توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه مقالات و موضوعات كاربري روانشناسي
Borna66
06-15-2009, 01:02 PM
خواب با ناهنجاری های رفتاری ارتباط دارد
تحقيقات جديد نشان ميدهد ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه بر فعاليتهاي روزانه با رفتارهاي ضداجتماعي در نوجوانان و حتي كودكان هشت ساله ارتباط دارد.
به گزارش خبرگزاري رويترز از نيويورك، محققان ميگويند نوجواناني كه دير رفتن به رختخواب را ترجيح ميدهند بيشتر از كساني كه سحر خيزي و شركت در فعاليتهاي تفريحي روزانه را دوست دارند دست به رفتارهاي ضد اجتماعي ميزنند.
دكتر اليزابت سوسمان از دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا ميگويد ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه و تا دير وقت بيدار ماندن با مشكلات رفتاري مرتبط است و حتي در كودكاني كه هنوز به سن نوجواني نرسيدهاند مشهود است.
دير خوابيدن باعث كمبود خواب ميشود اين امر به نوبه خود مشكلاتي نظير عدم كنترل رفتاري و اختلال توجه را در پي دارد كه با رفتارهاي ضد اجتماعي و مصرف مواد مخدر ارتباط دارد.
اين محققان ارتباط ميان ترجيح فعاليتهاي روزانه را با فعاليتهاي شبانه و ارتباط آنها با رفتارهاي ضد اجتماعي را در ۱۱۱كودك و نوجوان ۸ تا ۱۳ساله بررسي كردند. در اين مطالعه سطح هورمون كورتيزول از صبح تا شب و ارتباط آن با رفتار بررسي شد. همچنين سن رسيدن اين افراد به بلوغ مورد توجه قرار گرفت.
محققان عواملي را يافتند كه با رفتارهاي ضداجتماعي در اين گروه مرتبط بود، به ويژه در پسراني كه بيشتر از ساير همسالان خود دست به رفتارهاي قانون شكنانه ميزدند.
اين يافتهها در مجله " "Developmental Psychologyمنتشر شده است.
در مورد دختران ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه با افزايش موارد رفتار پرخاشجويانه نسبت به همسالانشان مرتبط شناخته شد.
پسراني كه ميزان بالاي هورمون كورتيزول آنها به مدت طولاني بالا است (كاهش كمتر سطح كورتيزول از زمان بيداري تا ۴بعدازظهر)، بيشتر از همسالانشان مشكلات رفتاري داشتند. چنين ارتباطي در دختران ديده نشد.
بطور طبيعي سطح هورمون استرس كورتيزول كه با ساعت شبانهروزي بدن مرتبط است در صبح هنگام و به محض بيدار شدن از خواب به اوج خود ميرسد و بعدازظهر و ساعات اوليه شب پايين ميآيد.
در مطالعات قبلي ناهنجاري در ترشح اين هورمون همچنين با افسردگي باليني و رفتارهاي ضداجتماعي مرتبط شناخته شده است.
طبق اظهارات والدين، پسراني كه در سنين پايين تري به بلوغ ميرسند بيشتر تمايل به انجام رفتارهاي قانون شكنانه و مشكلات رفتاري دارند.
خود اين نوجوانان نيز علايم بيشتر اختلال رفتاري را گزارش كردند.
دختراني كه زودتر به بلوغ ميرسند رفتار پرخاشگرانه بيشتري نسبت به همساالان خود دارند.
در مجموع اين يافتهها بيانگر آن است كه والدين و مراقبان بايد نسبت به فعاليتهاي ديروقت كودكان و نوجوانانشان هشيار باشند.
كنترل اين فعاليتها براي تضمين اينكه آنها به موقع ميخوابند و از خواب كافي براي عملكرد مناسب در مدرسه برخوردارند حائز اهميت است.
Borna66
06-15-2009, 01:02 PM
شیوع افسردگی در میان زنان دارای ضایعه نخاعی
مطالعات نشان مي دهد: ميزان افسردگي در ميان زنان داراي ضايعه نخاعي در مقايسه با مرداني که داراي اين مشکل هستند شيوع بيشتري دارد. شراره ضيغمي محمدي، محقق و عضو هيات علمي دانشکده پرستاري و مامايي دانشگاه آزاد اسلامي واحد کرج که اين نتايج را از بررسي هجده مقاله تحقيقاتي به دست آورده در اين زمينه به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکي ايران گفت: با وجود اينکه اميد به زندگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در اثر مداخلات پزشکي و پرستاري افزايش يافته است.
اما همچنان مشکلات روحي و رواني ناشي از اين مشکل به شکل افسردگي به طور شايع در اين گروه از بيماران مشاهده مي شود.
وي با اشاره به اين که افسردگي مي تواند اثرات مخربي بر ابعاد زندگي فرد گذاشته و سبب اختلال در بازگشت وي به تواناييهاي قبلي او شود، افزود: از اين رو شناسايي افسردگي و اقدام در جهت رفع مشکلات روحي و رواني آنها در بهبود وضعيت و کيفيت زندگي موثر است.
محمدي در خصوص تحقيقي که در اين باره انجام شده است، گفت: در اين تحقيق هجده مقاله منتشر شده در زمينه افسردگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در سال 1999 تا 2007 ميلادي مورد بررسي قرار گرفت.
وي ادامه داد: بررسي اين مقالات نشان مي دهد که 7 تا 14 درصد مردان و 20 تا 25 درصد زنان دچار ضايعات نخاعي از افسردگي شديد رنج مي برند که در اين ميان افسردگي در زنان از ميزان شيوع بالاتري برخوردار است.
لازم به ذکر است، در اين بررسي مشخص شد سابقه افسردگي در فرد و خانواده او، داشتن افکار خودکشي زير چهل سال سن، عدم حمايت هاي اجتماعي و وجود بيماريهاي مزمن از جمله مهم ترين ريسک فاکتورهاي موثر در بروز افسردگي در بيماران ضايعات نخاعي به شمار مي روند.
Borna66
06-15-2009, 01:02 PM
علف چاي در درمان افسردگي
به گفته متخصصان گياهان دارويي، علف چاي در درمان افسردگيهاي خفيف عصبي همچون افسردگيهاي دوران يائسگي و درمان خستگيهاي عصبي موثر است.
علف چاي گياهي است علفي و پايا با ارتفاع ۴۰تا ۸۰سانتي متر اين گياه داراي برگهاي متقابل است كه روي برگها نقاط كوچك و شفافي به تعداد فراوان ديده ميشود.
ساقههاي گياه دارويي علف چاي (. (Hypericum PerforatumLسفت و محكم است كه داراي گلهاي زرد رنگ و پنج گلبرگ ميباشد.
گياه دارويي علف چاي همچنين در طب سنتي به عنوان ضد اسهال و به دليل فلاونوئيد موجود در آن به عنوان يك ماده مدر (ادرار آور) مورد استفاده قرار ميگيرد.
همچنين گياه دارويي علف چاي در رفع شب ادراري، روماتيسم و نقرس مورد استفاده قرار ميگيرد.
گياه دارويي علف چاي مصارف ديگري نيز دارد از جمله اينكه عصاره روغني حاصل از آن براي بهبود زخمها و سوختگيها مفيد است.
گياه علف چاي داراي اشكال دارويي متنوعي است كه ميزان مصرف آن در موارد مختلف تفاوت ميكند.
از جمله اشكال مختلف آن بصورت كپسول يا قرص است كه در درمان افسردگي خفيف تا متوسط مورد استفاده قرار ميگيرد.
براي افسردگي دو تا چهار گرم گياه خشك شده بصورت خوراكي يكبار در روز مورد مصرف قرار ميگيرد.
گياه دارويي علف چاي براي زخم، ضرب ديدگي و تورم بصورت موضعي در نواحي آسيب ديده مصرف ميشود.
از عصاره مايع اين گياه بصورت دو تا چهار ميلي ليتر بصورت خوراكي يكبار در روز استفاده ميشود.
در مصرف اين گياه بصورت چاي دو تا سه گرم گياه خشك در آب جوش مورد استفاده قرار ميگيرد.
داروهاي رسمي موجود در ايران كه در آنها اين گياه دارويي استفاده شده شامل قرص روكشدار پرفوران است كه در موارد درمان افسردگي، بيخوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار ميگيرد.
همچنين قطره هايپيران است كه در درمان افسردگي بيخوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي، سردردهاي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار ميگيرد.
قسمت مورد استفاده اين گياه، سرشاخه گلدار گياه تازه يا گياه خشك شده و نيز گلهاي تازه گياه است.
اگر گلهاي تازه گياه بين انگشتان فشرده و له شود مايعي قهوهاي تيره رنگ از آن تراوش ميكند.
زمان گلدهي اين گياه اواخر ارديبهشت تا اواخر مهرماه است گياه را بين ماههاي خرداد تا شهريور جمعآوري و در سايع خشك ميكنند.سرشاخههاي گلدار گياه را هميشه بايد در زمان گل دادن چيد.
انتشار عمومي اين گياه در غرب آسيا، اروپاي مركزي، آفريقاي شمالي، اندونزي، آمريكاي شمالي و جنوبي و استراليا است.
اين مطالب در گفت و گو با كارشناسان گياهان دارويي پژوهشكده گياهان دارويي جهاددانشگاهي تهيه شده است.
منبع : ایرنا
Borna66
06-15-2009, 01:02 PM
مهار آلزايمر در مراحل اوليه
گروهي از دانشمندان انگليسي و آمريکايي ميگويند موفق به ساختن ترکيبي شدند که به ادعاي آنان ميتواند شروع آلزايمر را در انسان متوقف يا آهسته کند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از خوزستان، اين ترکيب تاکنون فقط در حيوانات آزمايش شده اما محققان ميگويند توانايي معکوس کردن برخي از علايم اوليه مرتبط با اين بيماري را دارند.
تخمين زده ميشود که در حدود 18 ميليون نفر در جهان به آلزايمر مبتلا باشند.
هرچند هيچ کس مطمئن نيست چه چيزي در ابتدا باعث بروز آلزايمر مي شود؛ اما معلوم شده که يک واکنش شيميايي در داخل سلولهاي مغز آن را تسريع ميکند.
اين واکنش ميان پروتئيني به نام «اميلويد» و آنزيمي موسوم به Abad روي ميدهد و ترکيب آنها باعث توليد مادهاي سمي ميشود که سلولهاي مغزي را نابود ميکند.
اکنون دانشمندان دانشگاه «سن اندروز» انگليس و دانشگاه «کلمبيا» در آمريکا ترکيبي ساختهاند که ميتواند حداقل در موش اين واکنش را متوقف و از توليد مواد سمي جلوگيري کند.
محققان بر پيچيدگي آلزايمر تاکيد ميکنند و ميگويند که اين تنها يکي از چند شيوهاي است که براي مقابله با بيماري امتحان ميشود.
دکتر فرانک گان مور در دانشگاه سن اندروز ميگويد: بيماري آلزايمر يک بيماري چند عاملي است. رويدادهاي مختلفي در آلزايمر پيش ميآيد اما اميدواريم که آنچه يافتهايم قطعهاي از پازل اصلي باشد زيرا فکر ميکنيم بتوانيم عملا از سلولهاي عصبي در انسانهاي زنده محافظت کنيم.
دانشمندان در نظر دارند، در گام بعدي آن ترکيب را به دارويي تبديل کنند که بتوان آن را براي بيماران تجويز کرد.
اگر اين دارو موثر باشد، ميتوان از آن براي جلوگيري از رشد آلزايمر در افرادي که علايم اوليه بيماري در آنها پديدار شده استفاده کرد.
Borna66
06-15-2009, 01:02 PM
رنگ های شنیدنی و صداهای دیدنی
در روانشناسی پدیده ای به نام سینستزیا (synesthesia)، یا حس تجانس وجود دارد که در آن سیستم های حسی افراد بیش از حد معمول در هم ادغام می شود.
برای مثال برخی افراد می گویند هنگام شنیدن نت های موسیقی برخی از رنگ ها را مشاهده می کنند.
یکی از شایع ترین اشکال این پدیده نوع حرفی - رنگی (grapheme – color) است که در آن حروف یا ارقام (که مجموعا حرف در نظر گرفته می شوند) با رنگ های خاص مشخص می شوند. گرچه حس متقارن بخوبی شناخته شده اما هنوز مشخص نیست آیا این تجارب گزارش شده ، از ادراکات واقعی هستند یا آنکه محصول جانبی مکانیسم های دیگر روانشناختی مانند حافظه اند. مطالعه اخیر به بررسی صحت برخی از این ادراکات پرداخته است.
به گزارش ساینس دیلی محققان انستیتوی ماکس پلانک در فرانکفورت با استفاده از یکی از روشهای روانشناسی به نام روش stroop از تعدادی از افراد خواستند نام یک رنگ را که به صورت یک کلمه با رنگی مغایر با نام رنگ بر روی کاغذ چاپ شده بود را بیان کنند. مثلا اگر کلمه "آبی" با جوهر قرمز چاپ شده بود افراد شرکت کننده باید کلمه "قرمز" یعنی رنگ جوهر کلمه چاپ شده را ادا می کردند.
بطور کلی با دیدن یک رنگ خاص ، نورون های ویژه ای در بخش کورتکس بینایی مغز فعال می شوند. اما اگر یک رنگ از انتهای مقابل یک طیف ظاهر شود ، این نورون ها غیر فعال می شوند. بنابراین ، هر نورونی که با ظاهر شدن رنگ آبی فعال شود ، با تظاهر رنگ زرد که درست نقطه مقابل آن در طیف است در حوزه دید ، غیر فعال می گردد.
روش stroop نیز بر همین اساس است بطوریکه رنگ حرف یا عدد نوشته شده یا مطابق با خود حرف است (متجانس) ، متفاوت اما نه کاملا متضاد آن است (نامتجانس مستقل) و یا کاملا مغایر با آن و در واقع در نقطه متضاد آن در طیف رنگی قرار دارد. سپس محققان مدت زمانی را که طول می کشد تا افراد نام رنگ حرف یا رقم نوشته شده را بیان کنند ، می سنجند.
طبق انتظار رنگ های کاملا نامتجانس باعث می شوند سرعت پاسخگویی افراد مبتلا به سینستزیای رنگی – حرفی کند تر شود بطوریکه گفتن رنگ های کاملا نامتجانس بیش از رنگ های نامتجانس مستقل طول می کشد و رنگ های متجانس روند پاسخگویی را تسریع می کنند.
در آزمایشی دیگر محققان دریافتند این سیستم تعارض رنگی در مورد حافظه صدق نمی کند. بنابراین یافته های فوق نشان میدهند حس درک رنگ های متجانس واقعی است و برخی افراد واقعا سینستزیا را تجربه می کنند.
منبع : جام جم آنلاین
Borna66
06-15-2009, 01:03 PM
تعيين هدف، ايجاد تغيير، و موفقيت!
تحقیقات به ما نشان می دهد که فقط %3 از مردم برای خود هدف تعیین می کنند و این افراد هم معمولاً جزء ثروتمندترین افراد هستند. اما چرا باید این آمار اینقدر پایین باشد؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد اما دلیل که ما می خواهیم به آن بپردازیم، این است که مردم معمولاً نمی دانند که چطور باید اینکار را انجام دهند یعنی نمی دانند چطور باید برای خود هدف تعیین کنند.
جالب توجه نیست؟ ما 12سال بچه ها را به مدرسه می فرستیم که دیپلم بگیرند. خیلی از آنها بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه راه پیدا می کنند. ما خیلی از اصول مهم مثل تاریخ، اقتصاد، ادبیات، علوم، و از این قبیل را به آنها آموزش می دهیم، اما از یک مهارت بسیار مهم غافل می شویم: تعیین هدف. ما به خاطر کسب نمره بالا به آنها جایزه می دهیم و تشویقشان می کنیم که وارد دنیای مملو از علم و دانش شوند، اما آمادگی لازم برای رسیدن به آن زندگی که می خواهند را به آنها نمی دهیم.
و برای برطرف کردن این نیاز، گذراندن یک ترم دانشگاهی یا حتی یک نصفه ترم کافی است تا به آموزش این مسئله اختصاص داده شود. به نظر نمی رسد که بتوانیم سیستم آموزشی را به همین راحتی تغییر دهیم، اما این دلیل نمی شود که دست از آموزش شما هم برداریم.
من مطمئنم که هدف یابی به شما کمک می کند راحت تر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه که از زندگی می خواهید را به دست آورید. چه عادت به تعیین هدف داشته باشید، چه قبلاً اینکار را انجام می داده اید و الان دیگر حوصله آن را ندارید و چه تابه حال برای خود هدف تعیین نکرده باشید، آموزش هایی که به شما ارائه می کنیم کمک می کند تا زندگی بهتری برای خود بسازید.
درس 1:رویاپردازی کنید...کاغذی سفید جلوي رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه می دهید تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان می آید روی کاغذ بنویسید. خیلی از ما آدم بزرگها توانایی خیالپردازی را از دست داده ایم و این مایه تاسف است. با خیالپردازی می توانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیت هم هست. خوب پس تکلیف این هفته تان خیالپردازی است. می خواهم بتوانید یک لیست خوب از ایده های مختلف جمع کنید. لیست شما باید حداقل شامل 25 ایده نشات گرفته از تخیلتان باشد، درمورد اینکه می خواهید چه بکنید یا چه داشته باشید.
درس 2: بعد از تکمیل لیستتان ، 24 تا 48 ساعت صبر کنید بعد هر آیتم موجود در لیست را خوانده و از خود بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته اید و چرا می خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک خیال نخواهد بود و نمی تواند برای شما هدف باشد. روی این ایده ها خط بکشید.
درس 3:سؤالات زیر را برای تک تک ایده هایی که هفته پیش روی کاغذ آوردید از خود بپرسید.
1. آیا این واقعاً هدف من است؟
2. آیا برای همه افرادی که در این هدف دخیل هستند، عادلانه و منصفانه است؟
3. آیا با اهداف دیگر من تطابق دارد؟
4. آیا از نظر احساس می توانم متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
5. آیا می توانم خودم را تصور کنم که به این هدف رسیده باشم؟
باید بتوانید برای هر هدف به همه این 5 سؤال پاسخ مثبت بدهید، درغیر اینصورت روی آن اهداف هم خط بکشید.
به این نکات کمی فکر کنید: آیا این واقعاً هدف خود من است یا کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟ آیا این هدف کار صحیح و درستی است؟ آیا رسیدن به این هدف من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز می دارد؟ دست یافتن به اهداف معمولاً کار دشواری است. آیا مطمئن هستید که می توانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمی توانید خودتان را تصور کنید که به این هدف رسیده اید، پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت.
این هفته به سؤالات بالا فکر کنید و سعی کنید به آنها پاسخ بدهید. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد احتمالاً لیستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد چون شما کم کم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته باشید نزدیکتر می شوید.
درس 4: این چند سؤال را برای هرکدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود بپرسید.
آیا رسیدن به این هدف.......
1. من را خوشبخت تر می کند؟
2. من را سلامت تر می کند؟
3. من را ثروتمند تر می کند؟
4. باعث می شود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
5. به من آرامش فکر می دهد؟
6. من را مطمئن و استوارتر می کند؟
7. روابط من را با دیگران ارتقا می دهد؟
اگر نتوانستید حداقل به یک سؤال از این پرسشها برای هر هدف پاسخ مثبت بدهید، آن هدف را از لیستتان حذف کنید. موقع پاسخ دادن به این سؤالها حتماً خانواده تان را هم در نظر داشته باشید. و لذت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.
درس 5: بعد از پرسیدن سؤالاتی که در قسمت 4 گفته شد مطمئناً چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع اینها هدف واقعی برای شما نبوده اند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از زمان بوده اند.
اهداف باقیمانده را به سه دسته جداگانه تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)، متوسط (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال باشد) و دراز مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد).
اینکار به شما کمک می کند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا کنید.
یادتان باشد: بعضی از اهدافتان باید آنقدر بزرگ باشد که باعث شود توانایی هایتان را ارتقاء دهید. بعضی از اهداف باید در دراز مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کرده و ناکامی هایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. بعضی از اهداف باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیت در فروش، تحصیلات و از این قبیل) نیاز به تحلیل و مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا میخواهید برسید.
درس 6 و درس آخر: بعد از تقسیم اهداف کلی، مطمئناً هدف های جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دسته بندی کنید.
حتماً از روی روند جدول اهداف برای رسیدن به اهدافتان پیش روید. خودتان می توانید انتخاب کنید. ممکن است نتوانید در یک زمان روی همه اهدافتان باهم کار کنید. پس اگر تا پایان سال وقت برای کار کردن روی یک یا دو مورد از اهدافتان را دارید، عجله نکنید. تلاشتان را بیشتر کنید اما کاری نکنید که وقت رسیدن به هیچکدام از این اهداف را پیدا نکنید و همه را نیمه تمام رها کنید.
وقتی اهدافتان را تعیین کردید و فعالیت های لازم برای رسیدن به هر کدام از آنها را نیز مشخص کردید، کمی از نگرانی هایتان کم خواهد شد. مطمئن باشید خیلی بیشتر از هم سن و سالان خود برای آینده برنامه ریزی کرده اید. پس خوشا به حالتان.
Borna66
06-15-2009, 01:03 PM
نكاتي براي رسيدن به مرزهاي نهايي قابليتهاي بالقوه
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است.یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:
اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.
دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.
Borna66
06-15-2009, 01:03 PM
ناامیدی نشانه افسردگی
مطالعات جديد نشان ميدهد كه نااميدي يك نشانه بارز از بيماري رواني افسردگي است كه در اختلال افسردگي مضاعف، اين نااميدي حتي شديدتر ميشود.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در مقالهاي كه در اين باره در مجله ايفكتيو ديساوردر به چاپ رسيده مطلب با اين پرسش آغاز ميشود، آيا هرگز نام افسردگي مضاعف به گوشتان خورده است؟
اين واژه به نوع مزمن و خفيفتر افسردگي اطلاق ميشود كه گرايش دارد به افسردگي شديد تبديل شود.
محققان دانشگاه فلوريدا به تازگي دريافتهاند كه نااميدي ميتواند نشانهاي براي تشخيص بيماري افسردگي مضاعف باشد.
بيماري که نااميد است مسلما از همه چيز دست ميشويد و فکر ميکند که جهان بر ضد و مخالف اوست، آينده تاريک است و او از مبارزه كردن و مقابله با مشكلات زندگي عاجز است.
دكتر توماس جويز استاد تحقيقاتي در دانشگاه فلوريدا و برايت برتون استاد روانشناسي در اين دانشگاه ضمن انتشار اين مقاله دراين باره ميگويند: اين يافتهها ميتواند به تشخيص و درمان اختلالات خلقي كمك كند.
افسردگي مضاعف زماني اتفاق ميافتد كه يك فرد مبتلا به افسردگي خفيف با علائم كمبود انرژي وارد مرحله افسردگي شديد يا افسردگي ماژور ميشود.
موضوع افسردگي مضاعف يك ايده جديد است و روانشناسان درباره اين نوع اختلال خلقي اطلاعات زيادي ندارند لذا با توجه به اين وضعيت اين بيماري به مراتب بيشتر از افسردگي شديد بدون تشخيص يا بدون درمان رها ميشود.
در اين پژوهش محققان به مطالعه 54 فرد بالغ كه به درمانگاههاي روان درماني مراجعه كرده بودند، پرداختند. تمام اين بيماران حداقل 55 سال داشتند. به اين افراد قبل از آغاز درمان پرسشنامههايي براي اندازه گيري ميزان افسردگي نااميدي و اضطراب ارائه شد.
اين محققان دريافتند كه ميزان نااميدي در افراد مبتلا به افسردگي مضاعف به مراتب بيشتر از مبتلايان به افسردگي شديد است و به گفته آنها احتمالا اين احساس نااميدي تنها دليل دشواري در درمان افسردگي مضاعف است.
Borna66
06-17-2009, 12:25 PM
چگونه آينده را به زبان آوريم؟
تصور کنید در دنیایی زندگی میکنید که هلن کِلر بعد از نوزده ماهگی خود را در آن یافت. دنیایی سیاه و خاموش که در نتیجه تب شدید که قدرت و توانایی دیدن و شنیدن او را گرفته بود، به وجود آمده بود. هلن کِلر در نگارش زندگی شخصی خود می نویسد، "بیماری آمد که چشمها و گوشهایم را بست و مرا در بیهوشی یک نوزاد تازه متولد شده فرو برد." وقتی آن سالیوان برای آموزش او آمد، توانایی هلن برای ارتباط برقرار کردن محدود به برخی اشارات و حرکات و صداهای اولیه و ابتدایی بود.
اما برخلاف آنچه به نظر می رسید كه شرايط محیطي دیکته می کند، هلن کلر زندگی با انتخاب خود طراحی کرد که او را به مدارج و موقعیت هایی رساند که به ندرت کسی توان رسیدن به آن را دارد. آیا تا به حال در شگفت شده اید که چطور کسی که در یک شهر کوچک و بی اهمیت بدون قدرت شنوایی و بینایی به دنیا آمده است، بتواند قلب و فکر کسانی که با او برخورد می کنند را از آنِ خود کند؟
هلن کلر سرنخ هایی در زندگینامه خود برای ما به جای گذاشته است. او می نویسد، "در این اثناء میل و اشتیاق فراوان برای ابراز احساساتم در من رشد کرد. علائم و اشارات محدودی که از آنها استفاده می کردم به هیچ عنوان برای من کافی نبودند و وقتی نمی توانستم که منظور خود را به دیگران بفهمانم به شدت از لحاظ احساسی طغیان می کردم. احساس می کردم که دست هایی نامرئی من را نگه داشته اند و من تلاش می کردم که خود را نجات دهم. من مبارزه میکردم، نه اینکه این مبارزه تفاوتی ایجاد می کرد، اما روحیه مقاومت در درون من بسیار نیرومند بود. آخر کار اشکم سرازیر می شد و از نظر جسمی خستگی شدیدی به سراغم می آمد. بعد از مدتی نیاز به یک راه ارتباطی بسیار ضروری می نمود."
معلم مناسب کارساز خواهد بود
می توانید تصور کنید که آمدن آن سالیوان برای آینده هلن کلر چقدر مؤثر بوده است. آن سالیوان به طرزی عالی نیرویی به هلن منتقل می کند که برای ساختن یک زندگی فوق العاده بعدها از آن استفاده میکند. و این نیرو چه بود؟ این نیرو، نیروی زبان بود—نیروی زبان برای فراهم کردن آنچه میخواهیم. آن سالیوان متوجه شد که برای تبدیل هلن از یک دختربچه سرا پا استرس و مشکل به دختر خانمی کاملاً نیرومند و پرتوان، باید به او آموزش دهد که چطور ارتباط برقرار کند که به هدف دلخواه خود برسد.
علیرغم این واقعیت که هلن کلر، مثل سایر انسانهای سالم، قادر به یاد گرفتن هرچیز که میخواست بود، اولین قدم برای او این بود که یاد بگیرد چطور به نحوی مؤثر با خود—و با افراد دور و بر خود، ارتباط برقرار کند. او باید یاد می گرفت که چطور از کلمات استفاده کند و فراتر از کلمات، چطور آینده دلخواه خود را پیش روی خود بیاورد. آینده هلن به توانایی او به یادگیری زبان و نحوه ارتباط بستگی داشت. و وقتی توانست این چیزها را یاد بگیرد، تا بالاترین حد ارتباط پیش رفت و به موقعیت هایی بسیار مهم و بانفوذ صعود کرد و تمام این مدت تجربیات شیرین زندگی را مزه مزه کرد و به زندگی دست یافت که همیشه می خواست.
اما هلن چطور توانست به همچنین زندگی برسد؟ پاسخ این سؤال تاحدودی می تواند میل و اشتیاق فراوان او برای یادگیری باشد. و این اشتیاق مفرط باعث شد پله های ترقی را یک به یک بالا رود و به بالاترین درجه صعود کند.
اما همه اینها به چه درد شما می خورد؟ به چه درد من می خورد؟ همه چیز...یا هیچ چیز. انتخاب با شماست. ما می توانیم چشمها و گشوهایمان را باز کنیم و از هلن کلر یاد بگیریم یا که یاد نگیریم. او با شرایط و موقعیت های بسیار دشوار روبه روی بوده است اما توانسته بر همه ی آنها فائق آید و راه خود را باز کند. و همه چیز از یادگرفتن زبان و نحوه ی استفاده از آن برای شکل دادن به آینده خود، برای او شروع شد. من و شما هم می توانیم همین کار را انجام دهیم.
مطمئناً خیلی چیزها در زندگی شما وجود داشته که آنطور که می خواستید نبوده و برایتان دشوار بوده است. شاید در روابطتان با خانواده، دوستان یا سایر کسانی که برایتان اهمیت دارند. شاید این موقعیت های دشوار مربوط به کار، درآمد، رویاها یا روابطتان با خودتان باشد.
چرا بعضی چیزها برای شما آنطور که میخواهید ساده و لذت بخش نیست؟
اگر چیزی برای شما سهل و آسان نبوده، نشان از چیزی است که هنوز نمی دانید. نشان از این است که هنوز بلد نیستید که چطور آن کار را به طریقی ساده و خوشایند انجام دهید. چیزی بیشتر از این نیست. مسئله، مسئله یادگیری است. و برخلاف هلن کلر شما از نعمت دیدن و شنیدن چیزهایی که در اطرافتان هست لذت می برید. به همین خاطر می توانید هرچه که بخواهید را سریع و طبیعی یاد بگیرید. خواه باور کنید یا نه، در همه حال از نیروی ذاتی زبان استفاده میکنید. نیرویی که شما را به جهتی خاص می کشاند.
سؤال این است که می خواهید به کدام جهت بروید؟ درک روابط مداوم شما با دیگران، اینکه چطور امیال و خواسته هایتان را به زبان می آورید، امیدها و آرزوهای شماست که جهت و سرعت حرکت شما را تعیین میکند. سؤالاتی که می پرسید—و پاسخ شما به آن سؤالات—به مغز شما و ذهن ناخودآگاهتان جهت می دهد. اگر از خود بپرسید، "چرا آن کار را انجام دادم؟" یا "چرا در زندگی پیش نمی روم؟" شما را به جهتی می کشد که ناامیدی ها و خستگی های بیشتر انتظارتان را می کشد.
در عوض ممکن است از خودتان بپرسید، "چطور می توانم یک قدم به هدفم نزدیکتر شوم؟" یا "به چه طریق می توانم راحت تر و خوشایند تر سالم بمانم؟" "چطور میتوانم با کسانی که دوستشان دارم رابطه ای بهتر برقرار کنم؟" "شغل مورد علاقه من چه ویژگی هایی دارد؟" پرسیدن چنین سؤالاتی از خودتان، به شما برای ساختن آینده تان، انرژی و سرعت می دهد. من تصور می کنم که هلن کلر در مراحل اول از خود میپرسیده که چرا کور و کر شده است...و فکر می کنم خیلی زود یاد گرفته که سؤالاتی مهمتر از این را خود بپرسد. احتمالاً این سؤالات چنین چیزهایی بوده است: "چطور می توان روی آنچه که دارم سرمایه گذاری کنم؟" "با چیزهایی که دارم چه کاری میتوانم انجام دهم؟" "چطور می توانم با دیگران همکاری کنم؟" "چطور می توانم به دیگران خدمت کنم و زندگیشان را ارتقاء بخشم؟"
همه ما انسانها، ظرفیت ذاتی داریم که به بهترین و مقتدرترین حالت ممکن ارتباط برقرار کنیم. آنچه هلن کلر را از دیگران متمایز می کند، فقط میل و اشتیاق او به یادگیری نبوده است، بلکه بصیرت او در تشخیص بهترین معلم یعنی آن سالیوان بود. ذکاوتی که هلن برای انتخاب این معلم به خرج داد قابل ملاحظه است. مدت زمانی قبل از اینکه هلن آمادگی آموزش دادن به جهان را پیدا کند، آمادگی یاد گرفتن را پیدا کرده بود. او قبل از اینکه گوینده و معلمی فوق العاده شود، دانش آموزی فوق العاده بود. رسیدن به این درجه برای هلن مستلزم صبر و حکمت بسیار بود.
قدرت ایجاد اصلاحات ساده برای تغییر زندگی و آینده
شما چطور؟ دوست دارید چه چیز از قدرت و نیروی زبان و به زبان آوردن آینده تان یاد بگیرید؟ با ایجاد اصلاحات کوچک و جزئی در نحوه ارتباط خود با دیگران، خواهید توانست تغییرات شگرفی در نتیجه اعمالتان ایجاد کنید. اصلاحاتی مثل فکر نکردن به گذشته و ابراز نکردن مسائل مربوط به آن در صحبت هایتان. مثلاً به جای اینکه بگویید، "هر موقع می خواهم سخنرانی کنم، دست و پام شروع به لرزیدن می کند" می توانید بگویید، "ایندفعه که آمدم سخنرانی کنم دست و پام شروع به لرزیدن کرد." در مورد اول شما ندانسته باورها و رفتارهایی که نمی خواهید را دوباره وارد اعمالتان می کنید. در مثال دوم، شما تشخیص می دهید چیزی که در گذشته اتفاق افتاده مربوط به گشته بوده و دیگر گذشته است. و به این طریق شما منتظر رویدادهای جدیدتری برای آینده تان هستید و برای چیزی که می خواهید فضا مهیا می کنید.
روزگار بر وفق مرادتان خواهد شد
اگر به یکی از نزدیکانتان اینطور شکایت کنید که "چرا ما هیچوقت با هم وقت نمی گذرانیم؟"، بهترین و خوشایندترین پاسخ چه خواهد بود؟ از طرف دیگر، اگر بگویید که به جای این وضعیت چه می خواهید، نتیجه بهتری پیش خواهد آورد. مثلاً بگویید، "من دوست دارم این هفته ساعتی را با هم بگذرانیم. چطوره پنجشنبه عصر باهم به سینما برویم؟"
وقتی آشکارا آنچه که می خواهید را بر زبان می آورید، چه برای خودتان و چه برای دیگران، آینده را به میل خودتان رقم خواهید زد. اکثر آدم ها وقتشان را صرف فکر کردن و تصویرسازی در مورد چیزهایی که نمی خواهند اتفاق بیفتد تلف می کنند. و تعجب میکنند که چرا روزگار آنچه را که نمی خواهند پیش رویشان قرار می دهد. مغز و ذهن ما، در سطح خودآگاه و ناخودآگاه، به سمت تصویرهای ذهنی که ساخته ایم پیش میرود. وقتی یک نفر به خود می گوید، "فکر می کنم به اندازه کافی پول نخواهم داشت که در کارم پیشرفت کنم" او تصویر ذهنی آن چیزی که نمی خواهد را دقیقاً خلق میکند و این باورها و رفتارها را دوباره و دوباره برقرار می کند.
مراقب آنچه که با خودتان و با دیگران ابراز می کنید باشید چون آن را به طور ناخودآگاه جذب خواهید کرد. علاوه بر این، رفتارهای آتی خود را زباناً برنامه ریزی می کنید. چرا همین الان تصمیم نمی گیرید که راه و روش برقرار ارتباط با خودتان و دیگران را یاد بگیرید تا رسیدن به هدف ها برایتان آسانتر و لذت بخش تر شود.
Borna66
06-17-2009, 12:26 PM
موسیقی مغز را فعال می کند
گروهی از دانشمندان کانادایی در تازه ترین یافته های خود نشان داده اند که موسیقی همانند یک داروی مخدر طبیعی و تحریک کننده شیمیایی مغز را فعال کرده و باعث احساس شادی در انسان می شود. تیم تحقیقاتی پروفسور دانیل جی. لویتین از دانشگاه "مک گیل" مونترال در تحقیقی به بررسی پاسخ های بیولوژیکی مغز به تحریکات موسیقایی پرداخته اند.
این محققان با کنترل واکنش های بیوشیمیایی تحریکات موسیقایی کشف کردند که موسیقی به تمام تاثیرات شیمیایی پاسخ می دهد و به خاطر همین پاسخ ، اعصاب مهم به متعادل کردن سطوح هورمون "سلامتی و سرخوشی" مغز کمک می کنند. این هورمون که دوپامین نام دارد، هنگامی که فرد مواد شادی آور یا مخدر مصرف می کند، ترشح می شود.
به گفته این محققان، برخلاف مواد مخدر که اثرات مخرب جانبی زیادی دارد، موسیقی هیچ عارضه ای برای انسان ندارد.
در این مکانیزم، وقتی که فرد به آهنگی که دوست دارد ، گوش می دهد، این هورمون در مغز ترشح شده و باعث حالت شادی آور در وی می شود.
براساس گزارش "رادیو وورد" این تحقیق نشان می دهد که موسیقی تاثیرات عمیقی در فیزیولوژی بدن از جمله عروق قلبی، تنفس و فعالیت های ذهنی برجای می گذارد و همچنین سطوح هورمون دوپامین را برای فعالیت های شیمیایی طبیعی مغز متعادل می کند.
Borna66
06-17-2009, 12:26 PM
ارتباط با ذهن ناخوآگاه انسان
بارها ديده ايم يا شنيده ايم که با حرکاتي خاص و منظم مي توان افراد را به حالتي شبيه به خواب فرو برد و از آنها خواست کاري را انجام دهند يا چيزي بگويند، به اين کار هيپنوتيزم مي گويند.
حتما براي شما پيش آمده که در فکر فرو رفته ايد و صفحات متوالي يک کتاب را بدون آن که چيزي از آن بفهميد خوانده ايد يا اين که سعي کنيد به گفتگويي گوش کنيد، اما هيچ کلمه اي از آن گفتگو را نشنيده باشيد. از نظر دانشمندان اين حالتها شبيه به هيپنوتيزم هستند که در زندگي روزمره با آنها مواجه بوده و آنها را تجربه مي کنيم.
امروزه در بسياري از نقاط دنيا براي کاهش درد زايمان و دردهاي دندانپزشکي و حتي انجام برخي اعمال جراحي از هيپنوتيزم به عنوان يک دردکش واقعي استفاده مي شود. اين حالت سبب مي شود مغز از ضربان هاي الکتريکي عصب هايي که در احساس درد نقش دارند چشم پوشي کند و به عبارتي اولين طريقه تماس مستقيم با ناخودآگاه گريزپاي انسان به شمار مي آيد.
با توجه به اين که بتازگي استفاده از هيپنوتيزم به عنوان روشي موثر براي درمان بيماري ها يا کاهش درد ناشي از اعمال جراحي مورد توجه قرار گرفته است ، با دکتر حسين الماسيان متخصص هيپنوتيزم درماني در اين خصوص به گفتگو نشسته ايم.
وقتي فرد هيپنوتيزم مي شود، در چه وضيتي قرار مي گيرد؟
هيپنوتيزم يک حالت فوق طبيعي مغزي است که به طريق مصنوعي ايجاد مي شود و سلولهاي مغز در اين حالت آمادگي بيشتري براي يادگيري چيزهاي جديد و خلاقيت و نوآوري دارد. هيپنوتيزم نوعي تمرکز بسيار عميق است. هر چه عمق تمرکز بيشتر شود، تعداد سلولهايي که مي توانند روي يک موضوع تمرکز داشته باشند بيشتر خواهد شد و توانايي يادگيري نيز به همان نسبت افزايش خواهد يافت. در هيپنوتيزم قدرت اعجاب انگيز تصورات ذهني يا باور افراد محسوس است.
نگرش و ديدگاه جامعه ايراني نسبت به اين موضوع چگونه است؟
ديدگاه مردم ايران نسبت به مسائلي از قبيل هيپنوتيزم يا روشهاي فراروان شناسي ديدگاهي است که بيشتر به جنبه هاي خرافي معطوف شده است در حالي که هيپنوتيزم يک پديده صددرصد علمي است که با استفاده از دانش روان شناسي و فيزيولوژي اعصاب کاملا قابل توجيه است. با انتشار اطلاعات غيرآگاهانه از جانب افرادي که خود هيپنوتيزور نبوده يا مقاصد علمي نداشته اند، چهره هيپنوتيزم در ايران در ابهام فرو رفته است. درباره مسائل فراروان شناسي هنوز تحقيقات مدون و قابل توجهي در ايران انجام نشده است. بتازگي برخي از مراکز علمي سمينارها يا دوره هاي کوتاه مدتي را براي آگاهي علاقه مندان برگزار کرده اند.
چگونه مي توان از هيپنوتيزم به عنوان روشي براي کاهش درد استفاده کرد؟
در شرايط هيپنوتيزم ضميرآگاه انسان تاحدودي غيرفعال شده و ضميرناخودآگاه فعال مي شود. در اين شرايط ذهن انسان بسيار تلقين پذير مي شود و از قدرت تطابق بسيار بالايي برخوردار خواهد بود. بيشتر اعمال بدن سوژه را مي توان تا حدود زيادي با استفاده از تلقين تغيير داده و تعديل کرد. بنابراين فردي که هيپنوتيزم مي شود، نسبت به بسياري از محرکها از جمله درد به اندازه اي بي توجه مي شود که تصور مي شود فرد در حالت بيهوشي قرار دارد.
از هيپنوتيزم درماني براي چه بيماري هايي مي توان کمک گرفت؟
به طور کلي اين روش براي درمان بيماري هاي سايکوسوماتيک يا عصبي رواني مورد استفاده قرار مي گيرد و در اين زمينه بسيار موثر شناخته شده است. در صورتي که مجامع صاحب صلاحيت پزشکي در اين رابطه تصميماتي را اتخاذ کنند تا هيپنوتيزم در کنار علم پزشکي مورد توجه قرار گيرد، مي تواند در درمان اين گروه از بيماري ها بسيار موثر واقع شود. مشروط بر اين که صلاحيت افرادي که در اين زمينه کار مي کنند مورد تاييد وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکي قرار گيرد.
چه زماني در ايران براي اولين بار از اين روش براي درمان استفاده شد؟
نخستين بار زايمان طبيعي بدون درد در سال 1369 در بيمارستان آبان تهران با استفاده از روش هيپنوتيزم انجام شد. اولين سزارين بدون بيهوشي و بدون درد نيز در سال 1369 در بيمارستان پارس براي تولد فرزندم با موفقيت انجام شد. در اين 17 سال در تلاش بوده ايم به مدارکي مبني بر انجام چنين کاري در دنيا دسترسي پيدا کنيم ، اما به شواهد مستندي دست نيافته ايم.
Borna66
06-17-2009, 12:26 PM
خاطرات تلخ از چشمهای درمغز میجوشد
دانشمندان دریافته اند که مغز مسئول اختلالات روحی نظیر ترس و نگرانی و استرس بوده و موجب به یاد آوردن و رنج بردن از تجربه های تلخ گذشته است و می توان با درمان آن اختلالات روحی را درمان کرد.
به گزارش خبرنگار مهر محققان انگلیسی دریافته اند که در زمان رویارویی با یک حادثه ناراحت کننده، ترسناک یا دلهره آور از بخشی از مغز آنزیمی خاص ترشح می شود .
در بسیاری از موارد که فرد مبتلا به اختلالات روحی است، در زمانهای دیگر نیز این تجربیات تلخ بارها و بارها در مغز و فکر او مرور می شوند و دارویی نیز برای درمان آن وجود ندارد به جز قرصهای خواب آور و داروهای ضد افسردگی که تاثیراتشان بسیار موقتی و زودگذر خواهد بود.
به عقیده متخصصان چنانچه بتوان این بخش بسیار کوچک از مغز را که مسئول ترشح آنزیم مورد نظر است مسدود کرد، با عدم ترشح آنزیم دیگر خاطرات و تجربه های ناراحت کننده در فکر و ذهن فرد تکرار نخواهد شد و اختلالات روحی تا حد زیادی قابل درمان می شود.
از طرف دیگر با توجه به اینکه تکرار استرسها می تواند بر اندامهای دیگر نظیر قلب نیز فشار وارد کند و موجب عوارض بیشتری شود، اثبات و انجام این عمل برای دانشمندان بسیار قابل توجه است.
البته این یک کشف جدید است و برای پیشرفت آن نیاز به بررسی های بیشتر است.
Borna66
06-17-2009, 12:26 PM
نكاتي براي رسيدن به مرزهاي نهايي قابليتهاي بالقوه
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است. یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:
اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.
دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.
Borna66
06-17-2009, 12:26 PM
خواب با ناهنجاری های رفتاری ارتباط دارد
تحقيقات جديد نشان ميدهد ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه بر فعاليتهاي روزانه با رفتارهاي ضداجتماعي در نوجوانان و حتي كودكان هشت ساله ارتباط دارد.
به گزارش خبرگزاري رويترز از نيويورك، محققان ميگويند نوجواناني كه دير رفتن به رختخواب را ترجيح ميدهند بيشتر از كساني كه سحر خيزي و شركت در فعاليتهاي تفريحي روزانه را دوست دارند دست به رفتارهاي ضد اجتماعي ميزنند.
دكتر اليزابت سوسمان از دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا ميگويد ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه و تا دير وقت بيدار ماندن با مشكلات رفتاري مرتبط است و حتي در كودكاني كه هنوز به سن نوجواني نرسيدهاند مشهود است.
دير خوابيدن باعث كمبود خواب ميشود اين امر به نوبه خود مشكلاتي نظير عدم كنترل رفتاري و اختلال توجه را در پي دارد كه با رفتارهاي ضد اجتماعي و مصرف مواد مخدر ارتباط دارد.
اين محققان ارتباط ميان ترجيح فعاليتهاي روزانه را با فعاليتهاي شبانه و ارتباط آنها با رفتارهاي ضد اجتماعي را در ۱۱۱كودك و نوجوان ۸ تا ۱۳ساله بررسي كردند. در اين مطالعه سطح هورمون كورتيزول از صبح تا شب و ارتباط آن با رفتار بررسي شد. همچنين سن رسيدن اين افراد به بلوغ مورد توجه قرار گرفت.
محققان عواملي را يافتند كه با رفتارهاي ضداجتماعي در اين گروه مرتبط بود، به ويژه در پسراني كه بيشتر از ساير همسالان خود دست به رفتارهاي قانون شكنانه ميزدند.
اين يافتهها در مجله " "Developmental Psychologyمنتشر شده است.
در مورد دختران ترجيح دادن فعاليتهاي شبانه با افزايش موارد رفتار پرخاشجويانه نسبت به همسالانشان مرتبط شناخته شد.
پسراني كه ميزان بالاي هورمون كورتيزول آنها به مدت طولاني بالا است (كاهش كمتر سطح كورتيزول از زمان بيداري تا ۴بعدازظهر)، بيشتر از همسالانشان مشكلات رفتاري داشتند. چنين ارتباطي در دختران ديده نشد.
بطور طبيعي سطح هورمون استرس كورتيزول كه با ساعت شبانهروزي بدن مرتبط است در صبح هنگام و به محض بيدار شدن از خواب به اوج خود ميرسد و بعدازظهر و ساعات اوليه شب پايين ميآيد.
در مطالعات قبلي ناهنجاري در ترشح اين هورمون همچنين با افسردگي باليني و رفتارهاي ضداجتماعي مرتبط شناخته شده است.
طبق اظهارات والدين، پسراني كه در سنين پايين تري به بلوغ ميرسند بيشتر تمايل به انجام رفتارهاي قانون شكنانه و مشكلات رفتاري دارند.
خود اين نوجوانان نيز علايم بيشتر اختلال رفتاري را گزارش كردند.
دختراني كه زودتر به بلوغ ميرسند رفتار پرخاشگرانه بيشتري نسبت به همساالان خود دارند.
در مجموع اين يافتهها بيانگر آن است كه والدين و مراقبان بايد نسبت به فعاليتهاي ديروقت كودكان و نوجوانانشان هشيار باشند.
كنترل اين فعاليتها براي تضمين اينكه آنها به موقع ميخوابند و از خواب كافي براي عملكرد مناسب در مدرسه برخوردارند حائز اهميت است.
Borna66
06-17-2009, 12:34 PM
شیوع افسردگی در میان زنان دارای ضایعه نخاعی
مطالعات نشان مي دهد: ميزان افسردگي در ميان زنان داراي ضايعه نخاعي در مقايسه با مرداني که داراي اين مشکل هستند شيوع بيشتري دارد. شراره ضيغمي محمدي، محقق و عضو هيات علمي دانشکده پرستاري و مامايي دانشگاه آزاد اسلامي واحد کرج که اين نتايج را از بررسي هجده مقاله تحقيقاتي به دست آورده در اين زمينه به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکي ايران گفت: با وجود اينکه اميد به زندگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در اثر مداخلات پزشکي و پرستاري افزايش يافته است.
اما همچنان مشکلات روحي و رواني ناشي از اين مشکل به شکل افسردگي به طور شايع در اين گروه از بيماران مشاهده مي شود.
وي با اشاره به اين که افسردگي مي تواند اثرات مخربي بر ابعاد زندگي فرد گذاشته و سبب اختلال در بازگشت وي به تواناييهاي قبلي او شود، افزود: از اين رو شناسايي افسردگي و اقدام در جهت رفع مشکلات روحي و رواني آنها در بهبود وضعيت و کيفيت زندگي موثر است.
محمدي در خصوص تحقيقي که در اين باره انجام شده است، گفت: در اين تحقيق هجده مقاله منتشر شده در زمينه افسردگي در بيماران مبتلا به ضايعات نخاعي در سال 1999 تا 2007 ميلادي مورد بررسي قرار گرفت.
وي ادامه داد: بررسي اين مقالات نشان مي دهد که 7 تا 14 درصد مردان و 20 تا 25 درصد زنان دچار ضايعات نخاعي از افسردگي شديد رنج مي برند که در اين ميان افسردگي در زنان از ميزان شيوع بالاتري برخوردار است.
لازم به ذکر است، در اين بررسي مشخص شد سابقه افسردگي در فرد و خانواده او، داشتن افکار خودکشي زير چهل سال سن، عدم حمايت هاي اجتماعي و وجود بيماريهاي مزمن از جمله مهم ترين ريسک فاکتورهاي موثر در بروز افسردگي در بيماران ضايعات نخاعي به شمار مي روند.
Borna66
06-17-2009, 12:34 PM
علف چاي در درمان افسردگي
به گفته متخصصان گياهان دارويي، علف چاي در درمان افسردگيهاي خفيف عصبي همچون افسردگيهاي دوران يائسگي و درمان خستگيهاي عصبي موثر است.
علف چاي گياهي است علفي و پايا با ارتفاع ۴۰تا ۸۰سانتي متر اين گياه داراي برگهاي متقابل است كه روي برگها نقاط كوچك و شفافي به تعداد فراوان ديده ميشود.
ساقههاي گياه دارويي علف چاي (. (Hypericum PerforatumLسفت و محكم است كه داراي گلهاي زرد رنگ و پنج گلبرگ ميباشد.
گياه دارويي علف چاي همچنين در طب سنتي به عنوان ضد اسهال و به دليل فلاونوئيد موجود در آن به عنوان يك ماده مدر (ادرار آور) مورد استفاده قرار ميگيرد.
همچنين گياه دارويي علف چاي در رفع شب ادراري، روماتيسم و نقرس مورد استفاده قرار ميگيرد.
گياه دارويي علف چاي مصارف ديگري نيز دارد از جمله اينكه عصاره روغني حاصل از آن براي بهبود زخمها و سوختگيها مفيد است.
گياه علف چاي داراي اشكال دارويي متنوعي است كه ميزان مصرف آن در موارد مختلف تفاوت ميكند.
از جمله اشكال مختلف آن بصورت كپسول يا قرص است كه در درمان افسردگي خفيف تا متوسط مورد استفاده قرار ميگيرد.
براي افسردگي دو تا چهار گرم گياه خشك شده بصورت خوراكي يكبار در روز مورد مصرف قرار ميگيرد.
گياه دارويي علف چاي براي زخم، ضرب ديدگي و تورم بصورت موضعي در نواحي آسيب ديده مصرف ميشود.
از عصاره مايع اين گياه بصورت دو تا چهار ميلي ليتر بصورت خوراكي يكبار در روز استفاده ميشود.
در مصرف اين گياه بصورت چاي دو تا سه گرم گياه خشك در آب جوش مورد استفاده قرار ميگيرد.
داروهاي رسمي موجود در ايران كه در آنها اين گياه دارويي استفاده شده شامل قرص روكشدار پرفوران است كه در موارد درمان افسردگي، بيخوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار ميگيرد.
همچنين قطره هايپيران است كه در درمان افسردگي بيخوابي، اضطراب، سردردهاي عصبي، سردردهاي دوران قاعدگي و ميگرن مورد استفاده قرار ميگيرد.
قسمت مورد استفاده اين گياه، سرشاخه گلدار گياه تازه يا گياه خشك شده و نيز گلهاي تازه گياه است.
اگر گلهاي تازه گياه بين انگشتان فشرده و له شود مايعي قهوهاي تيره رنگ از آن تراوش ميكند.
زمان گلدهي اين گياه اواخر ارديبهشت تا اواخر مهرماه است گياه را بين ماههاي خرداد تا شهريور جمعآوري و در سايع خشك ميكنند.سرشاخههاي گلدار گياه را هميشه بايد در زمان گل دادن چيد.
انتشار عمومي اين گياه در غرب آسيا، اروپاي مركزي، آفريقاي شمالي، اندونزي، آمريكاي شمالي و جنوبي و استراليا است.
اين مطالب در گفت و گو با كارشناسان گياهان دارويي پژوهشكده گياهان دارويي جهاددانشگاهي تهيه شده است.
Borna66
06-17-2009, 12:34 PM
مهار آلزايمر در مراحل اوليه
گروهي از دانشمندان انگليسي و آمريکايي ميگويند موفق به ساختن ترکيبي شدند که به ادعاي آنان ميتواند شروع آلزايمر را در انسان متوقف يا آهسته کند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) از خوزستان، اين ترکيب تاکنون فقط در حيوانات آزمايش شده اما محققان ميگويند توانايي معکوس کردن برخي از علايم اوليه مرتبط با اين بيماري را دارند.
تخمين زده ميشود که در حدود 18 ميليون نفر در جهان به آلزايمر مبتلا باشند.
هرچند هيچ کس مطمئن نيست چه چيزي در ابتدا باعث بروز آلزايمر مي شود؛ اما معلوم شده که يک واکنش شيميايي در داخل سلولهاي مغز آن را تسريع ميکند.
اين واکنش ميان پروتئيني به نام «اميلويد» و آنزيمي موسوم به Abad روي ميدهد و ترکيب آنها باعث توليد مادهاي سمي ميشود که سلولهاي مغزي را نابود ميکند.
اکنون دانشمندان دانشگاه «سن اندروز» انگليس و دانشگاه «کلمبيا» در آمريکا ترکيبي ساختهاند که ميتواند حداقل در موش اين واکنش را متوقف و از توليد مواد سمي جلوگيري کند.
محققان بر پيچيدگي آلزايمر تاکيد ميکنند و ميگويند که اين تنها يکي از چند شيوهاي است که براي مقابله با بيماري امتحان ميشود.
دکتر فرانک گان مور در دانشگاه سن اندروز ميگويد: بيماري آلزايمر يک بيماري چند عاملي است. رويدادهاي مختلفي در آلزايمر پيش ميآيد اما اميدواريم که آنچه يافتهايم قطعهاي از پازل اصلي باشد زيرا فکر ميکنيم بتوانيم عملا از سلولهاي عصبي در انسانهاي زنده محافظت کنيم.
دانشمندان در نظر دارند، در گام بعدي آن ترکيب را به دارويي تبديل کنند که بتوان آن را براي بيماران تجويز کرد.
اگر اين دارو موثر باشد، ميتوان از آن براي جلوگيري از رشد آلزايمر در افرادي که علايم اوليه بيماري در آنها پديدار شده استفاده کرد.
Borna66
06-17-2009, 12:34 PM
رنگ های شنیدنی و صداهای دیدنی
در روانشناسی پدیده ای به نام سینستزیا (synesthesia)، یا حس تجانس وجود دارد که در آن سیستم های حسی افراد بیش از حد معمول در هم ادغام می شود.
برای مثال برخی افراد می گویند هنگام شنیدن نت های موسیقی برخی از رنگ ها را مشاهده می کنند.
یکی از شایع ترین اشکال این پدیده نوع حرفی - رنگی (grapheme – color) است که در آن حروف یا ارقام (که مجموعا حرف در نظر گرفته می شوند) با رنگ های خاص مشخص می شوند. گرچه حس متقارن بخوبی شناخته شده اما هنوز مشخص نیست آیا این تجارب گزارش شده ، از ادراکات واقعی هستند یا آنکه محصول جانبی مکانیسم های دیگر روانشناختی مانند حافظه اند. مطالعه اخیر به بررسی صحت برخی از این ادراکات پرداخته است.
به گزارش ساینس دیلی محققان انستیتوی ماکس پلانک در فرانکفورت با استفاده از یکی از روشهای روانشناسی به نام روش stroop از تعدادی از افراد خواستند نام یک رنگ را که به صورت یک کلمه با رنگی مغایر با نام رنگ بر روی کاغذ چاپ شده بود را بیان کنند. مثلا اگر کلمه "آبی" با جوهر قرمز چاپ شده بود افراد شرکت کننده باید کلمه "قرمز" یعنی رنگ جوهر کلمه چاپ شده را ادا می کردند.
بطور کلی با دیدن یک رنگ خاص ، نورون های ویژه ای در بخش کورتکس بینایی مغز فعال می شوند. اما اگر یک رنگ از انتهای مقابل یک طیف ظاهر شود ، این نورون ها غیر فعال می شوند. بنابراین ، هر نورونی که با ظاهر شدن رنگ آبی فعال شود ، با تظاهر رنگ زرد که درست نقطه مقابل آن در طیف است در حوزه دید ، غیر فعال می گردد.
روش stroop نیز بر همین اساس است بطوریکه رنگ حرف یا عدد نوشته شده یا مطابق با خود حرف است (متجانس) ، متفاوت اما نه کاملا متضاد آن است (نامتجانس مستقل) و یا کاملا مغایر با آن و در واقع در نقطه متضاد آن در طیف رنگی قرار دارد. سپس محققان مدت زمانی را که طول می کشد تا افراد نام رنگ حرف یا رقم نوشته شده را بیان کنند ، می سنجند.
طبق انتظار رنگ های کاملا نامتجانس باعث می شوند سرعت پاسخگویی افراد مبتلا به سینستزیای رنگی – حرفی کند تر شود بطوریکه گفتن رنگ های کاملا نامتجانس بیش از رنگ های نامتجانس مستقل طول می کشد و رنگ های متجانس روند پاسخگویی را تسریع می کنند.
در آزمایشی دیگر محققان دریافتند این سیستم تعارض رنگی در مورد حافظه صدق نمی کند. بنابراین یافته های فوق نشان میدهند حس درک رنگ های متجانس واقعی است و برخی افراد واقعا سینستزیا را تجربه می کنند.
Borna66
06-17-2009, 12:34 PM
تعيين هدف، ايجاد تغيير، و موفقيت!
تحقیقات به ما نشان می دهد که فقط %3 از مردم برای خود هدف تعیین می کنند و این افراد هم معمولاً جزء ثروتمندترین افراد هستند. اما چرا باید این آمار اینقدر پایین باشد؟ دلایل مختلفی برای آن وجود دارد اما دلیل که ما می خواهیم به آن بپردازیم، این است که مردم معمولاً نمی دانند که چطور باید اینکار را انجام دهند یعنی نمی دانند چطور باید برای خود هدف تعیین کنند.
جالب توجه نیست؟ ما 12سال بچه ها را به مدرسه می فرستیم که دیپلم بگیرند. خیلی از آنها بعد از گرفتن دیپلم به دانشگاه راه پیدا می کنند. ما خیلی از اصول مهم مثل تاریخ، اقتصاد، ادبیات، علوم، و از این قبیل را به آنها آموزش می دهیم، اما از یک مهارت بسیار مهم غافل می شویم: تعیین هدف. ما به خاطر کسب نمره بالا به آنها جایزه می دهیم و تشویقشان می کنیم که وارد دنیای مملو از علم و دانش شوند، اما آمادگی لازم برای رسیدن به آن زندگی که می خواهند را به آنها نمی دهیم.
و برای برطرف کردن این نیاز، گذراندن یک ترم دانشگاهی یا حتی یک نصفه ترم کافی است تا به آموزش این مسئله اختصاص داده شود. به نظر نمی رسد که بتوانیم سیستم آموزشی را به همین راحتی تغییر دهیم، اما این دلیل نمی شود که دست از آموزش شما هم برداریم.
من مطمئنم که هدف یابی به شما کمک می کند راحت تر به نتیجه دلخواهتان برسید و آنچه که از زندگی می خواهید را به دست آورید. چه عادت به تعیین هدف داشته باشید، چه قبلاً اینکار را انجام می داده اید و الان دیگر حوصله آن را ندارید و چه تابه حال برای خود هدف تعیین نکرده باشید، آموزش هایی که به شما ارائه می کنیم کمک می کند تا زندگی بهتری برای خود بسازید.
درس 1:رویاپردازی کنید...کاغذی سفید جلوي رویتان قرار دهید و همینطور که اجازه می دهید تخیلاتتان به هر کجا که میخواهد پرواز کند، هرچه به فکرتان می آید روی کاغذ بنویسید. خیلی از ما آدم بزرگها توانایی خیالپردازی را از دست داده ایم و این مایه تاسف است. با خیالپردازی می توانید هنوز به آینده امیدوار باشید و هرکجا امید باشد، موفقیت هم هست. خوب پس تکلیف این هفته تان خیالپردازی است. می خواهم بتوانید یک لیست خوب از ایده های مختلف جمع کنید. لیست شما باید حداقل شامل 25 ایده نشات گرفته از تخیلتان باشد، درمورد اینکه می خواهید چه بکنید یا چه داشته باشید.
درس 2: بعد از تکمیل لیستتان ، 24 تا 48 ساعت صبر کنید بعد هر آیتم موجود در لیست را خوانده و از خود بپرسید چرا؟ اگر نتوانستید در یک جمله بیان کنید که چرا چنین خیالی داشته اید و چرا می خواهید به آن برسید، پس دیگر آن ایده یک خیال نخواهد بود و نمی تواند برای شما هدف باشد. روی این ایده ها خط بکشید.
درس 3:سؤالات زیر را برای تک تک ایده هایی که هفته پیش روی کاغذ آوردید از خود بپرسید.
1. آیا این واقعاً هدف من است؟
2. آیا برای همه افرادی که در این هدف دخیل هستند، عادلانه و منصفانه است؟
3. آیا با اهداف دیگر من تطابق دارد؟
4. آیا از نظر احساس می توانم متعهد شوم که این هدف را به انجام برسانم؟
5. آیا می توانم خودم را تصور کنم که به این هدف رسیده باشم؟
باید بتوانید برای هر هدف به همه این 5 سؤال پاسخ مثبت بدهید، درغیر اینصورت روی آن اهداف هم خط بکشید.
به این نکات کمی فکر کنید: آیا این واقعاً هدف خود من است یا کسان دیگری میخواهند من به این هدف برسم؟ آیا این هدف کار صحیح و درستی است؟ آیا رسیدن به این هدف من را از رسیدن به اهداف دیگرم باز می دارد؟ دست یافتن به اهداف معمولاً کار دشواری است. آیا مطمئن هستید که می توانید متعهد شوید که به این هدف برسید؟ اگر نمی توانید خودتان را تصور کنید که به این هدف رسیده اید، پس به احتمال زیاد توانایی رسیدن به آن را نخواهید داشت.
این هفته به سؤالات بالا فکر کنید و سعی کنید به آنها پاسخ بدهید. وقتی کارتان در این مرحله نیز تمام شد احتمالاً لیستتان خیلی کوچکتر از اول شده است. اشکالی ندارد چون شما کم کم به تشخیص هدفی که توانایی رسیدن به آن را داشته باشید نزدیکتر می شوید.
درس 4: این چند سؤال را برای هرکدام از اهدافی که روی کاغذتان باقی مانده از خود بپرسید.
آیا رسیدن به این هدف.......
1. من را خوشبخت تر می کند؟
2. من را سلامت تر می کند؟
3. من را ثروتمند تر می کند؟
4. باعث می شود دوستان بیشتری پیدا کنم؟
5. به من آرامش فکر می دهد؟
6. من را مطمئن و استوارتر می کند؟
7. روابط من را با دیگران ارتقا می دهد؟
اگر نتوانستید حداقل به یک سؤال از این پرسشها برای هر هدف پاسخ مثبت بدهید، آن هدف را از لیستتان حذف کنید. موقع پاسخ دادن به این سؤالها حتماً خانواده تان را هم در نظر داشته باشید. و لذت را با خوشبختی اشتباه نگیرید.
درس 5: بعد از پرسیدن سؤالاتی که در قسمت 4 گفته شد مطمئناً چند مورد از اهدافتان حذف خواهند شد. در واقع اینها هدف واقعی برای شما نبوده اند. اینها فقط افکار و امیال شما در این برهه از زمان بوده اند.
اهداف باقیمانده را به سه دسته جداگانه تقسیم کنید: کوتاه مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه یا کمتر باشد)، متوسط (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف یک ماه تا یک سال باشد) و دراز مدت (مدت زمان لازم برای رسیدن به آن هدف بیش از یک سال باشد).
اینکار به شما کمک می کند تا بتوانید اهداف کوتاه مدت خود را از اهداف مربوط به آینده جدا کنید.
یادتان باشد: بعضی از اهدافتان باید آنقدر بزرگ باشد که باعث شود توانایی هایتان را ارتقاء دهید. بعضی از اهداف باید در دراز مدت حاصل شود که شور و شوق شما را حفظ کرده و ناکامی هایتان را از اهداف کوتاه مدت کاهش دهد. بعضی از اهداف باید کوچک باشد تا شما را منظم کند. بعضی از اهداف (مثل کاهش وزن، موفقیت در فروش، تحصیلات و از این قبیل) نیاز به تحلیل و مشاوره دارد تا ببینید در حال حاضر در چه وضعیتی هستید و به کجا میخواهید برسید.
درس 6 و درس آخر: بعد از تقسیم اهداف کلی، مطمئناً هدف های جزئی نیز خواهد بود که برای رسیدن به آن اهداف لازم است. این اهداف را نیز روی کاغذ آورده و دسته بندی کنید.
حتماً از روی روند جدول اهداف برای رسیدن به اهدافتان پیش روید. خودتان می توانید انتخاب کنید. ممکن است نتوانید در یک زمان روی همه اهدافتان باهم کار کنید. پس اگر تا پایان سال وقت برای کار کردن روی یک یا دو مورد از اهدافتان را دارید، عجله نکنید. تلاشتان را بیشتر کنید اما کاری نکنید که وقت رسیدن به هیچکدام از این اهداف را پیدا نکنید و همه را نیمه تمام رها کنید.
وقتی اهدافتان را تعیین کردید و فعالیت های لازم برای رسیدن به هر کدام از آنها را نیز مشخص کردید، کمی از نگرانی هایتان کم خواهد شد. مطمئن باشید خیلی بیشتر از هم سن و سالان خود برای آینده برنامه ریزی کرده اید. پس خوشا به حالتان.
Borna66
06-17-2009, 12:35 PM
نكاتي براي رسيدن به مرزهاي نهايي قابليتهاي بالقوه
روح و روان انسـان به صـورتی اسـت که هیچگاه به ظرفیت کامل و نهایی خود نمی رسد. شکــی نیست که خیلی از افراد برای رشد و پیشرفت خود تلاش بسـیار مـی کنند، تا حدی که به مرز ممکن برای رشد و توسعه انسانی دسـت می یابند. این افراد مطمئناً همیشه در فکر این هستند که چه تلاشهایی میتوانند برای رسیدن به حد نهایــی خود تا زمان مرگشان به کار گیرند. امـا متـاسفانه بـرای اکثریت افراد رشد توان و ظرفیت فردی بسیار محدود است.یک فرد بااستعداد و باهوش، اما تنبل، ممکن است از خیلی از همتایان خود با استعداد و توانایی های پایین تر اما پرتلاش تر عقب بماند.
ایـن فقدان انـگیزه مـی تواند دلایل مختلفی داشته باشد.
برخی از این موارد عبارتند از:
1. ترس از شکست و مورد تمسخر قرار گرفتن وقتی چیز جدیدی را امتحان می کنیم.
2. درگیر شدن در شغلی بسیار خسته کننده و تکراری اما نداشتن توان کافی برای فرار از آن.
3. ترس از ناشناخته ها.
4. تنبلی محض.
5.استرس بسیار زیاد که فرد را از تلاش باز می دارد.
6. نداشتن هیچ تصوری از آنچه که می توان به دست آورد.
7. تصور اینکه زندگی کنونی بسیار لذت بخش است و دیگر نیازی به تلاش بیشتر نیست.
دلایل مختلفی وجود دارد که ما از تلاش برای رسیدن به ظرفیت نهایی خود سر باز میزنیم. اما، باید به خاطر بسپاریم که فقط یکبار شانس زندگی کردن داریم، و فقط بستگی به خودمان دارد که چطور از این زندگی استفاده کنیم. هر روز ارزشمند است. هر ذره دانشی که کسب می کنید ارزشمند است. هر استعدادی که داشته باشیم ارزشمند است. و از تمام آنچه که داریم باید تا حد نهایی آن استفاده کنیم.
پس چطور می توانیم توانایی هایمان را بیش از گذشته رشد و توسعه دهیم؟ قبل از هر چیز، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر درست یا غلط ندارد. معمولاً دلیلی که هنگام ارائه نظرات و عقایدتان افراد باعث می شوند شما احساس حقارت کنید، این است که آرزو دارند جرات و جسارت لازم برای انجام آنچه شما کرده اید را داشتند. روی مهارت ها و توانایی های خود تمرکز کنید و اجازه بدهید فکرتان آزاد باشد تا بتوانید از آنها به درستی در زندگی استفاده کنید.
برای موفق شدن باید بپذیرید که ممکن است گاهی مرتکب اشتباه شوید، گاهی مجبور می شوید ریسک کنید، و گاهی هم ممکن است شکست بخورید. هیچ انسانی کامل نیست و شکست و اشتباه از هر کسی برمی آید. رمز موفقیت شناخت آنها و فراتر از همه یاد گرفتن از آنهاست.
برخی خصوصیات هستند که داشتن آنها به شما کمک می کند از توانایی هایتان تا حد نهایی استفاده کنید. این ویژگی ها عبارتند از:
اعتماد به نفس – واقعاً لازم است که اعتماد به نفس داشته باشید و به خودتان و به عقایدتان ایمان داشته باشید. هر شک و تردید در این زمینه شما را عقب می کشد.
سخت کوشی – تلاش و تعهد برای رسیدن به مرز نهایی توانایی هایتان الزامی است.
صبر – صبر نه تنها یک فضیلت اخلاقی است بلکه به شما برای رسیدن به موفقیت کمک می کند.
متعهد بودن – برای رسیدن به اهداف، باید متعهد باشید. روی اهدافتان تمرکز کنید و اجازه ندهید کسی شما را از آن بازدارد. اگر کسی قصد عقب کشیدن شما را داشت، از آنها دوری کنید.
درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها – در طول راه مطمئناً گاهی مرتکب اشتباه خواهید شد، اما همیشه می توانید درس هایی آموزنده و ارزشکند از این اشتباهات گرفته و به حرکت خود ادامه دهید. درمورد شکست هایی که خارج از کنترل شماست وضع به همین منوال است.
داشتن اهداف معقول – اهداف غیر واقعی برای خود طرح نکنید چون این اهداف مطمئناً با شکست های پیاپی مواجه خواهد شد. داشتن اهدافی که خیلی جاه طلبانه باشد، بیشتر از آنچه که برایتان سودآور باشد، به شما آسیب می رساند و در آخر هم دلسرد و ناامیدتان کرده و از حرکت باز می داردتان.
دو نکته مهم که قبل از شروع راه باید به آنها توجه داشته باشید عبارتند از:
1. بدانید که برای شادی و خوشبختی واقعاً از زندگی چه میخواهید و
2. استعدادها و توانایی هایتان را بشناسید چون از این طریق است که می توانید به مرز نهایی ظرفیت خود دست یابید.
برای رسیدن به حد نهایی توانایی هایتان باید بدانید که از زندگی چه میخواهید و به طور واقع چه کاری می توانید انجام دهید تا آن هدف را ممکن سازید. وقتی این واقعیات را برای خود مشخص کردید، آنوقت است که می توانید راهتان را به سوی مرز نهایی توانایی هایتان آغاز کنید.
Borna66
06-17-2009, 12:35 PM
ناامیدی نشانه افسردگی
مطالعات جديد نشان ميدهد كه نااميدي يك نشانه بارز از بيماري رواني افسردگي است كه در اختلال افسردگي مضاعف، اين نااميدي حتي شديدتر ميشود.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در مقالهاي كه در اين باره در مجله ايفكتيو ديساوردر به چاپ رسيده مطلب با اين پرسش آغاز ميشود، آيا هرگز نام افسردگي مضاعف به گوشتان خورده است؟
اين واژه به نوع مزمن و خفيفتر افسردگي اطلاق ميشود كه گرايش دارد به افسردگي شديد تبديل شود.
محققان دانشگاه فلوريدا به تازگي دريافتهاند كه نااميدي ميتواند نشانهاي براي تشخيص بيماري افسردگي مضاعف باشد.
بيماري که نااميد است مسلما از همه چيز دست ميشويد و فکر ميکند که جهان بر ضد و مخالف اوست، آينده تاريک است و او از مبارزه كردن و مقابله با مشكلات زندگي عاجز است.
دكتر توماس جويز استاد تحقيقاتي در دانشگاه فلوريدا و برايت برتون استاد روانشناسي در اين دانشگاه ضمن انتشار اين مقاله دراين باره ميگويند: اين يافتهها ميتواند به تشخيص و درمان اختلالات خلقي كمك كند.
افسردگي مضاعف زماني اتفاق ميافتد كه يك فرد مبتلا به افسردگي خفيف با علائم كمبود انرژي وارد مرحله افسردگي شديد يا افسردگي ماژور ميشود.
موضوع افسردگي مضاعف يك ايده جديد است و روانشناسان درباره اين نوع اختلال خلقي اطلاعات زيادي ندارند لذا با توجه به اين وضعيت اين بيماري به مراتب بيشتر از افسردگي شديد بدون تشخيص يا بدون درمان رها ميشود.
در اين پژوهش محققان به مطالعه 54 فرد بالغ كه به درمانگاههاي روان درماني مراجعه كرده بودند، پرداختند. تمام اين بيماران حداقل 55 سال داشتند. به اين افراد قبل از آغاز درمان پرسشنامههايي براي اندازه گيري ميزان افسردگي نااميدي و اضطراب ارائه شد.
اين محققان دريافتند كه ميزان نااميدي در افراد مبتلا به افسردگي مضاعف به مراتب بيشتر از مبتلايان به افسردگي شديد است و به گفته آنها احتمالا اين احساس نااميدي تنها دليل دشواري در درمان افسردگي مضاعف است.
Borna66
06-17-2009, 12:35 PM
درهواي گرم خودكشي افزايش پيدا ميكند
گروهي از محققان انستيتو روانپزشكي لندن اعلام كردند كه هواي داغ ميتواند انسان را حساس كرده و به همين دليل در هواي بسيار گرم آمار اقدام به خودكشي افزايش پيدا ميكند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، تحليل و بررسي بيش از 50 هزار مورد خودكشي در انگليس و ويلز بين سالهاي 1993 تا 2003 نشان داده است كه نرخ خودكشي با بالا رفتن ميانگين دماي روزانه، افزايش پيدا ميكند. نتايج اين پژوهش در مجله انگليسي روانپزشكي منتشر شده است.
اين محققان دريافتند كه با افزايش درجه حرارت هوا از 18 درجه سانتيگراد به بالا، با هر درجه افزايش گرماي هوا احتمال اقدام به خودكشي در افراد مستعد 4 درصد بيشتر ميشود.
اين محققان ميگويند: چندين دليل احتمالي در مورد ارتباط بين گرماي هوا و خودكشي وجود دارد. ما تصور ميكنيم كه به طور كلي محتملترين توجيه در اين زمينه يك علت روانشناسي باشد كه طبق آن برخي افراد به طور غيرطبيعي داراي درجه بالايي از تحريك پذيري، خشم و شتابزدگي هستند.
به علاوه به گفته محققان، شايد علت اين امر تاثير ميزان ترشح هورمون كنترل كننده خلق در مغز موسوم به سروتونين باشد كه در ماههاي تابستان ميزان ترشح اين هورمون كاهش پيدا ميكند.
Borna66
06-17-2009, 12:35 PM
بیماری اختلال اضطراب ( ناشی از حوادث تلخ )
مبارزه با شکست ها و یا آسیب هایی که در طول زندگی خود با آن مواجه بوده اید، کار بسیار دشواری است. غریزه ی بقا، تحت شرایط دشوار به ما کمک می کند تا بتوانیم سرسختانه در برابر مشکلات بایستیم و به این طریق می توانیم توان و نیروی کافی برای مقابله با مشکلات را بدست آوریم.
تحت هر شرایطی باید به نحوی با مرگ افرادی که دوستشان داریم، یک بیماری ناگهانی، تجاوز، صدمه و جراحت، حملات خشونت آمیز، دزدی، بلایای طبیعی.... روبرو شویم. اینگونه وقایع جزء اتفاقاتی هستند که می توانند زندگی شما را دگرگون سازند. ممکن است که احساس کنید با بروز این واقعه زندگی شما برای همیشه تغییر مییابد و احساس خشم و نفرت در شما بوجود می آید و تلخی، ترس، ناراحتی، و یا آسیب های شدید وجودتان را فرا می گیرد.
احساساتی که ما در طول، و بعد از دقایق ايجاد مشکل تجربه می کنیم به گونه های مختلف ظاهر می شوند و ما ممکن است حتی برای درک احساساتمان نیز با خودمان کلنجار برویم.
به عنوان مثال سیل و ویرانی های گسترده ی اخیر که در اطراف انگلستان به وقوع پیوست، خانمان صدها نفر را به آتش کشید. پذیرفتن این سانحه می تواند برای هر کسی دشوار باشد، به ویژه اگر منجر به از دست دادن کسانی شود که شما دوستشان می دارید.
اگر احساس می کنید که مدتی است در گرداب سختی ها و سوانح ناگوار فراموش نشدنی غوطه ور شده اید، اصلاً تامل نکنید و با مشاور خود تماس بگیرید. شاید این مشکل شما نوعی عارضه افسردگی باشد و برای فائق آمدن به آن نیاز به حمایت و پشتیبانی یک متخصص داشته باشید.
من چه احساسی دارم؟
عارضه ای که معمولاً پس از یک آسیب جدی احساس می شود، از نظر علم پزشکی به عنوان اختلال "اضطراب" شناخته می شود. این بیماری در پی مشاهده و یا شرکت در یک واقعه ناگوار پدید می آید.
علائم و نشانه های این بیماری معمولاً در طول 3 ماه پس از سپری شدن حادثه ناگوار در بیمار بروز می کنند. البته این امکان نیز وجود دارد که دوره پیشرفت بیماری تا 1 سال نیز به طول بینجامد. به طور خلاصه می توان گفت که بیماری دارای 3 مشخصه بارز اصلی می باشد که به شرح ذیل می باشند:
دوره نفوذی
این مرحله درست زمانی است که شما آن حادثه ناگوار را مرتباً مانند یک فیلم در ذهن خود تکرار می کنید و فراموش کردن واقعه تقریباً برایتان امکان ناپذیر است. این امر شامل بازتاب های ناگهانی واقعه (Flashbacks) و همچنین ایجاد احساسات بسیار ناگوار می باشد.
دوره کناره گیری
مرحله ای است که در طی آن بیمار سعی بر آن دارد تا حتی الامکان اجازه ندهد افکار مربوط به سانحه ناگوار به ذهنش خطور کند. فرد ممکن است حالات زیر را تجربه نماید:
بی حسی ؛ در این حالت احساس می کنید که هیچ کدام از احساساتتان برایتان معنا و مفهومی ندارند.
از هر گونه ارتباطی عقب نشینی می کنید، احساس دلسردی دارید، خودتان را با دیگران بیگانه می بینید، و می خواهید از آنها دور باشید.
احساس افسردگی، گناه و اضطراب به شما دست می دهد.
علاقه تان را به زندگی از دست می دهید.
از مکان ها، افراد و شرایطی که موجب می شوند شما به یاد آن واقعه تلخ بیفتید، پرهیز می کنید.
دلتان نمی خواهد با احساساتی که نسبت به آن سانحه تلخ دارید، روبرو شده و با آنها برخورد کنید.
از طریق مصرف مشروب یا مواد مخدر می خواهید بر سر مشکل خود درپوش بگذارید.
دوره پیشرفت بیماری
به زمانی ارجاع داده می شود که شما به طور مداوم احساس خطر کرده و تصور میکنید در حال تهدید شدن هستید. این امر می تواند منجر شود به:
حساسیت بیش از اندازه نسبت به کلیه خطرات
عصبانی شدن و برانگیختگی بیش از اندازه
زود از کوره در رفتن، و تحریک پذیری سریع و آسان
خشم و نفرت
عدم توانایی در تمرکز کردن
اختلال در خواب
کابوس های شبانه
کارایی ضعیف در کار، مدرسه و سایر روابط
اگر احساس می کنید که به هر نحوی هر یک از علائم این بیماری در شما وجود دارد، باید به سرعت به فکر کمک باشید. هنگام گفتگو با یک مشاور، او ابتدا در مورد علائم بیماری با شما صحبت می کند تا بتواند تشخیص صحیح تری از وضعیت نسبی شما پیدا کند.
کمک به آسانی در اختیار شما قرار خواهد گرفت؛
پس از یک بررسی دقیق و موشکافانه پزشک متخصص درمانی را برای شما تجویز خواهد کرد که مناسب با نیاز های شخصی تان باشد. البته متخصیصین پس از تجویز نحوه درمان، توضیح دقیق و کاملی در مورد مراحل درمان در اختیار شما قرار خواهند داد.
در صورت مشاهده هر یک از علائم بیماری می توانید به افراد زیر مراجعه کنید:
مشاور
رواندرمانگر
روانشناس
روانپزشک
کمک های پزشکی به شما این امکان را می دهند تا بتوانید دوباره اعتماد به نفستان را بدست آورید. آنها به درستی مشکل شما را درک می کنند و راهبردهای مناسب را در اختیارتان قرار می دهند. صحبت کردن با دیگران می تواند در مورد این بیماری بسیار سودمند باشد چراکه با انجام این کار به نحوی می توانید احساسات خود را بروز داده و خیلی راحت تر با آنها کنار بیایید.
درمان روانی و دارویی
با مصرف دارو نیز می توان تا حدود بسیار زیادی از شدت بیماری کاست.
با تکیه بر علم نوپای رفتار شناسی نیز می توان به برطرف کردن این عارضه اهتمام ورزید. به موجب یک چنین درمانی، به شما کمک می کنند تا بتوانید افکار منفی خود را به انواع مثبت آن تبدیل کنید. این امر به طور اخص می تواند از شدت استرس کاسته و به شما کمک کند تا بر ترس و پریشانی خود کنترل پیدا کنید.
درمان از طریق "در معرض قراردادن" نیز نوع دیگری از شیوه های جدید درمانی به شمار می رود. در این روش شما را با ترس هایتان مواجه می کنند تا از پریشانی نجات پیدا کرده، آرام شوید و دل و جرات بیشتری پیدا کنید.
داروهای خوراکی نیز معمولاً برای کمک به از میان بردن علائم بیماری تجویز می شوند. از جمله رایج ترین داروهایی که در این زمینه تجویز می شوند می توان به بازدارنده های سروتین جاذب (SSRI) مانند پاراکستین اشاره کرد. این داروها به شما کمک میکنند تا میزان استرس، و افسردگیتان کاهش پیدا کند و راحت تر بتوانید بخوابید.
بازگشت به حالت اولیه
از پریشانی دوری کنید، به وقایع دل انگیز و لذت بخش فکر کنید تا آرامش در وجودتان ایجاد شود. در مورد احساسات قلبی تان با کسی که به او اعتماد دارید صحبت کنید، کتاب بخوانید، ورزش کنید، دوش آب گرم بگیرید، ماساژ بگیرید و موسیقی گوش کنید. شرایط فعلی زندگی خود را قبول کنید؛ این امر نشان دهنده ضعف فردی شما نیست. به خودتان وقت بدهید، اصلاً لازم نیست خیلی سریع خودتان را هل بدهید و انتظار داشته باشید که خیلی زود به شرایط آرمانی گذشته بازگردید.
برخی از افراد ظرف چند ماه از این بیماری نجات پیدا می کنند، اما علائم بیماری در برخی دیگر برای سال ها به قوت خود باقی خواهد ماند.
شاید کارها هیچ وقت آنطور که در گذشته بودند، نشوند، اما این امر بدان معنا نیست که شما نمی توانید از زندگی لذت ببرید و یا مجدداً خوشحال باشید. باید به دنیا ثابت کنید که انسان قوی و سرسختی هستید.
Borna66
06-17-2009, 12:36 PM
بعضي از خاطرات، چه خوب و چه بد، براي هميشه در ذهن ميمانند و در اين ميان، خاطراتي كه ميخواهيم از ياد ببريم، سخت تر از همه از ذهن زدوده ميشوند.
سايت خبري "تايمزآو اينديا" مينويسد محققاني كه درباره اين پديده مطالعه ميكنند، اكنون دريافتهاند زماني كه صحبت از سركوب خاطرات ناخوشايندي به ميان ميآيد كه محرك احساسي داشتهاند، "فراموشي عمدي" يا "فراموشي داوطلبانه" به هيچوجه كارايي ندارد.
گروهي از فيزيولوژيستهاي دانشگاه كاروليناي شمالي در گزارشي كه قرار است در شماره ماه سپتامبر "مجله روانشناسي اجتماعي تجربي" به چاپ برسد، اظهار داشتند كه دريافتهاند افراد مورد مطالعه آنها قادر نيستند آنگونه كه رويدادهاي خوشايند و مادي خود را عمدا فراموش ميكنند، خاطرات احساسي و معنوي خود را از ذهن پاك كنند.
به گفته آنان، زماني كه انسانها سعي ميكنند عمدا اطلاعاتي را فراموش كنند، بايد در ذهن خود آن اطلاعات را از بقيه موضوعات همراه آن جدا كنند و آنچه را كه مايل نيستند دوباره به خاطر بياورند، كنار بگذارند اما احساسات مانع از برداشتن اين دو گام ميشود.
دراين مطالعه محققان با استفاده از تصاوير احساسبرانگيز و خنثي، شيوهاي را براي فراموشي هدايت شده به كار بستند تا دريابند كه آيا انسانها ميتوانند به آساني فراموش كردن رويدادهاي مادي و غير احساسي، رويدادهاي احساسي را نيز به دست فراموشي بسپارند يا خير.
زماني كه فهرست اطلاعاتي كه ميبايست فراموش شود، خنثي بود، داوطلبان شركتكننده موفق شدند آنها را عمدا فراموش كنند اما زماني كه اين فهرست شامل رويدادهاي احساسي بود، فراموشي هدايت شده، شكست خورد.
اين يافتهها ميتوانند به درك راههايي كمك كند كه احساسات، با چيرهشدن به فرآيندهاي مغزي، فعاليت ذهن، از جمله كار بازيابي خاطرات را در كنترل خود ميگيرد. احساسات، ميتواند در فرايندهايي كه براي فراموش كردن عمدي بخشهاي ناخوشايندي از خاطرات گذشته در مغز انجام ميشود، "اتصالي" ايجاد كند.
دكتر ه.ن.ماليك، استاد فيزيولوژي در ،aiimsاحساسات، به شدت روي حافظه اثر ميگذارد و زندهترين خاطرات، رويدادهاي احساسي هستند كه به دفعات به ذهن بازميگردند.
وي گفت برخي معتقدند كه تحريك احساسات منجر به دقيقتر و باريكتر شدن توجه انسان ميشود به گونهاي كه به اطلاعات پيراموني توجه نميشود و در نتيجه احتمال كمتري دارد كه بعدا به خاطر آورده شوند.
دكتر سونيتا تيواري ، استاد فيزيولوي در دانشگاه پزشكي كينگ جرج، در "لكنو"ي هند نيز در اينباره گفت " انسانها به ندرت لحظات احساسيشان را فراموش ميكنند. فراموشي عمدي، براي كدر و تاريك كردن خاطرات ناخوشايند، در بسياري موارد ناموفق است.
او گفت احساسات شديد باعث ميشود رويدادهايي كه همراه آنها بودهاند، هميشه در مغز در دسترس و قابل يادآوري باشند.
اين دانشمند گفت فراموشي عمدي رويدادهاي خنثي، اقدامي مفيد است كه به مغز در روزآمد كردن اطلاعات خود كمك ميكند.
Borna66
06-17-2009, 12:36 PM
سطوح مختلف ميزان استرس و نحوه درمان آن
برای اینکه بتوانید استرس را بهتر بشناسید پیش از هر چیز باید بدانید که استرس سطوح مختلفی دارد. این سطوح اغلب به گونه های مختلف در فرد برزو کرده و اصولاً به پزشک کمک می کنند تا شیوه ی درمانی مناسب را آسان تر انتخاب کند. تست هایی نیز وجود دارند که به شما کمک می کنند بتوانید میزان استرس فردی خود را تشخیص دهید و با اتکا به این دانش حتی می توانید خودتان را نیز بهتر بشناسید. نهایتاً با اتکا به این دانسته ها قادر می شوید تا یک شیوه مناسب برای مدیریت استرس ایجاد کنید.
