توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه مقالات و موضوعات كاربري روانشناسي
Borna66
06-22-2009, 07:01 PM
خودتان را همانگونه که هستید بپذیرید
اگر میخواهید استرسها و نگرانیها را از خودتان دور کنید، به آسانی تحتتأثیر عوامل و شرایط محیطی قرار نگیرید و با استفاده از استعدادها و خلاقیتهای خود به ابراز وجود و مقابله با شرایط نامطلوب بپردازید. خودتان را همانطور که هستید بپذیرید.
اگر میخواهید استرسها و نگرانیها را از خودتان دور کنید، به آسانی تحتتأثیر عوامل و شرایط محیطی قرار نگیرید و با استفاده از استعدادها و خلاقیتهای خود به ابراز وجود و مقابله با شرایط نامطلوب بپردازید. خودتان را همانطور که هستید بپذیرید. فراموش نکنید شما با هر نقص و کمبودی که داشته باشید، باز هم دوست داشتنی و ارزشمندید. نقص عضو، معلولیت، فقر، مشکلات مالی و هر کمبود یا نقص دیگری نمیتواند چیزی از ارزش شما کم کند. پذیرفتن خود با تمام نقصها، ضعفها و کمبودها نشاندهنده عزت نفس و اعتماد به نفس است.
خیلیها تصور میکنند اگر خودشان را همانطور که هستند بپذیرند، نمیتوانند تغییر کنند و به چیزهایی که میخواهند، برسند. بیشتر وقتها ما فکر میکنیم اگر نسبت به خودمان احساس خوبی نداشته باشیم و از خودمان، شرایط و موقعیت و عملکردمان ناراضی باشیم، این نارضایتی در ما ایجاد انگیزه میکند و باعث میشود برای تغییر، رشد، پیشرفت و رسیدن به شرایط بهتر تلاش کنیم. ممکن است این طرز فکر گاهی - آن هم در کوتاه مدت - درست باشد. خیلی اوقات احساسات ناخوشایندی مانند ناامیدی، عصبانیت، افسردگی و اضطراب، ما را برای تغییر آماده میکنند اما واقعیت این است که نارضایتی و احساسات ناخوشایند بعد از مدتی انرژی ما را میگیرد و توان لازم برای تلاش و ایجاد تغییر را از بین میبرد.
اولین قدم در تغییر و تلاش برای رسیدن به هدف، شادی و آرامش است. پذیرش خود و قبول واقعیت در واقع یک خودآگاهی همراه با احساس شادی و رضایت است. پذیرش، به شما احساس آرامش میدهد و همین، انرژی لازم برای رسیدن به هدف، تلاش برای ایجاد تغییر و رشد و پیشرفت را فراهم میکند.
● خواستهها و اهداف
شما میتوانید ضمن اینکه شرایط را میپذیرید، خواستههایتان را هم داشته باشید و برای رسیدن به آنها تلاش کنید. تصور کنید شما در یک خانه کوچک زندگی میکنید و آرزو دارید خانه بزرگتری داشته باشید. حسرتخوردن و مدام فکرکردن به اینکه خانهتان اندازه قفس است و ایکاش خانه بزرگتری داشتید، فقط روحیهتان را ضعیف میکند. شما میتوانید ضمن اینکه به خرید خانه بزرگتر فکر میکنید و برای رسیدن به این هدف، برنامهریزی و تلاش میکنید، شرایط فعلیتان را بپذیرید. باور کنید در خانه کوچک هم میشود شاد و خوشحال زندگی کرد. زندگی در خانه کوچک هم مزایایی دارد پس بهتر است تا زمانی که در این خانه زندگی میکنید، به مزایای آن فکر کنید؛ مثلا به اینکه راحتتر تمیز میشود، هزینههایش کمتر است و راحتتر و زودتر فروش میرود.
● پذیرش یا تسلیم
پذیرش و قبول واقعیت را نباید با تسلیم در برابر مشکلات و کمبودها یکی دانست. پذیرش یک نوع آگاهی همراه با علاقه، انگیزه و شادی است؛ در حالی که تسلیم نوعی پذیرش همراه با احساس ضعف، شکست و ناتوانی در ایجاد تغییر است.
● بهبود روابط
اگر خودتان را بپذیرید و با تمام وجود خودتان را دوست داشته باشید و به خود عشق بورزید، این احساس را به دیگران هم منتقل خواهید کرد و دیگران هم با شما راحتتر خواهند بود. پذیرش با ایجاد احساس شادی، رضایت و آرامش موجب میشود شما به شرایط مسلط شوید و راحتتر و بهتر زندگیتان را مدیریت کنید، همچنین این حس باعث میشود روابط شما با دیگران بهبود پیدا کند.
● تمرین پذیرش
حالا که متوجه شدید پذیرش، نقش مهمی در سلامت روان و بهتر شدن زندگی و رشد و پیشرفت شما دارد، بهتر است سعی کنید این مهارت (پذیرش) را در خودتان تقویت کنید. نکات زیر میتواند شما را بیشتر در این باره کمک کند:
▪ خودتان تواناییها و علایق خود را بشناسید
سعی کنید تواناییها، استعدادها، علایق و ویژگیهای شخصیتی خودتان را بشناسید. شناخت درست و صحیح از خودتان باعث میشود به خودآگاهی برسید و درباره تواناییهای واقعیتان بیشتر بدانید.
▪ اهدافتان را مشخص کنید
اهدافتان را مشخص کنید و دقیقا و بهطور واضح مشخص کنید که چه میخواهید. با در نظرگرفتن تواناییهای خود سعی کنید مناسبترین راه را برای رسیدن به اهداف خود انتخاب کنید.
▪ با خودتان صادق باشید
خودتان را گول نزنید. سعی کنید با دقت و صداقت کامل تواناییها، علایق و اهداف خود را مشخص کنید. دقت داشته باشید ممکن است کارهایی که برای جلب رضایت دیگران و تحت تاثیر اصرار آنها انجام میدهید یا کارهایی که به اجبار، آنها را انجام میدهید، جزء علایق واقعی خودتان نباشند.
مطمئن باشید کار را به بهترین شکلی که میتوانید، انجام میدهید. از خودتان توقع زیاد و خارج از تواناییتان نداشته باشید. هنگامی که مشغول انجام کاری هستید، تلاش کنید و مطمئن باشید هر کاری از دستتان بر میآمده، انجام دادهاید.
▪ خودتان را با دیگران مقایسه نکنید
اگر از آن دسته افرادی هستید که مدام خودشان را با دیگران مقایسه میکنند و به داشتهها و نداشتههایشان فکر میکنند، متاسفانه هنوز خودتان را نپذیرفتهاید. اینکه در یک مهمانی به جای لذتبردن از مصاحبت با دیگران و کسب تجربه و شنیدن خاطرات، مدام به چیزهایی که دیگران دارند و شما ندارید یا شما دارید و آنها ندارند فکر کنید، نشان میدهد هنوز فاصله زیادی با خودباوری و خودپذیری دارید.
▪ به خودتان پاداش بدهید
برای تقویت پذیرش خود و قبول واقعیتها و شرایط موجود زندگی، لازم است از قدرت تشویق استفاده کنید. هر وقت در برابر شرایط و موقعیتهای مختلف، خودتان بودید و خودتان را با دیگران مقایسه نکردید و هر وقت خطاها و اشتباهات خود را با واقعبینی پذیرفتید و آن را به دیگران نسبت ندادید، به خودتان جایزه بدهید.
▪ در صورت لزوم، باورهایتان را تغییر دهید
فهرستی از موارد و موضوعاتی که پذیرششان برایتان سخت است و نمیتوانید آنها را بپذیرید، تهیه کنید. بعد یکی یکی درباره شان فکر کنید. باورهایتان را مرور کنید؛ شاید لازم باشد آنها را تغییر دهید تا بتوانید بهتر مسائل را بپذیرید و به آرامش برسید.
● سخن آخر:
چطور ممکن است آدم چیزی را تغییر بدهد که آن را انکار میکند یا بیارزش میداند؟
ـ سوال اصلی
۴ دانشجو – که به خودشان اعتماد کامل داشتند– یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگری حسابی به تفریح پرداختند اما وقتی به شهر خودشان برگشتند، متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کردهاند و امتحان به جای سهشنبه، دوشنبه صبح بوده است. بنابراین تصمیم گرفتند استادشان را پیدا کنند و علت جا ماندن از امتحان را برای او توضیح دهند.
آنها به استاد گفتند: «ما به شهر دیگری رفته بودیم که در راه برگشت لاستیک خودرویمان پنچر شد و با توجه به اینکه زاپاس نداشتیم تا مدت زمانی طولانی، نتوانستیم کسی را گیر بیاوریم و از او کمک بگیریم؛ به همین دلیل دوشنبه دیروقت به خانه رسیدیم». استاد فکری کرد و پذیرفت که آنها روز بعد بیایند و امتحان بدهند. ۴ دانشجو روز بعد به دانشگاه رفتند و استاد آنها را به ۴ اتاق جداگانه فرستاد و به هر یک ورقه امتحانیای را داد و از آنها خواست که شروع کنند. آنها به اولین مسئله نگاه کردند که ۵ نمره داشت. سؤال خیلی آسان بود و به راحتی به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سؤال ۹۵امتیازی پشت ورقه پاسخ بدهند که سؤال این بود: «کدام لاستیک پنچر شده بود؟»...!
فرزانه فولادبند
روزنامه همشهری
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
تعبیر خواب از دیدگاه زیست شناسی و روانشناسی
فرانسیس کرک ، یکی از کاشفان dna ، بر این باور است که خواب دیدن ، راهی برای جداسازی و دور ریختن اطلاعات حسی است که در طول روز دریافت شدهاند. هنگامیکه چنین اتفاقی میافتد، سیستم عصبی فعال شده و نهایتا منتهی به رویا میشود. رابین رویستون ، روانپزشک ، بیش از 200 شرح رویا و خواب جمعآوری کرده است که ظاهرا مشکلات مربوط به سلامتی را بازگو میکنند. برای مثال ، مردی خواب دیده بود که دو پلنگ سیاه او را تعقیب میکنند و یکی از آنها پنجهاش را در پشت او فرو میکند. ماهها بعد ، این مرد مبتلا به بیماری خطرناکی شد که ویژگی آن وجود خال سیاهی در همان نقطه پشت است.
به نظر میرسد، رویاها گاهی الهامی برای حل خلاقانه مسائل هستند. مثلا ککوله ، کاشف بنزن ، بعد از این که خواب دید دایرهای از مارها هر کدام دم مار بعدی را در دهان دارد، موفق به کشف ساختمان شیمیایی بنزن شد که حلقوی است نه خطی. روانشناسان میگویند هر خوابی که میبینید، معنی پنهانی دارد. در این جا چند تعبیر خواب از دیدگاه روانشناسی میآید، که البته فقط نوعی برداشت از خواب است و نمیتواند حکمی کلی و قطعی داشته باشید و بیشتر به ارتباط بین اعمال و ذهن انسان بر میگردد.
چند تعبیر خواب از دیدگاه روانشناسی
پله: اگر خواب ببینید که از پله بالا میروید، معمولا نشانه آن است که موفقیتی در آینده خواهید داشت. پایین آمدن از پله به این معنی است که از شکست میترسید زیرا اخیرا به نوعی ، خطر کردهاید.
ماشین آلات: تقریبا همیشه نماد بدن و بخصوص مغز هستند. اگر خواب ببینید قسمتهای ماشینی را از یکدیگر باز میکنید، نشانه آن است که شما در حال مبارزه با یک ضعف روانی مثل فراموشی هستید. خواب دیدن ماشین روغنکاری شده و روان ، بیان کننده میل به سارماندهی بهتر در زندگی است. ماشین آلات زنگ زده و از کار افتاده نشانه بیماری جسمی یا روحی هستند.
مو: موی بلند و باز نشاندهنده میل به آزادی بیشتر است. اما اگر خواب ببینید موی خود را کوتاه میکنید، معنیاش این است که احساس میکنید در بخشی از زندگی خود محدود شدهاید. شانه کردن مو به معنی یافتن راه حل برای مشکلات پیچیده است.
منفذ: اگر خواب ببینید در منفذی گیر افتادهاید، معنیاش آن است که احساس میکنید زندگیتان تکراری شده است. سوراخ در لباس ، نشانه موفقیت مالی قریبالوقوع است.
مرگ: بندرت درباره مردن است. اگر خواب ببینید که خودتان مردهاید، نشانه آن است که میخواهید از شر تمام مشکلات دنیا خلاص شوید. مگر اینکه جدتان در گور بی نام و نشانی باشد که در این صورت از شغل یا حادثهای ناخوشایند میترسید. دیدن مرگ شخصی دیگر در خواب ، حاکی از رسیدن خبرهای تعجب برانگیز است و خواب دیدن مراسم عزداری یا تدفین ، پیامی از ضمیر ناخودآگاهتان است که باید چیزی را که به خاطرش افسوس میخورید، فراموش کنید.
علف و سبزه: منعکس کننده وضعیبت زندگی شماست. علف سبز نشان میدهد که همه چیز در وضعیت خوبی است. اما علف زرد رنگ و خشکیده به این معناست که شما خوشبخت نیستید، همنچنین به معنی بیماری نیز برداشت میشود.
آتش: اگر خواب ببینید که خانهتان آتش گرفته است، بدان معنی است که از کسی بینهایت عصبانی هستید. اما اگر فقط خودتان در آتش باشید، یعنی تحت فشار احساسات غیر قابل کنترل درباره کسی و یا از فقدان او هستید.
دریا: دیدن دریای خالی ، خبر از احساس فقدان رابطه در زندگیتان را میدهد و خواب دیدن ساحل ، به معنی آن است که احساس میکنید سعادتتان در زندگی در حال از دست رفتن است
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
خواب راحت در شب
کسانی که مشکل خواب دارند حتما این مطلب را مطالعه کنند.
کم نیستند کسانی که در شب به شمارش گوسفند مشغولند یا با بالش خود کلنجار میروند تا خوابشان ببرد. این افراد در آرزوی یک خواب راحت شب را تا صبح با مشکل سپری میکنند. در بعضی از این افراد ممکن است یک مشکل اساسی در سلامت جسمانی خود داشته باشند که مانع از خوابشان میشود مثلا تنگی نفس موقع خواب ولی در اکثر مواقع عوامل هیجانی یا محیطی بر روح و روان آنها تاثیر میگذارد. دستور العمل زیر به این گروه از اختلالات خواب ناشی از مشکلات روحی و روانی کمک زیادی میکند.
نظم داشته باشید. اگر در طول هفته استراحت کمی دارید به این امید که میتوانید در اخر هفته تمام خستگی خود را برطرف کنید کاملا در اشتباه هستید. خستگی روز را باید در اخر همان روز جبران نمایید. پس بهتر است هر شب 7 تا 8 ساعت خواب کامل داشته باشید.
برنامه ورزشی منظم داشته باشید. تحرک نه تنها باعث کاهش استرس که یکی از عوامل بیخوابی است میشود بلکه امواج کوتاه مغزی را که در خواب عمیق ظاهر میشوند طولانی تر میکند. اما فراموش نکنید که بین ورزش و خواب حداقل چهارساعت فاصله باید باشد چونکه ورزش دمای بدن و هورمون ادرنالین را افزایش میدهد که مانع از شکل گیری خواب عمیق میشود.
از مصرف قهوه و سیگار خودداری نمایید. کافئین و نیکوتین محرکهای کوتاه اثری هستند که در شکل گیری خواب عمیق اختلال ایجاد میکنند.
از نوشیدن الکل در شب پرهیز نمایید. الکل مانع از پیشرفت روند خواب میشود. برای شکل گیری یک خواب کامل مغز باید مراحل مختلفی را طی نماید. در پایان هر مرحله باید مرحله بعدی شروع شود. الکل مانع از شروع مرحله بعدی میشود. به این ترتیب فرد از خواب بیدار شده و مجددا همان مرحله اول خواب را سپری خواهد کرد. به این ترتیب صبح با خستگی تمام از خواب بیدار میشود. به عبارت دیگر خواب خسته کننده ای خواهد داشت.
تلویزیون خود را خاموش کنید. خیلی ها فکر میکنند که تلویزیون خواب اور است غافل از اینکه تلویزیون چیزی جز استرس به انها وارد نمیکند و دائما فکرشان را مشغول میکند. پس با ترک اعتیاد تماشای این جعبه جادویی خواب راحتی را برای خود به ارمغان اورید.
کارهای واجب خود را در ابتدای روز انجام دهید. هیچوقت وظایف و تکالیف خود را به زمانیکه میخواهید چراغ را خاموش کنید نیاندازید. با این کار از استرسهای روزمره خود خواهید کاست.
به توصیه های پزشک خود توجه کنید. اگر تمام مواد بالا را مو به مو اجرا کردید و باز هم با مشکل خواب مواجه شدید، به پزشک متخصص یا درمانگاههای اختلال خواب مراجعه نمایید. در این صورت با مصرف داروهای مناسب خوابی راحت خواهید داشت.
توجه داشته باشید که برای خوابیدن از هر دارویی نمیشود استفاده کرد. بسیاری از داروها بدون اینکه جزو داروهای خواب آور باشند ایجاد خواب میکنند که به عنوان عوارض دارویی محسوب میشوند. این گونه داروها را نمیتوان به هرکسی توصیه نمود. پس تا حد امکان از تجویز داروهای خود به دیگران خودداری نمایید.
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
راز های شادکامی برای دستیابی به بالا ترین لذتزندگی
برای خیلی از ما هدف زندگی فقط پر بودن حساب بانکی،داشتن بهترین خانه و جدیدترین اتومبیل نیست. هدف زندگی برای خیلی از افراد فقطخوشبختی است، خوشبختی.
بعضی از آدم ها ممکن است خوشبخت تر از دیگران بهدنیا آمده باشند و بتوانند لذت زندگی را تمام و کمال ببرند. برای بقیه، دست یافتنبه خوشبختی چندان هم ساده نیست، یعنی برای آنها اینطور برنامه ریزی نشده است.
اما اینهم مثل برنامه ریزی های دیگر، قابل تغییراست. شما می توانید بااستفاده از نکاتی که در این مقاله برایتان عنوان می کنیم،برنامه زندگیتان را از نو بنویسید تا بالاترین درجه خوشبختی از آنِ شما شود.
·ببینید چه چیز شما را خوشحال می کند.افراد مختلف باچیزهای مختلفی خوشحال می شوند. اگر نمی دانید که چه چیز باعث شادی شما می شود،چیزهای مختلف را امتحان کنید. موارد زیر می تواند شروع خوبی برایتانباشد
·.
·[b]اطرافتان را با افراد شاد و خوشبخت پر کنید.اگر در کنارافراد عصبانی، افسرده و ناراحت باشید، به شما هم منتقل خواهد شد. کاری هم از دستشما ساخته نخواهد بود. اما اگر در کنار افراد شاد و خوشحال باشید، شادی آنها به شمانیز انتقال می یابد و عادات آنها را یاد گرفته و مثل آنها به اتفاقات بد واکنش میدهید. و خیلی زود ریشه افکار و تاثیرات منفی از زندگیتان کنده شده و افکار مثبت جایآن را خواهد گرفت
·.
·قدردانی کنید.سعی کنید هر روز زمانی را به قدردانی وشکرگذاری اختصاص دهید. به این فکر کنید که باید بابت چه چیز و از چه کسانی شکرگذارباشید و از کسانی که کار خوبی برایتان کرده اند، به طریقی تشکر و قدردانیکنید
·.
·به راه حل فکر کنید.به جای فکر کردن به مشکلات، به مرحلهبعدی بروید: اینکه چطور می توانید آن را حل کنید. اگر بتوانید همیشه به راه حلمشکلات فکر کنید و چنین طرز فکری را در خود رشد دهید، مطمئناً بسیار شادتر زندگیخواهید کرد
·.
·با دیگران ارتباط برقرار کنید.تاجایی که می توانید باکسانیکه دوستشان دارید وقت بکذرانید. این میتواند یک تلفن زدن ساده یا یک ملاقاتکوتاه باشد. با آنها گفتگو کنید، کارهایتان را با هم انجام دهید و صمیمیت برقرارکنید
·.
·مسائل را بپذیرید.ممکن است معمولاً از نآن آن آگاهنباشیم اما معمولاً میخواهیم خودمان، اطرافیانمان و چیزهای اطرافمان را تغییر دهیم. این راه قطعاً به بدبختی و ناراحتی منجر خواهد شد چون ما قادر به عوض کردن و کنترلدنیا نیستیم. باید مه چیز را آنطور که هست بپذیریم، سعی کنیم نهاآنها را درک کنیمیا یایا حتییا حتی دوستشان بداریم. خودتان را هم باید آنطور که هستید بپذیرید و بهخودتان اجازه دهید که فقط خودتان باشید، سعی کنید خودتان را درک کرده و دوست داشتهباشید. با سایرین هم همین برخورد را داشته باشید
·.
·برای چشیدن طعم زندگی وقت بگذارید.به جای پریدن از یکشاخه به شاخه دیگر و با عجله انجام دادن کارها، تصمیم بگیرید که هر روز کارهایکمتری را انجام دهید، قرارملاقات های کمتری بگذارید و... آنگاه هر کار را آرام تر،با تمرکز و راحتی بیشتر انجام دهید و سعی کنید زمان حالتان را از دست ندهید و از آننهایت استفاده و لذت را ببرید
·.
·به جزئیات دقت کنید.زمانی که احساس خوبی دارید، از هیچچیز ناراحت نیستید، غذایی واقعاً خوشمزه را مزه می کنید، یا هر احساس مطبوع دیگر راتشخیص دهید. دقت کردن به این جزئیات ساده به شما کمک می کند روی زمان حال متمرکزشوید
·.
·به خودتان جایزه بدهید.هر روز چند دقیقه هم که شده برایجایزه دادن به خودتان وقت بگذارید. این جایزه هر چیزی می تواند باشد، یک تکه شکلات،یک حمام گرم، راه رفتن با پای برهنه روی چمن های حیاط، یا حتی یک چرتکوتاه
·.
·این باید بگذرد.وقتی اتفاقات بد می افتد، و شما برایقبول آن مشکل دارید، همانطور که گذشتگان فکر می کردند، با خودتان فکر کنید: این همباید بگذرد. و مطمئن باشید که آن اتفاق بد هم گذشته و شما جان سالم به در خواهیدبرد
·.
·بخشش کنید.وقتی به دیگران بخشش می کنید، چه پول باشد یاوسائلی که دیگر به آن نیازی ندارید یا حتی وقتتان یا عشقتان، شادتر خواهید شد. همینامروز اینکار را امتحان کنید، مطمئن باشید که تفاوت شگرفی در زندگیتان حاصل خواهدشد
·.
·علایقتان را دنبال کنید.اگر کاری را انجام دهید کهواقعاً به آن علاقه داشته باشید، مطمئناً شادتر خواهید بود. این یکی از بهترینکارهایی است که میتوانید برای نزدیک شدن به احساس شادی و خوشبختی انجام دهید. اگرغیرممکن به نظر رسید، دلسرد نشوید. دیگران هم این کار را انجام داده اند پس مطمئنباشید که شما هم می توانید
·.
·به دستاوردهایتان نگاهی بیندازید.به جای اینکه به کارهاینکرده تان یا به کارهایی که در آن شکست خورده اید نگاه کنید، به کارهایی که باموفقیت به پایان رسانده اید فکر کنید. خیلی وقت ها این کارهای خیلی بیشتر از آنچیزی است که خودمان فکر می کنیم
·.
·بخندید.عمل ساده خندیدن به تنهایی می تواند شما را شادترکند. یک فیلم خنده دار نگاه کنید، جوک بگویید، کتاب های طنز و فکاهی بخوانید و تامیتوانید بخندید
·.
·بفهمید که استحقاقش را دارید.شما شایسته شادی و خوشبختیهستید. همین جمله ساده برای خیلی از افراد اهمیت زیادی دارد چون آنها تصور نمی کنندکه واقعاً استحقاق شاد بودن را داشته باشند. اگر احساس می کنید شما نیز چنین تصوریاز خود دارید، باید اول بفهمید که این تصور نادرست است و شما لایق بالاترین شادی هاهستید
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
..:::تصویرى از خداوند!:::...
برخى افراد همواره، نقاب بر چهره زده ی خود را پشت پرده ی جهالت پنهان مىكنند؛ گویى از «خودِ» واقعىشان واهمه دارند.
از سوى دیگر، خود ما نیز كارهایى را در جهت تأمین رضایت خاطر «دیگران» انجام مىدهیم و در عین حال وانمود مىكنیم همه چیز به خوبى پیش مىرود (تا وجهه خانواده حفظ شود) و سپس شروع به سرزنش كسانى مىكنیم كه ما را وادار به انجام دادن این كارها كردهاند. این «دیگران» چه كسانى هستند كه ما همه چیز را به آنها نسبت مىدهیم؟ اعضاى خانواده، همسایهها، دوستان، نظام اجتماعى!؟
امّا واقعیت این است كه همان موقع نیز در اعماق وجودمان احساسات درونىمان را به خوبى مىشناسیم؛ نوعى حس اضطراب و تشویش یا حس خوشایندى كه از نبود عزّت نفس، ناشى مىشود.
هنگامى كه به اطراف مىنگریم و همه چیز را آشفته و بىنظم مىبینیم، دیگران را مقصر مىدانیم ، در حالى كه نمىدانیم آشفتگى در درجه اول از افكارمان آغاز مىشود و سپس گسترش مىیابد. روى هم رفته، رویارویى با حقیقت و پذیرفتن آن با فكر و آغوش باز، شهامت بسیارى را مىطلبد.
به محض این كه با حقیقت مواجه مىشویم، به آرامش واقعى نزدیكتر مىشویم؛ زیرا حقیقت، یگانه است، بنابراین راه دیگرى وجود نخواهد داشت؛ امّا براى یافتن حقیقت، گاهى اوقات، گمان مىكنیم باید راه طولانىاى را بپیماییم، امّا نه، نیاز نیست راه دورى برویم یا براى كشف لایههاى آشكار قوانین پیچیده بكوشیم، و پرده از اسرار در كتابها برداریم. چیزى كه در جستجویش هستیم، درست همینجاست، در عمق ذهنمان. تنها چیزى كه لازم است، برقرارى ارتباط با «خودِ واقعى» است. فقط اگر كمى تواضع در پیش گیریم و براى تمام نعمات الهى ـ كه خداوند، روى زمین قرار داده است ـ احترام بیشترى قائل باشیم و از خشم، دشمن و حسادت ـ كه باعث آشفتگى ذهن مىشوند ـ بپرهیزیم، آن موقع، شاید به حقیقت، نزدیكتر شویم. البته راههاى بسیارى براى دستیابى به حقیقت وجود دارد؛ امّا نهایتاً همه مسیرها به یك جا ختم مىشوند.
كلید رسیدن به آرامش ذهن را كجا مىتوان یافت؟ تنها اگر صادقانه به درونمان بنگریم، آن را در ذهن، روح و جسممان خواهیم یافت. پاسخ تمام سؤالاتمان در وجود تكتك ما نهاده شده است. بذر حكمت در قلبهامان گذاشته شده و این، وظیفه خود ماست تا راههایى براى بهره گرفتن از آن بیابیم.
امّا ممكن است این جواب در مقابل پیچیدگى انسان، بسیار ساده به نظر برسد، ولى درك این موضوع به عبادت بىقید و شرط خدا و تلاش بسیار نیاز دارد. باید خود را به دست حقیقت سپرد!
گاهى اوقاتْ ممكن است بگوییم امّا من مىخواهم چنین و چنان شوم، و تنها اگر این مقدار پول یا آن شغل را داشتم و یا صاحب آن موقعیت بودم و چنان زن یا شوهرى داشتم، واقعاً دیگر از دست همه مشكلات خلاص مىشدم و غمى نداشتم؛ امّا من به شما مىگویم كه همه ی اینها توهمى بیش نیست.
تا خود را از زندان خردمندى یا در اصطلاح روانشناسى «من» رها نسازید، نمىتوانید آرامش و امنیت را در هیچ كجاى این سیاره بیابید. باید از همین جا شروع كرد، جایى كه ایستادهاید؛ از «خود واقعىتان». همه چیز در اعماق ذهنتان است.
مشكلات من همواره از خواستههاى بىشمار و خودخواهانهام ناشى مىشود؛ چرا كه دائماً آنها را در ذهن دارم و آثارشان در رفتار و كابوسهایم نمایان مىشوند. به علاوه، ترس، ریشه بسیارى از كابوسهایم است. ترس از آینده، ترس از اینكه در دوران پیرى از لحاظ مالى تأمین نباشم (البته اگر به آن برسم)، ترس از دست دادن آنچه دارم یا خواهم داشت مثلاً موقعیت اجتماعى و اقتصادى در دنیا و نیز ترس از آشكار شدن نقاط ضعفم بر دیگران، همه این عوامل، مرا وادار مىسازند كه همواره نقابى بر چهره داشته باشم و تصویر كاذبى از خودم خلق كنم. همین، موجب مىشود آرامش را از دست بدهم و براى رسیدن به خواستههاى ذهنىام دست به مبارزه بزنم. گرچه مىدانم در جاده پر پیچ و خمى گام برمىدارم، امّا با آرامش خاطر حتى بیشتر مىروم و گمان مىكنم كار درستى انجام مىدهم.
نمىخواهم خارقالعاده باشم: فردى متموّل و صاحبنام! در عینِ حال نمىخواهم جاده آرامش و شادمانى را به تنهایى بپیمایم. بنابراین، نهایت تلاشم را مىكنم تا كیفیت زندگىام را بهبود بخشم. در نتیجه مىكوشم تا شریكى بیابم تا در این راه، همراهىام كند، در جاده خیالىِ آرامش و شادى. امّا او «كارهاى» خودش را دارد. به علاوه، انتظار دارد من تسلیم سرعت سرسامآور زندگى شوم و براى كامل كردن آن مسئولیت، كارهاى مختلفى را برعهده گیرم تا مرد ایدهآل او شوم كه به معناى برآوردن خواستههایش است؛ امّا بعد از این، چه بر سر من و شرافتم مىآید؟ آیا باید براى همیشه خودم را قربانى خواستههایش كنم؟ اگر نه، پس چه؟ آیا نباید با یكدیگر تفاهم داشته باشیم؛ زیرا من یك زندگى ساده را ترجیح مىدهم كه با خود یك عمر نظام اعتقادى شدیدى را همراه دارد یا باید كوركورانه از خواستههاى او پیروى كنم و همانى باشم كه مىخواهد؟
نه دوست من! هرگز باور ندارم كه خوشحال كردن او كاملاً وظیفه من باشد؛ شادى باید از درونش بجوشد و ساطع شود، آن موقع در كنار یكدیگر، خوشبخت خواهیم زیست. اگر او مىاندیشد كه تنها وظیفه من، به عنوان همسرش این است كه او را شادمان سازم و تمام وسایل زندگى را برایش فراهم آورم، پس تكلیف نظام اعتقادىام چه مىشود؟ آیا باید بدون توجه به احساساتش هر آنچه مىخواهم انجام دهم یا در این رابطه از خود بگذرم؟ در كجاى این رابطه مىتوانیم به یك تعادل واقعى دست یابیم تا بتوانیم یكدیگر را با نوعى احترام و تفاهم به رسمیت بشناسیم؟
همواره در هر برخوردى، یك تعادل ظریف وجود دارد، خواه بین یك زن و شوهر باشد یا در محیط یك خانواده و یا در سطح گستردهترى در جامعه و تنگناهاى سیاسى پیچیده. در این میان، لازم است براى رسیدن به تعادل، نوعى حس توافق را بیابیم تا بتوانیم «نفس خویش» را مهار كنیم كه همواره بدون توجه به عواقب، خواهان چیزهاى بیشترى است. امروز فكر مىكنیم اگر به جنگ «تروریسم» در جهان برویم همه مشكلاتمان حل خواهند شد و خواهیم توانست براى نسل آینده، زندگى آرام و شادى را فراهم آوریم. دیروز با كمونیسم مبارزه مىكردیم و سپس با این نظام اخلاقى یا آن شیوه عبادتى جنگیدیم. همیشه در راه رسیدن به آرامش و سعادت، مانعى وجود دارد؛ زیرا خواستههایمان براى دست یافتن به یك زندگىِ به اصطلاح ایدهآل، نامحدود است.
امّا این اعمال و طرز فكرهاى مختلف چه عواقبى دارد؟ آیا از میزان خساراتى كه به طبیعت وارد مىآوریم اطلاع نداریم؟ با ساختن دیوارهاى جدایى بین «ما» و «آنها» حس تفرقه مىاندازیم. تا به كى اینگونه مىتوانیم ادامه دهیم پیش از آن كه دریابیم آن زندگىِ به اصطلاحات ایدهآل كه در جستجویش هستیم، خیالى باطل بیش نیست؟
اگر به تاریخ بشر، نگاهى بیندازید، ردّ پاى جنگ را به عنوان عامل اصلى تفرقه خواهید یافت. با وجود این كه همه مىدانیم جنگ، هیچ چیز به همراه ندارد مگر خرابى، امّا هنوز براى دفاع از دشمنى كه جایى در آن بیرون قرار دارد، به فكر ساختن سلاحهاى پیچیدهترى هستیم. گویى همواره دشمنى هست تا امنیت ما را به مخاطره بیندازد!
این دشمن كیست؟ آیا تصویرى خیالى از یك انسان اهریمنى نیست كه خود ما در ذهنمان آن را پروراندهایم؟ من مىپرسم آیا واقعاً دشمنى در آنجا وجود دارد؟ یا خودمان آن را در ذهن خلق مىكنیم و در واقعیت به آن عینیت مىبخشیم؟ شخصاً هرگز نتوانستهام از نیروى تفكّر انسان و طرز كارش سر در بیاورم؛ چرا كه واقعاً سرشار از پریشانى است! بنابراین، تنها كارى كه در حال حاضر مىتوانم انجام دهم این است كه به درگاه پروردگار دعا كنم تا همه انسانهایى را كه در جاده خشم، طمع، ترس و غفلت گام برمىدارند به راه آرامش، سعادت، حقیقت و حكمت رهنمون سازد. خداوند، همه روحهاى سرگردان را بیامرزد!
من زندگى را عاشقانه دوست دارم و آرزویم است كه همه خوشحال و تندرست زندگى كنند. با این حال، گاهى اوقات، احساس درماندگى مىكنم؛ امّا ناامید نیستم. باور دارم كه حقیقت، همیشه پیروز خواهد شد و سرنوشتِ ما را به حال خود رها نخواهد كرد، چه در زندگى گذراى امروز و چه در زندگى آینده ناآمده.
شادى و غم، دو روى یك سكّهاند. همه این فراز و نشیبها در ذهن اتفاق مىافتد. باید فراتر از ذهن رفت؛ به عبارت دیگر، باید یك شاهد بود. اگر خودتان را به عنوان ذهن در نظر بگیرید به بررسى همه مشكلات مىپردازید.
درست همان گونه كه فیلم مىبینید، مىتوانید ذهنتان را ببینید كه دارد همه فیلم را بازى مىكند. مگر این كه از بالا به آن بنگرید و تغییراتى را كه در ذهن رخ مىدهد تشخیص دهید، مثلاً: «من خوشحالم»، «من ناراحتم» و ... شما هرگز خوشحال یا ناراحت نیستید؛ بلكه همواره یكسان هستید. شما خودتان هستید: تصویرى از خداوند!
اطمینان دارم كه همه این كلمات تكرارى را بارها و بارها قبلاً شنیدهاید؛ امّا چه خوب است كه همیشه خاطراتمان را مرور كنیم و به خاطر بیاوریم چه كسى هستیم، در كجا ایستادهایم و به كجا خواهیم رفت!
نویسنده : دكتر محمود حسینى عاشقآبادى - مترجم: مهرى فركى
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
مقابله با پُرخوری عصبی
متخصصین بیماری های اعصاب و روان به اهمیت آموزش بیمار از سوی درمانگر، در مقابله با پُرخوری عصبی یا بولیمیا (bulimia) معتقدند. آموزش ها می توانند شامل موارد زیر باشند:
* وزن بدن:
باید به بیمار درباره وزن مطلوب برای سن و قد او ، اطلاعاتی ارائه كرد. باید به او اطمینان داد كه نگران وزن دقیق مطلوب نباشد و از انتخاب رژیم غذایی بیش از حد متوسط، پرهیز كند.
* پیامدهای جسمی پرخوری عصبی، استفراغ عمدی و ملینها:
همه بیماران باید درباره عوارض جسمی پُراشتهایی عصبی مطلع باشند. به طور مثال باید درباره اختلال مواد معدنی و الكترولیت ناشی از استفراغ و استفاده از ملین یا مسهلها، بزرگ شدن غده ترشح كننده بزاق، فرسایش مینای سطح داخلی دندانهای پیشین و بی نظمی در عادت ماهیانه، اطلاعاتی داشته باشند. البته از میان این ها اختلالات الكترولیتی از نظر طبی جدی و خطرناكاند.
* مفید نبودن استفراغ عمدی و مصرف مسهلها برای كنترل وزن:
جوانان و نوجوانان مبتلا به اختلال رفتار پُرخوری حریصانه، باید بدانند كه با مصرف مقدار زیاد غذا، مقدار زیادی انرژی وارد بدن می شود و استفراغ عمدی، همه موادی را كه خورده شده، دفع نمی كند و استفاده از مسهلها، اثر بسیار كمی در دفع انرژی دارند و اثر آنها در كاهش وزن بدن مانند داروهای مدر، كوتاه مدت است.
برخی از بیماران تمایلی به خوردن غذای اصلی یا غذای سبك در وعدههای منظم ندارند، چون فكر می كنند افزایش وزن پیدا می كنند. باید اطمینان داد كه معمولاً برعكس این موضوع اتفاق می افتد، چون پیروی از این الگوی غذایی از افراط در پُرخوری عصبی و حریصانه می کاهد و به این ترتیب، مقدار كالری كه وارد بدن می شود، كم خواهد شد.
* آثار ناگوار رژیم غذایی:
سه نوع برنامه غذایی وجود دارد:
- پرهیز از خوردن در فواصلی از روز
- پرهیز از خوردن انواع خاصی از غذاها
- محدود كردن مقدار كلی غذایی كه خورده می شود
بیشتر بیماران مبتلا به پُرخوری عصبی، از هر سه نوع برنامه غذایی پیروی می كنند و اغلب به طرز افراطی، این کار، بیش خواری را بیشتر می كند. هدف این است كه بیمار به این نتیجه برسد كه باید رژیم غذایی را كنار بگذارد و این نكته باید در سراسر دوره درمان ادامه یابد.
چه باید كرد؟
* تجویز یك الگوی منظم غذایی:
بیمار باید غذای خود را به سه یا چهار وعده تعیین شده، به علاوه یك یا دو وعده از غذای سبك كه از پیش مشخص شده است، محدود كند.
نباید بیش از سه ساعت، بین وعدههای غذایی فاصله باشد و بیمار باید همیشه زمان وعده بعدی را بداند.
در فاصله این وعدههای غذایی، باید كوشش کند تا از خوردن هر ماده غذایی پرهیز کند. خوردن غذا در سه وعده باعث می شود كه از انجام دادن تلاشهای غیر واقع بینانه برای به تعویق انداختن خوردن، جلوگیری شود و به این ترتیب یكی از انواع فعالیتهای رژیمی حذف شود.
البته این الگوی غذایی باید متناسب با مسئولیتهای روزانه بیمار تنظیم شود و معمولاً لازم است كه در تعطیلات آخر هفته، تغییراتی در این الگوی صرف غذا داده شود.
برخی از بیماران تمایلی به خوردن غذای اصلی یا غذای سبك در وعدههای منظم ندارند، چون فكر می كنند افزایش وزن پیدا می كنند. باید اطمینان داد كه معمولاً برعكس این موضوع اتفاق می افتد، چون پیروی از این الگوی غذایی از افراط در پُرخوری عصبی و حریصانه می کاهد و به این ترتیب، مقدار كالری كه وارد بدن می شود، كم خواهد شد.
دكتر افشین یدالهی
برگرفته از گنجینه دانش
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
ارتباط و گفت وگو با نوجوانان
1- به خاطر داشته باشید که اغلب ارتباط نوجوانان در سنین بلوغ کاهش مییابد و اسرارشان را کمتر با والدین خود مطرح میکنند. این حالت بسیار طبیعی بوده و نباید با آن مخالفت شود.
2- به حرفهای نوجوانان گوش فرا دهید و سعی کنید موضع آنها را درک نمایید. هیچگاه سعی نکنید آنها را وادار سازید تا نظر شما را بپذیرند و قانع شوند.
3- هنگامی که فرزندتان با شما سخن میگوید، هر کاری دارید رها کنید و به سخنان او گوش دهید.
4- سعی کنید ارتباطهای شما بیشتر تأیید کننده باشد تا مخالفتآمیز. هیچگاه اشتباهات، ناکامیها، رفتارهای ناشایست و سهلانگارهای آنها را عمده نکنید. به نقاط قوت آنها توجه کنید و درباره ی موفقیتها، دلبستگیها و رفتارهای شایسته با آنها گفتوگو کنید.
5- درباره ی علاقههای آنها صحبت کنید (از جمله: ورزش، اتومبیل، موتور).
هنگامی با آنها صحبت کنید که در صدد موعظه و آموزش چیزی به آنان نیستید. سعی کنید صحبت کردن فقط برای صحبت کردن باشد.
6- از پر حرفی خودداری کنید. سخنان تکراری، توضیحات بیش از حد، سوالات زیاد و صحبتهایی که باعث میشود فرزندتان احساس کند حوصلهاش سر رفته است، پرحرفی محسوب میشود.
7- بکوشید احساسات نوجوانان را درک کنید. لازم نیست با آنها موافقت یا مخالفت کنید، فقط سعی کنید برخوردی داشته باشید که او بداند احساساتش را درک کردهاید، کاری نکنید که او ناراحتی خود را فراموش کند. گاهی اوقات، درک احساسات او آرامش لازم را ایجاد میکند.
8- هیچگاه نسبت به سخنان نوجوانان واکنشی شدید نشان ندهید زیرا گاهی هدف آنها این است که شما را وادار به چنین واکنشی کنند. قبل از اینکه با آنها مخالفت کنید کمی فکر کنید حتی اگر لازم باشد پاسخ دادن به آنها را به تأخیر بیندازید تا فرصت کافی برای فکر کردن داشته باشید.
9- تلاش کنید فرصتهایی به وجود آورید که بتوانید با فرزندتان صحبت کنید (رساندن او به مدرسه، پزشک خانوادگی و کمک خواستن از آنها در کارهای خانه). برای صحبت کردن با فرزندتان باید با او باشید. حتیالامکان سعی کنید بعضی کارها را با همراهی فرزندتان انجام دهید، گرچه ممکن است او همیشه دعوت شما را قبول نکند. قرار دادن تلویزیون در اتاق فرزندتان، زمانی را که میتوانید با هم سپری کنید، کاهش خواهد داد.
10- سعی کنید از داد و بیداد و جبههگیری و مشاجره دوری کنید. هدف شما باید این باشد که گفتوگو را به سمت مصالحه پیش ببرید نه به سمت جنگ و دعوا. تا جایی که میتوانید فرزندتان را در تصمیمگیریها مشارکت دهید و پاداشها و مجازاتهایی برای رفتارهای او مشخص سازید.
منبع: کلیدهای رفتار با نوجونان
دکتر دن فونتنل – با تغییر و تلخیص
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
راه حل های طلایی برای حل اختلاف همسران
آیا تا به حال این جمله را شنیده اید؟ آن قدر عصبانی و خشمگین بودم که دیگر جلوی چشمانم را هم ندیدم. وقتی انسانی دچار هیجانات عاطفی می شود، تحریک پذیر شده و مستعد برای دعوا و مجادله با دیگران است. در صورتی که در حالت آرامش چنین حالتی بروز نمی کند. وقتی ما نگران و عصبی می شویم، آدرنالین حدود 20 درصد در بدن ما بیشتر و سریع تر ترشح می شود. خون کمتری به مغز می رسد ، چون در حالت اضطراب و فشار عصبی ، خون ، بیشتر در اندام های انتهایی بدن مانند دست و پا جریان می یابد.
برای این که مطلب را بهتر متوجه شوید بهتر است به این مثال توجه کنید: "تصور کنید خرسی شما را دنبال کرده است. در این حالت غده ی هیپوفیز در مغز شروع به فعالیت می کند. ماده ی شیمیایی به نام آدرنالین ترشح می شود و باعث عدم تمرکز شده و شخص نمی تواند به صورت منطقی فکر کند. در این لحظه دقیقاً نمی داند فرار کند و یا با او بجنگد. چون این فرد فرصتی برای فکر کردن و پیدا کردن راه حلی منطقی ندارد ، بنابراین عجولانه تصمیم می گیرد. در حالتی که شما با شخص دیگری دعوا می کنید درست همین اتفاق می افتد یعنی اگر به مغزتان فرصت فکر کردن و آرامش را ندهید عجولانه با طرف مقابل دعوا و مجادله راه می اندازید. بنابراین هرگز نمی توانید راه حل منطقی برای مشکل تان پیدا کنید.
بنابراین قبل از آن که اختلاف تان را حل کنید، ابتدا فرصتی به خود بدهید و آرامش تان را حفظ کنید یا به عبارت دیگر به خود زنگ تفریح بدهید. تصور کنید شما و همسرتان با مشکلی مواجه می شوید و بحث تان بالا می گیرد و شروع می کنید به بلند صحبت کردن. این جاست که یکی از شما باید پیشنهاد دهد: "بقیه ی بحث بعد از زنگ تفریح" بعد سریع از محیط دور شوید. در این فاصله هر دوی شما می توانید با آرامش بیشتری در مورد موضوع مورد نظر فکر کنید و بدون این که مجبور باشید فریاد بکشید و با این روش حرف تان را به کرسی بنشانید به راه حل منطقی دست خواهید یافت.
در طول زمانی که در زنگ تفریح هستید، هیچ گونه صحبت و یا اظهار نظری نکنید. چون اگر حرفی بزنید بحث دوباره آغاز می شود و نتیجه ی دلخواه را نمی گیرید.
با یک شوخی بی جا دشمن را نمی توان دوست کرد، ولی از دوست می توان دشمن ساخت. "فرانکلین"
سعی کنید هر دوی شما در اوقات آرامش به این توافق برسید که در مواقع بحث و مجادله کمی به خودتان فرصت دهید و دوباره در مورد مشکل تان صحبت کنید.
یکی از موارد مهمی که در زندگی زناشویی مطرح است، چگونگی برخورد طرفین در دعواست. بحث هایی که به نتیجه نمی رسند و هر دو حرف خودشان را می زنند باعث می شود که تنش در خانواده بیشتر شود و دیوار بلندی بین زن و شوهر به وجود بیاید. در این حالت رنجش، عصبانیت و کینه شدت می یابد و مشکل حادتر خواهد شد.
بنابراین در وهله ی اول برای خودتان زمان مشخصی را قرار دهید و بعد برای حل بهتر مشکل تان به مواردی که در مقاله ی بعد خواهیم گفت ، عمل کنید .
منبع :گنجینه دانش
Borna66
06-22-2009, 07:02 PM
به نوجوانت اعتماد کن!
1- اگر چه ارتباط بین والدین و فرزندان بسیار اهمیت دارد ، ولی نوجوانان همیشه با بحث و گفتوگو اغناء نمیشوند. برخی از آنها نخست باید به یک رفتار عادت کنند و سپس تفکرشان تغییر کند.
2- از هر گونه بحث، موعظه، نصیحت و سر و صدا راه انداختن افراطی خودداری کنید.
3- انتظارها و مجازاتها را قبل از ارتکاب هر عمل نامناسبی تعیین کنید تا فرزندتان مسئولیت عمل خود را بر عهده گیرد و کسی غیر از خود او مسئول پاداش یا مجازات نباشد. از بینظمی و تعیین مجازات پس از انجام خطا یا عمل ناشایست خودداری کنید. پاداش و مجازات را به رفتار او گره بزنید تا خودش مسئول باشد. از پاداشها و مجازاتهایی که هیچ ارتباطی با رفتار فرزندتان ندارد ، خودداری کنید.
4- هیچگاه برای تغییر رفتار فرزندتان از زور استفاده نکنید، در صورت انجام چنین کاری، شما مسئول تغییر رفتار فرزندتان هستید نه او.
5- در ابتدای برخورد، مهمترین نکته این است که فرزندتان نتیجه ی عمل خود (پاداش و مجازات) را تجربه کند. تغییر رفتار یا اجرای یک خواسته اهمیت اولیه ندارد و گاهی در انتهای فرآیند برخورد ، به آن میرسید.
از بازنده شدن در چند نبرد نگران نباشید زیرا در جنگ، برنده ی نهایی بودن اهمیت دارد.
نخستین مسألهای که فرزندتان باید بیاموزد این است که رفتارهای مختلف نتایج متفاوتی دارند. دومین نکته این است که او با انتخاب خود مسئول نتایجی است که به دست میآورد. سومین نکته این است که او آزادی انتخاب دارد و شما خواسته ی خودتان را به او تحمیل نمیکنید. آخرین انتظاری که شما دارید انجام یک رفتار خاص توسط فرزندتان است. اهمیت این انتظار کمتر از آن است که فرزندتان یاد بگیرد با انتخاب خود مسئول عمل و فرآیند رفتارهای خویش است.
6- فرزندتان ممکن است در پیآگاه شدن از درخواست شما و مجازات آن، رفتاری مرتکب شود که نتیجهای منفی برای او داشته باشد. در این حالت ممکن است دیگران را مقصر قلمداد کند و مثلاً بگوید «تقصیر شما بود که من نتوانستم گواهینامه بگیرم.» اگر فرزندتان از چنین ترفندی استفاده کرد، به او بگویید «تو خودت تصمیم گرفتی لذا باید مسئولیت آن را نیز بپذیری. تو از نتیجه ی رفتارت اطلاع داشتی ولی باز به آن ادامه دادی. من فقط تا رسیدن به نتیجه یک ناظر بودم و دخالتی نکردم.»
7- از مجازاتهای سخت و طولانی استفاده نکنید زیرا 20 مجازات کوچک بسیار موثرتر از یک مجازات بزرگ است.
8- تأمین کردن تمام خواستههای فرزندتان، لوس کردن او و پیشتیبانی از او در برابر مجازاتی که نتیجه عمل او بوده است، مانع از تقویت احساس مسئولیت در فرزندتان میشود.
9- هیچگاه فرزندتان را به خودتان وابسته نکنید زیرا در این صورت مسئولیتی در برابر رفتارهای خود احساس نخواهد کرد و استقلال او تأمین نخواهد شد.
10- تقسیم کار در منزل و واگذاری انجام دادن کارها به فرزندان، به تنهایی قادر نیست احساس مسئولیت آنان را تقویت کند و فقط نقش کمکی دارد.
11- اگر فرزندتان رفتاری مرتکب شد که اعتماد شما را از خود سلب ساخت، فرصت دوبارهای به او بدهید تا بتواند اعتماد شما را جلب کند. برای این کار باید به او آزادی عمل بیشتری بدهید. فرزند شما نیز باید به گفتههایش عمل کند. گفتههای او را پیگیری کنید تا ببینید واقعیت دارند یا خیر. این پیگیری به دلیل بیاعتمادی نیست، بلکه برای این است که بتوانید اعتماد از دست رفته را دیگر بار به دست آورید.
منبع : منبع: کلیدهای رفتار با نوجونان
دکتر دن فونتنل – با تغییر و تلخیص
Borna66
06-22-2009, 07:14 PM
آيا اعتياد به قرص هاي روان گردان در سن خاصي صورت مي گيرد؟
به عنوان نتيجه اي از پژوهش هاي متعدد ، مي دانيم که اعتياد يک بيماري است که هم مغز و هم رفتار را تحت تأثير قرار مي دهد . پژوهشگران ، بسياري از عوامل زيست شناختي و محيطي را تعيين و حتي شروع به پژوهش در باره متغيرهاي ژنتيکي سهيم در رشد و پيشرفت اين بيماري کرده اند . دانشمندان از اين دانش در رشد رويکردهاي درماني و پيشگيري مؤثر که تداوم مصرف مواد را در شخص ، خانواده و جامعه کاهش مي دهد ، استفاده نموده اند .
علي رغم اين پيشرفت ها ، امروزه خيلي از مردم نمي دانند چرا افراد ، به داروها معتاد مي شوند و يا چطور داروها مغز را براي پرورش رفتار اجباري سوءمصرف مواد تغيير مي دهند . براي کمک به افراد در انتخاب سبک زندگي قدرتمند ، هنوز به اطلاعات زيادي در مورد اين بيماري که مبتني بر علم باشد ، نياز است . بايستي جامعه در سطوح سني مختلف تحت برنامه هاي مناسب قرار گيرد ، واقعيت اين است که :
•جنين هايي که در رحم در معرض مواد و دارو هاي قانوني و غير قانوني قرار مي گيرند ، ممکن است به طور نارس و کم وزن متولد شوند . اين در معرض دارو قرار گرفتن مي تواند به آهستگي بر رشد عقلاني کودک و رفتار بعدي آنها در زندگي شان تأثير بگذارد .
•نوجواناني که سوءمصرف دارو دارند اغلب دچار اختلالات رفتاري هستند ، افت تحصيلي دارند و از مدرسه اخراج مي شوند . اين افراد در معرض خطر حاملگي ناخواسته ، خشونت و بيماريهاي عفوني قرار مي گيرند .
• بزرگسالاني که سوءمصرف دارو دارند ، اغلب به طور واضح اختلالات تفکر ، يادآوري و توجه دارند . اغلب رفتارهاي اجتماعي ضعيف دارند که در نتيجۀ سوءمصرف دارو است و از عملکرد شغلي و روابط شخصي رنج مي برند .
• والديني که سوءمصرف دارو دارند اغلب آشفته و بي نظم هستند . محيط خانۀ آنها پراسترس است و کودکان آنها مورد سوءاستفاده و غفلت واقع مي شوند . چنين شرايطي براي بهزيستي و رشد کودکان مضر است و در اين خانه ها ممکن است موجبات مراحل سوء مصرف دارو در آينده فراهم آيد .
با توجه به مطالب بالا متوجه مي شويم که اعتياد ديگر مرز سني خاصي را ندارد اما در مورد کودکان عنوان قرباني مواد را به جاي معتاد به مواد به کار مي بريم.
گزارشات متعددي از گرايش کودکان و نوجوانان در سراسر دنيا مبني بر مصرف داروهاي روانگردان وجود دارد.
به عبارتي هيچ گروه سني مصون از تند باد اعتياد نيست.
Borna66
06-22-2009, 07:14 PM
آرامش عمر را طولانی می کند
تحقیقات نشان می دهد بسیاری از افرادی که شبیه به هم هستند و حتی در یک خانواده زندگی می کنند طول عمری متفاوتی با یکدیگر دارند و علت اصلی این امر نیز آرامش آنهاست.
به گزارش سلامت نیوزبه نقل ازمهر، براساس بررسیهای انجام شده، افراد آرام عموما از نظر جسمی در وضعیت بهتری بسر می برند و نهایتا طول عمر بیشتری دارند.
محققان افرادی را که از نظر روحی آرامتر بوده و در هنگام مواجهه با استرس و عصبانیت نیز از شیوه های متفاوت روحی مانند عبادت یا مدیتیشن استفاده می کردند با گروهی که عصبی تر بودند و کار چندانی نیز برای کاهش شدت عصبانیت خود نمی کردند، مقایسه کردند.
نتایج تحقیقات نشان داد مدت و شدت استرس گروه اول کمتر بود، به همین دلیل تاثیر منفی کمتری بر عملکرد سیستمها و هورمونهای گوناگون بدن می گذاشت. گروه اول معمولا دارای فشار خون طبیعی، حافظه قوی تر و فکر آرامتر بوده و همچنین با داشتن بدنی سالمتر و سیستم دفاعی قویتر دارای عمر طولانی تری نیز هستند.
افراد آرام حتی در صورت بروز بیماری نیز با قدرت بیشتر بر آن غالب شده و مدت زمان درمان در آنها کمتر است و نهایتا کیفیت زندگی در این گروه بالاتر است.
Borna66
06-22-2009, 07:14 PM
برخورد با نوجوانان و جوانان خجالتی یا منزوی
از بین دانشآموزان و دانشجویانی که در کلاسهای درس (در مقایسه با همکلاسیهایشان) بیجنب و جوش میباشند، تعداد زیادی از لحاظ اجتماعی و تحصیلی سازگار ولی تا حدودی ساکت و تمایل به کار مستقل دارند...
از بین دانشآموزان و دانشجویانی که در کلاسهای درس (در مقایسه با همکلاسیهایشان) بیجنب و جوش میباشند، تعداد زیادی از لحاظ اجتماعی و تحصیلی سازگار ولی تا حدودی ساکت و تمایل به کار مستقل دارند. تعدادی از آنها با درجات متفاوت بصورت مشکلساز خجالتی و یا گوشهگیر میباشند و تعداد کمی نیز ممکن است در آستانه اسکیزوفرنی قرار گرفته باشند.
این چکیده به افرادی که وضعیتی بین این دو حالت دارند و به طور معمول به عنوان خجالتی(کمرو، فاقد اعتماد به نفس و مضطرب) یا گوشهگیر(بیتفاوت،کمحرف ، خیالپرداز) معرفی میشوند، توجه دارد. زمانیکه توقعات اجتماعی جدید یا مبهم میباشد،کمی خجالت، طبیعی به نظر میرسد.
اگر خجالت صرفاً از حالت موقعیتی خارج شود و به صورت رفتاری درآید، بطوریکه فرد به عنوان فرد خجالتی شناخته شود به تدریج مشکلساز خواهد شد.
اگر این خصلت در شخص شکل گیرد، درآن صورت احتمالاً حالت عمومی و کلی خجالت نهادینه میشود و کمکم شامل این علائم خواهد شد: بیتفاوتی نسبت به حضور در موقعیتهای اجتماعی، ناراحتی و کمرویی در حضور دیگران، دلواپسی شدید و افزایش خودپنداری اجتماعی منفی (هینگ۱۹۸۷، تامسن ورادلف۱۹۹۲).
● انواع و علل خجالت و گوشهگیری در کلاس درس
علائم خجالت یا گوشهگیری ممکن است به عنوان قسمتی از شخصیت کلی دانشآموز یا دانشجو و یا واکنش موقعیتی خاص به یک عامل استرسزا ظاهر شود. افراد در موقعیتهای اجتماعی که باعث میشود آنها احساس کنند که از لحاظ روانی بیپشتیبان و متفاوت از سایرین میباشند مستعد کمرویی هستند.
سایر انواع کمروییهای اجتماعی ممکن است از تجربیات خاص و یا عوامل محیطی ناشی شود. بعضی از نوجوانان بخاطر اینکه والدین با آنها به گفتگو نمیپردازند و از ابتدا به کلام آنها پاسخ مثبت نمیدهند و حتی فرصت زیادی برای تعامل و ارتباط با همکلاسیهایشان ندارند، به مهارتهای کلاسی کارآمد و مؤثر دست پیدا نمیکنند.
این حالت تا حدودی دلیل بر کمروییهای مشاهده شده در مهد کودکها و پایههای اول میباشد. بچههایی که برای اولین بار وارد مدرسه میشوند، احتمالاً ترس از مدرسه دارند (معمولاً ترس آنها از افراد ناشناس و یا عدم تمایل به جدا شدن از والدین میباشد و واکنش منفی خاص به معلم یا مدرسه ندارند). نگرانی اجتماعی میتواند به عنوان واکنشی پایدار به شکستهای همیشگی، بدرفتاری و یا پذیرفته نشدن توسط بزرگسالان و همکلاسیها بوجود آید.
بعضی از افراد ممکن است سازگاری گروهی خوبی با همکلاسیها و تعامل اجتماعی با معلم از خود نشان دهند اما هنگامیکه از آنها خواسته میشود که به سؤالات درسی پاسخ دهند، در جمع فعالیتی را انجام دهند و مشارکت در فعالیتی داشته باشند که آنها را ارزیابی مینمایند، از برقراری ارتباط ترس دارند. بالاخره بسیاری از اینها حداقل زمانیکه محل تحصیل یا کلاسشان را تغییر میدهند، دچار مشکلات سازگاری اجتماعی موقت میشوند.
● راهکارهای پیشنهادی برای برخورد با محصلان خجالتی یا گوشهگیر
مشارکت همکلاسیها، دخالت مدرسان و سایر اقدامات روانشناسی از جمله راهکارهای برخورد با افراد منزوی و خجالتی میباشد.
● مشارکت همکلاسیها
تعدادی از مؤلفان مشارکت همکلاسیها را جهت حل مشکل کمرویی و گوشهگیری محصلان پیشنهاد مینمایند(مراجعه به روزنبرگ و همکاران۱۹۹۲). این راهکار شامل این موارد میباشد: درگیر کردن افراد خجالتی در برنامه آموزشی انفرادی، ایجاد فرصت برای آنها جهت شرکت در برنامههای گروهی، مشارکت دادن همکلاسیها به عنوان همکار به منظور تشویق به صحبت کردن دانشآموزان گوشهگیر، مشارکت دادن آنها در گروههای کوچک و فعالیتهای کلاسی گروهی.
● دخالت معلمان
بروفی (۱۹۹۵) به تحقیق و بررسی معلمان کارآمد پرداخته است تا متوجه شود آنها چگونه با دانشآموزان خجالتی برخورد مینمایند. از متداولترین راهکارها عبارت بودند از:
۱) تغییر محیط اجتماعی(برای مثال نشاندن آنان در بین همکلاسیهای صمیمی، یا موظف کردن همکلاسیها و گروههای کوچک به همکاری با آنان)
۲) تشویقکردن به پاسخگویی بیشتر
۳) کاهش استرس یا خجالت
۴) مشارکت دادن فرد خجالتی در فعالیتهای خاص ۵- مشارکت دادن آنان در گفتگوهای خصوصی دائمی.
بوضوح صرف نظر از این واکنشها توسط معلمان به تشویق و تنبیه مورد تأکید قرار میگیرد.
● سایر اقدامات:
نظرات بلانکو و بگالی (از روانشناسان آموزشگاهی) برای برخورد با خجالت و گوشهگیری عمومی افراد تحت آموزش، بیشتر مباحث مطرح شده را تأیید مینماید. آنها پیشنهاد میکنند که افراد را تشویق به پیوستن به گروههای داوطلبانه یا سازمانهای تفریحی خارج از آموزشگاه نمائید، آنها را مداوم در گروههای کوچک مشارکت دهید (تعامل گروهی با همکلاسیها)، از آنها به عنوان مربی خصوصی برای همکلاسیها استفاده نمائید، اولویتهای آنها را در انتخاب همکلاسیها شناسایی نمائید و آنها را نزدیک همان همکلاسیهای مورد علاقهشان بنشانید، آنها را راهنمایی، نه مجبور به ارتباط نمائید، از قرار دادن آنها در محیطی که وحشتناک و مضطربکننده است، بپرهیزید، به آنها نقشهای پیامرسانی و سایر فعالیتهایی که نیاز به ارتباط دارد، محول نمائید.
محققان پیشنهاد میکنند که افرادی را که از علائم گوشهگیری آنها، خیالپردازی شدید میباشد، دائماً دعوت به صحبت نمائید و نزدیک آنها بایستید تا از توجه آنها به شما اطمینان پیدا کنید. مطمئن شوید که آنها با موفقیت تکالیفشان را در ابتدای زمان کاری شروع نمودهاند و از سرزنش کردن آنها بخاطر خیالپردازیشان اجتناب نمائید.
بر توجه و مشارکت تأکید نمائید و همکلاسیهای آنان را موظف کنید که با آنها کار کنند و آنها را درگیر کار نمایند. راهکارهای خاص مدرسان برای برخورد با افراد تحت تعلم خجالتی و منزوی که توسط چندین محقق (هنیگ۱۹۸۷، مکینتیر۱۹۸۹، تاسون ورادلف۱۹۹۲، بروفی۱۹۹۵) در دو دهه گذشته پیشنهاد شده است به قرار ذیل میباشد:
ـ از لیست یا پرسشنامه علائق، جهت تشخیص علائق نوجوانان خجالتی استفاده نمائید، سپس با توجه به آن علائق اساس و مبنای مکالمات و فعالیتهای یادگیریتان را مشخص نمائید. کارهای هنری و یا سایر تکالیف و فعالیتهای آنان را در کلاس برای دیگران به نمایش بگذارید.
ـ آنها را همکار همکلاسی که شناخته شده هستند و در تعامل مداوم با سایر همکلاسیها میباشند، بنمائید.
ـ در صورتیکه این فرد مستعد خیالپردازی میباشد، دائماً آنها را کنترل نمائید.
برای رسیدن افراد خجالتی به اهداف توسعه اجتماعی به آنها از طریق فراهم کردن آموزشهایی در زمینه اظهار نظر کردن، شروع تعامل با همکلاسیها و سایر مهارتهای اجتماعی کمک نمائید.
ـ برای پیشرفت بینش اجتماعی آنان اطلاعات لازم را فراهم نمائید(برای مثال توضیح دهید که دانشآموزان جدید غالباً در ابتدا در دوستیابی با مشکلاتی روبرو میشوند و یا اینکه مسخره کردن لزوماً به این معنا نیست که آنها شما را دوست ندارند). روشهایی برای شروع ارتباط فعال با همکلاسیها و یا پاسخ بهتر در شروع ارتباط با آنها ارائه دهید.
ـ به آنها نقش مشخصی بدهید تا مکلف به انجام کاری شوند و آنها را مجبور نمایید تا با سایرین در موقعیتهای اجتماعی تعامل نمایند. در غیر این صورت خجالتی خواهند شد و از گروه فاصله خواهند گرفت.
ـ به آنها برای ارتباط با دیگران به آموزش محاورههای اجتماعی که در ابتدای مکالمات مورد استفاده قرار میگیرد، بپردازید و با آنها شخصاً یا تلفنی بالاخص بصورت درخواستهای مصرانه همانند "میتوانم من هم بازی کنم" صحبت نمائید.
ـ برای صحبت کردن با آنها هر روز و حتی برای چند دقیقه وقت بگذارید. به دقت به حرفهای آنها گوش دهید و به طور خاص به آنچه آنها بیان میکنند، پاسخ دهید.
ـ بچههای خجالتی ممکن است در زمینه مهارتهای اجتماعی نیاز به آموزش مستقیم داشته باشند. این آموزش شامل مهارتهایی است که در برنامههای آموزشی مهارتهای اجتماعی مختلف افراد گنجانده میشود. برای کسب اطلاعات بیشتر در رابطه با چنین برنامهای که شامل همکاری بین مدرسان و والدین میباشد (به شرایدان کراتچویل و الیوت،۱۹۹۰مراجعه نمائید).
● نتیجه گیری:
مدرسان ممکن است از طریق بکارگیری راهکارهایی که اجرای آن نسبتاً آسان است و مطابق با نقش اصلی آنان به عنوان یک معلم کارآمد میباشد، بتوانند به افراد خجالتی و کمرو کمک نمایند.
▪ راهکارها شامل این موارد میباشد:
پشتیبانی، تشویق، ایجاد فرصت برای بالا بردن اعتماد به نفس و آرامش در کلاس برای افراد کمرو و گوشهگیر، نظارت دقیقتر، ارتباط غیرکلامی بهتر، برنامهریزی محیطی و پیشنهادها یا درخواستهای سازنده برای ایجاد تمرکز بیشتر دانشپذیران مستعد گوشهگیری و یا خیالپردازی میباشند. به نظر، تعداد زیادی از معلمان درک و بینش ذاتی از نیازهای دانشآموزان خجالتی یا گوشهگیر دارند اما تعدادی نیز میتوانند این نیازها را از طریق بکارگیری منظم اصول و راهکارهای ارائه شده، بسیار بهتر برآورده نمایند. ¨
نام نویسنده :ابوالفضل شفیعی
منبع: این مقاله از کتاب بروفی جر (۱۹۹۶) با عنوان آموزش به دانشآموزان دارای مشکل گرفته شده است
مجله الکترونیکی هوم
Borna66
06-22-2009, 07:15 PM
قدری نوازشم كن!
نوازش، واژه بسیار آشنایی است. معنی بسیار ساده و روانی هم دارد.
همان چیزی است كه همه ما در هر سنی كه هستیم به آن نیاز داریم، منتهی به اشكال متفاوت. هم نیاز داریم كه دیگران را نوازش كنیم و هم نیاز داریم كه دیگران ما را نوازش كنند. اگر دقت كنید در روابط انسانی، همین موارد كوچك و به ظاهر ساده نقش مهمی ایفا میكنند. اما اینكه این نقش، مثبت یا منفی است ، برمیگردد به اینكه ما چقدر به آن توجه داریم؛ ابعاد آن را میشناسیم و تا چه اندازه به قواعد بازی احترام گذاشته و در واقع به آن تن میدهیم.
نوازش در لغتنامه دهخدا، این گونه تعریف شده است: مهربانی، مرحمت، شفقت، خوشرویی، انسانیت، تسلی و دلجویی و با ذكر بیتی از نظامی، به ابعاد مفهومی این واژه پرداخته است :
جرعهای باده بر نوازش رود
بهتر از هرچه زیر چرخ كبود
نظامی
بدیهیترین مورد نوازش، همان نوازش نوزاد است
برخی او را در آغوش میگیرند و با تماس جسمی این نوازش را بارز میكنند و برخی ممكن است به شوخی او را نشگون بگیرند. حتی عدهای نیز امكان دارد تنها با سخنان خود او را نوازش كنند.
اریك برن می گوید : " نوازش را میتوان اصطلاحا هرنوع حركتی به حساب آورد كه حضور دیگری را تایید میكند. تبادل "نوازش"ها یك رفتار متقابل را تشكیل میدهد كه واحد آمیزش اجتماعی است.
دكتر اسپیتز"Dr.R.Spitz"، متوجه شده است نوزادانی كه پس از تولد، برای مدتی طولانی از آغوش مادر و نوازش او محروم میشوند كم كم دچار افت روحی غیرقابل جبرانی خواهند شد و چه بسا سرانجام با ناراحتیهای روانی ناشی از آن از پا درآیند. وی از این محرومیت با عنوان "محرومیت عاطفی" یاد میكند.
اریك برن در یك جمله، اهمیت "نوازش" در یك زندگی عادی را بیان میكند: "اگر نوازش نشوی، مخت می ُپكد".
وی این جمله را در واقع این گونه توضیح میدهد: بعد از آنكه دوران صمیمیت دامان مادر به پایان میرسد، فرد بقیه عمر را هر روز با این معما مواجه است كه دست تقدیر چه شاخی بر سر راهش سبز خواهد كرد.
یك شاخ عبارت است از نیروهای اجتماعی، روانشناختی و زیستی كه مدام سد ادامه ی صمیمیت جسمی به سبك دوران نوزادی میشود و شاخ دیگر تلاش مداوم اوست برای كسب مجدد آن صمیمیت.
در بسیاری موارد، فرد بنابر نیازش به نوعی سازگاری نشان میدهد. یاد میگیرد كه با كمترین نوازش، حتی با نوع سمبلیك آن، خود را راضی كند؛ تا آنجا كه گاهی حتی مشاهده ی یك سرتكان دادن در تایید كارهای او و شناخته شدن موجودیتش، برایش كافیاست. اگرچه آرزوی اولیه او برای صمیمیت جسمانی كاهش ناپذیر باقی خواهد ماند.
