و ` آه ، نه ! ` است . گاه موضوع را فراموش می کنیم و هر بار که دوباره به خاطر می آوریم ، مبهوت می شویم . در این میان ، سیستم دفاعی بدن در مقابل درد شدید ، ضربه ناگهانی و نیز کرختی و سستی فعال می شود .
ترس ، خشم ، افسردگی
ترس ، خشم و افسردگی ، حالات و واکنش هایی هستند که با پدیده ` از دست دادن ` ارتباط نزدیکی دارند . اگر اندوه ، ترس و ناامیدی هر از گاه بر شما هجوم آورد ، همراهی اش کنید ، اما نه برای زمانی طولانی . آن را بپذیرید ، اما خود دعوتش نکنید .
درک ، پذیرش ، پیشروی
زندگی ما همچون گذشته جریان دارد و حالت جسمی و روحی ما رو به بهبودی است و ذهن ما این واقعیت را که بدون از دست رفته مان نیز قادر به ادامه زندگی هستیم پذیرفته و ما را به سمت مرحله جدیدی از زندگی مان سوق می دهد . در موقع بتدریج قادر خواهیم بود سه مرحله بهبودی را بدون توجه به فقدان از دست رفته مان پشت سر بگذاریم .
بهتر است بدانیم از دست دادن ، از دست دادن است ؛ مهم نیست علت آن چه باشد . هر گاه کسی یا چیزی را که دوست می داریم از ما گرفته شود و یا به ما داده نشود ، معنای آن دوری و از دست دادن است . تنها نکته مهم در درمان انواع مختلف از دست دادن ها ، عمق احساس اندوه و مدت زمانی است که صرف درمان آن می شود . هر چه از دست رفته مان عزیزتر باشد ، شدت اندوه ما نیز بیشتر خواهد بود و نیز برای گذر از مرحله ای به مرحله دیگر مدت زمان بیشتری صرف می شود .در از دست دادن های جزیی ( مانند گم کردن شی مورد علاقه ) ممکن است ، سه مرحله کسب بهبودی ظرف چند دقیقه به وقوع بپیوندد ، در حالی که برای از دست دادن های بزرگی ( مانند فرد مورد علاقه ) گاهی سال ها زمان صرف شود .
زنده خواهید ماند
بدون شک بهبود خواهید یافت . مسیر بهبودی نیز همچون روند زندگی ، آغاز ، میانه و پایانی داشته که بهتر است از ابتدا به یاد داشته باشید که پایانی نیز وجود دارد و چندان دور نیست . مطمئن باشید بهبود خواهید یافت ؛ زیرا طبیعت یاوری است قدرتمند که جانب شما را دارد . همواره به خود بگویید :` من زنده ام و زنده خواهم ماند . ` حقیقت دارد ، زنده ای و زنده خواهی ماند .
جدایی را بپذیرید!
بی گمان تلاش وسیعی برای باور و یا انکار وقوع حادثه جدایی از خود بروز خواهید داد . اما بهتر است حقیقت را بپذیرید و بدانید که واقعا یک جدایی در زندگی شما رخ داده است . ممکن است از خود سوال کنید که آیا به اندازه کافی توانایی تحمل این مصیبت را دارید ؟ بهتر است بدانید که شما به اندازه کافی نیرومند هستید . زندگی نیز جریان داشته و شما در آن حضور دارید .
این رنج فقط از آن شما نیست
شکست و از دست دادن ، بخشی از زندگی ، زنده بودن و انسان بودن است که همگان آن را تجربه کرده اند ؛ تنها وظیفه ما این است که مسیر شکست به پیروزی را تا حد امکان سریع ، به نرمی و با شهامت پشت سر بگذاریم .
بهتر است بدانید که در این راه تنها نیستید . بیش از شش میلیارد نفر در این کره خاکی ، همچون شما در دوران فراق بسر می برند و بد نیست بدانید که وجود همدلی در رنجی مشترک ، از شدت درد آن می کاهد .
احساساتی بودن خوب است
اگر احساس سردرگمی و کرختی می کنید ، نگران نباشید . پس از هر از دست دادنی ، ممکن است تا مد تها در حالت شوک به سر برید . از این حالت وحشت نکنید . ممکن است از خود بپرسی : ` آیا موفق خواهم شد ؟ ` ، ` آیا دوباره عاشق خواهم شد ؟ ` ، ` ممکن است یک بار دیگر به چیزی دل ببندم ؟ ` این سوال ها و نظیر اینها ، نگرانی های آشنایی هستند که در پی ` از دست دادن ` ایجاد می شوند ، می توانید آنها را حس کنید ، اما بهتر است باورشان نکنید . گاه پیش می آید که هیچ احساسی نداشته باشید که این هم جای نگرانی ندارد .
ممکن است در طول این دوره احساسات و حالاتی چون غم ، خشم ، شکست ، فرسودگی ، آشفتگی ، گمگشتگی ، باختن ، بلاتکلیفی ، درهم شکستگی ، پستی ، گیجی ، حماقت ، نفرت شدید از خود و دیگران ، حسد ، میل به خودکشی ( احساش خوب است ، اما عمل به آن اشتباه است ) ، افسار گسیختگی ، تهوع ، عصبانیت شدید و ... در شما پدید آید که همگی آنها بخشی از روند رو به بهبودی شماست . بگذارید با احساس آنها بهبود یابید ، نگران نباشید .
خود را محکوم و تحقیر نکنید !
شما انسان شایسته ، ارزشمند ، خوب و حتی فوق العاده ای هستید. ممکن است ضربه ای بر بدنه اتکاء به نفستان وارد شده باشد و یا افکارتان سرشار از احساس گناه ، محکوم بودن و احساس حقارت باشد ، بهتر است نگران نباشید ؛ زیرا ، این حالات کاملا طبیعی و ناشی از فشار روانی است که با آن دست به گریبان هستید . نیازی نیست ذهنتان را بر افکار پوچ و منفی متمرکز کنید و خود را با ` اگرهایی ` چون ` اگر این کار را نکرده یا کرده بودم ، در این وضعیت اسفناک عاطفی قرار نمی گرفتم ` تنبیه کنید .
طبع شما بلند تد از زخم عاطفی کوچکی است که اکنون گریبانگیر شما است . آن را رها کنید و بدانید که : در زیر پوشش این دل نگرانی و آشفتگی ظاهری ، یک انسان قدرتمند ، دانا ، شایسته و فوق العاده نهان است و او کسی جز شخص شما نیست .
خود را محکوم و تحقیر نکنید !
شما انسان شایسته ، ارزشمند ، خوب و حتی فوق العاده ای هستید. ممکن است ضربه ای بر بدنه اتکاء به نفستان وارد شده باشد و یا افکارتان سرشار از احساس گناه ، محکوم بودن و احساس حقارت باشد ، بهتر است نگران نباشید ؛ زیرا ، این حالات کاملا طبیعی و ناشی از فشار روانی است که با آن دست به گریبان هستید . نیازی نیست ذهنتان را بر افکار پوچ و منفی متمرکز کنید و خود را با ` اگرهایی ` چون ` اگر این کار را نکرده یا کرده بودم ، در این وضعیت اسفناک عاطفی قرار نمی گرفتم ` تنبیه کنید .
طبع شما بلند تد از زخم عاطفی کوچکی است که اکنون گریبانگیر شما است . آن را رها کنید و بدانید که : در زیر پوشش این دل نگرانی و آشفتگی ظاهری ، یک انسان قدرتمند ، دانا ، شایسته و فوق العاده نهان است و او کسی جز شخص شما نیست .
به خود فرصت بهبودی بدهید
دوره درمان و بهبودی نیاز به زمان دارد . هر اندازه شدت وابستگی ما نسبت به عزیز از دست رفته مان بیشتر باشد ، مدت زمان بیشتری را صرف بهبودی خواهیم کرد . طبیعی است در دورانی که همه چیز بسرعت سپری می شود ، پذیرش موضوعی که نیازمند صرف زمان است دشوار به نظر می رسد . اما شما برای بهبودی ، نیازمند زمان هستید . بهتر است این مدت را بر خود ارزانی داشته و بدانید که سزاوارش هستید .
فرایند بهبود ، شدت و ضعف دارد
روند رشد و بهبودی بر خلاف تصور عموم ، پیشروی دائم و یکنواخت نیست . بلکه بیشتر شبیه به آذرخش است ؛ سرشار از نوسان ، از بالا به پایین و بر عکس ، پیشروی و پسروی و فراز و نشیب . در نتیجه ، چنانچه بهتر یا بدتر از دیروز یا حتی چند لحظه قبل هستید ، نگران نباشید و بدانید که روند بهبودی در جریان است .
فردا در پیش است
زندگی سرشار از تجربیات مثبت است ، زیبایی در راه است و بی شک فردایی زیبا از راه خواهد رسید . نفس عمیقی کشیده و اکسیژن را روانه ریه های خود کنید ؛ مگر نه این است که نفس کشیدن نشانه سلامتی و زندگی است ؟
حال به طور کامل هوا را بیرون بفرستید و سپس با طمانینه نفس عمیق دیگری بکشید . برای نفس کشیدن از تمام ظرفیت شکم ، معده و قفسه سینه استفاده کنید . دستتان را روی قلب ، معده یا هر بخش دیگری از بدنتان که در تلاطم است بگذارید و همان طور که نفس را بدان سو می فرستید ، به خود بگویید : آرام باش ، من زنده ام و زنده می مانم .
استراحت کنید
بهتر است در این دوران استراحت و حتی خواب بیشتری داشته باشید و برای انجام کارهایتان از دیگران کمک بگیرید . زندگیتان را به گونه ای برنامه ریزی کنید که اغلب اوقات در استراحت و انجام فعالیت های مثبت و سرگرم کننده باشید . با خودتان مهربان باشید و عجله نکنید ، جسمتان برای تجدید قوا نیاز به انرژی دارد . تفکر کنید و به عواطف خود استراحت بدهید . بهتر است تا مدتی درگیر هیچ رابطه ای نشوید . کارهای سازنده اغلب به آرامش روحی مدد می رساند . بنابر این ، مادامی که متحمل فشاری نشد هاید برای آن وقت صرف کنید . به یاد داشته باشید که استراحت و تفریح اساس سلامتی است .
برنامه سبکی برای خودتان تعیین کنید
بسیار خوب استراحت کافی است ، اکنون وقت آن رسیده که فعالیت را آغاز کنید . استراحت متناوب ، همراه با فعالیت ، شما را به مرز بهبودی نزدیک میکند . از همین رو بهتر است به قدر نیاز به استراحت بپردازید تا دچار سستی و تنبلی نشده و فعال باقی بمانید .
مادامی که دنیای درونتان سرشار از هرج و مرج و آشفتگی است ، برنامه سبک و در عین حال اندیشمندانه ای را برای دنیای بیرون خود برگزینید . خوب است که بدانید این برنامه ریزی علاوه بر ایجاد نظم در زندگی ، تکیه گاه بسیار خوبی برای فعالیت ذهنی شماست .
از دیگران یاری بخواهید
خوب است که مدتی را تحت مراقبت قرار بگیرید ، بخصوص اگر این حمایت و مراقبت از جانب خانواده ، دوستان و همکاران صورت بگیرد . شکست های عاطفی حقیقتا تضعیف کننده و دردناک هستند . در چنین حالتی احساس نیاز به دلجویی شدن از سوی دیگران کاملا طبیعی است . عده ای از افراد هستند که تخصص عجیبی در دلجویی و قوت دادن دارند . بهتر است شهامت داشته و از آنان طلب یاری کنید .
از دیگران طلب یاری کنید ، حتی اگر برایتان چندان خوشایند نباشد . کمک کردن عملی انسان دوستانه است . خود را در زیر چتر حمایتی خانواده ، دوستان و همکاران قرار داده و اندوهتان را برایشان بازگو کنید . مطمئن باشید حرف های شما برای آنان مهم بوده و تلاش خود را در جهت کمک به شما خواهند کرد . تلفن بهترین وسیله برای این موضوع است . همچنین می توانید از دوستی دعوت کنید که به خانه شما بیاید . بیگانگان می توانند دوستانی باشند که شما هنوز آنان را نشناخته اید .
خود را از فضای پیرامونی جدا نکنید
بهتر است خود را از دنیای زندگان جدا نکنید . این موضوع تنها اختصاص به خانواده و اطرافیان نداشته ، بلکه می تواند یک گلدان ، ظرفی پر از میوه که برای شما شادی آور است را شامل شود .
احساس درماندگی و خودکشی را از خودتان دور کنید
احتمال دارد طی این دوران احساس درماندگی ، بی کسی و یا حتی فکر خودکشی نیز به ذهنتان خطور کرده باشد . چنین تفکری البته به شیوایی کلام هاملت ( بودن یا نبودن ) را در بر ندارد ؛ اما به هر حال دور از ذهن هم نیست . بهتر است بدانید که این موضوع نشانه طبیعی دردمندی است ، نیازی نیست که به آن عمل نمایید . چنانچه نگرانید در برابر چنین وسوسه ای کنترل خود را از دست بدهید ، بی درنگ از یک مشاور کمک بخواهید . نوک پیکان خشم شدیدی را که احساس می کنید ، به سمت خود نگیرید . این احساس کاملا طبیعی است و بهتر است روش مناسبی را برای تخلیه آن بیابید . ضربه ای بر بالش وارد کنید ، با صدای بلند گریه کنید ، فریاد بکشید و در همه حال به خود یاد آوری کنید که خودکشی عملی احمقانه است . بهتر است بدانید ، این احساس گذر خواهد کرد و شما بهبود خواهید یافت . براستی نوید باغی پر از گل سرخ را به شما می دهم ، اما نبودن خار را در آن تضمین نمی کنم .
خاطرات تلخ جدایی های پیشین نیز به سراغتان خواهند آمد
احتمالا طعم جدایی هایی را نیز در گذشته چشیده اید که آثار ناگوار آن تاکنون در ذهنتان باقی بوده و بهبود نیافته اند و اینک زخم های آنها با بروز حادثه جدایی فعلی شما سرباز کرده و احساس می کنید که بی دلیل نسبت به آنها نیز واکنش نشان می دهید . این دسته از جدایی های قدیمی احتمالا مربوط به روابط قدیمی ، طردشدگی ها ، ناامیدی ها ، جراحت ها ، و یا حتی دوران از دست رفته کودکی است . در حقیقت ممکن است شما در روند درمان مشکل فعلی خویش ، به نوعی در حال درمان و خلاص شدن از دردهای پیشین خود نیز هستید . فرصت خوبی است که از تمامی مشکلات حال و گذشته رهایی یافته و درمان شوید . به خود اجازه دهید که شفا یابید .
با خود مهربان باشید
اگر بپذیرید که جدایی ، خراشی زخم گونه بر پیکره عواطفتان بر جای گذاشته ، خواهید پذیرفت که برای درمان این زخم نیز به زمان نیاز دارید ؛ پس تلاش بیشتری کنید که تا حد ممکن نسبت به خود مهربان ، بخشنده و با ملاحظه تر شوید .
بهتر است همانگونه با خود رفتار کنید که با دوست صمیمی تان _ که اگر در این وضعیت بود_ رفتار می کردید . به این منظور ، لازم است مسوولیت های جدیدی را به عهده نگیرید و نیز از قرار گرفتن در موقعیت هایی که با کشمکش ، فشار روانی و تنش همراه است ، اجتناب کنید . در صورتی که از جانب کسی دست یاری به سو شما دراز می شود ، آن را بپذیرید و البته به خاطر داشته باشید که مراقبت و دلسوزی و کمک را در ابتدا از خود طلب کنید .
مهمتر از همه این که خود را با بروز هر اشتباهی که احساس می کنید به این جدایی ارتباط دارد ، مورد شماتت و سرزنش قرار ندهید ، مطمئن باشید که انسان خوب و شایسته ایی هستید .
در پی تکرار تجربه جدایی برنیایید !
طبیعت از خلاء بیزار است . احتمالا در این دوران ، تلاش می کنید برای پر کردن خلاء درونی خود ، با شتاب و به طور ناپخته ای خود را درگیر رابطه عاطفی جدیدی کنید . چنانچه به بهبودی کامل دست نیافته باشید ، این عمل ناپخته شما به جدایی دیگری می انجامد و سپس یک ارتباط دیگر ، جدایی دیگر تا جایی که زندگی عاطفی شما تبدیل به حرکت توپ بسکتبال می شود .
عاشق شدن پس از گسستی آسیب بخش ، در ابتدا بی نظیر به نظر می رسد ، گویی به دست نیافته ترین آرزوها دست یافته اید ، اما پس از مدتی درمی یابیید که عشق تازه شما ، الهه خوبی ها ، درایت ها ، ملاحظه گری ها و عاطفه ها که در ابتدا تصور می کردید ، نیست . پی می برید که او انسانی همچون سایر انسانهاست و لاجرم افسوس می خورید .
اگر در پی عشق ورزیدن هستید ، بهتر است آن را به خودتان هدیه کنید و خود را انتخاب کنید .
پریشان ماندن نشانه عشق نیست
نباید تصور کنید که اگر به مدت طولانی در حالت جنون و عاشقی بودید، پس به طور حتم عاشق بوده اید . البته تردیدی در علاقه مندی شما نیست که اگر غیر از این بود ، هرگز احساس جدایی نمی کردید.
سرعت یافتن روند بهبودی شما به دلیل به کارگیری تمامی انرژی تان برای شفا یافتن است نه آن که تصور کنید عمق عشقتان کم بوده و یا اصلا عشقی در کار نبوده است . دلیلی ندارد که بیش از حد دچار اندوه و درد باشید . بهبودی نشانه نیرومندی شماست ، نه نشانه سبک انگاری اصالت عشق شما .
زندگی خود را سرشار از زیبایی و روشنایی نمایید !
هر زمان که حادثه جدایی را به خاطر آوردید ، اطرافتان را تا حد تصور سرشار از خوبی و نور نمایید . خوبی مقوله بسیار روشنی است و به سختی می توان تعریف مبهمی برایش ارائه نمود . همه ما بر سر والاترین ، بهترین ، عالی ترین ، و مهمترین چیزها اتفاق نظر داریم . خوبی را می توان با همان معنای دنیایی آن به ذهن آورد و از طرف می توان آن را با واژه خدا تجسم کرد .
مفهوم نور و روشنایی نیز در تمامی باورهای دینی و آیین های مذهبی و معنوی از جایگاه ویژه ای برخوردار است . از نور طبیعت تا نور خدایی ، از نور خورشید تا نور خدا . هر گاه به این دو - خوبی و نور - متوسل گشتید ، بهتر است تقاضا کنید به بهترین وجه هر آنچه به صلاح شما و زندگی تان است ، برایتان پیش آورد . به این ترتیب مصالح واقعی شما فدای مصالح و خواسته های آنی شما نخواهد شد . کافی است با یک نفس عمیق هر آنچه خوبی و نور و روشنایی است را به درون خود فرو ببرید تا به تک تک سلول های بدنتان نفوذ کرده و به هر بخشی از وجودتان که نیاز به درمان دارد ، نیرو ببخشد . تقاضای بهترین مصلحت ها برای خود به زمان چندانی نیاز ندارد ؛ فقط چند ثانیه و یا به میزان مطالعه این سطر از این متن وقت شما را خواهد گرفت .
اندوه نیز زیبایی خاص خود را دارد
در اندوه نوعی زیبایی وجود دارد ، البته منظور از اندوه ، نوع اصیل آن است نه صرفا دلسوزی برای خود . در این باره چیزی زیادی نمی توان گفت و فقط می توان گفت ` اندوه ` بسیار ارزشمند است . می توانید از زیبایی اندوه لذت ببرید .
خود را تایید کنید !
تایید کردن خود ، ایجاد ثبات و استحکام می کند . تفکرات محبت آمیز مثبت و بهبود دهنده ای که از خود و زندگی تان دارید ، استحکام بخشید . تایید کردن خود معمولا با جمله ` من ... هستم ` شروع می شود . لازم است از افعال زمان حال استفاده کنید و خواست خود را به نوعی بیان کنید که گویی هم اکنون به آن دست یافته اید . جملاتی نظیر ` موفق و خوشبخت هستم ` ، نه این که `می خواهم باشم ` . نیز ` خود را به روند شفا می سپارم ... با خود مهربان هستم ... دل شکستگی ام خوب می شود ... شهامت رشد کردن را دارم ... نیرومند هستم ... قدر همه چیز را می دانم ... شکیبا هستم و ... `
برای افزایش روحیه از رنگ ها بهره ببرید !
بی شک تاثیر رنگ ها در زندگی انسان ها بر کسی پوشیده نیست . احساس ما هنگام ورود به اتاقی تاریک و کم نور با احساسی که به هنگام ورود به اتاقی روشن و پر نور داریم ، کاملا متفاوت است .
توصیه می شود تا حد امکان برای خود محیطی با طیف بالای رنگ ها - زرد ، نارنجی ، قرمز - فراهم کنید . همچنین آرامش بخشی رنگ سبز بهبودی و رشد شما را سرعت می دهد . بهتر است از لباس های سبز رنگ ، غذاهای سبز رنگ و لوازم زندگی سبز ، استفاده کنید . به خاطر داشته باشید که باید از رنگ ها ی سیاه و آبی دوری کنید . زیرا روحیه تان به حد کافی اسیر فضای تیره و کبود هست .
بخندید !
از مهمترین کارهایی که جهت بهبودی خود در دسترس دارید ، خندیدن است . کافی است فیلم کمدی ویدیویی را اجاره کرده و تماشا کنید . حتی می توانید کتاب خنده داری بخوانید و یا با افراد بذله گوی معاشرت کنید . از آنان بخواهید دائما با شما در ارتباط باشتند و حتی می توانید به داستان جدایی خود بخندید . میان تراژدی و کمدی فاصله اندکی وجود دارد و شما می توانید با دیدی طنز گونه ، ماجرای از دست دادن ، واکنش نسبت به آن و حتی خاطرات قبل از جدایی را مرور کنید و مطمئن باشید با این کار خیانتی به عشقتان نکرده اید . در واقع نگاه طنز آمیز به ماجرا ، به نوعی احترام قائل شدن برای رابطه گذشته شما است و قطعا به بهبودی شما منتهی می شود .
فکر جدایی را رها کنید و به جلو قدم بردارید!
اکنون زمان آن رسیده که از فکر از دست دادن خود خارج شده و به جلو گام بردارید . تردیدی نیست که گاه گاهی نگاهی به پشت سر خود خواهید انداخت ؛ اما بیشتر اوقات خود را صرف تمرکز به آینده نموده و پیش بروید . لذت بردن از رویدادهای پیش تیامده نیز ارزشمند است .
خود را ببخشید !
از هر فرصتی برای بخشیدن خود استفاده کنید و خود را به دلیل ارتکاب هر اشتباه و گناه ، کوتاهی ، ضعف ، تخلف ، یا خطایی که به غلط یا درست تصور می کنید مسبب این از دست رفتن است ببخشید . این روش هم مانند بخشش دیگری ساده است و کافی است بگویید :` من خود را به خاطر کوتاهی می بخشم ` و سپس بگویید : ` من خود را به خاطر قضاوتی که درباره خود به دلیل همان کوتاهی داشته ام ، می بخشم . ` مهمترین بخش این فرایند ، همین بخشش قضاوت خود است . چه کسی شما را انسان کاملی دانسته است و در این حد از شما انتظار دارد ؟ ما کامل نیستیم ، ما انسان هستیم و به خاطر انسان بودن باید خود را ببخشیم . پس خود را به خاطر قضاوت درباره انسان بودنتان ببخشید و پیش بروید .
شهامت خود را در دوست یابی ، ستایش کنید !
در تجربه اندوزی از یک رابطه - حتی اگر پایان تلخی به همراه داشته باشد - شما ، انسانی غنی تر ، تواناتر ، ژرف تر و داناتر خواهید شد . بهتر است خود را به دلیل شهامتی که در برقراری رابطه داشته و دارید مورد ستایش قرار دهید .
شهامت داشتن و بی باکی امری است درونی ، اهمیت دادن و مهر ورزیدن با علم بر آسیب پذیریتان ، به جرات و شهامت بسیاری زیادی نیاز دارد . بی باکی خود را ستایش کنید ، بزرگ بدارید و محترم بشمارید . حتی شهامت بیان این جمله که ` عاشق شدن و از دست دادن به مراتب بهتر از هرگز عاشق نشدن است ` ارزشمند است .
اینک زمان آن رسیده که دریابید در پی این جدایی چه تجربه هایی کسب کرده و یا کسب خواهید کرد .
زندگی جدیدی را شروع کنید !
در اجتماعات شرکت کنید و از تجارب جدید ، موقعیت ها ، افراد و نظریات آنان بهره ببرید . اینک زمان آن رسیده که فراتر از ذهنیات خود مبنی بر `عاشق شدن = دردکشیدن ` گام برداشته و در راستای مبارزه با بی اعتمادی نسبت به خود و دیگران و نیز فراگیری تجربیات تازه تلاش کنید . برای نیل به این منظور بهتر است دکوراسیون خانه تان را تغییر دهید ، به جاهای جدیدی رفته و لباس های تازه بخرید ، به فراگیری موضوعاتی که به آنها علاقه مندید مانند سفالگری ، موسیقی و ... بپردازید و اهداف جدیدی را برای خود برگزینید .
از تنهایی لذت ببرید !
تنهایی دوباره خود را پس از یک دوره با هم بودن لمس کنید و از آن لذت ببرید و به خاطر داشته باشید که ` تنهایی ` هرگز به معنای ` بی کسی ` نیست .
در پی یک احساس تنهایی لذت بخش ، آرامش ، شادی و سرور و نیز نیروی خلاقیت به زندگی شما باز می گردد. همچنین فرصت خوبی برای رسیدگی به سایر افرادی که در زندگی شما از جایگاه ویژهای برخوردارند ، به دست می آورید . فراموش نکنید که شادی شما در گرو سادی و جلب رضایت و خشنودی دیگران است .
از زندگی خود لذت ببرید !
لطفا تا سر حد امکان بیشتر از آنچه که قادرید و به مدتی طولانی تر از آنچه که می توانید ، غرق سرور و شادی باشید . نگران بر چسب ` بی وفایی ` و ` بی تمفاوتی ` نسبت به معشوق از دست رفته تان نباشید و هرگز احساس گناه نکنید . به خاطر داشته باشید پایه و اساس این دگرگونی و جابه جایی در زندگی تان باید با شادی و نشاط باشد .
بخشش ، عاملی برای بهبودی
نفع فوق العاده ای که از بخشش به ما می رسد ناشی از عمل پالایش آن است . بخشش ، ذهن را از افکاری که ناخوشایند ، دردناک و اکثراغ بی خاصیت اند ، می شوید و می برد . چرا این موضوع این قدر مهم است ؟ زیرا بهترین راه برای ساختن خوش بینی ، خلاص شدن از دست افکار منفی است . تا وقتی که خود آگاهی ما با افکار خشم ، آزردگی یا انتقام تاریک شده است ، پرتوهای مثبت نمی توانند از آن عبور کنند و به زندگی ما روشنایی بخشند .
البته گاهی اوقات عصبانیت قابل قبول یا حتی مناسب است . اما تا کی می خواهید این وضع را ادامه دهید ؟ دو ساعت ؟ دو هفته ؟ یا می خواهید سالها آن را طول بدهید ، یا شاید می خواهید تا دم مرگ هم آن را ادامه دهید ؟ چه چیزی از این خشم به دست می آورید که ارزش آن را داشته باشد ؟ چگونه احتمالا می توانید آن را با مزایای بخشش مقایسه کنید ؟ بی تردید باید از تجربیات بد درس بگیریم . تنها دو دستی به این درس ها بچسبیم ، حتی وقتی از هیجانات منفی که درونمان را مسموم می کند ، رها هستیم .
هر چه ضربه شدیدتر و دلشکستگی یا فقدان بزرگتر باشد ، معمولا زمان بیشتری مورد نیاز است تا ذهنمان به بخشش برسد . اما اگر بتوانید احساسات منفی را رها کنید ، به نوعی از شرشان خلاص شوید و از آنها عبور کنید ، بخشش شما را از نظر هیجانی تقویت و فورانی از انرژی مثبت در شما ایجاد می کند .
گاهی اوقات افراد به جای عصبانیت ، در اندوه غرق می شوند . اندوه می تواند بخشی طبیعی از روند بهبود باشد . اما وقتی در آن گیر کنیم ، اندوه صرفا ناراحتی مان را تداوم می بخشد و احساس شکستمان را طولانی می کند . احتمالا بخشش داروی به مراتب بهتری است و شما را قادر می سازد که با شرایط از در صلح درآیید و با زندگی تان پیش بروید .
Borna66
06-22-2009, 05:42 PM
روان شناسی اجتماعی
تاریخچه روان شناسی اجتماعی
توجه به تاثیر اجتماع بر فرد و تعامل فرد و جامعه موضوعی نیست که بشر صرفا در قرن بیستم و با ظهور علم روان شناسی جدید به آن عنایت کرده باشد. بسیاری از فلاسفه و حکما از زمانهای بسیار دور موضوعات روان شناسی اجتماعی را به زبان خود و با روشهای مرسوم عصر خویش مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. از نویسندگان غربی نزدیکترین آنان به عصر ما که در این راه کوشیدهاند، نام دانشمندان فرانسوی تارد و لوبون از همه بیشتر دیده میشود.