بنابراین زمانی که میزان استرس فردی خود را محاسبه می کنید، این سطوح مختلف را در ذهن خود داشته باشید تا بتوانید میزان دقیق آنرا ارزیابی کرده و ذهن خود را متعادل و متوازن نگه دارید.
این سطوح توسط دکتر "هین سل" و دکتر "ریچارد ایرل" از انجمن کانادایی استرس تعیین شده اند و نام و نوع آنها از جانب آنها مهین گردیده است.
نوع 1 – عجول
آنها در اکثر موارد می خواهند 110 درصد باشند. نوعی ایده آل گرایی واهی؛ آنها به سرعت صحبت می کنند و خیلی ناآرام هستند. بطور کلی افراد عجول تصور می کنند که موظف هستند برای رسیدن به موفقیت به شدت کار کنند. به همین دلیل احساس می کنند که اگر همیشه به سختی کار کنند بی شک موفقیت از آنشان خواهد شد. مطمئناً همیشه یک چنین اتفاقی پیش نمی آید، بلکه شدت عمل به خرج دادن در کلیه کارها، فقط باعث می شود که فرد حتی بر سر مسائل کوچک نیز دچار استرس شود.
این افراد باید یاد بگیرند که چگونه می توانند آرام باشند. پیش از هر چیز باید اهدافشان را در ذهن مجسم کرده تا بتوانند بر سر مسائل مهم تمرکز کنند و آرامش بیشتری داشته باشند. با انجام یک چنین کاری، می توانند در مواقع ضروری سخت کوش حاضر شده و در مواقع غیر ضروری انرژی خود را برای مواقع ضروری ذخیره کنند.
نوع 2 – نگران
این افراد نمی توانند افکار خود را به مرحله اجرا بگذارند. آنها بیش از اندازه به تجزیه و تحلیل موارد مختلف می پردازند و با این کار به اصطلاح خودشان را از انجام هر عملی فلج می کنند. همانطور که از نام این گروه پیداست، آنها مدت زمان بسیار زیادی را صرف نگرانی می کنند و این کار تنها آنها را از انجام هر گونه واکنشی ناتوان می کند.
افراد نگران تصور می کنند که باید خیلی دقیق جزئیات تمام مسائل را موشکافی کنند. آنها باید تمام موارد احتمال خطا را در نظر بگیرند و بعد هم بنشینند و برای مدت زمان طولانی به آنها فکر کنند. سپس زمانیکه مسائل را با یک منطق فیلسوفانه که مختص خودشان است تحلیل و بررسی نمودند، نگرانی حتی از قبل هم بیشتر می شود و فرد ترجیح می دهد که به طور کلی دست از انجام آن بردارد.
نوع 3 – بی اراده
این افراد آنقدر گزینه های مختلف را در ذهن خود مرور می کنند که به هیچ وجه نمی توانند دست به انجام کاری بزنند. به جای اینکه انرژی خود را صرف هدف مشخصی در زندگی بکنند، نیروی خود را بر روی چند امر مختلف پخش می کنند، و نهایتاً هیچ کدامشان نیز خوب از آب درنمی آیند. ذهن آنها خلاق است اما کمتر اتفاق می افتد که از این خلاقیت خود استفاده کرده و چیزی را خلق کنند. در حقیقت آنها یک پارادوکس را به وجود آورده اند: آزاد هستند اما به خودشان توانایی استفاده از این آزادی را نمیدهند.
این افراد باید اهداف خود را در زندگی معین کنند و بر روی چیزهایی تمرکز کنند که ارزشمند هستند. بهتر است برای خودشان توضیح دهند که می بایست زندگی را در پیش بگیرند و چیزهای دیگری به غیر از کار هم در آن وجود دارد و همین موارد هستند که زندگی را لذت بخش تر و جذاب می کنند. زمانکیه توانستند اهداف خود را در یک مسیر مشخص دنبال کنند، می توانند کلیه مسائل پوچی را که جلوی دست وپایشان را گرفته به فراموشی بسپارند.
نوع 4 – تنها
این افراد قادر به برقراری ارتباط معنی دار با اشخاص دیگر نیستند. این امر به این دلیل به وجود می آید که انها اغلب تنها کار می کنند و به همین دلیل هیچ گونه بازخوردی از دیگران دریافت نمی کنند. به همین دلیل به جای اینکه بتوانند روابطی را بنیان بگذارند که نقطه قوت زندگی شان باشد به سمت پناهگاهی می روند که بتوانند خودشان را از مردم دور نگه دارند. به همین دلیل نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزهایی در زندگی می تواند به آنها لذت بدهد و با چه کسی می توانند آن کارها را انجام دهند.
افراد تنها باید بتوانند در وهله اول ارزش های فردی زندگی خود را بیابند، و بعد هم با افرادیکه دارای همان ارزش ها هستند ارتباط برقرار کنند. این امر آنها را قادر می سازد تا راحت تر بتوانند به اهدافشان دست پیدا کنند. این امر نه تنها به آنها هدف می دهد بلکه به عنوان پشتیبانی نیز محسوب می شود که به آنها کمک می کند به اهدافشان برسند.
نوع 5 – موارد سبدی
این سطح از استرس بسیار خطرناک است. این افراد به خودی خود برای خودشان بحران انرژی به وجود می آورند. به جای اینکه به فکر خودشان باشند معمولاً افسرده هستند و درد دارند و فعالیت های مختلف را به این خاطر که انرژی زیادی می خواهد، انجام نمی دهند. معمولاً از سلامت جسمانی خوبی برخوردار نیستند و افسردگی و کسالتی که خودشان به وجود آورده اند آنها را از انجام هر کاری باز می دارد.
برای اینکه بتوانند از این وضعیت نجات پیدا کنند، باید ابتدا آداب غذایی خود را درست کرده و به خوبی غذا بخورند. سپس با گذشت چند هفته باید ورزش و نرمش را شروع کنند و بعد وقتیکه مقداری انرژی بیشتری بدست آوردند باید یاد بگیرند که چگونه میتوانند با استفاده از وقفه های کوتاه مدت در حین کار، انرژی خود را برای تمام مدت روز تقسیم کنند تا بیش از اندازه خسته نشوند.
نوع 6 – صخره نورد
این افراد کسانی هستند که سلامت خود را در خطر می اندازند. همیشه خسته به نظر می رسند، سیگار می کشند، بد غذا می خورند، بیش از اندازه از مشروبات الکلی استفاده می کنند و به ندرت اتفاق می افتد که ورزش کنند. البته به هیچ وجه آگاهی ندارند که ممکن است اتفاقات ناخوشایندی با انجام این کارها برایشان ایجاد شود و با این ایده چه بسا خیلی بیشتر نیز به خودشان لطمه وارد می آورند. به همین دلیل مشکلاتی پیرامون تقسیم بندی انرژی بدن خود دارند.
راه حل این گروه نیز تقریباً مشابه راه حل افرادی است که در گروه 5 به آنها اشاره شد. غذا خوردن صحیح، ورزش کردن، و تقسیم مناسب انرژی چاره کار آنهاست.
با درک نوع استرس افراد می توانند نه تنها چیزهای بیشتری در مورد خودشان یاد بگیرند، بلکه می توانند آموزش ببینند که چگونه می توانند به موفقیت دست پیدا کنند. زمانیکه استرس به طور مقتضی درمان پیدا کند، نقطه ای از شخصیت فرد که روزی به مثابه سد و مانعی در برابر او قرار گرفته بود تبدیل به نقطه قوت او خواهد شد. بنابراین فهمیدن این مطلب که چگونه می توانید استرس خود را کاهش دهید می تواند به شما کمک کند تا راحت تر به اهدافتان دست پیدا کنید.
Borna66
06-17-2009, 12:36 PM
جهش ژنتيكي با وسواس ارتباط دارد
پژوهشگران دريافتند بچه موشهايي كه فاقد يك پروتيين مهم مغزي به دنيا آمدند چار علايم وسواس شدند و وقتي با داروهاي ضد اضطراب تحت درمان قرار گرفتند اين علايم در آنها ناپديد شد.
به گزارش خبرگزاري رويترز از شيكاگو، موشهاي فاقد ژن SAPAP3آنقدر صورت خود را ماليدند تا دچار خونريزي شد. مشخصه ديگر اين موشها دوري گزيدن از فضاهاي روشن و باز بود.
گوپينگ فنگ متخصص ژنتيك مولكولي در مركز پزشكي دانشگاه دوك ميگويد به عقيده ما اين حيوانات نميتوانند جلوي اين رفتار خود را بگيرند.
اين يافتهها در مجله نيچر منتشر شده است.
اين رفتارها نظير اختلال وسواسي OCDدر انسان است.
مشخصه اين اختلال اضطرابي افكار مخل و رفتارهاي وسواسي مانند شستشوي مكرر دستها است كه زندگي روزمره را مختل ميكند. دو درصد جمعيت جهان دچار وسواس هستند.
محققان تحقيقات خود را بر عملكرد پروتييني كه ژن SAPAP3ميسازد معطوف كردند. آنها موشهاي فاقد اين ژن پرورش دادند.
در ابتدا اين موشها ظاهري طبيعي داشتند ، اما بعد از چهار تا شش هفته تكههاي بيمو در صورتشان پديدار شد. تصاوير ويديويي گرفته شده از اين حيوانات نشان از تميز كردن وسواسي موشها داشت.
آزمايشهاي بعدي نشان داد اين حيوانات دچار اضطراب مفرط هستند.
هنگامي كه آنها در يك جعبه تاريك قرار داده شدند كه دري به سوي فضاهاي باز و روشن داشت موشهاي طبيعي از جعبه خارج شدند، اما موشهاي فاقد اين پروتيين داخل جعبه ماندند.
اين حيوانات احساس ميكنند فضاهاي روشن مخاطره آميزترند. اين رفتار شواهد ديگري در مورد افزايش اضطراب در حيوانات نشان ميدهد.
هنگامي كه ژن مفقود شده وارد بدن حيوان شد، موش رفتار طبيعي پيدا كرد.
داروي Fluoxetineعلايم اين حيوانات را تسكين بخشيد. اين دارو يك داروي ضد اضطراب است كه شركت الي ليلي با نام تجاري پروزاك براي درمان علايم وسواس در انسانها عرضه ميكند.
اين مطالعه اولين تحقيقي است كه نشان ميدهد نقص در بخشي از مغز ميتواند باعث بروز علايم وسواس شود.
ژن SAPAP3جزو خانواده پروتيينهايي است كه ماده انتقالدهنده عصبي يا ماده شيميايي گلوتامات پيام رسان را تنظيم ميكند. فنگ معتقد است اين ماده ميتواند هدف مفيدي براي شركتهاي داروسازي باشد كه به دنبال ساخت داروهاي اختلالات اضطرابي هستند.
Borna66
06-17-2009, 12:36 PM
مردان بيشتر از زنان خودکشي ميکنند
به گفته محققان 70 تا 75 درصد کساني که خودکشي ميکنند، مردان هستند.
به گزارش خبرگزاري آسوشيتدپرس و بنا به گفته محققان آلماني مردان سهم بيشتري در خودکشي دارند. طبق اطلاعات آماري در اين کشور در سال 2005 تقريبا 11 هزارتن در اثر خودکشي جان خود را از دست دادهاند در حالي كه اين رقم در سال 1980، 17 هزار تن بوده است. در بين کشورهاي که داراي بالاترين ميزان خودکشي هستند، آلمان در مقام سوم قرار دارد.
قبل از آلمان، ليتواني و روسيه به ترتيب در مقام هاي اول و دوم در خودكشي را قرار دارند.
طبق نظر محققان آلماني، بيماريهايي چون ايدز، ضعف اعصاب، اختلالات عصبي، سرطانهاي گلو و همچنين انواع سرطانهاي ناحيه سر نقش بالايي را در ميزان خودکشي افراد بازي ميکنند. بيش از 90 درصد افرادي که اقدام به خود کشي ميکنند از استرس، اعتياد به الکل و مصرف مواد مخدر رنج ميبرند.
اين متخصصان اضافه کردهاند که با درمان و پيگيري اين نوع بيماريها، نرخ خودکشي از 1/15 به 12 به ازاي هر 100 هزار نفر کاهش مييابد. علاوه بر درمان اين بيماريها، فاکتورهايي چون رضايت شغلي، روابط اجتماعي فعال و حل بحرانهاي روحي نقش مهمي را در پيشگيري از خودکشي دارند.
به طور کلي خطرخود کشي در بين سنين 35 تا 54 در بالاترين ميزان خود قرار دارد. منبع : ایسنا
Borna66
06-17-2009, 12:36 PM
عدم درمان به موقع افسردگی
با توجه به اینکه مبتلایان به افسردگی های شدید در مواردی تمایل به خودکشی پیدا می کنند، چنانچه تحت درمان افسردگی قرار گیرند چنین تفکراتی نیز فروکش می کند.
به گزارش خبرنگار مهر به نقل از واشنگتن پست محققان طی یک بررسی دو ساله دریافتند چنانچه مراجعه مبتلایان به افسردگی شدید - که عموماً از جوانان بوده اند- به متخصص کمتر شود و آنها تحت درمان قرار نگیرند، میزان تمایل به خودکشی در این گروه از 14 درصد به 19 درصد افزایش خواهد یافت.
به عبارت دیگر چنانچه مصرف داروهای موثر در درمان افسردگی توسط مبتلایان قطع شود، این گونه افکار مخرب در آنها شدت یافته و در مواردی منجر به بروز حوادثی نیز می شود.
با توجه به اینکه افسردگی در صورت عدم درمان پیشرفت کرده و جنبه های گوناگون زندگی فرد را در بر می گیرد، بی توجهی به آن ممکن است موجب دست زدن فرد به اعمالی شود که در حالت عادی به هیچ وجه اقدام به آنها نمی کند.
به همین دلیل کارشناسان به افراد به ویژه والدین هشدار می دهند که در صورتی که دریافتند فرزندشان مبتلا به افسردگی است حتماً جهت درمان او توسط متخصص اقدام نمایند. زیرا در مواردی با پیشرفته تر شدن این بیماری عوارض غیر قابل جبرانی برای فرد و خانواده به همراه خواهد داشت.
در عین حال لازم است که افراد دوره درمان را تکمیل کنند و با فروکش کردن ظاهری علائم، مصرف دارو را خودسرانه قطع نکنند زیرا امکان دارد این کار موجب عود مجدد و شدید تر شدن بیماری در مدتی کوتاه شود.
Borna66
06-17-2009, 12:36 PM
قدرت انتقـاد سـازنده
نوشته: پروفسور هندری وایزنینگر
ترجمه: دکتر سید مهدی الوانی، محمدرضا ربیعی مندجین
تلخیص: سیروس مرادی
مقدمه:
انتقاد؛ پیچیده، مهم و ضروری است. باید به یاد داشت که هیچ شغلی، از انتقاد معاف نیست. انتقاد در کار، وجه مشترک همهی ما است که نتایج مطلوب تر را همراه دارد.
انتقاد وسیلهای است برای انگیزش، آموختن، توسعه، آموزش و ایجاد روابطی قوی، تبادل اطلاعات، تاثیر گذاشتن و برانگیختن. برای بهرهمندی از نتایج سحرانگیز "انتقاد"، شیوهی عملی آن را در قالب بیست توصیه تنظیم و جهت استفاده تقدیم میدارد.
اول: استقبال از انتقاد: هر شغلی، انتقاد به همراه دارد . فرقی نمیکند که شما رییس جمهور، معلم، بانکدار و یا مامور دولتی باشید. کار شما به هر حال انتقاداتی در پی داشته و شما باید با روحیهای مثبت از انتقاد استقبال کرده و از آن در جهت بهبود کار خود استفاده کنید. انتقاد تنها کلمه ای است که مفهوم ارزیابی را نیز در بردارد. بنابراین انتقاد یعنی انتقال نتایج ارزیابی. تمرین برای انتقادپذیری: در قدم اول یک عبارت مثبت دربارهی انتقاد را روی کارت بنویسید و آن را در جایی قرار دهید که در دید شما باشد. هر بار که شما و دیگران آن را ببینند باعث میشود دیدگاه مثبت شما دربارهی انتـقاد تقویت شود؛ جملاتی از قبیل انتـقاد اطلاعاتی است که باعث رشد من میشود، انتـقاد مهارتها و دانش مورد نیاز را به من آموزش میدهد. قدم دوم کمی مشکل، اما بسیار با ارزش تر است. شما باید از دیگران بخواهیداز شما انتقاد کنند.صادقانه از آنان بپرسید؛ به نظر آنان شما چگونه میتوانید کارهایتان را بهتر انجام دهید.
دوم: به طور استراتژیک انتقاد کنید: قبل از اینکه انتقاد کنید، این سوالات را ا ز خود بپرسید: دقیقاً چه چیز را میخواهم بیان کنم؟ چه چیز را می خواهم تغییر دهم؟ انگیزه ومحرک من برای بیان این انتقاد چیست؟ چه راه حلها و اهداف خاصی را میتوانم ارایه کنم؟ در مورد موقعیتهای غیر قابل پیش بینی که نیاز به عکس العملهای فوری دارد، چه باید کرد؟ قبل از انتقاد کردن از زیر دست یا همکار، این سوال استراتژیک را ازخود بپرسید: «چگونه این اطلاعات را مطرح کنم که او پذیرای آنها باشد؟»
سوم: بهبود گرا باشید: دو روش برای انتقاد بهبود گرا: اول، شما نوک پیکان انتقاد را متوجه آینده کنید. به جای اینکه به کارآموز خود بگوید: « در ارایه داده ها عملکرد ضعیفی داشتی»، بگویید: «دفعهی بعد برای نمایش اطلاعات از اورهد استفاده کن». روش دوم: پیامی دهید که باعث تقویت اعتماد به نفس او شود؛ «اطمینان دارم که موفق میشوی». با این ذهنیت، کارآموز به جای این که از عملکرد گذشتهی خود دفاع کند، با تمام انرژی برای بهبود عملکرد آتی خویش تلاش میکند و ماهیت انتقاد به جای سرکوب گرا، بهبود گرا میشود.
چهارم: حفظ خودباوری: چگونه میتوانید هنگام انتقاد از فردی، مراقب احساس خود باوری او نیز باشید؟ اولاً، "از کلمات و انتقادات سرزنش آمیز استفاده نکنید، که بدون شک تحقیرآمیز تلقی خواهد شد و شانس کمی برای درک مثبت آن باقی میماند. ثانیاً، با حفظ خود باوری فرد، میتوانید از شخصیت او دفاع کنید. بجای استفاده از عبارت های؛ درست/غلط/ امکان ندارد، عباراتی مانند، "شاید شما از این مطلب اطلاع نداشتید،" (حتی اگر فکر میکنید که اطلاع داشته است)، استفاده کنید. تصور او از شما به عنوان مرجعی قابل اطمینان که نظریاتش شایسته توجه و دقت است، تغییر پیدا می کند. متعاقباً او از انتقادات بعدی با آغوشی باز استقبال میکند.
پنجم : کلمات صحیح انتخاب کنید: در درجهی اول اطمینان حاصل کنید آنچه را که میگویید، همان چیزی است که در ذهن دارید. در بسیاری از مواقع، تغییر جزیی کلمات، باعث تفاوتهای بزرگی میشود. اگر هنگام انتقاد بگویید؛ "کار شما زیر استانداردهای ماست"، به طور قطع باعث بیدار شدن حس دفاعی او میشود. در حالی که اگر بگویید؛ "کار شما فقط کمی با استانداردهای ما تفاوت دارد"، این حالت را به وجود نمیآورد. به جای «هرگز یا همیشه»، پیشنهاد می شود؛ « گاهی اوقات» استفاده شود. کلمهی دیگری که نتایج مخرب در پی دارد، عبارت « باید» میباشد. کلمهی « میتوانی» را آزمایش کنید.
ششم: انتقادات خود را نقد کنید: فقط به دلیل این که چون انتقاد، اطلاعات با ارزش را دراختیار شمار قرار میدهد و با استفاده از آنها میتوانید خود و کار خویش را بهبود بخشید، نمیتوانید هر انتقادی که به شما وارد میشود را به کار ببندید. از سوی دیگر، فقط چون یک انتقاد خاص، احساسات شما را خدشهدار ساخته است، دلیل نمیشود که شما فوراً هر انتقادی را نادیده بگیرید. به هر حال اگر دربارهی انتقاد درست فکر کنید، انتقاد میتواند برای شمار بسیار مفید واقع شود.
بنابراین برای دستیابی به یک نقد سازنده دربارهی انتقاد، شایسته است ویژهگیهای زیر را در نظر داشت:
1- باید به خاطر داشته باشید که اهمیت انتقاد همواره ثابت نیست، بلکه با توجه به نیاز شما و نیاز دیگران و محیطی که انتقاد در آن ارایه شده است، تغییر میکند.
2- به یاد داشته باشید که علاقهی شما نسبت به یک فرد، نشانهی صلاحیت او برای انتقاد از کار شما و همچنین احساسات منفی شما نسبت به یک مشتری یا همکار، دلیل مناسبی برای نادیده گرفتن گفتههای آنان تلقی نمیشود.
3- پاسخ دادن به جملاتی که متأثر از جوّ احساسی است، فقط وضعیت را وخیمتر میکنند.
هفتم: مخاطب خود را در فرآیند انتقاد شرکت دهید: شرکت دادن مخاطب در فرآیند انتقاد و ارتباط متقابل و با روشی مثبت ، یک هم افزایی synergy به دنبال دارد. مثلاً ممکن است شما به جای صدور دستوراتی مبنی بر انجام یا عدم انجام کار، با دستیار خود در حل موقعیت مورد انتقاد، همکاری کنید . با استفاده از تکنیک پیشبینی و بکار بردن جملاتی نظیر « این نظر من است . البته می دانم که ممکن است نظر شما متفاوت باشد، خوب مسئلهای نیست، و شاید هم موافق باشید»، اورا در انجام تغییرات کمک کنید.
هشتم: بدون(هیچ و اما)، شایستگیها را متذکر شوید: انتقاد یعنی ارزش یابی شایستگیها و عدم شایستگیها. با بکار بردن کلمهی « اما» در ابتدای سخن، تاثیر عبارت مثبت را از بین خواهید برد. در حالی که کلمهی «اما» تاثیر منفی بر پیام قبل از خود میگذارد، حرف «و» تاثیر مثبت به دنبال خواهد داشت. مخاطب شما به جای اینکه فکر کند؛ «من شکست خورده ام» به خود میگوید «نکات مثبت فراوانی در کار من وجود دارد و اگر برخی چیزها را هم درست کنم، عملکرد من بهتر خواهد شد». گرچه استفاده از حرف « و» به جای« اما» تغییر کوچکی به نظر میرسد ولی تاثیرات آن در درازمدت، پر قدرت است.
نهم: به آنها بگویید که چه چیز میخواهید: با ارایهی یک انتقاد روشن، میتوانید مخاطب خود را در اصلاح رفتار و نحوهی عملکرد کمک کنید. این توصیه میتواند برای مخاطب یک پیام مشخص و روشنی داشته باشد: "اگر لغو جلساتت را به دقایقی قبل از شروع جلسه موکول نکنی و سهم خود را در کار به موقع انجام دهی و در مورد تلاش دیگران مثبتتر قضاوت کنی، میتوانی روابط خود را با همکارانت بهبود بخشی".
دهم: وقتشناس باشید: چه زمانی برای انتقاد مناسب ترین است؟ آیا بهتر است در خلوت انتقاد کنیم یا در جمع؟ چقدر باید منتظر بمانید تا زمان انتقاد فرا رسد؟ هیچ گاه با عصبانیت از کسی انتقاد نکنید. زیرا ممکن است انتقاد شما تحت تاثیر احساسات قرار گیرد.، وقتی احساس شود پشت انتقاد مطرح شده محرکهای احساسی و عصبانیت شدید وجود دارد، از درجهی اعتبار ساقط شده وتاثیر خود را از دست می دهد. هیچ گاه افرادی را که عصبانی هستند مورد انتقاد قرار ندهید.عصبانیت باعث تغییرات فیزیولوژیکی در مغز شده و در نتیجه از عقیدهی خود سرسختانه دفاع میکند. از خود بپرسید، آیا این مناسبترین زمان برای انتقاد است؟ آیا ضروری است که آلان انتقاد کنم؟ آیا او شرایط روحی مناسبی دارد؟ پاسخ این پرسشها به شما کمک میکند تا وقت شناس شوید.
یازدهم: از سوالات سقراطی استفاده کنید: برای تشویق مخاطب به منظور یافتن جواب از روش پرسیدن سوال استفاده میشود. هنگامی که افراد راهحلها را خودشان پیدا میکنند، اعتماد به نفس آنها تقویت شده و احساس شایستگی و قدرت میکنند. حُسن دیگر آن این است که چون مخاطب، راه حل خود را اجرا میکند، احتمال اینکه اقدامات مورد نیاز بعدی را نیز دنبال کند افزایش می یابد.
دوازهم: وقتی کلمات کار ساز نیستند: وقتی رفتار مورد انتقاد حتی با وجود انتقادات دایم تکرار میشود. به جای آنکه چیزی بگویید، کاری انجام دهید:
1- مشخص کردن انتقاداتی که به طور دایم بیان کردهاید.
2- رفتاری را در پیش بگیرید که مخاطب را مجبور به تغییر کند.
3- در اقدامات خود، استمرار داشته باشید.
4- اگر مشکل همچنان حل نشده باقی ماند، رفتار دیگری را به کار گیرید.
سیزدهم: از انتقادات خود بهره ببرید: از انتقادات شتابزده دوری کنید. از تجربیات گذشته به عنوان پایه و معیار استفاده کنید. اگر توقع دارید که فروشندگان شما میزان فروش رادر سال آینده 30 درصد افزایش دهند، ولی تجربیات قبل نشان میدهد که بهترین میزان افزایش فروش 20 درصد بوده است، بنابر این شما انتقاد خود را بر اساس یک توقع غیر معقول بنا کردهاید .
چهاردهم: تصدیق کنید که انتقاد، امری ذهنی است: اگر شخصی در جواب انتقاد شما گفت «این عقیدهی شما است»، لطفا به نظر او احترام بگذارید. حتی اگر بر یک واقعیت عینی استوار باشد، این ارزیابی ذهنی شماست که مسئول قضاوت دربارهی اهمیت یک روش یا رفتار خاص است. بطور مثال، «کار تو باید بهتر انجام شود» یا «تو به آن خوبی که باید باشی نیستی» و... تمام این انتقادات به عنوان واقعیت مطرح شده است؛ در حالی که آنها صرفاً قضاوت شما هستند. ممکن است دیگران دربارهی همان موضوعات، قضاوتهای دیگری داشته باشند.
پانزدهم: در انتقادات خود انگیزهای قراردهید: اگر در مخاطبان شما پس از انتقاد، تمایل به بهبود در کار دیده شود و ادامه یابد، احتمالاً انگیزهی کاملاً مناسبی در بطن انتقاد شما وجود داشته است که مخاطب به جای احساس اجبار، احساس تمایل نشان میدهد.
شانزدهم: از دنیای مخاطبان خود استفاده کنید: استعاره به شما اجازه میدهد از مسیری وارد دنیای مخاطب شوید که برای او معنی دار باشد. اگر مخاطب شما به ورزش علاقه دارد، از یک استعاره ورزشی استفاده کنید.
هفدهم: پیگیر باشید، پیگیر باشید،پیگیر باشید: مهمترین فایدهی پیگیری این است که مخاطب میفهمد که شما واقعا قصد دارید به او کمک کنید. او اطمینان مییابد هر انتقادی تلاش دو طرفه برای بهبود بوده و چشم انتظار انتقادات بعدی شما خواهد بود. به محض آنکه متوجه پیشرفتی شدید، مستقیماً با فرد صحبت کنید. قدردانی شما مانند یک محرک مثبت عمل کرده و مخاطب را قادر میسازد که بهتر از قبل عمل کند.
هجدهم: معیارهای خود را برای انتقاد بشناسید: انتقاد بیانگر منطق شما در ارزیابی است. مواردی که از نظر شما اهمیت داشته، معیارها و استانداردهای شما را مشخص میکنند . گاهی اوقات بهتر است معیارهای خود را نشان دهید. مثلاً ویراستاری که مجبور بود برای اینکه هر بار با نویسندهای جدید کار کند، یک نسخه از کتابی را که از دیدگاه خویش، بیانگر شیوهی درست نگارش یک کتاب مدیریت بود، برای او ارسال و معیار خود را به مخاطبش نشان داده، و نویسنده را از روش، سبک و سیاق خود آگاه ساخت.
نوزدهم: به خودتان گوش دهید: آنچه که به خود میگویید نظارت کرده و ببیند آیا کمککننده هستند یا آسیب زننده. هر روز به مدت پنج دقیقه با آرامش نشسته و به گفتگوی درونی که در آن لحظه در ذهن شما جاری است گوش فرا دهید. این تمرین را به مدت یک هفته ادامه دهید در موقعیتهای بسیاری؛ هنگام ورزش و جلسات اداری، به افکار درونی و شنیدن گفتگوی درونی خود تمرکز کنید. اگر شــنیدید که به خود می گویــیـد؛ « او میخواهد مرا سرزنش کند»، با این جمله، اثر آن را خنثی کنید؛ "واقعاً از کجا میدانم؟ شاید او فقط میخواهد به من بگوید چگونه کارم را بهتر انجام دهم». یک روش خوب برای تمرین:1- مسایل را برای خودت تشریح کن 2- به آنچه که میگوید گوش کن 3- میتوانم از این وضعیت چیزهایی یاد بگیریم. 4- یک نفس عمیق بکش و به عقب تکیه بزن.
بیستم: خونسرد، آرام و متمرکز باشید: اگر برانگیختگی شما کنترل شده نباشد، چالاکی ذهنی خود را از دست میدهید. اگر مخاطب باشید نسبت به انتقاد قفل، و اگر منتقد باشید، نسبت به دیدگاههای خود، سر سخت شده و فکر میکنید حق با شماست. اولین راه: اگر انتقاد کننده هستید، عصبانی تر و مضطربتر از آن هستنید که انتقاد کنید. نفس عمیق بکشید تا خونسردی خود را حفظ کنید. دومین روش، تمرینات آرام بخش است. یک تمرین آرام بخش انتخاب کنید و آن را به مدت ده روز تمرین کنید.
Borna66
06-17-2009, 12:37 PM
دعا و نقش آن در بهداشت رواني
الا بذكرا… تطمئن القلوب » «همانا با ذكر خدا دل ها آرام مي گيرند .»
منظور از ذكرا… چيست ؟ چگونه دل انسان با ياد الله آرام مي گيرد ؟ اگر شخصيت انسان شبيه به يك كوه يخ باشد و ضمير ناخودآگاه آدمي ، نـُه دهم كوه يخ مستور و مخفي در آب ؛ اگر ضمير ناخودآگاه بر وجود آدمي سيطره داشته باشد و تعيين كننده و كارگردان پشت صحنه باشد ، اگر انواع اختلالات رفتاري و بيماري هاي روحي و رواني تجلي تيره شدن روابط خودآگاه و ناخودآگاه تلقي گردد و اولين گام در تخفيف اين بيماري ها انتقال موضوعات و مسائل درون ناخودآگاه به سطح آگاه بيمارباشد، معنا و اهميت ذكر معلوم و روشن مي گردد. ذكرا… به طور خاص يعني باخبر ساختن ، خبر گرفتن و توجه كردن ارادي و متعمدانه ذهن هشيار و خودآگاه از آن چيزي كه در ناخودآگاه آدمي وجود دارد . ذكريعني اعتراف به حضور او.
به محض اين كه ا… حاضر در ناخودآگاه آدمي ، اما غايب از سطح آگاه ذهن به ياد آورده مي شود ، ناگهان ابهامات از بين مي رود. يك احساس شعف ، آرامش، طمأنينه ، احساس معنادار بودن زندگي شخص و كل هستي ، يك احساس تعالي به انسان دست مي دهد و قلب متلاطم ، ناآرام و مضطرب ، آرام مي گيرد
اگر هدف مهمي در پيش داريد ابتدا براي تحقق آن به دعا متوسل شويد و سپس آن را به خدا واگذار كنيد . بعد در ذهنتان واقع شدن آن را مجسم كنيد و به اين تصوير ذهني تا آنجا كه مي توانيد قدرت ببخشيد ، آن وقت از خدا بخواهيد هر طور به صلاح شماست عمل نمايد و عنايت خود را شامل حال شما سازد .
از طرف ديگر غفلت يا بي توجهي نسبت به ناخودآگاه معنوي يا روحي و فراموش كردن خدا در اين ناخودآگاه به تعبير «ويكتورفرانكل » سبب « خلاء وجودي » و يا « ناكامي وجودي » و به بيان قرآن سبب «فراموشي خود / خويش يا نفس » مي گردد.
«نباشيد مانند كساني كه خدا را فراموش كردند سپس نفسهايشان را فراموش كردند » سوره حشر- آيه 19
فراموشي خدا موجب بروز احساس پوچي ، بي هدفي ، تهي بودن زندگي مي گردد و به اين معنا زندگي براي انسان سخت مي شود.
« هر كس از ياد من اعراض كند، زندگيش تنگ (ناگوار) شود » طه ، 124
يكي از راه هاي ذكر و ياد خدا « دعا » كردن است. افراد آگاه و هشيار مي دانند كه با ياد خدا، توكل بر او و دعا كردن احساس بهتري داشته و موفق تر خواهند بود. ياد خداي متعال هيچوقت از دل آدمي بيرون نمي رود و در هيچ حالي مغفول نيست و اگر انسان دعا مي كند، ذات و فطرت اوست كه وادارش مي كند در تمامي شرايط او را بخواند و از او طلب ياري كند. رمز دعا اين است ، انسان روندي را در پيش بگيرد كه به بهترين وجهي قلب او را بگشايد و پرتو حق را به آن بتاباند.
فرمول دعا
1- دعا كنيد
2- تجسم كنيد
3- واقعيت ببخشيد
اگر هدف مهمي در پيش داريد ابتدا براي تحقق آن به دعا متوسل شويد و سپس آن را به خدا واگذار كنيد . بعد در ذهنتان واقع شدن آن را مجسم كنيد و به اين تصوير ذهني تا آنجا كه مي توانيد قدرت ببخشيد ، آن وقت از خدا بخواهيد هر طور به صلاح شماست عمل نمايد و عنايت خود را شامل حال شما سازد . با هشياري و سختكوشي هدفتان را دنبال كنيد تا نقش خود را در اين قسمت ايفا كرده باشيد . تمام مدت به خود تلقين كنيد كه به هدفتان خواهيد رسيد و ذهن خود را از افكار مثبت و اميدوار كننده لبريز سازيد. بعد به مرحله اي مي رسيد كه از تحقق تصوير ذهني خود شگفت زده شويد. در اين حالت تصوير به واقعيت تبديل شده و آنچه دعا كرده ايد و در ذهن مجسم نموده ايد براساس آرزوي واقع بينانه شما و سپردن به دست خدا و تجسم تصوير كامل موفقيت در ذهن به « واقعيت » مبدل شده است.
افراد آگاه و هشيار مي دانند كه با ياد خدا، توكل بر او و دعا كردن احساس بهتري داشته و موفق تر خواهند بود.
چند دستوربراي كسب نتايج مفيد از دعا
1- هر روز چند دقيقه اي را جز الله به چيز ديگري نينديشيد.
2- به زبان خود و ساده و راحت با خدا سخن بگوييد؛ لازم نيست حتماً از واژه هاي خاص يا مذهبي استفاده كنيد.
3- هنگام فعاليت ، در ايستگاه اتوبوس ، پشت ميز و… لحظاتي چشمان خود را ببنديد و به خود تلقين كنيد كه الله اكنون با شماست.
4- هميشه موقع دعا سعي نكنيد كه چيزي از خدا بخواهيد ، بيشتر سعي كنيد ضمن دعا از نعمت هاي او تشكر كنيد .
5- با اين نيت دعا كنيد كه دعاهاي صادقانه شما مؤثر است.
6- هنگام دعا فكر منفي به ذهن خود راه ندهيد؛ اين تلقينات مثبت است كه نتيجه مي دهد .
7- هميشه طوري سخن بگوييد كه گويي آماده براي قبول مشيّت الهي هستيد. هر چه مي خواهيد از خدا طلب كنيد اما همواره راضي به رضاي او باشيد .
8- همه كارهايتان را به خدا سپرده و انجام هر كاري را به او واگذار كنيد .
9- براي كساني كه به نحوي شما را آزرده اند ، دعا كنيد، زيرا كه رنجش راه قدرت معنوي را سد مي كند.
10- فهرستي از كساني كه مايل به دعا براي آنها هستيد ، تهيه كنيد. هرچه بيشتر اطرافيانتان را دعا كنيد، نتيجه دعا بيشتر به خودتان برمي گردد.
منابع :
1-مثبت درماني ؛ نوشتة نورمن وينسنت پيل / توراندخت تمدن
2- خدا در ناخودآگاه ؛ نوشته ويكتور فرانكل/ ترجمه ابراهيم يزدي
3- قرآن مجيد
4- با خالق هستي ؛ نوشته ؛ جي پي واسواني ؛ ترجمه فريبا مقدم
Borna66
06-17-2009, 12:41 PM
10 نگرش که مانع پیشرفت در زندگی می شود
عقاید ابتدایی ما از روی رفتار و نگرش های پدر و مادر، معلمین، همکلاسی ها، تلویزیون، و سایر رسانه های جمعی شکل می گیرند. زمانی که جوان هستیم تصور میکنیم که بزرگتر ها بیشتر از ما درک می کنند، به همین دلیل هر چه را که می گویند باور می کنیم و به آنها اعتماد می کنیم. زمانی که بزرگتر می شویم به مرور زمان سیستم فکری مخصوص به خودمان را پیدا می کنیم، اما باز هم این امکان وجود دارد که بخشی از تفکرات و نگرش های زمان بچگی در وجود ما باقی بماند. گاهی اوقات خودمان هم متوجه نمی شویم که دارای یک چنین عقایدی هستیم.
در این قسمت چند نمونه از عادات نه چندان مناسب را برایتان ذکر می کنیم؛ ببینید که آیا در ذهن شما هم یک چنین گرایش هایی وجود دارند یا خیر؛
1- اگر در کاری شکست بخورید، بازنده هستید
این اتفاق ممکن است در تمام طول دوران تحصیلی و یا دوران شغلی برای ما اتفاق بیفتد. همه انتظار دارند که ما همیشه برنده، برنده، و برنده باشیم. شما باید این عقیده را در ذهن خود پرورش دهید که اگر چیزی را امتحان کردید، و در آن شکست خوردید، باید آنقدر آنرا تکرار کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کرده و پیروز شوید. اگر شما معتقد باشید که اگر در کاری شکست خوردید، آنوقت بازنده هستید پس باید بدانید که با این تفکر تمام مردم دنیا بازنده محسوب می شوند. با یک چنین اعتقادی فقط خودتان را از صحنه پیشرفت دور نگه می دارید. یک ایده نوین را جایگزین این تفکر غلط کنید.
2- اگر اجباری به تغییر نیست چرا تغییر کنیم
منظور من این نیست که به خاطر اصل تغییر و تحول در زندگی خود تغییر ایجاد کنید. بلکه نظر من این است که افراد باید با پیشرفت تکنولوژی خودشان را وفق داده از نوآوری ها بهره بیشتری در کارهای خود ببرند. ما باید تغییر کنیم تا بتوانیم در زندگی به جلو پیش برویم. تا آنجایی که می توانید از افرادی که به سکون تمایل دارند و از تغییر و تحول خوششان نمی آید پرهیز کنید. اگر متوجه تغییری می شوید که می تواند در زندگی شما پیشرفت ایجاد کنید حتماً آن را امتحان کنید.
3- تو به اندازه کافی مهارت نداری که از پس آن بربیایی
هیچ کس در زندگی از همان ابتدا به اندازه کافی در کاری مهارت بالا نداشته و همه بالاخره از یک جایی کار خود را شروع کردند.اگر تصمیم دارید کاری را انجام دهید، پس از همین حالا شروع کنید، به این دلیل که خیلی چیزها را در مورد آن مطلب نمی دانید، به خود استرس ندهید. حتماً نباید مدرک دانشگاهی داشته باشید تا بتوانید از عهده کاری بر بیایید. باید آنقدر تلاش کنید تا به هدف خود برسید. منابع دیگری بجز دانشگاه هم هستند که می توانند اطلاعات مفیدی را در زمینه های مختلف در اختیار شما قرار دهند. فقط باید راه و روش مناسب را پیدا کنید. اگر کارهایتان را به درستی انجام دهید و از راه درست وارد شوید و ارزش های خود را دست کم نگیرید، به راحتی دیگران متوجه توانایی های شما خواهند شد.
4- برای شروع کاری تازه خیلی دیر شده
میانگن عادی سن در اروپا برای آقایون 75 و برای خانم ها 79 است. این ارقام در امریکا و اروپا نسبت تقریباً مشابهی دارند. البته این رقم هر روزه در حال افزایش است و شاید روزی برسد که میانگین سن انسان ها به 100 سال نیز افزایش پیدا کند. این بدان معناست که هیچ وقت برای شروع کار تازه ای دیر نمی شود. شروع یک کار یا معامله تازه، راه مناسبی است که ذهن خود را فعال نگه دارید. همچنین این کار می تواند اشتیاق لازم برای انجام سایر کارها را نیز در اختیار شما قرار دهد. به هر حال هر کسی در یک سنی از دنیا می رود، اگر بخواهید منتظر روز مرگ خود بنشینید، آنوقت به هچ کاری نمی رسید، پس فقط هر کار تازه ای را امتحان کنید، اینطوری از زندگی لذت بیشتری خواهید برد.
5- پذیرش جبر مطلق
این شما هستید که زندگی خود را کنترل می کنید و هیچ کس دیگری نمی تواند این کار را بدون خواست و اراده شما انجام دهد. خداوند در درون شما نهفته است و نیروهای درونی شما را تقویت می کند. زمانی که نماز می خوانید، نه تنها شکر خداوند را به جا می آورید، بلکه خودتان را به یک زندگی بهتر ترغیب می کنید. زمانیکه از او طلب بخشش می کنید، از خودتان بخشش می خواهید. هیچ کس در جهان هستی نمی تواند واکنش های شما را کنترل کند. هیچ گاه اجازه ندهید یک چنین ایده ای به ذهن شما خطور کند. نباید به هیچ چیز و هیچ کس اجازه دهید که کنترل زندگیتان را به عهده بگیرند. برای خودتان زندگی کنید و به دیگران هم کمک کند که این کار را انجام دهند.
6- قدر و لیاقت شما محدود نیست
این حقیقت که شما زنده هستید و زندگی می کنید، باعث می شود که از شما یک انسان منحصر بفرد بسازد. اگر می خواهید در تمام مراحل زندگی از دیگران برتر باشید باید برای آن زحمت بکشید و تلاش کنید. همه افراد دارای استعدادها و توانایی هایی هستند که خودشان هم از آنها خبر ندارند. همه چیز را امتحان کنید تا بالاخره چیزی را که به آن علاقه دارید پیدا کنید. من به شدت اعتقاد به تغییر و تحول دارم. حتماً لازم نیست که در تمام طول عمر خود تنها یک کار را تکرار کنید. شیوه زندگی کردن خود را آنقدر تغییر دهید تا اینکه به راهی برسید که از صمیم قلب آنرا دوست می دارید.
7- جهان اطراف ما تغییر نمی کند
دنیا از شما تشکیل شده. هر فردی که بر روی این کره خاکی زندگی می کند، یک دنیای متفاوت در ذهن خود دارد. تو دنیا را همانند من نمی بینی و من هم دنیا را مانند تو و خیلی از افراد دیگر نمی بینم. بنابراین همه چیز در دنیا به شما بستگی دارد. حالا به من بگویید: برای تغییر دنیای خود قصد دارید چه کاری انجام دهید؟
8- هیچ کس مرا قبول ندارد
من به شما اطمینان دارم اما نظر من هیچ ارزشی ندارد، نظر هیچ کس مهم نیست؛ شما خودتان هستید که باید به خود اعتماد کنید. به محض اینکه به خودتان ایمان پیدا کردید دیگران هم به شما اعتماد پیدا می کنند، اما سعی کنید خودتان را به نظریات دیگران وابسته نکنید.
9- من هیچ وقت نمی توانم خیلی پولدار شوم
من این جمله را بارها و بارها از زبان دیگران شنیده ام. ذهن ما همان قدر پول در می آورد که انتظارش را دارد. اگر من دائماً به خودم بگویم: "هیچ راهی وجود ندارد که من بتوانم میلیونی پول در بیاورم" ذهنم دیگر دنبال راههای نمی گردد که از طریق آن بتوانم میلیون ها تومان پول بدست آورم. اصلاً مهم نیست که افکار شما تا چه حد بلند پروازانه باشد حتی اگر به نتیچه هم نرسید حداقل یک ایده جدید را خلق کرده اید.
10- هیچ کاری در این مورد از دستم بر نمی آید
ناآگاهانه است! شما می توانید جنبه های مختلف زندگی خود را تغییر دهید. برخی از افراد نمی توانند یک چنین نگرشی را در ذهن خود ایجاد کنید و این مسئله واقعاً شرم آور است. زندگی ممکن است دشواری های بسیار زیادی را داشته باشد و تصمیم گیری هم دل و جرات زیادی می خواهد، اما شما توانایی تغییر همه چیز را دارید. بدانید که از زندگی خود چه می خواهید، ببینید چه مراحلی را باید طی کنید و بعد هم همه چیز را تغییر دهید.
Borna66
06-17-2009, 12:41 PM
افزايش اميد به زندگي در قرن 22
محققان معتقدند تا قرن 22 جشن تولد 100 سالگي كه هم اكنون كمتر كسي به آن مي رسد، يك امر طبيعي و همه گير خواهد شد.به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از خبرگزاري آلمان؛ بر اين اساس اميد به زندگي افراد در كشورهاي صنعتي دو تا سه سال در هر دهه افزايش خواهد داشت.
بنابر اين گزارش، محققان انيستيو ماكس - پلانك و دانشگاه اولستوك در تحقيقات اخير خود دريافتند، اميد به زندگي نوزادان پسر حدود پنج ماه و دختران سه ماه و نيم در سال گذشته افزايش يافته است.
اين گزارش مي افزايد، اينكه يك فرد چقدر عمر مي كند به عوامل متعددي از جمله تغذيه مادر حين بارداري بستگي دارد و به گفته اي از سوي ديگر ابتلا به بيماري هاي دوران سالمندي مانند ديابت و فشار خون بالا مي تواند اميد به زندگي را كاهش دهد.
اين گزارش حاكي است، وضعيت اجتماعي و مالي افراد نيز در اين امر نقش مهمي را ايفا مي كنند.
به گفته محققان ژنتيك و ژنهاي هر فرد تنها 25 درصد بر اميد به زندگي و طول عمر هر فرد تأثير مي گذارند.
و تغذيه اي تأثير بسيار مثبتي بر روند افزايش طول عمر افراد دارد.
محققان اصلي ترين و شايع ترين عوامل مرگبار امروزه را بيماري هاي مزمني مانند سرطان و بيماري هاي قلبي و عروقي دانسته كه روز به روز روند درماني آنها نيز ارتقاء مي يابد و بدين ترتيب انسانها مدت طولاني تري سالم مي مانند و پير مي شوند.
اين تحقيق همچنين نشان داد، نياز به پرستاري در زنان از سن 84 سالگي افزايش مي يابد اما در مردان ثابت مي ماند.
همچنين زنان اغلب و بيشتر از مردان مبتلا به بيماري ها مي شوند اما بطور متوسط بيشتر از مردان عمر مي كنند و بر عكس مردان پير در صورت ابتلا به بيماري زودتر از زنان مي ميرند و در گروه مردان سن بالا تنها مردان قوي باقي مي مانند.
Borna66
06-17-2009, 12:41 PM
ترس یک مکانیزم دفاعی اولیه است
گروهی از دانشمندان انگلیسی فضایی از مغز را کشف کردند که مسئول بروز رفتارهای بسیار ابتدایی بویژه ترس است.به گزارش سلامت نیوز به نقل ازمهر، دانشمندان دانشگاه کالج لندن و مرکز "عصب پنداری" لندن که نتایج یافته های خود را در ماهنامه علمی ساینس منتشر کرده اند، فضایی از مغز را کشف کردند که اگر انسان در معرض یک تهدید جدی قرار گیرد باعث ایجاد حس ترس می شوند.
این منطقه در کورتکس بطنی میانه جلوپیشانی پشت ابروها واقع شده است. درصورتی که تهدید به اندازه کافی دور باشد این منطقه فعال نمی شود. اما درصورتی که با تغییر موقعیت، خطر به انسان نزدیک شود این منطقه فعال شده و فرد احساس ترس می کند.
این دانشمندان با استفاده از رزونانس مغناطیسی عملکردی، مغز گروهی از داوطلبان را مورد بررسی قرار دادند و کشف کردند که منطقه کورتکس بطنی میانه جلوپیشانی منطقه رفتارهای بسیار ابتدایی است که مکانیزم های سریع واکنشی بقا مثل مبارزه یا فرار را سازماندهی می کند.
در این آزمایش مغز داوطلبان شرکت کننده درحالی که مشغول بازی "پک من" بودند تحت کنترل قرار گرفت.
"پک من" نوعی بازی ویدیویی است که در آن بازیکن درصورتی که بازنده شود، یک شوک الکتریکی ضعیف دریافت می کند.
به گفته این دانشمندان، هنگامی که مکانیزم دفاعی انسان به خوبی عمل نکند، مغز در درک میزان خطر دچار اختلال می شود.
این تحقیق اولین گام به سوی کشف چگونگی عملکرد سیستم احساسی انسان است. این تحقیقات می تواند منجر به ارائه راه حل های بسیار موثری در درمان این اختلالات شود.
Borna66
06-17-2009, 12:41 PM
مغز خواب ندارد
نتایج بررسی های دانشمندان آمریکایی و ایتالیایی نشان می دهد که مغز انسان حتی در حالت استراحت بدن نیز نمی خوابد و تمایل به ادامه کار و فعالیت دارد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل ازمهر، محققان دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس و موسسه فناوری های پزشکی زیستی پیشرفته با هزینه مالی برنامه "ماری کوری" کمیسیون اروپا که نتایج بررسی های خود را در مجله "آکادمی علوم آمریکا" (Pnas) منتشر کرده اند.
کشف کردند حتی هنگامی که چشم ها بسته هستند، انسان در سکوت مطلق قرار دارد و به هیچ موضوعی فکر نمی کند مغز نمی خوابد و به کار خود ادامه می دهد.
فعالیت های مغزی حتی وقتی که هیچ تحریک خارجی وجود نداشته باشد شبکه های نورونی خود را مشابه رفتارهای فعال مثل دیدن، حرکت کردن یا به خاطر آوردن فعال نگه می دارد.
تاکنون تصور براین بود که مغز درحالت خواب و استراحت انسان می خوابد اما این تحقیق جدید نشان می دهد که مغز در اینحالت هم فعالیت خود را حفظ می کند.
به منظور کسب این نتایج، دانشمندان با استفاده از تصاویر رزونانس مغناطیسی عملکردی، فعالیت های مغزی 15 داوطلب سالم را درحالی که با چشمان بسته استراحت می کردند مورد بررسی قرار دادند.
در این آزمایش دانشمندان هر شبکه ای را که منطبق با کد نورونی خاصی بود، شناسایی کردند. این نوع کد از ترکیب ریتم های مغزی مختلف حاصل می شود.
درحقیقت این محققان برای اولین بار نشان دادند که این شبکه ها از فعالیت گروهی از فضاهای مغزی تاثیر می پذیرند و به این ترتیب به فعالیت خود حتی درحالت خواب و استراحت هم ادامه می دهند.
دانشمندان در توضیح این پدیده دو احتمال را مطرح کردند. اولین احتمال نشان می دهد که فضاهای مغزی مختلف به صورت آناتومیکی به یکدیگر متصل می شوند و به صورت فیزیولوژیکی به نوسان کردن خود ادامه می دهند.
براساس احتمال دوم، این امواج نوسانی خاطره فعالیت های قبلی را حفظ می کنند. این خاطرات باعث انجام فعالیت های رفتاری این فضاهای مغزی آینده می شود.
به گفته این دانشمندان، ویژگی های شبکه های نورونی می توانند در آینده منجر به مطالعه تومورها، سکته های مغزی و بیماری های تخریب نورونی مثل آلزایمر شود.
Borna66
06-17-2009, 12:41 PM
خشونت کودکان و ارتباط آن با رفتار
محققان به تازگی دریافتند کودکانی که صاحب والدین و یا برادران بزرگتر خشن هستند، به احتمال بسیار زیاد دچار خشونت می شوند.
و به نقل از مجله Child Development، مطالعات اخیر نشان می دهد کودکانی که برادران بزرگتر دارند بیشتر از آن دسته از کودکانی که خواهران بزرگتر دارند دچار حالات خشونت آمیز می شوند.
این نتایج حاصل تلاش مستمر دانشمندان بر روی 451 کودک 9 تا 18 و خانواده هایشان می باشد.
در این پژوهش، عواملی چون روش های تربیتی والدین و وضعیت اقتصادی خانواده ها نیز مورد بررسی قرار گرفت.
از دیگر نتایج این مجموعه بررسی ها این است که نه تنها خشونت برادران بزرگتر بر روی کودکان تأثیر منفی می گذارد بلکه وجود خشونت در برادران کوچکتر نیز می تواند باعث بروز چنین عوارضی می شود.
Borna66
06-17-2009, 12:41 PM
مردان کمتر از زنان نگران می شوند
مطالعات جدید نشان می دهد زنان بیشتر از مردان افکار منفی را در ذهن خود پرورش می دهند. و به نقل از مجلهChild Development، پژوهشگران به تازگی دریافتند کودکان و بزرگسالان معتقدند اتفاقات بد در گذشته می تواند پیش درآمدی بر حوادث مشابه در آینده باشد. آنان همچنین ادعا می کنند که این حس به مراتب در زنان و دختران بسیار بیشتر از مردان و پسران می باشد.
این نتایج حاصل تلاش مستمر دانشمندان بر روی 128 نفر شامل کودکان 3 تا 6 سال و بزرگسالان می باشد.
در این سری پژوهش ها، محققان عکس العمل این افراد را در پیش بینی حوادث منفی در طول یک داستان مورد بررسی قرار دادند.
نتایج حاکی از این امر بود که در این میان زنان و دختران بیش از جنس مخالف انتظار حوادث بد را می کشیدند و همواره در نگرانی به سر می بردند.
Borna66
06-17-2009, 12:42 PM
تاثیر موسیقی بر رشد عاطفی و تعادل روحی کودکان
بررسیها نشان می دهد که گوش دادن به موسیقی های خاص و شاد بدون کلام به تعادل روحی و عاطفی کودکان کمک می کند اما تاثیری در هوش آنها ندارد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از فاکس نیوز ارتباط بین گوش دادن موسیقی کلاسیک ازسوی کودکان و با هوش تر شدن آنها تا به حال ثابت نشده است.
بنابراین گزارش، محققان تأکید کردند شنیدن موسیقی برای رشد عاطفی و تعادل روحی کودکان لازم بوده و از این رو مشخص شده که در وضع تکالیف کودکان نیز تاثیر دارد.
در ضمن لذت بردن از موسیقی باعث افزایش روحیه و سر حال شدن کودکان و افزایش کوتاه مدت توانایی های آنها می شود.
هم چنین احساس خستگی را نیز تا حدی کاهش می دهد زیرا موسیقی به طور چند گانه بر روح انسان تاثیر می گذارد.
همچنین به گفته محققان نوع موسیقی که گوش داده می شود باید مورد پسند فردی که گوش می دهد باشد تا بتواند بر روحیه وی تأثیر مثبت گذارد. با این وجود بهتر است از موسیقی هایی با نت مشخص و منظم استفاده شود.
Borna66
06-17-2009, 12:42 PM
انرژی موسیقی
موسیقی عینا مانند اخبار که توانایی تغییر آنتروپی مغز را دارد، حاوی انرژی است و بالاتر از آن حتی انرژیی دارد که علاوه بر تحریک مغز پا فراتر گذاشته و میتواند در تمام اعضای بدن انسان تغییر آنتروپی ایجاد کند. همانگونه که هر خبری توانایی تغییر آنتروپی مغز را ندارد هر موسیقی ای هم این قدرت را برای هر فردی ندارد. دلیل آن به ساختار مغزی انسان که نتیجه آن علایق و رفتار انسان ها است بر میگردد.
فردی ممکن است با خواندن یک مطلب علمی تغییر آنتروپی مغزی داشته باشد و فردی ممکن است با خواندن یک مطلب هنری و دیگری سیاسی. دقیقا` در موسیقی هم ساختار مغزی و رفتاری انسان مشخص میکند که کدام نوع موسیقی میتواند آنتروپی این سیستم بیولوژیکی را کاهش دهد.
بدلیل تفاوت ساختار مغزی و ذهنی انسانها یک نوع موسیقی توانایی کاهش آنتروپی مغز در همه انسانها را ندارد. برای بسیاری از مردم موسیقی آرام توانایی ایجاد تغییرات شدید در آنتروپی مغز را دارا میباشد و برای بسیاری دیگر همان میزان تغییرات را ممکن است یک موسیقی تند یا حتی نوای یک پرنده ایجاد کند. سیستم های عصبی و یا ماهیچه های عضلات دست و پای بسیاری از مردم در اثر موسیقی تغییر آنتروپی پیدا میکنند که نتیجه آن چیزی جز بوجود آمدن حرکات موزون بنام رقص نیست، در بسیاری از مردم هم این پدیده رخ نمیدهد چرا که بین سیستم بدنی آنها و موسیقیی که در حال پخش هست هیچ گونه مسیری برای جریان یافتن سیال موسیقی پیدا نمی شود.
آیا هیچ دقت کردید که وقتی صدای موسیقی را بلند میکنید در بسیاری موارد درک شما از موسیقی بیشتر میشود. این موضوع را میتوان اینگونه مدل کرد که با بلند کردن صدا مقاومت میان منبع اطلاعاتی موسیقی و بدن شما کمتر شده و سیال راحت تر به جریان می افتد و آنتروپی منفی سریعتر به سیستم بدنی شما تزریق میشود.
با گوش دادن به موسیقی آهنگسازان با توجه به میزان مقاومت در دریافت موسیقی، پس از گذشت زمان سطح پتانسیل اطلاعاتی ما نسبت به یک قطعه خاص با آهنگ ساز آن یکی شده و دقیقا` درک خواهیم کرد که او در زمان ساخت آهنگ چه احساسی داشته و پیامش چه بوده است.
Borna66
06-17-2009, 12:42 PM
موسیقی درمانی
موارد آموزشی و تعلیمات موسیقی درمانی بسیار گسترده است. یک موسیقی درمانگر نه تنها باید دارای مهارتهای موسیقایی بالایی باشد، بلکه باید در زمینه تاثیرات موسیقی در درمان نیز تعلیم دیده باشد. با وجود اینکه پروژه های دانشجویی در مراکز آموزشی مختلف متفاوت هستند، همه از خط مشی تعیین شده توسط Amta پیروی میکنند. این دستورالعملها شامل موارد زیر هستند :
• دروس موسیقی (تاریخ، تئوری، رهبری ارکستر، فنون نوازندگی، موسیقی گروهی از دوئت تا ارکستر بزرگ)
• دروس موسیقی درمانی (قواعد و مقررات، روانشناسی موسیقی، آموزش تجربی و کارگاه ها)
• علوم زیست شناسی و رفتار شناسی (آناتومی، جامعه شناسی، ناهنجاریهای روانی، کودکان استثنایی)
• دروس عمومی و انتخابی
درمانگران با طیف وسیعی از افراد مواجه میشوند که در میان آنها میتوان به بیماران روحی، عقب افتادگان ذهنی، معلولین، افرادی که مورد سوئ استفاده قرار گرفته اند، کهنسالانی که از آلزایمر و جنون رنج میبرند، افراد کند ذهن و آسیب دیدگان مغزی اشاره نمود. علاوه بر اینها، افرادی که هیچ بیماری خاصی ندارند و از موسیقی درمانی برای بهتر شدن بهره میبرند نیز وجود دارند.
__________________
Borna66
06-17-2009, 12:42 PM
موسیقی درمانی در عین حال که تصویری هیجان انگیز و پویا برای جوانان دارد ، اغوا کننده نیز می باشد . این رشته ریشه در فرهنگ قدیم و افکار مذهبی دارد و همچنین با رویدادهای علمی منطبق است . هدف از این شیوه ، درمان کامل و کلی نیست که همانند درمان داروئی عمل نماید ؛ بلکه موسیقی یک پدیده فرهنگی است . از یک طرف توسعه تحقیقات امروزی خصوصا تحقیقات بیوشیمی در معالجه بیماران جسمی و روانی ، جایگاه موسیقی را زیز سوال برده و از طرف دیگر استفاده ماهرانه متخصصان در این رشته به ارزش علم افزوده است و این سوال را در ذهن برمی انگیزاند که جایگاه موسیقی در صحنه درمانی امروزی کجاست ؟ از هم گسیختگی این رشته در ایران به دلیل است که استفاده کنندگان این رشته تبحر و آگاهی لازم را ندارند و شروع کنندگان موسیقی درمانی در ایران این علم را به بیراهه کشانیده اند .
وظیفه موسیقی درمانی دادن بینش به بیمار در مورد توانایی های جسمی ، عاطفی ، شناختی ،و روانی او می باشد . عملکرد ماهرانه فن طوری است که ویژگی های فیزیکی و روانی صدا ، حرکت ، سکوت و زمان در بهبودی خصوصیات فیزیکی و روانی شخص نقش مهمی را دارا می باشد . موسیقی مانند یک شمشیر دولبه می باشد که یک لبه آن شفابخش و تسکین دهنده و لبه دیگر آن بسیار مضر و برنده می باشد . بنابر این ، افرادی که می خواهند در زمینه عمل نمایند باید از روش های درمان روان شناختی ، موارد کاربرد های هر روش درمانی و ... آگاهی کامل داشته باشند تا بتوانند در زمینه درمان مراجع موفق عمل نمایند .
پژوهش ها نشان داده است که موسیقی ملایم به تنفس و آرامش ضربان قلب کمک می کند . از این رو ، گوش دادن به موسیقی برای سلامتی قلب مفید است .
محققان ایتالیایی و انگلیسی ، از بررسی نتایج یک آزمایش اجمالی روی 24 آزمایش شونده ، دریافته اند که تندی ضرباهنگ یک قطعه موسیقی بیش از هر چیز و سبک آن کمتر از هر چیز بر ضربان قلب انسان تاثیر می کند . بنابر این ،
گوش دادن به موسیقی ملایم و آرام برای انسان آرام بخش است . در حالی که قطعات تند موسیقی ، جریان گردش خون شنونده را تحریک می کند .
برای معالجات مختلف، روشهای متفاوتی وجود دارد. برای مثال درمانگر برای رسیدن به ذهنیات بیمار از او میخواهد تا ترانه ای بسراید یا اینکه برای تقویت اعصاب حرکتی و ایجاد تعادل بین اعضای مختلف بدن، نواختن پیانو را بیاموزد. نواختن ساز میتواند برای بیان احساسات ناگفتنی نیز به کار رود. تجویز حرکات موزون، پیاده روی یا ورزش با موسیقی و همچنین آواز خواندن و نقد و بررسی اشعار و ترانه ها نیز از جمله روشهای موسیقی درمانی است.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
آیا می خواهید زندگی آرام و دلپذیری داشته باشید؟
زندگی و هر مسئله کوچکی را آنقدر جدی تلقی نکنید، هر چند وقت یک بار زندگی را شوخی بگیرید و با سرزندگی و سبکبالی با رخدادها برخورد کنید و بینید که روز شما چقدر زیبا و شادی آفرین خواهد بود .
از رنج نهراسید ، شادی را جایگزین غم کنید. برای زندگی خود هدف و مقصودی تعیین نمایید . شما به دنیا نیامده اید تا فضایی را اشغال کنید .
دامنه توقعات و انتظارات خود را کوتاه و کوتاه تر کنید تا زندگی آرام و دلپذیری داشته باشید.
در تمام مراحل زندگی مسئولیت کامل اعمالتان را برعهده بگیرید . ازاین که دیگران را مقصر بدانید و بهانه آورید دست بردارید.
نگران نباشید که مردم درباره شما چه فکر می کنند. در واقع آنها اصلاً راجع به شما فکر نمی کنند.
هنگامی آرامش و اعتماد به نفس را تجربه خواهید کرد که بدانید کار درست را انجام می دهید، صرف نظر از این که به چه قیمتی تمام می شود.
مردم گفته های شما را فراموش می کنند . آنها فقط به آنچه انجام می دهید توجه دارند.
آرامش فکری را بالاترین هدف زندگی خود قرار دهید و بر اساس آن برای زندگی خود برنامه ریزی کنید.
از همین امروز تصمیم بگیرید که یا از موقعیت هایی که باعث ناراحتی و ایجاد استرس در شما می شود دوری کنید و یا آنها را حل و فصل نمایید.
زندگی شما بازتاب افکارتان است. اگر افکارتان را تغییر دهید، زندگی تان متحول می شود.
تمام کسانی را که تاکنون به هر صورت به شما آسیب رسانده یا شما را آزار داده اند ، ببخشایید و به این ترتیب خودتان را آزاد و رها کنید.
کنترل کامل پیام هایی را که به ذهن خودآگاه خود راه می دهید در دست بگیرید.
وقایع ، تعیین کننده احساسات شما نیست ؛ بلکه واکنش شما نسبت به وقایع است که احساسات شما را شکل می دهد.
هر چه با دیگران روابط بهتری داشته باشید، نسبت به خودتان هم احساس بهتری خواهید کرد.
هرچه خودتان را بیشتر دوست داشته باشید و به خودتان احترام بگذارید دیگران را نیز بیشتر دوست خواهید داشت و به آنها احترام خواهید گذاشت و آنها نیز بیشتر شما را دوست خواهند داشت و به شما احترام خواهند گذاشت.
بهترین عبارات برای حل یک اختلاف این است: ` شاید من اشتباه می کنم`. اغلب هم همین طور است ، این را باور کنید.
عادت قدر شناسی را در خود تقویت کنید. در زندگی شکرگزار و قدردان همه چیزهای خوبی که دارید باشید.
عمر کوتاه تر از آن است که حتی لحظه ای از آن را برای انجام کاری که دوست ندارید یا برایتان اهمیت ندارد تلف کنید.
حداقل همان قدر که برای کارتان تلاش می کنید برای رشد شخصیت تان نیز تلاش کنید.
هرگاه دلبستگی جدیدی پیدا کنید ، بر نیروی زندگی خود افزوده اید.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
ریشه 72 نوع اختلالات روانی....
مدیر کلینیک و آموزش سازمان دفاع از قربانیان خشونت و روانشناسان بالینی در نشستی با عنوان "حمایت غذایی- اجتماعی از کودکان در معرض خطر" گفت: ریشه 72 نوع از اختلالات روانی زیر سن یک سالگی است. لیلا بهنام با اشاره به نشستی که در این سازمان برگزار شد ابراز داشت: کودک آزاری به دو نوع آشکار و پنهان تقسیم می شود. زمانی که مهمترین مرکز آرامش کودک از او سلب شود کودک در واقع تحت سوء استفاده قرار گرفته و احساس نوعی نا امنی می کند.
وی افزود: فقط یک بار تنبیه جسمی کودک سبب بروز اختلالات شخصیت در بزرگسالی می شود.
بهنام تصریح کرد: والدین کودک را با هدف اینکه رفتار اشتباهش را دوباره تکرار نکند تنبیه می کنند اما این در حالی است که کودک در حین تنبیه به کار اشتباه خود فکر نمی کند بلکه به تحقیر شخصیت خود فکر کرده و احساس امنیت از والدین در کودک از بین می رود
این روانشناس بالینی خاطرنشان کرد: تحقیر کردن کودک، مسخره و سرزنش کردن، نظاره گر بودن خشونت از بدترین نوع کودک آزاری است .
مدیر کلینیک سازمان دفاع از قربانیان خشنوت با اشاره به نظاره گر بودن خشونت ابراز داشت: دیدن آزار و اذیت به اندازه خشونت آسیب رسان است و کودک دچار احساس نا امنی از سوی والدین می شود.
بهنام گفت: اختلالات خواب، شب اداری در سنین 5 تا یک سالگی، کم خوری و پرخوری و فریبنده بودن در سنین 6 تا 12 سالگی، سوء مصرف مواد، خودکشی، ترس از ترد شدن در سنین 12 سال از جمله عوارض خشونت علیه کودکان است .
وی تصریح کرد : خشونت علیه کودکان سبب می شود که درآینده از خشونت برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند. زیرا این کودکان والدین خود را درحین مشاجره کردن دیده اند که برای رسیدن به اهداف خود از خشونت بهره می برند.
بهنام با اشاره به آمار و تاثیر خشونت در کودکان افزود: کودکان تحت تاثیر خشونت 15 بار بیشتر ازسایر کودکان، در معرض اختلالات روانی و 48 درصد در معرض اختلالات رفتاری در بزرگسالی قرار می گیرند.
وی ابراز داشت مکانیزمی که کودکان خشنونت استفاده می کنند مکانیزم جابجایی است در واقع خشم منتقل شده را به شخص ضعیف تر به ویژه گروه هم سن و سالان خود نشان می دهند.
مدیر کلینیک و آموزش سازمان دفاع از قربانیان خشونت در پایان با اشاره به نقش مادر در اختلالات روانی خاطر نشان کرد: نقش مادر در تنظیم، بهداشت و روان فرزند بسیار موثر است و تماس اولیه مادر با کودک دارای منشاء بسیاری از اختلالات است و ریشه 72 نوع اختلالات روانی در زیر سن یک سالگی است و آن هم به دلیل عدم آموزش والدین قبل از فرزند دار شدن است.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
آرامش عمر را طولانی می کند؟
تحقیقات نشان می دهد بسیاری از افرادی که شبیه به هم هستند و حتی در یک خانواده زندگی می کنند طول عمری متفاوتی با یکدیگر دارند و علت اصلی این امر نیز آرامش آنهاست.
براساس بررسیهای انجام شده، افراد آرام عموما از نظر جسمی در وضعیت بهتری بسر می برند و نهایتا طول عمر بیشتری دارند.
محققان افرادی را که از نظر روحی آرامتر بوده و در هنگام مواجهه با استرس و عصبانیت نیز از شیوه های متفاوت روحی مانند عبادت یا مدیتیشن استفاده می کردند با گروهی که عصبی تر بودند و کار چندانی نیز برای کاهش شدت عصبانیت خود نمی کردند، مقایسه کردند.
نتایج تحقیقات نشان داد مدت و شدت استرس گروه اول کمتر بود، به همین دلیل تاثیر منفی کمتری بر عملکرد سیستمها و هورمونهای گوناگون بدن می گذاشت. گروه اول معمولا دارای فشار خون طبیعی، حافظه قوی تر و فکر آرامتر بوده و همچنین با داشتن بدنی سالمتر و سیستم دفاعی قویتر دارای عمر طولانی تری نیز هستند.
افراد آرام حتی در صورت بروز بیماری نیز با قدرت بیشتر بر آن غالب شده و مدت زمان درمان در آنها کمتر است و نهایتا کیفیت زندگی در این گروه بالاتر است.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
براي پيشگيري از سکته هاي مغزي؛
با استرس خود مقابله كنيد
نتايج بررسي هاي جديد دانشمندان نشان مي دهد توانايي سازگاري با استرس هايي که در محيط وجود دارند مي تواند کاهش قابل ملاحظه اي در بروز سکته هاي مغزي ايجاد کند. به نوشته پايگاه اينترنتي دانشگاه کمبريج، سکته هاي مغزي يکي از بيماري هاي شايع در بسياري از جوامع و از عوامل مهم مرگ و مير به شمار مي روند و با توجه به پيچيدگي عوامل موثر در بروز سکته هاي مغزي کنترل دقيق اين گروه از بيماري ها به آساني امکان پذير نيست. عوامل مختلفي که مي توانند سلامت عروق مغز را تحت تأثير قرار دهند در بروز سکته هاي مغزي نقش دارند. در مورد سکته هاي مغزي نکته حائز اهميت آن است که اگر بيمار از سکته حاد در مراحل اوليه جان سالم به در ببرد اين امکان وجود دارد که دچار معلوليت هاي شديد شود. فلج در اندام هاي مختلف موجب مي شود تا فرد در برخي موارد تا پايان عمر زمين گير شود و به همين علت هزينه هاي ناشي از اين بيماري ها بسيار زياد است. به همين علت همواره محققان تلاش مي کنند شيوه هاي پيش گيرانه اي را که از بروز سکته هاي مغزي ممانعت مي کنند مورد بررسي قرار دهند و آنها را به افرادي که هنوز دچار سکته نشده اند توصيه کنند. نتايج بررسي هاي جديد محققان نيز که در همين زمينه انجام شده است نشان مي دهد در کساني که توانايي خوبي براي سازگاري با شرايط محيطي دارند و به ويژه مي توانند با عوامل استرس زاي موجود در محيط خود مقابله کنند احتمال بروز سکته هاي مغزي در حد بيست و پنج درصد کاهش پيدا مي کند. توانايي مقابله با استرس هاي محيطي در بيشتر موارد ريشه در ويژگي هاي شخصيتي هر فرد دارد و با اين حال مي توان آنها را از طريق آموزش نيز به افراد آموخت.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
درصد از مردم دنيا تحت تاثيراختلالات رواني
طبق آمارهاي سازمان جهاني بهداشت (who)، اختلالات رواني و رفتاري در سطح جهان بسيار شايعند و بيش از 25 درصد مردم طي دوره زندگي تحت تاثير اين اختلالات قرار ميگيرند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) علوم پزشكي تهران، اختلالات رواني و رفتاري، مردم همه كشورها را در تمام سنين اعم از زن و مرد، ثروتمند و فقير، شهري و روستايي را درگير ميكند.
اين اختلالات در 10 درصد جمعيت بزرگسالان وجود دارد. در هر يك از چهار خانواده، يك فرد با اختلال رواني يا رفتاري وجود دارد.
در سال 1990 تخمين زده شد كه اختلالات رواني و نورولوژيكي 10 درصد از كل شاخص Dalys (سالهاي توأم با ناتواني) ناشي از همه بيماريها و جراحات را به خود اختصاص ميدهند كه اين رقم در سال 2000 به 12 درصد رسيد كه برآورد ميشود تا سال 2020، بار اين اختلالات به 15 درصد افزايش پيدا كند.
اختلالات رايجي كه معمولاً باعث ناتواني شديد ميشوند، شامل اختلالات افسردگي، اختلالات سوء مصرف مواد، اسكيزوفرنيا، اپيلپسي (صرع)، بيماري آلزايمر، عقبماندگي ذهني و اختلالات كودكي و بزرگسالي هستند.
همچنين فقر، جنس، سن، جنگ و بلاياي طبيعي، بيماريهاي عمده جسمي و محيط اجتماعي و خانوادگي از جمله فاكتورهايي هستند كه با آغاز، شيوع و دوره اختلالات رواني و رفتاري مربوط هستند.
طبق پژوهشهاي گسترده سازمان جهاني بهداشت، افسردگي در بين جمعيت زنان معمولتر و از طرفي اختلالات سوء مصرف مواد در ميان مردان از شيوع بالاتري برخوردار است.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
استرس شغلي خطر ابتلا به افسردگي
مطالعات انجام شده حاکي از آن است، افرادي که به طور دائم به دليل شغلشان دچار استرس و نگراني مي شوند، بيشتر در معرض افسردگي قرار ميگيرند.
به گزارش سرويس بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه مرکزي، همچنين دانشمندان آمريکايي مي گويند: استرس کاري باعث بالا رفتن فشار خون و بيماريهاي قلبي ميشود.
به طور کلي مرداني که نگراني کاري بيشتري دارند، نسبت به ساير افراد دو برابر بيشتر به افسردگي مبتلا ميشوند؛ اما در ميان زنان اين امر متفاوت بوده و دليل آن كه نگراني کاري زنان ربط زيادي به افسردگي ندارد، نيز به درستي مشخص نيست. شايد به اين دليل که زنان اکثرا کارهاي نيمه وقت انجام ميدهند و تعادل بين کار و خانواده براي آنها رعايت ميشود.
بررسيهاي انجام شده بر روي افراد دو شغله و مديران نشان ميدهد که احتمال ابتلا به افسردگي در هر دو جنس زن و مرد يکسان است.
اگر مسوولان و کارفرمايان شرکتها براي سلامت کارگران و کارمندان برنامههايي را ترتيب دهند و به آنها در جهت مبارزه با افسردگي کمک کنند، ميزان کارآيي افراد نيز تا حد زيادي بالا مي رود.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
موفقیت و عوامل گذر بر آن
بزرگ ترین آرزوی بشر، درطول تاریخ ، کسب موفقیت است.اما همواره سؤالات فراوانی دراین باره وجود داشته است که موفقیت چیست؟
آیا موفقیت ، داشتن همسری دلخواه ، محیط خانوادگی آرام و فرزندانی شایسته است؟ آیا موفقیت ، گذراندن مدارج تحصیلی واخذ مدرک علمی و تخصصی است ؟ آیا کسب ثروت موفقیت است؟ و بالاخره آیا موفقیت این است که آدم ، از دیگران برتر باشد، مثلاً هنرمند، نویسنده ، شاعر ، تاجر یا موسیقی دان مشهوری باشد؟
واقعیت این است که همه ی اینها که گفته شد موفقیت اند، اما شاید هم هیچ کدام موفقیت نباشد ، چرا که انسان ها متفاوت اند و برداشت های گوناگونی از این مفهوم دارند . بنابراین موفقیت امری نسبی است و هرگز نمی توان تعریف واحدی برای آن ارائه داد.
به نظر آلفرد اوستن : «آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است.» فرد موفق کسی است که به آرزوهای خود برسد و در درون رضایت خاطر احساس کند، که این خود حاصل تلاش وکوشش مداوم در زندگی است . خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. به این اعتبار، تعریف " فرهنگ وبستر" از موفقیت به مفهوم "نیل رضایت بخش به هدف" ، تعریفی مناسب است.
می دانیم که همه برای رسیدن به موفقیت به طور خستگی ناپذیر تلاش می کنند، اما به آنچه در آرزویش هستند، دست نمی یابند و رضایت درونی برای آنان ایجاد نمی شود. اگر چنین نیست پس چرا پس از رسیدن به بالاترین مقام بازهم احساس ناخرسندی می کنند؟ چرا با داشتن چندین فرزند که روزی آرزوی آن را داشتند باز هم ناشادند؟ و ... شاید علت اصلی این باشد که موفقیت واقعی را برای خودشان تعریف و مشخص نکرده اند یا هدف از موفقیت را نمی دانند.
Borna66
06-17-2009, 12:43 PM
موفقیت واقعی چیست ؟
احساس آسایش ، خوشبختی ، داشتن آرامش روحی و روانی ، مزاحم دیگران نشدن ومزاحمتی از سوی دیگران ندیدن ، موفقیت واقعی اند، زیرا مقام ، ثروت ، فرزند شایسته ، مدارج تحصیلی وهمسر دلخواه ، همه عواملی اند که با داشتن آرامش روحی ، خوب بودن با دیگران و داشتن آسودگی خاطر می توان آنها را به دست آورد ، مشروط به این که با دانش و آگاهی واقعی اهدافی را برای زندگی خود برگزید . چنان که لویی استونی می گوید: " تنها گنجی که ارزش جست وجو کردن دارد، هدف است ."
انسان بی هدف کاملاً تابع حوادث و پیشامدهاست. اما کسی که هدف روشنی در زندگی دارد، خود تصمیم می گیرد و تلاش می کند و پس از رسیدن به کامیابی ، احساس خوشبختی و آرامش می کند. اما افرادی که اهداف نامشخص را پی می گیرند، به هر مقام ، ثروت و جایی برسند ، باز هم ناراضی اند. هریک ازما باید بدانیم که چه می خواهیم؟ چه هدفی را دنبال می کنیم و در انتظار چه موفقیتی هستیم ؟ اگر اینها را دانستیم ، آن موقع است که برای رسیدن به اهداف باید تلاش کنیم ، مثلاً آگاهی مان را بالا ببریم و از تقلید کورکورانه بپرهیزیم . به شناخت توانایی ها ، ظرفیت ها و استعداد های خود وهمچنین ضعف های خود بپردازیم واعتماد به نفس و توکل به خداوند متعال وسپس حرکت و تلاش را گسترش بدهیم . برای این کار تمرکز فکر، مطالعه و مشاوره ، ساز و راه کارهای مناسبی اند.
Borna66
06-17-2009, 12:44 PM
فکر خوب
فکر خوب، معمار و آفریننده است . افکارآدمی سازنده زندگی اوست. همچنین فکر، وجه تمایز
بین انسان وحیوان است. سپردن اندیشه ها و آرزوها به مغز و ایجاد فرصت لازم برای بررسی
یکایک آنها نیروی شگفت انگیزی در پی خواهد داشت. به قول امرسون هر انسانی حاصل
تفکرات روزانه خویش است. اندیشه و تفکرات پشتوانه ای بزرگ در سراسر حیات بشرند وبه
قول پاسکال ، انسان بی اندیشه وتفکر به ماده ای بی روح می ماند. پس سعی کنید همچون
اسفنج که آب را جذب می کند، شما نیز افکار خوب را جذب کرده ، آن را در خدمت هدف خویش و
هر دو را در خدمت موفقیت خود قراردهید
Borna66
06-17-2009, 12:44 PM
مشاوره منطقی
مشاوره، عامل مؤثر و سرمایه رایگانی در مسیر پیروزی و موفقیت است . دراین باره تئودورپارکر می گوید: کاش دانسته بودم چگونه زندگی کنم یا کسی را یافته بودم که روش زندگی را به من تعلیم دهد. یک مثل چینی نیز می گوید: اگر می خواهی کاری را به درستی انجام دهی ، با سه تن از سالخوردگان مشورت کن . ودر ادبیات شیرین فارسی می خوانیم که : "آن که بیشتر مشورت می کند، کمتر دچار اشتباه می شود،" یا مثل آمریکایی که بیان می دارد : " دو فکر از یک فکر بهتر است." از این قبیل مثل ها در آیات ، احادیث و ادبیات کهن ایران زمین بسیار وجود دارد که ذکر همه ی آنها از حوصله این بحث خارج است. همین اندک که ذکر شد تا حدودی بیانگر اهمیت مشاوره است. البته مشاور هم باید آدم خبره ای باشد ، چنان که حضرت علی - علیه السلام - می فرمایند: " کسی که در امور مهم با خردمندان مشورت کند، شریک عقل آنها می شود." . به قول ویکتورپوشه : " خوشبختی ، شادی و نشاط مسری است ؛ پس همواره سعی کن با افراد گشاده رو، دلشا د و خوشبین معاشرت کنی ." آدمی مثبت بین و مثبت اندیش باش. مشورت با آدم مثبت اندیش و خوشبین تو را به زندگی و تلاش امیدوار می کند . یک مَثـَل ژاپنی ، می گوید : " خوشبین به آینده امیداوار است و بدبین از آن بیمناک." دکتر نورمن پیل ، نیز می گوید: " افکارخوب ومثبت همچون تابش نور خورشید براتاقی تاریک است که همه جا را روشن می کند، به شرط آن که در و پنجره را نبسته و پرده ها را پایین نکشیده باشید." آدم ترسویی نباشد. آدم ترسو خطرها و ضررها را چندین برابر می کند. هاریمن می گوید: " آینده را از دریچه ترس و وحشت نگاه نکنید." آدم ترسو آن قدر از شکست صحبت می کند که ناخود آگاه شما را به شک و تردید می اندازد ، تلاش و حرکت را در وجود شما تضعیف می کند و در نتیجه وصول به موفقیت را به تأخیر می اندازد. آدم لاف زنی نباش .
آدم لاف زن چون طبله غازی است پرغوغا ، نه عطر عطاری که بی سر و صدا می بوید و فضا را عطرآگین می کند. آدم لاف زن رؤیایی و متزلزل است ، ثبات رأی ندارد و از سر عیب جویی به همه چیز وهمه کس می نگرد. پس سعی کن با فردی دانا ، خوشبین ، مثبت نگر و شجاع مشورت کنی تا راه رسیدن به موفقیت کوتاه شده ، آن را راحت تر بپیمایی ، چنان که در تاریخ گزیده می خوانیم : " هر که با دانا مشورت کند ، از رسوایی درامان است ."
Borna66
06-17-2009, 12:44 PM
افسردگى
علايم افسردگى هميشه غمگينى و گريه كردن نيست بلكه بسيار متنوع است. بسيارى از افراد مبنلا به افسردگى دچار تغييرات روحى و روانى مى شوند كه بر تفكر، خواب و يا ميزان انرژى آنها تأثير مى گذارد. علاوه بر اين، افسردگى هاى مختلف و متنوع علايم ديگرى را نيز به همراه دارند.
علايم افسردگى عبارت اند از:
1 - روحيه افسرده
2- احساس مداوم نااميدى، بى ارزشى و احساس گناه
3- خستگى يا كمبود انرژى
4- رفتار بسيار كند و آهسته (گويى فرد خود را كشان كشان حركت مى دهد)
5- عدم رضايت يا كاهش رضايت از زندگى
6- كاهش انگيزه
7- تفكر منفى يا بدبينانه
8- عدم احساس علاقه نسبت به دوستان، فعاليت، سرگرمى يا كار
9- تغيير در عادات غذاخوردن كه به صورت پرخورى يا كم اشتهايى بروز مى كند
10- مشكلات خواب، از جمله زود برخاستن
11- گريه هاى مداوم
12- مشكل در تمركز، يادآورى يا تصميم گيرى
13- اوقات تلخى
14- اضطراب و نگرانى بسيار زياد
15- فكر كردن به مرگ يا خودكشي
16- اقدام به خودكشي
متخصصان معتقدند كه اگر فردى همه اين علايم يا بعضى از آنها را حداقل طى دو هفته هر روز داشته باشد آن فرد مبتلا به افسردگى بالينى است.
افسردگى مى تواند بر تمام زندگى فرد (و خانواده و دوستان نزديك او نيز) تأثير بگذارد. زيرا افسردگى روى توانايى شخص سايه مي اندازد و باعث يأس و دلسردى او مى شود. فرد افسرده اغلب از هيچ چيزى لذت نمى برد حتى از چيزهايى كه روزى از آنها لذت مى بُرد.
- در طول دوره افسردگى بعضى از افراد عملاً از انجام هرگونه كارى عاجز و ناتوان هستند.
- بعضى از افراد افسرده مى توانند به كار كردن ادامه دهند اما اين افراد فقط در شغل خود دوام مى آورند تا به تعهدات خود عمل كنند. اما اين كار بسيار سختى براى آنها است.
فرد مبتلا به افسردگى اصلى علاوه بر داشتن علايم عمومى افسردگى، ممكن است علايم زير را نيز از خود بروز بدهد:
1 - سردردهاى مداوم
2- درد و رنج هاى ديگر، حتى بدون آنكه علت ظاهرى داشته باشند
3- مشكلات سوء هاضمه
4- عملكرد ضعيف جنسى.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
ممكن است در كودكان و نوجوانان علايم افسردگى واضح تر باشد. اين علايم عبارت اند از:
1- افت نمرات 2- اوقات تلخى 3- مشكلات اخلاقى 4- انزوا و گوشه گيرى 5- شكايت كردن از مشكلات جسمانى مانند سردرد و دل درد ?- كاهش انرژى 7- عدم تمركز 8- تغيير در الگوهاى خواب يا غذاخوردن
لازم است بدانيد:
متخصصان تخمين مى زنند كه 20 درصد از كودكان و چهار تا هشت درصد از نوجوانان مبتلا به افسردگى هستند. بالاترين مورد افسردگى در دختران پس از سن بلوغ رخ مى دهد.
افسردگى مى تواند بر تمام زندگى فرد تأثير بگذارد. زيرا افسردگى روى توانايى شخص سايه مي اندازد و باعث يأس و دلسردى او مى شود. فرد افسرده اغلب از هيچ چيزى لذت نمى برد حتى از چيزهايى كه روزى از آنها لذت مى برد.
بهتر است بدانيد كه:
افراد بالاى 65 سال، چهار برابر گروه هاى سنى ديگر مبتلا به افسردگى هستند. در افراد مسن، افسردگى با علايم ديگرى همراه است؛ علايمى مانند گيجى، فراموشى، عدم توجه به بهداشت شخصى و ظاهر. علاوه بر اين، بيمارى ها نيز مى توانند باعث افسردگى شوند مانند بيمارى تيروئيد، بيمارى هاى سيستم عصبى و برخى سرطان ها.
اختلال دوقطبى
در افراد مبتلا به افسردگى اختلال دوقطبي يا افسردگى شيدايى، نوسانات روحيه اى زيادى مشاهده مى شود. به طورى كه فرد در اوج شيدايى يا شادى غيرمعمول قرار مي گيرد و سپس وارد مرحله افسردگى مى شود. در طول مرحله افسردگى، فرد همان علايم افسردگى بالينى (عمومى) را از خود نشان مى دهد اما در اين افسردگى خطر خودكشى بالاتر است.
افسردگى خفيف
افسردگى خفيف يا افسردگى مزمن اغلب از دوران كودكى يا نوجوانى آغاز مى شود و در صورت عدم درمان ممكن است چندين سال تداوم يابد.