بنابراین مشاهده میكنید كه تبادل"نوازش" یك اصل انكارنشدنی و مهم در روابط انسانی است كه باید بهتر از این ها مورد توجه ( به خصوص والدین ) قرار گیرد.
منبع : همشهریآنلاین – با تغییر و تلخیص
Borna66
06-22-2009, 07:15 PM
20 کپسول برای پدر و مادرهای خانه
1- اهمیت نقش پدر در تولد فرزند سالم و آرام
وضعیت جسمی و روحی پدر نیز مانند مادر در تولد نوزادی سالم و آرام، نقش قابل ملاحظهای دارد. نقش حمایتی و عاطفی پدر بیش از هر فرد دیگری میتواند در آرامش مادر و جنین نقش داشته باشد. حس نزدیكی و آرامش مادر، تحت تاثیر ارتباط مثبت موثر و معنوی پدر، نقش موثری در مراحل تكامل جنین و حتی شیر مادر پس ازتولد نوزاد دارد.
2- جمع و جور كردن و مسولیت پذیری در كودك
بسیاری از والدین از اینكه بچه ها وسایل خود را جمع نمیكنند، شكایت دارند. برای حل این مشكل، لازم است در ابتدا به آنها آموزش دهیم و بعد انتظار انجام آنرا داشته باشیم. برای این منظور در دفعات اول لازم است با هم و به صورت یك بازی، بعد از اتمام زمان بازی كودك( البته لازم است نیم ساعت قبل، خیلی آرام و دوستانه، اعلام كنیم كه وقت بازی تمام شد) با صدایی بلند و شاد اعلام كنیم كه حالا وقت جمع آوری وسایل است، بعد از او بخواهیم تك تك اسباب بازیها را با نام پیش ما بیاورد و بعد بگوییم كه جای هریك كجاست، تا خود وی آنها را جابهجا كند، البته خنده و شوخی و تشویق نهایی نیز از ابزار ضروری است كه نباید فراموش شود. به مرور زمان كه كودك جای وسایل را یادگرفت، یادمیگیرد كه بعد از بازی لازم است وسایلش را جابهجا هم بكند. و دیگر نیازی به تكرار بازی جمع آوری نداریم.
3- تساوی یا تشابه!؟
بزرگ كردن دختران و پسران به شكل مشابه كارآمد به نظر نمی آید. همان طور كه دختران به طور كلی تفاوتهای ساختاری و فطری با پسران دارند، والدین باید با آنها به گونه ای متفاوت برخورد كنند تا مطمئن شوند شرایط و فرصتهای برابری برای آنها ایجاد كرده اند. تساوی دو جنسیت به معنای این نیست كه بگوئید: «من دختر و پسرم را به طور مساوی بزرگ كرده ام.» در عوض ما باید نیازهای مختلف عاطفی، اجتماعی و فیزیكی فرزندانمان را با توجه به واقعیتهای وجودی آنها شناخته و برآورده كنیم و این باید به گونه ای باشد كه شرایط مساوی برای هر دو ایجاد شده باشد. و این همان پیغام تساوی حقوق زن و مرد در اسلام است كه باید در عین توجه به تفاوتها اعمال شود.
4- چرا گاهی اوقات با هم بودن برای یك پدر و پسر سخت است؟
بسیاری از مادرها دوست دارند شوهرانشان در ارتباط با بزرگ كردن پسرهایشان بیشتر درگیر شوند. یكی از دلایلی كه پدرها ارتباط خود با پسرهایشان را از دست می دهند این است كه آنها فكر می كنند همسرشان متخصص كودكان است یا شاید فكر می كنند این وظیفه پدر نیست كه در مورد مدرسه، تكالیف یا دوستان كودكش از اوسؤال كند. پدران با پسرانشان به گونه ای متفاوت از دخترانشان رفتار می كنند. به عنوان مثال: آنها با دخترانشان با لحنی ملایم تر صحبت می كنند بنابراین متقابلا اگر یك پدر از پسرش خیلی سؤال كند آن پسر ممكن است فكر كند كه «پدرم هرگز از من راضی نیست اصلاً فرقی نمی كند كه من چه می كنم.» بنابراین لازم است پدران نیز با پذیرش تاثیر فوقالعاده خود در پرورش فرزندان و خصوصا پسران خود، ترس را كنار گذاشته و با نیازهای واقعی پسران خود نیز به صورت واقعی برخورد كنند.
5 - كلیشه های اجتماعی
بسیاری مواقع كلیشه های اجتماعی مانع از رفتارهای درست و موثری میشود كه بعضا خود ما هم وجود آنها را لازم می دانیم. مثلا هنگامی كه فرزند پسر ما از بدرفتاری همكلاسی هایش شكایت میكند، او را به گرفتن حق و حتی دعوا با همكلاسان تشویق میكنیم و اگر فرزند دختر ما این مساله را مطرح كند، او را به متانت و حتی گذشت افراطی به منظور پیشگیری از برخورد و آسیب دیدن تشویق میكنیم، آیا در این پیغامها تفاوتهای فردی خاصی را كه حتی ممكن است آنها را تایید نكنیم به فرزندان القا نمیكند؟!
6 -تفاوتهای دختران و پسران
آگاهی از تفاوتهای دختر پسربرای والدین بسیار حیاتی است چرا كه در این صورت قادر خواهند بود محیط آموزشی مناسب و امنی برای همه بچه ها ایجاد كنند كه نه تنها منصفانه باشد بلكه مثمرثمر نیز واقع شود. تفاوتهای بین دختران و پسران فقط تفاوتهای رفتاری نیست. احتیاجات عاطفی آنها هم مجزا از هم است.
7 - اگر مایلید موثرترین اثر را بر فرزند خود داشته باشید!!
خانواده متعادل، هم كانون محبت و احترام است و هم مركز انضباط و اقتدار؛ كودك بر اثر محبت شور انگیز و اقتدار آرامش بخشی كه در خانواده میبیند، میكوشد تا هر چه بیشتر با آن همنوایی كند؛ به این ترتیب خواه ناخواه، هنجارهای آن را میپذیرد و اعضای آن را الگو قرار میدهد.
8 - معنویت و كودكی
در سنین كودكی با سوالاتی در زمینه خلقت و خداوند این نیاز فطری نمایانده میشود و در سنین نوجوانی خداجویی اوج میگیرد حتی در افرادیكه در فضایی معنوی و دینی زندگی نمیكنند این احساس نیاز ایجاد میشود، اما عامل مهم در حفظ و توسعه این حس محیط اطراف و نوع رفتارها و تاییدهای اطرافیان است،كافیست در زندگی عملی حضور خداوند را در نظر بگیریم و به سوالات كودك با آرامش و در حد درك او پاسخ دهیم و خداوند را به عنوان مظهر عشق و بخشش و در برگیرنده تمام زیباییها و قدرتها و عاشق بر بنده نمایش دهیم. تا با اعتماد به عشق و پشتوانه الهی،آرامش یافته و به شناخت مطلوب دست یابند.
9- تبعیض
بچه ها پدر و مادری را دوست دارند كه بین آنها تبعیض قائل نشوند، تبعیض نگذاشتن به این معنا نیست كه با همه بچههایشان یكسان رفتار كنند، بلكه بچه ها با هم فرق دارند و رفتار بر اساس تفاوتها مانعی ندارد، مساله مهم این است كه همه آنها به درك و محبت یكسان از سوی والدین برسند. برای این منظور كافیست در مجادلات آنها دخالت نكرده و نقش قاضی را بازی نكنید.
10- بچه ها و والدین
بچه ها از امر و نهی ها و حرفهای شما نمی آموزند بلكه آنچه شما عملی انجام میدهید الگویی واقعی برای آنها خواهد بود. پس از حرفهای تكراری پرهیز كنید و آنچه مایلید فرزندتان بیاموزد به صورت عملی به او نشان دهید.
11 - تنبیه تا كجا؟!
یكی از ظرافت های هنر تربیتی این است كه هرگز در هنگام تنبیه ، كودك را تا مرحله ای از پافشاری پیش نبریم كه در آن خود را محكوم یافته تلقی كند ، بلكه مقاومت مانع را چنان حساب كنیم كه بتواند بر آن فائق آید و تنبیه ، ابزاری برای آگاهی باشد و نه برای ترس و تهدید.
12 - حمایت و تربیت!
معمولاً پدر و مادر در اثر حمایت و محبت نمی توانند كودك را به قدر كافی به خود واگذارند. در محبت نمودن معتدل باشید، زیرا ساختمان تربیت متعالی بر شانه های محبت متعادل بنا می شود. كودك در خانواده به خاطر مراقبت های افراطی و بایدها و نبایدها غالباً خودش نیست، همه چیز را طوطی وار اقتباس می كند؛ او به جای این كه نقش بگیرد، نقش بازی می كند. بنابراین اجازه بدهید كودك، هنر خود بودن و خود شدن را در خود شخصاً كشف كند .
13 - مقابله با تاثیرات نامطلوب اخبار نامطلوب
موضوعاتى از قبیل آدم ربایى، قتل و خشونت و ... در نظر كودكان، جهان را به عنوان مكانى تهدیدكننده، آشفته و بیگانه جلوه مىدهد ، برای مقابله با این اخبار آزاردهنده و خشونت آمیز، بهترین راه، صحبت كردن با كودكان درباره هر آنچه كه آنها مى شنوند یا مى بینند، است كه در نتیجه آن كودكان نسبت به این اخبار وحشتناك منطقى تر عكس العمل نشان مى دهند. با دادن توضیحاتى روشن ولى مختصر به بحث آن مورد بپردازید، به این معنا كه حقیقت را باید به كودك گفت تا حدى كه نیاز است ولى نه كاملاً واضح بلكه به آن حدى كه كودك علاقه به دانستن آن دارد، بسنده كنید.
14 - درمان افسردگی كودكان
افسردگی كودكان اغلب موقتی و نوسانی است و به ندرت ممكن است برای مدت طولانی ادامه یابد. در اكثر موارد نیز با مراجعه به متخصصان روانشناس و مشاور و عملكرد موثر در جهت درمان، كاملاً بهبود می یابد، بدون آنكه نگرانی خاصی ایجاد كرده و یا اینكه تا بزرگسالی ادامه پیدا كند.
15 - چاشت نیمروز كودكان در مدرسه
1/خوراكیها نباید از مواد غذایی قابل فساد باشد.2/خوراكیها نباید آلرژیزا باشد یا باعث خواب آلودگی شوند.( برخی مواد غذایی حجیم باعث انباشتگی معده و كسالت میشوند.)3/خوراكیها باید كم حجم و مقوی باشد.4/مقرون به صرفه باشد. و توصیه نهایی اینكه بهتر است از ساندویچهای خانگی سالم، نان و پنیر، شیرهای پاستوریزه مدت دار، خرما، انجیر، خشكبار( انواع برگهها) و میوهها به عنوان تغذیه میان وعده فرزندان در مدرسه استفاده كنیم.
16- برطرف كردن انسداد و خفگی در كودكان 1 تا 7 سال
در صورت لزوم، فراهم كردن شرایط انتقال فوری به بیمارستان /1) اگر كودك میتواند نفس بكشد، او را تشویق كنید كه به سرفه كردن ادامه دهد؛ ممكن است با این كار، انسداد برطرف شود. 2) اگر نشانههای ضعف در كودك آشكار شده و یا او تنفس و سرفهاش را قطع كرده است، چند ضربه به پشت او بزنید. كودك را كاملاً به جلو خم كنید و با استفاده از كف دست، حداكثر 5 ضربه به فضای بین دو كتف وارد كنید. دهان كودك را بررسی كنید. 3) اگر با ضربه زدن به پشت، انسداد رفع نشد، چند بار قفسه سینه را فشار دهید. پشت كودك بایستید یا زانو بزنید. یك دست خود را بگیرید. این منطقه را سریع به داخل و بالا بكشید. حداكثر 5 بار (هر 3 ثانیه یك بار) قفسه سینه را بفشارید. در صورت رفع شدن انسداد، این عمل را متوقف كرده و دهان كودك را بررسی كنید. 4) در صورتی كه با فشردن قفسه سینه نتوانستید انسداد را رفع كنید، شكم را فشار دهید. دو دست خود را به دور قسمت بالایی شكم كودك بپیچید. دقت كنید كه او كاملاً به جلو خم شده باشد. مشت گره كرده خود را بین ناف و قسمت پایینی جناغ قرار دهید. در صورت رفع شدن انسداد،این عمل را متوقف كنید. دهان كودك را بررسی كنید. 5) اگر انسداد هنوز برطرف نشده است، گامهای 4-2 را حداكثر تا 3 بار تكرار كنید. 6) اگر باز هم برطرف نشد، با مركز اورژانس تماس بگیرید و آمبولانس درخواست كنید. اقدامات قبلی را تا زمان رسیدن نیروهای امدادی یا بیهوش شدن كودك ادامه دهید. هشدار! اگر كودك در یكی از مراحل بیهوش شد، راه تنفسی را باز كنید، تنفس را كنترل كنید و احیای تنفسی را آغاز كنید. اگر نمیتوانید به تنفس اثربخش دست پیدا كنید، باید بلافاصله ماساژ قفسه سینه را به منظور برطرف ساختن فوری انسداد آغاز كنید.
17- معیارهایی برای اتاق كودك
- از میان شكل ، جنس و رنگ اشیاء ، كودكان بیش از همه به رنگ توجه دارند و فضاهای رنگی برای آنها جذاب است و در طرح های رنگارنگ، طرح هایی با لكه های بزرگ رنگی یا زمینه های رنگی قوی بیش از طرح های ریز نقش و نامفهوم نظر كودكان را جلب می كند. - رنگ های شاد با شدت بالا مشتمل بر سه رنگ اصلی (زرد ، قرمز ، آبی) و رنگ های مكمل آنها (سبز ، نارنجی ، بنفش) بیش از رنگ های تركیبی مورد توجه كودكان است.- پس از رنگ ، اشكالی كه از تركیب سه شكل خالص هندسی (مربع ، مثلث و دایره) ایجاد شده باشند بیشتر از شكل واقعی اشیاء جذابیت دارند. فانتزی نمودن اشكال با استفاده از تقسیم آنها به سه شكل ذكر شده موجب شادی كودكان می شود.
18- ابراز وجود و نوجوانی
ابراز وجود با توجه به نقش فزاینده خود در زندگی، بسیار قابل توجه و مهم است. خصوصا دردوران نوجوانی كه با اوجگیری احساسات استقلال طلبانه و گسترش روابط دوستانه و پیوند با گروههای دوستانه و خارج از خانواده همراه است. بنابراین با وجود تاثیر عظیمی که دارد، لازم است تا والدین با توجه به نكاتی كه گفته شد و كمی دقت نظر و پشتكار، جهت ایجاد چنین رفتارها و عاداتی در كودك و تمرین و تكرار آن تا دوره نوجوانی به راحتی با انجام تمریناتی پرورش این حس را بهبود بخشند تا نوجوانان از یک زندگی فعال و روابطی موثر و دو طرفه بهره مند گردند.
19- توجه به پیامهای مخاطب
در ابراز وجود کردن، توجه به پیام گوینده نیز ضروری است. باید ببینند طرفشان دارد درباره چه موضوعی صحبت می کند. نکات مهم صحبت او چیست و روی چه چیزهایی تاکید بیشتری دارد. شاید مقصود او چیز دیگری باشد. به نکات ضعف و قدرت او در ارتباط نیز پی ببرد و مطمئن باشند او هم چندان راحت اقدام به چنین در خواستی از وی نکرده است و او نیز در موقعیت چندان راحتی نیست. از این نکات میتوانند بهره مفیدی برای دفاع از حق خود ببرند.
20- و بپذیریم ...
بسیاری از والدینی كه فرزندان نوجوان دارند در پی تلاشهای متعدد جهت تغییر خصوصیات و خلقیات فرزندان، آنقدر با آنها درگیر میشوند كه دیگر نوجوان نمیتواند باور كند كه آنها دوستش دارند و برای صلاح خود او تلاش میكنند. هر چند بعضا والدینی نیز هستند كه به دلیل عدم توانایی پذیرش تفاوتها، دوست دارند نوجوانشان آینه تمام نمای خواستهای آنان باشد و استقامت و استقلال طلبی نوجوان را مانع آن میدانند. اما بسیاری مواقع پذیرش نوجوان، همین گونه كه هست و فرصت دادن به او برای آزادانه تصمیم گرفتن، بهترین راه حل برای كاهش اختلافات و درگیریهاست و چه بسا در سایه همین آرامش، نوجوان به دور از جبهه گیری و غرض ورزی، راهنمایی والدین را بپذیرد و در همان جهت گام بردارد. لازمه این احساس، پذیرش است. والدین باید نوجوان را به عنوان موجودی كه در حال گذر از كودكی به بزرگسالی است و در حال رسیدن به استقلال است بپذیرند و به او اجازه حركت آگاهانه را بدهند.
منبع : برگرفته از سایت آمار و اطلاعات زنان
Borna66
06-22-2009, 07:15 PM
راههای تقویت بهداشت روانی فرزندان:
- اگر با ناراحتیهای روانی کودکان، نوجوانان و جوانان روبرو شدیم با حوصله و متانت آنها را رفع کنیم و از تصمیمهای عجولانه بپرهیزیم.
- در ناراحتیهای شدید، درد دل و گریه کردن باعث تخلیه ی روانی و آرامش میشود، در این شرایط از یک دوست صمیمی میتوانیم کمک بگیریم.
- مشارکتجو باشیم تا دوستان جدید بیابیم.
- از مشاهده فعالیتهای جدید فرزندانمان لذت ببریم.
- با پرورش ابعاد روحی، معنوی و مذهبی شخصیت خود و فرزندانمان ، به سلامت روانی بالا تری دست یابیم.
- با احترام به دیگران به بهداشت روانی خود و دیگران کمک کنیم.
- زمینههای اعتماد را فراهم کنیم.
- به احساسات فرزندانمان توجه کنیم و ویژگیهای آنها را بشناسیم.
- محیط زندگی را در حد توان جذاب و پر نشاط کنیم.
- فرصتهای مناسب برای بروز احساسات و شخصیت فرزندانمان ایجاد کنیم.
- به دست آوردن بهداشت روانی منوط به روبرو شدن با واقعیت، سازگار شدن با تغییرات، ظرفیت داشتن برای مقابله با اضطرابها، کم توقع بودن، احترام قائل شدن به دیگران و ... است؛ بکوشیم این شرایط در خانواده فراهم شود.
- رفتار والدین در خانواده بگونهای باشد تا فرزندان، خود را در زندگی شاد، خوشحال و فارغ از گرفتاریها احساس کنند.
- همیشه احساس موفقیت و ارزشمندی خود و اعضای خانواده را بیان نماییم.
- با انجام فرائض دینی و رفتارهای صحیح، فرزندان را متوجه کنیم که مذهب تامین کننده ی بهداشت روانی است.
- هر چه بتوانیم با جامعه و افراد آن سازگاری بیشتری داشته باشیم، از بهداشت روانی بالاتری برخوردار خواهیم بود.
- به جای گریز از سختیها و مشکلات، باید قدرت عمل و تفکر خود را در مقابله با آنها افزایش دهیم تا خود و اعضای خانواده به شادی، صفا و آرامش برسیم .
- به دستورات الهی به خوبی عمل کنیم تا از هر گونه خودخواهی، بدبینی، تنهایی و نگرانی مصون باشیم.
- به فرزندان بیاموزیم که حتی در تجربههای تلخ زندگی نیز فرصتهای خوبی وجود دارد که باید کشف کنیم و در زندگی بکار بگیریم.
- به فرزندان آموزش دهیم به جای سرکوب کردن احساسات آزاردهنده، مثل حسادت، کینهتوزی و ... آن احساسات را به گونهای صحیح بیان و خود را تخلیه کنند.
- برای اصلاح رفتار فرزند هرگز از شیوه ی تحقیر و سرزنش استفاده نکنیم، بلکه با مطرح کردن نقاط مثبت آنها، ضعفهایشان را نیز گوشزد کنیم.
- اگر امید داشتن را به فرزندانمان بیاموزیم همیشه از سلامت روانی برخوردار خواهند بود؛ «امید یعنی احساس جاودانگی و پیروزی در همهی لحظات».
- در مقابل فرزندان از دیگران بدگویی نکنیم و اگر به منظور پیشگیری از خطرهای احتمالی، معایب افراد نا به هنجار را میگوییم، به آنها خاطرنشان کنیم که «این رفتار آن افراد است که بد است، نه خود آن افراد».
- در عین تکریم شخصیت و ابراز محبت و توجه به فرزند، در اصلاح رفتارهای ناپسند او تلاش کنیم تا خویشتنپنداری مثبت که رمز بهداشت روانی است در فرزندمان تقویت شود.
- فرزندان را به نوع رفتارهایی که از آنان انتظار داریم آشنا کنیم.
- هنر ارتباط سالم و موثر با دیگران را خودمان بیاموزیم و به فرزندان نیز آموزش دهیم.
- انتظارات خود و اعضای خانواده را با واقعیات تطبیق دهیم.
- در مواقع ضروری سعی کنیم به موقع از دیگران کمک بگیریم. برخی از مشکلات را به تنهای نمیتوان حل کرد، در اینگونه موارد بهتر است از مشاور یا روانشناس یاری بخواهیم.
- با اتکا به خدای بزرگ نقطهی اطمینان بخشی را پیدا میکنیم که موثرترین داروی شفابخش نگرانیها و اضطرابهای ماست، با یاد خدا و رشد معنویت در خانواده، بهداشت روانی خود و اعضای خانواده را بیمه کنیم.
منبع : انجمن علمی آموزشی مدرسین آموزش خانواده شهر تهران
Borna66
06-22-2009, 07:15 PM
همدیگر را چگونه بشناسیم ؟
رابطه قبل از ازدواج باید سالم و با شناخت نسبی دو طرف صورت پذیرد چون میزان آشنایی هر اندازه بیشتر باشد در آینده امکان فروپاشی زندگی مشترک کمتر خواهد بود...
● تهدید سلامت روانی به دلیل نبود شناخت پیش از ازدواج
پیشنهاد برخی مسئولان درباره ترویج ازدواج موقت جوانان و الگوهای مذهبی روابط قبل از ازدواج، سبب بروز اظهارنظرهای مختلفی شد.
واقعیت آن است که در جامعه نمیتوان پردهای ضخیم میان دختران و پسران کشید، اما میتوان چگونگی رابطه صحیح را برایشان ترسیم کرد.یکی از چالشهایی که جامعه امروز ایران با آن روبهرو است، موضوع ارتباط دختر و پسر پیش از ازدواج است؛موضوعی که با عنوان دوستیهای قبل از ازدواج مطرح شده و شاید منظور رابطهای است که بعضاً به عنوان سرآغاز ازدواج نیز به حساب میآید.
اما چرا برخی، بر دوستی و آشنایی پیش از ازدواج اصرار میکنند و عدهای آن را برای استحکام ارزشهای اصیل خانواده مضر میدانند؟ آیا روابط پیش از ازدواج میان دختر و پسر به ازدواج لطمه میزند یا کمک میکند زوج پیش از آغاز زندگی مشترک آشنایی بیشتری با یکدیگر پیدا کنند ؟
روابط دوجنس مخالف پیش از ازدواج در ایران در سالهای اخیر به موضوعی بحث انگیز در بین مسئولان و محافل دانشگاهی تبدیل شده است. کشش درونی به جنس مخالف و میل به دوستی موضوعی طبیعی است، اما نکته مهم این است که آیا ارتباط و دوستی، نیازهای روحی و روانی را برطرف میکند یا اینکه بر مشکلات میافزاید.
▪ دکتر حمیدرضا حسین شاهی، پژوهشگر اجتماعی معتقد است، مفهوم دوست داشتن در زندگی جزو مواردی است که نمیتوان آن را انکار کرد و در بهداشت روانی کاملاً مؤثر است و کسانی که عشق میورزند از سلامت روانی بالاتری برخوردارند. او ادامه میدهد: نخستین شرط یک ازدواج موفق نیز سلامت روان است که با تحمل و مدارا قوام مییابد.
▪ حسین شاهی در مورد ویژگیهای یک رابطه سالم میگوید: در این رابطه افراد برای یکدیگر ارزش قائل هستند و برای خود مرزهای شناخته شدهای دارند و مشکلات خود را با آرامش و بدون دخالت دادن دیگران حل وفصل میکنند و اینکه یکدیگر را حمایت عاطفی میکنند که این خود موضوع بسیار مهمی در زندگی اجتماعی است.
● همدیگر را چگونه بشناسیم
رابطه قبل از ازدواج باید سالم و با شناخت نسبی دو طرف صورت پذیرد چون میزان آشنایی هر اندازه بیشتر باشد در آینده امکان فروپاشی زندگی مشترک کمتر خواهد بود.
▪ عبدالرضا مصری، وزیر رفاه و تأمین اجتماعی و رئیس سابق کمیسیون اجتماعی مجلس میگوید: دربسیاری موارد دختران و پسران در ارتباطات پیش از ازدواج خود برای هم خالیبندی میکنند، دروغ میگویند و ژستهای غیرواقعی میگیرند، ولی بعد از ازدواج یکی یکی تمام این خالیبندیها مشخص میشود و برای طرفین قابل تحمل نیست.
«تمام این ژستها که زمانی به منظور جلب نظر طرف مقابل صورت میگرفت، بعد از ازدواج دیگر باید قالب واقعیت به خود بگیرد و زمانی که این مسئله رخ نمیدهد، اختلاف بروز میکند.»درباره ارتباط و پیوند دو جنس مخالف پیش از ازدواج به طور کلی سه دیدگاه مطرح است:
۱) دیدگاهی که هر گونه ارتباط پیش از ازدواج را آزاد و بدون مانع میداند (رویکرد لیبرالیستی)، به بیان دیگر هیچ گونه حد و مرزی برای این پیوندها وجود ندارد و آزادی مطلق حاکم است. پیروان این دیدگاه مدعیاند، ناراحتی هایی که بر سر بشر آمده است از ممنوعیتها و ترسها و وحشتهای ناشی از محرومیتهایی است که در ضمیر باطن بشر جایگزین شده. برتراند راسل، فیلسوف اجتماعی معاصر، نیز در اخلاق نوینی که پیشنهاد میکند، همین مطلب را اساس قرار میدهد.
۲) دیدگاه دیگر هر گونه ارتباط و پیوند با جنس مخالف پیش از ازدواج را مردود دانسته و نکوهش میکند.این دیدگاه درست در مقابل رویکرد لیبرالیستی است.برتراند راسل، در کتاب زناشویی و اخلاق نیز میگوید: «عوامل و عقاید مخالف ارتباط پیش از ازدواج در اعصار خیلی قدیم وجود داشته، بدین ترتیب یک نهضت عمومی ریاضت در دنیای قدیم ایجاد شد و حتی تا امروز در برخی نقاط ادامه دارد.»
۳) دیدگاهی که بر اساس آن نه آزادی مطلق و رها پذیرفته شده است و نه محدودیت و منع هر گونه رابطه، بلکه ارتباط بین دو جنس مخالف در یک چارچوب مشخص تعریف شده است که دیدگاه برخی فقهای شیعی نیز ناظر به نگرش سوم است. بیتوجهی به روابط جوانان آثار مخرب گستردهای دارد که خدشهدار کردن سلامت روانی در جامعه یکی از سطوح آن است و مسئولان نباید بیتوجه از کنار این مسائل بگذرند.
افزایش جمعیت، اعتلای سطح تحصیلات، بالا رفتن هزینههای زندگی و گسترش ارتباطات در کنار افزایش نیاز به همزیستی دو جنس مخالف در نسل جوان امروزی، نابسامانیهای بسیاری را موجب شده است.
● روابط پیش از ازدواج کدامند؟
▪ دکتر «حسین باهر»، استاد دانشگاه شهیدبهشتی، به ما می گوید: عدهای قبل از ازدواج به شکل سنتی رابطه برقرار میکنند و به عبارتی ارتباط به معنای امروزی آن را شایسته نمیدانند و ملاک شناخت خود را خانواده و آشنایان و در نهایت تصمیم بزرگترها میدانند که میتوان این سبک را بیشتر به روستاها معطوف دانست.
این جامعهشناس تأکید میکند: گروه دیگری نیز تا حدودی مرزهای سنت را شکسته و از محدوده آن فراتر رفتهاند ولی دچار انحراف از اصول سنتی نشدهاند و این روش در میان ساکنان شهرها و بسیاری از شهرستانهای کشورمان رایج است. این در حالی است که با بررسی تاریخ اجتماعی ایران میتوان رشد یک فرهنگ ویژه در چهار دهه گذشته را بررسی کرد که هر چه به زمان معاصر نزدیکتر میشویم روابط سنتی قبل از ازدواج کاهش مییابد و دنیای صنعتی روش جدیدی را بر جوانان تحمیل میکند.
باهر، ضمن تفکیک میان شیوههای ارتباط ، شیوه ارتباط فرهنگی را که از آن بهعنوان ارتباط دانشجویی یاد میکند، روشی با درصد ورود غفلت کمتر میداند و میگوید: ورود عوامل نامطلوب و انحرافانگیز در شیوه مدرن بیشتر به چشم میخورد. به گفته این عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی ، هم اکنون شیوههای ناسالم روابط دختر و پسر کمتر از ۳۰ درصد مجموع روابط قبل از ازدواج را تشکیل میدهد ولی به لحاظ گستردگی آثار آن در افکار عمومی بیشترین وقت تحقیقاتی و بررسی کارشناسانه را نیازمند است.
او با ارائه تعریفی از رابطه سالم میان دختر و پسر در آستانه ازدواج میگوید: روابطی که با هدف ازدواج و با رعایت فرهنگ انسانی بهصورت کنترل شده و با نظارت خانوادهها برقرار شود را میتوان روابط سالم دانست که در گذشته به شکل عقد موقت برقرار میشد و امروزه بهعنوان نامزدی مطرح است. او بر توجه هرچه بیشتر به روابط میان دختر و پسر قبل از ازدواج تأکید و مسئولان را به فرهنگسازی هدفدار در این جهت دعوت میکند. این جامعهشناس، نقش خانوادهها را در گسترش روابط عمیقتر و صمیمی با جوانان در کاهش روابط انحرافی مفید میداند و میگوید: چه خوب است خانوادهها محبت را داد و ستد کنند تا جوانان در جستوجوی محبت دچار اشتباه نشوند.
باهر، انعطافپذیری را تسهیلکننده ازدواج موفق اعلام و بر طرف مشاور قرار گرفتن جوانها قبل از ازدواج تأکید میکند و یادآور میشود: بهرهمندی از نظر کارشناسان و مشاوران باتجربه و آگاه و جلوگیری از تکرار راههای رفته عامل بازدارنده مؤثری در آسیبپذیری ازدواج است.
● فرهنگسازی هدفدار
در روابط پیش از ازدواج، حساسیتها معمولاً بیشتر است. چون همسران جوان تازه به شکل عملی وارد ارتباط با هم شدهاند. با ازدواج، هر فرد نقش جدیدی میپذیرد، به طوری که قبل از شروع زندگی مشترک، این نقش به طور ناگهانی دو برابر میشود. در واقع فرد هم نقش فرزند خانواده را بازی میکند و هم نقش همسر را، هر دو طرف هم توقع دارند که فرد نقش خود را در مقابل آنها به بهترین نحو انجام دهد.
این حالت، میتواند سبب ایجاد حالت ناخوشایندی در طرفین شود که آنان را نسبت به زندگی مشترک و یکدیگر بدبین کند. فرد ممکن است دچار حالتی شود که براساس آن آزادی فردی خود را از دست رفته تلقی کند. این احساس گمشدگی، فرد را دچار این تردید میکند که ازدواج، آزادی فردی و شخصیت انسانی او را از بین برده است و طرف مقابل خود را بیش از هر کسی در ایجاد چنین حالتی مسئول میداند. فشار آوردن به جوانان و محدود کردن آنها درست نیست و حتی اسلام هم هیچ مانعی بر سر راه ارتباط بین جنسهای مختلف قرار نداده است.
Borna66
06-22-2009, 07:15 PM
جوانان دیر ازدواج میکنند؟
پدیده افزایش سن ازدواج نه فقط در ایران، بلکه در کشورهای توسعهیافته فراصنعتی نیز مشاهده میشود.
به طوری که براساس نتایج مطالعات موجود، نسبت افراد ازدواج کرده در آمریکا از ۷۸ درصد در سال ۱۹۶۰ به ۵۲ درصد در سال ۲۰۰۰ و کمتر از ۵۰ درصد در سال ۲۰۰۵ کاهش یافت. پرسش ضمنی و در عین حال اصلی این مقاله چنین است: چرا جوانان دیر ازدواج میکنند؟
در خصوص این پرسش، تعبیرها و تفسیرهای متنوع (و البته گاهاً مرتبطی) از جانب صاحبنظران اقتصادی و اجتماعی شده است. بررسی منابع و ادبیات موجود در زمینه تأخیر ازدواج و همچنین تجربیات و نتیجه مطالعات ، نشان از آن دارد که تأخیر ازدواج در حال حاضر ریشه در چندین عامل اصلی اقتصادی و به خصوص جامعهشناختی دارد که عمده تأکید این نوشته نیز بر دلایل اخیر یعنی جامعهشناختی است.
بنابر دیدگاه محوری این نوشتار، عامل اصلی افزایش سن ازدواج، تجربه مدرنیته و نوسازی جامعه ایرانی است. جامعه ایران همانند سایر جوامع، با گذار از نظم سنتی و حیات اجتماعی حاکم بر آن و ورود به حیات اجتماعی ملازم با نظم مدرن، تحولات و دگرگونیهایی را از سر گذرانده است.
طبیعی است چنانچه این تحولات بدون برنامهریزی و پیشبینی اتفاق افتند و شرایط جامعه به لحاظ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آماده برای پذیرش چنین تحولاتی نباشد، تبعات منفی آن از دستاوردهای مثبتی که خواهد داشت، بیشتر است.
به نظر میرسد در خصوص افزایش سن ازدواج جوانان، شاهد چنین جریانی باشیم. بدین معنی که تجربه نوسازی و مدرنیته ایرانی، همگام با سیر ممالک اعم از توسعهیافته و در حال توسعه و شرایط خاص حاکم بر چنین تجربهای، موجب بروز پدیدهای به اسم افزایش سن ازدواج جوانان (و در ادامه، تجرد قطعی در بین برخی) شده است. مکانیسم این تأثیر مدرنیته و نوسازی بر افزایش سن ازدواج و تأخیر آن در سه سطح اتفاق میافتد؛
▪ سطح کلان جامعه؛ یعنی هر چه جامعه از حالت سنتی و نظم خاص حاکم بر آن خارج شده و به موقعیت مدرن با نظم متفاوتی نزدیکتر شود، میزان افزایش سن ازدواج در آن بیشتر خواهد بود.
▪ سطح میانی جامعه؛ یعنی هر چه میزان پوشش نهادها (یا فرایندهای) جایگزین ازدواج در جامعه بیشتر باشد، شاهد افزایش بیشتر سن ازدواج خواهیم بود.
▪ سطح فردی؛یعنی هر چه میزان نوگرایی (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و روانی) افراد بیشتر باشد، افزایش سن ازدواج در آنها بیشتر است. بنابراین، میتوان گفت هر چه جامعه به سمت وضعیت مدرن پیش رفته و مؤلفههای بیشتری از حیات مدرن را (با ارزشهای ملازم و ذاتی آن) در سه سطح فوق تجربه کند، تأخیر ازدواج در آن بیشتر است.
اما اینکه کدام مؤلفهها و نمودهای تجربه مدرنیته است که باعث تأخیر ازدواج در جمعیت آماده برای ازدواج کشور میشود، موضوعی است که در ادامه به شرح مهمترین آنها پرداخته میشود:
۱) آشفتگی اقتصادی (شرایط مسکن، هزینههای زندگی، نامناسب بودن وضع درآمدی با هزینههای زندگی؛ که تماماً سختی ازدواج را در زمینههای مهریه، جهیزیه سنگین، مخارج جشن عروسی، اهمیت به تجملات و... بیشتر میکنند)و اجتماعی (میزان طلاق در جامعه) به خصوص در نیم دهه اخیر تأثیر جدی بر ازدواج داشته و دیررسی آن را موجب شده است، که در نهایت تمامی آنها مرکز ثقل انتظارات از ازدواج را به سمت عواملی مانند داشتن همسر دارای مدارک تحصیلی عالی، شغل معتبر، وضعیت اقتصادی خوب و... سوق داده است.
۲) عامل دیگری که امروزه باعث تشدید تأخیر در ازدواج شده، تضعیف باورها و تعهدات در جامعه است. مطالعات نشان داده که هر چه میزان پایبندی افراد به تعهدات مذهبی کمتر باشد، تأخیر ازدواج در آنها بیشتر است.
۳) افزایش تحصیلات و به دنبال آن اشتغال، کسب درآمد، استقلال اقتصادی و اجتماعی و...، زمینه دیگر تأخیر در ازدواج را فراهم آورده است. این عامل در کنار عواملی مانند تغییر نگرشها و انتظارات جوانان از ازدواج، موجب به وجود آمدن عامل دیگر تأخیر ازدواج به نام محدودیت در یافتن همسر مناسب (هم برای دختران و هم برای پسران) شده است، ضمن آنکه نباید از نظر دور داشت که امروزه، بخشی به خاطر دلائل فوق، رویکرد گزینش همسر برای ازدواج، رویکرد خود انتخابی است، برخلاف سابق که به صورت ترتیب داده شده از طرف پدر، مادر، خویشاوندان نزدیک، خویشاوندان دور، دوستان و... بود.
۴) بار معنایی ازدواج، دیگر متفاوت با زمان پیشین است. ظاهرا در دنیای کنونی ازدواج مؤلفهای مادیگرایانه به حساب میآید که کارکردهای ایجاد امنیت و تحقق نیازهای اقتصادی، مالی و حمایتی آن صبغه تیرگی گرفتهاند.
فیالواقع، امروزه افراد، بیشتر واجد ارزشهای فرامادیگرایانه (با محوریت کیفیت زندگی) هستند تا مادیگرایانه ضمن آنکه، در حیات مدرن، بنای ازدواج، به خصوص در میان دختران، بیشتر بر تأمین نیازهای عاطفی و روحی میباشد تا نیازهای فیزیولوژیک و مادی!
۵) شکلگیری و رواج نگرش به برابری جنسیتی در میان برخی دختران، یکی از عوامل اساسی در افزایش سن ازدواج در بین این گروه جمعیتی است.
۶) رویکردهای اقتصادی انتخابی عقلانی و هزینه فرصت نیز، مزید بر سایر دلایل افزایش سن ازدواج جوانان در جامعه میباشد. پیدایش و نضج این نگرش در بین جوانان (به خصوص دختر) که با ازدواج کردن، بسیاری از فرصتها را از دست خواهند داد که هزینه از دست دادنشان بیش از هزینه از دست دادن فرصت ازدواج است، تأخیر در ازدواج آنها را موجب گشته است.
۷) تغییر ساختار خانواده از گسترده به هستهای نیز، موجب دیگر افزایش سن ازدواج در جامعه میباشد. در حال حاضر به دلیل غالب شدن خانواده هستهای و در نتیجه، تعداد کمتر اعضای خانواده، تعداد کمتر مجردان خانواده و جو عاطفی و حمایت اقتصادی و اجتماعی حاکم بر آن، کمتر شاهد ازدواج جوانان به خصوص دختران هستیم.
۸) افزون بر عوامل بالا، باید به نبود و یا ضعف محدودیت اعمال شده از طرف خانوادهها بر نسل جوان اشاره کرد که در تأخیر ازدواج آنان نقش داشته است. مطالعات نشان از آن دارد که هر چه میزان محدودیت اعمال شده از طرف خانوادهها بر نسل جوان کمتر باشد، آنها نسبت به پذیرش رفتارهایی که به قبول مسئولیت و تعهد ختم میشود، بیخیالتر هستند و در نتیجه ازدواج آنان (به عنوان نمودی از این رفتارها) دچار تأخیر میشود.
در فرجام، اشاره به این نکته نیز لازم است که مطالب فوق تنها دلالت بر دلایل افزایش سن ازدواج جوانان و دیررسی آن در جامعه داشته است، حال آنکه پدیده تأخیر و دیررسی ازدواج در جامعه، حامل پیامدهایی نیز میباشد که بررسی و تدقیق در آنها، فضای مفهومی دیگری را میطلبد.
کرم حبیبپور گتابی
روزنامه همشهری
Borna66
06-22-2009, 07:16 PM
روزه فکری
کلید موفقیت در این راه، آن است که ۷ روز پیاپی کاملاً مثبت باشیم و نگذاریم حتی در یک فکر و بیان منفی وا بمانیم. بیدرنگ آن را رها کنید. اگر این کار را بکنید و برای مثال سومین روز با هجوم افکار منفی مواجه شوید (باید از اول شروع کنید) جالب اینجاست که پس از پشتسر گذراندن ۴ یا ۵ روز موفقیتآمیز رویدادی بسیار منفی رخ خواهد داد.
ماه رمضان بهترین فرصت برای دور کردن افکار منفی از خود.
ما بخشی از تربیت خود را از خانواده و بخشی دیگر را از مدرسه و اجتماع کسب میکنیم و در طول زندگی آگاهیها و مهارتهای گوناگونی به دست میآوریم.
اما بخش مهمی از تربیت هر کس نیز مرهون خودآموزی اوست، یعنی هر کس خودش آنها را در وجود خویش پرورش میدهد؛ مانند اراده، پشتکار، خودباوری، مردمداری و بسیاری فضیلتهای دیگر که هر یک سرمایه مهمی برای زندگی کردن در جامعه است.
تمام این صفات وقتی در وجود ما پرورش مییابد که افکار منفی را از خود دور کنیم و بدانیم در زندگی امروزی که سرعت و اعتمادبهنفس حرف اول را میزند چگونه پیش برویم تا پیروز باشیم.
در طول سالیان دراز در تعلیم و تربیت یک دانشآموز یا دانشجو، آگاهیهای بیشماری به او عرضه میشود. ولی در مورد فن و اصول تفکر تقریباً هیچکاری انجام نمیشود. در صورتی که اگر یاد بگیریم چگونه فکر کنیم و چگونه مسیر زندگی خود را در جریان مسیری قرار دهیم که انسانهای موفق و پیروز قدم گذاشتهاند و به شیوه آنان فکر کنیم آنگاه چیزهایی را میبینیم که سالیان سال، پیشرویمان بوده اما قبلاً آنها را نمیدیدیم.
تفکر، در تک تک افراد بهطور کاملاً انفرادی تحول مییابد. عادتها، تجربهها و حتی احساسها بر این فرآیند تأثیر میگذارند. همچنین میتوان از رهیافتهای غلط، مانعهای ذهنی و مقطعی افراد، یا بهعبارت ساده از کمبود تخیل و خلاقیت نام برد. گاهی اعتمادبهنفس زیاد، یا برعکس عدماعتمادبهنفس هم میتواند اثر تخریبی داشته باشد.
افکار منفی یکی از بزرگترین موانع ذهنی برای تفکر سازنده است. این نوع افکار بسیار غلیظ هستند و مقدار بسیار کمی از آن برای آلوده کردن زندگی کافی است. همچنان که چند قطره سم، برای مرگ و نیستی کفایت میکند.
به نظر میرسد برخی مردم جامعه منفیگرا هستند. اما چرا؟ بنابرنظر کارشناسان علت عمده آن ترس است. آنان به اندازهای به در بسته خورده و تجربیات دردناک را از سر گذراندهاند که دیگر نمیخواهند برانگیخته شوند و از برانگیخته شدن میهراسند. آنها نه از روی ایمان، بلکه از روی ترس عمل میکنند و در این زمان است که زندگیشان از هم میپاشد. آنها همواره بر بدترین رویداد ممکن تمرکز میکنند و انتظار پیشامد آن را میکشند.
بنابراین حتی از دست زدن به کارهایی که ممکن است در آن موفق نشوند یا نتوانند آن را آنگونه که میخواهند پیش ببرند سرباز میزنند. پیشنهاد دیگر این است که سعی کنید آرمانگرا باشید. زیراآرمانگرا بودن به این معناست که بهترین پیشامد ممکن را انتظار میکشید و زندگیتان را بر آن روال میگذرانید.
انسانهای موفق آرمانگرا بودهاند.آنها تصمیم گرفتند به دنبال هدفی بروند که فراتر از آنچه بود، که مردم، واقعگرایانه میپنداشتند. آنان درواقع برداشت ما را از (واقعیت) و آنچه ممکن و شدنی است گسترش دادند.
کریستف کلمب آرمانگرا بود. ادیسون با آزمایشهای بیاندازه، واقعیتی را که وجود نداشت یافت و آن را گسترش داد.
بهترین راه برای برآورده نکردن رویاها و تبدیل کردن آنها به کابوس این است که هیچگاه نخستین گام را برندارید و بگذارید کابوس و ترسهایتان، جرأت و جسارت و توانایی روبهجلو حرکت کردن را رفته رفته در شما از بین ببرند. مردم یاد گرفتهاند منفیگرا باشند، زیرا مغز همواره میکوشد از درد بپرهیزد و به دنبال لذت برود.
پس از تلاش و کوشش فراوان و ناکامیهای پیاپی و پیش نرفتن کارها، فرد به این نتیجه میرسد که به دنبال هیجان و شگفتی رفتن با درد و رنج همراه است. پس بهتر است هیچ تلاشی نکند و در همانجا که هست بماند، زیرا دستکم میداند با وضع کنونی چگونه سر کند. بهاینترتیب مردمی که تواناییهای فوقالعادهای دارند، زندگی عادی و متوسطی را در پیش میگیرند.
سعی کنید شما جزو این افراد نباشید. چیزهای منفی همیشه وجود دارند باید در برابر آنها بایستیم تا از عضلههای ذهنی و نیروی اراده خود برای تعیین شکل زندگیمان استفاده کنیم. گذشته، گذشته است، دریچه ذهنتان را برروی آن ببندید تا شاهد باشید که چگونه دروازه آیندهای درخشان به روی شما گشوده میشود.
شکست، درماندگی، ناخوشی، دلواپسی و ترسهای گذشته، هیچ جایگاهی در میان عوامل تعیین کننده زندگی شما ندارد، در را محکم بهروی آنها ببندید تا در تسلط بر خویشتن که میتواند گرانبهاترین دارایی عمرتان باشد کامیاب شوید. اما چگونه؟
بر ویژگیهای عالی زندگی خود تمرکز کنید. تصمیم بگیرید به جای کاستیهای زندگی خود بر برترهای آن تمرکز کنید و این کار را به عادت تبدیل کنید. به بیان بهتر تلاش کنید به جای تمرکز کردن بر نداشتهها، عادت تمرکز بر داشتههایتان را در خود پرورش دهید، مجموعه چنین عادتهایی ساختار منش و شخصیت شما را تشکیل میدهند و تعیین میکنند که شما چطور آدمی خواهید شد و زندگیتان را چگونه سپری خواهید کرد.
ما باید یاد بگیریم که چگونه به شکلی آگاهانه برخی عادتها را در خودمان پرورش دهیم وگرنه مانند بیشتر مردم جامعه، زندگیمان را به گونهای خودکار سپری خواهیم کرد.
راه پرورش این عادت، گرفتن «روزه فکری» است. سعی کنید ۷ روز را بدون افکار منفی سپری کنید. نگویید «من میتوانم این کار را بکنم یا من این کار را خواهم کرد» بلکه پیش از شروع، اندکی در اینباره بیندیشید و بگویید «آیا میتوانم این کار را بکنم؟ پس حالا که میتوانم، حتماً این کار را خواهم کرد.» برای رسیدن به هدف خود هر چه در توان دارید کوشش کنید.
تا زمانی که به راستی نخواهید ۷ روز پیاپی و در هر شرایطی روزه فکری بگیرید به این کار دست نزنید. این بدان معنا نیست که حتی یک فکر منفی را از سر نگذرانید. منظور این است که اگر فکری منفی از سرمان گذشت آن را بر زبان نرانیم. بلکه آن را کنار بگذاریم، فراموش کنیم یا فکر دیگری را جایگزین آن کنیم اگر جمله یا عبارتی منفی ناخواسته از زبانمان پرید بیدرنگ بگوییم «منظور من آن نبود بلکه منظور من این است که....» آنگاه بر چیزی خوب و مثبت تمرکز کنیم.
کلید موفقیت در این راه، آن است که ۷ روز پیاپی کاملاً مثبت باشیم و نگذاریم حتی در یک فکر و بیان منفی وا بمانیم. بیدرنگ آن را رها کنید. اگر این کار را بکنید و برای مثال سومین روز با هجوم افکار منفی مواجه شوید (باید از اول شروع کنید) جالب اینجاست که پس از پشتسر گذراندن ۴ یا ۵ روز موفقیتآمیز رویدادی بسیار منفی رخ خواهد داد.
این آزمونی برای تعیین میزان مصمم بودن شماست. در پایان روز هفتم احساس خواهید کرد آدم دیگری شدهاید. این کار به این منظور است که عادت توجه کردن به داشتهها به جای نداشتهها و تمرکز بر راهحل به جای مشکل را در خود پرورش دهید تا از این طریق زندگیتان را دگرگون سازید.
به مشکلات خود فکر کنید و برای آنها راهحل پیدا کنید، اما نه به هر قیمتی. اگر در پایان روز راهحلی پیدا نکردید بهتر است شب بخوابید و روز بعد از نو شروع کنید. برای پیدا کردن راهحل مناسب از تجربیات گذشته استفاده کنید.
استفاده از یک الگوی فکری که از تجربه نشأت گرفته باشد؛ سریعترین راهحل را برای یک مسئله ارائه میدهد. از تجربیات کسانی که در ارتباط با مشکل شما موفقیت کسب کردهاند استفاده کنید و از دانش آنها بهره بگیرید. توماس ادیسون در تمام عمرش فقط ۳ماه را در مدرسه گذراند.
اما او کاری را برگزید که به کاربرد بسیاری از علوم نیاز داشت. ادیسون دور و بر خود مهندسان و افراد تحصیلکردهای را گردآورد که از آن دانشها سر درمیآوردند و از مغز آنها بهگونهای موفقیتآمیز استفاده کرد که گویی خود او از چنان دانشی بهرهمند بود، در واقع هر فردی که به درجات بالاتر دست یافته است از دانش، نفوذ و تخصص دیگران بر پایه اصل بهرهبرداری از مغزها استفاده کرده است.
تفکر منفی همیشه هم بد نیست. این نوع تفکر مانند شمشیری دولبه است. باید از نیروی حیاتی نهفته در آن آگاه باشید. نیرویی که هم میتواند سازنده و آفریننده باشد و هم نابودکننده و ویرانگر. سعی کنید علاوه بر نگاهداری، پرورش و تقویت عضلات مثبتاندیشی، یاد بگیرید که چگونه در جای خود از تفکر منفی استفاده کنید.
یعنی گذشته از آنچه خوب پیش میرود به چیزهایی که خوب پیش نمیرود توجه نشان دهید و قدر و ارزش آنها را بشناسید تا شاید آنها درد کافی در شما ایجاد کنند تا خواهان تغییر و دگرگونی شوید. تمرکزتان را عمدتاً بر چیزهای مثبت قرار دهید، اما در مواقع ویژهای از خود بپرسید: «ایراد در کجاست؟» یا «من در کجای کار ایراد داشتم؟»
آنگاه بگذارید این درد شما را به انجام کاری بسیار مثبت که زندگیتان را دگرگون خواهد ساخت برانگیزد. از تفکر منفی نه برای نابودی و ویران کردن، بلکه آفریدن و ساختن استفاده کنید و بر روی این فکر مثبت ایجاد شده خود تمرکز کنید، زیرا به هر چیزی که تمرکز کنید همان خواهد شد.
پس آنچه را که باعث شادی شما میشود بازشناسید. شور و اشتیاق لازم را کسب کنید. سپس هدفتان را مشخص کنید. هرگز آموختن را متوقف نکنید. اول از مهمترین کارها شروع کنید و در هر لحظه از خودتان بپرسید: «در این لحظه بهترین استفادهای که میتوانم از وقتم بکنم چیست؟» تصمیم بگیرید یکی از بهترین افراد در زمینه زندگی شخصی و حرفهای خود باشید. دید بلندمدت داشته باشید.
از لذتهای فوری چشمپوشی کنید. در کارهایتان انضباط داشته باشید یعنی «انجام به موقع کارها چه دوست داشته باشید آنها را انجام بدهید و چه دوست نداشته باشید» هر روز کاری انجام بدهید تا شما را به هدفی که دارید نزدیکتر کند. به آینده فکر کنید و عواقب انجام دادن یا عدم انجام کار را بسنجید.
سریعتر و بیشتر کار کنید، زیرا احساس عزتنفس و افتخار بیشتری خواهید کرد و بدانید که همه، کسی را انتخاب میکنند که با سرعت بیشتری کارها را انجام دهد. از موانع به عنوان پل ترقی استفاده کنید. از اشتباهات خود درس بگیرید. از راهنمای درونتان استفاده کنید. وقت را از دست ندهید.
فرزانه رمضانپور
روزنامه همشهری
Borna66
06-22-2009, 07:19 PM
تاثیرات درمانی خنده
«کازو موراکامی» دانشمند علم ژنتیک امیدوار است که با مشارکت همکاران تحقیقاتی خود یعنی کمدین ها، لطیفه ها را به یک درمان کم هزینه و موثر تبدیل کند. ژن ها اغلب تغییرناپذیر در نظر گرفته می شوند اما در واقع بیش از ۹۰ درصد آنها غیرفعال هستند یا در تولید پروتئین فعالیت کمی دارند. بنابراین برخی محرک ها می توانند ژن ها را بیدار و فعال کنند.
گفته می شود که خنده بهترین داروست. اما تا به حال هیچ کس آن را ثابت نکرده است. اکنون یک دانشمند ژاپنی مشغول آشکار کردن اسرار خنده است. به اعتقاد وی خنده باعث نشاط ژن های افراد می شود.
«کازو موراکامی» دانشمند علم ژنتیک امیدوار است که با مشارکت همکاران تحقیقاتی خود یعنی کمدین ها، لطیفه ها را به یک درمان کم هزینه و موثر تبدیل کند. ژن ها اغلب تغییرناپذیر در نظر گرفته می شوند اما در واقع بیش از ۹۰ درصد آنها غیرفعال هستند یا در تولید پروتئین فعالیت کمی دارند. بنابراین برخی محرک ها می توانند ژن ها را بیدار و فعال کنند.
فرضیه تجربی «موراکامی» عنوان می کند که خنده یکی از این محرک هاست که با تحریک انرژی درون dna افراد می تواند به درمان بیماری ها کمک کند.
«موراکامی» ۷۰ساله که مدیر بنیاد پیشرفت علوم بین المللی کشور ژاپن است، می گوید؛ «اگر ما ثابت کنیم که افراد می توانند ژن ها را با استفاده از یک حالت احساسی مانند خنده روشن و خاموش کنند، ممکن است به یافته قرن دست بیابیم که ارزش دریافت جایزه نوبل و حتی بیشتر از آن را خواهد داشت.» سه سال پیش، «موراکامی» و شرکت یوشیموتو کوگیو که یک شرکت پیشرو در زمینه امور تفریحی است اولین آزمایش خود را به طور مشترک انجام دادند. طی این آزمایش موقعیتی ایجاد شد که افراد مبتلا به دیابت بعد از گوش دادن به یک سخنرانی دانشگاهی خسته کننده به تماشای یک نمایش کمدی که توسط کمدین های حرفه یی این شرکت اجرا شد، ترغیب شدند. این آزمایش دوروزه نشان داد که سطح گلوکز خون این افراد با خندیدن در زمان نمایش و در مقایسه با زمانی که به سخنرانی خواب آور گوش می دادند کاهش یافت. گلوکز معیار اصلی برای تعیین بیماری دیابت است.
این یافته ها که «موراکامی» ادعا می کند اولین یافته ها از نوع خود هستند در مجله آکادمیک «روان درمانی و روان تنی» که در امریکا منتشر می شود به چاپ خواهند رسید. به گفته «موراکامی»؛ «خنده درمانی عوارض جانبی ندارد؛ بدین معنی که روش درمانی بسیار مهمی برای طب بالینی است. اینکه روزی مشاهده کنیم بیماران به داروخانه مراجعه کنند و نسخه یک کمدی ویدئویی را جهت درمان دریافت کنند، خنده دار نخواهد بود.» مدت ها است که خنده واقعی و خوب به عنوان یک عامل درمانی در نظر گرفته می شود. استادان یوگا در هند خنده را آموزش می دهند. در این کشور تعداد زیادی «باشگاه های خنده» وجود دارد که اعضای آن فقط برای لذت بردن از خنده گرد هم می آیند.
انتظارها از تحقیقات «موراکامی» مخصوصاً در ژاپن زیاد است زیرا هزینه های درمانی در این کشور که جمعیت آن به سرعت در حال پیر شدن است هرساله در حال افزایش هستند. با اینکه تحقیقات «موراکامی» در مراحل اولیه است، یک شرکت انتشاراتی بهداشتی تحت راهنمایی های تیم تحقیقاتی «موراکامی» شروع به فروش dvdهایی کرده که در آنها به افراد دیابتی آموزش خنده داده می شود. وزارت اقتصاد، تجارت و صنعت ژاپن بر این عقیده است که با توجه به افزایش تقاضا برای مراقبت های پزشکی پیشگیرانه، خنده درمانی می تواند به عنوان یک پروژه درمانی مفید به کار گرفته شود. «هیکارو هوریگوچی» یکی از مقامات این وزارتخانه می گوید؛ «اگر رابطه بین خنده و سلامتی به طور علمی ثابت شود، ممکن است تاثیر بزرگی بر روش های بهبود سلامتی ایجاد کند.» وی اضافه می کند؛ «ما همچنین امیدواریم که با مرتبط ساختن این دو زمینه متفاوت - خنده و درمان پزشکی- یک نوع صنعت جدید ایجاد کنیم.»
در سال ۲۰۰۴ دانشگاه اوزاکا سانگیو در غرب ژاپن با حمایت مالی این وزارتخانه اقدام به تاسیس یک موسسه شراکتی به نام پروژه تحرک کرد که محققان، بنگاه ها و پزشکان در آن فعالیت می کنند. این موسسه برنامه کاملی از مراقبت های پزشکی برای افراد سالخورده فراهم می کند که ترکیبی از آموزش های فیزیکی و خنده درمانی است.
«میتسوتوشی نیشیکاوا» که یکی از مسوولان دانشگاهی پروژه تحرک مستقر در شهر اوزاکا است، می گوید؛ «این اولین تلاش کشور و همکاری دولت، بخش صنعت و آموزشگاه های عالی برای راه اندازی یک بخش مراقبت های پزشکی با به کارگیری خنده است.»
«نیشیکاوا» می گوید؛ «اوزاکا محل ایده آلی برای آغاز پروژه است زیرا این شهر به خاطر فرهنگ شوخ طبعی خود معروف است و ساکنین آن در مقایسه با اهالی کم حرف توکیو از خندیدن در ملاء عام تردید نمی کنند.» وی در ادامه می گوید؛ «انتظار می رود که به کمک این پروژه هزینه مراقبت های پزشکی و پرستاری کاهش یابد. علاوه بر آن، زندگی طولانی همراه با سلامتی برای افراد سالمند امری مهم است.» طی این پروژه، شرکت کنندگان ضمن لذت بردن از نمایش های کمدی که توسط کمدین های حرفه یی اجرا می شود، تمرینات ژیمناستیک و معاینات پزشکی را دریافت می کنند. کلاس های آموزش تهیه غذاهای سالم نیز ارائه می شود. «کیومی یاماناکا» زن خانه دار ۶۱ ساله یی که در این برنامه شرکت کرده می گوید؛ «وقتی که جوان بودم خیلی می خندیدم اما از زمانی که پا به سن گذاشتم زیاد نمی خندم. ولی بعد از شرکت در این برنامه، گردش خون بدنم روان شده و می توانم روی زانوهایم بنشینم، کاری که قبلاً نمی توانستم انجام دهم.» بر اساس گزارش مسوولان این برنامه، ۹۲ نفر از شرکت کنندگانی که از آنها نظرخواهی شد گفتند که بعد از پیوستن به این برنامه هزینه های سالیانه مراقبت های پزشکی شان ۳۰ درصد کاهش نشان داده است.
فرشاد کریمی
روزنامه اعتماد
Borna66
06-22-2009, 07:19 PM
پوشش و شخصیت
نوع پوشش آدمی میتواند بیانگر نظام فکری و جهانبینی و ارزشها و افقهای فکری حاکم بر او باشد. در هر جامعهای نوع پوشش آدمیان، علاوه بر اینکه تابع شرایط اقلیمی و محیطی است، حکایت از جهانبینی، ارزشها و هنجارهای حاکم بر فرهنگ آن جامعه دارد.
● مقدمه
اگر به آدمهای گوناگونی که از کنار شما در خیابان مجاور و شلوغ عبور میکنند، اندکی تأمل کنید، دربارهٔ هر کدام که دارای تیپ و شکل و شمایل خاصی هستند، چه قضاوتی میکنید؟
افراد با کت و شلوار، پیراهنِ آستینکوتاه، چادر یا روسری، کفش کتانی، در حال جویدن آدامس، با لباس تعمیرکاری و یا اتوکشیده، کرواتی و اُدکلانی، همراه با کیف دستی پارچهای و یا سامسونت، موهای بلند از پشت بسته یا کوتاه همراه با تهریش، قیافه عبوس و اخمو و یا شاداب و خندان، صورت و چهره زمخت با سبیل کلفت و یا باوقار و آرام، لباسهای تنگ و چسبان و کوتاه، رنگارنگ و یا تیره و... بهراستی درباره هر یک از اینها چه قضاوتی میکنید؟
آیا ژولیدگی ظاهر و آشفتگی و برافروختگی چهره، و یا وقار و طمأنینه ظاهر و آراستگی آن، در نوع شخصیت آدمی تأثیرگذار است؟ آیا میتوان گفت نوع پوشش آدمی برگرفته از جهانبینی اوست و انسانهای مادیگرا و یا وابسته به مکاتب نهیلیسم با دینداران و مؤمنان الهی در نوع پوشش متفاوتند؟! آیا پوشش برگرفته از فرهنگ آدمی است؟
این قلم بر آن است که به پرسشهایی از این دست در قالب چند نکته پاسخ دهد.
الف) پوشش و شخصیت
۱) نوع پوشش آدمی میتواند بیانگر نظام فکری و جهانبینی و ارزشها و افقهای فکری حاکم بر او باشد. در هر جامعهای نوع پوشش آدمیان، علاوه بر اینکه تابع شرایط اقلیمی و محیطی است، حکایت از جهانبینی، ارزشها و هنجارهای حاکم بر فرهنگ آن جامعه دارد. زنان مسلمان در یک جامعه دینی با پوشش مناسب در اجتماعات ظاهر میشوند.
۲) نوع و سبک پوشش و آرایش و رویآوری به تنوع پوششی و نوآوری در پوشش و بهرهگیری از مدهای متنوع میتواند حاکی از شخصیت آدمی و خط فکری او میباشد. آدمهای دمدمیمزاج و مدپرست و کسانی که هر روز به دنبال مد و پوشش خاصی میروند و دائماً پوشش و سبک آرایش ظاهر خویش را تغییر میدهند، معمولاً از ماهوارهها و آن سوی آبها آرمان خویش را جستوجو میکنند و بهنوعی، افرادی وابسته به فرهنگ بیگانه، غریبه و خودباخته تلقی میشوند. دمدمی مزاجی، تقلید افراطگونه، فقدان ثبات رأی و ... از ویژگیهای این گونه افراد است.
۳) در همه جوامع، تغییر و تحول و نوآوری همواره امری پسندیده و واپسگرایی، تحجر، کهنهگرایی و رکود، امری مذموم و ناپسند است و آراستگی ظاهری روزانه، تغییر سبک مو، ظاهر و اُتوی لباسها، پیرایش موها در حد اعتدال، چینش اثاثیه منزل و محل کار به سبک زیبا، بهرهگیری از رنگهای جدید، نو و شاد و بهطور کلی آراستگی خود و محیط زندگی و کاری، و تغییر، تحول و نوآوری در آن، حکایت از برخورداری فرد از انضباط درونی، غریزه فطری، وقار، شادابی و خوشسلیقگی او دارد. از سوی دیگر، تحجر، آشفتگی، ژولیدگی، بینظمی، عدم تغییر، یک شکلی و بیشکلی و ... نشان از انزواگزینی، رکود و رخوت فرد دارد.
۴) تغییر، تحول و نوآوری باید متعادل باشد. اگر نوآوری به معنای گرایش به ایجاد راههای جدید و نوین، و اصلاح راههای پیشین، برای دسترسی سریع به اهداف مورد نظر باشد، امری پسندیده است. اما اگر نوآوری و تغییر و تحول بر اساس معیارهای عقلانی و منطقی صورت نگیرد، به انحراف کشیده شده، موجب ساختشکنی، شکستن هنجارهای موجود و پذیرش افراطی و بیحد و حصر هر نوع تغییر و تحولی در جامعه میشود.
۵) نوع پوشش آدمیان بیانگر تعلق خاطر آنان به فرهنگ دارد. استفاده و بهرهگیری از پوشش مناسب با فرهنگ ملی و دینی ایرانی تناسب دارد. استفاده از رنگهای شاد و لباسهای مناسب، نشانه شخصیت ایرانی و دینی مستقل و حکایت از عزت نفس و وابستگی به فرهنگ این مرز و بوم دارد. همانگونه که استفاده از کروات، بهرهگیری از لچکهای کوتاه، لباس تنگ و چسبان و پوشش ناکافی برای مردان و زنان و اهمیت ندادن به نوع پوشش و حضور در اجتماعات با پوشش نامناسب، حاکی از عدم تعلق خاطر چنین فردی به فرهنگ بومی، ملی و دینی دارد و نشانه وابستگی او به فرهنگهای بیگانه است.
ب) آثار و پیامدهای پوشش
علاوه بر آنچه گذشت، پوشش افراد، پیامدها و آثاری نیز در پی دارد و تأثیرگذار بر شخصیت و حاکی از هیمنه آدمی است؛ به برخی از آنها در اینجا اشاره میگردد:
۱) آراستگی ظاهری و خودآرایی فرد و نظافت ظاهری و پاکیزگی او، نقش بهسزایی در جاذبهٔ ظاهری او داشته، او را از شخصیتی با ثبات و باوقار برخوردار کند.
۲) همواره ظاهر آدمی تا حدود زیادی برگرفته و حاکی از باطن او دارد. ظاهر جذاب، شیک، آراسته، نظیف و ... میتواند حکایت از درونی آرام، منظم و فاقد هرگونه آشفتگی باشد.
۳) خودآرایی و آراستگی، عاملی برای آرامش روحی و روانی آدمی است. در مقابل، آشفتگی ظاهری و به هم ریختگی، عاملی در بیثباتی و عدم آرامش خاطر و طمأنینه روحی او دارد. آدمهای باوقار، آراسته و نظیف که فرصت رسیدگی به ظاهر خود دارند، حداقل غافل از پردازش باطنی نخواهند بود اینان از آرامش درونی برخوردارند و افرادی صبور و با حوصلهای خواهند بود که کمتر عصبانی میشوند.
۴) اگر خودآرایی و آراستگی ظاهری، توأم با رسیدگی باطنی فرد باشد و فرد همزمان با آراستگی ظاهری، اصلاح و آراستگی درونی را بیاغازد، این امر موجب تعادل شخصیت آدمی، یکرنگی ظاهر و باطن او خواهد شد. یکرنگی، پرهیز از دورویی و ریا و عدم تعادل شخصیت فرد و دمدمی مزاجی، از آفات یکبعدینگری است.
اگر خودآرایی و آراستگی ظاهری توأم با خودآرایی و رسیدگی به درون باشد، موجب نفوذ فرد در دل دیگران میشود. به عبارت دیگر، محبوبیت و نفوذ در دل و جذابیت ظاهری، ناشی از خودآرایی و رسیدگی به درون و تهذیب نفس است.
۵) لباس زیبا و پوشش مناسب، موجب تقرب به خدا نیز هست. امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «خود را به وسیله لباس، زیبا کنید؛ زیرا خداوند زیباست و زیباییها را دوست دارد.[۱]» بنابراین، وقتی آدمی احساس میکند با پوشیدن لباس زیبا رضایت محبوب را جلب نموده، زمینه شادابی و نشاط روحی خود را فراهم کرده است. این امر تأثیر فراوانی بر شخصیت او دارد.
۶) لباس تمیز و زیبا و آراستگی ظاهری، غم و اندوه را از انسان میزداید؛ چرا که تمیزی و زیبایی، شادابی و نشاط میآورد و جایی در دل انسان برای غم و اندوه باقی نمیگذارد. در مقابل، استفاده از لباسهای تیره، تنگ و چسبان، دل را سیاه میکند و آدمی را غمدار. این نکته ، فحوای بسیاری از روایات نیز هست. ۲
نویسنده: محمد - فولادی
پینوشتها:
۱. وسایل الشیعه، ج ۳، ص ۳۴۰.
۲. در این زمینه مراجعه کنید به : پرسمان، سال دوم، شماره ۱۲ و پرسمان، سال سوم، شماره ۱۴
Borna66
06-22-2009, 07:19 PM
طلاق
بزرگترین مانع حل اختلافات خانوادگی بیماری اخلاقی خودبینی و خودپسندی است. متاسفانه بسیاری افراد به این بیماری مهلک مبتلاهستند.کسانیکه به این بیماری مبتلا باشند چشم عقلشان کور است.
خوبیهای خودشان را می بینند و بزرگ میشمارند ولی بدیهایشان را اصلا نمی بینند.وقتی این بیماری با بیماری عیبجویی از دیگران ضمیمه شدغوغا میکند.
گاهی زن و شوهر هر دو مبتلا هستند گاهی یکی از آنها.اگرهر دو نفر مبتلا باشند شبانه روز دعوا و انتقاد دارند،هر کدام از آنها عیب دیگری را می بیند و بزرگ جلوه میدهد و انتقاد میکند ولی ساحت وجودخودش را از هر گونه عیب و نقصی منزه میداند.و اگر یکی از آنها مبتلاباشد فقط از دیگری انتقاد میکند ولی خودش را پاک و بی عیب میشمارد.
در صورتیکه زن و شوهر به این بیماری مبتلا باشند اصلاح آنها بسیاردشوار است.چون خودشان را بی عیب میدانند به پند و اندرز گوش نمیدهند.
هنگامی که به برنامه های خانواده صدا و سیما گوش میدهند اگرعیبی گفته شد که در همسرشان وجود دارد،او را خوب می فهمند و فورا به رخش میکشند،ولی اگر عیبی گفته شد که در خودش وجود دارد، اصلاتوجه نمیکنند و خودش را از آن منزه و پاک میداند.کتابهای اخلاق خانواده را می خرد و بهمسرش میدهد که بخواند و به وظائف خودش عمل کند لیکن در مورد خودش نیازی بخواندن کتاب نمی بیند.چون خودش راصد در صد بی عیب میداند.خودپسندی بعض افراد ممکن است آنقدرعمیق باشد که حتی بیماری خودپسندی خویش را نیز نبینند.