اینان تحت تاثیر روان شناسی عصر خود به ویژه روان شناسی شارکو ، رفتارهای اجتماعی را حاصل تقلید و تلقین دانسته و هر یک از دید خود کیفیت نفوذ اجتماع بر فرد را توضیح دادهاند. این کوششها بالاخره در دهه اول قرن حاضر به نوشتن اولین کتابهای روان شناسی اجتماعی توسط راس و مکدوگال از انگلیس و وونت از آلمان انجامید. از آن تاریخ این دانش اجتماعی به ویژه در امریکا ، آهنگ رشد پرشتابی به خود گرفت و از جهات مختلف دستخوش تحول و تکامل شد.
به مرور روشهای دقیق تجربی در تار و پود این علم رسوخ کرد و نیازهای اجتماعی مسیر آن را از بحثهای صرفا نظری به جانب حوزههای کاربردی مختلف هدایت کرد. موضوعات اصلی این شاخه در طی صد سالی که از عمر آن میگذرد، تفاوت عمده نکرده است و تغییرات مشاهده شده به منظور استوار سازی روشهای تحقیق و گسترش موضوعات قبلی بوده است.
روان شناسی اجتماعی در طول عمر خود گهگاه با بحرانهایی جدی مواجه شده است که حملات پیاپی منتقدان در دهه 70 نمونهای از آن است. در این دوره منتقدان درباره فایده و نیز علمی بودن آن سوالاتی بنیادین مطرح کردند، اما روان شناسی اجتماعی با درگیر شدن روز افزون در روند حل معضلات اجتماعی به تثبیت موقعیت خود در میان سایر علوم انسانی و اجتماعی پرداخته است.
ارتباط روان شناسی اجتماعی با سایر علوم
آنچه مشخص است میان روان شناسی اجتماعی با سایر رشتههای علوم اجتماعی مرز روشنی وجود ندارد. روان شناسی اجتماعی با علوم سیاسی و اقتصادی و انسان شناسی فرهنگی همپوشی دارد و در بسیاری از جنبهها از روان شناسی عمومی قابل تفکیک نیست، به همین ترتیب با جامعه شناسی نیز نزدیک است. ای. آ. راس نویسنده اولین کتابی که با نام روان شناسی اجتماعی منتشر شد، یک جامعه شناس بود.
این رشته به طبیعت اجتماعی افراد علاقمندی خاصی دارد. برخلاف آن علوم سیاسی ، جامعه شناسی و انسان شناسی فرهنگی در کار خود به نظامهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر محیطی که فرد در آن زندگی میکند، میپردازند. این رشتهها علاقمندند سیر جامعه را بدون آن که توجهی به فرد داشته باشند، پی بگیرند در حالیکه روان شناسی اجتماعی علاقمند است بداند چگونه هر یک از اعضای جامعه از محرکهای محیط اطراف تاثیر میپذیرد.
روانشناسی اجتماعی ارتباط مستقیمی هم با روانشناسی و هم با جامعه شناسی دارد. این رشته تاثیر متقابل فرد با گروه یا جامعه را بررسی میکند. بعبارت دیگر روانشناسی اجتماعی اثری را که جامعه یا گروه بر فرد باقی میگذارد مورد مطالعه قرار میدهد.
گاه نیز در مورد بعضی از پدیدههای اجتماعی , مرز مشخصی میان روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی دیده نمیشوند ولی بطور خلاصه باید گفت که در ارتباط با گروه اجتماعی , جامعه شناسی اساساً و بالاخص به رفتار گروه توجه دارد و روانشناسی اجتماعی به رفتار فرد در وضعیت گروهی علاقه نشان میدهد.
از سوی دیگر روان شناسی اجتماعی شاخهای از روان شناسی عمومی است و هر دو بر یک نکته تاکید دارند؛ طبیعت بشر آن گونه که در شخص نهفته است. از این رو ، روان شناسی اجتماعی با روان شناسی عمومی همپوشی دارد، ولی با آن یکی نیست.
روش پژوهش در روان شناسی اجتماعی
در این رشته همچون سایر علوم از روشهای معتبر علمی برای بررسی موضوعات مورد نظر استفاده میشود. از آنجا که این شاخه ، از شاخههای علوم انسانی است و با روان شناسی و علوم اجتماعی پیوند دارد، از روشهای رایج در این دو حوزه استفاده میکند. مهمترین روشهای مورد استفاده برای جمعآوری دادهها ، بسته به نوع موضوع مورد پژوهش ، مشاهده ، مصاحبه و اجرای پرسشنامه را شامل میشود. روش گروه سنجشی و سنجشهای نگرش نیز مانند علوم اجتماعی کاربرد زیادی در این شاخه دارد.
در تحقیقات بعمل آمده مطالعه رفتارهای فردی را به روانشناسی , جامعه را به جامعه شناسی و بالاخره فرهنگ را به مردم شناسی (انسان شناسی فرهنگی), اختصاص دادهاند, اکنون رفته رفته به این حقیقت وقوف حاصل گردیده است که تداخل فرد و جامعه و فرهنگ و تاثیر متقابل آنها آنچنان دائمی و مستمر است که پژوهشگری که قصد مطالعه درباره یکی از آنها را دارد, بدون مراجعه به دو بحث دیگر نمیتواند تحقیق کاملی را ارائه نماید.<
موضوعات مورد مطالعه در روان شناسی اجتماعی
مسائلی مثل رقابت در گروه , ستیزه , همکاری , سبقت جویی , رهبری و بطور کلی کنشهای متقابل گروهی از اهم موضوعاتی است که در روانشناسی اجتماعی مورد بررسی واقع میگردد, بنابراین میتوان حیطه تحقیق در روانشناسی اجتماعی را در موارد زیر خلاصه نمود:
اثر جامعه در فرد از طریق اجتماعی شدن
اثر فرد بر جامعه از طریق پدیدههایی مانند رهبری
روابط میان افراد و کنشهای متقابل آنها در پدیدههایی مثل ستیزه , رقابت , سازگاری و ... .
رفتار فرد در گروه ، مساله همرنگی ، بررسی نگرش و تغییرات آن ، تاثیر عوامل اجتماعی روی رفتار مثلا اثر تلویزیون بر خشونت و یا تاثیر جنگها بر روان افراد و ... ، توجیه خود ، مساله اسنادها و ارتباطات و ... عمدهترین مباحث مورد علاقه روان شناسان اجتماعی است.
همچنین روان شناسی اجتماعی با پدیدههای رایج و جاری اجتماعی به صورت کاربردی درگیر است. به عنوان مثال مساله استرس و بررسی عوامل اجتماعی موثر در بروز آن در جوامع پیشرفته بسیار مورد توجه روان شناسان اجتماعی است که در تلاش برای رفع این عوامل مثلا عامل ازدحام در جوامع پرجمعیت میباشند.
همچنین در دهههای اخیر شاهد خدمات مهم روان شناسان اجتماعی در زمینههای مهمی چون روابط پزشک و بیمار ، واکنش در برابر اطلاعات تشخیصی ، مهار بیماری و تجربه درد بر مبنای نظریه اسنادها بودهایم.
سرانجام باید به درگیری فزاینده روان شناسان اجتماعی در مطالعه مسائلی اشاره کرد که از دستگاههای قانونی و نظامهای دادرسی سرچشمه میگیرد.
در این حیطه روان شناسان اجتماعی به فرایند محاکمه ، روانشناسی شهادت ، اعتراف و ... پرداختهاند. همچنین در فرایند طرح و اجرای مقررات اجتماعی مثلا مقررات راهنمایی رانندگی از یاختههای روان شناسی اجتماعی استفاده بهینهای به عمل آمده است.
Borna66
06-22-2009, 05:43 PM
خشم، احساسي مخرب
بيش از 2000 سال از درگيري انسان براي مقابله با مشكلات عمومي خشم
ميگذرد. خشم به شكلي وحشتناك ارتباطات انساني را ويران ميكند و با وجود
تلاشهاي بسيار همچنان عموميت دارد، تقريبا هيچ چيز مخربتر از پرخاشگري
نيست.
خشم، سمجتر از همه كجخلقيهايي است كه مردم ميخواهند خود را از شر آن
خلاص كنند. در واقع عصبانيت بدترين حالتي است كه مردم از كنترل آن
عاجزند. خشم يك حالت برانگيختگي و هيجاني شديد در هنگام روبهروشدن با
محركهاي نامناسب محيطي است و احساسي است كه همه انسانها به نوعي آن را
تجربه ميكنند و ميتوان گفت خشم بخشي از زندگي ماست و همه سعي ميكنند
بياموزند كه چگونه با خشم خود كنار بيايند.
در ايجاد خشم عوامل گوناگوني نقش دارند از جمله تجاوز به مالكيت افراد،
حمله و آزار (مثل تمسخر كردن، تحقير كردن، بياحترامي، فحش، ناسزا و...)
حمله فيزيكي، طرد شدن، اصرار و پافشاري براي انجام كاري برخلاف ميل خود،
اضطراب، افسردگي و موارد ديگر..
اكثر اوقات مردم وقتي با اين عوامل محرك مواجه ميشوند بهترين راه خالي
كردن خشم يا بيرون ريختن غضب ميدانند ولي تحقيقات نشان داده است كه نه
تنها خالي كردن خشم هيچگونه تاثيري در از بين بردن عصبانيت ندارد بلكه
يكي از بدترين راههاي فرو خواباندن آن است. انفجار خشم معمولا باعث
برانگيختگي آن بخش از مغز ميشود كه احساسات را تحت كنترل دارد و شخص را
بيشتر خشمگين ميكند.
همه ما ميدانيم كه جهان كنوني ما پر از تهاجم است و انسان از دوران
كودكي، هم در خانواده و هم در محيط خارج در معرض پيامهاي گوناگوني از
پرخاشگري، خشم و تهاجم قرار دارد كه بر روي نگرش كودك از پيرامون و
چگونگي حل مسئله تاثير زيادي ميگذارد وقتي كودك با چنين الگوهايي
همانندسازي ميكند احتمال اينكه در حل مسئله خود نيز اين روشها را
انتخاب كند زياد است. بنابراين آموختن در مورد خشم و شناختن آن و وادار
كردن و به كنترل درآوردن خشم به يك روش مثبت و بيضرر، ممكن است يكي از
مهمترين اصول زندگي هر فرد باشد تا از اين طريق به بهبود كيفيت زندگي در
آينده كمك شود.
گفتني است؛ تحقيقات مختلف بيانگر شيوههاي گوناگوني است كه مردم براي فرو
نشاندن خشم خود به كار ميگيرند اما آموختن اينكه چگونه خودمان را از يك
موقعيت تهاجمي و پرخاشگرانه خارج كنيم و آموختن اينكه چگونه قرباني
اعمال پرخاشگرانه شخص ديگري نشويم، امر مهمي است.
و بايد بدانيم كه اگر در مرحله فرو خواباندن خشم زنجيره افكار
عصبانيكننده خود را رها نكنيم آنگاه اين روشها هيچ تاثيري نخواهد داشت
بنابراين آشنايي با شيوههاي برقراري ارتباط منطقي و مناسب با ديگران
ميتواند در جهت كنترل و كاهش اثرات منفي خشم و حفظ آرامش و سلامتي فردي
و اجتماعي بسيار موثر واقع شود
Borna66
06-22-2009, 05:43 PM
ويژگيهاي هدف
هدفي را كه انتخاب ميكند بايد پنج ويژگي زير را دارا باشد تا آن هدف به صورت صحيح انتخاب شده باشد.
-1هدف بايد مشخص باشد(Specific)
-2قابل سنجش باشد(M easurable)
-3دست يافتني باشد(A chievable)
-4واقعي باشد(R ealistic)
5- داراي زمان باشد(T imely)
چنانچه حرف اول كلمات انگليسي فوق را با هم تركيب كنيم به كلمهSMART به معناي هوشمند ميرسيم يعني اگر هدفي راكه انتخاب ميكنيد داراي ويژگيهاي فوق باشد آن هدف يك هدف هوشمندانه است و خداوند نيز در راه رسيدن شما به اينگونه اهداف شما را ياري خواهد كرد.
مشخص بودن هدف يعني بايد بدانيد كه چه پاسخي براي چه نيازي وجود دارد. پس هدف بايد:
-1از جهات مختلف تعريف شده باشد به عنوان مثال اگر شما بگوييد كه ميخواهيد خانه اي داشته باشيد بايد مشخص كنيد كه:
- نوع خانه چه باشد( ويلايي، آپارتماني و يا .........)
- وسعت خانه چقدر باشد (1000مترمربع يا 100 مترمربع يا .......)
- موقعيت مكاني آن كجا باشد ( تهران يا شيراز يا ....... شمال تهران جنوب تهران ويا .......)
- حدود قيمت آن ( 100 ميليون تومان يا 40 ميليون تومان و يا .......)
- مشخصات و خصوصيات داخل خانه ( تعداد اتاقها و دكوراسيون داخلي و ........)
-2تصوير روشن و شفافي از تحقق آن در ذهن خود داشته باشيد يعني اينكه بدانيم اين هدف براي ما و ديگران داراي چه اثر يا آثار قابل تعريفي است و يابعبارت ديگر ما بايد به روشني بدانيم كه اگر به هدف خود نرسيم چه چيزهايي را از دست خواهيم داد و چه تفاوتهايي با بدست آوردن آن وجود دارد و اگر اين تفاوتها براي ماايجاد ضرورت ننمايد ( يعني در واقع يك تفنن باشد ) هرگز محرك كافي براي تحقق اهدافمان ايجاد نشده است.
3- حتما هدف خود را در قالب يك جمله مثبت و بطور واضح بنويسيد وهمواره در جلوي ديد خود قرار دهيد و اگر بتوانيد تصويري از آن براي خود تهيه كنيد به مراتب تاثير بيشتري در تحريك شما خواهد داشت و همچنين اگر بتوانيد احساسات خودرا نيز در صورت رسيدن به هدف شناسايي كنيد و در ذهن خود مرور كنيد آنگاه خواهيد ديدكه چه تاثير شگرفي در سرعت بخشيدن به رسيدن به اهدافتان در شما ايجاد خواهد شد توجه داشته باشيد.
براي موفقيت بايد بر آنچه ميخواهيد تمركزكنيد و نه بر آنچه نميخواهيد.
مثال : وقتي بچه ها را از كاري منع ميكنيد مشاهده ميكنيد كه نتيجه برعكس دارد و آنها تمايل بيشتري بر انجام آن كار دارند پس بايد ذهن آنها را متوجه كار صحيح نماييد.
-4 هزينه هايي را كه براي رسيدن به هدف خود بايد بپردازيد مشخص كنيد و توجه داشته باشيد كه بخش مهمي از اين هزينه ها اموري است كه بايد از دست بدهيد بعنوان مثال هزينه قبولي در كنكور فقط پرداخت مبلغ ثبت نام در كلاس كنكور نميباشد شما بايد از رفتن به سينما و پارك و ..... نيز براي مدتي چشم پوشي كنيد .
-5اهداف شما بايد بصورت همگون تعريف شوند يعني تعارضي با يكديگر نداشته باشند بعنوان مثال شما نميتوانيد تنها رشد سرخود را بخواهيد مگر اينكه اندام ديگر شما نيز با آن رشد كنند در غير اينصورت شما شكست خواهيد خورد . اما نكته مهم اين است كه در صورت شكست نااميد نشويد بلكه مجدداً اهداف خود را مورد بررسي قرار دهيد و اشكال آن را رفع كنيد.
چگونه اهداف خود را مشخص كنيم؟
براي ايجاد كردن و آوردن هر چيزي در زندگيتان تصور كنيد كه هم اكنون آن چيز در اختيار شماست. اگر هدف خود را انتخاب كردهايد براي اينكه بفهميد هدف شما مشخص و شفاف است به چهار سئوال زير پاسخ روشن دهيد.
اگر هدفم محقق شود چه نتايج مطلوبي را براي من و ديگر افرادي كه سرنوشت آنها براي من مهم است خواهد داشت ؟
اگر هدفم محقق شود از وقوع چه نتايج نامطلوبي براي من و ديگران جلوگيري ميكند؟
اگر هدفم محقق نشود چه اثرات سويي براي من و ديگران خواهد داشت و بعبارت ديگر چه بهايي را پرداخت خواهم كرد؟
اگر هدفم محقق نشود چه نتايج مطلوبي براي من و ديگران بدست نميآيد؟
همچنين در انتخاب اهداف خود به دو نكته مهم ديگر توجه داشته باشيد.
الف : مجموعه اهداف شما نبايد يكديگر را نقض كنند و متضاد يكديگرباشند.
ب : ديگران را نيز در اهداف خود در نظر بگيريم و به اهداف معنوي نيز بيانديشيم.
هدف بايد قابل سنجش باشد.
اين ويژگي هدف ( قابل سنجش بودن ) فقط به اين معنا نيست كه هدف بايدامر كمي باشد بلكه به اين معناست كه هدف بايد شاخصي براي تحقق داشته باشد تا بتوان ميزان فاصله آن را ( دور بودن يا نزديك بودن ) نسبت به خود تشخيص دهيم. در مورد اهداف مادي مي توان آنها را با شاخص هاي كمي مورد سنجش قرار داد و در مورد اهداف معنوي بايداز شاخصهاي كيفي استفاده نمود بعنوان مثال اگر شما مي خواهيد بنده خوب خدا باشيد بايد شاخص هايي را نيز براي يك بنده خوب تعريف كرده باشيد و خود را با آن شاخص ها سنجش كنيد.
هدف بايد دست يافتني باشد.
لازم نيست كه هدف شما از ديد ديگران امري ممكن باشد ولي حتما بايد از ديد خودتان غير ممكن نباشد .در غير اين صورت هدفي كه انتخاب كرده ايد تنها يك آرزوست.به عنوان مثال اگر هدف شما داشتن يك هواپيماي جت اختصاصي است خودتان آنرا مورد بررسي قرار دهيد كه آيا آن هدف براي شما دست يافتني است ياخير!!
هدف بايد واقعي باشد
واقعي بودن هدف يعني اينكه هدف خيالي و توهمي نباشد به عنوان مثال شما نمي توانيد به بازار برويد و يك ماشين پرنده خريداري كنيد اما ساخت يك ماشين پرنده براي يك مخترع ميتواند يك هدف باشد پس ماشين پرنده براي اولي يك خيال و براي فرد دوم يك هدف است. ويا قبولي در كنكور در رشته ايي كه اصلا وجود ندارد يك هدف غير واقعي است .اما مي توانيد به عنوان يك برنامه ريز وزارت علوم ،ايجاد رشته مذكور را هدف قرار دهيد.
هدف بايد داراي زمان باشد
متاسفانه بسياري از افراد از توجه به اين ويژگي غفلت مي ورزند .شايددر اين مواقع سعي ميكنند براي تحقق اهداف خود زمان پيش بيني كنند و وقتي كه اين توان را در خود نمي يابند از تعيين منصرف ميشوند غافل از اينكه زمان در واقع بخشي از هدف شماست براي درك اين مطلب به مثال زير توجه كنيد:
تصور كنيد شما در سن 30 سالگي صاحب دوچرخه شويد و يا در سنين كهولت كه امكان رفتن به دانشگاه را نداريد در كنكور قبول شويد. پس لازم است كه شما زمان وقوع يا دستيابي به هدف خود را پيش بيني كنيد درست مثل تعيين خود هدف. تنها شما به طرف هدف حركت نمي كنيد بلكه هدف نيز به سمت شما حركت خواهد كرد و اگر........
عشق يك آيينه است كه در آن دو عاشق چهره يكديگر را مي بينند.
آيا هرگز توجه كرده ايد كه:
براي اتومبيل در حال حركت ،زمان رسيدن به مقصد معين ،تابعي است
ازفاصله،شتاب،سرعت،اصطكاك، و ........وهمه عوامل مذكور متغيير هاي معادله در نظر گرفته شده و مهمترين عاملي كه ثابت فرض ميشود مقصد است.
حال اگر مقصد را نيز متحرك در نظر بگيريد مثل زماني كه اتومبيل مقصددارد به اتومبيل در حال حركت ديگري برسد(مثل مسابقات اتومبيلراني)وضع بسيار متفاوت است زيرا ممكن است بر خلاف جهت حركت اتومبيل دور شود و يا بر وفق جهت آن نزديك شود.حتماً بارها در طول زندگي خود به هر سه مورد ذكر شده برخورد كرده ايد.البته شايعترين آنها حالت اول است اما مي توان همزمان وقتي كه شما به سمت هدف در حال حركت هستيد كاري ميكنيد كه هدف نيز به سمت شما در حركت باشد.به عنوان مثال : سالها انسان به دنبال آب راه مي افتاد و زندگي كوچ نشيني داشت اما زماني كه تصميم گرفت آب رابسوي خود روان كند زندگي شهري پديد آمد. يكي از راههايي كه ميتوانيد براي حركت هدف به سمت خودتان از آن استفاده كنيد ايجاد انگيزش در شركاء و همكاران و يا كاركنان خودتان است. پس به طور خلاصه اگر ميخواهيد نتايج حيرت انگيزي كسب كنيد بايد به هدفتان عشق بورزيد و براي اين كار دو راه در پيش داريد:
-1پس از بررسيهاي دروني در يابيد كه واقعا چه چيزي ميتواند تمامي توان شما را به فوران درآورد
-2تصويري بسيار شاد و دلنشين را با هدفتان ادغام كنيد و از مجموعه آنها يك تصوير واحد و ايده آل بسازيد .درست مثل متخصصين تبليغات كه براي ايجاداشتياق مردم نسبت به يك كالا از يك صداي گرم و دلنشين و يا از يك چهره محبوب و پرطرفدار استفاده ميكنند.
Borna66
06-22-2009, 05:51 PM
زندگي در پرتو هدف
بسياري از مردم نميدانند هدف از زندگي كردن چيست و تصوري گنگ و مبهم از "هدف زندگي" دارند و به تبع زندگي هدفمندي را هم سپري نميكنند. اگر شما هم از اين دسته افراديد ميخواهم به شما بگويم كه دوست عزيز،هدف از زندگي، زندگي كردن هدفمند است. آيا در زندگي هدف خاصي را دنبال ميكني؟ به عبارتي آيا به معناي واقعي "زندگي" ميكني يا اين كه خودت را در روزمرگيها غرق كردهاي؟ هدف در زندگي آن چيزيست كه با همه وجودت به آن علاقهمندي و براي رسيدن به آن سخت تلاش ميكني و همه سختيها را به جان ميخري تا از لذت و خوشيهاي آن پيروزي بهرهمند شوي. هنگامي كه بداني ثمره تلاش و فعاليتهاي تو به ديگران هم سود ميرساند و ممكن است زندگي آنها را نيز هدفمند كرده تغيير دهد، انگيزهاي آنچنان قدرتمند در وجودت شكل خواهد گرفت كه ميتواني مشكلترين كارها را نيز انجام دهي.
وقتي حس كني كه براي ديگران مفيد هستي، شور و شوق و نيرويي رايد الوصف پيدا ميكني كه در عبور از هر مانعي به كمكت خواهد آمد. دوست عزيز بدان كه اگر هدفت را از زندگي پيدا نكني، همواره جايي خالي در وجودت حس ميكني و انگار كه چيزي گم كرده باشي سرگردان و بيهدف زندگي را سپري خواهي كرد ولي لذتي از آن نميبري.
اين كمبودهاي دروني هستند كه احساسهاي تلخ نااميدي، درماندگي، پوچي، طردشدگي، ناامني، ترس و آسيبپذيري را به همراه ميآورند و زندگي را به كامتان تلخ خواهند كرد.
پيدا كردن هدف زندگي امر واجبيست و هيچ كس نبايد آن را به حاشيه رانده از آن غافل شود. تو نميتواني هدف زندگي خود را در بين كتابها و مجلات و آگهيهاي بازرگاني پيدا كني يا از كسي بخواهي كه هدف زندگيت را مشخص كند. اين وظيفه فقط برعهده توست يا بايد آن را كشف كني يا اين كه خلقش كني.
علاقه و خواستههاي تو، تصميم وعزم و ارادهات عواملي هستند كه هدفت از زندگي را شكل ميدهند.
- به چه چيز بيش از همه علاقه داري؟
- دوست داري به چه كاري مشغول باشي و در چه كاري مهارتهاي بيشتري داري؟
- چه چيزي باعث ميشود كه صبح از رختخواب بيرون بيايي؟
- دوست داري چه كار كني كه ديگران را خوشحال كند يا گرهاي از مشكلاتشان باز نمايد؟
- آيا از كمك كردن به ديگران شاد ميشوي؟ اگر اين طور است دوست داري چگونه اين كار را انجام دهي؟
- اگر بداني شكست نميخوري، دست به چه كاري خواهي زد؟
خداوند انسان را موجودي يگانه ومتفاوت از بقيه آفريدههايش خلق نموده است و هر كدام از ما استعدادها، تواناييها و نيروهاي بالقوهاي دارد كه بايد آنها را در همين "هدف زندگي" جان بخشيم و به عرصه عمل درآوريم. هنگامي كه هدف زندگيت را بيابي، از زندگيت لذت خواهي برد چرا كه هر روز صبح با انگيزه انجام كارهاي مورد علاقهات از رختخواب بيرون ميآيي، تمام روز با سعي و كوشش فراوان در جهت تحقق هدفت فعاليت ميكني و هنگامي كه ميبيني ديگران از نتايج كارهايت بهره ميگيرند و لبخندي سرشار از رضايت روي لبهايشان مينشيند، پي ميبري كه تلاشهايت بيهوده نبوده است. به اين ترتيب با خستگي رضايت بخشي به رختخواب ميروي و خوابي خوش را تجربه ميكني. از ملزومات تعيين هدف اينست كه خود را به درستي بشناسي و از تمامي نقاط قوت و ضعف خود به تمامي آگاه باشي.
تو در كاري كه به آن علاقهمندي مهارت داري و آنچه را كه دوست داشته باشي به خوبي و با تمام وجود به انجام ميرساني. وقتي كه ما دريابيم كه به واقع به چه چيز علاقهمنديم، هيجان و شور و اشتياقي بيمانند درونمان احساس خواهيم كرد كه ما را در مسير نيل به آن هدف قرار داده تا به انتها كمكمان خواهد كرد. گاهي اوقات هم پيدايش اين هدف و كشف آن باعث ميشود كه ما نااميد و افسرده شويم چرا كه ميبينيم چقدر فرصتها را از دست دادهايم و تا برآورده كردن آرزوهايمان چه راه سخت و طولاني در پيش داريم.
تو بايد اين دو احساس متضاد را كنار هم جمع كني و آن نيروي بزرگ و انگيزه قدرتمند را براي جبران فرصتهاي از دست رفته به خدمت بگيري بدان كه شروع يك كار هميشه دشوارست ولي همين كه قدم اول را برداري، از آن خيال پردازيهاي روزانه در ميايي و به دنياي واقعيات پا ميگذاري. به خاطر داشته باش كه مسافت هزار كيلومتري با شروع از يك گام پيموده ميشود و كسي كه ميخواهد كوه را جابهجا كند، ابتدا از جمع كردن سنگريزهها آغاز ميكند. اين يك ضربالمثل معروف چيني است.
هنگامي كه دريابي به واقع از زندگي چه ميخواهي و علاقه و خواستهات در زندگي چيست، تصميم ميگيري كه به آن برسي و نقشه راه را ترسيم ميكني. اين نقشه مسيرهاي گنگ و مبهم را روشن كرده و راههايي كه به بنبست ختم ميشوند را حذف ميكند. وقتي كه مسير به وضوح و روشني مشخص شد، ماهيت و شكل هدف نيز اندك اندك روشن ميشود و تو خواهي توانست ابعاد آن را به چشم ببيني. روياهايتان را فراموش نكنيد و به آنها جان ببخشيد چرا كه بدون اين آرزوها زندگي پويايي و نشاطش را از دست خواهد داد. آرزوها و تلاشهايي كه براي تحقق آنها صورت ميگيرند، زندگي را به جرياني پربار، مفيد، پويا و لذتبخش تبديل خواهند كرد.