افراد مبتلا به افسردگى:
1- هيچگونه احساس عاطفى ندارند و از نظر عاطفى كاملاً بى حس هستند، آنها به طور مداوم در حالت افسردگى سطح پايين به سر مى برند و با علاقه و اشتياق كمى به زندگى روزمره ادامه مى دهند.
0- دوست دارند افكار منفى داشته باشند؛ معمولاً نيمه خالى ليوان را مى بينند.
1- 3- از چيزى لذت نمى برند حتى از چيزهايى كه زمانى از آنها لذت مى بردند.
بسيارى از مبتلايان به افسردگى خفيف اصلاً به دنبال درمان نيستند زيرا نمى دانند كه مبتلا به افسردگى هستند. از آنجايى كه افسردگى خفيف به صورت مزمن است فرد مبتلا، خانواده او و دوستان او فكر مى كنند كه اين رفتارها جزيى از طبيعت و منش و شخصيت فرد است. رهايى و بهبودى از اين نوع افسردگى اغلب به طور كامل اتفاق نمى افتد و اين خطر وجود دارد كه فرد دچار افسردگى اصلى شود كه در اين صورت فرد ِ مبتلا در اصل مبتلا به دو نوع افسردگى است.
اختلال فصلى
اين افسردگى شكلى از افسردگى است كه تصور مى شود با قرار گرفتن در معرض نور خورشيد به ميزان زياد، به وجود مى آيد. علاوه بر روحيه افسرده و علايم عمومى افسردگى،علايم ديگر اين افسردگى عبارت اند از:
1 - تمايل به خوردن غذاهاى شيرين و نشاسته دار
2- افزايش وزن
3- خواب زياد. اين حالت عموماً در فصل بهار از بين مى رود
Borna66
06-17-2009, 12:44 PM
آنچه باعث افسردگى مى شود
علت دقيق افسردگى كاملاً شناخته شده نيست اما براساس شواهد به دست آمده مى توان چندين عامل را برشمرد:
1- وراثت 2- ساختار بيوشيميايى بدن 3- ساختار روان شناختى 4- حوادث زندگى پر استرس 5- نوسان ميزان هورمون ها ?- عوامل ديگر مانند بيمارى ها و درمان هاى خاص.
وراثت
افرادى كه يكى از بستگان نزديك آنها مبتلا به افسردگى اصلى يا اختلال خلقي دوگانه (دوقطبى) باشند دو برابر ديگران در معرضابتلا به افسردگى قرار دارند.
ساختار بيوشيميايى
هر انسانى ساختار شيميايى منحصر به فرد دارد. ابتلا يا عدم ابتلا به افسردگى، به ميزان مواد شيميايى مغز او و اين كه اين مواد شيميايى چگونه با سيستم عصب مركزى در تعامل است، بستگى دارد. ساختار بيوشيميايى هر فرد يك عمل تعادل ساز پيچيده است. اگر يكى از مواد شيميايى به درستى كار نكند كل تعادل و توازن به هم خواهد خورد.
مغز فرمانده بدن است. همانطور كه پيام هاى صادره از مغز (به شكل جريان الكتريكى) حركات ما را كنترل مى كند پيام هاى ديگر عواطف و احساسات ما را كنترل مى كنند. سلول هاى عصبى اصلى ترين واحد هاى مغز هستند. اين سلول هاى عصبى به وسيله فواصلى كه سيناپس ناميده مى شوند از هم جدا مى گردند. مواد شيميايى موسوم به ناقلان عصبى (NEURO TRANSMITTER) پيام ها يا علايم صادره از مغز را از بين اين سيناپس ها عبور داده به سلول هاى عصبى مختلف مى رساند.
اگر در يك ناقل عصبى نقص يا عدم توازن و تعادل وجود داشته باشد اختلالات گوناگون ممكن است رخ دهد.
ناقل هاى عصبى سروتونين، دوپامين و نورپين فراين پيام رسان هاى شيميايى هستند كه گفته مى شود، مسئول كنترل عواطف و روحيه هستند. مخصوصاً سروتونين كه در افسردگى نقش دارد. اعتقاد بر اين است كه وجود هرگونه نقصى در سروتونين يا اختلال در شيوه عمل آن اثرات منفى عميقى در روحيه و عواطف شخص بر جاى مى گذارد.
ساختار روان شناختى
گفته مى شود كه ويژگى هاى اصلى شخصيت يك فرد اغلب در سال هاى اوليه كودكى وى مشخص مى شود. يكى از اين عوامل مشخص كننده محيط زندگى فرد است. هر آنچه كه در دوران كودكى در زندگى ما رخ مى دهد به هنگام بزرگسالى اثرات ريشه اى و عميقى در نگرش و رفتار ما دارد مثلاً مورد بى مهرى و عدم توجه قرار گرفتن، منع شدن از چيزى، يا مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفتن در دوران كودكى مى تواند بعدها در نوع نگرش فرد به جهان تأثير بگذارد.
محروميت اجتماعى مانند زندگى در خانه هاى پرجمعيت، و كمبود روابط گرم با شخص قابل اعتماد مى تواند در طول زندگى بر روابط فرد با ديگران تأثير بگذارد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
حوادث زندگى پراسترس
واكنش فرد نسبت به عوامل خارجى نيز مى تواند بر ميزان مواد شيميايى مغز و كيفيت عمل آنها تأثير گذاشته و نهايتاً بر روحيه و عواطف شخص تأثير بگذارد. يك حادثه مى تواند فرد را مبتلا به افسردگى سازد. (به ويژه آن كه فردى قبلاً در اثر عوامل ديگر در خطر افسردگى بوده باشد) اين حوادث عبارت اند از 1- بيمارى طولانى مدت 2- بيمارى يا مرگ فرد مورد علاقه 3- طلاق 4- پايان دادن به يك رابطه نزديك و صميمى 5- رفتن به يك خانه جديد 6- مشكلات مالى يا ادارى.
نوسان ميزان هورمون ها
در زنان نوسان ميزان هورمون ها مى تواند باعث افسردگى شود. اين حالات عبارت اند از سندرم پيش از قاعدگى- تقريباً 3 تا 8 درصد زنان يك هفته يا چند روز قبل از قاعدگى تحت تأثير اين سندرم قرار مى گيرند. از نشانه هاى اين حالت روحيه افسرده، نوسان روحى، اوقات تلخى، تشويش واضطراب است.
افسردگى پس از باردارى (زايمان)
اين نوع افسردگى با نوسان هورمون ها پس از حاملگى ارتباط مستقيم دارد، اما عوامل اجتماعى نيز ممكن است در آن نقش داشته باشد. مثلاً يك زن شاغل كه مجبور است به طور ناگهاني به دور از محل كار خود در منزل بماند و روز را به تنهايى و با كودك خود سپرى كند ممكن است احساس افسردگى و انزوا به وى دست بدهد.
افسردگى در دوران يائسگى
ممكن است زنان در اين دوران به علت آنكه قدرت توليد مثل خود را دست داده اند دچار اندوه شوند و از طرف ديگر ممكن است رفتن فرزندان بزرگسال از خانه، مادر را دچار افسردگى كند.
عوامل ديگر عوامل ديگرى كه ممكن است منجر به افسردگى شوند عبارت اند از:1- مصرف مواد مخدر و الكل 2- استفاده از برخى داروها مانند استروئيد يا داروهاى مربوط به فشارخون 3- بيمارى هاى خاص مانند پركارى غده تيروئيد يا مشكلات عروقى 4- تحليل انرژى، از دست دادن انرژى ذهنى و جسمى كه معمولاً ناشى از كار طولانى مدت و يا تعهداتى است كه فرد بر روى دوش خود احساس مى كند.
Borna66
06-17-2009, 12:44 PM
افسردگي بيماري بسيار شايع عصر ماست. و در تمامي جهان روندي فزاينده دارد. اين در حالي است كه حدود نيمي از مبتلايان به افسردگي يا از بيماري خود بي خبرند يا بيماري آنها چيزي ديگر تشخيص داده شده است.
افسردگي يك بيماري اختصاصي نيست بلكه در تماما سنين و همه نژادها، هم در زنان و هم در مردان ظاهر مي شود. افسردگي بيماري ساده اي نيست بلكه انواع گوناگون دارد به طوري كه در بعضي افراد به صورت هايي ظاهر مي شود كه ما عموماً آنها را افسردگي نمي شناسيم. افسردگي پس از آنكه درمان شد غالباً باز مي گردد.
افسردگي مسائل گوناگوني به همراه دارد. غيراز مسائل پزشكي و اندوه كه بسيار شايع است، فرد مبتلا به افسردگي خود را در كارها مورد تبعيض و از نظر اجتماعي مطرود و حتي منفور خانواده خودش مي بيند. گاهي انزواي همراه افسردگي، بيماراني را كه وضعي درمان پذير دارند به دوري از مردم يا به سوي مرگ سوق مي دهد. درباره افسردگي خبرهاي خوشي نيز وجود دارد:بيشتر انواع افسردگي قابل درمان اند.
Depression كه غالباً افسردگي باليني، اختلالات خلق و خوي يا اختلالات عاطفي ناميده مي شود، بيمار را دچار آشفتگي انديشه، آشفتگي عاطفي، تغيير رفتار و بيماري هاي جسماني مي كند.
افسردگي باليني، از ديدگاه عملكردهاي اجتماعي بيش از ديگر بيماري هاي مزمن، بيمار را ناتوان مي كند. افسردگي كبير بيش از بيماري هاي مزمن ششي، التهاب مفصل و ديابت ، ناتوان كننده است. افسردگي يك نشانگان (Syndrom) يعني مجموعه اي از علامات مرضي(Symptoms) مختلف است.
املاك هاي تشخيص افسردگي عبارت اند از:
1- افسرده بودن خلق و خوي در بيشتر روزها، تقريباً هر روز.
2- كاهش آشكار علاقه يا ميل به هر نوع فعاليت در زندگي.
3- كاهش يا افزايش قابل توجه وزن بر اثر كاهش يا افزايش اشتهاي غذا خوردن.
4- بي خوابي يا پرخوابي در غالب شب ها.
5- افزايش يا كاهش اعمال رواني حركتي يا فعاليت هاي ذهني.
6- خستگي يا كاهش انرژي.
7- احساس بي ارزشي يا گناهكار بودن.
8- كاهش توان انديشيدن يا تمركز ذهن و تصميم گيري.
9- انديشيدن به مرگ ( نه ترسيدن از آن) و به خودكشي، بدون داشتن طرحي براي آن ، يا اقدام به خودكشي با طرحي از پيش ريخته.
داشتن حداقل پنج علامت ياد شده براي ابتلا به افسردگي كبير كافي است. ولي علامات مرضي يك و دو بايد جزء آن علامت باشند. افسردگي نمي تواند واكنش معمولي مرگ يك عزيز باشد. همه افراد مبتلا به افسردگي تمام علامات مرضي اين بيماري را ندارند و شدت علامات مرضي در افراد مختلف متفاوت است.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
انواع افسردگي
افسردگي اقسام گوناگون دارد، شايع ترين آن افسردگي كبير است كه فرد مبتلا به آن گاهي شاد و خوشدل و موقتاً فعال مي شود. نوعي از افسردگي كبير به افسردگي ماليخوليايي موسوم است كه بيمار هيچ گاه از چيزي دلخوش نمي شود در حدود 15 درصد مبتلايان به افسردگي كبير دچار افسردگي اوهام اند كه معمولاً با خلق و خوي اندوهگين همراه است. مثلاً خود را گناهكار و غير قابل بخشش تصور مي كنند. در حدود 15 در صد مبتلايان به افسردگي كبير نيز دچار روان پريشي مي شوند.
نوع ديگري از افسردگي وجود دارد به نام "افسردگي غيرمعمول" كه بر خلاف اسمش شايع است. علامات مرضي آن عكس علامات مرضي افسردگي معمولي است كه مبتلايان كم مي خوابند و كم مي خورند. مبتلايان به افسردگي غير معمول زياد مي خوابند و زياد مي خورند و به سرعت اضافه وزن پيدا مي كنند. به قول يكي از متخصصان برجسته بيماري افسردگي ( دونالد كلاين)، افسردگي غير معمول، "مزمن" است نه" دوره اي" ؛ از بلوغ آغاز مي شود و بيماران نسبت به همه امور كم توجه اند.
نوع ديگرافسردگي، روان رنجوري است كه عموماً حدود دو سال طول مي كشد و علامات مرضي آن خفيف تر از افسردگي كبير است ولي همواره احساس ناراحتي مي كنند.
شيوع افسردگي در قرن بيستم به خصوص بعد از دو جنگ جهاني بيشتر شده است، علت آن را مصرف دارو و الكل، افزايش استرس و كاهش اشتغال گفته اند ؛ علت ديگر افزايش افسردگي تغييرات اساسي اجتماعي است. گروهي از روان شناسان بر اين باورند كه جامعه كنوني، كانوني ناسالم در درون افراد به وجود آورده و آنها را بيش از اندازه به رضايت خاطر و شكست هاي شخصي وابسته كرده است.
آنچه گفته شد جنبه نظري دارد ولي بعضي از پژوهشگران درباره جنبه علمي علت ها اظهار نظر كرده اند. بر اساس پژوهش هاي آنها، تلويزيون " منشاء عمده افسردگي است"Paul Kottl روان پزشك مركز پزشكي پنسيلوانيا كشف كرده است كه " ارتباط تنگانگي بين دسترسي مداوم كودكان به تلويزيون و افسردگي كبير در 24 سالگي وجود دارد."Kottl مي نويسد:
" اثرات اجتماعي برنامه هاي چند ساعته تلويزيوني، بايد از دلايل شروع زودرس افسردگي كبير در نوجوانان به حساب آيد، هزاران ساعت تماشاي تلويزيون، كودكان ما را در معرض خشونت هاي ابلهانه مكرر قرار مي دهد و آنها را هر چه بيشتر از تماس هاي اجتماعي با همسالان و خانواده دور مي كند."
افسردگي كبير بيشتر در دهه هاي سوم و چهارم زندگي ظاهر مي گردد و در غالب افراد بين شش ماه تا يك سال، حتي بدون درمان رفع مي شود ؛ ولي اگر درمان شود بعد از چند هفته از بين مي رود. بازگشت افسردگي در بيش از نيمي از افراد ظرف دو سال بعد از رويداد نخستين رخ مي دهد. خطر افسردگي با تعداد بازگشت ها افزايش مي يابد. بدين معني كه بعد از دو بازگشت، هفتاد در صد و بعد از سه بازگشت به نود درصد مي رسد. عوامل زير خطر بازگشت افسردگي را افزايش مي دهند:
اگر نخستين افسردگي پيش از بيست سالگي رخ داده باشد و سابقه خانوادگي موجود باشد؛
اگرنخستين افسردگي شديد باشد و دير به درمان اقدام شده باشد؛
اگر بيماري رواني ديگري نيز وجود داشته باشد؛
اگر فرد نسبت به استرس ها يا ديگر عوامل اجتماعي آسيب پذيرتر باشد.
اگر فرد از افسردگي قبلي كاملاً بهبود نيافته باشد؛ اگر افسردگي در اواخر عمر رخ داده باشد.
Borna66
06-17-2009, 12:45 PM
اثرهای موفقیت در زندگی و شغل
افرادی در زمینه شغل و زندگی موفق اند که ازویژگی های زیر برخوردار باشند:
1- افرادی که وقت شناس اند وبه زمان اهمیت می دهند واز وقت خودشان ودیگران به خوبی استفاده می کنند. همچنین به ظاهر و آراستگی توجه داشته ، از بد پوشی و کثیفی پرهیزمی کنند و باور دارند که ترفیع و موفقیت و خوشی درشغل و زندگی را باید به دست آورند و دراین راه از تلاش و کوشش دریغ نمی ورزند . در مواجه با مشکلات و مسائل به جای افسوس و آه و ناله ، به یافتن راه حل های مختلف می پردازند وضمن پذیرش اشتباهات خود از دلیل تراشی وحواله ی آن به دیگران خود داری می کنند.
2- افرادی پیروزمندانه زندگی می کنند که به جای این که منتظر کمک دیگران باشند، خود به دیگران کمک می کنند و در پذیرش مسئولیت ها منتظر درخواست وپیشنهاد نمی شوند، بلکه داوطلبانه به سوی آن می روند . احترام می گزارند و مؤدب اند . پس از آن از همسر، فرزندان یا همکاران و... تقاضای احترام وادب دارند.
3- همه انسان ها ذهنشان فعال است وتوانایی ایجاد تعداد نامحدودی ایده را دارند. افراد موفق از ایده پردازی خود داری نمی کنند، مغز خود را پرورش وتمرین می دهند و سعی می کنند ایده های بیشتر ومطلوب تر تولید کنند وعلاوه برآن تلاش می کنند تا ایده های خود را با هم مقایسه کرده، بهترین ایده ها راعمل کنند.
Borna66
06-17-2009, 12:45 PM
- طرح های کوچک را کنار بگذارید و برای زندگی خود اهدافی بزرگ ، ولی دست یافتنی ، نه آرمانی انتخاب کنید :
هدف عالی و بزرگ ، شما را به تفکر، تلاش و کوشش وا می دارد . پس سعی کنید به اهداف بزرگ بیندیشید و موفقیت را با تمام وجود بخواهید . همواره به خاطر داشته باشید که افراد موفق، مردان و زنانی جسور وبا اراده اند که از مشکلات هراسی به دل راه نمی دهند.
2- از هوش و استعداد وپشتکار کمک بگیرید:
یقین بدانید به قول باکستون ، با استعداد متوسط اما پشتکار قوی به هرچه بخواهید ، می رسید . همچنین شیلرمی گوید: تنها کسی موفق می شود که به انتظا ر ننشیند وهمه چیز را از هوش وحواس خود نخواهد . معنی این سخن این است که کامیابی وموفقیت زمانی به دست می آید که از هوش واستعداد ، نظم ودقت و شکیبایی و پشتکار بهره کافی گرفته شود.
3- شانس را جایگزین لیاقت واعتماد به نفس نکنید واز فرصت ها بهره بگیرید.
شانس به معنای توانایی درک موقعیت وانتخاب بهترین هاست . ضرب المثل معروف : " شانس فقط یک بار درخانه آدم را می زند" بیانگر همین موقعیت شناسی است . شانس و اقبال یعنی استفاده بجا از فرصت های پیش آمده . به قول بزرگمهر حکیم " کارها به کوشش است وکوشش ، قضا را سبب می شود. " همچنین حافظ شیرین سخن گوید:
" قومی به جد و جهد گرفتند زلف یار قوم دگر حواله به تقدیر می کنند"
پس، از آن قومی باشید که خوشبختی هایتان را خودتان رقم بزنید. لینکلن می گوید: " بیشترِ خوشبختی ها و بدبختی های افراد صرفاً به دست خودشان است".
4- همواره "خواستن ، توانستن است" را شعار خود قرار دهید :
" خواستن نه به معنای میل داشتن ، آرزو کردن و امیدوار بودن ، بلکه به معنای عمل کردن است . خواستن یعنی اراده کردن واراده کردن یک فرمان درونی است که عمل به آن موفقیت را به بارخواهد آورد. سعی کنید آری گفتن را بیاموزید و برای غلبه بر مشکلات ، خود را آماده سازید.
5- نمی توانم ، نمی دانم ونمی شود را از ذهنتان بیرون بریزید:
در دنیای انسان ها غیر ممکن وجود ندارد وانجام هر کار به شرط داشتن اراده ی قوی ، امکان پذیر است ومطمئن باشید که با اراده ، مقاومت و شکیبایی و انتخاب راه درست به سوی مقصد و تصمیم گیری به موقع ، انجام هر کاری ممکن می شود. به قول دکتر دایر " دست به دست کردن ، آدم را در جاده"شاید" سرگردان می کند واو را جز به خانههرگز به جایی دیگر رهنمون نمی سازد." هم او می گوید : " اگر برای حل مشکلات به خود ترس راه دهید ، خواه ناخواه روحیه یأس و ناامید ی موجب عدم اجرای آن کار می شود." در همین زمینه حضرت علی علیه السلام - می فرما یند : " یأس و ناامیدی از بزرگ ترین گناهان است"، مطمئن باشید اگر کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش به دنبال می آید و کار کوچکی که انجام بیابد، بهتر از کارهای بزرگی است که فقط در قالب حرف و طرح باقی بماند.
6- کارها را جزء به جزء کرده ، انجام بدهید:
به قول هنری فورد " اگر کار را به بخش های کوچک تقسیم کنید و جزء به جزء انجامش دهید، به نظربزرگ و دشوار نمی آید " همیشه بدانید که کارهای انجام شده ی بزرگ ، با قدم های کوتاه آغاز شده اند. یک ضرب المثل چینی می گوید : " مرد ی که کوه را ازمیان برداشت ، کسی بود که شروع به برداشتن سنگریزه ها کرد." یقین بدانید راهی که هزار کیلو متر باشد ، قدم به قدم پیموده می شود. پس سعی کنید کارهای بزرگ را به قسمت های کوچک تقسیم کنید تا با خیالی راحت واطمینان وشجاعت دست به انجام آنها بزنید.
7- از تمام نیروی خود استفاده کنید:
آیا فکرکرده اید که چرا ذره بین پارچه را می سوزاند؟ بسیار ساده است ، زیرا ذره بین نور آفتاب را جذب می کند و در یک نقطه متمرکز می سازد ، بنابراین اگر پارچه ای درجلوی آن بگیرید، آن را می سوزاند . تمرکزنیروهای شما اعم از جسمانی ، عقلانی و روحی و روانی در یک جا، اثری به مراتب بیشتر از ذره بین خواهد داشت . همواره این را بدانید که :
نا برده رنج گنج میسر نمی شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
8- از نیروی تخّیل یا از ضمیر ناخوآگاه به خوبی استفاده کنید:
دکتر ماکسول مالتر درکتاب "علم کنترل ذهن " می گوید : " مغز و دستگاه عصبی انسان دارای مکانیزم هدف جویی است که به طور خودکار برای رسیدن به یک هدف بخصوص ، فعالیت می کند." یعنی مغز آن قدر بر هدف مورد نظر تمرکز می کند تا سرانجام به پاسخ مطلوب برسد. به همین سبب سپردن آرزوها به ضمیر ناخودآگاه ، شما را به فعالیت برای یافتن راه حل وا دار می سازد. به قول دکتر ژوزف مورفی " ضمیر باطن ، ایده ، عقیده و ایمان مسلط را با آغوش باز می پذیرد ." پس سعی کنید با ورود تفکر مثبت ، ضمیر ناخودآگاه خود را بارور سازید . هرگز نگویید که شانس من این گونه بود، تقدیر این طور نوشته شده است ، زندگی من با این حرفها تغییر نمی کند ، بلکه سعی کنید خود را از شر افکار ناامید کننده و منفی برهانید تا به آرزوهای خود برسید ، زیرا به قول مولانا :
" ای برادر توهمین اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای
گربود اندیشه ات گـُل ، گـُلشنی ور بود خاری ، تو هیمه ی گلخنی "
مطمئن باشید آنچه را که مغزانسان تصور و باور کند، به آن می رسد.
9- ترس را ازخود برانید و توکل وامید به خداوند را به جای آن بنشانید :
خداوند در قرآن می فرماید: انسان برترین مخلوقات است : " فتبارک الله احسن الخالقین " ، همه چیز را به خاطر او آفریدیم و " لولاک لماخلقت الافلاک " اگر تونبودی افلاک را نمی آفریدیم و موارد زیادی که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود. همه ی اینها بیانگر این موضوع اند که همه چیز به خاطر انسان خلق شده و انسان برا ی خداوند ارزشمند است و در نتیجه تنها نخواهد ماند ، پس ترس برای او معنی ندارد واگر به جای آن توکل به خداوند را قرار داده ، به حرکت و تلاش خود بیفزاید ، به پیروزی و موفقیت نایل خواهد شد .
10- احساس مثبت را در خدمت بگیرید:
با توجه به دلایل فراوان و بررسی های متعدد انجام شده ، ثابت شده است که تنها افکار آمیخته با احساس می توانند روی ذهن نیمه هوشیار تأثیر بگذارند. این امر حقیقت کاملاً شناخته شده ای است که احساس و هیجان بر اغلب مردم حکومت می کند. پس بهتر است با احساسات وهیجانات بیشترآشنا بشوید.
در وجود انسان هفت احساس مثبت وهفت احساس منفی کلّی شناسایی شده است . احساس منفی بی آن که ما دخالتی داشته باشیم برتکانش های فکری ما جای می گیرند و به ذهن نیمه هوشیار ما می رسند . اما جنبه های مثبت را باید خود به افکار تزریق کنیم که راه انجام این کار هم تلقین به خویشتن است .
هفت احساس مثبت عبارت اند از : میل و اشتیاق ، ایمان ، عشق ، غریزه ، دلگرمی وامید بخشی ، تخیّل ، تفکر و دوراندیشی .
هفت احساس منفی نیزعبارت اند از: ترس ، حسادت ، تنفر، انتقام ، حرص وطمع ، خرافات وخشم .
احساس های مثبت به ما نشاط ، امید ، حرکت ، تلاش و نیروی فوق العاده می بخشند ، پس سعی کنید عادت استفاده از احساسات مثبت را در خود ایجاد کنید . ولیکن احساس های منفی بازدارنده اند وتمام کمک های ذهن نیمه هوشیار را از بین می برند، پس برای رسیدن به موفقیت باید خوبی ها، زیبایی ها ، سفید ی ها ، شجاعت ها و دلیری ها را دید نه بدی ها، زشتی ها ، سیاهی ها وترس و جُبن را چنان که سعدی فرموده است :
" بُوَد خار و گل با هم ای هوشمند چه دربند خاری ؟ توگل دسته بند"
" کرا زشت خویی بود درسرشت نبیند زطاووس جز پای زشت "
11- تفاوت های فردی را فراموش نکنید :
دراین باره به حکایتی از سعدی علیه الرحمه ، بسنده می کنیم که می گوید: پادشاهی پسری را به ادیبی داد و گفت : این فرزند توست ، تربیتش همچنان کن که یکی از فرزندان خویش . ادیب خدمت کرد و مستقبل شد و سالی چند بر او سعی کرد و به جایی نرسید و پسران ادیب در فضل و بلاغت منتهی شدند. مَلک دانشمند را مُؤاخذت کرد و متابعت ( درشتی ) ، که وعده خلاف کردی و وفا به جا نیاوردی ، گفت : بر رأی خداوند روی زمین پوشیده نماند که تربیت یکسان است و طبایع مختلف.
" گرچه سیم وزر سنگ آید همی درهمه سنگی نباشد زر وسیم
برهمه عالم همی تابد سهیل جایی انبان می کند، جایی ادیم"
با استنباط از این حکایت معلوم می گردد که تفاوت های فردی در امرموفقیت حائز اهمیت است وچون خلقت همه یک جور نیست ، پس موفقیت همه یکسان نخواهد بود، لذا از این بابت غصه خوردن یا شماتت کردن کسی ، بی مورد است .
احساس آسایش ، خوشبختی ، داشتن آرامش روحی و روانی ، مزاحم دیگران نشدن و مزاحمتی از سوی دیگران ندیدن ، موفقیت واقعی اند ؛ زیرا مقام ، ثروت ، فرزند شایسته ، مدارج تحصیلی و همسر دلخواه ، همه عواملی اند که با داشتن آرامش روحی ، خوب بودن با دیگران و داشتن آسودگی خاطر می توان آنها را به دست آورد، مشروط به این که با دانش و آگاهی واقعی ، اهدافی را برای زندگی خود برگزید.
لویی استونی می گوید: " تنها گنجی که ارزش جست وجو کردن دارد ، هدف است ."
Borna66
06-17-2009, 12:45 PM
شما آن چیزی هستید که باور دارید
این باور و اعتماد به نفس است که افراد را در دستیابی به اهدافشان یاری می کند. اکثر ما امیدها و آرزوهای بزرگی در سر داریم، اما به خود اجازه می دهیم تا شک و تردید روی توانایی ها و اثربخشی ما سایه بیفکند.
همه ی ما احساس حقارت و خود کم بینی داریم، چون تصور می کنیم آنقدرها خوب نیستیم. فکر میکنیم به اندازه ی آدم های دیگر خوب نیستیم و آنقدر خوب نیستیم که بتوانیم چیزهایی که در زندگی می خواهیم را به دست آوریم. گاهی احساس میکنیم که استحقاق چیزهای خوب را نداریم. حتی اگر سخت کار کنیم و دستاوردهای زیادی در زندگیمان داشته باشیم، احساس می کنیم که مستحق این موفقیت ها نبوده ایم.
قانون جهانی باور و اعتماد می گوید که ما به هرچه باور داشته باشیم، با احساساتمان تبدیل به واقعیت می شود. ما آنچه را می بینیم باور نداریم؛ در عوض آنچه را که باور داریم می بینیم. اعتقادات و باورهای ما صفحه ی دید ما را نسبت به جهان شکل می دهد، و به هیچ اطلاعاتی که با اعتقادات و باورهایمان سازگار نباشد اجازه نمی دهیم از آن عبور کند. حتی به آن دسته از اعتقاداتمان که کاملاً با واقعیت ناسازگارند نیز اجازه ی دخول داده نمی شود، چون واقعیت و حقیقت برای ما همان باورهایمان هستند
Borna66
06-17-2009, 12:45 PM
به خودتان اعتقاد داشته باشید
متداولترین و همچنین مضرترین باورها آنهایی هستند که خود محدود کننده هستند. اینها باورهایی در رابطه با خودمان هستند، مثلاً اینکه اعتقاد داشته باشید نمی توانید چیزی را به دست آورید چون آموزش یا پول کافی ندارید. ممکن است تصور کنید که نمی توانید چیزی را به دست آورید چون سن، جنسیت یا نژادتان برای دستیابی به آن مناسب نیست. اکثر این باورها صحیح نیستند، با انحال باعث عقب نشستن شما میشوند.
واقعیت این است که، شما استحقاق همه ی چیزهای خوبی را که توانایی به دست آوردن آن را از طریق استعدادها و توانایی هایتان داشته باشید، دارید. تنها محدودیت بر آنچه می توانید داشته باشید و دارید، فقدان میل و انگیزه است. اگر شما هدفی داشته باشید و برای به دست آوردن آن تلاش لازم را صرف کنید، هیچ چیز نمی تواند شما را از دستیابی به آن منع کند، فقط باید بخواهید و برای آن تلاش کنید، همین.
برای ایجاد باورهای مثبت باید دقیق تصمیم بگیرید که در آینده به کجا می خواهید برسید. هرچه در مورد نتیجه ای که می خواهید در آینده به دست آورید واضح تر تصمیم گیری کنید، برایتان آسان تر خواهد بود که عملکردها و رفتارهای خود را در کوتاه مدت تغییر دهید. و این درعوض به شما اطمینان خواهد داد که در بلند مدت به آنچه میخواستید برسید.
وقتی خیلی دقیق تصمیم گرفتید که چه نوع آدمی می خواهید باشید، اولین گام بزرگ برای ایجاد باورهای جدید را برداشته اید. برای ادغام باورهای جدیدتان با زندگیتان، باید برای خود مقرراتی تعیین کنید که در همه ی زمینه ها مثل آن فرد رفتار کنید. اگر شروع به رفتار کردن مثل آن فرد موفقی که دوست دارید بشوید کنید، به تدریج ارزشها، کیفیات و خصوصیات شخصیتی او را اتخاذ خواهید کرد و این خصوصیات کم کم جزء شخصیت شما خواهند شد.
Borna66
06-17-2009, 12:45 PM
باور هایتان را مثبت کنید
اگر بتوانید هر روز و در همه ی موقعیت ها مثل آن فرد رفتار کنید، واکنشی زنجیره ای خواهد داشت. گرایشات و حالت هایتان تغییر خواهد کرد و مثبت تر خواهد شد. همین مسئله باعث ایجاد باورهایی نیرومندتر و مثبت تر خواهد شد. و این باورهایتان بعدها تاثیری مثبت بر روی ارزشهایتان خواهد گذارد.
شما هیچ محدودیتی در توانایی هایتان ندارید، مگر آنهایی که خودتان به آن اعتقاد دارید. افراد موفق افرادی غیرعادی و خاص نیستند. هیچ فرقی با شما ندارند، تنها تفاوت آنها این است که باور دارند که قادر به انجام هر کاری هستند. شما خوب هستید. و از امروز به بعد خود را به بهترین شکل ممکن بینید و هیچ محدودیتی برای امکانات و توانایی هایتان قائل نشوید. وقتی چنین باور و اعتمادی را در خود ایجاد کردید، و برطبق باورهایتان رفتار کردید، آینده تان نیز نامحدود خواهد بود
Borna66
06-17-2009, 12:45 PM
تاكنون بيشتر به جنبههاي روحي حالت افسردگي اشاره شد و برخي پزشكان و روانپزشكان و روان شناسان آن را يك بيماري رواني دانستهاند.
پژوهش هاي 50 سال اخير نشان ميدهد، كمبود مادهاي در مغز به نام "سروتونين" نيز يكي از عوامل اين بيماري است. در نوشته زير كه ترجمه و تنظيم از چند منبع اينترنتي است، با جنبههاي روحي و جسمي كمبود سروتونين در مغز آشنا ميشويم.
دلتنگي فعالدر كتاب (ذهن ناآرام) نوشته كي جيميسون آمده است:"درباره حالت افسردگي هيچ چيز خوبي نميتوان گفت، جز اين كه به شما تجربهاي ميدهد كه ميفهميد سالخوردگي يعني چه، پيري و بيماري چه جور است، حالت مردن چگونه است و اين كه ميگويند ذهن انسان كند و آدمي خرفت ميشود، به چه معناست.
در ضمن شما معناي حالت هايي مانند: وقار، آراستگي، هماهنگي را ميفهميد و خلاصه اينكه متوجه ميشود زشتي رفتار به چه ميگويند. در اين حالت شما هيچ باوري نسبت به امكانات خوش زندگي نداريد به لذتهاي جنسي بي عقيده ميشويد، زيبايي موسيقي را درنمييابيد و سرانجام توانايي خود را براي خنديدن به خود خنداندن ديگران از دست ميدهيد.
دانشمندي ديگر به نام "آن پايكي" در مقالهاي كه خلاصه آن در اينجا ميآيد، ميگويد: افسردگي همان غم و اندوه معمولي نيست، در مرحلهاي از زندگي خود، همهما درد و رنج را احساس ميكنيم، اما افرادي كه گرفتار افسردگي هستند، تجربهاي كاملا متفاوت دارند. يك احساس فلج كننده از دست دادن همه چيز و پوچي بر ما مستولي ميشود.
در اين حالت انسان فكر ميكند و غصه ميخورد كه همه چيز از جمله تمام عزيزان و نزديكان خود را از دست داده است.ساير عوارض و نشانگانهاي افسردگي شامل:"بي خوابي، اختلال در غذا خوردن، احساس گناه يا بي ارزشي، لذت نبردن از فعاليتهايي كه روزي دلخواه و دلانگيز بود،اشكال در تمركز ذهن و فكر و خيال كردن درباره مرگ است".
نقش مغز در افسردگيداروهاي موثري براي درمان افسردگي وجود دارند و اين داروها ديدگاه خوبي را از اساس و پايه زيست شناختن اين بيماري فراهم ميسازند، نخستين داروهاي ضدافسردگي تقريبا به طور اتفاقي در سالهاي 1950 كشف شدند.پزشكان مشاهده كردند برخي بيماران با فشار خون بالا، هنگامي كه با يك داروي جديدي به نام "رسپرين" درمان ميشدند، عوارض افسردگي در آنها ظاهر ميشد.
حدود همان زمان، پزشكان ملاحظه كردند اغلب بيماران افسرده، هنگامي كه با يك داروي ضدبيماري سل درمان ميشدند، حالت هاي وجد و شعف از خود نشان ميدادند. معلوم شد"رسپرين" برخي انتقال دهندههاي عصبي را از بين ميبرد. در حالي كه داراي سل به نگه داشتن آنها در جاي خود كمك ميكند.
انتقال دهندههاي عصبي آن مواد شيميايي هستند كه به عنوان پيك يا پيامآور در نظام ارتباطات مغز و سلسله اعصاب عمل ميكنند. آنها مولكول هايي هستند كه از يك ياخته عصبي"نورون" منبع به يك ياخته عصبي مقصد سفر ميكنند و در آنجا پيغام را ميدهند.
در افرادي كه افسردگي دارند، در حركت برخي پيكها يا انتقال دهندههاي عصبي اختلال ايجاد مبه عبارت ديگر اين انتقال دهندههاي عصبي - يعني نور - اپيفرين، سروتونين و دوپامين - به طور شايسته از يك نورون به نورون ديگر نميروند و غلظت آنها در مغزكاهش مييابد.
نخستين نسل داروهاي ضدافسردگي كه در سالهاي 1950 كشف شد، به تنظيم هر سه پيام آور بالا ميپرداخت. دومين نسل اين داروها به تنظيم نور - اپيفرين و سروتونين دست ميزد و سرانجام نسل جديد داروهاي ضدافسردگي بر ضد سروتونين به تنهايي كار ميكنند. اين داروها نميگذارند سروتونين انتقال يافته به نورون مقصد دوباره به نورون منبع برگردد.
بنابراين كساني كه به افسردگي مبتلا هستند و عوارض ياد شده را در خود مشاهده ميكنند و خلاصه اين كه فكر ميكنند بختكي مخوف بر روح و روان آنها سايه افكنده يافكر خودكشي به سرشان ميزند، بدانند كه نه ديوانه هستند و نه اينكه بيماري شان درمان نشدني و علاجناپذير است.
حتما در اين صورت به يك روانپزشك مراجعه كند و درخواست كمك نمايند.جالب اينجاست كه برخي از اين بيماران از گفتن اين كه چه حالتي دارند عاجز ميمانند.چون اين حالتي است كه واقعا گفتني نيست، اما عوارض و نشانگانهاي يادشده را دارد. اين بيماران بدانند كه اين حالت روحي وحشتناك دليل جسماني دارد كه احتمالاً همان كمبود سروتونين در حول و حوش ياختههاي عصبي مغز و قابل درمان است.
بسياري از ما چندان آشنايي با علائم افسردگي نداريم، يا حتي اگر هم بدانيم كه افسردهايم، تنها راه را قرص خوردن يا حتي سوختن وساختن ميدانيم.
اما شايد تعجب كنيد اگر بشنويد شغل ما هم تأثير مستقيمي روي روحيه و بهداشت رواني ما دارد. حالا كه در هفته بهداشت روان هم هستيم، توجه به اين موضوع ميتواند حياتيتر باشد.
اصولاً در اختلال افسردگي، عوامل بيولوژيك خاصي در بدن تغيير ميكند كه ممكن است اين تغيير، چندان ربطي هم به عوامل محيطي نداشته باشد.
همچنين عامل وراثت هم ميتواند در ميزان بروز اين اختلال مؤثر باشد، اما به هر حال، نقش مسائل پيراموني را، چه در محيط كار و چه در منزل، نميتوان ناديده گرفت.
محققان آمريكايي در يك مطالعه ملي كه توسط بنياد بيماريهاي رواني و سوءاستفاده مواد، حمايت مالي شده، رابطه افسردگي را در مشاغل مختلف بررسي كردهاند و توانستهاند فهرستي از مشاغل افسردهكننده را تهيه كنند.
به گزارش رويترز، در صدر اين فهرست، پرستار بچهها و نظافتچيهاي منازل قرار دارند.
به گفته مجريان اين طرح، مشخص شده كه حدود 8/10درصد از اين مشاغل و چيزي در همين حدود از پيشخدمتهاي رستورانها، به افسردگي مبتلا هستند.
البته در اين بررسي مشخص شده كه اين افراد پايينترين درآمد را نيز داشتهاند؛ بنابراين شايد علاوه بر عوامل محيطي، درآمد فرد نيز او را مستعد ابتلا به اين اختلال رواني شايع كند.
اما اگر ميخواهيد بدانيد كدام يك از مشاغل كمترين ميزان افسردگي را به همراه مي آورد، به اين نتايج توجه كنيد: در ميان مهندسان، به ويژه معماران، كمترين ميزان افسردگي مشاهده شده، بعد از آن ميتوان به پژوهشگران علمي و مسئولان نصب و نگهداري تأسيسات اشاره كرد.
از ديگر نتايج جالب اين مطالعه آن است كه بيكاري، خود عامل مهمي در بالا بردن احتمال افسردگي است، اما برخي شرايط كاري نيز ميتواند احتمال افسردگي ناشي از شغل را بالا ببرد.
بهعنوان مثال، كار نيمهوقت، يكي از شرايطي است كه در اين مورد نقش مهمي ايفا ميكند. اما بهنظر ميرسد شرايط كار براي افراد تماموقت نيز رضايتبخش نيست؛ طوري كه 52 درصد از كساني كه حداقل يك بار در سال گذشته، به حملهاي از افسردگي مبتلا شدهاند، كار تماموقت داشتهاند.
افسردگي علائم ويژهاي دارد كه روانپزشكان در حضور آنها تشخيص آن را قطعي ميكنند؛ احساس اندوه و عدم احساس لذت، كه بيشتر از 2 هفته طول كشيده باشد، به اضافه 4 علامت مشخصه كه نشان دهد عملكرد فرد در زندگياش مختل شده؛ علائمي همچون كمبود انرژي، كماشتهايي، اختلال در خواب، كاهش تمركز و احساس بد و منفي به خود.
مشاهده اين علائم بايد هشداري محسوب شود، براي مراجعه به پزشك، اما بد نيست همزمان و به موازات درمانهاي معمول و سنتي، به فكر تغيير شرايط محيطيتان باشيد، چرا كه به گواهي اين مطالعات، و نيز مطالعات قبلي، شرايط محيطي هم ميتواند احتمال بروز افسردگي و نيز عدم پاسخ به درمان را بالا ببرد.
منبع : همشهری
ميتوانيد حتي در مترو و اتوبوس با «ريلکسيشن» خستگي را از تنتان بيرون کنيد.
شايد شما هم چيزهايي در مورد «ريلکسيشن» يا آرامسازي بدن خوانده يا شنيده باشيد. تصوري که عموم مردم در مورد ريلکسيشن دارند، يک فرد با چشمهاي بسته است که روي صندليهاي مخصوص اين کار، در مطب يک روانشناس دراز کشيده و دارد به يک موسيقي آرام گوش ميدهد.
اما روانشناسان توصيه ميکنند که ميتوان با پس و پيش کردن بعضي دستورهاي ريلکسيشن در موقعيتهاي غيرمعمولتر هم بدن را آرام کرد؛ مثلا وقتي که در محل کار سرتان خلوتتر است، وقتي در رستوران منتظر آماده شدن غذا هستيد، وقتي روي صندليهاي مترو نشستهايد و حتي وقتي که به ميلههاي اتوبوس آويزان شدهايد!
ريلکسيشن با اينکه نام شيک و پيکي دارد و لااقل براي ما ايرانيها کلمهاي مدرن است، تاريخچهاش مال امروز و ديروز نيست. حالات خاص نشستن بوداييها، يوگاهاي ذهني و حتي بعضي حالات صوفيهاي قديم خودمان، همه به نوعي ريلکسيشن
- يعني آرامسازي ذهن و بدن- هستند.
اما کسي که سکه ريلکسيشن را به نام خود زد يک اروپايي خونسرد به نام ادموند جاکوبسون بود. اين بنده خدا که نميخواست پاياننامه دکتراي روانشناسياش سرهمبندي باشد، توي دهه 30 ميلادي يک موضوع بين رشتهاي را به عنوان موضوع پاياننامهاش انتخاب کرد. بخشي از پاياننامه او در مورد «تاثيرآرامسازي عضلات اسکلتي بر واکنش طبيعي يکه خوردن در مقابل صداي بلند» بود.
تعجب نکنيد؛ اين فقط بخشي از پاياننامهاش بود! نتيجهاش هم اين شد که وقتي مراجعان جاکوبسون با صداي جادويي او ريلکس ميشدند، ديگر در مقابل صداهاي بلند از جا نميپريدند. جاکوبسون جلسه دفاعش را که انجام داد، چسبيد به همين بخش پاياننامه و روي بيماراني که مشکل روانشناختي و مخصوصا اضطراب داشتند، ريلکسيشن مخصوص خودش را انجام داد و جواب گرفت. حالا هر جا که نام اولين شيوه علمي ريلکسيشن يعني «ريلکسيشن پيشرونده» ميآيد، بايد به احترام جاکوبسون از جا بلند شويد.
قبل از او 2 بنده خداي ديگر که يکيشان به نام جيمز در آمريکا مشغول تحقيق بود و يکي شان به نام لانگه در جزاير اقيانوسيه داشت به ماهيت هيجانات بشري فکر ميکرد، يكهو با هم فهميدند که «بابا، همه چي پايهاش حالات بد خودمانه»؛ قلم و کاغذ برداشتند و نشستند به مقاله نوشتن. بعدا تاريخنويسان روانشناسي پارتيبازي نکردند و اين نظريه را به نام هردوتاشان شناختند.
نظريه «جيمز ـ لانگه» حرف جاکوبسون را خيلي کليتر ميگفت. اين 2نفر معتقد بودند که نه تنها آرامش و اضطرابي که جاکوبسون ميگفت حاصل حالتي است که بدن ما در آن قرار دارد بلكه ما به اين علت مثلا مضطربيم که، قلبمان ميزند يا پايمان شل ميشود. آنها برخلاف عموم که معتقد بودند اگر قلبمان ميزند به اين خاطر است که مضطربيم، جريان عليت را برعکس کردند.
نتيجه آزمايشهاي جاکوبسون هم حرف آنها را تا حدي تاييد ميکرد؛ يعني اينكه ما به اين علت آرامش ذهني داريم که عضلاتمان آرام و شلاند و از طرف ديگر، به اين علت ذهنمان آشفته و خسته است که عضلاتمان منقبض و داراي تنش هستند.
جاکوبسون- يا به تلفظ بعضيها ياکوبسون- معتقد بود که فقط آرامش عضلاني خيلي عميق ميتواند برانگيختگي سيستم عصبي مرکزي را کاهش دهد و موجب سلامت روان شود. اما بقيه چندان با اين قضيه موافق نبودند؛ مثلا شولتز ميگفت اگر آدمها نه چندان مضطرب و نه آنقدر که ياکوبسون ميگويد آرام باشند، ميتوانند به بهترين نحو کارهايشان را انجام دهند. او خيلي به شرايطي که فرد در آن قرار دارد اهميت ميداد.
اما کسي که يک پايه نظري قوي براي تشخيص اينكه بالاخره چرا ذهن ما اضطراباش را با ريلکسيشن کنار ميگذارد به وجود آورد، يک روانشناس مقيم آفريقاي جنوبي يعني ژوزف ولپه بود. او چه ميگفت؟ بخش بعد را بخوانيد.
قانون: يا مضطرب يا آرام
ژوزف ولپه ميگفت پايه ريلکسيشن قانون «يا اين يا آن» است. به عقيده او، بدن نميتواند هم تنش داشته باشد و هم آرام باشد؛ يعني يا اين است که بدنتان آرام است يا آنکه در حالت تنش هستيد. براي همين، روانشناسان براي مقابله با فشار رواني و بيماريهاي ناشي از اضطراب، توصيه ميکنند فرد از ريلکسيشن استفاده کند؛ مخصوصا در بيماريهايي مثل وسواس يا ترسهاي مرضي.
اما ريلکسيشن فقط براي بيماران نيست؛ در دنياي پيچيده امروز، ما هر روز در مقابل بينهايت موقعيتي قرار ميگيريم که موجب فشار رواني يا استرس ميشوند. اين قضيه مخصوصا در شهرها بيشتر نمود دارد؛ موقعيتهايي مثل استرس ترافيک، استرس شغلي، استرس تحصيلي، استرس خانواده و استرس ناشي از بلاياي طبيعي و انساني كه ممکن است هر روز، با شکلهاي مختلف در زندگي ما وجود داشته باشند.
اين استرسها، هم موجب آزرده شدن ذهن ما ميشوند، هم موجب ميشوند بدنمان حالت تنيدگي، انقباض و در نتيجه خستگي بگيرد. براي مقابله با اين استرسها، يکي از بهترين کارها استفاده از نوعي ريلکسيشن است که ميتوان در موقعيتهاي مختلف زندگي روزمره شهري از آن استفاده کرد.
فوت کوزهگري ريلکسيشن
خب، حتما ميپرسيد که اينجور که شما ميگوييد که نميشود توي تاکسي و اتوبوس ريلکس شد. قبول، شما نميتوانيد همه بدنتان را به حالت ريلکسيشن ببريد اما با استفاده از ريلکسيشن انتخابي ميتوانيد لااقل بعضي از جاهاي بدنتان را آرام کنيد. همين الان با استفاده از همين راهنماي روبهرو ببينيد از اين 9 تا عضو بدن کجاها را ميتوانيد آرام کنيد. مسلما چشمها، تنفس، گلو و دهان را ميتوانيد.
حالا که چشمهايتان بسته است، به بغل دستيتان بگوييد بقيه را هم برايتان بخواند! اگر به ميلههاي اتوبوس آويزان شدهايد ميتوانيد يکي از دستهايتان را آرام کنيد اما اگر نشستهايد، هم پاها، هم بالاتنه، هم شانهها و هم دستهايتان را ميتوانيد ببريد به دنياي آرام ريلکسيشن؛ به همين راحتي!
آرام بودن يا نبودن مسئله اين است!
براي اينکه بدنتان را به اصطلاح ريلکس کنيد، اولين قدم اين است که بدانيد اعضاي بدن در چه حالي آرامند و در چه حالي آرام نيستند. متاسفانه ما تصور غلطي از آرامي و ناآرامي عضلاتمان داريم. پس اين بخش را بخوانيد تا حالت آرام و تنيده همه عضوهاي درگير در ريلکسيشن را بشناسيد.
دستها
آرام: اگر دستهايتان را راحت روي رانهايتان يا دسته صندلي بگذاريد، انگشتهايتان خود به خود حالت خميده، شبيه به چنگال ميگيرند. در اين حالت دستهايتان آرام است(a).
ناآرام: اگر انگشتهايتان کاملا صاف و مستقيم باشند يا برعکس حالت گلوله داشته باشند، دستهايتان ناآرام است؛ يعني اگر دستهاي کاملا صاف(b) اين طرف طيف و دستهاي گلوله شده(c) آن طرف طيف باشند، آن وسطها دستهاتان آرام هستند.
دقت کردهايد آدم که خشمگين ميشود چقدر دوست دارد دستهايش را گلوله کند و با ناخنش کف دست خودش را سوراخ سوراخ کند؟ گرفتيد که منظور چيست؟ رابطه ذهن خشمگين و بدن ناآرام را حال کرديد؟
پاها
آرام: اگر دراز کشيده باشيد يا پاهايتان را دراز کرده باشيد وقتي هر دو پاشنه روي زمين هستند، و پاها با کمي فاصله از هم و به شکل عدد 7 قرار گرفته باشند، پاهايتان آرام هستند(a).
ناآرام: وقتي پاهايتان را روي هم انداختهايد(d) يا انگشتهايتان را به طرف بالا کشيدهايد(b) يا شکل 7 پاها زيادي از هم باز شده باشد(c)،پاهايتان ناآراماند. 7 هم 7هاي قديم!
بالاتنه
آرام: اگر قفسه سينه و کمر، راحت و بدون هيچ حرکتي به اصطلاح روي صندلي ولو باشد بالاتنهتان در حال آرامش است(a).
ناآرام: اگر روي صندلي قوز کرده باشيد يا مرتب بالاتنهتان را حرکت دهيد يا جوري نشسته باشيد که بخشي از پشت و کمرتان روي صندلي نباشد، بالاتنهتان دارد ناآرامي را تجربه ميکند. (b) استادهاي دانشگاه به تجربه اين يکي را خوب ميدانند.
صداي صندليها که درآمد يعني دانشجوها رفتهاند توي فاز خستگي.
تنفس
آرام: تنفس آهسته و منظم، يک تنفس آرام است. وقتي فاصله يک باز دم با بازدم بعدي هم به اندازه کافي زياد باشد و هم فاصلههاشان تقريبا مساوي باشد.
ناآرام: تنفس سريع، تنفس با وقفه، سرفه کردن، دهن دره کردن، عطسه کردن مکرر، فينفين کردن و تنفس صدادار از نمونههاي تنفس ناآراماند.
شانهها
آرام: وقتي که پشت شانههايتان راحت به صندلي تكيه داده است، هر دو در يک خط راست قرار دارند و وقتي هر دو روي هم يک نيمه منحني را تشکيل دهند، شانههاي آراميداريد.(a)
ناآرام: اگر يکي از شانهها از ديگري بالاتر باشد (b)يا مثل وقتي که ميخواهيد بگوييد «نميدانم» هر دو بالاتر از حد معمول باشند (c)، شانههايتان ناآراماند.
خب، يعني چه که «نميدانيد»تان را با شانهها نشان ميدهيد.
مگر زبان نداريد که شانه بدبخت را از حالت ملوس آراماش خارج ميکنيد؟ يا با زبانتان بگوييد نميدانم، يا بدانيد(!) تا لااقل بدنتان آرام باشد.
سر
آرام: اگر صندليتان بالش دارد، سر بايد راحت روي آن قرار گرفته باشد؛ طوري که قسمت مياني پشت سرتان با بالش تماس داشته باشد(a).
ناآرام: وقتي سرتان يکطرف ولو شده است(b) يا خيلي جلو آمده است(c) يا خيلي از بالاي صندلي عقبتر رفته است(d)، سر ناآرامي داريد. شما هم ياد سرهاي ولو شده آدمهاي خواب رفته توي مترو و اتوبوس افتاديد، نه؟
وحشتناکاش اين است که کنار اين اعجوبهها نشسته باشيد و عادت نداشته باشيد توي اتوبوس بخوابيد و طرف آب دهانش هم موقع خواب بريزد روي شانههايتان و شما هم تعارف داشته باشيد و... وامصيبتا!
دهان
آرام: وقتي که دندانهاي بالايي و پايينيتان با هم فاصله دارند و وسط لبهايتان- بلا نسبت- مثل دهان ميت باز است، دهانتان دارد آرامش را تجربه ميکند(a).
بيخود نيست شاعر ميگويد «و خاک پذيرنده اشارتي است به آرامش...» و بيخود نيست که به مردن ميگويند آرامش ابدي.
ناآرام: اگر لبهايتان به هم چفت شدهاند(b) يا داريد چيزي را ليس ميزنيد، دهانتان ناآرام است.
برخلاف آنچه فکر ميکنيد، موقع لبخند زدن هم دهان ناآرام است!
گلو
آرام: گلوي صاف و بيحرکت، يک گلوي آرام است.
ناآرام: اگر اداي بلعيدن چيزي را درميآوريد يا گردنتان به يک طرف ولو شده است، گلويتان در حالت ناآرامي است.
چشمها
آرام: هنگامي که پلکهاي نازنينتان آرام و بدون هيچ فشاري روي هم باشند، چشمهايتان آرام است.
ناآرام: وقتي که داريد به زور پلکهايتان را به هم ميفشاريد و تريپ «با چشمهاي کاملا بسته» ميآييد، وقتي که چشمانتان بازند، يا وقتي پشت پلکهاي بسته حرکت ميکنند، داريد ناآرامي را به چشمهايتان راه ميدهيد.
داشتيد که؟ حتي چشم باز چشم ناآرام است. خدايياش چه اشارات فلسفياي که در اين ريلکسيشن نهفته نيست!
Borna66
06-17-2009, 04:30 PM
راز جادبه
مهم نیست که شما درهندوستان باشید یا در استرالیا نیوزلند,تورنتو,لندن,منترال و یا نیویورک مهم اینکه همه ی ما با یه نیرو سرو کار داریم یک قانون... اون جاذبه است.
اون راز قانون جاذبه است:
تمام چیز هایی که وارد زندگی شما می شه خودتون جذب می کنید و اینها به وسیله ی واقعیت ذاتی تصاویری که شما در ذهنتون دارید به سمت شما جذب می شن.این چیزیه که بهش فکر می کنید, در واقع تمام اون چیزایی که در ذهن شما میگذره رو شما به سوی خودتون جذب می کنید این رو می تونید در بین بابلیان باستان مشاهده کنید.
فکر می کنید که چرا یک درصد ممتاز از جامعه حدود 96% پولی رو که به دست میاد در اختیار دارن...؟ فکر می کنید این یک اتفاقه...؟نه این اتفاقی نیست این به این صورت طراحی شده.
اونها چیزی رو در می کنن اونها این راز رو می فهمن و حالا شما با این راز آشنا خواهید شد.
ساده ترین تصوری که من می تونم از قانون جاذبه داشته باشم اینه که خودم رو در قالب یک آهن ربا ببینم و می دونم چیزای دیگر رو با نیروی مقناطیس جذب می کنم.
اگه ساده تر بگیم نیروی جاذبه می گه دو چیز مشابه هم دیگر رو جذب می کنن ولی در واقع ما در سطح افکار حرف می زنیم. باب دویل:نویسنده
نقش ما به عنوان یک انسان پایبندی به افکارمون در مورد چیزهایی که می خوایم و باید کاملا در ذهنمون روشن کنیم که چه چیزی می خوایم واز اینجاست که ما شروع به احضار یکی از بزرگ ترین قوانین کاينات خواهیم کرد و اون قانون جاذبه است شما چیزی رو که بیشتر بهش فکر می کنید رو جذب می کنید.
اگه شما چیزی رو در ذهنتون ببینید به زودی در مشت خواهید داشت و این اصل رو می شه به طور خلاصه تو سه عبارت ساده گفت:افکار, تبدیل میشن به,اجسام .
Borna66
06-17-2009, 04:30 PM
فناوری بیومتریک
آيا شما همان فردى هستيد كه خودتان مى گوييد؟ شايد تا چندى ديگر، براى اثبات اين قضيه فقط ارائه كارت شناسايى كافى نباشد و مجبور شويد خود را نيز در معرض اسكنرهاى بيومتريك قرار دهيد.
واژه «بيومتريك» به طيف گسترده اى از فناورى هايى اطلاق مى شود كه هويت افراد را به كمك اندازه گيرى و تحليل خصوصيات انسانى شناسايى مى كنند. در يك تعريف عام تر، بيومتريك را علم و فناورى اندازه گيرى و تحليل آمارى داده هاى بيولوژيكى معرفى كرده اند اما تعريف دقيق تر و فنى تر آن كه امروزه رايج شده به قرار زير است:
هر خصوصيت فيزيولوژيكى يا ويژگى رفتارى منحصر به فرد و متمايز كننده، مقاوم و قابل سنجش كه بتواند براى تعيين يا تأييد خودكار هويت افراد به كار رود، بيومتريك نام دارد.
سيستم هاى بيومتريك داده هايى از كاربر را ذخيره و هر بار كه لازم شد براى تعيين هويت و تصديق اصالت فرد اين داده ها را مقايسه مى كنند.
سال ها پيش كشور فرانسه سيستمى را ابداع كرد به نام سيستم برتيلون (Bertilon) كه براى تعيين هويت از تحليل اثر انگشت استفاده مى كرد. امروزه، تكنولوژى هاى بيومتريك مختلفى مورد استفاده قرار مى گيرد و هر كدام مبتنى بر يك خصوصيت فيزيولوژيكى يا رفتارى افرادند.
Borna66
06-17-2009, 04:30 PM
آشنایی با بیماری اسکیزوفرنی
اسـکیزوفرنی نـوعی بیــماری مــغزی جدی، مزمن و ناتوان کننده است. تقریباً یک درصد از جمــعیت طی دوره زندگی خـود به اسکیزوفرنی مبتلا می شوند. بیـش از 2 میلـیـون آمریکایی امسال از این بیماری رنج می برند.
سن و جنسیت
اسکیزوفرنی به یک میزان بر زنها و مردها اثر می کند.
این بیماری معمولاً در مردها زودتر و در سنین جوانی بروز می کند. اما در خانم ها در اواخر بیست سالگی و اوایل سی سالگی ایجاد می شود. کودکان بالای 5 سال نیز ممکن است به اسکیزوفرنی مبتلا شوند، اما بروز این بیماری قبل از دوره نوجوانی بسیار نادر است.
دوره، دوره امیدواری است
تحقیقات و مطالعات روز به روز به سمت داروهای مطمئن تر و جدیدتری می رود و پرده از راز دلایل و عوامل پیچیده این بیماری برمی دارد.
دانشمند برای آگاهی یافتن از اسکیزوفرنی از رویکردها و شیوه های مختلفی استفاده می کنند، از بررسی و مطالعه ژنتیک های مولکولی گرفته تا مطالعات جمعیتی.
اسکیزوفرنی بعنوان یک بیماری
اسکیزوفرنی در سراسر جهان دیده می شود. شدت و جدیت علائم و وضعیت مزمن و ماندگار آن معمولاً در بیماران ایجاد از کار افتادگی و ناتوانی می کند. داروها و سایر روش های درمانی برای اسکیزوفرنی، اگر به طور مرتب و بنا بر تجویز استفاده شوند، می تواند به کاهش و کنترل علائم پریشان کننده بیماری کمک کند. اما، در برخی از افراد این دارو و درمان ها کمک چندانی نمی کند و گاهی به خاطر عوارض جانبی این داروها یا سایر دلایل، درمان قطع می شود. حتی زمانیکه درمان موثر واقع شود، ایستادگی دربرابر نتایج بیماری—از دست رفتن فرصت ها، ننگ حاصل از بیماری، باقیمانده علائم و عوارض جانبی داروها—باز هم برای بیمار مشکل ساز خواهد بود.
علائم و نشانه های اولیه اسکیزوفرنی
- ایجاد تغییرات پریشان کننده و حتی تکان دهنده در رفتار بیمار.
- شروع ناگهانی علائم دیوانگی و جنون (مراحل پیشرفته اسکیزوفرنی).
- کناره گیری و انزوای اجتماعی و ترد شدگی.
- رفتار، گفتار و تفکرات غیرعادی.
برخی از افراد فقط دچار یک مرحله دیوانگی و جنون می شوند؛ سایرین در طی زندگی خود مراحل مختلفی از آن را تجربه می کنند، اما در فاصله بین این دوران ها زندگی عادی دارند. گرچه افراد مبتلا به اسکیزوفرنی حاد، یا تداوم بروز علائم در فرد، معمولاً از عملکردهای عادی خود ریکاور نمی شود و برای کنترل علائم نیاز به درمان های طولانی مدت، از جمله دارو، دارد.
تشخیص اسکیزوفرنی
متخصصین سلامت مغز احتمالاً در اول کار از طریق موارد زیر، دلایل احتمالی دیگر برای این علائم را رد می کنند:
- تاریخچه کامل پزشکی
- معاینات جسمی
- آزمایش
- بررسی داروها
- جلوگیری از سایر اختلالات فکری (افسردگی بالینی، اختلال بیپولار، و ...)
دیدگاه اسکیزوفرنی از دنیا
- تحریف درک فرد از واقعیت
- زندگی کردن در دنیایی که از توهمات و هذیان ها تحریف شده است، افراد مبتلا به اسکیزوفرنی همیشه احساس ترس، اضطراب و پریشانی می کنند.
- خیال و توهمات
- توهمات و خیال ها، اختلالات ادراکی است که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی معمولاً با آن دست و پنجه نرم می کنند. صداهایی که فرد می شنود می تواند وصف فعالیت های او باشد، گفتگو با کسی، هشدار از خطرات قریب الوقوع، و از این قبیل.
- پندارهای بیهوده
این پندارها می تواند موضوعات مختلفی داشته باشد. برای مثال، بیمارانی که از علائم نوع پارانوئید رنج می برند—که تقریباً یک سوم افراد مبتلا به شیزوفرنی را تشکیل می دهند—معمولاً تصور می کنند که تحت تعقیب اند یا کسی می خواهد آنها را فریب دهد، اذیتشان کند، به آنها سم بدهد، یا به آنها خیانت کند. این بیماران، ممکن است تصور کنند که خودشان، یا یکی از اعضای خانواده یا نزدیکانشان، در مرکز این آزار و اذیت قرار دارد. بعلاوه، هذیان بزرگی و عظمت که در آن بیمار تصور می کند فردی بسیار معروف و مهم است، نیز می تواند در اسکیزوفرنی اتفاق بیفتد.
رفتارهای متداول اسکیزوفرنیک
- اعتیاد به موادمخدر
- اعتیاد به سیگار
- تفکرات آشفته
- شخصیتی بی تفاوت و بی احساس
- تغییر رفتارهای "نرمال درمقابل غیرنرمال" (تغییرات رفتاری که می تواند در نتیجه همسازی داروها ایجاد شود).
تصورات نادرست در مورد اسکیزوفرنی
- بیماران اسکیزوفرنی دوشخصیتی نیستند
- بیماران اسکیزوفرنی به طور کلی خشن نیستند
اسکیزوفرنی و اقدام به خودکشی
خودکشی یکی از خطرات جدی در افراد مبتلا به اسکیزوفرنی است. برای افرادی که اقدام به خودکشی می کنند یا دیگران را به آن عمل تهدید می کنند، حتماً باید به دنبال مشاورات تخصصی بود. افراد مبتلا به اسکیزوفرنی نسبت به کل اجتماع به میزان بسیار بیشتری ارتکاب به خودکشی می نمایند. به طور تقریبی، 10 درصد از افراد اسکیزوفرنی (به ویژه مردان جوان) دست به خودکشی می زنند. متاسفانه، پیشبینی این عمل در این بیماران بسیار دشوار است.
Borna66
06-17-2009, 04:30 PM
انواع افسردگي
افسردگي خفيف
افسردگي خفيف باعث خلق پايين مي شود وبعد از مدتي از بين برود. اين بيماري اغلب بعد از يك واقعه استرس زا بروز مي كند. شخص ممكن است به غير از احساس خلق پايين، احساس اضطراب و نگراني هم داشته باشد. تغيير در نحوه زندگي، اغلب تمام آن چيزي است كه براي درمان اين نوع افسردگي لازم است.
افسردگي متوسط
در افسردگي متوسط، خلق پايين طول كشيده و باقي مي ماند و شخص دچار علايم جسمي نيز مي گردد. گرچه اين علايم از فردي به فرد ديگر فرق مي كند. در چنين مواردي، فقط تغيير در نحوه زندگي بندرت باعث بهبود مي شود و نياز به درمان دارويي دارد.
افسردگي شديد
افسردگي شديد يك بيماري تهديدكننده زندگي مي باشد كه داراي علايم شديدي مي باشد. بيمار دچار علايم و مشكلات جسمي، هذيان ها و توهمات شده و مراجعه به پزشك در اولين فرصت از اهميت زيادي برخوردار است.
ساير اصطلاحهاي افسردگي
ساير اصطلاحهايي كه به طور رايج در پزشكي براي توصيف انواع افسردگي به كار مي روند، عبارتند از: افسردگي واكنشي، افسردگي درون زاد، افسردگي عصبي، افسردگي رواني، افسردگي دوقطبي، افسردگي يك قطبي، افسردگي تهييجي، افسردگي تاخيري، افسرده خويي، افسردگي پنهان، افسردگي عضوي، افسردگي راجعه كوتاه مدت و افسردگي مفصلي.
افسردگي واكنشي
پزشكان از اصطلاح افسردگي واكنشي (Reactive Depression) در دو مورد استفاده مي كنند. در مورد اول، به افسردگيهايي كه به علت يك حادثه استرس زا ايجاد شده است و مدت اين افسردگيها هم معمولاً زياد نيست. چنين افسردگيهايي را مي توان به صورت يك پاسخ طبيعي تشديديافته در مقابل ناملايمات زندگي نيز درنظر گرفت.
انجام مشاوره، حمايت خانواده، كنترل استرس و بعضي از اقدامات عملي، ممكن است تمام آن چيزهايي باشند كه براي درمان اين بيماري لازم هستند.
با اين حال، يك حادثه استرس زا مي تواند باعث شروع افسردگي شديدي شود و افرادي كه مستعد به اين بيماري هستند، مي توانند بعد از شروع بيماريشان، زندگي پراسترسي را داشته باشند. در صورت وقوع چنين وضعيتي، بسيار مشكل است كه دقيقاً بگوييم كه اين افسردگي، واقعاً واكنشي به استرس بوده است.
اصطلاح واكنش افسردگي را همچنين براي مواردي كه يك شخص هنوز مي تواند به موقعيتهاي اجتماعي واكنش نشان داده و از آن لذت ببرد نيز به كار مي برند.
افسردگي درون زاد
افسردگي درون زاد (Endogenous Depression) بدون هيچ دليلي ايجاد مي شود. اين افسردگي معمولاً شديد بوده و بيمار احتمالاً دچار علايم جسمي افسردگي همچون از دست دادن اشتها، كاهش وزن، صبح خيلي زود از خواب بيدار شدن، بدتر شدن خلق در هنگام صبح و... مي باشد. اين نوع افسردگي معمولاً فقط با درمان بهبود مي يابد.
اشكالي كه استفاده از اين نوع روشها براي توصيف انواع افسردگي وجود دارد، اين است كه همين علايم بيماري مي تواند در بعضي افراد به علت حوادث استرس زا ايجاد شود. همچنين به دليل اينكه شما قادر نيستيد روي يك حادثه استرس زا انگشت بگذاريد و آن را مشخص نماييد و بدين معني نيست كه چنين حادثه استرس زايي وجود نداشته است.
افسردگي عصبي
اصطلاح افسردگي عصبي (Neurotic Depression) براي توصيف نوع خفيفي از افسردگي به كار مي رود كه در آن، در بعضي روزها حال بيمار خوب است و در بعضي روزها حالش بد مي شود. چنين بيماراني معمولاً عصرها بيشتر احساس افسردگي مي كنند. در چنين نوعي از افسردگي، بيمار ممكن است شبها در به خواب رفتن مشكل داشته باشد و در نيمه هاي شب هم از خواب بيدار مي شود، اما اين افراد صبحهاي زود بيدار نمي شوند. بعضي از اين بيماران بيش از حد مي خوابند و بعضي نيز احساس مي كنند كه بيشتر از معمول تحريك پذير شده اند.
افسردگي رواني
افسردگي رواني (Psychotic Depression) يك افسردگي شديد بوده و بيماراني كه به چنين افسردگي دچار مي شوند به علايم جسمي آن نيز مبتلا شده و ممكن است ارتباطشان را با واقعيت از دست بدهند. آنها ممكن است به هذيانها و يا توهمات نيز دچار شوند. بيماران مبتلا به افسردگي رواني هميشه به درمان پزشكي نياز دارند.
افسردگي دوقطبي
افسردگي دوقطبي (Bipolar Depression) نام ديگر بيماري شيدايي- افسردگي (مانيك- دپرسيو) مي باشد. افراد مبتلا به بيماري شيدايي- افسردگي در بعضي مواقع دچار خلق بالا هستند و در دوره هايي نيز به خلق پايين دچار مي شوند كه مي تواند افسردگي آن خفيف و يا شديد باشد.
وقتي چنين بيماراني در حالت خلق بالا (شيدايي) قرار دارند، احتمالاً احساس خوشحالي و سرخوشي دارند، به خواب و خوراك كمتر از حد معمول نياز دارند و احساس مي كنند كه حال عموميشان خيلي خوب است. آنان در چنين مواقعي داراي انرژي زيادي مي باشند، خيلي سريع و تند حرف مي زنند و احساس مي كنند كه انگار افكار در مغز آنان در حال مسابقه دادن هستند. قضاوتشان مختلف و بد شده و ممكن است دچار هذيانها و يا توهمات نيز بشوند، اما اين هذيانها و توهمات با آن نوعي كه در افسردگي رواني ديده ميشود، فرق دارد و محتواي آنها بسيار مثبت تر است.
در چنين مواقعي بعضي از بيماران فكر مي كنند كه خيلي پولدارند و آدم معروفي شده اند و يا اينكه از قدرت زيادي برخوردارند.
اين خلق بالا نيز همانند خلق پايين مي تواند به بيمار آسيب برساند. گاهي اوقات قضاوتهاي نادرست و توهمات آنها به ايجاد مسايل مالي منجر مي شود. در بعضي موارد، اين بيماران خرجها و ولخرجي هاي زيادي انجام مي دهند.
Borna66
06-17-2009, 04:31 PM
خودتان باشید
معمولا مشكلات در روابط بین آدمها از همان زمان شروع رابطه شكل میگیرد.طبیعی است كه در دوستی با آدمها باید خودتان باشید؛ با همه چیزهای دوست داشتنی یا منفی كه در رفتارتان دارید. در غیر این صورت، وقتی خود را مجبور میكنید تا تمام و كمال، كسی باشید كه مثلا نامزدتان انتظار دارد، باید حساب زمانی را هم بكنید كه شبهایتان را مقابل تلویزیون با یك پیتزا سر میكنید و دیگر دلتان نمیخواهد با او وقت بگذرانید.
این را بدانید كه رابطه بین دو انسان هیچ وقت درست شكل نمیگیرد مگر اینكه هر دو نفر برای یكدیگر آزادی قایل باشند كه خودشان باشند.
وقتی نامزد یا دوست صمیمیتان میگوید كه دوست دارد به سینما برود اما شما از فیلم دیدن در سینما بیزارید، لطفا حس واقعی خود را بگویید و به او پیشنهاد دهید كه با یكی دیگر از دوستانش به سینما برود... یا پیشنهاد دیگری بدهید كه هر دو از انجامش لذت میبرید.
در غیر این صورت، حاضر نشوید به سینما بروید تا زمانی كه كاملا آماده نشدهاید چند ساعت در سالن تاریك نشسته و از دیدن فیلم لذت ببرید.
اما اگر قرار باشد ابتدای شكل گیری رابطه كسی باشید كه طرف مقابل دوست دارد و بعد به این نتیجه برسید كه از خود تان دور شدهاید و باید به خواستههای شخصی خودتان هم توجه كنید، به طرف مقابل حق بدهید كه با این سوءتفاهم روبرو شود كه شما ناگهان عوض شدهاید!
رابطه و ارتباط با آدمها، شبیه یك كار و كسب پر پیچ و خم و حساس است. تا زمانی كه خودتان هستید قرار نیست برای ورود به آن هزینهیی صرف كنید. این روش كاملا دوطرفه است.اگر به همان صورتی كه هستید، پذیرفته شوید، (با همه موارد مثبت و منفی، نوع لباس پوشیدن، دوست داشتن چیزهایی كه از دید دیگران كسالتآور است و تنفرتان از كتاب، فیلم، گل یا خوراكی مورد علاقه بقیه دوستان) میتوان امید داشت كه در نوع رابطه خود پیشرفت خواهید داشت.
پذیرفتن تفاوتهای فرد مقابل هم یكی از وظایف شماست. هیچ وقت رابطهیی را شروع نكنید كه در آن امید تغییر فردی را داشته باشید، آنقدر كه یادتان برود باید خودتان باشید.
Borna66
06-17-2009, 04:31 PM
خود هیپنوتیزم
مقدمه:
تعلق و وابستگي به جسمانيت وعادت کردن به آن ، دليل بسياري از مشکلات روحي يا حتي از دست دادن لذتهاي بي نهايتي است که خداوند امکان تجربه آن را به بشر داده است ...لذا اولين مرحله و گام در رسيدن به عالم آرامش و در واقع رسيدن به او ، رها شدن از جسم و قطع تعلقات است .
مقاله زير آموزش ساده ترين نوع خود هيپنوتيزم به عنوان Relaxation ، مقدمه اي براي کنترل ذهن ، راز اصلي تمرکز قوا و حذف تنشهاي غير ضروري و زيانبار بدن است .
مراحل يازده گانه:
1- ( شروع خواب مصنوعي )
مکاني ساکت و دنج پيدا کنيد ، آرام روي صندلي اي راحت بنشينيد و يا در جايي نرم دراز بکشيد (گذاشتن موسيقي اي آرام يا صداي طبيعت مي تواند کيفيت کار را بهتر کند). سپس چشمها را بسته و از 10 تا 1 به صورت معکوس بشماريد به طوريکه شماره ها يک در ميان با دم و بازدم تنظيم شوند ، مثلا با شماره 10 ،نفسي عميق بکشيد و 15 ثانيه نگهداريد سپس با شماره 9 بيرون دهيد و همينطور الي آخر. . . در ضمن تصور کنيد لحظه به لحظه و با هر شماره بدن شما سنگينتر مي شود.
2- ( رها سازي پاها )
ابتدا پاي راست خود را از انگشتانش تا کمر(يا تا زانو)در ذهن مجسم کنيد . آن را احساس کنيد و در ذهن خود تصور کنيد که تمام اجزاي آن مثل خمير شل ، گرم و سنگين شود ؛ سنگين سنگين ،اين کلمه را 5 بار تکرار کنيد ؛ وارد جزئيات شويد و سعي کنيد به ترتيب عمل کنيد يعني به خود القا کنيد که پاي راستتان تا کمر از نوک انگشتان ، پاشنه پا ، کف پا، ساق پا، ران و... همه و همه شل ، سنگين و گرم شده اند بعد همينطور پاي چپ(براي اينکار مي توانيد در ذهن خود 5 بار به پاهايتان دستور بدهيد که آرام سنگين و گرم شو و بگوييد لحظه به لحظه پاهايم گرمتر و سنگينتر و شل تر مي شوند . احساس سه کلمهً گرم ، سنگين و شل را مدام در ذهن خود تکرار کنيد .)
3- ( رها سازي تنه )
يک نفس نيمه عميق و آرام بکشيد و همه بدنتان را رها کنيد.حالا عضلات شکم ، سينه ، سرسينه ها و پهلوها را رها کنيد ؛ تصور کنيد تمام قسمتهاي بدنتان شل شده اند لذا اين قسمتها را ، راحت ، آسوده ، شل ، سنگين و گرم شده باور کنيد ، مي توانيد 5 بار ذهني بگوييد از کمر تا کتفم شل و سنگين شده و لحظه به لحظه گرمتر و شل تر و روانتر مي شود .(به تصوير کشيدن اجزاء بدن در ذهن به صورت ماده اي مثل خمير يا هر ماده اي که در حال وارفتن و روان شدن باشد بسيار کمکتان مي کند)
4- ( رها سازي دستها )
منظور ، قسمت مچ دست تا انگشتان مي باشد ؛ پس ابتدا دست راست و سپس چپ خود را رها و شل کنيد ،دقيقا مانند مراحل قبل ؛يعني تصورکنيد تمام اجزاي دست مورد نظر شل و سنگين شده .بهتر است از نوک انگشتان شروع کنيد و 5 بار به خود بگوييد دست چپم شل و سنگين شده است ،آرام و رها .
5- ( رها سازي کتفها و بازوها )
کتفها و بازوهايتان را شل ، سنگين و بدون هيچ انقباضي قرار دهيد (همانطور که با اعضاي قبلي رفتار کرديد) ، مي توانيد تصور کنيد همينطور که بازوهاي شما سنگين، شل و گرم مي شوند به تدريج مثل خميري نرم ، روان به سوي پاهايتان در جريان است .
6- ( رها سازي سر )
حال نوبت عضلات گردن ، فک ، چانه ، صورت ، لبها ، گونه ها ، پيشاني ، گوشها ، ماهيچه هاي زير چشم و موها رسيده است .تصور کنيد اختيار اين قسمتها دست شما نيست و همه شان شل ، گرم ، سنگين و مايع شده اند ؛ رهايشان کنيد و در ذهن ببينيد صورتتان آرام و آسوده شل شده است .
7- ( چسباندن پلکها )
اکنون تصور کنيد پلکهايتان شديداً به هم چسبيده اند ، يعني تصور کنيد آنها را با قويترين چسب دنيا به هم چسبانده اند و شما در ذهن خود مجسم کنيد که نمي توانيد چشمهايتانرا باز کنيد آرام آرام عضلات صورت را شل کرده و رهايشان کنيد .
8- ( پاکسازي آلودگيها )
در اين مرحله در ذهن و خيال خود تصور کنيد هوايي زلال و شفاف (ترجيحا قابل رويت) به درون ريه هايتان مي فرستيد به طوريکه اين هوا علاوه بر ريه ها ، به تمام سلولها و اتمهاي اجزاي ديگربدن نيز وارد شده و همه عضلات داخلي و ماهيچه ها و مغزتان را پاک پاک پاک ، صاف و زلال و شفاف مي کند و به همين دليل هواي وارد شده سياه رنگ مي شود ؛ پس در بازدم ، آن رنگ سياه که در واقع بيماريها ، نقطه ضعفها ، ناراحتي ها و مشکلاتتان است بيرون مي رود . اين تنفس شامل دم پاک و بازدم سياه رنگ را مرتب تکرار کنيد و تصور کنيد که با بيرون رفتن تنشها و بيماريها به صورت دود سياه ، لحظه به لحظه شادابتر و سرحالتر مي شويد و رفته رفته رنگ سِاه بازدمها نيز کمتر مي شود تا آنجا که هم دم و هم بازدمتان زلال و شفاف و پاک مي شوند و در واقع تمام سلولهاي بدنتان را پاک و تميز و جوانتر شده مي بينيد .
9- ( افزايش کيفيت آرامش )
تصور کنيد کنار دريا در ساحلي بسيار زيبا يا کنار رودخانه اي جنگلي يا در باغي سرسبز و آرام يا روي تشکي نرم و لطيف يا قايقي راحت در وسط اقيانوسي آرام زير گرماي مطلوب خورشيد ونسيم خنک پرطراوتي(و خلاصه هر مکان و فضاي آرامشبخشي که بودن در آنجا را دوست داريد )دراز کشيده ايد ؛ احساس کنيد که نسيم دريا يا صداي آب شما را آرام و آرامتر مي کند ، خورشيد به صورت حرارتي مطبوع بر شما مي تابد و بدنتان را نوازش و گرم مي کند . حالا در ذهن بگوييد لحظه به لحظه آرامتر مي شوم ، دستهايم ، پاهايم ،کمرم ،سينه ام ،شکمم ،عضلات صورتم همه سنگين و سنگين تر مي شوند .دست چپم ، سنگين شده سنگين سنگين ، دست راستم شل و آرام شده سنگين سنگين ، گرم گرم ؛ هر نفسي که مي کشم مشکلات ، تنشها ،بيماريها و انقباضها از بدنم حذف ميشود و من آرام و راحتم ، پاهايم ، سينه ام و سرم سنگين و گرمند ، من راحتم من آرامم . در اوج نشاط وآرامش ، آسوده و راحت ، رها و آزاد و شاد و اميدوار .(دقت کنيد که تکرار اين کلمات و تصور کردن دوباره اجزاي بدن به صورتي آرام در افزايش کيفت آرامش شما بسيار مهم است).
10- ( تلقين خواسته ها)
اين مرحله ، مرحله تلقين دقيقتر آمال است ؛ هر چه مي خواهيد و هر آرزوئي که داريد به صورت جمله اي کوتاه در ذهن خود بيان کنيد مثلا بگوئيد من هر لحظه به لحظه و روز به روز از هر لحاظ بهتر مي شوم يا من در درسها يا کارم موفق هستم ،يا من ثروتمندم ،يا من سالمم . حتما اين جملات را به زبان حال (نه اينکه از اين به بعد مي خواهم باشم)و با ساختاري مثبت بيان کنيد (ا زکلمات منفي و کلمه نه خودداري کنيد) . جملات را چندين بار تکرار کنيد و تصور کنيد که به هدف خود رسيده ايد .دوستان را ببينيد که برايتان شادماني مي کنند ، صداها را بشنويد که به شما تبريک مي گويند ، افراد و دوستان شما را در بغل کرده مي بوسند و موفقيتتان را تبريک ميگويند ، احساس بسيار بسيار خوبي داريد .خوش به حالتان.
11- ( بيدار شدن از خواب مصنوعي )
آرام آرام از 1 تا 10 بشماريد ، با هر شماره تنفس را تندتر کنيد کوتاه و سريع ، و به خود بگوييد وقتي به 10 رسيدم چشمهايم را باز مي کنم ، شاداب و سر حالم ، کاملا با نشاط و سرحال ، خوشحال و پر انرژي . انگشتان پاي راست را تکان بدهيد ، آنگاه انگشتان پاي چپ ،ساق پاي راست و ساق پاي چپ ؛رانها را به حرکت درآوريد ؛ پاها را بالا بياوريد ؛ دستهايتان را تکان دهيد ؛ گردنتان و عضلات صورت را منقبض کنيد ، تکان بخوريد ، شاد و سر حال چشمها را باز کنيد و بعد از 30 ثانيه بنشينيد با اين عمل شما امواج آلفا مغز خود را فعال مي کنيد .( تذکر مهم اينکه در مرحله 11 حتما با تلقين معکوس ، حالت سنگيني و کرختي بدنتان را حذف کنيد مثلا بگوييد پاي چپم سبک شده ، دمايش عاليست و راحتم ، همچنين حتما تلقين کنيد من بعد از بيداري شاد و سرحال و پر انرژي مي شوم ، تمام اعضاي بدنم در حالت عادي راحتتر و پر انرژي اند.)
نکاتي بيشتر:
تقسيم کردن بدن به اجزاي بيشتربدين منظور است که عمل تن آرامي به آساني امکانپذير شود .زيرا مغز فرمانهاي جزئي را سريعتر از فرمانهاي کلي به اجرا مي گذارد . پس بدن خود را قسمت به قسمت شل کنيد تا به مرحله مفيد و موثر تن آرامي برسيد.
مثالها ، ترتيب و جملاتي که در اين مراحل آورده شده بود بي شک ثابت نيستند ؛ بخصوص در مراحل 8 ،9 و 10 تا آنجا که مي توانيد قوه تخيلتان را به کار بگيرد .طبيعتا پس از انجام يکي دو بار مي توانيد متناسب سيستم روحي ، جسمي و نيازهاي خود آنها را تغيير دهيد و سعي کنيد تمام مراحل را براي خود سفارشي(Customize)کنيد .
با توجه به تکنيکهاي NAC (علم تداعي عصبي شرطي ) در ابتداي مرحله 11 که شروع به برگشت به حالت عادي مي کنيد در ذهن خود تصور کنيد مثلا دست چپتان را مشت کرده ايد . بعدها در مواقع ضروري ، هر وقت و هر جا ، در جمع ، ماشين و محيطي شلوغ يا پرتنش که شما اين کار يعني مشت کردن دست چپتان را انجام دهيد و چشمهايتان را ببنديد ، بلافاصله احساس آرامش مي کنيد و امواج آلفا ، مغز شما را شاد مي کنند.
در ضمن ذکر اين نکته نيز لازم است که منظور از گفتن فلان جمله در مراحل مذکور آن نيست که آنها را به زبان بياوريد بلکه بايد طوري بيان و احساس شود که کل وجود شما جملات مورد نظر را فرياد کند.
مي توانيد جملات مورد نظر را با تنظيم زمانبندي مناسب ،همراه موسيقي اي ملايم بر روي يک نوار کاست ذخيره کرده و از آن در حين انجام دادن مراحل استفاده کنيد .
مسلما رفتن به حالت Relaxation و اعمال مشابه براي عوض کردن اجتماع يا آدمهاي اطرافتان نيست بلکه روشي است تا شما را با روحتان آشتي دهد و قدرتهاي نامتناهي اي که خداوند متعال در اختيارتان قرار داده را به کنترل شما درآورد تا بوسيله آنها بتوانيد در برابر محيط ، موقعيتها ، فرصتها و افراد پيرامونتان بهترين تصميم و عکس العمل را به کار بنديد ...
Borna66
06-17-2009, 04:31 PM
چهل تمرین خودشناسی
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند.
شخصیت شامل ویژگی ها و مختصاتی است كه هر فرد را از سایرین متمایز می كند. شخصیت، سبك زندگی هر فرد را می سازد، مجموعه باورها و اعتقادات، احساسات و رفتار هر فرد را شكل می دهد و نحوه برقراری ارتباط او را با خود، دیگران و هستی تعیین می كند. شیوه ادراك، تجربه اندوزی، تفاهم، ارزیابی، نحوه واكنش و برخورد با مسائل و مشكلات، اجزاء شخصیت افراد را روشن می كند. شخصیت دو وجه دارد: یك وجه آن درونی است و یك وجه بیرونی كه از آن محافظت می كند(مانند جمجمه كه از مغز در برابر آسیب ها و لطمات و صدمات خارجی محافظت می كند.) شخصیت ظاهری (بیرونی) پوششی است برای شخصیت باطنی(درونی) از ضربه های روحی و روانی. هر فرد دارای سه مركز یا غریزه است كه به وی كمك می كند تا به زندگی خود ادامه دهد:
۱- غریزه صیانت ذات: در ناحیه شكم واقع شده است. كار اساسی آن آگاه ساختن ما از نیازهایمان است. هنگامی كه این غریزه بیمار می شود، احساس ناامنی می كنیم.
۲- غریزه ارتباطات: در ناحیه قلب قرار دارد و احساسات عاطفی و هیجانی شخص را تولید می كند. هنگامی كه این غریزه خوب كار نكند، دچار احساس تنهایی، ملال و افسردگی می شویم.
۳- غریزه جهت یابی كه در مركز سر قرار دارد و احساس هویت و بودن ما را ایجاد می كند: این كه ما چه كسی هستیم، از كجا آمده ایم و به كجا خواهیم رفت. این غریزه كمك می كند تا هدف و مقصود و مقصد و مفهوم زندگی خویش را بشناسیم. هنگامی كه این غریزه آسیب می بیند، احساس بیهودگی و پوچی می كنیم. در طبیعت و سرشت انسان ها وجوه مشترك فراوانی وجود دارد.