معلوم است که اصلاح و حل مشکلات چنین خانواده ای بسیاردشوار بلکه غیر ممکن خواهد بود.با چنین وضعی یا باید تا آخر عمر بااختلاف و دعوا و کدورت و رنج و عذاب زندگی کنند،یا به طلاق و جدایی و عواقب سوء آن تن در دهند.
بنابراین به همه خانواده هاییکه اختلاف دارند توصیه میشود که ازخودبینی و خودخواهی دست بردارند و حداقل احتمال بدهند که ممکن است در وجود آنها نیز عیب و تقصیری وجود داشته باشد.
در فرصت مناسب،بدون تعصب و خودخواهی،همانند دو قاضی با انصاف و امین باهم بنشینند،موارد اختلاف را در میان بگذارند.بدون تعصب و قصد دفاع به سخن یکدیگر خوب گوش دهند.
هر یک از آنها بقصد اصلاح و بدون اغماض،قصور یا تقصیرات خود را یادداشت کند.آنگاه با هم تصمیم بگیرند که در اصلاح عیوب خودشان بکوشند.اگر ضرورت وجود تفاهم وحل اختلاف را واقعا احساس نمایند،بدین وسیله میتوانند به تفاهم واقعی برسند و صفا و آرامش و محبت از دست داده را دوباره بازیابند.
و اگر خودشان را در این باره ناتوان می بینند می توانند در ارجاع امر به یک داور آگاه و خیراندیش و با ایمان و مورد اعتماد و با تجربه تفاهم نمایند.و اگر این داور یا داوران از خویشان نزدیکشان باشد بهتراست.آن گاه بقصد اصلاح و بدون پرده پوشی تمام موارد اختلاف را بدون کم و زیاد در اختیار داور قرار دهند،و از او بخواهند که درباره آنان داوری کند.
آنگاه خوب به سخنانش گوش دهند و اگر اشکالی داشتندتوضیح بخواهند.بقصد عمل نظرهای او را یادداشت نمایند،و همه را مو به مو باجرا درآورند.و صفا و آرامش را دوباره به خانه باز گردانند. البته ترک لجبازی و خودخواهی و تن دادن به چنین داوری کار آسانی نیست ولی انسان اندیشمندی که به بقاء و ثبات و آرامش و انس خانوادگی علاقه دارد می تواند چنین امری را بر خویشتن تحمیل کند و از ثمرات ارزشمندش بهره مند گردد.
پدر و مادر و خویشان نزدیک عروس و داماد هم اگر به اختلاف آنها پی بردند،بهتر است بدون داد و فریاد و جانبداری از یک طرف و تشدید اختلاف،موضوع ارجاع اختلاف را به یک داور امین و با تجربه وخیر اندیش،با آنها در میان بگذارند و در این باره یاریشان دهند.تا بیاری خدا اختلافاتشان برطرف گردد.
خدا در قرآن می فرماید:و چنانچه بیم آن را دارید که جدایی و نزاع در بین زن و شوهر پیدا شود یک نفر داور از خویشان مرد و یک نفر ازخویشان زن برگزینید.که اگر قصد اصلاح داشته باشند خدا در میان آنهاتوافق بوجود خواهد آورد.و خدا به همه چیز دانا و بر همه اسرار آگاه است (۱) .
● طلاق
با اینکه طلاق در نظر اسلام یک امر جائز و مشروعی است اما درعین حال،مبغوضترین و بدترین کارها است.امام صادق (ع) فرمود:
تزویج کنید ولی طلاق ندهید.زیرا از وقوع طلاق عرش خدا می لرزد (۲) .
حضرت صادق (ع) فرمود:خدا دوست دارد خانه ای را که در آن عروسی واقع شود و بدش می آید از خانه ای که در آن طلاق واقع شود.نزدخدا چیزی مبغوض تر از طلاق نیست (۳) .
ازدواج کفش و جوراب خریدن نیست که وقتی آن را دوست نداشت دورش بیندازد و کفش دیگری بخرد.زناشویی یک پیمان مقدس انسانی و پیوند معنوی است.دو انسان با هم عهد و پیمان می بندند که تا آخر عمر یار و غمخوار و مونس هم باشند.به اعتماد همین پیمان مقدس است که دختر پدر و مادر و خویشانش را رها کرده با صدها امید و آرزو به خانه شوهر قدم میگذارد و سرمایه عفت خویش را در اختیار او قرارمیدهد.
به اعتماد همین پیمان ملکوتی است که مرد مبالغ هنگفتی خرج عقدو عروسی و مرتب ساختن اسباب و لوازم زندگی میکند و شبانه روز برای آسایش خانواده اش زحمت میکشد. ازدواج هوسبازی نیست تا مرد و زن به اندک بهانه ای آنرا بر هم بزنند.درست است که طلاق امر مشروعی است لیکن شارع مقدس اسلام جدا از آن نهی کرده است.
متاسفانه همین امر مبغوض در کشور اسلامی چنان شیوع پیدا کرده که بنیاد خانواده ها را متزلزل ساخته اعتماد زناشویی را سلب نموده است.
کارشناسان و محققان مؤسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران،ایران را چهارمین کشور طلاق دانسته اند....از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۷ مجموعا ۴۰۰۰۳۶ ازدواج بوقوع پیوسته است که محاسبه یک چهارم جدایی ۱۰۰۰۰۹ طلاق در پی داشته است (۴) .
طلاق جایز است اما جز در مواقع ضروری نباید از آن استفاده کرد.
پیغمبر اسلام (ص) فرمود:آن قدر جبرئیل درباره زنان به من سفارش کردکه گمان کردم جز در مورد ارتکاب زنا نباید آنان را طلاق داد (۵) .
اکثر طلاقهایی که بین ما واقع می شوند منشا درست و قابل توجهی ندارند.بلکه با بهانه های کودکانه و در اثر لجبازی زن یا شوهر انجام می گیرند.یعنی موضوعات کوچک و بی اهمیتی باعث طلاق می شوند که ارزش آنرا ندارند که به خاطر آنها کانون مقدس زناشویی از هم بپاشدلیکن نادانی و خودخواهی زن یا شوهر یک امر جزئی را چنان مهم جلوه میدهد که سازش را غیر ممکن میگرداند.
به نمونه های زیر توجه فرمایید:
زن ۲۴ ساله ای به نام...از شوهرش تقاضا میکند که سور مفصلی به پدر و مادرش بدهد و چون شوهر زیر بار نمی رود تقاضای طلاق میکند (۶) .
مردی به علت اینکه زنش دخترزا است با وجود ۵ بچه او را طلاق میدهد (۷) .
زنی به علت اینکه شوهرش نیمچه عارف است و شوقی به زندگی ندارد تقاضای طلاق میکند (۸) .
مردی به علت اینکه میخواهد با یک زن ثروتمند ازدواج کندتقاضای طلاق میکند (۹) .
زنی به علت اینکه شوهرش پولهایش را در آستر کتش پنهان کرده تقاضای جدایی میکند (۱۰) .
منشا طلاقها غالبا از این قبیل امور جزئی و غیر قابل اهمیت است که اگر زن و شوهر با فکر و عاقبت اندیش باشند نباید بدانها ترتیب اثربدهند.
زن و مردی که قصد جدایی دارند نباید عجله کنند.بهتر است قبلاعواقب امر و آینده خویش را بخوبی بسنجند سپس تصمیم بگیرند.
مخصوصا در دو مطلب باید کاملا بیندیشند:
۱) مطلب اول :
زن و مردی که جدا می شوند لابد در نظر دارند بعدابا دیگری ازدواج کنند.مرد فکر میکند همسرم را طلاق میدهم و با زن دیگری که مطابق میلم باشد ازدواج میکنم،زن نیز فکر میکند از شوهرم طلاق میگیرم و با یک مرد ایده آل عروسی میکنم.
لیکن این زن و مرد بایدبدانند که در صورت جدایی بد سابقه می شوند.هوسباز و خودخواه وبی گذشت و بی وفا معرفی می شوند.مرد به خواستگاری هر زنی برود آن زن پس از تحقیق می فهمد که زن سابقش را طلاق داده بدین جهت به اواعتماد نخواهد کرد.پیش خود فکر میکند از دو حال خارج نیست یا زن سابقش طلاق گرفته معلوم می شود مرد خوبی نبوده است.یا اینکه اوهمسرش را طلاق داده معلوم می شود عهد و وفا ندارد.
زنی که از شوهرش طلاق میگیرد باید بداند که کمتر مردی حاضرمی شود او را بگیرد.زیرا مردها فکر میکنند اگر این زن،زن خوب و باوفایی بود از شوهرش طلاق نمی گرفت.بدین جهت مرد برای خواستگاری هر زنی برود غالبا دست رد به سینه اش خواهد زد.زن نیز بایددر انتظار خواستگار در خانه بماند.اگر با همین حال تا آخر عمر بمانندبدبخت و سیه روز خواهند بود.مرد ناچار می شود تا پایان عمر تنها وپریشان احوال زندگی کند.زن نیز ناچار است تا آخر عمر سر بار پدر ومادر یا سایر خویشان باشد.یا تنها و بدون مونس زندگی کند و در حسرت شوهر داشتن بسوزد و بسازد.در صورتی که زندگی انفرادی بسیار دشوار و خسته کننده است.به طوری که گاهی مرگ را بر آن ترجیح داده دست به خودکشی میزنند.
زن جوان ۲۲ ساله ای که با وجود یک فرزند طلاق گرفته و به منزل پدرش رفته بود شب عروسی خواهرش دست به خودکشی زد (۱۱) .
بر فرض اینکه مرد بتواند با تحمل خسارتهای فراوان ودوندگیهای زیاد زن دیگری بگیرد تازه معلوم نیست از همسر اولش بهترباشد بلکه غالبا بدتر خواهد بود.
به طوری که اگر از مردم خجالت نمیکشید و برایش امکان داشت حاضر بود همسر دومش را طلاق بدهد و با همسر اولش آشتی کند.لیکن معمولا از کار گذشته و این موضوع امکان پذیر نیست.
مرد هشتاد ساله ای در دادگاه گفت:در حدود شصت سال پیش وقتی با زن اولم ازدواج کردم زندگی شیرینی داشتم ولی بعد از مدتها چون زنم بدرفتاری کرد طلاقش دادم.در طول این مدت ۹۷ زن دیگر به طورعقدی و صیغه گرفتم و طلاق دادم.پس از مدتها متوجه شدم که زن اولم ازهمه با وفاتر بود.بعد از جستجو او را پیدا کردم.چون او هم مانند من ازتنهایی خسته شده بود موافقت کرد با هم ازدواج کنیم (۱۲) .
مردی به علت اینکه زن دومش نمی توانست از دو فرزند زن اولش پرستاری کند او را طلاق داد و با زن مطلقه خود که پنجسال پیش وی راطلاق داده بود ازدواج نمود (۱۳) .
۲) مطلب دوم:
زن و شوهری که در صدد جدایی هستند اگر دارای فرزند هستند باید بفکر آنها نیز باشند.آسایش و خوشی بچه در اینست که پدر و مادرش با هم باشند تا او زیر سایه پدر و در دامن عطوفت مادرپرورش یابد.
اگر این زندگی مشترک از هم پاشید کانون امید بچه واژگون گشته دوران خوشی او خاتمه می یابد.اگر پدر از او نگهداری کند از مهر ومحبتهای بی شائبه مادر محروم میگردد و بسا اوقات زیر دست نامادری می شود.تکلیف نامادری هم روشن است.زیرا او از بچه هووی سابق خودش خوشش نمی آید و او را مزاحم و سربار خویشتن محسوب میدارد.
لذا تا بتواند او را اذیت و آزار میکند.پدر هم جز سکوت و صبر و حوصله چاره ای ندارد.
عروس ۱۴ ساله ای که خودکشی نموده بود در بیمارستان گفت:
یک ساله بودم که پدر و مادرم از هم جدا شدند.و بطوری که شنیده ام پدرم یک سال و نیم بعد با زنی ازدواج کرده که هم اکنون با هم زندگی می کنند.
زن پدرم مرا مرتب کتک میزد حتی چند بار تنم را با سیخ کباب داغ کرد...
پدرم با اینکه از نظر مادی وضع خوبی داشت مانع مدرسه رفتنم شد ومجبور شدم همیشه حسرت درس و کتاب را بخورم.یک ماه قبل پدرم باتهدید و زور مرا به عقد مرد ۴۵ ساله ای در آورد (۱۴) .
دختر ده ساله ای به نام...به مددکاران اجتماعی گفت:درست به یادم نیست ولی همین قدر میدانم که یک شب پدر و مادرم دعوایشان شد.
روز بعد مادرم رفت و چند روز بعد پدرم مرا به عمه ام سپرد.مدتی نزدعمه ام بودم.تا اینکه این پیرزن مرا از عمه ام گرفت و به تهران آورد.چند سالی است نزد او نگهداری می شوم و آن قدر رنج می برم که دیگرنمی خواهم به خانه او بروم.خانم آموزگار گفت:امسال مثل همیشه سال تحصیلی آغاز شد و دبستان مهام از عده ای ازدانش آموزان نام نویسی کرد...
این دختر هم یکی از آنان بود.ولی در کلاس آرام نبود.نمی توانست درس بخواند.دائم مانند اشخاص مریض سرش رامیان دستهایش میگذاشت و بفکر فرو می رفت.حتی چند روز بعد از ظهرکه مدرسه تعطیل شد در گوشه ای از حیاط مدرسه نشست و هر چه اصرارکردیم به خانه برود قبول نکرد.پریروز علت به خانه نرفتن او را پرسیدم.
گفت:نزد زنی به نام...نگهداری می شوم.پیرزن مرا اذیت میکند و دیگرنمی خواهم به خانه او باز گردم.پرسیدم پدر و مادرت کجا هستند؟چنددقیقه گریست سپس گفت:آنها از هم جدا شدند و پدرم مرا به آن پیرزن سپرده است (۱۵) .
دختر ۱۳ ساله ای به نام...در تراس یکی از باغات دروس خود راحلق آویز کرد.این دختر با دو برادر خود در این باغ زندگی میکرد.
برادرش گفت:پدر و مادرم سه سال پیش از هم جدا شدند.مادرم با مرددیگری ازدواج کرد و پدرم نیز دو ماه پیش فوت شد.من ساعت ۵/۶ بعد ازظهر دیروز وقتی به خانه آمدم مشاهده کردم خواهرم خود را حلق آویز کرده است (۱۶) .
و اگر مادر سرپرستی فرزندش را به عهده بگیرد آن طفل معصوم از سرپرستی و مراقبت پدر محروم میگردد و بسا اوقات زیر دست ناپدری واقع می شود.
مادری به کمک شوهر جدیدش دست و پای پسر بچه هشت ساله خود را در اتاق در بسته ای به تختخواب بستند و به گردش رفتند.وقتی برگشتند دیدند اتاق آتش گرفته و بچه سوخته است. (۱۷)
با وقوع طلاق کانون گرم خانواده از هم پاشیده میشود و فرزندان آن خانواده بی سرپرست و بی پناه میگردند و گاهی پدر و مادر در اثرلجبازی و خودخواهی به کلی آن افراد بیگناه را رها می سازند.چهارکودک ۱۲ و ۹ و ۶ و ۴ ساله سرگردان به پاسگاه متحصن شدند.پسربزرگ گفت: مدتی قبل پدر و مادرمان بر اثر اختلاف و دعواهای شبانه روزی از هم جدا شدند و دیگر هیچکدام حاضر نیستند سرپرستی مارا قبول کنند. (۱۸)
وقتی اطفال بیگناه سرپرست خویش را از دست دادند و پناهگاهی نداشتند غالبا ولگرد و هرزه می شوند و در اثر بی تربیتی و عقده های روحی ممکن است در زمان کودکی یا بعد از بزرگ شدن دست به دزدی و قتل وجنایت بزنند.
چنانکه آثار آن در صفحات مجلات و روزنامه ها منعکس میگردد،اطلاعات می نویسد:
در تحقیق که از کانون اصلاح و تربیت کودکان دیدیم از ۱۱۶ نفرجوان بزهکار کانون،هشتاد نفرشان نامادری داشتند و اغلب دلیل انحراف خود را وجود نامادری و سختگیریهای او ذکر کرده اند. (۱۹)
آقای محترم،و خانم گرامی برای رضای خدا و به خاطر فرزندان بیگناهتان فداکاری کنید، گذشت داشته باشید،بهانه جویی نکنید،ازهوسبازی دست بردارید،عیوب کوچک را نادیده بگیرید،لجاجت وستیزه گری بخرج ندهید،در عواقب کار خودتان و فرزندان بیگناهتان خوب بیندیشید،آنها تقصیر ندارند.
به چشمهای فرو رفته و چهره افسرده آنان ترحم کنید.
این افراد بیگناه از شما انتظار دارند آشیانه آنها یعنی کانون گرم خانوادگی را از هم نپاشید و آن جوجه های بی پر و بال را پراکنده وسرگردان نسازید.
اگر به خواسته درونی آنان توجه نکنید و دلشان را بشکنید آه و ناله آنان بی اثر نخواهد بود روی سعادت و خوشبختی را نخواهید دید.
۱-سوره نساء آیه ۳۵
۲-مکارم الاخلاق ص ۲۲۵
۳-وسائل ج ۱۵ ص ۲۶۷
۴-اطلاعات ۲۶ بهمن ماه ۱۳۵۰
۵-مکارم الاخلاق ص ۲۴۸
۶-اطلاعات ۱۲ اسفند ماه ۱۳۵۰
۷-اطلاعات ۱۶ اسفند ماه ۱۳۵۰
۸-اطلاعات ۱۶ اسفند ماه ۱۳۵۰
۹-اطلاعات ۸ اسفند ماه ۱۳۵۰
۱۰-اطلاعات ۱۶ اسفند ماه ۱۳۵۰
۱۱-اطلاعات ۱۷ اسفند ماه ۱۳۴۸
۱۲-اطلاعات ۲۱ بهمن ماه ۱۳۴۸
۱۳-اطلاعات ۸ دیماه ۱۳۴۸
۱۴-کیهان ۲۹ آبان ۱۳۴۸
۱۵-اطلاعات ۲۸ مهر ماه ۱۳۴۸
۱۶-اطلاعات ۴ بهمن ۱۳۵۱
۱۷-اطلاعات ۷ خرداد ۱۳۴۹
۱۸-اطلاعات ۱۸ بهمن ۱۳۴۸
۱۹-اطلاعات ۲۲ اسفند ماه ۱۳۵۰
Borna66
06-22-2009, 07:19 PM
انرژىهاى ويژه اعصاب
تقسيمبندى بافتهاى حسى به انواع مختلف بود. يوهانس ميولر در سال ۱۸۲۶ معتقد بود که پنج نوع حس وجود دارد، يعنى هريک از حواس پنجگانه داراى يک نوع عصب با انرژى ويژه خاص خود است. البته اين نظر جديد نبود. پيش از وى در ۱۸۱۱ چارلز بل در مقالهٔ خود، که بهصورت خصوصى منتشر شده بود، همين بحث را کرده بود. توماس يانگ (Thomas young) در سال ۱۸۰۱ گفته بود که ديدن رنگ را مىتوان معلول وجود سه نوع رشتهٔ بصرى دانست.
از عقيدهٔ جان لاک راجع به خصوصيات ثانوى (۱۹۶۰) چنين برمىآمد که اعصاب فقط انتقالدهندههاى منفعل صفات ادراک شده اشياء نيستند و اين همان چيزى بود که ميولر کاملاً با آن مخالفت مىکرد. ميولر نظريهٔ خود را رسماً در سال ۱۸۳۸ منتشر کرد و چند سال پس از آن هلمهولتز اين نظريه را يکى از اصول مهم روانشناسى بهشمار آورد که اهميت آن به اندازهٔ مبحث انرژى در فيزيک است. اين اصل هم يکى از اصولى بود که هلمهولتز در ۱۸۴۰ به تثبيت آن کمک کرده بود. بعدها هلمهولتز نظريهٔ انرژىهاى مشخص براى توجيه کيفيتهاى موجود در حواس را تعميم داد، مانند سه انرژى براى رنگها، هزار انرژى براى اصوات و غيره.
استقرار قانون بل - ماژندى درباره کنشهاى حسى و حرکتى ريشههاى اعصاب نخاعي، يکبار براى هميشه اين دوکنش را از يکديگر در فيزيولوژى جدا نمود و درنتيجه تقسيمبندى اساسى در سيستم اعصاب پديد آمد. فيزيولوژى حرکات جلوتر از فيزيولوژى احساس پيش مىرفت و دليل آن، اين بود که در رابطه با حرکات، آزمايش با حيوانات نشاندهندهٔ مستقيم فرآيند حرکتى بود ولى شناخت و ارزشيابى احساس از طريق آزمايش با حيوانات فقط غيرمستقيم قابل تفسير بود. و به اين علت دانش مربوط به عمل انعکاسى خيلى زود نمايان گشت.
مطالعه عمل عصبى از زمان گالوانى تا دوبوا - ريموند امکانپذير بود زيرا که تحريک عصب سبب انقباض عضلانى بهگونهاى قابل مشاهده مىگرديد. مراکز حرکتى زودتر از مراکز حسى در مغز نقشهبردارى شد زيرا که تحريک بعضى از نقاط قشر مغز سبب حرکت گروهى از عضلات مىگشت. از طرف ديگر مسئله احساس نيز مشکلى بود که فيزيولوژيست بايد حل مىکرد. او دستگاهى براى ضبط جريانهاى قسمت مربوط به مرکز اعصاب حسى حيوان نداشت، ليکن ”تجربه آني“ (Immediate Experience) درون خود را در دسترس داشت. گويه، پرکيني، ميولر، وبر و بعدها فخنر، ولکمن (A.W.Volkman) و هلمهولتز همه براساس تجارب کنترلشدهٔ شخصى به قوانينى در اين زمينه دست يافتند. اين فيزيولوژيستها از روشى استفاده کردند که بعدها روانشناسان آن را به آلمانى Selbstbeobchtung و به انگليسى Introspection (درونگري) ناميدند. آنان گزارش تجارب آنى خود را تحت شرايط کنترلشده، گزارش مىدادند. در مباحث بعدى نشان خواهيم داد که چگونه اين نوع فيزيولوژى حواس در نيمه اول قرن نوزدهم رواج يافت، ليکن اول بايد اصول اساسى انرژىهاى اختصاصى اعصاب را مورد بررسى قرار داد.
منبع:سایت آفتاب
Borna66
06-22-2009, 07:20 PM
احترام مرد،تکریم زن
خانواده و ارکان آن از دیدگاه شیخ الرئیس ابن سینا...
بتازگی خبری در مورد نصب تندیس های فردوسی و ابن سینا در ساختمان یونسکو در پاریس منتشر شد که در ارزیابی مناسبت و اهمیت آن می توان به نکته ای مهم و قابل توجه اشاره کرد. این نکته که چون نام ابوعلی سینا، این بزرگ فرزانه ایران زمین از ذهن و اندیشه بگذرد، بی گمان نخست نبوغ او را در طب مدنظر قرار می دهیم، پس از آن هر عرصه دیگر از جمله فلسفه، حکمت و الهیات و کدام حیطه اندیشه است که او در آن گام ننهاده و سخنی بدیع و حکمت آموز نگفته است؟ با این حال ، یکی از حیطه های اندیشه او که کمتر کسان به آن پی برده اند، شناخت فلسفه وجودی و اهمیت خانواده است و آرای فلسفی ابوعلی سینا در این مقوله چنان جالب، پندآموز و حکیمانه است که سبب شگفتی می شود. از این رو، جا دارد از این نظرات بنیادی در تبیین و تدوین مقالات مربوط به سلامت خانواده و نقش آن در سلامت و اعتلای جامعه بهره گرفته شود.
نکته ای اساسی که در نخستین نگاه به چشم می آید این است که جانمایه گفته ها و یافته های شیخ الرئیس در باب خانواده، رهنمودها و احکام روشنگر، تعالی بخش و انسان ساز اسلام است.
بنیان های پدیدآورنده خانواده خود گویای ارزش معنوی و قداست آن است زیرا قرآن مجید خانواده را نهادی مقدس و مبتنی بر چند رکن معنوی می داند که عبارتند از : آرامش و سکون، عشق و دوستی ، مهربانی و شفقت و همیاری که انس و الفت نیز در بطن آن است.
● عشق ، بنیان خانواده
چون نیک بنگریم و بیندیشیم، به روشنی درمی یابیم که عشق نه تنها رکنی از ارکان خانواده است ، بلکه در قوام و بقا و تعادل بنیان های دیگر نقش بی همتا دارد تا جایی که شاید بتوان گفت، عشق روح خانواده است یا این که خانواده به راستی خانه عشق و آشیان عشق است. اندیشمندان در اثبات سخن به آیه «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لستکنوا الیها و جعل بینکم مودهٔ و رحمهٔ» (قرآن مجید ۳۰/۲۱) و نیز «هوالذی خلقکم من نفس واحدهٔ و جعل منها زوجها لیسکُن الیها» (قرآن مجید /۱۸۹ ۷) استناد می کنند و معتقدند: اساس روابط اجتماع درون خانواده که همانا دوستی، تفاهم متقابل و همیاری است، با ملات عشق به هم پیوسته و آمیخته است. از این دیدگاه، اشاره به نفس واحده در آیه کریمه دیگر گویای این حقیقت است که نهاد خانواده ظرف رویش روح و جان، رستگاری و بالندگی زن و مرد تا رسیدن به اوج بالندگی (کمال انسانی) است؛ یعنی، نه مرد به تنهایی کامل است و می تواند به کمال برسد، نه زن. مگر با همگرایی و بودن و زیستن در محدوده خاص مقررات و دستورالعمل هایی که نهاد خانواده نام دارد. نهادی که سرآغاز راه رفتن به سوی کمال است.
انسانیت وقتی در عرصه معنویت استقرار می یابد که انسان ها با هم باشند و بتوانند به درستی (آن گونه که خداوند مقرر فرموده است) با هم زندگی کنند. هدف زندگی، فرجام حیات و رستگاری یا گمراهی هر انسان در وجود «انسان های دیگر» است. تعامل و همزیستی انسان هاست که همه مقوله های مطرح و قابل فهم در عرصه حیات و زندگی او را معنا می بخشد. خوبی و بدی، خوشبختی یا بدبختی، آرامش و تلخکامی، فقط در تعامل و اصطکاک روابط انسان ها معنا می یابد. پس انسان اجتماعی است و غیر از زیستن در اجتماع راه چاره ای ندارد.
نخستین اجتماعی که آدمی در آن بار می آید تا زیستن در جامعه بشری و همیاری و همزیستی با انسان های دیگر را به اقتضای فطرت بشری فراگیرد، خانواده است. یعنی نخستین هسته پیدایش اجتماع، چون جامعه بشری را به پیکری واحد تشبیه کنیم، خانواده را می توانیم نخستین سلول پدیدآورنده آن بدانیم.
به اعتبار این فلسفه وجودی، اندیشمندان می گویند: خانواده هم مکتب شایسته پرورش انسان و اجتماعی شدن اوست، هم پناهگاه و مأمن او تا سختی های زیستن در اجتماع بشری و مراوده و معاشرت و ارتباط با انسان های دیگر را با دستیابی به ابزارها و امکانات لازم که در نهاد خانواده است و دیگر اعضای خانواده در دسترس او می گذارند، تاب آورد. با این همبستگی اخلاقی و حقوقی، احساس وظیفه بیش از خواست و نیاز جنسی در روابط زن و مرد اهمیت می یابد و با این انگیزه است که زن و مرد می توانند عشق را با اخلاق درآمیزند تا محیط مساعدی برای رشد جسمانی واعتلای معنوی و اخلاقی فرزندشان فراهم آید.
ماهیت خانواده به گونه ای است که احساس و عاطفه در آن حرف اول را می زند و چنان که یک صاحب نظر می گوید: «طبع خانواده با حقوق و احکام آمرانه چندان سازگار نیست» و قانون در ایجاد نظم خانوادگی تأثیر اندک دارد؛ حال آن که درهای خانواده همیشه به روی ارزش های دینی و اخلاقی گشوده است. چون گلزاری که تشنه نور و پرتو آفتاب است، نه تنها از آن رمق و جان می گیرد که حیات و دوام و بقایش بسته به تابش نور است.
دکتر سید مصطفی محقق داماد، در تحلیل ژرفکاوانه اش، موضوعی جالب را مطرح کرده است:
بیشتر واژه های به کار رفته در مورد نهادهای حقوقی در روابط اعضای خانواده به گونه ای است که واژه ویژگی اخلاقی و عاطفی دارد، چنانکه واژه صداق مفهوم صدق و صفات را دربردارد یا این که «نحله» مفهوم اخلاقی هدیه دادن به همسر را برمی تابد.
وی در «حقوق خانواده» با اشاره به این که عقد نکاح در اسلام صرفاً یک قرارداد حقوقی نیست، بلکه پیمانی عاطفی، اخلاقی و حقوقی است، آورده است: حکمای باستان به نقش اصلی و محوری عاطفه و اخلاق در تنظیم کانون خانواده توجه کرده اند، رخنه دولت را به این سرای مردمی زیانبار و خطرناک دانسته اند و در بخش بندی حکمت عملی، تدبیر منزل را از سیاست مدن جدا کرده اند تا مرز قاطع و طبیعی میان دولت و خانواده نمایان شود.
به گفته محقق، دراین جداسازی، حق با حکماست، زیرا تجربه نشان داده است که دولت ها، بخصوص دولت های سکولار، هرگاه خواسته اند به استناد قوانین خودساخته، خود را به خانواده تحمیل کنند، به آن آسیب زده اند. ناگزیر، به ویرانی کمربسته اند تا مانع خودکامگی و قدرت نمایی شان را ازمیان بردارند یا این که به ساختن چارچوب بیرونی آن بسنده کرده اند تا مشکل دلخواه را به آرامی مستقر سازند. اما قوانین برگرفته از ادیان الهی که مبتنی بر اصول و مبانی اخلاقی است، به گونه دیگری است.
حکیم، شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در رساله ای به منظور تشریح جایگاه و اهمیت خانواده و ارکان آن [تدابیر المنازل یا السیاسات الاهلیه (یک بار هم با عنوان «فی السیاسه المنزلیه» چاپ شده است)] و چگونگی روابط میان زن و شوهر و همچنین پدر و مادر و فرزندان، تصویری روشن از خانواده مطلوب برای تربیت فرزندان شایسته که اساس پدیدآمدن جامعه صالح است، ترسیم کرده است.
ابن سینا در تبیین هدف های خانواده مطلوب مبتنی بر موازین اخلاقی و عاطفی دین محور، بر ۳ انگیزه اقتصادی، اجتماعی و همچنین محبت و آرامش تأکید کرده است. نظر او در توجیه نخستین انگیزه حاکی است: «انسان برای حفظ دارایی خویش و نگهداری آن برای زمان نیازمندی، به مسکن و بیت نیاز دارد و این همسر است که می تواند در این امر شریک و همراه مناسبی برای او باشد.» به گفته ابن سینا، زن شایسته شریک مرد، نگهبان مال او، جانشین او در خانه و امین او در تربیت فرزندان است.»
ابن سینا در «الشفاء الهیات» ازدواج را «برترین رکن مدینه» توصیف کرده و در تبیین انگیزه اجتماعی تشکیل خانواده گفته است: «فرزندی نیاز است تا هنگام ناتوانی و به وقت پیری، یاور پدر و مادر باشد و نسل ایشان را تداوم بخشد و یاد ایشان را پس از مرگ زنده بدارد.»
به گفته ابن سینا، سکون و آرامش درونی هم در سایه ازدواج و گزینش همسر پدید می آید و این نکته، چنانکه دکتر مصطفی محقق داماد می گوید، به روشنی مبین تأثیرپذیری ابن سینا از قرآن است.
نکاتی که در امر ازدواج باید رعایت شود، به نظر ابن سینا، به این شرح است:
▪ قانونی شدن
نخستین امری که باید از سوی قانونگذار به صورت قانون و سنت درآید، ازدواج است و با مشروع شناخته شدن ازدواج، هرگونه ارتباط جنسی خارج از محدوده ازدواج، نامشروع شناخته خواهدشد.
▪ تشویق و تحریض
مدیران امور مدینه باید مردم را به ازدواج تشویق و دعوت کنند.
▪ علنی بودن
ازدواج باید آشکار و علنی باشد، زیرا این امر از بروز تردید در نسبت و نیز اختلال درانتقال میراث اشخاص پیشگیری می کند.
به گفته محقق داماد، این نکته در نصوص نبوی نیز آمده است: «اعلنوا النکاح ولو بالدف» یعنی، نکاح و ازدواج را حتی با نواختن دف، آشکار سازید.
▪ ازدواج، پیمان محکم و استوار
ازدواج باید پیوندی همیشگی و مستحکم باشد و در معرض تزلزل و بی ثباتی قرارنگیرد؛ چنانکه قرآن مجید نکاح را میثاق غلیظ توصیف کرده است (حقوق خانواده- ص۱۷۰).
▪ ضرورت رشد عقلانی و جسمانی
ابن سینا سن معینی برای ازدواج توصیه نکرده، بلکه گفته است: زمان مناسب وقتی است که فرد به بلوغ جسمی و رشد عقلی برای اداره زن و فرزند برسد و ازنظر اقتصادی، شغل و درآمد لازم را برای معاش خانواده داشته باشد.
▪ تأکید بر زندگی مستقل
ابن سینا توصیه کرده است که وقتی فرزند با شغل خویش درآمدی به دست آورد، تدبیر آن است که ازدواج کند و از خانواده اش جدا شود.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای تدبیر خانواده اصولی دارد که دکتر محقق داماد در پژوهش های خود آنها را تبیین کرده است.
▪ احترام مرد
ابن سینا با استناد به آیه «الرجال قوامون علی النساء» (قرآن مجید، ۴/۳۴) گفته است: در روابط زوجین، ریاست خانواده با شوهر است. زیرا اگر شوهر تحت سیطره و اطاعت زن قرار گیرد، خانواده به سبب احساسی بودن زن و پیروی از هوی و هوس، به تباهی و فساد کشیده خواهدشد. لذا به نظر او، هیبت مرد لازم است و مقصود از هیبت آن است که مرد در برابر همسر و فرزندان از احترام لازم برخوردار باشد و هیچ کس او را کوچک نشمارد.
به گفته ابن سینا، مرد برای داشتن هیبت، باید احترام خود را درخانه با مراعات و مروت حفظ کند، به وعده های خود پایبند باشد و از وعده های تحقق نیافتنی بپرهیزد.
▪ تکریم همسر
به نظر ابوعلی سینا، شوهر باید همسر خود را تکریم نماید و اگر بخواهد زن را به حسن رفتار و رعایت حرمت خویش وادارد، راهی جز این ندارد و با تهدید و اجبار نمی تواند به این هدف دست یابد. زیرا وقتی زن کرامت خود را ببیند، در حفظ و تداوم آن می کوشد و از زوال آن می ترسد.
ابن سینا در تبیین آنچه سبب تکریم زن می شود نیز ۳ نکته مهم را به این شرح مورد توجه قرارداده است:
▪ دادن زینت نیکو به همسر
به گفته ابن سینا، با توجه به طبع زن و علاقه اش به زینت، مرد باید باتوجه به وضع ظاهری وی، به شخصیت زن احترام بگذارد.
▪ حفظ حجاب زن
ابن سینا با استناد به دستور شریعت اسلامی، رعایت ستر و پوشیدگی زن از بیگانگان را از ضرورت های تکریم و احترام زن دانسته و بر آن تأکید کرده است.
▪ پرهیز از برانگیختن حسادت زن
ابن سینا، مرد را از توجه داشتن به زنی غیر از همسر خود و تحسین و تمجید او نزد همسرش برحذر داشته و گفته است این رفتار با هیبت مرد که رکن خانواده است، منافات دارد و سبب بروز نفرت و خصومت میان زن و شوهر می شود. از این رو، سعادت خانواده و ضرورت پیروی از فضائل اخلاقی حکم می کند که شوهر از این شیوه رفتار بپرهیزد.
▪ اهمیت اشتغال زن
ابن سینا در «تدابیر المنازل» به مسأله اشتغال زن نیز پرداخته و گفته است: زن اگر بیکار باشد، از نظر اخلاقی به بیراهه کشیده می شود، احساس پوچی و بیهودگی می کند و خود را با کارهای لغو و بیهوده مشغول می سازد؛ از این رو، مرد باید همسرش را به امور مهمه مشغول سازد.
نکته مهم دیگر در نظرات ابن سینا چگونگی خروج زن از خانه است، او در این باره گفته اسـت: «در تربیت اسلامی، خروج زن از منزل باید با توافق همسرش باشد و این توافق ممکن است همراه با قرارداد ازدواج حاصل شود، در غیر این صورت، اگر شوهر خروج بی اجازه را با مصالح خانوادگی منطبق نبیند، می تواند از آن جلوگیری کند.»
مرتضی قدیری
روزنامه ایران
Borna66
06-22-2009, 07:20 PM
عوارض خطرناك بیماری اوتیسم بر كودكان
براساس تحقیقات به عمل آمده دانشمندان، مركز احساسات و ترس در مغز افراد مبتلا به اوتیسم كوچك شده كه اختلالاتی را به همراه می آورد.
به نقل از dealth news اوتیسم نوعی عارضه روحی در كودكان است كه با علایمی مثل اختلال در رفتار و ارتباط با دیگران، ناتوانی در بروز احساسات، گوشه گیری و انزوا بروز می كند.
بر این اساس؛ دانشمندان با بررسی بر روی مغز افرادی كه مبتلا به این عارضه شدند دریافتند بخشی از مغز این مبتلایان كوچكتر از افراد طبیعی است.
همچنین استرس ناشی از ترس اجتماعی در دوران كودكی را نیز به عنوان یكی از علت های كوچك شدن این مركز می دانند.
باشگاه خبرنگاران جوان
Borna66
06-22-2009, 07:20 PM
پزشكان قادرند عواطف خود را كنترل كنند
محققان دريافتند كنترل فعاليت ناحيه اي در مغز پزشكان به آنان كمك مي كند در مواجه با بيماران عواطف و احساسات خود را كنترل كنند.
به گزارش باشگاه خبرنگاران به نقل از پايگاه خبري ولث دي؛ پزشكان قادرند، با خاموش كردن فعاليت ناحيه اي در مغز تحت تاثير دردي كه بيمار متحمل مي شود قرار نگيرند و در عوض ناحيه اي در مغز را فعال كنند كه احساسات را كنترل مي كند.
بنابراين گزارش، پزشكان اين توانايي را در دوران تحصيل و آموزش و در اثر تمرين در خود ايجاد مي كنند در غير اين صورت ممكن است دچار استرس شوند.
آزمايشات نشان داد در ناحيه اي از مغز پزشكان كه درد افراد ديگر را ثبت مي كند پاسخي داده نشد.
در اين مطالعه واكنش مغز چهارده پزشك و گروه چهارده نفره ديگري را هنگام تماشاي فيلمي از افرادي كه به اطراف دهان آنها سوزن فرو مي بردند، كنترل كردند،فعاليت مغز پزشكان در ناحيه اي كه احساسات را كنترل مي كرد بيشتر شد.
اين گزاش مي افزايد: پزشكان دردي را كه بيمار متحمل شده بود بسيار كمتر از حدي كه گروه كنترل تخمين زده بودند ارزيابي كردند.
باشگاه خبرنگاران
Borna66
06-22-2009, 07:20 PM
آيا مي خواهيد زندگي آرام و دلپذيري داشته باشيد؟
1. زندگي و هر مسئله كوچكي را آنقدر جدي تلقي نكنيد، هر چند وقت يك بار زندگي را شوخي بگيريد و با سرزندگي و سبكبالي با رخدادها برخورد كنيد و بينيد كه روز شما چقدر زيبا و شادي آفرين خواهد بود .
2. از رنج نهراسيد ، شادي را جايگزين غم كنيد. براي زندگي خود هدف و مقصودي تعيين نماييد . شما به دنيا نيامده ايد تا فضايي را اشغال كنيد .
3. دامنه توقعات و انتظارات خود را كوتاه و كوتاه تر كنيد تا زندگي آرام و دلپذيري داشته باشيد.
4. در تمام مراحل زندگي مسئوليت كامل اعمالتان را برعهده بگيريد . ازاين كه ديگران را مقصر بدانيد و بهانه آوريد دست برداريد.
5. نگران نباشيد كه مردم درباره شما چه فكر مي كنند. در واقع آنها اصلاً راجع به شما فكر نمي كنند.
6. هنگامي آرامش و اعتماد به نفس را تجربه خواهيد كرد كه بدانيد كار درست را انجام مي دهيد، صرف نظر از اين كه به چه قيمتي تمام مي شود.
7. مردم گفته هاي شما را فراموش مي كنند . آنها فقط به آنچه انجام مي دهيد توجه دارند.
8. آرامش فكري را بالاترين هدف زندگي خود قرار دهيد و بر اساس آن براي زندگي خود برنامه ريزي كنيد.
9. از همين امروز تصميم بگيريد كه يا از موقعيت هايي كه باعث ناراحتي و ايجاد استرس در شما مي شود دوري كنيد و يا آنها را حل و فصل نماييد.
10. زندگي شما بازتاب افكارتان است. اگر افكارتان را تغيير دهيد، زندگي تان متحول مي شود.
11. تمام كساني را كه تاكنون به هر صورت به شما آسيب رسانده يا شما را آزار داده اند ، ببخشاييد و به اين ترتيب خودتان را آزاد و رها كنيد.
12. كنترل كامل پيام هايي را كه به ذهن خودآگاه خود راه مي دهيد در دست بگيريد.
13. وقايع ، تعيين كننده احساسات شما نيست ؛ بلكه واكنش شما نسبت به وقايع است كه احساسات شما را شكل مي دهد.
14. هر چه با ديگران روابط بهتري داشته باشيد، نسبت به خودتان هم احساس بهتري خواهيد كرد.
15. هرچه خودتان را بيشتر دوست داشته باشيد و به خودتان احترام بگذاريد ديگران را نيز بيشتر دوست خواهيد داشت و به آنها احترام خواهيد گذاشت و آنها نيز بيشتر شما را دوست خواهند داشت و به شما احترام خواهند گذاشت.
16. بهترين عبارات براي حل يك اختلاف اين است: " شايد من اشتباه مي كنم". اغلب هم همين طور است ، اين را باور كنيد.
17. عادت قدر شناسي را در خود تقويت كنيد. در زندگي شكرگزار و قدردان همه چيزهاي خوبي كه داريد باشيد.
18. عمر كوتاه تر از آن است كه حتي لحظه اي از آن را براي انجام كاري كه دوست نداريد يا برايتان اهميت ندارد تلف كنيد.
19. حداقل همان قدر كه براي كارتان تلاش مي كنيد براي رشد شخصيت تان نيز تلاش كنيد.
20. هرگاه دلبستگي جديدي پيدا كنيد ، بر نيروي زندگي خود افزوده ايد.
فاطمه رحمانی
منبع :گنجینه دانش
Borna66
06-22-2009, 07:20 PM
لزوم حمایت خانواده از بیماران شیزوفرنی
بیماران مبتلا به شیزوفرنی نه تنها به دارو و درمان بلكه به حمایت خانواده شان نیز احتیاج دارند.و به نقل از خبرگزاری آلمان، متخصصان مجمع روانشناسی و روان درمانی آلمان در برلین معتقدند اعضای خانواده بیماران مبتلا به شیزوفرنی باید در جلسات روان درمانی آنها شركت داشته باشند.
بنابراین گزارش، در این جلسات آنها می آموزند فشارهای روحی خود را كاهش دهند، ارتباطات اجتماعی خود را تقویت كنند و تنشهای خود را كنترل كنند.
این گزارش می افزاید: بیماران مبتلا به شیزوفرنی و بستگان و نزدیكان آنها باعلائم عود احتمالی این بیماری مانند عصبانیت و اختلال در خواب آشنا می شوند و این امر می تواند از بروز مجدد فاز حاد این بیماری جلوگیری كند.
بر اساس این گزارش، برای بیماران مبتلا به شیزوفرنی پذیرفته شدن در جمع خانواده و دوستان از اهمیت زیادی برخوردار است.
گفتنی است، احتمال بروز شیزوفرنی درمردان و زنان برابر است.
همچنین درمردان بیشترین احتمال بروز این بیماری بین سن ۱۵ تا ۲۵ سالگی و در زنان بیشترین احتمال بروز در سنین ۲۵ تا ۳۵ سالگلی اعلام شده است.
باشگاه خبرنگاران جوان
Borna66
06-22-2009, 07:20 PM
روانشناسی گل
مقدمه: همه ما هنگامي که وارد گل فروشی ميشويم فقط با توجه به سليقه
خودمان گل را تهیه ميکنيم وتوجه ايي به روحيات طرف مقابل خود و
معاني هر یک از گل ها نمیکنيم با این مقاله از این به بعد هر گل را به جای
خود به يکديگر اهداء ميکنيم
گلهايي که زنان را شاد مي كند
علاقه به هديه گرفتن گل همواره در بين زنان از نسلي به نسل ديگر وجود
داشته است. گل همواره سمبل زيبايي و سرزندگي بوده است به همين علت
وقتي به زني گل هديه مي كنيد علاوه بر اينكه او را سرشار از حيات و
سرزندگي مي كنيد،به او اين احساس را مي دهيد كه او برايتان انسان
عزيزيست و دوستش داريد.
ابراز علاقه از طريق هديه كردن دسته گل هاي زيبا باعث افزايش علاقه و
وابستگي زنان مي شود و به آن ها اين اطمينان را مي دهد كه هنوز براي
شما مهم هستند.
احساس پشیمانی
در مواقع سختي ،وقتي نمي توانيد از همسرتان معذرت خواهي كنيد، وقتي
به زبان آوردن متاسفم برايتان دشوار است، لازم نيست به خود فشار
بياوريد و اين كلمات حزن انگيز را به زبان آوريد. كافيست يك دسته گل
براي او بياوريد. زنان در ترجمه احساسات مهارت فوق العاده اي دارند،
آنها دسته گل شما را به عنوان متاسفم تلقي خواهند كرد و همه چيز به
خوبي و خوشي تمام خواهد شد.
ولي همواره به ياد داشته باشيد كه بهترين زمان براي هديه كردن گل به
زنان، زماني است كه هيچ اتفاق خاصي رخ نداده است. ولي وقتي بي هيچ
دليلي برايش گل مي خريد، علاوه بر اينكه او را غافلگير مي كنيد به او مي
فهمانيد كه چقدر برايش اهميت قائليد، اين احساسي است كه زنان هيچ
وقت فراموش نمي كنند.
گلهایی که براي زنان احساس خاصي ايجاد مي كند:
ميخك
دلربايي
--------
داوودی
دوستي
--------
مرواريد
عشق صادقانه
----------
اركيده
عشق و زيبايي
--------------
رز سرخ
عشق رمانتيك
--------------
رز صورتي
عشق پنهاني
--------------
رز زرد
دوستي
-----------
رز سفيد
عشق بي ريا
--------------
آفتاب گردان
درخشنده ترين ستاره بودن
-------------------------
زنبق و سوسن
خلوص و دوست داشتني بودن
-------------------------
بامبو
موفقيت
---------------------
آلسترومريا
صميميت
----------------------------------
ممكن است او حتي نداند كه هر گلي چه اثري رويش مي گذارد و برايش چه
مفهومي را القا مي كند، ولي مطمئن باشيد كه احساس به خودي خود در او
ايجاد خواهد شد. حتي مي توانيد در كارتي به همراه گلي كه به او مي دهيد
مفهوم گل را بنويسيد و به او بگوييد كه چرا اين نوع بخصوص گل را
انتخاب كرده ايد.
براي هر مناسبتي گل بخريد:
شايد هديه اي مثل گل براي زنان يك هديه بسيار دوست داشتني باشد ولي
براي هر كسي و براي هر پيشامدي گل مناسبي بخريد.
1 - دوست دختر، نامزد، همسر:
از آن جايي كه رز همواره سمبلي از علاقه و عشق است، بد نيست به
شخص مورد علاقه تان رز قرمز هديه كنيد. اگر اين شخص خيلي رمانتيك
است مطمئن باشيد از دسته گلي پر از رز قرمز خيلي خوشحال خواهد شد
.
اگر همواره براي فرد مورد علاقه خود دسته گلي مي فرستيد و احساس مي
كنيد كه اين كار خسته كننده و عادي شده است، اين بار گل ها را در يك
جعبه، پاكت يا به نحوي كه با هميشه متفاوت است براي او بفرستيد.
اگر سالگردي را جشن مي گيريد فراموش نكنيد كه همراه هديه هايتان يك
دسته گل هم براي او بياوريد . اين به ياد ماندني ترين كاري است كه مي
توانيد براي همسرتان انجام دهيد.
2 - اعضاي خانواده :
خريدن يك دسته گل زيبا براي روز مادر ، روز پدر يا...بهترين كار براي
نشان دادن تشكر قلبي و صميمانه تان از عزيزترين كسانتان است. اگر
خواهرتان هميشه گله مي كند كه شما به ياد او نيستيد يك دسته گل رز زرد
همه كدورت ها را از بين مي برد، به اين ترتيب به او نشان دهيد كه برايش
اهميت قائليد.
فراموش نكنيد كه او همواره برايتان شكلات مي خريد، با هديه كردن يك
دسته گل داوودي به او بگوئيد كه شما هم به فكر او هستيد.
3 - همكار، كارمند:
فكر مي كنيد كارمندانتان براي انجام يك پروژه از دل و جان مايه گذاشته
اند؟ با يك دسته گل مي توانيد از آنها قدرداني كنيد. اما اگر مي خواهيد با
دسته گلي كه مي خريد به محل كارتان طراوت و شادابي ببخشيد دسته گل
داوودي و مرواريد يا يك دسته گل شامل همه انواع گلها بهترين چيز است
بهترين روش
نمي دانيد به چه بهانه اي و چه طور دسته گلي را كه خريده ايد به
همسرتان بدهيد؟ به خاطر داشته باشيد كه هر راهي را كه براي تقديم دسته
گل خود برگزينيد، به هدفتان كه خوشحال كردن اوست خواهيد رسيد
خودتان دسته گل را براي او ببريد:
سفارش دادن دسته گل و صرف هزينه براي اينكه كسي گل ها را به او
تحويل دهد ممكن است راحت تر باشد ولي اين كار را نكنيد. صبر كنيد و
وقتي خود به خانه بر مي گرديد گل بخريد و به خانه برويد. حتي در باز
كردن دسته گل و در گلدان گذاشتن آن به همسرتان كمك كنيد. حتي مي
توانيد گل خود را به محل كار همسرتان ببريد. نه تنها همه مي فهمند كه
همسرتان چه شوهر با احساس و مهرباني دارد بلكه خواهند دانست كه او
چه همسر خوبي براي شماست و شما در كنار هم چه زوج خوشبختي
هستيد.
در صورتی که خود در خانه بودید از روش زیر کمک بگیرید:
وقتي خودتان در خانه هستيد با گل فروشي تماس بگيريد و سفارش يكدسته
گل زيبا بدهيد. در اين صورت شاهد غافلگير شدن او هستيد. نه تنها او
احساس مي كند براي شما يك دنيا ارزش دارد بلكه كاري مي كند كه شما
هم احساس كنيد كه برايش همچنين ارزشي داريد...
منبع :گنجینه دانش
Borna66
06-22-2009, 10:28 PM
لذتهای رؤیایی عشق و دوست داشتن
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1150.jpg
شودزموند در فصل نهم کتاب " حب پس از مرگ " درباره لذت های رؤیایی حب چنین می گوید : آشنایی به قوانین حیات ستاره ای ( حیات جهان روحی ) و همچنین آگاه شدن به نظر آنها درباره محبت جنس , متضمن این است که ما نخست به مبادی فلسفی متعلق به لذات حب آشنا شویم و بهترین چیز در این مسئله این است که ما بیشتر الهامات خود را کشف کنیم , بخصوص الهاماتی را که مربوط به عواطف حب می باشد و ما در اثنای حیات زمینی خود به آن ها رسیده ایم .
باید دانست که رِؤیاهای زیبای حیات در جهان ارواح , محدود به افق جنسی که ما در زمین می شناسیم نمی باشد , بلکه به جریان های دیگر هم ارتباط و امتداد دارد ولی همه آن لذات جهان ارواح , عبارت از ابراز این حقیقت است که حیات در هر مکان عبارت از اجتماع کاملی با دیگران می باشد و سزاوار است که ما ارواح آن لذات را همیشه زنده نگهداریم و بدانیم که حب در این اجتماع به منزله قلب تپش کننده است . بخصوص محبت بین زن و مرد که آن محبت انعکاس مادی همان حب مقدس است که روح اعطایی خداوند آن را برای انسان ها حمل می کند و این محبت شامل عناصر جذب و دفع می باشد ؛ و آن جزر و مد حیات است . اگر حیاتی بدون محبت باشد باید از مرگ یاری طلبید .
برای من ( شودزموند ) پیام هایی از عالم روح رسیده که مفاد آن ها این است : ما با همان خصوصیاتی که در زمین داشتیم در این جهان زندگی نمی کنیم جون افکار ما محدود و متوقف نیست بلکه بطور دائم همه آن نیروهای حیاتی را که به ما احاطه دارند از یک طرف جذب و از طرفی دیگر دفع می کند و همین عمل ما را با یک حس خمع شدن با نیروهای مسلط بر ما پر می کند یعنی در ما حسی به وجود می آید که مایل می شویم از خصوصیات فردی خود بیرون آمده با آن نیروها جمع شده کمال حقیقی پیدا کنیم و همان احساس است که ما را وادار می کند که در اثر غلبه بر مرگ به سوی آن لذت دائمی برویم .
پس برای مرد و یا زنی که به مرحله تسلط عقل بر ماده رسیده اند خوف و هراسی نیست خواه این مرد و زن در جهان زمینی باشند و خواه در جهان روحی که مسلط به جسد اثیری می گردند . بنا بر این در مملکت محبت کامل ( جهان روحی ) جایی برای مرگ و خوف نیست و رسد محبت در میان دو انسان در عالم روحی با رشد خدمت به دیگران مخلوط می گردد . بنا بر این در عالم روح , حب واقعی بدون انجام خدمت واقعی پیدا نمی شود . چنانکه این مسئله را حتی کودکان جهان روحی هم می دانند . چون برای ما مسلم شده که حب بدون بدون خدمت به دیگری یک خودخواهی قانع کننده است .
دوست داشتن و عشق ورزی :
دوست داشتن و عشق ورزی پس از انتقال به جهان های بالاتر باز هم هست . همانطوری که پس از مرگ و انتقال به جهان اول و یا دوم اثیری هم حس دوست داشتن با ما هست یعنی جسد اثیری همان علاقه و دوست داشتن را که در این جهان با خود داشت , همراه خود می برد منتها در جهان های روحی رشد و نمو عشق و دوست داشتن بیشتر از این جهان است .
مثلآ عاشقی که در اثر تکامل عقلی به جهان بالاتر از جهان معشوق خود رفته , همیشه در انتظار رسیدن معشوق خود به آن جهان می باشد .
مرگ از حیث طبیعی یک خواب و یا فراموشی موقت می باشد تا جسد اثیری که از بدن مادی آزاد شده بتواند در یکی از سطوح متناسب با رشد عقلی اش در جهان روحی متولد شود . ( در جهان زمینی مرگ یا انتقال به واسطه ناتوانی بدن مادی از حفظ روح و جسد اثیری به وقوع می پیوندد ولی در حهان های روحی انتقال به جهان بعدی در اثر تکامل و رشد عقلی می باشد چون همه جهان های روحی در واقع جهان های عقلی هستند - مترجم )فراموشی مرگ بدین معنی است که روح در پیشرفت , به محض ورود به جهان خود مشاعر جدیدی را به دست می آورد و در قبال امکانات تازه ای که برای ادامه حیات مشاهده می کند به حیرت و تعجب می افتد . در نتیجه همه آن صورت های متغیر و آرزوهای دور و دراز که در حیات زمینی به آن ها مواجه بود , در حالت برزخی همه آن ها را فراموش می کند ولی همین که در سطح متناسب خود مستقر شد , بتدریج همه آن ملکات زمینی از رنج ها و مسرت ها برایش ظاهر می شوند , منتها اگر روح سعادتمند و کمال یافته باشد , رنج ها و بدبختی های زمینی را فراموش می کند و بر عکس اگر روح فاسد و بزهکار باشد , نیکی ها و شادی ها از نظرش محو می شود اما رنج ها و رنج ها و سختی ها برایش تجلی می کنند . تنها چیزی که مرد و یا زن آن را فراموش نمی کنند , دوست داشتن و عاشقی است ( البته اگر آن عشق جسمانی و شهوانی نباشد فراموش نمی کند ) و در هر کجا باشد به یاد معشوق خود هست همین یاد آوری خاطرات آن عشق مقدس , بهترین خاطره برای موجود کوکبی تازه وارد به جهان اثیری می باشد . این یادآوری عشق حقیقی , مانند ستاره درخشان است که حب را برای آینده نامحدود هم هدایت می کند .
فن دوست داشتن :
شودزموند در فصل بیست و یکم کتابش ضمن بحث از حب ( دوست داشتن ) می گوید : ما اکنون پس از انشاء مرگ ( بیان چگونگی حالت مرگ ) به توضیح چگونگی حب می پردازیم زیرا موجودات جهان روحی حب را بالاترین فن حیات می دانند . آن ها می گویند پدیده حب است که از دو جهت به ما حیات می دهد , یکی اینکه همین قانون حب یعنی جاذبه , سبب تکوین جسد فیزیکی و اثیری ما شده و آن ها زا با هم جمع کرده حیات مادی ما را به وجود آورده است .
دیگر - به واسطه همین فن حب بعنی علاقه به تکامل و رسیدن به مبدأ اولی جهان هستی است که سبب شده ارواح همه آن رنج ها و درد های بی نهایتی را که وسیله رسیدن به مراحل عالی حیات می باشد , تحمل کنند . و من ( شودزموند ) در اینجا از حب روحی و همچنین از عشقی که در جسد های اثیری ارواح تجلی می کنند , سخن می گویم .
موجودات روحی که ما هم به زودی پس از مرگ به آنان خواهیم پیوست تمام مراحل حیات جاودانگی خود را در جهان های روحی و ملکوتی به وسیله حب ادامه می دهند , بلی تنها به وسیله محبت و دوست داشتن , البته نمی خواهیم بگوییم که در آنجا یعنی جهان سوم روحی سمرلاند , که یکی از جهان های بی شمار روحی می باشد , اکراه و نفرت نیست زیرا این ادعا صحیح نیست چون جهان سوم روحی ( سمرلاند ) طوری است که بیشتر ما زنده ها پس از مرگ با همه عواطف - نفرت های خود مستقیمآ به آنجا منتقل می شویم , پس برای عده ای از ارواح نفرت و اکراه هم در آنجا هست . ( هر کدام از جهان های روحی از لحاظ ارتعاشات موجی دارای ارتعاشات مخصوص به خود هستند ولی ارواح با حالات مختلف در آن جهان زندگی می کنند . حتی در یک منطقه از جهان سوم , ارواح در روشنایی - مسرت و رفاه هستند , در منطقه دیگر آن ارواح پست و رشد نیافته در تاریکی - ظلمت - نفرت - وحشت فرو رفته اند - مترجم )
لکن به طور کلی در جهان ارواح , یگانه طریق ادامه حیات , عشق و دوست داشتن است ( عشق به هستی - عشق به مبدأ هستس - عشق به همه ارواح حتی عشق به موجودات زمینی ) این طریقه دوست داشتن روشی است که ما باید در همین جهان با فراگرفتن عشق و محبت به دیگران خودمان را با آن روش وفق دهیم ولی انسان های ستاره ای نظر به مقتضای محیط خود همیشه ضرر و خسران نفرت و انزجار را درک می کنند و از آن ها دوری می نمایند . ما هم در زندگی زمینی زیان و ضرر نفرت و انزجار را احساس مس کنیم منتها به واسطه زندانی شدن در این جسد مادی , همه ما نمی توانیم خود را از نفرت و کینه دور نگهداریم .
اما از آنجایی که حیات انسان های کوکبی ( موجودات جهان روحی ) روی حب استوار شده , بنا بر این آن ها معنای حب را به یک معنای وسیع تر از دوست داشتن جنس مخالف اطلاق می کنند . با این همه حب جنسی هم در جهان ارواح مانند جهان زمینی اهمیت اساسی دارد . بنا بر این موجودات جهان روحی عشق جنسی را نه به ابتذال می کشانند و نه آن را مسخره می کنند و نه به آن با نظر زشت و پست نگاه می کنند . اکن ما زمینی ها همه این کارها را درباره عشق جنسی انجام می دهیم .
علت دوم که سبب می شود ارواح در فن عشق هم ماهر و توانا باشند این است که آن ها در جسد اثیری زندگی می کنند نه در پوشش فیزیکی و چون عقل و تفکر در جسد اثیری آزاد تر است , بنا بر این همین رشد و آزادی عقلی آن ها را قادر ساخته که به مسئله عشق و دوست داشتن و به مقتضیات آن حساس تر باشند و اسا حیات خود را روی آن استوار کنند .
من اشتباه نمی کنم اگر بگویم که انفعالات عشقی در جهان های روحی عمیق تر و لطیف تر از همه فنون حبی که ما در زمین داریم می باشد و فاصله میان این دو عشق به اندازه فاصله عشق ما انسان ها و حیوانات پست است . هر طفل کوکبی ( جهان روحی ) از بدو ولادت خود درک می کند که علاقه به جنس مخالف با همه صورت های مختلفش منشأ سرور و اساس همه عوامل حیات می باشد . او همه چیز را از عشق می داند ( می داند که عشق زیباست و جسد اثیری بر آن عشق جمال خاص می دهد ) و باز هم می داند که مقام عشق برای جسد اثیری مانند مقام عقل و روح می باشد .
باز هم آن ها می دانند که خداوند در پشت سر همه پدیده هاست و این عشق عقل و روح را او به ما داده است نا از آن ها در راه سلامتی و رفاه خود استفاده کنیم و همین تشخیص هاست که فرق این تعلیمات جنسی را که به اطفال زمین داده می شود با تعلیمات اطفال آسمانی بیان می کند .
باز هم آن ها خود می دانند که حب زمینی در تحت تسلط یک سلسله قوانین دینی و عرفی قرار گرفته است ولی حب جهان ارواح آزاد از هر گونه قیود می باشد . همانطوری که حضرت مسیح فرموده و با همان حب هم زندگی کرده است . حضرت مسیح هیچگاه نگفت که انسان ها از زندگی واقعی رو گردان شوند , چون خودداری از لذات حب زندگی یک نوع تحکم به فطرت است .
ولی باید دانست که فرو رفتن در شهوت و یا خودداری از حب ورزیدن دو امر متناقض می باشند و هر دو هم دشمن روح هستند و آن را از پیشرفت و تکامل باز می دارند . با این همه هر عالم فیزیولوژی معاصر می داند که در جهان هستی هر شیء دو رو دارد . همانطوری که در جهان ما شهوت رانی صرف منجر به تنزل روحی و در نتیجه فساد جسم می گردد , همانطور هم یک جمال روحی برای استفاده معنوی هست که به هیچکدام از ملکات ما لطمه نمی زند و حتی زیبایی و لطافت روحی را زیادتر می کند . وقتی که ما زمینی ها به همین مسئله توجه می کنیم و فرق میان این دو حب بگذاریم نصف راه ارتقاء به ملکوت را پیموده ایم .
پس زشت ترین مناظر در روی زمین ما دو منظره است : یکی منظره زاهدی که نفس خود را معذب می کند و جسم خود را ادب می کند تا خود را از همه لذایذ دنیوی محروم سازد و حتی عقل خود را هم مسخ می کند تا از موهبت حیات و لذات واقعی آن دور نگهدارد , در صورتی که حیات واقعی بدون اینها امکان ندارد .
منظره دیگری - منظره کسانی است که روح و جسم خود را در شهوت رانی و لذت های صرف بدنی , پاره پاره و متلاشی می سازند .
موجودات روحی در خلال پنجاه سال اخیر به واسطه ارتباط مکرر با آن ها به ما مطالبی گفته اند که نباید از شنیدن آن ها غافل باشیم و آن مطالب این است که ما با پر کردن جسدمان از شهوت رانی و تمنیات متنوع بی ارزش نمی توانیم داخل یک مملکت حب بشویم بلکه باید با اعتدال و نگهداری نفس از شهوت رانی بیجا و تمنیات ناروا عمل کنیم . این را هم گفته اند که دوستی روحی و معنوی باید مقدم دوستی جسمانی باشد و سعادت جسم تنها آدمی را وادار به از بین بردن سعادت روحی می کند و آن سعادت روحی هم جز با انتخاب ارادی یک جنس مخالف , جهت حیات مشترک کامل نمی گردد .
Borna66
06-22-2009, 10:34 PM
شکست در عشق کشنده نیست
محققین دریافته اند که علی رغم زاری و ماتم موجود در ترانه های ستاره های موسیقی پاپ و شعرای بی دست و پای دلسوخته، شکست عشقی یا پایان بخشیدن به یک رابطه عاطفی آنقدرها هم طاقت فرسا نیست.
به گفته الی فینکل (Eli Finkel) استادیار روانشناسی در دانشگاه (Northwestern) که نتیجه تحقیقاتش در مجله روانشناسی تجربی اجتماعی منتشر شده است،"ما توانایی خود را در مواجهه با دل شکستگی دست کم میگیریم."
فینکل و همکارش پل ایستویک (Paul Eastwick) به بررسی عشاق جوان- به خصوص آن دسته از عشاقی که به احساسی شدید و سوزان دچار بودند- پرداختند تا ببینند که آیا پیش بینی آنها از احساس بدبختی و انهدام در زمان پایان یافتن رابطه اقعا به همان شدتی که میگویند خواهد بود؟
فینکل میگوید :" به طور متوسط، افراد احساس نا امیدی و اندوه ناشی از جدایی را بیش از حد دست بالا میگیرند."
این تحقیق که 9 ماه به طول انجامید، بر روی دانش آموزان کالج که دو ماه از آشنایی و آغاز رابطه عاشقانه آنها گذشته بود، انجام شده است. آنها هر دو هفته یک بار یک پرسشنامه را پر میکردند. اطلاعات جمعاوری شده متعلق به 26 تن شامل 10 زن و 16 مرد بود که در طی شش ماه اول آغاز تحقیق از یکدیگر جدا شدند.
پیش بینی شرکت کنندگان از میزان نا امیدی ناشی از جدایی در دو هفته قبل از آن با آنچه در واقعیت احساس میکردند و آنچه در طی چهار دوره مختلف ثبت کرده بودند، مقایسه شد. تعجبی ندارشت که هرچه شخصی عاشقتر بود، جدایی را سخت تر تحمل میکرد.
به گفته فینکل :" افرادی که عاشقترند واقعا بیشتر از جدایی متاثر میشوند. اما در مقایسه با حس واقعی آنان، پیش بینی آنها از اینکه این جدایی تا چه حد میتواند دردآور و مرگبار باشد تا حد چشمگیری غلو شده است."
Borna66
06-22-2009, 10:34 PM
چقدر دوست داشتنی هستید؟
اکثر ما دوست داریم دیگران دوستمان داشته باشند انگار زندگی بهتر می شود اینکه دیگران دوستمان داشته باشند یا نه کاملا به خودما بستگی دارد به اینکه چگونه رفتار می کنیم و چگونه با دیگران کنار می آییم خیلی وقتها آنطور که باید با مردم برخورد صحیح نداریم ما می گوییم می خواهیم دیگران ما را همین طور که هستیم دوستمان داشته باشند.
این بدان معناست که ما کارهای را که باید انجام بدهیم نمی دهیم و قصد تغییر دادن راه و روش خود را نیز نداریم خیلی راحت می گوییم چرا نمی توانند من را همین طور که هستم بپذیرند و دوست داشته باشند؟
واقعیت این است که برای انکه دوستمان بدارند باید دوست داشتنی باشیم.
دوست داشتنی شدن کار زیاد سختی نیست برای شروع بهتر است وقتی با دیگران روبه رو می شوید لبخند بزنید و با روی باز با آنها صحبت کنید رفتاری دوستانه و صمیمی داشته باشید از مشکلات آنها با خبر شوید و سعی کنید درکشان نمایید و به احساساتشان توجه کنید.
وقتی با دیگران رو به رو می شوید بلافاصله سلام کنید منتظر نمانید آنها سلام کنند آنها را به اسم کوچک صدا بزنید نشان دهید که از دیدنشان خوشحال هستید.
طوری رفتار کنید کا انگار از زندگی حسابی لذت می برید همیشه به خوبی ها فکر کنید حتی اگر زیاد هم مایل نیستید خود را مثبت نشان دهید هرگز شکایت نکنید و غر نزنید.
منبع: سایت آفتاب
Borna66
06-22-2009, 10:34 PM
چگونه شانس بیاوریم؟
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
استیو کاوفمن (Steve Kaufmann)
نگامی که به 45 سال گذشته برمیگردم، چنین به نظرم میرسد که بزرگترین عامل تمام موفقیتهای من به عنوان دانشجو، دیپلمات یا تاجر، خوش شانسی بوده و بس. هنگامی که از ناپلئون پرسیدند که آیا او ترجیح میدهد فرماندهان ارتش وی شجاع باشند یا زیرک، او پاسخ داد هیچکدام، من فرماندهان خوش شانس را ترجیح میدهم.
سوال اینجاست، چگونه شانس بیاوریم؟
در اینجا هفت عادتی را که برای من عامل خوش شانسی بوده اند، با شما در میان میگذارم:
1. ماجراجو باشید اما سر دار و ندارتان شرط نبندید.
تمام موفقیتهای من به خاطر روحیه ریسک پذیرم بوده است. من آسایش تحصیل در دانشگاه شهر خود را رها رده و برای تحصیل به خارج رفتم. بر سر موضوعی که واقعا برایم اهمیت داشت در مقابل رئیسم ایستادم. از کار در شرکت استعفا داده و کار خودم را به وجود آوردم. به فروشنده ای در مقابل وثیقه اندک پول قرض دادم و موارد بیشماری از این قبیل. اینها، کارهایی بودند که بیشترین پاداش را به دنبال داشتند. اما، در تمام این موارد من میتوانستم از عهده پیامدهای شکست هم بربیایم. البته قرار هم نبود که در صورت شکست به جزیره الب تبعید شوم، اما باید همه جوانب کار را سنجید. هرچند که من همیشه هم نمینشینم و یک برنامه عریض و طویل بچینم، بیشتر اوقات تنها از حس درونی خود پیروی میکنم، اما در تمام شرایط، کاری را انجام میدهم که بدانم میتوانم از پس شکست آن برآیم.
2. کار را با اعتماد به دیگران آغاز کنید:
شما نمیتوانید تک و تنها به جای برسید و تنها با کمک دیگران میتوانید به اهداف خود دست یابید. این دیگران شامل دوستان، خانواده، همکاران، روئسا و کارکنان، فروشندگان و خریداران هستند. اگر شما ذاتا شکاک هستید یا دوست دارید تمام کارها را به تنهایی انجام دهید، امکان اینکه بخت به شما رو کند بسیار کم خواهد بود. زیرا معمولا شانس توسط دیگران بر سر راه شما قرار میگیرد.