Borna66
06-22-2009, 05:56 PM
چگونه از پس مشکلات خود بر بياييم؟
آيا شما از آنكه برخي افراد چگونه با زندگي كنار مي آيـنـد شگفت زده نميشويد؟ آنها هميشه تيز هوش، خوش رو و با نشاط هستند و هيچگاه دربرابر مشكلي تسليم نشده و در هنگام مواجهه با مشكلات استوار مي ايستـنـد. و در مـقـابـل افـرادي هستـنـد كـه همـواره شـاكي بـوده و گـلـه مي كنند، از كاه كوه مي سازند و زندگي را بـا اخم و تخم سـپـري مي كنند. هر كسي به نوبه خود داراي مشكلات، استرسها و تنشهاي مخصوص به خود مي بـاشـد امـا اگـر شما بياموزيد كه چگونه با آنها كنار بياييد در پـايان پيروز ازميدان خارج مي گرديد. بـراي بـرآمدن از پــس مشكلات به نكات زير توجه كنيد
1- به خودتان بگوييد كه ميتوانيد از پس آن برآييد:
نـه مشـكـل و نـه تـوانايي خود را براي حل آن مشكل دست كم نگيريد. مـمـكن اسـت عـادت كـرده بـاشيـد تا با مشكلات سـطحـي بـرخـورد كـرده و يا آنها را ناديده بگيريد تا زماني كه آنقدر بزرگ مي گـردنـد كـه نميدانيد كه چگونه و از كجا شروع كنيد. بـه خـاطر داشته باشيد كه هيچ مشكلي آنقدر بي اهميت نيست كه آنرا ناديـده بگيريد. بجاي آنكه مشكلات را پنهان كنيد آنها را جدي بگيريد و در صدد حل آنها برآييد.
2-قدرت در دستان خود شما است:
شـما قدرت آن را داريد كه مشكلي را حل كنيد و يا به مشكلي دامن بزنيد. اين بـستگي بـه آن دارد كه واكنشتان نسبت به آن مشكل مثبت باشد و يا منفي. واكنش منفي معمولا شامل احساس تهديد و خـطـر نـسـبت به مشكل ميباشد كه يك واكنش زنجيره وار را پديد مي آورد. فرد بـيمناك، احـساس خشم توام با نفرت در خود ميكند. نفرت و خشم تنها مشكل را وخيمتر ميكند. براي مثال: اگـر شما اضافه وزن داشته باشيد از آنكه زياد غذا ميخوريد از خودتان متنفر ميشويد. شـمـا مي بايد مثبت بيانديشيد. خود را دوست بداريد سپس خواهيد ديد كه اراده تغيير شكل ظاهري خود را در خويش خواهيد يافت.
3- از كاه، كوه نسازيد:
آيا عادت داريد تا مشكلات را اغراق آميز جلوه دهيد. اگـر شما بيكار هستيد اين بدين مفهوم نيست كه هيچگاه قادر نخواهيد بود شغـلـي بـيابيد. و يا اگـر شـركــتتان از رونق افتاده بدين مفهوم نيست كه به پايان خط رسيده ايد. بـه خـاطـر داشته باشيد كه بسياري از افراد ديگر درشرايط بسيار بدتري نسبت به شما قرار دارند. مشكلات را از منـظر ديـگري مشـاهـده كـرده و از خـود سـوال كـنـيـد بـدتـرين اتـفاقي كه ميتوانست براي شما روي دهد چه چيز ميتوانست باشد؟ آيا ميتوانم آن را حل كنم؟
4- از احتمالات غافل نشويد:
هـر مشـكلي راه حـلـي دارد و بـقول معروف پايان شـب سيه سپيد است. اعتقاد داشته باشيد جاي مشكلي كه برايتان پيش آمده ميتوانست مشكلي بس وخيمتر و مصيبت بار تر برايتان رخ دهد كه چنين نشده.
5- متعهد به خود باشيد:
اكثر افراد شكست مي خورند نـه بـخاطر آنـكه فــاقد هـوش، فراست، توانايي، فرصت و يا استعداد ميباشند، بلكه به اين علت شكست ميخورند كـه از مشكل خود به عنوان بهترين فرصت ياد نميكنند. (كـه ميتوانند از آنها درس بگيرند و يا آن را به سمت و سوي دلخواه خود سوق دهند) شما قادريد موفق شويد در صورتي كه اشتياق خود را به زندگي از دست ندهيد حتي اگر زندگي تهي و پوچ بنظر آيد.
6- صحبت كنيد - گوش دهيد:
بياد داشته باشيد كه كليد حل مشكلات بـيشتر اوقات در دست منبع ديگري غير از خودتان است. هرگاه نياز به كمك داريد قدم پيش بگذاريد و درخواست كمك كنيد. درخواست كمك عمل ناپسندي نمي بـاشد. در حقيقت بيشتر از آنكه ميانديشيد ديگران به كمك شما خواهند شتافت.
7- بيانديشيد، بيانديشيد و باز هم بيانديشيد:
از خـود سوال كنيد كـه واقـعـا مـشـكـل شما چيـست؟ آيـا بـيـكاري است و يـا اعتـمـاد بنفس پايين؟ مشكل شما عدم سرمايه كافي ميبـاشد و خستگي و بـي حوصلگي؟ چگونه مي توانيد مشكل خود را حل كنيد؟ بدقت به مشكلات بپردازيد و سپس مرحله به مرحله آن را حل كنيد.
8- منتظر چه چيزي ميباشيد:
معجزه هـا بـه خـودي خود روي نـمي دهنـد ايـن شـما هستيد كه بايد آنها را خلق كنيد. اگر مشكلي داريد قدم نخست را پيش گـذاشـته و آن را حـل كنـيـد بجاي آنكه منتظر بمانيد تا مشكل خود به خود حل گردد. آگـاه بـاشـيـد كـه مشكلات با گذشت زمان بدتر و جدي تر ميـگردند. پس اگر حقيقتا خواستار آن ميباشيد تا مشكلتان را حل كنيد قدم پيش بگذاريد و از پس آن برآييد.
9- خود انگيخته باشيد:
شمـا تـنـها فردي هستيد كـه قـادر بـه تـحـت تـاثـيـر قـرار دادن افكارتان ميباشيد. افراد تنها ميتوانند شما را راهنمايي كنند ولي عاقبت اين تـنـها شما مي باشيد كه مي توانـيد ايجاد تحول كنيد. بيشتر اوقات اين مشكل نيست كه بايد حل گـردد بـلـكه اتـخـاذ تـصميم حل آن مشكل از سوي شما است كه اهميت دارد كه برخي اوقات افراد شهامت آنرا ندارند.
Borna66
06-22-2009, 05:56 PM
به چه دلیل دانشجویان در طی سالهای تحصیل به همدیگر علاقه مند می شوند؟
دلایل بسیاری را جهت علاقمندی دانشجویان به یکدیگر در حین تحصیل می توان ذکر کرد. این مبحث در ازدواج دانشجویی بسیار مهم می باشد. با توجه به عدم موفقیت در درصدی از ازدواج های دانشجویی ، دانستن چگونگی این روند علاقه مندی ، ضروری به نظر می رسد. مهم ترین عوامل زمینه ساز این علاقه می تواند موارد زیر باشد :
رویارویی فراوان
در تحقیقات مشخص شده است که گاهی صرف نمایش مکرر یک محرک معین، رفته رفته نگرش خویشاوندتری نسبت به آن پدیده به وجود می آید. شاید دیدن مداوم و طولانی دانشجویان در طی تحصیل یکی از دلایل به وجود آمدن علاقه بین دانشجویان باشد. کلاسهای مکرر، آزمایشگاههای دروس عملی، گردشهای علمی، نشستهای دوستانه جهت حل مشکلات درسی و یا یک ورودی خاص از عوامل این علاقه می تواند به شمار روند.در یک پژوهش، آزمایندگان دو موقعیت آزمایشی فراهم آورند. بدین گونه که یک گروه از آزمودنها، یک عکس واحد را هفته ای یک بار می دیدند و هر بار صاحب آن را ارزشیابی می کردند. در موقعیت دوم، آزمودینها هر هفته یک عکس متفاوت را می دیدند و آن را ارزشیابی می کردند. همچنین هر هفته از آزمودنیها خواسته می شد که بگویند اگر قرار باشد با مرد صاحب عکس دیدار کنند، تا چه اندازه ممکن است به وی علاقمند گردند. به گواهی این بررسی، آنهایی که همان مرد را هر هفته می دیدند، همچنان که وی برایشان آشناتر می شد، بیشتر به او دلبسته می شدند و ارزشهای وی را نیز بیشتر با ارزشهای خودشان همانند می یافتند.این یافته همچنین گویای آن است که ما غالباً کسانی را که به آنها علاقمندیم، دارای نگرشها، ارزشها و دلبستگیهای یکسانی نیز با خودمان می دانیم.
برخورد هم پایه
بسیاری از دانشمندان جامعه شناسی و روان شناسی بر این باورند که برخوردهای فزاینده اجتماعی می تواند به دوستی بیانجامد. کسانی که یکدیگر را بارها و بارها می بینند، گاهی تنها به همین دلیل با یکدیگر دوست می شوند، به ویژه اگر این برخوردها و دیدارها، میان افراد هم پایه روی دهد.چرا که فرادستان و فرودستان (مثلاً کارفرمایان و کارگران) چنانچه یکدیگر را بیشتر ببینند، همواره به یکدیگر علاقمند تر نمی شوند؛ و همراهی و همگامی زیردستان با رؤسایشان لزوماً به دلیل همکاری زیاد آنها با یکدیگر افزایش نمی یابد. برای آن که برخوردها و دیدارهای افراد و گروههای گوناگون به دوستی بیانجامد، غالباً آنها باید با گونه ای برابر و هم شأن گرد هم آیند.
برخورد خوشایند
چنانچه دیدارها و برخورد افراد با یکدیگر با تعاملهای خوشایند همراه باشد، احتمال دلبستگی آنان با یکدیگر افزایش می یابد.دو محقق اجتماعی به نام اینسکو و ویلسون چند دانشجو را در گروههای سه نفره گردهم آوردند و از افراد هر گروه خواستند در حالی که هر بار یکی از آنها ساکت است، دو نفر دیگر در باره خودشان حرف بزنند. بدین گونه که نفر اول و دوم در برابر نفر سوم با یکدیگر آشنا می شدند و سپس نفر دوم و سوم در برابر نفر اول با یکدیگر سخن می گفتند. این سه تن همگی به یک اندازه در برابر هم قرار می گرفتند و همگی اطلاعات یکسانی در باره یکدیگر به دست می آوردند. با این همه ، هنگامی که آنان میزان علاقه مندی خود را به دو نفر دیگر گروه سه نفره شان درجه بندی کردند. به کسی که با وی سخن گفته بودند، بیشتر دلبستگی نشان دادند تا به دیگری. ظاهراً ارتباط متقابل با این فرد به خصوص، به علاقمندی بیشتری به وی می انجامید.
نزدیکی (مجاورت)
افرادی که نزدیک هم زندگی یا کار می کنند، گاهی به دلیل همین نزدیکی محل کار یا زندگی و نیز احتمالاً داشتن کارها یا خانه های نسبتاً یکسان یا خوابگاههای مشابه، ممکن است به نگرشها و احساس سرنوشت کم و بیش یکسانی دست یابند و این نیز می تواند تا اندازه ای بر دلبستگی میان آنان به هنگام برخورد با یکدیگر کارگر افتد. همچنین پژوهشهای اجتماعی بسیار گویای آن است که کسانی که نزدیک یکدیگر کار، زندگی یا تحصیل می کنند و در نتیجه احتمالاً بیشتر همدیگر را می بینند، امکان دوست شدنشان افزایش می یابد.
تداعی با رویدادهای خوشایند
برخوردهای اجتماعی و پرآشنایی بیشتر، تنها سرچشمه های ناآگاهانه پیدایش دوستیها نیستند. چرا که گاهی صرفاً به دلیل حضور اتفاقی کسی به هنگام رخدادی خوب و خوشایند، نگرشهای ما نسبت به وی دوستانه می شود. برای نمونه، چنانچه آموزگاران با برخی از کودکان بیش از اندازه مهربانی کنند، این کودکان به دیگر همکلاسان خود بیشتر علاقمند می شوند؛ گویا تنها از آن رو که این همکلاسان به هنگام روی دادن آن رفتار خوشایند در آنجا بوده اند.افزون بر این، شادی و سرزندگی ما دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد؛ همچون بودن در یک محیط خوشایند و آرام بخش که از نظر مادی و ظاهری جالب و زیبا باشد. در اینجا هم احتمالاً نگرشمان به دیگران خوش بینانه تر می شود، در برابر آنان و رفتارهایشان کمتر سخت گیری می کنیم، با گشاده رویی به سخنانشان گوش فرا می دهیم و سرانجام آن که حتی ممکن است تا اندازه ای به آنها دلبستگی یابیم. شنیدن نواهای خوش آهنگ، بوهای دلپذیر، خوردن غذاهای خوشمزه و روی هم رفته هر آنچه که خوشایند و لذتبخش است، گاهی می تواند دیگران را در نظر ما دوست داشتنی بنمایاند و کمابیش ما را به جهان و زندگی خوش بین تر و امیدوارتر سازد. در این موارد روحیه ای خوش بینانه در ما پدید می آید که اندیشه ها و نگرشهای خوشایند را بر می انگیزد. این اندیشه های خوشایند نیز بر ارزیابی ما از دیگران کارگر می افتد و آنان را هم تا اندازه ای خوشایند می بینیم؛ تا آنجا که ممکن است نگرشهای خوشایند ما در باره دیگران حتی با کاهش یا ناپدید شدن عوامل شادی آفرین و روحیه خوش بینی همچنان تا مدتها بر جای بماند.
مکمل داشتن
یکی از مفاهیم رایج در بررسی روابط نزدیک، نیاز به مکمل داشتن است. برای نمونه، بسیاری گمان می کنند که اگر نیازها و خواستهای یک زوج بیشتر هماهنگ باشد تا همانند، رابطه آنان خوشایندتر خواهد بود. مثلاً در رابطه یک مرد لافزن و سلطه جو با یک زن آرام و تسلیم پذیر، چون مرد می تواند نیاز به خودستایی و برتری جویی خود را برآورده سازد و همزمان با آن نیز زن نیاز به تسلیم شوندگی خود را، خواستهای این دو با هم در می آمیزد و آنان ظاهراً شادتر از زن و شوهر خواهند بود که هر دو سلطه طلبند.از طرفی پژوهشهای بیشتر گویای آن است که چنانچه نیازها و ارزشهای دوستان با زنان و شوهران بیشتر موافق باشد تا مخالف، روابط آنان رو هم رفته بهتر خواهد بود. چرا که این گونه همانندیها غالباً به درگیری و کشمکش می انجامد. بلکه اگر انسان به چیزهای یکسانی ارج نهند، دیدگاه کمابیش همانندی درباره زندگی داشته باشد و از شیوه های رفتاری نسبتاً مشابهی پیروی کنند، احتمالاً شادتر خواهد بود.به گواهی بسیاری از بررسیها، خشنود کننده ترین روابط معمولاً از آن دوستان یا زن و شوهرانی است که دارای دلبستگیهای یکسان و نگرشها و ارزشهای همانند و حتی زمینه و پایگاه اجتماعی یگانه یا دست کم نزدیک به هم باشند. بدین سان، اگرچه افراد ممکن است برای مکمل داشتن در نیازها و برخی ویژگیهای خود به سوی یکدیگر کشیده شوند، اما بررسیها روی هم رفته نشان می دهد که همانندی غالباً مهم تر است تا مکمل داشتن.
منبع:روانشناسان
Borna66
06-22-2009, 05:56 PM
بهداشت روانی
نگاه کلی
کلمه بهداشت روانی چقدر برای شما آشناست؟
چه ارتباطی بین بهداشت روانی و اختلالات روانی وجود دارد؟
چگونه میتوانیم بهداشت روانی خود را حفظ کرده یا بهبود ببخشیم؟
واژه بهداشت (Health) و سلامتی همیشه انسان را در طول تاریخ به خود مشغول کرده است. تدوین برنامههای تربیتی – بهداشتی برای حفظ سلامتی و مطالعه ، جلوگیری و درمان بیماریها نمونهای از این اقدامات بشری است. بهداشت در یک تقسیم کلی به دو نوع "بهداشت جسمی" و "بهداشت روانی" تقسیم میشود. ولی آنها همپوشیهای زیادی را با هم دارند (بر یکدیگر تاثیر میگذارند).
بهداشت روانی از آن جهت که رابطه مستقیمی با "عملکرد فردی – اجتماعی" و آسیبهای روانی – اجتماعی" دارد، از اهمیت زیادی برخوردار است و این اهمیت باعث تدوین و اجرای برنامههای متعدد بهداشت روانی در سه بعد " پیشگیری ، درمان و توانبخشی" میشود این سه بعد در برگیرنده تمام اهداف و فعالیتهای بهداشت روانی است.
تعاریف بهداشت روانی
تعریف سازمان بهداشت جهانی
سازمان بهداشت جهانی ، بهداشت روانی را اینگونه تعریف میکند: "بهداشت روانی در درون مفهوم کلی بهداشت قرار دارد و بهداشت یعنی توانایی کامل برای ایفای نقشهای روانی و جسمی ، بهداشت به معنای نبود بیماری یا عقب ماندگی نیست."
تعریف انجمن بهداشت روانی کانادا
انجمن بهداشت روانی کانادا در یک دید جامع بهداشت روانی را در سه قسمت "نگرشهای مربوط به خود ، نگرشهای مربوط به دیگران و نگرشهای مربو به زندگی" تعریف میکند. از نظر این انجمن بهداشت روانی یعنی : "توانایی سازگاری با دیدگاههای خود ، دیگران و رویارویی با مشکلات روزمره زندگی."
عوامل موثر بربهداشت روانی
بهداشت روانی افراد متاثر از عوامل متعددی است، اگر چه این عوامل به صورت جداگانه مورد مطالعه قرار میگیرند ولی در واقع این موضو ع چند وجهی متاثر از یکدیگر است. بدین معنی که افراد به علت شرایط محیطی یا عوامل فردی تعادل و آرامش روحی شان دچار تغییراتی میشود و هر چه شدت این عوامل زیادتر باشد، تاثیر و تهدیدش بیشتر خواهد بود. عواملی همچون : "عدم برآورده شدن نیازهای اولیه، ناکامی، استرس، یادگیری، مسائل اجتماعی و رسانه های جمعی و... از عمده ترین تاثیرگذاران بر بهداشت روانی هستند.
ابعاد بهداشت روانی
پیشگیری نوع اول (Primary Prevention) هدف این نوع از بهداشت روانی ممانعت از شروع یک بیماری یا اختلال است، "با حذف عوامل کلی کاهش عوامل خطرساز ، تقویت مقاومت افراد ، دخالت در فرایند اختلال" بدست میآید." برنامههای آموزش بهداشت روانی (نظیر آموزش والدین برای تربیت کودکان ، آموزش تاثیرات مصرف الکل و مواد و...)، برنامههای بالا بردن کارایی و توان افراد (نظیر برنامههای تقویتی برای کودکان محروم) ، ایجاد سیستمهای حمایت اجتماعی (نظیر بیمههای درمانی ، ایجاد و حمایت از گروههای محلی و اجتماعی حمایت کننده از افراد مبتلا)" نمونههای پیشگیری نوع اول میباشد.
پیشگیری نوع دوم (Secondary Prevention)
هدف اقدامات این بعد از برنامه بهداشت روانی ، شناخت به موقع و درمان فوری و مناسب اختلال (یا بیماری) است. تمام نظریهها و اقدامات درمانی نظیر "دارو درمانی ، رفتار درمانی ، شناخت درمانی ، گروه درمانی ، روانکاوی و ..." در غالب این بعد از بهداشت روانی قرار میگیرد.
پیشگیری نوع سوم
هدف این بعد از بهداشت روانی ، بازگرداندن و حفظ تمام یا قسمتی از تواناییهای از دست رفته فرد به علت اختلال (یا بیماری) است، تا فرد بتواند به گونهای مفید و سازنده به زندگی "خانوادگی ، اجتماعی و شغلی" خود باز گردد. در واقع برنامههای این بعد با "توانبخشی" (Rehabilitation) افراد و جلوگیری از بازگشت مجدد اختلال (یا بیماری) در فرد و حفظ و پیشبرد سلامت ایجاد شده توسط درمان ، سروکار داشته ، اقدامات قبلی را تکمیل میکند.
منبع:روانشناسان
Borna66
06-22-2009, 05:56 PM
روانشناسی صنعتی و سازمانی
روانشناسی صنعتی و سازمانی دانش بررسی رفتار انسانها در محل کار است. این دانش میکوشد تا با به اجرا گذاشتن نتایج و روشهای روانشناختی به کارگران و سازمانها کمک نماید. به این شاخه از روانشناسی گاه روانشناسی کار و روانشناسی شغلی هم گفته میشود.روانشناسی صنعتی یکی از شاخههای ارگونومی است .از جمله مباحث مطرح در این شاخه از روانشناسی میتوان به رفتار سازمانی. توسعه وبالندگی سازمان .مشاوره شغلی وحرفهای .روانشناسی مصرف کنندگان .روانشناسی تبلیغات و بازاریابی .روانشناسی منابع انسانی.روانشناسی استخدامی .روانشناسی بهره وری و... اشاره کرد.
این رشته را در امریکا تحت عنوان industrial and organizational psychology این رشته را میشناسند ولی در اروپا تحت عنوان work psychology میشناسند. این رشته یکی از رشتههای کاربردی در دانشگاهها میباشد وفارغ التحصیلان این رشته میتوانند کمک زیادی به صاحبان صنایع و سازمانها در جهت تعالی و رشد سازمانی واحد آنها بکنند. در ایران این رشته از سال ۷۴ در دانشگاههای دولتی اصفهان و اهواز راه اندازی شده است و تاکنون دانشگاههای ازاد هم در این رشته دانشجو میگیرند. از استادان دارای مدرک دکترا دراین رشته میتوان از دکتر حسین شکرکن (دکترای روانشناسی صنعتی از برکلی امریکا محل خدمت دانشگاه شهید چمران اهواز). دکتر ابوالقاسم نوری (دکترای روانشناسی صنعتی از کویینز انگلستان ومحل خدمت دانشگاه اصفهان) دکتر بهزاد رمضانی(استاد مدعو دانشگاه تهران)دکتر محمود ساعتچی (دکترای مشاوره با گرایش صنعتی وسازمانی از اله اباد هند.ومحل خدمت دانشگاه طباطبایی) نام برد..از کارشناسان زبده ودارای سابقه کاری عملی در زمینه روانشناسی صنعتی و سازمانی میتوان از آقای اصغر محمدی نام برد که با سابقهترین کارشناس روانشناسی صنعتی در ایران میباشد.
از جمله مسائلی که در روان شناسی صنعتی و سازمانی مطرح می شود امنیت شغلی است
در زندگي سازماني امنيت شغلي ازجمله مسائلي است كه كاركنان سازمانها را به خودمشغول مي كند و بخشي از انرژي رواني وفكري سازمان صرف اين مسئله مي شود.درصورتي كه كاركنان از اين بابت به سطح مطلوبي از آسودگي خاطر دست يابند با فراغ بال توان وانرژي فكري و جسمي خود را دراختيار سازمان قرار مي دهند و سازمان نيزكمتر دچار تنشهاي انساني مي گردد، وقتي بحث امنيت شغلي مي شود موضوع رسمي شدن وتضمين حقوق و مزايا در ذهن تداعي مي شود درصورتي كه در دنياي امروز امنيت شغلي درگرو رسمي شدن و استخدام مادام العمر نيست بلكه تواناسازي كاركنان محورامنيت شغلي است . بنابراين باتوجه به اهميت تواناسازي كاركنان در ثبات و امنيت شغلي در اين مقاله سعي بر آن است كه مفهوم امنيت شغلي ، مفهوم توسعه منابع انساني تبيين ونقش توسعه منابع انساني و تواناسازي كاركنان در ابعاد تخصصي ، تجربه آموزي ، رضايت شغلي ، رفتاري ، ارتباطي ، تفكر و وجدان كار در امنيت شغلي پايدار تبيين شود.
در مفهوم امنيت شغلي موضوعاتي چون تغييرات شغلي ، از دست دادن شغل ، عدم دستيابي به شغل مناسب گنجانده شده است .بنابراين اعتقاد روان شناسان صنعتي و سازماني امنيت شغلي يكي از عوامل بوجودآورنده رضايت شغلي است . نيازهاي تاميني كاملاآشكار و در بين اغلب مردم بسيار متداول اند.همه ما ميل داريم از آسيبهاي زندگي نظيرتصادف ، جنگها، امراض ، و بي ثباتي اقتصادي وشغلي در امان باشيم . از اين رو افراد و سازمانهاعلاقه مندند كه تا اندازه اي اطمينان فراهم كنند كه از اين قبيل فاجعه ها حتي الامكان مصون خواهندبود.
مفهوم امنيت شغلي
در مفهوم امنيت شغلي موضوعاتي چون تغييرات شغلي ، از دست دادن شغل ، عدم دستيابي به شغل مناسب گنجانده شده است .بنابراين اعتقاد روان شناسان صنعتي و سازماني امنيت شغلي يكي از عوامل بوجودآورنده رضايت شغلي است . نيازهاي تاميني كاملاآشكار و در بين اغلب مردم بسيار متداول اند.همه ما ميل داريم از آسيبهاي زندگي نظيرتصادف ، جنگها، امراض ، و بي ثباتي اقتصادي وشغلي در امان باشيم . از اين رو افراد و سازمانهاعلاقه مندند كه تا اندازه اي اطمينان فراهم كنند كه از اين قبيل فاجعه ها حتي الامكان مصون خواهندبود.
مولفه هاي مفهوم امنيت شغلي
-تمركز بر شغل توسط افراد بيانگر وجود ثبات شغلي است كه اين تمركز از دو شغله شدن افرادجلوگيري و بخشي از امنيت شغلي را شكل مي دهد.
-جابجايي كمتر در شغل بيانگر وجود امنيت شغلي است كه حاصل آن تخصصي و خبرگي است و زماني كه افراد در يك شغل خبرگي وتخصص پيدا كردند بخشي از امنيت شغلي آنهاشكل مي گيرد.
- انتخاب شغل مناسب زمينه ساز بروز و تقويت علاقه مندي از كار است كه با امنيت شغلي رابطه مستقيم دارد.
- رضايت در شغل موجب بروز خلاقيت در كارشده و نهايتا خلاقيتها استحكام بخش امنيت شغلي كاركنان خواهدبود.
- رضايت اقتصادي موجب دلگرمي فرد در كارشده و احساس برابري در كاركنان شكل مي گيردكه خود احساس برابري در سازمان نقش موثري در امنيت شغلي ايفا مي كند.
- ازجمله مولفه هاي امنيت شغلي ، عاطفي بودن محيط كار است كه به ساختن روان سالم انسانهاكمك مي كند و زماني كه انساني ازطريق كارشخصيت و روان خود را تكامل بخشند امنيت شغلي آنها نيز تامين مي شود.
- احساس آرامش در كار منجر به رهايي از فشارشغلي گرديده و درنتيجه بخشي از امنيت شغلي كاركنان كه از طريق فشارهاي شغلي تهديدمي شود، تامين مي گردد.
- وابسته شدن فرد به سازمان بيانگر وجودامنيت شغلي است كه حاصل آن تعهد سازماني است .
- زماني كه كاركنان يك سازمان از سازمان خوددفاع كنند بطور مستقيم و غيرمستقيم اعتبارسازمان را تقويت كرده كه در سايه آن امنيت شغلي افراد تامين مي گردد.
Borna66
06-22-2009, 05:57 PM
روان شناسی رنگ ها در طراحی صفحات وب
یکی از اصول بسیار مهم و کلیدی در طراحی صفحات وب ، توجه به اصل رنگ بندی صفحات و استفاده از رنگ های مکمل و ترکیبی مطلوبی است که کاربران بتوانند بر اساس اصل سهولت و جذابیت صفحه ، به مشاهده مطالب آن بپردازند. این که چه رنگی متناسب سایت های وب است ، پرسشی است که کارشناسان وب ، خیلی پاسخ جامع و کاملی برای ان ارائه نکرده اند و کم تر متخصصات طراحی وب به مسئله روان شناسی رنک ها در طراحی سایت ، توجه کرده اند.
اما به هر حال یک اصل کلی وجود دارد که می گوید : در رنگ بندی یک صفحه ، باید به این موضوع توجه شود که این رنگ قرار است در چه صفحه ای و با چه موضوعی به کار رود. یعنی اصل توجه به عملکرد و موضوعیت سایت ، در رنگ بندی مطالب مهم است . سایت های دولتی و به طور کل ، سایت هایی با بازدیدکننده بسیار بالا ، معمولا از رنک سفید برای زمینه صفحات و رنگ آبی برای لینک های صفحه و رنگ بنفش برای لینکهای مشاهده شده که به عنوان default برنامه فرانت پیج نیز به کار می رود ، استفاده می کنند.
سایت هایی که بیش تر جنبه شخصی دارند ، از رنگ های مکمل استفاده می کنند. مثلا رنگ سبز پر رنگ در کنار سرمه ای ، جذابیت خاصی به سایت هایی با موضوعیت بازرگانی می دهد . و یا در طراحی سایت های کودکان ، از رنگ های خیلی شاد استفاده می شود.