افراد دارای رنگ های گوناگون شخصیتی هستند، اما در هر فرد یك رنگ می تواند بر سایر رنگ های برتری و تفوق داشته باشد كه دیگر رنگ ها را تحت الشعاع خود قرار دهد. در واقع این رنگ غالب، رنگ قوی تر شخصیت آن فرد را تشكیل می دهد. این سه مركز، كانون هایی برای استنتاج و ارزیابی و كسب اطلاعات است، مثلاً افرادی كه ناحیه شكمی را ترجیح می دهند، تیپ های خوب، مقتدر و مسالمت جو هستند و افرادی كه ناحیه قلب در آنها برتری دارد، تیپ های دوست داشتنی، اهل عمل و مبتكر هستند و افرادی كه مركز سر در آنها غالب است، تیپ های دانا، صادق و وفادار، شاد و مسرور هستند. هنگامی كه یك مركز بر آن می شود تا وظایف سایر مراكز را انجام دهد آنگاه شاهد اختلالاتی چون عدم تعادل می شویم و یا سرسخت و لجباز افراطی می شویم و یا احساساتی و زودرنج، ولی وقتی كه هر سه مركز به گونه ای آزاد و هماهنگ عمل می كنند احساس رهایی ،اعتدال و آرامش می كنیم.
اگر می خواهیم به تكامل برسیم باید تمام جنبه های متضاد وجود خود را كشف كنیم و تمام آنها را مشخص سازیم و تنها به شناخت شماری از آنها اكتفا نكنیم. با معرفتی كه از قطب های متضاد وجود خود پیدا می كنیم، انرژی و نیروی لازم را در خویش بوجود خواهیم آورد، حال آن كه اگر تنها به یك قطب بپردازیم توان دلخواه را از دست می دهیم. صفاتی كه برای شما قابل قبول است، در باطن شما جایگاه خاصی دارد و مشخص و معلوم است، اما صفاتی را كه از دایره شخصیت خود بیرون كرده اید چه بسا به صورت رؤیا و كابوس به خوابتان می آیند و یا آنها را به سوی دیگران فرافكنی می كنید. به همین علت است كه در بعضی اشخاص صفات خوشایند و یا ناخوشایند می یابید. انجام تمرین های زیر به خودشناسی شما كمك می كند. در مورد پرسش های زیر خوب بیندیشید و با دقت پاسخ دهید:
۱- آیا به وضعیت فیزیكی (جسمی) خود رسیدگی می كنید تا بتوانید آن را شاداب و با نشاط نگه دارید؟
۲- آیا با حالات جسمانی خود مثل خستگی و بیماری كنار می آیید؟
۳- وضعیت عاطفی و هیجانی شما چگونه است؟ آیا آنها را ابراز می كنید یا به احساسی مخالف با احساسی كه دارید، تظاهر می كنید؟
۴- عشق خود را چگونه اظهار می كنید؟
۵- خشم خود را چگونه اظهار می كنید؟
۶- آیا عواطف شما جسمتان را تحت تأثیر قرار می دهد؟
۷- آیا می توانید با دیگران برخورد مناسب و همراه با مسالمت و مدارا داشته باشید؟ آیا با دیگران با گرمی و صمیمیت، رفتار می كنید؟ آیا به موقع می توانید خود را از مردم كنار بكشید و در صورت ضرورت از ایشان دور نمایید؟
۸- آیا خود را آسیب پذیر و ضعیف نشان می دهید؟ آیا برای آزاد ساختن هیجانات خود نیاز به روان درمانی، رفتار درمانی و یا گروه درمانی احساس می كنید؟
۹- آیا احساسات شما تابع شماست و یا شما تابع احساسات خود؟ آیا احساساتتان آشفته و ناگهانی هستند؟ با احساسات خود چگونه كنار می آیید؟
۱۰- آیا قواعد ذهنی شما با واقعیت های موجود توافق و هماهنگی دارد؟ آیا نقشه هایی را كه در ذهنتان می پرورید، مبهم و غیر حقیقی می انگارید؟ آیا نیاز دارید كه نقشه های ذهنی خود را با شرایط و اوضاع كنونی وقف دهید؟
۱۱- آیا افكار آزاردهنده دارید و یا مسائل و مشكلات را كوچك و بی اهمیت تلقی می كنید و خود را به تغافل و بی خبری می زنید؟
۱۲- آیا می توانید روی موضوع خاصی متمركز شوید و یا در دور باطلی قرار می گیرید؟ آیا نیاز به شناخت درمانی دارید تا افكاری روشن، متمركز و منطبق با حقیقت داشته باشید؟
۱۳- در تصمیم گیری كدام مركز را برای مشورت انتخاب می كنید و به آن اطمینان دارید؟ تصمیم های عجولانه و شتابزده می گیرید و یا با هیجانات و احساسات خود مشورت می كنید و یا عقل و منطق را ترجیح می دهید(یعنی نظریات مختلف را جمع آوری می كنید تا بتوانید آنها را مورد استفاده قرار دهید)؟
۱۴- تصمیم های مهم زندگی خود را بنویسید و كانون تصمیم گیری خود را در هر یك مشخص كنید و بالاخره كانون ارجح را پیدا كنید كه جسمتان است یا قلبتان و یا ذهنتان؟
۱۵- هنگامی كه حال خوش و آرامی دارید چه احساس و تفكری نسبت به خود و دیگران و نحوه ارتباط با آنها دارید و اصولاً چه تفاوتی با زمانی كه ناراحت و كج خلق و دلواپس هستید دارید؟ مثلاً قادر به انجام چه كارهایی می شوید كه در موقع بد حالی از عهده آنها برنمی آیید؟
۱۶- احساسات، اندیشه ها و رفتارهای خود را در زمانی كه حس می كنید، دارید از هم می پاشید و توان مقابله با مشكلات را از دست داده اید، شرح دهید. ۱۷- با موقعیت های تنش زا چگونه برخورد می كنید و چگونه می كوشید تا با پیدا كردن موقعیت مناسب، خود را از این وضع رها كنید؟ آیا برای رهایی از مشكلی كه آزارتان می دهد به روش های نومیدكننده و بی اثر متوسل می شوید؟
۱۸- چه چیزهایی مانع از آن می شود تا نتوانید كار دلخواه خود را انجام دهید و یا آنچه را در دل دارید به زبان نیاورید؟
۱۹-چه عواملی شما را از نیرومند شدن و یا عاشق شدن باز می دارد و یا از ابراز احساسات شما جلوگیری می كند و اجازه نمی دهد كه خوش خلق باشید؟ ۲۰- آنچه را كه قادر به انجام آنها نیستید یا اجازه انجام آنها را به خود نمی دهید، به دقت بنویسید. (منظور كارهایی است كه با انجامش می توانید تغییرات اساسی در سبك زندگی و شیوه ارتباطی خود بوجود آورید).
۲۱- چه وسوسه هایی در ذهنتان دارید؟ آیا هیچ یك از این وسوسه ها مسبب مشكلات شما نبوده و یا موجب انحراف خلق و خو و ناسازگاری در شما نگشته است؟
۲۲- به نظر شما چه خصوصیاتی باعث رشد و بلوغ و كمال فردی می شود؟ آن صفات، ویژگی ها و خصلت ها را فهرست وار بنویسید.
۲۳- از مهارت های مذكور در سؤال قبل، كدامیك را دارا و یا فاقد آن هستید؟
۲۴- وقتی مضطرب هستید و یا مثلاً دچار خشم و یا هراس شده اید، چه واكنشی نشان می دهید؟ گزینه های زیر را در مورد خود به ترتیب اولویت مشخص كنید: - در خود می خزید و به تفكر می پردازید. - احساساتی می شوید و بدون فكر وارد عمل می شوید. - دیگران را سرزنش می كنید و عیب جو و خرده گیر می شوید. - كارهایی را انجام می دهید كه مطابق تمایلات باطنی شما نیست. - آنچه را كه برای دیگران آشكار است ، انكار می كنید و می كوشید واقعیت را نادیده بگیرید. - و...
۲۵- ما برای چه در این دنیا هستیم و هدف و مقصودما از زندگی چیست؟ خیلی واضح و روشن بیان كنید به طوری كه یك موجود غیرزمینی پاسخ شما را درك كند.
۲۶- اگر فقط یك سال فرصت زنده ماندن و زندگی كردن داشتید چه كارهایی انجام می دادید؟ چرا از هم اكنون این كارها را انجام نمی دهید؟
۲۷- وظایف شما در زندگی چیست؟ احساس می كنید برای چه كاری ساخته شده اید و از عهده چه كاری بهتر برمی آیید؟ جملات زیر را كامل كند: - دوست دارم چه جور آدمی باشم... - دوست دارم چه فعالیت هایی را دنبال كنم... - رسالت فردی من عبارت است از این كه...
۲۸- چه توقعاتی دارید؟
۲۹- دنیا را چگونه می بینید؟ (مثلاً عقیده بر این است كه دنیا رحم و مروت نمی فهمد. پس چه تاكتیك و شگردی باید به كار برد تا بتوان در این معركه مغلوب حریفان نشویم و در صحنه كارزار پیروز و سربلند شویم؟)
۳۰- در زندگی چه اشتباهاتی مرتكب شده اید؟ در ازای از دست دادن بعضی چیزها، چه چیزهایی را بدست آورده اید؟ آیا جزو آن افرادی هستید كه عشق را در جایی كه نبوده، جسته اید؟ مثلاً در غذا و...
۳۱- چه هیولایی بر سر راه شما كمین كرده و نمی گذارد تا به شخصیت اصلی و باطنی خود دسترسی پیدا كنید؟ فهرستی از تمام آنچه كه شما را به هراس می افكند، یادداشت كنید (مثلاً از اظهار عقیده می ترسید و یا از عصبانی شدن و ...)
۳۲- كدامیك از ترس ها واقعی است و كدام غیرواقعی؟ آیا هنجارهای شخصیتی و باورهای ذهنی شما نیست كه موجب ترس شما می شود (مثل كمال گرایی، اصرار بر آرام و خونسرد بودن، قوی بودن و ...)؟
۳۳- اگر شما وارد قلمرو امر و نهی ها شوید و قواعد را بشكنید و یا از این حد و مرز بگذرید، احساس ترس می كنید؟
۳۴- برای از بین بردن این ترس چه اقداماتی باید انجام دهید و به چه نیرویی نیاز دارید تا بتوانید با این ترس ها مقابله كنید؟ تمام ترفندها و شگردهایی را كه نیاز دارید، فهرست وار ذكر كنید.
۳۵- دو ستون رسم كنید. در ستون اول تمام صفاتی را كه در خود سراغ دارید، بنویسید. در ستون دوم، صفات متضاد را بنویسید، صفاتی كه شما مایل به قبول آنها نیستید. با توجه به پاسخ هایتان به سؤالات فوق، به پرسش های زیر پاسخ دهید.
۱- در دل شما چه می گذرد؟ ادراكات و احساسات شما كدام است؟ با خود و دیگران چگونه ارتباطی دارید؟
۲- در ذهن شما چه می گذرد؟ باورها، اعتقادات، ارزش ها و افكار شما چیست؟
۳- از چه می ترسید؟ (از گزینه های زیر یكی را انتخاب كنید.) الف) ابراز خشم، برخورد كردن، ضعیف بودن ب) نیازمندی، شكست، سطحی بودن ج) درد و رنج، انحراف و كژروی، تهی و پوچ بودن
۴- نیازهای شما چیست؟ كدامیك از مجموعه های زیر را ترجیح می دهید؟ الف) نیكوكاری، صلح و آرامش، قدرت ب) عشق، كارایی، اصالت ج) عقل و خرد، وفاداری، شادمانی
۵- كدامیك از مكانیزم های دفاعی زیر را غالباً به كار می برید؟ الف) واكنش سازی (تظاهر و وانمود كردن)، اعتیاد، انكار ب) واپس رانی، همسان سازی، درون نگری ج) انزوا، فرافكنی، تصعید
Borna66
06-17-2009, 04:31 PM
رفتار شناسي
به مجموعه واکنش ها و کنش های پدیده ها، رفتار گفته می شود. شناخت و شناسایی این رفتارها امکان پیش بینی، کنترل و تغییر رفتار پدیده ها را میسر می سازد. در مقوله تجارت و بازار، مطالعه رفتار مشتری، رفتار کارکنان، رفتار سازمان، رفتار رقبا و سایر اجزاء از اهمیت بسزایی برخوردار است که باید با روشهای علمی و تحقیقاتی به آن پرداخته شود. مثلاً بررسی و شناخت رفتار مشتری با محصول، ما را در زمینه تغییر روشهای فروش، تولید، توزیع و قیمت راهنمایی می کند. مطالعه رفتار کارکنان و واکنش های فردی یا گروهی آنان می تواند تحلیل های بسیار مفیدی را برای پیش بینی، کنترل و تغییر هنجارهای رسمی و غیر رسمی درباره شخصیت، ادراک، نگرش، انگیزش، یادگیری و آموزش افراد در اختیار مدیران قرار دهد تا امکان دستیابی به راهکارهای تقویت هنجارها و یا حذف ناهنجارها برای ایشان فراهم آید. سازمانها نیز تحت تاثیر نیروهای محیطی ، دارای واکنش هایی هستند که رفتار سازمانی نام دارند. مواردی چون فرهنگ سازی، جایگاه سازمانی و... از جمله رفتارهای سازمانی هستند که همواره در تحلیل های کلان از یک موسسه و بنگاه اقتصادی، مورد توجه قرار می گیرند.
مطالعات رفتارشناسی
برای بررسی و شناخت رفتارها، مطالعات و روشهای فراوانی وجود دارد که در چارچوب روشهای علمی و تخصصی انجام می شود. مثلاً درباره رفتارشناسی نیروی انسانی، کارشناسان علوم مدیریت، روان شناسی و جامعه شناسی مطالعات بسیار عمیقی انجام داده اند و روشهای مناسبی را ابداع کرده اند تا بتوانند وضعیت و علل رفتارهای نیروی انسانی را شناسایی و ارزیابی کنند و راه کارهای مناسب آن را برای تقویت هنجارها و رفع ناهنجاری ها عرضه نمایند. از این رو با توجه به اهمیت موضوع، توصیه می شود، موسسات و بنگاه های اقتصادی با مشاوره کارشناسان به بررسی رفتارهای فردی، گروهی، و یا سازمانی خود اقدام کنند. در این بخش، برخی از نتایج کلی مطالعات رفتارشناسی را درباره ویژگی های افراد منفعل، متعادل و تعارض آفرین به طور خلاصه مطرح می کنیم.
ویژگی های فرد منفعل
افراد منفعل از ویژگی های زیر برخوردارند:
-زود تحت تاثیر قرار می گیریند.
-نمی توانند دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
-در مقابل کار شکنی دیگران عکس العمل نشان نمی دهند.
-دوست دارند به دیگران وابسته باشند.
-وابستگی خود را به دیگران ناخوشایند می دانند.
-از پایمال شدن حق خود ناراحت نمی شوند.
-در مقابل کسانی که به قیمت عدم موفقیت آنان پیروز می شوند، عکس العمل نشان نمی دهند.
-مصالحه را به مجادله و مشاجره ترجیح می دهند.
-از کارهای پرجنب و جوش دوری می کنند.
-با استدلال طرف مقابل زود قانع می شوند.
-از تغییر وضعیت خود احساس نگرانی می کنند.
-در صورت تعارض با دیگران، نیازهای طرف مقابل را بر نیازهای خود ترجیح می دهند.
-در صورت تعارض با دیگران، اختیار حل مسئله را به طرف مقابل می دهند.
-از تعارض و اختلاف با دیگران دوری و وحشت دارند.
-علایق خود را رک و روراست بیان نمی کنند.
ویژگیهای فرد متعادل
فرد متعادل از ویژگی های زیر برخوردار است:
-با همکاران خود تفاهم دارد.
-از روی عمد برای دیگران ایجاد مشکل می کند.
-نسبت به دیگران پرخاشگری نمی کند.
-درصدد انتقام جویی از دیگران برنمی آید.
-واقع گرا است.
-اشتباهات خود را می پذیرد و درصدد اصلاح آن برمی آید.
-به دیگران فرصت موفقیت می دهد.
-وابستگی دوطرفه با دیگران را دوست دارد.
-پیروزی را تنها برای خود نمی خواهد و از موفقیت دیگران هم لذت می برد.
-عمدتاً مصالحه را بر مشاجره ترجیح می دهد.
-منطق طرف مقابل را می پذیرد.
-در برخورد با مسائل، راه حل های مختلف را به کار می بندد.
-خواسته های طرف مقابل را همانند خواسته های خود می داند.
-خود را به جای طرف مقابل قرار می دهد و به مواضع او احترام می گذارد.
-راه حل های میانه را کارساز می داند.
-به طور کلی فردی است متعادل، میانه رو،مصلحت گرا،اهل همکاری و بحث منطقی.
ویژگی های فرد تعارض آفرین
فرد متعارض از ویژگی های زیر برخوردار است:
-با همکاران ودربعضی مواقع با همسر خود تفاهم ندارند.
-از ناکامی دیگران احساس رضایت می کند.
-خودخواه است.
-برسرمسائل جزئی خشمگین می شود.
-کینه توز و انتقام جو است.
-پرخاشگری را دوست دارد.
-اشتباهات خود را نمی پذیرد.
-از مخالفت کردن در جمع لذت می برد.
-از رک گویی و بدون پرده حرف زدن ابایی ندارد.
-مشارکت با دیگران را دوست ندارد.
-همواره سعی دارد خواسته های خود را به دیگران تحمیل کند.
-وابستگی دیگران را به خود دوست دارد.
-در برابر نظرهای جمع مقاومت می کند.
-به دیگران اعتماد ندارد.
-دائماً احساس شکست می کند.
-رقابت ناسالم را دوست دارد.
-در به کرسی نشاندن خواسته های خود اصرار می ورزد.
-پیروزی خود به قیمت شکست دیگران را دوست دارد.
-از جریحه دار کردن احساسات دیگران لذت می برد.
Borna66
06-17-2009, 04:31 PM
تأثیرات روانی زلزله
خسارات روحی زلزله به مراتب بیشتر از خسارات مالی و جانی آن است . زلزله یکی از مخرب ترین و خانمان سوزترین حوادث طبیعی است ، که تنها در قرن بیستم بیش از ۳ میلیون انسان را به کام مرگ فرو برده است . زلزله خسارات روحی جبران ناپذیری را بر پیکره بشریت وارد می سازد ، اغلب انسان ها در اثر شوک روحی حاصل از زلزله دقیقاً نمی دانند که چه اتفاقی برای آنها رخ داده است و مدام علت آن را از افراد دیگر جویا می شوند . انسان ها در اثر وقوع زلزله خانه و خانواده و دوستان و بستگان یا به عبارتی منابع مالی و عاطفی خود را از دست می دهند ، زلزله زدگان با از دست دادن خانه و کاشانه خود تمام این مفاهیم و معانی را به یک باره از دست می دهند . آنها بعد از وقوع زلزله نیاز به مراقبت ، حمایت و آگاهی دارند . اما شدت این واکنش های روحی در برخی افراد بسته به نوع شخصیت آنها و عمق مصیبت وارده بیشتر است .
شوک زلزله:
در ابتدا باید گفت که چنین حوادثی شوک بزرگی به روان وارد می آورد و کارکرد نرمال و عادی آن را به کل مختل کرده و کنترل فرد را بر رفتار خود ، دیگران و محیط اطراف به طرز چشمگیری کاهش می دهد . چنین حالتی در فرد به چند دلیل ایجاد می شود :
* زلزله ای که موجب از دست دادن بستگان و ویرانی محل زندگی فرد می شود ، در حقیقت واقعه ای با شدت و عواقب وخیم بسیار است که در مدتی بسیار کوتاه رخ می دهد . مسئله زمان کوتاه و شدت واقعه تأثیری کاری بر کارکرد روان دارد .
* نکته مهم دیگر این است که چنین پیشامدی به شکل ناگهانی و غیرقابل پیش بینی رخ می دهد و فرد را به شدت غافلگیر می کند .
* چنین اتفاقاتی تأثیر خود را بر تمامی سیستم ( روحی و بدنی ) بر جای می گذارد .
مراحل شوک به این ترتیب است که زلزله زده ها ابتدا دچار شوک روحی می شوند ، ترس تمام وجود آنها را فرا می گیرد و با ناباوری به محیط اطراف خود نگاه می کنند برخی از آنها دچار اختلالات مربوط به خواب و کابوس های شبانه می شوند برخی دیگر مدام وقایع گذشته را در ذهن خود مرور ، می کنند و برخی به گذشته برمی گردند و احساس می کنند زلزله همچنان ادامه دارد . این افراد برای رسیدن به یک تعادل نسبی سعی می کنند از چیزهائی که یادآور آن لحظات است دوری کنند . در مورد زلزله مطلقاً صحبت نمی کنند . از قرار گرفتن در معرض بوها و صداهای موجود در فضای حادثه خودداری می کنند و از مصاحبت با افرادی که آنها را به یاد روزهای تلخ زلزله می اندازند ، امتناع می ورزند .
همچنین مشاهده می شود که این افراد از انواع دردهای فیزیکی هم شکایت می کنند . اما زمانی که به پزشکان مراجعه می کنند هیچ علائم و نشانه ای در بدن آنها مشاهده نمی شود . با وقوع زلزله رفتار کودکان نیز تغییر میکند نسبت به روزهای عادی بی قرارتر ، زودرنج تر و پرخاشگرتر و ساکت تر می شوند . در تمام لحظات دوست دارند د رکنار والدین باشند . از بی خوابی رنج می برند و در برخی موارد نیز عادت های کودکی مانند شب ادراری و مکیدن انگشتان مجدداً در آنها نمود پیدا می کند .
کودکان زلزله زده ممکن است در آینده دچار ترس های متعددی از قبیل ترس از مدرسه ، حیوانات ، تاریکی واماکن محصور شوند البته این واکنش ها در هنگام وقوع زلزله کاملاً طبیعی هستند و اکثر افراد با گذشت یک ماه به حالت طبیعی بازمی گردند . اما با وجود طبیعی بودن این حالات افراد آسیب دیده ناخودآگاه نگران می شوند و احساس می کنند دیوانه شده اند . در این موارد این افراد حتماً باید با یک روانپزشک مشورت کرده تا اقدامات لازم جهت آنها انجام گیرد .
Borna66
06-17-2009, 04:32 PM
اعتماد به نفس
مقدمه
اغلب مردم معناي واقعي کلمه ي "اعتماد به نفس"را به خوبي درک نمي کنند . به همين دليل ان نوع از اعتماد به نفس وخود باوري را که مطلوب ومورد نظرشان است در زند گي تجربه نمي کنند چون فکر مي کنند اعتماد به نفس يعني اين که ايمان واعتماد به موفقيتها يي که در کارها به دست مي اورند. در صورتي که اعتماد به نفس واقعي وحقيقي ان است که قبل از اين که در کاري موفق شويم نوعي اعتماد به توانايي خود براي انجام ان کار داشته باشيم .
اعتماد به نفس چيست ؟
"عزت نفس" يک منبع انرژي است . يک چتر وسيعي است که" اعتماد به نفس " زير سايه ان است . اعتماد به نفس يعني ديدن خودبه عنوان فردي توانا با کفايت دوست داشتني ومنحصر به فرد .
کفايت يعني توانايي که درحد کافي وتسلط بر امور باشد .
منحصر به فرد يعني با توجه ودر نظر گرفتن تفاوتها ي فردي.
به تعبير ديگر اعتماد به نفس يعني ان احساس وشناختي که از توانايي هاومحد وديت هاي بيروني ودروني خود داريد .
بنا براين وقتي که اعتماد به نفس وخود باوري خود را بر اساس ان که وان چه به راستي هستيد ونه بر اساس موفقيت ها و دست يا بي ها يا شکست ها وناکامي هاي خود بنا مي کنيد چيزي را در خود خلق مي نماييد که هيچ کس وهيچ چيز ياراي گرفتنش را از شما نخواهد داشت . حال با توجه به مفاهيم بالا مي توان گفت که اعتماد به نفس واقعي همواره در درون خود شما توليد مي شود نه از بيرون . اعتماد به نفس واقعي زاييده ي تعهد شما به خودتان است . اين تعهد که هر ان چه لازم باشد انجام خواهيد داد تا به خواسته ها ونيازهايتان برسيد .
اعتماد به نفس باور شخصي شماست نسبت به روح خودتان به عنوان يک انسان .
اعتمادبه نفس حقيقت اين نيست که نترسيم . بلکه ان است که بدانيد ومطمئن باشيد با اين که مي ترسيد
اما بي گمان دست يه عمل خواهيد زد .
انواع اعتماد به نفس!!!
* اعتماد به نفس رفتاري
* اعتماد به نفس احساسي ، عاطفي
* اعتماد به نفس روحي ومعنوي
به منظوران که اقتدار شخصي لازم رابه دست اورده ورضايت وغنايي که استحقاقش راداريد تجربه کنيد ، به هر سه نوع اعتماد به نفس نياز داريدz
— اعتماد به نفس رفتاري ، به معناي قابليت وتوانايي در عمل کردن وانجام دادن کارهاست . از کارهاي ساده گرفته تا کارهاي
سخت همانند جامه عمل پوشاندن به روياهايتان . اين همان نوع از اعتماد به نفس است که مورد نظر اغلب ماست .
-- اعتماد به نفس احساسي وعاطفي به معناي توانايي در تسلط وبه کنترل در اوردن دنياي احساس وعواطف شماست .اين که بدانيد
چه احساساتي داريد ، معناي ان ها را بفهميد وبتوانيد انتخابهاي احساسي درست بکنيد وازخود در مقابل درد و رنج روحي ولطمه ها وصد مه هاي عاطفي محافظت کنيد وبدانيد چگونه روابطي صميمي ، سالم ومانگار خلق نماييد .
-- سومين نوع از اعتماد به نفس که مهم ترين انها مي باشد ، اعتماد به نفس روحي ومعنوي است . اين نوع از اعتماد به نفس همانا
اعتماد وايمان شما به جهان هستي وکل افرينش وموجودات است . اين ايمان روحي که زندگي ، هدف ونهايتي مثبت را در پي
خواهد داشت وشمابه خاطر هدفي اين جا هستيد وزندگي 70 – 80 - 90 ساله تان برروي اين کره خاکي هدف ومقصودي را دنبال
مي کند .
اعتماد به نفس ان است که باور داشته باشيد مي توانيد وتوانايي ان را داريد که تمام توانتان رابه کار
بگيريد وشرايط واوضاع زندگي را ان گونه که مطلوب ودلخواه شماست تغيير دهيد
چگونه اعتماد به نفس را در خود تقويت کنيم ؟
اصل اول - گذشته را بپذيريد وا ينده را دگرگون کنيد
شما بايد بدانيد که گذشته را نمي توان تغييرداداما اينده هنوز افريده نشده است . اينده چيزي نيست جز انديشه هاي شما وکوشش براي افريدن انها . منظور ما اين است که در بند گذ شته نباشيد نه اينکه از تجربيات ، خطاها وشکستهاي گذشته درس نگيريد .پس بايد عاقلانه به گذشته نگاه کردواند يشه ووقت خودرا صرف چيزي کنيم که توان افريدن ودگرگون ساختن ان را داريم .
اصل دوم – درباره اهدافتان با خود گفتگو کنيد .
اهداف را به صورت جملا تي مشخص در اوريد وبه خود بگوييد ان هم به صورت جملات مثبت . اهداف بايد واقعي ومعقول باشند نه بلند پروازانه که دسترسي به انها ممکن نباشد ونه پيش پا افتاده که ارزش کوشيدن را نداشته باشند . اهداف معقولي براي هرساعت ، روز ، هفته وماه وضع کنيد . موفقييت در اهداف کوتاه شما را براي دست يافتن به اهداف بلند مدت تشويق مي کند و انگيزه تلاش را در شما بيدار مي سازد . همواره اهداف را ياداور شويد تا بخشي از ضمير ناخوداگاه شما گردد.
اصل سوم – تصميم گرفتن را تمرين کنيد .
روانشناسان نشان داده اند که کودکاني که در سالهاي اوليه زندگي خود تشويق شده اند تا براي خود تصميم بگيرند از ديگر
کودکاني که اين موقعييت را نداشته اند در اعتماد به نفس رتبه بالاتري کسب کرده اند .تمرين تصميم گيري به شما کمک مي کند تا
نسبت به قدرت قضاوت خود اطمينان بيشتري به دست اوريد ودرنتيجه اعتماد به نفس کامل تري کسب نماييد . مهم تصميم گيري
است . يادتان باشد که قضاوت درست نتيجه تجربه است وتجربه خود نتيجه چندين قضاوت نادرست . بنابراين از هرفرصتي براي تصميم گيري استفاده کنيد واين نيرو را در خود پرورش دهيد .
تصميم گيري مستلزم خطر پذيري واحساس مسئوليت است
اصل چهارم – نتايجي را که مي خواهيد مجسم کنيد .
تصوير روشني را از انچه مي خواهيد به دست اوريد ، داشته باشيد اين کار باعث مي شود تا انرژي خودرا بران هدف متمرکز کنيد . اين برخورد تصويري باهمه ارمان ها واهداف براي شما مفيد است وياري تان مي دهد تا کم کم زمينه هاي -دست يابي به انها را فراهم سازيد .
اگر مي خواهيد از شر خصلتي رها شويد خودر ا در حالتي تصور کنيد که از ان خصلت هيچ اثري در شما نيست . همين تصوير وتکرار ان وانجام دادن تمرينهاي اصلاحي به شما کمک مي کند تا از ان خصلت نا خوشايند رها شويد . اين کار خيال پردازي ، بي خاصيت نيست بلکه واقعيت روانشناختي پذيرفته شده اي است که به بسياري کسا ن ياري رسانده است .
اصل پنجم – دربرخي زمينه ها متخصص شويد .
آگاهي عمومي لازمه زندگي فردي واجتماعي است اما کافي نيست . براي پيشرفت در زندگي فردي وحرفه اي شما بايد در زمينه هايي متخصص ومنحصر به فرد باشيد . همين نکته که شما چيزي مي دانيد وديگران نمي دانند به شما اعتماد به نفس مي دهد . بايد اموزش مداوم را به عنوان يک اصل در زندگي خويش بپذيريد .
Borna66
06-17-2009, 04:39 PM
مقابله با پایان یافتن یک رابطه
در عالم تجرد و تلاش برای یافتن شخص مناسب، همیشه این امکان وجود دارد که پس از مدتی معاشرت با شخصی جذاب یا قابل قبول، با جمله ناراحت کننده ای از این دست روبرو شوید: "ما به درد هم نمیخوریم" یا " این رابطه به جایی نمیرسه".
گذشته از این که دنیا بر سرتان خراب میشود، چه کار دیگری میتوانید انجام دهید؟ گریه کنید؟ سعی کنید او را به ادامه دادن رابطه تشویق کنید؟ وسایلش را از پنجره به بیرون پرتاب کنید؟ آنچه مسلم است این است که شما خود را در یک کشمکش احساسی شدید خواهید یافت. اما برای بازگشت به زندگی طبیعی، روشهای متعددی وجود دارد که در اینجا به آن اشاره کرده ایم.
یک دقیقه بعد از به پایان رسیدن رابطه
آنچه میخواهید انجام دهید:
شما یک یا چند مورد از صدها واکنش ممکن را تجربه خواهید کرد، از جمله خشمی شدید و طوفانی، حمله اشک و داد و فریاد یا بهت زدگی.
روش بهتر مقابله:
دکتر دن نوهارت (Dan Neuharth) روانپزشک و نویسنده کتابهای بسیار مفید خودشناسی میگوید:" هنگامی که خبر بدی را میشنویم، بدن وارد حالت وحشت شدید و جنون آمیز شده و همه چیز در آن سرعت میگیرد." او میگوید که بهترین روش در دست گرفتن کنترل در چنین لحظات سرسام آوری، متوقف شدن، نگاه کردن و گوش دادن است.
" بر وجود خودتان متمرکز شوید، به تنفس خود توجه کرده و کوشش کنید که سرعت حرکات و واکنشهای بدن خود را پایین بیاورید." این خودآگاهی میتواند به شما کمک کند تا در 60 ثانیه پر تنش اولیه منطقی و هوشیار باقی بمانید. به محض اینکه آرام شدید، از یار سابق خود دور شوید تا مدتی تنها یا با دوستان خود باشید و به تدریج موقعیت جدید را درک و هضم کنید. بیهوده در کنار او نمانید و برای یافتن پاسخ به این در و آن در نزنید زیرا کار عاقلانه ای نیست و نتیجه ای هم نخواهد داشت. قطع رابطه نوعی مذاکره نیست و هر کاری که پس از آن برای تغییر نظر طرف مقابل یا تنبیه او انجام دهید، در نهایت موجب ناراحتی خودتان خواهد شد.
یک ساعت بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
کوشش میکنید که حال خود را بهتر کنید. مینشینید و اندوه خود را در الکل غرق میکنید، به خریدی بی قید و بند میروید یا نیمه شب به یار سابق تلفن میکنید تا "آخرین حرفتان" را به او بزنید.
روش بهتر مقابله:
انجام دادن کارهایی که به شما آرامش روحی ببخشند، بسیار عالی است به شرط اینکه با انجام دادن آنها دچار پشیمانی نشده و حال خود را بدتر نکنید. به گفته نوهارت:" گاهی در زمانی که دل شکسته شده اید فکر میکنید که تنها عامل تسکین بخشی که به آن نیاز دارید میتواند دو کیلو شکلات باشد. اما اگر علاوه بر تنها شدن، احساس چاقی هم به سراغتان بیاید، باید به فکر روش مقابله دیگری باشید. و اینرا هم بگویم، اثبات اینکه دوست سابقتان اشتباه کرده است تاثیری در اصل ماجرا که رها شدن شما باشد، نخواهد داشت. اینکار تنها موجب میشود که شما کمی نامتعادل به نظر برسید. شما دونفر میتوانید "بعدا" گفتگویی منطقی با یکدیگر داشته باشید.
از جمله رفتارهای مثبت میتوان به موارد زیر اشاره نمود: گفتگو با یک دوست نزدیک که بتواند فقط به درددل شما گوش کند یا رفتن به باشگاه ورزشی. میزان اندورفین (endorphin) (نوعی پروتئین مسکن) دریافتی شما پس از ورزش یا حتی یک پیاده روی طولانی، میتواند امواج اندوه را خنثی کند.
یک روز بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
عمل از روی انگیزه آنی و بدون تفکر. شما میل فراوانی برای تماس با او احساس میکنید، با 50 نفر از دوستان اینترنتی خود قرار میگذارید، روی بدنتان خالکوبی میکنید یا نیمی از موهای سرتان را میتراشید.
روش بهتر مقابله:
کنترل نکردن انگیزه های ناگهانی و غیر عقلانی، واکنش دفاعی ذهن برای کنار راندن صدمه روحی وارده است. دکتر نوهارت میگوید:" در این زمان اطلاعات هنوز در حال هضم هستند. کسانی وجود دارند که صبح روز بعد هنگام بیدار شدن، به خاطر نمی آورند که از طرف شخص مورد علاقه خود رها شده اند." هنگامی که این افراد متوجه میشوند آنچه به یاد می آورند، تنها یک خواب بد نبوده است، به این فکر می افتند که شاید یک تغییر بتواند همه چیز را بهتر کند یا لااقل آغازی تازه باشد. " باید متوجه باشید که این ایده جدید، تنها در اثر یک انگیزه آنی ایجاد شده است و بلافاصله آنرا عملی نکنید." او در این زمان نوشتن خاطرات روزانه را تمرینی مفید میداند. هیچ کس نمیخواهد طرد شود، اما تراشیدن مو هم نمیتواند فایده ای داشته باشد.
سه روز بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
خزیدن در یک حفره تاریک، ماندن در رختخواب، بارها و بارها شنیدن یک ترانه غمگین.
روش بهتر مقابله:
بله، حقیقت تلخ است. "بین یک روز و سه روز تفاوت کیفی بسیاری وجود دارد. حالا زمانی است که این قطع رابطه به خوبی درک شده و حالاست که شما درهم شکسته خواهید شد." ترشح آدرنالین (و خشم) موجب میشود که دو روز اول را بگذرانید، اما پس از تحلیل رفتن این هورمون، خود را با همان میزان درد و خستگی ناشی از حرکت در طوفان احساسات مختلف، خواهید یافت. سیل اشکهایی که تصور میکردید فرو نخواهند ریخت، جاری میشوند. لحظه ای خشمگین و لحظه ای غمگین خواهید شد و در مراحل مختلف اندوه به حرکت درخواهید آمد. در اینجا باید حواس خود را به اینکه استراحت کرده، غذا خورده و در کل از خود مراقبت کنید، معطوف نمایید زیرا بخشی از وجود شما، از درون زندگیتان کنده شده است. اگر به یک روند مشخص که شما را مشغول نگه دارد بچسبید، کار عاقلانه ای انجام داده اید.
یک هفته بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
تلفن کردن به او، ورود به صندوق پست اینترنتی او، چک کردن مدام و وسواس گونه پیامهای روی تلفن، چک کردن پیامهای دوستان او در صفحات عمومی مانند یاهو 360.
روش بهتر مقابله:
تبریک! شما اکنون در مرحله " او را برمیگردانم" هستید! نوهارت میگوید: "در این مرحله شما سعی میکنید به شیوه ای عقلانی از این شوک خارج شوید، اما این تصور که شاید دل او برایتان تنگ شده باشد، فقط وضعیت را بدتر خواهد کرد." فکر کردن مداوم به او تنها درد و رنج شما را افزایش خواهد داد. پذیرفتنش مشکل است، اما اگر شخص مورد نظر واقعا نخواهد با شما باشد، شما نمیتوانید هیچ کاری برای بازگردانش انجام دهید. در برابر وسوسه تحلیل تمام دلایل او برای پایان دادن به رابطه مقاومت کنید و تصور نکنید که تنها با تغییر دادن یک بخش کوچک از این موارد میتوانید دوباره وارد زندگی وی شوید. اما اعتقاد به اینکه میتوانید از میان این حادثه با بلوغ بیشتر خارج شوید و رنج فعلی را دور بیاندازید بسیار مفید خواهد بود. شاید در این مرحله متوجه نشوید، اما بدانید همانطور که زخمها، بدون اینکه از آنها بخواهید، درمان میشوندف قلب شکسته هم التیام میابد.
دو هفته بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
فکر کردن به اینکه در روزها و موقعیتهای آتی، داشتن یک یار و یک زوج بودن چگونه میتوانست باشد، یادآوری نکات مثبت و مواهب بودن در یک رابطه عاشقانه و فکر کردن به اینکه دیگر عاشق نخواهید شد.
روش بهتر مقابله:
از خود بپرسید که آیا واقعا برای او دلتنگ شده اید یا دلتان برای آنچه در رابطه بوده، مانند نجواهای عاشقانه و قرارهای معمول شبهای تعطیل تنگ شده است. در حال حاضر شما تنها به یاد لحظات خوش گذشته و وارونه و زیبا جلوه دادن تاریخچه رابطه خود با کسی هستید که عملا شما را از زندگی خود بیرون انداخته است. آیا این شخص ارزش این همه اشک و آه را دارد؟ آیا زمان دور ریختن نشانه های حضور وی در زندگی شما نرسیده؟ عکسها را در جایی دور از دید قرار دهید، ای-میلهای مشترکتان را پاک کنید، خانه را مجددا و به میل خود بچینید تا با نگریستن به آنها مدام به یاد اطرات گذشته نیافتید. نوهارت میگوید:" روابط عاشقنه در اصل عادت هستند، و شما باید این عادت را ترک کنید. اگر نشانه های این شخص را مدام در اطراف خود ببینید، خارج کردن وی از ذهنتان دشوارتر خواهد شد."
یک ماه بعد
آنچه میخواهید انجام دهید:
سعی میکنید حضور این شخص ناراحت کننده را در زندگی خود فراموش کنید، انگار هرگز او را نمیشناخته اید.
روش بهتر مقابله:
قبل از اینکه معشوق سابق خود را به کلی فراموش کنید، با توجه با فاصله ای که در این مدت ایجاد شده، مدتی صبر کنید تا بیشتر درباره او فکر کنید. نه به خاطر اینکه دوباره وی را به دست آورید، بلکه برای اینکه این رابطه را مرور کرده و از تکرار اشتباهات اجتناب کنید. (البته اگر هنوز به اندازه روز سوم احساس درماندگی میکنید، برای پیشگیری از افسردگی با یک مشاور تماس بگیرید.)
یک خط زمانی مشخص را در نظر بگیرید و از زمان آشنایی خود، اولین قرار ملاقات عاشقانه، اولین مشاجره و هر واقعه مشخص دیگر یادداشتهایی بردارید. اکنون دورنمایی از این رابطه در دست دارید و میتوانید از بیرون به آن نگاه کنید و نکات مثبت، منفی و زمانی که هشدارهای پایان رابطه آغاز شده و شما آنرا ندیده گرفته بودید را بیابید. زمانی که توانستید بدون احساس درد و اندوه به نکات مثبت او فکر کنید میتوانید مطمئن باشید که از او دور شده و از رابطه خود چیزی آموخته اید.
حالا زمان جلو رفتن در زندگی و آغاز راهی جدید فرارسیده است.
Borna66
06-17-2009, 04:39 PM
چگونه خود و ديگران را ببخشيم؟
« من هرگز تو را به خاطر آن کار نمي بخشم. »
« من نمي توانم خودم را ببخشم» .
آيا اين جمله ها براي شما آشنا نيستند؟ وقتي از بخشيدن ديگران امتناع مي کنيم در واقع مي گوييم: « من ترجيح مي دهم به جاي آنکه قدمي در جهت بهبود اوضاع بردارم در گذشته زندگي کنم و ديگران را بخاطر اين اوضاع و احوال سرزنش کنم (يا خودم را)». وقتي خود را نمي بخشيم در واقع ماندن در احساس گناه را بر مي گزينيم و بدين ترتيب خود را در رنج روحي بيشتر قرار مي دهيم.
بخشش ديگران:
وقتي از بخشش ديگران امتناع مي کنيم در واقع اين ما هستيم که رنج مي بريم. در پنجاه درصد موارد فرد گناهکار حتي خبر ندارد که در فکر ما چه مي گذرد.
در حالي که ما خويش را در کانون رنج هاي رواني قرار داده ايم.اگر من از بخشيدن برادر زنم به خاطر دعوت نکردن من به مهماني تولدش خودداري کنم، خود من رنج مي برم. او زخم معده نمي گيرد، بدخواب و افسرده نمي شود، او مزه تلخي در دهانش احساس نمي کند، من مي کنم. هيچ جاي تعجب نيست که به ما نصيحت شده است: « کساني که شما را اذيت کرده اند، عفو کنيد.». زيرا اين تنها راه شاد و سلامت زيستن است.
کينه ورزي يکي از اصلي ترين علل بيماري هاست. بعلاوه، تا وقتي که ديگران را بخاطر ناخشنودي خود مسئول و گناهکار بدانيم از قبول مسئوليت امتناع مي کنيم. با سرزنش کردن ديگران هرگز راه به جايي نمي بريم، فقط وقتي مي توانيم قدمي در جهت بهبود اوضاع برداريم که دست از سرزنش ديگران بکشيم. ملامت کردن ديگران بهانه ايست براي نپرداختن به واقعيت، بهانه اي براي قدم برنداشتن.
اگر فردي بگويد: « من ترا مي بخشم اما نمي توانم کارت را فراموش کنم» در واقع مي گويد: « من تو را تا اندازه اي مي بخشم اما دلم مي خواهد بعضي از دلخوري ها را براي خودم نگه دارم تا بعدها آسانتر بتوانم آنها را به يادت بياورم.» بخشش واقعي فراموش کردن و بيرون ريختن تمامي کدورت هاست.
به اعتقاد من هر کس زندگي را به بهترين گونه اي که مي داند سپري مي کند. در اين راه اشتباهات بسياري مرتکب مي شود گاه بر اساس اطلاعات غلط عمل مي کند و گاه کارهاي احمقانه از او سر مي زند. با اين حال در همه اين موارد او به بهترين نحو ممکن عمل کرده است. هيچکس از لحظه تولد کامل و بي عيب نيست.
والدين ما به بهترين نحوي که مي دانستند به تربيت ما پرداختند. آنها بر اساس اطلاعاتي که داشتند و با شهامت قدم در قلمرو ناشناخته دوران بچه داري گذاشتند. سرزنش کردن مداوم آنها بخاطر عدم انجام صحيح وظايف پدر و مادري کاري عبث و بيهوده است.
بعضي ها هرگز والدين خود را نمي بخشند و زندگي خود را طوري تنظيم مي کنند که به آنها نشان دهند که وظايف خود را بخوبي انجام نداده اند...
در واقع مي خواهند بگويند: اين تقصير شماست که من ورشکسته، تنها و غمگينم. پس حال بنشينيد و رنج کشيدنم را تماشا کنيد.
سرزنش کردن ديگران هيچ ثمري براي ما ندارد و چيزي را تغيير نمي دهد، آب رفته به جوي باز نمي آيد. سرزنش کردن اوضاع جوي چه کمکي مي تواند به ما بکند. سرزنش کردن ديگران هم همينطور است.
وقتي راه بخشش را بر مي گزينيم وقتي تغيير مي کنيم، ديگران هم تغيير مي کنند. وقتي نگرش خود را نسبت به ديگران عوض مي کنيم آنها هم شروع به تغيير رفتار خود مي کنند، گويي در همان لحظه اي که تصميم به تغيير زاويه ديد خود مي گيريم، ديگران هم به انتظارات تغيير يافته ما پاسخ مثبت مي دهند.
بخشش خود:
اگر بخشيدن ديگران مشکل است بخشيدن خود به مراتب دشوارتر است. بسياري از افراد در طول زندگي بخاطر کوتاهي هايي که بخود نسبت مي دهند به تنبيه رواني و جسماني خود مي پردازند. اين مجازاتها به اشکال گوناگون همچون پرخوري، کم خوري، ويران کردن نظامدار همه روابط، و زندگي در فقر و بيماري ظاهر مي شوند. ريشه تمامي اين رنجها در نظام باوري است که مي گويد: اعمال شيطاني بسياري از من سرزده است، من گناهکارم، يا من لياقت سلامتي و خوشحالي را ندارم، علت بيماري بسياري از افراد آن است که آنها خود را لايق تندرستي نمي دانند.
اگر تا کنون احساس گناهکاري مي کرده ايد به عقيده من ديگر کافي است چرا ادامه مي دهيد، با تداوم احساس در سالهاي آينده باز هم مشکلي حل نخواهد شد.
اين احساس را از خود بيرون کنيد ، گرچه بيرون کردن آن هميشه کار آساني نيست.
نگهداشتن يک ذهن سالم مانند نگهداشتن يک جسم سالم احتياج به تلاش فراوان دارد اما به زحمتش مي ارزد.
Borna66
06-17-2009, 04:40 PM
تعریف مهارتهای ده گانه زندگی
خودآگاهی
خودآگاهی ، توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات ، نقاط ضعف و قدرت ، خواسته ها ، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولا پیش شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است.
همدلی
همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد درک کند. همدلی به فرد کمک می کند تا بتوانند انسانهای دیگر را حتی وقتی با آنها متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام گذارد. همدلی روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و به ایجار رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده ، نسبت به انسان های دیگر منجر می شود.
ارتباط مؤثر
این توانایی به فرد کمک می کند تا بتواند کلامی و غیر کلامی و مناسب با فرهنگ ، جامعه و موقعیت، خود را بیان کند بدین معنی که فرد بتواندنظرها ، عقاید ، خواسته ها ، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران ، در مواقع ضروری، از عوامل مهم یک رابطه سالم است.
روابط بین فردی
این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر فرد با انسانهای دیگر کمک می کند. یکی از این موارد ، توانایی ایجاد روابط دوستانه است.که در سلامت روانی و اجتماعی ، روابط گرم خانوادگی ، به عنوان یک منبع مهم روابط اجتماعی ناسالم نقش بسیار مهمی دارد.
تصمیم گیری
این توانایی به فرد کمک می کند تا به نحو مؤثرتری در مورد مسائل تصمیم گیری نماید. اگر کودکان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصمیم گیری کنند ، جوانب مختلف انتخاب را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند ، مسلما در سطوح بالاتر بهداشت روانی قرار خواهند گرفت.
حل مسأله
این توانایی فرد را قادر می سازد تا به طور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید . مسائل مهم زندگی چنانچه حل نشده باقی بمانند ، استرس روانی ایجاد می کنند که به فشار جسمی منجر می شود.
تفکر خلاق
این نوع تفکر هم به مسأله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند . با استفاده از این نوع تفکر ، راه حلهای مختلف مسأله و پیامدهای هر یک از آنها بررسی می شوند . این مهارت ، فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود را دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی مطرح نیست ، با سازگاری و انعطاف بیشتر به زندگی روزمره بپردازد.
تفکر انتقادی
تفکر انتقادی ، توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب است . آموزش این مهارت ها ، نوجوانان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها ، فشار گروه و رسانه های گروهی مقاومت کنند و از آسیب های ناشی از آن در امان بمانند.
توانایی حل مسأله
این توانایی فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص دهد ، نحوه تأثیر هیجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد . اگر با حالات هیجانی ، مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجان تأثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی خواهد گذاشت و برای سلامت پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت.
توانایی مقابله با استرس
این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آنها بر فرد است . شناسایی منابع استرس و نحوه تأثیر آن بر انسان ، فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری های خود فشار و استرس را کاهش دهد.
اجزای مهارتهای ده گانه زندگی
خودآگاهی
آگاهی از نقاط قوت
آگاهی از نقاط ضعف
تصویر خود واقع بینانه
آگاهی از حقوق و مسئولیت ها
توضیح ارزشها
انگیزش برای شناخت
مهارتهای ارتباطی
ارتباط کلامی و غیرکلامی موثر
ابراز وجود
مذاکره
امتناع
غلبه بر خجالت
گوش دادن
همدلی
علاقه داشتن به دیگران
تحمل افراد مختلف
رفتار بین فردی همراه با پرخاشگری کمتر
دوست داشتنی تر شدن (دوستیابی)
احترام قائل شدن برای دیگران
مهارتهای بین فردی
همکاری و مشارکت
اعتماد به گروه
تشخیص مرزهای بین فردی مناسب
دوستیابی
شروع و خاتمه ارتباطات
مهارتهای حل مسأله
تشخیص مشکلات علل و ارزیابی دقیق
درخواست کمک
مصالحه (برای حل تعارض)
آشنایی با مراکزی برای حل مشکلات
تشخیص راه حل های مشترک برای جامعه
مهارتهای تفکر خلاق
تفکر مثبت
یادگیری فعال ( جستجوی اطلاعات جدید)
ابراز خود
تشخیص حق انتخاب های دیگر ( برای تصمیم گیری)
تشخیص راه حل های جدید برای مشکلات
مهارتهای مقابله با هیجانات
شناخت هیجان های خود و دیگران
ارتباط هیجان ها با احساسات ، تفکر و رفتار
مقابله با ناکامی ، خشم ، بی حوصلگی ، ترس و اضطراب
مقابله با هیجان های شدید دیگران
مهارتهای تصمیم گیری
تصمیم گیری فعالانه بر مبنای آگاهی از حقایق کارهایی که می توان انجام داد که انتخاب را تحت تأثیر قرار دهد.
تصمیم گیری بر مبنای ارزیابی دقیق موقعیت ها
تعیین اهداف واقع بینانه
برنامه ریزی و پذیرش مسئولیت اعمال خود
آمادگی برای تغییر دادن تصمیم ها برای انطباق با موقعیت های جدید
مهارتهای تفکر انتقادی
ادراک تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر ارزشها ، نگرشها و رفتار
آگاهی از نابرابری ، پیشداوری ها و بی عدالتی ها
واقف شدن به این مسئله که دیگران همیشه درست نمی گویند
آگاهی از نقش یک شهروند مسئول
مهارتهای مقابله با استرس
مقابله با موقعیتهایی که قابل تغییر نیستند
استراتژی های مقابله ای برای موقعیت های دشوار (فقدان ، طرد ، انتقاد(
مقابله با مشکلات بدون توسل به سوء مصرف مواد
آرام ماندن در شرایط فشار
تنظیم وقت
Borna66
06-17-2009, 04:40 PM
اضطراب امتحان و راههاي مقابله با آن
اضطراب ( Anxiety ) بطور كلي عبارت از احساسي نافذ و ناخوشايند است كه با نشانه هايي از قبيل تنش ، وحشت ، دلهره و بيم و فاجعه اي در حال وقوع همراه است در مقابل ترس
( Fear ) واكنشي است كه نسبت به يك خطر حاضر و مشخص ديده مي شود اضطراب واكنشي است كه نسبت به يك تهديد نامشخص و ناشناخته آشكار مي شود و مي تواند از كشمكش هاي دروني ( Internal Conflicts) ، احساس عدم امنيت ( Insecurity Feeling ) يا تكانش هاي ممنوعه ( Forbidden Impulses ) ، ناشي شود . در هر دو حالت ترس و اضطراب امتحان ( Test Anxiety ) نوعي اضطراب است كه همراه با ترس مربوط به عدم توانمندي در عملكرد مربوط به يك وظيفه آشكار مي شود . اين حالت نوعي از اضطراب عملكرد
( Performance Anxiety ) تلقي مي شود و به تمايل و آمادگي به مضطرب شدن اشاره دارد كه ناشي از عوامل مداخله كننده محيطي است ( كريسني ، 1999 ) .
اضطراب تحصيلي چگونه ايجاد مي شود ؟
ترس و اضطراب فراگيران بطور معمول از طريق وظايف آموزشي ، معلمان و يا آموزشگاه شرطي شده و ياد گرفته مي شود . براي مثال سرزنش و توبيخ فراگير توسط معلم به دليل كيفيت ضعيف فعاليتهاي آموزشي فراگير ، ممكن است اضطراب و ترس را در فرد آشكار سازد . در اين حالت فراگير بيقرار شده و دچار تنش مي گردد ، عرق مي كند و ضربان قلب او افزايش مي يابد . اين حالت در صورت تكرار و شرطي شدن به ديگر موارد و حيطه هاي فعاليت آموزشي فرد كشانده مي شود . بر اين اساس مي توان انتظار داشت كه فراگير در شرايط مشابه پاسخ مشابهي را از خود بروز دهد كه در اين حالت مي توان رفتار توام با ترس و اضطراب را براي فراگير پيش بيني نمود . امتحان نيز به دليل ويژگي هاي خاص خود از جمله ارزيابي فعاليت آموزشي ، محيط رسمي و خاص ، محدوديت زماني و نظارت دقيق آموزشي بطور كلي براي فراگيران اضطراب زا است . افزون بر آن توانمنديهاي شناختي و عملي فراگيران با توجه به ميزان اضطراب موثر واقع شود .
اضطراب تحصيلي چگونه در عملكرد مداخله مي كند ؟
چنانچه اضطراب بيش از حد شدت يابد ، موجب مي گردد تا فراگيران از توجه مستقيم به وظايف دور شوند و اضطراب عملكرد يا تحصيلي در آنان آشكار گردد . به علاوه برخي از رفتارهاي فراگيران موجب مي شود تا ناآرامي در آنها افزايش يابد . برخي فراگيران با توجه مداوم به حواس پرتي و ناراحتي خود ، اضطراب خود را تشديد مي كنند و به انتقاد از خود مي پردازند . آثار چنين اضطرابي به كاهش و تضعيف حافظه و توانمنديهاي شناختي منجر شده و بر وظايف تحصيلي و آموزشي مسلط مي گردد . بطور كلي ادراكات فرد ، تشديد كننده اضطراب تلقي
مي شوند . حتي اين امكان وجود دارد كه فراگير به دليل اشتغال فكري مبني بر عملكرد خوب ، فرآيند تفكري خود را آسيب بزند و عملكرد خود را تضعيف نمايد . چنين سيكل معيوبي
( Vicious Circle ) نگراني را افزايش مي دهد و فرآيند هاي شناختي و حافظه فرد را چند برابر دچار مشكل مي كند .
مهارتهاي مقابله با اضطراب امتحان
روشها و برنامه هاي متعددي براي كمك به فراگيران در غلبه بر اضطراب امتحان پيشنهاد شده است كه ابعاد مختلف فعاليت آموزشي را مورد توجه قرار مي دهند .
1 ) يادگيري و مطالعه صحيح
فقدان آمادگي براي امتحان و يادگيري ضعيف تكاليف آموزشي از عوامل اصلي اضطراب امتحان بشمار مي روند . روشهاي صحيح مطالعه و آمادگي مناسب براي يادگيري در كاهش اضطراب به ميزان زيادي موثر است . يادگيري مفيد و مطالعه صحيح بطور كلي با عوامل متعددي همبستگي دارند . تنظيم وقت مناسب ، انديشيدن قبل از مطالعه ، مدت مطالعه و محيط يادگيري در آماده سازي فرد براي يادگيري موثر ، داراي اهميت است . انگيزه و علاقه به مطالعه ، شروع مطالعه از قسمتهاي آسان و جالب ، مرور مطالب ، تفكر در مفاهيم و بسط انها ، بحث و ربط منطقي ، طبقه بندي و استفاده از تصاوير ، جداول و نمودارها ، درخواست كمك از ديگران و تمرين ، از ديگر مواردي هستند كه موجب يادگيري صحيح مي شوند و از اين طريق كاهش اضطراب را به دنبال خواهند داشت .
2 ) هدايت و مهارت معلم
بخشي از اضطراب فراگيران مي تواند با هدايت و مهارت معلم كاهش يابد و يا از بين برود . معلم بايد به فراگيران خود اين امكان و فرصت را بدهد كه در مورد موضوعات درسي تفكر نمايند و در صورت نياز به بحث و پرسش بپردازند . خوب شنيدن و خوب ديدن در كلاس و فعاليت هاي آموزشي عامل مهمي در ادراك و يادگيري موثر بشمار مي رود . به عبارت ديگر براي تمركز فراگيران بر موضوع درسي ، معلم بايستي محيطي آرام و مناسب را فراهم آورد و اجازه ندهد كه دانش آموزان با روياهاي روزانه ( Daydreaming ) خود مشغول شوند . كمك به فراگيري در تنظيم اهداف و برنامه هاي آموزشي نيز از ديگر فعاليتهاي موثر معلم بشمار مي رود . معلم بايستي عادات مناسب و موثر را به منظور يادگيري و فهم بهتر مطالب به فراگيران آموزش دهد . به عبارت ديگر پذيرفتن مسئوليت براي موفقيت تحصيلي از طريق تصميم گيري در مورد امكانات ، زمان و اتكاء به توانمندي هاي فردي ، انجام حداكثر تلاش و كوشش ، كمك و مشاوره گرفتن از ديگران به هنگام مشكلات آموزشي و بحث و تفكر در مورد موضوعات ياد گرفته شده از عادت مناسب بشمار مي روند .
3 ) آمادگي براي امتحان
مطالعه با توجه به اصل صحيح يادگيري بهترين راه آماده سازي براي امتحان بشمار مي رود . افرادي كه خود را براي امتحان تشريحي آماده مي كنند ، امكان موفقيت بيشتري در امتحانات ( تشريحي و يا چهار گزينه اي ) دارند . در آماده سازي براي امتحان تشريحي نه تنها نكات اصلي ياد گرفته مي شوند ، بلكه روابط منطقي بين اصول ، بخوبي ادراك مي شوند . مطالعه در شب قبل از امتحان به علل مختلف از جمله افزايش نگراني و اضطراب ، مطالعه فشرده ، ناتمام ماندن موضوع و شتاب زدگي مي تواند نتايج منفي را به دنبال داشته باشد . استراحت و خواب كافي از توصيه هاي اصلي جهت كاهش اضطراب در شب قبل از امتحان است . حاضر شدن كمي زودتر از زمان امتحان در محل امتحان ، حفظ اعتماد و اطمينان و آرامش در كاهش اضطراب نيز موثر است . مرور يادداشتها و نكات اصلي ، آمادگي را بر امتحان را افزايش مي دهد . با شكم خالي به جلسه امتحان نبايد وارد شد . مصرف ميوه هاي تازه و سبزيجات ، تنش امتحان را كاهش مي دهند .
4 ) رفتار در جلسه امتحان
در امتحان تشريحي قبل از شروع به نوشتن ، تمام سوالها را بخوانيد ؛ زير عبارات « تعريف كنيد ، مقايسه كنيد ، توضيح دهيد ، تشريح نماييد و يا بحث كنيد » ، خط بكشيد ، ايده و پاسخهاي خود را براي هر سوال در برگه چرك نويس بطور خلاصه يادداشت كنيد . جواب دادن را از سوال آسان شروع كنيد . فهرست كوتاه و خلاصه اي از رئوس مطالب مربوط به هر سوال را تهيه كنيد . چنانچه در حين جواب دادن به سوال ، نكات خاصي از ديگر سوالات به ذهنتان خطور كرد ، آن را يادداشت كنيد . با اين كار پاسخهاي شما كامل تر مي شود و تا حد زيادي اضطراب شما كاهش مي يابد . قبل از نوشتن فكر كنيد و سعي كنيد تا پاسخ خود را تنظيم كنيد . پاسخ روشن و مشخص را براي سوال ارائه كنيد و در آن به حيطه هاي مختلف موضوع بپردازيد . اطلاعات جزيي و كلي را در نظر بگيريد و بطور طبقه بندي شده آنها را بنويسيد . زمان پاسخ گويي به سوالات را تنظيم كنيد و براي هر سوال زمان مناسبي در نظر بگيريد ؛ به علاوه براي مرور پاسخها فرصتي باقي بگذاريد و در صورت امكان به تكميل و توضيح بيشتر پاسخ شما ناقص باشد ، مگر در مواردي كه به غلط بودن پاسخ شما ناقص باشد ، مگر در مواردي كه به غلط بودن پاسخ خود اطمينان كامل داشته باشيد . در پاسخ به سوالات سعي كنيد لغات و اصطلاحات ويژه رايج در موضوع را در پاسخهاي خود بكار ببريد و تلاش كنيد تا اصطلاحات هر درس را ياد بگيريد . رعايت املاء صحيح به خط خوانا و علامت گذاري مناسب در بررسي و ارائه بهتر پاسخ ، مفيد است .
در مورد سوالات حل مساله ، ابتدا از خود سه سوال زير را بپرسيد :
1- از شما چه خواسته شده و چه چيزي را بايد بيابيد ؟
2- براي يافتن حل مساله به دانستن چه چيزهايي نياز داريد ؟
3- در صورت مساله چه اطلاعات و داده هايي وجود دارند كه مي تواند در جستجوي شما موثر باشد ؟
پس از انجام اين فرآيند به حل مساله اقدام كنيد . بطور كلي افراد موفق در حل مسئله داراي ويژگي هاي زير هستند :
1- نگرش مثبت : آنها معتقدند كه مسايل با دقت پشتكار و تحليل حل مي شوند و پاسخهاي سريع و شتاب زده براساس دانش قبلي راه حل مناسبي نيست .
2- توجه و دقت : آنها مساله را به منظور درك بهتر آن چندين بار مي خوانند ؛ سپس قضاوت و نتيجه گيري خود را مرور مي كند و از حدس زدن اجتناب و در نهايت كار خود را باز بيني مي كنند .
3- طراحي روش : اين عده كار خود را به بخشهاي مختلف تقسيم كرده و آن را گام به گام حل مي كنند . اين فرآيند از آسانترين گام آغاز مي شود .
4- تمركز : اين عده انرژي خود را از طريق گفتگو با خود ، در مورد آنچه انجام مي دهند ، خلق تصاوير ذهني ، ربط دادن آن با تجارب مشابه ، محاسبه و ترسيم تصاوير براي حل مساله بكار مي گيرند .
امتحان گزينه اي
در سوالات گزينه اي هميشه توجه داشته باشيد كه سوالات را سوء تعبير نكنيد ، به آنها چيزي اضافه نكنيد ، كلمه اي را حذف نكنيد و متوجه كلمات دو پهلو باشيد . نكته اصلي بدنه سوال مد نظر قرار دهيد . به واژه هاي كمك كننده مانند « هميشه ، هرگز ، هيچگاه ، به جز ، اغلب موارد و بندرت » توجه كنيد و در صورت امكان ، زير آنها خط بكشيد . زمان امتحان را در نظر بگيريد و وقت خود را در پاسخ به سوالاتي كه نمي دانيد ، هدر ندهيد . نمره منفي براي انتخاب گزينه غلط را در نظر بگيريد . پاسخ اول خود را عوض نكنيد مگر در مواردي كه نسبت به غلط بودن آن اطمينان كامل داريد . در مواردي كه پاسخ صحيح را نمي دانيد ، به توصيه هاي زير عمل كنيد : بطور كلي گزينه طولاني مي تواند نشانه پاسخ صحيح باشد . اگر دو گزينه مشابه هم هستند ، هيچكدام را انتخاب نكنيد . اگر گزينه ها متضاد هم هستند يكي از آنها را انتخاب كنيد . گزينه كلي تر در اغلب موارد پاسخ صحيح است .
امتحان شفاهي
امتحان شفاهي فرصتي براي شماست كه دانش ، توانايي ارائه و مهارت بيان خود را آشكار سازيد . به علاوه در اين موقعيت توانايي در برقراري ارتباط مشخص مي شود . امتحان شفاهي همچنين مي تواند تمريني براي مصاحبه هاي شغلي و استخدامي باشد . امتحان مي تواند بصورت رسمي يا غير رسمي انجام بگيريد ، اما بهتر است تمام امتحانات شفاهي را به منزله امتحان رسمي در نظر بگيريد تا از اثرات مثبت آن بهره مند شويد . در امتحان شفاهي بايستي بطور دقيق به سوال گوش فرا داد و بطور مستقيم و مشخص پاسخ دهيد . در امتحان شفاهي رسم دقت و پاسخ گويي روشن و مشخص شما بيشتر مد نظر است زيرا ارزيابي براساس پاسخگويي منظم و دقيق شما صورت مي گيرد ، در حاليكه در امتحان شفاهي غير رسمي اين ويژگي كمتر رعايت مي شود و پاسخهاي شما مي تواند طولاني تر باشد . در اين حالت ارزيابي بيشتر ذهني است . براي آمادگي در امتحان شفاهي توصيه مي شود موارد زير مد نظر قرار گيرد :
1- از معلم بپرسيد كه موضوع امتحان چيست ؟
2- براي امتحان شفاهي مطالعه ضروري است زيرا كه با نداشتن مطالعه نتيجه مثبتي نمي گيريد .
3- سوالاتي را كه انتظار مي رود پرسش شوند ، بنويسيد و سپس پاسخهاي آن را مورد بحث قرار دهيد .
4- در مكان شبيه به مكان امتحان تمرين كنيد و روش و حالت پاسخگويي خود را ارزيابي
Borna66
06-17-2009, 04:41 PM
زنان چگونه هستند؟
اگر آن چه را که در تلویزیون می بینید باور کنید, زنان را اسرارآمیز و غیرقابل درک, عشوه گر, دچار هیستری و پرتشنج و مستعد تغییر عقیده بدون دلیل می دانید. بعضی از مجلات زنان هم با توصیه کردن به این که چگونه زنان می توانند مردان را در دام خود اسیر کنند و یا آنها را در حالت حدس و گمان نگه دارند, این رفتارهای کلیشه ای را دایمی و ابدی می کنند. بعضی از تفاوت های اساسی که به نظر می رسد بین مردان و زنان وجود دارد به نقطه نظر خود شما بستگی دارد.
نکته جالب این است که تا هفته هشتم دوران بارداری مادر, مردان و زنان تقریباً کاملاً شبیه هم اند. تنها تفاوت در سطح کروموزومی در عمق داخلی سلول های جنینی وجود دارد. داخل هر سلول بدن هر شخص, دی ان ای ((DNA به شدت در داخل جفتی از ساختمان هایی به نام کروموزوم پیچ خورده. یک جفت از کروموزوم ها تعیین می کنند که آیا یک شخص مؤنث است یا مذکر. به استثنای موارد بسیار غیرطبیعی نادر, شخصی با دو کروموزوم ایکس (X) مؤنث است و یک فرد با یک کروموزوم X و یک کروموزوم ایگرگ (Y) مذکر است. در عرض چند هفته در نهایت این کروموزوم ها باعث ایجاد تفاوت در جنین های نر و ماده می شوند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مجموعه خصوصیات کروموزومی یا "نقشه" کروموزومی برای یک انسان مذکر طبیعی که کروموزوم های X و Y را نشان می دهد.
در نهایت زمانی که شخص از یک جنین مؤنث به یک زن بالغ تبدیل می شود, بسیاری از خصلت ها او را از یک مرد متمایز می کند. به طور میانگین زنان کوتاه تر و کوچک تر از مردان هستند. اگرچه زنان درصد بالاتری از چاقی بدن دارند. زنان اندام های تناسلی و تولیدکننده ای دارند که می تواند از یک بچه در حال بزرگ شدن حمایت کند و بچه به دنیا آمده را نیز بعد از تولد پرورش دهد. فشار خون زنان پایین تر است و قلب آنها حتی موقعی که خوابیده اند, سریع تر می زند. همچنین خون سریع تر به مغز زنان جریان پیدا می کند و هنگامی که آنها پیر می شوند, نسبت به مردان بافت مغزی کمتری را از دست می دهند.
نکته دیگر وجود هورمون هاست که افراد بسیار زیادی به آن به عنوان تفاوت عظیم بین زنان و مردان نگاه می کنند. بدن هر شخصی چه او زن باشد و چه مرد, هورمون ها را برای تنظیم و کنترل یک طیف وسیع از فرایندها مورد استفاده قرار می دهد. هورمون ها, محصول سیستم درون ریزی هستند که شامل غده های بی شماری اند و در بخش های مختلف بدن قرار گرفته اند. برای مثال دو هورمون خیلی خوب شناخته شده آدرنالین و انسولین هستند. آدرنالین از غده آدرنال و انسولین از پانکراس می آیند. این ها و هورمون های دیگر برای زندگی و سلامت هم زنان و هم مردان حیاتی است.
از طرف دیگر هورمون های جنسی در بدن های زنان و مردان با کمی تفاوت نسبت به همدیگر کار می کند. در مردان بیضه ها هورمون تستوسترون تولید می کند که تولید اسپرم را تنظیم می کند و باعث بروز صفات جنسی ثانویه مذکر می شود. در زنان, تخمدان هورمون هایی مثل استروژن و پروژسترون تولید می کند که فرایندهای مولد و تناسلی زن را تنظیم می کند. بدن های مردان یک کمی از تستوسترون را به استروژن تبدیل می کند و بدن زنان مقادیر کمی تستوسترون می سازد. بنابراین هیچ هورمونی برای یک جنس یا جنس دیگر انحصاری نیست.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مولکول استروژن
سطوح هورمون مردانه می تواند در طول روز چنان بالا و پایین برود که بدن او تولید اسپرم را تنظیم کند. اما سطح هورمون جنسی زن نوسانی دارد که به عنوان بخشی از چرخه مولد و تناسلی اوست و یک ماه طول می کشد تا کامل شود. در طول حاملگی زن, تغییرات دوباره در سطح هورمونی می تواند باعث بروز علایمی مثل تندخویی و دمدمی مزاج شدن بشود که به عنوان سندرم پیش از قاعدگی شناخته می شود. هنگامی که یک زن به زمان قاعدگی می رسد, تولید هورمون های جنسی اش آهسته می شود. در طول دوره سطح استروژن و پروژسترون او می تواند به شکل معناداری تفاوت کند و باعث بروز علایمی مانند گرگرفتگی و خواب آشفته بشود.
هورمون های جنسی می تواند در خلال بیشتر زندگی یک زن روی عاطفه و فیزیولژی او اثر بگذارد. اما برخلاف تصور بعضی از مردم, هورمون ها مسئول هر جنبه از رفتار زنان نیستند.
بچه پسرها و بچه دخترها
تحقیقات احتمال می دهند که تستوسترون موجود در بدن یک زن ممکن است به جنسیت بچه ربط داشته باشد. ممکن است این تستوسترون تخم را ترغیب کند که اجازه باروری از اسپرمی که کروموزوم Y حمل می کند را بدهد و در نتیجه پسر متولد شود.
احساسات زنان چگونه است؟
در سال 2001 مؤسسه نظرسنجی "گالوپ" از بزرگسالان آمریکایی پرسید که کدام سری از کیفیت ها بیشتر به مردان مربوط است و کدام یک مناسب زنان است. نود درصد کسانی که مورد نظرسنجی قرار گرفتند گفتندکه مشخصه "احساساتی" بیشتر به زنان مربوط است. این نظرسنجی درباره احساسات به خصوصی یا درباره مضمون های مثبت و منفی ویژه ای برای کلمه "احساس" نپرسید. اما احتمالاً از نتایج به نظر می رسد که بیشتر آمریکایی ها زنان را در مقایسه با مردان یا قادر به تجربه یا مستعد تجربه یک دامنه گسترده تر و شدیدتر از احساسات می بینند.
سردرگمی در مورد هدف؟
یک کلیشه رایج این است که زنان علایم ترکیبی می دهند, مخصوصاً موقعی که پای درگیری های رمانتیک به میان می آید. یک مطالعه در دانشگاه تگزاس در اوستین حاکی است که جنس ها یکدیگر را درست نمی فهمند و در این امر نیروهای تکاملی دخیلند. سرگشتگی ممکن است از بشر مرد اولیه باشد که سعی می کرده فرزندان بیشتری داشته باشد در حالی که بشر زن اولیه سعی می کرده تا از خودش در برابر نیرنگ و اغوا شدن از طرف مرد محافظت کند.
آیا زنان احساساتی از مردان هستند؟ آیا آنها بیشتر گریه می کنند؟
این دیدگاه که زنان بیشتر از مردان گریه می کنند, شیوع زیادی دارد. اما در دوران نوزادی یا بچگی, دختران و پسران تقریباً به طور متوسط به اندازه هم گریه می کنند. تنها در طول دوران بلوغ دخترها شروع می کنند به این که بیشتر از پسرها گریه کنند. مطابق با مقاله سال 2005 نیویورک تایمز, تا سن 18 سالگی, زنان چهار برابر بیشتر از مردان گریه می کنند.
یک توضیح احتمالی برای این امر هورمون پرولاکتین است که به این که مردم چه قدر گریه می کنند ربط دارد. پرولاکتین در خون و اشک ها وجود دارد و در زنان بیشتر از مردان وجود دارد. مجراهای اشک زنان هم یک کمی متفاوت تر از مجرای اشک مردان شکل گرفته که می تواند یا باعث گریه شود و یا تأثیر فزاینده ای بر گریه داشته باشد [منبع:نیویورک تایمز]. به علاوه افرادی که دچار افسردگی هستند ممکن است چهار برابر بیشتر از افرادی که افسرده نیستند گریه کنند و دوسوم افرادی که بیماری شان افسردگی تشخیص داده شده زن هستند.
البته توضیح معمولی دیگر هم این است که بعضی از جوامع زنان را به گریه کردن تشویق می کنند در حالی که مردان را از گریه کردن نهی می کنند. در آمریکا, استثنا بر این استاندارد به نظر می رسد که در جهان کسب و کار باشد. در بعضی از مشاغل, گریه کردن نهی می شود- به زنی که در اداره گریه می کند ممکن است به چشم ضعیف یا غیر مؤثر نگاه شود.
آیا زنان پراسترس تر از مردان هستند؟
زنان بعضی وقت ها به این شهرت دارند که نگران تر از مردان هستند. مطابق با نظرسنجی مؤسسه گالوپ در سال 2005, زنان درباره دامنه ای از موضوعات اجتماعی نگران تر از مردان هستند. تعداد معنی داری از زنانی که مورد پرسش قرار گرفتند بیشتر از مردانی که از آنها سؤال شد, پاسخ دادند که در مقابل حدود هفت قضیه از 12 قضیه اجتماعی مورد نظرسنجی" به مقدار زیادی" نگرانند.
مطالعات این را نشان می دهد که علاوه بر نگرانی که اغلب در زنان بیشتر است, زنان ممکن است از نظر فیزیولوژیکی مستعد تجربه استرس بیشتری باشند. برای مثال "امیگدالا"ی (amygdale) مغز, احساساتی مثل ترس و اضطراب را پردازش می کند. در مردان "امیگدالا" با اندام هایی ارتباط برقرار می کند که اطلاعات بصری را می گیرند و پردازش می کنند, مثل قشر بصری ((visual cortex. اما در زنان "امیگدالا" با بخش هایی از مغز که هورمون ها و گوارش را تنظیم می کند ارتباط برقرار می کند. این ممکن است به این معنی باشد که واکنش های استرس بیشتر احتمال دارد که در زنان نسبت به مردان باعث بروز نشانه های فیزیکی شود.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
به علاوه, بدن زنان نسبت به بدن مردان هورمون های استرس بیشتری تولید می کند. همچنین هربار که یک حادثه اعصاب خردکن تمام می شود, زمان طولانی تری طول می کشد تا بدن زنان تولید هورمون ها را متوقف کند. این امر ممکن است در افکار زنان, تمایل آنها به پاسخ به وقایع اعصاب خردکن و پرتنش و فکر کردن درباره شرایط رنج آور و عصبانی کننده را باعث شود یا بر این امر تأثیر بگذارد.
آیا زنان حسودتر از مردان اند؟
به نظر بعضی از مردم, زنان حسودتر و سلطه گرتر از مردان هستند. به خصوص در روابط رمانتیک. اما تحقیقات حاکی از آن هستند که زنان حسودتر از مردان نیستند. آنها فقط در شرایط متفاوتی حسود هستند.
در یک مطالعه در آلمان, محققان چندین تصویر نمایشی را به شرکت کنندگان نشان دادند. شرکت کنندگان از رایانه استفاده می کردند تا توصیف کنند که کدام یک از سناریوها عصبانی کننده تر است. نتایج حاکی از این بودند که در تمام فرهنگ ها, زنان خیانت عاطفی را عصبانی کننده تر از خیانت جنسی می یابند. پاسخ های مردان در همه فرهنگ ها متفاوت بود. اما عموماً آنها نسبت به خیانت جنسی حسادت داشتند.
از طرف دیگر, طی مطالعه ای در دانشگاه کالیفرنیا در سن دیگو, در حالی که از شرکت کنندگان خواسته شده بود تا جواب هایشان را توصیف کنند, همان موقع فشارخون و ضربان قلبشان هم اندازه گیری می شد. مردان واکنش های فیزیکی بیشتری به خیانت فیزیکی داشتند, در حالی که زنان همان حدود هیجان و تنش را به هر دو نوع نمایش نشان دادند. به هر صورت, 80 درصد زنان در مطالعه فکر می کردند که خیانت عاطفی بیشتر از خیانت جنسی آنها را از کوره در می برد.
نگهداشتن شغل و ترک شغل
بیشتر زنان در دهه 1980 وارد نیروی کار آمریکا شدند و یک کلیشه عمومی آن بود که زنان نمی توانند یک شغل را حفظ کنند. یک مطالعه نشان می دهد که این کلیشه دست کم تا اندازه ای حقیقت دارد. زنان تمایل دارند که شغلشان را بیش از اغلب مردان تغییر دهند. به هرصورت تحقیقات همچنین این گمان را مطرح می کند که دلیل این امر این است که زنان نسبت به مردان کمتر نسبت به کارشان احساس وفاداری دارند.
زنان: مغز, بدن و باربی ها
در سال 1992, شرکت اسباب بازی های متل (Mattel Toys) یک باربی سخنگو عرضه کرد که این عبارت را می گفت:"کلاس ریاضی سخت است!" این عروسک باعث جنجال و بحث, مخصوصاً میان والدین و معلمانی شد که فکر می کردند که این عروسک این کلیشه را که دخترها در ریاضی خوب نیستند را تقویت می کند. نمره های "تست استاندارد" هم به نظر می رسید که این کلیشه را تقویت می کند. معمولاً نمره های پسران در ریاضی بالاتر از نمره های دختران بود.
تحقیق درباره تفاوت مغزهای زنان و مردان هم به نظر می رسید این ایده را که مردان باید در ریاضی بهتر باشند را تقویت می کند. مردان 5/6 برابر بیشتر از زنان در مغزهایشان ماده خاکستری دارند. در حالی که زنان ده برابر بیشتر از مردان ماده سفید دارند. ماده خاکستری, مراکز پردازشگری در مغز هستند و ماده سفید اتصالات بین آنها را به وجود می آورد. به عبارت دیگر مردان مقدار بسیار زیادی مناطق برای پردازش داده های به هم پیوسته دارند –مثل معادلات ریاضی- و زنان مقدار زیادی از اتصالات دارند که به آنها اجازه می دهد تا الگوها و قالب ها را ببینند و پردازش کنند. بعضی از محققان باور دارند که این تفاوت در ساختمان مغز این ایده که مردان در ریاضی بهتر از زنان هستند در حالی که زنان در زبان بهتر هستند را تقویت می کند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
به هرصورت, محققان دیگر در این مورد که مردان واقعاً در ریاضی بهتر از زنان هستند بحث دارند. دختران اغلب در ریاضیات از پسران نمره های بهتری می گیرند. محققان این تئوری را مطرح می کنند که این کلیشه که زنان در ریاضیات خوب نیستند ممکن است به خاطر ترس از سرزنش شدن به خاطر اختلاف نمره با پسران باشد. به گفته دکتر ربرت جوزف از دانشگاه اوستین تگزاس, زنان می ترسند که عملکردشان در تست های استاندارد ثابت کند که آنها در ریاضیات بد هستند. به همین دلیل آنها به خوبی تست ها را انجام نمی دهند. علی رغم این که نمرات خوبی در کلاس های ریاضی می گیرند. از طرف دیگر مردان چنین تست هایی را به منزله فرصتی می بینند که ثابت می کند که آنها در ریاضی خوب هستند. بنابراین آن را بهتر انجام می دهند.
به علاوه, اگر مردان هنگام امتحان در سالن حضور نداشته باشند زنان مایلند تا نمرات بهتری در تست های ریاضی بگیرند. طبق یک مطالعه که بر روی مردان و زنانی که نمرات تست استاندارد شبیه هم گرفته بودند انجام شد, موقعی که از زنان بدون حضور مردان در اتاق تست گرفته می شود, نمرات زنان بیش از 12 درصد افزایش می یابد. محققان می گویند این به خاطر تهدید کلیشه است یا ترسی ست که باعث می شود شخص از کلیشه رایج پیروی کند.
صرف نظر از این که زنان در تست های استاندارد چه نمره هایی می آورند, به نظر می رسد که می توانند مهارت های ریاضیشان را که مساوی با مردان است پیشرفت دهند. تحلیل از مقیاس بزرگی از داده ها هم حاکی از آن است که تفاوت های خیلی کمی بین توانایی های زنان و مردان در ریاضیات وجود دارد.
آیا زنان تحملشان در برابر درد از مردان بیشتر است؟
بعضی از مردم گمان می کنند که به خاطر این که زنان می توانند بچه بزایند, تحمل دردشان از مردان بیشتر است. چند مطالعه از این تئوری حمایت نمی کند. یک مطالعه در واحد مدیریت درد دانشگاه بت ((Bath گزارش داد که در مقایسه با مردان, زنان در تمام دوران زندگی شان بیشتر احساس درد می کنند و برای مدت طولانی تری درد را احساس می کنند. یک آزمایش انجام شد که در آن زنان و مردان بازوهایشان را در آب یخ فرو بردند. در آن آزمایش زنان آستانه درد پایین تری داشتند و نسبت به مردان تحمل کمتری برای درد داشتند.
مغز زنان هم یک کمی متفاوت از مغز مردان به درد پاسخ می دهد. اصطکاک قابل ملاحظه ای در مناطق مغز که به درد و استرس پاسخ می دهد وجود دارد. اما علاوه بر این نواحی مراکز لیمبیک زنان هم در هنگام درد فعال تر می شود. مرکز لیمبیک مسئول احساسات شخص است. بنابراین گمان می رود که زنان احتمال دارد که پاسخ های احساسی به درد و استرس داشته باشند. محققان این نظریه را مطرح می کنند که این امر به خاطر نقش جنسی سنتی زن به عنوان مراقبت کننده است.
آیا باربی واقعاً زنان را از بدنشان متنفر می کند؟
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
در سال 1995, محققان در دانشگاه آریزونا درباره این موضوع مطالعه کردند که دختران آفریقایی-آمریکایی و قزاقی بدن هایشان را چگونه می بینند. آنها از دختران نوجوان خواستند تا بدن هایشان را توصیف کنند و همچنین بگویند که یک دختر کامل شبیه به کیست. دختران آفریقایی-آمریکایی نسبت به ذکر کردن نشانه های فیزیکی برای یک دختر ایده آل بی میل بودند, اما دختران قزاقی یک توصیف را ارایه می کردند. عقیده آنها از یک دختر ایده آل 5 پا و 7 اینچ طول قد, حدود 100 پوند وزن و موهای بلند بود. محققان این توصیف را مطابقت زنده از یک عروسک باربی نامیدند.
بعضی از محققان این را به عنوان مدرکمورد استفاده قرار می دهند تا نشان دهند که عروسک های باربی زنان را تشویق می کنند تا گرسنگی بکشند و بدن هایشان را به حد باربی برسانند. بعضی می گویند که باربی مسئول کاشت سینه و بی نظمی های خوردن است. به هرحال یک مطالعه با مقیاس وسیع انجام نشده که مستقیماً نشان دهد بازی با عروسک های باربی احترام به خود را پایین می آورد یا آشفتگی ها در خوردن را افزایش می دهد. هیچ مطالعه ای وجود نداشته که ثابت کند که دختران می خواهند شبیه به عروسک های باربی شوند. در حقیقت, یک مطالعه در سال 2005 در انگلیس نشان داد که دختران اغلب عروسک های باربی شان را از ریخت می اندازند یا آنها را ناقص می کنند در حالی که اسباب بازی های دیگرشان را بدون صدمه زدن رها می کنند.
به هرصورت, یک مطالعه حاکی از این است که اسباب بازی ها با شکل های ظاهری دست نیافتنی ممکن است بر تصویر شخص از خودش اثر بگذارند. اما این مطالعه باربی را درگیر شامل نشده بود. این مطالعه عروسک های مذکر و عروسک های کن را در برابر تیپ های اکشنی مثل هوک و جی. آی.جو مورد مطالعه قرار داد. مردان در مطالعه بعد از بازی با تیپ های فعال مافوق عضلانی از خود تصویر منفی بیشتری نسبت به بعد از بازی با کن گزارش کردند. اگر بازی با یک اسباب بازی می تواند به این شکل روی مردان اثر بگذارد, به طور مشابه روی زنان هم اثر می گذارد.
Borna66
06-17-2009, 04:41 PM
روانشناسی رنگ ها
با وجودی که اثر رنگها تا حدودی ذهنی است و در مورد اشخاص مختلف فرق میکند امّا برخی از تاثیرات رنگها دارای معنی یگانهای در سراسر جهان هستند. رنگهایی که در طیف رنگها در ناحیه قرمز قرار دارند به عنوان رنگهای گرم شناخته میشوند که این دامنهاش از احساسات گرم و صمیمانه تا احساس خشم و عصبانیت متغیر است.
رنگهایی که در ناحیه آبی طیف قرار دارند، رنگهای سرد نامیده میشوند و شامل آبی، ارغوانی و سبز هستند. این رنگها معمولاً آرامش بخشند امّا گاهی نیز ممکن است احساس غمگینی و بیتفاوتی را به ذهن آورند.
● روانشناسی رنگها به عنوان روش درمان
در برخی از فرهنگهای قدیمی، از جمله مصریها و چینیها، از رنگها برای درمان استفاده میشده است. این کار که گاهی به آن نور درمانی یا رنگ شناسی نیز گفته میشود هنوز هم به عنوان روش درمان جایگزین مورد استفاده قرار میگیرد.
در این روش:
▪ از رنگ قرمز برای تحریک بدن و ذهن و افزایش تمرکز استفاده میشود.
▪ از رنگ زرد برای تحریک اعصاب استفاده میشود.
▪ از رنگ نارنجی برای بالا بردن سطح انرژی استفاده میشود.
▪ از رنگ آبی برای کاهش درد و تسکین بیمار استفاده میشود.
▪ از رنگ نیلی برای تسکین ناراحتیهای پوستی استفاده میشود.
اغلب روانشناسان به رنگ درمانی به دیده شک و تردید مینگرند و میگویند که درباره تاثیرات احتمالی رنگها اغراق شده و رنگها در فرهنگهای مختلف، معانی متفاوتی دارند. پژوهشها نشان دادهاند که در بسیاری از موارد، تاثیرات رنگها در تغییر حالت افراد، تاثیراتی زودگذر و موقتی بوده است. برای مثال، قراردادن افراد در اتاق آبی ممکن است در ابتدا احساس آرامش در آنها به وجود آورد امّا این اثر پس از آن که آنها آرامششان را بازیافتند، به تدریج کاهش خواهد یافت.
● روانشناسی رنگهای مختلف
۱) روانشناسی رنگ سیاه
▪ سیاه تمام نورها در طیف رنگها را جذب میکند.
▪ سیاه معمولاً به عنوان نماد ترس یا شیطان مورد استفاده قرار میگیرد امّا به عنوان نشانگر قدرت نیز شناخته میشود. از رنگ سیاه برای نشان دادن شخصیتهای خطرناک مثل دراکولا و یا جادوگران استفاده میشود.
▪ رنگ سیاه در بسیاری از فرهنگها برای مراسم سوگواری مورد استفاده قرار میگیرد. این رنگ همچنین نشانگر غمگینی، جذابیت جنسی و رسمی بودن است.