3. با مهره های قوی خود بازی کنید:
نقاط قوت خود را بشناسید و آنها را به کار گیرید. نقاط ضعف خود را نیز بشناسید و از اینکه مجبور به استفاده از آنها شوید، اجتناب کنید. از وانمود کردن به قدرتهایی که فاقد آن هستید خودداری کنید. شما میتوانید توان و قدرتمندی خود را افزایش داده و بر ضعفهای خود چیره شوید. اما قبل از هرچیز باید مهارتها، استعدادها، دانش و روابط خود را به خوبی بشناسید و در هر زمان که میتوانید، از آنها استفاده کنید. این کار احتمال خوش شانس بودن را افزایش میدهد.
4. بیش از آنچه میگیرید، پس بدهید.
اگر میخواهید افراد خوش شانس را به برنامه خود وارد کنید، آماده بخشش باشید. شما باید بدون چشمداشت، برای دیگران قدمی بردارید. جربیات من، همواره نشان داده اند که این ضرب المثل قدیمی: "از هر دست بدهی، از همان دست میگیری" واقعیت دارد و مطمئن باشید که آنچه را بخشیده اید، چه مالی و چه معنوی، در غیر منتظره ترین موقعیت به شما باز میگردد و گره از کارتان میگشاید.
5. متناسب و سلامت شوید و این حالت را حفظ کنید:
نظور از تناسب و سلامت تنها از نظر فیزیکی نیست. منظور من بهداشت و سلامن جسمی، فکری و روانی است. صحیح غذا بخورید و فعال باشید. در هر سن و موقعیت به مطالعه و آموختن بپردازید. مثبت اندیش باشید. بدانید که لزوما همواره همه چیز بر وفق مرادتان نیست. اما با اعتقاد بر امکان پذیر بودن موفقیت، حتی در موقعیتهای دشوار نیز پیروز خواهید شد. هرگز هنگام شب و زمانی که خسته هستید، به مشکلات عمده و سخت نیاندیشید. سلامت و انرژی شانس به همراه خواهند داشت و قدرت مقابله با شکست را در اختیارتان میگذارند.
6. در برقرار کردن ارتباط و اطلاع رسانی مهارت یابید:
شما باید بتوانید به خوبی به دیگران بگویید که هستید و چه میخواهید. بر روی مهارتهای کلامی خود کار کنید. منظور من شیوه استفاده از کلمات، روش واضح سخن گفتن و نوشتن و بیان منظور با کلامی ساده اما قدرتمند است. اگر فرصت دارید، زبان دیگری نیز بیاموزید. دانستن چند زبان مختلف، شانس بسیاری برای من به همراه داشت و امکانات کاری فراوانی در اختیارم قرار داد. به یاد داشته باشید که در دهکده جهانی، اهمیت زبان هرگز کم نخواهد شد.
7. در کار و صنعت واقعی خود گام بردارید:
یک حسابدار میتواند به خوبی از برنامه های اقتصادی، جدولهای مختلف درآمد و سود و زیان و... مطلع باشد و کار خود را به خوبی انجام دهد، اما بعید است بتواند تغییر شغل داده و کفاش خوبی شود. هر راه اندازی، هر شرکت و هر معامله ای بر مبنای یک صنعت یا برپایه رشته علمی یا تجربی خاصی بنا شده است. به سوگند بقراطی رشته مورد نظر خود وفادار باقی بمانید. در اینصورت دیگران متوجه میشوند که شما واقعا در حرفه خود وارد و کارآمد هستید و بخت به شما رو خواهد کرد. با پرداختن به این عادات، به شانس فرصت بدهید به سراغتان بیاید. هر چه زودتر، بهتر...
Borna66
06-22-2009, 10:35 PM
روی ديگران تاثير بگذاريد
اگر خانم ها از نفوذ خود با خبر بودند وجودشان سرشار از فخر و مباهات مي شد و اگر مردها هم متوجه مي شدندکه خانم ها تا چه حد مي توانند تاثيرگذار واقع شوند، آنگاه بدون شک شگفت زده مي شدند. همه ما در طول زندگي خود حداقل برروي 250 نفر تاثير مي گذاريم. هر يک از انسان ها به نوعي مسئوليت رهبري و مديريت ديگران را به عهده دارند. متاسفانه تحقيقات گوياي اين مطلب است که اکثر خانم ها تاثير و اعتبار خود را دست کم مي گيرند. در امور منزل مي توانيد فرزندان خود را در تميز کردن خانه مديريت کنيد و به آنها ارزش ها و اخلاقيات را آموزش دهيد. در محل کار نيز مي توانيد مردم را به خريد و فروش تشويق کنيد و با حرف هايي که ميزنيد و کارهايي که انجام مي دهيد و با روشي که وظايف محوله خود را انجام مي دهيد برروي ديگران تاثير بگذاريد. بين شهرت و بزرگواري در مقوله مديريت تفاوت فاحشي وجود دارد. شخصي مثل مدونا مشهور است اما مادر ترزا بزرگوار است. امروزه کمبود بسيار شديدي به رهبران واقعي و بزرگ احساس مي شود، کسانيکه صادق، قابل اعتماد، کامياب و شايسته باشند و استانداردهاي بالاي اخلاقي را دارا باشند. چه بخواهيد يا نه، چه باور داشته باشيد و يا خير شما يک فرد تاثيرگذار هستيد. مردم به عقايد شما توجه مي کنند و اعمال خود را بر اساس آن پي ريزي مي کنند. 8 اصل زير که برگرفته از سايت مردمان است به شما کمک مي کند تا بتوانيد تاثير مطلوبي را برروي ديگران ايجاد کنيد.
1 ) آرزوي تغيير دنيا به مکان بهتري را داشته باشيد: دامنه ديد خود را افزايش دهيد. چيزي را بخواهيد که فراتر از توانايي هايتان است تا شما را به چالش وادارد. اگر تنها به زمان حال و به شخص خود توجه کنيد و تمام مدت در پي جمع آوري ماديات و خوشگذراني باشيد، خيلي زود درگير خواب غفت مي شويد و احساس نارضايتي از زندگي به شما دست ميدهد. مديريت به معناي کمک گرفتن از ديگران براي تبديل روياها به واقعيت مي باشد. سعي کنيد براي رسيدن به ارزش ها تلاش کنيد. براي روياهايتان از جان خود مايه بگذاريد تا بتوانيد با فکر کردن به آنها به وجد آييد.
2 ) توانايي هاي خود را شناسايي کنيد: هر کدام از ما توانايي هايي داريم که با اتکا به آنها قادر به انجام کارهاي بزرگي هستيم اما بايد خلا موجود را با کمک گرفتن از افراد مجرب پرکنيم. براي بدست آوردن نتيجه بهتر سعي کنيد با گروه کار کنيد. بايد از توانايي هاي خود بهره بگيريد و افراد گروه را براساس توانايي هاي شخصي شان گردهم آوريد. خانواده شما هم مي توانند به نوعي يک گروه محسوب شود. آيا شما به تک تک افراد خانواده در سنجش توانايي هايشان کمک مي کنيد؟ به عنوان عضوي از يک گروه و يا يک خانواده، بايد ديگر اعضا را مرتبا ملاقات کنيد. اهداف خود را تعيين کنيد و هر چند وقت يکبار آن را مرور کنيد تا نقطه تمرکز خود را از دست ندهيد. اهداف بلند مدت و کوتاه مدت خود را تعيين کنيد و عملکرد خود را در هر 2 تا 3 سال يکبار ارزيابي کنيد تا با اين کار انگيزه شما نيز افزايش يابد. شما بايد هر کجا که لازم بود اعتبار خود را نيز گرو بگذاريد، قدردان باشيد و اطرافيانتان را نيز براي رسيدن به اهدافشان تشويق کنيد.
3 ) تلاش براي بهترين ها: افراد تنها با توجه به رفتاري که در شما مي بينند عمل مي کنند پس اگر مي خواهيد در آنها تاثير بگذاريد تا به پله هاي بالاتر صعود کنند و بتوانيد به عنوان مدير موفقي شناخته شويد لازم است که نه تنها کارهاي منطقي را انجام دهيد بلکه بايد آنها را به درستي نيز انجام دهيد. اگر مي خواهيد چيزي را به ديگران ياد بدهيد بايد خود در ابتدا آن فاکتورها را رعايت کنيد. رهبران پرتاثير و با نفوذ مي بايست همواره براي رسيدن به بهترين ها تلاش کنند.
4 ) مصر باشيد: مادر ترزا يک زن مصمم بود. رمز موفقيت يک مدير موفق در استقامت و پايداري خلاصه مي شود. هيچ گاه ميدان را ترک نکنيد. شايد دوستان و دشمنان شما را اغوا کنند که از کار کردن دست بکشيد اما نبايد فريب آنها را بخوريد و از مرحله به در شويد. سعي کنيد هميشه ثابت قدم و مصمم باشيد. اگر مي خواهيد دنيا را عوض کنيد بايد پافشاري به خرج دهيد. افراد با نفوذ زندگي خود را با تنبلي و راحتي سپري نمي کنند. آنها افرادي نيستند که استعداد هاي خاصي داشته باشند بلکه کساني هستند که از اشتباهات خود درس گرفته، از زمين بلند مي شوند و دوباره شروع به تلاش مي کنند.
5 ) مقاومت به خرج دهيد: اگر مدير هستيد بايد توانايي حل مشکلات را داشته باشيد، گاهي اين تصور غلط ايجاد مي شود که بايد به تنهايي به جنگ تمام مشکلات برويد و يا مثلا اگر مشکلي به وجود آمد پس ما قطعا در وجود خودمان دچار مشکل هستيم. اما واقعيت چيزي جز اين است ما بدون توجه به اينکه مشکلات تا چه حد مي توانند درد آور باشند بايد مسئوليت آنها را به عهده بگيريم و در رفعشان از هيچ تلاشي مضايقه نکنيم. با فرار کاري از پيش نمي رود. خيلي ساده است که در انتظار بنشينيم تا شخصي از راه برسد و تمام مشکلات ما را به يکباره حل کند. اما شما نبايد صبر کنيد تا ديگران به کمک شما بيايند، خوب است که از همين حالا خود را براي رويارويي با مشکلات آماده کنيد. اگر برروي کاري که انجام مي دهيد تسلط داشته باشيد، لازم نيست در زمان بروز مشکلات به سوراخ موش پناه ببريد. تفاوتي که بين رهبران و پيروان وجود دارد همين توانايي مواجه شدن با مشکلات و حل آنها به وسيله اتخاذ تصميمات مناسب مي باشد.
6 ) يک الگوي مناسب باشيد: واقعا جاي تعجب دارد که بعضي از افراد خواهان مقام هاي بالايي هستند اما خواستار قبول مسئوليت نمي باشند. البته طبيعي است که بخواهيد از مسوليت شانه خالي کنيد، اما اگر مي خواهيد تاثير پايدار و مثبتي را برروي اطرافيان خود بگذاريد بايد ساعت هاي متمادي کار کنيد. با کارکردن ثابت مي کنيد توانايي حل مشکلات و انتخاب مسير درست را داريد. وظيفه يک مدير خدمت کردن است حال چه در خانه و چه در محل کار.
7 ) نيکخو باشيد: روزنامه ايالتي ونکوور در يکي از شماره هاي خود منتشر کرد که هر انسان بالغ روزانه به طور متوسط 200 دروغ مي گويد. اين دروغ ها شامل هر چيزي مي شوند: عذر خواهي به دليل رفتار بد مثلا گفتن جمله اي شبيه به اين «من اصلا قصد آزار تو را ندارم» و... البته بر سر رقم مذکور اختلافاتي وجود دارد اما همه ما به خوبي مي دانيم که خيلي کمتر از آنچه که بايد و شايد صادق هستيم. اگر خودتان کاري را درست انجام نمي دهيد، نبايد انتظار داشته باشيد که کارمندان و يا حتي فرزندانتان آن را به درستي و بدون هيچ گونه خطا و اشتباهي انجام دهند. بايد زندگي خود را بر اساس يک دستورالعمل اخلاقي قوي دنبال کنيد و کليه تصميمات خود را بر پايه آن استوار نماييد. رفتار خود را بر چه اساس پي ريزي مي کنيد؟ آيا براي خود استانداردهاي اخلاقي تعيين کرده ايد؟ آيا از عبارتي نظير «من هيچ وقت چنين کاري را انجام نمي دهم» و يا «اين گزينه براي من انتخاب مناسبي نيست» استفاده مي کنيد؟ اگر براي خود ارزش هاي اخلاقي قائل نيستيد بهتر است همين حالا بنشينيد و شروع به نوشتن آنها کنيد. اگر براي خود معيار مشخصي نداشته باشيد ممکن است در زمان مواجه شدن با وسوسه ها کاري انجام دهيد که بعدها موجب پشيماني ما شما شود.
8 ) خداوند را راهنماي خود قرار دهيد: اليزلبت دال رييس اسبق صليب سرخ آمريکا در يکي از مصاحبه هاي خود اظهار داشت: «براي من اتکا به يک نيروي فرا انساني خيلي ارزشمند است.» اگر بخواهم يک کار دشوار انجام دهم و يک تصميم جدي بگيرم تنها به توانايي هاي شخصي خود اتکا نمي کنم بلکه تمام امور را به خدا واگذار مي کنم. درست 24 سال پيش بود که دريافتم نيازمند نيروي برتري هستم. اهدافم مرا راضي نگاه نمي داشتند و ارتباطاتم با افراد ديگر منجر به پر شدن خلا عاطفي من نمي شدند. در سن 36 سالگي بود که تصميم گرفتم اداره کليه امور زندگي خود را به دست خداوند بسپارم. او سرچشمه لايزال نيرويي بود که من طلب مي کردم. هميشه با خود دعا مي کردم که «پروردگارا مرا از همين حالا تا زماني که مرگم فرا برسد راهنمايي کن.» اليور هلمز مي گويد: «چيزي که داراي اهميت است اين نيست که در کجا ايستاده ايم بلکه جهتي است که مي خواهيم به سمت آن حرکت کنيم.» مي خواهيد طي 5 سال آينده به کدام سمت حرکت کنيد؟ 10 سال و يا 25 سال ديگر چطور؟ قصد داريد آن 250 نفري را که برروي آنها تاثير مي گذاريد با خود به کدام سمت بکشانيد؟ شما نيز قادر به تغيير خود و دنياي اطرافتان مي باشيد به شرطي که اجازه دهيد تا خداوند راهنماي شما باشد. شما از اين طريق به آرامشي که در جستجوي آن هستيد مي رسيد و مي توانيد در زندگي خود تعادل برقرار کنيد. هيچ کس به تنهايي کامل نيست اما هر يک از ما اين فرصت را داريم تا با اتکا به خداوند زندگي خود را تکامل بخشيم. شما در هر لحظه مي توانيد با اتکا به نيروي ايمان خود با خداوند ارتباط برقرار کنيد. دعا کردن امر ساده اي است و تنها صحبت کردن با پروردگار مي باشد. خداوند از درون قلب شما آگاه است. گفتارتان چندان مهم نيست چرا که خداوند با قلب شما عجين گشته است. در اين قسمت براي شما يک دعاي پيشنهادي داريم: «پروردگارا مي خواهم با تمام وجو خود تو را درک کنم، من نياز خود را به درگاه تو آورده ام تو نيز درهاي خود را برروي من باز کن و به عنوان منجي مرا ياري ده. کنترل امور زندگي خود را به دستان تواناي تو مي سپارم باشد که گناهان مرا ببخشايي و مرا در زندگي هدايت کني تا کسي شوم که تو مي خواهي» آيا اين دعا آرزوهاي قلبي شما را در بر نمي گيرد؟ شما مي توانيد همين حالا دعا را شروع کنيد تا نيروهاي غيبي همانطور که وعده داده شده است به کمک شما آيد. اگر مي خواهيد خداوند به زندگي شما وارد شود بايد همواره از او سپاسگذار و قدردان باشيد. او هيچ گاه شما را تنها نخواهد گذاشت. اگر خداي خود را بهتر بشناسيد و بفهميد که تا چه حد شما را دوست مي دارد آنگاه مي توانيد طعم حقيقي زندگي را بچشيد.
Borna66
06-22-2009, 10:35 PM
ارتباطات تله پاتیک چیست؟
تله پاتی در واقع ایجاد یک فکر و یا اندیشه در دو یا چند فرد ( اکثر دو نفر ) که همزمان با هم و یا با فاصله خیلی کوتاه اتفاق میفتد! ارتباط تله پاتیک معمولا بدون اینکه فرد اراده کند اتفاق میافتد و شخص هم از قبل نمیداند این حادثه در شرف وقوع است.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری ایسکانیوز نویسنده وبلاگ " دکتر سینوحه" به آدرس doctorsinohe.persianblog.com در مورد نیازهای اولیه آسیب دیدگان روانی ناشی از زلزله نوشته است:
آزمایشات زیادی برای قانونمند کردن و هدف مند کردن تله پاتی انجام شده اما به نتیجه قابل توجهی نرسیده است . معمولا این آزمایشات نیز بدین صورت است که افراد داوطلب را در اتاق های جدا می نشانند و از یک گروه درخواست میکنند که تصویری را نگاه و یا در ذهن خود مجسم کنند و از گروه دوم میخواهند که در همان لحظه چیزی که به ذهنشان متبادر میشود را بروی کاغذ یادداشت کنند. نتایج این آزمایشات بسیار ضعیف بود! حداکثر 3 مورد درست از 10 مورد آن هم در بهترین حالت ممکن! این آزمایشات در دوران جنگ سرد بسیار رواج داشت. زیرا ارتش دو گروه رقیب میخواست با این روش با زیردریایی که در هزاران کیلومتر دورتر بودند ارتباط برقرار کنند اما عملا این ایده موفقیت آمیز نبود. اما در بعضی افراد هم ممکن است شانس این روش بالا باشد! نمونه بارز ان در دوقولو ها همسان است که بعضا ارتباط تله پاتیکی بسیار قوی با هم پیدا میکنند و یا اینکه در مواردی که یک فرد با دیگری از لحاظ عاطفی بسیار نزدیک است.
مؤلف: قویدل
Borna66
06-22-2009, 10:35 PM
یک قدم تا رویاهایتان
حتما تا حالا برات پیش اومده که چیزی رو از ته دلت و با تمام وجودت بخوای. آرزویی که ذره ذره وجودت نیاز به داشتنشو فریاد می زنه. همون آرزویی که دلت به خاطرش می تپه . به امید رسیدن بهش نفس می کشی , تو رویاهات همیشه دنبالشی. همون که دلیل زنده موندنته . همون رویایی که بزرگترین امیته . قشنگترین رویا ی تو رویای سوگلی تو بالاترین امیدت واسه زنده موندن بالاترین دلیلت واسه تلاش کردن. همون چیزی که اگه بدونی یک ساعت از عمرت مونده , تموم آرزوت اونه که بهش برسی .
خواستنی از جنس آتش اشتیاق , سوزان و ملتهب , مثه نیاز یه ماهی به آب برای حیات. عین نیاز زندگی به امید برای نبریدن و تلاش.حسی که تو رو به ادامه دعوت می کنه , تشویقت می کنه و بهت انرژی می ده. چیزی که برای خواستنش تردید نداری , اون طور می خواهی که نرسیدن بهش برات زجره , رنجه , عذابه, و رسیدن بهش واست بالاترین شوق و لذتی که می تونی تصور کنی. هر چیز نهایی داره , بهای خواسته تو چقدره؟ چه بهایی داره. بهای خواسته تو چقدره؟ چه بهایی واسه دریافت خواسته ات بپردازی ؟ از چه چیزارزشمند و عزیزی واسه رسیدن بهش می گذری و مایه می ذاری؟واسه رسیدن به همو ن رویای شیرینی که نمی تونی فراموشش کنی , نمی تونی جاشو با هیچی پر کنی . اون چیز مقدس و عزیزی که قلب و روح و جسم و تموم وجودت خواهش رسیدن به اون خواسته است. چند بار ناخواسته تو محاصره ابرهای تیره تردید و نا امیدی صدای تو گوشت زمزمه کرده , افسوس ,حیف که نمی شه , کاش ممکن بود, اما ممکن نیست. همون صدایی که گاهی جرات تلاش و تجربه ثمره تلاشتو ازت می گیره.و یه روز ممکنه به خودت بگی و ببینی , تحت تاثیر اون صداها نا خوانده , تو از یاد بردی . خواستنی که از عمق وجود باشه , نتونستن و نشدن سرش نمی شه , مگه بچگی هاتو از یاد بردی, که وقتی یه عروسک یا یه ماشین پشت ویترین اسباب بازی فروشی چشمتو می گرفت هیچ منطقی پاهای معصومت واسه گذشتن از اون خواسته مردد نمی کرد.
تو اون عروسک یا ماشین رو می خواستی , اون طور می خواستی که هیچ منصرف نمی شدی. اون طور پاش وامی ستادی که صاحب اول و آخرش فقط خودت بودی!
چطوری اون لحظه نمی شه و نمی تونم و حالا بعدا پدر و مادرت رو نمی فهمی و قبول نمی کردی؟
اون طور اونو نی خواستی که نشدن برات بی معنی بود. تکان نخوردن و سفت و سخت استادن و پافشاریت جلوی اون اسباب بازی تا لحظه که بهش برسی رو از یاد بردی؟چطوری یادت رفته خواستن, نتوانستن رو نی پذیره, اشتیاق رسیدن به یه آرزوی قلبی نتونستن و نشدنو نمی فهمه , خواستن فقط یه معنی داره اونم توانستنه؟!!چطور شد که امروز ما بدون این که متوجه بشویم. نخواستن رو با نتوانستن عوضی گرفتیم؟ چون به درستی پی نبردیم اون جا که نتوانستیم به سبب این بود که واقعا نخواسته بودیم. اگر فقط بخوای و باور کنی که بهش می رسی کل قانونمندی های کائنات همسو با تو می شه.خواستن به تو نیرو و انرژی می ده که تموم درهای بسته رو به روت باز می کنه و تو رو با تلاشی تجهیز می کنه که با قدرتی عظیم فقط رو یه نقطه متمرکز شده که بی شک تو رو به کامیابی می رسونه مهم ایمان و اعتقادت به خواستته , خواستن رویایی که فکر رسیدن بهش , عشق و تقلا و تلاش رو در تو زنده و صد برابر می کنه همون که تو رو مشتاق تلاش می کنه.
اگه چیزی که تو رو به تلاش کردن تشویق می کنه همون شعله داغ اشتیاقه , دیگه هیچ مانعی تو رو نمیترسونه , هیچ نگرانی دلت رو نی لرزونه , همه خواسته هات توی یه هدف جمع می شه او هدف اولویت اول و شماره یکی که همه چیز تابع اونه. و اگه چیزی هست که این جور می خوایش و این قدر برات عزیزه هیچی مانع رسیدنت به اون نمی شه.هیچ قدرتی تاب ایستادن مقابل خواسته قلبی تورو نداره. اگه عشقت به آرزو و هدفت در اون حد متعالی و بالای خودشه , اگه آرزوی رسیدن به خواسته ات اون طور تو رو بی تاب و بی قرار می کنه که شب و روز بهش فکر می کنی , از همین حالا تو رو می بینم که به خواسته ات رسیدی و اگه بهش نرسی مقصر فقط خودتی.هر چه خواسته تو متعالی و بزرگ تر باشه باید بهای بیشتری روی براش بپردازی پس اگه به خواسته ات نرسیدی یا اون قدر برات ارزش نداشت و نمی خواستیش که همپای بهاش براش خرج کنی و سختی و رنجش را واسه رسیدن به گنجش به جون بخری یا تو روزمرگی و بطالت زیر خروارها یاس و ترس دفنش کردی و واسه تبرئه خودت وقتی یادش افتادی فقط سری از افسوس تکان دادی و گفتی افسوس که رویای من شدنی نبود. یادت باشه هیچ قدرتی غیر از خودت نمی تونه مانع رسیدن به خواسته هات بشود. وقتی با بی رحمی به نا امیدی و یاس اجازه می دی رویا تو را ازت بدزده و با خودش ببره وقتی خودت واسه دفاع از رویات جلوی ترس هات نمی استی از کی توقع داری برات این کار رو بکنه ؟ وقتی اون خواسته برات اون قدر ارزشمند نبوده که بهای لازم رو بپردازی چطوری توقع داری اونو به رایگان و به سادگی به دست بیاری و به سادگی طعم شیرین رسیدن به آرزوی قلبیتو بچشی؟
و چه غم انگیز است کهیه عمر فقط به خاطر ترس تو زندگی در جا بزنی که اصلا دوستش نداری , اون زندگی ای که با روحیات و خواسته ات تو هیچ تناسبی ندارد و فقط به خاطر این که جسارت ترکشو نداری به خاطر این که جسارت کنار گذاشتن ترستو از یاد بردی و به طعم تلخ اشتباه عادت کردی تحملش می کنی.کی یادت داد معنی زندگی محدود به تکرار عادت هاست؟ اخرش چی؟ جاذبه این تکرارهای بی اراده حداکثر تا چند سال دیگه دوام دارد؟ بالاخره تاریخ انقضا اونم می رسه؟ گاهی به سبب ترسی که بهش چسبیدیم حتی متوجخ نیستیم ترس از یه اتفاق ممکنه خیلی وحشتناک و زجر اور رخداد اون اتفاق باشه و مثه یه عمر تحمل رنج واقعی به خاطر ترس از رنج احتمالی اینده کسی چه می دونه اگه با تموم وجودت برای رسیدن به رویات تلاش کنی چی پیش می آید؟ یه نگاه به دیروزت بنداز, اگر راضیت کرد جا پای دیروزت بذار اگه غمگینت کرد , اگه اون قدر رنجت می ده که حتی دلت نمی خواد به مرورش برپردی دیگه اشتباه دیروز رو تکرار نکن.
اگه دیروز و امروز و فردات تو سیاهی و غم و غصه مثل همن , کوتهی از خودته که هنوز به خودت نیومدی و هوشیار نشدی و نخواستی و فقط نخواستی تا بتونی به بهترین ع تغییرش بدی زندگی بی لطفی که فقط از سر عادت به تکرارش ادامه مشغولی ارزش زندگی کردن داره؟تنها فاصله تو با بزرگ ترین رویا ها و عزیزترین آرزوها ت فقط خواست و اراده خودته! چ.ن خواسته عمیق و قلبی تو به پشتوانه بیشترین تلاشت عامل شکوهمندترین تغییرات مثبت زندگیته تا کی نرسیدن به آرزو های قشنگتو گردن نتونستنی ها می ندازی ؟ کافیه با خودت روراست باشی کلاهتو قاضی کنی ببینی نخواستی یا نتونستی...
Borna66
06-22-2009, 10:35 PM
سیگار کشیدن و واقعیت
* قسمت هایی از کتاب روانکاوی فرهنگ عامه، نوشته بری ریچاردز، ترجمه حسین پاینده
سیگار کشیدن و واقعیت
واضح است که سیگار با ارضای شهوانی - یا ارضای دهانی- ارتباط دارد، اما هم چنین به شکل گیری و حفظ پیوند های اجتماعی نیز مربوط می شود. دوستی ها و پیوندهای خانوادگی زیادی به واسطه سیگار آغاز شده اند و تعامل های اجتماعی بسیاری به واسطه تبادل سیگار سامان یافته اند. سیگار کشیدن، هم با معاشرت اجتماعی گسترده عجین است و هم با مکیدنِ سبعانه. ارزش اجتماعی یک نخ سیگار، گاهی اوقات با ارزش شهوت انگیزی آن مغایرت دارد و یا بر آن ارجح است.
علاوه بر این سیگار دلالت بر اقتدار و بلوغ هم داشته است، گه گاه به شکلی حاکی از ملالت زندگی شهری و بیزاری از زندگی (سیگار بگارت) و گه گاه با روحیه تفوق بیشتر در فضای باز (سیگار مارلبورو). پر واضح است که این معانی را گفتمان های فرهنگی و پاره فرهنگی به سیگار بخشیده اند.
در اواخر قرن نوزدهم، زمانی که سیگار کم کم در حال باب شدن بود، در آمریکا تلقی عمومی این بود که سیگار کشیدن روشی زنانه برای استفاده از تنباکو است و به همین سبب در نیروی دریایی آمریکا، سیگار کشیدن ممنوع اعلام شده بود. بعد ها زمان که مردان نیز (عمدتاً به دلیل تاثیر جنگ جهانی اول در عادات گوناگون اجتماعی) شروع به سیگار کشیدن کردند، در آمریکا و اروپا سیگار به مظهری مهم از آزادی زنان تبدیل شد، کما اینکه مشابه همین فرایند در سال های اخیر در برخی از کشورهای اسلامی نیز رخ داده است.
از جنبه ای دیگر می توان گفت بلوغ به منزله معنای سیگار، از تجربه مادی خود این شئ مشتق شده است و این شاید روشن کند که چرا سیگار برای ایفای نقش دال بلوغ برگزیده شده است. سیگار به مکیدن ربط دارد، اما آنچه از مکیدن سیگار حاصل می شود، شیر گرم و مطبوع مادر نیست و خاصیت غذایی ندارد، بلکه دودی خشک و نامطبوع است. پس سیگار کشیدن به ناکامی - یا به بیان دقیق تر، به غلبه بر ناکامی- مربوط می شود. فردِ سیگاری با پوچی و سمی بودن دود به کرّات روبه رو می شود و مکرراً آن را مهار می کند. برای او، یکی از لذت های اصلی سیگار کشیدن عبارت از مهار کردن این دود نامطبوع است (هنگامی که دود به انتهای دهانش می رسد)، به این ترتیب که او دود را به اعماق بدنش می کشد و سپس با خونسردی مغرورانه ای آن را بیرون می راند. احتمالاً فرد با این کار، ابژه ای نامطلوب را از طریق درون فکنی (یا از طریق تبدیل عملی آن به جزئی از بدن خود) مهار می کند، و می توان استدلال کرد که اعتیاد به سیگار یعنی دلبستگی ناخواسته به ابژه ای نامطلوب اما وسوسه انگیز.
اما سیگار ابژه ای مسرت بخش است، به این مفهوم که نه فقط مایه خشنودی و معاشرت اجتماعی می شود، بلکه هم چنین فرد را با مهار سرخوردگی و بلوغ نمادین آشنا می کند. علاوه بر این، سیگار برخی از جنبه های نامطبوع خودش را مجدداً در خود جذب می کند: در فرایند سیگار کشیدن، سیگارِ بی عیب و نقص و میل انگیز، به ته سیگاری بیزار کننده تبدیل می گردد که آنگاه می توان آن را دور انداخت. از این حیث، سیگار نوعی ابژه مهار کننده است که جنبه های نامطبوع و بیرون رانده شده فرد سیگاری را مهار می کند.
البته گفتمان مربوط به سیگار در دو دهه اخیر دگرگون شده است، به گونه ای که امروزه آن را اغلب ابژه ای نامطلوب می دانند. در زمانه رونق بخش خدمات، کودک محوری و توسعه، آن نوع دلزدگی بی رحمانه صنعتی که سیگار نماد آن است دیگر از نظر فرهنگی مورد تردید قرار گرفته است. در عین حال، تحولات اجتماعی نیز باعث شده اند که سیگار بیشتر موجد خصومت باشد تا دوستی. افزایش آگاهی درباره “سیگار کشیدنِ ناخواسته” (استنشاق ناخواسته ی دود سیگار دیگران) و تاثیرات آن، توجه ما را به واقعیتی دیگر معطوف کرده است. گرچه خطر صدمه به سلامت خود را می توان کم اهمیت تر از تلاش برای جان سخت شدن و رفع توهم دانست، اما خطر صدمه به سلامت دیگران را نمی توان به این راحتی بی اهمیت تلقی کرد یا گستاخانه آن را نادیده گرفت.* (!!)
Borna66
06-22-2009, 10:35 PM
علت شكست در برخي ازدواجها
اگر زوجين فاقد مهارتهاي ارتباطي ضروري براي حل مشكلاتشان باشند، حتي كوچكترين مشكل نيز حل ناشدنيخواهد شدامروزه بسياري از ازدواجها قبل از تشكيل و يا مدت كوتاهي بعد از آن متلاشي ميشوند. درك اينكه چرا اين ازدواجها شكست ميخورند ميتواند راهحلي باشد كه مراقب باشيد ازدواج خودتان شكست نخورد.بعضي از عواملي كه در شكست ازدواجها مشاركت دارند شامل مسائل مالي و ديگر شرايط ازدواج است.همه ي اين مسائل ميتواند در يك ازدواج سالم و پايدار هم وجود داشته باشد اما اگر آنها به طور صحيح و درست مورد رسيدگي قرار نگيرند، ميتوانند منجر به شكست ازدواج شوند.
ارتباط ، نقش اساسي در موفقيت ازدواج دارد. بدون ارتباط صحيح، حل تعارض و كشمكشها مشكلساز ميشوند اگر زوجين فاقد مهارتهاي ارتباطي ضروري براي حل مشكلاتشان باشند، حتي كوچكترين مشكل نيز حل ناشدني خواهد شد.ارتباطات به واسطه ي فرصت دادن به همسران براي مشاركت در نگرانيها و علايق، اميدها و آرزوهاي يكديگر، موجب رشد و شكوفا شدن روابط زوجين ميشود. بدون سهيم شدن در اين موارد زوجين رشد نخواهند كرد و تا حد امكان به يكديگر نزديك نخواهند شد. اگر يك يا هر دو همسر فاقد مهارتهاي ارتباطي مؤثر باشند، اين براي حل و فصل بحثهايشان مشكلساز ميشود چرا كه زوجين قادر نيستند تا نقطه نظرات يكديگر را درك كنند.
در ازدواجهايي كه تاكنون دچار مشكل بودهاند، هر يك از زوجين بايد تلاش كنند تا براي بهبود و نجات زندگيشان متعهد شوند كه روي مهارتهاي ارتباطيشان كار كنند.نبود تكنيكهاي مؤثر ارتباطي ميتواند به شكست در ازدواج منجر شود. عشق ممكن است همواره پيروز شود اما زماني كه نگرانيهاي مهمي وجود دارد حتي عشق نيز نميتواند به تنهايي براي حفظ ازدواج كافي باشد. نگرانيهاي مالي ممكن است خودشان علت شكست ازدواج نباشند اما تنشها و تعارضاتي كه اين نگرانيها ايجاد ميكنند، اغلب در شكست ازدواج مقصر هستند. نگرانيهاي مالي ميتواند بار سنگيني را تحميل كند و زماني كه يك زوج تلاش زيادي را براي برآوردن تعهدات ماليشان ميكند، ميتواند فشار بسيار زيادي را احساس كند. اين فشارها ممكن است براي تخريب ازدواج سالم به طرق ديگر كافي باشد. اگر يك همسر در زندگي به مسائل مالي مشغول شود، ممكن است شروع به كوتاهي كردن از ديگر جنبههاي زندگي كند.اين رفتارهاي مسامحهآميز بر همسر تأثير گذاشته و موجب ميشود كه وي احساس تنهايي و بيمهري نمايد. اين امر ميتواند براي ازدواج آسيبزا شود. اغلب يكي از زوجين به واسطه ي مسايل مالي تحليل خواهد رفت و اين نيز ميتواند براي ازدواج مخرب باشد.شرايط حول ازدواج نيز ميتواند منجر به شكست شود يك ازدواج راحت (بدون فكر) نميتواند يك ازدواج سالم باشد. هنگامي كه تصميم گرفتن به ازدواج به غير از عشق حقيقي بر امور ديگري نيز قرار گيرد، اين احتمال وجود دارد كه آن ازدواج، ازدواج مناسب و خوبي باشد (عشق تنها كافي نيست) اما اين به معناي گذاشتن شرايط بسيار سختي كه براي نمونه در جامعه ي ما حاكم است، نيست.
براي مثال شرايط ازدواجي كه اغلب منجر به شكست ميشود عبارتند از: ازدواج كردن به خاطر داشتن بچه يا به خاطر فشاري كه از جانب اعضاي خانواده و دوستان احساس ميشود.هيچ كدام از اين دلايل در واقع دلايل معتبر و قابل قبولي براي ازدواج نبوده و اغلب منجر به شكست در ازدواج و طلاق ميشوند. ازدواج كردن در سنين پايين، دليل ديگري براي شكست ازدواجها ميباشد.اگر چه سن مناسب براي ازدواج متغير بوده و به طور زيادي بستگي به خود فرد دارد، افراد زيادي عقيده دارند كه براي نوجوانان و سنين پايينتر از 20سال، ازدواج كردن خيلي زود است.ازدواج كردن قبل از اينكه فرصت لذت بردن از تجارب زندگي را داشته باشيد ميتواند باعث تنفر از ازدواج شده و در نهايت شكست ازدواج را در پي داشته باشد.
Borna66
06-22-2009, 10:36 PM
خانم ها چه خصايصي را دوست دارند
خيلي سخت است كه بتوان بر طبق خصوصيات اخلاقي كه جنس مخالف آنها را ميپسندد رفتار كرد. معمولاً هنگاميكه زمان قرارهاي ملاقات فرا مي رسد، خانم ها از هر نظر به خودشان مي رسند، اما در مقابل آقايون همان چهره خسته و عرق كرده باشگاه را ترجيح مي دهند. نكته مهمي كه آقايون نبايد هيچ گاه از نظر خود دور كنند اين است كه خانم ها هميشه آنطور كه وانمود مي كنند، نيستند و هيچ گاه حقيقت چيزهايي را كه دوست دارند در همسر خود ببينند را به زبان نمي آورند. شايد برخي از خانم ها نسبت به بعضي از خصوصيات اخلاقي همسرشان دل خوشي نداشته باشند و هميشه از او ايراد بگيرند و به او غر بزنند؛ اما بد نيست كه در اين قسمت از برخي خصوصياتي كه مي تواند يك خانم را همواره علاقمند به شوهرش نگه دارد نيز چيزهايي بدانيم. شايد خانم ظاهراً از تعدادي از رفتارهاي بخصوص آقا رضايت نداشته باشد، اما واقعيت اين است كه او در باطن خود، از زور خوشحالي در حال انفجار ميباشد. تعجب آور است؟!
اين مقاله را بخوانيد تا ببينيد كداميك از رفتارهاي "مردانه" تان حس علاقه همسرتان را بر مي انگيزد و براي تغيير آنها مجددا فكر كنيد.
1- مرد مردها
هر چند خانم ها ادعا مي كنند كه از مردهاي مرتب و تميز و شيك پوش خوششان مي آيد، اما گاهي اوقات اگر با لباس هاي ورزشي كج و كوله جلوي آنها ظاهر شويد، غذا را بدون رعايت آداب ويژه بخوريد، و در كوچه فوتبال بازي كنيد، شايد به نظر خانم ها خيلي جذاب تر هم جلوه كنيد. او بدش نمي آيد كه هر چند وقت يكبار براي نجاتش تلاش كنيد، و يا اگر از عهده تعمير برخي وسايل بر مي آييد اين كار را انجام دهيد، و يا حتي با دوستان خود گپ بزنيد. يك خانم با يك آقا قرار نمي گذارد تا بر سر اين موضوع كه كدامشان كفش ها و يا موهاي شيك تري دارند با او به رقابت بپردازد؛ بلكه اين تفاوت هاي موجود ميان شما دو نفر است كه منجر به اتصال هر چه بيشتر شما به هم مي شود. البته نبايد فراموش كنيد كه زمانيكه براي مشاهده تئاتر و يا صرف شام به بيرون مي رويد، او از شما انتظار دارد كه لباسهاي مناسب و آراسته اي به تن كنيد، اما در عين حال بايد در نظر داشته باشيد كه در بقيه ساعات بيشتر از حس مردانگي شما لذت مي برد - هر چند اين امكان وجود دارد كه هرگز به اين موضوع اعتراف نكند- هميشه لازم نيست شيك ترين لباس ها را به تن كنيد و درهاي مختلف را پيش از او برايش باز كنيد، فقط كافي است كه آروغ هاي بعد از نوشيدني را در زمان مناسب و هنگاميكه با دوستانتان هستيد بزنيد.
2- نه گفتن
شما بايد تصميماتي كه به ذهنتان را مي رسد را انجام دهيد و بر طبق آنچه عقلتان به شما دستور مي دهد، عمل كنيد؛ حتي اگر اين كار سبب عصباني شدن خانم شود. آقايون تصور مي كنند كه دخترخانم ها به دنبال نامزدهايي مي گردند كه او را بتوانند روي يك انگشت خود بچرخانند و هر چه كه مي گويند انجام دهد. اگر بخواهيد هميشه مطابق آنچه به شما ديكته مي شود، عمل كنيد، ديري نخواهد گذشت كه رابطه تان كسل كننده و ملال آور مي شود. خانم ها به دنبال مردي هستند كه چيزي براي ارائه كردن در دست داشته باشد و بتواند عقايد و ملاحظات شخصي خود را در بحث ها وارد كند. آنها به دنبال مردي هستند كه شخصيت منحصر بفردي داشته باشد. اگر تمام زندگي يك مرد را تنها "همسرش" تشكيل دهد، آنگاه ديگر چيزهاي زيادي براي گفتن ندارد و برايش سورپرايزهاي زيادي باقي نمي ماند كه بتواند در مواقع ضروري آنها را رو كند. حتي اگر همسر شما از آن دست خانم هايي باشد كه دوست دارند قدرت و كنترل خانواده را بدست بگيرند، باز هم بدش نمي آيد كه گه گاه با شما قدرت آزمايي و جدلي برابر داشته باشد. بنابراين اگر تا به حال تصور مي كرديد كه بايد كنترل تمام امور را به دست او بسپاريد، بهتر است از اين به بعد دست از اين كار برداريد؛ به منظور حفظ رابطه و نگه داشتن او حتماً نبايد خودتان را به يك خدمتكار خانگي دست آموز تبديل كنيد.
3-داشتن علاقه ی جنسي
كاملاً روشن است كه اگر يك رابطه، تنها به برقراري روابط جنسي محدود شود، طرف مقابل احساس مي كند كه مورد سوء استفاده قرار مي گيرد؛ اما از سوي ديگر بايد اين امر را نيز در نظر گرفت كه يك خانم زمانيكه مي بيند شوهرش در مقابل او كنترل خود را از دست ميدهد و ابزار علاقه مي كند انگار دنيا را به وي داده اند. اگر همسر شما شاغل است و شب هنگام پس از يك روز سخت كاري و سرو كله زدن با ارباب رجوع و همكاران او را در خانه مي بينيد هيچ چيز جز معاشقه نمي تواند او را خوشحال كند؛ اين امر سبب مي شود كه او خودش را در راس تمام شادي هاي جهان قرار دهد. اگر او شغل حساس و با ارزشي دارد و در سمت مهمي قرار دارد، بهتر است شما شروع كننده ارتباط جنسي باشيد. اين امر به او اجازه مي دهد كه با خيال راحت از رابطه خود لذت ببرد.
4- مستقل بودن
شايد هميشه خانم ها به اين دليل كه همسرشان ادعا مي كنند سرشان بيش از اندازه شلوغ است، به آنها توجه كافي مبذول نمي دارند، وقت زيادي را در محل كار خود سپري مي كنند و يا با دوست هاي خود خوش گذراني مي كنند، ناراحت مي شوند. بايد توجه داشت باشيد كه اگر مي خواهيد همسرتان در كنارتان باقي بماند، بايد مانند يك پرنسس با او رفتار كنيد؛ اما از طرف ديگر، همواره در نظر داشته باشيد كه اگر سرگرمي، تفريح و كارهاي ديگري براي انجام دادن نداشته باشيد، ممكن است خانم احساس كند كه در حال خفه شدن در رابطه است. همان اندازه كه شما در رابطه نياز به فضا داريد، خانم ها نيز از آزادي خود لذت مي برند و شديداً به آن محتاج هستند. يك مرد مستقل و متكي به نفس در نظر خانم ها از جذابيت بيشتري برخوردار مي باشد. يك مرد محتاج و بدون آرزو هاي بزرگ، براي بيشتر خانم ها هيچ گونه جذابيتي ندارد. بنابراين شما مجاز هستيد كه با دوستان مختلف خود قرار ملاقات بگذاريد و شغل و سرگرمي مخصوص به خودتان را داشته باشيد.
5- حسود بودن
حسادت يكي از احساسات قوي به شمار مي رود. هر چند انسان ها نمي توانند ميزان دقيق حسادت خود را كنترل نمايند، اما مقدار كمي حسد، آن هم به طور گاه گاه و اتفاقي، به راحتي مي تواند حس جاذبه شما را در نظر او افزايش دهد. اگر شما نسبت به مردهايي كه با اوصحبت مي كنند، هيچ گونه عكس العملي از خود نشان ندهيد، او تصور مي كند كه به هيچ وجه برايش ارزش قائل نيستيد، به همين دليل به دنبال كسي مي رود كه اين خلا را برايش پر كند. اگر او در مورد يك همكار مذكر خيلي صميمي و يا مربي اش بازخواست نماييد، شايد در ظاهر به شما غر بزند، اما در باطن لبخندي بر لب هايش نقش خواهد بست. توجه: زمانيكه نوبت به حسادت مي رسد، مقدار كمي از آن مي تواند مثمر ثمر واقع شود، پس در خرج كردن آن به شدت صرفه جويي كنيد. از قدرت فوق العاده آن با خبر شويد: او مي تواند عاشق مردي شود كه نسبت به دارايي هاي شخصي او حساس بوده و از آنها محافظت كند.
6-آسيب پذيري گاه به گاه
هر انساني دوست دارد كه احساس كند ديگران به وجود او نيازمند هستند و از آنجايي كه كمتر اتفاق مي افتد يك خانم بتواند از شوهر خود محافظت كند، بد نيست كه به او اجازه دهيد اين كار را از طريق روش هاي ديگر به شما اثبات كند. براي مثال بد نيست كه به او اجازه دهيد تا به شما گوشزذ كند نياز به جوراب هاي بيشتري داريد، يا اينكه هميشه يادتان مي رود رخت ها را به خشك شويي ببريد، و براي بستن كروات خود به كمك او احتياج داريد. شايد احمقانه به نظر برسد اما گاهي اوقات همين موارد ساده و پيش پا افتاده سبب مي شود كه او احساس بهتري نسبت به خودش پيدا كند و بيش از پيش جذب شما شود. البته اين امر بدان معنا نيست كه سعي كنيد از او براي خود يك مادر بسازيد - هر چند او از اين كار بدش نمي آيد - اما اين امر شايد جزء آخرين چيزهايي باشد كه او انتظارش را از شما دارد؛ فقط زمانيكه نياز به كمك داشتيد و احساس مي كرديد كه او مي تواند به شما كمك كند، از او درخواست همكاري كنيد. با اين كار بدون شك به او احساس قدرت، سودمند واقع شدن، و مهم بودن دست خواهد داد. اغلب مردها تصور مي كنند كه براي كشاندن خانم ها به سمت خود بايد از خودشان يك قهرمان دست نيافتني بسازند، اما اين امر صحت ندارد. مقداري نيازمندي و كمك خواستن سبب مي شود كه شما در نظر او تا حدي آسيب پذير جلوه كنيد، و در چنين موقعيتي تمام خانم ها حاضر ايستاده اند تا به داخل رابطه شما آمده و به شما كمك كنند.
7-پنهان كردن احساسات
شايد او هميشه اعتراض مي كند كه چرا نبايد بداند كه شما در حال فكر كردن به چه موضوعي هستيد. شايد دوست داشته باشد بداند كه در طول روز و در محل كار براي ما چه اتفاقاتي رخ داده، شايد هميشه از شما بخواهد تا در مورد همه چيز با او صحبت كنيد، و به اصطلاح سفره دلتان را براي او باز كنيد تا بتواند به عميق ترين نقطه از احساساتتان دسترسي پيدا كند. شما مي دانيد كه خانم ها با دوست هاي دختر در مورد جزييات تمام مسائل به خصوص در مورد نگراني هاي خود، صحبت مي كنند. به همين دليل اگر بخواهيد تمام احساست خود را در مقابل او بازگو كنيد، خيلي راحت مي تواند به شما نمره دهد. در برخي مواقع اگر كمي از او دوري كنيد و خود را كمي اسرار آميز جلوه دهيد، او علاقه بيشتري به شما پيدا خواهد كرد. نكته جالب اينجاست كه خودش به شخصه براي پيدا كردن حقيقت تلاش مي كند. خانم ها لذت مي برند تا بدون اينكه شما به آنها چيزي بگوييد، خودشان بتوانند از اسرار شما سر در بياورند. شايد آنقدرها هم كه شما تصور مي كنيد از اين كار متنفر نباشد.
8-سرتاپاي او را وارسي كنيد
خانم ها به اندازه آقايون دوست دارند كه ديگران آنها را به خاطر توانايي هاي ذهني و عملي شان تحسين كنند، و زمانيكه كاري را درست انجام دادند مورد تشويق قرار بگيرند؛ آنها در چنين حالتي انتظار ترفيع رتبه و تشويقي نيز دارند. اگر يك خانم با حالت جذابي صحبت ميكند دلش مي خواهد مورد توجه قرار بگيرد. البته اين امر به شرايط و كسانيكه به او توجه مي كنند هم بستگي دارد. اما زمانيكه نوبت به مردي مي رسد كه خانم دوستش مي دارد، با كمال ميل به او اجازه مي دهد كه كليه متعلقاتش را چك كند. خانم ها هم مانند آقايون از تعريف و تمجيد لذت مي برند. اگر به او توجه كنيد او واقعا خوشحال مي شود و اين خوشحالي شما را به هر كجا كه بخواهيد خواهد رساند.
9-هميشه بهترين رفتارهايتان را رو نكنيد
هر چند خانم ها در بيشتر موارد، زماني كه غر زدن هايشان را شروع مي كنند كاملاً جدي هستند، (به ويژه زمانيكه آشغال غذاهاي خود را روي ميز بگذاريد و يا جوراب هايتان را برنداريد) اما بايد اين امر را هم در نظر داشته باشيد كه اگر بخواهيد هميشه با او موفقت كنيد و مطابق خواسته هايش رفتار كنيد، او دلش براي خود واقعي شما تنگ خواهد شد. اين دست رفتارها به دو قسمت تقسيم مي شوند: آنهايي كه خود واقعي شما را نمايان مي سازند و آن دسته اي كه شما را به او نشان مي دهند. از آنجايي كه ما كاملاً واقف هستيم كه خانم ها نيازمند توجه هستند و همين توجه باعث جذب خانمها به آقايون مي شود، اين احتمال وجود دارد كه برخي رفتارهاي منحصر بفرد شما باعث شود تا گل لبخند را بر روي لب هاي او بنشاند و در وجود او جذابيت بيشتري نسبت به شما ايجاد نمايد. بنابراين هيچ گاه نبايد به ظاهر صحبت هاي او توجه كنيد؛ در بيشتر مواقع او شما را فقط به خاطر وجود خودتان دوست مي دارد.
منبع:سایت ایرانیان انگلستان
Borna66
06-22-2009, 10:36 PM
قدرت تصمیم گیری را در فرزندان خود افزایش دهیم
تصمیم گرفتن دارای معانی ضمنی متفاوتی می باشد. ما تصور می کنیم که تصمیم گرفتن تنها در لحظات حساس و مهم زندگی انسان معنا پیدا می کند و در لحظات کوچک و کم ارزش تر از هیچ شانی برخوردار نمی باشد...
یـکـی از گـفــته های معروف دونالد ترامپ از این قـرار است:
"من فقط تحت تاثیر فردی قرار می گیرم که توانـایی تصمیم گرفتن داشته باشد." حتی اگر تصمیم عاقلانه ای هم اتخاذنـشـود حـداقـل ایـن جــرات را به خرج داده که تصمیم بگیرد.بـیـشتر افـراد دانـش درستـی نسـبـت به توانایی های خودبرای تصمیم گرفتن ندارند.
تصمیم گرفتن دارای معانی ضمنی متفاوتی می باشد. ما تصور می کنیم که تصمیم گرفتن تنها در لحظات حساس و مهم زندگی انسان معنا پیدا می کند و در لحظات کوچک و کم ارزش تر از هیچ شانی برخوردار نمی باشد. توانایی تصمیم گیری و دارا بودن اطمینان خاطر در تصمیمات از وظایف هر پدر و مادر، کارمند و هر عضو مسولیت پذیر جامعه به شمار می رود. در طول یک روز عادی ما چندین بار با شرایطی مواجه می شویم که تصمیم گیری در آنها لازم است و این امر مکررا ادامه دارد. ما انتخاب می کنیم که چه لباسی بر تن کنیم، چه چیزی بخوریم، برنامه روزانه خود را طرح ریزی می کنیم و ... بسیاری از افراد این امور را ناآگاهانه انجام می دهند و اصلا متوجه نیستند که در حال تصمیم گرفتن می باشند.
برای عده ای از افراد طریقه تصمیم گیری و اعتماد به تصمیم هایی که اتخاذ نموده اند، امری غریزی به شمار می رود. این دسته از افراد به طور خدادادی از توانایی های بالایی در تصمیم گیری برخوردار هستند. در مقابل بعضی از افراد نیز هستند که به هیچ وجه از توانایی تصمیم گیری برخوردار نمی باشند. برای این دسته از افراد حتی کوچکترین تصمیم گیری ها کاری بس دشوار و آزار دهنده به شمار می رود.
● علائم عدم توانایی در تصمیم گیری
معمولا به کودکانی که خود را درگیر تصمیم گیری می نمایند، مارک ایرادگیر می چسبانیم و تصور می کنیم که نگهداری از این کودکان به این دلیل که فقط به دنبال جلب توجه بزرگترها هستند، اندکی مشکل به نظر می رسد. مادر و پدرها باید کمی نگران فرزندانی باشند که حتی توانایی ندارند نهار مورد علاقه شان را انتخاب کنند و یا نمی دانند در کدام قسمت از ماشین بنشینند. نا مطمئن بودن کودکان در تصمیم گیری و دمدمی بودن آنها خون معلم ها را به جوش می آورد. بعضی از کودکان هستند که حتی نمی دانند باید با کدام مداد بنویسند و چه کتابی را بخوانند.
بسیاری از جوانان و حتی بزرگسالان در نحوه چیدمان مبلمان اتاق نشیمن با مشکل مواجه هستند، برای خرید یک دست کت شلوار ساعت ها و چه بسا روزها وقت صرف می کنند و در آخر هم به هیچ نتیجه ای نمی رسند. این در حالیست که سایرین تصمیمات مهمی را در مورد زندگی جوامع بشری اتخاذ می کنند. معمولا افرادی که به عدم توانایی در تصمیم گیری دچار هستند تا سنین بزرگسالی متوجه این معضل نمی شوند و تصور می کنند که فقط توانایی رسیدن به آرزوهایشان را ندارند.
● محیط اطراف عامل مهمی در تصمیم گیری به شمار می رود
به این دلیل که توانایی تصمیم گیری معمولا جزء خصوصیات ذاتی انسان ها به شمار نمی رود، ما باید به فرزندان خود آموزش دهیم که چگونه می توانند خود را با شرایط مختلف وفق داده و ارزیابی درستی از آنها داشته باشند. آنها باید بتوانند نیازهای خود و تصمیم مورد نظرشان را تشخیص دهند و قادر باشند تا از میان چند گزینه معقول ترین را انتخاب کنند.
نباید تصمیم های کودکان در خانه به غذا، لباس و اسباب بازی محدود شود. اگر بتوانیم این گزینه ها را افزایش دهیم، خوب بالطبع حس کنجکاوی و در نتیجه اعتماد به نفس در تصمیم گیری را در آنها افزایش داده ایم.
کودکی که نمی تواند در مورد صبحانه اش تصمیم بگیرد، به طور قطع در آینده با مشکل مواجه خواهد شد. او نمی تواند از بین کره، پنیر و مربا یکی را انتخاب کند پس در آینده چگونه می خواهد در مواجهه با مشکلات زندگی جان سالم به در برد.
با فراهم آوردن راهنمایی های آموزنده، حق انتخاب های سازنده، و شرایط منطقی شما می توانید قدرت تصمیم گیری در فرزندان خود را افزایش دهید. با شروع کردن انتخاب هایی نظیر غذای مورد علاقه برای صبحانه و یا لباس مورد علاقه برای رفتن به مدرسه، کودک شما کم کم با مقوله تصمیم گیری آشنا می گردد و رفته رفته با آن اخت میگردد. پیشنهاد کردن چند غذا، لباس و یا کتاب مختلف کودک را هدفمند می سازد و از رویارویی با چند گزینه مختلف احساس سردرگمی نمی کند.
شاید هل دادن کودکان به سمت تصمیم گیری اندکی دشوار به نظر رسد، اما باید سعی کنید که آنها را وادار به این کار کنید. چند لباس مختلف را پیش روی او قرار دهید و سپس سعی کنید که او را ناخودگاه به تصمیم گیری وادارید. او می تواند هر کدام از لباس ها را که نمی پسندد به ترتیب از دور خارج کند تا به هدف موردنظر دست پیدا کند، و یا می تواند ویژگی های لباس مورد علاقه اش را مطرح کند تا از این طریق سریعتر به نتیجه پایانی نزدیک شود.
اگر کودک شما تصمیم خطرناک و مخربی را گرفت او را محدود نکنید. اجازه دهید با عواقب احتمالی آن روبرو شود. اگر تصمیم گرفت که به دلیل سیر شدن بقیه غذایش را نخورد پس بنابراین جایی برای دسر هم نخواهد داشت. اگر لباس مورد علاقه برادرش را بر تن می کند، باید خودش آنرا بشوید و از این بابت از برادرش عذر خواهی هم بکند.
● افزایش اعتماد به نفس
یکی از مهمترین نکات در هنگام تصمیم گیری دارا بودن اعتماد به نفس بالا است. اگر فرزند شما به توانایی هایش در مورد کاری که انجام می دهد، اطمینان نداشته باشد، هیچ گاه قادر نخواهد بود که به منظور تصمیم گیری مسائل مختلف را مو شکافی کند.
باید از توانایی های کودک خود پشتیبانی کنید و او را به خاطر تصمیم گیری هایش تشویق نمایید؛ چنین کارهایی به عنوان ابزاری برای بالا بردن اعتماد و اطمینان در کودک شناخته می شوند. عباراتی نظیر: " انتخاب بلوز آبی کار بی نظیری بود" یا " انتخابت برای خوردن نان و پنیر برای صبحانه واقعا عالیه،" اطمینان خاطر دوباره ای را در ذهنشان بیدار می سازد که: آری، آنها هم قادر به تصمیم گیری هستند.
● تمرین و تکرار
اگر می خواهید فرزندانتان کاملا مطمئن باشند، باید به آنها اجازه داده شود که تصمیمات مختلفی در مورد موضوعات متفاوت بگیرند. یک فرد کم سن و سال باید متوجه شود که در هر لحظه از زندگی باید تصمیم های مهمی بگیرد. انتخاب هایی نظیر اینکه با چه کسی در داخل حیاط بازی کنم، برای صبحانه چه بخورم؛ همه و همه از مواردی هستند که پایه تصمیم های مهم تری را که او قرار است در آینده برای زندگیش بگیرد را طرح ریزی می کنند.
برای او خاطر نشان سازید که سوال کردن و کمک خواستن در مواقع حساس بلامانع است. اما در عین حال باید تنها بر اساس عقاید و اعتقادات خود عمل کند. برایش روشن کنید که هر روز تصمیم های زیادی می گیرد و تمام آنها به عنوان تمریناتی برای آمادگی که برای سال های آتی لازم دارد، به شمار می روند.
● انتقاد مکرر
زمانی که کودک بالاخره تصمیم خود را می گیرد و برای بیان آن از سمت اتاقش به سوی شما می آید، اگر مکررا از او ایراد بگیرید و کارهایش را به چشم یک منتقد نگاه کنید، مسلما اعتماد به نفس خود را از دست می دهد و شما نیز از هدف اصلی خود که همان ایجاد اطمینان در تصمیم گیری است، دور خواهید شد.
به نقاط مثبت تصمیم او نگاه کنید، و انگشت خود را فقط بر روی اشکالات و کاستی های قضیه نگذارید. از عباراتی از این دست استفاده کنید: "بذار یک انتخاب دیگه داشته باشیم" یا " نظرت در مورد یک انتخاب دیگه چیه؟" او را به خاطر تصمیمش تشویق کنید، اما در عین حال زیرکانه او را به سمت انتخاب مجدد رهنمون سازید.
سازمان آموزش و پرورش استان خراسان
Borna66
06-22-2009, 10:36 PM
زندگی شادی داشته باشید
هـر روز که مـی گذرد، نشستـه ایم و شـاهـد هستـیم کـه چطور زندگیـمان بــدون اینکه رضایتی از آن داشته باشیم، سپری میشود. اکثر آدمـها زندگی هایی پرفشار و مشغله دارند، و نگران این هستند کـه مبـادا کـاری کـه لازم بوده را بـرای آینـده شـان انجام نداده باشند، فرزندانشان را بـزرگ مـی کنـنــد، و با کار و درس و چیـزهـای دیـگر خـودشـان را خسته می کنند. بـرای شـما هـم آشناست؟ اگر این حرف هابرای شما هم آشناست، فقـط بـه ایـــن خاطر است که افـراد زیـادی چنــین سبـــک و شیوه ای برای زنـدگی خـود انتخاب کرده اند. اما چه مــوقع می رسد که بتوانید زندگی شاد و سرخوش داشته باشیـد و خـوشبخـت و راضــی بـه راهتان ادامه دهید؟
تنها راهی که از طریق آن می توانید زندگی شاد و راضی داشته باشید، زمانی است که شروع به انجام کارهایی کنید که دوست دارید و از آن لذت می برید. درست است، در ظاهر خیلی ساده به نظر برسد، و اگر بتوانید خودتان را در راس اولویت های زندگیتان قرار دهید، حتماً هم ساده خواهد بود. خیلی از آدم ها خودشان را فراموش می کنند، و تصور می کنند اگر مدت زمانی را هم وقت رسیدگی به وجود خودشان بکنند، خودخواه به نظر خواهند رسید. بله، مراقبت از دیگران و رسیدگی به کارهای مهمی که در زندگی اتفاق می افتد، خیلی خوب است، به شرطی که به خاطر این کارها و دیگران، خودتان را فراموش نکنید و موجودیت خودتان را نادیده نگیرید. کشف کنید که واقعاً که هستید و به چه چیزهایی علاقه دارید و چه چیزهایی برایتان مهم است. زندگی خوشبخت یکدفعه ای اتفاق نمی افتد، بلکه نیاز به برنامه ریزی و دنبال کردن آن برنامه ها دارد. خیلی از افراد از برنامه ریزی و ایجاد هدف در زندگیشان خودداری می کنند چون می ترسند که شکست بخورند یا از متعهد شدن به آن برنامه بیم دارند. فکر می کنند با نوشتن این برنامه ها روی کاغذ مجبور می شوند به اجبار و فشار آن کارها را انجام دهند. اینجاست که باید اهمیت کارهای زندگیتان را ارزیابی کنید. چه چیز برای شما اهمیت بیشتری دارد؟ کم کردن یک مقدار وزن؟ گرفتن مدرک تحصیلی؟ گذراندن وقت بیشتر در کنار خانواده؟ دلیل آن هر چه که باشد، سعی کنید آنها را روی کاغذ بیاورید. ممکن است تصور کنید که یک یادداشت برداری ذهنی از هدف هایتان کافی باشد، اما مطمئن باشید با اینکار فقط خودتان را در معرض ناامیدی و شکست قرار خواهید داد. با نوشتن آنها، خودتان شاهدی عینی برای هدف هایتان خواهید شد.
تعیین فرجه و مهلت برای این هدف ها راه بسیار عالی برای اطمینان یافتن از انجام آنها خواهد بود. با تعیین فرجه های واقع گرایانه، از بروز دلسردی و ناامیدی جلوگیری کنید. برای مثال، اگر قصد داشتید 5 کیلو از وزنتان را کم کنید، یک هفته برای آن وقت نگذارید. در اینمدت زمان کم فقط خودتان را شکنجه خواهید داد و وقتی هفته به پایان برسد و ببینید که نتوانسته اید به هدفتان دست پیدا کنید، دلسرد و ناامید خواهید شد. و به خاطراین شکست ممکن است کلاً از وزن کم کردن دست بکشید و همه اینها به این دلیل است که فرجه تان غیرواقع گرایانه بوده است. زمانی در روز وقت گذارید و نگاهی به اهدافتان کنید و به خودتان خاطرنشان کنید که چقدر این اهداف برای شما مهم است. از خودتان بپرسید که چرا این هدف ها برای شما اهمیت دارد؟ دانستن اینکه چیزی مهم است کافی نیست باید از دلیل پشت این اهمیت هم آگاهی داشته باشید تا ذهنتان آنها را واضحتر و آشکارتر ببیند و بفهمد که چرا رسیدن به هدف اینقدر اهمیت دارد.
اگر می خواهید زندگی شاد و با رضایت خطر داشته باشید، باید دور بهانه تراشی را خط قرمز بکشید. خیلی از افراد ادعا می کنند که هدف های زیادی در سر دارند و فقط وقت کافی برای دست یافتن به آنها را ندارند. دست از بهانه تراشی بردارید. شما تنها کسی هستید که میتوانید در زندگی خودتان تفاوت ایجاد کنید و مطمئناً همه ما زندگی هایی پرمشغله داریم که با کار و خانواده سرگرممان کرده است. اما همه این کارها هر چه که باشد محال است که 24 ساعت شبانه روز شما را به طور کامل از آنِ خود کرده باشد. پس اگر چیزی واقعاً برایتان مهم باشد، حتماً می توانید وقت کافی برای آن کنار بگذارید. می توانید با جایگزین کردن این کار با کاری که اهمیت کمتری برایتان دارد این کار را انجام دهید. مثلا اگر ادعا می کنید که وقت کافی برای رسیدن به هدف های مهم زندگیتان را ندارید، شاید وقتش رسیده است که نگاهی به طریقه گذراندن زمان خود بیندازید. اگر زمان زیادی را صرف کار و درس می کنید و بعد زمان زیادی را صرف کارهای عادی روزمره و خانواده می کنید، با بقیه روزتان چه می کنید؟ اگر وقت زیادی را صرف تماشای تلویزیون می کنید، بهتر است که زمان آن را کمتر کنید و در عوض در آن ساعات به کلاس ورزشی که خیلی وقت است به آن فکر می کنید بروید (یا هر هدف دیگری که در ذهنتان است).
گذاشتن خود در جای بالاترین اولویت زندگیتان اصلاً کاری خودخواهانه نیست. برای موفق شدن در جوانب مختلف زندگی، اینکار اجباری است. اگر خودتان شاد و راضی نباشید، زندگیتان هم شاد و رضایت بخش نخواهد بود، چون این شما هستید که تمام اوقات پر استرس و ناراحت خواهید بود. ممکن است آگاهانه پا روی نیازها و امیالتان بگذارید، اما ذهن ناخودآگاهتان، شما را فراموش نکرده است و بطور مداوم طی لحظات پراسترس، فشار، عصبانیت، ناراحتی، ناامنی و شکست، به شما یادآوری می کند.
به ندای درونیتان گوش کنید و خودتان بهترین دوست و حامی خود باشید. هیچکس برای خوسبخت شدن شما اقدامی نمی کند، پس قدرت و انگیزه لازم برای ان کار را خودتان پیدا کنید. هر کاری کهب خواهید را می توانید انجام دهید، و وقتی تواسنتید به خودتان نزدیک شوید، خواهید فهمید که چقدر توانمند هستید. نه تنها این چیزها را می فهمید، بلکه خودتان را بیشتر و بیشتر دوست خواهید داشت و زندگی شاد، سرخوش و توام با خوشبختی خواهید داشت.
منبع:سایت مردمان
Borna66
06-22-2009, 10:36 PM
دست از بهانه جويي برداريد
آيا شما هم از آن دسته افراد هستيد که براي خطاها و ضعف هاي خود بهانه تراشي مي کنند؟ اگر اينطور هستيد، ديگر زمانش رسيده که دليل آن را بفهميد و در پي رفع اين عيب باشيد. اين عادت ممکن است تاثيرات متفاوتي بر ديگران داشته باشد، مي تواند باعث عدم اطمينان و اعتماد آنها به شما شود، يا اينکه از نظر آنها فردي پارانويي و ظنين به خود تلقي شويد. البته ممکن است شما در جنبه هاي کاري، شخصي و خانوادگي، فردي محکم، رک و محترم باشيد، اما اگر هميشه نقص ها و کمبودهاي خود را با بهانه تراشي بپوشانيد، تاثيري منفي بر سايرين خواهيد گذاشت. راه حل اين مشکل تحت کنترل خودتان است. ديگر زمانش رسيده که اين عادت بهانه تراشي را دور بريزيد.
بهانه هايتان را بشناسيد
مي دانيد که اگر کسي شما را با بهانه تان روبرو کند، حتي به حالت شوخي، برايتان دردسرساز مي شود. بدتر اينکه ممکن است اعتماد خود را از دست بدهند و ديگر به حرف هايتان اطمينان نکنند. شما را به عنوان فردي که به قول هاي خود عمل نمي کند، تقصير را بر گردن ديگران مي اندازد و مسئوليت خطاهاي خود را برعهده نمي گيرد، بشناسند. شما را فردي تصور خواهند کرد که هميشه کارها را به تعويق مي اندازيد و با اينکه مي دانيد از عهده انجام کاري برنمي آييد، مسئوليت آن را مي پذيريد. ديگر کسي روي شما حساب نخواهد کرد. دوستان و همکارانتان اگر بخواهند از کسي در خواست کمک کنند، شما را آخرين نفر قلمداد خواهند کرد. مطمئن باشيد ديگر زمان تغيير فرا رسيده است. بايد اطمينان اطرافيان را دوباره جلب کنيد. «علت اصلي مشکلاتي که در آن گير مي افتيد، فقط خودتان هستيد.»
اهداف شما
براي برگرداندن نظر اطرافيان و جلب اعتماد آنها به خودتان، بايد تلاش کنيد تا خصوصيات بهانه تراشي خود را کنار بگذاريد. اهداف شما براي تغيير بايد چنين باشند:
- جلب احترام ديگران و منع آنها از سو» استفاده کردن از شما.
- تغيير دادن تصور ديگران از شما به عنوان فردي ضعيف به فردي محکم.
- افزايش حس اعتمادبه نفس و غرور خود.
- بهانه تراشي ديگر کافي است...
از بين بردن عادت بهانه تراشي
ديگر دوران بهانه تراشي هايتان به سر آمده است. اين 10 قدم را با ما دنبال کنيد تا اين عادت را از خود دور کنيد.
1 ) با واقعيات روبه رو شويد: مثل همه عادت هاي ديگر، اولين قدم براي ترک آن اين است که بفهميد دچار اين مشکل هستيد. کار را عقب نيندازيد و فکر نکنيد مشکل تان به خودي خود برطرف مي شود. خانواده و دوستانتان ديگر بهانه هايتان را قبول نمي کنند، خودتان هم بايد همين کار را بکنيد.
2 ) بر خودتان چيره شويد: به خاطر اينکه هيچوقت نخواسته ايد براي بهانه تراشي هايتان خود را مسئول بدانيد، تصور مي کرده ايد که سايرين با شما چپ افتاده اند. اما ديگر بايد اين تصورات را کنار بگذاريد. هميشه افرادي وجود دارند که با شما موافق نباشند، بناحق از شما انتقاد کنند، يا اينکه به شما بي احترامي کنند. اما سعي نکنيد برايشان بهانه تراشي کنيد تا به آنها بفهمانيد که اشتباه مي کنند. با اينکار فقط همه چيز را بدتر مي کنيد.