به هر حال توجه به کارکرد کد رنگ ها در طراحی صفحات وب از اهمیت مهمی برخوردار است . در ادام این مطلب ، فقط قصد یادآوری نوع روان شناسی هر رنگ درمخاطبان از دید روان شناسان داریم و فعلا در مورد این که چه نوع رنگی برای چه سایتی مناسب است ، صحبت نمی کنیم. اگر چه این توضیحات ، خود نیز بیان گر استنتاجات خوبی هستند که وب مسترها را در گرافیک سایت ، به خوبی هدایت می کند.
یک بهترین رنگ نداریم!
در مدیریت نوین یک اصل پذیرفته شده وجود دارد که یک بهترین شیوه مدیریت در کار وجود ندارد. ترکیب و هماهنگی و استقرار یک نظام در رنگ بندی صفحات وب نیز ، چنین رویکردی دارد. تجربه و نوع علاقه و هنر web designer هست که سایتی را برای ما جذاب و سایتی دیگر را next می کنیم. نکاتی که می بایست در زمان طراحی گرافیکی سایت در نظر داشته باشیم به شرح زیر هستند :
1- اثر روان شناسی رنگ
2- قابلیت خواندن متون صفحات سایت . مثل سایت : ( کد:
www.irna.com
)
3- رنگ متمم رنگهای انتخابی برای بک گراند ، گرافیک ها ، لینک ها و متون ( مثل سایت کد:
http://www.HiGrade.ir
)
4- وجود تطبیق رنگی بین لوگوها و آرم های صفحات با رنگ بندی متون و مطالب به کار گرفته شده (مثل سایت کد:
http://www.karvarz.com
)
5- توجه به نوع مخاطب و بازدیدکننده بخش های مختلف سایت . سایتی مانند یاهو ، که روزانه میلیون ها مخاطب دارد و از صدها بخش متنوع تشکیل شده است ، برای هر بخش خود از یک چیدمان و رنگ بندی خاصی در طراحی صفحات اکتیو ، استفاده کرده است . مثلا بخش کودکان یاهو با بخش بازرگانی ان بسیار تفاوت دارد
5 اصل مهم
لیست زیر مشخصه هایی از رنگ ها را که هنگام طراحی باید مدنظر داشته باشید بیان میکند:
1- رنگ ها اثر زیادی روی احساسات ما در 90 ثانیه اول دیدن میگذارند .
2- اثر رنگ میتواند بیننده را ترغیب به خرید یک جنس از شما کند.
3- رنگ ها رفتار ما را در برابر یک موضوع فقط تشدید نمیکنند ، بلکه اثر خود را کاملا در رفتار ما نشان میدهند .
4- اثر گذاری رنگ در فرهنگ های مختلف گوناگون است !
5- هر رنگ به تنهایی یک پیام مخصوص به چشم بیننده میفرستد .به قول مک لوهان ، رسانه همان پیام است !
روان شناسی رنگ ها
به طور کل ، رنگ ها دارای خصیصه های خاصی هستند که در زیر به بخشی از این مولفه های موجود در رنگ ها اشاره شده است :
• سفید : اشاره دارد به صداقت ، پاکیزگی ، صمیمیت ، ملایمت و معاصر بود ن چیزی . سفید بهترین رنگ برای بک گراند های وب است . در تجارت سفید رنگ خستگی گیر و انرژی بخش است .
• سیاه : اشاره دارد به ظرافت ، قدرت ، دلیری ، شهامت ، فریبندگی ، شیطان ، مهارت و باستان . مشکی برای رنگ متن روی یک پس زمینه روشن ایده آل است. این رنگ بعنوان رنگ پس زمینه چشم را خسته میکند .
• قرمز : توانایی ، هیجان ، احساسات شدید ، سرعت ، خطر و تهاجم . این رنگ از بیننده توجه به خود را طلب میکند . در تجارت بمعنی وام و بدهی است . این رنگ شدید ترین رنگ احساس است و ضربان قلب و تنفس را تسریع میکند .
• آبی : امنیت ، اعتماد ، مسئولیت پذیری ، سرما ، ایمان ، وفاداری ، وابستگی وجاه و جلال . آبی دومین رنگ عوام پسند است . در تجارت بمعنای ضمانت مالی است .
• سبز : تندرستی ، فراوانی ، حاصلخیزی ، آزادی ، شفا و بهبودی ، طبیعت ، پیشرفت ، حسادت و خونسردی . در تجارت بیانگر مقام و ثروت است. این رنگ در چشم ها راحت تر از همه دیده میشود .
• قهوه ای : تاثیر گذاری ، متانت ، توانگری مالی و کمک کننده بودن . قهوه ای رنگ کره خاکی ماست و در طبیعت بسیار فراوان است .
• خاکستری : صمیمیت زیاد ، اعتبار و نفوذ و عملی بودن . در تجارت بمعنای سنت گرایی است .
• صورتی : ملایمت ، شیرینی ، ظرافت و زنانگی ، خوب بودن ، بی گناهی و پرورش کودک .
• بنفش : وقار ، معنویت ، شاهانه بودن ، عیش و نعمت ، دارایی ، اعتبار و نفوذ ، سوگواری و مهارت . در تجارت بزرگ نشان دادن است . بنفش طرفداری از سبک های هنرمندانه است.
• نارنجی : سرزندگی و شوخی ، لذت و خوشگذرانی ، تعادل گرمایی ، تشویق کردن ، چالاکی و نیرو ، تحمل و بلند همتی .
• زرد : نور خورشید ، گرمی ، خوشی ، نامردی ، ترسویی و حسادت . در تجارت درخواست از نوع روشنفکرانه است و برای تاکید نیز خوب است . زرد باعث افزایش تمرکز شده ، سوخت و ساز را زیاد میکند و سخت ترین رنگ برای چشم هاست .
• طلایی : نشانگر گران بودن و پرستیژ است .
• نقره ای : سرما ، علمی بودن و اعتبار و پرستیژ است .
پس وقتی میخواهید رنگی انتخاب کنید باید درباره بازار نهایی کار خود باندیشید . چه احساساتی را میخواهید برانگیخته کنید ؟ اول کمی درباره چشم انداز احساسی هدفتان فکر کنید و نیز پیامی که از راه دید میخواهید منتقل کنید .
بعد رنگ خود را انتخاب کنید ! توجه داشته باشید که گرافیک صفحات وب ، امروزه نقش زیادی را در ارائه دکترین رفتار سازمانی الکترونیکی مراکز رسانه ای غرب به مخاطبان در اختیار دارند و LOGO ، BANNER ، TIZER ها ، فوق العاده در تحکیم مفاهیم به مخاطبان وبی موثر هستند.
خبرگزاري سلام
Borna66
06-22-2009, 05:57 PM
وقتي همسرتان دچار افسردگي ميشود...
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
خانواده- ترجمه - سپيده حسينعلي عراقي:
رفتار همسرتان عوض شده، از خستگي شكايت ميكند و سر هيچ و پوچ عصباني ميشود؛ خواب و خوراكش به هم خورده و بدنش درد ميكند. ابتدا به ندرت اين حالتها را نشانه افسردگي ميدانيم اما بالاخره يك روز بايد اين علائم و نشانهها را بپذيريم. چيزي عوض شده است؛ خصوصا آنكه اين تغيير ادامه دارد. اين علائم كه طي هفتههاي مديدي مشاهده شده، هماكنون با موج عظيمي از غم و اندوه و از دست دادن ميل و اشتياق به زندگي همراه شده است.
از هر 4 نفر افسرده، تنها يك نفرشان به خودش توجه ميكند؛ 3 نفر بقيه حاضر نيستند هيچچيز در مورد خودشان بدانند؛«چيزيم نيست، خوب ميشم، راحتم بذاريد...».
اطرافيان بهخصوص همسر فرد افسرده، در برابر چنين شرايطي معمولا بر سر دو راهي قرار ميگيرند؛ يا بايد به گفته خود بيمار او را به حال خود بگذارند تا به تنهايي از اين وضعيت بيرون بيايد كه در اين حالت اين خطر وجود دارد كه علائم بيماري طولاني و شديدتر شوند يا اينكه هر چه سريعتر او را تحت درمان قرار دهند تا سلامتياش را دوباره به دست آورد. چنانچه واقعا بيماري افسردگي در ميان باشد، روش دوم بهترين روش است زيرا هرچه به اين مسئله زودتر رسيدگي شود، درمان بيماري بهتر خواهد بود.
فقط بايد فرد افسرده را متقاعد كنيم كه نزد يك پزشك برود. در واقع، تنها پزشك ميتواند ماهيت بيماري را تشخيص داده و درمان را آغاز كند. بدينمنظور نكاتي را پيشنهاد ميدهيم:
بدون اطلاع او اقدام نكنيد و هيچگاه بدون موافقتش از دكتر وقت نگيريد. همچنين از تكرار اين جمله خودداري كنيد:«تو بايد از خودت مراقبت كني».چنانچه اين عبارت بجا و به موقع به كار برده نشود، وحشتناك و دلهرهآور است. بنابراين خود فرد افسرده است كه تصميم ميگيرد زير نظر پزشكش از خودش مراقبت كند. مراقب دردها و ناراحتيهايش (بيخوابي، اضطراب و...)باشيد و به او يادآوري كنيد كه رنجكشيدن هيچ فايدهاي ندارد. به او بگوييد كه مطمئنا براي ناراحتي و بيمارياش چاره و علاجي وجود دارد و مطمئنا متخصصاني هستند كه ميتوانند به او كمك كنند. به او پيشنهاد دهيد كه او را همراهي خواهيد كرد؛ از اين طريق به او نشان ميدهيد كه به او توجه داريد.
به همسرتان كمك كنيد
ترجيحا پزشكي را انتخاب كنيد كه همسرتان او را بشناسد. اغلب اوقات، او پزشك معالجش را انتخاب خواهد كرد. همچنين ميتوان به او پيشنهاد داد كه ابتدا نزد يك روانپزشك برود. گاه برخي از افسردهها از مراجعه به روانپزشك وحشت ميكنند:(من كه ديوانه نيستم!) با اين وجود، بايد دانست كه اين پيشنهاد ميتواند موجب تسكين برخي از افسردهها شود يا به عبارتي، با شنيدن اين پيشنهاد احساس ميكنند كه اطرافيان و همسرشان واقعيت درد و رنج آنان را پذيرفته و درك ميكنند.
چنانچه فرد از پذيرفتن هرگونه كمك پزشكي امتناع ميكند، سعي كنيد زمانيكه از خودش ناتواني و بيحالي نشان ميدهد، از فرصت استفاده كرده و او را نزد پزشك ببريد.
با اين حال زماني كه شخص قادر به تصميمگيري نيست يا بهخودكشي فكر ميكند و يا بهنظر ميرسد كه افسردگياش بهصورت پيشرفته درآمده، وضعيت اورژانس و اضطراري بهوجود ميآيد. مراقب باشيد اين علائم را بشناسيد و اداره امور را به دست بگيريد. به پزشك و يا روانپزشك زنگ زده از او بخواهيد براي ويزيت به منزل بيايد. همچنين در برخي از شهرهاي بزرگ، خدمات كمك پزشكي و روانپزشكي در دسترس هستند.
آيا بايد بيمار را همراهي كرد؟
پزشكي در اين باره ميگويد: اينكه فرد افسرده با يك همراه يا حتي عضوي از خانوادهاش نزد پزشك ميرود، همواره معنا و مفهومي در بر دارد. بايد اين دلايل را مورد بررسي قرار داد. همچنين بايد دانست به چه دليلي بيمار، فرد بهخصوصي را براي همراهي انتخاب كرده است.
اگر تصميم ميگيريد فردي افسرده را نزد پزشك ببريد، ميتوانيد مانند يك هنرپيشه تمام عيار براي مشاوره عمل كنيد. هر چه بيشتر بيمار را بشناسيد، كمك بيشتري به پزشك خواهيد كرد. علائم بيماري، زمان ظهور، وقايعي كه بهنظر ميرسد موجب بروز اين حالات شدهاند و هرگونه جزئياتي كه بهنظرتان با اهميت هستند را به پزشك بگوييد و اگر در خانواده سابقا بيماريهاي رواني وجود داشته، پزشك را در جريان بگذاريد و از او پنهان نكنيد (وظيفه پزشك قضاوت نيست).
چنانچه بيم داريد كه اينگونه گفتوگوها فرد افسرده را شوكه كند، ميتوانيد قبل از ملاقات، مطالب را تلفني با پزشك در ميان بگذاريد. هنگام ملاقات، پزشك به شما خواهد گفت كه بايد در اتاق بمانيد يا او را با بيمار تنها بگذاريد.
تأثير اطرافيان در بيمار افسرده
پروفسور موريس فرري خاطر نشان ميكند كه «اطرافيان نقش بسزايي در درمان و بهبودي فرد افسرده دارند. اين نقش ميتواند منفي يا مثبت باشد. در حالت اول، بيمار ممكن است از طرف خانوادهاش با نوع خاصي مخالفت در برابر درمان روبهرو شود كه اين مخالفت يا بر اثر عدمآگاهي اطرافيان صورت ميگيرد (فايدهاي نداره از اين داروها استفاده كني؛ امروز حالت خيلي بهتر ميشه.) يا از روي ترس (اگه از اين داروها استفاده كني، مثل يك روح ميشي.) و يا بنا به افكار و عقايدشان:(به جاي داروهاي شيميايي، بهتره از داروهاي گياهي استفاده كني...)».
اثر مخرب و مضر گفتههاي اطرافيان ميتواند در قالب سرزنش و انتقاد صورت گيرد. اين سرزنشها اغلب در رابطه با اثرات بيماري او روي روابط اجتماعياش است (به خاطر تو، ديگه هيچكس را نميبينيم.) يا تاثير بيماري روي شغل فرد افسرده (آخرسر كارت را از دست ميدي....).در حالت دوم يا به عبارتي نقش مثبت اطرافيان، پروفسور فرري يادآور ميشود: «اطرافيان ميتوانند خود را مخاطبي ممتاز براي پزشك معالج نشان دهند.
در واقع، آنها ميتوانند منبع باارزشي از اطلاعات براي پزشك باشند، در مسير بهبودي و درمان مراقب بيمار باشند، به او اطمينان دهند و به او كمك كنند تا دوباره حالت عادي و هميشگياش را به دست آورد و مراقب باشند بيمارياش دوباره عود نكند.
بسيار مهم است كه پزشك،، اطرافيان بيمار را ملاقات كند و آنان را از ماهيت بيماري و درمان آگاه كند و به آنها كمك كند تا مراحل بهبودي را درك كنند».
در مطالعات متعددي كه در اين زمينه صورت گرفته، سعي شده كه اثرات تماس روزانه با يك همسر افسرده بررسي شود. نتايج به دست آمده با يكديگر مطابقت دارند و درماندگي و احساس تيرهبختي همسر فرد افسرده را تاييد ميكنند. همچنين يكي از جديدترين مطالعات حاكي از آن است كه تاثيري كه يك مرد افسرده روي همسرش ميگذارد با اثري كه يك زن افسرده روي همسرش دارد يكسان نيست.
همسر يك مرد افسرده بيش از همسر يك زن افسرده دچار افسردگي ميشود و رابطه چندان خوبي بين آنها وجود ندارد.
Borna66
06-22-2009, 05:57 PM
موانع خلاقيت در محيط خانواده
1- تأكيد بيش ازحد والدين برهوش و حافظه كودك
بسياري از والدين ، ناآگاهانه كودك خود را فقط با هدف تقويت مهارت هاي حافظه اي و انباشتن ذهن وي از اطلاعات عمومي ، تربيت وهدايت مي كنند و براي حافظه و هوش كودك اهميتي بيش از حد قائل مي شوند. اين گروه از والدين بدون در نظر گرفتن اين اصل تربيتي مهم كه تنها اطلاعات عمومي و داشتن حافظه قوي براي تكامل و رشد فكري و باروري استعدادهاي كودك كافي نيست ، با اصل قراردادن هوش وحافظه كودك، از پرورش ساير تواتمندي هاي ذهني و رواني كودك خود ، كه مهم ترين آنها تفكر خلاق است ، غافل مي مانند.
2- ايجاد رقابت ميان كودكان
رقابت ميان كودكان معمولاً وقتي پديد مي آيد كه :
الف ) نوعي ارزيابي و رتبه بندي توسط والدين وجود داشته باشد.
ب ) پاداش يا جايزه اي در ميان باشد . به طور معمول اگر كودكان احساس كنند كه كار آنها توسط والدين مورد ارزش گذاري قرار خواهد گرفت يا به بهترين كارجايزه يا پاداش داده خواهد شد، بيشتر از آن كه به انجام بهترآن كار بينديشند ، به كسب آن جايزه فكر مي كنند . ضمن اين كه گاهي اين رقابت ها به ستيزه جويي ميان كودكان تبديل مي شود و سبب مي گردد تا آنها نتوانند از توانايي ها و استعدادهاي واقعي خود استفاده كنند.
3- تأكيد افراطي بر جنسيت كودك
تأكيد زياد بر جنسيت كودك و تمايز قائل شدن زياد ميان دختر و پسر يكي از موانع مهم رشد خلاقيت كودكان در برخي از خانواده هاست . در برخي از فرهنگ ها بسياري از دختران و پسراني كه از تفكر خلاق برخوردارند ، به سبب ملزم شدن به رعايت پاره اي مقررات وهنجارهاي از پيش تعيين شده وهمچنين به دليل قرار گرفتن در نقش هاي قالبي كه فرهنگ و محيط بر آنها تحميل كرده ، علايق و تمايلات خلاقانه ي خود را سركوب مي كنند و در نتيجه به تدريج دچار تعارض شده ، خلاقيت آنها از بين مي رود.
4- قرار دادن قوانين خشك و دست و پا گير در منزل
بسياري از والدين براي كودكان خود قوانين و مقررات خشك ومحدود كننده اي نظير مقدار ساعت هاي درس خواندن در روز ، رأس ساعت معين خوابيدن ، استفاده از لوازم خاص و... قرار مي دهند . پديد آوردن چنين شرايطي در منزل و اصرار و پافشاري بر رعايت آنها از جانب كودكان ، سبب مي شود كودك تدريجاً به قالبي و تكراري رفتار كردن عادت كند . بايد توجه داشت كه افكار و رفتارهاي كليشه اي و تكراري نقطه متضاد خلاقيت است .
5- عدم آشنايي والدين با مفهوم واقعي خلاقيت
عدم آگاهي و شناخت برخي والدين از فرايند رشد خلاقيت در كودكان و مطالعه نكردن آنها در اين زمينه ، سبب مي شود هيچ گاه نتوانند براي پرورش و شكوفايي خلاقيت كودك خود برنامه ريزي و اقدام صحيحي نمايند و به اين ترتيب ناخواسته سبب مي شوند استعدادهاي خلاق كودكشان به هدر رود.
6- انتقاد مكرر از رفتارهاي كودك
پيامبر اكرم (ص) در حديثي درباره وظايف والدين نسبت به فرزندان مي فرمايند : " يقبل مَيسوره و يتـَجاوز عـَن مـَعسوره و لا يرهـُقـُه " آنچه را كودك در توان داشته و انجام داده از او بپذيرد ، كار طاقت فرسا و سنگين از او نخواهيد و او را به گناه و طغيان وادار نكنيد .
ارزيابي پي درپي رفتارهاي كودك و زير ذره بين قرار دادن و انتقاد از كارهاي او در خانواده ؛ آزادي ، امنيت خاطر و اعتماد به نفس كودك را مختل مي سازد و ترس از اشتباه را در وي تقويت مي كند . اين ترس چنانچه دركودك حالت مرضي پيدا كند ، جرئت ابراز هرگونه انديشه ي جديد يا انجام كارهايي را كه درعين خلاق بودن ، احتمال وجود اشتباه نيز در آنها وجود دارد، در كودك از بين مي برد و به اين ترتيب خلاقيت كودك كه لازمه اش داشتن آزادي و امنيت خاطر در محيط خانواده و خطر پذيري وعدم ترس از اشتباه است ، با مانع رو به رو مي گردد.
7- بيهوده شمردن تخيلات كودك
تخيل كودك اساس خلاقيت اوست و چنانچه تخيلات و رؤياهاي كودك با بي توجهي ، تمسخر يا بيهوده انگاشتن از جانب والدين رو به رو شود، در واقع سرچشمه خلاقيت اوخشكانده شده است.
محكوم كردن خيال پردازي كودك و وادار نمودن او به واقع بيني درخانواده شيوه اي كاملاً اشتباه است و براي بذر حساس خلاقيت كودك ، آفتي مهلك محسوب مي شود.
8- عدم شناسايي علائق دروني كودك
بسياري از كودكان خصوصاً درسنين پايين ، از علائق و كشش هاي خود نسبت به موضوعات و پديد ه هاي پيرامون اطلاع روشني ندارند يا اين كه نمي توانند آن را به زبان بياورند. اين موضوع از موارد بسيار حساس به شما ر مي رود كه بايد ازهمان دوران كودكي مورد توجه والدين قرار گيرد. خانواده هايي كه نسبت به اين مسئله بي تفاوت اند و سعي نمي كنند انگيزه ها و موضوعات مورد علاقه كودك خود را شناسايي و كشف كنند ، ناخواسته فرصت هاي زيادي را براي رشد خلاقيت كودك از وي سلب مي كنند.
9- عدم وجود حس شوخ طبعي درمحيط منزل
شوخ طبعي از شاخص هاي مهم خلاقيت به شما ر مي رود و وجود حس شوخي و شوخ طبعي در فضاي خانواده بسيار حائز اهميت است ، زيرا مستقيماً به رشد خلاقيت كودك كمك مي كند . اما در خانواده هايي كه فضاي زندگي آنها خشك ، رسمي و جدي است ، زمينه اي براي بروز حس شوخ طبعي كودك به وجود نمي آيد و در نتيجه در چنين محيطي بسياري از كشش هاي خلاقانه كودك پنهان مي ماند.
10- تحميل نقش بزرگسال به كودك
بسياري از والدين علاقه مندند كه كودك آنها سريعاً رشد كند و كودكي خود را پشت سر بگذارد . آنها گاهي براي تسريع اين امر سعي مي كنند با كودك خود همانند بزرگسالان رفتار كنند و به تبع آن از كودك خود توقع ايفاي نقش هايي بزرگ تر از محدوده سني آنها را دارند . تحميل نقش هاي كاذب بزرگسالي به كودكان ، روند رشد اجتماعي آنان را مختل مي سازد وسبب پديد آمدن رفتار هاي نا به هنجار و تصنعي در آنها مي شود و همين امر باعث از بين رفتن بسياري از استعدادهاي خلاق دوران كودكي مي گردد.
به تخيل كودكان خود پروبال بدهيد، آن وقت است كه از پرواز بلند آنها شگفت زده خواهيد شد .
Borna66
06-22-2009, 05:57 PM
نوجوانان را باور كنيد
ورود به بزرگسالي، مي تواند زمان درگيري و كشمكش براي نوجوانان و خانواده شان باشد . نوجوان به سرعت دچار تغييرات فيزيكي و عاطفي مي گردد ، پس والدين و اطرافيان نيز بايد برخوردشان را متناسب با تغييرات او تعديل نمايند ، به اين ترتيب روابط آنان وارد مرحله جديدي مي گردد . دراين دوران ، نوجوان بين تمايلش به آزادي و استقلال ، و نياز به تحت حمايت خانواده بودن ، سرگردان است و براي رسيدن به اين استقلال ، گام هاي متهورانه اي برمي دارد واگرچه والدين نيز مايلند فرزندشان فردي شاد و مستقل پرورش يابد اما با نگراني نظاره گر او هستند و مجبورند اين واقعيت را بپذيرند كه اگر چه براي فرزندشان آرزوهايي در سرمي پرورانند اما ممكن است به واقعيت نپيوندد ، زيرا نوجوانان نيز براي خود آرزوهايي دارند.
وجود روابط مناسب والدين با نوجوانان ، به آنان دراين فراز و نشيب كمك خواهد كرد و رسيدن به اين روابط ، نيازمند سعي و تلاش بيشتري است . آنچه كه والدين مي توانند انجام دهند:
1- اوقات بيشتري را با نوجوانتان بگذرانيد.
اگرچه غالبا ترتيب دادن زماني براي بودن با فرزندان مشكل است ( زيرا نوجوانان مايلند بيشتر اوقاتشان را با دوستانشان سپري كنند) اما با كمي صبر و حوصله و انعطاف بيشتر در برخورد با مسأله ، اين زمان به دست خواهد آمد. دراينجا اوقات به خاصي را به شما پيشنهاد مي كنيم :
زمان صرف غذا : حتي اگر گاهي اوقات اعضاي خانواده با يكديگر غذا صرف مي كنند، شما مي توانيد در اين فرصت در موفقيت ها، عقايد و سليقه نوجوانتان سهيم باشيد.
در ماشين : بعضي اوقات كه با نوجوانتان به جايي مي رويد ، سعي كنيد در هنگام رانندگي فرصت مناسبي ايجاد كنيد تا او با شما وارد گفت و گو شود ؛ زيرا بيشتر نوجوانان هنگامي كه به آنان مستقيماً نگاه نشود ، راحت تر صحبت مي كنند.
زمان خواب : قبل از آنكه فرزندتان به خواب رود، رفتن به اتاق او و انجام يك گفت و گوي خودماني و كوتاه مي تواند برايش بسيار آرام بخش باشد.
زمان صرف عصرانه : بعدازظهرها به همراه فرزندتان به گردش برويد ( بهتر است محلي را انتخاب كنيد كه دوستان او معمولاً به آنجا نمي روند ، زيرا نوجوانان اغلب از اينكه دوستانشان آنان را با والدينشان ببينند مضطرب مي شوند ).
2- به علايق او توجه نشان دهيد و متقابلا خود را نيز با او در ميان بگذاريد :
به تماشاي فعاليت هاي ورزشي و غير ورزشي او برويد .
به همراه او به تماشاي برنامه تلويزيوني مورد علاقه اش بنشينيد و به ياد داشته باشيد برخورد منتقدانه نداشته باشيد .
سعي كنيد دركارها يا علايقتان ، او را به عنوان يك دوست بزرگسال شريك بدانيد .
به همراه او به تماشاي فيلمي كه مورد علاقه هر دويتان است برويد و يا در مورد آن با يكديگر صحبت كنيد.
3- به نوجوان گوش فرا دهيد:
وقتي نوجوانان با والدينشان صحبت مي كنند، اغلب قبل از آنكه فرصتي براي بيان احساساتشان بيابند مورد پند و اندرز قرار مي گيرند و اين عمل نه تنها برقراري ارتباط را متوقف مي سازد بلكه موجب دلسردي آنان دردستيابي به راه حل مناسب براي مشكلشان مي گردد. سودمندترين واكنش براي كمك به نوجوانتان آن است كه توجه و علاقه ي خويش را نسبت به شنيدن احساسش نشان دهيد و راه را براي بيان احساساتش باز گذاريد.
4- عشق و علاقه خويش را به فرزندتان نشان دهيد:
براي آنكه كسي درك كند كه دوستش داريد ، لازم است علاقه تان را به طور مستمر نشان دهيد .
بيشتر اوقات به او بگوييد كه دوستش داريد .
گاهي اوقات غذايي را كه دوست دارد برايش مهيا كنيد .
بعضي اوقات ، هنگامي كه به گردش يا پياده روي رفتيد چيزي برايش بخريد تا به او نشان دهيد كه به فكرش بوده ايد.
براي كمك به نوجوانتان از تحمل هيچ زحمتي دريغ نورزيد.
5- نوجوانتان را باور كنيد:
اين فرصت را به او بدهيد كه بداند در موقعيت سني خاص و حساسي است .
نظر او را در مورد بعضي چيزها كه از آنها آگاهي دارد ، جويا شويد( براي مثال: تنظيم ويديو،...)
كاردستي و آثاري از عكاسي يا نقاشي او را در معرض ديد قرار دهيد.
در يك دفتر ياداشت روزانه ، كارهاي مهمي را كه انجام داده است يادداشت كنيد.
اگر او مرتكب اشتباهي شد به اين مطلب ايمان داشته باشيد كه دفعه بعد آن را بهتر انجام خواهد داد.
به خاطر داشته باشيد:
اگر چه انجام موارد ذكر شده نياز به صرف وقت دارد و اغلب پيدا كردن اين فرصت ها مشكل است ، اما حاصل كار، خودباوري بهتر نوجوانتان از خويش ، بهبود در رفتارش وبرقراري ارتباط با شما است.
به هر حال هر چقدر كه او تلاش هاي شما را ناديده گرفته و يا حتي مورد تمسخر قرار دهد ؛ به اين مطلب نياز بيشتري است تا نوجوانتان بداند كه شما او را دوست داريد و او را باور مي كنيد.
او نياز به توجه فزاينده اي دارد .
گاهي اوقات از قالب شخصيتي والدين بيرون آمده و نقش يك دوست را با او داشته باشيد.
حتماً به خاطرداشته باشيد كه كاري انجام ندهيد تا او از شما سلب اعتماد كند، اگرچه او هميشه موجب جلب اعتماد شما نمي شود .
گاهي اوقات در خلوت ، زماني را به يادآوري خاطرات و احساسات خود هنگامي كه هم سن فرزندتان بوديد، اختصاص دهيد.