▪ در مصر قدیم، رنگ سیاه نشانگر زندگی و تولّد دوباره بود.
▪ رنگ سیاه معمولاً به دلیل لاغر نشان دادن در نمایشهای مد مورد استفاده قرار میگیرد.
۲) روانشناسی رنگ سفید
▪ رنگ سفید، نماد معصومیت و پاکی است.
▪ رنگ سفید میتواند در انسان احساس فضای بیشتر به وجود آورد.
▪ رنگ سفید معمولاً نشانگر سرما، پاکیزگی و آرامش است. اتاقی که کاملاً به رنگ سفید نقاشی شده باشد ممکن است جادار و بزرگ به نظر آید امَا خالی و سرد است. بیمارستانها و کادر پزشکی از رنگ ▪ سفید برای ایجاد حس پاکیزگی استفاده میکنند.
۳) روانشناسی رنگ قرمز
▪ رنگ قرمز، رنگ گرمی است که برانگیزاننده هیجانات قوی است.
▪ رنگ قرمز، نشانگر عشق، حرارت و صمیمیت است.
▪ رنگ قرمز، به وجود آورنده احساس شور و هیجان است.
▪ رنگ قرمز، تحریک کننده احساس خشم و عصبانیت است.
۴) روانشناسی رنگ آبی
▪ آبی، رنگ مورد علاقه بسیاری از مردم و محبوبترین رنگ در بین مردان است.
▪ رنگ آبی، احساس آرامش را به ذهن میآورد و معمولاً نشانگر صلح، امنیت و نظم است.
▪ رنگ آبی، میتواند احساس غم، درونگرایی یا گوشهگیری را در بعضی افراد به وجود آورد.
▪ رنگ آبی معمولاً برای دکور دفاتر مورد استفاده قرار میگیرد زیرا تحقیقات نشان داده است که افراد در اتاقهای آبی کارآیی بیشتری دارند.
▪ رنگ آبی با وجودی که از محبوبترین رنگهاست امّا یکی از رنگهایی است که کمترین اشتها را بر میانگیزد. در برخی از برنامههای کاهش وزن توصیه میشود که غذای خود را در بشقابهای آبی بکشید. ▪ رنگ آبی به ندرت به صورت طبیعی درخوراکیها وجود دارد. همچنین رنگ آبی غذا معمولاً به عنوان نشانه فاسد بودن و یا سمّی بودن آن در نظر گرفته میشود.
▪ رنگ آبی میتواند باعث کاهش ضربان قلب و حرارت بدن گردد.
۵) روانشناسی رنگ سبز
▪ رنگ سبز، رنگ سردی است که نماد طبیعت است.
▪ رنگ سبز، نشانگر آرامش، خوشبختی، سلامتی و حسادت است.
پژوهشگران دریافتهاند که رنگ سبز میتواند باعث افزایش قابلیت خواندن گردد. برخی از دانشآموزان و دانشجویان با قراردادن یک برگه شفاف سبز رنگ بر روی صفحه کتاب، میتوانند مطالب را با سرعت بیشتری از حدّ معمول بخوانند و درک کنند.
▪ رنگ سبز، از دیر باز نماد باروری بوده و در قرن پانزدهم برای لباس عروسی به کار میرفته است.
▪ از رنگ سبز در دکوراسیون به دلیل اثر آرام بخشی آن استفاده میشود.
▪ رنگ سبز باعث کاهش استرس میشود. کسانی که در فضای کاری سبز رنگ کار میکنند، کمتر دچار دردهای دستگاه گوارش میشوند.
۶) روانشناسی رنگ زرد
▪ رنگ زرد، رنگی گرم وشاد است.
▪ رنگ زرد به دلیل مقدار زیاد نوری که منعکس میکند، بیشتر از بقیه رنگها چشم را خسته میکند. استفاده از رنگ زرد برای پس زمینه کاغذ یا نمایشگر کامپیوتر میتواند باعث چشم درد یا در حالتهای خاص از دست دادن بینایی گردد.
▪ رنگ زرد میتواند احساس رنجیدگی و خشم را به وجود آورد. با وجودی که رنگ زرد به عنوان یک رنگ شاد شناخته میشود اما بیشتر مردم در اتاقهای زرد رنگ، هیجانشان را از دست میدهند و بچه ها نیز در اتاقهای زرد رنگ بیشتر گریه میکنند.
▪ رنگ زرد باعث افزایش سوخت و ساز بدن انسان میگردد.
▪ چون رنگ زرد، از بقیه رنگها زودتر دیده میشود، بیشتر از بقیه برای جلب توجه مورد استفاده قرار میگیرد.
۷) روانشناسی رنگ ارغوانی
▪ رنگ ارغوانی نماد وفاداری و ثروت است.
▪ رنگ ارغوانی نشانگر عقل و معنویت است.
▪ رنگ ارغوانی خیلی کم در طبیعت وجود دارد و به همین دلیل ممکن است به عنوان نشانه مصنوعی یا غیر عادی بودن در نظر گرفته شود.
۸) روانشناسی رنگ قهوهای
▪ رنگ قهوهای، رنگی طبیعی است که برانگیزاننده حس قدرت و اطمینانپذیری است.
▪ رنگ قهوهای همچنین میتواند حس غم و انزوا را به وجود آورد.
▪ رنگ قهوهای، حس گرما ، محبت، آسایش و امنیت را به ذهن میآورد.
▪ رنگ قهوهای معمولاً بیانگر طبیعی بودن، زمینی بودن و متفاوت بودن است اما گاهی میتواند نشانگر پیچییدگی نیز باشد.
۹) روانشناسی رنگ نارنجی
▪ رنگ نارنجی، ترکیب زرد و قرمز است و به عنوان یک رنگ انرژیزا در نظر گرفته میشود.
▪ رنگ نارنجی، احساس هیجان، گرما و شور و شوق را به ذهن میآورد.
▪ رنگ نارنجی، معمولاً برای جلب توجه مورد استفاده قرار میگیرد.
۱۰) روانشناسی رنگ صورتی
▪ رنگ صورتی، در واقع همان رنگ قرمز کم رنگ است و معمولاً نشانگر عشق است.
▪ رنگ صورتی اثر آرامبخشی دارد. در ورزشگاهها معمولاً رختکن تیم حریف را به رنگ صورتی نقاشی میکنند تا بازیکنان آنها کم انرژی و منفعل شوند.
با وجودی که اثر آرام بخشی رنگ صورتی مشخص شده است ولی پژوهشگران دریافتهاند که این اثر تنها در خلال مواجهه اولیه به وجود میآید. مثلاً هنگامی که از این رنگ در زندانها استفاده شد، زندانیان پس از عادت کردن به آن، حتی نا آرامتر از قبل شدند.
Borna66
06-17-2009, 04:41 PM
مهارتهاي زندگي چيست؟
ظرفیت روان شناختی یك فرد عبارت است از " توانایی شخص در مواجهه با انتظارات و دشواریهای زندگی روزمره. " بالابودن ظرفیت روانشناختی ؛ این امكان را به شخص میدهد كه زندگی خود را در سطح مطلوب روانی نگه دارد و این توانایی را به صورت رفتار سازگارانه و عمل مثبت و مؤثر متبلور سازد.
یكی از راههای پیشگیری از بروز مشكلات روانی و رفتاری ارتقاء ظرفیت روانشناختی افراد میباشد كه از طریق آموزش مهارتهای زندگی جامه عمل میپوشد. مهارتهای زندگی عبارت است از مجموعهای از تواناییها كه زمینه سازگاری و رفتار مثبت و مفید را فراهم میآورند. پژوهشهای متعدد و گستردهای تأثیر مثبت آموزش مهارتهای زندگی را در كاهش سوء مصرف مواد ، پیشگیری از رفتارهای خشونتآمیز ، تقویت اتكا به نفس ، افزایش مهارتهای مقابله با فشارها و استرسها ، برقراری روابط مثبت و مؤثر اجتماعی و ... نشان دادهاند.
نیازهای زندگی امروز ، تغییرات سریع اجتماعی فرهنگی ، تغییر ساختار خانواده ، شبكه گسترده و پیچیده ارتباطات انسانی و تنوع ، گستردگی و هجوم منابع اطلاعاتی انسان ها را با چالشها ، استرسها و فشارهای متعددی روبرو نموده است كه مقابله مؤثر با آنها نیازمند توانمندیهای روانی- اجتماعی می باشد . فقدان مهارتها و تواناییهای عاطفی ، روانی و اجتماعی افراد را در مواجهه با مسائل و مشكلات آسیب پذیر نموده و آنها را در معرض انواع اختلالات روانی ، اجتماعی و رفتاری قرار میدهد .
پژوهشهای بیشمار نشان دادهاند كه بسیاری از مشكلات بهداشتی و اختلالات روانی عاطفی ریشه های روانی اجتماعی دارند از جمله پژوهش در زمینه سوء مصرف مواد نشان داده است كه سه عامل مهم با سوء مصرف مواد رابطه دارند كه عبارتند از عزت نفس ضعیف ، ناتوانی در بیان احساسات و فقدان مهارتهای ارتباطی ( مك دانالد و همكاران ، 1991) . همچنین زیمرمن و همكاران (1992) بین احساس خود كارآمدی شخصی و موفقیت تحصیلی همبستگی معنا داری یافتند . مطالعات زیادی دلالت بر آن دارند كه بین عزت نفس ضعیف و سوء مصرف الكل و دارو ( سینگ و مصطفی ، 1994) ، بزهكاری ( دوكزو لورج ،1989) ، بی بندوباری جنسی ( كدی، 1992) و افكار خود كشی ( چوكت ، 1993) رابطه وجود دارد . بنابراین با توجه به مدارك و شواهد علمی و به منظور پیشگیری از بروز آسیبهای اجتماعی مانند خودكشی ، اعتیاد ، خشونت ، رفتارهای بزهكارانه و اختلالات روانی لازم است به موضوع بهداشت روانی و اهمیت آن توجه بیشتری شود .
از طرفی ماهیت مشكلات روانی اجتماعی به گونه ای است كه مقابله با آن در سطوح بعدی مداخله ( پیشگیری ثانویه و ثالث ) نه تنها هزینههای قابل ملاحظهای را از نظر نیروی انسانی و مسایل مالی بر جوامع تحمیل میكند ، بلكه اثر بخشی و كارآمدی آن نیز بسیار محدود و حتی در مواردی ناچیز است . به عنوان مثال بررسیها نشان میدهد كه وقتی یك شخص وابستگی دارویی ( اعتیاد ) پیدا كرد ، در خوشبینانهترین حالت 20 الی 30 درصد موارد احتمال بهبود وجود خواهد داشت و حتی تحت این شرایط نیز احتمال عود مجدد مشكل وجود خواهد داشت ( كاپلان و سادوك ، 1988؛ تایلور ،1995) .
این واقعیات باعث شده كه صاحبنظران و متخصصان حیطه بهداشت روانی در جهان تمام كوشش و توجه خود را حول محور برنامههای پیشگیری در سطح اول متمركز سازند . به همین منظور برنامههای پیشگیری هم در سطح عام و با هدف كاهش و كنترل انواع آسیبهای روانی – اجتماعی و هم در سطح خاص و در رابطه با كاهش و كنترل مشكلات خاص ( از قبیل وابستگی دارویی ؛ افسردگی ؛ و ...) در نقاط مختلف جهان طراحی و به مورد اجرا گذاشته شدهاست.
مهارتهای زندگی شامل مجموعه ای از تواناییها هستند كه قدرت سازگاری و رفتار مثبت و كارآمد را افزایش میدهند . در نتیجه شخص قادر میشود بدون این كه به خود یا دیگران صدمه بزند ، مسئولیتهای مربوط به نقش اجتماعی خود را بپذیرد و با چالشها و مشكلات روزانه زندگی به شكل مؤثر روبه رو شود . محققان تأثیر مثبت مهارتهای زندگی را در كاهش سوء مصرف مواد ، استفاده از ظرفیت ها و توانمندی های هوشی و شناختی ، پیشگیری از رفتارهای خشونتآمیز ، افزایش خود اتكایی و اعتماد بنفس و ... مورد تأیید قرار دادهاند. به ویژه در كاهش سوء مصرف مواد بر نقش كلیدی مهارتهای زندگی تأكید می شود . هم چنین آموزش این مهارتها به عنوان یك روش عام پیشگیری از آسیب های فردی و اجتماعی مورد تأكید بودهاست. در مطالعه اسمیت (2004) نشان داده شد كه آموزش مهارتهای زندگی بهطور قابل توجهی منجر به كاهش مصرف الكل و مواد مخدر در جوانان میگردد.
اسمیت و گری (2005) نیز نشان دادند آموزش مهارتهای زندگی اثر معنیداری بر توانائیهای رهبری و مدیریت در جوانان دارد. فرایند نقش مهارتهای زندگی در ارتقای بهداشت روان را به شكل زیر میتوان نشان داد :
یادگیری موفقیت آمیز مهارتهای زندگی ، احساس یادگیرنده را در مورد خود و دیگران تحت تأثیر قرار می دهد و علاوه بر این كسب این مهارتها نگرش دیگران را نیز در مورد فرد تغییر می دهد . به همین خاطر كسب مهارت های زندگی هم شخص را تغییر می دهد و هم محیط را ، و این اصل دو سویه ، ارتقای بهداشت روان را شتابی دوچندان می بخشد .
موارد كاربرد مهارت های زندگی :
الف ) افزایش سلامت روانی و جسمانی
تقویت اعتماد به خویشتن و احترام به خود
تجهیز اشخاص به ابزار و روشهای مقابله با فشارهای محیطی و روانی
كمك به تقویت و توسعه ارتباطات دوستانه ، مفید و سالم
ارتقای سطح رفتارهای سالم و مفید اجتماعی.
ب) پیشگیری از مشكلات روانی ، رفتاری و اجتماعی شامل پیشگیری از :
مصرف سیگار و سوء مصرف مواد مخدر
بروز اختلالات روانی و مشكلات روانی – اجتماعی
خودكشی در نوجوانان و جوانان
رفتارهای خشونتآمیز
شیوع ایدز
بیبند و باری جنسی
افت و كاهش عملكرد تحصیلی
مهارتهای 10 گانه زندگی عبارتند از:
خودآگاهی
روابط بین فردی
ارتباط
تفكر نقادانه
تفكر خلاق
تصمیمگیری
حل مسئله
مقابله با فشار
مقابله با هیجانهای ناخوشایند
هم دلی
Borna66
06-17-2009, 04:42 PM
اظطراب و استرس پس از امتحان
از آنجا که اضطراب امتحان در کارآیی تحصیلی دانش آموزان تاثیر بسزایی دارد و مانع بهره وری مناسب در امتحانات می شود و علاوه بر آن بر کاهش اعتماد به نفس آنان نیز موثر است . با توجه به اینکه اضطراب امتحان علل مختلف فردی ، خانوادگی و آموزشگاهی دارد به نظر می رسد : اولا پیشگیری از آن ضرورت دارد . ثانیا در مورد نحوه پیشگیری همکاری همه افراد در سلسله علل ( فردی ، خانوادگی ، آموزشگاهی ) ضرورت دارد . بدیهی است اولین گام در این زمینه دادن اطلاعات در مورد اضطراب امتحان و شرایط پیشگیرانه به همه این افراد است . جهت کاهش اضطراب امتحان دانش آموزان به مدیران مدرسه و برگزار کنندگان امتحان توصیه می شود : 1. برنامه امتحانی را چند هفته قبل از شروع امتحانات به دانش آموزان اعلام کنید . 2. فاصله بین جلسات امتحان را با توجه به سختی یا آسانی دروس تنظیم نمایید . 3. پس از تهیه برنامه امتحانی در آن تغییر جدیدی اعمال نکنید . 4. از برگزاری امتحانات با وقت بسیار اندک اجتناب نمایید . 5. چند دقیقه قبل از شروع امتحان دانش آموزان را به محل برگزاری امتحان برده تا آرامش پیدا کرده و محل مناسبی برای خود بیابند . 6. محل برگزاری امتحان دارای تهویه مناسب ، نور کافی ، دمای مناسب باشد ، محل نشستن ( صندلی ها ) مناسب باشد ، در سالن و یا نزدیک آن آب آشامیدنی در دسترس دانش آموزان باشد . 7. حتی الامکان از نیمکت ها یا صندلی های سالم برای جلسه امتحان استفاده نمایید . 8. محل برگزاری امتحان عاری از هر گونه عوامل مزاحم از قبیل سرو صدا باشد . 9. با دانش آموزان به صورت اطمینان بخش و امیدوار کننده در کلاس و جلسه امتحان برخورد کنید . 10. قبل از شروع جلسه فاصله افراد رعایت شده باشد تا در حین برگزاری جلسه نیاز به جابجایی و حرکت نباشد . 11. در شروع جلسه آیاتی از کلام الله مجید قرائت شده و چند جمله دعای مناسب بیان گردد . 12. بعد از شروع جلسه امتحان دانش آموزان را جابجا نکنید . 13. در جلسه امتحان دبیر مربوط به درس حتما حضور داشته باشد و با جملات اطمینان بخش دانش آموزان را آرام نماید . 14. مراقبین در حین برگزاری جلسات با یکدیگر صحبت نکنند . 15. سعی شود مراقبین بالای سر دانش آموزان زیاد توقف نکنند . 16. اگر مراقبین مشاهده کردند که دانش آموز جواب را اشتباه نوشته او را سرزنش نکنند . 17. از برخورد شدید با دانش آموزان خاطی اجتناب شود . 18. مراقبین با اخم و حالت شماتت بار به دانش آموزان نگاه نکنند . بلکه با تبسم و بیان مطلبی نشاط انگیز تنش های احتمالی دانش آموزان را کاهش دهند . 19. در ابتدای جلسه امتحان راهنمایی و توضیح کافی پیرامون آن آزمون داده شود و در حین جلسه از توضیح اضافی که موجب حواس پرتی آنان می شود اجتناب نمایید . 20. سعی شود حتی الامکان به سوالات دانش آموزان پاسخ داده شود . 21. سوالات امتحانی خوانا و از کیفیت بالا و مناسب برخوردار باشد . 22. با دانش آموزان در حین انجام امتحان گفتگو نشود . 23. در صورت نیاز ، پیش نویس در اختیار دانش آموزان قرار داده شود . 24. از رفت و آمدهای اضافی و مکرر در جلسه امتحان جلوگیری نمایید . 25. حدود 5 تا 10 دقیقه قبل از اتمام وقت جلسه به دانش آموزان نذکر داده شود . جهت کاهش اضطراب دانش آموزان به معلمان توصیه می شود : 1. جلسه داد گاه ، دادگاه حسابرسی نیست ، امتحان انتقام نیست . 2. قبل از اتمام کلاسها و شروع امتحانات به دانش آموزان اطمینان بدهید و آنها را از امتحان نترسانید . 3. به دانش آموزان بگویید که سوالات از کتاب درسی آنهاست و آنها فقط با مطالعه کتابهای درسی خود به راحتی می توانند به سوالات پاسخ دهند . 4. قبل از امتحانات اصلی ، از امتحانات مستمر و آزمایشی به منظور آشناسازی دانش آموزان با سوالات و نحوه امتحان استفاده گردد . 5. از ایجاد رقابت ناسالم در میان دانش آموزان اجتناب بشود . 6. هدف امتحان باید ارزیابی دانسته های دانش آموزان باشد ، نه نادانسته های آنان . 7. از انتظار و توقع بیش از حد در طرح سوالات امتحانی اجتناب نمایید . 8. در طرح سوالات اصول سنجش و اندازه گیری خصوصا سطح دشواری سوالات را رعایت نمایید . 9. در طرح سوالات سعی شود سوالات دشوار در شماره های آخر قرار گیرد . 10. در ارزشیابی میزان یادگیری دانش آموزان نباید فقط نمره امتحان را ملاک و معیار قرار داد و از دیگر شیوه های ارزشیابی نیز باید استفاده شود . جهت کاهش اضطراب امتحان دانش آموزان به خانواده های محترم توصیه می شود : 1. محیط خانواده و جو عاطفی حاکم بر آن باید دور از تنشهای عاطفی و مشاجره باشد . 2. سعی شود در ایام امتحانات رفت و آمد و میهمانی های خانوادگی تعطیل یا محدود گردد . 3. محیط فیزیکی آرام و بی سرو صدا برای مطالعه دانش آموزان فراهم نمایید . 4. به استراحت و خواب دانش آموزان توجه کافی داشته باشید . 5. وظایف خانگی محوله به دانش آموزان را حذف یا کاهش دهید . 6. در هنگام امتحانات دانش آموزان نیاز به حمایت عاطفی و اطمینان بخشی بیشتری دارند ، لذا در این زمینه اقدام موثر داشته باشید . 7. ساعات تماشای برنامه های تلویزیونی تا حد امکان کاهش یابد . 8. از ایجاد ترس و دلهره بی جا در بچه ها خود داری شود . 9. از توقعات بی جا و فشار بیش از حد برای مطالعه خودداری نمایید . 10. در صورتیکه فرزندتان از موفقیت در یکی از امتحانات رضایت خاطر نداشت مورد حمایت قرار گیرد و از سرزنش نمودن او خودداری کنید . 11. از حبس کردن دانش آموز در اتاق برای مطالعه کردن خودداری شود و به دانش آموز اجازه استراحت و تفریح نیز داده شود . 12. تغذیه دانش آموز مناسب و مقوی باشد . 13. انتظارات بالاو بیش از حد توانایی از فرزندان ، می تواند در ایجاد اضطراب و تشدید آن موثر باشد ، لذا انتظارات مذکور را تعدیل نمایید . 14. کمال گرایی بیش از حد والدین و وسواس شدید خانواده نسبت به نمرات بالا باعث اضطراب در فرزندان می شود . 15. از مقایسه فرزندان با یکدیگر و با دیگران پرهیز کنید . 16. از تاکید بیش از حد بر درس خواندن اجتناب کنید . 17. ضمن اطمینان بخشی به دانش آموزان در آنان ایجاد انگیزه نموده و با ارائه پاداش و تقویتهای مطلوب آنها را تشویق نمایید . جهت کاهش و کنترل اضطراب امتحان به دانش آموزان عزیز توصیه می شود : الف ) اضطراب قبل از امتحان و هنگام مطالعه : 1. اگر نسبت به درس یا مطالعه بی میل هستید تسلیم بی میلی خود نشوید ، به مرور به درس و مطالعه علاقمند می شوید ، امتحان کنید ، تجربه کنید . 2. از همین الان وقت خود رابا برنامه امتحانی تنظیم کنید . 3. به جای اضطراب امتحان کتابتان را به چند بخش تقسیم کنید و هر زمان روی بخشی از آن کار کنید ، می بینید موفق شدن آنقدرها هم دور از دسترس نیست . 4. وقتی احساس می کنید اضطراب مانع تمرکز حواستان می شود و شدت آن به اندازه ای است که مفهوم یک جمله را هم درک نمی کنید خودتان را بیازمایید ، کتاب را ببینید و جمله را تکرار کنید ، اگر نیاموخته اید نگران نشوید ، دوباره کتاب را باز کنید و مطلب را با صدای بلند بخوانید ، سپس کتاب را ببندید ، این بار خواهید توانست مطلب فراگرفته را به خاطر بیاورید ، تمرین و جدیت شما نیروی عظیم تر از نیروی اظضطراب است . 5. این جمله را به خود بگویید و آن را تکرار کنید : ( شروع هر کاری آن چنانکه باید خوشایند نیست ، وقتی کمی پیشرفت کردم انگیزه بیشتری پیدا خواهم کرد . ) 6. اگر در حین مطالعه نگرانید و حواستان پرت می شود چند دقیقه زنگ تنفس به خود بدهید و حواستان را از رویاها و تخیلات به محیط اطرافتان ( اتاق یا محل مطالعه خود ) پرت کنید ، محیط اطراف را توصیف کنید و پس از زنگ استراحت مجددا به مطالعه بپردازید ، فقط مطالعه کنید این ترفند شما را از حواس پرتی و خیالبافی در حین مطالعه نجات خواهد داد . 7. توجه داشته باشید یکی از عوامل موثر و جدی در اضطراب انباشته شدن درسها برای شب امتحان است ضمنا فراموش نکنید شب امتحان زمان یاد گیری درس نیست ، زمان مرور درس است . 8. اضطراب احساس فریب انگیز است و به شما القا می کند از پس هر کاری که قرار است انجام دهید بر نمی آیید ، پس در شرایط اضطراب دست از تلاش و کوشش برندارید و به مطالعه درس امتحانی مشغول نشوید و اجازه ندهید اضطراب زمام امور شما را در دست گیرد . 9. اگر اضطراب امتحان دارید : اولا آن را بیان کنید . ثانیا آن را یک اختلال جزیی قلمداد کنید و باور داشته باشید که می توانید اضطراب امتحان را کنترل کنید . 10. شبهای امتحان به اندازه کافی استراحت کنید ، غذای ساده صرف نموده و وسایل مورد نیاز را آماده نمایید . 11. همیشه و خصوصا در ایام امتحانات در حفظ سلامت جسمانی خود کوشا باشید . 12. هیچگاه به خود نگویید اضطراب تمام هوش و حواسم را مختل می کند و از پس امتحان بر نمی آیم ، متوجه باشید که اضطراب می تواند ایجاد نگرانی کند و کمی شما را برنجاند ولی نمی تواند شما را از هدفتان باز دارد . 13. آرامش روحی و روانی تاثیر زیادی در موفقیت شما دارد ، لذا سعی کنید محیط آرام و به دور از تشنج و درگیری برای خود و خانواده و دوستانتان فراهم کنید . ب ) اضطراب در هنگام امتحان : 1. یک ساعت قبل از امتحان مطالعه درس را بطور کلی تعطیل کنید . 2. نیم ساعت قبل از امتحان در محل برگزاری جلسه امتحان حاضر شوید . 3. یاد خدا آرام بخش دلهاست با وضو در جلسه حضور یابید وبه خدا توکل داشته باشید . 4. با قرائت سوره ای از قرآن و ذکر دعا به آرامش و موفقیت خود بیفزایید . 5. قبل از شروع امتحان سعی کنید از همدیگر سوال نپرسید ، چون ممکن است جواب سوالی را ندانید و شما را دچار اضطراب کند و مطالب دیگر را هم فراموش کنید . 6. سعی کنید با لباس کافی و مناسب سرجلسه امتحان حاضر شوید ، گرسنه سر جلسه حاضر نشوید . 7. توجه داشته باشید سوالات امتحان از مطالب درسی شما انتخاب شده است . 8. توجه داشته اگر هوش و استعداد رسید ن به این کلاس را داشته اید مطمئنا با تلاش بیشتر خواهید توانست از عهده امتحان با موفقیت بر آیید و پیشرفت بیشتری داشته باشید . 9. روی صندلی محل امتحان نشسته و چند نفس عمیق بکشید . 10. عضلات بدن خود را رها کنید . 11. اکسیژن را به تمام بدنتان برسانید و به نفس هایتان توجه کنید . 12. از خود گویی منفی بپرهیزید مثلا نگویید نمی توانم از عهده امتحان بر آیم ، کار سختی است ، حتما شکست خواهم خورد . 13. خود گویی مثبت داشته باشید ، مثلا بگویید خیلی راحتم ، آماده ام امتحانم را به خوبی بدهم ، من می توانم و این کار بسیار ساده است . 14. این واژه ها را به خودتان بگویید : ( آرام ، آرام ، آرامتر و ... ) بگویید احساس آرامش می کنم . 15. انرژی خودتان را قبل از جلسه امتحان با بحثهای بی مورد درباره سوالات امتحانی نکنید . 16. ورقه امتحانی را به آرامی از اول تا آخر از نظر بگذرانید ، اول به سولات آسانتر پاسخ دهید ، البته اگر اضطراب شما نسبتا بالاست می توانید سوالات را یک به یک بخوانید و پس از پاسخ آن ، سوال بعدی را بخوانید . 17. در تحویل برگه امتحانی به مراقبین عجله نکنید و یک مرتبه آن را مرور کنید . 18. اگر اتفاق خاصی در جلسه افتاد به آن توجه نکنید . 19. از نشستن در کنار دانش آموزان خاطی که در حین جلسه امتحان مزاحم شما می شوند خودداری نمایید . 20. بعد از تمام شدن هر امتحان دیگر به آن فکر نکنید و سعی کنید خودتان را برای امتحانات بعدی آماده کنید . 21. توقعتان از خودتان نباید بیش از توانایی تان باشد ، زیرا این مطلب می تواند در شما اضطراب ایجاد کند . 22. عدم موفقیت در یک امتحان به معنای شکست در همه امتحانات نیست ، پس سعی کنید آن را فراموش نکنید و خودتان را برای امتحان بعدی آماده کنید
__________________
Borna66
06-17-2009, 04:42 PM
اضطراب امتحان
توکل و تواکل
توکل نشانه ايمان ، منطق و انديشه درست است، اما تواکل حرکتي نا مطلوب ، بي فايده و زيان بخش است. توکل اين است که انسان در جايگاه بنده خدا ، وظايف خود را خوب و کامل انجام دهد اما کار خدايي را به خدا واگذار کند ، ولي تواکل يعني کار خود را درست انجام ندادن و آن را به عهده ديگري ( حتي به عهده خدا ) واگذار کردن .
استفاده اي که از اين مطلب مي شود اين است که در زمينه درس خواندن ، امتحان دادن يا شرکت در آزمون ، بايد روح توکل بر انسان حاکم باشد نه روح تواکل. بايد در انجام وظيفه و تلاش علمي خود کوتاهي نکرده ، از خداوند براي موفقيت خود کمک خواست و با آرامش خاطر در امتحان شرکت کرد.
با اضطراب امتحان چه کنيم؟
اضطراب امتحان نوع خاصي از اضطراب است كه به آن اضطراب عملكرد تظاهري ميگويند، در اضطراب امتحان، فرد هر بار كه ميخواهد امتحان بدهد دلشوره گرفته، عرق ميكند، معده درد ميگيرد، ميلرزد و ضربان قلبش سريع ميشود. گاهي اين ماجرا آنقدر جدي است كه فرد حس ميكند الان است كه غش كند !البته ماجراي اضطراب امتحان را از عدم تمركز در شرايط خاص جدا كنيد. مثلا وقتي فردي عزادار است يا خانوادهاش دچار بحران جدي شده و يا مسائلي از اين قبيل، قطعا در سر جلسه امتحان تمركز نداشته و نميتواند نتيجه مطلوبي بگيرد.
دو علت عمده براي اضطراب امتحان وجود دارد. يكي اينكه فرد براي امتحان مطالعه كافي و مناسب نداشته است و در سر جلسه امتحان متوجه ميشود كه آمادگي لازم را ندارد و همين مسئله باعث ترس و وحشت او ميشود. دوم نوع نگاه افراد به موضوع است. اگر فرد منتظر اضطراب و شكست باشد، به احتمال زياد همانها را هم تجربه ميكند. اما اگر طرز برخورد فرد با ماجرا مثبت باشد همه چيز خوب پيش ميرود. معمولا وقتي منتظر اتفاقي تنشزا و ناراحتكننده باشيم، اضطراب به صورت يك واكنش طبيعي بروز ميكند. در اين شرايط بدن تحت تاثير قرار ميگيرد و علائم جسمي اضطراب كه قبلا ذكر شد بروز ميكند.
قبل از امتحان زمان بندي كنيد تا وقت براي مطالعه كافي باشد. براي اين كار از روشهاي مناسب استفاده كنيد: مرور دائم مطالب، تهيه خلاصه درس و مطالعه صحيح زودتر از زمان امتحان. تمرين را هم فراموش نكنيد. براي اينكه طرز برخوردتان با
امتحان صحيح باشد خودتان را توانمند و با مهارت تصور كنيد. به امتحان با اين ديد نگاه كنيد كه انگار فرصتي پيدا كردهايد تا دانستههايتان را نشان دهيد.
از استرس به نفع خودتان استفاده كنيد. استرس سيستم هشدار دهنده بدن است و نشانهاي است كه به شما كمك ميكند خودتان را براي شرايط مهم آماده كنيد، بنابراين از آن به نفع خودتان استفاده كنيد. بهجاي اينكه با ترس، شكايت و غرغر با امتحان برخورد كنيد، فقط بگذاريد استرس شما را براي امتحان آمادهتر كند. شما آنقدر توانمند هستيد كه استرس را تحت كنترل درآوريد. افكار مثبت در كنترل و مهار استرس نقش مهمي دارند.
بعضي دانشجويان فكر ميكنند حضور در كلاس براي يادگيري و موفقيت در امتحان كافيست. اما قضيه فقط به كلاس ختم نميشود. بايد روش مطالعه شما درست باشد. براي همين است كه فقط در شب امتحان درس خواندن و تا صبح بيدار ماندن هيچ فايدهاي ندارد. بايد از قبل آماده باشيد. هرچه مطلب را كاملتر درك كرده باشيد اعتماد به نفستان بيشتر شده و اضطرابتان کمتر مي شود..تت
تفراموش نكنيد كه همه اشتباه ميكنند. حتي اگر فردي كمالگرا هستيد يا تمام تلاشتان را وقف امتحان كردهايد، بايد امكان بروز اشتباه را هم در نظر بگيريد. بهتر است به اشتباهات به عنوان فرصتهاي يادگيري نگاه كنيد. ياد بگيريد كه شكستها و اشتباهات كوچك را تحمل كنيد و از آنها درس بگيريد چون چه بخواهيد چه نخواهيد همه اشتباه ميكنند. ورزش، خواب كافي و غذاي سالم و مناسب همگي باعث ميشوند عملكرد شما در روز امتحان بهتر باشد.غلبه بر اضطراب امتحان يك مهارت است و به تمرين احتياج دارد. ضمنا اين مهارت يك شبه بدست نميآيد. اگر بتوانيد با آن رو برو شده و آنرا تحت كنترل درآوريد، در كنترل تنش مهارت پيدا ميكنيد كه در ساير مراحل زندگي بدرد ميخورد. اگر مسئله آنقدر جدي است كه از امتحان دادن عاجز ميشويد بهتر است با يك مشاور صحبت كنيد تا با روشهاي مناسب مشكل را برطرف كند و بدانيد كه اين مشكل حل شدني است.
توصيه هاي بهداشتي براي ايام امتحانات
ايام برگزاري امتحانات و حتي مدتي قبل از آن شور و هيجان خاصي دانشجويان را فرا مي گيرد. همين موضوع گاهي موجب تغييراتي در تغذيه، خواب و بهداشت آنها مي شود. در اينجا به صورت مختصر، اما کاربردي در مورد شيوه هاي مناسب تغذيه و خواب مطالب مفيدي ذکر شده است.
1- در ايام امتحان ، بيشتر مواظب سلامتي خود باشيد تا در معرض سرما خوردگي ، گرما زدگي ، مسموميت ها ي غذايي و اختلالات هضم قرار نگيريد و از خوردن غذا ،بيرون از خانه جدا خودداري كنيد. غذاي خود را خوب بجويد و آرام ميل كنيد.
2- در طول روز ( اما نه همراه غذا ) آب كافي بياشاميد ( بيش از نيم ساعت قبل از غذا و يكي دو ساعت بعد از غذا اشكالي ندارد ). آشاميدن آب و نوشيدنيها در وسط غذا سبب اختلال هضم و ايجاد نفخ مي شود.
3- در زمان كار يا مطالعه غذا نخوريد و براي غذا خوردن زمان خاصي را در نظر بگيريد تا با آرامش بيشتري غذا بخوريد.
4- برخلاف تصور عموم، مطالعه و درس خواندن نياز بدن به انرژي را افزايش نميدهد؛ بنابراين استفاده بيش از حد از مواد غذايي بسيار شيرين و پر چرب در طول دوران امتحانات نه تنها مفيد نيست بلكه سبب افزايش وزن و بروز چاقي مي شود.
5- صبحانه غذاي اصلي است، ناهار و شام را كمي مختصرتر بخوريد، اما صبحانه را كاملتر ميل كنيد.
6- مصرف روزانه يك ليوان شير براي ايجاد آرامش در طول دوران آمادگي براي امتحان موثر است.
7- در موقع مطالعه از خوردن انواع تنقلات خودداري كنيد.
8- مصرف سبزيهاي تازه ( البته بعد از ضد عفوني كردن ) و ميوه هاي تازه توصيه مي شود.
9- اگر در صبحانه پنير مي خوريد بهتر است آن را همراه گردو ميل كنيد.
10- ماست و دوغ ترش ، خواب آور است اما خوردن ماست شيرين اشكالي ندارد.
11- از خوردن قهوه و چاي پر رنگ ، خودداري كنيد ولي چاي كم رنگ مفيد است.
12- تغذيه متعادل و متنوع شامل غلات ، سبزيجات ، لبنيات، گوشت و ميوه ها باعث كاهش استرس امتحان مي شود.
13- آرامش روحي خود را با ياد خدا و انجام به موقع نمازها كامل تر كنيد.
14- شب امتحان حتما به قدر كافي بخوابيد.
15- سعي كنيد شب ها زودتر بخوابيد و صبح زودتر از خواب برخيزيد. هرگز نزديك غروب آفتاب نخوابيد.
16- توصيه به خواب ، در اوايل شب به معناي زياد خوابيدن نيست . توصيه ما اين است كه خواب را در زمان مناسب داشته باشيد تا حداكثر استفاده از آن را ببريد. براي مثال 5/4 ساعت خوابي كه از اوايل شب شروع شود، بيش از خوابي كه از آخر شب شروع شود.، به شما رضايت و نشاط مي بخشد.
17- اگر احساس خستگي مي كنيد كمي استراحت كنيد. انسان در موقع خستگي احتياج به استراحت دارد نه محرك ، لذا مصرف قهوه به منظور بيدار ماندن توصيه نمي شود.
18- خواب نيم ساعتي ِنزديك ظهر نيروبخش و نشاط آور است ،اما خواب بعد ازطلوع آفتاب وهنگام غروب كسالت آور مي باشد.
19- اميد و شادابي را به خودتان تلقين كنيد تا موفقيت هاي شما بيشترشود.
20- نرمش و ورزش سبك را در برنامه روزهاي هفته ، به خصوص ايام امتحانات قرار بدهيد.
Borna66
06-17-2009, 04:45 PM
قانون کلی برای عادت دادن بچهها به رفتار خوب
پیروی از ده قانون ساده به شما امکان می دهد رفتارهای خوب را در کودک خود تقویت کنید و این رفتار را در آنها به صورت عادت در آورید.
1- رفتار درست بچهها را تقويت كنيد نه بدرفتاری شان را:
درخواستهای مودبانه بچهها را تقویت کنید، نه نالیدنها و فریاد زدنهايشان را یا سربهسر گذاشتنها و کجخلقیها و قهر کردنهايشان را. سعي كنيد بحث و گفتوگوهای آراميكه در بينتان وجود دارد را چند برابر كنيد، نه مجادله کردن و پافشاری و جنگیدنهايي كه گاه و بيگاه بينتان به وجود ميآيد.
2- بياموزيد كه قبل از صحبت فكر كنند:
هميشه در حين حرف زدن با فرزندانتان از آنها بپرسيد منظور تو دقيقا چیست؟ چقدر راجع به اين حرف فكر كردهاي؟ از او بخواهيد كه هميشه حرفهايش را بسنجد بعد بزند؛ اگر به اين روش عمل كرد برای ثابتقدم بودنش به او پاداش دهید.
3- از فرزندانتان توقع رفتار خوب داشته باشيد:
بچهها باید بدانند که شما چه توقعی از آنها دارید و آنها چه توقعی میتوانند از شما داشته باشند. وقتی بچهها بتوانند پیشبینی کنند که عکسالعمل شما در برابر رفتارشان چگونه خواهد بود، میتوانند رفتارهای انتخابی خود را بهتر کنند. مطمئن باشيد كه ميتوانيد به آنها اعتماد كنيد.
4- بچهها به حرفهاي شما اعتماد دارند:
بچههایتان را به شیوهای تربیت کنید که در هر موقعيتي به مقتضای آن موقعيت رفتار کنند. به آنها بیاموزید که تلاش کردن اساسیترین چیز است. آنها را در موقعيتهاي خوب تشویق کنید. وقتی شما فرزندتان را تشویق میکنید، آنها ایمان و اعتماد شما را به خودشان میبینند و در نتيجه به خودشان و تواناييهايشان ايمان ميآورند.
5- وقتی الگوی بدرفتاری را تشخیص دادید، شيوه رفتاريتان را تغيير بدهيد:
به فرزندتان قوانین رفتاری حاكم بر خانوادهتان را بگویید؛ دقت كنيد كه این قوانین باید مشخص، ثابت و عقلانی باشد. از جدولهای رفتاری و تعهدات استفاده کنید، موفقیتها و رفتارهای خوبشان را پررنگ کنید؛ از آنها حمایت كنيد و تشویقهايتان را هم در اين جدول بگنجانید.
6- تنبيه معقول در نظر بگيريد:
در برابر بچههايتان از تنبیههايی استفاده کنید که به آنها بياموزد كه در برابر اعمال و رفتارشان مسئولند. بچهها با تنبیههاي معقول به خوب زندگی کردن ادامه میدهند. اين تنبیهها ميتوانند شامل محدود کردن و کوتاهکردن زمانهای بیرون بودنشان باشد. فراموش نکنید وقتی از دستشان عصبانی هستید به هیچ عنوان تنبیه نکنید!
7- از كودكي به آنها درس زندگي بدهيد:
وقتی فرزندتان هنوز كوچك است، مسئولیتپذیری و تصمیمگیری را به آنها ياد بدهيد: این دروس آنها را برای دنیای واقعی آماده خواهد کرد. بهخاطر داشته باشید که بچهها به محدودیتها، ساختار و قوانیني پایدار و یکنواخت احتیاج دارند.
8- به آنها عشق بورزيد:
علیرغم رفتارهای خوب يا بد فرزندانتان به آنها عشق بورزید و روی نکات مثبت اخلاقی و رفتاری شان تمرکز و توجه کنید.
9- بگوييد كه كار خوب بدون پاداش نخواهد ماند:
برای اینکه نسبت به انجام کارهای درست احساس خوبی داشته باشند، به آنها بیاموزید که خودشان درپی به دست آوردن پاداش کار درست خود باشند.
10- محیط و فضای خانوادگی سالم و دلپذیری را ایجاد کنید:
استعدادها و تواناییهای شان را تایید کنید و ضعفهایشان را بپذیرید و در رفع اين ضعفها به آنها کمک کنید. قبول كنيد كه هيچكس بدون عيب نيست و به آنها فرصت جبران بدهيد.
Borna66
06-17-2009, 04:45 PM
روانشناسی تداوم نوروز و سایر آئین های ملّی
نزدیک به سی سال است که از موج اوّل مهاجرین ایرانی به خارج از کشور می گذرد و هر چشم کنجکاوی متوجه این واقعیت می شود که هر سال که از دوری ما از کشور خودمان می گذرد، مراسم چهارشنبه سوری، نوروز، مهرگان و سیزده بدر، مفصل تر و با شکوه تر برگذار می گردد.
یعنی علاوه بر این که دوری از سرزمین مادری سبب بی توجهی و فراموشی این آئین ها نشده، بلکه ایرانیان مهاجر بیشتر به این رگه های عاطفی با تاریخ سرزمین خود آمیخته شده اند. بی دلیل نیست که مولانا می گوید:
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش.»
به عنوان یک روانشناس, دوست دارم که علت این پایداری و وفاداری فرهنگی را کالبد شکافی کنیم.
در پاسخ به این سئوال که فرهنگ چیست؟ جواب های متعددی وجود دارد، ولی شاید خیلی ها با این توصیف موافقند که فرهنگ عبارتست از:
رشته های نامرئی معنا سازی که بده - بستان های مستأجرین یک فرهنگ را سامان می بخشد و سبب می شود که رفتارهای افراد در قالب های شناخته شده جمعی، یک معنا و برداشت را ایجاد می کند. به عنوان مثال در فرهنگ سنتی ما و بسیاری از شرقی ها، سخن گفتن رسمی و به کار گرفتن ضمیر جمعی و سوم شخص، نشانه ای از احترام و قدرشناسی است. در حالی که در فرهنگ غربی، صمیمیت و راحتی با ارزش تر از احترامات رسمی است، بخصوص در میان افراد خانواده یا دوستی های نزدیک. پس در فرهنگ ما، اگر فرد کوچک تری با بزرگتر به شکل غیر رسمی و خودمانی صحبت کند و مثلاً بجای «شما»، «تو» بگوید در شبکه معناسازی فرهنگ سنتی، جوانی بی ادب است.
حالا که معنای فرهنگ را شناختیم باید از این پدیده هم سخن بگوئیم که فرهنگ لایه های مختلفی دارد، لایه های عمیقی که چون با هویت ما گره می خورد و بخشی از روان جمعی ما می شود، تاریخ مصرف ندارد و با گذشت زمان کم رنگ نمی شود. این بخش از فرهنگ جزء رسوبات تمدنی ما است که از گزند حوادث تاریخی در امان می ماند و بتدریج به هویت ملی بَدل می شود. در این مقطع است که به یکی از نیازهای عمیق انسان در سلسله مراتب نیازها (نظریه ی مازلو» یعنی نیاز متعلق بودن و تعلق داشتن گره می خورد و از آن پس انسان برای حفظ هویت فردی و جمعی خود به این لایه ی فرهنگی سخت می چسبد و در باز تولیدش همت می کند.
اما انسان مهاجر نیز قصه ی خودش را دارد. باز نظریات علمی در مورد پدیده ی مهاجرت بر این باور است که انسان مهاجر از سه دوره ی خاص عبور میکند.
در مرحله اول،
انسان مهاجر بخصوص مهاجری که از بد حادثه تن به مهاجرت داده و از سرزمین آشنا کنده شده و جدا افتاده است، در جامعه ی میزبان با دلهره های اولیه ی سازگاری دست و پنجه نرم می کند.
در این دوران هدف اصلی او، پیوند خوردن به بافت اقتصادی و اجتماعی جامعه ی میزبان است. ولی نا آشنائی با محیط یا زبان یا فرهنگ سبب می شود که این دوره تؤام با اضطراب و نوعی دل گرفتگی و غربت زدگی و دلهره های جا افتادن یا سرخوردگی در محیط جدید است، لذا مهاجر چسبیدن به فرهنگ مادری را مانعی می بیند در سازگاری و جاافتادن در محیط جدید. از این رو نوعی فرهنگ گریزی انتخابی پیش می آید. از ویژگی های این دوره، فاصله گرفتن از هموطننان، ترک موسیقی و آداب فرهنگی و حتی ترک زبان مادری بخصوص در اماکن عمومی و شتابزده گی در همرنگی با جامعه ی میزبان است. این وضعیت که نوعی پادرهوائی فرهنگی است، منجر به یک پد یده ی مثبت، یعنی نزدیکی و آشنایی با فرهنگ میزبان می گردد. اما عاملی منفی نیز از ویژگی های این دوره است و آن عبارتست از نوعی احساس بیگانگی و عدم تعلق فرهنگی.
مرحله دوم مهاجرت،
از ویژگی های این دوره نوعی بی تفاوتی یا حاشیه نشینی فرهنگی هم به فرهنگ خودی و هم فرهنگ جامعه ی میزبان است. گویا انسان مهاجر، هیجان زدگی اولیه به فرهنگ میزبان را از دست داده و انرژی و حوصله ی بازگشت به رحم فرهنگ مادری را نیز ندارد. لذا در این دوره ی حاشیه نشینی، بیشترین انرژی روانی مهاجر صرف پیشرفت اقتصادی و جا انداختن فرزندان خود در محیط می گردد. بی توجهی فرهنگی بصورت نوعی عادت مفید در می آید.
زمان می گذرد و مرحله ی سوم مهاجرت آغاز می شود. کم کم تفاوت های رفتاری نسل دوم با مادر و پدرها، ظاهر می شود. احساس دوگانگی در والدین با فرزندان خویش، زنگ خطری می گردد که مهاجر را به بازبینی آداب و رسوم فرهنگی وادار می کند. در جستجوی هویت کم رنگ شده جامعه ی مهاجر، به رشته های الُفت خود با فرهنگ مادری می آویزد. موسیقی، تأتر، سینما، جلسات سخنرانی، کلاس حافظ و سعدی و مولانا برای ایرانیان مهاجر رونق می گیرد. مهاجر ایرانی به فکر آموزش زبان فارسی به فرزندان و نوادگان خود می افتد. مهاجر، دیگر جای امنی برای خود در وطن جدید خویش دست و پا کرده و نوعی امنیت اقتصادی را تجربه می کند. ولی از عدم همانندی فرهنگی خود و عدم تعلق به بخش های فرهنگی جامعه ی میزبان، بیشتر و بیشتر آگاه می شود. با گوشت و استخوان خود احساس می کند که لایه های عمیق وجود او نوعی وصال مجدد را با ریشه های خود فریاد می زند.
«هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش»
مهاجر متوجه می شود که «هویت» چیزی نیست که با رنگ پاسپورت و یا آدرس محل زندگی و حتی زبانی که با آن زندگی روزمره را اداره می کند تغییر یابد، «هویت» نه فقط در ذهن جمعی ما، بلکه حتی در کُدهای ژنتیکی ما اثر و نشانه سازی کرده و قرنها بر روابط قومی ما حکومت کرده است. یک نگاه میان مهاجرین یک فرهنگ حکایت ها می کند، حکایت های خوب یا بَد، ولی بهر حال عمیق و اثر گذار.
نشود فاشِ کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
مرحله ی سوم مهاجرت، روی کرد به بخش های مختلف فرهنگ مادری است و در این رویکرد، چه بهتر از لحظات شادی ملّی و یا دلشادی های جمعی که روان قومی ما را در لحظاتی حساس مانند آغاز بهار یا آخرین سه شنبه ی سال، به وصال یکدیگر می رساند و ما با زبان فرهنگ وسنت ها، با یکدیگر همانندی می کنیم. هم زمان سبزه سبز کنیم، لباس نو بخریم، سبزی پلو و ماهی بخوریم، هفت سین بگذاریم و لحظات تحویل سال را بشماریم.
به دید و بازدید یکدیگر برویم و بالاخره در سیزدهمین روز، سیزده بِدَر کنیم و سبزه بر آب روان، روانه سازیم.
اگر ارتباط حسی و عاطفی، اگر تماس روحی با دیگری، اگر هم حسی، اگر دل دانی، و اگر همراهی و هم زبانی و هم بالی معنایی داشته باشد، کدام فرصت بهتر از یک عید و مراسم ملّی می تواند به انسان احساس وصال عاطفی و احساس تعلق به چیزی و متعلق بودن به جائی را بدهد.
بنا براین علت دوام آئین ملّی چه در داخل کشور و چه در خارج تجربه ی ارتباط است. ارتباط با خویشتن، با گذشته، با روان قومی، با لایه های عمیق و رسوبات ماندگار فرهنگی.
در داخل، شاید بریدگی و گسل موقت نیز پیش نمی آید و در خارج از کشور و در زندگی مهاجرت این ارتباط فرهنگی از یک بریدگی و گسست موقت عبور می کند، ولی بالاخره به تجربه وصال مجدد منجر می شود. برای هم قومی، همانندی فرهنگی همان ریسمانی است که ما را به تاریخ و گذشته ی خود وصل می کند و انسان تاریخ مند انسانی است که احساس تعلق می کند و از پا در هوائی و ندانم چه خواهی هویتی رنج نمی برد.
جالب است که بدانید، انسانی که هویت فرهنگی خود را می شناسد، با فرهنگ های دیگر نیز سازگاری بهتری دارد. بر عکس آن کس که از فرهنگ خود می گریزد و نوعی احساس عدم تعلق یا فرهنگ گریزی ملّی را تجربه می کند. در سازگاری با هر نوع فرهنگ و نظام ارزشی نیز گرفتار می گردد.
Borna66
06-17-2009, 04:46 PM
اصول یادگیری زبان حرکات بدن
از روی هر حرکتی مانند صاف کردن موها و دست به کمر گذاشتن میتوان فهمید که چه کلامی از دهانتان بیرون خواهد آمد.
بیشتر متخصصین ارتباطات معتقدند که از نوع حرکات بدن میتوان تا 90 درصد ناگفتههای هر فرد را متوجه شد. زبان حرکات بدن شامل حرکات صورت، برقراری ارتباط چشمی، نوع ژست بدن، وضعیت ایستادن و قرار گرفتن اعضای بدن میباشد. اگرچه نکات ظریف زیادی در زبان حرکات بدن وجود دارند، بعضی از حرکتها بقدری ارزشمند هستند که با گفتن هزار کلمه برابری میکند.
اصول اولیه زبان حرکات بدن
دست تکان دادن، ارتباط چشمی، لبخند زدن و اخم کردن معنایی بیشتر از یک حرکت عضو دارند و بخشی از برقراری ارتباط غیر کلامی میباشد. به گفته یکی از متخصصین ارتباطات، زبان حرکات بدن روشی موثر در ایجاد ارتباط بین دو فرد میباشد. این زبان همراه با زبان کلامی میتواند وجود داشته باشد و معمولا از ضمیر ناخودآگاه فرد بروز پیدا میکند اراده وی در ایجاد آن کمترین تاثیر را خواهد داشت.
حال بیایید برخی از کلیدهای برقراری ارتباط با زبان حرکات بدن را بیاموزیم. در ابتدا حرکات ابتدایی را بیان میکنیم. بسیاری از شما مفهوم اولیه این حرکات را میدانید. ولی ما سعی داریم این حرکات را بطور کلاسیک با تمام مفهومهای ممکن به شما بگوییم تا تمام معانی ممکن برای شما آشکار گردد.
دست دادن: مردم با دست دادن به همدیگر سلام و ابراز خوشوقتی میکنند. این حرکت بسیار پر معنیتر از گرفتن دست همدیگر است. در این حرکت ارتباط بین دو دست و نحوه فشردن آنها بسیار مهم است. دراز کردن دست برای ایجاد ارتباط بین دو دست میتواند نشانهای برای برقراری رابطهای صادقانه و بدون رودربایستی باشد و حرکت متقابل شما نشانی از بی ریایی و ارتباطی بدور از هرگونه تهدید میباشد.
حال میخواهیم مفهوم انواع دست دادن را توضیح دهیم:
شل دست دادن: این حالت نشان دهنده عدم آرامش طرف مقابل است. او دوست ندارد کف دستش لمس شود زیرا که از برملا شدن رازش هراس دارد.
دست دادن استخوان شکن: برعکس حالت قبل طرف مقابل شما میخواهد استخوانهای دست شما را له کند. این هم نشانه عدم امنیت است ولی با این کار قصد دارد قدرت خود را به رخ شما بکشد تا با این حس برتری قدری از ضعف خود را بپوشاند.
دست دادن در حالت کف دست رو به پایین: طرف مقابل شما دستش را طوری به سمت شما دراز میکند که کف دستش به سمت پایین است. در این حالت او قصد دارد برتری خود را به شما اثبات کند. برعکس حالت قبل او در آرامش است و احساس ضعف نمیکند.
دست دادن با دست چپ: اگر دست چپ خود را از بالا به سمت شما دراز کرد، قصد برتری طلبی نسبت به شما را دارد ولی اگر از پایین و مخفیانه دست چپ را برای دست دادن دراز کند، سعی دارد از شما حمایت کند و به آرامش شما فکر میکند.
هماهنگی: در این حالت دو نفر در حال انجام حرکتی مشابه هستند. در واقع هماهنگی نشاندهنده این است که این دو نفر در حال خواندن یک صفحه از کتاب تفکر خود هستند. اگر دیدید که شخص دیگری حرکات شما را تکرار میکند یا اینکه شما عین حرکات یک نفر دیگر را انجام میدهید، بدانید که هردوی شما در حال فکر کردن به یک موضوع خاص هستید. (خیلی جالبه مگه نه؟)
Borna66
06-17-2009, 04:46 PM
وضعیت قرار گرفتن بدن: شکل بدن در هنگام ایستادن یا نشستن میتواند نشاندهنده سلطه پذیری یا برتری خواهی طرف مقابل شما باشد. شق و رق ایستادن یک شخص با شانههای رو به عقب نشانه برتری خواهی فرد است. در صورتی که شل و خمیده بودن بدن ناشی از احساس عدم امنیت، گناه و شرمساری فرد است.
ارتباط چشمی: برقراری ارتباط چشمی در فرهنگها و کشورهای مختلف معنی خاص خود را دارد. متخصصین امریکایی معتقدند که این ارتباط نشانه صداقت و روراستی طرف مقابل است. چشمها با نفوذ ترین نقطه بدن از نظر زبان حرکات بدن به حساب میآیند و میتوانند نکات زیادی را از درون پنهان شخص ابراز کنند. شادی، علاقه مندی، درد، زجر کشیدن و حتی نیاز با ارتباط جنسی را میتوان از نوع نگاه طرف مقابل فهمید.
بازی کردن با موها: اگر دیدید که خانمی در حین صحبت کردن با حرکات ملایم دست موهایش را به پشت گوش میبرد، ممکن است نشانهای از عشوه گری و برقراری ارتباطی نزدیک باشد. اما خیلی مراقب باشید؛ شاید موهایش جلوی چشمش را گرفته و میخواهد میدان بینایی خود را وسیعتر کند.
برای پیشرفت ارتباطات خود از زبان حرکات بدن استفاده کنید.
برای اینکه بتوانید حرکات بدن خود را منطبق با اراده خود نمایید لازم است اطلاعات بیشتری در مورد زبان حرکات بدن بدست آورید.
اگر فکر میکنید انسان دوست داشتنی هستید و در هنگام رفتن به سر کار خود به کسی نگاه نکرده وارد اتاق شوید، کاملا اشتباه میکنید. شما با این کار سیگنالهای منفی به همکاران خود ارسال میکنید که از میزان محبوبیت شما خواهد کاست. برای بهبود روابط خود در جامعه بهتر است نگاهی به نوع حرکات بدنی خود انداخته و عوامل مخدوش کننده را از آن بزدایید. مثلا اینکه در طول روز آیا لبخند میزنید ویا ارتباط چشمی کافی با مردم برقرار میکنید. در صورت آشنایی با زبان حرکات بدن، نوع برخوردی خود با دیگران را میتوانید بهبود بخشید.
زبان بدن مطالب زیادی برای گفتن دارد که میشود بعنوان معیاری در سنجش صداقت گفتار افراد استفاده نمود.
اگر کسی درحال صحبت کردن با شما جلوی دهانش را میگیرد به احتمال زیاد قصد دارد دروغ بگوید. اگر طرف مقابل شما با دست پیشانی و صورت خود را مالش میدهد، احتمالا میخواهد احساساتی از درون خود مانند اضطراب یا استرس را بپوشاند. به این ترتیب اگر تناقضی بین گفتار و حرکات بدن یک شخص دیدید، با کمی دقت و ذکاوت میتوانید مورد نادرست را شناسایی کنید.
به این ترتیب با آموختن زبان بدن بجای توجه به گفتار افراد، از روی حرکات بدن میتوان به حقایق شفافتری رسید.
برای موفقیت در امور روزمره کار و زندگی درک زبان بدن همراه با ارتباط کلامی الزامی است. برای نمونه چند مورد روزانه را توضیح میدهیم.
در مصاحبه اولیه شغل: اولین و مهمترین نکته این است که تا قبل از ورود مصاحبهگر به هیچ عنوان بر روی صندلی نشینید. در حالت ایستاده منتظر بمانید. به محض ورود مصاحبهگر ارتباط چشمی ایجاد کنید. ابروها کمی بالا برده، لبخند زده و با وی دست دهید.
در هنگام مصاحبه، زمانیکه درحال گوش کردن به سوالات مصاحبهگر هستید به هیچ عنوان به وی بصورت خیره نگاه نکنید. بر روی صندلی خود مرتب و با وقار باشید. پس از به پایان رسیدن مصاحبه با اعتماد به نفس بالا از صندلی خود برخیزید، پس از دست دادن کامل اتاق را ترک کنید.
اولین مراجعه برای خواستگاری: زبان بدن در این مهمانی بسیار بدرد میخورد. در اولین رویارویی با والدین همسر آینده خود سعی کنید ارتباط چشمی مداومی با همسر آینده خود برقرار کنید. هرکسی دوست دارد بداند که همسر آینده فرزندشان تا چه اندازه به همسرش علاقه مند است و آیا انگیزهای برای مراقبت از وی دارد یا خیر. برای پاسخ دادن بدون کلام به این سوال بهتر است با نگاه مهربان و با علاقه به فرزندشان نگاه کنید. با این کار اطمینان خوبی به آنها دادهاید. البته دروغگو همیشه رسوا خواهد بود. هرگز سعی نکنید آنچه که واقعیت ندارد به دیگران اثبات کنید چرا که با این کار اولین کسی که دچار ضرر خواهد شد خود شما هستید.
Borna66
06-17-2009, 04:51 PM
برای شاد بودن شکرگذار داشته هایتان باشید
آنچه که ما از زندگی می خواهیم، خوشبختی است. خوشبختی فقط آن چیزی نیست که وقتی آنرا داشته باشیم احساس کنیم، بلکه آن چیزی است که آرزو داریم به آن برسیم. اگر به جای اینکه همه تمرکز و حواسمان روی قصد و نیتمان باشد، فقط روی خوشبخت بودن با هر چه که داریم متمرکز شویم، آشکار کردن قصد و منظورمان خیلی راحت تر خواهد بود. پس سعی کنیم کمتر از چرخ گردون برای داشتن یا نداشتن فلان چیز و بهمان چیز سوال کنیم و برای هر چه که برایمان پیش می آید، قدردان و شکرگذار باشیم. آن زمان است که حس راحتی و لذت کامل را از زندگی خود می بریم.
خیل اوقات بدون اینکه بدانیم با توجه بیش از حد روی نیت و مقصودمان، آن را بد نشان می دهیم. وافعیت این است که توجه و تمرکز زیاد روی قصد و نیتمان فقط این واقعیت را تشدید می کند که این اهداف و مقاصد وجود ندارند و درنتیجه ما تلاش می کنیم که نشان دهیم آنها هستند. این ایده که ما باید همیشه اوقات روی نیت و مقاصدمان تمرکز داشته باشیم کاملاً نادرست است. برای نشان دادن آرزوها و امیال خود، باید با تحقق این آرزوها در هماهنگی و هارمونی باشیم. این یعنی باید طوری فکر کنید، احساس کنید یا عمل کنید که گویی امیال و خواسته هایتان تحقق یافته اند.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند، دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و قدردان و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی هستید، از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً همان وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای خود قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و خوشبخت باشید.
همه ما همیشه سعی می کنیم تا آنجا که می توانیم یاد بگیریم که چطور امیال و آرزوهایمان را عملی کنیم اما هنوز هیچوقت به آن اندازه که می خواهیم یا با آن سرعت که دوست داریم موفق به انجام اینکار نمی شویم. متوجه نیستیم که کارمان را اشتباه انجام می دهیم. وقتی سعی می کنیم چیزی خلق کنیم، همیشه می گوییم فلان چیز کم است، بهمان چیز را نداریم. سعی می کنیم همه چیز را تغییر دهیم چون آنطور که هستند برای ما قابل قبول نیست. اتفاقی که می افتد این است که موقعیت هایی را پشت سر هم می سازیم که برای نرسیدن ما به هدفمان طراحی شده است نه رسیدن به آن.
تناقض آن اینجاست که ما وقتی شروع به خلق چیزی که میخواهیم می کنیم، دیگر برای آن تلاش نمی کنیم. به همین دلیل است که منصرف شدن و رها کردن امیال و آرزوهایمان به دست روزگار، قواین قدم است که شاید معجزه بالاخره رخ دهد. ما دست از تلاش کردن برای رسیدن به مقصودمان برمی داریم و ادعا می کنیم که همه چیز همان طور که در حال حاضر هست، خوب است. وقتی دست از تغییر دادن همه چیز برمی داریم و همه چیز را همانطوری که هست قبول می کنیم، در کوتاه زمانی میبینیم که آنچه میخواستیم، یعنی همان آرزوی همیشگیمان، مثل معجزه در زندگیمان نمودار می شود.
پس به جای تغییر دادن همه چیز و ساختن آن چیزی که می خواهید، اجازه بدهید به طور ناخودآگاه همانی که هستید و همان چیزهایی که دارید را دوست داشته باشید و قبول کنید که هیچ اشکالی ندارند. وقتی اینکار را می کنید، به جای اینکه در زندگی کمبود و فقدان داشته باشید، احساس رضایت خواهید کرد.
وقتی در مشکلات زندگی گرفتار می شویم، دیگر از آنچه که داریم لذت نمی بریم و با آن خوشبخت نیستیم، و همیشه به چیزی فکر می کنیم که نداریم و دوست داریم داشته باشیم. و هیچوقت قدر چیزهایی که داریم را نمی فهمیم مگر وقتی که آن چیزها را از ما می گیرند. پس سعی کنیم هر چه که در زندگی خود داریم را تا آنجا که می توانیم دوست داشته باشیم و قدر آن را بدانیم. مطمئناً خیلی خوشحال خواهید شد اگر بفهمید آنچه که می خواستید و آرزو داشتید را به دست آورده اید. وقتی به خودمان اجازه بدهیم که همه چیزهای خوب زندگی را درک کرده و دوست داشته باشیم، زندگیمان سراسر لذت خواهد شد.
به جای اینکه فقط به خاطر اینکه چیزی را در زندگیمان نداریم، به دنبال آن باشیم، خوب است که اطمینان کنیم و فکر کنیم به هرچه که می خواستیم رسیده ایم و شکرگذار باشیم. در این حالت به جای اینکه چیزی بسازید، با همان چیزهایی که دارید شاد و راضی خواهید بود. گرچه دوست دارید چیزی بسازید و خلق کنید، اما تمرکز و توجه اصلی شما در این خواهد بود که از انجام آن لذت ببرید و نتیجه ای که به دست می آورید در درجه دوم اهمیت قرار می گیرد.
وقتی باور کنید که به آنچه خواسته بودید، رسیده اید، دیگر برای به دست آوردن آن خودتان را به در و دیوار نمی زنید. در این صورت شاد و آرام به کارتان ادامه می دهید و به جای اینکه مدام نگران باشید که آیا به آن می رسید یا نه، با اطمینان منتظر آن می مانید. در این شرایط آزادی بیشتری را در زندگی تجربه می کنید.
یادتان باشد، اگر در حال حاضر به همه آرزوهایتان رسیده باشید و هرچه میخواستید را به دست آورده باشید، از زندگی لذت می برید و قدر چیزهایی که دارید را می فهمید. اگر بخواهید با رویاها و آرزوهایتان در هماهنگی و هارمونی باشید، باید چنین جالتی داشته باشید. به جای اینکه برای خود آرزوسازی کنید، سعی کنید یاد بگیرید برای هرچه که در زندگی برایتان پیش می آید قدردان باشید. سعی کنید از زمان حال و آنچه که دارید لذت ببرید و آخر اینکه سعی کنید آنطور که باید و شاید خوشبخت باشید.
اگر همه خواسته هایتان به عرصه ظهور رسیده اند، دیگر تلاشی برای آشکار ساختن چیزی نمی کنید، بلکه از آنچه دارید لذت می برید و قدردان و سپاس گذار آن هستید. شما از همه آنچه که در زندگی خود دارید شاد و راضی هستید، از داشتن آن لذت می برید و کاملاً زندگی خود را دوست می دارید. این دقیقاً همان وضعیتی است که باید داشته باشید تا در هماهنگی و هارمونی با امیال و آرزوهای خود قرار گیرید. این رمز کار است. یعنی باید سعی کنید تا آنجا که می توانید شاد و خوشبخت باشید.
__________________
بي حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست.باور كنيد كه پاسخ آيينه سنگ نيست.سوگند ميخورم به مرام پرندگان.در عرف ما، سزاي پريدن، تفنگ نيست.با برگ گل نوشته به ديوار باغ ما.وقتي بيا كه حوصله ی غنچه تنگ نيست.در كارگاه رنگرزان ديار ما.رنگي براي پوشش آثار ننگ نيست.وقتي که عاشقانه بنوشي پياله را.فرقي ميان طعم شراب و شرنگ نيست.تنها يكي به قله تاريخ مي رسد.هر مرد پاشكسته كه تيمور لنگ نيست
Borna66
06-17-2009, 04:51 PM
مقاومت در برابر شکست
قانون جذب به ما می گوید که در زندگی به همان چیزهایی می رسیم که بر روی آنها تمرکز می کنیم و به آن انرژی می دهیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم به هر چیزی که فکر کنیم در زندگی برایمان متجلی خواهد شد.
به عبارت دیگر بر روی هر چیزی که تمرکز کنیم آن را به زندگیمان فرا خوانده ایم.
بیشتر افراد زمانیکه در مورد قانون جذب مطالبی می شنوند شگفت زده می شوند. آنها تصور می کنند که ایجاد حقیقی چیزهایی که در ذهن مجسم می کنند، کار عجیبی است . "من می توانم هر کسی که می خواهم باشم، می توانم هر کاری که می خواهم انجام دهم، و به هر چیزی که می خواهم برسم" واقعاً فوق العاده است. من آمال و آرزوهای زیادی دارم و تنها کاری که باید انجام دهم این است که با فکر کردن به آنها از هستی بخواهم که آنها را دراختیار من بگذارد.
هفته ها می گذرد و فرد به چیزهایی که خواسته نمی رسد. از خود می پرسد پس چرا آرزوهایم برآورده نشدند؟ من آنها را در ذهن خود به تصویر کشیدم، پس چرا به آنها نرسیدم؟
این قانون جذب چه اشکالی پیدا کرده، من آرزوهایم را گفتم ولی عملی شدن آنها را نمی بینم؛ آیا آرزوهایم زیاد بودند و یا من نتوانستم آنها را به خوبی سفارش دهم؟
اگر ما یک بار دیگر با دقت بیشتری معنای قانون جذب را بخوانیم می بینیم که ما هر چیزی را که به آن توجه کرده و بر روی آن تمرکز کنیم به زندگی مان وارد می شود، چه بخواهیم و چه نخواهیم!
بنابراین چرا بیاییم و توجه و انرژی مان را صرف فکر کردن به چیزهایی کنیم که نمی خواهیم در زندگی مان وجود داشته باشند؟ این کار بی معنایی است.
اما در دنیای واقعی این اتفاق می افتد و همه ی ما به چنین مسائلی فکر می کنیم. به همین دلیل است که بعضی وقت ها در زندگی خود با مشکل مواجه می شویم.
زمانی که به دلیل و نتیجه ی کارها نگاه می کنیم، متوجه می شویم که دلیل همان فکر ماست و نتیجه واقعیت زندگی است.
به عنوا مثال فرض کنید در حال حاضر مقروض هستید. شما به شدت تمایل دارید که پولدار شده و تمام بدهی هایتان را پرداخت نمایید؛ اما بیش از هر چیز احساس بدبختی می کنید و به عدم رضایت خود از زندگی فکر می کنید. شاید بدانید که چه چیزی می خواهید و بدانید که باید چه چیزهایی را تغییر دهید، اما همه ی انرژی و توجهتان بر روی جمع کردن پول، کمتر خرج کردن و کاهش صورتحساب ها صرف می شود!!! تمام انرژی شما بر روی قرض هایتان منعکس می شود و نمی توانید توجه کافی بر روی چیزهایی که می خواهید داشته باشید. به همین دلیل نمی توانید سفارش های خود را از عالم هستی به درستی بخواهید.
ما انسان ها گرایش داریم که از ابتدا در نتیجه ی کارهایی که انجام می دهیم زندگی کنیم. ما معمولاً اثر و نتیجه ی تمام تجربیاتی که در زندگی بدست می آوریم را با خود به دوش می کشیم. به همین دلیل زمانی که انرژی خود را صرف نتیجه می کنیم، قانون جذب هم برای ما همان چیزی را به ارمغان می آورد که در ذهنمان می گذشته، درست مانند یک چرخه ی علت و معلولی حقیقی.
به عنوان مثال فردی را تصور کنید که مدام در مورد بیماری صحبت می کند. این امر اصلاً اتفاقی نخواهد بود که او نسبت به دیگران بیشتر مریض شود. همین مطلب در مورد کسانی که در روابط ناموفق گرفتار می شوند نیز تعمیم پیدا می کند. آنقدر به عدم موفقیت خود فکر می کنند که مدام روابط ناموفق بیشتری در زندگی شان اتفاق می افتد و مجبور می شوند که یکی پس از دیگری به روابط آزار دهنده ی خود پایان دهند.
از سوی دیگر می توان گفت که یک فرد موفق نیز شرایط مشابهی را دارد. او با دید مثبت به جامعه نگاه می کند، از نعمت هایی که در زندگی دارد بهرمند می شود، با شور و اشتیاق زیاد به زندگی ادامه می دهد و هر روز چنین تجربه هایی را در زندگی خود تکرار کرده و شادی و رضایت بیشتری را به زندگی خود دعوت می کند.
این بدان معنا نیست که افراد موفق در استفاده از قانون جذب خوب عمل می کنند و مردم ناموفق در استفاده از قانون جذب ناتوان هستند. هر انسانی که بتواند فکر کند، خودبه خود این قابلیت را پیدا می کند که از این قانون به نفع خود بهره ببرد و نباید فراموش کرد که همه به طور مساوی از این قابلیت بهرمند هستند. تنها چیزی که سبب ایجاد تفاوت می شود این است که برخی به درستی از جذب استفاده نمی کنند؛ تنها کاری که باید انجام دهیم این است که یاد بگیریم چگونه می توانیم از قانون جذب به نحوی بهره ببریم که واقعیت های شیرین تری را به زندگی مان بیاورد.
برای تغییر شرایط فعلی می بایست دایره ی فکری خود را تغییر دهیم. برای رسیدن به موفقیت باید نهال موفقیت را در ذهن خود بکاریم. ایده ی موفقیت باید در ذهنمان متولد شود، و قصد و نیت رسیدن به آن را در ذهن خود پرورش دهیم. باید باردار موفقیت شویم.
شگفت انگیز است. تنها کاری که باید انجام دهم این است که به عنوان مثال فکر کنم ثروتمند می شوم و چیزی نخواهد گذشت که او آرزوی من متحقق می گردد!!!
البته نه به این سرعت! فکر به تنها کافی نیست تا شما ثروتمند شوید. شما باید خودتان نیز به سمت چیزهایی که می خواهید حرکت کنید.
موفقیت می خواهید؟ باید به سمت آن حرکت کنید. عشق می خواهید باید به سمت آن حرکت کنید. باید توجه، تمرکز و انرژی خود را به امیالی که دارید بدهید تا قانون جذب آنها را مرتب و ردیف کرده و برایتان متجلی سازد.
اما اگر من تمام انرژی خود را بر روی کار جدیدی که به تازگی آغاز کرده ام بگذارم، چه می شود اگر همه چیز یک مرتبه خراب شود و هیچ چیز درست پیش رود و به نتیجه دلخواهی که می خواهم نرسم؟ و یا در مسائل عشقی مورد لطف و محبت طرف مقابل قرار نگیرم؟
این ها افکاری هستند که ما را از پیشروی به سمت جلو باز می دارند. البته اصلاً اشکالی ندارد که شما طرف منفی قضیه را نیز در نظر بگیرید، اما نباید اجازه دهیم که افکار منفی خط مشی زندگی مان را برایمان تعیین کنند. ما باید بدون توجه به مسائل جانبی به سوی رویاهایمان پیش برویم. همچنان که جلو می رویم ممکن است حتی اشتباه کنیم و به موانع غیر قابل گذری نیز برخورد کنیم اما این نحوه برخورد ما با مشلات و سختی ها هستند که ما را به نتیجه نزدیک تر می کنند و سبب می شوند که سرعتمان نسبت به گذشته بیشتر شود. در مورد شکست چطور؟ شکست چطور می تواند به ما در موفقیت کمک کند؟
برای شروع ابتدا باید متوجه شویم که شکست در حقیقت چه معنایی دارد.
خیلی جالب است طریقه ی محاسبه موفقیت هایی که ما خودمان در زندگی بدست می آوریم و موفقیت هایی که دیگران در زندگی بدست می آورند را با هم مقایسه کنیم. ما از حساب بانکی، متراژ ملک و املاک، حیطه قدرت، و پولدار بودن به عنوان مقیاس موفقیت و شکست استفاده می کنیم اما به واقع معنا و مفهوم موفقیت حقیقی را به درستی نمی دانیم.
شکست و موفقیت مقیاس هایی برای اندازه گیری داشته ها و نداشته ها نیستند، این دو امر را نمی توان با توجه به اندازه ی مایملک تخمین زد و چیزهایی نیستند که با اندازه گیری و نگاه به آنها بتوان در موردشان قضاوت کرد.
در کتاب ناپلئون هیل با عنوان "چگونه پولدار شویم" او در مورد آقای "داربی" و داستان "بکن تا ثروتمند شوی" اینطور می نویسد که: عموی داربی تب طلا می گیرد و به سرزمین وسترن ها می آید تا زمینها را برای یافتن طلا بکند.
او شرط می بندد و با یک بیل و کلنگ آماده به کار می شود. کار خیلی سختی بود اما حرص و هوس او برای طلا زیاد بود.
پس از هفته ها زحمت و مشقت او رگه هایی از سنگ درخشان را پیدا می کند. او نیاز به ماشین آلاتی داشت که سنگ را از اعماق زمین به سطح بیاورند. او به آرامی بر روی حفره هایی که در معدن چال کرده بود، خاک می ریزد. از همان راهی که آمده بود به خانه ای در ویلیامزبورگ، مری لند باز می گردد و جریان را با اقوام و چند تن از همسایه هایش در میان می گذارد و به کمک آنها پول کافی برای خرید ماشین آلات را جمع کرده، دستگاههای مورد نیاز را خریداری می کنند و به مکان مورد نظر انتقال می دهند. داربی نیز به همراه عمویش به معدن می رود و با وی مشغول به کار می شود. اولین ارابه طلا استخراج می شود و به کوره ی ذوب انتقال پیدا می کند. شواهد ثابت می کردد که آنها دارنده یکی از غنی ترین معدن ها در کلرادو هستند! فقط چند ارابه از آن طلا لازم بود که آنها بتوانند تمام بدهی های خود را صاف کنند. بعد مابقی سود کلانی را که بدست می آوردند از آن خودشان بود.
حفاری همین طور پایین تر می رفت! و امید خانواده ی داربی نیز همچنان بیشتر و بیشتر می شد. ناگهان اتفاقی افتاد، رگه ی ایجاد شده از طلا محو شد. آنها به آخر راه رسیده بودند و کوزه ی طلا خالی شده بود. آنها همچنان به حفاری ادامه می دادند و ناامیدانه تلاش می کردند تا اثری از طلا پیدا کنند، اما فایده نداشت.
نهایتاً تصمیم گرفتند که کار را متوقف کنند.
آنها دستگاه هایی را که خریداری کرده بودند تنها به چند دلار به یک خرده فروش فروختند و قطاری گرفتند و به خانه باز گشتند. بعضی از خرده فروش ها احمق هستند اما این یکی نه. او با یک مهندس معدن مشورت کرد تا نگاهی به معدن بیندازد و یک سری محاسبات آماری انجام دهد. مهندس معتقد بود که پروژه به این دلیل بی نتیجه مانده که مالکین معدن با "خط گسل" آشنا نبودند. محاسبات او نشان می داد که می توان آثاری از طلا را تنها 3 متر پایین تر از جایی که داربی ها کنده بودند پیدا کرد. این مکان دقیقاً همان جایی بود که آنها به طلا رسیدند.
مرد خرده فروش توانست با استخراج طلا به میلیون ها دلار پول برسد؛ فقط به این دلیل که می دانست قبل از تسلیم شدن باید با یک متخصص مشورت کند.
خوب آیا این شکست است؟
اگر از نظر داربی ها به این موضوع نگاه کنیم، می توانیم بگوییم که این پروژه شکست خورده چراکه آنها دست از کار کشیدند و رویایشان را فراموش کردند، در حالی که تنها 3 متر با تحقق هدفشان فاصله داشتند؛ اما نمی توان شکست واقعی را در محتوای حقیقی زندگی داربی ها به عنوان مردودیت کامل در نظر گرفت.
می بینید که داربی درس موفقیت را از طریق پافشاری در دوره ی کوتاهی از زندگی خود یاد گرفت و آن را در تمام کارهایی که بعدها تصمیم به انجام آن گرفت به کار برد؛ و در نهایت داربی در رده 50 نفر اولی در جهان قرار داد که در زمان خود بالای چندین میلیون دلار در فروش بیمه ی عمر سود کرد.
پس شکست چیست؟
شکست حقیقی عادت به تسلیم شدن است. این در حالی است که عدم توانایی در ایجاد ایده های نو و اتخاذ تصمیم های جدید به عنوان بزرگترین مانع در راه رسیدن به موفقیت محسوب می شود.
در طول تاریخ در دنیای تجارت و دانش ما از کنار هم قرار دادن اراده و پافشاری به الگوی موفقیت می رسیم. چند میلیون نفر وجود دارند که در دنیا برشکست شده اند؟ چند بار ادیسون و بل آزمایش کردند و شکست خوردند تا به نتیجه ای که دنبالش بودند رسیدند؟
تنها با اشتیاق و ایمان است که می توانیم خود را به نیروی پافشاری تجهیز کنیم. با ایمان است که می توان قانون جذب را احضار کرد و در این حالت است که سفر ما به سمت موفقیت تحقق می یابد.
شما چه قانون جذب را متوجه شوید چه نه، باید عادت فکر کردن به حقایق را از سر بیرون کنید. (مگر اینکه حقیقت همان چیزی باشد که می خواهید به آن برسید)
برای ایجاد تغییر و تحول در شرایطتان باید اراده کنید، آرزوهایتان را در ذهن به تصویر بکشید، و با ایمان و اشتیاق به سوی آنها گام بردارید.
برای رسیدن به موفقیت باید ابتدا هدف خود را درک کنید و بعد به آن ایمان بیاورید.
__________________
بي حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست.باور كنيد كه پاسخ آيينه سنگ نيست.سوگند ميخورم به مرام پرندگان.در عرف ما، سزاي پريدن، تفنگ نيست.با برگ گل نوشته به ديوار باغ ما.وقتي بيا كه حوصله ی غنچه تنگ نيست.در كارگاه رنگرزان ديار ما.رنگي براي پوشش آثار ننگ نيست.وقتي که عاشقانه بنوشي پياله را.فرقي ميان طعم شراب و شرنگ نيست.تنها يكي به قله تاريخ مي رسد.هر مرد پاشكسته كه تيمور لنگ نيست
Borna66
06-17-2009, 04:52 PM
تاثیر شخصیت بر حیطه شغلی
آگاهی از ذهنیات فردی
آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده اید که برخی از همکارانتان سبب ایجاد عصبانیت در شما می شوند؟ به نظر می رسد که طول موج آنها با شما یکی نیست. آنها به چیزهایی که می خواهند از طرق مختلف دست پیدا می کنند و گاهی شما با خود میگویید که آنها چگونه قادر به انجام چنین کاری هستند.
شخصیت و خصوصیات اخلاقی فردی نقش مهمی را در بدست آوردن اطلاعات از سایرین، پیروزی بر مشکلات، و سازماندهی زندگی بازی می کند. به عنوان مثال شاید تمامی اساتید دانشگاه دارای یکسری خصوصیات اخلاقی مخصوص به خود باشند، افرادی که قوه ی تخیل بالایی دارند، نمی توانند جزئیات مباحث را به خوبی به خاطر بسپارند، افراد خون گرم و زود جوش معمولاً برنامه ریزی دقیقی برای زندگی خود ندارند. به هر حال تیمی که تشکیل شده باشد از افرادی با خصوصیت های اخلاقی متفاوت، در کار خود خیلی موفق تر عمل خواهد کرد.
روانشناسی به نام "میر بریج" تئوری جدیدی را برای بررسی شخصیت های مختلف ارائه می دهد. در این تئوری نگاهی دو جانبه به 4 خصوصیت اخلاقی داشته که اگر ما در وجود همکاران خود ببینیم احساس می کنیم که آنها با سایرین فرق دارند.
درون گرا یا برون گرا
برخی از افراد هستند که ترجیح می دهند مشکلات خود را با دیگران در میان بگذارند، به وجود دیگران و مصاحبت با آنها محتاجند، و تمایل دارند که در محیط های باز و شلوغ کار کنند. همین سر و صداهای روزمره زندگی است که به آنها انرژی پیمودن ادامه ی راه را می دهد. برای این افراد اصلاً مهم نیست که مرکز توجه جمع باشند و یا دائماً ترتیب سخنرانی های متفاوت را بدهند. انرژی این افراد خارجی است و انسان های برونگرایی محسوب می شوند. افرادی که بیشتر در رشته ی هنرهای نمایشی و موسیقی فعالیت می کنند جزء کسانی محسوب می شوند که انرژی را به بیرون ساطع مینمایند.
از سوی دیگر افرادی نیز هستند که تمایل دارند تا بر روی موضوعات مختلف تاثیرگذار واقع شوند. این افراد به طور دقیق بر روی کلیه ی مباحث تمرکز کرده و عمیقاً در مورد مسائل مختلف فکر می کنند. یافته های آنها معمولاً خصوصی است و ترجیح می دهند ساکت باشند. آنها آنقدر که از کتاب خواندن لذت می برند، از شرکت در یک میهمانی نمی توانند لذت ببرند. در محل کار ترجیح می دهند فضای اختصاصی خودشان را داشته باشند و کار کردن در محیط باز را نمی پذیرند. این قبیل افراد درون گرا هستند. مهندسین علوم کامپیوتری، و فلاسفه در میان عمیق ترین درون گراها قرار می گیرند.
اگر هر یک از این خصوصیات به حد نهایی خود برسد، سبب می شود میان دو نفری که در دوسوی این دو قطب مختلف وجود دارند، مشکلاتی ایجاد شود. برون گرا ها احساس می کنند که درون گرا ها آنقدر ها که لازم است صحبت نمی کنند و به همین دلیل نمی توانند تشخیص دهند که چه چیزی در سر آنها می گذرد. درون گراها نیز آرزو میکنند که ای کاش برون گراها می توانستند پیش از صحبت کردن فکر کنند و تنها وقتی حرف بزنند که ایده ها را در ذهن خود بررسی کرده باشند.
البته باید توجه داشت که همه ی افراد در شرایط مختلف، عکس العمل های متفاوتی را نیز از خود بروز می دهند و همه ما گرایش های درون گرایانه و برون گرایانه را داریم و در موقعیت های مختلف بسته به شرایط، واکنش های متفاوتی را از خود بروز می دهیم.
کلی گرا و جزئی نگر
برخی از ما به جزئیات مطالب ریز می شویم و هیچ توجهی به تصویر بزرگتری که پیش رویمان قرار دارد، نمی کنیم.
گروه دیگری از افراد هستند که دورنمای خوبی از مسائل مختلف دارند، اما از تمرکز کردن بر روی جزئیات فراری هستند. میر بریج گروه اول را "حسگر" و دوم را "یافتگر" نامگذاری می نمایند. افراد حسگر را می توان بیشتر در میان کسانی که در کارهای عملی تبحر دارند پیدا کرد، مانند مهندسان، دانشمندان و افرادی که به کارهای هنری اشتغال دارند. پای این قبیل افراد به طور کامل بر روی زمین قرار دارد. آنها در زمان حال زندگی می کنند. آنها کارهایشان را یکی پس از دیگری و با رعایت ترتیب انجام میدهند و ترجیح می دهند که تغییرات را به صورت پله ای بپیمایند. از سوی دیگر شهودگرایان یا همان یافتگراها از تصور و تخیل بالایی برخوردار هستند. آنها اطلاعات را از منابع مختلفی بدست می آورند و برای آینده اهمیت زیادی قائل هستند. آنها بر خلاف حسگرها دوست دارند که همواره تغییرات کلی در زندگی خود ایجاد کنند.
به طور طبیعی شهودگراها معتقدند که حسگراها کمبود خلاقیت و قوه ی تخیل دارند و حسگراها نیز تصور می کنند که شهودگرایان در ابرها سیر می کنند.
نویسندگان، روزنامه نگاران، و روانشناسان به طور طبیعی در رده ی شهودگرایان قرار می گیرند.
تحلیلگرا یا راه گشا
دانشمندان و ریاضی دانان معمولاً با اسنباط و استنتاج مشکلات، به راه حل می سرند. نقطه ای را به عنوان مرکز شروع فعالیت خود قرار داده و به صورت منطقی به دنبال یافتن راه حل صحیح بر می آیند. اگر از استدلال و برهان مناسب استفاده کنند، به پاسخ صحیح نیز دست پیدا خواهند کرد، اما آیا مردم این امر را قبول می کنند؟ "متفکران" که به این طریق عمل می کنند، ابتدا راه منطقی را طی می کنند و زمانیکه به راه حل دست پیدا کردند، آنرا به دیگران می فروشند. بیشتر دانشمندان و مهندسان به شدت تحلیلگرا هستند.
اما متد "حسی" بدین شرح است که ابتدا در نظر گرفته می شود که مردم به دنبال چه راه حلی هستند، سپس به دنبال یافتن آن راه حل می روند . افرادی که به این شیوه عمل می کنند مشکلات را به گونه ای حل می کنند که گویی خودشان نیز بخشی از آن هستند. این امر در حالی است که تحلیلگرایان حتی الامکان خودشان را منفصل از راه حلی که بدست می آورند می دانند. یکی عینی است و دیگری انتزاعی. تحلیلگرایان تصور می کنند که کسانیکه مشکلات را از طریق راه حل های انتزاعی حل می کنند، افراد غیر منطقی هستند. روحانیون و مشاوران اجتماعی عموماً در زمره ی مشکل گشاهای "حسی" قرار می گیرند. آنها بر این باورند که تحلیلگرایان افراد سردی هستند و قدرت حس کردن ندارند.