3 ) آنچه در توانتان است انجام دهيد: اگر خودتان را به کارهايي محدود کنيد که از عهده انجام آنها برمي آييد، ديگر نيازي نيست که بعدها به خاطر قصور و کم کاري خود بهانه تراشي کنيد. وقتي کاري به شما پيشنهاد مي شود براي قبول کردن يا نکردن آن هميشه رک و رو راست باشيد. اگر فکر مي کنيد قادر به انجام آن نيستيد، هيچ اجباري به قبول آن نداريد.
4 ) صادق باشيد: بهانه تراشي نيز به اندازه دروغگويي استرس زاست. به اين علت که بايد به ياد داشته باشيد که براي افراد مختلف دقيقا چه بهانه اي آورده ايد. صادق باشيد و خودتان را از شر اين استرس ها راحت کنيد. با بهانه تراشي هم خودتان و هم اطرافيانتان را در وضعيتي نامطمئن و ناراحت قرار خواهيد داد.
5 ) شکايت کردن را کنار بگذاريد: مطمئن باشيد انتقاد کردن بيجا و يکسره از اطرافيانتان باعث بالا بردن ارج و قرب خودتان نمي شود. از شانه خالي کردن و در رفتن از زير بار مسئوليت ها دست برداريد و سعي نکنيد خطاهاي خود را به گردن اين و آن بيندازيد. هر روز تاثيرات منفي بهانه تراشي را به خود متذکر شويد و خود را به سمت تغيير رهنمون کنيد.
6 ) حرف بزنيد و بعد ديگر دهانتان را ببنديد: ياد بگيريد که چطور بدون اينکه کيلومترها عذر و بهانه براي طرفتان رديف کنيد، از او معذرت خواهي کنيد. اگر سالگرد ازدواجتان را فراموش کرده ايد، بهانه نياوريد و کوتاهي خود را بپذيريد. آلبرت شوايتزر مي گويد: «آدم ها بايد دست از انداختن تقصيرات و کوتاهي هاي خود به گردن محيط اطرافشان بردارند و ياد بگيرند چطور مسئوليت هاي شخصي خود را با اعتقاد و ايمان بپذيرند.»
7 ) انتقادپذير باشيد: اشتباهات، خطاها و کوتاهي هاي خود را به گردن بگيريد، اما اجازه ندهيد منتقدان و ايراد گيران اعتمادبه نفس شما را از بين ببرند. وقتي درحال ترک عادت زشت بهانه جويي خود هستيد، اجازه ندهيد کسي شما را دوباره مجبور به بازگشت به آن عادت ناپسند کند. وقتي کسي از شما انتقاد مي کند، از او بخواهيد در مورد آن بيشتر توضيح دهد. به جاي بازگشت دوباره به گذشته، به دنبال راه هاي اصلاحي براي آينده تان باشيد.
8 ) دوستي مشابه خود پيدا کنيد: با يکي از دوستان نزديک يا همکارانتان که او هم مشکلي شبيه به شما دارد، براي ترک اين عادت شرط بندي کنيد. در اين صورت رغبت بيشتري براي ترک عادت خود پيدا خواهيد کرد و علاوه بر آن کسي را داريد که وقتي خواستيد کارهاي گذشته تان را دوباره از سر گيريد، به شما تذکر دهد.
9 ) با خود قرارداد ببنديد: اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را با آخرين مهلت دستيابي به آنها، در جايي بنويسيد. قرارداد را تاريخ زده و امضا» کنيد و از شاهدي هم بخواهيد که پاي آن را امضا» کند. وقتي اهدافتان را به صورت نوشته ببينيد، تاثير بيشتر و عميق تري بر شما خواهد داشت، به خصوص اينکه کسي هم پيوسته بر اعمال و رفتارهاي شما نظارت داشته باشد.
10 ) طلب همکاري کنيد: به جاي اينکه وقت و انرژي خود را صرف ساختن عذر و بهانه کنيد، به دنبال راه حل باشيد. اگر هر روز دير به اداره مي رسيد، از دوستتان بخواهيد که صبح ها شما را بيدار کند. اگر دوستانتان گله مي کنند که هميشه نيم ساعت ديرتر به مهماني ها ميرسيد، به جاي بهانه تراشي، با شوخي و خنده به آنها بگوييد که نيم ساعت زودتر دعوتتان کنند. حتي اگر لازم باشد به افراد متخصص مراجعه کنيد تا شما را براي ترک اين عادت ياري دهند.
ديگر هيچ بهانه اي نياوريد!
صحت و سلامت شما جز» وظايف و مسئوليت هاي خودتان است. خودتان مي توانيد انتخاب کنيد، مي توانيد فردي بهانه تراش باشيد که مسئوليت هيچ کاري را بر عهده نمي گيرد و تقصيرها را بر گردن ديگران مي اندازد و ديگران هيچ اعتمادي به او ندارند، اما مطمئنا با صداقت، انگيزه و اعتمادبه نفس، شادتر و سالم تر زندگي خواهيد کرد. نحوه برخورد شما با اتفاقات پيرامونتان يکي از عوامل شکل دهنده در تصور و نظر اطرافيانتان درمورد شما است. براي تغيير تصوير ذهني ديگران از شما هيچوقت دير نيست. به همه نشان دهيد که مي خواهيد تغيير کنيد و اين عادت بد را کنار بگذاريد. سعي کنيد حس اعتماد آنها را دوباره به خود جلب کنيد. به جاي بهانه تراشي، به دنبال راه حل باشيد. درست است که ترک عادت وقت و انرژي زيادي مي برد، اما مطمئن باشيد ارزشش را دارد.
Borna66
06-22-2009, 10:36 PM
اضطراب - آگاهی وسلامتی
نويسنده : سید رحیم گشتی-کارشناس روان شناسی بالینی
اگر دچار اضطراب هستید قبل ازخواندن متن زیر لازم است بدانید که ؛شما تنها نیستید!
زیراهر کس در طول زندگی خود ترسها ونگرانی هایی داشته و آنرا تجربه کرده است.بعبارتی می توان پذیرفت همه مردم در زندگی آن راتجربه کرده اند .اضطراب و تنش های همراه آن اگر سبب برانگیختگی افراد شود و راههای جدید مقابله با معضلات ومشکلات زندگی را به آنها بیاموزد می تواند انطباقی باشد.هر چند دراین صورت نیز ممکن است مشکلاتی را سرراه آنها قراردهد.
عدم آگاهی افراد وتبلیغات کافی سبب شده که مردم از شنیدن واژه «اضطراب » نیز مضطرب شوند وتصور کنند نباید هرگز در زندگی و رویارویی با موقعیت هایی که در آن قرار می گیرند اضطراب داشته باشند.آنها اضطراب را در هر صورت وبه هر مقدار یک بیماری خطرناک تصور می کنند.اما باید بدانیم که اینطور نیست زیرا این کاملا طبیعی است که در برخورد و مواجهه با موقعیتهای تهدید کننده و تنش زا مضطرب شویم .حتی اضطراب خفیف در بسیاری از موارد باعث موفقیت افراد هم می شود بشرطی که به خفیف بودن آن توجه نماییم وسعی نکنیم آنرا تقویت کنیم وافزایش دهیم.پس مقداری اضطراب برای پیشبرد فعالیتها لازم بنظر می رسد.آنچه آنرا بعنوان یک اختلال معرفی می کند اینست که فرد احساس اضطراب شدید و مزمن را حتی در غیب علت واضح , از خود نشان دهد.
خلق مضطرب را بايد نشانه اصلي اين سندرم دانست.اما برخي از افراد مستقيما از اين ناراحتي شكايتي ندارند.اما درآنها شكايت هاي جسمي گوناگون ديده مي شودكه درمانگر آن نشانه ها را به عنوان جزيي از سندرم اضطراب مي شناسد.
جوهر اضطراب عبارت است از ترس غير منطقي بدون توجه خاص به چيزي يا عاملي .در« اضطراب »عموما علت مشخص وآشكاري وجود ندارد.هرچندعللي را مي توان بابررسي شرايط افراد بدست آورد.تشخيص اضطراب مرضي از اضطراب خفيف از مواردي است كه بايد بدان توجه ويژه شود.زيرا در بسياري از افراد « اضطراب » خفيف در مواقعي وجود دارد وحالتي كاملا عادي است .براي نمونه « طبيعي است اگر پيش از امتحان» حس خفيف اضطراب موجود باشد.در واقع براي پيشرفت بهتركارها وجود اضطراب به مقدار كم قابل قبول است.اما هرگاه اضطراب بقدري افزايش يابد كه بر پيشرفت كاري شخص اثر منفي بگذارد مي توان آن را مرضي تلقی كرد.بنابراين وقتي مي گویيم اضطراب داريم بايد در درجه نخست ميزان آن را مشخص نماييم.ومشخص سازيم كه آيا اضطراب موجود تا چه ميزاني باغث اختلال در زندگي روزمره شده است؟
اضطراب شامل احساس عدم اطمینان , درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیکی می شود و شخص مضطرب از عصبی بودن و تنش و بی قراری و تحریک پذیری شکایت می کند.
علائم رایج اضطراب عبارتند از :
1- عصبی بودن
2- تنش
3- احساس خستگی
4- سرگیجه
5- تکرر ادرار
6- تپش قلب
7- بی حالی
8- تنگی نفس
9- تعریق
10- لرزش
11- نگرانی ودلهره
12- بی خوابی
13- اشکال در تمرکز
14- گوش به زنگ بودن
چنانچه اضطراب افزايش يافته باشد ممكن است موجب بروز حمله هاي اضطراب كه ناگا ه در حين كارهاي معمولي رخ مي دهد در افراد ايجاد شود.به غير از ناگهاني وميزان وخامت حمله ها بايد زمان حمله نيز مورد نظر قرار گيرد.براي درمان اضطراب مدت حمله و زمان بروزآن اهميت دارد.زيرا در بعضي ازافراد اين حمله ها چند دقيقه و در بعضي بيش ازيك ساعت به طول مي انجامد.همچنين بايد مشخص گردد كه اين حمله آيا هر روز رخ مي دهد و يا در روز وموقعيت ويژه ايجاد مي گردد.البته بايد توجه شود در بعضي از افراد حملات اضطراب درروز رخ نمي دهد بلكه اين حملات فقط درهنگام شب آغاز مي گردد .در اين هنگام فرد از خواب بيدار مي شود و احساس مي کند در حال مردن است و مي ترسد كه قلبش از تبش باز ايستد يا تنفس اش قطع شود.( بايد توجه نماييم اين موارد حالاتي است از اضطراب شديد و هرگز رخ نخواهند داد )
بيشترافراد مبتلا به اضطراب يك يا چند نشانه را به همراه داشته وتجربه مي كنند.همچنين باافزايش اضطراب درفرد ممكن است درجه شدت آن باعث وحشت بيمار شود كه در اين حالت وي نوميدانه از هر كسي طلب كمك مي كند.
گذشته از حملات اضطراب ونشانه هاي آن افراد ممكن است ازواقعه اي وحشتناك ور درحال وقوع شكايت داشته باشند.در اين حالت نيز مانند حملات اضطراب » علت بخصوصي وجود ندارد.بلكه فرد به نوع بلايي كه در انتظار آن است حالت ابهام دارد و فقط در افكار خود اوست كه چنين حالت واتفاقي را انتظار مي كشد.با اين وضعييت او از حس نامطبوع ونفرت انگيز رنج مي برد .
اين بلاها مي توانند شامل:
- ار دست دادن قسمتي از سلامتي خود
- مرگ يك از بستگان
- برزو حادثه اي ناخوشايند براي خود يا ديگران
و...
باشند . تمامي اين افكار بمانند تغذيه اي است كه جهت افزايش اضطراب و باور آنچه درحال رخ دادن است ايجاد گشته است كه بايد با بكار گيري روش ها مشاوره و مهارتهاي روان شناختي به درمان آن پرداخت.
Borna66
06-22-2009, 10:37 PM
نشانه هاي عشق ماندگار
من در لحظه دوستت دارم
زماني فرا ميرسد كه جمله دو كــلمه اي معروف گفته شده و احساسات سرد و بي روح موجود در آن آشكار مي گردد. هرچند گـفتن "دوستت دارم،" لـزوما جهتي صـحيح براي حـركت كـردن نـــيست. اين عبارت كوچك بايد براي زمان مناسبش كنار گذاشته شـده و نبايد همانند نقل و نبات در عروسي مرتب بالا انداخته شود.
گفـتن اين كـه صادقانه به شريك زندگي خود علاقمنديد، ارزشش بسيـار والاتـر از ادعاي دروغين دوسـت داشتــن او مي باشد. دروغگويي همچنين ممكن است يك رابطه خوب بالقوه را به خطر بيندازد.
اين قانون در مورد زن و مرد هر دو صادق است ، از آنـجـايي كه زوجين گاهي اوقات مايل ميگردند احساسات خود را طريق نشان دادن علايق خـود بــه ديـگري بــزرگ جلوه دهند. اين به آن معنا نيست كه برخي از زوج ها هـرگـز هـمـديـگر را دوست نخواهند داشت، بلكه منظور اين است كه نبايد گرفتار لحظات لذت بــخش كاذب و زودگذر شد و آنچه كه واقيعت دروني نيست را بروز داد.
واقعيات را به او نشان دهيد
از قديم گفته اند "دو صـد گفته چو نيم كردار نيست،" اين جمله در مورد روابط خانوادگي نـيـز صادق است. ما عادت ميكنيم جمله اي قديمي و تكراري را بارها و بارها بشنـويـم، اما براي اينكه آن كلمات مؤثر واقع شوند، بايد عمل خـود را نـيـز به آنها اضافه كنيم.
پس دفعه بعدي كه به همسرتان ميگوييد كه براي شما ارزشمند اسـت، فــراموش نـكنيد كه چگونگي احساس خود را در عمل به او نشان دهيد.
براي اين كار لازم نيست برايش گوشواره الماس بخريد. چرا كمي نوازشش نكرده و او را جايي كه هميشه دوست داشته برود، نبريد؟
گفتن به يك زن كـه او دنـيـاي شـمـا است خيلي آسان اســت، اما آيا ثابت نمودنش هم به اين آساني است؟
چه تعدادي از شما در اين لحظه از رابـطه تان به همسر خود مي گوييد كه براي او هر كاري انجام ميدهيد و در فـرصـت بـعـدي خــلاف جـهـت حرك كرده و جمعه شب به جاي اين كـه وقــت خود را با همسرتان سپري كنيد با دوستان خود به گردش و تفريح ميرويد؟
يك راه ديگر براي فهميـدن ايـنكه هــمسر شما آيا واقعا همان كسي است كه ميخواهيد باقي عمر خود را با او سپري كنيد ايـن است كه مطمئن شويد داراي ديدگاهي يكسان درباره آينده ميباشيد.
آيا هر دوي شما خودتان را چندين سال دورتر در حـال مشـاركـت براي بدست آوردن خانه اي براي زندگي و ارتقاي خانواده اي صميمي تصور ميكنيد؟ اگر به همگي سؤالات فوق به يك نحو پاسخ مي دهيد، به رابطه خود اميدوار باشيد.
منبع: دانشنامه رشد
Borna66
06-22-2009, 10:37 PM
روانشناسي پيوند عاشقانه
افـراد بـالغ در ارتبــاط برقرار كردن با ديگران داراي تفاتهايي مي بـاشـند كـه ريشـه در طـفوليـت آنها و چگونگي رابطه
سـرپرست آنان در خردسالي (پدر، مادر يا پرستار) با آنان دارد. بدين مفهوم كه اگر ســرپرست با طفل رابطه مـحبت آميز داشته و نيازهاي كودك را بدرستي پاسخ گويد، طفل نيز پيوند اطمينان آميز و توام با امنيت با سرپرست خـــود برقرار مي كـند.
طـفل ميـل بـه برقــرار كردن رابطه نزديك و صـمـيـمانه بـــا سرپرست خود خواهد داشت و يا از دور به سرپرست خود لبخند ميزند.
حـال اگـــر سرپرست طفل به كودك آنچنان كه بايد توجه نكند و به وي بي اعتنا باشــد، در طفل دو سبك پيوند ديگر شكل ميگيرد يكي آنكه طـفل مضطرب و سردرگم ميگردد و خصومت و نارضايتي خـود را فعالانه و يا غير مستقيم به سرپرست خود نشان ميدهد و يا آنكه در طفل پيوند اجتنابي شكل گرفته و از سرپرست خود دوري مي كـند.
اين طرز رفتار با طفل در شخصيت كودك رسوخ كرده و در بزرگسالي خود را نمايان ميكنـد كـه در اين صورت با 4 شخصيت از لحاظ سبك شكل گيري پيوند و دلبستـگي مـيـان فـرد با فرد ديگر به ويژه جنس مخالف و مسايل عشقي مواجه خواهيم بود:
1- بالغين مطمئن و برخوردار از امنيت: اينگونه افراد داراي مشخصات زير ميباشند:
توانايي ارتباط برقرار كردن و صميمي گشتن با ديگران.
احترام به حريم شخصي و فضاي شخصي براي خود و شريك زندگي خود.
نسبت به احساسات شريك زندگيش همدلي كرده و به آساني وي را ميبخشد
داراي مرز و حدود مشـخص براي خود، داراي عزت نفس بالا، پشـتيبان و محبوب ميباشد.
از آنكه با فردي خيلي صميمي گردد و يا از سوي وي طرد گردد، نـگـران و بـيمناك نيست.
تمايل به برقراري رابطه دراز مدت.
مسايـل خصـوصي خود را در صورت لزوم در اختيار ديگران قرار مي دهـد و در بـاز كردن سفره دلش نزد ديگران محتاط است.
براي ديگران احترام زيادي قائل است.
هنگامي كه به كمك احتياج دارد از ديگران طلب ياري مي كند.
در تعامل با ديگران مثبت، خوشبين، سازنده و سخاوتمند است.
خلاق و روشن فكر بوده و از مرگ نمي هراسد.
2- بالغين اجتنابي: اين گونه افراد داراي مشخصات زير ميباشند:
رابطه آنها از لحاظ فيزيكي و احساسي غير صميمي ميباشد.
آنها به دوري و جدايي عادت داشته و اينگونه راحت تر هستند.
به ديگران زياد توجه ندارند و ممكن است خودخواه بنظر آيند.
نسبت به احساسات و نيازهاي شريك زندگي خود بي مسئوليت، بـي اعـتـنا و ناشكيبا هستند.
افــرادي منزوي هستند و مـمـكن است رفتـارهـاي كنـتـرل جـويانـه، منـتـقـدانـه و غضبناكي بروز دهند. نياز مبرمي به تعريف و تمجيد و پذيرش دارند.
قادر به برقرار كردن رابطه صميمانه با ديگران نيستند.
سفـره دلـشان را براي كسي نمي گـشايند و بـي پـرده احساستـشان را بـيـان نميكنند.
خشك و انعطاف ناپذيرند و به ديگران اعتماد ندارند.
زياد در رابطه دراز مدت سرمايه گذاري نميكنند.
پس از جدايي زياد غمگين نميگردند.
معمولا به كار زياد اعتياد دارند تا بتوانند اينگونه از رابطه صميمانه اجتناب كنند.
والدين خود را طرد كننده به خاطر مي آورند.
دوران كـــودكي آشفته اي را پشت سر گذاشته اند (والدين الكلي و يا بد رفتاري از سوي آنان)
هنگامي كه خود و يا شريك زندگيش پريشان و دچار مشكل مي گردند از شريك خود دوري ميگزيند.
تعاملات اجتماعي را خسته كننده ميداند و از مرگ بيمناك است.
Borna66
06-22-2009, 10:37 PM
کمي هم به خودتان بپردازيد
آيا آرزو داريد که آرام و خونسرد و خوددار باشيد و فرصت کافي براي آنچه دلخواه شماست در اختيار داشته باشيد؟ اگرچه رسيدن به اين هدف مشکل به نظر مي رسد، اما با کمي تلاش و تجديد نظر در افکار و اعمال مي توان به آن نزديک شد. بهتر است اين راهکارهاي پيشنهادي را رعايت کنيد. فراموش نکنيد در دنياي شلوغ و پر استرس امروز به دست آوردن تکه اي آرامش مي تواند غنيمت بزرگي باشد آيا ذاتا هميشه مسئول امور و عهده دار نظم و ترتيب هستيد؟ افراد پرکار و فعال اغلب احساس مي کنند همه کارها بايد تحت کنترل آنها باشد، خصوصا مواقعي که هدف خاصي مدنظرشان است. بنابراين سعي کنيد براي يک بار هم اين عادت کنترل کردن را رها کنيد و بگذاريد زندگي مسير خود را بپيمايد. ذهن و روان خود را با ديدن و شنيدن کارهاي هنري، زيبا و آراسته کنيد. از نمايشگاه هاي هنري ديدن کنيد و به موسيقي گوش فرا دهيد و بر زيبايي هاي يک گل تمرکز کنيد. به عنوان مثال بگذاريد ديگران برنامه سفر دسته جمعي يا پيک نيک را سازماندهي کنند و نتيجه حاصله را بدون هيچ اظهارنظري بپذيريد و ببينيد چه احساسي به شما دست مي دهد. اين کار ممکن است براي شما پر دغدغه و براي ديگران شگفت انگيز باشد، ولي آرامشي که برايتان به ارمغان مي آورد، ارزش دارد.
- مسئوليت هاي متعدد را نپذيريد: ممکن است از اين که همواره کارهاي بسياري را با هم انجام مي دهيد به خود بباليد، ولي قطعا در حين کار احساس عدم تمرکز، نگراني و خستگي مي کنيد. خانم ها اکثرا از اين که قادرند چندين کار را همزمان انجام دهند به خود مي بالند وليکن در نهايت از اين عمل آسيب مي بينند. بنابراين کارها را يک به يک و به نوبت انجام دهيد. قدر لحظه هاي عمر خود را بدانيد و از انجام کاري که عهده دار هستيد، لذت ببريد تا پس از اين که کار را به نحو احسن انجام داديد، احساس موفقيت کنيد.
- به موفقيت هاي خود بها دهيد: هميشه توجه داشته باشيد که موفقيت، پيروزي هاي بعدي را به دنبال مي آورد و احساس خود کم بيني را از انسان دور مي کند. کافي است تنها به يک چيز که موجب بالندگي شماست و يا يک زمينه که در آن موفق بوده ايد فکر کنيد. ارزشمند بودن خود را مورد تاييد قرار دهيد. اين بار که در مسير کم ارزش پنداشتن خود قرار مي گيرد، سعي کنيد موفقيت هايتان را مرور و تامل کنيد. با اين عمل همه امور را در دورنمايي مثبت قرار مي دهيد و احساس آرامش خواهيد کرد. سختگيري و جدي بودن زياد سبب مي شود فرصت ها را از دست بدهيد و تاکيد براي اجراي آن برنامه انرژي خود را بيهوده تلف کنيد در مواقعي که لازم مي دانيد روش و تاکتيک خود را تغيير دهيد تا در کارهايتان موفق تر و در رسيدن به اهدافتان خلاق تر شويد.
- به نيازهايتان اهميت دهيد: هميشه به فکر راضي و خوشحال کردن ديگران باشيد، کمي هم به فکر نيازهاي معقول و مقبول خود باشيد. اين دليل بر خودخواهي نيست. به نقطه نظرات ديگران گوش دهيد، ولي اگر لازم مي دانيد براي اين که فرصت کافي براي پاسخ داشته باشيد به آنها بگوييد براي فکر کردن و تصميم گرفتن درباره آن موضوع نياز به زمان داريد. در عين حالي که انعطاف پذير هستيد نسبت به احساسات و عواطف خود نيز واقع گرا و بي رودربايستي باشيد. اين را بدانيد که اين گونه برخورد با مسائل حتما با موفقيت توام خواهد بود. اگر رک بودن شما را به وحشت مي اندازد ابتدا از مسائل کوچک شروع کنيد و بعد به مسائل بزرگتر بپردازيد تا بدين وسيله گستره آرامش خود را افزايش دهيد.
- از کار خود لذت ببريد: اگر همواره در حال مسامحه و طفره رفتن از انجام کاري هستيد يا احساس مي کنيد براي انجام کاري تحت فشار هستيد، علامت اين است که از کاري که انجام مي دهيد لذت نمي بريد. واقعيت امر اين است که شما به هر حال ناچاريد اين کار را انجام دهيد، پس روي جنبه هاي لذت بخش آن تمرکز کنيد; مثلا حس خوبي که به نظم درآوردن امور مي دهد و يا مورد تقدير و ستايش قرار گرفتن از بابت رسيدن به نتايج مطلوب تکيه کنيد. اين ديدگاه مثبت مي تواند تنش هاي درون شما را بزدايد و به شما فرصت دهد که دريابيد چه تغييرات درازمدتي را مي توانيد ايجاد کنيد.
- انعطاف پذير باشيد: لزوم يک برنامه روزمره براي تنظيم نيازهاي زندگي بسيار خوب و معقول است ولي نبايد اصرار و اجبار در رعايت آن موجب تنش و اضطراب شما شود. سختگيري و جدي بودن زياد سبب مي شود فرصت ها را از دست بدهيد و تاکيد براي اجراي آن برنامه انرژي خود را بيهوده تلف کنيد در مواقعي که لازم مي دانيد روش و تاکتيک خود را تغيير دهيد تا در کارهايتان موفق تر و در رسيدن به اهدافتان خلاق تر شويد. انعطاف پذيري به شما آرامش بيشتري مي دهد چون به شما فرصت مي دهد حين انجام کار روش خود را انتخاب کنيد.
- بين کار و زندگي تعادل برقرار کنيد: تداخل و ادغام زندگي کاري و اداري با زندگي خصوصي باعث اختلالات فيزيکي و عاطفي است برنامه و زماني را براي توقف کار انتخاب کنيد و به آن پايبند باشيد. در خانه به کار فکر نکنيد و توجه خود را به زندگي خانوادگي معطوف داريد. مواردي پيش مي آيد که اين کار برايتان مقدور نيست، ولي سعي کنيد در بيشتر موارد اين مسئله را رعايت کنيد.
- عکس العمل هايتان را عوض کنيد: ممکن است همواره در تغيير شرايط تنش آفرين موفق نباشيد، ليکن با تغيير دادن ديدگاه خود نسبت به آن مي توانيد احساسات خود را عوض کنيد. اگر کسي دير سر قرار حاضر شد، به جاي عصباني شدن يا صرفا منتظر ماندن، و از وقت آزادي که به دست آورده ايد لذت ببريد. اگر کسي بي ادب و پرخاشگر است به خودتان بگوييد اين اوست که مبتلا به فشارخون بالا مي شود و نه شما.
- ذهن و روح خود را شاد کنيد: ذهن و روان خود را با ديدن و شنيدن کارهاي هنري، زيبا و آراسته کنيد. از نمايشگاه هاي هنري ديدن کنيد و به موسيقي گوش فرا دهيد و بر زيبايي هاي يک گل تمرکز کنيد. کاغذ و قلمي را برداريد و منظره زيبايي را نقاشي کنيد يا در پارک قدم بزنيد يا در يک کلاس هنري ثبت نام کنيد.
- براي آينده برنامه ريزي کنيد: حتما براي خود برنامه هاي تفريحي تدارک ببينيد; چرا که چشم انتظار برنامه هاي تفريحي بودن نيز آرام بخش بسيار خوبي است. فهرستي از برنامه هاي لذت بخش تهيه کنيد و براي انجام آن برنامه ريزي کنيد; مثلا برنامه اي براي تهيه بليت تئاتر و يا قرار ملاقات با يک دوست و يا خريد کتاب مورد علاقه تان تهيه کنيد. با اين کارها بلافاصله احساس خوبي به شما دست خواهد داد.
- در فعاليت هاي دسته جمعي و گروهي شرکت کنيد: در فعاليت هاي يک گروه خيريه يا مذهبي شرکت کنيد. شرکت در فعاليت هاي خيريه و کمک به افراد، احساس خوبي در شما ايجاد مي کند. شرکت در جلسات منظم گروه هاي مذهبي نيز آرامش رواني مناسبي به شما مي دهد.
Borna66
06-22-2009, 10:37 PM
اعتماد و احساس امنيت
پيدا كردن فرد امين و مورد اطمينان چه در روابط نزديك و چه در روابط دور يا رسمي كار ساده اي به نظر نمي رسد. انسانها دوست دارند دوستان قابل اعتمادي داشته باشند. دوستاني كه بتوانند براي روزهاي سخت زندگي رويشان حساب كنند.
اعتماد و اطمينان دو واژه اي است كه به ظاهر ساده مي آيد اما در اصل جاي تعمق بسيار دارد. وقتي به فردي اعتماد مي كنيد و حرف دلتان را مي زنيد و سپس آن را از دهان ديگري مي شنويد چه احساسي به شما دست مي دهد.
مطمئنا احساس خوشايندي نيست. شهروندان ما تا چه ميزان به هم اطمينان دارند. در يك خانواده افراد آن خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند. اعتماد افراد خانواده به هم يكي از اراكان بهداشت رواني است. وقتي نوجوان يا جوان در خانواده خود فرد مطمئني پيدا نمي كند تا با او روابط نزديك و صميمي داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بيگانه ها كشيده مي شود و در اين ميان اگر به تور افراد ناباب بخورد آسيبهاي جبران ناپذيري خواهد ديد. اما فردي كه روابط دوستانه با افراد خانواده اش دارد و حمايت عاطفي مي شود از آسيبهاي اجتماعي در امان مي ماند.
چه كنيد تا فردي مورد اطمينان باشيد و ديگران به شما اعتماد كنند.
گذشته يك فرد بهترين مدرك براي پاسخگويي به اين پرسش است. همه ما در شرايط امتحان يا آزمون قرار مي گيريم. همه ما به نوعي به يكديگر امتحان پس مي دهيم. آناني معتمدند كه از چنين آزمونهايي سربلند بيرون آمده باشند. شما مسلما به كساني اعتماد مي كنيد كه قبلا هم اعتماد كرده ايد. با كساني درددل مي كنيد كه قبلا به نوعي فيدبك مثبت دريافت كرده ايد.
از مغازه هايي خريد مي كنيد كه به كيفيت جنس و بهاي آن تا حدي اطمينان داريد. از مسيري رفت و آمد مي كنيد كه تا حدودي امن تر از مسيرهاي ديگر به نظر مي رسد. براي مهمانتان از رستوراني غذا تهيه مي كنيد كه به سلامت آن اطمينان بيشتري داشته باشيد. فرزندانتان را در مدرسه اي ثبت نام مي كنيد كه لااقل از چند نفر تعريف آن را شنيده باشيد. مسلما همين فاكتورها در انتخاب افرادي كه مي خواهيد به آنها اطمينان كنيد، دخيلند. به ديگران اعتماد كنيد تا آنها نيز به شما اعتماد كنند
اصولا هر خصلتي را با كمي تلقين، انتظار از فرد و دادن برخورد مناسب مي توان درشخص ايجاد كرد. وقتي به كسي مي گوييد: «چون به تو اطمينان دارم ... » فرد ناخودآگاه از خود انتظار يك فرد مطمئن را دارد مگر آن كه از لحاظ شخصيتي آدم بي وجداني باشد. اعتماد متقابل يكي از رموز روابط صميمي و صادقانه است. اگر در مقابل اعتماد ديگري نسبت به او بي اعتماد شويد قدر مسلم كم كم اعتماد او نيز نسبت به شما كمرنگ خواهد شد. مردم دوست دارند در مقابل كنشهاي مثبت شان نسبت به ديگران واكنشهاي مثبت دريافت كنند. مردم از اين كه مورد اعتماد كسي قرار بگيرند به خود مي بالند. از اينكه شما او را به ديگري ترجيح داده ايد و محرم اسرارتان نموديد احساس غرور مي كنند، پس هرچه انتقال احساس صادقانه تر باشد همانقدر قويتر و ارضا كننده تر است. اصولا همه مردم از شنيدن سخناني كه بوي تناقض يا ناراستي بدهد مي پرهيزند، چون اين گونه سخنان احساس ناخوشايندي را بوجود مي آورد و مردم خود آنقدر درگير و گرفتار با معضلات زندگي هستند كه جايي براي اضافه بار اينگونه سخنان ندارند.
رابطه اعتماد و احساس امنيت
احساس امنيت عبارت است از احساس آزادي نسبي از خطر. اين احساس وضع خوشايندي را ايجاد مي كند و فرد در آن داراي آرامش جسمي و روحي است. ايمني از عواطف و احساسات زيربنايي و حياتي براي تامين بهداشت رواني است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصي كه دائما احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مي كند، نمي تواند انسان سالمي باشد. او با پرخاشگري يا اضطراب واكنش نشان داده و در دنياي ذهني خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالي است. روابط توام با اعتماد، احساس امنيت را بالا مي برد،تاثيري كه احساس ناامني بر انسان دارد ايجاد حالت تنش و برانگيختگي و عدم تعادل است. بعضي از روانشناسان معتقدند كه احساس ناامني يك احساس خالص،مجرد و محدود نيست. بلكه احساس پيچيده و مركبي است كه بايد به عنوان يكي از صفات اصلي كل شخصيت انسان محسوب گردد. در اين ميان آبراهام مزلو روانشناس انسان گرا از اولين كساني بودكه در اين زمينه نظرات اساسي ارائه داده و چهارده نشانه براي اين احساس برشمرد كه عبارتند از:
1- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه ديگران نبودن 2- احساس تنهايي 3- احساس اينكه دائما در معرض خطر قرارداد 4- ادارك دنيا به عنوان مكاني تاريك، خصمانه و خطرناك 5- ديدن ديگران به عنوان افرادي بد، شيطاني و خودخواه 6- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل 7- بدبيني 8- گرايش به ناخشنودي و نارضايتي از خود و محيط 9- احساس تنش، فشار و كشمكش دروني توام با خستگي و بي حوصلگي. ناراحتي، كابوس و بي ارادگي 10- گرايش به عيب جويي زياد نسبت به خود 11- احساس گناه و شرمندگي 12- اختلال در پذيرش خود، نياز به قدرت و مقام اجتماعي، جاه طلبي، پيشرفت و پرخاشگري يا بالعكس احساس خودآزاري، وابستگي به ديگران .احساس بيچارگي و درماندگي و تسليم در برابر ناملايمات 13- ميل دائمي و شديد براي يافتن امنيت به صورت هدفهاي مكرر و متغير و كاذب 14- خودخواهي، خودمداري و فرد گرايي و اشتغالات ذهني شديد و مستمر.
همانند سازي و احساس ايمني
خانواده شرايط همانند سازي سالم را براي كودك فراهم مي سازد. اولين تجربه مهم عاطفي كودك در اين زمينه معمولا با مادر است. ولي با گذشت زمان كودك با افراد ديگر خانواده نيز مرتبط مي شود و روابط عاطفي و اجتماعي او گسترش مي يابد. براي مدتها اين محيط جو و فضاي زندگي او را شامل مي شود. تجاربي كه در اين فضاي كوچك كسب مي كند ساختمان اوليه شخصيت كودك را ساخته و خودپنداري و جهان بيني و نگرش او را نسبت به زندگي خود و ديگران به مقدار زياد تعيين مي كند. در خانواده هاي سنتي محدوده ارتباطي طفل وسيعتر و تنوع همانندسازي او بيشتر است. بنابراين اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار كند غالبا با ديگر اعضاي خانواده مرتبط مي شود و بسياري از نيازهاي خود رابر آورده مي كند.اما در شهرهاي بزرگ كه خانواده به صورت هسته اي است پدر و مادر بار سنگين تري را به دوش مي كشند و كودكان از روابط عاطفي متنوع محرومند. اين خود سبب ايجاد احساس ناايمني در آنها مي گردد.
رابطه احساس امنيت و محيط بيرون از خانواده محيط كوچه، محله، شهر و مدرسه نيز در تشديد احساس ايمني يا نا ايمني بسيار موثر است. ممكن است اين شرايط مانند فضاي خانواده تاثيرات خيلي عميق و وسيع نداشته باشد.
زيرا كودك معمولا در معرض تاثير آنها كمتر از تاثيرات خانواده قرار مي گيرد.ليكن به هر حال پژوهشهاي مختلف نشان داده كه شرايط اجتماعي افراد اگر مثبت باشد خصوصيات مثبت آنها را تقويت مي كند و اگر منفي باشد صفات و واكنشهاي منفي آنها را برمي انگيزد. مدرسه نيز اگر فضاي مناسبي نداشته باشد بر خود پنداري كودكان اثر منفي داشته و احساس حقارت و ناايمني را در آنهاتشديد مي كند. اگر كودكي به طور مداوم به علل مختلفي اعم از عدم توجه والدين يا اولياي مدرس در كوچه، محله يا مدرسه مورد اذيت و آزار، تحقير و تهديد قرار گيرد به احتمال قوي دچار احساس اضطراب و ناايمني گشته يا درونگرا و تخيلي مي شود.
گاه نيز اين احساس ناايمني را با پرخاشگري جبران مي كند. در اثر پرورش در اين گونه محيط ها بسياري از كودكان بزهكار، دزد، قاتل، منحرف، بيمار رواني يا معتاد مي شوند. زيرا لطمات شديدي كه به شخصيت آنها وارد آمده آنها را حقير و ناايمن كرده، در نتيجه با ناسازگاري با دنياي ناامن و نامهربان مقابله مي كنند.
منبع: سايت تكچين
Borna66
06-22-2009, 10:37 PM
تعريف شما از خوشبختي چيست؟
مجله Your Daily Dose of Happiness يك نظرسنجي انجام داده كه شرح آن را از زبان سردبير ميخوانيم: ما يك نظرسنجي انجام داديم و از مردم تمامي دنيا خواستيم تا تعاريف خود را از خوشبختي براي ما ارسال كنند. كميتهيي كه مامور بررسي اين تعاريف شده، 25 يادداشت را انتخاب كرد. چرا كه مضمون بسياري از آنها شبيه به هم بود. در اينجا اين 25 تعريف برگزيده را آوردهايم. اين تعاريف بر اساس رتبه آورده نشدهاند و هيچ يك به ديگري برتري ندارند.
- يك عكس MRI سالم از مغز! ما دو دختر دوست داشتني داريم كه يكي از آنها هفتساله و ديگري 22 ساله است. در سال 2000 دختر بزرگمان دچار تومور مغزي بدخيمي شد. او 33 جلسه راديوتراپي، چهار جراحي سنگين و درمان هاي ديگري را از سر گذراند و حالا MRI مغز او كاملا سالم است و اثري از آن تومور نيست. خوشبختي براي من يعني سلامتي، خانواده و 25 سال ازدواج موفق.
- خوشبختي يعني اينكه هر كسي كمي بيشتر از نيازش ايمان، روابط با ديگران و سلامت جسمي و رواني داشته باشد و بتواند به منابع گوناگوني كه نياز دارد، دسترسي داشته باشد.
- وقتي ميبينم كه كودكانم با شادي لبخند ميزنند، بينهايت احساس خوشبختي ميكنم.
- اگر آنقدر شجاعت و توانايي داشته باشم كه بتوانم براي دخترم الگويي باشم تا بتواند خودش سرنوشتش را رقم بزند و روي پاي خودش بايستد، خوشبخت خواهم بود.
- وقتي بتوانم براي كسي كاري انجام دهم و هيچ چشمداشتي نداشته باشم احساس ميكنم خيلي خوشبختم.
- خوشبختي اين است كه بفهمم تلاشهاي پيگيرم، زندگي ام را بهتر كرده است.
- هنگامي كه كنار پنجره خانهام آرام مينشينم و رقص قطرات باران را بر روي برگهاي درختان ميبينم و از طبيعت زيبا لذت ميبرم، حس مي كنم خيلي خوشبختم.
- خوشبختي درون همه ماست و هيچكدام از ما نميتوانيم آن را تعريف كنيم، وقتي حرارت اين حس خوشايند از قلبمان به چشمها و زبانمان به جريان ميافتد، ميتوانيم آن را درك كنيم و به ارزش آن پي ببريم.
- خوشبختي را هنگامي حس ميكنم كه پابرهنه روي علفهاي خيس از شبنم قدم بزنم، نور خورشيد را روي پوستم احساس كنم و ببينم كسي با ديدن من لبخند ميزند.
- خوشبختي براي من داشتن آزادي،سلامتي و داشتن فرصتهايي است كه بتوانم به كارهايي بزرگ دست بزنم.
- خوشبختي يعني عطر زندگي بخش باران بهاري، بوسههاي خورشيد در صبح و در آغوش كشيدن بادهاي خنك پاييزي
- وقتي با خودم و ديگران در صلح باشم و بتوانم بيقيد و شرط دوست بدارم و دوست داشته شوم، خوشبختم.
- شادي حقيقي كه از قلب من بر ميخيزد و به شرايط محيط ربطي ندارد خوشبختي را براي من به ارمغان مي آورد.
- بيدار شدن با يك لبخند، پشتسر گذاشتن مشكلات روزمره، تشكر از خداي مهربان براي همهچيز و خوابي آسوده با روياهاي شگفتانگيز، معني خوشبختي را در ذهن من تداعي ميكنند.
- خوشبختي يعني «بخشيدن» تقصيرات ديگران، نه «فراموش كردن» آنها
- بذري الهي كه خداوند در قلب ما كاشته و ما بايد ياد بگيريم كه با دوست داشتن يكديگر، آن را پرورش دهيم، خالق خوشبختي است.
- هنگامي كه زير باران ميايستم و نوازش تكتك قطرات باران را روي پوستم حس ميكنم و ميگويم كه اين قطرات نه اشك خدا براي ما بلكه ذراتي از لطف ابدي او هستند، بينهايت احساس خوشبختي ميكنم.
- وقتي احساس ميكنم خوشبختم كه دستگاه فكس از ديگري پيامي برايم ميفرستد كه آن پيام ميگويد: «همه چيز روبهراه است!... همه چيز روبهراه است!»
- وقتي خورشيد پس از چهار روز باراني، مي درخشد و پسر كوچكم با لبخند بيدار مي شود و ميگويد: «مامان، امروز ميتوانم بيرون بازي كنم.»
- وقتي احساس خوشبختي ميكنم كه در يك غروب بهاري روي صندلي ننويي بنشينم و به خودم بگويم من انسان ارزشمندي هستم- با وجودي كه ناشر داستانم را پس فرستاده، در دفاع از پايان نامهام شكست خوردهام و پسرعمويم با شادي ميگويد كه با يك ناشر معتبر قراردادي هنگفت بسته است- من به صداي قورباغهها و جيرجيركها گوش ميكنم و مي دانم كه خوشبختم چون به موفقيتهاي گذشته فكر ميكنم و ميدانم كه آمادهام تا كوههاي بلندي را زير پا بگذارم.
- خوشبختي يعني داشتن كفشهاي راحت
- اگر اسمتان در ستون آگهيهاي ترحيم چاپ نشود، خوشبخت خواهيد بود.
- وقتي خود را به درستي شناختيد و با خودتان در صلح بوديد، آن وقت معناي خوشبختي را درك خواهيد كرد.
مترجم: آذين صحابي
Borna66
06-22-2009, 10:38 PM
روانکاوی
مقدمه
شاید هیچ نهضت و یا مکتبی به اندازه مکتب روانکاوی بر نظرات و فعالیتهای روانشناسان امروزی تاثیر نداشته است. این تاثیر هنگام صحبت در مورد مسائلی چون رشد ، شخصیت ، انگیزش و ... نمود بیشتری پیدا میکند. با آن که عدهای از روانشناسان و مخصوصا در دهههای اخیر ، آیزنک و همکارانش به علمی بودن این نظریه سخت مشکوک شدهاند و انتقادات فراوانی به آن نمودهاند معهذا تئوری و روش روانکاوی هنوز فعالیتهای روانشناسان را در زمینههای مختلف به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
آیا یک مکتب روانکاوی ثابت وجود دارد؟
میتوان گفت که در حال حاضر یک مکتب روانکاوی وجود ندارد، بلکه از زمان فروید تا کنون که موسس این مکتب است، مکاتب مختلفی در این زمینه ایجاد شدهاست. حتی فروید نیز در زمان حیاتش بسیاری از نظریات اولیه خود را تغییر داد. همکاران فروید مانند یونگ ، آدلر و رانک و دیگران چه در زمان او و چه بعد از او در ساختمان و روشهای آنالیز تغییرات محسوسی ایجاد کرده و در حقیقت مکاتب جدید ارائه دادهاند. به این دسته از روانکاوان ، نو روانکاوان گفته میشود.
اصول اساسی روانکاوی
غریزه در روانکاوی
اصل لذت و اصل واقعیت
ساختمان شخصیت
غریزه در روانکاوی
مانند تئوریهای پویا نظریه روانکاوی بر اساس انگیزه موجود استوار است. و به این علت اساس یک تئوری محسوب میشود. بر اساس این تئوری خصوصیات روانی موجود را باید بر اساس حقایق و وقایع گذشته مورد توجه قرار داد و ماهیت آنان را بر این اساس شناخت. فروید برای نیروها یا قوایی که سبب انگیزش رفتار انسان میشود، اصطلاح غریزه را بکار میبرد، البته این اصطلاح سبب سو تفاهمهایی شدهاست. زیرا نیروهایی که فروید به آن اشاره میکند معنای غیر قابل تغییر پذیری غریزه را نمیدهد. بلکه به گفته فروید بعضی از این نیروها تحت تاثیر شرایط محیط و بر حسب هدف آنها قابل تغییرند.
به نظر فروید دو دسته انگیزه یا غریزه اصلی در انسان وجود دارد که هر دو ماهیت زیستی یا بیولوژیک دارند. اولین دسته شامل احتیاجات ساده جسمانی از قبیل گرسنگی، تشنگی، دفع و تنفس میشوند. این کششها بر اساس تغییرات جسمانی ایجاد میشوند، ارضا آنها حیاتی است و هدف آنها را نمیتوان تغییر داد و بنابراین تنوع زیادی در این احتیاجات وجود ندارد. از نظر فروید این نیازها از دیدگاه روانشناسی اهمیت زیادی ندارند. فروید گروه دوم احتیاجات را بر اساس تجاربی که با بیماران نوروتیک داشت طبقهبندی نمود.
این دسته احتیاجات دو نوعند. یکی انگیزه زندگی و غریزه مرگ. نوع اول انگیزه های جنسی را در بر میگیرد و غالبا به آن لیبیدو میگویند. لغت جنسی ، سو تفاهم زیادی را سبب شده است. در صورتی که منظور فروید از این لغت نسبت به آنچه که معمولا از آن درک میشود، معنای بسیار وسیعتری دارد. در حالی که هدف غریزه زندگی صیانت است، ادامه زندگی، تکاپو و سازندگی است. هدف غریزه مرگ از بین بردن خود ، خودکشی ، دیگر کشی و امثال آن است. موضوع غریزه مرگ مورد انتقاد شدید روانشناسان قرار گرفت.
اصل لذت و اصل واقعیت
اصل لذت بر حذر کردن از درد و رفتن به طرف لذت یا کاهش تنش اشاره دارد. به نظر فروید فعالیت اصل واقعیت دیرتر از اصل لذت در انسان ایجاد میشود. کودک از بدو تولد تابع اصل لذت است، ولی اصل واقعیت در اثر محیط و به تدریج در او ایجاد خواهد شد. وقتی کودک درمییابد که تمایلات آنی او برای دریافت لذت با هدفهای بزرگتری مغایرت دارد، سعی میکند واقعیت را قبول نماید.
ساختمان شخصیت
روانکاوی شخصیت انسان را از سه دسته خصوصیات اصلی میداند که آنها را اید ، ایگو و سوپرایگو نامیدهاند، که در زبان فارسی به ترتیب به نهاد ، خود و فراخود ترجمه شدهاست. نهاد عبارت است از منشا و منبع تمام انرژیهای غریزی به عبارت دیگر تمام تمایلات خام ، کنترل نشده، غیر اجتماعی بدون جهت و اولیه انسان را نهاد مینامند. همزمان با رشد تدریجی کودک و فهمیدن این مطلب که قادر به ارضا تمام تمایلات خود نیست قسمت دوم شخصیت که خود میباشد، برای کنترل خواستههای نهاد به وجود میآید.
اگر چه ، خود ، در حقیقت از نهاد جدا میشود و از آن نیرو میگیرد، ولی در واقع بر اثر تجارب کودک از محیطش شکل میگیرد. هدف خود ، این است که به نهاد جهت دهد ، آن را کنترل کند و ارضا میباشد. فراخود ، تقریبا شبیه آن چیزی است که در اصطلاح متعارف ، وجدان نامیده میشود. فراخود در اثر درونفکنی معیارهای اجتماعی ایجاد میشود که پس از مدتی خود خرد را برای انجام اعمال درونی راهنمایی میکند. رابطه میان این سه دسته از عوامل شخصیت انسان را میسازد. نهاد ، هدف لذت طلبی دارد، فراخود هدف منع کننده و خود ، هدف واقع بینی تعاملدهنده
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
Borna66
06-22-2009, 10:39 PM
هویت یابی و بحران هویت نوجوانان
رشد هویت
پدیده نوجوانی ،با این پرسش اساسی همراه است که نوجوان از خود می پرسد"من کیستم" این پرسش را که چند سال ادامه خواهد یافت "جستجوی هویت"می نامند. در واقع مساله این است که چه میشود که هیچ فردی نه مانند کسانی میشود که قبل از اودراین جهان زیسته اند ونه مانند کسانی خواهد شد که پس ازاوبه این جهان خواهند آمد.نوجوانی که با این پرسش اساسی روبروست می داند که بزودی باید مسوولیت زندگی خویش را شخصاً برعهده گیرد و از خود می پرسد: باید چگونه زندگی کنم؟چه حرفه ای راباید انتخاب کنم؟ در ارتباط باجنس مخالف وزندگی خانوادگی آتی چه خواهم کرد؟ با کدام باورهاوارزشها بایدزندگی کنم؟
پاسخ به این پرسشها آسان نیست و معمولاً با مقداری تشویش نیز همراه است. شاید بتوان گفت که تشویش والدین نیز کمتر از خود نوجوانان نیست.نوجوانانی که سعی می کنند که بالهای خود رابگشایند وبه دنیای خاص خویش پرواز کنند و والدینی که گاه به دلیل وابستگی به فرزند خود و استقلال جویی اونگرانند وگاهی نیز به دلیل مخاطراتی که پرواز غیرقابل پیش بینی ازآشیانه مألوف درکمین نوجوان آنهاست، احساس ایمنی نمی کنند. دراین میان ممکن است نوجوان دچاراین احساس شود که والدین اوبه جای آنکه کمکش کنند، وی را آرام وبه حال خود نمی گذارند.
اریکسون اولین کسی بود که هویت را به عنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی وگامی مهم به سوی تبدیل شدن به فردی ثمربخش وخشنودتشخیص داد. تشکیل هویت عبارت است از مشخص کردن چه کسی هستید، وبرای چه چیزی ارزش قائلید،وچه مسیری را می خواهیددر زندگی دنبال کنید. یک کارشناس، هویت رابه صورت نظریه روشن درباره خود به عنوان عامل منطقی، عاملی که براساس عقل عمل می کند، مسوولیت این اعمال را می پذیرد ومی تواند آنها راتوضیح دهد،تعریف کرد. این جستجو برای آنچه درمورد خود درست وواقعی است، نیروی پیش برنده درپس خیلی ازتعهدات جدیداست،ازجمله احساس تعهد نسبت به جهت گیری جنسی، شغلی، روابط میان فردی ودرآمیختگی باجامعه،عضویت درگروه قومی، وآرمانهای اخلاقی، سیاسی، مذهبی، و فرهنگی.اریکسون مراحل رشد انسان را به هشت مرحله تقسیم کردو دوران نوجوانی وبلوغ راپنجمین مرحله از مراحل هشت گانه رشد قلمداد کرده است. بحران این مرحله بیدار شدن احساسهایی ازهویت درمقابل گم گشتگی نقش اتفاق می افتد. بیرون آمدن از دوره نوجوانی با احساس هویت مستلزم آن است که خود پنداره به دوطریق تکامل یابد،اول، شخص باید خودپنداره هایی را که در طول چهارمرحله روانی پیشین شکل گرفته است تحکیم بخشد،دوم، خود این خود پنداره منسجم بایستی با تصوری که دیگران ازاودارندیکی باشد. تنها بدین طریق احساسی کامل ازهویت می تواند پدیدآید.
بدین ترتیب ازدیدگاه اریکسون هویت ازامتزاج خودپنداره های خصوصی واجتماعی سرچشمه می گیرد. پیامد این انسجام ازتداوم فردی یا همخوانی درونی است. اریکسون تاکیدبسیارزیادی براهمیت رشد احساسی ازهویت قائل بود. اواز جهات فراوانی یافتن احساس هویت را تکلیف عمده زندگی فردی می دانست. به عقیده اریکسون هویت ممکن است ازدوراه منحرف شود. ممکن است پیش ازآن که رشدکند تثبیت شود(یعنی پیش ازموعدشکل بگیرد)،ویا اینکه بدون هیچ محدودیتی گسترش یابد.
هویت یابی زودرس
وقفه ای است درفرایندشکل گیری هویت، هویت یابی زودرس تثبیت زودرس تصورفردازخودش است که این تثبیت در سایر امکانات وتوانایی هایی که شخص برای توصیف خوددارد تأثیر می گذارد. نوجوانانی که هویت شان پیش ازموعد تثبیت می شود تأییددیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد،عزت نفس آنان تا حدودزیادی بستگی به تأیید دیگران دارد،معمولاًبرای مراجع قدرت اهمیت زیادی قائل اند وبیشتر بانوجوانان دیگرهمنوایی می کنند وکمتر استقلال رأی دارند. درضمن این دسته به ارزشهای سنتی مذهبی بیشتر علاقمند اند وکمتر تأملی وبافکرعمل می کنند، مضطرب اندو افکارشان قالبی و سطحی است وبا دیگران کمتر روابط نزدیک برقرار می کنند. هر چند که ازلحاظ هوش کلی تفاوتی باهمسالان ندارند،ولی به دشواری می توانند انعطاف ازخود نشان دهند وبه هنگام مواجهه با تکالیف شناختی وتنش زا نمی توانندواکنش مساعد ازخود نشان دهند؛معمولاً ازنظم وساخت درزندگی شان استقبال می کنند.باوالدینشان روابط نزدیکی دارند.وارزشهای والدین رامی پذیرند.درعین حال والدین این گروه به طورکلی پذیرا ومشوق هستند و نوجوانان راتحت فشار می گذارند که با ارزشهای خانواده همنوایی کنند.
سردرگمی درهویت یابی
برخلاف این دسته گروهی دیگر ازنوجوانان، یک دوره طولانی ازسردرگمی رامی گذرانند. شایدهیچ گاه احساس هویتی قوی وروشن درآنان ایجاد نشود،چنین نوجوانانی عزت نفس کمی دارند واستقلال اخلاقیشان رشد نیافته است.به دشواری مسوولیت زندگی خود رابه عهده می گیرند،تکانشی هستند وتفکری نامنظم دارند،وآمادگی اعتیاد به مواد مخدر دارند،روابط فردیشان غالباً سطحی وگاه وبی گاه است، هر چندکه به طورکلی بانحوه زندگی والدینشان مخالفند نمی توانند ازخودشان شیوه ای ابداع کنند.
دیدگاههای اریکسون توسط بسیاری ازمتخصصان نیزتعبیر،تفسیر وگسترش یافته است. یکی از محققان، به نام جیمز مارسیا یک مصاحبه سازمان یافته رابرای طبقه بندی هویت نوجوانان تدوین کرده است تا وضعیت رشد هویت آنان را درزمینه های بینش مذهبی،جهت گیری جنسیتی ویک مجموعه از ارزشهای سیاسی مشخص کند. دراین طبقه بندی ها چهار نوع هویت برای نوحوانان مشخص می شود:
پراکندگی هویت
این گروه ازنوجوانان هنوز به مسائل هویت خودفکرنمی کنند، واگرهم به این موضوع فکرکرده باشند نتوانسته اند خودرا به یک جهت گیری آینده نگر برسانند.
تسلیم طلبی
نوجوانان این گروه افرادی هستندکه بدون تجربه یچ گونه بحرانی برای تصمیم گیری درباره هویت خودشان خود راتسلیم نظر والدین کرده اند بی آنکه به ارزیابی نظرآنان بپردازند.
وقفه
این خصوصیت بیانگر وضعیت نوجوانانی است که بابحران هویت درگیرهستند واگرچه فعالانه درتلاش برای کشف برای کشف ارزشهاوعلایق وبینشها وحرفه مورد نظر خود هستند؛اما هنوزنتوانسته اند تصمیم روشنی دراین مسائل اتخاذ کنند.
پیشرفت هویت
نوجوانانی که هویت خود راشکل داداه اند کسانی هستند که به یک تعهد شخصی درباره حرفه یا بینش مورد نظر خود(یا هردو مورد)دست یافته اند.
عوامل موثر برشکل گیری هویت
رشد هویت نوجوانی تحت تاثیر عوامل مختلفی است که چند مورد مهمتر رامی توان به شرح زیربرشمرد.
شخصیت
روش انعطاف پذیر وخالی ازتعصب برای دست وپنجه نرم کردن با عقاید وارزشهای متضاد، هویت پخته راپرورش می دهد.نوجوانانی که معتقدند واقعیت مطلق همیشه دست یافتنی است، هویت ضبطی(تسلیم طلب) دارند، وآنهایی که اطمینان ندارند تاکنون چیزی را به طور قطع فهمیده انداز هویت پراکنده برخوردارند،یا دروقفه هستند . نوجوانانی که معتقدند برای انتخاب کردن از بین چندین دیدگاه می توان ازملاکهای منطقی استفاده کرداحتمالاً،هویت کسب کرده اند.
ترتیب تولد وفاصله سنی فرزندان در خانواده
ترتیب تولد بررشد هویت موثراست.فاصله سنی کودکان نیز موجب می شود که نه تنها برخورد والدین باآنها متفاوت باشد، بلکه این امر رابطه فرزندان بایکدیگر را نیزتحت تاثیر قرارمی دهد؛برای مثال فرزند کوچک خانواده، بخصو وقتی که فاصله سنی زیادی بابقیه فرزندان خانواده داردبرای آنکه به استقلال بیشتری برسد نقشهایی ایفا می کند که متفاوت از برادر وخواهربزرگتر از اوست.فرزند اول نیز موضوع آزمایش تربیتی والدین جوان وبی تجربه است که به شدت به وی توجه می کنند . این امرممکن است باعث خلقیات رهبری واحساس مسوولیت در وی بشود. همچنین،معمولاًگفته می شود نقش فرزندوسط خیلی برایش روشن نیست ونیز فرزندان کوچکتر معمولاًآزادی بیشتری را تجربه می کنند و والدین هم تجربه بهتری برای پرورش آنان دارند. در عین حال نباید فراموش کرد که ترتیب تولد وفاصله سنی بچه ها، برحسب اینکه در چه خانواده وفرهنگی تربیت شوند، با تفاوتهای زیادی درتاثیر گذاری برهویت آنان همراه خواهد بود.
عوامل اجتماعی و فرهنگی
عوامل فرهنگی، اجتماعی تاریخی نیز بر چگونگی شکل گیری هویت نوجوانان تاثیر زیادی دارند. نوجوانان متعلق به فرهنگ های قدیمی،ونقاط دورافتاده، تحت تأثیر زمینه اجتماعی وفرهنگی هویت متناسب با شرایط محیط زندگی خودرا کسب می کنند.
نقش والدین در هویت یابی فرزندان
والدین نیز درچگونگی شکل گیری هویت نوجوانان تأثیر زیادی دارند.کودکانی که ازخود درک سالمی دارند، از والدینی برخوردارند که حمایت عاطفی وآزادی کاوش کردن برای آنها تامین می کنند.همین طور، در در ضورتی که خانواده "پایگاه امنی" باشد که نوجوانان بتوانند با اطمینان از این پایگاه به سوی دنیای بزرگتر پیش بروند،رشد هویت تقویت می شود، نوجوانانی که احساس می کنند به والدینشان دلبسته هستند ، اما در عین حال آزادند تا عقاید خودشان را بیان کنند،هویت کسب کرده ویادر حالت وقفه هویت هستند. نوجوانانی که از هویت تسلیم طلب برخوردارند، معمولاً روابطی صمیمی باوالدین دارند، اما از فرصت جدا شدن سالم بی بهره اند، ونوجوانانی که دچار پراکندگی هویت هستند، از کمترین رابطه صمیمانه وارتباط آزاد درخانواده خبر می دهند.
مدرسه نیز یکی از عوامل موثر برنحوه شکل گیری هویت است.موفقیت تحصیلی درطول سالهای مدرسه وقبول شدن بعدی نوجوانان دردانشگاه، راههای زندگی آینده او راهموارتر می سازد وازنظرهویت حرفه ای نیز اطمینان بیشتری برای او ایجاد می کند. همچنین تحصیلات مدرسه ای ودانشگاه معمولاً اطلاعاتی را در اختیار نوجوانان قرار می دهدکه برای شکل گیری هویت آنان مفیداست.الگو برداری ازسایر دانش آموزان و دانشجویان نیز تااندازه ای در رشد هویت نوجوان موثر است.
علاوه بر مواردبالا عوامل دیگری مانندعوامل شناختی، رفتار خودنوجوان، گفتگو درجریان تعارضات با بزرگسالان، وخیال پردازی نوجوانان نیزدر چگونگی رشد هویت نوجوان تأثیر دارد.
مشکلات ناشی ازناتوانی درهویت یابی
نوجوانانی که درکسب هویت سالم به گونه ای دچارانحراف واختلال گردیده اند، ممکن است دچار یکی ازمشکلات وانحرافات زیرگردند.
1-از خودبیگانگی: بیگانگی به معنی رد وانکار عمیق ارزشهای اجتماعی ودوری وجدایی ازدیگران است که از حد بدبینی های نوجوانان معمولی بسیار فراتر می رود .شکل تازه تری از احساس بیگانگی در بین نوجوانان مشاهده شده است که ویژگیهای این نوع عبارتندازاحساس عزلت وتنهایی، تمنای رابطه صمیمانه و نزدیک ولی دشواری در دستیابی بدان، احساس سرگشتگی، نقصان در احساس معنی داربودن وجهت دار بودن زندگی واحساس هویت نامشخص وپراکنده.
2-اعتیاد به مواد مخدر: نوجوانانی که هنوز هویت کسب نکرده اندممکن است برای فرار از تعاضهای روان به مواد مخدر روی آورند.ازنظر کسانی که بانوجوانان کارمی کنندمهمترین خطراین نیست که نوجوانی گهگاه مقداری مشروب الکلی بنوشدو یادرمجلسی بادوستان "برای تفریح"حشیش مصرف کند، بلکه وضع وقتی خطرناک می شود که نوجوانی به صورتم مکرردر واکنش به احساس نا امنی، آشفتگی روانی، احساس حقارت، وطردشدگی وبیگانگی، تعارض باوالدین ویامشکلات زندگی روزمره به مواد مخدر روی می آورد. شمار بسیاری از نوجوانان آسیب پذرگمان می کنند که به خاطرتفریح یا تجربه مواد مخدر مصرف می کنند اما به زودی درمی یابند که مصرف این مواد به صورت تکیه گاه روانی آنها درمی آیدو نمی توانند آن را کنار بگذارند.برخی از علل روی آوردن نوجوانان به مواد مخدرعبارتست از:دردسترس بودن مواد مخدر،فشار دوستان وهمسالان، طغیان علیه والدین، گریزازناملایمات زندگی، آشفتگی عاطفی، احساس بیگانگی وطردشدگی.
3-بزهکاری: بزهکاربه جوانی گفته می شود که بین 16تا18 سال سن دارد ورفتارش به نحوی است که که ازطریق قانونی قابل مجازات است. بعضی ازاعمال بزهکارانه مانند دزدی، حمله شدید،تجاوز، آدم کشی یا استفاده ازمواد مخدر در صورتی که از سوی بزرگسالان صوزت گیرد نیزجرم تلقی می شود.سایر موارد خلافهای خاص نوجوانی محسوب می شود.این اعمال شامل نقض مقررات رفت وآمددراماکن یا اوقات خاص، فرارازمدرسه، فرار ومصرف الکل پیش ازسن قانونی می شود.
اوضاع واحوال اجتماعی ونیز تجارب ردی در بزهکاری نوجوانان دخیل است. فقر وشرایط سخت زندگی یکی ازعوامل است.روابط بین والدین وفرزندو خصوصیات شخصیتی فردی نیز ازعواملمهمی است که باعث بروز رفتار بزهکارانه می شود.
علاوه برمواردبالا ممکن است نوجوان دچار اختلالات روانی و روانی فیزیولوژیکی گردد که برخی ازآنها عبارتند از
4-واکنشهای اضطراب: نوجوانی که دچار اضطراب حاداست احساس ترس ناگهانی براو چیره می شود، گویی قرار است برایش حادثه بدی رخ دهد. ممکن است بی قرار ونا آرام شود، به سادگی ازجا بپرد وعلایمجسمانی مثل تهوع، سردرد، سرگیجه، واستفراغ در اوظاهر می شود، فراخنای توجه وحواسش منحرف می شود، دچار اختلال خواب می گردد. اگرهیچ گونه دلیل بیرونی آشکاری برای اضطراب حادنوجوان وجودنداسته باشد ممکناست نگران شود که این حالات اوازکجا سرچشمه می گیرد، و دراوضاع و وقایع بیرونی ونسبتاً جزئی به دنبال علت آ باشد. البته بابرسی دقیق ترمعمولاًروشن می شود که عوامل به مراتب اساسی تروپراهمیت تری که ممکن است نوجوان به آن آگاهی نداشته باشدمانند اختلال در روابط فرزند ووالدین، نگرانی درمورد مشکلات بزرگ شدن وترس احساس گناه در مورد سائق های جنسی وپرخاشگری
5-افسردگی نوجوانان: بسیاری ازنوجوانان افسردگی خود رابه صورت خستگی وبی قراری وتظاهر به بیماری نشان می دهند ودرحالت افراطی به صورت فعالیت های جنسی، پرخاشگری ونیز رفتار بزهکارانه بروز می کنند. افسردگی نوجوانان معمولاًدو حالت دارد.اول اینکه نوجوان احساس تهی بودن وبی احساسی می کند. گویی که دوران کودکی سپری شده، بی آنکه بزرگسال رشد یافته ای جای آن را بگیرد. این نوع افسردگی ناپایدار است ومعمولاًحل شدنی.نوع دوم افسردگی نوجوان به دشواری ازبین می رود. ریشه های آن درتجربه شکستهای مکرردر طی زمان طولانی است. نوجوان ممکن است واقعاً برای حل مشکلات ورسیدن به اهداف شخصی تلاش کرده باشد، ولی به موفقیتی دست نیافته باشد. در این نوع افسردگی نوجوان رابطه اش رابا والدین، دوست یا کسی که به شدت به او علاقه داشته ازدست می دهد.
6-خود کشی: خودکشی نوجوان معنای آن است که اوبرای اوزندگی مشکل ترازمرگ جلوه کرده است. درصدقابل توجهی ازنوجوانانی که به مراکز درمانی ارجاع می شوند کسانی هستندکه یادست به خودکشی زده،یا نقشه خودکشی درسرداشته اند. این افراد عموماًدرفاصله سنی 15-25سالگی هستند. تعداد دخترانی کهدست به این کارمی زنند بیش ازپسران است هرچند که خود کشی پسران بیشتر به نتیجه می رسدودختران غالباًطوری خود کشی می کنند که امکان نجاتشان بیشتر است.آشکارترین دلیل خودکشی نوجوان، احساسات منفی ونا امیدی وازدست دادن کنترل خود است. احساس گناه شدید، احساس تنهایی وبی کسی وبی پناهی ،فقدان حمایت از نوجوان، ناتوانی درکنترل فشارهای وارده ، ناتوانی درکنترل احساسات ورشدنیافتگی وعدم آمادگی برای مقابله بامشکلات پیش روی نوجوان مهمترین دلایلی است که ممکن است اورابه فکر یاعمل خود کشی وادارمی سازد.
Borna66
06-22-2009, 10:39 PM
10 قدم تا شادي
1) برجستهسازي موارد مثبت. به بخشهايي از زندگيتان فكر كنيد كه خوب پيش ميروند، نه غصه خوردن براي جنبههاي منفي.
2) موفقيتهاي قبلي را مرور كنيد. آنچه پيش از اين انجام دادهايد را به خودتان يادآور شويد تا براي تكميل كارهاي آينده، انگيزه لازم را به شما بدهد.
3) عبادت كنيد. عبادت موثرترين راه براي كاهش و تسكين اضطراب و افسردگي است.
4) به موزيك گوش دهيد. اين روش حداقل بهطور موقت، يكي از رايجترين و موثرترين راههاي تقويت حالات خلقي است.
5) خودتان را درمان كنيد. گذشت و اغماض (كوچك يا بزرگ، سنگين يا سبك) هنگامي كه احساس بدي داريد به شما كمك ميكند تا خودتان را بالا بكشيد. اين كار موجب ميشود كه احساس خاصبودن كنيد.
6) كار داوطلبانه. خود را وقف كارهاي خير و داوطلبانه كنيد. با اين كار احساس بهتري خواهيد داشت.
7) ورزش كنيد. طي مطالعات مختلف در جهان، فعاليت جسمي به عنوان يكي از بهترين روشها در تغيير حالت بد خلقي، ايجاد ارزش و كاهش فشار و استرس شناخته شده است.
8) خودتان را خوشحال نشان دهيد. خوشحال نشان دادن يا لبخند زدن موجب از بين رفتن مشكل نميشود اما موجب بهبود حالت خلقيتان ميشود.
9) برآينده تاكيد كنيد. اگرچه نميتوانيد گذشته را دوباره بنويسيد، اما چيزهايي را از آن ياد ميگيريد. بار ديگر سعي كنيد بهتر و با تلاشي بيشتر به حل مشكلات بپردازيد.
10) حدي را براي افسوس خوردن قايل شويد. به خودتان بگوييد: امروز صبح براي خودم احساس تاسف دارم اما امروز بعدازظهر بايد به زندگيام برسم و جايي براي افسوس خوردن وجود ندارد
Borna66
06-22-2009, 10:40 PM
ریکی
مقدمه
ريكي يك روش درماني قديمي است كه با استفاده از دست انجام ميگيرد و تصور ميرود كه هزاران سال قدمت داشته باشد. ريكي توسط دكترميكائو اوسوئي بزرگمرد ژاپني در اوايل قرن بيستم احياء شد.
هر كس بدون در نظر داشتن شرايطي مانند سن و مذهب ميتواند ريكي را بياموزد . اما اين روش براي كودكان زير هفت سال پيشنهاد نمي شود.
* ريكي كمك ميكند تا تعادل بدن مجددا برقرار شود .
* ريكي بر كل وجود انسان ؛ فكر ، بدن و روان تاثير ميگذارد .
* يادگيري و اجراي ريكي بسيار ساده است .
* هر كسي ميتواند ريكي را ياد بگيرد .
ريكي درسرتاسر جهان با سرعتي حيرت انگيز گسترش يافته است از ميان روشهاي شفابخشي كه با استفاده از دست انجام ميگيرد، ريكي بيشترين شهرت را بدست آورده است. يكي از دلايل اين امر سادگي آن است. در يك كلاس آموزشي دو يا چند روز تمام قوانين آن آموزش داده ميشود. از دلايل ديگري كه ميتوان براي شهرت ريكي نام برد، اينست كه بسيار لذتبخش است، فشارهاي عصبي را از بين ميبرد. مواد سمي را بدون درد از بدن دفع ميكند. شخص را سرشار از آرامش ميكند و نيروي مفيد و سازنده اي را بوجود ميآورد
هنگام درمان، نيروي ريكي دربدن شخص انتقال دهنده، جاري شده و از دستانش خارج ميشود و زمانيكه به بدن شخص گيرنده انتقال مي يابد خود را بصورت احساسي از گرما يا سوزش خفيف نشان ميدهد .