و به خاطر داشته باشيد هيچ پدر و مادري كاملاً بي نقص نيستند و ايده آل بودن به سادگي دست يافتني نيست.
Borna66
06-22-2009, 05:57 PM
اشك آئينه پاك احساس
همه ما گريه كردهايم، اما آيا ميدانيد كه اشك ريختن ميتواند چقدر براي روح و جسم ما مفيد باشد؟
حتماً تعجب ميكنيد البته فراموش نكنيد اشك ريختن ممكن است از طريق محركهاي بسياري ايجاد شود اما آنچه كه ما در اين بحث ميخواهيم مطرح كنيم اشك ريختن به واسطه تحريك احساسات است. محققان عقيده دارند گريه و خنده هر دو ريشه در يك بخش از مغز دارند و همانطور كه خنده فوايد زيادي براي بدن دارد كه ميتوان از آنها به پايين آوردن فشار خون، افزايش قدرت ايمني بدن و بهبود حالت روحي اشاره كرد گريه نيز خواص مشابهي دارد.متخصصان مغز و اعصاب كه روي گريه تحقيقات زيادي انجام دادهاند ميگويند گريه ميتواند براثر هر محرك بيروني مانند شنيدن يك موسيقي، تماشاي يك فيلم يا محرك دروني مثل يادآوري خاطرات تلخ و يا هر چيز ديگري ايجاد شود اما آنچه اهميت دارد اين است كه بدين ترتيب تخليه احساسي كه بسيار ضروري است انجام ميگيرد.بايد بدانيد كه به طور عادي زنان 4 برابر بيشتر از مردان گريه ميكنند و بررسيهاي انجام شده نشان داده است كه 85 درصد از زنان و 72 درصد از مردان پس از گريه احساس بهتري دارند. همچنين يكي از تأثيرات اجتماعي گريه نيز اين است كه وقتي ما گريه ميكنيم اطرافيان نرمش و انعطاف پذيري بيشتري نشان داده و تمايل به حمايت بيشتري از ما پيدا ميكنند. نكتهاي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه گاهي اوقات گريه كردن بسياري از مسائل نهفته احساسي را آشكار ميكند.به عبارت ديگر گاهي اوقات ما تا گريه نكنيم نميدانيم كه ناراحت هستيم. به قول نويسنده كتاب «راز اشكها» ما از طريق گريه كردن درباره احساسات خود بيشتر ميآموزيم و بدين ترتيب ميتوانيم با اين احساسات كنار بياييم.شايد برايتان اتفاق افتاده باشد كه درست وقتي كه حالتان بهظاهر خوب است با كوچكترين اشاره و بهتر بگويم با جرقهاي به گريه ميافتيد، اين همان آشكار كردن احساسات نهفته است، يعني امكان دارد شما در اعماق قلب خود احساس تنهايي، ناراحتي، عصبانيت، يأس و طرد شدگي كنيد اما به آنها اهميت ندهيد تا اين كه انباشته شود و بالاخره در جايي بروز كند.
نكته ديگر اين است كه همانطور كه اشك ريختن و تخليه احساسي مفيد است انباشته كردن خشم و ناراحتي و نگاه داشتن اشك هم مضر است. مطالعات نشان داده است كه انباشت احساسات منفي موجب افزايش فشار خون، مشكلات قلبي، سرطان و بسياري از عوارض ديگر ميشود.به ياد داشته باشيد كه ما از نظر طبيعي و ژنتيكي بايد در مواردي اشك بريزيم. پس اگر بخواهيم جلوي آن را بگيريم ضربات جبرانناپذيري به سلامت خود وارد ميكنيم.
حتماً تا به حال با افرادي كه عزيزي را از دست دادهاند اما سعي كردهاند كه گريه نكنند روبهرو شدهايد. چنين افرادي پس از مدتي مبتلا به انواع اختلالات جسمي و روحي خواهند شد چرا كه به تعبير روانشناسان بهموقع سوگواري نكردهاند و اين احساسات جمع شده و از آنجايي كه راه تخليه و بروز نداشتهاند مانند يك ديگ زودپز عمل كرده و با انفجار خود روح و جسم خود را ويران كردهاند.
اگر از نظر شيميايي هم به مسئله نگاه كنيم مواد تشكيل دهنده اشكي كه به واسطه بروز احساسات جاري شده با اشكي كه تحريكات فيزيكي مانند خارش و يا پياز ايجاد شده تفاوت دارد.
اشكي كه منشاء احساس دارد حاوي پروتئين بيشتري است و مقداري كورتيزول هم دارد (كورتيزول هورموني است كه در شرايط بحراني و توأم با استرس در بدن ترشح ميشود). پس اين قضيه نشان ميدهد كه اشك ريختن در چنين مواقعي موجب سم زدايي از بدن ميشود. برخي از روانشناسان اشك را به كريستالهاي يخ تشبيه ميكنند كه در تماس با گرماي زندگي آب شده و مانند رود از چشمها سرازير ميشوند.
اين نكته نيز لازم به ذكر است كه وقتي اشكهاي ما منشاء ناراحتي يا درد دارند بدن احساس به تماس فيزيكي پيدا ميكند. براي مثال وقتي فرزندان گريه ميكنند و والدين آنها را در آغوش ميگيرند زودتر آرام ميشوند و اين تأثير وقتي شدت ميگيرد كه اين در آغوش گرفتن همراه با احساس همدردي و محبت باشد.
اين يك حالت اثبات شده طبيعي است كه با رعايت آن روند تخليه احساسات زودتر و راحتتر سپري ميشود. بهعلاوه آنجا كه چشمها پنجرهاي رو به قلب انسان هستند، اشكهاي ما نيز كه از چشمانمان سرازير ميشود نشانگر حالت ناآرامي، ترس، نگراني، خشم و آسيبپذيري روح ما هستند.
پس بياييد از حالا سعي كنيم بر گريه و اشك واقعبينانه نگاه كنيم و اين تصور اشتباه كه هر فردي كه قوي باشد تحت هيچ شرايطي اشك نمي ريزد را كنار بگذاريم زيرا بدن و روح ما بهطور طبيعي با مسائل و مشكلاتي روبهرو ميشود كه نياز به تخليه و اشك ريختن دارد.
Borna66
06-22-2009, 06:24 PM
يافته هاي جديد درباره ي سجده كردن
بر اساس تازهترین پژوهشهای علمی، سجده کردن انسان را از بیماریهای روحی، جسمی و همچنین سرطان حفظ میکند.
به گزارش شیعه نیوز به نقل از خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پروفسور محمد ضیاءالدین حامد از اساتید علوم بیولوژیک و از مسوولان پژوهشگاه مرکز تکنولوژی قاهره با اعلام این خبر اظهار داشت: در قرن حاضر که انسان از هر جهت در معرض الکترومغناطیسها قرار دارد و همچنین نیاز انسان به تخلیه اشعههای زائد وجود دارد، دریافتیم که تخلیه این اشعهها از طریق سجده کردن صورت میگیرد.
وی ادامه داد: بر اساس یافتههای موجود، هر اندازه که محور طولی انسان کاهش یابد، میزان در معرض اشعههای الکترومغناطیسی قرار گرفتن او نیز کم میشود.
در زمان سجده کردن هم محور طولی انسان و هم به دنبال آن میزان تاثیرگذاری الکتریسیتهها کم میشود و سپس عمل تخلیه از طریق تماس پیشانی با زمین صورت میگیرد، البته در زمان سجده به دلیل آنکه دیگر نقاط بدن هم با زمین ارتباط مییابند، عمل تخلیه آسان تر انجام میشود و انسان از بیماریهای روحی، جسمی و حتی سرطان در امان میماند.
وی افزود: شیوه درست تخلیه الکتریسیتهی بدن به همان شیوهای است که انسان در زمان نماز گزاردن دارد و به سوی مکه نماز میخواند، چرا که این حالت بهترین حالت است و شخص احساس آرامش و راحتی بیشتری خواهد داشت.
Borna66
06-22-2009, 06:24 PM
فرار از اضطراب
روان شناسان افرادي كه استرس - يا همان فشار رواني بيش از حد- دارند را براساس نوع واكنش بدنشان به چند گروه تقسيم مي کنند :
1 - افرادي كه دايماً مضطرب و نگرانند و وقتي كه اتفاق خاصي رخ مي دهد دچار گرفتگي عضلات، تنگي نفس و درد هايي در ناحيه شكم مي شوند.
2 - افرادي كه خيلي عجول و بي نظم اند و هميشه مي ترسند كه مبادا دير به مقصد برسند؛ آنان به مشكلات گوارشي مثل احساس سوزش در معده يا دل پيچه دچار مي شوند .
3 - كساني كه يك اتفاق خاص استرس زا در پيش رو دارند (مثل امتحان يا مسابقه) و نگرانند كه موفق نشوند؛ اين افراد به دل درد و دلشوره و لرزش عضلات مبتلا مي شوند. اگر افرادي داراي اين خصوصيات باشند مي توانند چند توصيه از دلشوره خود بکاهند:
1 ـ بايد مراقب خواب خود باشند. يك خواب خوب در طول شب در اتاقي پر از هواي تازه و جاي راحت باعث مي شود تا براي شروع يك روز جديد آماده شوند .
2 - به طور منظم و چند بار در هفته ورزش كنند و تا مي توانند راه بروند .
3 - در فاصله بين غذا به خوردني هاي ديگر ناخنك نزنند و براي ناهار خوردن وقت كافي بگذارند و در طول روز زياد آب بخورند .
4 - وقتي سخت مشغول درس خواندن هستند به خودشان استراحت بدهند و در اين مدت شكلات نخورند و هر 5 دقيقه با يكي از افراد خانواده صحبت كنند .
5 - كارهايي را كه دوست دارند انجام دهند؛ مثلاً اگر به كامپيوتر علاقه دارند در آن كلاس ثبت نام كنند .
6 - تا حد انفجار بخندند. خنده باعث رشد هورمون هايي مي شود كه آرامش بخش و تسكين دهنده هستند. خوش اخلاقي و خوشبيني هم 2 عامل مؤثر ضد استرس هستند .
7 - خانواده و دوستانشان را فراموش نكنند با اين عده اگر زندگي اجتماعي و خانوادگي رضايت بخشي داشته باشند به راحتي مي توانند مشكلات خود را با كمك آنان حل كنند .
8 ـ درست نفس كشيدن را ياد بگيرند و با تنفس درست، استرس را از خودشان دور كنند .
Borna66
06-22-2009, 06:24 PM
نوزادان دانشمند
کودکان بسيار پيش از آنکه راه رفتن و سخن گفتن را بياموزند، مي توانند به طور منطقي فکر کنند! آنها به مثابه پژوهشگراني کوچک جهان خويش را کشف مي کنند. ولي بسياري از آنان خيلي زود کنجکاوي خويش را از دست مي دهند زيرا حس کشف در آنها به اندازه کافي تقويت نمي شود.
زندگي چيزي نيست جز حل مشکلات! و انسان از بدو تولد ، سخت با اين مشکل درگير است. دانشمندان دريافته اند که انسان از هفت ماهگي درباره علت و معلول مي انديشد. هر روز در سراسر جهان دانشمندان زيادي لحظه به لحظه بر روي کوچکترين حرکات و نگاه نوزادان تحقيق و تأمل مي کنند و فعاليت مغزي آنها را مي سنجند. روان شناسان، زبان شناسان، پزشکان و کارشناسان مغز در جستجوي يکي از پيچيده ترين معماهاي بشري هستند: يک کودک چگونه رشد مي کند؟ چگونه به جهان ملحق مي شود؟ از چه زماني دست به طبقه بندي مي زند، و چه زماني در مي يابد که مثلاً کفشدوزک همزمان يک حيوان، يک حشره و يک جاندار است؟ چه زماني پيچيدگي هاي زبان مادري را مي آموزد؟ چگونه استعدادهايي را که از وي يک انسان هوشمند مي سازد، کسب مي کند؟
والدين و کساني که مي خواهند پدر يا مادر شوند پرسش هاي مشابهي را مطرح مي کنند و خود را دچار مشکل مي سازند. آنها مي خواهند همه چيز را در رابطه با فرزندشان درست و به بهترين شکل انجام دهند. ولي موضوع اينجاست که آنچه را که درست است، معمولاً ديگران مي دانند! ماماها با بروشورهاي اطلاعاتي پيش از تولد اين سو و آن سو مي روند، دوستان آهنگ هاي مختلف براي خوشامد جنيني که تازه شکل گرفته هديه مي کنند و صنعت غول آساي اسباب بازي هر چه ابتکار دارد به خرج مي دهد تا پدر و مادر بتوانند تمامي امکانات را در برابر اين تازه وارد بگسترانند! و سرانجام کتاب هايي که پر از راهنمايي هاي ريز و درشت است.
اما يک چيز مسلم است: کودکان به انگيزه و بزرگسالاني که از آنان مراقبت کنند نياز دارند. ولي دقيقاً چه چيزي و چه مقدار به آنها ياري مي رساند؟ چگونه والدين و مربيان مي توانند در رشد کوچولوهاي خود پشتيبان آنان باشند و در عين حال از آنها توقع زيادي نداشته باشند؟ پاسخ محققان در اين زمينه آدمي را به ياد شعار «ياري براي خودياري» مي اندازد. يک کودک در حال رشد بيش از هر چيز به دنبال موضوعاتي است که بتواند او را بارور سازند تا مطابق سن خود شکوفا شود. بزرگسالان تنها بايد پشتيبان او در اين فراگرد يادگيري باشند.
تا پنجاه سال پيش گمان مي رفت که يک نوزاد شيرخواره درست مانند يک روح بدون نقش و يک صفحه کاغذ نانوشته است. نه مي تواند پيرامون خود را تشخيص دهد و نه توانايي درک درد را دارد. کم نبود مواردي که جراحان ، نوزادان را بدون بيهوشي عمل مي کردند! اما امروز در دهه پژوهش هاي مربوط به نوزادان به سر مي بريم و يک نقطه عطف کوپرنيکي را از سر مي گذرانيم: ايده هاي گذشته ما ديگر معتبر نيستند.
دانشمندان آلماني براي اين که دقيقاً بدانند کودکان در چه دوره اي زبان را مي آموزند ز ژانويه 2001 تاکنون به طور مرتب حدود 200 کودک شيرخواره را مورد آزمايش قرار دادند. يکي از نخستين نتايج اين است که نوزادان از همان زماني که مانند کبوتر بغ بغو مي کنند و حروف نامشخص بر زبان مي آورند و جيغ مي زنند، خودشان را براي بيان نخستين کلمه آماده مي کنند و همه چيز نشانگر آن است که نوزاد تلاش مي کند تا لحن زبان مادري را تقليد کند. به اين ترتيب نخستين گام هاي سرنوشت برداشته مي شود. نوزادان دختر چيني از همان ابتدا با به شيوه خاور دور بغ بغو مي کنند و شيرخوارگان آلماني و فرانسوي از آغاز لهجه هاي متفاوت دارند و بر حروف معيني تأکيد مي کنند. نوزاد بلافاصله پس از تولد مي تواند صداي مادرش را تشخيص دهد زيرا در زهدان مادر آموخته که آن را تشخيص دهد. در چهار ماهگي مي تواند نام خود و پس از چندي کلمات «مامان» و «بابا» را بشناسد. نوزاد در پايان يک سالگي مي تواند نه تنها تمامي صداهاي مربوط به زبان را تشخيص دهد بلکه مي تواند زبان مادري را از زبان بيگانه تميز دهد. او متوجه مي شود که يک کلمه کجا آغاز و کجا پايان مي يابد و معناي حدود 60 کلمه را مي فهمد. به نظر مي رسد که از همان آغاز تولد ، نوزاد «زبان» را توسط نيمه چپ مغز مي آموزد. تمامي شواهد نشان مي دهد که کودکان و شيرخوارگان بسيار بيش از آنچه بزرگسالان حدس مي زنند، مي دانند و مي توانند. يک نوزاد پيش از آنکه نخستين کلمه را بر زبان آورد، کلي پژوهش و آزمايش پيچيده انجام مي دهد! نوزادان تنها با تقليد والدين خود نيست که ياد مي گيرند، بلکه جهان را مانند دانشمندان کوچکي به سرعت و با مهارت فتح کرده و هر روز عالم جديدي را کشف مي کنند.
در عين حال آنان چاره ديگري ندارند، چرا که در نخست همه چيز را به مثابه هرج و مرج در پيرامون خود مي بينند: يک گنجه، يک بوسه، يک «نه!». هر چيزي، هر وضعيتي و هر کلمه اي نو و منحصر به فرد است. براي غلبه بر اين آشفتگي و ارتباط دادن هر آنچه در پيرامون هست به يک قدرت فکري بسيار بالا نياز است: گنجه جزو اثاثيه خانه است که درهايش باز مي شود و مي توان در آن لباس گذاشت. يک «نه!» يعني وجود مرزي که مي تواند مانع از پرت شدن از پله ها باشد! والدين نمي توانند تصور کنند که نوزادانشان هر روز چه توانايي انتزاعي فوق العاده اي از خود نشان مي دهند. يک کودک يک ساله مي تواند سگ و گربه و مرغ را از هم تميز دهد. در هفت ماهگي که نشستن مي آموزد مي تواند طبقه بندي هاي کلي تر در مورد اثاثيه خانه، حيوانات و اتومبيل انجام دهد. در همان زمان شروع مي کند به شناخت جمله سازي. براي مثال مي داند که: «علي شيريني خورد» درست است و نه «علي خورد شيريني». در زبان هايي که مانند آلماني حرف تعريف دارند، نوزاد نه تنها انواع حرف تعريف را تشخيص مي دهد بلکه قيد مانند «بالا» و «پايين» را مي تواند بفهمد. تحقيقات نشان مي دهد که کودک پيش از آنکه زبان به سخن بگشايد، خود را به اصول اوليه دستور زبان مجهز مي کند! نوزاد مرتب در حال ارزيابي هر آن چيزي است که مي شنود، مي بيند و يا احساس مي کند و آنگاه آنها را براساس احتمالات طبقه بندي مي کند: کلماتي که اغلب تکرار مي شوند، پس بايد مهم باشند! کلماتي که با هم مي آيند، مانند صفت و موصوف، به نوعي به هم تعلق دارند. درست مانند يک کيمياگر که مرتب مواد را با هم ترکيب مي کند و فقط چيزي را نگه مي دارد که آزمايش شده است، کودکان نيز تنها چيزهايي را به خاطر مي سپارند که مغزشان آن را ارزشيابي کرده باشد.
ولي دانشمندان اينها را از کجا مي دانند؟ ممکن است آنها متدهاي علمي ارزشمندي داشته باشند ولي آنان که نمي توانند بدانند در کله نوزاد چه مي گذرد! مطمئنا دانشمندان از آنچه در درون يک نوزاد مي گذرد هرگز مطلع نخواهند شد. ولي همين تحقيقات در آزمايشگاه هايي صورت مي گيرد که با عکس و فيلم و نمايش و نور و حرکت و شيئي، فعاليت مغزي و کوچکترين حرکت و نگاه نوزادان توسط کارشناسان مغز و روان شناسان ثبت مي شود.
اين همه به برنامه ژنتيک انسان باز مي گردد که از دهها هزار سال پيش در هر کودک سالمي در کمال اطمينان عمل مي کند. بر همين اساس است که انسان هيچ خاطره اي از سه سال و نيم آغاز زندگيش به ياد نمي آورد. تا اين سن هنوز حافظه انسان براي يادسپاري طولاني و آگاهانه به کار نيفتاده است. نوزادان تنها از پس مسائل کوچک و در عين حال اساسي بر مي آيند. آنها چهره هاي نزديکان را باز مي شناسند و نسبتا خوب به ياد مي آورند که اگر از ته دل جيغ بزنند، بلافاصله کسي به سراغشان مي آيد! ولي ژن به تنهايي از يک کودک، برنده نوبل علمي و يا کاهل نمي سازد. دانشمندان معتقدند که همواره اين محيط است که بر روي تکوين اطلاعات ژنتيک تأثير مي گذارد. اگر نوزادي از عصر حجر به جاي اين که در غار بزرگ شود، به دنياي ما منتقل شود و با کتاب و کامپيوتر و اسباب بازي هاي الکترونيک رشد کند، آنگاه درست مانند ما بزرگ خواهد شد. ساختار ژنتيک انسان در چند ده هزار سال اخير تغييرات نازلي داشته است. يک دانشمند آمريکايي مدعي است: چند نوزاد سالم به من بدهيد و من تضمين مي کنم که از هر کدام از آنها بدون توجه به علايق و استعدادشان ، يا متخصصاني در رشته پزشکي و حقوق و تجارت بسازم و يا گدا و دزد!
برخي ديگر از دانشمندان نيز معتقدند که کودکان را مانند خمير يا موم مي توان شکل داد و آنها را هوشمند يا هوشمندتر ساخت. برخي از کساني که تازه مي خواهند بچه دار شوند اين در و آن در مي زنند تا آموزش فرزندانشان را هنوز به دنيا نيامده آغاز کنند! برخي از مادران باردار ژاپني بر روي شکم شش ماهه خود بلندگو مي گذارند تا جنين نخستين درس انگليسي خود را بياموزد! در آمريکا زنان باردار تلاش مي کنند شمارش از يک تا پنج را به جنين ياد بدهند! مؤسسات متعددي در ژاپن و آمريکا براي تربيت دانشمندانه نوزادان رقابت مي کنند. ليکن برخي ديگر از دانشمندان اين تلاش را به حرص و آزي تعبير مي کنند که ربطي به علم ندارد، چرا که هيچ کودک شيرخواري نمي تواند آن استعداد و تواني را از خود نشان دهد که بزرگسالان از او انتظار دارند!
منبع:سایت تبیان
Borna66
06-22-2009, 06:24 PM
"علل فرار کودکان و نوجوانان از خانه"
يکي از عمده ترين نگراني هاي والدين، زماني است که کودک آنها گم شود يا از خانه فرار کند. در اين شرايط والدين دامنه اي از احساسات را تجربه خواهند کرد. تنش و فشاري که اين وضعيت ايجاد مي کند و عکس العملهاي مختلفي که والدين، خانواده، دوستان و پليس به اين وضعيت نشان مي دهند ممکن است به سطح بحراني برسد و حتي خود اين واکنش ها باعث بحران بيشتري در خانواده شود.
"انگيزه هاي خياباني شدن کودکان و نوجوانان"
1. براي اجتناب از تجربه هيجاني يا پيامدي که در آينده نزديک در انتظارشان است.
2. براي اجتناب از تجربه دردناک و ناخوشايند تکرار شونده در زندگيشان.
3. براي پيشگيري در از دست دادن فعاليتها، روابط يا دوستي هايي که با ارزش يا مهم تلقي مي شوند.
4. زندگي با افراد ديگري که حمايت کننده، مشوق و فعال هستند.
5. متوقف کردن آنچه انجام مي داده يا درصدد انجام آن بوده اند.
مشکلاتي که خطر خياباني شدن بچه ها را افزايش مي دهد .
1. سوء استفاده يا مورد غفلت قرار گرفتن کودک.
2. استفاده از الکل يا داروهاي روانگردان.
3. طلاق يا جدايي هايي که به شيوه مناسب انجام نشده است.
4. رفتار نافرماني مقابله اي که با تخيلات مربوط به روابط رمانتيک يا رفاقت با گروه همسالان ضد اجتماعي ترکيب شده است.
5. مرگ در خانواده که برخورد مناسبي با آن نشده است.
"روابطي که از خياباني شدن جلوگيري مي کند"
1. هرگز از کنايه يا نگرش منفي که نشان دهنده بي احترامي به نوجوانان باشد استفاده نکنيد.
2. هرگز صدايتان را بالا نبريد يا فرياد نزنيد، به خصوص وقتي که فرزندتان صدايش را بالا مي برد، يا فرياد مي زند.
3. وقتي فرزندتان عصباني است، فرياد مي زند و خشمگين است، آرام و ساکت بمانيد و تماس چشمي با او داشته باشيد، منتظر بمانيد تا آرام شود.
4. وقتي فرزندتان در حال صحبت کردن يا تشريح موضوعي مي باشد حتي اگر نظرش مورد تأييد شما نيست، حرف او را قطع نکنيد، منتظر بمانيد تا صحبتش تمام شود.
5. با او خودماني باشيد و به سادگي به او بگوييد که درکش مي کنيد و اين به معني موافقت با او و تسليم شدن در برابر نظريات وي نيست.
6. هرگز فرزندتان را، دروغگو، دزد، بچه، کم شعور، بي صداقت، خودخواه، غير دوست داشتني و احمق خطاب نکنيد، اين کلمات کمک کننده نيستند، بلکه ممکن است او کلمات منفي شما را تداعي کند و يا حتي با کلمات بدتري جواب شما را بگويد.
7. به نوجوانان خود بگوييد که شما حرفهاي او را درک مي کنيد و اگر منظور او را درک نکرديد به او بگوييد مطمئن نيستيم منظور شما را درک کرده ام يا نه، از او بخواهيد تا دوباره توضيح بدهد.
8. وقتي مطمئن هستيد که منظور فرزندتان را درک کرده ايد ولي با او هم عقيده نيستيد به او بگوئيد من فکر مي کنم که منظور شما را درک کرده ام ولي با شما موافق نيستم، فکر مي کنم ما مي توانيم همديگر را درک کنيم ولي مجبور نيستم که موافق نظرات يکديگر باشيم.
9. به خاطر داشته باشيد، شما مي توانيد با نظر فرزندتان موافق باشيد، اما اين گفته شما به اين معني نيست که او اجازه انجام هر کاري را دارد.
10. سعي نکنيد عدم توافق خود را با نظرات فرزندتان با بحث کردن توجيه کنيد.
11. وقتي نوجوان شما از ادامه صحبت خودداري کرد از او بپرسيد، آيا چيز ديگري هست که بخواهد به شما بگويد.
12. وقتي عصباني يا ناراحت هستيد به فرزند خود بگوئيد "من ناراحت و عصباني هستم، و نياز به استراحت و زماني براي فکر کردن به اين موضوع دارم، بعداً با تو صحبت خواهم کرد".
13. کمک گرفتن از يک متخصص در امر روان شناسي را در نظر داشته باشيد.
14. اگر پدر و مادر هر دو با فرزند خود صحبت مي کنيد، بايد مواظب باشيد که فرزندتان فرصت صحبت کردن به اندازه هر دو نفر را داشته باشد، صحبت والدين بايد مساوي يا کمتر از صحبت فرزند باشد.
Borna66
06-22-2009, 06:24 PM
رواندرماني ميتواند تيكهاي عصبي را كاهش دهد
دانشمندان آمريكايي كشف كردهاند كه چند نوع روان درماني علائم تيك را در افراد مبتلا به اختلال "تورت" ( (Touretteيا بيماريهاي مشابه بطور موثري كاهش ميدهند.
به گزارش خبرگزاري يونايتدپرس از ريورسايد در كاليفرنيا، "سندرم تورت كه "اختلال تورت" نيز خوانده ميشود يك اختلال عصبي ارثي است كه در دوران كودكي آغاز ميشود و با چندين تيك فيزيكي (حركتي) و دست كم يك تيك صوتي (آوايي) مشخص ميشود.
محققان دانشگاه كاليفرنيا-ريورسايد بطور سيستماتيك تاثير تعدادي از درمانهاي رواني- اجتماعي را كه براي كاهش تيكها طراحي شدهاند ارزيابي كردند.
"تعويض عادت" از جمله درمانهايي است كه براي كاهش تيك موثر هستند در اين شيوه درماني به افراد مبتلا به تيك آموزش داده ميشود كه نسبت به احساس تيك حساس شوند و رفتار تيك را با يك واكنش متضاد مناسبتر جايگزين كنند.
محققان گفتند، برخلاف اين ديدگاه رايج كه درمان با داروهاي رواني تنها درمانهاي موثر براي كاهش تيكها هستند نتايج مطالعه آنها نشان ميدهند كه درمانهاي رواني-اجتماعي ميتوانند جايگزينهاي با ارزشي براي مصرف صرف داروهاي روانگردان باشند.
اين مطالعه در مجله "روانشناسي باليني: علم و تمرين" منتشر شده است.
Borna66
06-22-2009, 06:25 PM
دقت ما در ارزیابی وقایع تا چه حد است؟ ادراک و عینیت
بی تردید ادراک افراد تحت تاثیر نیازها، علا ئق و انتظارات آنها به انحراف کشیده می شود به همین دلیل در پذیرش نظر دیگران و حتی آنچه خود آن را یقینی تصور می کنیم، می بایست دقت و حوصله بیشتری به خرج داد. عنصر کلیدی این مسئله عینی کردن باورهاست.
آیا تاکنون طلوع خورشید را دیده اید؟ بسیاری پاسخ خواهند داد، بله!