سازماندهی زندگی فردی
آیا فراتر از زمان مسائل را سازماندهی کرده و برنامه ریزی می کنید و در مورد آنها فکر می کنید؟ برخی از افراد هستند که همیشه دوست دارند زندگی شان تحت کنترل باشد. آنها لیستی از کارهایی که باید انجام دهند را تهیه کرده و خاطرات خود را یادداشت می کنند. برای تعطیلات از قبل برنامه ریزی می کنند و برای روز، ماه و سال خود نیز برنامه ریزی می نمایند. میر بریج این افراد با نام "اندیشمند" معرفی می کند. میز کار آنها همیشه تمیز و مرتب است و به راحتی می توانید هر چیزی را در جای خودش پیدا کنید، چه در محیط کار و چه در خانه؛ اما در این میان گروه دیگری نیز وجود دارند که میر آنها را با نام "دریافتی" معرفی می کند. این افراد احساس می کنند که اگر برای یک ماه آینده ی خود برنامه ریزی کنند، دست و پایشان بسته می شود. آنها دوست دارند که خودشان را در جریان زندگی قرار دهند، ساعت های انعطاف پذیر کاری را تجربه کنند، موقعیت های جدید زندگی را در آغوش بگیرند، و همواره آماده ی رویارویی با تجربیات جدید در زندگی هستند.
اما از سوی دیگر برخی از افراد نیز هستند که کنترل گرا هستند. آنها می خواهند کارشان را پیش از وقت تفریح انجام داده باشند اما گروه دیگر در هر زمان آماده تفریح هستند. اگر کارفرمای شما در این خصوصیت عکس شما باشد، آنوقت رابطه شما جالب و دیدنی خواهد بود.
روابط
اگر شما خودتان را با مواردی که ذکر شد مقایسه کنید، ممکن است برخی بگویند: "مثل من" و برخی دیگر تصور کنند که خصوصیات اخلاقی شان تا حدی با آنچه در این مقاله به آن اشاره شد فرق می کند. به هر حال همه افراد در درون خود خصوصیات اخلاقی متفاوتی را دارند و هر کس که درک بهتری از خود داشته باشد خیلی راحت تر می تواند متوجه نقاط قوت وضعف خود شود. زمانیکه شما ارتباطتان را با همکاران و دوستانتان در نظر می گیرید و به ناراحتی ها و مشکلاتی که ممکن است به وجود آیند فکر می کنید، گاهی اوقات توضیحاتی که در این مقاله در اختیارتان قرار دادیم می تواند کمک شایان ذکری به شما کند و به این ترتیب بتوانید روابط خود را بهبود بخشید.
__________________
بي حرمتي به ساحت خوبان قشنگ نيست.باور كنيد كه پاسخ آيينه سنگ نيست.سوگند ميخورم به مرام پرندگان.در عرف ما، سزاي پريدن، تفنگ نيست.با برگ گل نوشته به ديوار باغ ما.وقتي بيا كه حوصله ی غنچه تنگ نيست.در كارگاه رنگرزان ديار ما.رنگي براي پوشش آثار ننگ نيست.وقتي که عاشقانه بنوشي پياله را.فرقي ميان طعم شراب و شرنگ نيست.تنها يكي به قله تاريخ مي رسد.هر مرد پاشكسته كه تيمور لنگ نيست
Borna66
06-17-2009, 04:52 PM
خودتان را همانگونه كه هستيد بپذيريد
اگر ميخواهيد استرسها و نگرانيها را از خودتان دور كنيد، به آساني تحتتأثير عوامل و شرايط محيطي قرار نگيريد
و با استفاده از استعدادها و خلاقيتهاي خود به ابراز وجود و مقابله با شرايط نامطلوب بپردازيد. خودتان را همانطور كه هستيد بپذيريد. فراموش نكنيد شما با هر نقص و كمبودي كه داشته باشيد، باز هم دوست داشتني و ارزشمنديد. نقص عضو، معلوليت، فقر، مشكلات مالي و هر كمبود يا نقص ديگري نميتواند چيزي از ارزش شما كم كند. پذيرفتن خود با تمام نقصها، ضعفها و كمبودها نشاندهنده عزت نفس و اعتماد به نفس است.
خيليها تصور ميكنند اگر خودشان را همانطور كه هستند بپذيرند، نميتوانند تغيير كنند و به چيزهايي كه ميخواهند، برسند. بيشتر وقتها ما فكر ميكنيم اگر نسبت به خودمان احساس خوبي نداشته باشيم و از خودمان، شرايط و موقعيت و عملكردمان ناراضي باشيم، اين نارضايتي در ما ايجاد انگيزه ميكند و باعث ميشود براي تغيير، رشد، پيشرفت و رسيدن به شرايط بهتر تلاش كنيم. ممكن است اين طرز فكر گاهي - آن هم در كوتاه مدت - درست باشد. خيلي اوقات احساسات ناخوشايندي مانند نااميدي، عصبانيت، افسردگي و اضطراب، ما را براي تغيير آماده ميكنند اما واقعيت اين است كه نارضايتي و احساسات ناخوشايند بعد از مدتي انرژي ما را ميگيرد و توان لازم براي تلاش و ايجاد تغيير را از بين ميبرد.
اولين قدم در تغيير و تلاش براي رسيدن به هدف، شادي و آرامش است. پذيرش خود و قبول واقعيت در واقع يك خودآگاهي همراه با احساس شادي و رضايت است. پذيرش، به شما احساس آرامش ميدهد و همين، انرژي لازم براي رسيدن به هدف، تلاش براي ايجاد تغيير و رشد و پيشرفت را فراهم ميكند.
خواستهها و اهداف
شما ميتوانيد ضمن اينكه شرايط را ميپذيريد، خواستههايتان را هم داشته باشيد و براي رسيدن به آنها تلاش كنيد. تصور كنيد شما در يك خانه كوچك زندگي ميكنيد و آرزو داريد خانه بزرگتري داشته باشيد. حسرتخوردن و مدام فكركردن به اينكه خانهتان اندازه قفس است و ايكاش خانه بزرگتري داشتيد، فقط روحيهتان را ضعيف ميكند. شما ميتوانيد ضمن اينكه به خريد خانه بزرگتر فكر ميكنيد و براي رسيدن به اين هدف، برنامهريزي و تلاش ميكنيد، شرايط فعليتان را بپذيريد. باور كنيد در خانه كوچك هم ميشود شاد و خوشحال زندگي كرد. زندگي در خانه كوچك هم مزايايي دارد پس بهتر است تا زماني كه در اين خانه زندگي ميكنيد، به مزاياي آن فكر كنيد؛ مثلا به اينكه راحتتر تميز ميشود، هزينههايش كمتر است و راحتتر و زودتر فروش ميرود.
پذيرش يا تسليم
پذيرش و قبول واقعيت را نبايد با تسليم در برابر مشكلات و كمبودها يكي دانست. پذيرش يك نوع آگاهي همراه با علاقه، انگيزه و شادي است؛ در حالي كه تسليم نوعي پذيرش همراه با احساس ضعف، شكست و ناتواني در ايجاد تغيير است.
بهبود روابط
اگر خودتان را بپذيريد و با تمام وجود خودتان را دوست داشته باشيد و به خود عشق بورزيد، اين احساس را به ديگران هم منتقل خواهيد كرد و ديگران هم با شما راحتتر خواهند بود. پذيرش با ايجاد احساس شادي، رضايت و آرامش موجب ميشود شما به شرايط مسلط شويد و راحتتر و بهتر زندگيتان را مديريت كنيد، همچنين اين حس باعث ميشود روابط شما با ديگران بهبود پيدا كند.
تمرين پذيرش
حالا كه متوجه شديد پذيرش، نقش مهمي در سلامت روان و بهتر شدن زندگي و رشد و پيشرفت شما دارد، بهتر است سعي كنيد اين مهارت (پذيرش) را در خودتان تقويت كنيد. نكات زير ميتواند شما را بيشتر در اين باره كمك كند:
خودتان تواناييها و علايق خود را بشناسيد
سعي كنيد تواناييها، استعدادها، علايق و ويژگيهاي شخصيتي خودتان را بشناسيد. شناخت درست و صحيح از خودتان باعث ميشود به خودآگاهي برسيد و درباره تواناييهاي
واقعيتان بيشتر بدانيد.
اهدافتان را مشخص كنيد
اهدافتان را مشخص كنيد و دقيقا و بهطور واضح مشخص كنيد كه چه ميخواهيد. با در نظرگرفتن تواناييهاي خود سعي كنيد مناسبترين راه را براي رسيدن به اهداف خود انتخاب كنيد.
با خودتان صادق باشيد
خودتان را گول نزنيد. سعي كنيد با دقت و صداقت كامل تواناييها، علايق و اهداف خود را مشخص كنيد. دقت داشته باشيد ممكن است كارهايي كه براي جلب رضايت ديگران و تحت تاثير اصرار آنها انجام ميدهيد يا كارهايي كه به اجبار، آنها را انجام ميدهيد، جزء علايق واقعي خودتان نباشند.
مطمئن باشيد كار را به بهترين شكلي كه ميتوانيد، انجام ميدهيد. از خودتان توقع زياد و خارج از تواناييتان نداشته باشيد. هنگامي كه مشغول انجام كاري هستيد، تلاش كنيد و مطمئن باشيد هر كاري از دستتان بر ميآمده، انجام دادهايد.
خودتان را با ديگران مقايسه نكنيد
اگر از آن دسته افرادي هستيد كه مدام خودشان را با ديگران مقايسه ميكنند و به داشتهها و نداشتههايشان فكر ميكنند، متاسفانه هنوز خودتان را نپذيرفتهايد. اينكه در يك مهماني به جاي لذتبردن از مصاحبت با ديگران و كسب تجربه و شنيدن خاطرات، مدام به چيزهايي كه ديگران دارند و شما نداريد يا شما داريد و آنها ندارند فكر كنيد، نشان ميدهد هنوز فاصله زيادي با خودباوري و خودپذيري داريد.
به خودتان پاداش بدهيد
براي تقويت پذيرش خود و قبول واقعيتها و شرايط موجود زندگي، لازم است از قدرت تشويق استفاده كنيد. هر وقت در برابر شرايط و موقعيتهاي مختلف، خودتان بوديد و خودتان را با ديگران مقايسه نكرديد و هر وقت خطاها و اشتباهات خود را با واقعبيني پذيرفتيد و آن را به ديگران نسبت نداديد، به خودتان جايزه بدهيد.
در صورت لزوم، باورهايتان را تغيير دهيد
فهرستي از موارد و موضوعاتي كه پذيرششان برايتان سخت است و نميتوانيد آنها را بپذيريد، تهيه كنيد. بعد يكي يكي درباره شان فكر كنيد. باورهايتان را مرور كنيد؛ شايد لازم باشد آنها را تغيير دهيد تا بتوانيد بهتر مسائل را بپذيريد و به آرامش برسيد.
سخن آخر:
چطور ممكن است آدم چيزي را تغيير بدهد كه آن را انكار ميكند يا بيارزش ميداند؟
سوال اصلي
4 دانشجو – كه به خودشان اعتماد كامل داشتند– يك هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر ديگري حسابي به تفريح پرداختند اما وقتي به شهر خودشان برگشتند، متوجه شدند كه در مورد تاريخ امتحان اشتباه كردهاند و امتحان به جاي سهشنبه، دوشنبه صبح بوده است. بنابراين تصميم گرفتند استادشان را پيدا كنند و علت جا ماندن از امتحان را براي او توضيح دهند.
آنها به استاد گفتند: «ما به شهر ديگري رفته بوديم كه در راه برگشت لاستيك خودرويمان پنچر شد و با توجه به اينكه زاپاس نداشتيم تا مدت زماني طولاني، نتوانستيم كسي را گير بياوريم و از او كمك بگيريم؛ به همين دليل دوشنبه ديروقت به خانه رسيديم». استاد فكري كرد و پذيرفت كه آنها روز بعد بيايند و امتحان بدهند. 4 دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به 4 اتاق جداگانه فرستاد و به هر يك ورقه امتحانياي را داد و از آنها خواست كه شروع كنند. آنها به اولين مسئله نگاه كردند كه 5 نمره داشت. سؤال خيلي آسان بود و به راحتي به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سؤال 95امتيازي پشت ورقه پاسخ بدهند كه سؤال اين بود: «كدام لاستيك پنچر شده بود؟»...!
Borna66
06-17-2009, 04:52 PM
نقش دُلفین ها در درمان بیماری های روانی، از جمله افسردگی!
دلفین ها علاوه براین دارای قابلیتی اسرار آمیز در درمان بیماری های روانی و به ویزه انواع افسردگی هستند. تعداد بی شماری از افرادی که دچار درجات مختلف افسردگی بوده اند پس از ساعتی شنا کردن با این شناگران پر مهر احساسی کاملا متفاوت را تجربه کرده اند و حتی افسردگی خود راکاملا به دست فراموشی سپرده اند. درحال حاضردر بسیاری از نقاط جهان مراکز درمانی وجود دارد که در آن افراد می توانند از طریق شنا کردن با دلفین ها و یا حتی به سادگی با گوش سپردن به امواج صوتی شفابخش آن ها گاهی برای همیشه با بیماری خود خداحافظی کنند. دیوید لوید در مقاله خود با عنوان "قدرت شفابخشی دلفین ها" می نویسد:
"من خود تاثیر احساسی و روح بخش شنا کردن با دلفین ها را تجربه کرده ام. در آن زمان وضعیت روحی خوبی نداشتم. احساس افسردگی می کردم، شغلم را از دست داده بودم و در یک رابطه شکست خورده بودم. من داستان های دلفینی در ساحل جنوب غربی ایرلند را شنیده بودم و با کنجکاوی و حسی از تردید راهی آنجا شدم. اتفاقا ایجاد رابطه نزدیک با این دلفین تبدیل به رویدادی فراموش نشدنی در زندگی من شد. دلفین برای خوشآمدگویی به سمت من آمد و بارانی از"صداهای ردیاب انعکاسی" خود را بر سر من ریخت (نوعی ردیاب صوتی طبیعی که دلفین را قادر می سازد در آبهای کدر و تاریک یا فواصل دور قادر به دیدن باشد و یا داخل بدن موجودات زنده دیگر را ببیند). این صداها و نیز ارتباط چشم درچشم ما باعث شد احساس کنم که واقعا دیده می شوم ... توجهی بدون قید و شرط.
بعد از این هنگامی که به سمت ساحل شنا می کردم حس می کردم رنجی از اعماق وجودم به بیرون فوران کرده است... رنجی عظیم که با شدت در حال بیرون ریختن بود. من نوعی رهایی را تجربه کردم و از این احساسات خلاص شدم. در هنگام بازگشت به خانه خودم را در حال برنامه ریزی برای آینده یافتم. برای کارم و برای تغییر دکوراسیون منزلم. حقیقتاً چیزی دردرون من تغییر کرده بود."
اما آن چه که بیش از همه در مورد دلفین ها در تمامی تجربیات و نوشته های انسانها خود نمایی می کند عشق بی قید و شرطی است که این موجودات به انسان و یا به هر چیزی در محیط اطراف خود ارزانی می دارند. دکتر برنی سیگل جراح و نویسنده کتاب "عشق، پزشکی و معجزات" در مورد عشق بدون شرط می نویسد و معتقد است تمامی بیماری ها در نهایت مربوط به فقدان عشق یا صرفاً تجربه کردن عشق مشروط هستند. او می گوید واقعیتی که در همه موارد افسردگی غالب است، نوعی کمبود یا فقدان عشق یا معنا در زندگی است - حداقل از دیدگاه خود فرد.
شاید از نقطه نظر دکتر سیگل بتوان علت نیروی اسرار آمیز دلفین ها در شفابخشی انسان ها را توجیه کرد. دلفین ها نه از اصول ارتباط موثر چیزی می دانند و نه در روان شناسی تخصص دارند. اما بیش از هر روان شناس و حتی هر انسان هم دردی توانسته اند در مدت زمانی بسیار کوتاه تر از آن چه بتوان تصور کرد رنج و ناراحتی های انسان آسیب دیده را محو کنند. ان ها فقط یک چیز راخیلی خوب بلدند.
وآن عشق بدون شرط است. ...
Borna66
06-17-2009, 05:03 PM
خويشتن پنداري( خودپنداره، خودپنداري)Self Concept
اولين بار رنه كارت1 در سال1644 اصول اوليه خويشتن پنداري را در كتاب اصول فلسفه با مطرح ساختن مقوله«شك» ارائه داد. پس از او زيگموند فرويد در سال1900 ميلادي تئوري خويشتن پنداري را به عنوان يك مقوله روانشناختي مهم مطرح نمود. با اينكه دنبالهروان فرويد علاقه زيادي به اين مقوله نشان ندادند ولي دختر فرويد آنا در سال1946 بر اهميت اين مقوله تأكيد ورزيد درسكات كلي2 در سال1945 از مقوله خويشتن پنداري به عنوان يك نيروي اوليه انگيزيش در رفتار انساني ياد نمود. رايمي3در سال1948 از معيارهاي خويشتن پنداري در مشاهدههاي خود استفاده كرد و اعلام نمود كه رواندرماني اساساً بر روي تغيير دادن معيارهاي بينش فرد نسبت به خودش استوار است.
تاكنون مؤثرترين معيار روانشناختي در خصوص خويشتن پنداري مربوط به كارل راجرز در سال1947 بوده است. از ديدگاه راجرز«خود» هر فرد به عنوان بخش اصلي، شخصيت فرد را تشكيل ميدهد. راجرز«خود» را به عنوان يك محصول اجتماعي معرفي ميكند كه از طريق روابط بين فردي گسترش مييابد. او اعلام ميكند كه در وجود انسان هميشه يك تمايل قوي براي داراربودن يك نگرش مثبت از سوي ديگران و خود فرد نسبت به خودش وجود دارد. با آنكه بيشتر تئوريسينهاي«خويشتن پنداري» در دهه1970 و1980 تحقيقات خود را اجرا نمودند، در حال حاضر توجه عمومي به خويشتن پنداري رو به كاهش نهاده است. ولي اين مقوله هنوز به عنوان يك عامل بالنده در تحقيقات سردمداران علم روانشناسي مطرح ميباشد. در حال حاضر موج نويني در خصوص كسب آگاهي نسبت به خويشتن پنداري در عامه مردم و افراد متخصص در حال زايش است و اين موضوع در ارتباط با مشكلات خانوادگي، اعتياد به الكل و مواد مخدر و وضعيت اجتماعي افراد مطرح ميشود.
بسياري از موفقيتها و شكستهايي كه مردم تجربه ميكنند، به صورت تنگاتنگ به چگونگي ديدگاه آنها نسبت به خود و ارتباطشان با ديگران مربوط ميشود. براي متخصصان علوم مشاوره، پديده خويشتن پنداري از سه بعد مورد توجه است. يكي اينكه خويشتن پنداري امري قابل يادگيري است. ديگر اينكه امري سازمان يافته و پويا ميباشد. هيچ فردي با خويشتن پنداري به دنيا نميآيد بلكه خويشتن پنداري به تدريج در اولين ماههاي زندگي فرد بنيان گرفته و از طريق تجارب مكرر شكل ميگيرد و به عنوان يك محصول اجتماعي از طريق تجربه بنيان ميگيرد. نكته جالب اينكه افراد در زمانهاي مختلف داراي نگرشهاي مختلفي نسبت به خودشان هستند. هرگونه تجربهاي در زندگي فردي كه مطابق با خويشتن پنداري او نباشد، به صورت يك تهديد تلقي ميشود و هر چه اين تجارب ناخواسته بيشتر باشد كيفيت خويشتن پنداري فرد حالت منجمدتري به خود ميگيرد تا بتواند از او محافظت نمايد. خويشتن پنداري هر فرد به ثبات و همگوني در زندگياش نياز دارد و در مقابل تغيير مقاومت نشان ميدهد. اگر خويشتن پنداري فرد به سرعت تغيير كند فرد فاقد يك شخصيت مقاوم و قابل اتكا خواهد شد. موفقيتها و شكستهاي هر فرد بر روي كيفيت خويشتن پنداري او تأثير ميگذارد. دنياي اطراف هر فرد و موجودات درون آن در رابطه با خويشتن پنداري هر فرد ادراك ميشود. در تمام زندگي فرد سالم، هميشه يك تمايل دائم براي پذيرش ايدههاي جديد و رفع ايدههاي قديمي وجود دارد. خويشتن پنداري هميشه خودش را در مقابل از دست دادن عزت نفس محافظت ميكند. براي همين است كه هر فقداني سبب بروز اضطراب افراد خواهد شد.
تحول جامعه از حالت سنتي به حالت صنعتي، مسائل و مشكلات فراواني را خصوصاً در زمينه اشتغال موجب ميگردد. جامعه ما در جريان صنعتي شدن و رسيدن به خودكفايي به نيروي متخصص و ماهر نياز مبرمي دارد. براي نيل به خودكفايي تهيه و اجراي برنامهاي دقيق كه بر مطالعات اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي جامعه ايراني متكي باشد، ضرورت تام دارد. اشتغال براي ادامه زندگي و بقاي جامعه ضرورتي اجتنابناپذير است. زندگي هر فرد از طريق كار كردن تأمين ميشود و خودكفايي هر كشور به ميزان و نوع عملكرد شاغلين آن بستگي دارد. تحقيقات متعدد مؤيد اين واقعيت هستند كه اولاً، با افزايش بيكاري، فساد شدت مييابد و ثانياً اشتغال مناسب و رضايت شغلي موجب نشاط و شادابي ميگردد. شناسايي و ايجاد انگيزه در افراد جامعه و راهنمايي آنها براي آنكه مشاغلي را انتخاب نمايند كه توانايي و استعداد انجام آن را دارا هستند و همچنين شناسايي علايق و نيز كشف استعدادهاي افراد بايد به كمك وسايل و ابزاري انجام پذيرد. در اين زمينه بايد از مشاوره و آزمونهاي مختلف استفاده شود. پس از شناخت علايق و كشف استعدادها و پرورش و نيز راهنمايي افراد در مسير صحيح و مناسب ضرورت مييابد. بنابراين، سؤالي كه به طور كلي جهت پژوهش به ذهن خطور ميكند عبارت است از اينكه آيا بين خويشتن پنداري و انتخاب شغل رابطه معناداري وجود دارد؟ و با توجه به جنبههاي انتخاب شغل مبتني بر وجهه اجتماعي شغل، پيشرفت تحصيلي در شغل و تسهيلات ويژه شغل سؤالات ذيل به طور اخص مطرح ميشوند: (1) آيا بين خويشتن پنداري و وجهه اجتماعي شغل رابطهاي وجود دارد؟،(2) آيا بين خويشتن پنداري و پيشرفت تحصيلي در شغل رابطهاي وجود دارد؟ و(3) آيا بين خويشتن پنداري و تسهيلات ويژه شغل رابطهاي وجود دارد؟
خويشتن پنداري به مفهوم برداشتي است كه فرد نسبت به ماهيت فيزيكي و روانشناختي و ساختارهاي اجتماعي خويش از قبيل نگرشها، اعتقادات و ايدههاي خويش دارد. خويشتن پنداري به معناي درك افراد نسبت به خود در بعد زمان است. خويشتن پنداري به صورت مداوم در تعامل با ديگر افراد تعديل يافته وتحت تأثير عوامل ديگر از قبيل درونگرايي و برونگراي و عزت نفس قرار ميگيرد. مقوله شغل نقش اصلي را براي زندگي بيشتر افراد جامعه ايفا ميكند. براي بيشتر افراد بشر، شغل به عنوان فعاليتي است كه بيشتر فعاليتها و زمان فعال زندگيشان را صرف مينمايد. نسلهاي امروز به دنبال مشاغلي هستند كه براي آنها قابل توجه بوده و يك احساس رضايت داخلي را براي آنها به ارمغان آورد و همراه با آن با پاداشهاي خارجي همراه باشد(كادرون1 ،1997).
بر اساس عقايد كانجر2 به نقل ازاشنايدرتمايل براي ارضاي نيازهاي شخصي و ايجاد يك محيط مناسب از لحاظ روانشناختي از عوامل بارز انتخاب شغل افراد بشمار ميآيند.
نسلهاي جديد امروز، در مقايسه با نسلهاي قبل بيشتر به سوي مشاغل با هويت تمايل دارند. كادرون اعلام ميدارد كه بسياري از متقاضيان كار در انتخاب شغل توجه زيادي به موضوع فوق نشان ميدهند. امروزه يك تئوري انگيزش شغلي مطرح شده است كه بر روي تطابق مابين فرد و شغل او تأكيد مينمايد. شاميراعلام نمود كه تئوري مبتني بر خويشتن پنداري در خصوص انگيزش كار بر روي ارتباط متقابل مابين انجام كار و وسعت اجراي آن و خويشتن پنداري فرد استوار است. زماني كه شغل فرد با خويشتن پنداريش مطابقت داشته باشد، فرد شغل خود را به عنوان يك مقوله معنادار و ارزشمند مشاهده مينمايد. بعبارت ديگر يك شغل ارزشمند براي هر فرد در ارتباط با خويشتن پنداري فرد مربوط، معني پيدا ميكند.
وانوس1 در سال1980 مفاهيم فوق را در يك مدل تطابقي قرار داد كه در اين مدل بر روي نقش اشتغال و انتخاب شغل تأكيد شده است. اشنايدر2 در سال1987 مدل خاصي را تحت عنوان«جاذبه، انتخاب» ارائه ميدهد. بر اساس اين مدل، افراد بر اساس ادراكات و باورهاي خويش در خصوص مشخصات فردي خودشان(خويشتن پنداري) به مشاغل مورد علاقه خود مينگرند. بر اساس اين مدل افراد نهايتاً از ادامه اشتغال در سازمانهايي كه با آنها تطابق ندارند سرباز خواهند زد. ولي اين مدل قادر نيست دقيقاً افراد خاص را براي سازمانهايي دقيقاً منطبق با عوالم آنها انتخاب نمايد(اشنايدر،1987؛ گلدشتاين و اسميت،1995). به گفته اشنايدر بايد مفاهيم فوق را در ارتباط با خويشتن پنداري افراد گسترش داد. يعني بايد رابطهاي مابين تطابق بين خويشتن پنداري و شغل فرد مشاهده كرد.
متخصصان منابع انساني با تمركز به ميزان تطابق خويشتن پنداري افراد با وظايف شغلي، ميتوانند با احتمال بيشتري افراد را انتخاب نموده و آنها را براي شغل مناسب راهنمايي نمايند. اين روش از دو جنبه مفيد واقع ميشود، يكي اينكه فرد به شغل مورد نياز خود بر اساس علايق و خلاقيتهاي خود و بر اساس باورهاي خويش براي انجام وظايف محوله دست مييابد. ديگر اينكه سازمان استخدام كننده نيز در بهترين فرصت ميتواند دست به انتخاب افراد كاملاً مطابق با چهارچوب مقرراتي خويش بزند.
كاربردهاي ابزار هاي سنجش گوناگون در باره خويشتن باوري:
مقوله خويشتن پنداري به عنوان يكي از معروفترين موضوعات در ادبيات روانشناسي بشمار ميآيد. با وجودي كه در سايت تحقيقاتي ERIC حدود6000 مطلب در اين خصوص نوشته شده است ولي متأسفانه هنوز هم اين اصطلاح براي عموم ناشناخته بوده و تعريف شفافي از آن ارائه نشده است و در خصوص پديده«خود» حدود15 مفهوم مختلف مطرح شده است(استرين،1993). در بسياري از مقالات اصطلاحات خويشتن پنداري، عزت نفس و پذيرش خويش اغلب به جاي يكديگر بكار گرفته ميشوند و اين امر از وجود ديدگاه مختلف افراد جامعه نسبت به روانشناختي خودشان برميخيزند. احتمالاً مهمترين تعريف خويشتن پنداري به ارزيابي فرد از خود مربوط ميباشد كه در اصطلاح روانشناختي از آن به عنوان خويشتن پنداري عمومي ياد ميشود. اين تعريف از ديدگاه مشاوران علم روانشناسي داراي مفهوم باثباتي است(استرين،1993). امروزه آيتمهاي موجود در معيار عزت نفس روزنبرگ(1965) در تحقيقات گوناگون مفاهيم عمومي خويشتن پنداري را دربر ميگيرد و از آن استفاده ميشود.
معيار مرسوم ديگر كه براي ارزيابي خويشتن پنداري كاربرد دارد، بنام معيار تنسي در خصوص خويشتن پنداري1 معروف است كه توسط فيتز2در سال1991 تدوين و طراحي شده است. علاوه بر اين جنبههاي مختلف خويشتن پنداري از قبيل خويشتن پنداري تحصيلي خويشتن پنداري در خصوص ماهيت بدن خود وغيره نيز به عنوان اجزاي دقيق در خويشتن پنداري مطرح شدهاند و در15 سال اخير تحقيقات گستردهاي در خصوص اين زيرساختارها انجام شده است درپي اين تحقيقات نسخه جديدتر ارزيابي خويشتن پنداري از جنبههاي مختلف توسط مارش1 در سال1992 تحت عنوان پرسشنامه شماره1، 2،3 خود- توصيفي در خصوص سنين7 سال تا سنين بلوغ جواني تدوين و طراحي شدهاند. بطور كلي بايد گفت كه خويشتن پنداري به«ديدگاه فرد درباره خودش» اطلاق ميشود. ويلي2 در سال1974 اعلام نمود كه با مقايسه وقايع خارجي نميتوان ارتباطي با ارزيابي خويشتن پنداري فرد برقرار نمود. بعبارت ديگر با مشاهده و ثبت وقايع اطراف محيط زندگي فرد نميتوان چگونگي خويشتن پنداريش را پيشگويي نمود و هر فرد بايد از زبان خودش، عقايد خود را در مورد شخصيت خويش ابراز نمايند.
در ارزيابي خويشتن پنداري افراد با خواندن يك سري از جملات، موافقت و يا عدم موافقت خود را در پاسخهاي ليكرتي5 تا7 گزينهاي اعلام مينمايند. در اين پرسشنامهها اطلاعات مهم كيفي نهفته است و فرد با انتخاب گزينه مورد نظر عقيده نسبي خويش را نسبت به جمله مورد نظر اعلام مينمايد. مشاوران و يا افرادي كه خواهان ارزيابي خويشتن پنداري در افراد مورد بررسي خويش ميباشند، بايد به نكات مهمي از قبيل نوع معيار و شاخص بكار گرفته شده، ميزان قابليت روش ارزيابي مورد نظر و مناسب و بكار بردن روش مورد نظر در موقعيتهاي باليني يا تحقيقاتي توجه نمايند. زيرا در هر كدام از شرايط فوق موقعيت پاسخدهندگان تغيير ميكند و با يكديگر متفاوت است(برنز،1979). نكته اول در كابرد ارزيابي مورد نظر اين است كه فرد مورد پژوهش بايد تا حد كافي«خودآگاهي» داشته باشد. بطور مثال كودكان كم سن و سال داراي آگاهي هوشمندانه از ادراكات خويش نيستند و بنابراين بايد در خصوص اين گروههاي سني دقت بيشتري اعمال شود. دوم اينكه حتي معيارهاي ارزيابي كه توسط خود افراد بايد خوانده و پاسخ داده شود، ممكن است در برخي موارد به توضيحات كلامي نياز داشته باشند.
خويشتن پنداري افراد بيانگر ميزان تجارب آنها در ارزيابي از«خود» است. هيچ راهي براي تغيير سريع اعتقادات افراد نسبت به خودشان وجود ندارد و اين كار مستلزم زمان ميباشد. اگر فردي احساس بيكفايتي، حماقت و عدم توانايي براي ايجاد تغيير در زندگيش ميكند، چگونه ميتواند انگيزه لازم براي ايجاد تغيير را بدست آورد؟ بعضي از افراد اين كار را غيرممكن ميدانند و نهايتاً دچار افسردگي ميشوند و نهايتاً ممكن است به يك درمانگر نياز پيدا كنند. در فرهنگ جامعه ما بسياري از افراد هستند كه به آرزوهاي بزرگ ميانديشند، هزاران نفر در فكر اين هستند كه روزي فردي سرشناس در جامعه خود شوند.
روشهاي مختلفي براي تغيير ميزان خويشتن پنداري افراد وجود دارد. در يك روش با تمركز بر روي تفكرات و سخنان دروني خودمان ميتوانيم در خويشتن پنداري خويش تغييراتي ايجاد كنيم.
مك كاي1 و فانينگ2 در سال1987 در كتاب خود هيچ حمايتي از اين روش نشان ندادند. ولي روشهاي شناختي مشابه با اين روش مؤثر بودند. به عنوان مثال تكرار جملات مثبت، درست در قبل از كشيدن سيگار سبب افزايش عزت نفس افراد ميشود(هوم و توستي،1970). يكي از مزاياي اين روش اين است كه بر روي جزئيات آسيبرسان تفكرات افراد تأكيد نموده و آنها را تشويق به تأكيد بر افراد مثبت مينمايند. احتمالاً ما به آن حدي كه فكر ميكنيم بد نيستيم. ممكن است ما نكات خوب رفتارهاي خويش را كتمان نماييم. تعداد زيادي از افراد به مرور انكار خود در زندگي روزمره عادت ندارند.
تعريف خويشتن پنداري و نظريههاي وابسته به آن
آدلر در تئوري خود در ارتباط با مفهوم شيوه زندگي به بيان خويشتن پنداري پرداخته است. ولي مفهوم خود يا خويشتن پنداري را، اعتقاد به اينكه«من كه هستم» تعريف ميكند(كريسني،1991). به نظر آدلر(1963) اگر هدف از انجام هر رفتار مشخص گردد، عواقب و نيز مسير تكاملي آن رفتار به سادگي معين خواهد گرديد. يعني با شناسايي رفتار به سادگي ميتوان مسير رفتار فرد را مشخص نمود(به نقل از شفيعآبادي،1379، ص198).
راجرز در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مينويسد:
هر انساني در دنياي متغير و متحولي از تجربيات گوناگون زندگي ميكند كه فقط خودش در مركز آن جهان هستي قرار دارد. فرد يا ارگانيزم بر اساس تجربه و درك خودش از زمينه تجربي، نسبت به آن واكنش نشان ميدهد. او تجارب خود را واقعيت تلقي ميكند و براي او واقعيت همان چيزي است كه او تجربه ميكند. رفتار نتيجه ادراك فرد است و فرد به طريقي كه واقعيت را ادراك و توصيف ميكند نسبت به آن واكنش نشان ميدهد. ارگانيزم به زمينه پديدهاي و ادراكي خود، به صورت يك كل سازمان يافته پاسخ ميدهد. پاسخهاي جسماني و رواني ارگانيزم به وقايع خارجي به صورت يك كل سازمان يافته و هدف جويانه است. مثلاً اگر آب بدن كاهش يابد، تمام اجزاي ارگانيزم به تلاش ميپردازند تا اين كمبود را تأمين نمايند. ارگانيزم يك تمايل انساني ذاتي و يك تلاش اصلي دارد و آن تمايل به تحقق بخشيدن و حفظ و تعالي خويش است و اين پايه و اساس فعاليتهاي او را تشكيل ميدهد. تمام نيازهاي رواني و جسماني فرد را ميتوان جنبههايي از همين نياز بنيادي دانست. تحت تأثير اين تمايل اساسي، ارگانيزم در جهت رشد، خودشكفتگي، بقاء و تعالي، خود رهبري، خود نظمي، خود مختاري، مسئوليت و تسلط بر نفس حركت ميكند. مهمترين موضوع براي درك و فهم رفتار فرد آن است كه آن را در چهارچوب مرجع قياس دروني او مورد توجه و بررسي قرار دهيم. بنابراين راه براي شناخت رفتار فرد آن است كه قالب مرجع قياس دروني او شناسايي شود و به مسائل به همان طريقي نگريسته شود كه خود فرد به آنها مينگرد… از كل زمينه ادراكي به تدريج بخشي بنام«خود» متمايز و متجلي ميشود كه«مفهوم خود» نيز ناميده ميشود. مفهوم خود ابعادي دارد و هر بعد آن داراي ارزشهايي است. راجرز معتقد است كه بر اثر تعامل فرد با محيط و خصوصاً در سايه ارزشيابي فرد از تعامل خود با ديگران سازمان«خود» شكل ميگيرد(شرتزر،1984).
شفيعآبادي در تئوري خود در بيان خويشتن پنداري مينويسد:
خويشتن پنداري تا حدود زيادي تعيين كننده مسير رفتار مي باشد .خويشتن پنداري قضاوتي است كه فرد در زمينه هاي موفقيت ،ارزش ها ،توانايي ها ،اهميت و اعتبار فردي دارد .جواب به برخي از سئوالات نظير آيا من فرد موفقي در زندگي هستم ؟آيا من قادرم چنين كاري را با موفقيت به پايان برسانم ؟نشان دهنده نوع خويشتن پنداري فرد مي باشد.
قضاوت فرد در مورد خود نه فقط در انتخاب شغل بلكه در تععيين رفتار و مسير زندگي نيز موثر مي باشد . تحقيقات معلوم داشته اند كه يكي از علل مهم عدم موفقيت دانش آموزان مدارس قضاوت منفي آنها در باره خودشان مي باشد. دانش آموزي كه خود را كودن مي انگارد انگيزه اي براي مطالعه و يادگيري و تلاش ندارد. بر اثر نبودن انگيزه كودك تلاش نمي كند و در نتيجه مردود مي شود. اگر فردي خود را موجودي ارزشمند و كارامد بيانگارد خواهد كوشيد قضاوتش را به مرحله عمل در آورد. موفقيت ها ،ارزش ها ،و توانايي ها در ايجاد نوع شيوه زندگي موثرند. ضمن گفتگوهاي روزانه ،با افرادي مواجه مي شويم كه مي گويند براي چنين كاري آفريده نشده اند . با داشتن چنين عقيده و تصور ،فرد درصدد احراز آن شغل بر نخواهد آمد . همچنين از گفته معلوم ميشود كه خويشتن پنداري تا حدود زياد نوع شغل فرد را مشخص ميسازد . به نظر كوپر ا سميت (1967) افرادي كه خويشتن پنداري مثبت دارند زندگي موفقيت آميزي را سپري ميسازند . از سوي ديگر خويشتن پنداري منفي به احساس حقارت : ناتواني : پريشاني و بي هدفي منجر ميگردد . فردي كه خود را براي انجام شغل معيني مستعد و لايق نميداند جهت احراز و اشتغال به شغل مورد نظر تلاشي نخواهد كرد. فرد معمولا ضمن انتخاب شغل به خود ميگويد من چنين فردي هستم لذا بايد به انجام چنان شغلي بپردازم .خويشتن پنداري از چهار عامل مهم يعني طرز تلقي و عقايد وا لدين : طرز تلقي همقطاران : طرز تلقي كاركنان آموزشگاه : و علايق شخصي تشكيل ميشود . هر كدام از اين عوامل در ايجاد نوع و ميزان خويشتن پنداري فرد نقش عمده اي دارد . مجموعه عوامل فوق در پيش بيني موفقيت : ارزشمندي : توانايي: و اهميت فرد مؤثر هستند . محيط خانواده و آ موزشگاه كه ا ز منابع اوليه تماس كودك با دنياي خارج هستند در پرورش نوع خويشتن پنداري كودك بسيار مهم مي باشند . وا لدين و معلمان بايد دانش آموزان را در شناخت توانايي ها : محدوديت ها : و علايق كمك نمايند . به نظر جوردن (1963) رفتار اكتشافي فرد به سادگي قادر خواهد بود.(1) توانايي ها و نيز محدوديت هاي خود را به طور واقع بينا نه ارزيابي نمايد . (2) بطور بهتر وعملي تري خود را با سايرين مقايسه كند . (3) منابع جديدي را براي خود شناسي دقيق تر كشف نمايد . (4) تصميمات صحيح تر و بهتري ا تخاذ نمايد . آ موزشگاه بعنوان يكي از عوامل تقويت كننده رفتار ا كتشا في ؛ بايد اطلاعات دقيق و موثق در اختيا ر دانش آموزان قرار دهد . با تهيه و تنظيم برنامه تعليم و تربيت مناسب براي آموزش وا لدين مي توان خويشتن پنداري مثبت در كودكان را تقويت نمود . براي كسب اطلاع بيشتر به اثر ديگر مؤلف تحت عنوان فنون تربيت كودك مراجعه نمائيد. (شفيعآبادي،1374).
زندگي امروز، يعني قدرت انتخاب، انتخاب براي همه چيز، از لباس و اتومبيل و خانه گرفته تا برنامههاي تلويزيون و تئاتر و سينما و موسيقي و انتخاب رشته تحصيلي گرفته تا انتخاب شغل. شغلي كه در قديم در خانواده امري موروثي بود وغير قابل انتخاب. امروزه مثل تمام كالاهاي ديگر قابل انتخاب است. در زندگي اجتماعي انتخاب شغل از جمله مسائلي است كه افراد را به خود مشغول ميكند و بخشي از انرژي رواني و فكري آنها صرف اين مسئله ميشود. در صورتي كه افراد به ديدگاههاي اصلي خود در زندگي دست يابند، با فراغ بال و با تمام توان و انرژي فكري و جسمي خود به كار ميپردازند
Borna66
06-17-2009, 05:06 PM
چه راههايي، گفتن كلمه((نه)) را آسانتر مي سازد؟
همه ما بارها و بارها در موقعيت هايي قرار گرفته ايم كه گفتن كلمه «نه» برايمان دشوار بوده است.براي مثال شما براي تعطيلات نوروز با گروهي از دوستانتان يك سفر زيارتي سياحتي، ترتيب دادهايد و والدين شما در نامهاي ابراز ميدارند كه چه قدر از حضور شما در خانه براي عيد نوروز خوشحال خواهند شد. رئيس شما،انجام كارهاي بيشتري را در يك مقطع زماني طلب ميكند، حال آنكه شما براي آن ساعت برنامهاي ازقبل تعيين كردهايد. استاد از شما ميخواهد كه اگر ميتوانيد روي يك طرح تحقيقي كه خودش روي آن كاركرده است ،به او كمك كنيد. شما يك لباس پشمي خريدهايد ودوست شما ميخواهد در صورت امكان آن را قرض كند.
شخصي، شما را براي ناهار به منزلش دعوت ميكند، حال آنكه شما مايل به رفت وآمد با او نيستيد. اگر شما از آن دسته افرادي هستيد كه به دفعات در مقابل چنين درخواستهايي، تسليم شده و با آنها موافقت ميكنيد ودائما از اين بابت احساس ناخوشايندي داريد، ممكن است بخواهيد بدانيد كه چرا شما هنگامي كه «نه »گفتن را ترجيح مي دهيد «بله » ميگوييد.
شما ممكن است نگران از دست دادن ارتباطات مؤثر يا نگران واردآمدن آسيبي به روابط باشيد. بنابراين، ارتباطات خود رامانند شي شكننده تلقي ميكنيد كه البته به اطاعت هاي دائمي شما وابسته ميباشد. شما همانند بسياري از افراد چه بسا از نه گفتن احساس گناه مي كنيد، چون شما آموخته ايد براي اجتناب از آسيب وارد كردن به احساسات ديگران، خواستههاي خود دست بكشيد. بنابراين احساس مسئوليت شما در قبال احساسات شخصي ديگران به حق جلوه ميكند، گويي شادي آنها در گرو موافقت شماست. بدين ترتيب ممكن است شما احساس كنيد با نفي آنهابه دليل خودخواهي و خودمداري انسان بدي هستيد زيرا به شما ياد گرفتهايد كه بايد فداكار باشيد وخود را ناديده انگاريد.
بنابراين، شما بيش از خودتان دلواپس و متوجه ديگران هستيد و وقتي از شما تقاضائي ميشود ممكن است احساس كنيد مورد لطف وموهبت قرار گرفتهايد. اين امر سبب ميشود تا احساس مهم بودن كنيد ونگران آن باشيد كه در صورت مخالفت هرگز دوباره چنين تقاضايي از شما نشود. اينها، نمونههايي از احساسات دست و پا گير هستند كه ميتوانند در آزادي عمل شما مداخله كنند.
چه راههايي ، گفتن كلمه « نه »را آسانتر ميسازد؟
اولين كاري كه بايد انجام داد، تشخيص احساسات دست و پاگير يا باورهايي است كه در سر شما وجود دارند. براي مثال اگر دوستتان ميخواهد اتومبيل شما را براي رفتن به سفر قرض كند، با گفتن كلمه نه، چه نتايج منفي را پيش بيني ميكنيد؟ آيا ميترسيد به كارفرماي خود پاسخ منفي بدهيد، آيا از بركنارشدن از كارتان در هراسيد؟ اگر به استاد خود پاسخ منفي بدهيد، آيا انتظار داريد نمره پايين را در آن درس كسب كنيد؟
پس شما در ابتدا انتظار فاجعه آميزي از«نه گفتن» تشخيص دادهايد و در گام بعدي آن انتظارات را با واقع نگري بيشتري بيان ميكنيد.براي مثال ممكن است به خودتان بگوئيد اگر پاسخ منفي بدهم چه بسا دوستم از اين كه اتومبيل را به او قرض ندادم از من ناراحت بشود، ولي دوست شما به خاطر اين گونه مسايل ناراحت نيست او احتمالا به خاطر آن كه كلمه «نه» را به صراحت به كار بردهايد، احترام بيشتري برايتان قائل خواهد شد.
ممكن است كارفرماي شما از اين كه حاضر به اضافه كار نشدم خوشحال نباشد؛ اما وقتي در آن روز، اضافهكاري براي من مايه دردسر بود، امتناع امري موجه بوده است. وقتي با كاري كه مايل به انجامش نيستيد، موافقت مي كنيد، احتمالا از خودتان ناراحت ميشويد. همچنين ممكن است از ديگري برنجد و يا از او خشمگين شويد در اين گونه موارد كلمه « نه »به صورت غيركلامي ،سكوت ، فكر كردن راجع به مسائل ديگر به هنگام حضور در جمع، ظاهر ميگردد. خود را ناديده انگاشتن سبب تحميل رفتارهاي ناخواستهاي است كه ديگران از ما ميخواهند و اين امر سبب ميشود آنها نسبت به ابراز درخواستهاي غير منطقي خود تشويق شوند. پس از آنكه باورها و اعتقادات خود را به شيو هاي منطقي تر مرتب كرديد، براي گفتن كلمه « نه » آمادگي پيدا ميكنيد و از اين امر احساس خوبي به شما دست ميدهد.
قدم بعدي، گفتن كلمه « نه »، به شيو هاي مستقيم به طرف مقابل است، به گونهاي كه قاطعيت در صدا و رفتار شما موج بزند. مطمئن شويد پيامهاي غير كلامي هم سنگ كلمات هستند. آيا ارتباط چشمي برقرار مي كنيد؟ آيا لحن كلام شما خالي از پوزش و عذر خواهي است؟
بخاطر آنكه از سنين كودكي اجتماع شما را به تسليم شدن و مطيع بودن وادار كرده است، گفتن كلمه « نه »در دفعات نخست، بدون شرم كار بسيار دشوار خواهد بود. براي آسانتر ساختن اين مرحله، در موقعيتهايي كه خطر پايين دارند، گفتن پاسخ هاي منفي را آغاز كنيد. به خصوص زماني كه، كاملا مطمئن هستيد كه حق گفتن كلمه « نه » را داريد. با اين تمرين اطمينان به خود را بنا خواهيد كرد ونيز توانايي گفتن كلمه نه را در موقعيتهاي مشكلتر بدست خواهيد آورد. و بالاخره در مواقعي كه از درون به خود مطمئن نيستيد اين تمرين سبب بروز اطمينان ميشود.
به طور معمول، گفتن نه به برخي افراد آسانتر از ديگران است احتمالا اين افراد براي شما، دوستان نزديك، غريبهها و خانواده هستند. وقوع يك موقعيت را پيش بيني كنيد و تمرين كنيد كه در آن موقعيت چه خواهيد گفت. گفتن كلمه نه را به طريقي مستقيم و صريح تمرين نماييد. نسبت به كليه رفتارهاي خود و لحن كلامتان به هنگام گفتن جمله منفي آگاه باشيد . در موقعيتهاي مشكلتري كه نسبت به ماهيت و چگونگي پاسخ خود مطمئن نيستيد، با گفتن اين جمله به ديگران: «ميتوانم دربارهاش فكر كنم»مقداري زمان در اختيار خود بگيريد. سپس احساسات خود را بررسي كنيد چه عقايد و انتظارات نامعقولي شما را به گفتن «نه » وا مي دارد.وقتي كلمه «نه » را بكار برديد و طرف مقابل همچنان برخواستهاش اصرار ورزيد و اولين كلمه نه شما را نشنيده گرفت. شما بايد بر مخالفت خود پافشاري كنيد. آيا از آن دسته افرادي هستيد كه به آساني تسليم ميشويد؟ يا آمادگي عصباني شدن را دارند؟ شما احتمالا بايد توجه آنها را بطور مؤثري جلب كنيد و به آنها بگوييد، اما من مخالفت كردهام و واقعا منظورم مخالفت است.
به رغم اينگونه پيامها چون بسياري ازما با سازگاري و انعطا فپذيري بزرگ شدهايم، به خاطر ديگران از خواستههاي خود ميگذريم.تشخيص اين نكته مهم است كه در اين جا رفتار خود خواهانه سالم وجود دارد. شما حق داريد كه «نه » را به كار ببريد و از اين كار احساس خوبي داشته باشيد.هر قدر به احساس شخصي و خواستههاي خود توجه كنيد. از گفتن « بله »به ديگران احساس رضايتمندي بيشتري خواهيد كرد.
Borna66
06-17-2009, 05:09 PM
10راه برای اینکه از شغل مان لذت ببریم
در حدود 50درصد آمریکائیها از شغلشان راضی نیستند. براساس تحقیقی که در سال 2007انجام شده حدود یک چهارم نیروی کار آمریکا از شغلشان بسیار ناراضیاند و فقط به خاطر دریافت حقوق کار میکنند. دکتر نیل استاد مدیریت میگوید: برای سلامت روح انسان و سلامتی کلی و خیر و رفاه مهم است که شغلمان را دوست داشته باشیم و در هر آنچه برای زندگی انجام میدهیم، احساس تازگی و رشد کنیم.
خوشبختانه، مهم نیست که شغل شما و سطح رضایتمندیتان از آن چهقدر است. راههائی وجود دارد که میتواند کار سخت روزانه شما را از حالت خستگی و قابل پیشبینی بودن به حالتی لذتبخش و نیروبخش تبدیل کند.
1) یک توضیح کامل از شغل بیابید:
نویسنده کتاب ”چگونه آگاهانه کار کنید و از شغلتان لذت ببرید“ میگوید: اگر توضیحنامه شغلی ندارید برای داشتن یکی تقاضا کنید و مطمئن شوید که شما و کارفرمای شما نظر یکسانی در مورد ماهیت شغل دارید. هر اقدامی را که میتوانید انجام دهید تا در مورد گذشته، تاریخ، هدف و فرهنگ خاص شرکت، اطلاعات کسب کنید. سیاستهای شرکت، ضوابط رهبری و هدایت، طرز لباس پوشیدن و آداب کلی تجارت را بدانید. به چه دلیل این موارد مهم است؟ برای اینکه اگر مطمئن نباشید که شغلتان مستلزم چه چیزی است، برای انجام آن زمان سختی را میگذرانید.
دانستن اینکه از شما در انجام چه کاری انتظار میرود، به این معنی است که میتوانید کارتان را به بهترین حالت انجام دهید. چیزی که باعث رضایتمندی شما میشود و در شغلتان ارتقا خواهید یافت.
2) ارزشهای شرکتتان را شناسائی کنید:
زمانیکه شما به یک تصویر بزرگ و جامع از اهداف مشترکتان میرسید انگیزه بیشتری مییابید تا در رسیدن به اهداف، شرکت کنید و کمک کنید تا به چشمانداز مشترک برسید. با این پیشفرض که این اهداف، در تضاد با ارزشهای وجودی خودتان نیست.
یکی از اولین کارهائی که میتوانید انجام دهید تا شغلتان را لذتبخشتر کنید این است که مطمئن شوید، میدانید از شما چه انتظاری میرود.
3) از آنچه که شرکت ارائه میدهد، قدردانی کنید:
ممکن استبه یک حقوق بازنشستگی یا خدمات درمانی نرسید، اما نگاه کردن به آنچه که شرکت در اختیار شما قرار داده سودمند است. آیا نام شرکت به شما کمک میکند که مشتری داشته باشید؟ آیا منابع آنها به شما کمک میکند که روی پروژههائی کار کنید که در نبود شرکت غیرممکن است؟ اینها همه چیزهائی است که باید به آن توجه شود.
4) با ذهن باز و انعطافپذیر باقی بمانید:
خیلی ساده است که هر روز برای مدت طولانی کارهای مشابه انجام دهید و حتی فکر ایجاد تغییراتی باعث ناراحتی شما شود. تلاش برای انعطافپذیر بودن به این معنی است که اگر شما خودتان را با شرکتتان، وفق دهید زمان بهتر و آسانتری را خواهید داشت و باز بودن ذهن شما، دیگران را تشویق میکند تا با شما کار کنند. اگر نسبت به تغییرات در محیط کارتان با دید باز نگاه کنید، این تغییرات، شغلتان را مطبوعتر خواهد کرد.
5) به سختی کار کنید و جایگاه و مقام خود را بیابید:
مورد تصدیق قرار گرفتن در کار، برای لذت بردن از شغلتان ضروری است و این وقتی بهدست میآید که خودتان را از بقیه بالاتر بکشید. تلاش کردن و توسعه دادن یکسری از توانائیها و مهارتها موجب جدا کردن شما از بقیه میشود و شما را مطمئن میسازد که احساس قدردانی و ارزشمندی داشته باشید.
6) با همکارانتان کار کنید:
وقتی تیمی کار میکنید، عزت نفس و روحیهتان بهتر میشود و به شما حس دوستی و محبت میدهد و همچنین به شما کمک میکنید تا به اهداف شرکت برسید.
7) خودتان را موقتی در نظر بگیرید:
احساس ناامنی در یک شغل خاص میتواند به درجات بالائی از اضطراب برسد. اما اگر خودتان را موقتی و فروش رفتنی قبول کنید و بپذیرید، قسمتی از این اضطراب تسکین پیدا خواهد کرد و شما احساس راحتی بیشتری خواهید کرد و شاید بیشتر تولید کننده باشید. ارتباطاتتان را قوی نگه دارید، هرگز پلها را خراب نکنید و داشتن چند مصاحبه شغلی سالیانه را مدنظر قرار دهید تا فقط تمرین خود را داشته باشید و بدانید که چه چیزهائی لازم است.
8) با رئیس خود در مورد نگرانیها و عقایدتان حرف بزنید:
اگر نظر جالبی در مورد شرکت دارید، با رئیستان در میان بگذارید. این کار باعث ارتقاء استقلال شخصی شما میشود و نشان میدهد که در مورد آینده شرکت، دلسوز هستید. به علاوه اگر چیزی در محیط کار شما را ناراحت میکند به رئیستان اجازه دهید که بداند. اگر چیزی نگوئید به مرور احساس بدتری خواهید کرد در صورتیکه صحبت در مورد آن میتواند مشکل را کامل برطرف کند.
9) تفاوتهائی را که میسازید، شناسائی کنید:
هر شغل تفاوتهائی را در جهان میسازد و شناسائی این تفاوتها در شغلتان میتواند به مقدار زیادی انگیزهبخش باشد. آیا به بچهها درس میدهید؟ یا محصولات جدیدی را تولید میکنید؟ یا یک تشکیلات باارزش را توسعه میدهید آنچه را که در حال انجامش هستید، بفهمید تا این تفاوت را بسازید.
10) متوجه باشید که میتوانید روی شغلتان تأثیر بگذارید:
شغلتان فقط تا حدی میتواند شما را کنترل کند که خودتان اجازه بدهید. اگر انگیزه دارید و خواهان تلاش بیشتری هستید، بیشتر میتوانید شغلی را که در آن هستید تعبیر و تفسیر کنید و بدانید که شغل شما باعث چه احساسی در شما و یا اطرافیانتان میشود و مسیر شغلتان شما را کجا میبرد.
ترس از موفقیت بیشتر از آنچه که فکر میکنید، رایج است مردم فکر میکنند که اگر به اهدافشان برسند آیا باز هم احساس شادی میکنند، آیا رابطههایشان فرق خواهد کرد، آیا همکارانشان باز هم دوستشان خواهند داشت و تعداد زیادی اگرهای دیگر.
Borna66
06-17-2009, 05:12 PM
در دنياي لجام گسيخته كنوني، كه ماديات همه چيز را تحت الشعاع قرار داده است، عواطف، احساسات و بشردوستي و نوع پرستي مي رود كه به فراموشي سپرده شود. در دنيايي كه فقر و تنگدستي، جنگ و خونريزي، فساد و تباهي هر روز رو به افزايش است؛ چيزي جز پشتوانه معنوي، مثبت انديشي، جز تغيير و تحول دروني نمي تواند بشر را از اين همه نابساماني و از هم گسيختگي و از هم پاشيدگي هاي رواني نجات دهد.اما سؤال اينجاست كه مثبت انديشي مقوله روان شناختي است يا جامعه شناختي؟ آيا ويژگي هاي فردي موجب شاخص ها و معيارهاي مثبت نگري است يا اين كه فضا و شرايط اجتماعي است كه ما را به مثبت نگري رهنمون مي كند؟ در اين مقاله سعي شده است هم رويكرد روانشناختي و هم رويكرد جامعه شناختي مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد.
مثبت انديشي از نظر روان شناسي
زندگي سرشار از نعمت ها و ثروت هاي نامحدود است. همه انسان ها حق و اختيار دارند در زندگي موفق شده و با شادماني و نشاط زندگي كنند، ولي دستيابي به شادي و شادابي و موفقيت در هر زمينه، فقط به همت و تلاش افراد بستگي دارد، هيچ كس جز خود شخص نمي تواند موفقيت ها و شادابي ها يا غم ها و شكست ها را براي خويشتن فراهم سازد. چگونه است كه گروه اندكي، احساس خوشبختي و سعادت مي كنند، در حالي كه عده زيادي از خود ناراضي هستند. به طور كلي، هر كس حوادث و القائات بيروني را با توجه به باورها و بينش خود تفسير و توجيه مي كند. در واقع حقيقت همه چيز از افكار و ذهن انسان سرچشمه مي گيرد، يعني انسان ساخته و پرداخته افكار خويش است، در واقع تو همان هستي كه مي انديشي اين ذهن ماست كه از ما انساني موفق و قوي مي سازد، يا برعكس آن عمل مي كند.
روان شناسان معتقدند كه انديشه ها و پندارهاي ماست كه كيفيت زندگي ما را مي سازند، انديشه ها هستند كه موجب موفقيت يا شكست، عامل سلامتي يا مريضي، باعث خوشبختي يا بدبختي ما هستند. با انديشه هاي مثبت است كه انسان سرشار از شور و شوق و اشتياق، احساس خوشبختي، تندرستي و آرامش مي كند و با افكار منفي است كه احساس شكست، بدبختي، مريضي، بيچارگي و بدبيني مي كند. با انديشه هاي مثبت است كه توانمندي ها، اعتماد به نفس و خودباوري ها قوياً افزايش مي يابند، در حالي كه با افكار منفي احساس ناتواني، حقارت و خودكم بيني ها در انسان تشديد گرديده و در نتيجه بسياري از امراض روحي و جسمي گريبان گير فرد مي شود. جاي تأسف است كه اكثر مردم بدون اين كه خود متوجه باشند، با تكرار انديشه هاي مجرب، انرژي هاي خود را بر ضد خويش به كار برده و سبب بدبختي هاي خود مي شوند!
وقتي انديشه هاي منفي را در سر داريم، آنها را خواسته يا ناخواسته هر روز چند هزار مرتبه تكرار مي كنيم، در نتيجه افكار منفي قوي تر مي شوند و جاي بيشتري در ذهن به خود اختصاص مي دهند در نهايت تمام بخش توليد فكر را تحت نظارت خود مي گيرند و به مجموعه افكارمان، ماهيت منفي مي دهند. با اين روند، بدون اين كه بخواهيم و ندانسته، بخش عظيمي از توانايي هاي (بالقوه و بالفعل) خود را ناتوان ساخته و بيهوده هدر مي دهيم در نتيجه بي حوصله، كم اشتها، پريشان حال، بدخواب و افسرده… مي شويم و به ناراحتي هاي قلبي و عروقي و فشار خون و درد ديگر دچار مي شويم، به عبارت ساده سموم حاصل از نگراني، خشم، ترس، ناكامي و منفي بافي ما را به سوي بيماري و نابودي مي كشاند.انسان براي بقا و بهتر زيستن هميشه تلاش مي كند، در اين حركت مهم ترين مسأله بهره مندي از تفكر مثبت است و اين تلاش، بشر را به سرمنزل آرامش و آسايش جسم و روح سوق مي دهد. گواه آن سفارش بسياري از بزرگان دين است كه انسان را به انديشه مثبت رهنمون كرده اند.
مثبت انديشي از نظر جامعه شناسي
مثبت نگري حاصل تعامل آرام و بدون مشكل با محيط اجتماعي است كه پيامد آن مجموعه اي از تمايلات مبتني بر رضايت مندي، خوش بيني، اميد، اعتماد و اطمينان خاطر در فرد است. نقطه مقابل آن وجود بيزاري، ترس، عصبانيت، نااميدي و نگراني خواهد بود.مثبت نگري زماني بوجود مي آيد كه افراد احساس نمايند دركشان از خودشان تأييد شده است. مثبت نگري نوعي خير عمومي است كه پيامد و حاصل آن را بايد در تشريك مساعي، طراوت اجتماعي، وفاق اجتماعي، عواطف مثبت، زندگي انجمني و مشاركت اجتماعي جستجو كرد. مثبت نگري نوعي سرمايه عاطفي است كه هزينه هاي كنترل و نظارت رسمي را كاهش مي دهد و افراد را متقاعد به رفتار مطابق با ارزش ها و هنجارهاي اجتماعي پذيرفته شده مي نمايد. سرمايه اي كه به واسطه استفاده از آن زايش تازه اي پيدا مي كند، زيرا وقتي افراد از عواطف مثبتي كه ديگران ابراز مي دارند استفاده مي كنند به نوعي عواطف مثبت تازه اي را توليد مي كنند.مهمترين تأثير مثبت نگري بر زندگي عادي يا روزمره اين است كه در صورت وجود مثبت نگري زندگي روزمره معطوف به آينده خواهد بود و افراد جامعه از گذشته نگري منفي و داشتن كنش هاي آني و لحظه اي رهايي پيدا خواهند كرد. آنها پذيراي برنامه داشتن و كنش هاي عقلاني معطوف به هدف خواهند شد؛ كنش هايي كه آنها را وادار به تلاش و كوشش مضاعف و نيل به اهداف متعالي تر مي نمايد به گونه اي كه نوعي آينده گرايي و آينده انديشي را در افراد جامعه تقويت مي نمايد كه خود مي تواند پيامدهاي مثبت متعددي را به دنبال داشته باشد.
هر چند كه مثبت نگري در نگاه نخست و نقطه آغازين از خود فرد شروع مي شود و تجلي آن را در فرد مي بينيم اما حاصل آن در تجربه جمعي فرد كه در فرآيند تعامل اجتماعي شكل مي گيرد ديده مي شود؛ تجربه اي كه نمونه آن را در جامعه و فرهنگ حاكم بر آن مي بينيم. جوامع منعطف، بالنده و پويا در قياس با جوامع سخت و ايستا و بسته از آمادگي بيشتري براي مثبت نگري برخوردار هستند زيرا جوامع و فرهنگ هاي بسته بيشتر خصلت جرم گرايانه دارند كه بيشتر آن مولد نوعي بدبيني هستند.
فرهنگ جامعه تأثير بسزايي در مثبت نگري يا برعكس آن در منفي نگري دارد. در جامعه اي كه بدي، زشتي، ظلم و شرارت وجود دارد اين امر باعث مي شود تا افراد هر روز با آن بدي ها روبه رو شوند و كم كم عادت كنند تا فقط زشتي ها را تداعي نمايند.اگر منفي نگري در جامعه اي شايع شود كودكان و نوجوانان آن جامعه با مشاهده منفي گرايي تحت تأثير قرار مي گيرند و همان طور كه تئوري يادگيري مشاهده اي بيان مي كند اين نگرش و رفتار را ياد مي گيرند و بروز مي دهند.تقويت ارزش هاي اخلاقي مثبت در جامعه مديون كار و تلاش، صداقت، تعاون و همكاري، احترام به يكديگر و تقويت عزت نفس در سطح فردي و در سطح ملي و تقويت عملكرد، كارايي سازماني و حوزه هاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است و مي تواند مثبت نگري را در بين افراد جامعه تقويت نمايند. علاوه بر اين تقويت غرور ملي مي تواند زمينه را براي مثبت انديشي فراهم نما يد و از موانعي كه باعث پيشرفت مثبت نگري مي گردد مي توان عدم احساس موفقيت و كارا بودن و نرسيدن به آ رزوها و آرمان ها و نااميدي و بدبيني را نام برد.متن زير بياني از خانم ويرجينيا ستير درمانگر انسان دوست است و مي تواند بيانگر مثبت انديشي و عزت نفس باشد. چه خوب است هر كس به عنوان اعلاميه جهاني حقوق من، آن را در اتاقش نصب كند و هر چند يك بار آن را بخواند:
مي خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،
با آزادي كنارت باشم،
بدون اصرار تو را بخواهم،
با احساس گناه تركت نكنم، با سرزنش از تو انتقاد نكنم و با تحقير به تو كمك نكنم،
و اگر تو نيز با من چنين باشي، يكديگر را غني خواهيم كرد.
Borna66
06-17-2009, 05:12 PM
«زنده اید» یا «زندگی می كنید»؟
آیا تاكنون احساس كرده اید كه كنترل زندگی از دست شما خارج شده و هرچه بیشتر تلاش می كنید كمتر نتیجه می گیرید؟ شاید زمان آن فرا رسیده است که به جای آن كه به دنبال زندگی بدویم، آن را تحت كنترل خویش درآوریم و زندگی جدیدی را آغاز كنیم. درك واقعی تفاوت میان «زنده بودن» و «زندگی كردن» تا حدودی مشكل به نظر می رسد، اما پی بردن به این نكته منجر به تغییرات شگرفی در دنیای پیرامون ما می گردد.حال اگر از اوضاع موجود خسته شده اید و می خواهید زندگی كنید 10 توصیه زیر را به كار گیرید:
1 - به یاد داشته باشید كه زندگی موهبتی است كه هنگام تولد به شما ارزانی شده است.
زندگی همان طوری است كه به آن نگاه می كنید. می توانید بنشینید و اجازه دهید تا زندگی از شما یك مغلوب بسازد یا این كه برخیزید و آن را به دست خود رقم بزنید. مایا آنجلو در این باره می گوید: زندگی مانند مادری است كه هر روز صبح لباس شما را مرتب می كند و می گوید: نگران نباش عزیزم! من با تو هستم.
2 - زندگی را برای خود معنا كنید و اهداف خود را در زندگی مشخص نمایید.
3 - برای خود قوانین ویژه ای وضع كنید.
بسیاری از مردم بر این باورند كه زندگی یك بازی است. شاید هم این گونه باشد. اما اكثر بازی ها قوانین و مقرراتی مخصوص خود دارند و شرایط برد و باخت در آنها مشخص شده است. ما مجموعه قوانین و مقررات بازی زندگی را همراه خود به این دنیا نیاورده ایم، شاید هم به ما اجازه داده شده تا خود این قوانین را وضع كنیم و برای زنده بودن، زندگی كردن و شكست و پیروزی معیارهایی در نظر بگیریم.
4 - مسئولیت زندگی خویش را به طور كامل بر عهده بگیرید.
حال كه قوانینی مخصوص به خود وضع كرده اید، می توانید مسئولیت زندگی خویش را بر عهده بگیرید. جفری ابرت می گوید: وقتی شخصاً مسئول كارهای خود باشید، برای آزادی و آزاد زیستن نیازی به كسب اجازه از دیگران ندارید. وقتی شما از دیگران اجازه می گیرید، در واقع در مورد زندگی خود به آنها حق وتو می دهید!
5 - جزئیات را بی ارزش نشمارید و نسبت به آنها بی تفاوت نباشید.
مهم نیست كه چگونه زندگی می كنیم. زندگی در مسیر پرتلاطم خود موانع بیشماری سر راه ما قرار می دهد كه مجبور به مقابله با آن هستیم زیرا در غیر این صورت لذت ها و شادی های ما به طور جدی در معرض خطر قرار می گیرند. استفان وینسنت تفسیر جالبی از زندگی دارد: «زندگی با مرگ از دست نمی رود. زندگی را لحظه به لحظه و روز به روز از دست می دهیم و این در حالی است كه هزاران راه نرفته در پیش روی داریم.»
6 - كارها و عادت های نادرست خود را ترك كنید.
بسیاری بر این باورند كه «ترك كردن» مفهومی منفی دارد، آیا شما نیز جزء این گروه هستید؟
برخی معتقدند افراد موفق هیچگاه اقدام به ترك كاری نمی كنند اما این گونه نیست، برنده ها اكثر اوقات به ترك مواردی می پردازند كه اهداف و آرزوهای آنها را برآورده نمی سازد.
7 - لیستی از كارهایی كه قصد ترك آنها را دارید تهیه كنید.
اگر زندگی خود را دقیقاً مورد بررسی قرار دهید، خواهید دید كه انجام برخی كارها روند رو به رشد شما را كـُند و یا حتی متوقف می كنند و ممكن است روی كارهای دیگر شما نیز تأثیر منفی بگذارد. این قبیل كارها را شناسایی كنید و آنها را روی كاغذ بیاورید.
8 – عادت ها و كارهایی را كه ترك كرده اید، در لیست خود علامت بزنید.
با انجام این كارها در كوتاه مدت شاهد تغییرات مثبتی در زندگی خود خواهید بود كه شما را از بسیاری نكات منفی دور خواهد ساخت. پس فضای اطراف خود را برای یك زندگی جدید و كسب تجارب مثبت بیشتر مهیا كنید.
9 - به آینده بنگرید.
با اعمال این تغییرات و ایجاد نیروی مثبت در زندگی، شما گام بزرگی به سوی آینده برداشته اید؛ پس آینده نگر، خوشبین و شجاع باشید. به طور یقین نتایج حاصله شما را شگفت زده خواهد كرد.
10 - از تمامی امكانات اطراف خود بهره گیرید.
این نكته را فراموش نكنید كه استعداد و مهارتی در شما به ودیعه گذاشته شده كه هیچ فرد دیگری از آن موهبت برخوردار نیست. بنابراین از تمام مهارت ها و استعدادهای خود در جهت دستیابی به یك زندگی شاد و سرشار استفاده كنید. ارما بومبك می گوید: «امیدوارم هنگامی كه در پایان راه زندگی در محضر خدا حاضر می شوم، از تمامی استعدادها و امكانات موجود استفاده كرده باشم، به طوری كه بتوانم به پروردگار خود بگویم: خداوندا از هر چه به من اعطا فرمودی به بهترین نحو استفاده كردم!»
Borna66
06-17-2009, 05:12 PM
مردان بیشتر از زنان درگیر عشق می شوند
علت برخي رفتارهاي متفاوت مردان و زنان ساختار متفاوت مغز آنهاست
▲مردان بيش از زنان در گير عشق ميشوند
لابد گاهي از خود پرسيدهايد كه چه چيز باعث ميشود تا زنان بخواهند مرتب درباره وقايع زندگي روزمرهشان با همه صحبت كنند، در حالي كه مردان عمدتا درونگراهستند و حال و حوصله صحبت در مورد اتفاقات زندگي روزمرهشان را ندارند؟ چرا مردان عمدتا وقت آزاد خود را صرف كار كردن با كامپيوتر و يا خواندن مجلات ورزشي ميكنند در حالي كه زنان بيشتر ترجيح ميدهند به اخبار رسيده از اين و آن بپردازند و يا سعي كنند روابطشان با ديگران برازنده و معقول بهنظر برسد؟ چرا مردان و زنان از روابطشان با يكديگر چيزهاي متفاوتي را طلب ميكنند؟ شايد علت، تفاوتهاي بنيادين در مغز مردان و زنان باشد.
در بررسي نمونهاي از تفاوتهاي رفتاري، محققان دانشگاه باث متوجه شدند احساس درد در زنان و مردان متفاوت است. مردان در مواجهه با درد بيشتر به اين فكر ميكنند كه چگونه از شر آن در كوتاهترين زمان ممكن خلاص شوند اما در مقابل، زنان بيشتر درگير پاسخ احساسيشان نسبت به آسيب هستند كه اين خود ممكن است باعث شود تا آنها درد را شديدتر احساس كنند.
براي مقابله با ناراحتي ناشي از طلاق نيز تفاوت دو جنس به خوبي مشهود است. زنان توانايي بيشتري براي تطابق با موضوع دارند. تحقيقي كه در يوركشاير انجام شد نشان داد زنان در مقابله با تمامي مراحل مختلف قطع رابطه از مردان قويتر هستند. 61 درصد از زنان اظهار داشتند كه در طي 2 سال اول بعد از طلاق، آنها بسيار خوشحالتر از موقعي بودند كه هنوز در حال زندگي مشترك بودند در حالي كه فقط 51 درصد از مردان نظر مشابهي را داشتند.
دكتر فرانك تاليس روانشناس باليني معتقد است يافتههاي فوق را ميتوان به وسيله تفاوتهاي مشخصي كه در مغز دو جنس وجود دارد، توجيه كرد. در سير تكاملي، زنان بيشتر اهل معاشرت و رفتارهاي اجتماعي هستند، چرا كه به هر حال اين زنان هستند كه بچهها را بزرگ كرده و آنان را براي رويارويي با اجتماع آماده ميكنند. آنها داراي مهارتهاي برقراري ارتباطاجتماعي هستند كه مردان فاقد آن هستند و اين مهارتها به آنها اجازه ميدهد تا از طريق احساساتشان صحبت كرده و با دوستان و خانوادهشان راحتتر ارتباط برقرار كنند در حالي كه مردان كمتر قادر به برقراري رابطه اجتماعي مناسب حتي با دوستانشان هستند و در هنگام ناراحتيهاي احساسي، بهجاي مواجهه با مورد ناراحتكننده، بيشتر سعي ميكنند آن را از هر طريق ممكن و لو اينكه در درون خود بريزند، به حداقل برسانند. شايد يك دليل علمي براي اين موضوع اين باشد كه مغز مردان طوري تنظيم شده كه بهصورت سيستماتيك و تحليلي عمل كند، در حالي كه مغز زنان بيشتر در مورد احساسات تنظيم شده است. در تحقيق يوركشاير اينطور بهنظر رسيد كه مزيتهاي ذاتي فوق، نقش مهمي در زندگي جنس موِنث داشته باشند؛ در طي چند سال اول پس از طلاق، زنان روابط بيشتري با دوستانشان برقرار و وقت بيشتري صرف خانوادهشان كردند و بهدنبال مشاورهها و درمان ناراحتيهايشان بودند در حالي كه مردان غالبا بهدنبال لذتهاي موقتي بودند. عمدتا پس از به هم خوردن يك رابطه زناشويي، مردان براي حفظ اعتماد به نفسشان بهدنبال رابطه جديد هستند بهجاي آنكه فكر كنند چرا ازدواجشان با شكست مواجه شده است.
علاوه بر اين، برخلاف عقيده عمومي، در يك رابطه دوطرفه، مردان بيشتر از زنان درگير عشق ميشوند چرا كه براساس بررسيها مردان بيشتر از زنان تمايل دارند تا غريزهشان را براي رسيدن به فردي كه او را جذاب و دلربا ميدانند، ارضا كنند. از طرف ديگر، زنان بيشتر از طريق برنامهريزيشدهتري عاشق ميشوند كه تحت تاثير سير تكامليشان است. آنها بيشتر بهدنبال شريكي هستند كه مراقب آنها بوده و قادر باشد خانوادهشان را هم ازنظر مالي و هم ازنظر عاطفي تامين كند. زنان در رابطهشان با طرف مقابل علاوه بر جذابيتهاي فيزيكي، بهدنبال مهرباني و سخاوت نيز هستند.
البته دكتر تايس خاطر نشان ميكند فشارهايي نيز در اجتماع وجود دارند كه باعث ميشوند مردان و زنان به سوي شيوههاي رفتاري برنامهريزيشدهشان هل داده شوند. در اجتماع، مردان بيشتر تشويق ميشوند تا احساسات خود را كنترل كرده و تابع آن نباشند. شايد كنترل احساسات در قرون گذشته و بهويژه در جنگها براي مردان خوب بوده باشد، اما در كل كنترل كردن احساسات براي شكلدهي يك رابطه زناشويي كار جالب و مفيدي نيست.
در سمت مقابل، زنان در اجتماع غالبا به سوي شيوه رفتاري رانده ميشوند كه در طي آن از زنان بيشتر انتظار ميرود ملايمتر و مهربانتر باشند كه اين خود موجب ميشود برقراري ارتباط با ساير افراد جامعه برايشان آسانتر باشد.به همين دليل زنان بيشتر از مردان به اطمينان كلامي اهميت ميدهند.
در تمام موارد ذكر شده سعي شده كارهاي پيچيده مغزي تا حد بسيار زيادي ساده شوند. البته بايد توجه داشت هيچ زن و مردي تمام خصوصياتي كه محققان در مورد مغز زن و مرد ميگويند را ندارد. اغلب مردم مغزهاي متعادلي دارند كه داراي مقادير مساوي از خصوصيات مردانه و زنانه است. حتي برخي از افراد داراي مغزهايي هستند كه رفتاري خلاف جنس آنها دارد.
دكتر تايس معتقد است تفاوت دو جنس هم در روابط سالم و هم در روابط شكست خورده كاملا مشهود بوده و بايد بهدقت بررسي شود. موارد اختلاف زيادي بين دو جنس وجود دارند اما اگر موردي بهطور عمده و در ميان تعداد زيادي از افراد صحيح بود، ميتواند كمككننده باشد، بهويژه به اين دليل كه شما بفهميد و بدانيد آن موضوع، يك رفتار عمومي است و يك مورد ناخوشايند و يا شخصي نيست و شما نبايد احساس بدي در اين مورد داشته باشيد. بهعنوان مثال، ممكن است در اختلاف زناشويي، مرد آرام و ساكت باشد ولي اين بدان معنا نيست كه وي عصباني شده است، بلكه معناي عمده آن اين است كه مغز آن مرد بهتر ميتواند مسئله را درون خود و با آرامش حل و فصل كند.
بهطور مشابه، چنانچه زني براي صحبتكردن و مباحثه پافشاري ميكند، نبايد فكر كرد علت آن بهرهبرداري از نقزدنهاي مداوم است، بلكه اين غريزه وي است كه از او ميخواهد تا براي برقراري ارتباط و نشان دادن احساسش صحبت كند. اگر شما اين تفاوتها را قبل از اينكه موردي پيش بيايد درنظر بگيريد، حتما رابطه راحتتر و درك بهتري از طرف مقابل خواهيد داشت و متوجه خواهيد شد كه كار مغزهاي متفاوت زن و مرد به كمك يكديگر كامل ميشود
Borna66
06-17-2009, 05:12 PM
راهکارهایی موثر برای از بین بردن استرس.
همه انسانها در طول زندگی خود استرس را تجربه می کنند. در زندگی موقعیتهایی پیش می آید که نمی توان از آن اجتناب کرد، تنها کاری که می توانیم انجام دهیم این است که با این موقعیتهای استرس زا روبه رو شویم و یاد بگیریم که چه عکس العملی از خود نشان دهیم. بهترین تعریف برای فشارهای روانی این است:
استرس، هیجانات منفی و احساسیهستند که فرد در مقابل یک رویداد، رفتار، مکان و یا شخصی دیگر از خود نشان می دهد. اگرچه همیشه پیدا کردن راههای موثر برای کنترل استرسهای روزانه آسان نیست، ولی اینمهم است که در جست و جوی راههای سالم برای کنترل استرس باشیم و هر گاه نتوانیم اینکار را انجام دهیم اغلب احساس ناتوانی و ضعف می کنیم و دچار عصبانیت، افسردگی و حتیبیماری های جسمی می شویم.
ویتامین هایی از گروه b می توانند در این زمینه کمک خوبی باشند. این دسته از ویتامین ها به ترشح آدرنالین کمک می کنند و باعث آرامش سیستم اعصاب و تسکین استرس می شوند.
در زیر چند نمونه از عواملی که زندگی ما را تحت فشار قرار می دهند آمده است:
* تمام عواملی که منجر به مرگ می شوند مثل: بیماری های قلبی، سرطان، تصادف و خودکشیاسترس زا هستند.
* تقریبا ۹۰ درصد از بیماری هایی که باعث مراجعه به پزشک می شود منشا عصبی داشته و با استرس در ارتباط است.
* تقریبا نیمی از دردهای فیزیکیبزرگسالان از استرس نشات گرفته است.
* تقریبا یک میلیوف آمریکایی که کار خود رااز دست می دهند از مشکلات شکایت دارند و تحت فشار استرس هستند. خشونت هایی نظیر قتلو آدم کشی که در محیط کار وجود دارد همه منشا استرس دارند.
بعضی موقعیتها باعث افزایش استرس می شوند، مثل: طلاق، مرگ فرزند یا همسر، بیماری یا حتی تغییر شغل. اما هر کدام از ما دارای این توانایی هستیم که با آگاهی در موقعیتهای استرس زا پاسخی مناسب به آن بدهیم. البتی باید متوجه باشیم که غیرممکن است بتوانیم همه انسانها، رویدادها، مکان ها و چیزهایی را که در زندگی به ما فشار می آورند، کنترل کنیم و هر کنششی در این راه بیشتر باعث افزایش استرس می شود. پس بهتر است با قبول موقعیتهایی که قادر به کنترل آن ها نیستیم، سعی کنیم پاسخی عقلانی به آن ها بدهیم.
استرس در دو نوع:
۱. حاد (زمان کوتاه ولی شدید)
۲.مزمن (دراز مدت)
وجوددارد. همه انسانها هنگام مواجه شدن با یک خطر و یا موقعیتی تهدیدآمیز در زندگی،استرس حاد را تجربه می کنند. مکانیسم بدن انسان طوری است که همیشه دو نوع عکس العملبرای پاسخ به این وضعیت نشان می دهد: "بجنگ یا دوری کن" (fight or flight) .
عکس العمل فیریولوژیکی بدن ما در این موارد طوری است که به طور خودکار ترشح هورمون هایی مثل آدرنالین و کورتیزول را بالا می برد تا بدن آمادگی کافی برای پاسخ "بجنگ یا دوری کن" را داشته باشد. در این هنگام فشار خون بالا می رود، ضربان قلبها افزایش می یابد و تنفس تند می شود. از آن جایی که جریان خود در بدن می تواند ۳۰۰ تا ۴۰۰ درصد افزایش یابد بنابراین پاها، مغز و ریه ها را برای کار اضافی که در این مواقع برای جنگیدن با استرس لازم است، فراهم می کند ولی دیگر سیستم های بدن مثل دستگاه گوارش در دوران استرس حاد برای مدت کوتاهی کارشان مختل می شود.
این تغییرات فیزیکی برای ادامه زندگی همیشه حیاتی بوده و هست و هنگامی که ما در یک موقعیت خطرناک و یا حتی در یک حالت هیجانی مثل شرکت در یک مسابقه هستیم، سیستم های داخلی بدن امکان پاسخگویی بهتری را فراهم می کنند. اما سوال این است که آیا در دنیای مدرن امروزی و با این همه مشکلات عجیب مثل ترافیک سنگین، فشارهای کاری روزمره و بیماری های مختلف، باز هم این سیستم فعال بدن ما قادر است جوابگو باشد. در این وضعیت باید فقط به گوشزدهای آن و اخطارهایی که بدنمان به ما می دهد توجه کنیم، این که مراقب سلامتی خود باشیم و هر گونه مشکل جسمی یا روحی را جدی گرفته تا از خطرات در دراز مدت جلوگیری شود.
بعضی از ضررهای فیزیکی استرسهای مزمن.
بیماری های قلبی: تغییرات ناگهانی کهدر ضربان قلب صورت می گیرد و باعث افزایش افزایش فشار روی کارکرد رگهای خونی قلب میشود، در عضلات قلب ایجاد درد می کند و حتی خطر سکته قلبی را افزایش می دهد. تکراردر افزایش خون می تواند دیواره داخلی رگها را تخریب کرده و باعث گرفتگی آنهاشود.
سکته مغزی
ادامهاسترس می تواند باعث افزایش فشار خون شود و روی شریان ها و سرخرگ هایی که خون را بهمغز می رساند اثر گذاشته و مغز را در معرض خطر سکته قرار دهد
سیستم ایمنی بدن
استرس در دراز مدت سیستم عصبی بدن را ضعیفتر میکند و باعثافزایش بیماری ها از سدماخوردگی گرفته تا عفونت های جدی تر می شود.
وزن و تغییرات چربی بدن:
استرس مزمن گاهی باعث کم شدن اشتها و لاغرشدن فرد می شود و برعکس گاهی باعث افزایش توده چربی به خصوص در ناحیه شکم حتی درخانم های لاغر می شود. محققان این افزایش چربی را به افزایش ترشح هورمون کورتیزولکه در دوران استرس زیاد می شود، نسبت میدهند. توزیع و پخش این چربی ها در بدن یکنفر باعث افزایش خطر سکته قلبی و مغز و حتی بیماری دیابت می شود.
راههاي كاهش استرس در محيط كار
مدیران با داشتن اختیار از جمله افرادی هستند می توانند موجبات کاهش و یا از بین بردن استرس را فراهم نمایند. اولين گام در ايجاد يك محيط سالم ارائه سبكي از مديريت است كه برپايه اصول انساني استوار باشد. درك نيازهاي پرسنل و آشنايي و به كارگيري «مديريت استرس» باعث رضايت بيشتر و افزايش سلامت پرسنل مي شود. همچنين سازمانهایی كه فرهنگ حمايت مثبت همراه با احترام و قدرداني از كاركنان در آنجا جريان دارد كارمندانشان كمتر آسيب ديده و خشونت در آنجا كاهش مي يابد. همچنین موارد زیر جهت کاهش استرس پیشنهاد می گردد:
1· به كاركنان و احساسات و آرزوهاي آنها احترام بگذاريد؛
2· محيط فيزيكي مناسب فراهم آوريد؛
3· كار و مسئوليتهاي افراد را با قابليت آنها هماهنگ كنيد؛
4· انگيزه، امنيت و فرصت لازم را براي كاركنان جهت استفاده از مهارت آنها فراهم آوريد؛
5· نقشها و مسئوليتهاي افراد را مشخص و آنها را تشويق به مشاركت در تصميم گيريها سازيد؛
6· يك راه ارتباطي براي تقابل اجتماعي بين كاركنان و مديران ايجاد كنيد؛
7· اطلاعات و منابع مورد نياز جهت انجام درست كارها، براي پرسنل فراهم سازيد.
Borna66
06-17-2009, 05:12 PM
7 راه برای آن که لبخند را بر لب خود بنشانید
همه ما چیزهایی در سر داریم که می توانند مثبت و سودمند یا منفی و غیرمفید باشند. افکار منفی می توانند منجر به استرس بیشتر و نوعی تفکر درباره خودمان و دنیای مان شود که آنچه را در واقعیت هستیم بر هم می زند. شادی یک مهارت نشان دهنده این است که ما همگی می توانیم تمرین کنیم و آن را بهبود بخشیم. از این رو، 7 راه ساده برای نشاندن لبخند بر صورت شما، زمانی که احساس ناراحتی و منفی بودن می کنید، را آورده ایم.
0. وقت حرکت است.
هر نوعی از ورزش تاثیر شگفتی بر بالا بردن روحیه شما دارد. یک پیاده روی سریع، حرکات ایروبیک و ... فهرست آن بی نهایت است.
0. مشارکت داشته باشید.
باهم بودن در یک گروه مفیدترین کاری است که می توانیم انجام دهیم. باشگاههای عمومی، سرگرمی های گروهی، سازمان های داوطلبانه، همگی کمک می کنند که ما را با دیگران در یک جا گرد هم آورد و سالها دوستی و احساس تعلق، شکل گیرد.
0. فعالیت کنید.
این یک قانون جهانی است که هر چه هدف های بیشتری انتخاب کنیم، احتمال موفقیت بیشتر است. در دنیا افراد خوش بین بیشتر خودشان را درگیر می کنند زیرا فکر می کنند اشتیاق آنها بی نتیجه نخواهد بود. این دقیقا همان اتفاقی است که می افتد پس بیاموزید که بیشتر خوش بین باشید و ثمره آن را هم ببینید.
. توقف نکنید.
در گذشته زندگی نکنید، اگر که قرار است دوران خوب آن را به یاد نیاورید. اگر در افکار منفی گذشتی سیر کنید، در مسیر افسردگی قرار می گیرید. برای جلوگیری از این امر می توانید این افکار را تبدیل به منطقه ای غیر قابل ورود کرده و هر زمان که سعی دارد مزاحمتان شود، خودتان را سرگرم کنید. فقط به خودتان جملاتی نظیر این را بگویید: "من امروز سرم شلوغ تر از آن است که بتوانم افسرده شوم" این راه را امتحان کنید. واقعا نتیجه می دهد و اگر از ترس رنج می برید به درد شما خواهد خورد. شما فقط می توانید به مغزتان بگویید که امروز برای موضوعات بیهوده ای نظیر آن، سرتان خیلی شلوغ است.