معمولا از درمان شونده خواسته ميشود تا روزي سه يا چهار مرتبه و اگر لازم باشد به دفعات بيشتري در روز درمان ريكي را انجام دهد با اين عمل نيروي لازم براي ريشه كن كردن مشكلات فراهم شده و تاثير گذاري آن بر بدن افزايش مي يابد .
ريكي بر ابعاد مختلف وجود انسان تاثير ميگذارد، و باعث تعادل فكر بدن و روان ميشود. اين نيرو موجب تسكين و آرامش بسيار زيادي ميشود، بگونهاي كه اشخاص با دريافت اين نيرو در مييابند كه هيچ فكر و دغدغه ي خاصي ندارند، بهمين دليل به آرامش عميقي دست پيدا ميكنند و حتي گاهي بخواب ميروند .
لازم نيست كه اعتقاد داشته باشيد كه ريكي بر روي شما تاثير گذار خواهد بود. ريكي اثر خود را بر روي شما خواهد گذاشت. بخصوص ريكي بر روي كودكان بسيار موثر است. شما نميتوانيد ريكي را بيش از حد منتقل كنيد، چرا كه وقتي نيرو به اندازه كافي به شخص برسد، خود بخود متوقف ميشود .
اما بعدها، خانم هاوايو تاكاتا جانشين دكتر هاياشي شد. سال 1900 او در جزيره هاوايي از پدر و مادري ژاپني، كه تبعه آمريكا بودند. بدنيا آمد. پس از آنكه با وجود بچه كوچك بيوه شد، نيروي جسمي و روحي او كاملا تحليل رفت . در سال 1935 زندگي او را بسوي ريكي سوق داد. در آن زمان، از چند بيماري جدي رنج ميبرد تا اينكه ندايي درونی او را به ژاپن هدايت كرد، تا شفايش را در آنجا جستجو كند .
با ورود به ژاپن، در شرف جراحي بود، كه همان صدا دوباره ندا داد، نيازي به جراحي نيست. او از پزشك خود درباره ديگر شيوه هاي درمان سئوال كرد و آن پزشك ، كلينيك ريكي دكتر هاياشي را به او توصيه كرد . هنگاميكه هاوايو به آنجا رفت، روزانه دو درمانگر به او انرژي ميدادند. پس از چند ماه ، سلامتش را كاملا بازيافت .
پس از بهبود،هاوايو شاگرد دكتر هاياشي شد . سپس در 1938 با دخترانش به هاوايي بازگشت . حالا او ديگر يك معلم بود . در 1941 پس از مرگ دكتر هاياشي، هاوايو جانشين وي شد. در آنجا سالها به زندگي و درمان پرداخت. در هفتاد سالگي، خود شروع به تعليم معلمين ريكي كرد. در 11 دسامبر 1980 هاوايو با پرورش 22 معلم ريكي در آمريكا و كانادا ، جهان را ترك گفت.
مدت كوتاهي پس از مرگ هاوايو تاكاتا، چند تن از معلمان ريكي جامعه آمريكايي ريكي را در آگوست 1980جهت شازماندهي و هماهنگي در انتقال دانش ريكي ، بنيان گذاردند .
امروزه، ريكي توسط دو سازمان عرضه ميشود، كه موفقيت چشمگيري بدست آورده اند و هر دو در آمريكا پايه گذاري شده اند يكي از آنها «جامعه بين اللملي ريكي در آمريكاست » ( A.I.R.A ) كه هم اكنون ( T.R.T.A ) خوانده ميشود و ديگري «پيمان ريكي» است .
پيمان ريكي در 1981 توسط فيليس لي فيوروموتو ، نوهي هاوايو تاكاتا و گروهي متشكل از 21 معلم ريكي، در شكل يك «بنياد آزاد» بنيانگذاري شده است. «پيمان آزاد» از 1981در آمريكا بعنوان موسسه اي غير انتفاعي، به رياست فيوروموتو اداره ميشود. از آغاز سال 1987 حدود صد معلم ريكي، كه برخي از آنها در اورپا زندگي ميكنند، به عضويت اين پيمان در آمده اند . غالب استاداني كه هاوايو تاكاتا آنها را تعليم داده، متعلق به اين سازمان اند . پيمان ريكي برخوردي معنوي با گسترش ريكي دارد و حافظ تعاليم سنتي است. اين پيمان معتقد است كه حقيقت، خود راه خود را در قلب آناني مي يابد، كه بر آن گشوده اند و آماده دريافت آن هستند . از اينرو ، آنها به ندرت تبليغ ميكنند .
جامعه بين المللي ريكي در آمريكا ( A.I.R.A ) توسط دكتر باربارا وبرري در 1982 تاسيس شد. دكتر ري نيز از دست پروردگان هاوايو تاكاتا است. او كه رياست اين جامعه را بر عهده دارد، اين دانش را تا حد استادي بديگران منتقل ميكند.
( A.I.R.A ) توجه زيادي به جنبه هاي علمي ريكي كرده است و به سبب تلاشهايي در جهت سازماندهي مطلوب تبليغات، در حد وسيعي شناخته شده است. اين موسسه مركز اسناد ريكي تاسيس نموده وبه تشكيل نشستها، كنفرانسها و اجراي نمايشهايي ميپردازد و در برنامههاي اجتماعي فعال است. اين جامعه معلمين ريكي را نيز تعليم ميدهد .
ما بر اين اعتقاديم كه سازمانهاي نامبرده در تلاش خود جهت تعليم و گسترش انديشه ريكي مكمل يكديگرند. اگر شما علاقمند پيوستن به يكي از سازمانها هستيد ، به قلب خود رجوع كنيد ، و با اتكا به شهود خود، به سازماني بپيونديد كه بهترين پاسخهاي مورد نيازتان را به شما ميدهد .
اما براي تعليم ريكي، نيازي نيز به پيوستن به هيچ سازماني نيست
پيشينه ريكي؛
در اواسط قرن نوزدهم ميلادي،شيوه كهن شفاي ريكي توسط دكتر ميكائو اوسويي يافت شد . او تجديد اين شيوه را نيز بعهده گرفت. دراين سطور، استاد اعظم هاوايو تاكاتا (1980ـ1900) داستان پژوهش دكتر ميكائو اوسوئي را در راه رسيدن به اين دانش اسرار آميز نقل ميكند:
ميكائو اوسوئي مدير مدرسه علوم دين مسيحي در توكيو، ژاپن بود روزي، چندتن از شاگردان اين جماعت مذهبي از او پرسيدند، چرا از روشهاي شفابخشي كه مسيح (ع) بكار ميبرده، چيزي نميشنوند، و آيا دكتر اوسويي قادرست دردهاي آنها را شفا بخشد؟ از آنجاييكه دكتر اوسويي توان پاسخ بچنين پرسشهايي را نداشت، تصميم گرفت از مقام خود استعفا كرده و براي رسيدن به پاسخ اين پرسشها، مسيحيت را در كشوري مسيحي مطالعه كند .
سفر اوسويي اورا به آمريكا هدايت كرد و در دانشگاه شيكاگو حضور يافت . او به اخذ دكتراي دين شناسي نائل آمد. با اين وجود نتوانست در متون مسيحيت، پاسخي رضايتبخش بيابد، و در متون مذهبي نيز چيزي نيافت. او به شمال هند سفر كرد، تا بتواند نوشته هاي مقدس را مطالعه كند. دكتر اوسويي نه فقط به زبانهاي ژاپني، چيني و انگليسي تسلط داشت، بلكه به زبان سانسكريت نيز مسلط بود. پس از اين سفر به ژاپن بازگشت ، آنجا برخي از نشانه ها و نمادهاي سانسكريت را در سوتراهاي كهن (سوتراها كلمات يا عبارات كليدي هستند كه فرد مراقبه كننده پس از آرام يافتن ذهن خود، بكار ميبرد تا تجربه هاي ذهنيش را عينيت بخشد.) بودايي كشف كرد. بنظر ميرسد آنها پاسخي مناسب براي پرسشهاي او بودند. درآن زمان در ديري واقع در كيوتو زندگي ميكرد پس از آنكه با سرپرست دير صحبت كرد، عازم كوهستان مقدس (كوري ياما Kuriyama ) در شانزده كيلومتري آنجا شد. او تصميم گرفت، در عزلت كوهستان بيست و يكروز به مراقبه بپردازد و روزه بگيرد. با اين اميد كه براي رسيدن به حقيقت نمادهاي مدون سانسكريت، با آن سطح از آگاهي ارتباط برقرار كند .
در بدو ورود به كوهستان، بيست و يك سنگ در پيش رو نهاد و به نشانه تقويم، هر روز يكي از آنها را كنار ميگذاشت. در اين دوران سوتراها را مطالعه ميكرد، به آواز ميخواند و با آنها مراقبه ميكرد. تا طلوع آفتاب آخرين روز، هيچ حادثه غير مترقبهاي اتفاق نيفتاد. هنوز هوا كاملا تاريك بود. اما او نوري درخشان را ديد، كه با سرعتی زياد بسويش حركت ميكند. نور وسيعتر و وسيعتر ميشد، تا سرانجام به وسط پيشاني او اصابت كرد .
هنگاميكه ميليونهاحباب كوچك برنگهاي آبي، بنفش روشن، صورتي و رنگهاي قوس و قزح را ديد ، تصور كرد در حال جان سپردن است . اما، ناگاه نور سفيد عظيمي ظاهر شد؛
او نماد مشهور سانسكريت را در مقابل خود ديد، كه به رنگ طلايي شفاف ميدرخشيد، اوسويي گفت: (بله به خاطر ميسپارم). و اين زمان، لحظه تولد سيستم ريكي اوسويي بود .
هنگاميكه بوضعيت عادي آگاهي بازگشت، خورشيد در آسمان بود. اوسويي در حاليكه خود را سرشار از انرژي و قدرت احساس ميكرد. شروع به پايين آمدن از كوهستان كرد. زمانيكه با شتاب از كوه سرازيرشد، پنجه اش آسيب ديد. او چند لحظه آنرا با دستانش نگاه داشت، در نتيجه خونريزي متوقف شد و درد از ميان رفت.
اين نخستين شفا بود .
او بعلت گرسنگي در مهمانخانهاي ميان راه توقف كرد و دستور صبحانه مفصل ژاپني داد. مسافرخانه چي به او گوشزد كردكه پس از روزه اي چنين طولاني، نبايد غذاي حجيمي بخورد، اما دكتر اوسويي قادر بود بي هيچ مشكلي آن صبحانه مفصل را بخورد واين هم اتفاق عجيبي بود.
نوهي مهمانخانه دار دندان درد سختي داشت و روزها بود كه از آن رنج ميبرد. دكتر اوسويي دستش را بر روي صورت متورم دخترك گذاشت و او فورا احساس آرامش كرد. دخترك نزد پدربزگش دويد و گفت كه اين مهمان يك راهب معمولي نيست . اين شفاي بعدي در آن روز بود. دكتر اوسويي به صومعه اش بازگشت، اما پس از چند روز به محله پر جمعيت گدايان در توكيو رفت ، تا آنها را درمان و به زندگي بهتري هدايت كند . او هفت سال در اين نوانخانه زندگي كرد و بيماران بسياري را درمان نمود. با اين وجود آنها به موقعيت قبلي خود بازگشتند. هنگاميكه اوسويي از آنها پرسيد چرا زندگي جديدي را شروع نكرده اند، پاسخ دادند كه كاركردن خيلي دشوار بوده و گدايي كردن بهتر است.
دكتر اوسويي به شدت متاثر شد و گريست . او متوجه شد كه مساله مهمي را در شفادهي خود فراموش كرده است، براي مثال آموزش قدرشناسي به گدايان فرداي آنروز، بچند جمله قصار انديشيد كه در صفحات ديگر بعنوان اصول آرماني يا شعارهاي ريكي آمده است .
پس از آن ماجرا، بسرعت نوانخانه را ترك گفت و به توكيو بازگشت . درآنجا مشعل بزرگي افروخت و در خيابان ايستاد . هنگاميكه عابران علت اينكار را پرسيدند . پاسخ داد در جستجوي مردماني است، كه در پي نور حقيقتند. اين حركت آغاز بخش نويني از زندگي او بود كه به سر در اطراف و اكناف و آموزش ريكي گذشت .
دكتر اوسويي در معبد كيوتو به خاك سپرده شد و داستان زندگيش بر سنگ مزار او حك شده است. گفته ميشود كه امپراطور ژاپن نيز مزار او را تعزيز داشته است .
يكي از نزديكترين همكاران دكتر اوسويي دكتر چي جيرو هاياشي ( Chijiro Hayashi ) جايگزين او شد و دومين استاد اعظم ريكي در خط اين سنت گرديد. او تا سال 1941، كلينيك خصوصي ريكي را در توكيو اداره ميكرد. در آنجا، بيماريهاي وخيم را با ريكي، به همراه بعضي از روشهاي طب جامع درمان مينمود. اغلب يك بيمار همزمان از چند درمان كننده گوناگون ، ريكي را دريافت ميكرد .
تاثيرات جنگ جهاني دوم و مرگ دكتر هاياشي، در دهم ماه مه 1941، پايان موقت اين كار بود .
ريكي چيست ؟
همواره در سراسر تاريخ بشريت و در سراسر دنيا شيوه هاي شفابخشي، مبتني بر انتقال انرژي جهاني وجود داشته است. همان انرژي كه قوت همه هستي است و جهان را شكل ميدهد. از هزاران سال پيش، تبتي ها درك عميقي از سرشت روح، انرژي و ماده داشته اند و اين دانش را براي شفاي بدن، هماهنگي و هدايت روحشان بسوي تجربه وحدت بكار گرفته اند. بعدها با همين دانش نيز در هند برخورد ميكنيم و اشكال گوناگوني ازآنرا به فرهنگ ژاپن، چين، مصر، يونان و روم مي يابيم.
ريكي ( با تلفظ ري – كي ) يك تكنيك ژاپني است براي كاهش استرس، دستيابي به آرامش و درنتيجه شفا مورد استفاده قرار ميگيرد. اين روش مجددا در اوايل دهه 1900 توسط دكتر ميكائو اوسويي كشف و احيا شد. ريكي با قرار دادن دستها روي موضع مورد نظر انجام ميگيرد و چنين تكنيكهايي از هزاران سال پيش مورد تجربه قرار گرفته است .
واژه ريكي از دو كلمه (( ري )) و (( كي )) تشكيل شده است .
ري ؛ آگاهي معنوي
كلمه «ري» بمعناي كل است، و اين پذيرفته ترين تفسير ازين كلمه است. البته اين تفسير بسيار كلي است . نمادهاي ژاپني سطوح معنايي گوناگوني دارند . اين معاني از معاني ديوي تا معاني بسیار معنوي متفاوتند ازينرو ضمن وجود اين واقعيت كه ري ميتواند يك كل تفسير شود كه در همه جا حضور دارد ، تعريف معنادارتري براي آن هست كه شايسته بررسي است .
بررسي معناي اسرار آميز الفباي كانجي ژاپني براي كلمه ري، درك بسيار عميقتري از اين نماد بما داده است . كلمه ري آنگونه كه در ريكي بكار برده شده به معناي خرد برتر يا آگاهي معنوي است. اين خرديست كه از سوي خداوند يا ضمير برتر مي آيد و آگاهي الهي است كه همه چيز را ميداند . اين آگاهي الهي هر انسان را كاملا ميشناسد، دليل تمام مسائل و مشكلات را ميداند و ميداند چگونه تمام آنها را شفا بخشد .
كي – انرژي زندگي
كلمه «كي» مترادف چي در زبان چيني، پرانا در سانسكريت و تي يا كي بزبان هاوايي است. كلمه نيروي اوديك، اروگون، و بيوپلاسما نيز ناميده شده است. در فرهنگهاي مختلف نامهاي گوناگون دیگري به آن داده شده است .
كي انرژي زندگي يا نيروي حيات، يا نيروي حيات كل است،
انرژي غير ماديي است كه بتمام موجودات زنده حيات ميبخشد. هر موجودي تا وقتي زنده است انرژي حياتي دارد كه در درون و اطراف آن در گردش است؛ و زماني كه ميميرد، انرژي حيات اورا ترك ميكند اگر انرژي حياتي شما كم و يا اختلالي در جريان آن وجود داشته باشد،بيشتر نسبت به بيماري آسيب پذير هستيد. وقتي انرژي حياتي زيادست وبراحتي جريان دارد،كمتر در معرض بيماري هستيد انرژي زندگي در تمام كارهايي كه انجام ميدهيم نقش مهمي ايفا ميكند. اين انرژي به بدن حيات ميبخشد ودر سطوح برتر تجلي دارد كي همچنين انرژي اصلي احساسات، افكار وزندگي معنوي ماست
چينيها به نيروي زندگي يا چي بسيار اهميت ميدهند. آنها هزاران سال است درباره آن تحقيق، و كشف كرده اند كه چي انواع گوناگوني دارد. در كتاب « شاهكار طب داخلي امپراطور زرد » كه حدود چهار هزار سال قدمت دارد، فهرستي هست كه در آن به سي و دو نوع كي يا چي مختلف اشاره شده است .
انرژي زندگي تحت هدايت معنوي
در ريكي آگاهي الهي كه ري ناميده ميشود ، انرژي زندگي را كه كي ناميده ميشود هدايت ميكند . از اينرو ريكي را ميتوان انرژي زندگي تحت هدايت معنوي تعريف كرد، كه تفسير كاملي از واژه ريكي است. اين برداشت به تجربه اكثر افراد از ريكي بسيار نرديك است؛
ريكي خود را با آگاهيش هدايت ميكند، به هدايت درمانگر نيازي ندارد
Borna66
06-22-2009, 10:40 PM
اصول اخلاقي ريكي
فقط براي امروز خشمگين مباش.
فقط براي امروز نگرا ن مباش.
فقط براي امروز ، شكرگزار باش.
فقط براي امروز سخت كوش باش.
فقط براي امروز با مردم مهربان باش.
جسم بيروني شما تجلي بيروني احساس دروني شما مي باشد.
اصول ريكي توسط دكتر اوسويي هنگامي تنظيم شد كه او متوجه شد همراه با آموزش ريكي، آگاه سازي دانشجو از احساسات برتر در الگوهايي كه فرد را سالم و سرحال نگاه مي دارد، نيز اهميت دارد.
او 5 اصل ريكي را تنظيم كرد ودر ابتداي هر يك از اصول عبارت ، فقط براي امروز، را اضافه كرد و اين بدين معناست كه در حال حاضر و هر روز از اين اصول آگاه باشيد.
تمام اساتيد ريكي شيوه خودشان را در تهيه و توضيح اين اصول دارند . اگر چه اصل مطلب در تمام آنها يكسان است.
فقط براي امروز خشمگين مباش.
وقتي هر يك از انتظارات ما تحقق نپذيرد،انرژي اي كه بايد خودش را درين تحقق پذيري انتظاراتمان،نشان ميداد،به عصبانيت تبديل ميشود در مورد فردي كه در زندگي احساس خشمگين بودن و خارج از كنترل بودن ميكند، اين انرژي بصورت عصبانيت در رابطه با چيزي يا كسي ابراز ميشود. چيزيكه مورد عصبانيت فرد واقع شده، ممكن است عامل عصبانيت او نباشد.
عصبانيت سركوب شده در قسمت فوقاني پشت بدن دقيقأ در نواحي زير شانه ها حبس ميشود.
درين مواقع پيشنهادميشود كه احساسات خود را روي برگه كاغذي بنويسد و اين شيوه خوبي براي رهايي احساسات محبوس شده ميباشد.
در بعضي افراد فرياد زدن بهترين راه درمان است. اما اين كار ممكن است در خانه قابل اجراء نباشد.
بهتر است مكانيزيم عصبانيت را بيابيم و در هر يك از موارد علتي را كه سبب عصبانيت ما شده، جستجو كنيم، گاهي اوقات آگاه شدن از علت ممكن است ما را از لزوم ادامه عصبانيتمان رها كند.
فقط براي امروز نگران مباش.
نگراني فقط به آينده بدون امنيت مربوط ميشود.
نگراني فقط در مورد چيزهايي ايجاد ميشود كه ممكن است اتفاق بيفتنديا ممكن نيست اتفاق بيفتند، در هر حال اين نگراني هميشه به آينده مربوط ميشود.
وقتي شما در مورد اتفاقاتي كه ميتواند در آينده رخ دهد فكر كنيد و همچنين از تصور اينكه اين اتفاقات ممكن است مانعي در مسير رشد و ترقي شما ايجاد كند، نگراني ايجاد ميشود. اگر امروز و در حال حاضر زندگي بصورت آرام و يكنواخت پيش ميرود، ما از وقايع نامطلوبي كه ممكنست در آينده آرامش و يكنواختي زندگي ما را برهم زنند، ميترسيم.
نگراني همچنين ميتواند در مورد سلامتي افرادي باشد كه به آنها وابستگي داريم.
نگراني در شرايطي ايجاد ميشود كه ما تصور كنيم حوادث در زندگي ما بدون هيچ دليلي اتفاق ميافتند. ما هنوز قبول نكرده ايم كه هر چيز كه در زندگي ما اتفاق ميافتد علت و دليلي دارد. با پذيرش اين مسأله كه طرح و نقشه ماهرانه تري وجود دارد و تمام حوادث و وقايعي كه در اين طرح و نقشه رخ ميدهد و ما تجربه مي كنيم براي ما لازم و ضروريست،نگراني ما برطرف ميشود.درين زمان است كه آينده را ميپذيريم و در نتيجه با اين پذيرش هيچگونه احساس عدم امنيت براي آينده وجود نخواهد داشت و در عوض اطمينان جايگزين آن خواهد شد.
وقتي شما خدا را عبادت ميكنيد، چيزيكه قبول داريد اينست كه يك شعور الهي وجود دارد كه مسئول خلق و مراقبت از مخلوقش مي باشد. اما در همان زمان وقتي شما نگران هستيد چيزي كه بيان ميكنيد در واقع جمله است:
خدايا! اگر چه من قبول دارم كه تو جهان را خلق كرده اي و از آن مراقبت ميكني، اما من در زندگي خودم به اندازه كافي بتو اطمينان ندارم. تو ممكنست گودالهايي را براي من در آينده حفر كني كه من ميتوانم داخل آنها بيفتم.
آيا واقعأ فكر ميكنيد كه خدا اين كار را انجام ميدهد كه شما داخل آن بيفتيد و او بتواند به شما بخندد؟
آيا فكر ميكنيد زندگي ما يك جور تنبيه است؟
اعتقاد به خدا و نگراني همزمان با يكديگر متناقض هستند. زندگي ما سرشار از چنين اعتقادات و الگوهاي متناقض ميباشد كه سبب دور كردن پاكيزگي و بي آلايشي در اعمال ما ميشوند. ما بايدكمي عميقتر از حالت معمول فكر كنيم و بايد از چنين اعتقادات متناقض و ساختگي آگاه باشيم.
نگراني در شرايطي ايجاد ميشود كه من از كل هستي جدا باشم، من بهيچ چيز وابسته نباشم و مجبور باشم از خودم مراقبت كنم. ما همگي به يكديگر وابستگي داريم حتي با گياهان، خورشيد، هوا و غيره. همه ما به همه اين چيزها براي ادامه زندگي خود نياز داريم. نگراني از احساس جدا بودن از كل جهان بوجود آمده است.
فقط براي امروز ، شكرگزار باش.
در مورد بسياري از ما اين مسأله بسيار طبيعي است كه مدت زماني را صرف فكر كردن در مورد چيزهايي كه نياز داريم و هنوز بدست نياورده ايم، بكنيم. وقتي ما اين كار را انجام ميدهيم در واقع سيگنالهايي رابه ضمير ناخودآگاه خود ارسال ميكنيم و تأكيد ميكنيم كه اين چيزها را نداريم. با اين عمل، بر روي كمبودي در زندگي خود تأكيد ميكنيم.
ضمير ناخودآگاه ما گوش ميدهد و اطاعت ميكند. بنابرين كم كم رسیدن به آن چيزهايي كه نياز داريم براي ما مشكلتر ميشود. بطوريكه قسمتي از انرژي شما مشتاقانه آرزومند آن چيزهاست در حاليكه قسمت ديگر انرژي شما آن چيزها را از شما دور ميكند.
اگر ما بجاي فكر كردن در مورد چيزهايي كه نداريم، براي آن چيزهايي كه داريم شكرگزار باشيم و مطمئن باشيم كه در آينده چيزهايي كه نياز داريم نيز بدست خواهيم آورد، اين طرز فكر بما كمك ميكند كه بطور عادلانه بر روي موضوع فراواني، بجاي موضوع فقدان تمركز كنيم.
قدر شناسي يك احساس سپاسگذاري دائمي در درون شما مي باشد. بعضي افراد قبل از شروع ريكي دادن كلمه سپاسگذاري را بيان ميكنند البته اين كلمه بايد احساس شود نه اينكه بيان شود. حتي احساس اين كلمه نيز نبايد تحميل شود، چون دراين صورت حقيقي نخواهد بود.
فقط براي امروز سخت كوش باش (صادقانه).
به معناي تلاش و كار براي زندگي و همينطور انجام مراقبه و تمرينات است كه بايد شخص در انجام هيچكدام ازين دو مورد افراط نكند. نه فقط وابستگي و انجام مديتيشن و مراقبه و تمرينات است كه از كار براي زندگي خود بازمانيم و نه افراط در كار كه از معنويات در مانيم. در واقع نگه داشتن حد اعتدال در كارهايمان مهمترين نكته است.
يا بعبارتي ديگر فقط براي امروز صادقانه كارهايم را انجام خواهم داد.
روراستي وصداقت درينجا بمعني هيمشه حقيقت را گفتن نميباشد صداقت درينجا بمعني روراست بودن با ضمير دروني خود، با صداي دروني خود و با احساسات دروني خود ميباشد.
اگر چه ما هميشه از احساسات حقيقي خودمان در هر موقعيتي آگاه هستيم، اما گاهي اوقات به آنها گوش نميدهيم يا به آنها توجهي نميكنيم. ممكن است اين رفتار ناشي از ترس و يا نداشتن شجاعت در عمل به آنچه، احساس ميكنيم باشد.
شما هيچگاه نميتوانيد به ضمير ناخودآگاه خود دروغ بگوييد. هر زماني كه شما گوش ناشنواي خود را به احساسات صحيح خود باز كنيد، ممكنست بشما گفته شود در مورد يك مسأله خاص عملي را انجام دهيد، ضمير ناخودآگاه شما عمل ميكند و بدن شما نيز تحت تأثير واقع ميشود.
روراست بودن با ضمير خود سبب ميشود كه شما قابل اعتماد شويد،اين مسئله به زندگي شما كيفيت و ماهيت خاصي ميبخشد قابل اعتمادبودن،شمارا بكار حياتي مربوط بخودتان راهنمايي ميكند
فقط براي امروز با مردم مهربان باش.
يا فقط امروز من عشق و احترام را به هر موجود زنده اي ابراز مي كنم
اين اصل در مورد احترام بزندگي وداشتن احساس همدردي صبحت ميكند. احساس همدردي و دلسوزي يك خصوصيت الهي است. اين خصوصيت ما را از حيوانات مجزا ميكند.
قبل ازاينكه شما بتوانيد احساس همدردي و دلسوزي داشته باشيد، بايد عشق به نفس داشته باشيد، بدون داشتن عشق به نفس، شما نميتوانيد اين عشق را با ديگران تقسيم كنيد.
بسياري از افرادي كه سعي ميكنند احساس همدردي و دلسوزي خود را به ديگران ابراز كنند در واقع ميخواهند جاي خالي چيزي را در زندگي خود پر كنند. زندگي آنها فاقد عشق و توجه است و اين باعث ميشود كه متوجه شوند عشق و توجه چقدر در زندگي اهميت دارد. اما آنها سعي ميكنند چيزي را بديگران بدهند كه خود فاقد آن هستند. اين افراد بايد شيوه هايي را براي كسب عشق به نفس تدبير كنند و فقط در آن زمان است كه احساس همدردي و دلسوزي بطور طبيعي و واقعي وجود خواهد داشت.
Borna66
06-22-2009, 10:40 PM
ريكي چطور عمل ميكند :.
بدن ما همانند يك ماشين است كه در شرايط مطلوب ، هفت چاكراي اصلي و ناديهاي مربوطشان به درستي فعاليت ميكنند . علاوه بر هفت چاكراي اصلي ، چاكراهاي فرعي ديگري هستند كه بر اساس دستورات گرفته شده از هفت چاكراي اصلي ، فعاليت ميكنند . انسان در هنگام تولد يعني زمان نوزادي چاكراهاي تاج و نافش بسيار فعال هستند و به صورت منابع جذب اطلاعات عمل ميكنند . در طول اين دوره ( كودكي ) طفل به طبيعت نزديكتر است و از دنيايي كه ما مي شناسيم دور است.
همراه با بزرگ شدن بچه ، او به حصار امور دنيوي كشيده ميشود و ارتباطش با طبيعت قطع ميشود . همراه با گذشت زمان او نداهاي درونيش را از دست مي دهد و مشكلات آشكار مي شوند . اين مشكلات چيزي نيستند جز موانعي كه توسط خود شخص خلق شدهاند . اين موانع جريان انرژي زندگي را در چاكراها و نادي ها قطع ميكنند. اين گسيختگي بر جريان انرژي هالهاي حول بدن تاثير ميگذارد . انرژي هالهاي همانند حفاظي است كه در برابر بيماريها كشيده شده است .
وقتي كه انرژي هالهاي تخليه ميشود ، بيماريها شروع به آشكار شدن در قالب فيزيكي ميكنند . موانعي را كه انسان بطور عمده در زندگي خلق ميكند عبارتند از حسادت ، خشم ، وابستگي ، اميال و آرزوها و نيازها و خواستهها . وقتي كه يك مجراي ريكي ( منظور فردي است كه از طريق انرژي ريكي درمان مي كند . به دليل جريان يافتن انرژي ريكي از طريق وي ، او را مجرا يا كانال مينامند ) عمل شفابخشي انجام مي دهد ، چاكراها را متعادل و متوازن مي كند و موانع را بر ميدارد بطوري كه عمل درمان ( شفابخشي ) تسريع ميشود ، چون چاكراها و ناديها مجددا انرژي دهي شدهاند . ريكي ابتدا كالبد آئورايي (هالهاي) سپس كالبدهاي عاطفي و جسمي را درمان ميكند . ريكي فقط بمنظور درمان بيماريهاي جسمي و عاطفي مورد استفاده قرار ميگيرد ، اما اگر نگاهي به نمودار بياندازيم ، ميبينيم كه ريكي چيزي فراتر از درمان بيماريهاي جسمي و عاطفي است.
.: طبيعت و خاصيت شفابخشي ريكي :.
مجراهاي(كانال) ريكي كه مدتها از انرژي ريكي استفاده ميكردند، دريافته بودند كه ريكي در طبيعت دو قطبي است . ريكي از مبحث كنداليني در سنت تانتريك هندي ها بنام ( آرد – نارشوآ ) تبعيت ميكند. بعنوان مثال ترفيع انرژي مرد و زن با اتحاد شيوا و شاكتي . چاكراي تاج نشانگر انرژي مرد و چاكراي ريشه نشانگر انرژي زن است . لحظه اي كه اين دو انرژي متعادل و متوازن شوند ، انسان به آرامش قلبي (باطني) خواهد رسيد. اگر در اين دو انرژي عدم تعادل و توازن ايجاد شود، ريكي هر دو نقطه انرژي را متعادل ميكند و اين از طريق تركيب و امتزاج مناسب صورت ميگيرد .
ريكي در طبيعت خود ، ساده و خالص است، بهمين دليل بيشتر افراد به بيمار خود انرژي شفابخش ريكي ميدهند و ريكي بطور اتوماتيك نياز بيمار را مرتفع ميكند. ريكي بر روي سطوح جسماني و عاطفي آئورا (هالهي انساني) اثر گذاشته و بدين ترتيب ريكي يك سيستم شفابخشي كلنگر يا جامعنگر است. اين موضوع باعث شده ريكي،انرژي قدرتمندي براي درمان همه نوع بيماري و جراحات از قبيل ام.اس، بيماري قلبي،سرطان، مشكلات پوستي، بريدگي، كوفتگي، شكستگيهاي استخوان، سردرد، سرماخوردگي، آنفلوآنزا ، گلو درد، آفتاب زدگي، خستگي، بيخوابي، ضعف جنسي، ضعف حافظه، عدم اعتماد بنفس، مشكلات سايكو سوماتيك و غيره ... باشد . اين بدان معنا نيست كه درمان دارويي را قطع كنيد ، ريكي به علم پزشكي كمك ميكند تا در محل مورد نياز عمل كند و بيمار را از ناراحتي خلاص كند .
خواص ديگر ريكي زماني كه همراه با درمان پزشكي باشد.
1- كمك به بهبود سريعتر
2- درمان سريعتر بريدگيها يا كبود شدگيها
3- عوارض جانبي درمان پزشكي وخستگي ناشي از درمان دارويي را كاهش مي دهد .
4- در سوختگيها اگر همراه با درمان پزشكي ، ريكي به كار گرفته شود ، بيمار احساس رهايي و بهبودي خواهد كرد .
اخوان : راستی در ایجاد بیماریها - ویروسها و باکتریها نقشی ندارند - چون اینجا گفته شده وقتي كه انرژي هالهاي تخليه ميشود ، بيماريها شروع به آشكار شدن در قالب فيزيكي ميكنند . !!!!!
Borna66
06-22-2009, 10:40 PM
سی راز شاد زيستن (اندرو متيوس)
1) خصوصيات افراد دنباله رورا بشناسيد .
2) خود را از دنباله روي آزاد كنيد.
3) موقعيت زندگي خود را ارزيابي كنيد .
4) نگذاريد ديگران شمارا اسير خواسته هاي خود كنند .
5) با افراد ممتاز معاشرت كنيد.
6) مواظب شغل خود باشيد .
7) خودتان ،خود را قرباني نكنيد .
8) قوي باشيد .
9) باترس مقابله كنيد .
10) هيچ كس را بالاتر از خودقرار ندهيد .
11) احترم ديگران را براي خود جلب كنيد .
12) از گذشته درس بگيريد .
13) نگذاريد افرادي شمارا به خاطر گذشته تان به بازي بگيرند .
14) به آينده اميدوار باشيد .
15) همرنگ جماعت نشويد بپذيريد كه تنها هستيد .
16) موفقيتهايتان را به رخ ديگران نكشيد .
17) سفره دل خود را براي همه باز نكنيد .
18) به گفتار واعمال خود بينديشيد .
19) انتظار نداشته باشيد ديگران شما را درك كنند .
20) ديگران را همانطور كه هستند بپذيريد .
21) توقع خود را از ديگران محدود كنيد .
22) از افراد منفي باف فاصله بگيريد .
23) از گزافه گويي بپرهيزيد .
24) ديگران را مقصر ندانيد .
25) رفتار درست را به ديگران بياموزيد .
26) در هر موقعيتي خود را زنده وخلاق نگه داريد .
27) قدر وارزش خود رابدانيد .
28) سازنده وثمر بخش بايد .
29) به آرامش دروني وشادماني دست يابيد .
30 ) بدانيد براي آنكه شاهد موفقيت باشيد هيچ گاه دير نيست.
Borna66
06-22-2009, 10:40 PM
ياد بگيريد كه در لحظه حاضر زندگي كنيد:
اندازه گيري آرامش ذهن ما تا حد زيادي با مقدار زماني كه مي توانيم در لحظه حاضر زندگي كنيم مشخص ميشود. بدون توجه به اينكه ديروز يا سال گذشته چه اتفاقي افتاده و فردا ممكنست چه اتفاقي بيفتد يا نيفتد،
لحظه حاضر نقطه ايست كه در آن قرار داريد . هميشه!
بدون ترديد، بسياري از ما به هنر روان رنجوري كه عبارتست از: "هدر دادن مقدار زيادي از عمر مان به نگران بودن درباره چيزهاي گوناگون" آراسته ايم! ما اجازه ميدهيم كه مشكلات گذشته و نگرانيهاي آينده بر لحظات كنوني ما چيره شوند، به حدّي كه به اضطراب، سرخوردگي، افسردگي و نوميدي ميرسيم. از سوي ديگر ما رضامندي، اولويتهاي تعيين شده، و شادي خود را به تعويق مي اندازيم و اغلب خود را متقاعد ميكنيم كه اوضاع «روزي» بهتر از امروز خواهد شد. دوستي مي گفت «زندگي آن چيزيست كه وقتي ما مشغول برنامه ريزي هاي ديگر هستيم اتفاق مي افتد. » وقتيكه ما مشغول برنامه ريزي «برنامه هاي ديگر» هستيم، بچه هاي ما بزرگ ميشوند، اشخاصي كه دوست داريم از اطرافمان پراكنده ميشوند و ميميرند، بدنهاي ما از قواره خارج ميشوند و رؤياهاي ما از دست ميروند. خلاصه اينكه ما فرصت لذت بردن از زندگي را از دست ميدهيم.
بسياري از مردم طوري زندگي ميكنند كه گويي زندگي تمرين نهايي نمايشي براي تاريخي در آينده است.
زندگي اين نيست.
در حقيقت، براي هيچ كس تضميني وجود ندارد كه فردا اينجا باشد. "حال"، تنها زمانيست كه داريم و تنها زمانيست كه روي آن كنترل داريم. وقتيكه توجه ما به زمان حال است، ترس را از ذهنمان دور ميكنيم. "ترس" و نگراني معمولاً درباره حوادثي است كه امكان دارد در آينده روي دهد: نداشتن پول كافي ، مشكلاتي كه براي فرزندانمان پيش خواهد آمد ، پير شدن ، مردن و ...
براي مبارزه با ترس، بهترين راهبرد آن است كه ياد بگيريد توجه تان را به زمان حال معطوف كنيد.
تمرين كنيد كه توجه تان در اينجا و در زمان حال باشد. زيرا تلاشهايتان بهره زيادي در بر خواهد داشت.
Borna66
06-22-2009, 10:41 PM
چه كنيم تا به ما اعتماد كنند ؟
پيدا كردن فرد امين و مورد اطمينان چه در روابط نزديك و چه در روابط دور يا رسمي كار ساده اي به نظر نمي رسد. انسانها دوست دارند دوستان قابل اعتمادي داشته باشند. دوستاني كه بتوانند براي روزهاي سخت زندگي رويشان حساب كنند.
اعتماد و اطمينان دو واژه اي است كه به ظاهر ساده مي آيد اما در اصل جاي تعمق بسيار دارد. وقتي به فردي اعتماد مي كنيد و حرف دلتان را مي زنيد و سپس آن را از دهان ديگري مي شنويد چه احساسي به شما دست مي دهد.
مطمئنا احساس خوشايندي نيست. شهروندان ما تا چه ميزان به هم اطمينان دارند. در يك خانواده افراد آن خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند. اعتماد افراد خانواده به هم يكي از اراكان بهداشت رواني است. وقتي نوجوان يا جوان در خانواده خود فرد مطمئني پيدا نمي كند تا با او روابط نزديك و صميمي داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بيگانه ها كشيده مي شود و در اين ميان اگر به تور افراد ناباب بخورد آسيبهاي جبران ناپذيري خواهد ديد. اما فردي كه روابط دوستانه با افراد خانواده اش دارد و حمايت عاطفي مي شود از آسيبهاي اجتماعي در امان مي ماند.
چه كنيد تا فردي مورد اطمينان باشيد و ديگران به شما اعتماد كنند ؟
گذشته يك فرد بهترين مدرك براي پاسخگويي به اين پرسش است. همه ما در شرايط امتحان يا آزمون قرار مي گيريم. همه ما به نوعي به يكديگر امتحان پس مي دهيم. آناني معتمدند كه از چنين آزمونهايي سربلند بيرون آمده باشند. شما مسلما به كساني اعتماد مي كنيد كه قبلا هم اعتماد كرده ايد. با كساني درددل مي كنيد كه قبلا به نوعي فيدبك مثبت دريافت كرده ايد.
از مغازه هايي خريد مي كنيد كه به كيفيت جنس و بهاي آن تا حدي اطمينان داريد. از مسيري رفت و آمد مي كنيد كه تا حدودي امن تر از مسيرهاي ديگر به نظر مي رسد. براي مهمانتان از رستوراني غذا تهيه مي كنيد كه به سلامت آن اطمينان بيشتري داشته باشيد. فرزندانتان را در مدرسه اي ثبت نام مي كنيد كه لااقل از چند نفر تعريف آن را شنيده باشيد. مسلما همين فاكتورها در انتخاب افرادي كه مي خواهيد به آنها اطمينان كنيد، دخيلند. به ديگران اعتماد كنيد تا آنها نيز به شما اعتماد كنند
اصولا هر خصلتي را با كمي تلقين، انتظار از فرد و دادن برخورد مناسب مي توان درشخص ايجاد كرد. وقتي به كسي مي گوييد: «چون به تو اطمينان دارم ... » فرد ناخودآگاه از خود انتظار يك فرد مطمئن را دارد مگر آن كه از لحاظ شخصيتي آدم بي وجداني باشد. اعتماد متقابل يكي از رموز روابط صميمي و صادقانه است. اگر در مقابل اعتماد ديگري نسبت به او بي اعتماد شويد قدر مسلم كم كم اعتماد او نيز نسبت به شما كمرنگ خواهد شد. مردم دوست دارند در مقابل كنشهاي مثبت شان نسبت به ديگران واكنشهاي مثبت دريافت كنند. مردم از اين كه مورد اعتماد كسي قرار بگيرند به خود مي بالند. از اينكه شما او را به ديگري ترجيح داده ايد و محرم اسرارتان نموديد احساس غرور مي كنند، پس هرچه انتقال احساس صادقانه تر باشد همانقدر قويتر و ارضا كننده تر است. اصولا همه مردم از شنيدن سخناني كه بوي تناقض يا ناراستي بدهد مي پرهيزند، چون اين گونه سخنان احساس ناخوشايندي را بوجود مي آورد و مردم خود آنقدر درگير و گرفتار با معضلات زندگي هستند كه جايي براي اضافه بار اينگونه سخنان ندارند.
رابطه اعتماد و احساس امنيت
احساس امنيت عبارت است از احساس آزادي نسبي از خطر. اين احساس وضع خوشايندي را ايجاد مي كند و فرد در آن داراي آرامش جسمي و روحي است. ايمني از عواطف و احساسات زيربنايي و حياتي براي تامين بهداشت رواني است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصي كه دائما احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مي كند، نمي تواند انسان سالمي باشد. او با پرخاشگري يا اضطراب واكنش نشان داده و در دنياي ذهني خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالي است. روابط توام با اعتماد، احساس امنيت را بالا مي برد،تاثيري كه احساس ناامني بر انسان دارد ايجاد حالت تنش و برانگيختگي و عدم تعادل است. بعضي از روانشناسان معتقدند كه احساس ناامني يك احساس خالص،مجرد و محدود نيست. بلكه احساس پيچيده و مركبي است كه بايد به عنوان يكي از صفات اصلي كل شخصيت انسان محسوب گردد.
در اين ميان آبراهام مزلو روانشناس انسان گرا از اولين كساني بودكه در اين زمينه نظرات اساسي ارائه داده و چهارده نشانه براي اين احساس برشمرد كه عبارتند از:
1- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه ديگران نبودن
2- احساس تنهايي
3- احساس اينكه دائما در معرض خطر قرارداد
4- ادارك دنيا به عنوان مكاني تاريك، خصمانه و خطرناك
5- ديدن ديگران به عنوان افرادي بد، شيطاني و خودخواه
6- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل
7- بدبيني
8- گرايش به ناخشنودي و نارضايتي از خود و محيط
9- احساس تنش، فشار و كشمكش دروني توام با خستگي و بي حوصلگي. ناراحتي، كابوس و بي ارادگي
10- گرايش به عيب جويي زياد نسبت به خود
11- احساس گناه و شرمندگي
12- اختلال در پذيرش خود، نياز به قدرت و مقام اجتماعي، جاه طلبي، پيشرفت و پرخاشگري يا بالعكس احساس خودآزاري، وابستگي به ديگران .احساس بيچارگي و درماندگي و تسليم در برابر ناملايمات
13- ميل دائمي و شديد براي يافتن امنيت به صورت هدفهاي مكرر و متغير و كاذب
14- خودخواهي، خودمداري و فرد گرايي و اشتغالات ذهني شديد و مستمر.
همانند سازي و احساس ايمني
خانواده شرايط همانند سازي سالم را براي كودك فراهم مي سازد. اولين تجربه مهم عاطفي كودك در اين زمينه معمولا با مادر است. ولي با گذشت زمان كودك با افراد ديگر خانواده نيز مرتبط مي شود و روابط عاطفي و اجتماعي او گسترش مي يابد. براي مدتها اين محيط جو و فضاي زندگي او را شامل مي شود. تجاربي كه در اين فضاي كوچك كسب مي كند ساختمان اوليه شخصيت كودك را ساخته و خودپنداري و جهان بيني و نگرش او را نسبت به زندگي خود و ديگران به مقدار زياد تعيين مي كند. در خانواده هاي سنتي محدوده ارتباطي طفل وسيعتر و تنوع همانندسازي او بيشتر است. بنابراين اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار كند غالبا با ديگر اعضاي خانواده مرتبط مي شود و بسياري از نيازهاي خود رابر آورده مي كند.اما در شهرهاي بزرگ كه خانواده به صورت هسته اي است پدر و مادر بار سنگين تري را به دوش مي كشند و كودكان از روابط عاطفي متنوع محرومند. اين خود سبب ايجاد احساس ناايمني در آنها مي گردد.
رابطه احساس امنيت و محيط بيرون از خانواده محيط كوچه، محله، شهر و مدرسه نيز در تشديد احساس ايمني يا نا ايمني بسيار موثر است. ممكن است اين شرايط مانند فضاي خانواده تاثيرات خيلي عميق و وسيع نداشته باشد.
زيرا كودك معمولا در معرض تاثير آنها كمتر از تاثيرات خانواده قرار مي گيرد.ليكن به هر حال پژوهشهاي مختلف نشان داده كه شرايط اجتماعي افراد اگر مثبت باشد خصوصيات مثبت آنها را تقويت مي كند و اگر منفي باشد صفات و واكنشهاي منفي آنها را برمي انگيزد. مدرسه نيز اگر فضاي مناسبي نداشته باشد بر خود پنداري كودكان اثر منفي داشته و احساس حقارت و ناايمني را در آنهاتشديد مي كند. اگر كودكي به طور مداوم به علل مختلفي اعم از عدم توجه والدين يا اولياي مدرس در كوچه، محله يا مدرسه مورد اذيت و آزار، تحقير و تهديد قرار گيرد به احتمال قوي دچار احساس اضطراب و ناايمني گشته يا درونگرا و تخيلي مي شود.
گاه نيز اين احساس ناايمني را با پرخاشگري جبران مي كند. در اثر پرورش در اين گونه محيط ها بسياري از كودكان بزهكار، دزد، قاتل، منحرف، بيمار رواني يا معتاد مي شوند. زيرا لطمات شديدي كه به شخصيت آنها وارد آمده آنها را حقير و ناايمن كرده، در نتيجه با ناسازگاري با دنياي ناامن و نامهربان مقابله مي كنند.
Borna66
06-22-2009, 10:41 PM
فواید و تاثیرات تنهایی در روابط اجتماعی
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
فکر میکنید چه چیز مُخلِ لذت در روابط، خلاقیت ما و آرامش فکر ماست؟ ممکن است حیرت کنید اما پاسخ آن این است: فقدان تنهایی!
ثابت شده که تنهایی و خلوت کردن با خود یکی از نیازهای مهم بشر در این دنیای پر سر و صدا است. در واقع، تنهایی به ما فرصت می دهد تا به طریقی بسیار گسترده تر با بقیه ارتباط برقرار کنیم.
ما در اجتماعی زندگی می کنیم که با ستایش استقلال، از بیگانگی می هراسد. دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، دنیای ارتباطات است. جمعیت کره ی زمین از سال ۱۹۵۰ تاکنون دو برابر شده است و شهرنشینی و اقتصاد تازه ی جهانی روابط اجتماعی را متحول کرده است. تلفن های بی سیم و موبایل، محل کار ما را با همه ی جنبه های زندگی ما مرتبط کرده است: مذهب دیگر نیازمند محیطی آرام و خلوت برای راز و نیاز نیست بلکه در مساجد و کلیساهای بزرگی ایجاد می شود که روابط اجتماعی را توسعه می بخشد. طبق گفته های روزنامه نیویورک تایمز، ما رو به سوی دنیایی در حرکتیم که “تلفن های همراه، پیجرها، و ابزارهای نقل و انتقال اطلاعات، ما را همیشه در دسترس همدیگر قرار می دهد.” اما از نگاهی دیگر، می بینیم که کاملاً خارج از دسترس همدیگریم. نیاز به تنهایی و خلوت سازنده فراموش شده است و ما نیز دراین فرآیند رو به فراموش شدنیم.
و اکنون بیش از پیش، نیاز به تنهایی داریم. تنها بودن به ما این امکان را می دهد تا زندگی هایمان را تنظیم و تعدیل کنیم. به ما شکیبایی، ثبات، و توانایی برای برآوردن نیازهایمان اهداء می کند. تنهایی میل ما به اکتشاف و کنجکاوی ما برای کشف ناشناخته ها، فردیت و امید ما به آزادی را دو چندان می کند. اوقات تنهایی سوخت زندگی ما را تامین می کند.
من به عنوان یک روانشناس شاهد فواید بی شمار تنهایی برای انسان بوده ام و میدانم که چطور ارتباطات ما را تقویت میکند. یکی از بیمارانم روزی مطلب بسیار جالب توجهی برایم عنوام کرد و آن این بود که با وجود عشق و علاقه ی بی نظیر و صمیمیت بی اندازه ای که بین آنها وجود دارد، اما هیچوقت با هم در یک زمان به رختخواب نمی روند یا از خواب برنمی خیزند. و یکی از بهترین لحظات برای او زمانی است که صبح ها تنهای تنها فنجانی قهوه برای خود می ریزد و به خواندن روزنامه مشغول می شود. او با اطمینان بیان می کرد که به هیچ عنوان حاضر نیست این لحظات تنهایی را با --- بیشتر با همسرش عوض کند. و همین مسئله یکی از عوامل بسیار مهم در ایجاد صمیمیت بین آنها بوده است.
در یک رابطه هر دو طرف نیاز دارند که زمانهایی تنها باشند، اما با همدیگر بودن هم یکی از نیازهای عمده بشر برای رسیدن به خوشبختی است. خلوت و تنهایی یکی از مهمترین اولویت های طبیعت است: خواب یکی از راه های طبیعی برای تنهایی است. اما با افزایش تعداد کلینیک های بی خوابی و مشکلات مربوط به آن و فروش بسیار زیاد داروهای خواب آور، حتی این اصلی ترین مفَرِ طبیعی برای تنهایی هم دچار مشکل شده است.
اشتباه ما در این است که تصور می کنیم که تنهایی و دلبستگی به هیچ عنوان با هم سازگاری ندارند. جنبه ی شفابخشی تنهایی در روانشاناسی امروز از نظر دور نیست و “وقفه” در رابطه یکی از نوعی استراتژی و مکث احساسی به شمار می رود.
تنها اما نه بی کس و غریب
طی قرن اخیر، روش برخورد ما با تنهایی تا حد زیادی تغییر کرده است. تنها بودن همیشه مفهوم نبود دیگران را به دنبال نداشته است. در قرون وسطی، این لغت تغییر معنا داده و به معنای تکمیل فردیت وجودی انسان درآمده است. در فرهنگ لغت مذهبی، “عُزلت” به معنای تجربه ی وحدت و یکی شدن با پروردگار است. در عین حال کلیه ی معانی تنهایی اشاره بر فقدان چیزی دارد. عزلت و تنهایی از دیدگاه اجتماعی همواره مفهومی منفی به دنبال داشته است و تنها بیرون رفتن به مفهوم ضداجتماع بودن است.
تنهایی درواقع یکی از بارزترین خطرات بی کس شدن است. و تصوراتی از قبیل ترس های دوران کودکی برای طرد شدن و نادیده گرفته شدن را زنده می کند و باعث میشود برخی افراد برای فرار از آن به برقراری ارتباط با دیگران پناه ببرند. تنهایی هم مثل اضطراب و احساس گناه، جزئی از انسان بودن است و این مفهوم را زنده می کند که از طرف اجتماع درک نمی شویم و از اجتماع و ارتباطات داخل آن دور هستیم. و به طرز شگفت انگیزی می تواند چنین تصوری به وجود آورد که ما برای ارتباط با خودِ درونیمان و تنها شدن وقت نمی گذاریم.
روانشناسی به تازگی شروع به تشخیص و تمیز دادن تنهایی از بی کسی و عزلت کرده است. آرزو برای داشتن دوست، آشنا یا فامیل، علت تنهایی نیست، و پیدا کردن کسی برای این منظور هم راه چاره ی آن نیست. حتی افرادی که در خانواده هایی شلوغ و پر رفت و آمد هم زندگی می کنند ممکن است به همان اندازه ی کسانی که تنها زندگی می کنند، تنها و ناشناس باشند. وابستگی ها خود به خود مکمل رابطه ها نیست. در برخی موارد، وابستگی ها، فقط به قیمت صلح و سازش با همدیگر سر پا هستند و صحبت از گرو و گروکشی به میان می آید. البته ازدواج های خوب هم وجود دارد، اما اگر ما اصولاً حیوان های اجتماعی هستیم، چرا وابستگی و دلبستگی اینقدر برایمان مشکل شده است؟
بیشتر افراد می خواهند با پیدا کردن کسی یا چیزی که هم تنهایی آنها را حفظ کند و هم آنها را در جمع همنوعانش قرار دهد، به دنبال حفظ تعادل هستند. اوقات تنهایی و اوقات باهم بودن نیازمند حفظ ریتمی یکنواخت است تا تعارض ایجاد نشود. حتی اجتماعاتی که تاکید بسیار زیادی بر رفت و آمد و وابستگی های خانوادگی دارند هم مفَر و روزنه ای برای خلوت کردن با خود و دور شدن از اجتماع فراهم می کنند. مسافران و توریست های غربی که به کشور ژاپن سفر می کنند معمولاً از وجود نشیمن گاه های یک نفره ای که در مجامع عمومی برای تنها نشستن افراد تهیه شده است، شگفت زده می شوند.
اوقات تنهایی کجاست؟
وقتی به صحبت های بیمارانم در مورد همسر، خانواده یا دوستانشان گوش می دهم، تعجب می کنم که چطور وقتی به آنها وقفه و فرصتی برای تنها بودن داده می شود، احساس قدردانی و سپاس دارند. دقیقاً مثل زندانیانی که بدون خواست خود آنها به آنها آزادی و مرخصی مشروط داده می شود، تصور می کنند که آزادی برایشان هدیه ای دلپذیر و باارزش است. از اینرو، وقتی فکر کنند که حتی نمی توانند یک روز را هم به تنهایی استراحت کنند، بسیار ناراحت می شوند.
احتمالاً بزرگترین اشتباه ما در طریقه ی نگرش ما در مورد تنهایی است. دقیقاً مثل نیاز و علاقه ی ما به غذا که به طرق مختلف تامین و ارضاء می شود، به تنهایی هم می توان به طرق مختلف دست پیدا کرد، در جمع دوستان، در اجتماعات پر رفت و آمد، در خواب، و….برای تنها بودن حتماً نیاز به سکوت و آرامش نیست، می توان آن را در اتاقی که یک عالمه ادم مشغول رقصیدن هستند هم پیدا کرد، می توان ان را هنگام نماز و راز و نیاز با پروردگار، در طبیعت، در یک عمل خلاقانه، پشت میز کامپیوتر، و حتی در کنار همسرتان پیدا کنید.
تنها در طبیعت
یکی از راه های تنها شدن، تجربیاتی است که ما را با طبیعت پیوند می دهد. در سال ۱۹۹۳، بورگ اوسلند، کاشف نروژی، یکی از دشوارترین سفرها را در تاریخچه ی سفرهای قطبی به انجام رساند. با یک سورتمه ی ۳۰۰ پوندی به تنهایی ۶۰۰ مایل را تا قطب شمال روی یخ راند. و فقط یک یا دو بار در هفته با پایگاه خود از طریق رادیو ارتباط برقرار می کرد. پس از این سفر یکنفره که ۵۲ روز به طول در گزارش های خود اعلام کرده بود: “از تنها ماندن می ترسیدم. هیچوقت تا به حال مجبور نبوده بودم که این همه شب را به تنهایی در چادر به سر ببرم. اما تنهایی یکی از بزرگترین و بهترین تجربیاتی بود که در این سفر نصیب من شد.”
افرادی را در تاریخ می بینیم که از محدودیت های تمدن و زندگی جمعی به ستوه آمده و به دنبال تنهایی به کوهستان ها، جنگل ها و مراتع خالی از سکنه پناه برده اند که مظهر آرامشند. همه ی ما از کودکی به دنبال جایی هستیم که جاده ای در آن نباشد اما فضای پهناور و گسترده ای پیش رویمان باشد. متاسفانه، خیلی از ما از روی الزام و راحتی، باید یاد بگیریم که چطور تنهایی خود را در زندگی روزمره مان در طبیعت جستجو کنیم.
تنهایی و پروردگار
طی گردشی که در صومعه ی سانتا ماریا در اسپانیا داشتم، وارد بزرگ ترین و ساده و بی زینت ترین حرم شدم و از سکوت و آرامش آن واقعاً به حیرت آمدم. نقطه ی اشتراک جستجوی پروردگار و جستجوی خلوت و تنهایی در چیست؟ هر مذهبی باید زمان هایی را به راز و نیاز و عبادت اختصاص دهد. و رابطه ی فرد با پروردگار تنها راه حل پارادوکس تنهایی و وابستگی است.
معمولاً گفته می شود که تفکر و تامل یکی از بهترین راه ها برای دستیابی به آرامش فکری است و به همین خاطر است که سفرهایی که بشر برای رسیدن به حقیقت و رستگاری می پیماید همه به تنهایی انجام گرفته اند. زیارت های مذهبی هنوز هم مثل گذشته انجام یم شوند، اما کوتاه تر از قبل هستند. البته این اقامت های کوتاه مدت در مکان های مذهبی قابل مقایسه با سفرهای چندین و چند ماهه ی سابق به سمت زیارتگاه ها نیست. اما بودائی ها هنوز به شکل زائر زندگی می کنند چون زندگی را مجموعه ای از لحظات زمان حال می دانند که فرد را از وابستگی ها جدا کرده و با پروردگار یکی می کند.
برای توسل بیشتر به مذهب، باید زمانهایی نیز برای تنهایی در نظر گرفته شود. کتاب راز آفرینش به این مسئله ی بنیادی می پردازد. در داستان آفرینش خداوند روز جمعه را روز استراحت قرار داده و آن را از سایر روزها جدا میکند. این روز روزی بوده که فرد باید در زندگی خود و کتاب مقدس تفکر و تامل کند. ما هم می توانیم همین کار را انجام دهیم، فقط کافی است روزی یا حتی ساعتی از هفته را ساعت استراحت خود قرار دهیم و در آن به راز و نیاز و عبادت بپردازیم.
سرزمین شگفت انگیز تکنولوژی
در فیلم صامت کلاسیک “عصر جدید”، چارلی چاپلین به عنوان یک انسان مدرن به طور دیوانه واری تند و تند بین دستگاه ها چرخ می خورد و پیچ ها را سفت می کرد. امروز همتای پُست مدرن چاپلین پشت کامپیوتر می نشیند و تند و تند کلیدهای صفحه ی کیبورد را فشار می دهد و از چَت روم به ایمیل خود و از این سایت به آن سایت می رود و در واقعیت مجازی آنچنان با حرارت تکاپو می کند که همان آشفتگی را ایجاد می کند. من اعتقاد دارم که دنیای کامپیوتری تلاشی است برای حل مشکلات مربوط به تنهایی و نیازهای اجتماعی. در فرهنگی که دیگر هیچ اوقات تنهایی و سرزمین خالی از سکنه ای وجود ندارد، کامیوتر دستگاهی است که همه چیز در خود دارد: انگیزش، علم و دانش، اخبار، اوقات تنهایی، ارتباطات، و حتی ---. اما وقتی نفهمیم که چرا تکنولوژی کامپیوتر ما را به خود جذب می کند، قادر نخواهیم بود استفاده ای تمام و کمال از آن داشته باشیم. سوال این است که آیا ما در تماشای تلویزیون یا استفاده از کامپیوتر به دنبال اوقات تنهایی هستیم بدون اینکه نیاز به تنها بودن خود را درک کنیم؟ یا اینکه دیگر قادر به زندگی بدون وجود وقفه های تکنولوژیکی مثل کامپیوتر نیستیم؟
یکی از دوستانم همیشه آرزو داشت که در یک جنگل گم شود و یک گوشی موبایل هم با خود داشته باشد. درآن صورت بود که می توانست هم از تنهایی و خلوت موجود در آن جنگل استفاده کند و هم هر وقت که خواست با دنیای خارج ارتباط برقرار کند. پوینده ی اینترنت هم به هیچ وجه به طور کامل از دنیای بیرون جدا نمی شود. روز به روز مردم بیشتر از قابل دترس بودن مودم های ارتباطی و تلفن (حتی در هواپیما و اتاقهای هتل) اذیت می شوند چون این چیزها باعث می شود فکر کنند که باید کار کنند. در هیچ زمان دیگر از تاریخ، جسم و ذهن انسانها اینطور قابل دسترس نبوده است. این روزها آنلاین بودن روشی غربی برای برآورده کردن نیازهایمان به تنهایی و باهم بودن است، اما به چه قیمتی؟ ساکت ماندن در مقابل لذات تنها بودن ما را نسبت به فریب و اغوای شگفتی کامپیوترها کور نگه می دارد.
تنها در خلسه
دگرگونی وضعیت های هوشیاری در دهه ی شصت با انقلاب تمرینات مدیتیشن امکانپذیر شده است. دگوگونی حالت، حلقه ی اتصال به همان حس نیاز اولیه به تنهایی است که در رحم مادر تجربه می کنیم و به ما امکان می دهد که بدون فهم آنچه که در دنیای بیرون می گذرد، در دنیای درون خود غرق شویم.برای مثال رقص ترنس نوعی خاص از تنهایی را ارائه می دهد. اگر به خلسه به عنوان راهی برای جدایی و هم پیوستگی با ارتباطات اجتماعی در نظر بگیریم، آنگاه آن را راهی هوشمندانه برای تعدیل اوقات تنهایی با وابستگی هایمان خواهیم یافت.
با هم و تنها: گفتگو در روابط
آیا داشتن رابطه های دراز مدت امکان پذیر است؟ من این را باور دارم، اما هدف من بازسازی و ترمیم نیاز به اوقات تنهایی است.
زمانی عشق های رمانتیک و روابط استوار و پابرجا متضاد یکدیگر فرض می شدند. اما امروز، با توجه به تحقیقی که روی زوج های مختلف انجام گرفت، ثابت شد که دو طرف در رابطه باید با هم در هارمونی و هماهنگ باشند. باید بتوانند از کهنه شویی و بچه داری تا --- های آتشین و نابهنگام تغییر وضعیت دهند. فشاری که روی زوج ها برای همیشه با هم بودن، کمتر از فشار کلی که روی انسانها در همه ی سطوح اجتماع وجود دارد نیست. آیا همه ی اینها بدون نیاز یکی از طرفین برای وقفه و تنهایی صورت می گیرد؟ مسلماً خیر، چون به نظر می رسد که هرچه صمیمیت بین انسانها بیشتر و بیشتر می شود، تعداد زوج هایی که به دنبال طلاق و جدایی هستند هم بیشتر و بیشتر می شود.
بعد از آن جذبه ی اولیه که بین دو طرف به وجود می آید که خود را جدا نشدنی از یکدیگر میدانند، طرفین نیاز پیدا می کنند که خودشان را بشناسند. فروکش هماهنگی و هارمونی بین زوجین به ندرت قسمتی از فرایند گذر عشق از مراحل اولیه انگاشته می شود. وقتی به دینامیک های روابط از لنز تنهایی نگاه می کنیم، درک ما از این موضوع تغییر می کند. مثلاً جنگ و جدل می تواند دلایل زیادی داشته باشد. خیلی اوقات عصبانیت تجلی همان نیاز به تنهایی است که این راه را برای نمود خود پیدا کرده است. خیلی از ما کودکیمان یادمان هست که چطور شاد و خوشحال با دوستانمان بازی می کردیم، اما موقع جدا شدن از هم دعوا و مجادله داشتیم، که جدا شدنمان را از هم آسانتر می کرد.
وقتی بیماران، چه زن و چه مرد، از جدایی و گسیختگی از عزیزان و همسرانشان صحبت می کنند، من به وضوح اشتیاق و علاقه ی آنها را برای تنها شدن می بینم. به خاطر باورها و اعتقادات مغشوش و درهم برهم ما درمورد خلوت و تنهایی، بیشتر درمورد مشکلاتی که برای ایجاد صمیمیت با بقیه ی آدم ها داریم با روانشناس مشاوره می کنیم تا اینکه به او بگوییم که نیاز به تنهایی داریم. ما فکر می کنیم که اگر از تنها بودن خود لذت ببریم، به همسرمان خیانت کرده ایم. توصیه ی من این است که به تنهایی مثل جزئی از تجربه های روزمره نگاه کنیم نه یک مانع مصنوعی برای شرکت در اجتماع.
حال باید ببینیم که چطور برای تنها بودن بحث و گفتگو می کنیم؟ اصطلاحاتی مثل “من مهلت تنفس می خواهم” باعث رنجش طرف مقابل خواهد شد و معمولاً عدم پذیرش مواجه می شود. من میتوانم یک تغییر عمده را تصور کنم. آدم ها همدیگر را ملاقات می کنند. علایق و بی علاقگی های هم را کشف می کنند. سؤال ها جدی تر میشود. “کجا دوست داری زندگی کنی؟ دوست داری بچه دار بشی؟ و…چرا چند سؤل دیگر به آن اضافه نکنیم: “دوست داری تنها باشی؟ چند وقت یکبار؟ بگذار برایت بگویم که تنهایی برای من چه مفهومی دارد.” این نوع گفتگوها ما را قادر می سازد که بدون تهدید و اذیت کردن همدیگر، آزادانه نیازهایمان را به زبان بیاوریم.
در یک نقطه، عاشق و معشوق ها هم به انسانهایی عادی تبدیل می شوند. با نمود دوباره ی واقعیت، بیقراری که از داشتن مدت زمان کمی برای خلوت و تنهایی به وجود امده دوباره نمودار می شود. در اینجاست که طرفین می خواهند به وابستگی ها و ارتباطات فردی خود در زندگی برگردند. زوج های هوشیار کسانی هستند که ازادانه با هم در این رابطه صحبت می کنند و با هم تصمیم می گیرند که چه مدت زمان را به تنهایی و چه مدت زمان را با هم سپری کنند.
تعهد در رابطه هم می تواند سوگندی لذت بخش باشد و هم زنجیری که به دور گردن فرد بسته می شود. در تنهایی خود می توانیم مسائل را تجزیه و تحلیل کنیم و به تفکر و تامل درمورد زندگی بپردازیم. تنهایی همیشه راه فرار از تعهد و رابطه مان نیست. گاهی از اوقات بعد از مدت کوتاهی تنهایی فرد دوباره به همسر و طرف خود برمید و تعهد خود را محکمتر می کند.
تنهایی خلاقانه
همه ی ما هنرمندان تنها و خلاق را می شناسیم. تنهایی یکی از مهمترین راه ها برای خلاقیت است. درواقع، تحقیق بر روی نوجوانان خلاق و باهوش نشان می دهد که با استعدادترین نوجوانان کسانی هستند که تنهایی خود را خیلی دوست دارند. اما هنرمند وجود همه ی ما باید پیه ریسک جدایی را به تن بمالد، چون درواقع ساختن یک زندگی باارزش و سعادتمندانه خود عملی خلاقانه به حساب می آید.
چطور می توانیم ارزش تنهایی را برای داشتن یک زندگی کاری خلاقانه بسنجیم؟ خستگی ذهنی و جسمی محصول سرعت بالای تغییرات کار است. ما خیلی از آدم ها را می شناسیم که قرار ملاقات هایشان با دوست هایشان را کنسل می کنند و می گویند آنقدر خسته ام که وقتی به خانه برسم یک راست به تختخواب پناه خواهم برد. در عجبم که آدم ها چطور توانسته اند زمانهای طولانی برای صرف ناهار را به ناهارهای تند و سریع پست میز کار خود جایگزین کنند. انسان امروز که در جنگ و جدال برای آماده کردن تقاضای مشتریان در ساعت مقرر است، به نیاز خودب رای تنهایی فکر نمی کند و از فقدان ان ناراحت نمی شود. اما یک روز به ان می رسند و سعی می کنند که اوضاع کاریشان را کمی تعدیل کنند و بیشتر از قبل به خود بپردازند.
تنهایی چه به ما عرضه می کند؟
راه حل های خلاقانه ی زندگی نیاز به تنهایی دارد. برای فکر برای حل مشکلات لاینحل باید تنها بود. دیگران به ما الهام می دهند، اطلاعات می گیریم، تمرین عملکرد ما را بهبود می بخشد، اما با همه ی این احوال برای کشف و سنجیدن مسائل نیاز به تنهایی داریم.
خلاقیت طبیعی که در همه ی ما وجود دارد، در نتیجه ی تنهایی نمود پیدا می کند. عشق در تنهایی نمو می کند. خلاقیت و کنجکاری هر دو در نتیجه ی تفکر و تامل رشد می کنند.
ما باید تنهایی را از قید و بند مفهوم منفی بی کسی و عزلت رها کنیم و آن را از جنگ و جدل هایش با دلبستگی ها و تعهدات دور کنیم. آسودگی و آرامشی که در نتیجه ی تنهایی، تامل و تفکر، و خیالپردازی به وجود می آید تخمین ناپذیر و بسیار گرانبها است. یادتان باشد که عشق تنها لازمه ی سلامت روح و روان نیست. کار و خلاقیت هم برای سلامت آن لازم است.
تنهایی یکی از بهترین حافظان روح و وجود انسان است. باید طوری زندگی کنیم که هر لحظه را لحظه ای جدید با حساسیت بیشتر به افکار، احساسات، و شور جسمانی خود فرض کنیم. این پیام اصلی تنهایی است و از طریق همین خودآگاهی است که تنهایی درونی و زندگیمان می شکفد
Borna66
06-22-2009, 10:41 PM
ده راهكاراصولي براي متحول كردن زندگي
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
رشد و پیشرفت نتیجه ایجاد تغییر و تحول در زندگیست. اگر همچنان در وضعیت فعلی خود باقی بمانید، هیچ گاه به رشد و تعالی نمی رسید. شیوه ی تفکر و عملکرد خود را تغییر دهید تا بتوانید به کلیه اهداف خود دست پیدا کنید. باید توجه داشت که تغییر و تحول از یک روند ممتد پیروی کرده و هیچ گاه متوقف نمی شود. به محض متوقف شدن تغییر و تحول، رشد و پیشرفت شما هم متوقف می گردد.