هر چند پاسخ مذکور یک جواب عادی به یک مساله طبیعی است اما واقعیت این است که خورشید طلوع نمی کند. بلکه در زوایه دید ما به واسطه چرخش زمین، خورشید را از گوشه ای طلوع کرده و از گوشه ای غروب کرده می بینیم. با مثالی به این سادگی به سراغ این حقیقت می رویم که مشاهده چیزهای عینی آن طور که در وهله اول به نظر می رسند مبرا از خطا و محدودیت نمی باشد، مانند: بسیاری از مسائل دیگر ادراک غروب آفتاب یا مشاهده آن یک بازسازی فعالانه و خلاقانه از وقایع است. ادراک ها منعکس کننده نیازها، انتظارات، نگرش ها، ارزش ها و عقاید ادراک کننده ها است. به همین دلیل گاهی واژه دیدن را معادل باور کردن می دانند زیرا آنچه که به دید و مشاهده در می آید، مورد پردازش حسی قرار می گیرد. در این وضعیت هر آنچه که دیده می شود در سیستم باورهای ما جای می گیرد و هر آنچه به باور در می آید، دیده می شود. این موضوع یک فرآیند پیچیده در ساختار cns یا سیستم عصبی ما معرفی می کند. آنچه در این نوشته بر آن تاکید می گردد تحلیل چنین سیستم پیچیده ای نیست بلکه بر این نکته متمرکز می شود که اگر باور کردن همان دیدن باشد، در مسائل قضایی چگونه می توان به ادراک افراد و شاهدان یک واقعه اعتماد کرد.
● شاهد عینی
در اغلب موارد در مسائل قضایی وجود یک شاهد عینی، عنصری کلیدی در تایید یا رفع اتهام است. این ادعا که «من با چشمانم واقعه را دیدم» ارزش زیادی نزد رئیس دادگاه و هیات منصفه دارد. اما واقعیت ها حاکی از آن است که شهادت شاهدان عینی مبرا از اشتباه و خطا نیست. هیات منصفه و قاضی به واسطه حضور یک شاهد تحت تاثیر قرار گرفته و کلام اطمینان بخش شاهدان می تواند روند دادرسی و صدور حکم را تغییر دهد. علاوه بر این سوال های گمراه کننده در مورد اینکه شاهد عینی چه چیزی را دیده می تواند به نحو چشمگیری سبب کاهش دقت سوگیری شاهدان شود. روانشناسان در سال های اخیر تلاش فراوانی به عمل آورده اند تا به قضات و نیروهای پلیس بقبولانند که شاهدان عینی یک رویداد می توانند اشتباه کنند. بی تردید شاهد این مدعا هزاران نفری هستند که در سراسر دنیا به اشتباه متهم شده و تاوان سنگینی پرداخت کرده اند. مورد دیگر یک تصادف است. در خصوص تصادفات، دقت افراد در برآورد فواصل کوتاه زمانی یا سرعت حرکت چرخ ها در تعیین شهادت آنها از اهمیت اساسی برخوردار است. دراین مورد خاص دقت ادراک و یادآوری شاهدان از راه نمایش غیرقابل انتظار یک رویداد در مقابل گروهی که از ماجرا مطلع نیستند، مورد مطالعه قرار می گیرد. در چنین وضعیتی از شاهدان می خواهند که هر آنچه را در این مورد به خاطر میآورند بنویسند. چنین پژوهشی توسط مارکوس، از کمپ مارشال (۱۹۷۲ به نقل از کمپ، ترجمه ماهر، ۱۳۷۰) صورت گرفت و مشخص گردید برخلا ف اکثریت مردم و قضات، شهادت ناظران در مورد تصادفات عینی و معتبر نیست. پژوهش های روانشناسی اجتماعی نشان داده است که شاهدان معمولا فاصله را در مشاهده های خود با گفتارهای موجه نمایی پر می کنند که با زمینه کلی مورد بحث مطابقت دارد. بنابراین ذهنیت شاهدان را نمی توان تضمینی برای دقت آنها تصور کرد، چرا که مشاهده کنندگان اغلب نسبت به بیانات شهودی خود بسیار مطمئن هستند. حتی وقتی صحنه، ناظر بر رویدادهای خاصی است، چند مشاهده کننده ممکن است خبر از وقایع نادرست مشابهی بدهند. حتی در نور کامل روز نیز نمی توان شهادت شاهدان عینی را به طور یقین درست دانست. ادراک افراد به ویژه زمانی که آنها متعجب شده، تهدید گردند یا تحت فشار قرار گیرند، به اشتباه کشانده می شود. به همین دلیل است که شاهدین وقایع خشونت آمیز تمایل کمتری به اظهار شهادت خود دارند. همین فشار نیز باعث می گردد در اکثر مواقع ادراک ها تحریف گردد. بنابراین می توان متذکر گردید که شاهد عینی که به شهادت خود اطمینان دارد لزوما نسبت به کسی که به شهادت خود شک دارد، ادراک و دقت بالا تری درارائه و توصیف واقعه ندارد. در بسیاری از قتل ها، با پدیده ای مواجه هستیم به نام «تمرکز بر سلا ح». البته برخی از شرایط نسبت به بقیه شرایط موجب دقت بیشتری در یادآوری می گردند. گزارش آزاد که در آن مشاهده گر با کلمات خود رویداد پیش آمده را گزارش می دهد، اطلا عات را با تفصیل کمتر ولی با دقت یادآوری بیشتری نسبت به پرسش مستقیم در اختیار می گذارد. مطابق مطالعات لیپتون تحت پرسش های هدایتی یا ستیزه جویانه، دقت ممکن است بسیار کم گردد. حتی نحوه بیان دستوری یک سوال می تواند بر پاسخ افراد تاثیرگذارد.
بی تردید ادراک افراد تحت تاثیر نیازها، علا ئق و انتظارات آنها به انحراف کشیده می شود به همین دلیل در پذیرش نظر دیگران و حتی آنچه خود آن را یقینی تصور می کنیم، می بایست دقت و حوصله بیشتری به خرج داد. عنصر کلیدی این مسئله عینی کردن باورهاست. برای این که بتوان از خطاهای ادراکی در خصوص مشاهدات خود جلوگیری کنیم آزمون واقعیت کمک کننده خواهد بود. آزمون واقعیت در موقعیت هایی که یک نوع عدم قطعیت یا شک و تردید وجود دارد کمک کننده خواهد بود. این آزمون شامل جمعآوری اطلا عات اضافی از منابع مختلف برای کنترل دقت و ادراک هاست. در خصوص مسائل قضائی یکی از راه های مقابله با خطاهای شاهدان عینی، استفاده از دانش روانشناختی در دادگاه هاست.
اگر شما نیز در روابط خود با دیگران مسئله دارید، قبل از قضاوت کردن، یک بار دیگر ادراک های خود را مورد ارزیابی قرار داده و شواهد عینی را با دقت بیشتری مورد بررسی قرار دهید. بی تردید آزمون واقعیت یکی از راهبردهای اساسی در عینیت بخشی به ادراک ها است. بنابراین زمانی که احساس می کنید نسبت به موضوعی شک و شبهه ای وجود دارد، حداقل کاری که می توان کرد این است که از افراد سوال کنید. بدون تردید بسیاری از ما می توانیم یاد بگیریم که شاهدان بهتری برای وقایع روزمره باشیم. هر چند پاسخ به این سوال که «چگونه می توان شاهد عینی بهتر بود» ساده نیست اما از دیدگاه انسان گراها این پاسخ را می توان تحت عنوان ادراک هشیارانه یا آگاهی ادراکی داد. از دیدگاه آبراهام مازلو بعضی از افراد نسبت به دیگران از ادراک بهتری برخوردار هستند. به عبارت دیگر بعضی از افراد در درک مسائل بهتر از دیگران عمل می کنند. مازلو این طبقه از افراد را تحت عنوان افراد سالم معرفی کرده است. آن ها افرادی سرزنده، باز و بی تعصب، هشیار و آگاه، و سلیم العقل هستند. مازلو دریافت که سبک ادراک آن ها با غوطه ور شدن در زمان حال، رهایی از گزینش، عدم انتقاد وقضاوت کردن، دنباله روی از شهودات قلبی و یک تسلیم کلی در برابر تجربه، ازدیگران متفاوت می شود. در پایان می توان به منظور افزایش صحت و قطعیت ادراک های خود ایده های زیر را به کار برد:
۱) به خاطر داشته باشید که ادراک، بازسازی واقعیت است، یاد بگیرید که به طور منظم ادراک خود را از واقعیت مورد سنجش قرار داده و زیر سوال ببرید.
۲) عادت های ادراکی خود را کنار گذاشته و در عادت هایتان مداخله کنید. هر روز سعی کنید شیوه جدیدی را در نگاه کردن به اطرافیان تجربه کنید.
۳) سطوح تطبیق خود را تغییر داده و چارچوب های جدیدی برای ارجاعات و تجربیات خود پیدا کنید. دراین جا حوزه احتمالا ت را باید وسعت ببخشید.
۴) از آمایه های ادراکی آگاه باشید. آمایه ها، آمادگی های ادراکی ما هستند برای دسته بندی افراد و اشیا به گونه ای خاص. همیشه این خطر وجود دارد که آمادگی های ادراکی ما واقعیت ها را مطابق انتظاراتمان تحریف کنند. سعی کنید مردم واشیا را به عنوان چیزهای منحصر به فردی که یک بار خلق می گردند مشاهده کنید.
۵ ) از شیوه هایی که توسط آن ها انگیزه ها و احساسات شما می تواند ادراک هایتان را متاثر سازند آگاه باشید. بی تردید همه ما تحت تاثیر احساسات و علا ئق خود هستیم اما از دام های آن ها آگاه باشید. به طور فعالا نه ای می بایست تلا ش کرد تا دنیا را از چشم و دریچه نگاه دیگران دید. آشنایی و آگاهی از دیدگاه دیگران به ویژه در نزاع ها و کشمکش ها، منجر به بهبودی و روابط مستحکم تر شده و شناخت عمیق تری از دیگران به وجود می آورد.
۶ ) عادت به ارزیابی واقعیت را در خود بپرورانید. فعالا نه در جستجوی شواهد و اطلا عات بیشتری برای بررسی عقاید، افکار و ادراک های خود باشید.
۷) با ابهام پیش نروید. برای رفع ابهام، به دیگران با تمرکز حواس گوش کنید. حالا ت غیر کلا می چهره آنان را با دقت بیشتری مورد توجه قرار دهید. مرتب به دیگران نگاه کنید و عجولا نه تصمیم نگیرید.
نویسنده : سیدحمید آتش پور ، سعیده لندران اصفهانی ، امیراحمد
روزنامه مردم سالاری
Borna66
06-22-2009, 06:25 PM
ارتباط سحرآمیز ایمان و درمان
رابطه ایمان و تندرستی تا چه حد منطقی و متقاعد کنندهاند؟ پژوهشگران پس از بررسی و مطالعه فراوان به روابطی میان تعهدات مذهبی و زندگی در دراز مدت دستیافتهاند.
کاری نساخت ناله کزو خوش کنم دلی
هان ای دعای نیمه شبی، دست، دست تست (ولی دشتبیاضی)
پندار همگان مبنی بر اینکه ایمان و اعتقادات مذهبی قادرند در بهبود جسمی و روحی افراد ثمربخش باشند، پدیده جدیدی نیست. زیرا ما آشکارا شاهد بودهایم که ایمان قلبی و خالصانه کسی که دچار یک بیماری کشنده و مهلک است، چگونه توانسته جان او را به شیوهای اعجازآمیز از مرگ حتمی برهاند. حتی بسیار مشاهده شده که ایمان و اراده راسخ و استوار یک بیمار توانسته، به رغم دیدگاه پزشکان، او را چند سالی فزونتر زنده نگهدارد. پهنهای که دانش از پاسخش درمانده وناتوان است.
دکتر «دیل ای. میتوس» دانشیار پزشکی مرکز پزشکی دانشگاه جورج تاون در واشنگتن دی سی میگوید: «به عقیده من، میتوانیم ثابت کنم که ایمان قوی به پروردگار، تاثیر مفیدی را داراست و اعتقاد مذهبی سالم و عبادت، قادرند حالات مردم را نیکوتر سازند.»
ایمان به انسان امید میبخشد و سبب تسلط وی بر خویشتن میشود، به طوری که قادرست تنیدگی و فشارهای روحی را تا سر حد امکان مهار سازد.
● دلایل منطقی
رابطه ایمان و تندرستی تا چه حد منطقی و متقاعد کنندهاند؟ پژوهشگران پس از بررسی و مطالعه فراوان به روابطی میان تعهدات مذهبی و زندگی در دراز مدت دستیافتهاند. از قانع کنندهترین آنها میشود موارد زیر را یادآوری کرد:
بر پایه پژوهشهایی که بر روی ۵۲۸۶ تن کالیفرنیایی انجام شده میزان مرگ و میر در بین کسانی که عضو کلیسا بوده و پیوسته در مراسم مذهبی این عبادتگاه شرکت میکردهاند به مراتب کمتر از آن گروه مردمی است که هرگز به کلیسا گام ننهادهاند و نسبتبه انجام فرایض دینی بیتوجه بودهاند. گفتنی است که آمار یادشده، بدون در نظر داشتن عوامل خطرآفرینی همچون استعمال دخانیات، فربهی، عدم تحرک و... برآورده شده است.
در ۷ از ۸ مورد بیماری سرطان، ۴ از ۵ نمونه بیماری پرفشاری خون، ۴ از ۶ مورد بیماریهای قلبی و ۴ از ۵ مورد سلامتی عمومی، آنهایی که به تعهدات مذهبی پایبند بودهاند، نشانههای امراضشان ناچیزتر یا پیامد مداوایشان ثمربخشتر بود.
تجزیه و تحلیل این پژوهش گویای آن است که آدمیانی که بیشتر به مذهب میگروند، کمتر به افسرده دلی و پریشان روزگاری، خودکشی، اعتیاد، مشروبات الکلی و یا سایر مواد مخدر گرایش مییابند.
«جفری اس. لوین» استاد پیشین دانشکده پزشکی ویرجینیای شرقی در نور فلک، طی بررسیهای خویشتن به پیوند موجود میان سلامتی و مذهب پی برده است. تحقیقات مزبور روی کودکان و بزرگسالان پیروتستانهای امریکا، کاتولیکهای اروپا، بوداییان ژاپن و یهودیان اسرائیلی، همینطور کسانی که در دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۸۰ زیستهاند و افرادی که دچار امراض حاد هستند، صورت گرفته است.
● چگونه دعا و نیایش شفابخشاند؟
نیروی سحر آفرین ایمان تا چه اندازه در سلامتی روانی و جسمانی انسان مفید و اثربخش است؟ پژوهندگان در اینباره چند نظریهای را مطرح ساختهاند که عبارتند از:
شرکت در مراسم مذهبی سبب ایجاد یک رابطه قلبی و صمیمانه با مردم میشود. بهرهمندی اشخاص از پشتیبانی جامعه، خود میتواند راه حلی مؤثر و مستند در جهت دستیابی به تندرستی و طول عمر فزونتر به حساب آید.
ایمان به انسان امید میبخشد و سبب تسلط وی بر خویشتن میشود، به طوری که قادرست تنیدگی و فشارهای روحی را تا سر حد امکان مهار سازد. دکتر «هارولد جی. کدیینگ» رییس مرکز مطالعاتی مذهب، معنویت و تندرسی بخش پزشکی دانشکده داک، بر این عقیده است که: «پایبندی به یک نظام اعتقادی، افراد را توانا میکند تا امراض حاد و کشنده، درد و رنجیا اندوه از دست رفتن کسی را بهتر برتابند.
دکتر «هربرت بنسون» استاد دانشکده پزشکی هاروارد، میگوید: «دعا و نماز، دگرگونی چشمگیری در تن انسان پدید میآورد. وقتی مردم دستبه دعا برمیدارند و عبادت میکنند، فشار خونشان به نحو محسوسی کاهش یافته، میزان سوخت و ساز (متابولیسم) بدن و تعداد ضربان قلب و تنفس آنان منظم میگردد و دچار حالتی میشوند که به «واکنش ناشی از آرامش» شهرت دارد: همچون از بر خواندن دعاهای کلیسای کاتولیک، همان مراحل رسیدن به «واکنش ناشی از آرامش» را در خود دارد. آنهایی بیشترین بهره را از دعا میبرند که یک جمله یا کلام مذهبی را برای تکرار برگزیدهاند و بیش از دیگران به خدا ایمان آوردهاند.»
● آیا دعای سایران هم شفادهنده بیماران است؟
پژوهشگران در مورد این مساله که آیا دعا و نیایش دیگران، قدرت شفابخشی دارد یا نه، دستبه بررسیهای دامنهداری زدهاند. «بنسون» و همکارانش مشغول تحقیق روی پارهای بیماران قلبیاند که تحت عمل جراحی قرار گرفتهاند، در ضمن دکتر «متیوس» درباره بیماران مبتلا به روماتیسم مفصلی (آرتریت روماتویید) سرگرم مطالعه است. در واقع هدف ایشان این است که یافتههای مورد بحثیک متخصص قلب موسوم به «راندولف بیرد» را که در سال ۱۹۸۸ نقل محافل پزشکی شده بود، مورد آزمایش و بررسی قرار دهند.
دکتر «بیرد» در بیمارستان عمومی سان فرانسیسکو، ۳۹۳ بیمار قلبی را به دو دسته جداگانه تقسیم کرد. آنگاه از دینداران، مؤمنان و مذهبیون شهر درخواست کرد تا برای بهبود بیماران گروه نخست دعا کرده و مراسم مذهبی اجرا کنند و حال آنکه در حق دومین دسته دعایی صورت نگرفت، گفتنی است که خود بیماران نمیدانستند که به کدام گروه تعلق دارند.
نتیجه این شد گروهی که برایشان دعا شده بود، عوارض کمتری از خویش نمایاندند، ضمنا موارد مربوط به سینه پهلو، ایست قلبی، از کار افتادگی قلب بر اثر بسته شدن رگهای قلب در بین آنها کمتر مشاهده شد و به پادزیست (آنتی بیوتیک) کمتری نیاز داشتند.
آنچه که شگفتآورست اینکه به موجب مطالعات بحثبرانگیز، دعا و نیایش را یارای آن هست که بر رشد یک باکتری در آزمایشگاه گرفته تا درمان جراحات انسان مجروح اثر گذارد. بنا به قول دکتر «لری دوسی» نویسنده اثر «دعا، داروی شفابخشی است»: «مطالعاتی از این دست که بر سر موجودات پستتر صورت میگیرد، باید با دقت فراوان علمی نیز انجام پذیرد، در غیر این صورت نمیشود این کشفیات را تنها به مدد داروها توجیه کرد.»
دکتر «دوسی» میگوید: «در پزشکی، پاندول بیش از حد لازم به سمت جسم کشیده شده است، طوری که تقریبا از معنویت چشم پوشیدهایم، این مساله نه تنها از دیدگاه بیماران بلکه از منظر بسیاری از پزشکان درست نبوده است و در حال حاضر پاندول دارد به سوی معنویت کشیده میشود.»
● باور پزشکان
دکتر «دوسی» در اینباره متقاعد شده که در خلوت تنهایی خود برای مریضهایش دعا میکند. با این حال ، وی و سایر متخصصان در این قلمرو با احتیاط گام مینهند. او میگوید: «قطعا نمیخواهیم دین و مذهب را به اسم علم و دانش به مردم عرضه کنیم. مردم باید خود دستبه انتخاب زنند.» با این همه، بنیادهای بهداشت و سلامتی، اندک اندک به رابطه ایمان و تندرستی توجه میکنند. دانشکده پزشکی هاروارد و مرکز پزشکی «مایو» نشستهای گفتوشنود پیرامون معنویت و سلامتی برگزار کردهاند. اینک حدود نیمی از دانشکدههای ایالات متحده واحدهایی را در مورد این موضوع به دانشجویان ارائه میدهند. در برآوردی از ۲۶۹ پزشک در جلسه انجمن پزشکان خانواده امریکا در سال ۱۹۹۶، ۹۹ درصد پزشکان ابراز داشتهاند که به نظر آنان اعتقادات مذهبی میتواند به درمانها یاری رساند. موقعی که در اینباره از تجربههای شخصیشان پرسیده شد، ۶۳% پاسخ دادند که به لطف پرودگار، حالشان رو به بهبود نهاده است. بدیهی است که بیماران آنها هم در این مورد موافقاند. آراء جمعآوری شده از Time / CNN, U.S.A. Weekendusa نمایانگر آنند که ۸۰% از آمریکاییان بر این باورند که ایمان یا دعا میتواند به بهبودی بیماران و جراحاتشان مؤثر افتد و افزون بر ۶۰% اعتقاد دارند پزشکان باید با بیماران خویش راجع به ایمان و خداپرستی سخن بگویند و با هر کسی که مایلند، به درگاه پروردگار، راز و نیاز کنند.
آرزوی کشف رابطه بین مذهب و پزشکی واکنشی استبه یک نظام حفظکننده سلامتی که روز به روز گستردهتر و فراگیرتر میشود. دکتر «دوسی» میگوید: «در پزشکی، پاندول بیش از حد لازم به سمت جسم کشیده شده است، طوری که تقریبا از معنویت چشم پوشیدهایم، این مساله نه تنها از دیدگاه بیماران بلکه از منظر بسیاری از پزشکان درست نبوده است و در حال حاضر پاندول دارد به سوی معنویت کشیده میشود.»
با این همه، مطالب مزبور برای افراد عادی چه مفهومی را در بر دارد؟ زمانی که با بیماری یا جراحتی روبهرو شدید، عقیدهتان را آزادانه بر زبان آورید. این انتظار بیجایی نیست که به نیازهای شما گوش بسپارد، به دیدار کشیش بیمارستان بشتابد یا پیش از بردنتان به اتاق عمل، اجازه دعا بدهد، منطقی است. بنا به گفته «کوئینگ»: «ایمان به مردم نیرو میبخشد تا بر زندگیشان مسلط باشند و این جریان در مقابل وابستگی کامل به علم پزشکی است که هر روز خونسردتر و ماشینیتر میشود.»
نوشته: ریدرز دایجست
ترجمه: ابوالفضل امیر دیوانی
منبع:
مجله دیدار آشنا، شماره ۱۸
Borna66
06-22-2009, 06:25 PM
روانشناسی درک و پیش بینی واکنشهای افراد
تا کنون چند مرتبه اتفاق افتاده که این جمله را شنیده باشید: "من نمی توانم او را درک کنم؟" گاهی اوقات به نظر می رسد که همه ما تصور می کنیم که افراد مجازند تا در برابرمان رفتارهای غیر منطقی و پیش بینی نشده ای را به نمایش بگذارند و عده ی بسیار زیادی نیز بر این باورند که هیچ اشکالی ندارد که اطلاعی از عملکرد رفتاری طرف مقابل نداشته باشند. حقیقت اینجاست که هیچ گاه یک شیوه ی کاربردی دقیق برای پیش بینی رفتارهای انسان وجود نداشته است – البته تا کنون.
ل. ران هوبارد تکنیکی را ایجاد کرده که در مورد کلیه ی انسان ها کاربرد دارد و هیچ استثنایی هم در آن وجود ندارد.
از طریق پایگاه داده ای که او ایجاد می کند به طور دقیق می توان کلیه ی رفتارهای انسان های مختلف را پیش بینی کرده و در مورد واکنش هایی که ممکن است یک زوج، شرکای کاری، کارمند و کارفرما، و یا دو دوست در مقابل هم انجام دهند نظر داد و کلیه ی واکنش هایشان را به وضوح پیش بینی نمود. با این آگاهی شما می توانید در صورت تمایل با آنها ارتباط برقرار کنید و یا از انجام چنین کاری خودداری نمایید. با اتکا به این تکنیک کلیه ریسک هایی که در تعاملات اجتماعی احتمال وقوع آنها وجود دارد، به پایین ترین میزان خود کاهش پیدا می کنند و یا به طور کلی ملغی می شوند. شما قادر خواهید بود به طور لغزش ناپذیری کنش ها و واکنش های افراد را پیش بینی نمایید.
با استفاده از اطلاعاتی که در این مقاله در اختیار شما قرار می دهیم، مطمئن باشید که کلیه روابطتتان از هر نظر پویاتر، پربارتر، و زیباتر خواهند شد. به خوبی می توانید تشخیص دهید که با چه کسی می توانید ارتباط برقرار کنید، و باید از برقراری ارتباط با چه افرادی پرهیز نمایید. حتی این توانایی را نیز پیدا می کنید که به دیگران هشدار دهید تا از قرار گرفتن در روابطی که برایشان مناسب نیست، جداً خودداری نمایند. با اتکا به این تکنیک به راحتی قادر خواهید بود تا پیش بینی کنید که افراد چگونه برخوردی را در شرایط مختلف از خود نشان می دهند. شما می توانید این کار را در هر مورد و در همه موارد انجام دهید.
روان سنج – یک ابزار حیاتی که در تمام جنبه های زندگی افراد نقش ایفا می کند، مقیاسی است که نشان دهنده حال و هوای پی در پی و متناوبی است که یک فرد می تواند در عرصه های مختلف زندگی خود تجربه کند. منظور از "روان" موقعیت احساسی فرد است. احساساتی نظیر ترس، خشم، غم، اشتیاق، و سایر احساساتی است که در افراد مختلف بروز کرده و بر روی این مقیاس بازتاب داده می شوند.
استفاده ماهرانه و کاربردی از این مقیاس، شما را قادر می سازد که اولاً رفتار های دیگران را در به درستی متوجه شده و سپس عکس العمل های آتی او را نیز پیش بینی نمایید.
این مقیاس حرکت نزولی احساسی افراد را از زمانی که در هشیاری کامل به سر میبرند تا وقتی که به حالت نیمه آگاه می رسند و نهایتاً مرگ را تجربه می نمایند، مشخص می کند.
با در نظر گرفتن تمامی محاسباتی که در مورد انرژی موجود در زندگی و تست کردن آن وجود دارد، می توان ادعا کرد که این مقیاس قادر است کلیه رفتارهای انسانی را حتی زمانی که علائم حیاتی به پایین ترین میزان خود کاهش پیدا کرده و فرد رو به مرگ است را پیش بینی کند.
کلیه این سطوح روانی در همه افراد وجود دارد و تمام انسان ها آنها را به طرق متفاوت تجربه می کنند.
زمانی که یک انسان به نقطه مرگ خود نزدیک می شود، می توان اظهار داشت که فرد در نوعی بی علاقگی مزمن قرار می گیرد و رفتارهای مشخصی را از خود بروز میدهد، که در مقیاس روان سنجی عدد 05/0 را به آن اختصاص می دهند.
زمانیکه فرد غمگین بوده و ناراحت اجسام و افرادی است که آنها را از دست داده او غمگین است. این قبیل افراد در خیلی از مواقع رفتارهای مشابهی را از خود بروز میدهند. مقیاس این موقیعیت احساسی 5/0 می باشد.
زمانیکه فرد بیش از اندازه غمگین نیست و به این نتیجه رسیده ه که به هر حال از دست دادن اطرافیان یک امر کاملاً طبیعی و در عین حال قریب الوقوع است، می توان گفت که احساسی مشابه ترس را تجربه می کند که با رقم 0/1 بر روی این مقیاس تمیز داده می شود.
افرادی هم که در برابر چیزهایی که از دست داده اند دست به مبارزه می زنند، در شرایط روحی قرار می گیرند که به راحتی می توان خشم را به آنها نسبت داد. بازتاب این حس بر روی مقیاس مورد نظر رقمی برابر با 5/1 می باشد.
فردی هم که به درستی نمی داند که ممکن است یکی از نزدیکانش را از دست بدهد یا نه، در حالت ستیزه جویی و خصومت با دنیا به سر می برد و نوعی حس ناسازگاری و مخالفت و دشمنی را تجربه می کند. رقم مورد نظر 0/2 است.
ورای حس ستیزه جویی حسی است که فرد نه آنقدر خوشحال است که مشتاق به رسیدن به چیزی باشد و نه آنقدر ناراحت و پشیمان است که بخواهد با چیزی مخالف کرده و خود را از آن دور نماید. این فرد حس ملال و خستگی را تجربه می کند. رقم مورد نظر 5/2 می باشد.
عدد 0/3 نیز به احساسی اطلاق می شود که فرد رفتارهای محتاطانه از خود بروز میدهد و با هشیاری و احتیاط کامل قصد رسیدن به اهدافش را دارد.
عدد 0/4 معین می کند که فرد خوشحال، مشتاق و شاداب و سرزنده است.
البته تعداد بسیار کمی از افراد هستند که به طور طبیعی در رده اخیر قرار می گیرند. جمع کل خصوصیات اکثریت قریب به اتفاق افراد در شرایط مختلف رقمی نزدیک به 8/2 می باشد.