0. تلویزیون ها را خاموش کنید.
می توانیم به وسیله خاموش کردن تلویزیون یک تفاوت کاملا ساده در زندگی خود ایجاد کنیم. هر چه کمتر تلویزیون ببینیم فعالیتمان بیشتر است. در فصل پاییز زمانی که شب های تاریک سر می رسند، در زمستان وقتی هوا سرد و تاریک است، می توانید در فضای بیرون بخندید و بازی و تفریح کنید! وقتی بهار و تابستان از راه می رسند، بهتر است تلویزیون را با کمی هوای تازه عوض کنید.
0. صدای خنده را دوباره بشنوید
این یک واقعیت شناخته شده است که خنده یک "باید" مسلم زندگیاست. خنده یکی از مهم ترین و ضروری ترین اجزای شادی و زندگی سالم است. سعی کنید هرروز بخندید و دوستانی که شما را می خندانند اطرافتان را بگیرند. خنده بسیار موثراست زیرا تنشها را می زداید
. انعناف پذیر باشید
وقتی برای آینده برنامه ریزی می کنید و نسبت به موقعیتها عکس العمل نشان می دهید، انعطاف پذیر باشید. همه چیز زمانی بد می شود که ما در مسیر خود گرفتار شده ایم و راه را بر تمام تجارب جدید بسته ایم
Borna66
06-17-2009, 05:13 PM
چه طور طرز تفکر خود را تغییر دهیم.
آیا همیشه آرزو میکنید که کاش می توانستید در زندگی، اندکی خطرپذیرتر ظاهر شوید؟مثل بعضی از افراد که خیلی راحت با دیگران ارتباط برقرار می کنند و یا هر روز درحال امتحان کردن چیزهای جدید هستند.
ماجراجویی نیازمند اعتماد به نفس است و اینامر مستقیما با طرز تفکر شما ارتبان پیدا می کند. شما میتوانید با اتکا بهراهکارهای زیر طوری بیندیشید که اعتماد به نفستان افزایش پیدا کند.
چه طورطرز تفکر خود را تغییر دهیم.
۱. دیگران باید شما را به رسمیت بشناسند.
بهراستی تا چه حد برای رسیدن به این هدف تلاش می کنید؟ یک بار هم که شده هنگامی که یکفکر محدودیت زا مانند: من هیچ وقت نمی توانم... به ذهن تان خطور کرد، مطابق روشزیر عمل کنید؟
به جای اینکه بگویید من هرگز پیشرفت نخواهم کرد، بگویید: اگر تمامتلاش خود را برای انجام رساندن این پروژه به کار گیرم، حتما پیشرفت از آن من خواهدبود.
۲. بدشانسی به شما روی آورده؟
سعی کنید هر گونه شکایتی را تبدیل بهپرسش کنید. گله و شکایت نمادی از شکست است و مانند مانعی، سد راه پیشرفت شما خواهدشد. از سوی دیگر مطرح کردن پرسش، قدرت را به دستان شما باز میگرداند و کاری می کندتا مشتاقانه به دنبال پیدا کردن راه حل بیفتید. برای مثال اگر مکرر به خود میگویید: "انگار امروز همه حالشان بد است" سعی کنید این جملی را پرسشی کرده و با خودتکرار کنید: "چه کار می توانم انجام دهم تا دیگران احساس خوبی پیدا کنند؟ "
۳. مراقب حرف زدنتان باشید،
به ویژه زمانی که در حال صحبت کردن باخودتان هستید. توانایی ریسک پذیری از طریق عبرتهای شما از شکستها نشات میگیرد. آیاتا به حال اتفاق افتاده که با سرزنش خود را بکوبید: کودن! بی مصرف! چرا همیشه اینکار را می کنی؟ هر زمان که متوجه شدید در حال تحقیر شخصیت خود هستید، همان لحظه اینکار را متوقف کرده و سعی کنید با یکی از دوستانتان که تجربی چنین اشتباهی را دارد،صحبت کنید. بگویید: "تو تا آخرین حد توان تلاش کردی. حالا بهتر است از روی زمینبلند شوی و یک بار دیگر از نو شروع کنی. شکست خجالت آور نیست... مگر این که در تلاشکردن شکست بخوری."
۴. قوانین شخصی خودتان را اجرا کنید.
هر گاه خواستیدکار جدیدی را امتحان کنید، اما حسی از درون شما را از انجام آن بازمیداشت، با یکسوال آن را متوقف کنید چرا که نه؟
اگر درونتان به شما گفت: "این اصلا کار موبانهای نیست" یا "مردم چه طور فکر میکنند؟" شما دقیقا در حال پیروی از قوانین دیگرهستید. از کوچک کردن خود دست بردارید و راهتان را ادامه دهید. سعی کنید نواحی عمیقرا برای شنا کردن انتخاب کنید. بدترین چیزی که ممکن است برایتان پیش بیاید چیست؟این که آدم کاملی نیستید؟ خوب پس با این وجود فقط به تمام آدمهای دیگر کره زمینپیوسته اید و نتیجه آن چیست؟ ریسک کرده اید، پیروز خواهید شد و از منافع آن بهرهمند میشوید. اعتماد به نفس از توانایی مقاومت شما در برابر سختی ها حاصل می شود،اگر بتوانید در بیشتر موارد در مقابل سختی ها شکست ناپذیر ظاهر شوید، آن قدر اززندگی لذت می برید که قابل بیان نخواهد بود.
۵. قدر و ارزش خود را ارتقابخشید.
اگر می خواهید ماجراجو باشید، رشد کرده و از زندگی لذت ببرید باید ذهنمنتقد خود را خاموش نگه داشته و راهنمای ذاتی اعتماد به نفس را در درون خود باورسازید. روز خود را با یک جمله اطمینان بخش شروع کنید: "من آماده ام، باهوش و زرنگم،برای هر کاری آمادگی دارم، با لیاقت بوده و سرشار از انرژی هستم." از خودتان طوریتعریف کنید که حس اقتدارتان افزایش یابد. توجه داشته باشید که ما هر روز با پیامهای زیرکانه ای بمباران می شویم که تمام کارها چالش برانگیز و بعضی اسرارآمیز وخطرناک هستند و هر کسی نمی تواند از عهده انجام آنها برآید. با تکرار این کلمات ازطریق مکالمات درونی، امید، اعتماد به نفس و قدرت را به خود بازگردانید.
Borna66
06-17-2009, 05:37 PM
مغز و رفتار انسانها و چگونگی بروز بيماريهاي رواني
مقدمه
انسان موجودي است اجتماعي او در جامعه اي زندگي مي كند كه از مردماني نظير او تشكيل شده است او مي تواند فكر كند ، گذشته را بياد آورد ، احساسات خود را نشان دهد ، دنياي اطراف خود را درك كند و مشكلات را حل نمايد و هر زمان كه لازم باشد قادر به ارتباط با ديگران استو حتي مي تواند بر رفتار ديگران منشاء اثر باشد او مي تواند طبيعت و پديده هاي گوناگون آن نظير شب و روز، رعد و برق ، باران و سيل و غيره را بفهمد و او معمولا روشهاي علمي را در درك و استدلالبكار مي گيرد اما زمانيكهانسان دچار اختلالات رفتاري مي شود ارواح مختلفديو ، نيروهاي مافوق طبيعت جادو ، سحر و قضا و قدرتوجيه كننده اختلالات رفتاري و يااعتقادات غلط خود بيان مي دارد .
رفتار طبيعي و رفتار غير طبيعي قابل فهم است رفتار محصولكار كرد مغز استكه مهمترين عضو بدن مي باشد همچنين رفتار انسان محصولتجربه هايگذشته و يادگيري از خانواده ، مدرسه و جامعهاست .
مغز
مغز در حفره اي استخواني ومحكم بنامجمجمه قرار دارد وزن آن در حدود ۱۲۵۰ گرم است مغز از تعداد زيادي واحدي كوچك به نام سلول عصبي تشكيل شده است . تماماين سلولها به يكديگر متصلبوده و بوسيله رشته هائي از خود بخشي از مغز را بهبخش ديگر وصل مي كنند . آنها مي توانند پيامها را از سلولي به سلول ديگر منتقل نمايند اين انتقادات از طريق مواد خاص شيميايي صورت مي گيرد .
مغز به سه قسمت اصليتقسيم مي شود :
۱
-قسمت انحنائي :
اين قسمت مسئولكاركردهاي مهمي نظير تنفس ، ضربان قلب ، فشار خون و هوشيارياست ، هر نوع آسيب وارده به قسمت ممكن استباعث از بين رفتن هوشياري و بروز مرگ گردد.
: قسمتمركزي -۲
اين قسمتاحساسات ( خشم ، لذت ترس و اضطراب ) و ديگر نيازهاي بدني نظير گرسنگي ، تشنگيوتمايلاتجنسي را كنترلمي كند .
: قسمت فوقاني۳-
اين بخش
مسئول تكلم ،زبان ، تفكر ، قضاوت ، تصميم گيري ، يادآوري و رفتاراجتماعي انسان است.
مغز از ۴ هفته بعد از آبستني شروع به رشد مي كند وپس از ۳ سالتكامل آن به حداكثر مي رسد تغذيه مادر باردار و رژيم كافي براي كودك در دو سالاول زندگي نقش مهمي را در رشدطبيعي مغز دارد همچنينمحركهاي مختلفيكه كودكدر طول سالهاي رشد در معرض آنها قرار مي گيرد برايتكامل طبيعي مغز نقش اساسي را دارد.
رفتار
ما در زمانهاي مختلفرفتارهاي متفاوتي از خود بروز مي دهيم بعضي مواقعخوشحال و بشاشو راحت هستيم ، درحاليكهدر زماني ديگر مضطرب و تحريك پذير مي شويم گاهي از مصاحبت با ديگران لذت مي بريم و دوستداريم به آنها كمك كنيم ، در حاليكهگاه ترجيح مي دهيم كه تنها باشيم رفتار ما در رابطهبا افراد وزمانها و موقعيت هاي متفاوتمتغير است اتفاقات محيط نيز بر رفتارهاي اثر مي گذارند مرگ عزيزان باعث غمگيني ، اختلال خواب و اشتها ، بي ميلي به كار و اشتغال فكري نسبت به متوفي مي شود . اعمال مابه نحوه تفكرو احساس و نيز ادراك ما از جهان بيرون و يادآوريوقايع گذشته بستگي دارد و همچنين اعمال ما به آموخته هاي قلبي ، استدلال، قضاوت ، اعمالديگران و اتفاقات محيطيوابسته است گهگاه اعمال ما به تغييرات خاصي در بدنمربوط مي شود بنابراينرفتار ما مجموعه اي از تمام اعمالما و تاثير و تاثر آنبا محيط اجتماعي و فيزيكي است .
گذشته ها وتجارب زيادي وجود دارد كهانسانبه آنها آگاهي دارد و اعمال ارادي در ارتباط با آنها صورت مي گيرد ، اما تجارب زيادي هم هست كه انسان نه از آنهاآگاهاست و نه كنترلي بر آنها دارد ، مثلا افكار خاصي كه ناخوش آيند و يا غلطهستند از آگاهي بيرونرانده مي شوند اما در زمانهايخاصي اين افكاربه اشكال ديگري به آگاهي ما ميايندو بر رفتار ما تاثير مي گذارندرفتار با سنتغيير مي كند در كودكي به همه نياز ها و ناراحتي ها با گريه پاسخ مي دهيم دليل آناين است كههيجانات ما رشد كافي نيافته و ما ساير راههاي واكنش رفتاري را يادنگرفته ايم . در طي دوران رشدارتباط با ديگران باعث يادگيري از آنها مي شود ما بتدريج ياد مي گيريمهيجاناتخود را كنترلكنيم و به شكلكه مورد قبولجامعه است رفتار نمائيمتمام جوامع براي درمان خود قوانين و مقرراتي دارند هر كس كه اين قوانين و مقرراترا زير پا بگذارد ، غير طبيعييا متفاوت شناخته مي شود . مثلاكسي كه برهنهوارد خيابانشود و يا كسي كه به ديگران فحاشي بكند ، فردي غير طبيعي معرفي مي شود . خلاصه اينكه رفتار فرد در ارتباط باخود او جامعه ايكه در آن زندگي مي كند ، نگرشي كه دارد ، نوع تربيت و تغييراتمتفاوتيكه در طول زندگي برايش اتفاق افتاده است قابل فهم است .
بسياري از رفتارهاي انسان محصول يادگيري اند ولذا قابل
كنترل توسط خودشان مي باشد . ما براي بسياري از رفتارهايمانمورد تشويق قرار مي گيريم واين باعث تكرارادامه رفتار مي شود ، از اين رو يادگيري رفتاري است كه تحت تاثير خانواده و اجتماع مي باشد چنانكه كودك اغلب رفتار والدينرا تقليد مي كند و آن را ياد مي گيرد .
بياد داشته باشيم
:
مغز عضو مهم بدن و مسئول رفتار آدمي است
.
. رفتار قابل فهم است و مي توان آن را كنترلنمود
رفتار به دلائل اختلال كاركرد مغزوفشارهاي فردي و اجتماعي دچار اختلال و آشفتگي مي شود.
بيماريهاي رواني چيست ؟
ما به دلائل مختلف در بعضي زمانهايا بعضي شرايط دچار آشفتگيهاي هيجاني مي شويم . گاهي احساس غمگينيداريم و زماني حالت تنش و اضطرابپيدا مي كنيمو در بعضي شرايط خشم و سردرگمي وجود ما را فرا مي گيرد كه اين حالت ها چندان بطول نمي انجامد چنين حالاتي در رفتارهاي روز مرهما خيلي تكرار مي شود و حتي افرادي هم هستند كه در هيچ شرايطي خشمگين نمي شوند چنين حالاتو تغييراتي غير طبيعي نيستو بعنوان اوقات تلخي ، عصبانيت و ناراحتي شناخته مي شود . اما بيماري رواني چيست ؟ در چهحالتي مي توان گفت فردي مبتلا به بيماري رواني است ؟
ويژگيهائي از بيماران رواني
كه از صحبتتغييرات غير طبيعيو تفكر ، عاطفه ، حافظه ، ادراك و قضاوت فرد ۱- كردن و رفتار او شناخته مي شود .
رنج خود فرد يااطرافيان و يا دو طرف مي شود اين تغييرات باعث ناراحتي و -۲
هاي خود نرسداين حالت غير طبيعيمحسوب مي شود .
بنابراين وقتيمي گوئيم فردي دچار بيماري رواني شده است كه او نشانه هائي از بيماري داشته باشد كه باعث مزاحمتو رنجخود او و ديگرانشود و باعث اختلالدر كارهاي روزمرهوي گردد
۳- تغييرات غير طبيعي و ناراحتي هاي حاصل از آن باعث اختلالدر فعاليت هاي روزمره ، شغل و ارتباط با ديگران مي گردد. اختلال در فعاليت هايشغلي و اجتماعي فرد،
براي مثالبسياري از دانش آموزان موقع امتحاندچار اضطراب مي شوند آنها ناراحت قبولي يا مردود شدنو شكست در امتحان هستند آنان بدون اينكه بيمار تلقي شوند امتحان خود را بدون مشكل طي مي كنند اما تعداد معدودي به حدي مضطرب مي شوند كه نمي توانند مطالعه كنند . هر چه كه خواندهاند فراموش مي كنند و خواب راحتي ندارند اينحالت مي تواند نوعي بيماري محسوب شود .
غمگيني مادر بدنبال فوت فرزندش يك حالت طبيعي تلقي مي شود ممكن است اشتهايش مختل شود اما خواب و علاقه به كار و به زندگي اشكالي پيدانكنداو پس از سه تا چهار هفته به حالت معمولي و زندگي روزمرهخود بر مي گردد تنها در صورتيكهوي بطور مداوم دچار غمو ناراحتي و گريه شود ، اشتغالفكري به مرگ داشته ، به كارهاي خانهو ساير بچه هاي خود نرسداين حالت غير طبيعيمحسوب مي شود .
بنابراين وقتيمي گوئيم فردي دچار بيماري رواني شده است كه او نشانه هائي از بيماري داشته باشد كه باعث مزاحمتو رنجخود او و ديگرانشود و باعث اختلالدر كارهاي روزمرهوي گردد .
Borna66
06-17-2009, 05:37 PM
اکثر اوقات والدین از خلق متغیر نوجوانان خود شکایت دارند
. گاهی خوشحال و سرخوش و منطبق با شرایط و گاهی افسرده، عصبانی و گوشه گیر. به هر حال نوجوانان با رفتارهایی مثل خوابیدن زیاد، تحریک پذیری و مقاومت در برابر دستورهای والدین، مشهورند. حالا با این بالا و پایین رفتن خلق، یک پدر و مادر نگران و مسؤول از کجا بداند رفتار نوجوانش طبیعی است یا به یک بیماری روانی مثل اختلال دو قطبی مبتلاست؟
اختلال دو قطبی، دو قطب مخالف رفتاری
این اختلال به بیماری
«شیدایی – افسردگی» نیز معروف است و برای این که فرد را واقعاً مبتلا به این بیماری بدانیم باید علایم دقیق آن را بشناسیم وگرنه گاهی ناراحت بودن و گاهی خوشحال بودن دلیل بیماری نیست. بیشتر مردم گاهی اوقات دوره های افسردگی و یا خوشحالی «شیدایی» را تجربه می کنند که البته دلیل خاصی برای این رفتارها وجود دارد؛ اما اگر این دوره ها بدون دلیل مدام تکرار شوند باید به آن توجه کرد. در نوع بیمارگونه این رفتارها فرد ناگهان افسرده می شود، غمگین است، علاقه به فعالیت های معمول زندگی نشان نمی دهد، خواب و خوراکش به هم می خورد، احساس گناه می کند و حتی تمایل به خودکشی دارد. بعد از این دوره به ناگاه وارد مرحله «شیدایی» می شود به طوری که بسیار خوشحال است، انگار بهترین اتفاق زندگی برایش رخ داده است، جوک می گوید، زیاد حرف می زند و بسیار سرخوش است. این بیماران معمولاً بسیار خود بزرگ بین هستند. زندگی شخصی آنها بسیار پرماجراست، خواب آنها بسیار کم است و بسیار اجتماعی به نظر می رسند.
اولین جرقه های بیماری
معمولاً افراد بیمار بزرگسالی که از این بیماری رنج می برند مشکل را به سنین نوجوانی مربوط می دانند و تحقیقات نشان داده است اولین علایم در سن
17 سالگی بروز می کند. بنابراین شناخت به موقع بیماری به نوجوان مبتلا بسیار کمک می کند.
در نوجوانان علایم به این صورت است که فرد به طور مثال
4 ساعت از روز را بسیار سرخوش است و انرژی زیادی دارد. در عوض 4 ساعت دیگر روز ناراحت است، افسردگی دارد، نمی خواهند با دوستانش باشد و گوشه گیر و منزوی است.
معمولاً والدین چرخه سریع تغییر روحیه و خلق نوجوان را از حالت بسیار خوب به بسیار بد متوجه می شوند
. این اتفاق هر روز، هر ماه و هر سال تکرار می شود و کاملاً متناوب است. معمولاً این افراد تصمیمات ناگهانی و عجیب و غریبی می گیرند مثلا می گویند «من به مدرسه نمی روم. آنجا هیچ چیز به من یاد نمی دهند. من که می خواهم رئیس جمهور یک کشور شوم، چرا باید به مدرسه بروم؟» این رفتار کاملاً خود بزرگ بینانه است و اصلاً عادی نیست. ضمناً این نوجوانان بسیار زیاد به طور غیرعادی به جنس مخالف علاقه نشان می دهند.
چه عواملی در بروز این بیماری دست دارند؟
مهمترین عامل، ارث است؛ یعنی افراد دیگری نیز در این خانواده به بیماری مورد نظر مبتلا بوده اند
. البته مصرف بعضی داروها مثل کورتون ها، مواد حاوی کوکائین و بعضی بیماری ها مثل حمله مغزی، تومورها و صدمه به سر می تواند باعث بروز این بیماری شود.
تشخیص یک نوجوان با خلق نوسان دار و یک نوجوان مبتلا به اختلال روانی دوقطبی کاری سخت اما شدنی است
.
اولین قدم آن است که اگر والدین به رفتار نوجوان مشکوک هستند، به سرعت او را به روانپزشک ببرند تا ارزیابی دقیق علمی انجام شود
. توجه داشته باشید این کار بسیار مهم است و بدترین اتفاقی که می افتد آن است که شما کمی پول و یا وقت صرف این کار می کنید؛ اما اگر این مسأله را بررسی نکنید و مشکل ادامه پیدا کند، زندگی فرزندتان از بین خواهد رفت چرا که خطرات زیادی در انتظار او خواهد بود: ممکن است به علت تمایلات شدید جنسی ، مورد آزار و اذیت قرار گیرد، ممکن است آنقدر افسرده شود که به فکر خودکشی بیفتد و یا هزار مشکل دیگر؛ چرا که این نوجوانان به مصرف مواد مخدر و الکل هم تمایل بیشتری نشان می دهند.
برای هر دردی درمان وجود دارد
3
گروه دارو برای این افراد تجویز می شود که البته فرد مبتلا باید حتماً توسط روانپزشک بررسی شود و تحت نظر او دارو مصرف کند: داروی ضد مانیا (شیدایی) و داروهای نورولپتیک. آموزش خانواده و توضیح بیماری و علایم آن بسیار مهم است. مسؤولان مدرسه نیز باید از بیماری نوجوان مطلع باشند تا توقع آنها در تکالیف مدرسه با شرایط نوجوان منطبق باشد.
در اکثر موارد، بیمار به دارو بخوبی جواب می دهد و اگر آن را منظم و طبق دستور مصرف کند وضعیت زندگی او طبیعی تر شده و نیاز کمتری به بستری پیدا می کند به طوری که می تواند ادامه تحصیل داده، شغل پیدا کند و ارتباط متعادلی با سایر افراد داشته باشد؛ اما در بعضی موارد بیمار به دارو پاسخ نمی دهد و ماهها طول می کشد تا ترکیب دارویی مناسب برای او در نظر گرفته شود و به صبر و حوصله بیشتری نیاز دارد
. مسلماً اگر بیماری به موقع تشخیص داده شود، کنترل آن مؤثرتر بوده و مشکلات بیمار بسیار کم می شود.
Borna66
06-17-2009, 05:38 PM
مشکلات مشكلات و بهداشت دوران نوجواني
شروع استفاده از دارو در نوجوانان چقدر زود هنگام است ؟ براي اولين بار درسال
1991 نمونه هايي درسطح ملي از دانش آموزان کلاس هاي هشتم ونهم (دبيرستانهاي آمريکا) توسط موسسه تحقيقاتي اجتماعي انتخاب شدند ودرزمينه استفاده از دارو به عنوان نمونه پژوهش مورد بررسيقرار گرفتند.
در اوايل دوراني که مصرف دارو در ايالات متحده به اوج خود رسيده بود (اواخر دهه 1960، اوايل دهه 1970) مصرف دارو درميان دانشجويان کالج بسيار بالاتر از دانش آموزان دبيرستاني بود، با اين حال امروزه ميزان مصرف دارو درميان اين دوگروه (دانشجويان ودانش آموزان دبيرستاني) دريک حد است، جالبتر آنکه مقدار مصرف دارو درميان نوجوانان کم سن وسال آنقدرها که انتظار مي رود تفاوت چنداني با نوجوانان باسن بالاتري نمي کند.
والدين، همسالان وحمايت هاي اجتماعي نقش مهمي را درپيشگيري از استفاده بي رويه نوجوانان از دارو ايفا مي کنند. روابط مثبت با والدين وديگران عامل مهمي در کاهش گرايش به استفاده نوجوانان از دارو مي باشد. يک تحقيق صورت گرفته نشان داد که حمايت اجتماعي (شامل داشتن ارتباط خوب با والدين، خواهر، برادر، بزرگترها وهمسالان) طي دوران نوجواني شديدا استفاده بي رويه از دارو را کاهش مي دهد. تحقيق ديگر نشان داد زماني که هم والدين وهم دوستان وهمسالان نوجواني دارو مصرف مي کنند، احتمال بيشتري وجود دارد که نوجوان نيز به سمت مصرف مواد روي آورد. سو» مصرف مواد دربين نوجوانان مشکلي جدي است. همانگونه که در قسمت بعدي خواهيم ديد اختلالات خوردن نيز مي تواند مشکلاتي جدي براي نوجوانان به ويژه دختران ايجاد کند.
* اختلالات خوردن
دو نوع اختلالات در خوردن ممکن است درميان نوجوانان مشاهده شود: بي اشتهايي رواني - و پراشتهايي رواني.
* بي اشتهايي رواني
بي اشتهايي رواني نوعي اختلال در خوردن است که شامل لاغري مداوم وشديد توام با گرسنگي مي باشد. بي اشتهايي رواني مي تواند سرانجام منجر به مرگ شود، سه خصوصيت عمده شخصي که مبتلا به بي اشتهايي رواني است عبارت است از:
- داشتن وزني معادل 85 درصد کمتر ازآنچه که براي سن و وزن او نرمال محسوب مي شود.
- داشتن ترس شديد از اضافه وزن ، اين ترس با کم شدن وزن کاهش نمي يابد.
- تصور داشتن هيکلي بد قواره، حتي هنگاميکه بسيار لاغر هستند،خود را چاق تصور مي کنند. هيچگاه فکر نمي کنند که به اندازه کافي لاغر هستند به خصوص از ناحيه شکم، باسن و ران. آنها معمولا به طور مدام خود را وزن مي کنند. اغلب سايز بدن خود را اندازه گيري مي کنند ودر آينه منتقدانه به خويش مي نگرند.
بي اشتهايي رواني معمولا در اوايل يا اواسط دوران نوجواني آغاز مي گردد واغلب با رژيم غذايي وبرخي از گونه هاي استرس دنبال مي گردد. اين اختلال تقريبا در زنانده برابر بيشتر از مردان احتمال بروز دارد. (شيوع دارد) زماني که بي اشتهايي رواني در مردان رخ مي دهد نشانه هاي بيماري وساير ويژگي ها از قبيل مشاجرات خانوادگي، معمولا با آنچه که زمان مبتلا به اين اختلال گزارش مي دهند مشابه است.
اکثر کساني که به بي اشتهايي رواني دچارند، نوجوانان سفيد پوست يا زنان جواني از خانواده هاي تحصيل کرده با درآمد متوسط بالا هستند، آنها معيارهاي بالايي را درنظر مي گيرند و همواره بيمناکند که مبادا به آن معيارها دست نيابند وهميشه نگرانند که ديگران درخصوص آنها چه فکر مي کنند. لذا پس از آنکه نتوانستند انتظارات خود را برآورده سازند به چيزي که قادر به کنترل آن هستند روي مي آورند، يعني وزنشان. تصور رايجي که در آمريکا و فرهنگ آمريکايي جريان دارد، مبني براينکه « فرد لاغر زيباست» سرانجام به بي اشتهايي رواني منجر مي گردد. اين تصور در چنين جمله اي خود را نشان مي دهد، «شما هيچ گاه نمي توانيد خيلي ثروتمند يا لاغر باشيد» رسانه ها در انتخاب مانکن هاي خود از لاغري به عنوان زيبايي ياد مي کنند ودراين حال بسياري از دختران نوجوان مي خواهند که از آنان تقليد کنند.
* پراشتهايي رواني
کساني که بي اشتهايي رواني دارند غذا خوردن خود را با محدود کردن آن کنترل مي کنند. اکثر کساني که پراشتهايي رواني دارند، قادر به انجام اينکار نيستند. پراشتهاييرواني نوعي اختلال در خوردن است که درآن افراد يک الگوي زياده خوري - پاکسازي را شديدا دنبال مي کنند. فرد پراشتها ابتدا پرخوري مي کند و سپس خود را وادار به استفراغ مي کند، يا از ملين استفاده مي کند. اغلب کساني که اين شيوه را درپيش مي گيرند زناني هستند که اواخر دوره نوجواني يا اوايل بيست سالگي به سر مي برند. اکثر افراد پراشتها مانند کساني که بي اشتهايي رواني دارند، مجذوب غذا هستند وترس زيادي از اضافه وزن سنگيني دارند وافسرده اند.
برخلاف بي اشتهايي رواني، فرايند زياده خوري، پاکسازي پراشتهايي رواني دريک محدوده وزني نرمال اتفاق مي افتد وبه همين دليل گاه تشخيص آن مشکل است . هرچند اکثرمردم معمولا اينکار را انجام مي دهند، اما کسي که به بيماري پراشتهايي رواني مبتلا باشد بايد حداقل 2 بار درهفته وبه مدت 3 ماه اين کار را انجام دهد، اکثرافراد پراشتها زماني اضافه وزن داشته اند وحال طي يک دوره رژيم غذايي اين کار را انجام مي دهند.
اين موضوع به بحث ما درباره مشکلات نوجوانان دراين بخش پايان مي بخشد. با اين حال دربخش بعدي به بررسي اين مشکلات در نوجوانان مي پردازيم : بزهکاري نوجوانان، پرخاشگري نوجوانان، افسردگي وخودکشي.
اکنون بياييد توجه خود را به نقش نوجوانان در رشد سلامتي معطوف سازيم
Borna66
06-17-2009, 05:38 PM
علت دقیق افسردگى كاملاً شناخته شده نیست اما براساس شواهد به دست آمده مى توان چندین عامل را برشمرد
:
1-
وراثت 2- ساختار بیوشیمیایى بدن 3- ساختار روان شناختى 4- حوادث زندگى پر استرس 5- نوسان میزان هورمون ها ?- عوامل دیگر مانند بیمارى ها و درمان هاى خاص.
وراثت
افرادى كه یكى از بستگان نزدیك آنها مبتلا به افسردگى اصلى یا
اختلال خلقىدوگانه (دوقطبى) باشند دو برابر دیگران در معرضابتلا به افسردگىقرار دارند.
ساختار بیوشیمیایى
هر انسانى ساختار شیمیایى منحصر به فرد دارد
. ابتلا یا عدم ابتلا به افسردگى، به میزان مواد شیمیایى مغز او و این كه این مواد شیمیایى چگونه با سیستم عصب مركزى در تعامل است، بستگى دارد. ساختار بیوشیمیایى هر فرد یك عمل تعادل ساز پیچیده است. اگر یكى از مواد شیمیایى به درستى كار نكند كل تعادل و توازن به هم خواهد خورد.
مغز فرمانده بدن است
. همانطور كه پیام هاى صادره از مغز (به شكل جریان الكتریكى) حركات ما را كنترل مى كند پیام هاى دیگر عواطف و احساسات ما را كنترل مى كنند. سلول هاى عصبى اصلى ترین واحد هاى مغز هستند. این سلول هاى عصبى به وسیله فواصلى كه سیناپس نامیده مى شوند از هم جدا مى گردند. مواد شیمیایى موسوم به ناقلان عصبى (neuro transmitter) پیام ها یا علایم صادره از مغز را از بین این سیناپس ها عبور داده به سلول هاى عصبى مختلف مى رساند.
اگر در یك ناقل عصبى نقص یا عدم توازن و تعادل وجود داشته باشد اختلالات گوناگون ممكن است رخ دهد
.
ناقل هاى عصبى سروتونین، دوپامین و نورپین فراین پیام رسان هاى شیمیایى هستند كه گفته مى شود، مسئول كنترل عواطف و روحیه هستند
. مخصوصاً سروتونین كه در افسردگى نقش دارد. اعتقاد بر این است كه وجود هرگونه نقصى در سروتونین یا اختلال در شیوه عمل آن اثرات منفى عمیقى در روحیه و عواطف شخص بر جاى مى گذارد.
ساختار روان شناختى
گفته مى شود كه ویژگى هاى اصلى شخصیت یك فرد اغلب در سال هاى اولیه كودكى وى مشخص مى شود
. یكى از این عوامل مشخص كننده محیط زندگى فرد است. هر آنچه كه در دوران كودكى در زندگى ما رخ مى دهد به هنگام بزرگسالى اثرات ریشه اى و عمیقى در نگرش و رفتار ما دارد مثلاً مورد بى مهرى و عدم توجه قرار گرفتن، منع شدن از چیزى، یا مورد سوء استفاده جنسى قرار گرفتن در دوران كودكى مى تواند بعدها در نوع نگرش فرد به جهان تأثیر بگذارد.
محرومیت اجتماعى مانند زندگى در خانه هاى پرجمعیت، و كمبود روابط گرم با شخص قابل اعتماد مى تواند در طول زندگى بر روابط فرد با دیگران تأثیر بگذارد
.
حوادث زندگى پراسترس
واكنش فرد نسبت به عوامل خارجى نیز مى تواند بر میزان مواد شیمیایى مغز و كیفیت عمل آنها تأثیر گذاشته و نهایتاً بر روحیه و عواطف شخص تأثیر بگذارد
. یك حادثه مى تواند فرد را مبتلا به افسردگى سازد. (به ویژه آن كه فردى قبلاً در اثر عوامل دیگر در خطر افسردگى بوده باشد) این حوادث عبارت اند از 1- بیمارى طولانى مدت 2- بیمارى یا مرگ فرد مورد علاقه 3- طلاق 4- پایان دادن به یك رابطه نزدیك و صمیمى 5- رفتن به یك خانه جدید 6- مشكلات مالى یا ادارى.
نوسان میزان هورمون ها
در زنان نوسان میزان هورمون ها مى تواند باعث افسردگى شود
. این حالات عبارت اند از سندرم پیش از قاعدگى- تقریباً 3 تا 8 درصد زنان یك هفته یا چند روز قبل از قاعدگى تحت تأثیر این سندرم قرار مى گیرند. از نشانه هاى این حالت روحیه افسرده، نوسان روحى، اوقات تلخى، تشویش واضطراباست.
افسردگى پس از باردارى
(زایمان)
این نوع افسردگى با نوسان هورمون ها پس از حاملگى ارتباط مستقیم دارد، اما عوامل اجتماعى نیز ممكن است در آن نقش داشته باشد
. مثلاً یك زن شاغل كه مجبور است به طور ناگهانی به دور از محل كار خود در منزل بماند و روز را به تنهایى و با كودك خود سپرى كند ممكن است احساس افسردگى و انزوا به وى دست بدهد.
افسردگى در دوران یائسگى
ممكن است زنان در این دوران به علت آنكه قدرت تولید مثل خود را دست داده اند دچار اندوه شوند و از طرف دیگر ممكن است رفتن فرزندان بزرگسال از خانه، مادر را دچار افسردگى كند
.
عوامل دیگر
عوامل دیگرى كه ممكن است منجر به افسردگى شوند عبارت اند از
:1- مصرف مواد مخدر و الكل 2- استفاده از برخى داروها مانند استروئید یا داروهاى مربوط به فشارخون 3- بیمارى هاى خاص مانند پركارى غده تیروئید یا مشكلات عروقى 4- تحلیل انرژى، از دست دادن انرژى ذهنى و جسمى كه معمولاً ناشى از كار طولانى مدت و یا تعهداتى است كه فرد بر روى دوش خود احساس مى كند.
Borna66
06-17-2009, 05:38 PM
آسیب شناسی عشق دوران نوجوانی / ناآگاهی والدین از ویژگیهای دوران بلوغ
سینا، به اعتقاد روانشناسان،
"دوست داشتن" مفهومی لطیف و پراهمیت است اما "عشق" از غریزه جنسی و حس تملک انسان ناشی می شود.
عشق درجایی پا می گیرد که محرومیت ها و محدودیت دسترسی به جنس مخالف وجود دارد
.در داستان "لیلی و مجنون" جدایی بین "لیلی" و "قیس" عشقی آتشین را بین آن دو به وجود می آورد این داستان عشقی از جدایی و محرومیت آنها نشات می گیرد. در غرب به دلیل آزادی های جنسی ، عشقی که در ایران رایج است، وجود ندارد و معمولا روابط عاطفی ، آگاهانه و بر اساس منافع مشترک شکل می گیرد.
جامعه شناسان معتقدند بیشتر عشق های دوره نوجوانی از محدودیت های روابط دو جنس نشات می گیرد و سنن و هنجارهای اجتماعی آن را تقویت می کند
.بر این اساس عشق منطقی (دوست داشتن) تاثیر مثبتی در سلامت روح و روان فرد دارد، باعث ایجاد انگیزه و تلاش شده و با ایجاد آرامش روحی و روانی موجب شکوفایی خلاقیت ها و پتانسیل های بالقوه می شود. در ایران به علت محدودیت های اجتماعی که در روابط بین دو جنس وجود دارد عشق دوران نوجوانی پدیده ای شایع و همه گیر است و نوجوانان نیازهای روانی خود را با تصویر پردازی ذهنی از جنس مخالف ارضا می کنند. در سالهای اخیر با افزایش میزان روابط دختر و پسر از شدت این پدیده کم شده است.
به اعتقاد روانشناسان رابطه غیر مستقیمی بین میزان روابط بین دو جنس و شدت و میزان آسیب ناشی از عشق های دوران بلوغ
(نوجوانی) وجود دارد. با افزایش میزان روابط بین دو جنس ، مفهوم "عشق"در روابط کاهش یافته و حس "دوست داشتن" افزایش می یابد در این حالت روابط از دوام بیشتری برخوردار می شود. ایجاد شرایط برای افزایش تجربه و سطح آگاهی نوجوانان از جنس مخالف و نهادینگی مفهوم دوست داشتن در آنها باعث کاهش آمار طلاق ، ناهنجاری های اجتماعی و ناراحتی های روحی و روانی در دوران جوانی می شود.
در حال حاضر آموزشهای لازم در خصوص تغییرات فیزیولوژیک و روحی و روانی دوران بلوغ به نوجوانان مورد بی توجهی قرار گرفته و این رده سنی از طریق گروه همسالان کم و بیش با این پدیده طبیعی آشنا می شوند
. در شرایطی که بیشتر خانواده ها اجازه رابطه با جنس مخالف را نمی دهند فرزندان روابط مخفیانه ای برقرار می کنند که در برخی موارد به رابطه جنسی می انجامد.
"پروین دایی پور" روانشناس و محقق اجتماعی می گوید: گرایش به جنس مخالف از پدیده های شایع دوره نوجوانی و از تغییرات دوران بلوغ است. در این دوره نوجوان از رابطه با جنس مخالف لذت می برد که کنشی طبیعی از مراحل رشد انسان است اما مشکل زمانی ایجاد می شود که بعضی از نوجوانان فراتر از سطح سن و تجربه خود وارد روابط جنسی می شوند.
وی در پاسخ به این سوال که
"چرا باید در سنین بلوغ احساس عشق و مهرورزی در نوجوانان شکل بگیرد ،در صورتی که به طور طبیعی (تا سنین 20 تا 25سال) پختگی و تجربه لازم برای برقراری رابطه با جنس مخالف وجود ندارد" اظهار می دارد: این فاصله زمانی برای رشد نوجوان و رسیدن به پختگی و کمال در روابط اجتماعی لازم است. در سنین بلوغ نوجوان نگاه کنجکاوانه ای به جنس مخالف دارد و با شنیدن و نگاه کردن به اطراف تصویری ایده آل از همسر آینده خود در ذهن ایجاد می کند .در این فرآیند زمانی که نوجوان به سنین جوانی (پایان 20سال) می رسد از تجربه لازم برخوردار شده و می تواند روابط جدی با جنس مخالف برقرار کند.
وی ادامه می دهد
:حدی از روابط دختر و پسر برای رشد به هنجار آنها لازم است مشکل اصلی این روابط آن است که تعدادی از نوجوانان (به طور تجربی20تا 30 درصد) زمانی که عاشق می شوند به خود اجازه می دهند روابط جدی با طرف مقابل برقرار کرده و وارد رابطه جنسی شوند.
دایی پور با بیان اینکه
"دخالت های خارجی موجب تشدید آسیب های دوران بلوغ می شود"می گوید: نوجوانان در سنین بلوغ تحت فشار عاطفی و هیجانی زیادی قرار دارند و به دلیل تفاوت های فرهنگی و ارزشی بین والدین و فرزندان تحت فشارها و محدودیت های خارجی نیز قرار می گیرند در این دوره نوجوانان به طور طبیعی گرایش به مظاهر نو دارند و در مورد نوع ظاهر ، مدل مو و انتخاب پوشش با والدین خود اختلاف دارند. این نوع گرایشات طبیعی و از عوارض دوران بلوغ است که اگر والدین برخورد درستی با آن داشته باشند با گذشت زمان تعدیل می شود. متاسفانه به دلیل فشارها و محدودیت هایی که والدین بر فرزندان خود اعمال می کنند "تب دوره نوجوانی" در انها نهادینه شده و والدین و فرزندان وارد یک دوره طولانی لجاجت می شوند.
وی ادامه می دهد
:خانواده ها اطلاع چندانی از شرایط دوران بلوغ ندارند و با ظهور علایم دوران بلوغ در فرزندان خود دچار ترس شده و از رفتارهای جنسی فرزندان خود واهمه دارند و به محدود سازی فرزندان خود می پردازند. این شرایط باعث می شود که تعارض بین والدین و فرزندان زیاد شده و نوجوان از لحاظ عاطفی تحت فشار شدیدی قرار گیرد. در این صورت برای ارضای نیاز های روانی خود به اجتماع کشیده می شود و با اولین ابراز محبت ها احساس "عاشق شدن" در او شکل می گیرد و فکر می کند کسی پیدا شده که او را می فهمد و تایید می کند.
این روانشناس با بیان اینکه
"از دیگر عوارض عشق های دوران بلوغ رد و بدل شدن قول و قرار ازدواج بین دختر و پسر است" می افزاید: برخی از نوجوانان تحت تاثیر هیجانات روحی دوران بلوغ نسبت به هم متعهد شده و قول ازدواج می دهند اما در اکثر موارد پس از چند سال و با تعدیل هیجانات روحی به این نتیجه می رسند که تصمیم غلطی گرفته اند اما به دلیل قولی که به هم داده اند قادر به جدایی نبوده و مجبور به ازدواج می شوند. این احساس تعهد در دختران بیشتر دیده می شود در این حالت آنها فکر می کنند که در صورت پایان رابطه اگر طرف مقابل دچار مشکلی شود مسولیتش با آنها است و دچار عذاب وجدان می شوند.
دایی پور با بیان این که
"بی تجربگی و سادگی نوجوانان در روابط اجتماعی مشکلاتی در زندگی آینده آنها ایجاد می کند" تصریح می کند : مدارک دوستی های دوران نوجوانی ، عکس ، نوشته و هدایایی که بین دختر و پسر رد و بدل می شود به عنوان تهدیدی برای زندگی آینده آنها مطرح است .برخی از نوجوانان با دوست خود عکس می گیرند و عکس های خانوادگی رد و بدل می کنند این عکس ها مورد سوء استفاده قرار گرفته و پس از جدایی وسیله باج خواهی یکی از طرفین (معمولا پسران) می شود. بسیاری از پسران و دخترانی که تجربه این دوستی ها را دارند پس از ازدواج خود همواره دغدغه و نگرانی فاش شدن روابط گذشته خود را دارند.
وی ادامه می دهد: بدبینی به همسر آینده و احساس خیانت از دیگر عوارض دوستی های دوران نوجوانی است. افرادی که در دوران نوجوانی روابطی با جنس مخالف داشته اند پس از از دواج به همسر خود شک دارند. حتی اگر دختر و پسر پس از دوستی با هم ازدواج کنند نسبت به هم اطمینان لازم را ندراند و همواره ظن به خیانت دارند. آنها فکر می کنند کسی که حاضر به دوستی با آنها شده ممکن است با دیگران نیز رابطه برقرار کند.
دایی پور افسردگی پس از جدایی و احتمال خودکشی را از دیگر عوارض چنین دوستی هایی دانسته و خاطر نشان می شود
:.پس از ایجاد دوستی به دلیل ارتباط مستمر نوعی حالت وابستگی بین طرفین ایجاد می شود .در این دوره نوجوان برای حفظ این ارتباط تلاش می کند و حاضر است هر هزینه ای برای ادامه رابطه بپردازد آنها مصر به ادامه ارتباط و حتی ازدواج هستند. در این حالت قطع رابطه به افسردگی شدید منجر شده و نوجوان بی حوصله می شود ، میل به زندگی ندارد و در مواردی نیز دست به خودکشی می زند.
وی به خانواده ها توصیه می کند
: خانواده ها باید فضای لازم برای ارتباط سالم دختر و پسر را ایجاد کنند و اجازه ابراز وجود و جلب محبت جنس مخالف را به فرزندان خود بدهند در این حالت رابطه با جنس مخالف به امری عادی تبدیل شده و نوجوان که تجربه سطحی از این رابطه را دارد نسبت به آن حریص نمی شود.برخی از خانواده ها با ایجاد محدودیت و جداسازی فرزندان خود و برخی نیز با دادن آزادی های بی حساب و بی منطق به نوجوانان دچار رفتار های افراطی می شوند اما اگر نوجوان احساس کند که می تواند بر اساس معیارها و ضوابط ،رابطه ای منطقی با جنس مخالف برقرار کند دچار عوارض شایع این روابط نمی شود.
وی تصریح می کند
: برخی مطبوعات با بزرگ نمایی حوادث و ناهنجاری های اجتماعی باعث نگرانی خانواده ها می شوند و فضایی نامناسب و آلوده را در ذهن والدین شکل می دهند در این صورت والدین برای جلوگیری از انحراف فرزندان اقدام به محدود سازی آنها کرده و به طور افراطی آنها را از جامعه جدا می کنند که این محدودیت ها در نهایت به برقراری روابط جنسی در نوجوانان می انجامد.
وی می افزاید
: گذشته از بی کفایتی و ناآگاهی والدین، شرایط محیطی، تناقضات اجتماعی، افراط و تفریط در مناسبات اجتماعی، به هم ریختگی اوضاع فرهنگی و عدم الگو سازی مناسب برای جوانان در کنار عوارض طبیعی دوران نوجوانی شرایط را برای ایجاد ناهنجاری های اجتماعی مهیا کرده و موجب ایجاد مشکلات عاطفی و روانی برای نوجوانان شده است. همیشه این احتمال وجود دارد که نوجوانان عاشق شوند اما صرف "دل ستانی" مشکل این پدیده نیست بلکه مشکل اصلی از ناآگاهی والدین و فرزندان از چگونگی ایجاد این روابط و حد آن ناشی می شود .در جامعه پیچیده امروز نمی توان به طور سنتی جوانان را با هم آشنا کرد و باید به نقش اجتماع در این زمینه توجه شود.دانشگاه ، محیط کار ، مناسبات اجتماعی و رفت و آمدهای خانوادگی بسترهای ایجاد ارتباط بین دو جنس مخالف را ایجاد می کند.
دایی پور در خصوص راه کار های کاهش عوارض دوستی های دوران نوجوانی می گوید
: با پرکردن برنامه روزانه نوجوانان می توان شدت این پدیده را کم کرد با توجه به اینکه نوجوانان در این سنین نیاز به جلب محبت و ابراز وجود دارند با خلاقیت یابی و هدایت نوجوانان به مسیر مناسب می توان زمینه شکوفایی استعدادها و ارضای نیازهای روانی آنها را ایجاد کرد. انگیزه سازی، ایجاد خلاقیت و الگوسازی مناسب نقش مهمی در سرگرم سازی نوجوانان و کاهش میزان دوستی های افراطی در بین آنها دارد
Borna66
06-17-2009, 05:38 PM
((زندگی نکردن بهتر از عشق نورزیدن است))
عشق هرگز شکست نخورده و مایوس نمی شود و زندگی هم تا زمانی که عشق وجود داشته باشد ، شکست نخواهد خورد
نیروی اراده انسان را تغییر نمی دهد . زمان نیز آدمی را تغییر نمی دهد ، اما عشق او را تغییر میدهد
در پایان قرن گذشته و در یک بعدازظهر سرد بهاری ، جمعی از مردان و زنان گرد هم آمده بودند تا به سخنان مشهورترین واعظ آن دوران گوش فرا دهند .اما مرد واعظ هشت ماه تما در کشورهای مختلف به انجام کار پر مشقت و خسته کننده تبلیغ کلام عیسی مسیح گذرانده بود واحساس پوچی وتهی بودن می کرد و به جایگاه ویژه کوچک نگاهی انداخت و چند جمله را با خود تمرین کرده بود و سرانجام از انجام سخنرانی صرفنظر کرد. غمگین وبدون اینکه بداند قصد انجام چه کاری را دارد ، ناگهان چمش به موسیونر جوانی در میان حاضران افتاد . آن جوان مدت زمان کمی بود که از سفر آفریقا بازگشته بود و شاید چیزهای جالبی برای گفتن داشته باشد. دراینجا بود که از آن جوان خواست که جانشین او در درمحل سخنرانی وتریبون شود.. هیچکس نمی داست آن مبلغ جوان چه کسی بود .اما در حقیقت او یک مو سیونر نبود و از پذیرفتن انتصابش به عنوان وزیر مختار امتناع کرده بود، برای اینکه مطمئن نبود که آن منصب ، حرفه و پیشه واقعی او باشد. جوانک به دنبال دلیلی برای زنگدی کردن بود . و بدنبال وجود خود می گشت ، مدت دو سال در داخل قاره آفریقا گذرانده بود و مشتاقانه دنباله روی کسانی شده بود که بدنبال یک ایده آل حرکت می کردند.افراد حاضر در باغ از این تغییر وتعویض خشنود نبودند . ایشان بخاطر یک واعظ با تجربه و عالم مشهور در آنجا گرد هم آمده بودند .وحال مجبور بودند به سخنان شخصی گوش کننده که مانند خود آنها در حال مبارزه برای یافتن خویشتن خویش می باشد.
اما هنری دروموند –نام این جوان بود – مطلب دیگری را آموخته بود . هنری از یکی از حاضرین کتابب انجیلی را قرض گرفته و قسمتی از نامه را خواند که پائولو خطاب به اهالی شهر کورینتیو نوشته بود:
(اگر من قادر باشم به زبان تمام انسانها و فرشتگان سخن بگویم ، اما عشق نداشته باشم ، همانند تکه برنزی خواهم بود که فقط به صدا درآمده و یا ناقوس کوچکی که مهار شده باشد و اگر من دارای عطیه پیامبری بود ه وبا تمامی اسرار و علوم موجود آشنا باشم و انچنان ایمانی داشته باشم که در شرف جابجا کردن کوهها باشم ، اما عشق نداشته باشم ، هیچ چیزی نخواهم داشت.
برداشت و تنظیمی آزاد از پائولوکوئلیو اقتباسی از موعظه تاریخی هنری دورموند تحت عنوان ((مهمترین چیز دنیا
Borna66
06-17-2009, 06:43 PM
آیا ترتیب تولد بر شخصیت تاثیرگذار است؟
آیا ترتیب تولد بر شخصیت تاثیرگذار است؟
آیا فکر می کنید اینکه فرزند چندم خانواده باشید، می تواند بر شکل گیری شخصیت شما تاثیر گذار باشد؟ این مقاله را با ما دنبال کنید تا به همه چیز در این رابطه پی ببرید!
- تک فرزندان
نقاط مثبت: این افراد همان ها هستند که دنیا را متحول می کنند. افرادی تکلیف-گرا، مرتب و منظم، با وجدان و وظیفه شناس، و بسیار قابل اطمینان می باشند. آنها عاشق واقعیت، افکار و اندیشه ها، و جزئیات هستند. و از قبول مسئولیت های مختلف واهمه ای ندارند.
نقاط منفی: یکی از خصیصه های منفی این افراد سرسختی و خشونت شدید آنهاست. کمی کینه ای و پرتوقع هستند و معمولاً از قبول اشتباهاتشان سر باز میزنند. به هیچ وجه انتقادپذیر نیستند. در برابر دیگران افرادی بسیار حساس و نفوذ پذیرند که احساساتشان خیلی زود جریحه دار می شود.
- فرزندان اول خانواده
نقاط مثبت: آنها ذاتاً فرمانده به دنیا آمده اند. احتمالاً رئیس جمهورها، فضانوردان و مدیرعاملین همه فرزندان اول خانواده هستند. فکر می کنند که همیشه حق و اولویت در هر کاری با آنهاست. فرزندان اول به دو دسته تقسیم می شوند: پرورش دهندگان افراد مطیع یا متحول کنندگانی سلطه جو. هر دو یکسان هستند فقط از متدهای مختلفی استفاده می کنند. معمولاً فرزندان اول خانواده، افرادی ایرادگیر، مشکل پسند، و دقیق هستند و عاشق توجه به جزئیات مسائلند. افرادی وقت شناس، منظم، و با کفایتند که دوست دارند همه چیز به بهترین نحو انجام شود. از مسائل غافلگیر کننده نیز به هیچ وجه خوششان نمی آید.
نقاط منفی: معمولاً این افراد کمی بداخلاق، ترشرو بی احساس به نظر می آیند. گه گاه به خاطر زورگویی و فشاری که بر سایرین می آورند، تهدید کننده و رعب آور هستند. چون فکر می کنند که همیشه حق با آنهاست و فقط خودشان همه چیز را می دانند، به دیگران اطمینان کمی دارند. ریاست مآب، ایرادگیر و نسبت به اشتباهات حساس و نکته سنج هستند.
- فرزندان وسط خانواده
نقاط مثبت: فرزندان وسطی، افرادی خانواده دوست هستند که دیگران از بودن با آنها لذت می برند. مهمترین نیاز آنها، آرام نگاه داشتن اقیانوس پرتلاطم زندگی است و شعار آنها "آرامش به هر قیمتی" است. اینها افرادی بسیار آرام و بی سر و صدا، شیرین و دوست داشتنی هستند و شنوندگان خوبی به شمار می روند. مهارت زیادی در حل مشکلات دارند چون همیشه هر دو جنبه ی یک مشکل را بررسی می کنند و دوست دارند همه را خوشحال کنند. همین مسئله باعث می شود که مشاوران و میانجیگران خوبی باشند.
نقاط منفی: نسبت به فرزندان اول خانواده، احساس سلطه گری کمتری دارند، اما دوست دارند همه آنها را ستایش کرده و دوست بدارند—یا حداقل با آنها احساس شادی و خوشبختی کنند. از آنجا که سعی در راضی نگاه داشتن همه دارند، ممکن است به افرادی وابسته تبدیل شوند. نمی توانند خوب تصمیم بگیرند تا جایی که باعث رنجاندن دیگران می شود. همچنین برای شکست و اشتباهات دیگران، خود را سرزنش می کنند.
- فرزندان آخر خانواده
نقاط مثبت: افرادی شاد و سرزنده اند که این شادی و سرخوشی را با خود همه جا می برند و دیگران را نیز از آن بهره مند می کنند. مهارت های مردمی آنها بسیار قوی است و عاشق این هستند که دیگران را با حرف ها و کارهایشان سرگرم کنند. هیچ کس برای آنها غریبه نیست و به سرعت با همه صمیمی می شوند. افرادی برونگرا هستند که از وجود دیگران انرژی می گیرند. از ریسک کردن واهمه ای ندارند.
نقاط منفی: خیلی زود خسته می شوند. از طرد شدن واهمه داشته و افق توجهاتشان کوتاه است. افرادی خود گرا هستند. معمولاً به خاطر توقعات غیر واقعیشان از رابطه، که تصور می کنند در همه ی رابطه ها باید همیشه خوشی و خنده برقرار باشد، رابطه های زیادی را به فنا می دهند. اما نمی دانند که عمر چنین رابطه هایی بسیار کوتاه است.
Borna66
06-17-2009, 06:43 PM
سيزده نكته براي افزايش جذبه شما
فرض کن هر کسي رو که ملاقات مي کني شخص مهمي هستش پس خوب رفتار کن
2- با
قدرت و محکم دست بده (بهتره که موقع دست دادن حرف مثبتي هم بزني)
3- موقع
ايستادن صاف بايست نه خميده
4- موقعي که با يه گروه حرف مي زني غير رسمي و
خودموني حرف بزن نه طولاني و خسته کننده
5- براي به خاطر سپردن اسم افراد وقت
بذار و موقع صحبت کردن از اسم اونا استفاده کن
6- از افراد تعريف کن (تا وقتي
که تعريف کردنت صادقانه باشه)
7- به توانايي ها و موفقيت هاي افراد توجه نشون
بده و اونا رو بشناس
8- بين حرف زدنت فاصله و مکث رو براي تاکيد بيشتر استفاده
کن
9- مراقب ظاهر بيروني خودت باش (هميشه بهترين ظاهر خودت رو داشته باش)
10- لبخند بزن بهتره که لبخندت کمي طولاني تر از لبخند کسي باشه که به او نگاه
مي کني
11- احساسات افراد رو در کلماتشون بشنو و جواب بده
12- از حرکت هاي
مثبت مثل حفظ ارتباط چشمي" به آرومي به شونه هاي کسي زدن و … استفاده کن
13-
صادقانه و خالصانه به افراد اطرافت علاقه مند باش (نظراشون و نسبت به زندگي و
علاقشون و بپرس" به اونا گوش بده و حرفشون و قطع نکن)
Borna66
06-17-2009, 06:43 PM
10 عاملي كه باعث پيري ميشوند
شاید اولین راه برای جوانتر شدن به نظر بیشتر افراد جراحی پلاستیک باشد. اما این
گزینه همیشه بهترین راه نیست، شما می توانید با تصحیح روحیاتی که صرفا سن شما را
بالا می برند و به سلامتتان نیز آسیب وارد می سازند، بدون جراحی، زمان را به عقب
باز گردانید. در این قسمت 10 نمونه از رفتار ناسالمی که باعث بالا رفتن سن می شود
را ذکر کرده ایم. در ادامه راه حل های ترک و مبارزه با آنها را نیز بررسی نموده
ایم.
استرس بیش از اندازه
از زمان غارنشین ها به بعد، رفته رفته استرس در انسان ها افزایش پیدا کرد.
همانطور که مطلع هستید استرس، واکنش سیستم ایمنی بدن را کاهش می دهد، ریسک ابتلا به
بیماری های قلبی را افزایش داده و به طور کلی احساس نا خوشایندی در ما ایجاد می
کند. دکتر "الیسا اپل" استاد روانپزشکی دانشگاه کالیفرنیا واقع در سانفرانسیسکو
ثابت کرده است که استرس بیش از اندازه برروی تک تک سلول ها تاثیر سوء می گذارد و
باعث می شود پیش از اینکه سلول ها به رشد کامل برسند، پیر شوند. این امر تا حد
بسیار زیادی سیستم ایمنی بدن را مورد حمله قرار داده و منجر به تضعیف آن می شود. به
عنوان مثال مادرانی که فزرندانشان به نحوی دچار بیماری هستند، تحت فشار بیش از حدی
قرار می گیرند. پیری زودرس یک مشخصه کاملا بدیهی در این دست افراد می باشد. راه حل
چیست؟ دکتر اپل اظهار می دارد که : "پیش از هر چیز باید این مشکل را قبول کنید و
علائم آنرا با خود تحلیل و بررسی نمایید. تپش قلب، و تعرق از نمونه های بارز این
بیماری هستند. یک راه حل آنی و مفید نفس عمیق است. از نظر پزشکی این نوع نفس، "تنفس
دیافراگمی" نامیده می شود. اما راه حل مشکل تر و زمان بر این است که در برنامه خود
وقتی را به انجام کارهایی اختصاص دهید که استرس شما را کاهش می دهند.
مصرف الکل
شکی وجود ندارد که مصرف الکل ارتباط مستقیمی با افزایش استرس دارد. سعی کنید از
مصرف الكل خودداري كنيد. در غیر اینصورت ریسک ابتلا به بیماری هایی نظیر سکته،
سرطان کلیه، حنجره و سینه در فرد افزایش پیدا می کند.
تحرک بسیار کم
دکتر "ویلیلام جی ایوان" استاد تغذیه، پیری زودرس، و فیزویولوژی در دانشگاه علوم
پزشکی آرکانزاس معتقد است که: "کم تحرکی یکی از مشکلاتی است که بیشتر انسان ها به
آن مبتلا هستند. حتی افزایش میزان کمی فعالیت می تواند عمر شما را طولانی تر کند،
از اضافه وزنی جلوگیری می کند، استرس ا کاهش داده و در برخی موارد از ابتلا به
آلزایمر نیز جلوگیری می کند. دکتر ایوان در ادامه سخنان خود اظهار می دارد که :
"فقط باید تصمیم بگیرید که کمی فعال تر از گذشته باشید. می توانید ماشین خود را کمی
دور تر از محل کار پارک کنید و به جای استفاده از آسانسور از راه پله بالا روید.
زمانی که به انجام این کارها عادت کردید، آنگاه می توانید نرمش و ورزش را شروع کنید
و طبق دستور سازمان کنترل بیماری های فراگیر برنامه خود را دنبال کنید. این سازمان
به تمام افراد پیشنهاد می کند تا درحدود 30 دقیقه (و یا بیشتر) در طول روز پیاده
روی کند.
مصرف بیش از اندازه چربی های اشباع شده
چربی های اشباع شده که در گوشت قرمز، گوشت مرغ، شیر، و کره به وفور یافت می شوند
می توانند میزان کلسترول "بد" و به طور کلی کلسترول نهایی خون را افزایش داده و شما
را مستقیما به سمت بیماری های قلبی هدایت کنند. از رژیم های غذایی تک اشباعی نظیر
روغن زیتون، و بادام زمینی؛ و همچنین انواع غیر اشباع شده آن مانند روغن های گیاهی
و ذرت استفاده کنید. دکتر ایوان اینطور می گوید که " هر چند با استفاده از رژیم و
شیوه غذای مدیترانه ای ممکن است وزن شما کاهش پیدا نکند، اما حداقل سلامت بدن تضمین
خواهد شد." بر طبق دستورالعمل های غذایی که از سوی سازمان تغذیه امریکا منتشر
شده است، افراد باید میزان مصرف چربی های اشباع شده خود در طول یک روز را به رقمی
در حدود 10% و یا پایین تر از آن برسانند.
سیگار کشیدن
بیش از 5/1 درصد بزرگسالان آمریکا که برابر با 46 میلیون نفر می شود، هنوز به
استعمال سیگار عادت دارند. به جای کشیدن سیگار می توانید از قرص های نیکوتین دار که
امروه به عنوان جابگزین مناسبی برای سیگار به شمار می روند، استفاده کنید، با این
کار ریسک ابتلا به سرطان و پیری زودرس را تا حد بسیار زیادی کاهش داده اید. در
بررسی 123 مطالعه مختلف که در سال 2004 منتشر شد، افرادی که برای ترک سیگار از
آدامس های نیکوتین دار و سایر جایگزین ها استفاده می کردند، خیلی راحت تر از افرادی
که فقط با اتکا به اراده، قصد ترک سیگار را داشتند، موفق شدند.
تنفس هوای آلوده
تنفس هوای آلوده منجر به سرفه، سوزش چشم ها، آسم و سایر بیماری های تنفسی می
شود. گفتنش آسان است؛ اما سعی کنید تا جایی که امکان دارد در روزهایی که آلودگی هوا
بالای حد هشدار دهنده می رسد، از خانه خارج نشوید.
قرار گرفتن بیش از اندازه در نور خورشید
هر ساله بیش از یک میلیون آمریکایی متوجه می شوند که مبتلا به سرطان پوست شده
اند. در حدود 55000 نفر نیز مبتلا به حادترین حالت این بیماری یعنی همان "ملانوما"
شده و به کام مرگ فرو می روند. می بایست تا آنجایی که می توانید از قرار گرفتن در
زیر نور مستقیم آفتاب پرهیز کنید و از کرم های ضد آفتابی با درجه مقاومت حداقل 15
استفاده کنید. با این کار هم از ابتلا به سرطان پوست جلوگری می کنید و هم بروز چین
و چروک پوست.
کم خوابی
در زمان های قدیم کم خوابی نوعی علامت افتخار به شمار می رفت، اما امروزه همه می
دانند که کمبود خواب سبب بروز چاقی، دیابت، فشار خون، و مشکلات حافظه می شود. این
علائم حتی در جوانان و نوجوانان نیز قابل مشاهده است. "رونالد کلاتس" رییس آکادمی
داروی های ضد پیری شیکاگو معتقد است که: " اتاق خواب خود را پاک سازی کنید تا تبدیل
به بهترین مکان برای خوابیدن شود، تلویزیون و سایر وسایلی که به نحوی حواس شما را
پرت می کنند، از آنجا دور نگه دارید. از پرده هایی استفاده کنید که اندکی تیره تر
هستند تا نور اتاق کم شده و تاریک تر شود.
اضافه وزن
چاقی بیش از اندازه خطر بیماری های قلبی، دیابت، و حتی سرطان را افزایش می دهد.
این امر در حالی است که 64% از آمریکایی ها دچار اضافه وزن هستند. محققان معتقدند
که توانایی در حفظ رژیم غذایی، خیلی مهمتر از نوع رژیم است. دانشمندان چندین رژیم
غذایی مختلف را مورد بررسی قرار دارند و نتیجه تحقیقات خود را در ژورنال سازمان
تغذیه آمریکا به چاپ رساندند. پژوهش های آنها حاکی از این امر بود که در میان
افرادی که رژیم گرفته بودند آنهایی موفغق به کاهش وزن شدند که بیشترین زمان ممکن،
رژیم را رعایت کرده بودند. بنابراین رمز موفقیت این است که: رژیمی انتخاب کنید که
مطابق با شیوه زندگیتان بوده و احتمال حفظ آن بیشتر باشد.
مصرف شکر فراوان
مصرف شکر به طور بی رویه، باعث بروز چاقی و احتمالا بیماری های قلبی می شود.
متخصصان تغذیه پیشنهاد می کنند در یک رژیم غذایی 2200 کالری، می بایست میزان مصرف "
افزودنی های شیرین" که در اسنک ها و شیرینیجات به وفور یافت می شود، به 12 قاشق
چایخوری در طول روز کاهش پیدا کند. بر طبق اطلاعات دپارتمان کشاورزی امریکا در سال
2000 مصرف این ماده در حدود 31 قاشق در روز برای هر فرد تخمین زده شده است. برای
کاهش این مقدار باید از میوه ها، و سبزیجات شیرین استفاده کنید تا میل شما به
شیرینیجات نیز کاهش پیدا کند. برچسب روی محصولات مختلف غذایی را به دقت بررسی کنید
تا میزان شکر مصرفی را به حداقل برسانید .
Borna66
06-17-2009, 06:43 PM
بازي شغل کودکان است
بازي يكي از نيازهاي اساسي كودكان است. شايد بتوان گفت مهم ترين و اساسي ترين فعاليت كودك به شمار مي رود كه در عين سرگرم كردن كودك كاركردهاي مهم ديگري را داراست كه هر يك از اين كاركردها به جنبه اي از زندگي كودك مربوط مي شوند و او را براي ورود به زندگي بزرگسالي آماده مي سازند.
با توجه به اين موضوع تا به حال شده بازي كردن كودك خود را تماشا كنيد؟ نبايد فراموش كرد كه يك كودك در حال بازي مثل يك كودك نشسته روي نيمكت مدرسه است با اين تفاوت كه اين بار معلم خود او و گچ و تخته، اسباب بازيهايش هستند.
اهميت اين موضوع باعث مي شود كه متوجه شويم نقش بازي براي كودك تا چه حد مهم است و نوع بازي هاي امروزي چقدر در شكل گيري شخصيت آن ها مؤثر است.
بسياري از بازي هايي كه امروزه كودكان انجام مي دهند با بازي هاي نسل گذشته تفاوت دارد.
زماني بازي هاي سنتي و قديمي لحظات شاد و دوست داشتني دنياي بازي هاي كودكانه را پر مي كرد.
در بين دختر بچهها هيچ بازي به اندازه عروسك بازي و خاله بازي دوست داشتني نبود. بازي هايي كه اغلب به صورت گروهي انجام مي شد و دور از دنياي واقعي نبود.
هر چند امروزه علاقه به اين بازي ها در بين كودكان از بين نرفته اما نسبت به گذشته اين علاقه كم رنگ تر شده و كمتر در بين بازي هاي آن ها ديده مي شود.
شرايط محيطي و اجتماعي كه كودكان امروزي در آن زندگي ميكند در شكل گيري اين تفاوت در نوع بازي هاي آنها بسيار مؤثر است.
زماني بازيهاي كامپيوتري و فيلم هاي كارتوني وارد دنياي بازي بچهها آن ها نشده بود.
اين تفاوت در نوع اسباب بازيهايي كه مورد علاقه كودكان است نيز ديده ميشود. زماني يك عروسك ساده به عنوان اصلي ترين و محبوب ترين اسباب بازي مورد علاقه و دختر بچه ها در بازي هايشان محسوب مي شد. اما امروز تنوع و گوناگوني اسباب بازي ها از اسباب بازي هاي پليسي گرفته تا انواع و اقسام شخصيت هاي كارتوني آن قدر در بازار زياد شده كه جاي علاقه به يك عروسك يا ماشين ساده در بين كودكان را پر كرده است.
از آن جايي كه بازي جايگاه ويژه اي در رشد جسماني و شكل گيري شخصيت كودك دارد بايد توجه داشت كه اين تفاوت در نوع بازي ها و استفاده از اسباب بازي ها چه تأثيرات مثبت يا منفي مي تواند داشته باشد.
به طور مثال بازي هاي رايانه اي، ويدئويي و تلويزيوني در عين حال كه مي توانند نيروي تخيل كودكان را تقويت كننده مي توانند شخصيت ها، داستان ها و مطالعات آماده را به كودكان دهند و كودكان را به گونه اي كاملاً منفعل آماج حملات خود قرار دهند و آن ها را از دنياي واقعي دور كنند.
بازي نقش مهمي در رشد كودكان به خصوص دختر بچه ها دارد. رشد سالم جسم كودكان به كمك بازي ميسر است. دور شدن از بازي هاي پرتحرك مثل زو، وسطي، طناب بازي و گرايش به بازي هاي كم تحرك و يا بدون تحرك همچون بازي هاي كامپيوتري در بيماري هاي حركتي كودكان بسيار مؤثر است.
ساختمان بدن كودك با دويدن، بالا رفتن از درخت و صخره گرفتن، پريدن از بلندي، بازيهاي با توپ و بي توپ قوام مييابد، چابك ميشود و مي تواند در نهايت سلامتي رشد طبيعي خود را داشته باشد. اين اهميت در شكل گيري شخصيت و روحيات آن ها نيز مؤثر است.
بازي هاي ظريف، مانند ساختن با الگو و يا كاغذ و هر ماده ديگري به كودك ياري ميدهد تا قدرت تمركز حواس خود را قويتر و زبده تر كند.
كودك محيط پيرامون خود، يعني جامعه را با بازي مي فهمد و هضم مي كند. كودك احساسات خود را با بازي ميآزمايد و ياد مي گيرد كه از احساسات خود به موضع استفاده كند.
كودك با بازي «من» خود را مي يابد و آن را قوي و قوي تر مي كند.
به طور كلي بازي ابزاري است كه كودكان توسط آن زندگي را تجربه مي كنند. بازي شغل كودكان است. شغل مهمي كه هزاران نقش را در خود جاي داده است.
Borna66
06-17-2009, 06:43 PM
موسيقى درمانى و تاثير آن در درمان بيماریها
در دنياى پرشتاب امروز، دنيايى كه بدخوابی، استرس و سبك زندگى شتابزده امرى عادى محسوب میشود، «موسيقى درمانی» و به عبارتى ديگر بهكارگيرى موسيقى براى بهبود موقعيتهاى مختلف، رويكردى بسيار جالب میتواند باشد.
موسيقى درمانى يكى از جلوههاى كاربردى موسيقى در زندگى عموم است و آشنايى با اين رشته میتواند استنباط و انتظار عموم از موسيقى را ارتقاء بخشد و ذهن را به سوى كاربرد گسترده آن متوجه كند.
ارتقاى درك علمى از موسيقى و ترميم فرهنگ شنيدن موسيقى باعث میشود درك موسيقى از گردونه محدود احساس فراتر رود و بر فضاى گسترده و فكورانه آن افزوده شود به گونهاى كه فرد موسيقى را عميقا بفهمد و به خوبى در اختيار گيرد.
موسيقى درمانى در درمان افرادى كه دچار ناتوانیهاى مختلفى از جمله عقبماندگى ذهنی، تاخيريافتگى رشدی، معلوليت جسمی، بيمارى روانى و ديگر مشكلات بودهاند، نتيجه موفقيتآميزى داشته است.
موسيقى درمانگر، اهداف و مقاصد را بر اساس نيازهاى خاص درمانجو دنبال میكند و براى پيشبرد اين اهداف از شيوههاى گوناگونى استفاده میشود براى مثال، آواز خواندن میتواند به افراد مبتلا به بيمارى آلزايمر كمك كند تا حافظه دراز مدت خود را به كار اندازند.
نواختن آلات موسيقى با همسالان يا فرد يا افراد درمانگر، میتواند مهارتهاى ميان فردى و يا قدرت برقرارى ارتباط با ديگران را افزايش دهد و كاركردهاى اجتماعى را بهبود بخشد. از همه مهمتر اينكه افراد احساساتشان را در روشى مطمئن و لذتبخش بهوسيله نواختن موسيقی، گوش كردن به موسيقى و حركات موزون و هماهنگ با موسيقى بيان میكنند.
موسيقى میتواند استرس را كاهش دهد. به عنوان مثال، براى مقابله با هراس از صحبت در مقابل ديگران و ترس از روبرو شدن با شخصيتهاى با نفوذ میتوان از واكنشهايى كه با موسيقى راك تهييج شده است استفاده كرد.
طبيعى است كه سليقه شخصى روى عكسالعمل شنونده نسبت به موسيقی، اثر دارد از اين رو بايد براى استفاده بهينه از موسيقى درمانى جهت كاهش تنش و استرس، سليقه شخصى افراد در نظر گرفته شود.
هرچند استفاده از موسيقى آرامبخش يا محرك میتواند در موارد مختلف مفيد باشد، اما در عين حال موسيقى داراى ظرايفى است كه عكسالعملهاى پيش بينینشدهاى را در بعضى افراد بيدار میكند.
به عنوان مثال موسيقى ريتميك آرام كه در موارد عادى نوعى موسيقى آرامبخش محسوب میشود میتواند براى در بعضى شنوندهها احساسى غريب و يا ترس آور ايجاد كند.
دكتر «علیزاده محمدی» رئيس انجمن موسيقى درمانى ايران در تعريف موسيقى درمانى میگويد، «موسيقى درمانی، استفاده تجويز شده و سازمانيافته از موسيقى يا فعاليتهاى آن براى تغيير حالات ناسازگار زير نظر موسيقى درمانگر براى كمك به مراجعين در رسيدن به اهداف درمانى است». اين متخصص موسيقى درمانى میگويد موسيقى درمانى وسيله سرگرمى و بازى نيست بلكه عامل اصلاحكننده تجويزشدهاى است كه به بهبود سازگارى رفتار و حالات كمك میكند.
در پنجاه سال گذشته تحقيقات بسيار زيادى انجام شده است كه نشان میدهد موسيقى روى بسيارى از بيماریها از جمله ناراحتیهاى تنفسی، بيماریهاى قلبی، دردهاى كليوی، بيماریهاى كودكان، ناراحتیهاى قبل و بعد از جراحی، دردهاى زايمان، كما، سوختگى و عوارض سرطان اثر دارد.
بيشتر مادران هنگام باردارى نگران وضعيت خود هستند اين نگرانیها اگر چه بيشتر در اثر خيال و تصورهاى شخصى است اما از تنش و نگرانى آن نمیتوان چشمپوشى كرد و خواهناخواه مادر را دچار ناآرامى میكند.
پزشكان براى تقويت آرامش مادران همواره روشهاى غيردارويى را توصيه میكنند روشهايى كه كمك میكند تا از تشويش و نگرانى مادر كاسته شود كه تمرينهاى «تن آرامی» (Relaxation) از جمله مهمترين اين روشها است.
دكتر علیزاده محمدى در اين خصوص میگويد استفاده از موسيقى آرامبخش همراه با تمرينهاى تنآرامى توام با تصور هدايت شده، روش رايجى براى تقويت آرامش مادران است.
خواندن ترانهها و انجام بعضى از تمرينها موجب میشود كه مادر آرامش پيدا كرده و خاطره مثبتى از اتاق عمل دريافت كند.
به گفته كارشناسان، موسيقى در درمان برخى از بيماریهاى روانی، افسردگی، ميگرن، سردردهاى عصبى واضطراب موثر است.
اوج انتقال احساسات و تاثيرات در موسيقى نهفته است و يك موسيقى واقعى و خوب میتواند بر لايههاى وجودى فرد اثر بگذارد و به زندگى انسان معنا و جهت ببخشد.
برخى آزمايشها نشان داده است افرادى كه بعد از عمل جراحى برايشان موسيقى پخش میشود، تحمل درد بيشترى دارند و براى تسكين درد خود كمتر تقاضاى مسكن میكنند.
دكتر «غفار ملك خسروی» روانشناس و دبير انجمن موسيقى درمانى نيز در گفتوگو با خبرنگار علمى ايرنا با اشاره به اين كه اضطراب و افسردگى پايه و اساس بسيارى از بيماریهاى جسمى و روانى هستند، گفت بر اساس تحقيقات مختلفى كه تا به حال صورت گرفته، با استفاده از موسيقى درمانى و تمرين تنآرامى استرس و افسردگى كاهش میيابد و در پى آن از شدت بيماریهاى جسمى و روانى فرد هم كاسته میشود .
وى میگويد در مورد بيماریهايى همچون ميگرن كه ارتباط مستقيمى با ميزان اضطراب و استرس وارده به افراد دارد، با كمك موسيقى ميتوان در جهت كاهش استرس و در نتيجه كاهش شدت دردهاى ميگرنى گام برداشت.
زمانى كه انسان درد دارد آستانه تحمل او پايين میآيد و به عبارتى حساستر میشود در اينجا موسيقى و تمرين تن آرامى میتواند منجر به ايجاد آرامش در فرد شود.
به گفته اين متخصص موسيقى درمانى تاكيد بر اين نكته مهم است كه موسيقى به تنهايى كار درمانى نمیكند بلكه به عنوان يك روش حمايتی، در بالا بردن كيفيت سلامت روانى و جسمى افراد كمك میكند.
به كار بردن موسيقى در بيمارستانها، رستورانها، پاركها و ... در ايجاد آرامش و احساس خوشايند در افراد موثر است.
انواع موسيقى براى كمك به حل مشكلات مختلف، موسيقیها يا سازهاى مختلفى وجود دارد كه درمانگر آن را بر اساس شناخت مشكل در بيمار با هدف كم كردن يك مشكل خاص، انتخاب میكند.
دكتر ملكخسروى میگويد به عنوان مثال اگر فردى مضطرب است اين فرد در درجه اول به آرامش نياز دارد و براى او از يك موسيقى آرامبخش كه ريتم كمترى دارد و فواصل گامها هم در آن كم است استفاده میشود.
موسيقى به دليل جذاب بودن میتواند در وجود همه كس و در سطوح و واكنشهاى مختلف بدنى و روانى به راحتى و با احساس خوشايندى نفوذ كند.
وقتى برنامههاى موسيقى درمانى میتواند بر بيمارانى كه در حالت بيهوشى كامل به سر میبرند اثر بگذارد، طبيعى است كه تاثير آن بر بيماریهاى ساده بيشتر است.
از نظر پزشكى يك بيمار وقتى در بيهوشى كامل به سر میبرد و علايم حياتى او به كمترين حد میرسد در بدترين شرايط قرار دارد (اغماء) در چنين حالتى موسيقى درمانى توانسته است در حد هر چند اندك، ارتباط و حيات روانى و جسمانى را به بيمار بازگرداند.
علت تاثير موسيقى درمانى روى بعضى از علايم بيماریهاى مزمن و حاد پزشكی، جذاب بودن ذاتى و نيروى محرك و قوى آن است.
در سالهاى اخير در آمريكا از موسيقى به عنوان داروى پيشگيرى و تقويتكننده سلامت و شخصيت استفاده میشود و به نظر میرسد كه موسيقى باعث تجديد حيات میشود بعد از آمريكا پيشرفت سريع موسيقى درمانى در انگلستان بوده است.
Borna66
06-17-2009, 06:44 PM
خنده بر هر درد بيدرمان دواست
زماني كه ترشرويي در رابطهاي وجود داشته باشد، هر فردي در زندگي خود احساس خلأ پيدا ميكند و دلـيـل آن نيـز ايـن است كه كيفيت زندگي ارتباط شـديـدي بـر روي تعادل روحي و رواني افراد ميگذارد. اگر مي خواهيد از زندگي خود راضي باشيد، بنابراين بايد رابطهها را شاداب و بانشاط نگه داريد.آمـار طلاق حاكي از آن است كه ما به هيچوجه در اين امر مـوفـق ظـاهر نشدهايم. تقريبا حدود نيمي از ازدواجها بـه طـلاق مـنـجر ميشود و پايان ناگواري را به همراه ميآورد. بسياري از آن ازدواجهايي كه به قوت خود باقي ميمانند نيز زوجين به اندازه كافي شاد و خوشحال نيستند.
بيشتر مردم ارزش يك رابطه سالم را ميدانند و بدون توجه به اينكه چندبار ممكن است شكست بخورند، باز هم با اميد فراوان به راه خود ادامه داده و به آينده اميدوارند. به همين دليل مطالبي در اين زمينه كه در كتابهاي مربوط به روابط و بحثها و برنامههاي تلويزيوني وجود دارند، وقت مردم را به خود اختصاص ميدهند.
اما از ميان تمام فاكتورهايي كه براي ايجاد جوي مساعد در روابط خانوادگي پيشنهاد ميشود يك راهحل وجود دارد كه كمتر از آن به عنوان يك مداوا ياد شده. اين در حالي است كه هر فرد آرزوي آن را ميكند و همواره ميزان بيشتري از آن را درخواست ميكند: خنده!
خندهاي كه در خانه رشد كند يكي از نيازهاي ضروري است. خنديدن يكي از نيازهاي اوليه و از انواع ضروري آن و تنها مختص انسان است. خنده نشاندهنده زندگي اجتماعي است. (زماني كه هيچ شنوندهاي در مقابل شما وجود نداشته باشد هيچ خندهاي هم به وجود نميآيد). خنديدن باعث پيوند دادن انسانها به يكديگر ميشود. ذهن گوينده و شنونده را با هم هماهنگ كرده و نشان ميدهد كه از نظر احساسي با هم موافق نظر هستند.
خنده از طريق قانونهاي سخت از پيش تعيينشده به وجود نميآيد بلكه در حين مكالمه و برقراري ارتباط است كه افراد شروع به خنديدن ميكنند. «خنده ارتباطي به خوشمزگي ندارد بلكه در رابطه با ارتباطهاي اجتماعي است كه معنا پيدا ميكند.»
در اين قسمت برخي از يافتههاي متعجبكننده را درباره خنده مرور ميكنيم:
خنديدن امري است كه به طور تصادفي رخ ميدهد و شما را به نتايج بسيار زيادي ميرساند اما يكي از بهترين رهاوردهاي آن، در كنار هم جمع كردن مردم ميباشد. در حقيقت فوايد سلامتي خنده از حمايتهاي اجتماعي كه براي فرد به وجود ميآورد نشات ميگيرد.
خنده نقش مهمي در پيوستن دلها به يكديگر دارد.
هر دو جنس (چه زن و چه مرد) خنديدن را دوست داشته و بسيار ميخندند. اما خانمها بيشتر از آقايون ميخندند- تقريبا در حدود 126 درصد بيشتر از مردها- و آقايون نيز خيلي بيشتر خنده تحويل ميگيرند.
خنده با افزايش وزن كاهش پيدا ميكند.
مثل خميازه، خنده نيز واگيردار است. كسي نميتواند در مقابل آن از خود مقاومت نشان دهد.
خنده آنگاه موثر و درمانبخش است كه به موقع باشد و به شخصيت ديگران آسيب نرساند، خندههاي بيمورد و تمسخرآميز، انسان را غافل ميكند و پرده سياهي روي عوامل شاديآفرين ديگر ميكشد، لبخند زدن و خنديدن، نشانه داشتن شخصيتي دست و دلباز، اجتماعي و خوشقلب است، گرچه، معمولاً خنديدن زياد را با سبكسري يكي ميدانيم ولي بايد بدانيم كه تغييراتي فراسوي سبكسري در جسم و بدن انسان به واسطه خنديدن و لبخند زدن به وجود ميآيد كه تظاهرات عيني آن شادماني است كه در اين حالت تمام جسم تنظيم ميشود و ذهن شفاف ميشود.
Borna66
06-17-2009, 06:44 PM
راز عشق
رازهای عشق گفته های دونالد والترز خیلی کوتاه است گاهی به یک خط هم نمی رسد. اما اگر هر یک از آن ها را برای چند بار در روز بخوانید اثر عمیقی در روح شما خواهد داشت. هر گفتار برای یک روز است. روزهای زندگی شما با تکرار این جملات و ورود مفهمومشان به ضمیر ناخود آگاه شما خیلی زیبا تر خواهد شد. در هر حالی که هستید به خصوص پیش از خواب یکی از گفتار ها را تکرار کنید. ابتدا با صدای بلند و کم کم به شکل زمزمه. بله به همین سادگی...
1. راز عشق در تواضع است.
این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست. بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است. میان دو نفری که یک دیگر را دوست دارند، تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت آن ها را تازه و با طراوت نگه می دارد.
2. راز عشق در احترام متقابل است.
احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند. اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است، با احترام به نظریاتش گوش کن. احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد.
3. راز عشق در این است که به یک دیگر سخت نگیرید. عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است.
4. راز عشق در این است که هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند، کاری مثل دادن هدیه ای کوچک، تحسین، لبخندی از روی محبت. نگذار که جویبار محبت از کمی باران، بخشکد.
5. راز عشق در این است که رابطه تان را مانند یک باغ، با محبت تزئین کنید. بذر علاقه ها و عقیده های تازه را بکار که زیبایی بروید. ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد، مبادا غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود. برای این که عشق همواره با طراوت بماند باید به آن مثل هنر خلاقانه نگاه کرد.
6. راز عشق در خوش مشربی است. شوخی با دیگران را فراموش نکن، در ضمن مراقب شوخی هایت هم باش. شوخی نا پسند نکن. شوخی باید از روی حسن نیت باشد، نه نیشدار.
7. راز عشق در این است که حقیقت اصلی عشق، یعنی تفکر را از یاد نبری. آیا یک رابطه دراز مدت، مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست؟
8. راز عشق در این است که مانع بروز هیجانات منفی در وجودت شوی، و صبر کنی تا خون سردی را دوباره به دست آوری. با این که احساس جلوه الهام است، اما شخص عصبانی نمی تواند چیزها را با وضوح درک کند. قلبت را آرام کن. تنها به این وسیله است که می توانی چیز ها را آن گونه که هستند، در یابی .
9. راز عشق در این است که طرف مقابلت را تحسین کنی. هر گز با فرض این که خودش این چیز ها را می داند، از تحسین غافل نشو. مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بار ها با خلوص نیت بگویی: دوستت دارم. گر چه احساسات بشری به قدمت نسل بشر است، اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند.
10. راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید. کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید.
11. راز عشق در توجه کردن به لحن صدا است. برای تقویت گیرایی صدا، باید آن را از قلب برآورید، سپس رهایش کنید تا بلند بشود وبه سمت پیشانی برود تارهای صوتی را آرام و رها نگه دار. اگر احساسات قلبی ات را به وسیله صدا بیان کنی، آن صدا باعث ایجاد شادی در دیگری خواهد شد.
12. راز عشق در این است که بیشتر با نگاه حرف بزنی، زیرا چشم ها پنجره های روح هستند. اگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کنی، مثل آن است که پنجره ها را با پرده های زیبایی بیارایی و به خانه گرما و جذابیت ببخشی.
13. راز عشق دراین است که از یک دیگر انتظارات بی جا نداشته باشید، زیرا نقص همواره جزء لا ینفک انسان است ذهنت را بر ارزش هایی متمرکز کن که شما را به یک دیگر نزدیک تر می کند نه بر مسائلی که بین شما فاصله می اندازد.
14. راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی. درحقیقت هیچ کس نمی تواند مال کسی شود. شریک زندگی ات را با طناب نیازمبند. گیاه هنگامی رشد می کند که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند.
15. راز عشق در این است که شریک زدگی ات را در چار چوبی که خودت می پسندی حبس نکنی. عیب جویی باعث تباهی می شود. همه چیز را همان طور که هست بپذیر، تا هر دو شاد باشید. قانون طلایی این است: نقاط قوت را تقویت کن، و ضعف ها را نه تقویت کن نه تقبیح. هرگز سعی نکن با سوزاندن، جلوی خونریزی زخم را بگیری..
16. راز عشق در این است که هنگام سوء تفاهم، فقط به این فکر نکنی که طرف مقابل چگونه ناراحتت کرده است.. در عوض به راه حلی فکر کنی که در آینده از بروز چنین سوء تفاهم هایی جلو گیری کنی .
17. راز عشق در این است که وقتی پیشنهادی به ذهنت می رسد، به نیاز خودت برای بیان آن فکر نکنی، بلکه به علاقه دیگری به شنیدن آن فکر کنی. اگر لازم بود، حتی ماه ها صبر کن تا آمادگی شنیدن آن چه را می خواهی بگویی پیدا کند.