ما قصد داریم تا در این مقاله مهم ترین تکنیک های موجود در زمینه ایجاد تغییر و تحول در زندگی را به شما معرفی کنیم.
۱ - ریتم زندگی خود را آرام کنید
شما نیاز به زمان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید.
سعی کنید آهسته به جلو پیش بروید تا در عین حال بتوانید بیش از پیش از زندگی لذت ببرید. مشغولیت های بی مورد نه تنها لذت تماشای مناظر بی نظیر زندگی را از شما می گیرند بلکه باعث می شوند که شما هیچ حسی نسبت به اینکه کجا هستید، به کجا می روید، و چه کاری انجام می دهید نیز نداشته باشید.
ادی کانتور
۲ - خواستار تغییرباشید
“تمایل داشتن” ضروری است. این زندگی شماست، هیچ کس نمی تواند در آن تغییر ایجاد کند مگر خود شما. اگر خودتان خواستار تغییر نباشید، آنگاه هیچ چیز در این دنیا نمی تواند شما را مجبور به تغییر کند.
به این منظور در ابتدا باید به خود بگویید که با ایجاد تغییر، زندگی من از شرایط فعلی بهتر خواهد شد. اصلاً مهم نیست که زندگی شما تا چه اندازه خوب است به هر حال باز هم جای پیشرفت و ترقی وجود دارد. از سوی دیگر اگر تصور می کنید که زندگیتان اصلاً خوب نیست، باز هم ناامید نشوید، همیشه جای امیدواری برای بهبود اوضاع جود دارد. به خودتان بقبولانید که همیشه توانایی ایجاد تغییرات مناسب در زندگی را دارید.
۳ - مسئولیت پذیر باشید
قبول مسئولیت های زندگی یک “باید” است. دیگران را به خاطر اتفاقات بدی که در زندگیتان رخ می دهد سرزنش نکنید. انگشت سرزنش خود را به سوی خانواده، دوستان، کارفرما و یا وضعیت بد اقتصادی جامعه نشانه نگیرید. خوبی و بدی موجود در زندگی مستقیماً به عملکرد فردی شما بستگی دارد. زمانیکه مسئولیت این موارد را پذیرفتید، آنگاه می توانید انتظار ایجاد تغییرات شگرفی را در زندگی خود داشته باشید.
باید تصمیم بگیریم که خودمان و نه اوضاع و احوال پیرامونمان را تغییر دهیم. با این روش می توانیم خیلی موثرتر عمل کنیم.
استفان کوی
۴ - ارزش های اصلیتان را مرور کنید
در اعماق قلب هر فرد اصولی وجود دارد که وی به شدت به آنها معتقد است. از خود سوال کنید ارزشمندترین چیزی که در زندگیتان وجود دارد چیست؟ احساس می کنید برای داشتن یک زندگی موفق باید چه اصولی را رعایت کنید؟ اینها ارزش هایی هستند که خودتان باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشید. آنها را پیدا کنید و به خودتان یادآوری نمایید.
۵ - دلایل مهم زندگیتان را پیدا کنید
ایجاد تغییر کار ساده ای نیست چراکه شما باید بر سکون حاکم بر زندگی خود غلبه کنید. درست مثل یک شاتل فضایی که برای غلبه بر جاذبه ی زمین نیاز به یک موشک پرقدرت دارد. شما هم برای غلبه بر سکون موجود در زندگی نیاز به یک منبع پرقدرت انرژی دارید. دلیل شما برای تغییر درست همان منبع انرژی است. برای پیدا کردن این دلایل ببینید چه چیزهایی برایتان مهم هستند.
۶ - افکار نیرو بخش را جایگزین افکار محدود کننده کنید
افکار محدود کننده جزء بزرگترین موانعی هستند که شما را از پیشرفت در زندگی محروم می کنند. ابتدا باید آنها را پیدا کنید تا بعداً بتوانید بر آنها غلبه کنید. به منظور تشخیص این قبیل افکار در ذهن خود به دنبال افکاری باشید که شامل عبارات زیر هستند:
“من نمی توانم….”
“قادر نیستم که ….”
“من هیچ وقت نتوانستم ….”
“هیچ راهی وجود ندارد که ….”
هر زمان که در ذهن خود به یکی از این افکار برخورد کردید، آن را یادداشت نمایید و یک تفکر نیرو بخش را جایگزین آن نمایید. در مقابل هر جمله منفی یک جمله ی مثبت بنویسید.
۷ - عادات خوب را جایگزین عادات بد کنید
شما می بایست علاوه بر افکار محدود کننده، عادات بد خود را نیز پیدا کنید. آیا عاداتی هستند که همیشه شما را از اقدام کردن باز می دارند؟ آیا رفتارهایی هستند که باید از آنها دست بشکنید؟ بهتر است که لیستی از آنها تهیه نمایید.
سپس به جای اینکه سعی کنید آنها را ترک کنید، یکسری عادات مثبت برای جایگزین نمودن آنها در نظر بگیرید. فرض کنید یکی از عادات بد شما تماشای بیش از اندازه تلویزیون است. به جای اینکه مدت زمان تماشای تلویزیون را کم کنید، به انجام کاری فکر کنید که جایگزین تلویزیون شود. به عنوان مثال می توانید مطالعه کردن را انتخاب کنید.
۸ - برای خود الگو و مربی انتخاب کنید
پیدا کردن یک الگو در زندگی کمک بزرگی در راه تعالی آرمان ها محسوب می شود. او می تواند شما را راهنمایی کرده و مشکلات و موانع موجود بر سر راهتان را یادآوری نماید. با این کار می توانید در وقت و انرژی خود صرفه جویی کنید.
البته پیدا کردن یک مربی خوب ساده نیست و در ابتدا شما باید به او ثابت کنید که فرد مستعد و قابلی هستید. سعی کنید در نظر او فرد مفیدی جلوه کنید. در کارها کمکش کنید تا ثابت کنید که شاگرد زرنگی هستید و این ارزش را دارید که بر روی شما سرمایه گذاری کند.
۹ - انتظارات منطقی داشته باشید
باید از ابتدای راه انتظارات منطقی را در ذهن خود بپرورانید. کار شما در مراحل ابتدایی به مراتب ساده تر است و هر چه جلوتر می روید موانع و مشکلات هم بیشتر می شوند. تغییر و تحول نیازمند زمان است به ویژه اگر بخواهید تغییرات دائمی در زندگی خود ایجاد کنید. انتظارات منطقی، شما را در شرایط سخت همچنان پابرجا نگه می دارند.
۱۰ - پیوسته در حرکت باشید
مسئله اصلی آغاز نمودن کار است. زمانیکه شروع کردید، آنوقت می توانید با سرعت دلخواه به جلو پیش بروید. درست مثل هل داد ماشین، در ابتدا باید نیروی زیادی به آن وارد کنید تا راه بیفتد، اما وقتی راه افتاد نیاز به انرژی کمتری دارد.
همیشه در حال بهبود زندگی خود باشید. سعی کنید هر روزتان بهتر از دیروز باشد. همانطور که قبلاً هم گفتیم تا تغییر و تحول نباشد، خبری از رشد و پیشرفت هم نخواهد بود.
Borna66
06-22-2009, 10:43 PM
15روش براي افزايش تمرکز
1- هنگام درس خواندن کاغذ و خودکاري کنار دستتان بگذاريد و فکرهايي را که به ذهنتان مي رسد و مزاحم درس خواندتان مي شود يادداشت کنيد. با اين کار ديگر نگران فراموش کردن کارها و ايده ها نيستيد و به خودتان يادآوري مي کنيد درست است که اين کارها به اندازه اي مهم هستند که آنها را يادداشت کنيد و بعداً برايشان کاري انجام بدهيد اما آنقدر مهم نيستند که به خاطرشان درس خواندن را متوقف کنيد.
2- خوب است گاهي فکرهاي ناراحت کننده يا آنهايي که حواستان را پرت مي کنند جاي ديگري بگذاريد. به اين ترتيب که زماني که مشغول درس خواندن هستيد آنها را موقتاً کنار بگذاريد تا بتوانيد روي درس خواندن متمرکز شويد.
3- سعي کنيد هدف مشخصي را معين کنيد که در هر بار درس خواندن به آن برسيد. اين کار کمک مي کند توجه تان را به کار مشخصي که در دست داريد معطوف کنيد. همچنين اين کار بازخوردي از پيشرفت به دست تان مي دهد.
4- سعي کنيد بر درسي که مي خوانيد تمرکز کنيد و به اتفاقات بلندمدتي که بر اثر خوب يا بد امتحان دادن مي افتد فکر نکنيد. اول مهمترين کار حال حاضر را انجام بدهيد و بدانيد هر چيز حواس پرت کرن ديگري که به ذهنتان مي رسد اهميت کمتري از آنچه در حال انجامش هستيد، دارد.
5- اين شعار را در ذهن داشته باشيد که؛ «با شرايطي که دارم بيشترين تلاش خود را خواهم کرد.» نه اينکه فکر کنيد «بايد همه چيز کامل باشد.»
6- ياد بگيريد چگونه تشخيص بدهيد مساله اي که حواس تان را پرت کرده است مهمتر از درس خواندن است. هرگاه که ممکن بود مستقيماً به سراغ علت حواس پرتي تان برويد. گاهي با حذف علت حواس پرتي اصلي مي توانيد زمان بيشتري را به درس اختصاص دهيد و بعداً کمتر نگران باشيد.
7- سعي کنيد جاي خاصي را براي درس خواندن انتخاب کنيد که وسايل حواس پرت کني مثل راديو و تلويزيون در آن نباشد.
8- محل درس خواندن خود را تميز و مرتب نگه داريد و سعي کنيد از آن فقط براي درس خواندن استفاده کنيد. اين کار حواس پرتي را کاهش مي دهد و کمک مي کند راحت تر به حالت تمرکز دست يابيد. مثلاً ممکن است وقتي روي تخت دراز مي کشيد و درس مي خوانيد کمتر تمرکز داشته باشيد تا وقتي که پشت ميزي مي نشينيد که هميشه از آن براي درس خواندن استفاده مي کنيد.
9- درس خواندن را در دوره هاي زماني محدود انجام بدهيد تا بدانيد به زودي نقطه پايان فرا مي رسد. بي وقفه درس خواندن طوري که به نظر مي رسد نقطه پاياني وجود ندارد سخت تر است.
10- همه کتاب ها، جزوه ها و کتاب هاي کمک درسي تان را کنار دست تان بگذاريد. اگر لازم باشد براي اينها از جايتان بلند شويد يا مدتي دنبالشان بگرديد حواس تان بيشتر پرت مي شود.
11- براي کاهش اضطرابي که با آماده شدن براي درس خواندن مي آيد مي توانيد کتاب ها و محل درس خواندن تان را مرتب کنيد. اين کار باعث مي شود محل کارتان عاري از هر چيز حواس پرت کني باشد. ممکن است شما از آ نهايي باشيد که براي درس خواندن نياز به «گرم شدن» داشته باشيد؛ براي اين کار از مطالبي شروع کنيد که با آنها آشنايي بيشتري داريد. با اين کار مروري هم بر نتايج خوب امتحانات گذشته داريد که از نظر ذهني شما را در وضعيت اعتماد به نفس خوبي قرار مي دهد.
12- براي کاهش اضطرابي که با گذشت زمان پديدار مي شود استراحت جسمي کمک مي کند نگراني تان کمتر شود و آگاهي و انرژي خود را بازيابيد. شايد هم لازم باشد هر بخش از درس را که تمام مي کنيد مروري بر آن داشته باشيد تا حس تمام کردن و اطمينان تان افزايش يابد. البته اگر درس خواندن را به شب امتحان موکول نکنيد کمتر دچار اضطراب مي شويد.
13- سعي کنيد اوايل سال تحصيلي محدوده توجه خود را پيدا کنيد و در طول سال هم آن را بررسي کنيد. معمولاً کساني که احساس مي کنند نمي توانند خوب امتحان بدهند آنهايي هستند که شکاف (بزرگ يا کوچک، کم يا زياد) در درک مطالب دارند. همان طور که سال مي گذرد مفاهيمي را که واضح نيستند مرور کنيد تا اين شکاف را کاهش بدهيد و همان طور که دانش تان در طول سال افزايش مي يابد اعتماد به نفس تان تقويت شود.
14- با هم کلاسي هايتان راجع به درس خواندن تان صحبت کنيد. با بحث کردن درباره مطالب مهم درس ذهنيت معقولي درباره مسائل مهم درس و سوال هايي پيدا مي کنيد که بيشتر ممکن است در امتحان بيايند. اين کار همچنين فرصت ايده آلي است براي آشنايي با نظرات ديگران و درس خواندن گروهي راه بي نظيري براي مطالعه فعال است.
15- گاهي اوقات دانش آموزان و دانشجويان از وضعيت جزوه هاي خود راضي نيستند و جزوه ديگران را قرض مي گيرند تا مال خودشان را کامل کنند. يادتان باشد هميشه جزوه هايتان را براساس تاريخ مرتب کنيد و موضوع اصلي درس را بيابيد. وقتي جزوه مي نويسيد حاشيه آن را خالي بگذاريد تا بعداً بتوانيد سوال ها، توضيح ها و کلمات کليدي را که به ذهن تان مي رسد کنار آن بنويسيد. همچنين نبايد تا آخر سال صبر کنيد تا متوجه شويد جزوه هايتان ناقص است. هر هفته جزوه هايتان را مرور کنيد. اگر لازم بود آنها را کامل کنيد و قسمت هايي را که نمي فهميد از معلم يا استاد بپرسيد.
Borna66
06-22-2009, 10:43 PM
چگونه با همکاران کنار بياييم
نویسنده : نوشين ديانتي
همکاران ما مي توانند بر احساس ما نسبت به شغل مان تاثير بگذارند. به هرحال ما با آنها رابطه کاري داريم و نبايد اجازه بدهيم رفتار بد آنها آرامش ذهني ما را برهم زند. همه مي دانيم وقتي کسي ما را آزرده است چقدر سخت است که زبان مان را نگه داريم و در ذهن مان آرام بمانيم.
از طرفي هم امکان ندارد هر روز به کساني که با آنها ارتباط داريم و رفتارشان ما را آزرده و ناراحت مي کند توضيح بدهيم که چطور رفتار کنند چون اين نصيحت هاي معمولاً غيردلسوزانه رنجش و دلخوري زيادي ايجاد مي کنند. بهتر است آدم سعي کند تا اطرافيانش از او مشورت نخواسته اند تلاش نکند باورها و عقايد خودش را به آنها تحميل کند. اشتباه بسياري از ما و به خصوص تازه کارها اين است که تا درباره موضوعي به نتيجه يا شهودي مي رسند مي خواهند تمام همکاران حاضر را متحول کنند اما معمولاً چنين شور و شوقي در محل کار خصومت مي آفريند.
هيچ کس خوشش نمي آيد وقتي دنبال راهنمايي نيست کسي به او بگويد چه کار کند. بهترين راه اين است که اول خودتان را تغيير بدهيد؛ وقتي ديگران الگوي شما را ببينند خودبه خود تغيير مي کنند. فکر مي کنيد کسي خوشش بيايد او را به زور نصيحت کنيد؟ پس هرچه توان داريد به کار بگيريد تا کسي باشيد که همه به شما به ديده احترام نگاه کنند. هرقدر عصبي باشيد و از خود تنش نشان بدهيد همکارانتان هم همين رفتار را پيش مي گيرند و همين طور واکنش نشان مي دهند. اگر مي خواهيد فضاي محل کارتان را تغيير بدهيد به فکر تحولات يک شبه نباشيد. خواسته شما فقط وقتي عملي مي شود که ابتکار عمل را طي يک فرآيند معمولي و درازمدت به دست بگيريد.
به نظرتان چرا با بعضي افراد جور نيستيد يا دوست داريد به آنها درسي بدهيد يا هميشه به او بدهکاريد. اين واقعيت که آدم با بعضي ها کشمکش دارد نشان مي دهد که شما بايد با او باشيد تا درباره اشتباهات و خطاهاي شخصيت خود چيزهايي بياموزيد. اگر کسي تمام مدت با همکار يا همکارانش در جنگ باشد به اين معني است که ضعف يا ضعف هايي در شخصيتش دارد که بايد بر آنها فائق بيايد به همين علت است که آنها در محدوده کوچکي کنار هم جمع شده اند. پس دقت کنيد. عادات بد همکار خود را جذب نکنيد و دائم فکر نکنيد که از او متنفريد. عاقلانه است که عادات بد خود را پشت در محل کار بگذاريد. نقطه ضعف هاي شخصيتي را که در زير به بعضي از آنها اشاره مي شود بايد از همکارانتان پنهان کنيد تا دچار واکنش هاي ناخواسته نشويد.
نقطه ضعف بعضي آدم ها حسرت و خودخوري است. اگر براي خود اظهار تاسف کنيم نمي توانيم بي طرف و بي غرض باقي بمانيم. اگر چنين رفتاري در ما نهادينه شده باشد همه چيز را به خود مي گيريم و هيچ کس جرأت ندارد به کسي که اينقدر زودرنج و نازک نارنجي است نزديک بشود. وقتي حالت تدافعي به خود بگيريم اجازه نمي دهيم هيچ کس انتقادات سازنده خود را درباره ما اعلام کند. غرق شدن در حسرت و خودخوري باعث مي شود هميشه براي خودمان احساس تاسف بکنيم.
توجيه گري هم رفتاري مشابه حسرت و خودخوري است و باعث مي شود هميشه رفتار خودمان را توجيه و از آن دفاع کنيم. پس دفعه بعد که گام هاي اشتباهي برداشتيد سعي کنيد از بيرون به مساله و خودتان نگاه کنيد اين رفتار خيلي بهتر از آن است که مقاومت کنيد و درباره خودتان توضيح بدهيد تا ديگران قانع بشوند. ممکن است يک بار هم که شده طرف مقابل تان حق داشته باشد. اجازه بدهيد اين بار او به شما کمک کند.
مواظب خودپسندي باشيد. اين قدر نگوييد «اين فکر من بود.» يا «من اين کار را کردم.» وقتي اهميت زيادي به دستاوردهاي خود مي دهيم نوعي حس ساختگي غرور در ما رشد مي کند و درست در همان لحظه رو به افول مي رويم. تقبيح خود حس مخالف خودپسندي و به همان اندازه مخرب است. انسان جايزالخطا است و همه اشتباه مي کنند پس اين قدر سريع خود را محکوم نکنيد.
وقتي حالتان خوش نيست، غمگين هستيد يا درهم شکسته ايد فقط براي اينکه کسي از شما انتقاد کرده بدانيد که به يکي از نقاط ضعف شما زده است. به خاطر داشته باشيد در مراحل مختلف زندگي از آنجاهايي که بايد رشد کنيم و قدرت درون مان را افزايش بدهيم آزمايش مي شويم. چنين شرايطي فرصتي فراهم مي آورد که ضعف هاي رواني خود را شفا بدهيم و ضعف هاي ذهني آگاه و ناخودآگاه خود را رفع کنيم. ناشکيبايي يا کمي صبر و تحمل ضعف شخصيتي هستند. اگر کسي نتواند در شرايط تنش زا صبر داشته باشد طبيعي است؛ همه ما گاهي همين طور هستيم اما چنين نقطه ضعف شخصيتي باعث مي شود نتوانيم راحت با ديگران کنار بياييم. اين قدر زود خودتان را محکوم نکنيد. خدا هم خيلي از اشتباهات ما را مي بخشد. پروردگار نيت ما را براي بهتر شدن در نظر مي گيرد. مهم نيست حق با ما باشد يا خير. اگر هنوز در قلب مان نسبت به کسي احساس بيزاري و تنفر داريم تا وقتي بر اين حس غلبه نکنيم احساس رنج و عذاب ما را رها نمي کند. خشم هم برادر تنفر است که واکنش طبيعي به اين است که چيز اشتباه يا ناراحت کننده اي راجع به ما گفته شود. خشم هم مانند تنفر آرامش درون را بر هم مي زند. حتي اگر يک لحظه به خودتان اجازه بدهيد تسليم خشم بشويد در همان لحظه آگاهي درونتان را از دست مي دهيد.
حسادت و رشک بردن نتيجه حس عميقي از ناامني است. اگر همکارتان به موفقيتي نايل شده و به شما عمداً بي توجهي شده زندگي مي خواسته همه حسادت هايي که در وجودتان هست بيرون بريزد تا با آن روبه رو شويد و آن را از بين ببريد. چشم هايتان را روي خودتان متمرکز کنيد نه ديگران وگرنه حقارت خودتان را نمايش مي دهيد.
محيط کار ما مانند يک مخلوط کن بزرگ است و ما مثل الماس، ريگ، قلوه سنگ، زمرد و سنگ هاي ديگر هستيم که همه ما را با محلول تميزکننده در مخلوط کن مي ريزند، مخلوط کن مي چرخد و ما را صيقل مي دهد و برق مي اندازد. پس از مدتي به سنگ هاي درخشان و جديدي بدل مي شويم. در چنين محيطي همه همزمان با هم با ضعف هاي مان، اشتباهات مان و محدوديت هايمان درهم مي آميزيم و آنقدر ساييده مي شويم و صيقل مي خوريم که اخلاق هاي تند در هر يک از ما نرم مي شود و روزي نه چندان دور همه ما صاف و خالص مي شويم.
دفتر کار خوشايند
شاد بودن در شغلي که داريد مهم ترين مساله اي است که در محل کار با آن سر و کار داريد. هيچ کس دوست ندارد هر روز سر کاري برود که احساس خوشايندي نسبت به آن ندارد. 10 توصيه زير را به کار ببنديد تا محل کارتان به محل خوشحال کننده اي بدل شود.
1ـ نگران نباشيد
وقتي سرکار هستيد اگر دائم مشغول مسائل شخصي خود باشيد متمرکز شدن روي کار سخت مي شود. حتي اگر زندگي تان پر از تنش است مي توانيد وقتي سر کار مي رويد آنها را فراموش کنيد. بايد وقتي سر کار حاضر مي شويد فقط به کار فکر کنيد و نگذاريد مشکلات شخصي شما را از هدف تان دور کند. بايد سر کار خلاق و بهره ور باشيد و روي مسائل کاري متمرکز شويد.
2- محيط کار خود را دوست داشتني کنيد
معمولاً 8 ساعت سر کار هستيد پس بايد کاري کنيد که اين مکان تاجايي که مي شود براي شما دوست داشتني باشد. عکس ها و تصاويري را که خنده بر لبتان مي نشاند روي ميز کارتان قرار بدهيد. يک چراغ مطالعه به سليقه خودتان بگيريد تا نور بهتري براي خودتان تامين کنيد. به جز اينها باز هم فکر کنيد که چه چيزهايي خوشحال تان مي کند و آنها را براي تزيين اتاق کارتان به کار ببريد.
3ـ در محل کارتان دوست صميمي پيدا کنيد
در محل کارتان با کساني که با شما علاقه مشترک دارند صميمي بشويد. اگر با کساني آشنا بشويد که گذشته يا شيوه زندگي شان مانند شماست وقتي سرکار هستيد حس راحتي خانه را داريد. علاوه بر آن ساعت ناهار يا استراحت را مي توانيد با او بگذرانيد و درباره علاقه مشترک تان صحبت کنيد.
4ـ خود را سالم نگه داريد
در طول روز غذاهاي سالم بخوريد و فراوان آب بنوشيد تا سطح انرژي تان در بهترين حالت حفظ بشود. همچنين تغذيه سالم باعث مي شود رفتار بهتري با خود و همکاران تان داشته باشيد.
5ـ مرتب و منظم باشيد
بيش از توان تان کار قبول نکنيد چون اگر نتوانيد آنها را به موقع و درست به انجام برسانيد احساس سرخوردگي و نااميدي از شغل تان پيدا مي کنيد. هر وقت که لازم است «نه» بگوييد. برنامه کاري منظم براي خود تعريف کنيد و محل کارتان را مرتب نگه داريد.
6ـ حرکت کنيد
اگر شغل تان طوري است که مدت طولاني به حالت نشسته هستيد حتماً زماني را به حرکت کردن اختصاص بدهيد. کمي ورزش کششي انجام بدهيد. مچ هايتان را بچرخانيد و بازوان تان را به طرفين بکشيد. به چشم هايتان هم استراحت بدهيد. آنها را ببنديد و به آرامي با سر انگشتان تان آنها را ماساژ بدهيد. اگر زياد با کامپيوتر سر و کار داريد اين کار ضروري تر است.
7ـ رفتار همکاران تان را بپذيريد
اجازه ندهيد رفتار همکاران تان روي کاري که انجام مي دهيد تاثير بگذارد. شما که نمي توانيد يک دفعه رفتار آنها را عوض کنيد پس ياد بگيريد چطور با آنها کنار بياييد. اگر کشمکشي بين تان در گرفت آرام و مودب مشکل تان را با آنها در ميان بگذاريد و از مساله بگذريد. اجازه ندهيد رفتار ناپسند ديگري حال شما را خراب کند.
8ـ به خودتان جايزه بدهيد
هرچند وقت يک بار براي کاري که خوب و درست به پايان رسانده ايد به خودتان جايزه بدهيد. همان طور که هيجان هاي منفي روي کارتان تاثير مي گذارند جنبه هاي مثبت زندگي هم باعث مي شود شرايط روحي بهتري داشته باشيد و کارتان را بهتر انجام بدهيد.
9ـ نفس بکشيد
پژوهش هاي متعددي نشان داده اند که تنفس عميق براي سلامت عمومي بدن بسيار مفيد است. در طول روز آگاهانه تلاش کنيد نفس هاي عميق و بلند بکشيد. نفس عميق سطح انرژي بدن را افزايش مي دهد، باعث مي شود بيشتر احساس هشياري کنيد و در کل بهره وري کارتان را بالا مي برد.
10ـ به چيزهاي خوشايند فکر کنيد
به جاي اينکه به جنبه هاي منفي شغل تان فکر کنيد به جنبه هاي مثبت آن فکر کنيد. پنج نکته راجع به کارتان بنويسيد که از آن لذت مي بريد يا سپاسگزار آن هستيد.
ممکن است چيزهاي ساده اي باشند مثل اينکه ميز کارتان نزديک به پنجره است يا همکار خوبي داريد. هر وقت که احساس خستگي مفرط کرديد يا از شغلتان نااميد شديد از روي فهرست تان بخوانيد. تاکيد روي جنبه هاي مثبت شغل تان باعث مي شود اين شغل برايتان خوشايندتر بشود.
__________________
Borna66
06-22-2009, 10:44 PM
بررسي عوامل موثر در پايداري عشق در زندگي مشترک
نویسنده : بهاره مهرنژاد
همه ما در زندگي خواهان روابط گرم و صميمي هستيم. همه مي خواهيم روابط موفق داشته باشيم. اما با وجود اين خواستن ها اغلب در برآورده ساختن نيازمان ناتوان هستيم. زوج هاي بسياري هستند که در اوج عشق و دوست داشتن از يکديگر فاصله مي گيرند و در گرداب تنهايي اسير مي شوند.
برخلاف نظر بسياري، روابط به دليل اختلاف نظر هاي بزرگ و پيچيده متلاشي نمي شود؛ واقعيت مساله ديگري است. در اغلب موارد ديوار بي تفاوتي و رخوت و نوميدي بدون اينکه طرفين متوجه باشند، به آرامي و بدون سروصدا بين زوجين کشيده مي شود. دانستن اينکه چه مواردي باعث بروز شکاف در روابط مي شود مي تواند تاثير بسزايي در بهبود آن بگذارد.
پايدار نگه داشتن يک رابطه موفق نياز به همکاري متقابل زوج دارد. اينکه فقط يک نفر وظيفه اش را به خوبي انجام دهد چندان موثر نيست زيرا بعد از مدتي تمامي عشق و علاقه اي که وي براي همسرش در زندگي صرف کرده، در ذهنش به نوعي از خود گذشتگي تعبير مي شود که در درازمدت بستر بروز شکاف و فاصله را فراهم مي کند.
براي داشتن يک رابطه سرزنده و با نشاط بايد بپذيريم که عشق بايستي خودجوش باشد نه اينکه همچون يک سرم خوراکي هر چند ساعت يک بار يا بسته به نياز تزريق شود.
دنبال اکسير براي افزايش علاقه ميان خود و همسرتان نگرديد. احساس صميميت را در خود تقويت کنيد. داشتن صميميت در روابط زناشويي نقش اساسي ايفا مي کند؛ زيرا محدوديت ها و يا اوج توانايي اشخاص را در دوست داشتن نشان مي دهد. صميميت مستلزم اعتماد و اطمينان است. بايد مطمئن باشيم که مي توانيم بيشترين آسيب پذيري هاي خود را به طرف مقابل ارائه کنيم و از سوي ديگر آسيب پذيري هاي طرف مقابل را بدون هيچ گلايه و شکايتي بپذيريم. داشتن ارتباط متقابل نه تنها در ازدواج که در تمامي روابط موفق اصل اساسي به شمار مي رود. بسياري از زوج ها به دلايلي نظير ترس از تحقير شدن، رد شدن، ترک شدن، از دست دادن احساس هويت و ترس از ايجاد وابستگي از ايجاد صميميت فرار مي کنند.
به طور کلي زن ها در مقايسه با مردها بهتر مي توانند صميميت خود را نشان دهند اما اغلب ترس از دست دادن استقلال و هويت مانع از بروز علاقه به همسرشان مي شود. در عوض مرداني نيز هستند که از وابسته شدن هراس دارند و به همين خاطر از ابراز صميميت دوري مي جويند.
در همه اين حالت ها بايد علت هراس را فهميد و با آن مقابله کرد. فراموش نکنيد که ريشه تمام اين ترس ها در وجود خود شما پنهان است. براي حفظ عشق در يک رابطه ابتدا بايد خودتان را قبول کنيد و دوست بداريد. اگر ارزش ها و احساسات خود را ناديده بگيريد طرف مقابل هم هيچ گونه توجهي به آنها نمي کند و آن وقت شما مي مانيد و با حجمي از نيازهاي عاطفي که هيچ وقت بر زبان نياورده ايد. بر زبان آوردن خواسته ها، موضوع بسيار مهمي است که اغلب زوج ها از انجام آن غافلند. فراموش نکنيد که همسر شما قدرت فکرخواني ندارد. اگر نگوييد که گرسنه هستيد کسي برايتان غذا تدارک نمي بيند. يکي از خيالات واهي در مورد عشق اين است که زوج ها گمان مي کنند همسرشان بايد بتواند در همان لحظه فکر وي را بخواند و به نيازش پاسخ مثبت دهد.
شايد اين در کتاب ها و فيلم ها مصداق داشته باشد ولي در زندگي روزمره که پر از مشکلات کاري و شغلي است داشتن چنين انتظاري از همسر بسيار تاسف انگيز است. بعضي ها توقع دارند همسرشان بدون اينکه آنها حرفي به زبان بياورند از خواسته او اطلاع حاصل کند در غير اين صورت او بدون شناخت است و هيچ گونه درکي نسبت به همسرش ندارد. ولي واقعيت اين نيست. زوج هاي موفق خواسته ها و انتظارات خود را به صراحت مي گويند. در مورد توقع و انتظاراتشان با هم صحبت مي کنند و اگر اختلافي پيش آمد آن را به زمان ديگري موکول مي کنند تا با همديگر به توافق برسند. عشق زماني معنا دارد که همسر شما خواسته اي را که از او انتظار داريد با کمال ميل و از سر دوست داشتن برايتان برآورده سازد نه اينکه از روي فراست تمام آنچه در مخيله شما مي گذرد را بيرون بريزد،
مساله مهم ديگري که در بسياري موارد به عدم صميميت بين زوجين ختم مي شود از بين رفتن استقلال و فرديت فرد است. معمولاً بعد از ازدواج استقلال زوج ها کم مي شود، اگر فرزند هم داشته باشند روز به روز وابستگي بيشتر مي شود و گاهي افراد احساس خستگي مي کنند. زوج هاي موفق، آنهايي هستند که فرديت خود را حفظ مي کنند و مي دانند حتي اگر به هم علاقه داشته باشند، گاهي احساس خستگي مي کنند. آنان يکديگر را تشويق مي کنند تا هميشه «ما» نباشند و زماني هم براي «خود» داشته باشند و به کارهاي مورد علاقه خود بپردازند. بدين ترتيب استقلال فرد حفظ شده و زندگي از حصاري که فرد در آن حس آزادي اش را از دست مي دهد خارج مي شود.براي حفظ روابط عاشقانه در ازدواج بايستي تلاش کنيد. اگر مي خواهيد زندگي تان طراوت سابق را داشته باشد بايد همپاي همسرتان رشد کنيد. مسلماً فردي که امروز با او ازدواج مي کنيد، شش هفت سال آينده متفاوت تر از گذشته خواهد بود. زوج هاي موفق مي دانند که يکي يا هر دو در طول زندگي تغيير مي کنند و قواعد عوض مي شود. پس لازم است تغيير کنيد تا بتوانيد روابط در حال تغيير را عوض کنيد. هر يک از طرفين بايد ياد بگيرند که چگونه مي توانند احساسات طرف مقابل خود که روز به روز و هفته به هفته تغيير مي کنند، را درک کنند.
احساسات مشابه عکس العمل هاي متفاوتي را در افراد مختلف برمي انگيزد. پايه و اساس يک ازدواج موفق بر روي درک متقابل از احساسات يکديگر و نه بي توجهي نسبت به آنها، بنا مي شود. اگر چنين درکي وجود نداشته باشد، به مشکل برمي خوريم. گاهي پيش مي آيد که حتي خودتان نيز تحليل درستي از احساسات شخصي تان نداريد، در همين حال از همسر خود انتظار داريد که شما را درک کند. اگر کمي دقيق تر با اين مساله برخورد کنيد، متوجه خواهيد شد که اين انتظار شما از نظر منطقي امر درستي به شمار نمي رود.بد نيست به جاي خرده گرفتن به همسرتان کمي هم خود را نقد کنيد. کم و کاستي هاي زندگي تان را مورد بررسي قرار دهيد و براي آنچه به بهتر شدن وضعيت زندگي تان کمک مي کند بکوشيد. سرزنش هاي گاه و بيگاه را کنار بگذاريد. قرار نيست حالا که از مجردي درآمده ايد همه تقصيرهاي زندگي تان را به گردن فرد ديگري که نقش همسر را بازي مي کند بيندازيد. هدف ما از سرزنش کردن ايجاد تغيير در ديگران است ولي بايد بدانيم ابتدا بايد در خودمان تغييرات حاصل کنيم. سرزنش کردن ديگران از موشکافي اخلاقي خودمان بسيار آسان تر است اما به همان نسبت پيامد هايش ملال انگيزتر خواهد بود. سرزنش کردن همسر در او احساس گناه به وجود مي آورد و نوعي احساس بد بودن که به رنجش خاطر او منجر مي شود که نه تنها تاثير مثبتي در روند تغييرات او نخواهد داشت که از ميزان محبت او مي کاهد.
اين را هم از ياد نبريد که ازدواج مسابقه فوتبال نيست که حتماً يک طرف برنده باشد و طرف مقابل با سرافکندگي زندگي را ترک کند. در صورت بروز هرگونه اختلاف نظر و سليقه، آن را بـه شيوه سازنده و ثمربخش حل و فصل کنيد که شامل تمرکز بـر دغدغه هاي هر دو فرد و يافتن گزينه ها و راه هايي باشـد کـه هـر دو طـرف منتفع شده و به خواسته هايشان دست يابند. تقريباً در هـر اخـتـلاف يـک نفر احساس مي کند که مورد بي مهري، بي احترامي و بي توجهي قرار گرفته است. در ازدواج نبايد ايـن چـنـين باشد که همواره يک فرد برنده و فرد ديگر بازنده شود. صميميت بين زوجين بايد به گونه اي باشد تا حس تحکم و سلطه جويي را از بين ببرد و در عوض بسته هاي انرژي مثبت را ما بين آن دو رد و بدل کند.
Borna66
06-22-2009, 10:44 PM
همچون نوابغ بينديشيد
در مواجهه با مسائل و مشکلات چه مي کنيد؟ از آن ها فرار مي کنيد يا سعي مي کنيد آن ها را حل کنيد؟ فکر مي کنيد صرفا افراد باهوش قادرند مسائل را به بهترين شکل ممکن حل کنند يا اين که هر کسي مي تواند اين کار را بکند؟ آيا دقت کرده ايد چقدر تجربيات گذشته شما در رويکرد شما به مسائل موثر است؟
از گذشته، مطالعات زيادي راجع به هوش و خلاقيت در جهان انجام شده است و زندگي نوابغ به صورت جدي و عميق مورد بررسي قرار گرفته است. اما هنوز به قطع نمي توان گفت که فرمول کلي براي طرز تفکر آنان وجود دارد. به علاوه اکثر مردم فکر مي کنند که آنان، افرادي با توانايي هاي ژنتيکي کاملا متفاوت هستند يا اين که از ضريب هوشي بسيار بالايي برخوردارند .
مطالعات نشان مي دهد که الزاما هوش و خلاقيت، رابطه مشخصي با يکديگر ندارند و يک فرد خلاق الزاما باهوش نيست و بالعکس. ما عموما ياد مي گيريم که چگونه براساس روش هاي حل مساله اي که آموخته ايم و تجربيات گذشته خود، به سرعت راه حلي تضمين شده را براي مساله ي پيش رو بازآفريني نماييم. اما نوابغ، براساس تفکري واگرا، تمامي راه حل هاي ممکن براي يک مساله را در ذهن خود خلق و مورد ارزيابي قرار مي دهند و ابدا نمي کوشند صرفا براساس يک راه حل متداول به جواب برسند. آنان سعي مي کنند راه حلي جديد بيافرينند . از مطالعه گسترده الگوهاي فکري نوابغ و ابرخلاقان جهان، هشت راهبرد فکري مشترک بدست آمده است که ما هم مي توانيم در زندگي خود بکار بگيريم و به ديگران آموزش دهيم :
1 ) نوابغ از دريچه هاي مختلف به مساله نگاه مي کنند (نگرشي نو و متفاوت)
2 ) نوابغ، افکار خود را به تصوير مي کشند (در قالب يک طرح، نمودار، فرمول يا شکل)
3 ) نوابغ بسيار توليد مي کنند (توليد فراوان و مستمر ايده ها)
4) نوابغ، ترکيباتي بديع و جديد مي آفرينند (راهکارها را ترکيب مي کنند)
5 ) نوابغ، روابط را تقويت مي کنند (ارتباط دهي موضوعات نامربوط)
6 ) نوابغ، به تضادها مي انديشند (اعتقاد هم زمان به مواضع متضاد و شناوري ذهن)
7 ) نوابغ، استعاري مي انديشند (کشف تشابهات مقولات متفاوت)
8 ) نوابغ، خود را براي فرصت ها مهيا مي کنند (نهراسيدن از شکست و رويارويي با شرايط جديد)
Borna66
06-22-2009, 10:44 PM
شش روش براي ارتباط کلامي موفق در خانواده
نويسنده : نوشين ديانتي
مشاوراني که با مسائل ازدواج و خانواده سروکار دارند نبود ارتباط کلامي را به نارضايتي از خانواده مربوط مي دانند و از آن بالاتر اعتقاد دارند ارتباط کلامي نامناسب بين زن و شوهر موجب دور شدن از خوشبختي مي شود.
براي اينکه جلوي چنين پيشامدي را در خانواده خود بگيريد بايد نکاتي را در نظر بگيريد که خانواده هايي که ارتباط کلامي خوب و مناسب در آنها حاکم است قبلاً به کار بسته اند.
تجربه اين خانواده ها به ما مي آموزد چگونه روش هاي ارتباطي غلط را کنار بگذاريم و به جاي آن روش هاي موثر را به کار بگيريم. خانواده هايي که ارتباط کلامي موثر دارند 6 قانون را براي ارتباط موثر و موفق عنوان مي کنند.
قانون نخست؛ وقت کافي بگذاريد
بيشتر ارتباطات کلامي در خانواده هاي موفق خودانگيخته و خودجوش است. اعضاي چنين خانواده هايي مي گويند؛ «وقتي کارهاي خانه را انجام مي دهيم با هم حرف مي زنيم.» يا «هر وقت دور هم هستيم حرف مي زنيم.» بعضي خانواده هاي موفق هم هر روز وقت خاصي را معين مي کنند که همه اعضاي خانواده دور هم جمع شوند و حرف بزنند.
بعضي خانواده ها زمان شام خوردن را براي گفت وگو درباره لحظات خوشايند روزشان انتخاب مي کنند. بعضي خانواده ها هم وقت ديگري را به صورت «شب خانواده» يا «شوراي خانواده» انتخاب مي کنند و اعضاي خانواده اتفاقات لذت بخش، مشکلات و دغدغه هاي خود را با يکديگر در ميان مي گذارند. اين خانواده ها مشکلات و سختي ها را نيز بيان مي کنند زيرا اعتقاد دارند جنبه مثبت زندگي در اين گفت وگوها نمايان مي شود.
به اين ترتيب خانواده هاي موفق تمام وقت خود را صرف بيان مشکلات و نگراني هاي خود نمي کنند و وقت کافي اختصاص مي دهند تا همه اعضاي خانواده درباره علايق خود هم، چه مهم، چه پيش پا افتاده، صحبت کنند.
قانون دوم؛ گوش بدهيد
اعضاي خانواده هاي موفق درک مي کنند که ارتباط کلامي درست دو وجه دارد؛ حرف زدن و شنيدن. آنها از افتادن در دام تمرکز بر حرف زدن پرهيز مي کنند.
گوش دادن به صحبت هاي همديگر رابطه بين افراد را مستحکم تر مي کند چون توجه و احترام را مي رساند. خانواده هاي موفق شنونده هاي خوب و فعالي هستند و به اين ترتيب درک آنها از يکديگر عميق تر مي شود. شنونده فعال بايد به حالت چهره، وضعيت بدن و لحن صدا به اندازه کلماتي که مي شنود توجه داشته باشد. بايد با سر تاييد کند يا چيزي بگويد که نشان دهنده توجه او باشد.
قانون سوم؛ تسويه حساب کنيد
شوهري را در نظر بگيريد که تمام بعدازظهر ناراحت بوده است. چند بار به همسرش پرخاش کرده و بقيه روز را برخلاف معمول ساکت نشسته و البته خانم هم از اين وضعيت آزرده خاطر شده است. طبيعي است که خانم از شوهرش ناخشنود و دل شکسته شود. به هر حال دل شکستگي او براساس اين فرض است که آزار و رفتار منفي شوهر مستقيماً او را نشانه گرفته است. خانم تصميم مي گيرد ببيند آيا شوهرش واقعاً از دست او عصباني يا ناراحت است يا اتفاق ديگري افتاده است. او مي گويد؛ «امشب بداخلاق و عبوس شدي. رفتارت به خاطر کاري است که من انجام داده ام يا اتفاق ديگري افتاده است؟ حالت خوب است؟» بعد شوهرش تعريف مي کند که بودجه پروژه اي که بر عهده اش بوده تعديل شده و به همين علت او مجبور شده دوستش را که در آن پروژه همکاري مي کرده از کار بيکار کند... او اصلاً از دست همسرش ناراحت و عصباني نبوده است.
اگر خانم به درستي ارتباط برقرار نمي کرد و موضوع روشن نمي شد رفتار شوهر را بد تعبير مي کرد و ممکن بود طوري واکنش نشان بدهد که شب شان را از آنچه بود بدتر کند.
پيام هاي مبهمي را که از اعضاي خانواده دريافت مي کنيد با اين پرسش ها معلوم کنيد؛ «مطمئن نيستم منظورت از اين کار چيست؟» يا «من از آنچه مي گويي يا مي کني اين طور برداشت مي کنم. آيا درست است؟»
قانون چهارم، به دنياي اعضاي خانواده نفوذ کنيد
هر يک از ما در دنياي منحصر به فرد خود زندگي مي کنيم. هيچ کس زندگي را دقيقاً آن طور که ما مي بينيم نمي بيند. ديدگاه شما نسبت به يک مساله معين به تجارب گذشته شما درباره آن مساله، ارزش هايي که به آن باور داريد و ويژگي هاي شخصيتي تان بستگي دارد. يعني هنگامي که دو نفر روي موضوعي توافق ندارند هميشه به اين معني نيست که يکي از آنها حق است و ديگري باطل. علت فقط اين است که دو نفر از دو دنياي متفاوت و با دو ديدگاه متفاوت مساله را بررسي مي کنند.
قانون پنجم؛ لولو خورخوره را به فيلم هاي ترسناک بسپاريد
يادتان مي آيد وقتي بچه بوديم چه بازي هايي مي کرديم؟ يکي داد مي زد لولو خورخوره آمد؛ بقيه جيغ مي زدند و فرار مي کردند. اين بازي ها هم ترسناک بودند هم بامزه.
آدم بزرگ ها هم از اين بازي ها دارند اما مدل بازي آدم بزرگ ها خيلي بامزه نيست. اين بازي آدم بزرگ ها را عصبي مي کند، ارتباطات را خراب مي کند و روابط را از بين مي برد. لولو خورخوره آدم بزرگ ها انتقاد، ارزشگذاري و برخورد از موضع بالا به صورت قضاوت بي ادبانه و توهين آميز است. وقتي يکي از طرفين قضاوت توهين آميز مي کند رابطه از بين مي رود. خانواده هاي موفق ناراحتي ها را زود فراموش مي کنند و اجازه نمي دهند مشکلات تمام دستاوردهاي زندگي شادشان را در هم بشکند.
قانون ششم؛ صادق باشيد
ويژگي الگوي ارتباطي در خانواده هاي موفق صداقت و روراستي است. در چنين خانواده اي هر کس هر حرفي مي زند همان منظور را دارد و منظورش همان است که مي گويد.
اعضاي خانواده موفق به زورگويي، زرنگي و کلک، سرزنش، سلطه گري و فرمان دادن متوسل نمي شوند. آنها از وابستگي سوءاستفاده نمي کنند، فداکارهاي خاموش نيستند که مدت ها رنج مي برند و سر آخر به گناه آلوده مي شوند. همه روش هاي فريب دادن ديگران به رياکاري و تيرگي رابطه مي انجامد.بعضي ها به غلط «صداقت» را بهانه اي براي نامهرباني بيش از حد مي دانند. خانواده اي موفق است که بين صداقت و محبت تعادل برقرار کند. آنها مسائل شان را مسخره جلوه نمي دهند تا با آن مواجه نشوند. از طرف ديگر يک اشتباه را دستاويز قرار نمي دهند تا درباره نظر ديگري قضاوت کنند و سليقه، مديريت زمان، بهداشت يا عادات مطالعه ديگري را زير سوال ببرند.
اصل مهم اين است که هر اختلاف نظر، هر فکر يا هر جنبه اي از روابط انساني را مي توان از راه مثبت، بدون پيش داوري و بدون آزار رساندن به ديگران مطرح کرد.
محبت و مهرباني وراي به کار نبردن کلمات درشت و آزارنده است. گاهي توجه به نيازهاي ساير اعضاي خانواده و کمک کردن به آنها پيش از آنکه از شما کمک بخواهند بيشتر مهرباني شما را ثابت مي کند.
همسر رويايي بشويد
اگر بخواهيم در کاري موفق بشويم معمولاً براي آن زمينه چيني مي کنيم. اگر کسي بخواهد پيانو بزند معمولاً از معلمي درس مي گيرد، نه اينکه يک راست پشت پيانو بنشيند و از همان اول موتزارت يا بتهوون بزند. البته ممکن است کسي به تنهايي شروع کند و در نهايت بتواند آهنگ هاي ساده اي را از کار در بياورد اما به ندرت مي توان با اين روش به موفقيت شاياني دست يافت. مربي به کارآموز ياد مي دهد کدام کليد، نت معيني را ايجاد مي کند، چه تکنيکي براي استفاده از آن کليد وجود دارد و چطور بايد نت هاي موسيقي را از روي نشانه ها نواخت تا قطعه موسيقي درست اجرا شود.
هنگامي که آموزش پايه را گرفتيم ديگر دست خودمان است که چقدر تمرين کنيم و آنچه را ياد گرفتيم گسترش بدهيم. پس از سال ها تمرين کارآموز قديم خودش به جايي مي رسد که مي تواند آهنگي براي پيانو بسازد. پس واضح است که موفقيت متعلق به تازه کارها نيست.
با اين حال ما معمولاً انتظار داريم بدون هيچ دستورالعمل يا تمريني در امر ازدواج موفق باشيم. بيشتر اوقات روي علايق مشترک يا تفاهم تاکيد مي کنيم و وقتي اوضاع بر وفق مراد پيش نرفت به فکر سرزنش تفاوت هاي فردي يکديگر مي افتيم که در مواردي که کار به طلاق مي انجامد آنها را «تفاوت هاي سازش ناپذير» مي نامند.
معمولاً کساني که در ازدواج به مشکلي برخورد کرده اند به روش هايي که به کار گرفته اند فکر نمي کنند يا تصميم نمي گيرند که از روي کتاب يا با کمک متخصص تمرين کنند. نامزدها هم معمولاً دنبال يادگيري اصول پايه و تکنيک هاي تمريني صحيح در زندگي مشترک آينده شان نيستند. به همين علت ها روابط بسياري از زن و شوهرها طوري تنظيم مي شود که در نهايت به شکست مي انجامد.
نجات دادن ازدواجي که رو به نابودي است خيلي کار مي برد اما ارزشش را دارد. اگر خداي نکرده ازدواجتان به مرحله بحراني رسيده است بايد هر چه زودتر کاري بکنيد. حتي اگر وارد مرحله بحراني نشده ايد ولي بيم آن مي رود که وارد اين مرحله بشويد مي توانيد از سه روش بهره بگيريد. حتي اگر خانواده موفقي داريد باز هم اين راهکارها کمک مي کند همچنان موفق بمانيد.
1 - ازدواج مثل يک تيم ورزشي است. وقتي با زوج هايي که در مرحله بحراني هستند صحبت کنيم معمولاً فقط يک طرف داستان را مي شنويم. معمولاً اين يک طرف داستان شکايت يکي از زوجين از ديگري است که تمام تقصيرها را به گردن او مي اندازد؛ «اگر اين کار را نمي کرد» يا «اگر فلان کار را مي کرد.» همه مي دانند که هيچ مشکلي يک طرفه پيش نمي آيد. البته ممکن است يکي از طرفين بيشتر از ديگري به ازدواج صدمه زده باشد، مثلاً خيانتي صورت گرفته باشد، اما معمولاً فقط يکي از زوجين مستحق سرزنش نيست. انتظار نداشته باشيد همسرتان تمام سختي هاي رابطه را به دوش بکشد. هر يک از دو طرف بايد، بدون تلاش براي تغيير يا کنترل همسرش، درون خودش را بکاود. در زندگي زناشويي تان گروهي کار کنيد تا همسرتان هم همين روش را برگزيند.
2- روياي همسرتان بشويد. حتماً وقتي جوان تر بوديد روياها و تصوراتي از رابطه تان با همسر آينده تان داشتيد. همسرتان هم همين طور.
يکي از بزرگترين اشتباهاتي که مردم پس از ازدواج مرتکب مي شوند اين است که نامزدبازي را قطع مي کنند و ديگر با هم مثل نامزدها رفتار نمي کنند. حتماً آن دوره را به ياد داريد، وقتي که مودب، مهربان، حمايت گر، فداکار، باملاحظه، مراقب، در دسترس و نسبت به همسر فعلي تان حساس بوديد. يادتان مي آيد که خود را با روياي او مطابقت مي داديد؟ مي دانستيد دوست دارد چه بپوشيد، مي دانستيد چه چيزي ناراحتش مي کند يا او را مي ترساند يا آزارش مي دهد و از آنها دوري مي کرديد. تلاش مي کرديد تا بفهميد چه چيزي برايش مهم است و خودتان هم آن را مهم مي دانستيد حتي اگر آن مساله پيش از آن برايتان مهم نبود. باز هم همين کارها را بکنيد. هيچ کس همسر روياهايش را فراموش نمي کند. اگر اين کار را بکنيد کم کم متوجه خواهيد شد که همسرتان هم دارد همين کارها را براي شما انجام مي دهد.
3- درباره همسرتان به ديگران حرف هاي خوب بزنيد، چه در حضور خودش چه وقتي خودش نيست. اگر روي جنبه هاي مثبت همسرتان متمرکز شويد درخواهيد يافت او نه تنها آن جنبه هاي مثبت را بيشتر به کار مي گيرد بلکه روز به روز بر فهرست جنبه هاي مثبتش مي افزايد.
اگر آقاي خانه آشغال ها را سر ساعت 9 بيرون مي گذارد از او تشکر کنيد. از خانم خانه براي غذاي خوشمزه اي که پخته تشکر کنيد و به ديگران هم بگوييد که او چه آشپز خوبي است. حتماً از قدرت يا هوش همسرتان جلوي دوستانتان تعريف کنيد. به او بگوييد که فکر مي کنيد او خيلي زيباست. به اين ترتيب هم همسرتان از تعريف هاي شما قدرداني مي کند هم خودتان با او راحت تر خواهيد شد زيرا خودتان را طوري برنامه ريزي کرده ايد که با او با احترام و قدرشناسي رفتار کنيد.
ازدواج کار و تمرين مي خواهد اما پاداش آن يک عمر باقي مي ماند. به ياد داشته باشيد ازدواج موفق يک شبه اتفاق نمي افتد همان طور که مشکلات زناشويي هم در چند روز آشکار نمي شوند
Borna66
06-22-2009, 10:44 PM
من خوب هستم ، شما هم خوب هستيد
افراد نوع نگاهشان به خودشان و دیگران از الگوی خاصی تبعیت می کند که نشانه شخصیت بهنجار یا شخصیت نابهنجار آنهاست .
*- طرز زندگی و احساس شما به کدام یک از چهارگروه زیر نزدیکتر است؟
*- شما چگونه به خودتان و دیگران ارزش می دهید؟
1 - من خوب نیستم ، شما خوب هستید.
2 - من خوب نیستم ، شما هم خوب نیستید.
3 - من خوب هستم ، شما خوب نیستید.
4 - من خوب هستم ، شما هم خوب هستید.
1 - من خوب نیستم ، شما خوب هستید:
کسانی چنین احساساتی دارند که از کودکی او را بصورت مشروط دوست داشته اند ، به او گفته اند که اگر چنین و چنان باشی تو را دوست داریم ، و اگر چنین چنان باشی تو را دوست نداریم. به هر حال دوست داشتن کودک، مشروط به انجام دادن یاانجام ندادن اعمالی بوده است که از او خواسته اند. هیچ وقت کودک را به خاطر خودش دوست نداشته اند. شخصیت کودک به صورتی شکل گرفته است که مجبور است برای مقبولیت، حتما اعمال دلپسند دیگران را انجام دهد. این کودک همیشه با لفظ پسر خوب ، دختر خوب یا پسر بد ، دختر بد ، مورد ارزیابی واقع می شده است.
معمولا پدران ومادران کمال طلب، فقط نقاط ضعف کودکان را برجسته کرده وزیر ذره بین میبرند. آنها کمتر درصدد توجه و تقویت نقاط قوت فرزندانشان عمل می کنند. والدین سخت گیراعتماد به نفس وعزت نفس کودکانشان را به مخاطره می افکنند و به علت برخوردهای شدید با کودکان ، قدرت خلاقیت کودکان را محدود می کنند.
بهرحال در ذهن ناخودآگاه این کودکان، احساس حقارت شکل میگیرد و اعتماد به نفس و عزت نفس پائینی دارند. هنگامی که بزرگ میشوند ممکن است در سطح خود آگاه ، از آن بی خبر باشند. این افراد ریشه ضعف شخصیت خود را نمی دانند.
آشخصیت افسرده،شخصیت وسواسی،شخصیت کمال طلب ، توجه طلب ، دروغگو و کسانی که سعی در خراب کردن و بی اهمیت جلوه دادن دیگران دارند ، جزء این دسته قرار میگیرند. آنها چون در ناخودآگاهشان احساس بد بودن و کم بودن می کنند و از طرفی افراد دیگر را خوب و برتر میدانند، سعی در خراب کردن دیگران می کنند. این وضعیت به شخص فشار می آورد وشخص میخواهد بهر قیمتی خود را نشان دهد. گاهی با دروغ ، گاهی با خراب کردن دیگران ، گاهی با قرار دادن خود، در معرض دید دیگران و ....
2 - من خوب نیستم ، شما هم خوب نیستید.
اگر خانواده ای گسسته باشد و همواره در خانواده جنگ و دعوا حاکم باشد و کودک شدیدا تنبیه بدنی شود و برای تربیت کودک ارزشی قائل نباشند ، کودک قانون و هنجارهای اجتماعی را نمی آموزد و انسانهای دیگر را بد می داند و خود را نیز که همواره مورد تنبیه واقع میشده است، بد می داند . لذا در آینده نه خود را خوب می داند و نه دیگران را .
این افراد در آینده شخصیت ضد اجتماعی ( antisocial ) یا احتمالا لجوج و لجباز می شوند. ( شعار : همه بی قانونی می کنند من هم )
افراد حسود نیز نه خود را خوب می دانند و نه دیگران را . مشخصه افراد حسود این است که فقط وقتی دیگران گرفتار مصیبت شوند به حال آنها دل می سوزانند. برای افراد حسود دیگران فقط وقتی خوبند که شکست بخورند و گرفتار مصیبت شوند.
3- من خوب هستم ، شما خوب نیستید.
افرادی که خودخواه هستند و شخصیت خود شیفته دارند ، چنین می اندیشند. آنها خود را واجد استعدادها و توانائی های ویژه ای می دانند که دیگران ندارند و فقط افراد یا موسسات خاصی لیاقت همنیشینی با آنها را دارند.
4 - من خوب هستم ، شما هم خوب هستید.
افرادی با شخصیت سالم و اعتماد به نفس بالا هستند. انتقادپذیرند و تحمل بالایی دارند.
دیر عصبی می شوند و بر احساسات ، عواطف و تکانشهای خود کنترل دارند. در زندگی آرامش دارند و به کام دیگران نیز آرامش می ریزند. دیگران با دیدن شخصیت سالم آنها آرام می گیرند و آنها سنگ صبورند.
امیدوارم که شما جزء این دسته باشید ... یا اگر نیستید ، در کسب چنین نگرشی تمام سعی خود را انجام دهید. ...
Borna66
06-22-2009, 10:44 PM
راه و رسم مثبت بودن در دنياي منفيها
منفي در منفي: مثبت
ترجمه: گيتا جاوداني
حضور مثبت و موفق در ميان همنوعان، دارايي بزرگي است كه موفقيت و شادي و نشاط ما و اطرافيانمان را به دنبال ميآورد. انسان، موجودي است كه براي زندگي اجتماعي آفريده شده و هنگامي كه احساس كند دوستداشتني و مورد پذيرش نيست، احساس بدبختي و تيرهروزي ميكند. واقعيتي كه شامل من، تو و همه مردم دنيا ميشود. براي ايجاد روابطي دوستانه و شادي بخش چه بايد كرد؟
ما در دنيايي بزرگ، با مردمي زندگي ميكنيم كه آرزومند گرماي دوستي، شادي، لبخند و همراهي ما هستندو هنگامي ميتوانيم اين موهبتها را به خود و ديگران هديه دهيم كه يك قانون طلايي را به كار ببنديم. حتما شنيده ايد كه بايد با ديگران به گونه اي رفتار كرد كه مورد پسند آنها است اما شايد اين نكته كليدي را نشنيده باشيد كه هرگز نميتوان كسي را مجبور كرد همين كار را متقابلا در برابر شما انجام دهد.اين همان قانون طلايي است كه سياست شاد زيستن ناميده ميشود. انجام اين قانون به شخصيتي آماده و پرورش يافته و يكدلي و انتقال فكر نياز دارد؛ به توانايي براي قرار گرفتن در جاي ديگري و احساس كردن احساسات او، تا بر آن اساس بتوان راه و روشي را براي عمل و عكسالعمل برگزيد كه نيازهاي اساسي فرد مقابل را پاسخ دهد و راهگشاي آشنايي، دوستي و موافقت باشد.
علمي پرورش شخصيت
تا همين اواخر مرسوم نبود كه آدمها رفتارهايشان را مورد بررسي و كند و كاو قرار دهند و آنها را با روشهاي علمي توصيهشده بسنجند.اما اين كار ميتواند كمك بزرگي باشد براي كشف اينكه مردم چه دوست دارند؟ چه ميخواهند وبه چه چيزهايي نياز دارند؟ با اين روش فرد ميتواند دريابد كه چگونه در مقابل ديگران ظاهر شود و به آنها واكنش نشان دهد و توانايي، استعداد و روش رفتارش را بشناسد.براي انجام اين كار بايد چشمتان را روي حقايق باز كنيد. رفتارهايتان بايد تغييرپذير و تواناييهايتان قابل بسط و گسترش يافتن باشد.
تأثير بر ديگران
روانشناسان، رفتارهاي اجتماعي متعددي را مورد بررسي قرار دادند تا دريابند چه چيزهايي موجب ايجاد حس دوستي ميشود و قابليت دوست داشته شدن در جمع را براي فرد ايجاد ميكند. اين مطالعه عاداتي را در بر ميگرفت كه ميتوانند با اراده و تصميم جدي فرد، تغيير كنند.
البته بايد اين نكته ضروري را مورد توجه قرار داد كه پيش از آنكه شما بتوانيد دوست خوبي براي ديگري باشيد، بايد خود را دوست بداريد و نيازهاي خود را شناخته و در برطرف كردن آنها بكوشيد. شادي و نشاطي كه از درون شما بجوشد و رفتاري كه سرشار از اعتماد به نفس باشد، بدون ترديد به توانايي حضور مثبتتان در جمع ميافزايد.
بايدها و نبايدها
چطور ميتوانيد اصطكاك خود را با ديگران به حداقل برسانيد و چطور ميتوانيد محبوبيت خود را افزايش بدهيد؟ نه توصيه زير ميتواند به شما در برداشتن گام اول براي برقراري روابط اجتماعي مثبت كمك كند:
راه كمك به ديگران را پيدا كنيد: نسبت به همه كس مهربان، همدل و سرشار از حس ياري و ياوري باشيد چرا كه ممكن است روزي سرنوشت شما در دستان آنها قرار گيرد و يا حداقل دوستي به حلقه دوستانتان اضافه شود.
به آنچه ميگوييد عمل كنيد: دوستانتان هنگامي به شما اعتماد خواهند كرد كه ببينند شما آنچه را كه ميگوييد، انجام ميدهيد. آنها همچنين توقع دارند كه شما آن را به بهترين شكل ممكن انجام دهيد.هيچ چيزنبايد مهم تر از قولي كه ميدهيد، باشد. وقتي شما به شكل ذهني و اخلاقي به قولهايي كه ميدهيد پايبند باشيد، پلي بين خودتان و موفقيت ميزنيد.
بردبار باشيد و كم انتقاد كنيد: اين واقعيتي است كه همه آدمها نكات قابل انتقادي دارند و ممكن است كارهايي انجام دهند كه از نظر شما ناپسند باشد اما شما زماني نسبت به ديگران موفقتر خواهيد بود و دشمنان كمتري خواهيد داشت كه ديگران را آنطور كه هستند، بپذيريد.
سعي نكنيد بر ديگران حكمفرمايي كنيد: هيچكس دوست ندارد كه بهعنوان فردي ضعيف به حساب بيايد، تواناييهايش به هيچ گرفته شود و هميشه به او بگويند چه كاري را چگونه انجام دهد. اگر شما دايما خواستههاي خود را به ديگران تحميل كنيد ، با به وجود آوردن حس برتريجويي و سلطهطلبي، در منزل يا محيط كار ديگران را از خود دور ميكنيد.
معلوماتتان را به رخ نكشيد: هر فردي دوست دارد درديد ديگران مهم و ارزشمند به نظر بيايد. پس هنگامي كه شما تلاش ميكنيد اين احساس را به فردي تقديم كنيد، بهترين موقعيت را در روابط ايجاد و آداب داني و نزاكت خود را متجلي كردهايد. اما اگر تلاش كنيد با فضلفروشي، خود را فرد مهمي نشان دهيد اگرچه ممكن است ديگران شما را به خاطر دانشتان تحسين كنند اما شما را دوست نخواهند داشت. بهتر است مورد علاقه باشيد تا مورد تحسين. توجه كنيد كسي كه تلاش ميكند تا اطلاعات و دانشاش را به رخ شما بكشد، شايد دارد تلاش ميكند تا احساس عميق خودكم بيني در ساير زمينهها را مخفي كند. او به دلسوزي و همدلي شما نياز دارد.
هرگز به گونهاي رفتار نكنيد كه گويي شما بالاتر و برتر از اطرافيانتان هستيد: اگر خداوند به شما تواناييهاي برتري بخشيده است، براي آن است كه در رشد و ارتقاي آن بكوشيد و از مواهب آن بهرهمند شويد. اگر تلاش ميكنيد تا اين برتريها را به رخ اطرافيانتان بكشيد، متاسفانه يك جزيره كوچك تنها خواهيد شد و در جمع مجبوريد مدام سر به اين سو و آن سو بچرخانيد تا شايد شنوندهاي براي حرفهايتان پيدا كنيد.
صادق باشيد ودر گفتههايتان اغراق نكنيد: شما احتمالا داستان چوپان دروغگو را شنيدهايد. زماني كه او واقعاً مورد حمله گرگها قرار گرفت و كمك خواست، هيچكس به كمكش نيامد. اين سرنوشت در انتظار همه كساني است كه دروغ ميگويند و بدون وقفه مبالغه ميكنند. مراقب باشيد، زماني ممكن است شما هم فرياد بزنيد گرگ و كسي به ياريتان نيايد.
با گوشه و كنايه و متلك صحبت نكنيد: اگر شما بتوانيد شرايط حاكم بر جمع و حال و حوصله افراد دور و برتان را درك كنيد، روابط شخصي شما، مانند يك سفر دريايي نرم و آرام خواهد شد. زماني ممكن است يك پاسخ كنايهآميز بتواند توفاني از خنده به راه بيندازد، اما بايد متوجه باشيد اين شادي زودگذر باعث دلخوري و دلتنگي فرد ديگري نشود.
مردم را مسخره نكنيد: اشتباه كردن، جزء لاينفك رفتار بشري است و هيچ چيزي به اندازه مسخره شدن به خاطر آن اشتباه، فرد را مورد اذيت و آزار قرار نميدهد. مسخره كردن سبب ميشود فرد احساس حقارت كند. اين كار اهانت بزرگي است به اندازهاي كه گاهي وقتها زمان زيادي طول ميكشد تا شخص بتواند فرد مسخرهكننده را ببخشد. اگر شما پشت سركسي، به او بخنديد يك شمشير دو لبه براي قطع كردن ريشه دوستيها و ساختن دشمنان به كار بردهايد. قديميها ميگويند: <هر حرفي را پيش از گفتن دور دهانتان بچرخانيد> تا بدانيد كه آيا آنها دوستانه و بيضرر هستند يا خير
Borna66
06-22-2009, 10:45 PM
درباره هوش هیجانی چه می دانید؟
اولين بار در سال 1990 روانشناسي به نام «سالوي» ، اصطلاح هوش هيجاني را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي اداره مطلوب خلق و خو به كار برد. درحقيقت اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمات مناسب در زندگي است. به عبارتي عاملي است كه به هنگام شكست، در شخص ايجاد انگيزه مي كند و به واسطه داشتن مهارتهاي اجتماعي بالا منجر به برقراري رابطه خوب با مردم مي شود.
تئوري هوش هيجاني ديدگاه جديدي درباره پيش بيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالات رواني فراهم مي كند كه تكميل كننده علوم شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است. قابليتهاي هيجاني براي تدبير ماهرانه روابط با ديگران بسيار حائز اهميت است.
روانشناسي به نام «گلمن» اظهار مي دارد كه هوش شناختي در بهترين شرايط تنها ۲۰ درصد از موفقيتها را باعث مي شود و 80رصد از موفقيتها به عوامل ديگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسياري از موقعيتها در گرو مهارتهايي است كه هوش هيجاني را تشكيل مي دهند. درواقع هوش هيجاني عدم موفقيت افراد با ضريب هوش بالا و همچنين موفقيت غيرمنتظره افراد داراي هوش متوسط را تعيين مي كند. يعني افرادي با داشتن هوش عمومي متوسط و هوش هيجاني بالا خيلي موفقتر از كساني هستند كه هوش عمومي بالا و هوش هيجاني پايين دارند. پس هوش هيجاني پيش بيني كننده موفقيت افراد در زندگي و نحوه برخورد مناسب با استرسها است.ا
اين هوش بنا به نظر «بار-اون » 5 مولفه به شرح زير دارد كه 15 عامل در آن موثر هستند.افراد تعداد بيشتري از اين مولفه ها را در خود بيابند هوش هيجاني بالاتري دارند.
۱- مهارتهاي درون فردي شامل:خودآگاهي هيجاني (بازشناسي و فهم احساسات خود)
جرأت (ابراز احساسات، عقايد، تفكرات و دفاع از حقوق شخصي به شيوه اي سازنده)
خودتنظيمي (آگاهي، فهم، پذيرش و احترام به خويش)
خودشكوفايي (تحقق بخشيدن به استعدادهاي بالقوه خويشتن)
استقلال (خودفرماني و خودكنترلي در تفكر و عمل شخصي و رهايي از وابستگي هيجاني)
۲- مهارتهاي ميان فردي شامل:
روابط ميان فردي (آگاهي، فهم و درك احساسات ديگران، ايجاد و حفظ روابط رضايت بخش دو جانبه كه به صورت نزديكي هيجاني و وابستگي مشخص مي شود)
تعهد اجتماعي(عضو مؤثر و سازنده گروه اجتماعي خود بودن، نشان دادن خود به عنوان يك شريك خوب)
همدلي(توان آگاهي از احساسات ديگران، درك احساسات و تحسين آنها)
۳- سازگاري شامل:
مسأله گشايي(تشخيص و تعريف مسائل، همچنين ايجاد راه كارهاي مؤثر)
آزمون واقعيت(ارزيابي مطابقت ميان آنچه به طور ذهني و آنچه به طور عيني، تجربه مي شود)
انعطاف پذيري(تنظيم هيجان، تفكر و رفتار به هنگام تغيير موقعيت و شرايط)
۴- كنترل استرس شامل:
توانايي تحمل استرس(مقاومت در برابر وقايع نامطلوب و موقعيت هاي استرس زا)
كنترل تكانه(ايستادگي در مقابل تكانه يا انكار تكانه)
۵- خلق عمومي شامل:
شادي(احساس رضايت از خويشتن، شاد كردن خود و ديگران)
خوشبيني(نگاه به جنبه هاي روشن زندگي و حفظ نگرش مثبت حتي در مواجهه با ناملايمات)
چگونه مي توان در هوش هيجاني پيشرفت كرد؟
بايد گفت بيشتر مهارت ها در اثر تعليم و تربيت پيشرفته مي شود و احتمال دارد كه اين موضوع حداقل براي بعضي از مهارت هاي هوش هيجاني صحيح باشد.