به هرحال همه ی شما چنین احساساتی را به صورت عملی و کاربردی در زندگی خود تجربه کرده اید. به عنوان مثال آیا کودکی را مشاهده کرده اید که برای رسیدن به یک سکه چه تلاشی می کند؟ در ابتدا او خوشحال است، و تنها یک سکه می خواهد. اگر با عدم پذیرش خواسته اش مواجه شود، دلیل این عدم پذیرش را خواستار می شود. اگر در انجام این کار شکست بخورد و بیش از اندازه هم به دریافت آن نیازی نداشته باشد، خسته شده، حوصله اش سر می رود و می رود دنبال کار خودش؛ اما اگر بیش از اندازه به آن احتیاج داشته باشد، رفتارهای خصومت آمیز از خود بروز می دهد و دست به ستیزه جویی می زند. پس از شکست به این فکر فرو می رود که چرا محتاج یک سکه است، بعد غمگین می شود و اگر باز هم از دادن سکه به او خودداری نمایید، نوعی حس بی علاقگی به او دست می دهد و دیگر تمایلی به گرفتن سکه ندارد. حس بی میلی در واقع به عنوان نوعی واکنش به منظور خنثی سازی تمایلات درونی قلمداد می شود.
کودکی که خطری او را تهدید می کند نیز به ترتیب از پله های مقیاس روان سنج پایین می آید. در ابتدا او نمی داند که خطری او را تهدید می کند و کاملاً شاد و خوشحال است. سپس کودک خطر را – اجازه دهید بگوییم که خطر به صورت نزدیک شدن یک سگ به او ایجاد می شود- مشاهده می کند، اما هنوز مطمئن نیست که خطر متوجه اوست و به کارهای خودش ادامه می دهد. اسباب بازی هایش او را قدری "خسته" می کنند، اما بازهم قدری بیمناک است و مطمئن نیست. سپس سگ به او نزدیک تر می شود. کودک اظهار تنفر کرده و قدری خصومت و دشمنی از خود نشان می دهد. سگ بازهم به او نزدیک تر می شود. کودک قدری ناراحت شده و تلاش می کند که به سگ آسیب وارد سازد. سگ به او نزدیک تر شده و تهدید بیشتری را به او وارد می سازد. کودک در این مرحله می ترسد، ترس بی فایده است، کودک شروع به گریه کردن می نماید. اگر سگ بارهم از تهدید او دست بر ندارد، کودک به مرحله بی میلی رسیده و منتظر می نشیند تا سگ او را گاز بگیرد.
همه افراد از نظر مقیاس های روانی دارای نوعی روان ثابت و یا همیشگی هستند. جایگاه افراد در طول زمانی که به موفقیت و یا شکست می رسند، بر روی مقیاس روان سنج بالا و پایین می شود. بیشترین تلاش پژوهشگران بر این است که رفتارهای انسان ها را بر روی مقیاس روان سنج ببرند.
محققان بر این باورند که اگر دسترسی فرد به اشیاء، حیوانات، و افرادی که به او کمک کرده اند تا کیفیت زندگی خود را بهبود بخشد، کاهش پیدا کند، این امر سبب می شود که ارقام موجود بر روی مقایس روان سنج، افت پیدا کند و شاهد سیر نزولی آن باشیم.
همچنین اگر فرد احساس کند که اشیاء، حیوانات، و افرادی که موقعیت حیات او را به خطر انداخته و زندگی اش را متزلزل می سازند، به او نزدیک شوند باز هم در روند مقیاس های روانی او شاهد سیر نزولی خواهیم بود.
باید توجه داشت که این مقیاس را می توان از دو جنبه مورد بحث و بررسی قرار داد: یکی از منظر واکنش های آنی افراد و دیگری از لحاظ واکنش های مداوم و ثابت آنها. به این معنا که ممکن است حال و هوای روانی یک فرد در عرض 10 دقیقه به پایین ترین درجه مقیاس نزول پیدا کند؛ این مورد در گروه واکنش های آنی طبقه بندی می شود. در عین حال این امکان وجود دارد که فرد دیگری برای مدت زمانی قریب به 10 سال در پایین ترین درجه از مقیاس روانی باقی مانده و به هیچ وجه حالت روانی او حتی به یک پله بالاتر نیز صعود نکند؛ این مورد در گروه واکنش های مداوم و ثابت جای می گیرد.
فردی که در زندگی خود شکست های بسیار زیادی را تجربه کرده باشد، درد و رنج های بسیار زیادی بر او متحمل شده باشد، به صورت تثبیت شده در درجه های پایین مقیاس باقی خواهد ماند و می توان گفت که شرایط عادی او یک رقم پایین در مقیاس روان سنجی خواهد بود و اگر هم گاهی تنها با نواسانات نا محسوسی مواجه شود، بازهم به سرجای خود بازگشته و در همان رده باقی خواهد ماند. همچنین نباید فراموش کرد که رفتارهای عمومی و متداول او نیز حول محور همان مقیاس خواهد چرخید.
فرض کنید یک حادثه غم انگیز برای کودکی اتفاق می افتد. این حادثه او را برای مدت زمان کوتاهی به غم و اندوه فرو می برد و موقعیت روانی او بر روی مقیاس به درجه 5/0 می رسد. این امر کاملاً طبیعی است اما از سوی دیگر فردی که کلاً درجه ثابت پایینی را در مقیاس روانی به خود اختصاص می دهد، به صورت مداوم در برابر کلیه ی وقایعی که در زندگی اش رخ می دهد، همان حس غم و اندوه را بروز داده و همیشه حول درجه 5/0 به سر می برد.
رفتارهای انسان ها را می توان به دو گروه تقسیم کرد: رفتار های آنی و رفتار های ثابت و دائمی
مقیاس روانی از هر نظر کامل می باشد.
اولین درجه این مقیاس از احساسی زیر بی علاقگی شروع می شود. به عبارت دیگر مربوط به زمانی می شود که فرد هیچ گونه احساسی را نسبت به چیزی که در پیش رویش قرار دارد، احساس نمی کند. یک نمونه از این احساس بر می گردد به حس افراد در مورد بمب اتمی. بمب اتمی مقوله ای است که افراد باید اهمیت بسیار زیادی به آن بدهند اما از آنجایی که از کنترل آنها خارج است و می تواند به راحتی به زندگی آنها پایان بخشد، حسی فروی بی علاقگی نسبت به آن دارند. آنها در حقیقت اصلاً احساس نمی کنند که این مسئله می تواند به عنوان یک مشکل بزرگ برای آنها محسوب شود.
احساس بی علاقگی نسبت به مقوله بمب اتمی یک درجه بالاتر از نداشتن هیچ احساسی نسبت به آن است. به عبارت دیگر می توان اظهار داشت که بیشتر افراد در مورد مسائلی که باید اهمیت ویژه ای به آن بدهند اما از کنترل و اراده شان خارج است، معمولاً احساسی زیر بی علاقگی از خود نشان می دهند. این نقطه دقیقاً همان جایی است که مقیاس روانی شروع می شود، که به آن صفر مطلق اطلاق می شود. البته باید توجه داشت که این درجه با درجه مرگ واقعی فاصله بسیار زیادی دارد.
برای رسیدن به درجه های بالاتر فرد باید سطوحی به این شرح را به ترتیب طی نماید: عدم وجود هر گونه احساس=مرگ ذهنی، بی علاقگی، غم، ترس، خشم، دشمنی، ملال و خستگی، اشتیاق و آرامش. البته میان هر یک از این درجات اصلی، احساسات فرعی دیگری نیز دخیل هستند، اما به صورت کلی می توان یک چنین چهارچوبی را برای آن در نظر گرفت.
زمانیکه یک فرد در مرحله بی علاقگی به سر می برد، اگر حالت روانی او بهبود پیدا کند، حس غم در او پدیدار می شود. فردی که غمگین است با یک درجه ارتقا می تواند ترس را تجربه کند، فردی که می ترسد با یک درجه ارتقا می تواند خشم را تجربه نماید. فردی که خشمگین است با یک پله ترقی می تواند خصومت و دشمنی را احساس کند. فردی که ستیزه جویی و دشمنی می کند با یک درجه ارتقا می تواند ملال و خستگی را جایگزین دشمنی کند. ملال و خستگی نیز با یک درجه افزایش می تواند اشتیاق را در فرد ایجاد نماید. زمانی هم که یک فرد مشتاق، یک درجه بالاتر رود میتواند به آرامش دست پیدا کند. در حقیقت درجه ی زیر بی علاقگی آنقدر پایین است که هیچ گونه وابستگی، احساس، مشکل، و عقوبتی در آن وجود ندارد و اصطلاحاً ذهن از همه چیز خالی است و در مقابل چیزهایی که به طور جدی مهم هستند، نمی تواند هیچ گونه واکنشی از خود نشان دهد.
خصوصیات موجود بر روی مقیاس روانی
نخستین محدوده، نقطه ای است که در آن هیچ گونه درد، علاقه، و هیچ چیز دیگری که برای فرد مهم باشد، احساس نمی شود؛ اما باید آگاه بود که در این نقطه خطرات زیادی متوجه فرد می شود. به این خاطر که او تحت شرایطی نیست که بتواند به درستی در برابر محرک های خارجی عکس العمل نشان دهد و بدون اینکه خودش متوجه باشد، همه چیز را از دست می دهد.
به عنون مثال کارگرهایی که در شرایط بسیار دشواری به سر می برند، ممکن است هیچ گونه احساس درد و رنجی نداشته باشند. این افراد دارای حسی در زیر بی علاقگی هستند. به عنوان مثال اگر دستشان را ببرند، گویی که هیچ اتفاقی روی نداده است، مجدداً بر سر کار خود باز می گردند و به کارهای روزانه شان ادامه می دهند. پرستاران و پزشکان گاهی اوقات تعجب می کنند که چرا برخی از کارگرها برای سلامت خود هیچ گونه ارزشی قائل نیستند. برخی از کارگرها فقط در این فکر هستند که باید خرج و مخارج زندگی خود را تامین کنند و دیگر برای خواست ها و نیازهای خودشان هیچ گونه ارزش و اهمیتی قائل نمی شوند. اگر یک چنین فردی پشت جرثقیل نشسته باشد و ناگهان اتفاقی روی دهد که بار بلند شده توسط جرثقیل تعادل خود را از دست بدهد و این امکان وجود داشته باشد که بر روی گروهی از افراد بیفتد، این فرد هیچ نگرانی از خود بروز نمی دهد و هیچ کاری نمی کند که از وقوع این حادثه جلوگیری نماید. به عبارت دیگر می توان گفت که او یک قاتل بالقوه است. او نمی تواند جلوی وقوع چیزی را بگیرد، او نمی تواند چیزی را تغییر دهد، و نمی تواند شروع کننده واکنشی باشد. شاید به ظاهر مشغول انجام دادن وظایفش باشد، اما در زمان بروز حادثه قادر به انجام هیچ گونه عکس العملی نبوده و منجر به بروز سانحه می شود.
در اکثر حوادثی که در کارخانه ها و مراکز صنعتی به وقوع می پیوندد، دلیل ایجاد حادثه، وجود یک چنین افرادی است. زمانیکه اشتباهاتی در ادارجات رخ می دهد که میلیون ها تومان به سازمان لطمه وارد می سازد، همه ی این مسائل به دلیل وجود یک چنین افرادی رخ می دهند. بنابراین به هیچ وجه نباید تصور کنید که شرایطی که فرد در آن بی حس بوده، درد و رنج را تمیز نمی دهد و هیچ گونه احساسی را پذیرا نیست، می تواند به نفع اطرافیان باشد. اینطور نیست. فردی که در یک چنین شرایطی قرار می گیرد، نمی تواند وقایع اطراف خود را کنترل کند. در واقع می توان گفت که تمام وجودش به اندازه کافی در امور دخیل نیستند که بتواند به طور اصولی محرک های خارجی را مهار کند. عکس العمل های اینگونه افراد معمولاً عجیب بوده و تا حدی غیر قابل پیش بینی می باشند.
گروه دیگری از افراد نیز هستند که در سطح بی علاقگی به سر می برند. این سطح به اندازه خود خطرناک می باشد، اما به هر حال فرد توانایی ابراز بی علاقگی خود را دارد. انتظار می رود که خود فرد احساساتش را بروز دهد. این امکان وجود دارد که فرد به صورت مزمن دچار غم، ترس، خشم، خصومت، ملال قرار بگیرد و یا صرفاً مشتاق باشد؛ اما اگر فرد خود را قادر به انجام کارهایی که در ذهن دارد، ببیند، نوعی آرامش دائمی همراه با او خواهد بود. در کنار این آرامش او می تواند احساسات دیگر خود را نیز بروز دهد. البته شاید چندان درست نباشد که انتظار داشته باشیم فرد در همه مواقع احساس آرامش داشته باشد. اگر فرد در شرایطی قرار بگیرد که لازم باشد گریه کند، اما توانایی گریه کردن را نداشته باشد، نمی توان گفت که او از نظر مقیاس های روانی در موقعیت مطلوبی قرار دارد. اغلب مقوله آرامش و بی احساسی با یکدیگر اشتباه گرفته می شوند. البته اگر قدری دقیق تر شویم، به راحتی قادر به تشخیص این دو سطح از یکدیگر خواهیم بود. یک نگاه گذرا به شرایط فیزیکی فرد کافی است تا به ما نشان دهد که در چه وضعیتی قرار گرفته است. افرادی که در درجه بی حسی هستند به نوعی، بیمار قلمداد می شوند.
در هر یک از این سطوح که ما احساسات مختلفی را تجربه می کنیم، یک فاکتور ارتباطی نیز وجود دارد. در مرحله بی حسی می توان گفت که فرد به هیچ وجه، هیچ گونه ارتباطی برقرار نمی کند. به نظر می رسد که اصلاً فرد آنجا نیست و کمتر اتفاق می افتد که در مورد مسائل مختلف صحبت کرده و از خود واکنش نشان دهد. حتی گاهی اوقات که ارتباط برقارمی کند، نحوه انجام این کار به نظر اطرافیان کاملاً عجیب است. این قبیل افراد کارهای نادرست را در زمان های نادرست انجام می دهند.
به عبارت دیگر می توان گفت زمانیکه افراد در هر یک از دره های مقیاس روانی قرار بگیرند از قبیل: بی حسی، بی علاقگی، غم، ترس، خشم، خصومت، ملال، اشتیاق، و آرامش به طور خاصی ضحبت کرده و ارتباط برقرار می کنند. مثلاً فردی که همیشه در مورد چیزی عصبانی است، همیشه در همان وضعیت خشم و خشونت باقی خواهد ماند. البته بدی شرایط این فرد هیچ گاه به اندازه ی کسی نیست که در موقعیت بی حسی قرار دارد؛ اما به هر حال یک چنین فردی نیز می تواند دلیل بروز مشکل باشد و همانطور هم که می دانید افرادی که عصبانی هستند به راحتی نمی توانند اوضاع و شرایط اطراف خود را به خوبی کنترل نمایند. مشخصات و نحوه ارتباط برقرار کردن این افراد واقعاً جالب است. هر یک از این افراد به طور خاصی سخن می گویند و در برقراری ارتباط، اسلوب و شیوه ی مخصوص به خودشان را دارند.
البته یک سطح منطقی حقیقی برای نحوه گفتگو و برقراری ارتباط هر یک از این افراد وجود دارد. در حقیقت می توان گفت که ارتباط تنگاتنگی میان احساسات افراد و رفتار و گفته هایشان وجود دارد. به عبارت دیگر می توان اظهار داشت که هر شخصی یک سری رفتارهای معین مربوط به شخصیت خودش را دارد که هر یک از آنها را می توان به یک درجه خاص در مقیاس روانی فردی او ربط داد. برخی چیزها هستند که برای آنها از اهمیت بالایی برخوردار هستند و برخی دیگر از مسائل هستند که در نظر آنها دارای هیچ گونه ارزشی نمی باشند. اگر این توانایی را داشتید که می توانستید در داخل چشم های فردی که در درجه بی حسی قرار گرفته، وارد شوید یک دنیای آبکی، کم مایه، اوهام آلود، واهی، مبهم را مشاهده می کردید. اگر می توانسید به داخل چشمان فردی که همیشه خشمگین است نفوذ کنید، با تهدیدات متعددی مواجه میشدید که بیرحمانه سرتاسر وجودش را فراگرفته اند، اما اگر این فرد در شرایطی روحی مناسبی قرار بگیرد باز هم احتمال عدم رویت این تهدیدات وحشیگرانه و طغیان کننده وجود دارد. و اما وجود کسی که را که آرامش فرا گرفته: همه چیز در وجودش روشن و شفاف است، همه ی خواست ها مستحکم تر شده و همه چیز به واقعیت نزدیک تر شده و به عینیت می رسند.
مشاهده موارد بدیهی
مقیاس سنجش روانی ابزاری کاملاً مناسب برای اندازه گیری و ارزش یابی خصوصیات و شخصیت افراد است؛ اما برای اینکه این کار را به خوبی انجام دهید، پیش از هر چیز باید جایگاه فرد مورد نظر را بر روی این مقیاس مشخص کنید.
برخی از رفتارها و احساسات شدید هستند که به راحتی می توان آنها را بر روی مقیاس سنجش روانی برده و جایگاه آنها را تعیین نمود. فرض کنید محسن وضعیت روانی درستی نداشته، یکمرتبه عصبانی می شود و یک کتاب را به سمت مریم پرتاب می کند. مریم هم در این لحظه ناراحت شده و زیر گریه می زند. خوب ساده است می توان مقیاس خشم را به محسن و ناراحتی را به مریم نسبت داد. اما همیشه شرایط به این آسانی نیست و نمی توان به راحتی واکنش های افراد را بر روی مقیاس روانی انتقال داد. حال این سوال پیش می آید که چگونه می توان حالت روانی طبیعی و متداول افراد را پیدا کرد؟ این امر تا حدود زیادی بستگی به آموزش های اجتماعی و رویکردهای گروهی دارد به همین دلیل مقوله ی جدیدی با نام "روان اجتماعی" به میان می آید. روان اجتماعی نه دائمی است نه آنی و در واقع نوعی بازتاب از تربیت و اسلوب اجتماعی اختیار شده از طرف فرد است که به واسطه آن خود را در مقابل دیگران ابراز می کند. شدت و قطعیت این امر تا کجا گسترده شده؟ فردی را که به طور کامل با او آشنا هستید را انتخاب کنید. موقعیت دائمی روانی او چیست؟
مقوله با نام "Obnosis" وجود دارد که از عبارت "مشاهده موارد عینی" نشات می گیرد. در عصر اخیر توده ی بسیار کمی به این مقوله توجه دارند. افسوس! چرا که این گزینه تنها راه مشاهده پیرامونمان است. با این روش شما به هستی اجسام نگاه می کنید، به چیزی که در واقع در آنجا وجود دارد. خوشبختانه این حس ذاتی نیست و باید به مرور زمان آن را پرورش دهید و از اطراف خود اطلاعات مربوط را جمع آوری نمایید.
چگونه می توایند افراد را آموزش دهید که اجسام را همانگونه که هستند، مشاهده کنند؟ خوب می توانید چیزی را پیش روی فرد مورد نظر قرار دهید و بعد هم از او بخواهید تا به شما بگوید که چه چیزی را مشاهده می کند. افراد می توانند این کار را به صورت فردی یا به طور گروهی انجام دهند. می توانید یک شی یا موجود زنده را انتخاب کنید و بعد بپرسید که دیگران چه می بینند. به عنوان مثال در کلاسی که به این منظور برگزار شده بود، از یکی از شاگردان خواسته شد تا به جلوی کلاس بیاید و سپس از سایر بچه ها پرسیدند که چه چیزی را مشاهده می کنند. مربی در مقابل آنها می ایستاد و می پرسید:
"چه می بینید؟"
اولین واکنش چیزی شبیه به این مورد بود:
"خوب من احساس می کنم که او تجربیات بسیار زیادی دارد."
" جدی؟ آیا واقعاً می توانی تجربیات او را ببینی؟ چه چیزی می بینی؟"
" خوب از روی چین و چروک هایی که دور چشم ها و دهانش افتاده می توان گفت که او تجربیات زیادی را کسب کرده"
"خوب دقیقاً چه چیزی را مشاهده می کنی؟"
"خوب الآن متوجه شدم، من چین و چروک هایی اطراف چشم و دهانش را می بینم"
"خوبه"
مربی هیچ گونه پاسخی را که به وضوح قابل رویت نباشد را نمی پذیرد.
یکی دیگر از بچه می گوید: "خوب من می توانم ببینم که او گوش دارد."
"خوب اما از آنجایی که نشسته ای چگونه می توانی تشخیص دهی و ببینی که او دارای دو گوش است؟"
" خوب نه، نمی شود"
"خوب پس چه چیزی می بینی؟"
"خوب من گوش سمت چپ او را می بینم"
"خوبه!"
هیچ گونه حدس و گمان و فرضیه ای پذیرفته نخواهد شد؛
"او پرستیژ خوبی گرفته"
"پرستیژ خوب در مقایسه با چه چیزی؟"
"خوب او خیلی صاف تر از همه افرادی که تا کنون دیده ام ایستاده است"
" آیا آن افراد دیگر الان اینجا هستند؟"
"خوب نه ، اما یاد آنها در ذهن من هستند"
"نه؛ نشد، پرستیژ خوب در مقایسه با چی؟ در مقایسه با چه چیزی که می توانی در حال حاضر ببینی؟"
" خوب در مقایسه با شما، او کمی راست تر ایستاده اما شما قدری قوز کرده اید."
" در همین لحظه؟"
"بله"
"بسیار خوب"
هدف از انجام یک چنین تمرینی این است دانش پژوهان به نقطه ای برسند که زمانیکه به یک جسم و یا حتی انسان نگاه می کنند، قیقاً همان چیزی را ببینند که وجود دارد. نه کسری از چیزی که ممکن است آنجا وجود داشته باشد. فقط باید چیزی که آنجا وجود دارد را ببینند، قابل رویت و واضح. کار ساده ای است اما نیازمند تلاش است.
مقوله ی دیگری که بد نیست در این قسمت اشاره کوتاهی به آن داشته باشیم این است که شما می توانید اطلاعات جالبی را از روی حرکات چشمی افراد در مورد حالت روانی مزمن آنها بدست آورید. کسی که هیچ حسی نسبت به زندگی ندارد، برای دقایق طولانی می تواند به یک جسم خیره شود و به طور ثابت آنرا نگاه کند؛ اما حقیقت اینجاست که او قادر به مشاهده هیچ چیز نیست. او اصلاً متوجه نیست که جسمی در پیش رویش قرار گرفته است. اگر شما یک جسم سنگین را روی سرش بیندازید، باز هم نقطه تمرکز چشم هایش تغییر نکرده و در همان حالت اولیه باقی خواهد ماند.
زمانیکه فرد در حالت غم و اندوه قرار گرفته باشد، حالت افسردگی به او غلبه کرده و نگاهش "سر بزیر" می شود. معمولاً این افراد نگاه خود را بر روی زمین و یا تکه آشغالی که ممکن است بر روی زمین افتاده باشد، معطوف می کنند. زمانی هم که احساس فرد تبدیل به ترس می شود، بازهم قدری حالت پایین را دارد، اما گاه و بی گاه نگاه او به این طرف و آنطرف نیز متمایل می شود.
در نقطه ترس، یک مشخصه بارز این است که شخص نمی تواند مستقیماً به چهره شما نگاه کند. او با شما صحبت می کند اما مرکز تمرکز چشم هایش صورت شما نیست. ممکن است پاهایتان را نگاه کند -برای مدت زمان بسیار کوتاهی- سپس سرتان را نگاه کند (شاید شما تصور کنید که یک هواپیما در حال رد شدن از بالای سرتان است) اما مجدداً نگاهش را از روی سرتان بر داشته و به شانه هایتان خیره می شود. البته همه این تک نگاه ها در یک چشم به هم زدن انجام خواهند گرفت. در یک مدت زمان بسیار کوتاه او به همه جا نگاه می کند الا به شما.
طرز حرکت چشم های افراد می تواند به شما کمک کند که وضعیت روانی اش را بر روی مقیاس سنجش روانی معین نمایید.
حال نوبت به خشم و عصبانیت می رسد. در این حالت فرد به صورت خودآگاه، نگاهش را از شما می گیرد. او به هیچ وجه به شما نگاه نمی کند و این کار را کاملاً به طور عمدی انجام می دهد. او می خواهد به صورت آشکارا به شما تفهیم کند که جای هیچ گونه بحث و گفتگویی وجود ندارد و ارتباط به پایان رسیده. اگر هم در موارد خشونت کمتر گاهی نگاهی به شما بیندازد، به عنوان یک نشانه به شما نگاه می کند و صرفاً قصد دارد به شما هشدار دهد که در معرض خطر هستید.
زمانی که احساس ملال و خستگی به شما دست می دهد، باز هم چشمانتان سرگردان هستند و به این طرف و آن طرف نگاه می کنید، البته نه به شدت و سرعتی که در مرحله ترس به آن اشاره شد. همچنین از نگاه کردن به طور مستقیم در چشم های طرف مقابل نیز هیچ ابایی وجود ندارد. طرف مقابل هم جزء یکی از هزاران چیزی قلمداد می شود که فرد به آنها نگاه می اندازد.
اگر با اطلاعاتی در این زمینه آشنا بشوید و در تشخیص چهره ها و عواطفی که در آنها رخنه کرده، مهارت پیدا کنید، به راحتی قادر خواهید بود که حالت روانی همه افراد را بر روی مقیاس سنجش روانی معین نمایید. البته معمولاً کسی که تمایل به انجام چنین کاری دارد باید یک سری پرسش های کلاسه شده را در ذهن داشته باشد و همچنین یک برگ کاغذ نیز تهیه کرده و پاسخ هایی را که بدست می آورد را جمع آوری نماید. چنین فردی باید به خوبی متوجه باشد که تنها دلیلی که او از اطرافیان خود سوال می کند این است که قصد دارد موقعیت آنها را بر روی مقیاس مورد نظر تعیین کند. سوال های او باید پرسش های سنجیده ای باشند که از طریق اطلاعات آماری و اجتماعی بدست آمده اند. مطرح کردن این سوالات به او کمک می کند تا توانایی تعیین حالت روانی آنی و یا ثابت و دائمی افراد را پیدا کند.
در این قسمت چند نمونه ذکر شده
پرسش هایی که برای نجام این تمرین می توان مطرح نمود:
"بارزترین چیزی که در من می بینی چیست؟" "آخرین مرتبه ای که موهایت را کوتاه کردی، چه زمانی بود؟"
"آیا تصور میکنی که مردم در حال حاضر به اندازه 50 سال پیش کار می کنند؟"
در ابتدا ممکن است فرد تصور کند که مورد مصاحبه قرار می گیرد. درصد بسیار زیادی از موارد مورد بررسی اعلام کرده اند که از پاسخگویی به پرسش ها لذت برده و آن را کار جالبی تلقی می کنند؛ کسی که تصمیم به انجام یک چنین کاری می گیرد، می بایست به این مورد توجه داشته باشد: "حداقل باید با 15 نفر مصاحبه کنید. 5 نفر اول را مطابق با همان حالت روانی طبیعی نمره دهید، 5 نفر را زیر حالت روانی طبیعی و 5 نفر را بالاتر از حالت روانی طبیعی."
حال هدف از انجام یک چنین کاری چیست؟ تمایل به برقراری ارتباط با هر کس تنها به یک دلیل. برای شروع ممکن است افراد قدری گزینشی موارد مورد بررسی خود را انتخاب کنند. به عنوان مثال فقط پیرزن ها، یا افراد که اصلاً عصبانی به نظر نمی رسند، یا افرادی که تمیز به نظر می رسند؛ اما به تدریج با هر کسی که برخورد کنند می توانند پرسش و پاسخ خود را شروع کنند، حتی کسی که به نظر می رسد جذام دارد و یا حتی مسلح است. توانایی این افراد در مواجهه با انسان های مختلف تا حد بسیار زیادی افزایش پیدا می کند و به هر فرد تنها به عنوان یک سوژه برای صحبت کردن نگاه می کنید. دیگر هدفتان این می شود که تنها جایگاه افراد را بر روی مقیاس نواخت سنجی معین کنید و این کار را بدون وجود هیچ گونه تعلل و یا تبصره و قانونی انجام خواهید داد.
پس از مدتی شما این مهارت را پیدا می کنید که هر کسی را که بخواهید بر روی مقیاس برده و درجه کاملاً منطقی و متقاعد کننده ای نیز به آنها بدهید. شما قادر خواهید بود که این کار را تحت هر گونه شرایطی انجام دهید. این کار خیلی مفید و در عین حال جذاب می باشد.
توانایی تشخیص حالت روانی طبیعی افراد در یک نگاه، و درک حال و هوای دائمی آنها مزایای بسیار زیادی در طرز برخورد شما با آنها به شما می دهد. این امر مهارتی را به شما می دهد که ارزش وقت گذاشتن و صرف انرژی و تلاش کردن را دارد .
Borna66
06-22-2009, 06:26 PM
نقش والدین در عدم گرایش فرزندان به مواد مخدر
با وجود آگاهی هایی که مدارس در خصوص مضر بودن مواد مخدر به کودکان ارائه میدهند، والدین می بایست در نظر داشته باشند که مهم ترین نقش را در بازداشتن فرزندان از اعتیاد به مواد مخدر بازی می کنند.