18. راز عشق در آرامش است، زیرا آرامش باعث تکامل عشق می شود. عشق، هوای نفس و احساست شدید نیست. عشق انسان ها نسبت به یک دیگر بازتابی از عشق ازلی است خداوندگار آرامش کامل است.
19. راز عشق در این است که در وجود یک دیگر عاشق خدا باشید، تا همواره علی رغم همه اشتباهات، تشنه رسیدن به کمال باشید، چرا که بشر همواره علی رغم موانع فراوان، سعی می کند به سمت آرمان های جاودانه حرکت کند.
20. راز عشق در این است که محبت تان را بسط دهید تا تبدیل به عشق واقعی میان دو انسان شود. سپس آن عشق را که دست پرورده پروردگار است بسط دهید تا بشریت و کل مخلوقات را در بر گیرد.
21. راز عشق در این است که به دیگری لذت ببخشی، ولی عشق را برای لذت نخواهی. زیرا عشق حقیقی هوا و هوس نیست. هر چه نفس قوی تر باشد، تقاضاهایش بیشتر می شود و هر چه تقاضاهای نفس قوی تر باشد، خودپرستی را در تو بیشتر و بیشتر تقویت می کند. عشق چهره واقعی خود را در ملایمت و مهربانی آشکار می کند، نه در لذت جویی .
22. راز عشق در مراعات حال دیگری است. هر قدر که ملاحظه حال دیگران را می کنی، کسی را که دوست داری بیشتر ملاحظه کن.
23. راز عشق در این است که جاذبه های خود را با دیگری قسمت کنی . جاذبه نیرویی لطیف و نافذ است که از دیگری دریافت می کنی . این نیرو تنها با بخشش رشد میکند .
24. راز عشق در ایجاد تنوع در زندگی است. نگذار که روزمرگی ها مثل سیم های کوک نشده ساز، نغمه زندگی عاشقانه تان را به نوایی غم انگیز تبدیل کند.
25. راز عشق در این است که در هر فر صتی در کنار هم آرام بگیرید، با هم تنها باشید، و افکارتان را با یک دیگر در میان بگذارید. لازم نیست برای سرگرم شدن حتما از محرکات خارجی استفاده کنید. قرار بگذارید که بیشتر با هم تنها باشید تا بتوانید خودتان باشید.
26. راز عشق در این است که با زمانه کنار بیایید. مایع عشقتان را طوری نگه دارید که بتوانید گودال هایی را که زندگی پیش پایتان می گذارد، پر کنی.
27. راز عشق در این است که به محبوبتان قدرت و آرامش بدهید و از او قدرت و آرامش دریافت کنید، اما نه با اصرار.
28. راز عشق در استواری است. در فصول مختلف زندگی، عشقتان را مانند کوه بلندی استوار، مانند خاک حاصلخیزی پر ثمر و مانند آفتاب چنان در مرکزیت نگه دارید، که همه ستارگان گسترده زمان و فضا به دور آن گردش کنند.
Borna66
06-17-2009, 06:44 PM
روش مقابله با نگرانيها
برخي اوقات استرس منجر به پيامـدهاي تـهديـدكنـنده سلامتي ميگردد اما حقيقت بيرحم اين ميباشد كـه در دنياي رقابتآميز امروزه استرس به يك امـر اجتـنابناپذير بـدل شـده اسـت.
يـك پـژوهـش بينالمللي در رابـطه با نـگرانـي و دلـواپسـيهاي مردم نـشان داده است كـه 40 درصد اوقات نگراني ما در مورد مسائلي است كه هيچـگاه بـه وقـوع نخواهد پيوست و 30 درصد نـگرانيهاي مــا در مورد مسائلي ميباشد كه به پايان رسيدهاند و درگذشته روي دادهاند. 12 درصد نگرانيهاي بـيمورد در رابطه با سـلامـتي است و 10 درصد نگرانيهاي متفرقه. تـنـهـا 8 درصد باقيمانده از نگرانيهاي ما بجا و توجيهپذير هستند.
هر چند در صورتي كه شما در گرداب نگراني گرفتار گرديـد راهحلي براي رهايي يافتن از آن موجود است و آن تكنيك توقف افكار ميباشد، تـكنيكي كه با آن ميتوان به جنـگ افكار آشفته و مستمر رفت. اين تكنيك مستلزم زمان، شكيبايي و ممارست مداوم است. افـكار مزاحم به آساني دست از سر شما بر نخواهند داشت بنـابرايـن به محض آنكه با يك انديشه مشكلساز مـواجـه شـديد در آن وقفه ايجاد كنـيـد. ايـن عـمل منـجــر به كاهش تدريجي در تـكرار آن گشته و سرانجام سبب محو آن ميگردد. ابتدا افكاري را انتخاب كنيد كه زياد استـرسزا نـبـاشد سپس بهتدريج به سراغ افكار تنشزاتر برويد تا بهتدريج بر اين تكنيك تسلط يابيد. در كنار تكنيك توقف افكار، شما ميتوانيد از نكات ذيل براي كنترل افكار منفي خود سود ببريد:
1 - رويداد آينده را در ذهن مجسم كنيد: شما قادريد از روي تـجـارب گـذشتـه تـعيين كنيد كه يك واقعه خاص و يا فردي كه دلواپسش هستيد چـگونـه و به چه طريق شما را تحتتاثير خود قرار خواهد داد. با اين عمل آمـادگي واكـنش نـشـان دادن شـمـا افـزايش مييابد.
2 - هدف خود را تعيين كنيد: مشكل خود را مشخص كـرده و به روي تـمـام جـزئـيـات آن بينديشيد و براي آن تدابير مناسبي اتخاذ كنيد. براي مثـال از قـبل خود را آماده كنيد كه چگونه با انتقاد برخورد كنيد بدون آنكه دلخور شويد.
3 - پيش از رويداد تمرين كنيد: در صورتي كه كاملا تمرين كنيد ميتوانيد مطمئن گرديد يك عملكرد بينقص را ارائه خواهيد كرد.
4 - توسط يك فعاليت فرح بخش به خودتان استراحت دهيد: هـنگامي كه براي يك فعاليت استرسزا آماده ميگرديد به خودتان زنگ تفريح بدهيد. به پيادهروي برويد و يا به موسيقي گوش دهيد.
5 - انتظار بدترينها را داشته باشيد: بـه بدترين و غير منتظرهترين اتفاقي كه ممكن است روي دهد بينديشيد و البته راههايي كه ميتوانيد با آنها مقابله كنيد.
6 - پيش از واقعه آرامش خود را حفظ كنيد: درسـت پـيـش از واقـعـه آسـودهخـاطــر بـاشيد يك نفس عميق و آهسته بكشيد، مشتها و آروارههاي خـود را شـل كـنـيـد و در صورتي كه پاها را بروي هم انداختهايد از روي هم برداريد و بگذاريد تمام بدنتان ريلكس گردد.
7 - انتظار اندكي استرس را داشته باشيد: مـقدار انـدكي اسـترس عملكرد را بهبود بخشيده و كارايي را افزايش ميدهد.
8 - برنامهريزي كنيد: دلـواپسـي هيـچ چيـز را حـل نـكرده و شـرايـط و نـتيجه نـهايي را نميتواند تغيير دهد. تنها راهحل از طريق عمل ميباشد، بـنـابـر اين بهجاي آنكه نگران مسائل مالي خود باشيد براي بهبود شرايط مالي خـود برنامهريزي كرده و دست بهكار گرديد.
9 - لبخند بزنيد و زندگي خود را زياد جدي نگيريد: حـس شوخ طبـعـي به شما كمك ميكند تا بر دلواپسي چيره گرديد. خنديدن همچنين سبـب تـوليد آنـدورفين ميگردد كه سبب تخفيف درد شده و ايجاد حس آرامش و سرور ميكند. لطيفه تعريف كنيد و يا فيلم كمدي نگاه نماييد.
Borna66
06-17-2009, 06:45 PM
راه های موثر برای کنار آمدن با غم و اندوه
تا حالا نشده کسی برای کنار آمدن با شادی و خوشبختی مشکل داشته باشد. وقتی شادی و لذت وارد زندگی ما می شود، ما آزادانه آن را تجربه می کنیم، اما وقتی غصه و ناراحتی به سراغمان بیاید، معمولاً با آن مبارزه می کنیم.
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که به ما دیکته می کند همیشه لبخند روی لب داشته باشیم، به همین خاطر برخورد با غم و غصه کمی برایمان دشوار می شود. اما ناراحتی و غم و اندوه بخشی طبیعی از زندگی همه مردم است. این ناراحتی ها چه به خاطر یک فقدان مهم در زندگی مثل مرگ یکی از عزیزان، ایجاد شده باشد چه به خاطر شکست های کوچک و بی اهمیت روزانه، می توانیم یاد بگیریم که چطور راحت تر با آنها زندگی کنیم.
ما نه تنها می توانیم راحتی بیشتری به این گونه احساسات پیدا کنیم، برای سلامتی و تندرستی ما هم لازم است که به طریقی سالم با آنها برخورد کنیم.
خطر برخورد نامناسب با احساسات زمانی برای من آشکار شد که یکی از همسایگان همسر بیمارش را از دست داد. وقتی من می خواستم با او ابراز همدردی کنم، او فوراً انکار کرد که احساسی به این مسئله دارد. طی یک هفته، او همه وسائل و متعلقات مربوط به همسرش را بیرون ریخت و هر چیز مربوط به بیماری و مرگ او.
جای تعجب نبود که وضعیت سلامتی او از آن موقع روز به روز بدتر شد. ابتدا هیج دلیل برای علائم بیماری او پیدا نشد، اما با گذشت زمان، مشکلات جدی جسمی در او ایجاد شد (که همه آنها مشکلات ناشی از استرس بودند).
البته، این یک نمونه بسیار حاد است اما به خوبی می توان اهمیت برخورد صحیح با مشکلات و ناراحتی ها را در آن مشاهده کرد. خیلی خوب است که ببینید چطور با اینگونه احساسات کنار آیید و مهارت های جدیدی یاد بگیرید.
در این مقاله قصد داریم به نحوه برخورد با ناراحتی های زندگی بپردازیم.
پذیرش ناراحتی خود و تحمل آن
رویکردهای کلی نگری به سلامتی دیر زمانی است که پی به نقش احساسات ما در وضعیت سلامتیمان برده و پزشکی مدرن این روزها توجه بیشتری به این مسئله معطوف داشته است.
برای داشتن یک زندگی احساسی سالم، لازم است که به همه احساساتمان احترام بگذاریم و به آنها فرصت ابراز بدهیم. وقتی غم و ناراحتی به سراغ ما می آید، باید به خودمان اجازه بدهیم که آن را به طور کامل حس کنیم. اینکار باعث می شود بفهمیم که غم و غصه واکنشی بسیار طبیعی و عادی به فقدان های زندگی است، نشان دهنده ایراد و اشکال ما.
هر نوع فقدان می تواند ناراحتی در ما ایجاد کند—حتی می تواند به همراه یک غروب زیبای خورشید باشد که نشاندهنده پایان روز است. ممکن است ندانیم که چه چیز همیشه باعث ناراحتی ما می شود—حتی ممکن است یک تغییر کوچک در شیمی بدنمان مثل تغییرات هورمونی، تغییر سطح قند خون و از این قبیل باشد.
اینکار کمک میکند که نیاز به درک همه واکنش های احساسیمان از بین برود. مسئله مهم اینست که نباید به هیچ عنوان احساساتمان را سرکوب کرده و در برابر آنها مقاومت کنیم.
علاوه بر پذیرش ناراحتیمان بعنوان بخشی عادی از زندگی، و اجازه وجود دادن به آن، راه های دیگری هم برای کمک به کنار آمدن با غم و غصه هایمان وجود دارد که در زیر به آنها اشاره می کنیم:
5 راه حل اساسی برای کمک به کنار آمدن با غم و اندوه
1. احساساتتان را با یک دوست امین یا یکی از اعضاء خانواده درمیان بگذارید. در واقع این فرد باید کسی باشد که خوب به حرف های شما گوش بدهد، سعی در قضاوت کردن در مورد آن یا تغییر دادن شما نداشته باشد.
2. سعی کنید کارهایی انجام دهید که به شما آرامش می دهد. به پیاده روی بروید، دوش آب گرم بگیرید، یک کتاب خوب بخوانید، به گل و گیاه های خانه رسیدگی کنید یا به سایر سرگرمی های مورد علاقه تان بپردازید.
فوراً استرستان را پایین آورید.
ذهنتان را آرام کنید.
احساساتتان را تسکین دهید.
نوعی آسودگی خیال در جسمتان ایجاد کنید.
تمدد اعصاب را به طریقی طبیعی و آسان ایجاد کنید.
3. راهی برای آرام کردن و تسکین خود پیدا کنید. اینکار باعث می شود احساساتتان آزاد و رها شود. مدیتیشن کنید، به موسیقی آرامش بخش گوش دهید یا حرکات کششی ساده انجام دهید.
4. خاطره نویسی کنید. وقتی اینکار را انجام می دهید مثل این می ماند که یک شنونده خوب دارید که می توانید به او اطمینان کرده و حرف هایتان را با او درمیان بگذارید.
5. یاد بگیرید که چطور بهترین دوست خود باشید. سعی کنید یکبار دیگر نگاهی به خودتان بیاندازید و اینبار با عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید. ببینید شاید تا امروز با خودتان به تندی و سنگدلانه رفتار می کردید، و از این به بعد به جای آن برای خودتان همدردی و دلسوزی کنید.
چه موقع به دنبال کمک متخصص بروید؟
ناراحتی های شدید و طولانی مدت می تواند نشانه افسردگی باشد. افراد افسرده معمولاً احساس تنهایی و ناامیدی می کنند و خودشان را به خاطر چنین احساساتی سرزنش می کنند.
اگر احساس ناراحتی و غصه زیاد بیشتر از دو هفته در شما ماندگار شد و در فعالیت های روزانه تان مثل کار یا خواب و خوراک-- اختلال ایجاد کرد، بهتر است به متخصص مراجعه کنید. اگر این احساسات شما با فکر مرگ و خودکشی همراه شد، سریعاً از متخصص روانشناس کمک بگیرید
Borna66
06-17-2009, 06:47 PM
نکته بینی در مدیریت
در انجام كارها روي شيوهاي خاص تأكيد نكنيد. شايد كسي بتواند از مسير كوتاهتر و بهتري شما را به مقصد برساند.
2- توجه داشته باشيد دانش و تجربه، هيچ كدام به تنهايي رهگشا نيستند، مثل اكسيژن و هيدروژن كه از تركيب معيني از آنها هواي تنفس ما تأمين ميشود، ميتوان با آميختن دانش و تجربه، راهكارهاي حياتي و استثنايي خلق كرد.
3- از هر فرصتي براي استخدام و به كارگيري افراد برجسته استفاده كنيد.
4- به خاطر داشته باشيد رعايت استانداردهاي محيط كار در كارايي كارمندان مؤثر است.
5- با فرق گذاشتن بيهوده بين افراد گروه، انگيزه كاري آنها را از بين نبريد.
6- از مشورت و نظرخواهي با نيروي جوان ابايي نداشته باشيد.
7- با رفتارهاي ضد و نقيض، اعتماد زيردستان را از خود سلب نكنيد.
8- در به وجود آوردن فضاي رقابتي سالم، كوشا باشيد.
9- براي ارتقاي سطح دانش كارمندان و افزايش بهرهوري آنان، كلاسهاي آموزشي ترتيب دهيد و از لوازم كمك آموزشي بهره گيريد.
10- دقت كنيد كه توبيخ كارمند خطاكار، بايد متناسب با اشتباهاتش تعيين شود.
11- مطمئن شويد مأمور خريدي كه براي سازمان در نظر گرفتهايد، علاوه بر كارداني و رعايت اصول درست بازاريابي، مورد اعتماد، زرنگ و خوشسليقه نيز هست و همانگونه كه بر قيمت كالاها توجه دارد، بر زيبايي و كيفيت آنها نيز اهميت ميدهد.
12- در صورت لزوم با قاطعيت نه بگوييد.
13- سعي كنيد با اصول ساده روانشناسي آشنا شويد.
14- طوري رفتار كنيد كه ديگران شما را به عنوان الگو انتخاب كنند و آينده كاري دلخواه خود را در قالب شخصيت شما مجسم كنند.
15- هرگز در حضور كارمندان با ديگر معاشرين خود، پشت سر افراد بدگويي نكنيد.
16- رعايت سلسله مراتب كاري را به مسئولين و سرپرستان گوشزد كنيد.
17- براي آزمودن كارمندانتان با آزمايشهاي فاقد ارزش و بياساس، شخصيت آنان را زير سؤال نبريد.
18- با شروع به موقع جلسات، وقتشناسي را عملاً به حاضرين بياموزيد.
19- براي گيراتر شدن سخنان خود، هميشه چند عبارت كليدي از بزرگان و افراد برجسته در ذهن داشته باشيد و در موقع لزوم آنها را به كار ببريد.
20- در انجام كارها به سه نكته بيش از بقيه نكات توجه كنيد: اعتماد به نفس، اعتماد به نفس، اعتماد به نفس
اگر قاطعيت مدير با مهرباني توأم باشد، تأثير شگفتانگيزي بر اطرافيان خواهد داشت و فرمانبري با ترس جاي خود را به انجام وظيفه با حس مسئوليتپذيري ميدهد.
سامانهاي را جهت اخذ پيشنهاد اختصاص دهيد و به كارمندان اطمينان دهيد كه در كمال رازداري به پيشنهادهاي مطرح شده رسيدگي ميكنيد.
مطمئن شويد كه حق و حقوق ديگران توسط مسئولين و سرپرستان سازمان رعايت ميشود.
چند ساعت از يك روز مشخص در ماه را به بازديد از سطوح مختلف سازمان و گفتوگوي رودررو با كارمندان اختصاص دهيد.
در سمينارهاي مرتبط با فعاليت خود شركت كنيد.
در كمك رسانيهاي مراسم خيريه پيشقدم باشيد.
با درايت و زيركي هميشه در كمين شكار فرصتهاي طلايي باشيد.
صبر و حوصله را از مهمترين اركان موفقيت تلقي كنيد.
مسئوليتپذير باشيد.
به منظور اطلاع حاصل كردن از مطالب جديد علمي، در چند سايت اينترنتي مرتبط عضو شويد.
چند تكه كلام اختصاصي و جالب براي خود انتخاب كنيد.
تفكر و تعمق قبل از پاسخگويي راحتتر از پيدا كردن چارهاي براي تغيير آنچه عنوان شده ميباشد.
وقتي ميخواهيد كاري را به كسي محول كنيد، روشي را براي عنوان كردنش انتخاب كنيد تا حس مسئوليت افراد برانگيخته شود.
علت شكستهاي سازماني را تجزيه و تحليل كنيد تا ضمن تشخيص مسير نادرست، از تكرار آن جلوگيري كنيد.
با بياهميت جلوه دادن كارهاي كارمندان، زحمات آنان را بيارزش نكنيد.
با انجام ورزشهاي فكري، قابليتهاي ذهني خود را تقويت كنيد.
به هر كس فراخور فعاليت و بازده كارياش پاداش دهيد و با در نظر گرفتن پاداشهاي مساوي، حركت افراد شايسته گروه را كند نكنيد.
با به كارگيري مشاورين كارآزموده و متعهد، موقعيت بازار كار را تحليل كنيد و استراتژي به كار بگيريد كه هميشه يك گام از رقبا جلوتر باشيد.
اجازه ندهيد بار مسئوليت كارمندان بيكفايت و كند بر دوش كارمندان خبره و ساعي تحميل شود زيرا افراد با درك اين بيعدالتي انگيزه خود را از دست ميدهند.
دانش حرفهاي خود را تا حدي بالا ببريد كه در موارد لزوم در مقابل كليه سؤالات حرفهاي حاضر جواب باشيد
اشتباهات زيردستان را بيش از حد لازم به آنها گوشزد نكنيد.
امين و رازدار افراد باشيد.
روي اشتباهات خود پافشاري نكنيد و بيتعصب خطاهاي خود را بپذيريد.
با عبارات كنايهآميز و نيشدار به ديگران درس عبرت ندهيد.
با آرامش و خونسردي به حرفهاي ديگران گوش كنيد و براي صرفهجويي در زمان مرتباً حرف آنان را قطع نكنيد.
روش محاسبات مالي را تا حدي ياد بگيريد تا قادر به تجزيه و تحليلهاي گزارشات مالي سازمان باشيد.
در جلسات دائماً به ساعت خود نگاه نكنيد.
به نحوه پوشش و ظاهر خود توجه كنيد.
تا صحت و سقم مسألهاي روشن نشده، كسي را مؤاخذه نكنيد.
معاشرين چاپلوس خود را جدي نگيريد.
نكات جالب و پندآموز كتابهايي را كه ميخوانيد، در دفتري يادداشت كنيد و در موارد مناسب آنها را به كار ببريد.
انعطافپذير باشيد.
بدون توهين به عقايد ديگران، با آنها مخالفت كنيد.
نسبت به قول خود پايبند باشيد.
در موقعيتهاي بحراني بر خود مسلط باشيد و نگذاريد زيردستان از اضطراب شما آگاه شوند.
براي حرف زدن زيباترين و خوشآهنگترين الفاظ را انتخاب كنيد.
ريسكپذير باشيد.
نحوه استفاده از نرمافزارهاي مرتبط با كار خود را بياموزيد.
براي ثبت ايدههاي درخشاني كه ناگهان به ذهن ميرسند، هميشه يك قلم و كاغذ به همراه داشته باشيد.
كتابخانه سازمان را به روز كنيد و اسامي كتابهايي را كه اضافه ميشود به صورت ليست منتشر شده در اختيار كارمندان قرار دهيد.
همواره هوشيار باشيد كسي در سازمان جهت حفظ عنوان شغلي و موقعيت خود به عنوان ترمز براي نيروهاي فعال و پرانرژي عمل نكند.
از اشتباهات خود درس بگيريد و آن را به ديگران نيز درس بدهيد.
حتي وقتي موردي پيش آمده كه به شدت ترسيدهايد، اجازه ندهيد اطرافيان از اين حس شما مطلع شوند.
افراد متخصص سازمان را براي اخذ نشريههاي تخصصي آبونه كنيد.
هيچكس را دست كم نگيريد.
حامي ضعيفان باشيد و اجازه ندهيد حق كسي ضايع شود.
اگر در جمعي هستيد كه موضوع مورد بحث را نميدانيد و روشن شدن اين امر به اعتبار علمي شما لطمه خواهد زد، لازم نيست با اظهار نظر در مورد آن، عدم آگاهي خود را عيان سازيد. ميتوانيد سكوت كنيد تا در اولين فرصت به تكميل اطلاعات خود بپردازيد.
آرام و شمرده صحبت كنيد.
زماني كه از كسي اشتباهي سر ميزند، با رفتار صحيح و منطقي او را شرمنده كنيد، نه با توهين و ناسزا.
به اندازه كافي استراحت كنيد و اجازه ندهيد خستگي و استرس به سلامت روحي شما لطمه وارد كند.
هر از چند گاهي جلسهاي به منظور پرسش و پاسخ با حضور سرپرستان ترتيب دهيد تا از صحبت عملكرد و برنامههاي آنان مطمئن شويد.
سرپرستان و مسئولين، پل ارتباطي مديريت و كارمندان هستند، تا از استحكام اين پل مطمئن نشدهايد بيمحابا گام برنداريد، چون در غير اين صورت ممكن است سقوط كنيد.
كارمندان را تشويق كنيد تا با ابتكار در انجام كارهايشان راههايي براي صرفهجويي و پايين آوردن هزينهها پيدا كنند.
كتاب قانون تجارت را در دسترس داشته باشيد.
با توجه بيش از حد به افراد خاص، حسادت ديگران را برانگيخته نكنيد.
به ديگران فرصت جبران اشتباهاتشان را بدهيد.
نقاط ضعف و قوت خود را كشف كنيد.
مطمئن شويد هيچ منبع انرژي، بيهوده به هدر نميرود. براي مثال كسي را موظف كنيد تا از خاموش بودن چراغها و بسته بودن شيرهاي آب پس از اتمام ساعات اداري و خروج نيروها اطمينان حاصل كند.
با اولين برخورد، در مورد كسي قضاوت نكنيد.
حس ششم خود را ناديده نگيريد.
هر كسي را فقط با خودش مقايسه كنيد، نه ديگران.
براي هر بخش، يك جعبه كمكهاي اوليه تهيه كنيد.
اعجاز عبارات تأكيدي و مثبت را ناديده نگيريد.
راحتترين مبلمان و چشمنوازترين وسايل را براي اتاق خود تهيه كنيد و براي استفاده بهينه از فضا و زيبايي محيط از طراحان داخلي كمك بگيريد.
پنجرهها را مسدود نكنيد، اجازه دهيد همگان از نور و هواي تازه كه ارزانترين موهبتهاي الهي هستند، بهرهمند شوند. گاهي وزش يك نسيم ميتواند آرامش چشمگيري براي محيط به ارمغان بياورد.
از انجام هر جابهجايي براي نيروي انساني در محيط كار، نميتوان نتيجه مطلوب گردش شغلي را حاصل نمود. اگر جابهجايي كارمندان اصولي و حساب شده نباشد، باعث افت راندمان كاري و دلزدگي آنان از كارشان ميشود.
مراقب باشيد و اجازه ندهيد سرپرستان و مسئولان براي پيادهسازي نظرات شخصي و اجراي فرامين خود، خودسرانه دستوري را به اسم شما اعلام كنند، زيرا در اين صورت اگر اين دستورات صحيح و قابل اجرا نباشد، از حسن شهرت و محبوبيت شما كاسته خواهد شد.
سرمايههاي مالي، وقت و انرژي نيروي انساني را با آموزشهاي غيرضروري به هدر ندهيد. براي هر كسي آموزشي را تدارك ببينيد تا بتواند از آن در بهبود بخشيدن كارهايش استفاده كند. در غير اين صورت وقتي فرصتي براي استفاده از اين آموختهها دست ندهد، خيلي زود به ورطه فراموشي سپرده ميشود و هرگز تبديل به يك مهارت نميشود.
بيطرفانه راجع به مسائل تصميمگيري كنيد تا زاويه ديد شما وسعت پيدا كند.
با هر نوع بيانضباطي مبارزه كنيد.
روز خود را با خوردن صبحانهاي مقوي آغاز كنيد.
از ايمن بودن آسانسورها و ساير وسايل مهم اطمينان حاصل كنيد و اگر احتياج به تعبير يا تغيير دارند، بدون فوت وقت اقدام كنيد.
حتي اگر سن شما از كارمندان كمتر است، آنچنان دلسوزانه با مسائلشان برخورد كنيد تا لقب "پدر سازمان" را كسب كنيد.
جهت حفظ سلامتي و چالاكي هر روز حداقل 15 دقيقه نرمش كنيد.
در برخي از برنامهريزيها و اخذ تصميمات از كاركنان نيز نظرخواهي كنيد تا با اين مشاركت صميميت بيشتري بين مديريت و كاركنان برقرار گردد و حس مسئوليتپذيري افراد افزايش يابد.
از كاركنان بخواهيد اگر با مشكلي روبهرو ميشوند ضمن اعلام آن مشكل چند راه حل مناسب نيز ارائه دهند.
گاهي اوقات بدون اطلاع قبلي وارد اتاق كاركنان شويد و شخصاً با آنان به گفتوگو بپردازيد.
با برقراري امنيت شغلي در محيط روحيه كاري افراد را بهبود ببخشيد.
اگر به افراد شخصيت بدهيد و با برخوردهاي نادرست عزت نفس آنان را پايمال نكنيد آنان به مثابه اهرم عمل ميكنند و قادر خواهند بود مسئوليتهايي كه به عهده آنان است بدون استرس و فشار روحي و با كيفيت بهتري به انجام برسانند.
مشوق و ترويجدهنده كار تيمي باشيد تا هماهنگي و همسويي كاركنان جايگزين رقابتهاي ناسالم
Borna66
06-17-2009, 06:51 PM
هراس اجتماعی در نوجوانان
آیا میدانید که شایعترین هراس در بین مردم، صحبت کردن در مقابل جمع است؟ بسیاری از افراد اگر مجبور باشند که در جلوی دیگران صحبت یا سخنرانی کنند دچار دلآشوبه، تپش قلب و عرق کردن کف دستها میشوند. امّا در بیشتر موارد، اگر مجبور به انجام این کار باشند، بالاخره به نوعی از پس آن برخواهند آمد.
کمی اضطراب، پیش از یک سخنرانی مهم و یا رفتن روی صحنه به انسان کمک میکند که اجرای بهتری داشته باشد. امّا گاهی اوقات بعضیها نمیتوانند از پس اضطراب شدیدی که به هنگام مواجهه با برخی موقعیتهای اجتماعی به سراغشان میآید برآیند. برای آنها، پاسخ دادن به یک سوال در کلاس درس، ارائه مطلبی در جلوی دیگران، و یا حتی صحبت کردن در سر میز غذا، باعث آنچنان اضطرابی میگردد که تحملّش ناممکن مینماید. این شرایط اضطرابی را هراس اجتماعی (یا هراس از اجتماع) مینامند.
هراس اجتماعی چیست؟
هراس اجتماعی (که گاهی اضطراب اجتماعی نیز خوانده میشود) به ترس شدید از قرار گرفتن در موقعیتهای اجتماعی اطلاق میشود. این ترس آنقدر شدید است که برخی افرادی که دچار هراس اجتماعی هستند را در صورت امکان از قرار گرفتن در این موقعیتها باز میدارد. و همانند سایر هراسها، این ترس متناسب با خطر واقعی که وجود دارد نیست. با وجودی که بسیاری از افراد از این که در برخی موقعیتهای اجتماعی خاص دستپاچه و شرمنده شوند میترسند امّا کنار آمدن با این وضعیت برای بعضیها بسیار مشکل است. افرادی که دچار هراس اجتماعی هستند معمولاً خطر شرمندگی و دستپاچهشدن را بیش از اندازه، و در همان حال، توانایی خود برای رویارویی با آن موقعیت را کمتر از حدّ برآورد میکنند.
بسیاری از افراد در خلال دوران نوجوانی، احساس کمروئی و خجالتی بودن میکنند. تمام تغییرات فیزیکی و هیجانی که در این دوره در زندگی ما اتفاق میافتد، میتواند بر روی اعتماد به نفس ما در آینده تأثیرگذار باشد. و نوجوانانی که احساس اطمینان کافی برای پرداختن به این مشکل نداشته باشند، در آینده نیز نسبت به چیزهایی که در این دوران برایشان مشکل آفرین بوده حساستر خواهند بود.
بسیاری از نوجوانان، به ویژه آنها که به طور طبیعی کمی خجالتیتر از هم سن و سالهای خود هستند، از این که در مرکز توجه قرار گیرند احساس ناراحتی میکنند. غالباً برای آنها، درخواست قرار ملاقات، صحبت کردن در مقابل جمع و یا حتی نشستن بر سر میز غذا همراه با عدّهای که آنها را خوب نمیشناسند، کاری استرسزا و اضطراب آفرین است. امّا اکثر آنها بالاخره با چند بار اشتباه کردن، راهی برای کنار آمدن با این مشکل پیدا میکنند.
هراس اجتماعی چیزی به مراتب فراتر از خجالتی بودن طبیعی و یا احساس ناخوشایندی که اغلب مردم گاه و بیگاه دارند است. هراس اجتماعی، کمروئی و خجالتی بودن مفرط است که با اضطراب همراه میگردد و باعث میشود که فرد کاری که دوست دارد را انجام ندهد و یا از حضور در موقعیتهایی که ممکن است مجبور به صحبت کردن با دیگران و یا برای دیگران گردد اجتناب کند.
هنگامی که فردی آنقدر خجالتی باشد که با بعضی افراد خاص یا در برخی موقعیتهای اجتماعی خاص صحبت نکند، به نوع خاصی از هراس اجتماعی دچار است که به سکوت گزینشی معروف است.
این عبارت همانطور که از نامش برمیآید یعنی صحبت نکردن («ساکت» ماندن) در برخی موقعیتها و نه در همه جا (گزینشی). این افراد با کسانی که با آنها احساس راحتی کنند (مثل افراد خانواده یا دوستان) و یا در بعضی مکانها (مثل خانه) مشکلی در صحبت کردن با دیگران ندارند و با آنها به طور عادی مکالمه میکنند. امّا در بعضی موقعیتها چنان احساس ناراحتی میکنند که ممکن است اصلاً قادر به صحبت کردن نباشند.
عوامل پدید آورنده هراس اجتماعی
برخی نوجوانان مشکلات اضطرابی بیشتری نسبت به بقیه دارند. همچنین آنهایی که پدر و مادر و بستگان نزدیکشان مشکلات اضطرابی داشته باشند، احتمال بیشتری دارد که بعدها دچار چنین مشکلاتی گردند. این امر ممکن است به دلیل ویژگیهای بیولوژیک مشترک در بین افراد خانواده باشد. برخی ویژگیها میتواند بر عملکرد مواد شیمیایی مغز (انتقال دهندههای عصبی یا برخی هورمونهای استرس) که تنظیمکننده وضعیت خلق و خو مثل اضطراب، کمروئی، عصبی بودن و استرس هستند، موثر باشد.
برخی افراد با شخصیتی محتاط به دنیا میآیند و به طور طبیعی نسبت به موقعیتها و وضعیتهای جدید حساس هستند و از قرار گرفتن در چنین موقعیتهایی خجالت میکشند. این امر ممکن است در پیدایش هراس اجتماعی نقش داشته باشد. برخی دیگر ممکن است با توجه به تجربیاتی که در زندگی کسب میکنند، شیوهای که دیگران نسبت به آنها واکنش نشان میدهند و یا رفتارهایی که در پدر و مادرشان یا دیگران میبینند، در طول زندگی شخصیت محتاطی پیدا کنند. اعتماد به نفس کم و فقدان مهارتهای انطباقی برای مدیریت استرسهای طبیعی نیز میتواند در پیدایش هراس اجتماعی نقش داشته باشد. همچنین آدمهای نگران، کمالگرا یا کسانی که به سختی از اشکالات کوچک میگذرند، احتمال بیشتری دارد که دچار هراس اجتماعی گردند.
کنار آمدن با هراس اجتماعی
روان درمانگران میتوانند به کسانی که دارای هراس اجتماعی هستند کمک کنند تا مهارتهای انطباقی برای مدیریت اضطرابشان را به دست آورند. این امر شامل درک و تنظیم افکار و باورهایی که باعث اضطراب میشوند، یادگیری و تمرین مهارتهای اجتماعی برای افزایش اعتماد به نفس و جسارت، و سپس به کاربردن تدریجی و آهسته این مهارتها در وضعیتها و موقعیتهای واقعی است.
یادگیری روشهای آرامش (relaxation) مانند تنفس و تمرینهای شل کردن عضلات میتواند یکی از عناصر درمان باشد. تمرینات نمایشی نیز میتواند مفید باشد. در این تمرینات، روان درمانگر و نوجوان، وضعیتهای خاصی را در نظر میگیرند و در آن به ایفای نقش میپردازند. این کار میتواند انجام این رفتارها را به هنگام مواجه شدن با شرایط واقعی، برای نوجوان آسانتر و خودکارتر سازد.
گاهی اوقات صحبتهایی که فرد با خودش میکند باعث به وجود آمدن اضطراب در او میگردد. بنابراین یکی از روشهای درمان میتواند اصلاح این گونه صحبتها و یادگیری انجام صحبتهای مثبتتر با خود باشد که به تقویت اعتماد به نفس و مهارتهای انطباقی بیانجامد. نوجوان میتواند با راهنمایی روان درمانگر، افکار فعلی خود درباره موقعیتهای خاص را اصلاح کند و از نگرانیهای خود بکاهد.
غلبه بر افکار نگران کننده
افکار نگران کننده دارای کیفیت خاصی هستند. آنها معمولاً به شکل سوالی با این مضمون که «چه میشود اگر ........ » شروع میشوند و بیشتر منفی هستند تا مثبت. مثالهایی از اینگونه افکار چنین است: «چه میشود اگر هیچ آشنایی بر سر میز نباشد که کنارش بنشینم؟» و «چه میشود اگر در امتحان رد شوم؟». افکار نگران کننده معمولاً بدتر و بدتر میشوند تا جایی که فرد نه تنها فقط انتظار چیزهای بد را دارد بلکه در انتظار بدترین چیز ممکن است.
هنگامی که فردی با هراس اجتماعی به این فکر میکند که معلّم او را برای درس دادن احضار کند، به احتمال زیاد این سوالات از ذهنش میگذرد: «چه میشود اگر جواب اشتباه بدهم؟» یا «چه میشود اگر بچهها به جوابم بخندند؟» و یا افکاری مانند: «من نمیتوانم جواب دهم. خیلی سخت است. من قاطی خواهم کرد و جواب اشتباه خواهم داد» معمولاً صحبت کردن با خود، باعث بدتر شدن اضطراب میگردد و الگوهای اجتنابی فرد را تقویت میکند. اصلیترین پیامی که افراد در خلال این صحبتکردنهای با خود به خودشان میدهند این است که «خیلی ترسناک است» و «من نمیتوانم از عهدهاش برآیم.»
رواندرمانگران میتوانند به افراد کمک کنند تا این افکار را شناسایی نموده و مورد بررسی قرار دهند. برای مثال، دانشآموزی که نگران احضار شدن توسط معلم در کلاس است باید بررسی کند که چقدر احتمال دارد که او جواب غلط بدهد. اگر او معتقد گردد که معمولاً جواب درست را میداند، در این صورت احتمال این که جواب غلط بدهد بسیار کم میشود. سپس روان درمانگر میتواند بر روی مهارتهای انطباقی در مواردی که دانشآموز اشتباه میکند و چگونگی جایگزین ساختن افکارهای نگران کننده با افکار آرامشبخش کار کند. برای مثال، فرد میتواند تصوّر کند هنگامی که دوستش به یافتن اعتماد به نفس مجدّد نیاز دارد به او چه میگوید و یاد بگیرد که خودش نیز همان گونه فکر کند.
دارو درمانی نیز برای درمان هراس اجتماعی در برخی نوجوانان میتواند مفید باشد. غالباً داروهایی که به تنظیم عملکرد سروتونین (مادهای شیمیایی در مغز که به ارسال پیامهای الکتریکی مربوط به خلق و خو کمک میکند) تجویز میگردد. هر چند دارو درمانی مساله را به طور کامل حل نمیکند امّا میتواند باعث کاهش اضطراب گردد و به نوجوان فرصت دهد تا به تمرین برخی از روشهای مثبتی که در بالا ذکر شد بپردازد.
Borna66
06-17-2009, 06:53 PM
لباس پوشیدن فرزندمان را چگونه نقد کنیم
گفتگو با دکتر پروين ناظمي، مشاور و مدرس دانشگاه آزاد
چگونه لباس پوشيدن فرزندمان را نقد کنيم؟
پسر يا دختر نوجوان شما لباسي با شکل و شمايل جديدي ميپوشد. شما از اين مساله ناراحتايد، چون احساس ميکنيد برازنده فرزند شما و شخصيت او نيست. اما نميدانيد چه بايد کرد؟ اين معضل بسياري از پدر و مادرهايي است که اين روزها نگران فرزندانشان هستند و نوجوانان شان در پي جستجوي پديدههاي جديدند؛ تنها از روي کنجکاوي. گفتگويي کردهايم با دکتر پروين ناظمي، مشاور و مدرس دانشگاه آزاد درباره برخورد با شيوههاي گوناگون لباس پوشيدن نوجوانان که از نظرتان ميگذرد.
سلامت: خانم دکتر، آيا شيوه لباس پوشيدن نوجوانان وقتي به مذاق والدين خوش نيايد، غيرطبيعي محسوب ميشود؟
ببينيد، ما اول از همه بايد بدانيم که نوجوانان از روي کنجکاوي بسياري از کارها را انجام ميدهند و قصد و نيت بدي ندارند اما بايد بهطور مناسب و در مراحل اوليه بدون استفاده از قوه قهريه و با تربيت مناسب، آنها را به انجام دادن کار درست تشويق کرد. بنابراين بر اساس روانشناسي نوجوانان بايد بپذيريم که اينطور لباس پوشيدن نوجوانان تا حدي از روي غريزه کنجکاوي است.
سلامت: چگونه بايد به آنها روش درست را آموزش داد؟
اول از همه بايد جايگزينهاي مناسبي براي نوجوانان تامين کرد. اگر به نوجوانان و جوانان ميگوييم نبايد از فلان پوشش استفاده کني يا در شأن تو و عرف جامعه نيست، بايد جايگزين مناسبي براي او تعيين کنيد تا حداقل يکي از آنها را بپذيرد. اينطور نيست که بياييم و مدام اين افراد را از کارهايي که انجام ميدهند، منع کنيم.
سلامت: الان در جامعه اين جايگزينها را نداريم؟
به صورتي که جاي جذابيت لباسهاي متنوع را بگيرد، خير. نوجوانان و جوانان بر اساس روان شناسي خود، به خودنمايي نياز دارند و در داخل محيط خانه جايي براي اين کار وجود ندارد. اينکه ميگوييم بايد جايگزينهاي جذاب براي نوجوانان و جوانان ايجاد شود، همهاش در جامعه بيرون از منزل نيست بلکه ميتوانيم در درون منزل هم به آنان اجازه خودنمايي منطقي دهيم تا در چارچوب قوانين و فرهنگ و اعتقادات خانواده ايراني، خود را ابراز کنند. بزرگترين دغدغه نوجوانان و جوانان، نشان دادن توانايي خود است براي اينکه به کسب هويت لازم برسند.
سلامت: خوب، پس عزتنفس اهميت پيدا ميکند؟
در حقيقت هم اعتماد و عزتنفس و هم رفع نيازهاي نوجوان اهميت دارد. بسياري از نوجواناني که به مد و انواع روشهاي جديد و نامعمول لباس پوشيدن روي ميآورند، برخي از نيازهايشان برطرف و ارضا نشده است. در حقيقت اين نوجوانان ممکن است دچار اختلال روان و رفتار باشند که البته با تربيت درست و توجه والدين به خوبي ميتوانند به هدف خود دست يابند.
سلامت: يعني هر نوجواني که اهل مد باشد، بيمار است و اختلال رفتاري دارد؟
نه، اين جور گفتن هم درست نيست اما ميتوانيم بگوييم که اينگونه نوجوانان از نظر برخي نيازها دچار مشکل هستند و بايد به نيازهاي آنان توجه کرد و البته با محبت و درست صحبت کردن و با متانت و راهنمايي درست ميتوان آنان را به راه درست کشاند ولي بايد باز هم پذيرفت که بسياري از کارها مقتضاي سن نوجواني و جواني است و بايد تا حدودي با آن کنار آمد اما نبايد طوري رفتار کرد که نوجوان با زير پا گذاشتن قوانين اجتماعي به تخريب جامعه گرايش يابد.
سلامت: تربيت نوجوان بايد از چه زماني باشد؟
در حقيقت بايد پيش از ورود به سن نوجواني به تربيت و راهنمايي نوجوانان و جوانان توجه کرد و بايد با احترام گذاشتن به نوجوانمان به او بفهمانيم که براي ما مهم است. براي مثال، در تصميمات خانواده او را مشارکت دهيم و به او نشان دهيم که در خانواده و در اجتماع ديده ميشود. اگر نوجوان را ببينيم و عزت نفس او را بالا ببريم، ميتوانيم موجب شويم تا با انجام دادن کارهايي مانند خلاف عرف و فرهنگ لباس پوشيدن، به مقابله با آنچه او را تحقير ميکند، نپردازد و در حقيقت نه انتقام بگيرد و نه عصيانگري بکند. البته باز هم تاکيد ميکنم که هميشه لباس پوشيدن و تبعيت از روشهاي نو در لباس پوشيدن و اصولا وضع ظاهر، براساس عصيانگري عليه والدين نيست يا ناشي از انحراف اخلاقي نيست بلکه نوجوانان بر اساس مقتضيات سني خود ميخواهند خيلي از موارد جديد را تجربه کنند و همين موضوع موجب ميشود تا در معرض سوءمصرف مواد يا رفتارهاي پرخطر قرار گيرند.
سلامت: آيا جلف شمردن طرز لباس پوشيدن نوجوان و سبک شمردن رفتار او، موجب بهتر شدن وضعيت رفتار او ميشود؟
من زياد به اين موضوع اعتقادي ندارم چون با اين رفتار در حقيقت نوعي پيشداوري انجام دادهايم و رفتاري را پيش از اينکه براي نوجوانمان تجزيه و تحليل کنيم، مورد سرزنش قرار دادهايم، در حالي که شرايط را بايد طوري فراهم کنيم تا خود او به نتيجه مطلوب برسد
Borna66
06-17-2009, 06:53 PM
افسردگی
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1094.jpg
روانشناسان افسردگی رابه عنوان سرماخوردگی بیماریهای روانی عنوان میکنند. به دلیل اینکه ممکن است در طی فرازونشیبهای زندگی گریبان هر کسی رو بگیره.افسردگی اختلالی است که در ان خلق و نیروی زیستی فرد کم شده و... فرد به نقطه پریشانی می رسد و احساس بدبختی بیچارگی و ناامیدی می کند شخص افسرده ممکن است به صورت واقعی یا غیر واقعی به فکر همه شکستها و ناکامی هایش باشد و اینده در نظر او توام با ناامیدی جلوه کند.
افسردگی ممکن است واکنش در مقابل فشارهای روانی مثل از دست دادن کسانی که به انها عشق می ورزد ،از دست دادن تامین و ثبات ،طلاق، تهدید ناشی از یک بیماری مزمن و مواردی از این قبیل باشد
مهمترین مشخصه های افسردگی:
اختلال درخلق وخوی، غمگین بودن، احساس اضطراب، احساس ناتوانی ( اعتماد به نفس ضعیف)، احساس پوچی وبی ارزشی ( عزت نفس پائین )، ناامیدی، عدم ذوق وشوق درانجام فعالیتها، ضعف درتمرکز
که دوموردازاین مواردیعنی( ناامیدی واحساس پوچی وبی ارزشی) مشخصه های مهم درافسردگی است.
این علائم خلقی که در بالا ذکرشدمعمولا بایکسری علائم جسمی هم همراه است.
بی اشتهایی عصبی، پراشتهایی عصبی، خستگی وکوفتگی، سردرد ، اختلال درخواب
اختلالات افسردگی به سه قسمت :افسردگی خفیف ،افسردگی متوسط و افسردگی شدید تقسیم میشوند
افسردگی خفیف:
در این نوع افسردگی بیمار از خلق پایین ،نداشتن احساس لذت و فقدان انرژی وکم خوابی رنج می برد.در این افسردگی نشانه های دیگری همچون اضطراب و نشانه های وسواسی دیده می شود خلق ممکن است در طی روز تغییر کند
افسردگی متوسط:
علائم اختلال افسردگی متوسط عبارتند از ظاهر غمگین،اضطراب وتحریک پذیری،کاهش انرژی تمرکز ضعیف ،افکار بدبینانه و احساس گناه ،ناامیدی ،ایده های خودکشی ،کاهش وزن،کاهش اشتها ،کاهش میل جنسی واختلالات خواب
اختلالات خواب چند نوع است
بیمار 2یا3ساعت قبل از وقت معمول بیدار میشود و دیگر به خواب نمی رود و در بستر دراز میکشد احساس نشاط ندارد وغالبا بی قرار است وبا ناامیدی به روزی که در راه است فکر می کند،شکست های گذشته را مرور می کند و مایوسانه به اینده می نگرد در این زمان مشکلات ومسائل به نظر وی بزرگتر میرسند
بر عکس بعضی بیماران افسرده زیاد می خوابند و دیر بیدار میشوند با این وجود زمانی که بیدار می شوند احساس سرحالی نمی کنند معمولا این افراد خیلی سخت از خواب بیدار می شوند
افسردگی شدید:
5یا تعداد بیشتری از علائم زیر به مدت 2هفته باید در فرد وجود داشته باشد در این صورت فرد دارای افسردگی شدید است:
خلق افسرده در بیشتر روز وتقریبا همه روزه،تغییر وزن حداقل به میزان5%در عرض یک ماه،بی خوابی یا پر خوابی همه روزه،خستگی و از دست دادن انرژی،احساس بی ارزشی یا احساس گناه نامتناسب وبیش از حد،کاهش توانائی تفکر و تمرکز،افکار مکرر مرگ و افکار مکرر خود کشی
علائم افسردگی در نوجوانان
فقدان عمومی احساس لذت( یعنی انگیزه ای برای انجام کارهاندارد)، کندی شدیدروانی- حرکتی، هذیان( بزرگ منشی)، احساس ناامیدی، افکار خودکشی( قادر به طرح ونقشه هستند)، بی خوابی، کاهش تمرکز، جامعه ستیزی و پرخاشگری
معمولا اختلالات خلقی یاافسردگی را تحت عنوان حالتهایی که ازنظرعاطفی به انسان دست میدهد مثل:دمق بودن غمگین یازود رنج بودن می دانیم اما روانشناسان می گویند علائم دیگری هم داردواینکه مافقط بگوئیم افسردگی نشانه های هیجانی داردکمی فریبنده است وساده ا نگاری است که بگوئیم شخصی که افسرده است فقط نشانه های خلقی دارد برجسته ترین نشانه های خلقی غم واندوه است یعنی فرد همیشه در حال غصه خوردن است ممکن است حتی یک نوجوان از صبح تا شب ساعتها گریه کند و هر که به او میر رسد می خواهد او را آرام کند ولی باید بدانیم که این کاراشتباه است وباعث تثبیت افسردگی درنوجوان میشود.
روشهای درمان
( درمان بدنی): برای این نوع درمان 2 روش وجود دارد.
1- درمان داروئی
2- شوک
( درمان تحلیل گری " روان درمانی" )
1- باید به نوجوان کمک کنیم خشمش را از خود به سمت مسائلی که اوراافسرده کرده برگرداند. به او اجازه بدهیم که خشمش را بروز دهد و به مرحله بینش برسد وخود راتخریب نکند وعزت نفس خود رابدست اورد.
2-برای عزت نفس خود بیش از حد به دیگران وابسته نباشد.به او کمککنیم که ازدرون احساس عزت نفس کند.
3. - اهداف وارزوهایش را تعدیل کند یعنی هدفها وارزوهایش را کمی سطح پائین ترکند
( درمان شناختی)
1- افکار منفی نوجوان در مورد خودش راعوض کنیم ومثبت اندیشی را به او اموزش دهیم.
2- تجارب کاری خوبش رادرنظرش باارزش نشان دهیم.
3- به اینده خوش بینش کنیم.
( سالم اندیشی)
1- به او اموزش دهیم که افکاربد راازذهنش پاک کندوشناسائی عوامل رادربروز مشکلاتش رابه او یاد دهیم.
2- به او اموزش دهیم که زندگی خاکستری است یعنی: هر چیزی نسبی استنه سیاه نه سفید یعنی امور دنیامطلق نیست وخوب وبد دارد.
3- به او امتحان کردن رااموزش دهیم.
4- تحلیل سود وزیان
نکته آخر:
زمانی که فرد افسرده است به او اصلا توجه نکنید ولحظاتیکه سرحال وشاداب است به او توجه کنید واورامورد تشویق قرار دهید
Borna66
06-17-2009, 06:53 PM
پنج كلید شادی
کارگزاران: اگر شما هم دچار افسردگی هستید، راههایی وجود دارد كه بتوانید شادتر شوید. این پنج طریق به شما كمك میكند كه خلق خود را خوش کنید.
1 - والدین خوب انتخاب كنید
به گفته كارشناسان در «سرزمین شادیها» نقش ژنها مهمتر از محیط است. یك بررسی كه در شماره ماه مارس امسال نشریه «علوم روانشناختی» به چاپ رسیده است، یك امتیاز دیگر به «تیم ژنها» میدهد: تفاوتها در Dna توضیحدهنده علت برخورداری برخی افراد از مزیت شادتر بودن است، و همچنین گرایش به عاطفی بودن و فعال بودن جسمی و اجتماعی بیشتر را هم توضیح میدهد. البته ژنها ابزار خودكاری برای دورماندن از افسردگی نیستند، و سایر عوامل خارجی هنوز شما را به سوی اندوه میرانند. اما وراثت میتواند برای برخی افراد مایهای از شادی فراهم آورد تا در هنگامی که اوضاع بر وفق مرادشان نیست، بر آن تكیه كنند. و موفقیت پژوهشگران كانادایی در ایجاد موشهای با مقاومت ژنتیكی در برابر افسردگی در سال 2006 بیانگر آن است كه شاید روزی بتوان با دستكاری ژنها شادی انسانها را بیشتر كرد. این برای اولینبار بود كه علم توانست آلام یك جاندار را فروبنشاند. موشهایی كه طوری تكثیر شده بودند كه فاقد ژنی به نام Trek-1 باشند، طوری رفتار میكردند كه گویی برای دستكم سه هفته داروی ضدافسردگی دریافت كردهاند.
2- دست و دلباز باشید
بر اساس یك بررسی در سال 2008 كافی است تنها پنج دلار خرج دیگران كنید، تا در یك روز معین شادتر شوید. و اعمال فداكارانه میتواند كمك كند تا ازدواجتان به تجربهای لذتبخشتر برای شما و همسرتان بدل شود. پس از انجام كارهای خیر، افراد شادتر هستند و احساس میكنند زندگی بامعناتر شده است. اما آیا در صورتی كه در مقابل عملتان انتظار عوضگرفتن داشته باشید، باز هم میتوان این كار را از خودگذشتگی به حساب آورد؟ شاید بستگی به این داشته باشد كه چگونه به قضیه نگاه كنید.
3 - فرصتها را ببینید
انسانها مقاومتر از حدی هستند كه ما تصور میكنیم، و این موضوع را بررسی كه در سال 2005 روی تغییرات خلقی در بیماران دیالیزی انجام گرفته، نشان داده است. این بیماران بهرغم اینكه سه بار در هفته برای دستكم سه ماه برای پاك كردن خونشان باید تحت دیالیز قرار میگرفتند، در اغلب اوقات خلق خوبی داشتند. اما افراد سالم هنگامی كه از آنها خواسته میشد كه انجام چنین برنامه درمانی را به تصور درآورند، زندگی مصیبتباری برایشان مجسم میشد. به قول وینستون چرچیل آدم بدبین در هر فرصتی، مشكلات را میبیند، اما آدم خوشبین در هر مشكلی، فرصتی را میبیند.
4 - ورزش كنید
انجام مرتب ورزش، به همراه مصرف داروها و انجام مشاوره میتواند به افرادی كه با افسردگی دست و پنجه نرم میكنند، كمك كند تا بر احساس تنهایی و آسیبپذیری غلبه كنند. ورزش حالت ذهنی افراد را تا حدی با تاثیر گذاشتن بر میزان دو ماده شیمیایی در بدن بهبود میبخشد: كورتیزول و اندورفینها. غدههای آدرنال افراد خشمگین و ترسیده، كورتیزول تولید میكند. این هورمون فشار خون و قند خون را بالا میبرد، واكنش ایمنی را تضعیف میكند و ممكن است به التهاب و آسیب بافتی منجر شود. اما ورزش كورتیزول را میسوزاند و میزان آن را به حد طبیعی باز میگرداند. دویدن، دوچرخه سواری یا استفاده از ماشینهای ورزش آیروبیك همچنین باعث آزاد شدن اندورفینها ـ ضددردهای طبیعی بدن ـ از مغز به درون جریان خون میشود. به این ترتیب فرد یك سرخوشی طبیعی را تجربه میكند، بدون اینكه دچار عوارض جانبی داروهایی شود كه اثر مشابه را ایجاد میكند. برای اینكه حداكثر استفاده را از ورزش ببرید، باید شدت ورزشتان با میزان استرستان متناظر باشد. و بدنتان طوری به فعالیت بیندازید تا به طور مداوم با طول و شدتهای گوناگون ورزش سازگار شود.
5 - عمرتان را دراز كنید
اگر ژنهای مناسب دارید و نوعدوست، خوشبین و فعال هستید، اما هنوز احساس خمودگی میكنید، تنها به خود زمان بیشتری بدهید. بررسی كه روی دو میلیون نفر از 80 ملت انجام شده و در ژانویه سال میلادی جاری منتشر شده است، نشان میدهد كه افسردگی در میان بزرگسالان در میانه دهه 40 زندگی شایعتر است. در میان آمریكاییان بدترین اوقات برای زنان در حدود 40 سالگی و برای مردان در حدود 50 سالگی است. اما با گذر كردن از این مرز سنی، انسانها گرایش بیشتری به كنار گذاشتن احساسات منفی و تمركز بیشتر بر چیزهایی كه از آنها لذت میبرند، پیدا میكنند. در این دوران افراد به دیدن نیمه پر لیوان گرایش مییابند، بهرغم اینكه در این سنین میزان ملاقاتهایشان با پزشكان و دریافت داروها افزایش مییابد. به نظر میرسد كه برای دستیابی به شادی باید صبر داشته باشید.
Borna66
06-17-2009, 06:53 PM
اختلالات اضطرابی
اختلالات اضطرابی هنگامی تشخیص داده می شوند که تجربه ذهنی احساس اضطراب به وضوح وجود داشته باشد.
DSM-IV-TR (راهنمای تشخیصی وآماری اختلالات روانی )،
شش طبقه عمده برای اختلالات اضطرابی ارایه کرده است:
1- فوبی (هراس )
2- اختلال وحشت زدگی
3- اختلال اضطراب فراگیر( GAD )
4- اختلال وسواس فکری – عملی
5- اختلال فشار روانی پس آسیبی( PTSD )
6- اختلال فشار روانی حاد
ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR :
فوبیها :
ترس و اجتناب از اشیا یا موقعیتهایی که خطر واقعی را به دنبال ندارند.
شخص در صورت مواجهه با محرک ترس آور دچار اضطراب شدید می شود ، و خود شخص تشخیص می دهد که این ترس نامعقول است.
اختلال وحشت زدگی :
حملات پی در پی وحشتزدگی، شامل بروز ناگهانی علایم فیزیولوژیکی مثل سرگیجه، ضربان سریع قلب و لرزش همراه با وحشت و احساسات حوادث بد و ناخوشایند در شرف وقوع، که گاهی همراه با آگورافوبی ( ترس از بودن در اماکن عمومی ) است.
اختلال اضطراب فراگیر :
نگرانی مداوم و غیر قابل مهار، غالبا در مورد مسایل بی اهمیت
ویژگیهای آن عبارت است از : مشکل در تمرکز، خستگی زودرس، بی قراری، تحریک پذیری، تنش عضلانی شدید و دشواری در به خواب رفتن
اختلال وسواس فکری – عملی :
افکار، تکانه ها، یا تصورات عود کننده مزاحم و مداومی که منجر به اضطراب می شوند.
رفتارهای تکراری و اعمال ذهنی که فرد به قصد رهایی از ناراحتی و پریشانی مجبور به انجام آنهاست. ( شستن دست، ترتیب و دسته بندی اشیا، شمارش کلمات و اعداد خاص )
اختلال فشار روانی پس آسیبی :
عواقب بعد از تجربه آسیب زا به صورتی که فرد دچار برانگیختگی زیادی می شود.بیمار از محرکی که به همراه حادثه آسیب زا بوده اجتناب می کند و این اضطراب موجب یادآوری حادثه دردناک می شود.
نشانه اختلال استرس حاد شبیه به علایم اختلال استرس پس آسیبی است، با این تفاوت که در اینجا نشانه ها برای چهار هفته یا حتی کمتر از آن دوام دارند.
__________________
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1095.jpg
Borna66
06-17-2009, 06:54 PM
چرا افراد خوش بین موفق ترند؟
آيا شما از جمله افرادي هستيد كه مغلوب احساسشان ميشوند و يا جزو افرادي هستيد كه با فكر و درايت بر احساسشان كنترل دارند؟
نميدانم شما جز افراد خوشبين هستيد يا نه، اما اگر در اطرافتان با افراد خوشبيني سروكار داشته باشيد و نگاهي بهخصوصيات و ويژگيهاي اساسي اين افراد بيندازيد، درمييابيد كه رمز موفقيت و بشاش بودن اين افراد در نوع نگاه آنها به زندگي و مسائل پيرامونشان و همچنين كنترل آنها برافكار و احساسشان است، زيرا اين افراد بهخوبي به اين امر واقفاند كه سرنوشت زندگيشان فقط بهدست خودشان رقم ميخورد و خود حاكم بر سرنوشتشان هستند و نه محكوم به سرنوشتشان.
آنها ميدانند كه در اين درياي پرتلاطم زندگي، خود سكاندار كشتيشان هستند و بهخوبي ميدانند كه چگونه كشتي زندگيشان را در جز و مد زندگي با ديدي باز به افقي زيبا و دلنشين كه سرشار از انرژي مثبت است به جلو هدايت كنند. اگر شما هم مايليد كه بر سرنوشت و بر امور زندگي خود مسلط باشيد، پس بايد بدانيد كه بايستي ابتدا از خودتان شروع كنيد ( از كوزه همان برون تراود كه در اوست)؛ بدينمنظور بايستي بيش از پيش بر خود و بهخصوص بر احساستان كنترل داشته باشيد. زماني كه اراده ميكنيد خود حاكم بر زندگيتان باشيد، ديگر مثل توپ در زمين بازي زندگي به اينسو و آنسو پرتاب نخواهيد شد، و در اين زمان است كه ديگر احساس مستأصل بودن و فنا شدن در وادي زندگي را نخواهيد داشت.
فرد خوشبين آنطور كه دوست دارد و احساس ميكند رفتار ميكند (البته در چهارچوب رفتاري عاقلانه و انساني) صرفنظر از اينكه ديگران چه ميگويند، چه ميكنند و يـــا اوضاع و احوال چگونه است، چرا كه اينگونه افراد بهخوبي ميدانند كه عظمت، شكوه و زيبايي زندگي و نوع حيات آنها در نگاه و ديد آنهاست چرا كه زندگي زيباست و خداونــد متعـــال - خالق او – تمامي اين زيباييها را در اختيار اشرف مخلوقاتش قرار داده كه البته براي درك و لمس اين زيباييها بايد حس و حال ديگري داشت و داشتن اين حس و حال اكتسابي است و بايد آن را فرا گرفت.
البته به نظر ميآيد كه خوشبين بودن و رضايتمندي از زندگي با مسائل و مشكلاتي كه در زندگي با آن روبهرو هستيم، كميدور از ذهن باشد، اما با صبر و شكيبايي و با علم به اينكه خوشبختي و سعادت انسان در گرو خواست و اراده اوست و بستگي به طرز فكر او دارد، ميتوان داشتن حس خوب را در خويشتن تقويت كرد و نگذاشت سختيهاي زندگي ما را از پا درآورد و بازنده زندگي كند. بهعنوان مثال بهتر است در هر شرايطي كه قرار ميگيريد بهجاي اينكه عجولانه و بدبينانه تصميم بگيريد بــــا خودتان كمي خلوت كنيد و جنبههاي مثبت و منفي آ ن را بسنجيد و بعد واقــعبينــانــه - نـــــه عجولانه - تصميم بگيريد. بهجاي اينكه در سختيها احساس ياس و درماندگي كنيد ميتوانيد با كميتامل بر اوضاع و احوال آنطور كه مايليد تاثيرگذار باشيد.
اگــر موفق به انجام اين كار شديد بدانيد كه قدمي بزرگ برداشتهايد. البته برداشتن عينك بدبيني و تبديل آن به عينك خوشبيني زمان ميبرد و مسلما فرد تمايل دارد از عينك قبلي كه به آن عادت كرده، استفاده كند، اما سعي كنيد كه خود را به عينك جديد عادت دهيد و بدانيد كه فقط با عينك خوشبيني است كه ميتوان كمتــر احساس نگـــراني، عدماطمينان، ياس و درماندگــي كرد. پس بكوشيم تا عظمت نگــــاه خود را دريابيم و با انرژي مثبتي كه در ما نهفته شده است با انرژي موجود در كائنــــات، همآهنگ و همآواز شويم.
__________________
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1095.jpg
Borna66
06-17-2009, 06:54 PM
نقش آگاهي در كمالگرايي و هجوم افكار منفي
بعضي از روان شناسان معتقدند كه آگاهي نسبت به يك مشكل باعث حل آن ميشود. اين بدان معناست كه ما هرچه بيشتر خودمان و طبيعت مشكلاتمان را بشناسيم بهتر ميتوانيم تغييرات مثبت ايجاد كنيم. همة ما ميدانيم كه براي حل مشكل گام اول آگاهي نسبت به آن است، اما نكتة مهم اين است كه كيفيت اين آگاهي رابطة مستقيمي با حل مسأله دارد. يعني هرچه اين آگاهي عميقتر باشد، حل مشكل هم به مراتب موفقتر خواهد بود. خيلي وقتها آگاهي همان حل مشكل ميباشد و مشكل همان عدم آگاهي.
اما سؤالي كه پيش ميآيد اين است كه آيا ما نسبت به خود و مشكلاتمان آگاه نيستيم؟ پاسخ اين است كه در وجود هر فرد بدون شك چيزهايي وجود دارد كه فرد نسبت به آنها آگاه نيست ممكن است يك الگوي رفتاري خاص يا يك طرز تفكر به صورت يك عادت درآيند و خود به خود در موقعيتهاي متفاوت تكرار ميشوند.
يكي از اين موارد كمال گرايي افراطي و افكار منفي ميباشد. يك فرد كمال گرا دايماً مضطرب است و از فقدان اعتماد به نفس رنج ميبرد حتي شايد به كمال گرايي خود افتخار كند اما هرگز نميداند يكي از علل استرس دايمي او همان كمال گرايي افراطي است. گاه ما در هجوم افكار منفي خود ناشي از شكست يا استرس غرق ميشويم بدون اينكه بدانيم توسط آنها تسخير شدهايم. در اينجا هم مشكل عدم آگاهي است. دو مطلب فوق را با تفصيل بيشتر پي ميگيريم.
كمال گرايي افراطي
كمال گرايي بدين معناست كه فرد انتظار دارد تمام كارها كامل و بدون نقص انجام شود و در هر حوزه بهترين باشد. اين مسأله به خودي خود خوب است اما افراط در آن قطعاً مشكل آفرين خواهد شد.
اگر شما بخواهيد تمام زندگي را مانند يك آدم كمال گراي افراطي بگذرانيد، اين امر به خود باوري و اعتماد به نفستان آسيب خواهد رساند. تقاضاهاي بيشمار و غيرممكن از خود كه منطقاً قادر به برآورده ساختن آنها نيستيم يا انتظارات بيجا و غير واقعي از ديگران نتيجهاي جز يأس و خود انكاري در پي نخواهد داشت.
شخص كمال گراي افراطي مدام خود را تحقير ميكند، چرا كه هيچگاه به كمال آرماني نميرسد و اين مسأله به نوبة خود آرامش ذهني را برهم ميزند.
نتيجة اين طرز فكر مخرب احساس شكست دايمي ناشي از نرسيدن به اهداف آرماني ميباشد حتي اگر به يك نتيجة فوقالعاده و استثنايي هم برسيم باز هم به علت وجود تعداد كمي نقص خود را سرزنش خواهيم كرد. درواقع افراد كمالگرا هميشه دليلي براي راضي نبودن از خود دارند و اين همان سرشت مخرب كمالگرايي افراطي است كه نه تنها به حال ما كه به آيندة ما نيز صدمه خواهد زد.
ترس از شكست يكي از خصوصيات افراد كمالگرا ميباشد. صرفنظر از فشاري كه اين ترس بر فرد وارد ميكند ميزان ريسك پذيري و انعطاف فرد نسبت به هر كار تازهاي را نيز كاهش ميدهد. اگر كمال گرا باشيم چه بسا از انجام كارهاي جديد سرباز زنيم چرا كه ميترسيم مبادا نتيجة آرماني برآورده نشود. تا به حال به اين موضوع فكر كردهايد كه تا چه حد كمال گراييد؟ نكند شما هم جزء كمال گرايان افراطي باشيد؟ اگر پاسخ مثبت است چگونه ميتوان اين كمال گرايي را تعديل كرد؟ شايد بهترين راه آگاهي به اين مسأله است كه ما به صورت افراطي كمالگرا هستيم و اين كمال گرايي به اعتماد به نفس ما لطمه زده است. به اين بينديشيد كه كمال گرايي چه مضراتي دارد؟ در كجاها به شما لطمه زده است؟ تا چه حد باعث عدم رضايت شما از خودتان، اطرافيانتان و زندگيتان شده است؟ مسأله را كاملاً دقيق درك كنيد قطعاً تغيير در وجود شما اتفاق خواهد افتاد.
استفاده از فرآيند «آگاهي» در مقابله با افكار منفي
بارها شده است كه افكار منفي به ذهن ما هجوم آوردهاند و تمام آن را پر كردهاند. اما واكنش ما نسبت به آنها چيست؟ در اكثر اوقات ما آنها را ميپذيريم؛ فكر ميكنيم كه زندگي تمام شده است. ما شكست خوردهايم، ناتوانيم و يا اينكه به درد هيچ كاري نميخوريم.
اما اگر نخواهيم اين افكار را به عنوان واقعيت بپذيريم چه بايد بكنيم؟ راه حل همان آگاهي نسبت به جريان افكار است. از طريق اين فرآيند فرد بدون اينكه فكري را سركوب يا افكار كند به مشاهدة افكاري كه به ذهنش ميآيند مينشيند. از آنجا كه شايد عكسالعمل ما در مقابله با افكار منفي هميشه پذيرفتن آنها بدون فكر كردن درمورد درستي يا نادرستي بوده است بنابراين زياد به محتواي اين افكار آگاهي نداريم. اما اين تكنيك به ما ميگويد كه مواقع هجوم اين افكار به ذهنمان به مشاهدة جريان منفي آنها بنشينيم و آنها را بر روي كاغذ بياوريم. لازم نيست جريان را قطع كنيم فقط بايد افكار را به جاي اينكه بپذيريم مشاهده كنيم. از جمله افكار منفي كه به سراغ همة ما ميآيند به قرار زير است:
- دلواپسي درمورد اينكه مردم درمورد ما چگونه فكر ميكنند.
- مشغوليت ذهني درمورد عواقب شكست.
- انتقادي هاي شديد از خود
- احساس ناتواني و عدم كفايت
پس هرگونه افكار منفي را كه به ذهنتان ميآيد يادداشت كنيد. اين كار به شما كمك ميكند نسبت به آنها آگاهتر شويد و بيشتر بدانيد در ذهنتان چه ميگذرد. همين آگاهي اگر عميق باشد غيرمنطقي بودن اين افكار را نشان ميدهد چنانچه اين مشاهده (آگاهي) به تنهايي غير منطقي بودن اين افكار را برايتان فاش نكرد، آن وقت اين شانس را داريد كه درمورد آنها به تفكر منطقي بپردازيد، چرا كه اين بار واكنش شما صرفاً پذيرش چشم بسته نبوده است. اين تكنيك در عين سادگي راهحل بسيار خوبي در مقابله با افكار منفي ميباشد.
__________________
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1095.jpg
Borna66
06-17-2009, 07:29 PM
صد بار در روز بخندید!
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1096.jpg
آیا می دانید لبخند زدن، خندیدن، شادی، شكرگزاری و تشكر كردن، نه تنها شما را شخص خوبی جلوه می دهد، بلكه در سلامت شما نیز مؤثر است.
نتایج تحقیقاتی كه در یك مجله بینالمللی روانشناسی منتشر شده، نشان می دهد هنگام بحث و عصبانیت، فشار خون بالا می رود و روح فرد آزرده می شود.
جالب است بدانید این تأثیر به همین جا ختم نمی شود و هر بار كه شخص، آن لحظه عصبانیت را به یاد آورد، همان تأثیرات بروز می كند.
در افراد متأهل، هر یك ساعت مشاجره با یكدیگر، می تواند یك روز مقاومت بدن آنها را كاهش دهد.
خندیدن باعث آرامش عضلات، كاهش ترشح هورمونهای استرسزا، كاهش فشار خون و افزایش اكسیژنگیری سلولهای تنفسی می شود. همچنین حملات قلبی را كاهش می دهد و دیواره ی رگهای خونی را محکم می سازد.
همچنین در آزمایشی كه دانشمندان دانشگاه اوهایو انجام دادهاند، با نصب حس گرهایی روی بازوی زوجهای جوان، مشخص شده زخمهای زوجهایی كه آنها را مجبور به مشاجره كردهاند، حداقل 40 درصد دیرتر بهبود یافته است.
این كشف درباره بیماریهای دیگر مثل دیابت، ناراحتیهای قلبی و سرطان نیز به اثبات رسیده است.
علاوه بر این ها، تحقیقی كه در دانشگاه پاویا در ایتالیا انجام شده، نشان می دهد عشق ورزیدن باعث ترشح هورمونی می شود كه رشد سلولهای عصبی را تسهیل می كند. این هورمون همانند مادهای عمل می كند كه سلولهای عصبی را در خود ذخیره كرده و یادآوری سریعتر خاطرات را میسر می سازد.
در این میان خوب است بدانید تحت فشار بودن نیز تأثیرات مخربی روی سلامت شما دارد.
رابرت ساپولسكی " پروفسور بیولوژی دانشگاه استنفورد" می گوید: " افرادی كه برای مدتی، تحت فشارهای مختلف قرار دارند، قابلیت بازپروری و بهبود بدنشان كاهش می یابد. افزایش فشار خون، میزان گلوكز(قند) خون را افزایش داده، باعث ترشح اسیدهای چرب می شود و این امر خطر ابتلا به بیماریهای قلبی و دیابت را افزایش می دهد."
بالاخره اینكه تا می توانید بخندید، دانشمندان دانشگاه كالیفرنیا كشف كردهاند كه خندیدن باعث آرامش عضلات، كاهش ترشح هورمونهای استرسزا، كاهش فشار خون و افزایش اكسیژنگیری سلولهای تنفسی می شود. همچنین حملات قلبی را كاهش می دهد و دیواره ی رگهای خونی را محکم می سازد.
Borna66
06-17-2009, 07:29 PM
تأثیر رنگ بر زنان و زندگى
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1097.jpg
رنگ ها به لحاظ روان شناسى روى افراد تأثیرات خاصى دارد. هر فرد به رنگ خاصی تمایل بیشترى دارد. در این میان محققان دریافته اند كه رنگ ها روى زنان و مردان تأثیرات متفاوتى برجاى مى گذارد.
زنان نسبت به رنگ آبی احساس خاصى دارند و به همین علت است که وقتى فردى را كه آبى پوشیده مى بینند نسبت به او اعتماد بیشترى نشان می دهند و در برخورد با او راحت تر هستند.
یک زن از رنگ قرمز معناى عشق و محبت را احساس مى كند بنابراین وقتى شاخه گل قرمز رنگى به او هدیه مى كنید، براى او این مسئله تداعى مى شود كه دوستش دارید.
رنگ هاى تیره و پررنگ
به زنان احساس قدرت و خشونت می دهند. بنابراین اتاق هایى كه رنگ هاى تند و تیره دارند در زنان احساس انرژى و قدرت ایجاد مى كند.اگر مى خواهید احساس جوانى و نشاط را در كسى پیدا كنید حتماً اتاقى را در خانه به رنگ سبز در آورید .
خواب
خانم ها براى ایجاد آرامش و داشتن مكانى دور از استرس باید در ایجاد رنگ آمیزى در دكوراسیون خانه به نكاتى توجه داشته باشند. مثلاً به كار رفتن رنگ هاى سرد در اتاق خواب و وسایلى مثل روتختى و ملحفه ها باعث مى شود كه احساس آرامش با خوابى آرام ایجاد شود. بنابراین اگر رنگ دیوارهاى اتاق خواب را با رنگ هاى سرد ملایم رنگ كنید، آرامش را به اتاق برده اید.
یادتان باشد قرار گرفتن كوسن ارغوانى روى مبلمانى كه رنگ خنثى دارد باعث توانایى در تخیل مى شود و احساس توانگرى ایجاد مى كند.
لباس
لباس هایى با رنگ سبز و زرد و آبی تیره احساس قابلیت و اعتماد ایجاد مى كند. به این دلیل سعى كنید از رنگ خاكسترى كمتر استفاده كنید و از رنگهاى سیر یا روشن بیشتر استفاده كنید. رنگ قهوه اى رنگى شیك است ولى در لباس این رنگ احساس خستگى و یكنواختى ایجاد مى كند.
اضافه كردن رنگ هایى مثل زرد، طلایى و سبز به رنگ هاى یكنواخت باعث مى شود تا آنها درخشش بیشترى پیدا كنند.
رنگ در محیط كار
لباس هایى كه به رنگ خاكسترى تیره، مشكى و سورمه ای هستند در محیط كار از شما چهره اى موفق، آگاه و جدى مى سازد و لباس سفید احترامى را كه در مراسم رسمى ایجاد مى كند، تداعى مى كند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
معجزه رنگ
وقتى احتیاج دارید كه روحیه تان شاد شود، باید بدانید رنگ هاى زیبا تنها در كارت پستال ها و نقاشى ها وجود ندارد. شما مى توانید رنگ هاى زیباى رنگین كمان را به خاطر بیاورید.
تحقیقات نشان داده است مى توانید با احاطه كردن خود به وسیله رنگ ها، روحیه خود را بهبود بخشید. حتى یك شىء كوچك رنگى مانند دستبند یا یك كیف دستى مى تواند براى روحیه شما مفید باشد.در اینجا به شما نشان داده مى شود كه رنگ ها مى توانند چه معجزاتى را انجام دهند.
زرد:
رنگى است كه زمانى شما آن را انتخاب مى كنید كه احتیاج داشته باشید روح و روانتان روشنى و شفافیت پیدا كند. مردم قدیم معتقد بودند زرد، رنگ بینش و بصیرت است. یك كیسه كوچك زرد رنگ را با برگ هاى عطرى پر كنید و در جایى آویزان كنید.
آبى:
رنگ آبى تأثیرى آرام بخش دارد و باعث ایجاد حالت سكون و آرامش مى شود.
نارنجى:
این رنگ حس خوش بینى را به شما القاء مى كند و در زمانى كه شما احساس سستى یا كسل بودن مى كنید، این رنگ محرك بسیار خوبى است.
سبز:
به فكر و ذهن حالت تعادل مى بخشد و همچنین مى تواند در برابر روزهاى تكرارى، روحیه تازه ای به شما ببخشد. با داشتن این رنگ در اطراف خود احساس مى كنید كه همه چیز را تحت كنترل دارید.
قرمز:
این رنگ مى تواند میزان انرژى را در شما افزایش دهد و باعث تحریك ضربان قلب مى شود. گفته مى شود مشاهده رنگ قرمز دقیقاً مانند تزریق آدرنالین است( آدرنالین هورمون قسمت مركز غده فوق كلیه است كه بالابرنده فشارخون است)، استفاده از این رنگ باعث مى شود از سستى و رخوت كار بعدازظهر جلوگیرى شود.
بنفش:
رنگ گل هاى یاس و بنفشه كه مى تواند براى حس خلاقیت شما جرقه اى باشد.
__________________
Borna66
06-17-2009, 07:29 PM
دانشمندان دریافته اند که گریه کردن هم مانند خندیدن فواید بسیاری دارد؛ از جمله این که فشار خون را پایین می آورد و قدرت مجموعه ی بدن را افزایش می دهد.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1098.jpg
هر آنچه که فرد برای ابراز و بیرون ریختن اضطراب و تنش و راحت شدن از دست آنها انجام می دهد برای سلامتی انسان ضروری است. به نظر می رسد که گریه کردن بسیار موثر باشد. طی یک بررسی مشخص شد که 85 درصد از زنان و 75 درصد از مردان بعد از گریه کردن احساس بهتری دارند. همان قدر که گریه کردن می تواند باعث سلامتی شود، گریه نکردن و نگه داشتن خشم و غصه می تواند مضر باشد. تحقیقات نشان داده که سرکوب کردن احساسات با بالا رفتن فشار خون، عوارض قلبی و سرطان رابطه دارد.
با وجود فوایدی که گریه کردن دارد ، اگر این کار بخشی از زندگی روزمره شود و هر روز تکرار شود، باید به پزشک مراجعه کرد.
چرا که می تواند از علایم اولیه افسردگی باشد . پزشکان تا به حال گریه کردن را تا بدان حد که شخص به هق هق بیفتد توصیه نکرده اند. میزان گریه ما به عوامل ژنتیکی بستگی دارد. زنان چهار برابر مردان گریه می کنند .
زمانی که حس کردید می خواهید گریه کنید با آن مقابله نکنید ، زیرا گریه یک واکنش احساسی ، سالم و طبیعی است.
Borna66
06-17-2009, 07:30 PM
5 نکته درباره عصبانیت و طرز برخورد با آن
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1099.jpg
تازگیها احساس می کنم که خیلی زودرنج و بدخلق شدهام. با کوچک ترین رفتاری از طرف دیگران عصبانی می شوم. خودم نیز می دانم رفتارم اشتباه است و به همین دلیل چند ساعت بعد احساس بدی دارم.
شما هنگام عصبانیت چگونه خود را آرام می کنید؟
عصبانیت احساسی مخرب است و آرامش فکری را از ما می گیرد. عصبانیت با احساس پریشانی ما را رها می سازد و اغلب افسردگی و پشیمانی از خود به جا می گذارد.
در مواقع عصبانیت، احساس دستپاچگی به ما دست می دهد و به نظر می رسد قدرت متوقف ساختن آن از ما سلب شده است.
1- نکته اول این که، ما احساس می کنیم عصبانیت چیز بدی است. اگر ما واقعبینانه در پی کنترل آن باشیم، این امر غیرممکن نخواهد بود. اگر احساس کنیم عصبانیت چیز خوبی است(موضوعی توجیهپذیر)، امری عادی به نظر خواهد آمد. "سری چینموی" درباره آثار مضر عصبانیت می نویسد: "عصبانیت مانع بزرگی است. آثار پس از عصبانیت عبارت است از یاس و افسردگی. ما باید عصبانیت را شبیه سارقی فرض کنیم که ماهیت و طبیعت آن دزدی است. عشق و محبتی که درون ماست مانند گنجینهای گرانبهاست. اگر اجازه دهیم که این سارق(عصبانیت) به درون ما نفوذ کند، به سرعت گنجینه مان را به سرقت خواهد برد."
2- ما باید این احساس را داشته باشیم که عصبانیت بخش ذاتی از خود ما نیست، بلکه چیزی است در اطراف ما که اجازه ورود آن را به درون مان می دهیم. اگر ما برای لحظهای به عقب برگردیم، می توانیم مشاهده کنیم که عصبانیت بخشی از طبیعت و هویت ما نیست.
3- این نکته مهم است که به یاد آوریم زمانی که عصبانی می شویم، به آن چه خواهان آن هستیم، دست نمی یابیم. اگر از دست شخصی عصبانی شویم، حتی اگر این عصبانیت توجیه پذیر باشد، شخص طرف مقابل به احتمال قوی واکنش دفاعی از خود نشان می دهد. اما ممکن است با مهربانی پاسخ دهد و سپس وضعیت به حالت عادی برگردد. برای مثال، اگر در خرید از یک مغازه به طرز نادرستی، عصبانی نشویم و نظرمان را به روش مودبانه و قابل قبولی بیان کنیم، در آن صورت مغازهدار وادار می شود پاسخ منطقی به ما بدهد. اگر ما بهطرز خیلی عصبی به مسایل واکنش نشان دهیم، در این صورت اغلب مردم مایل نخواهند بود با چنین شرایطی، درست برخورد کنند. آنان احتمالا به دنبال واکنشهای محبتآمیز هستند. عصبانیت شبیه مانعی میان خودمان و شخص دیگر است.
4- اگر ما احساس کنیم که عصبانی خواهیم شد، اولین چیزی که باید انجام دهیم، این است که سریع واکنش نشان ندهیم. کلمات قدرت فوقالعادهای دارند. اگر ما با عصبانیت صحبت کنیم، بعدها پشیمان خواهیم شد. در این هنگام بهتر است سعی کنیم آرام نفس بکشیم. وقتی عصبانی هستید، پیش از صحبت کردن تا 10 بشمارید و اگر خیلی عصبانی هستید، تا 100 بشمارید. این روش عاقلانهای است، زیرا اغلب تا آن زمان(اگر تا 100 بشماریم) عصبانیت فروکش کرده است و ما قادر خواهیم بود شرایط را روشن تر ببینیم. به آرامی نفس کشیدن تاثیر قوی بر افکارمان دارد. ذهن ما را آرام می کند و بدین وسیله هیجان مان کاهش می یابد.
5- نکته آخر این که باید سعی کنیم، آرامش درونی مان را استمرار بخشیم. اگر ما تمرکز و یا تمرینات تنفسی داشته باشیم، می توانیم آرامش را بر بدن خویش حاکم سازیم. از طریق تمرکز می توانیم یاد بگیریم روی افکار و ذهن مان کنترل داشته باشیم و دریابیم که ماهیت درونی مان به دنبال آرامش است.
افکار عصبانی، مانند موجهای دریا هستند. آن ها زودگذرند و بخشی از شخصیت و هویت واقعی مان نیستند. پس اگر ما به آرامش درونی دست یابیم، قادر خواهیم بود از هیجاناتی مانند عصبانیت دور بمانیم.
Borna66
06-17-2009, 07:30 PM
تفاوت در نشانه های اضطراب و افسردگی در زنها و مردان
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1100.jpg
در مورد اضطراب و افسردگی یک سری نشانه های عام وجود دارند که در زنها و مردها یکجور هستند. مثلاً در افسردگی می توان از افزایش خواب، ناامیدی و گاهی حتی تمایل به مرگ و خودکشی، گرفتگی گلو یا احساس بغض در گلو و در اضطراب از کم خوابی، تپش قلب، جویدن ناخن یا کندن پوست لب یا موی سر و غیره نام برد.
از دیگر علائم ناشی از اضطراب و افسردگی که در هر دو جنس به چشم می خورند، اما حداقل در ایران، در بین مردها بیشتر از زنها رواج دارند، اعتیاد به الکل، انوع مواد مخدر، سیگار و هرچیز دیگری می باشد. حتی کسانیکه فقط یکبار در سال و حتی در خلوت خودشان مست می کنند، معتاد به الکل و افسرده، مضطرب یا هردو تشخیص داده می شوند.
از دیگر علائم اعتیاد مشترک بین زنها و مردها، اعتیاد به قهوه، چائی، شکر، کامپیوتر، اینترنت و بازیهای کامپیوتری می باشد.
یکی سری از علائم هم هستند که در زنها و مردها خود را به اشکالی متفاوت نشان می دهند. بی قراری یکی از نشانه های اضطراب است که در زنها و مردها خود را به دو شکل مختلف نشان می دهد. مثلاً زنها وقتی مضطربند بیشتر دنبال چشم هم چشمی، پشت سر دیگران حرف زدن و پرکردن اوقات خود با کارهائی از این قبیلند. حتی شاید بیش از حد به وضع ظاهر خود یا منزلشان و تعویض دکوراسیون اهمیت بدهند و با این روشها بخواهند سر خود را یک جوری گرم کنند.
مردها در چنین مواقعی به کارشان بیش از حد معمول اهمیت می دهند و دراصل به کار خود معتاد می شوند. شاید یک مرد بگوید من به هیچ نوع مواد مخدری اعتیاد ندارم، اما هرازگاهی در خلوت خود مست کند. یا برعکس، یک مرد درظاهر مثبت، ممکن است به هیچیک از اینها اعتیاد نداشته باشد، اما شبانه روز مشغول کار بوده و دراصل به کار خود معتاد باشد. این پرکاری بیش از حد دقیقاً نشان می دهد که شخص آرام و قرار ندارد و نمی تواند یک لحظه بیکار بنشیند و حتماً باید سر خود را یکجوری و با یک کاری گرم کند.
پس می بینیم که علائم اضطراب در زنها گاهی شامل یک سری نشانه های خاله زنکی اند و برعکس نشانه های اضطراب در مردها ظاهر باکلاس تری داشته و خود را در قالب فعالیت و کار و تلاش بیش از اندازه و حتی ثروتند شدن نشان می دهند، اما ماهیت هر دو یکی بوده و شخص باید جهت رفع مشکل و درمان اقدام نماید.
Borna66
06-17-2009, 07:30 PM
بیخوابی و کاهش سلول های مغزی
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1101.jpg
بر اساس پژوهش های دانشگاه پرینستون كمبود خواب، ناحیه هیپوكامپوس مغز را كه مسئول شكلدهی به حافظه است ، تحت تاثیر قرار میدهد.
این تحقیق كه نتایج آن در مجله آكادمی ملی علوم به چاپ رسیده است نشان میدهد هورمون استرس كورتیكوسترون موجب توقف تولید سلول های جدید مغزی میشود.
این در حالی است كه اگر میزان این هورمون در سطح ثابتی حفظ شود، روند تولید سلول های جدید از سر گرفته خواهد شد.
نتایج این تحقیق حاكی از آن است افزایش سطح هورمون استرس به دلیل بی خوابی، میتواند توضیحی برای كاهش تولید سلول در مغز بزرگسالان باشد.
این پژوهش نشان داد میزان تولید سلول های عصبی به مدت دو هفته ترمیم نشد و به نظر میرسید مغز تلاشهای خود را به منظور جبران این كمبود افزایش میدهد.
این در حالی است كه به گفته دكتر "نیل استنلی" متخصص خواب از بیمارستان دانشگاه نورفورلك و نورویچ، نمیتوان نتایج این تحقیقات را كه بر روی موش ها انجام شده مستقیما به انسان ربط داد، چرا كه انسان نمیتواند 72 ساعت نخوابد، مگر آنكه در شرایط بسیار خاص قرار داشته باشند.
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.