والدین از جمله مهمترین افرادی هستند که فرزندان از روی آنها الگو برداری می نمایند. عقیده آنها در مورد مواد مخدر مستقیماً بر روی فرزندان تاثیر می گذارد. کودکانی که تصمیم می گیرند هیچ گاه در زندگی خود از مشروبات الکلی و یا مواد مخدر دیگر استفاده نکنند، این کار را به دلیل سیستم ارزشی موجود در خانواده انجام می دهند. والدین وظیفه دارند که به فرزندان خود توضیح دهند که چرا یک نوع کار خاصی را انجام می دهند و انتخاب هایی که در حال حاضر در زندگی خود انجام می دهند چگونه میتواند در آینده ی زندگی آنها تاثیر گذار واقع شود.
زمانی که صحبت از مواد مخربی مانند الکل، تنباکو، و سایر مواد مخدر به میان می آید، فرزندان باید به طور قطعی موضع شما را در برابر یک چنین مسائلی بدانند. اگر در برخورد با این مسائل با قطعیت برخورد نکنید، آنها تمایل به استفاده از آن را پیدا می کنند. به آنها بگویید که مصرف الکل، تنباکو و مواد مخدر برای آنها ممنوع است و دلیلش هم این است که شما آنها را دوست می دارید و نمی خواهید که کارهای نادرست انجام دهند. به او بگویید که این قانون را حتی اگر به خانه دوستانش نیز بروند، باید رعایت کنند. آیا او به حرف هایتان گوش خواهد داد؟ به احتمال زیاد این کار را انجام میدهد. تحقیقات حاکی از این امر هستند که هنگامیکه کودک در معرض استفاده از مواد مخدر قرار می گیرد، ابتدا از خود سوال میکند که: "اگر من این کار را انجام دهم، والدینم چه فکری می کنند؟"
همچنین باید برای او عواقب عدم رعایت قوانین را نیز توضیح دهید. به او دقیقاً بگویید که مجازاتش چه چیزی خواهد بود و چگونه انجام خواهد شد.
عواقب موجود باید در راستای میزان شکستن مرزها پیش رود. مجازات های شما باید کاملاً منطقی باشند. به عنوان مثال اگر فرزندتان را در حال سیگار کشیدن دیدید، میتوانید روابط اجتماعی او را برای مدت زمانی در حدود دو هفته محدود کرده و در طول این زمان مقالات و کتاب های متعددی در مورد مضرات سیگار در اختیارش قرار دهید تا برای سلامت خود نیز بیشتر ارزش قائل شود.
بسیاری از والدین هستند که از قبل، قوانینی را تعیین می کنند، اما زمانیکه نوبت به مرحله اجرا می رسد، قدری کوتاهی می کنند. فرزندان باید به خوبی بدانند که وقتی شما قانونی را تعیین می کنید، قدرت اجرای آن را نیز دارید. این امر همچنین آنها را در زمان ارتکاب به عمل نادرست مانند نوعی بازدارنده عمل کرده و اجازه نمی دهد تا کار نادرست را انجام دهند.
در عین حال زمانیکه به قوانین احترام می گذارند، باید تشویقشان کنید و خوشحالی خود را از این امر نشان دهید. به جای اینکه بر روی اشتباهاتشان تمرکز کنید، کارهایی را که به درستی انجام داده اند را بزرگ کرده و به خاطر انجام این امور از آنها قدردانی کنید.
بطور موثر با فرزندان در مورد مواد مخدر صحبت کنید
در دنیای پیچیده و شلوغ امروزی، کمتر اتفاق می افتد که والدین وقت لازم را برای برقراری ارتباط با کودکان خود در زمینه مواد مخدر بدست آورند. باید سعی کنید در برنامه های روزانه خود وقتی را به این موضوع اختصاص دهید که تمام افراد خانواده در کنار هم جمع شده و یکدیگر را ملاقات کنند. سعی کنید این کار را حداقل دو مرتبه در هفته انجام دهید، می توانید در طول این زمان با آنها بازی کنید، آنها را به کتابخانه ببرید، و یا با هم به بستنی فروشی بروید. این کار به شما کمک می کند تا افراد خانواده به یکدیگر نزدیک تر شده و راحت تر بتوانند در مورد مسائل مختلف با هم صحبت کنند.
بد نیست هفته ای یک مرتبه هم که شده جلسات مربوط به خانواده را برگزار کنید. در این جلسات هر کس باید این موقعیت را داشته باشد که آزادانه و بدون وجود هیچ گونه ترس و واهمه ای تمام نظرات و عقاید خود را بازگو کند. یک سری قواعد کلی نیز در یک چنین جلساتی بیان می شود: همه افراد حق سخن گفتن دارند، در حین زمانیکه یک نفر مشغول حرف زدن می باشد دیگران حق ندارند حرف او را قطع کنند، همه باید به حرف های او گوش دهند و تنها انتقاد های سازنده و مثبت پذیرفته خواهند شد. برای اینکه آنها را به این موضوع جذب کنید می توانید قبل از شروع جلسه دور هم پیتزا میل کنید و یا آنها را در حین جلسه به سمت اعمال کننده قوانین برگزینید.
یکی دیگر از روش هایی که با اتکا به آن می توانید فرزند خود را از ابتلا به مواد مخدر بازدارید، استفاده بجا از "لحظات عبرت آمیزی" است که همه روزه شاهد آن هستیم.
1- اگر با فرزندانتان از خیابان رد می شدید و عده ای از نوجوانان را در حال سیگار کشیدن و یا مشروب خوردن دیدید، به او در مورد مضرات و جنبه های منفی سیگار و الکل صحبت کنید.
2- در کنار او به تماشای تلویزیون بنشینید و از او بخواهید که نظرش را در مورد مسائل مختلفی که در تلویزیون تماشا می کند، به شما بگوید.
3- اگر در تلویزیون تبلیغی ضد استفاده از مواد مخدر مشاهده کردید، می توانید از آن به عنوان مقدمه ای برای بازگشایی بحث در مورد مواد مخدر استفاده کنید. از او بخواهید تا نظرش را در مورد آگهی تبلیغاتی با شما در میان بگذارد.
4- کارهایی که به طور روزانه انجام می دهید می تواند تاثیر بسزایی بر روی تغییر روند زندگی کودکان بگذارد.
5- به حرف هایی که می زنند، خوب گوش دهید.
6- زمانی که در حال صحبت کردن با شما هستند به صورتشان نگاه کرده و با آنها ارتباط چشمی برقرار کنید.
7- مطلع باشید که روز خود را چگونه سپری کرده اند، در مدرسه چه اتفاقاتی برایشان افتاده و با دوستانشان به کجا رفته اند.
8- در وقایع مهم زندگی با آنها شریک باشید: به تماشای مسابقات ورزشی، و نمایش های مدرسه ای شان بروید.
9- با آنها بازی کنید.
10- با آنها صحبت کنید.
11- دوستانشان را بشناسید.
12- بدانید که کجا هستند.
13- برای رفتارهایشان توضیح موجه بخواهید.
14- در رعایت انضباط و آموزش آنها کاملاً ثابت قدم باشید.
15- به آنها روحیه داده و تشویقشان کنید.
16- اجازه دهید که خودشان در تصمیم گیری های مهم زندگی شان نقش داشته باشند.
17- از آنها نظر خواهی کنید.
18- به آنها بگویید که برایتان مهم هستند.
19- زمانی که از عهده انجام کاری بر آمدند، از آنها تشکر و قدردانی کنید.
20- در مورد خطرات استفاده از مواد مخرب با آنها صحبت کنید.
اگر در خانواده مورد اعتیاد به مواد یا لکل وجود داشته باشد
اگر در خانواده نمونه هایی از فشار خون بالا یا دیابت وجود داشت، باید به بچه ها هشدار دهید که امکان دارد آنها نیز به این بیماری مبتلا شوند. به همین روش باید آنها را در مورد استفاده از مواد مخدر و مشروبات الکی هشدار دهید. کودکانی که در خانواده هایی هستند که در آنها از الکل یا سایر مواد مخدر استفاده می شود، بیشتر در معرض ابتلا به اعتیاد قرار دارند. همچنین این امکان وجود دارد که ژن هایی را به ارث ببرند که در برابر استفاده از الکل و مواد مخدر واکنش متفاوتی داشته باشند.
زمانیکه از مثال های زنده موجود در خانواده برای آنها استفاده می کنید تا به آنها نشان دهید که به چه علتی می بایست از مصرف اینگونه مواد پرهیز کنند، باید مراقب بوده و از لغات و عبارات درست استفاده نمایید. اگر استفاده از مواد مخرب در خانواده به وفور یافت می شود، باید او را آگاه کنید که چه چالش هایی ممکن است در آینده زندگی برایش اتفاق بیفتد و بهتر است که از همین حالا از درگیر شدن در شرایط ناسالم پرهیز کنند.
همچنین زمانی که فرزندتان از شما در مورد استفاده شخصی خودتان از الکل و مواد مخدر می پرسد، باید بدانید که چه پاسخی می بایست در مقابل این پرسش به او بدهید.
Borna66
06-22-2009, 06:26 PM
چه خطراتی سلامتی شما را در محل کار تهدید میکند؟
هر روز صبح، اکثر شماها رویه هر روزتان را پیش می گیرید؛ همان برنامه یکنواختی که شما را برای آن لحظه معین بزرگسالی که قدرت فرار از آن را ندارید، آماده می کند: کار. بدون کار خبری از پول هم نیست، پولی برای خرید غذا برای تامین سرپناه و همه آن چیزهایی که سلامت و طول عمر شما را تضمین می کند. اما آیا تابه حال به این فکر کرده اید که واقعاً کارتان چه تاثیری بر سلامتیتان می تواند داشته باشد؟
واقعیت این است که خطراتی که کار می تواند بر سلامتی داشته باشد، وجود دارند و هرچه پیش می رود آشکارتر نیز می شوند. صرفنظر از این واقعیت که مشکلات سلامتی ناشی از کار تا حد زیادی به صنعت بستگی دارد، بگذارید با آن روبه رو شویم: الان پشت کامپیوتر نشسته اید و این احتمال وجود دارد که در محل کارتان باشید. برای شروع خوب است به مشکلات ناشی از محیط دفتر کارتان بپردازیم—دانستن خطرات محیط کار بر روی سلامتی می تواند زندگیتان را نجات دهد، یا حداقل آن را طولانی تر کند.
مشکلات اندام های بالاتنه
شانه هایتان درد می کند؟ آرنج هایتان درد می کند؟ مچ هایتان ورم کرده است؟ انگشتانتان می سوزد؟ اینها فقط تعدادی از نشانه ها و علائم مربوط به مشکلات اندام های بالاتنه تان است، ازجمله: سندرم مجرای مچ دست، اپی کندیلیتیس (آسیب آرنج)، و اختلال تاندون مچ. مشکل کار این است که این علائم معمولاً قابل تعمیم، نامعین و نامشخص هستند.
احتمالاً تابه حال اصطلاح مشکل استرس تکراری به گوشتان خورده است و بلافاصله انگشتانی عصبی در نظرتان مجسم شده که منجر به بروز سندرم مجرای مچ دست در شما گردیده است. نام این مشکل خود نشان می دهد که تکراری بودن به تنهایی علت آن است، اما ما می دانیم که این کاملاً صحت ندارد. اکثر شواهد نشان می دهد که این مشکل با رابطه پیچیده بین سه فاکتور مهم صورت می گیرد: عوامل ارگونومیک یا کار پژوهی، مشکلات پزشکی قبلی و عوامل روحی روانی. تکراری بودن عمل به تنهایی ندرتاً منجر به این بیماری می شود. درعوض، ترکیب این عوامل با یکدیگر—فشار، تکراری بودن، لرزش، و فرم بد نشستن—در این زمینه مقصر است.
این چه معنایی برای شما دارد؟ کنار آمدن با مشکلات اندام های بالاتنه، تجربه ای بسیار آزاردهنده است. ایجاد تغییر در محیط کارتان به تنهایی مشکل را برطرف نمیکند، گرچه کمک کننده خواهد بود. درصورت امکان، با پزشکتان درمورد مشکلات قبلی پزشکی که می تواند در بروز این مشکل دخیل باشد مشورت کنید.
کمر درد
تعیین علت اصلی کمر درد و رابطه آن با کارتان، کار بسیار دشواری است. درواقع، همه عواملی که برای مشکل بالا ذکر کردیم، دراینجا نیز دخیل هستند. آنچه آشکار است اهمیت پیشگیری از این مشکلات است.
وقتی روی عوامل تغییرپذیر مثل سیگار کشیدن، یا چاقی متمرکز شوید، که نشان داده فایده بخش هم هستند، نکته اصلی ایجاد تغییر در طرح کارتان و داشتن یک برنامه تمرینی کششی و قدرتی مداوم است. اگر کارتان طوری است که مجبوری مدت زمان زیادی بنشینید یا ساکن باشید، یا حرکات غیرمنتظره در آن است، یا در معرض لرزش و ارتعاش هستید، یا بیش از اندازه غیرفعال هستید، حتماً باید فکر کنید و راهی پیدا کنید که چطور کارتان را برای کاهش فشار وارد بر کمرتان تغییر دهید. از اینها مهمتر اینکه باید حتماً از تمرینات کششی و قدرتی در برنامه روزانه تان استفاده کنید.
اختلالات تنفسی
ایا با دیدن آبریزش بینی، چشمان پف کرده، و عطسه های یکی از همکاران، تیره پشتتان شروع به لرزیدن می کند؟ محل کار محیط بسیار خوبی برای انتقال بیماری های تنفسی، به ویژه در ماه های سرد می باشد. عواملی مثل ویروس های متداول سرماخوردگی، ویروس آنفولانزا، و ویروس نورواک قابلیت این را دارند که به سرعت در محیط های بسته منتشر شوند و خیلی از آنها روی سطوح غیرجاندار تا 48 ساعت زنده می مانند.
درمورد بیماری ها و عفونت های تنفسی ویروسی، لازم نیست بدانید که چه چیز در شما مشکل ایجاد کرده است چون هیچ راه حلی جز استراحت و تامین آب بدن وجود ندارد. اما، اگر بیشتر از همیشه احساس بیماری می کنید، بهتر است حتماً به پزشک مراجعه کنید. مسئله مهم این است که ببینید این ویروس چطور منتقل می شود: معمولاً به شکل انتشار چکه های تنفسی (عطسه و سرفه)، ترشحات تنفسی (بزاق و خلط) و به ویژه برای ویروس نورواک، از طریق مدفوع و استفراغ. وقتی بدانید این ویروس ها چطور منتقل می شود به شما کمک می کند که راه های پیشگیری از ابتلای آن را بفهمید. حتماً نظافت دست هایتان را رعایت کنید، از استفاده از وسایل به صورت شراکتی خودداری کنید، هنگام عطسه یا سرفه جلوی دهانتان را بگیرید، و در اینگونه مواقع تا می توانید از برخورد با سایرین خودداری کنید—اگر فکر می کنید بیمار هستید، در خانه بمانید.
در کنار بیماری های تنفسی ویروسی، قارچ های انگلی از جمله متداول ترین مشکلات تنفسی است که در محل کار اتفاق می افتد.
قارچ های انگلی یکی از متداولترین انواع قارچ ها در زمین هستند و در هر محیطی که رطوبت در آن جمع می شود، اتفاق می افتد: فرش، عایق ها، لوله کشی، دستگاه تهویه هوا، و این نشان می دهد که محیط کار از این قاعده مستثنی نیست. این قارچ های انگلی اگر در فضا منتشر شوند، مشکلات مختلفی را مانند واکنش های آلرژیک، تشدید آسم، و عفونت هایی مثل کریپتوکوکوز ایجاد می کند.
اسبستوس نیز می تواند واکنش های بسیار شدیدی مشابه با قارچ های انگلی ایجاد کند. اسبستوس اسم عامی است که به گروهی از شش ماده معدنی طبیعی که در صنایع برای پوشش حفاظتی و عایق بندی ابزارها به کار می رود. گرچه محدودیت هایی که جدیداً در ساختمان سازی اعمال می شود باعث می شود که این مشکل کمتر در ساختمان ای نوساز وجود داشته باشد.
استرس
اضطراب، استرس و اختلالات عصبی به یکی از مهم ترین مشکلات ناشی از کار بدل شده است. استرس می تواند یکی از مهمترین عوامل در ابتلا به مشکلات قلبی-عروقی، اختلال ترس، و اختلالات ماهیچه ای-استخوانی می باشد و حتی میتواند سیستم دفاعی بدنتان را هم ضعیف کند.
هنوز علت اصلی بروز استرس مشخص نشده است، چه خصوصیات فردی در کار باشد یا شرایط کاری، مثل شیفت کاری، عدم توازن در پاداش ها و تلاش های کارکنان، تقاضای بالا، ضعیف بودن محل کار از نظر روانی-اجتماعی و از این قبیل.آنچه مشخص است این است که وجود چند عامل استرس زا در فرد موجب بروز مشکل می شود. اگر شما چنین وضعیتی دارید باید سریعاً دست به کار شوید. ورزش ها ایروبیک (مثل دو) راه بسیار خوبی برای دفع استرس بدن است.
خط آخر
کار آنقدرها هم که فکر می کنید بد و لزوماً ناسالم نیست. با دنبال کردن سه اصل مهم در امنیت کاری یعنی: ارزیابی، آموزش و ورزش، می توانید نه تنها از بروز هرگونه مشکل جلوگیری به عمل آورید، بلکه کار به تجربه ای عالی برایتان تبدیل خواهد شد. پس محیط کارتان را ارزیابی کنید، درمورد خطرات و راه حل ها به خود آموزش دهید و ورزش کنید.
Borna66
06-22-2009, 07:01 PM
نقش کنترل احساسات در ابعاد مختلف زندگی
یکی از سوالاتی که به کرات از من(منظور نویسنده این متن است نه نویسنده وبلاگ) پرسیده می شود، مطالبی در مورد پرخوری احساسی و استرس است. کمتر اتفاق می افتد افرادی که در حیطه ی تناسب اندام دستی در کار دارند، در مورد احساسات صحبت کرده و خودشان را درگیر اینجور مسائل کنند. اگر شما هم تصور میکنید که جزء یک چنین افرادی هستید بهتر است از این صفحه خارج شده و مطلب دیگری را برای مطالعه کردن انتخاب کنید.
بدن شما به این دلیل دارای فرم فعلی است چراکه شما این فرم را به آن داده اید. شکل بدن شما تنها به دلیل وجود ژن و وراثت به این صورت در نیامده است، حتی "متابولیسم کند" هم آنچنان شما را با خطرات جدی روبرو نخواهد کرد چرا که با تقویت ماهیچه ها و ثابت نگه داشتن میزان قند خون به راحتی می توانید متابولیسم بدن خود را تسریع کنید؛ اما اگر به طور مرتب از میان وعده های ناسالم استفاده کرده، غذاهای ناسالم بخورید، تمام طول روز دراز کشیده باشید، و از برنامه خواب و استراحت مناسب برخوردار نباشید، تمام مدت با احساسات مغتشش و استرس روبرو باشید به خودتان مدیون هستید که طرز زندگی تان را تغییر دهید. شما باید منشاً ایجاد مشکلات را پیدا کرده و اههای سازنده ای برای مقابله با آنها پیدا کنید. اگر از وضعیت زندگی خود به درستی آگاهی نداشته باشید و به درستی متوجه نباشید که از کجا باید برای حل مشکلات اقدام کنید، به طور ناخواسته وضعیت دشواری را هم به بدن و هم به روابط خود تحمیل خواهید کرد.
بهترین نکاتی که می توانند در این راه به شما کمک کنند ایمان، مدیتیشن، و آگاهی نسبت به این مطلب است که می توانید از خودتان "فرد بهتری" بسازید. اولین گام در این راه، بدست آوردن دانش و آگاهی کافی نسبت به احساساتتان می باشد. شاید توصیه هایی که من در مورد احساسات می کنم، کمی برایتان عجیب باشد، اما اگر به علم مدیتیشن آشنایی پیدا کنید، به راحتی می توانید متوجه منظور من بشوید. به هر حال مطمئن باشید که با به کارگیری این موارد به راحتی می توانید به نتیجه دلخواه دست پیدا کنید. برخی از تکنیک هایی که در ذیل به شما معرفی می شوند، برگرفته از روش های "تیک نات هان" راهب فوق العاده ی بودایی می باشند.
زمانیکه با احساسات شدید روبرو می شوید، باید پیش از هر چیز همیشه یادتان باشد که یک نفس عمیق بکشید. زمانیکه نسبت به احساسات خود بی توجهی می کنید، این احساسات به طرق دیگر خود را نمایان می سازند که خوردن بیش از اندازه نیز جزئی از آن می باشد. به احساسات خود مانند طفلی که در حال گریه کردن است نگاه کنید، این کودک نیازمند کمک شماست. زمانیکه نفس عمیق می کشید، بر روی دم و بازدم خود تمرکز کنید. بعد احساس مورد نظر را برای خودتان تشریح کنید. به عنوان مثال بگویید: "من احساس ناامیدی می کنم" یا "من عصبانی هستم" و یا هر احساس دیگری که در آن لحظه بر شما غلبه کرده. بعد هم به خشم و یا ناامیدی خود لبخند بزنید. هدف این نیست که آنی مشکل را حل کنید، فقط باید با دقت تمام به آن توجه کنید و نفس خود را خالی کنید. این توجه، به نوبه خود شما را آرام تر کرده و از شدت احساسات منفی شما می کاهد.
اگر از دست کسی عصبانی هستید، چه یکی از دوستان نزدیکتان باشد، چه راننده ای که در خیابان بد رانندگی می کند، به این فکر کنید که آنها هم به اندازه شما در حال اذیت شدن هستند. به اطرافیان خود به چشم یک کودک 5 ساله نگاه کنید که به شدت آسیب پذیر است. شما نسبت به این کودک 5 ساله حس ترحم و همدردی دارید؛ او با وجود تمام بی توجهی ها، ترس ها، خشم ها، حسد ها، اضطراب ها و ناکامی ها بزرگ شده است. شاید خودتان هم با یک چنین مشکلاتی در زندگی مواجه شده باشید، خیلی سخت است، اما حقیقت دارد. در هر حال تحت هر شرایطی که احساس عصبانیت به شما دست داد، فوراً یک نفس عمیق بکشید. لازم نیست دیگران را به خاطر کارهای بدی که انجام می دهند، ببخشید، اما نسبت به افرادیکه عصبانی هستند، قدری رحم داشته و نسبت به آنها دلسوزی کنید چرا که آنها نیز در رنج و عذاب به سر می برند. این کار به نوبه خود سبب می شود تا در حد بسیار زیادی از رنج و اندوه شما کاسته شود و می تواند نقش سازنده ای داشته و آثار مخرب خشم را بر روی شما از میان بردارد.
برخی از افراد هستند گه گرایش شدیدی به "تقلب" کردن در رژیم های غذایی شان دارند. اولین کاری که باید انجام دهید این است که "هوس" را از خودتان دور کنید. اگر شما به دنبال موارد منفی در زندگی خود نیستید، بهتر است که در حوالی آنها هم ظاهر نشوید تا بر روی شما نتوانند کوچکترین تاثیری بگذارند. اگر غذایی مقابلتان قرار گرفت که نمی دانستید که آیا می توانید از خوردن آن صرف نظر کنید، یک لحظه صبر کنید، نفس عمیقی بکشید، و بعد تصمیم بگیرید. گاهی اوقات ممکن است که برای مدت زمان کوتاهی دچار احساسات آنی بشوید، اما تحت هر شرایطی باید بر روی اهدافی که در ذهن می پرورانید تمرکز کرده و با برنامه ریزی به جلو بروید. به طور کلی نظر من این است که اگر برای لحظه ای کوتاه به هوس های خود خیلی منطقی و عاقلانه فکر کنید، آنها به سرعت رنگ می بازند، به ویژه اگر از منبع آن دور شده و یا خودتان را مشغول به انجام کار دیگری کنید. اگر سعی کنید با اتکا به قدرت های فوق العاده و ماورای انسانی با آنها بجنگید، مطمئن باشید که با این کار خود فقط آنها را تقویت و تشدید کرده اید.
دقت داشته باشید – اگر بر روی هر چیزی پوشش بگذارید، چیز دیگری فاش خواهد شد. زمانی که افراد می گویند به دلایل تغییرات احساسی پرخوری می کنند، در واقع منظورشان این است که اگر غذا را برداریم در زیر آن یک سری احساسات ناخوشایندی وجود دارد و از آنجایی که فرد تمایلی به رویارویی با آنها ندارد، غذا خوردن را انتخاب میکند تا با این کار به نوعی از احساسات اصلی خود فاصله گرفته باشد.
درصد عظیمی از اضطراب و استرسی که در افراد مختلف بروز می کند به دلیل تفاوت هایی است که در واقعیت زندگی و تصورات ذهنی آنها وجود دارد. به هر حال این جزء طبیعت انسان است که هم باید لذت را تجربه کند و هم زجر و سختی را. حقیقت، حقیقت است و تنها راهی که می توانید از طریق آن به جای دیگری بروید این است که موقعیت فعلی خود را قبول کنید و سپس مسیر مورد نظر خود را انتخاب نمایید. درست مانند زمانیکه در فروشگاه زنجیره ای ایستاده اید و نقشه ای که در مقابلتان وجود دارد به روشنی معین می کند که در کجای فروشگاه ایستاده اید. نمی توانید جر و بحث کنید که چرا این جا هستید و همچنین نمی توانید آرزو کنید که ای کاش در جای دیگری ایستاده بودید. به هر حال موقعیت فعلی تان اینجاست و باید آنرا بپذیرید. حقیقت را همانطوری که هست بپذیرید و اولین گام را دقیقاً از جایی بردارید که در حال حاضر در آن قرار گرفته اید.
البته منظور ما این نیست که مشکلاتتان دقیقاً در همان نقطه ای که بروز می کنند، حل نمایید. فقط باید اطلاعات جامع و کاملی در مورد کلیه احساسات خود داشته باشید و واقعیات زندگی را پذیرا باشید. حل مشکلات هم به نوبه خود نیازمند توجه و آگاهی است، اما صرفاً نیازمند مدت زمان بیشتری می باشد. اگر از ایمان و عقیده ی بالایی برخوردار باشید، می توانید تلاش کرده و در کنار آن دعا کنید و نتیجه را به خدا بسپارید. همچنین می توانید موقعیت فعلی خود را به خوبی تجزیه و تحلیلی کرده و گزینه های مختلفی را که در پیش رویتان قرار دارد، بسنجید؛ همیشه به این نکته دقت داشته باشید که در هر لحظه ممکن است گزینه های جدیدی در مقابلتان سبز شوند که قبلاً به ذهنتان نرسیده باشند. در هر صورت سعی کنید که با دید مثبت به مسائل نگاه کنید و خشم و غرور و یک چنین خزعبلاتی را کنار بگذارید و تبدیل به فردی شوید که خودتان از او قدردانی و تشکر می کنید.
به هر حال از هر مطلبی که رنج می برید، و احساسات شما هر چه که هستند، سعی کنید از آنها فرار نکنید. تا کی می خواهید این کار را انجام دهید؟ سعی کنید به چشم یک میهمان به آنها نگاه کرده و به آنها خوش آمد بگویید تا بهتر بتوانید آنها را درک کنید. فقط نفس بکشید، در کنار احساسات خود بنشینید، آنها را بازبینی کرده و به آنها لبخند بزنید. این کار را فقط برای چند روز انجام دهید ونه بیشتر، آنوقت می بینید که احساسات منفی تان دیگر هیچ گونه انرژی نخواهند داشت تا شما را آزار دهند. دیگر تمایلی به سرکوب کردن احساسات خود نخواهید داشت، با پرخوری بر روی آنها در پوش نخواهید گذاشت؛ فقط آنها را شناسایی کرده و از همان نقطه شروع به حل کردنشان میکنید. زمانی که اقدام به شناسایی اعمال خود می کنید، دیگر این احساساتتان نیستند که بر شما غلبه می کنند و به خوبی متوجه می شوید که شما چیزی بالاتر از احساساتتان هستید.
به راحتی می توانید به غم و اندوه خود لبخند بزنید، می توانید به خشم و عصبانیت خود لبخند بزنید، آنها دیگر جزئی از وجودتان هستند و در عین حال شما خیلی بالاتر از آنها هستید. اگر نسبت به آن احساس کاملاً طبیعی داشته باشید می توانید در کنار آن نشسته و بر این باور باشید که مانند میهمان می آیند و میروند. در مورد آنها از خود سوال بپرسید، دعا کنید، در مورد راههای سازنده ای که می توانید شرایط راتغییر دهید فکر کنید، ببخشید، عذرخواهی کنید، نفس عمیق بکشید، بر روی دم و بازدم خود تمرکز کنید و سعی کنید که به طور کلی تبدیل به انسان بهتری شوید. زمانیکه موقعیت فعلی خود را بپذیرید، آنوقت می توانید به راحتی تصمیم بگیرید که به کدام سمت میتوانید بروید.
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2024 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.