مهارتهاي هوش هيجاني در منزل و با تعامل خوب والد و كودك شروع مي شود. والدين به كودكان ياد مي دهند كه هيجانهاي خود را تشخيص داده و آنها را نامگذاري كنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصباني ام. پس وقتي از رفتار برادرش شكايت مي كند و مي گويد من از او متنفرم، مي توان جمله او را اين گونه بازگويي كرد: به نظر مي رسد رفتار برادرت خيلي تو را عصباني كرده، هم نشان داده ايد كه احساس كودك خود را درك كرده ايد و هم الگوي مناسبي براي بيان احساسات فراهم ساخته ايد.
يكي ديگر از راه هاي پيشنهادي براي پرورش هوش هيجاني، ايجاد يك محيط امن عاطفي است به گونه اي كه كودكان بتوانند با آزادي و امنيت خاطر درباره احساساتشان با والدين گفت وگو كنند. پس بايد به آنها نشان داد كه به احساسات آنها توجه شده و نظريات آنها با صبر و حوصله شنيده مي شود. حتي اگر نظريات كودكان مورد قبول والدين نيست بهتر است با استدلال خواهي آنها را توجيه كنند و در مواردي كه آسيب كودك را مورد حمله قرار مي دهد بهتر است به جاي اين كه بگويند «بالاخره خودت را به كشتن مي دهي» اين عبارت را بگوييد «من مي ترسم به خودت آسيب برساني» . و اگر اشتباهي از جانب والدين رخ داد بايد از كودكان عذرخواهي كنند تا عملاً آموخته باشند كه پذيرش اشتباهات و احساس تأسف امري طبيعي است.
عدم رعايت اين موارد و عدم ابراز ناراحتي و حتي خشم توسط والدين ممكن است باعث شود بعضي اوقات كودكان دچار اختلالاتي شوند كه در آن از احساسات خود دور شوند يا در درك احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند.
متخصصان باور دارند كه آموزش طبيعي هيجاني كه باهنرهاي آزاد و نظام هاي ارزشي نيز همراه است اهميت ويژه اي دارد. در درسهايي كه شامل داستانهاي مهيج است كودكان در مورد احساسات قهرمانان شروع به يادگيري مي كنند. پس آنها مي توانند ياد بگيرند كه چه چيزي باعث احساس شخصيت ها به صورت شادماني، خشم، ترس و... شده و چگونه اينها با احساسات خود كنار آمده و يا مقابله كنند.
آموزش مهارتهاي اجتماعي نيز يكي از راه هاي افزايش هوش هيجاني است. اين آموزش ها شامل برنامه هاي كنترل خشم و عصبانيت، همدلي، تشخيص و به رسميت شناختن تشابهات و تفاوت هاي مردم، اظهار ادب و صميميت و تعارف، اداره خود، برقراري ارتباط، ارزيابي خطرات، خودگفتاري مثبت، حل مسأله و مشكل، تصميم گيري، ايجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است.
موضوع ديگر هوش هيجاني و مقابله با بحران است. ديده شده افرادي وجود دارند كه به طور مداوم در مقابله با نتايج منفي دچار مشكل هستند و به نظر مي رسد هيچ گاه از شر حوادث بد در زندگي خلاص نمي شوند. در مقابل افرادي وجود دارند كه حتي پس از غم انگيزترين تجارب به حال اوليه برمي گردند و حتي به جلو مي روند. اين موضوع مربوط به قابليت هاي هيجاني است كه اجزاي آن تركيب كننده هوش هيجاني هستند.
هوش هيجاني به اين صورت فرآيند مقابله را تشريح مي كند:
ابتدا لازم است آنچه را احساس مي كنيم درك كنيم و لذا براي ايجاد ارتباط با احساسات خود به دو طريق كلامي و غير كلامي عمل مي كنيم. از آن گذشته، لازم است احساسات ديگران را نيز درك كنيم و با آنها همدلي كنيم.
بايد بدانيم كه هيجانها در افكار اولويت ايجاد مي كنند(منجر به بوجود آمدن تفكرات خاص مي شوند)، حافظه را شكل مي دهند، ديدگاه هاي مختلف حل مسأله خلق مي كنند و خلاقيت را سهولت مي بخشند .
Borna66
06-22-2009, 10:45 PM
متافیزیک و چشم سوم
- دکتر مطلب برازنده
مآخذ: کتاب متافیزیک و چشم سوم، تآلیف مطلب برازنده، انتشارات نوید
با نزدیک شدن منظومهی شمسی به خورشید مرکزی، نیروی ادراک ذهنی انسانها افزایش مییابد. از آنجا که در آغاز یک عصر جدید قرار گرفتهایم، تصور میشود که بسیاری از رازهایی که تاکنون بر انسانها پنهان بوده است، در این زمان بر همگان آشکار خواهد شد. این امر مهم از طریق دستیابی به بُعد چهارم محقق میگردد، کسانی که نسبت به بُعد چهارم نابینا باشند، از این مقوله محروم خواهند ماند.
اشراف به ابعاد دیگر جهان هستی از طریق چشم سوم میسر میشود. افراد معمولی که فقط از چشم سر برای رؤیت استفاده میکنند، نسبت به متافیزیسینها که از تواناییهای چشم سوم بهره میگیرند نابینا محسوب میگردند. چشم سوم یک در، یک راه و یک روزنه به سوی نور و روشنایی است. بسیاری هستند که میخواهند دربارهی چشم سوم بیشتر بدانند. اینان طالبان واقعی دانش حقیقی هستند.
مکان چشم سوم
کالبد اثیری با اسامی دیگری همچون کالبد لطیف، کالبد ظریف، کالبد نورانی، کالبد شفاف، کالبد ستارهای، کالبد اختری، کالبد آسترال، همزاد، پریاسپیریت، روانپوش، بدن برزخی و بدن مثالی خوانده میشود. این کالبد در شکل ظاهری بسیار شبیه کالبد فیزیکی است. ولی نسبت به کالبد فیزیکی رقیقتر و لطیفتر میباشد. کالبد اثیری از جنس ماده نیست، بلکه از جنس و ماهیت خاصی به نام «اثیر» یا «اتر» میباشد. اثیر در لغت به معنی عالی، برگزیده و مکرم آمده است. در متافیزیک اثیر به معنی ماهیت لطیف و غیر مادی است که بوجود آورندهی کالبد اثیری میباشد. (گرمی تن را همی خواند اثیر)
ماده دارای سه حالت جامد، مایع و گاز است. در حالت جامد مولکولها به شکل بسیار فشرده ومنقبض در کنار هم قرار میگیرند. در حالت مایع فشردگی مولکولها کمتر میشود و در حالت گاز این فشردگی بسیار کاهش مییابد، بهطوری که گازها در یک فضا پراکنده میشوند و تمام آن فضا را در بر میگیرند. به بیان سادهتر میتوان گفت که اثیر، یک ماهیت فراتر از گاز میباشد. به عبارت دیگر اثیر رقیقتر و منبسطتر از گاز است، به همین دلیل اثیر تمام قسمتهای جهان اثیری را در بر گرفته است، همان طور که گازها تمام بخشهای کرهی زمین را دربر گرفتهاند و در همه جای آن نفوذ کردهاند. کالبد اثیری در حال حاضر با ما و در انطباق با کالبد فیزیکی ما قرار دارد، ولی افراد معمولی آن را احساس نمیکنند. کالبد اثیری همان تصویری است که در خواب از خودمان و یا دیگران میبینیم.
چشم سوم یک ساختار فیزیکی نیست و نباید در کالبد فیزیکی به دنبال آن باشیم، چرا که در این کالبد چیزی نخواهیم یافت. وقتی کالبد اثیری و کالبد فیزیکی بر هم منطبق میشوند، محل قرار گرفتن چشم سوم در کالبد اثیری منطبق بر وسط پیشانی در جسم فیزیکی میشود. البته برای رسیدن به محل دقیق چشم سوم باید از وسط پیشانی حدود پنج سانتیمتر به داخل و عمق پیشانی و به زیر مغز نفوذ کرد. چشم سوم ماورای مکان و زمان در اندیشه است.
پس چشم سوم، ساختاری است که وجود خارجی دارد، داستان و افسانه نیست، اما وجود آن فیزیکی و مادی نمیباشد، بلکه متافیزیکی و اثیری است. بعضی افراد به اشتباه فکر میکنند فقط چیزهای فیزیکی وجود خارجی دارند.
مر دلم را پنج حس دیگر است حس دل را هر دو عالم منظر است
اسامی چشم سوم
چشم سوم با اسامی مختلف خوانده میشود. از جمله: چشم دل، چشم درون، چشم دانش، چشم بصیرت، چشم شهود، چشم یگانه، چشم معرفت، چشم معرفت بین، چشم برزخی، چشم عقل، چشم فکر، چشم معنوی، چشم قلب، چشم دریا، چشم سرّ، چشم باطن، چشم باطن بین، چشم خرد، چشم برزخ ملکوتی، چشم بصیرت باطنی، چشم بصیرت مثالی، چشم بصیرت ملکوتی، چشم بصیرت نفس، چشم غیبی ملکوتی، چشم ملکوت، چشم ملکوتی برزخی، دیدهی بصیرت، دیدهی دل، دیدهی دریا، ستارهی شرق، کبوتری از ملکوت، چاکرای ششم، چاکرای پیشانی، چاکرای گورو، چاکرای آگیا، دروازهی اثیری، مرکز پیشانی، مرکز ابرو، مرکز فرمان، نقطه سیاه، تیسراتیل، تری کوتی، تری ونی، موکتا تری ونی، جنانترا، شیوانترا، برومادهیا، برامیریها، دودالکانوال، نوکتی ساودا، آجنا و ...
چشم سوم بدان سبب گویند که چشمهای فیزیکی راست و چپ را اول و دوم در نظر گرفته و دو تا حساب شدهاند، پس این ساختار، چشم سوم نام گرفته است. در زبان انگلیسی نیز برای آن معادل همین عنوان یعنی Third eye بهکار میرود.
چشم دل، عنوانی است که بیشتر در ادبیات و عرفان بهکار میرود. معادل عربی آن «بصرِ قلب» است که در احادیث و روایات نیز به آن اشاره شده است. نبی گرامی اسلام، حضرت ختمی مرتبت، سید و سرور کائنات ـ که سلام و صلوات بر او و خاندانش باد ـ میفرمایند: «نیست بندهای جز اینکه برای قلبش دو چشم است و آنها دیدنی نیستند و با آنها عالم غیب مشاهده میگردد. هر آنگاه خداوند اراده فرمود خیر بندهاش را، میگشاید چشم دلش را و میبیند آنچه غایب است از این چشمان»(عبادت عاشقانه، ص 77)، همچنین سید ساجدین حضرت امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: «هر کس را دو چشم سرّ و باطن است که با آن غیبها را میبیند و چون خداوند به بندهای اراده خیر فرماید، چشمهای باطن او را میگشاید.»(سوخته، ص 92)
آجنا یک کلمهی سانسکریت به معنی فرمان، سرکردگی، سامان، اطاعت کردن، درک کردن و بهطور کامل فهمیدن است. دروازهی اثیری بدان سبب گفته میشود که چشم سوم راه و دروازهی ورود به جهان اثیری ـ بخش دوم جهان هستی ـ میباشد.
چاکرا، مراکز ورود و خروج انرژی در هالهی نورانی انسان میباشد. چاکراهای اصلی 7 عدد میباشند، که با شمارههای یک تا هفت مشخص میشوند. چشم سوم منطبق بر چاکرای اصلی شمارهی شش است، بدین جهت به آن چاکرای ششم، چاکرای پیشانی و چاکرای گورو میگویند. محل قرار گرفتن این چاکرا در وسط پیشانی است. این چاکرا پل ارتباطی با گورو (استاد درون) میباشد.
Borna66
06-22-2009, 10:45 PM
آئین شوهر داری
" نخستین مراحل کامیابی "
دستور 1- به شوهر خود یاری کنید تا تصمیم بگیرد که به کجا می رود و از زندگی چه می خواهد. هدفی در نظر بگیرید و به سوی آن گام بردارید.
دستور 2- هنگامی که به یک هدف رسیدید، مقصود و هدف دیگری در نظر بگیرید و نقشه هائی برای دوره های 5 ساله طرح ریزی کنید.
دستور 3- شوهر خود را به اهمیت ابراز شوق و علاقه در کارش واقف سازید و نتایج مفیدی را که دیگران از این روش گرفته اند به وی بازگو کنید.
دستور 4- شش طریق ذیل را برای ایجاد علاقه و حرارت در کار به وی تلقین نمائید:
الف- تا آنجا که می توانید راجع به شغل خود رموز و اطلاعات بیشتری فرا گیرد.
ب- هدفی معین در نظر گیرد و مصراً پایبند نیل به آن هدف شود.
ج- روزانه چند لحظه مطالب ذوق آور به خود تلقین کند.
د- به جای خود بینی صرف، به فکر خدمت به دیگران باشد.
ه- با مردم پر شور و با حرارت آمیزش کند.
و- کارش را با شوق و ذوق بیامیزد تا عملاً بر ذوق آید.
# # # # # # # # # # # # # # # #
" روشهای اساسی برای ایجاد روحیه مناسب "
دستور 1- روش مؤثر و صحیح گوش دادن را با رعایت نکات ذیل فرا بگیرید:
الف- به وسیله ابراز علاقه و نشان دادن تغییرات مطلوبی در چهره و سیما، و حرکات دست و بدن، توجه و هوشیاری خود را نسبت به مطالب گوینده نشان دهید.
ب- سئوال های عاقلانه مطرح سازید.
ج- هیچگاه سری را فاش نکنید.
دستور2- به وسیله تشویق و تحسین به شوهر خود کمک کنید تا به مقام مرد ایده ال خود برسد.
دستور3- به شوهر خود معتقد و مؤمن باشید.
# # # # # # # # # # # # # # # #
" چهار طریق برای ارائه کمک فوق العاده به شوهر "
دستور 1- شغل و حرفه اش را بیاموزید و دست کمک به سویش دراز کنید.
دستور2- با منشی مخصوص او عاقلانه مماشات کنید.
دستور3- در بالا بردن سطح دانش و معلوماتش با وی همکاری و معاضدت کنید و بگذارید با فراغت خاطر به وسیله شرکت در کلاسهای شبانه و یا مطالعه در خانه، دوره های تکمیلی مورد نظر را بگذراند.
دستور 4- برای بحرانهای فامیلی و رویدادهای ناگهانی آماده و مهیا باشید، در صورت لزوم و امکان از کار کردن در خارج قصور نورزید و با به کار انداختن استعدادهای نهفته خویش حرفه و هنری را برای روز مبادا فرا گیرید.
# # # # # # # # # # # # # # # #
دستور1- انتقال به ناحیه جدید را در صورت لزوم به حسن قبول بپذیرید.
دستور2- هنگامی که شوهرتان ناگزیر است اضافه کار بکند از خود مخالفت و اکراه نشان ندهید.
دستور3- وضع خود را با شرایط مخصوصی که لازمه شغل و حرفه اوست تطبیق دهید.
دستور4- اگر ناگزیر است در خانه کار کند، محیط را با در نظر گرفتن همه افراد خانواده مساعد سازید.
دستور5- هرگاه حرفه و شغل شما با علائق و نیکبختی او مغایرت دارد، آنرا رها کنید.
دستور6- پابه پای شوهرتان پیش بروید تا "بانوی وامانده" نباشد.
# # # # # # # # # # # # # # # #
اگر به پیشرفت شوهرتان علاقمندید، از این دامها بپرهیزید
دستور1- خرده گیری و غرولند نکنید
دستور2- به کارهای اداری او دخالت ننمائید و اسباب زحمت همکاران و شرکایش نشوید.
دستور3- به کاری که بیش از قدرت و استعداد اوست وادارش نسازید و چیزی را به وی تحمیل نکنید.
دستور4- از تن دادن به ماجراهای زندگی نهراسید.
# # # # # # # # # # # # # # # #
دستور1- خوش مشرب باشید.
دستور2- در بعضی علائق او شریک و سهیم شوید.
دستور3- تشویقش کنید سرگرمیهائی برای اوقات فراغت ترتیب دهد و او را به حال خود بگذارید.
دستور4- برخی فعالیتهای مفید برای شخص خود ترتیب دهید.
# # # # # # # # # # # # # # # #
" چگونه می توان خانه ای خوش و مطبوع برای شوهر ترتیب داد"
دستور1- از اینکه کارتان تنها"خانه داری" است مفتخر و سربلند باشید.
دستور2- خانه را به محیطی راحت، آسوده، منظم و نشاط آور مبدل سازید و کاری کنید شوهرتان محیط خانه را، همان قدر که شما بدان دلبسته اید، از آن خود بداند.
دستور3- انجام کارهای منزل را با پیروی از روش" میان بر" تسهیل نمائید.
# # # # # # # # # # # # # # # #
" در حفظ سلامت و ثروت شوهر"
دستور1- خرج کردن در حدود درآمد او را بیاموزید.
دستور2- به همان اندازه که در حفظ سلامت خود می کوشید صحت او را نیز مورد توجه قرار دهید.
# # # # # # # # # # # # # # # #
" مهمترین کمکها"
دستور- عشق عالیتری را با پیروی از اصول زیر به وی تقدیم دارید:
الف. ابراز عشق و محبت
ب. خوش خلقی و مهربانی..
ج. بلند نظری و سخاوت طبع
د. ابراز قدردانی.
ه. موقع شناسی.
نوشته: بانو دروتی کارنگی همسر دیل کارنگی
ترجمه: عبدالحسین جلالی
Borna66
06-22-2009, 10:45 PM
17راه براي تبديل شدن به يك فرد بالغ و كامل
شما از نظر ظاهری به عنوان یک فرد بالغ شناخته می شوید، اما تا زمانی که از نظر عاطفی و ذهنی به بلوغ نرسید، نمی توانید نام یک شخص کامل را بر روی خود بگذارید. مگر اینکه بخواهید با یک
کودک ازدواج کنید (که در این حالت "کمال" بالاجبار به شما تزریق می شود) در این حالت وقت کافی دارید
که در حین رابطه رشد کرده و بزرگ شوید.
روش های زیر به شما کمک می کند که راه رسیدن به کمال را آسانتر طی کنید.
فاکتورهای اجتماعی
1- مسئولیت پذیری
اساس شخصیت و درستی، مسئولیت پذیری می باشد. بدون هیچ عذر و بهانه ای یاد بگیرید که مسئولیت کارهایی را که انجام می دهید به عهده بگیرید. همانطور که تحسین و تمجید را قبول می کنید باید گله و شکایت را نیز بپذیرید. برای پی آمد تصمیم های خود آماده باشید و سعی کنید تصمیمات درستی اتخاذ کنید،
چرا که قبول مسئولیت کار دشواری است. به عنوان مثال می توانید کارهایی را که به طور بالقوه خطرناک هستند، مثل: رانندگی بیشتر از سرعت مجاز و یا رانندگی بعد از مصرف الکل را انجام ندهید.
2- احساسات خود را کنترل کنید
عدم توانایی در کنترل احساس می تواند هم در زندگی فردی و هم در زندگی اجتماعی لطمات جبران ناپذیری را به شما وارد آورد. نباید به طور کلی احساستان را بکشید بلکه باید آنها را از طریق یکسری رفتار و گفتار موجه بروز دهید. به عنوان نمونه اگر کسی از زور عصبانیت دست خود را بر روی شما بلند کند، نباید سریعا عکس العمل مشابهی انجام دهید. اگر بتوانید همچنان خونسردی خود را حفظ کنید همه شما را به عنوان "آدم خوبه" داستان می شناسند.
3- بخشنده باشید
موفقیت شما به کمک هایی بستگی دارد که در میان راه از دیگران دریافت می کنید. بدون هیچ چشم داشتی به دیگران کمک کنید. اگر توان مالی شما اجازه می دهد میتوانید هزینه ای را نیز به خیریه ها و سایر موسسات این چنینی اختصاص دهید. اگر دست شما از نظر مالی باز نیست می توانید از وقت خود استفاده کرده و به آموزش بچه های بی سرپرست بپردازید.
4- وقت خود را با خانواده و دوستان بگذرانید
صله رحم را از یاد نبرید. اگر نمی توانید همیشه به دیدنشان بروید، حداقل ارتباط تلفنی را قطع نکنید. این امر برای دوستانتان نیز صدق می کند. اگر سرتان خیلی شلوغ است، سعی کنید حداقل آخر هفته را با آنها بگذرانید. می توانید یک نوشیدنی با هم میل کنید و یا یک دست بيليارد بازی کنید. همیشه به خاطر داشته باشید که شما قبل از اینکه با خانمتان آشنا بشوید، دوستان و خانواده در زندگی شما وجود داشتند.
خود را بشناسید
5- ضعف های شخصیتی خود را از بین ببرید
هر کدام از ما عیب و ایراداتی در شخصیت خود دارد. در شناخت عادات، ویژگی های اخلاقی و به طور کلی شخصیتتان تلاش کنید. به نظرات دوستان و اقوام در مورد صفات اخلاقی خودتان گوش کنید. ضعف های خود را به تدریج از بین ببرید و نقاط قوت خود را تقویت کنید. به عنوان مثال اگر در زمینه کاری با مشکل مواجه هستید سعی کنید هر روز بیش از روز قبل بر روی مسائل کاری تمرکز کنید.
6- متوجه رفتار خود باشید
رفتار و گفتار شما در قبال دیگران تعیین کننده برخورد آنها درقبال شما می باشد. شما یک تابلوی تبلیغاتی متحرک هستید که توجه همه را به خود جلب می کنید، پس بهتر است اخلاق خوب خود را به نمایش بگذارید. اگر این کار را نکنید مردم از شما خوششان نمی آید، شما را استخدام نمی کنند و با شما قرار ملاقات نمی گذارند. کارهای خوبی را که از والدین خود در کودکی اموخته اید در زندگی نیز به اجرا در آورید.
7- کار خودتان را انجام دهید
کاری که تصور می کنید برایتان مناسب است انجام دهید نه کاری که دیگران فکر میکنند انجام آن برایتان لازم است. به عبارت دیگر در پی رسیدن به خوشی و سعادت باشید. هیچ گاه خودتان را با کسی
مقایسه نکنید، به ویژه در مورد مسائل مالی برای اینکه ممکن است احساس نارضایتی کنید. کارهایی که
همیشه آرزوی انجام دادن آنها را داشته اید اما هیچ وقت انجام نداده اید را شروع کنید.
8- درستکار باشید
یک فرد درستکار همیشه برای اصول اخلاقی ارزش بیشتری نسبت به لذات و سودهای شخصی قائل است. کارمندان، همکاران، و خانم ها برای افراد درستکار ارزش بسیار زیادی قائل هستند. روی حرف خود بایستید و کاری را که فکر می کنید درست است، انجام دهید.
دیدگاه خود را مشخص کنید
9- با اهدافتان روبرو شوید
افراد موفق از روسای شرکتها گرفته تا ورزشکاران همه و همه دارای یک عادت ویژه هستند: هدفمندی و تلاش برای رسیدن به مقصود. بدون داشتن هدف و نقشه مناسب برای رسیدن به آن زندگی شما عادی شده و
شادی و موفقیت ناچیزی را میتوانید به دست آورید. برای خود اهداف روزانه، هفتگی، و ماهیانه تعیین کنید، سپس راه مناسب برای هر یک را طرح ریزی کنید و تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار بندید و از آن به عنوان راهی برای رسیدن به آرزوهای نهایی خود بهره بگیرید.
10- عادات بد خود را ترک کنید
هر یک از ما به طور متفاوت دارای عادات بدی هستیم. دیر یا زود پی آمدهای منفی آن متوجه ما خواهند شد. با خودتان عهد ببندید که رفتار بد خود را کاهش داده و یا به طور کلی از میان می برید. به عنوان نمونه یکی از عادات بد خود مثل قسم دروغ خوردن و یا تاخیر داشتن را انتخاب کنید و بعد به دوستان و خانواده خود بگویید که می خواهید چنین عادتی را برای همیشه از زندگی خود بیرون کنید. اگر آنها به عنوان یک
مراقب در کنار شما باشند تمایل شما نسبت به انجام این کار افزایش پیدا خواهد کرد.
11- روحیه جوان و شاداب داشته باشید
به خاطر داشته باشید که سن شما به آن اندازه ای است که خودتان می خواهید. یک شیوه شاداب و جوان پسند را در زندگی پیش بگیرید تا بدن و ذهن شما همواره به تحرک واداشته شوند. در حالی که خودتان احساس جوانی می کنید پس چه اشکالی وجود دارد که با یک خانم يا آقاي جوان هم نامزد کنید؟
12- از موقعیت های خود استفاده کنید
فرصت های بیشماری در زندگی هر فردی وجود دارد، اما سود بردن از آنها کار ساده ای نبوده و دارای ریسک بالایی می باشد. اما باید توجه داشته باشید که هیچ کار بزرگی بی خطر نمی باشد. چه این موقعیت را داشته باشید که برای خودتان شغلی راه بیندازید، چه با دختر خانمی يا آقا پسري که به هیچ وجه در سطح شما نیست، قرار ملاقات بگذارید، به خودتان مطمئن باشید و تا تنور داغ است نان را بچسبانید. کاری نکنید که بعدا موجبات پشیمانی شما را فراهم آورد.
13- تمرین بردباری
صبر و پافشاری شما را به سمت کامیابی و موفقیت رهنمون می سازند. بیشتر انسان های بزرگ بیشتر از اینکه موفق شده باشند در زندگی خود با شکست مواجه میشدند. زمانی که بی حوصله می شوید باید یاد بگیرید که خونسری خود را حفظ کرده و آرام باشید. برای اینکه قدری شکیبایی خود را تقویت کنید می توانید پرستاری کودک یکی از دوستان و یا آشنایان خود را برای مدت زمان کوتاهی به عهده بگیرید.
یک مرد همه جانبه
14- علایق خود را متنوع سازید
یک سرگرمی جدید برای خودتان پیدا کنید تا افق های جدید را بر روی خود باز کنید. با یاد گیری ورزش ها و مهارت های جدید خود را به چالش وادار کنید. یکی از کارهایی که می توانید در این خصوص انجام دهید، یادگیری یک زبان جدید می باشد. زمانی این کار با موفقیت انجام شد؛ به عنوان پاداش، سفر تفریحی به کشوری که زبان آنرا یاد گرفته اید را به خودتان هدیه دهید تا پیشرفت خود را محک بزنید.
15- ساعات مطالعه خود را بیشتر کنید
مطالعه یکی از راه های مناسب برای افزایش اطلاعات و دایره لغات شما می باشد. روزی یک ساعت هم که شده تلویزیون را خاموش کرده و در عوض شروع به خواند یک کتاب کنید. بیشتر سعی کنید کتاب های
الهامی در مورد ارتقای شخصیتی و یا زمینه شغلی دلخواهتان را مطالعه کنید. حتی می توانید کتاب های سرگرم کننده را به صورت تفریحی مطالعه کنید.
16- ورزش کنید
ورزش یکی از راههایی است که از شما فرد سالم ترو جوان تری می سازد. آنقدر که کار شما ارزش دارد مدت زمانی که مشغول به انجام آن هستید مهم نیست. با خودتان تعهد کنید که در برنامه روزانه خود مقداری فعالیت فیزیکی بگنجانید.
17- یک حیوان خانگی بگیرید
داشتن حیوان خانگی تا حد زیادی استرس و فشار را کاهش داده و درصد خوشحالی را نیز افزایش می دهد. این کار شما را برای ازدواج و بچه دار شدن آماده می سازد.
عاقل باش جوان!
همچنان که به مسیر خود در راه رسیدن به یک فرد کامل ادامه می دهید، به خاطر داشته باشید که طرز تفکر مثبت همیشه به عنوان اساسی ترین فاکتور شناخته میشود. دید مثبت ذهنی نسبت به هر چیز در زندگی به شما اجازه می دهد در جایی که دیگران شکست خوردند، به پیروزی دست پیدا کنید.
بدون توجه به اینکه شرایط تا چه حد دشوار است اگر نقطه نظر مثبتی داشته باشید و این کار را ادامه دهید، همیشه راهی برای پیروزی در مقابلتان باز خواهد شد
Borna66
06-22-2009, 10:45 PM
اختلال شخصيت وابسته، از تشخيص تا درمان
شخصيتهاي تازه استقلال يافته
دكتر ژامك مدرسي
انسان موجودي اجتماعي است كه تا حدودي به اطرافيانش وابستگي دارد ولي مشكل زماني آغاز ميشود كه اين وابستگي حالتي افراطي و بيمارگونه پيدا ميكند. يكي از دلايل شايع براي چنين وضعيتي وجود اختلال در شخصيت افراد است. بيماران مبتلا به اين حالت، نيازهاي خود را تحتالشعاع نيازهاي ديگران قرار ميدهند، مسووليتهاي مهم زندگي خود را به گردن ديگران مياندازند، به خود مطمئن نيستند و اگر جز براي مدتي كوتاه تنها بمانند، احساس ناراحتي زيادي ميكنند. روانپزشكان به اين حالت ميگويند: اختلال شخصيت وابسته.
اين اختلال در ميان خانمها شايعتر از آقايان است. به تازگي مطالعاتي در كشورهاي غربي صورت گرفته است كه نشان ميدهد فرزندان كوچك خانواده با احتمال بيشتري در معرض خطر ابتلا هستند. افرادي هم كه در كودكي بيماري جسمي و ذهني داشتهاند، ممكن است بيش از بقيه مستعد اين اختلال باشند. مشخصه اين افراد، رفتاري حاكي از وابستگي و سلطهپذيري به صورت الگويي نافذ و فراگير در كليه ابعاد زندگي آنهاست. افراد مبتلا، از تصميمگيري عاجزند، مگر آنكه با ديگران به مقدار بسيار زيادي مشورت كرده و كاملا مطمئن شده باشند. آنها از موقعيتهاي مسووليتآور پرهيز ميكنند و اگر از آنها خواسته شود كه نقش رهبر را در جايي به عهده بگيرند، به شدت مضطرب ميشوند و ترجيح ميدهند تحت سلطه باشند. پافشاري در انجام تكاليفي كه مربوط به خودشان است را دشوار مييابند، اما اگر قرار باشد آن تكاليف را براي كسي ديگر انجام دهند، مداومت در آنها كاري سهل و آسان محسوب ميشود. اين بيماران دوست ندارند تنها باشند و دلشان ميخواهد كسي را پيدا كنند كه بتوانند به او وابسته شوند، همين نياز آنها به دلبستگي به فرد ديگر است كه روابطشان را خدشهدار ميكند. آنها حتي از ابراز احساسات پرخاشگرانه خود نيز ميترسند و به همين دليل اين دسته از افراد ممكن است همسري بدرفتار يا بيوفا را مدتها تحمل كنند، فقط براي آنكه احساس دلبستگيشان به او خدشهدار نشود.
علايم
معيارهاي تشخيصي براي افراد با وابستگي بيمارگونه و مفرط، به طور خلاصه به شرح زير است:
* نيازي نافذ، فراگير و افراطي به مراقبت شدن كه به سلطهپذيري، وابستگي و ترس از جدايي بينجامد.
* اين حالت از اوايل بزرگسالي شروع شده باشد و در زمينههاي گوناگون به چشم آيد كه نشانههايش وجود حداقل پنج مورد از موارد ذكر شده در زير باشد:
1) بدون توصيه و اطمينان بخشي فراوان ديگران، در گرفتن تصميمات روزمره مشكل داشته باشد (مثل پوشيدن لباس يا انتخاب غذا در رستوران. )
2) نيازمند آن باشد كه ديگران مسووليت بيشتر مسايل عمده زندگياش را بر عهده بگيرند (مثل خريد خانه، انتخاب همسر، تعيين رشته تحصيلي و غيره.)
3) به دليل ترس از برخوردار نشدن از حمايت يا تاييد ديگران، در ابراز مخالفت با آنها مشكل داشته باشد كه اين امر به دليل فقدان اعتماد به قضاوتها يا تواناييهاي خود باشد و نه به دليل فقدان انگيزه يا انرژي.
4) در كسب حمايت و پشتيباني ديگران بيش از حد معطل بماند، تا جايي كه حتي حاضر شود كارهايي را كه دوست نميدارد به خاطر ديگري انجام دهد و اين امر حالتي تكرار شونده در روند زندگي فرد داشته باشد.
5) در تنهايي احساس ناراحتي يا درماندگي كند، به دليل ترس مبالغهآميز از نداشتن قدرت مراقبت از خود.
6) با ختم يك رابطه صميمانه، فورا به جستوجوي رابطهاي ديگر برآيد تا آن را منبع مراقبت و حمايت ازخود قرار دهد.
7) ذهنش به طرزي غيرواقعگرايانه به اين انديشه مشغول باشد كه مبادا براي مراقبت از خود، تنهايش بگذارند. مجموعه صفات فوق باعث ميشود كه كاركردهاي شغلي اين گونه افراد اغلب مختل باشد، به طوري كه نميتواند مستقلا و بدون نظارت دقيق شخص ديگري كارهاي خود را انجام دهند.
* روابط اجتماعي آنها اغلب فقط با كسي است كه ميتوانند به او وابسته شوند و خيلي از اين افراد مورد بدرفتاري جسمي يا روحي رواني قرار ميگيرند، فقط به اين علت كه باجرات نيستند و در نتيجه نميتوانند ابراز وجود كرده و از حق و حقوق خود دفاع كنند.
* اگر غيبت فردي كه به او وابستهاند طولاني شود، بيمار در معرض خطر اختلال افسردگي قرار ميگيرد.
پشت پرده وابستگي
حقيقت اين است كه صفت وابستگي در بسياري از اختلالات روانپزشكي ديده ميشود. جالب است بدانيم كه يك بيماري روانپزشكي وجود دارد كه طي آن بيمار مبتلا از تنها ماندن در فضاهاي باز به شدت وحشت دارد و در صورت تنها ماندن در چنين شرايطي، حملات شديد اضطراب را تجربه ميكند. به طور طبيعي اين بيماران اغلب براي خارج شدن از منزل نياز به همراهي فرد دومي دارند كه در اكثر موارد اين فرد دوم، همسر آنها است كه در اينجا هم يك نوع وابستگي بيمارگونه ملاحظه ميشود. بنابراين كمك گرفتن از پزشك متخصص براي افتراق انواع مختلف وابستگي كه در بيماريهاي متنوع روانپزشكي رخ ميدهد، امري لازم و گاه ضروري است.
و اما درمان
خوشبختانه درمان اختلال شخصيتي وابسته با نتايج خوبي همراه است و اغلب نتيجهبخش است. پايه اصلي درمان بر روشهاي غير دارويي بنا شده است. يكي از آنها، درمانهاي مبتني بر بينش است كه بيمار بتواند صورتهاي اوليه رفتار خود را بشناسد و با حمايت درمانگر به فردي مستقلتر، باجراتتر و با اتكا به نفس بيشتر تبديل شود. طبيعي است كه ايجاد اين تغييرات نياز به زمان دارد، بنابراين صبر و حوصله و بردباري كمك زيادي به پيشرفت ميكند. رفتاردرماني، جرا‡تآموزي، خانواده درماني و گروه درماني نيز از جمله ساير روشهاي غيردارويي هستند كه به كار ميروند و در بسياري از بيماران نتايج موفقيتآميزي هم داشتهاند. اگرچه از روشهاي دارويي هم براي درمان اين مشكل استفاده ميشود اما روشهاي غيردارويي، آثاري ديرپا و ماندگار برجاي ميگذارند و به اين ترتيب بيماري كه تحت اين دسته از درمانها قرار گيرد، تا سالهاي سال قادر به بهرهمندي از يك زندگي طبيعي خواهد بود
Borna66
06-22-2009, 10:46 PM
6راه اسرار آميز براي يافتن مرد ايده آل
آیا تا به حال به طریقی که کفش هایتان را در می آورید فکر کرده اید؟ آیا آنها را از پا در آورده و به گوشه ای پرت می کنید؟ آیا به طریقه در آوردن آنها در هر روز توجه می کنید؟ تنها با توجه اندکی به کارهای متفاوتی که انجام می دهید (مثل در آوردن کفش ها) می توانید چیزهای بسیار مهمی را درمورد خودتان یاد بگیرید. و در عوض این کار یک زندگی با شکوه تر و کامل تری را به شما ارزانی می دارد. تمام این موارد به این دلیل است که قلب شما گشوده ميگردد، ذهن شما پالايش ميشود، روح شما حاضر ميگردد و به شما می گوید که به راستی چه کسی هستید. تمام این
موارد جزء رازهایی هستند که شما می توانید راه عاشق شدن را از طریق آن بیاموزید.
اگر از تنهایی و یا سر و کله زدن در رابطه های فعلی خود خسته شده اید وقت آن رسیده است که خود حقیقی تان را بهتر بشناسید. باید بدانید که انتظارات شما در یک رابطه چیست و چگونه می توانید با آزاد کردن ذهن خود عشق حقیقیتان را پیدا کنید. می توانید از همین جاشروع کنید. یکی از 6 حرکت زیر را از "هنر عاشق شدن" انتخاب کنيد.
به کسی که در نزدیکیتان است توجه بیشتری کنید
عشق را بازیچه دست خود قرار ندهید
به پدر و مادر اجازه اظهار نظر دهید
چمدان های خود را بر روی زمین بگذارید
هدیه دهید
با خودتان آشتی کنید
به کسی که در نزدیکیتان است توجه بيشتري کنید
خیلی رایج است که بیشتر افراد وقت زیادی راصرف می کنند تا بتوانند "فرد ایده آل" خود را پیدا کنند. از این ور و آن ور چرخیدن باز ایستید و درست با چشمانی باز پیش رویتان را بنگرید.
به شخصی که همین حالا ارتباط نزدیکی با شما در زندگی دارد نگاه کنید. حال این فرد چه یک دوست باشد چه یک همکار یا هر کس دیگر، به کارهایی که برای دور کردن او از خودتان انجام می دهید دقیق تر شوید. انجام چنین کارهایی را متوقف کنید. اجازه دهید که در مسیری که هر
دو دوست دارید بیفتید. همه چیز را در رابطه همانطور که هست قبول کنید.
کارهایی را که گفتیم فردا با فرد مورد نظر خود انجام دهید. البته منظور ما این نیست که با هر شخصی که در حال رد شدن از مقابل تان است، طرح ازدواج بریزید. کاری که به شما پیشنهاد کردیم تنها تمرینی است که به خودتان ثابت شود چقدر ساده از بسیاری از افراد تنها با این امید که بهفکر پیدا کردن "مرد ایده آل" هستید می گذرید. اما هر چقدر که شما با دیگران درست برخورد کنید به همان اندازه نیز می توانید به شانس خود برای پیدا کردن فرد مورد علاقه تان نزدیک شوید.
عشق را بازیچه خود قرار ندهید
بسیاری از افراد مجرد گله می کنند که هیچ گاه مورد محبت دیگران قرار نمی گیرند. دلیل این امر بسیار ساده است. آنها آنقدر درگیر زندگی روزمره هستند که حتی علاقمندان بالقوه آنها حتی فرصت پیدا نمی کنند که آنها را به درستی بشناسند.
شما در رابطه خود چه مقدار نقش بازی می کنید؟انتظار دارید تا دیگران در مقابل شما چه کارهایی انچام دهند و چه نقشی بازی کنند؟ شاید به نظرتان شانس با شماست که می توانید طرح خودتان را همانطور که می خواهید دنبال کنید؛ اما سوال اینجاست که: آیا شما عاشق فردی که نقش بازی می کند و یا نقشی که بازی می کند، می شوید؟ اگر به نقش هایی که بازی می کنید اعتباری نیست پس برای مدتی نقش بازی کردن را کنار بگذارید. سعی کنید نقش های دیگری را بازی کنید نقش هایی که تا به حال به غالب آنها فرو نرفته اید. می توانید با فردی ارتباط برقرارا کنید که نقش هایی بازی می کند که شما به آنها علاقه ای ندارید آنگاه متوجه خواهید شد که چه حالی به شما وسایرین دست می دهد.
هدف ما این است که بین شما و نقش هایی که بازی می کنید تمایز قائل شویم. و در نتیجه می توانید به راحتی نقش های ساختگی را به دور بریزید و خیلی راحت خود واقعی تان را آشکار سازید. که این قسمت خود بخشی از موفقيت است. شما همیشه دوست داشتنی و زیبا هستید. و این دو نقش هایی هستند که باید در زندگی خود همیشه به غالب آنها فرو روید.
به والدین خود اجازه اظهار نظر دهید
یکی از بزرگترین مشکلاتی که در زندگی عاطفی وجود دارد این است که هر کس میخواهد به تنهایی روی پای خودش بایستد و حضور دیگران را نادیده می گیرد. ما آنچنان سخت به یکدیگر می چسبیم و به دیگری اجازه انجام امور دلخواهش را نمیدهیم که جایی برای رشد عشق و علاقه باقی
نمی ماند. ما نبايد این کار را انجام دهیم.
اگر کسی می خواهد به زندگی شما وارد شود به اواجازه انجام این کار را بدهید. حتی می توانید به او خوش آمد هم بگویید.اصلا مهم نیست که او چه تیپ آدمی است. از چیزهایی که با خود به همراه
دارد نهایت استفاده را ببرید، حتی اگر این رابطه برای مدت زمان کوتاهی ادامه داشته باشد.
زمانی که نوبت به آن رسید که فردی پایش را از زندگی شما بیرون کشد به او اجازه انجام این کار را بدهید. طوری او را رها نکنید که همیشه یک تجربه تلخ عدم پذیرش، یا از دست دادن در زندگی اش باقی بماند. به خاطر داشته باشید که زندگی شخصی او به شما هیچ ارتباطی ندارد. فقط قبول کنید که وقت آن رسیده که پایش را از زندگی شما بیرون کشد.
با خودتان نیز یک چنین کاری را انجام دهید. اجازه دهید که آزادانه در عرصه زندگی گام بردارید. و بی جهت خود را دردام زنجیر های بی پایه واساس گرفتار نکنید. هر چقدر که خود و سایرین را
آزادتر بگذارید خیلی راحت تر می توانید عاشق شوید.
چمدان هایتان را روی زمین بگذارید
برخی از افراد تصور می کنند که تا زمانیکه تمام نیازهایشان بر آورده نشده باشد نمیتوانند عاشق شوند. و جالب تر این است که همین افراد زمانی که به تمام نیازها و خواست هایشان می رسند متوجه می شوند که آنقدر ها هم که فکر می کردند نتوانستند به خوشبختی و سعادت دستپیدا کرده و خوشحال باشند. به همین دلیل درخواستهای مکرر تنها به عنوان مانعی بر سر راه عاشقی هستند.
"باید" های شما در یک رابطه به چه چیزهایی ختممی شود؟ اگر نمی دانید بهتر است یک تکه کاغذ بردارید و لیستی از آنها تهیه کنید و نگاه دقیقی به تک تک آنها بیندازید. می توانید آنها را به چمدانی تشبیه کنید که باعث می شود تمام فرصت ها و انسان های خوبی را که در پیش روی شما قرار می گیرند تنها به دلیل بار اضافی که بر دوش می کشید نبینید. این چمدان همچنین باعث می شود که شما احساس ترس و انعطاف ناپذیری هم بکنید. شما بايد تمام خواست ها و نیازهای کهنه خود را به دور اندازید تا بتوانید آزادانه زندگی کنید.
اجازه دهید که تنها یکی از توقعات شما برای چند روز هم که شده از ذهنتان بیرون رود. ببینید که بدون وجود آنها چه احساسی به شما دست می دهد. (البته به خاطر داشته باشید که هر زمان که
اراده کنید می توانید مجددا" آنها را به ذهن خود راه دهید) بعد یکروز دیگر هم این کار را انجام دهید. زمانیکه این کار را چندین بار انجام دادید، به این نتیجه می رسید که چیزهایی را که تصور می کردید واقعا برای زندگی شما حیاتی هستند در حال فراموش شدن می باشند. هر چه بیشتر این کار را انجام دهید خیلی خوشحال تر و سبک تر زندگی خواهید کرد. همچنین چنین طرز فکری، اجازه می دهد تا بسیاری افراد جدید، فرصت ها و امکانات نوین پا به عرصه زندگی شما بگذارند. شما تنها با گذاشتن چمدان های خود بر روی زمین به آنها اجازه می دهید تا به زندگیتان قدم بگذارند.
هدیه دهید
بخشیدن و دریافت کردن یکی از موارد ضروری در هر رابطه می باشند. زمانی که ما عاشق می شویم هیچ مشکلی نباید بر سر راه ما پیدا شود. خیلی راحت بخشش می کنیم و هر چه که در مقابل به ما برسد ما را بسیار خوشحال می کند. اگر می خواهید عاشق شوید این موارد را باید با جان
و دل بپذیرید و داد و دهش را تمرین کنید.
شما در یک رابطه به طرف مقابل خود چه هدایایی می دهید؟ انتظار دارید در مقابل آنها چه چیزهایی دریافت کنید؟ حالا چند دقیقه بر روی چیزهای دیگری که می توانید به دیگران بدهید فکر کنید. سپس دست به کار شوید و آنها را در اختیار دیگران قرار دهید. این کار را هر روز
انجام دهید. هر روز چیز تازه ای به آنها دهید. هدایای شما حتما لازم نیست که یک کادوی رویایی یا گران قیمت و حتی از انواع اجناس مادی باشد فقط کافی است چیزی باشد که از جانب شما دریافت کنند. سپس این کار را برای افراد مختلف انجام دهید. ذن معتقد است که شما باید این کار را به دور از هر گونه سر و صدا و انتظار برای دریافت چیزی در ازای آن انجام دهید.
این کار را در مورد خودتان نیز انجام دهید. چنددقیقه بر روی این موضوع فکر کنید که دوست دارید چه هدایایی به خودتان دهید. هدیه شما می تواند قدم زدن در پارک، خرید یک رژ لب و یا گذراندن وقت با کسی که دوستش می دارید باشد. بهتر است که هر روز به خودتان یک هدیه بدهید.
هرچند این تمرین بسیار ساده می باشد، اما از قدرت خارق العاده ای برخوردار است. انجام این کار به طور روزانه می تواند هر رابطه ای را از این رو به آن رو کند. زمانی که چیزی می بخشید نباید هیچ گونه چشم داشتی به جبران آن از طرف مقابل داشته باشید.( حتی نه یک تشکر خشک و خالی و نه یک لبخند) فقط برای بخشندگی ببخشید بدون داشتن هیچ گونه انتظار و خواهشی. اگر با یک چنین ذهن باز و سخاوتمندی زندگی کنید به طور طبیعی تمام هدایای مورد نظرتان به سمت شما سرازیر می شوند.
با خودتان آشتی کنید
بسیاری از افراد حتی اگر با یکی از دوستانشان هم زندگی کنند باز هم اظهار میدارند که فرد تنهایی هستند. تنها مشکل این افراد این است که با خودشان قهر هستند. زمانی که به شناخت خود دست پیدا
کردید و متوجه شدید که چه کسی هستید، غیر ممکن است که از آن به بعد تنها بمانید.
با خودتان آشتی کنید. وقت بگذارید تا خودتان را بهتر بشناسد. تمام اندام ها و اعضای بدنتان را همانطور که هستند بپذیرید. از سرزنش و قضاوت جریاناتی که اتفاق می افتد دست بردارید. آرام
باشید و نگاهی به درون خود بیندازید.
با همین تمرین آخر کار خود را شروع کنید. به تنفس خود دقت کنید و ببنید که در داخل بدن شما چه تحولاتی در حال روی دادن است. آنها را با کمال میل بپذیرید و دوباره به تنفس کردن باز گردید. نفس به نفس خود را درک کنید و ببینید که به دور از تمام این هیاهو ها و غوغا ها شما چه فرد کامل و بی عیبی هستید. آیا می توانید این شخصیت را در روابط خود نیز نگه دارید؟ ایا با کسانی ارتباط برقرار می کنید که خود واقعی شما را می شناسند و برایشان قابل تحسین هستید. در زندگی و همچنین در روابط خود تغییرات مثبتی ایجاد کنید. این کار می تواند به سادگی دقت کردن به طرز در آوردن کفش ها از پا باشد.
"زمانی که شما به خود واقعی تان اجحاف پیدا کنید موفقيت برای شما معنا پیدا خواهد کرد. زمانی که خود واقعی تان باشید تمام دنیا عاشق شما می شود.
Borna66
06-22-2009, 10:46 PM
8 تیپ مردی که خانم ها از آن پرهیز می کنند
آیا تا به حال رفتار شما باعث رنجش خاطرهمسرتان شده است؟ آیا نگرانید که رفتار شما ممکن است نتیجه عکس دهد؟
خانم ها به نوع خاصی از مردها علاقه دارند، به همین دلیل از مردهایی که دارای یک سری خصوصیات خاص هستند به شدت پرهیز می کنند. این امر در دوران اولیه ارتباط از اهمیت ویژه ای برخوردار است درست زمانی که خانم ها در حال قضاوت خصوصیات اخلاقی آقایون هستند.
در زیر خصوصیات 8 تیپ از مرداني را که خانم ها سعی می کنند خودشان را از آنها دور نگه دارند آمده است. ما این اطلاعات را از طریق مصاحبه هایی که با جمع کثیری از خانم ها داشتیم بدست آورده ایم.
البته اگر یکی یا چند تا از خصوصیات زیر در شخصیت شما وجود داشت جای هیچ گونه نگرانی وجود ندارد چرا که اغلب آنها باعث بر هم خوردن رابطه نخواهند شد. نظر ما این نیست که خصوصیات اخلاقی خود را به طور کلی تغییر دهید بلکه مراقب آن دسته از رفتاری که به مزاج خانم ها چندان خوشایند نیست باشید. خواندن مقاله را ادامه دهید تا متوجه شوید که خانم ها چه چیزهایی را دوست ندارند. از این طریق دفعه آینده که با همسرتان ملاقات داشتید راحت تر می توانید اثر گذار جلوه کنید.
1- مردهای نیازمند
او بیش از اندازه احساساتی است و از همان آغاز کار تمام عواطف خود را به بیرون میریزد. این مرد نسبت به خود شک دارد و دائما نیازمند اطمینان های مکرر در زمینه شغلی دوستی و رابطه ای است.
چرا او جذاب نیست: اعتماد به نفس و استقلال از جمله خصوصیات جذاب آقایون در نظر خانم ها هستند و عدم اطمینان و وابستگی نکوهیده هستند. بیشتر خانم ها به دنبال مرد قدرتمندی هستند که در زندگی بتوانند بر او تکیه کنند. بنابراین اگر شما همیشه بر آنها تکیه کنید – به ویژه در مراحل ابتدایی رابطه – او ممکن است نسبت به توانایی های شما مشکوک شود و از آنجایی که خانم با تمام ناامنی ها به یک رابطه قدم می گذارند دیگر انتظار ندارند که از جانب شما نیز شاهد عدم اطمینان باشند.
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: زمان بندی راه حل کار شماست. شما در آغاز ارتباط می بایستی خیلی مراقب اخلاق و رفتار خودتان باشید. نا امنی ها و تمام احساسات خود را یک جا بروز ندهید. زمانی که رابطه شما به اندازه کافی صمیمی شد می توانید عواطف خود را تا آنجا که میل دارید با او درمیان بگذارید. در آن زمان او حتی به خاطر انجام این کار از شما سپاسگزار نیز خواهد شد.
2- مردی که رفتارش قابل پیش بینی باشد
خانمها از این نوع مردها خوششان نمی آید چراکه می توانند به راحتی تمام عکس العمل هایش را پیش بینی کنند. چنین مردی در ذهن خود پیرو یکسری قوانین و مقررات خاصی است که همیشه رفتارهایش را بر پایه آنها انجام می دهد. به عنوان مثال هیچ گاه برای اینکه خانم راسوپرایز کنند بدون قرارقبلی او را به گردش نمی برند.
چرا او جذاب نیست: خانم ها تا حدی به دنبال رفتار غیر قابل انتظار در آقایون می گردند (مردهایی با روح آزاد) به این دلیل است که اکثر خانم ها به دنبال "پسرهای شیطون" می گردند. این تنها به
دلیل شیطنت نیست که خانم ها جذب می شوند بلکه دلیل اصلی آن غیر قابل پیش بینی بودن آنهاست.
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: اگر می خواهید در خانم ها تاثیر بگذارید لزوما نباید آدم بدی باشید بلکه سعی کنید خصوصیات مثبت را با هم جمع کنید– به ویژه در ابتدای رابطه - به راحتی با او
تماس بگیرید و برای آخر هفته او را به یک پیک نیک و یا شام خوشمزه دعوت کنید. زمانی که این کار را انجام دهید اگر تا چند وقت هم درگیر کارهای روزمره خود باشید او از دست شما ناراحت نمی شود. سعی کنید هر چند وقت یکبار با انجام کار های این چنینی او را شگفت زده کنید و سرزندگی و شادابی را به رابطه خود دعوت کنید.
3- مردهای متکبر
او بسیار خود خواه و خود بین است. همچنین بی ادب نیز می باشد نه تنها با خانم ها بلکه با تمام افراد و احساس می کند که همه از او پایین تر هستند. حتی اگر در روز ملاقات شخصی که دارای چنین خصوصیتی است با خانم مورد نظر مهربان باشد و برخورد خوبی داشته باشد باز هم کافی نخواهد بود زیرا خانمها رفتار شما را با سایر افراد را نیز مد نظرمی گیرند.
چرا او جذاب نیست: خانم ها اغلب برای ارزیابی خصوصیات اخلاقی مردها رفتار آنها را با افراد دیگر می سنجند. بنابر این اگر در روز ملاقات با او مهربان باشید خانم رفتار شما با سایر افراد رانیز مد نظر قرار می دهد.
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: هیچ خانمی دوست ندارد که در جلوی مردی کم بیاورد بنابراین در زمان ملاقات بهتر است خود پرستیتان را پنهان کنید و اگر می خواهید که حقیقتا در او تاثیر بگذاریدباید با تمام افرادی که در کنار شما هستند با احترام رفتار کنید. چرا که او در حال نظاره شماست.
4- مرد خشن و بی نزاکت
چنین مردی در نزد شما خانم های دیگر را هم از زیر نظر خود می گذارند. با خدمتکار رستوران بیش از اندازه صحبت کرده و احساس عشق ورزی می نماید. روی هم رفته او برای خانم ها هیچ گونه ارزش و اعتباری قائل نیست.
چرا او جذاب نیست: این کار نه تنها نوعی بی نزاکتی قلمداد می شود بلکه باعث می شود تا خانم حس عزت نفس خود را نیز از دست بدهند. اگر در اولین قرار ملاقات با یک خانم چنین رفتاری را از خود بروز بدهید بدون شک هیچ شانسی برای برقراری ارتباط پیدا نخواهید کرد.
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: اگر نمی توانید چنین اخلاقی را برای مدت زمانی طولانی از خود دور نگه دارید حداقل سعی کنید که در اولین ملاقات چنین کارهایی از شما سر نزند. اگر بخواهید دائما نگاه هایتان را به این طرف و آن طرف بچرخانید این کار پس از مدتی به صورت یک عادت ناپسند در می آید. اگر بخواهیم با صداقت کامل به قضییه نگاه کنیم باید بگوییم که بروز چنین رفتاری در هیچ مرحله ای از رابطه برای طرف مقابل به هیچ وجه قابل قبول نمی باشد.
5- مردهای چیپ
این نوع از آقایون خانم را به شام دعوت می کنند و زمانی که موقع پرداخت صورتحساب فرا می رسد با وقاهت تمام از خانم می خواهند که پول غذا را دانگی حساب کنند. هیچ گاه پول هایش را به خاطر خرید گل برای همسرش خرج نمی کند و همیشه ارزانترین نوشیدنی را انتخاب می کند. او از همان اولین قرار ملاقات طوری برخورد می کند که گویی درتنگنای مالی قرار دارد.
چرا او جذاب نیست: چند ملاقات اولیه معمولا باید با سخاوت تمام انجام شود. و لغاتی نظیر " پس انداز" و "بودجه" نباید حرفی برای گفتن پیدا کنند. اگر در اولین قرار ملاقات برایش خاطره ای از جمع کردن پول بسازید شانس خود را برای ادامه رابطه از دست خواهید داد.
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: سر کیسه را شل کنید. لازم نیست برای تاثیر گذاری هزینه زیادی در نظر بگیرید اما باید کاری کنید که او تصور کند که وجودش برای شما خاص است. خرید گل هم هر از چند گاهی مزه خوبی دارد.
6- مرد جر و بحث کن
این تیپ مردها عادت دارند که هر گفتگوی را به سرعت به مشاجره تبدی کنند. اما باید بدانید که اگر خانم ها را مجبور کنید که تمام مدت به دفاع از خود بپردازند زندگی آانچنان که باید و شاید برایشان دلپذیر نخواهد بود. او زمانی که خانم را با خود به بیرون می برد به جای اینکه او احساس کند به گردش و تفریح آمده بیشتر تصور می کند که در یک جلسه مناقشه است. به همین دلیل به لاک دفاعی فرو رفته و آسیب پذیر می شود.
چرا او جذاب نیست: قرار ملاقات باید یک تجربه دلپذیر باشد. اگر او مجبور باشد که تمام مدت با شما سر و کله بزند دیگر وقتی برای لذت بردن باقی نخواهد ماند. جر و بحث بیش از اندازه باعث ایجاد استرس می شود و شما هم به طور یقین هر گز نمی خواهید که همسرتان از شما خاطره های استرس زایی را در ذهنش ثبت کند.
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: مهمترین کار این است که آرامش خود را در هر شرایطی حفظ کنید. شما به این دلیل جر و بحث راه می اندازید که در مورد موضوعی عصبی و نا مطمئن هستید. بنابر این قبل از قرار ملاقات تمام چیزهایی که در ذهن دارید بر روی کاغذ بیاورید و سوالات مناسب را از بین آنها انتخاب کنید. با این کار نه تنها کار شما به جر و بحث کشیده نخواهد شد بلکه گفتگو آرام و دلنیشی نیز دارید.
7- عقل کل
این گونه افراد فقط در پی قضاوت رفتار سایرین هستند. او احتمالا نه سیگار می شکد و نه ازمشروبات الکلی استفاده می کند. او از همان روز اول شروع می کند به گفتن چیزهایی از این قبیل "شما اصلا نباید لب به مشروب بزنید"، " دسر باعث ایجاد چاقی می شود " و ...
چرا او جذاب نیست: هیچ کس دوست ندارد مورد قضاوت دیگران قرار بگیرد به ویژه در روز ملاقات. انسان ها این کار را آزار دهنده و بی ادبی قلمداد می کنند.
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: شما می توانید نطق های خود را برای زمانی نگه دارید که رابطه اندکی صمیمی تر شد. اما تا قبل از زمان سیگار کشیدن، مشروب خوردن و سفارش دسر او به شما ارتباطی پیدا نمی کند.
8- مردهای زن گریز
این تیپ مردها با تلخکامی تمام با خانم ها برخورد می کنند. آنها در روز ملاقات نمی توانند خود را نگه دارند و مرتبا از جنس مونث ایراد گرفته، دشنام می دهند و از او انتقاد می کنند.
چرا او جذاب نیست: در این لیست این خصوصیت تنها رفتاری است که مطمئنا باعث بر هم خوردن ارتباط خواهد شد. و اصلا هم جای تعجب وجود ندارد. آیا شما به شخصه خانمی را سراغ دارید که از بودن در یک چنین رابطه ای لذت ببرد؟
اگر چنین فردی هستید چه بکنید: شما نیاز دارید که مجددا نگاهی به طرز برخورد خود بیندازید. این رفتار نه تنها بی ادبانه و کثیف است بلکه تنها تیری است که باعث از بین رفتن علاقه می شود.
مرد شگفت آوری باشید
Borna66
06-22-2009, 10:46 PM
مردها هم انسان هستند
بـر اسـاس بـاور بسیـاری از متـخـصـصـان مشــاوره آقـایــون هـمـچـنان ذهـنـیـت اولـیـه و بــدوی خود را در مورد مسائل مربوط به روابط با خانمـها حفظ کرده اند. این دسته از افراد تصـور می کنند که شخصیت خانم ها منفعل بوده و دست یـابی بــه آنها کار دشواری است. چرا؟ به این
دلیل که آنها معتقدند که زمانی رسیدن به یک خانم لذت بخش خواهد بود که برای دست یابی به او هفت خوان رستم را پشت سر بگذارند. آقایون تصور می کنند که اگر به دنبال خانم ها راه نیفتند و تمام سختی ها را به خاطر او تحمل نکنند به اندازه کافی مردانگی خود را آشکار نساخته اند.
اما متاسفانه آنها چیزی در مورد عشق حقیقی و فضای رمانتیکی که بعد از ازدواج ایجاد می شود، چیزی نمی دانند. وظیفه یک مرد پس از تعقیب کردن و بدست آوردن همسر مورد علاقه اش چیست؟ در این جا آنها بر این باورند که بالاترین خواست یک خانم این است که او بهمردانگی خود عمل کرده و یا خانم مصالحه کند.
دوران مردهای خشن سر آمده
شاید مردهایی وجود داشته باشند که دارای پدران سرسخت و مادران نیازمندی بوده اند، اما تحقیقاتی که از 18 سال پیش تا کنون ادامه داشته است گویای این مطلب است که پرونده یک چنین تفکراتی را باید به طور کلی بست. زوج ها در هر سنی به کلاس های مشاوره خانواده می روند، کلاس های آموزش رابطه برگزار می شود و سمینارهای برای هر دو جنس تدارک دیده می شود. اما آیا مفید واقع می شوند؟ اینطور نیست زمانیکه موقع عمل فرا می رسد دوباره همان داد و بیدادهای همیشگی به راه می افتد، آقایون تن صدای خود را برای خانم ها بالا می برند و باز هم همان کشمکش های قدیمی جای تمدن امروزی را تنگ می کنند.
آنوقت همین مردها از همسرانشان انتظار دارند که مسئولیت بیشتری را در زندگی به عهده بگیرند و از خود فعالیت بیشتری نشان دهند.
در کنگره ای که در شهر ملبورن استرالیا برگزارشده یکی از آقایون شرکت کننده اظهار داشت که: "خانم من انتظار دارد من بتوانم ذهنش را بخوانم و خواسته هایش را قبل از آنکه بر زبان آورد اجرا کنم، اما من نمیتوانم."
بسیاری از آقایونی که در آن جمع حضور داشتند بر صداقت رفیقشان لبخند زده و سپس او را تشویق کردند. از سوی دیگر بر روی لب خانم ها نیز خنده ای از سر رضایت و تصدیق نقش بست. در جلسه دیگری که در شهر دیتروید برگزار شد یکی از آقایون اظهار داشت که "همسرم همیشه ازمن انتظار دارد که کمی احساساتی تر باشم و وقت بیشتری را در کنار او صرف کنم. اما زمانی که به او گفتم اگر به این کار ادامه دهیم این امکان وجود دارد که شغل فعلی ام را از دست بدهم، او در جواب من گفت شغلم برایش اهمیتی ندارد و هیچ وقت نباید کاری انجام دهم که او ناراحت و عصبانی شود."
بله آقایون از خانم ها می ترسند
حقیقت امر این است که مردها هم انسان هستند و سرشار از احساس می باشند. غیرت دارند، نیازمند احترام هستند و می خواهند کسی باشد که آنها را از صمیم قلب دوست بدارد. اما بسیاری از آنها وحشت دارند که احساسات واقعی خود را با همسرانشان در میان بگذارند چرا که احساس می کنند شاید از طرف خانم ها مورد احترام قرار نگرفته و عواطفشان خدشه دارد شود.
مردها علاقه خاصی به در میان گذاشتناحساساتشان با خانم ها دارند اما فقط زمانی این کار را انجام می دهند که مطمئن شوند ارزش درونیشان حفظ شده و شاهد برخورد مناسبی خواهند بود. در غیر
اینصورت، بله، در مورد تحقیر واهانت خانم ها محافظه کارانه عمل می کنند.
مردها دوست دارند که ارتباط بالغ و کاملی را با خانم ها برقرار کنند تا اینکه مانند شوالیه ای برای
نجات خانم ها از ذلت ظاهر شوند.
اما نقش هایی که آقایون از بازی کردن در آنها لذت می برند اندکی محدود است. در حال حاضر فقط چند سال است که به آقایون اجازه داده می شود که در هنگام تولد فرزندانشان در کنار خانم ها حاضر شوند یا اینکه در خانه بمانند و از بچه ها مراقبت کنند و در عوض خانم ها به خارج از خانه رفته وکار کنند (البته بدون اینکه کسی آنها را مسخره کرده و از روی او جوک بسازد) و به تازگی مردها این حق را پیدا کرده اند که جشن ازدواجشان را خودشان برنامه ریزی کنند.
مردها فقط تماشاچی هستند
در موردش فکر کنید. خانم ها خواستار همسر فعال و پرانرژی هستند در حالیکه تمام کارها از قبیل خرید عروسی، دعوت کردن مهمان ها و حتی ماه عسل را همراه با مادرهایشان برنامه ریزی می کنند. پس چه بلایی بر سر قدرت و نیرویتان آمد شوالیه های پر قدرت؟ ارزش شما را تا حد یک ناظر پایین آورده اند. تمام برنامه های عروسی به وسیله مادر عروس هدایت می شود! پس این مرد
اگر نتواند توانایی ها، تجارب و انتظاراتش را در مقابل زنی که به او می گوید دوستت دارم؛ بروز دهد پس کجا می تواند آنها را آشکار کند؟
پس نباید تعجب کنید که بعضی از مردها به زندگی مشترک خود به عنوان شیء فرعی نگاه می کنند و انتظارات خانم ها را آنچنان که باید و شاید برآورده نمی سازند. خانم ها به آنها یاد داده اند که
جزء بازیکن های ذخیره زندگی هستند. بنابراین اگر روزنامه و کامپیوتر و یا فوتبال شب جمعه را به مسائل زندگی خود ترجیح می دهند نمی توان بر آنها خرده گرفت چراکه همانند شب عروسی تمام کارها را بر عهده خانم می گذارند.
جادوی تفاوت ها
همه ما، چه زن و چه مرد، از دیگران انتظار داریم که به ما احترام بگذارند و ارزش ما را نگه دارند. این مسئله زمانی که زن و مرد زندگی مشترکشان رابا یکدیگر آغاز می کنند از اهمیت بیشتری برخوردار می شود. بهتر است ذهن خود را از کلیشه هایی نظیر: "تمام چیزی های که
خانم ها می خواهند..." و " مردها این چنین هستند.." پاک کنیم و با حس کنجکاوی خالص خود پیش رویم تا بتوانیم به حقایق دست پیدا کنیم.
به همین دلیل است که ما نام کتاب اخیر خود را "با هم برای زندگی شادتر و کم فشارتر برنامه ریزی کنیم" گذاشتیم. در این کتاب با اصولی آشنا می شوید که می توانید به آسانی به استقبال پیوند
آرزوهایتان با فرد مورد علاقه خود بروید. خوشبختانه ما شاهد این امر هستیم که اخیرا بیش از 40 در صد از آقایون به طور دائمی پی گیر مسئله ازدواج خود می شوند و در تمام مراحل از نامزدی گرفته تا ماه عسل به خانم ها کمک می کنند. هر چند کتاب های بیشماری برای نو عروس ها و تازه دامادها به چاپ رسیده اما کتابی که در این قسمت به شما معرفی شد تنها کتابی است که می تواند شما را حمایت کرده و از ادواجتان پشتیبانی نماید.
یکی از خوانندگان کتاب ما که به تازگی هم داماد شده بود نظر خود را چنین بیان می کند "وقت آن رسیده که ما مردها تکانی به خود بدهیم، و این کتاب انگیزه لازم را برای ما فراهم می آورد." او با
خوشحالی برای ما توضیح می داد که چگونه با همکاری نامزدش تمام سور و سات عروسی را برپا کردند. او آگاه شده بود که گاهی اوقات هیچ کس به نظر آقایون در مورد ازدواج، بچه و روز عروسی شان اهمیت نمی دهد. تازه در این جا خانم ها شکایت هم می کنند که مردها اصلا علاقه ای از خود نسبت به زندگی مشترکشان نشان نمی دهند و بیشتر دوست دارند با دوست هایشان به گردش و تفریح بپردازند تا اینکه اوقات فراغت خود را با همسرانشان بگذرانند. خوب این کار دقیقا چیزی است که خانم ها مردها را وادار به انجام آن می کنند. ما مرد ها یاد گرفته ایم که فقط باید برای رسیدن به خانم ها مانند یک مرد با مسائل و مشکلاتی که بر سر راهمان قرار دارد مبارزه کنیم اما هنگامیکه به هدف رسیدیم کارمان تمام شده و نوبت خانم هاست تا باقی مسائل را برنامه ریزی کنند.
باید در نظر داشت که مردها هم انسان هستند و دارای روحیات حساسی می باشند. خانم ها نیز باید خیلی بیشتر از این ها خود را پذیرای احساسات و عواطف آقایون کنند. تنها در چنین حالتی است که
راه رسیدن به یک ارتباط مطلوب برایمان هموار می شود. رابطه ای که شاید اکثر ما آرزوی برخورداری از آن را می کنیم.
Borna66
06-22-2009, 10:46 PM
مطالبی از تکنولوژی فکر (آزمندیان)
دو ضمیر در انسان :
ضمیر خودآگاه(conscious mind) پست فرماندهی وجود که در واقع همان بخش از انسان که به منِ آدمی اطلاق می شود. هر کار را با آگاهی و تصمیم خود انجام می دهیم.
ضمیر ناخودآگاه (subconscious mind) مسئولیت اجرایی بدن را عهده دار است.
پست اجرایی بدن. ضمیر ناخودآگاه گوش به فرمان ضمیر خودآگاه است. درست مثل کامپیوتر
ضمیر ناخودآگاه : تمام سیستم بدن انسان را اداره و کنترل می کند. کنترل تمام اعضا مثل ریه و قلب و معده و تمام سلولهای بدن را به طور ارادی به عهده دارد.باورهای انسان را می سازد. شخصیت اعتماد به نفس و هویت آدمی را شکل می دهد. روحیه فرد را می سازد.
مثال: با دیدن گل زیبای رز قرمز رنگ که علامت عشق و محبت و دوستی است این تصویر هم در ضمیر خودآگاه شما تأثیر می گذارد هم در ضمیر ناخوداگاه می رود. پس از پردازش یک روحیه زیبا در ما می سازد. یک باور زیبا هم در ما ایجاد می کند. باور: زندگی زیباست. روحیه: شادو مثبت و باعث امید و حرکت و اندیشه مثبت می شود.
اثر تلقینی هر چیز را به یاد داشته باشید.
ای بنده من ؛ مرا اطاعت کن تا ترا مثل خود کنم و همان گونه که من هر آنچه را اراده کنم خلق می کنم، تو اراده کن
و خلق شود.
ضمیر ناخودآگاه این توان را دارد که وقتی فرمانی را از ضمیر خودآگاه دریافت می کند به منبعی در جهان وصل می شود
به نام شعور نامحدود جهان (infinite intelligence) که تمام اطلاعات جهان هستی داخل این شبکه اطلاعاتی یا این شعور نامحدود می باشد.
درون انسان یک کامپیوتر است که نظام باورها و شخصیت او را می سازد و تمام اعضاء و جوارح غیر ارادی را کنترل می کند و سلامتی و مریضی انسان نیز به عملکرد او بستگی دارد.
تمام اطلاعات برای همیشه در ضمیر ناخودآگاه به صورت فایل ها و پرونده هایی جداگانه بایگانی می شود ودر عین حال این اطلاعات توسط این کامپیوتر پردازش می شود. حاصل این پردازش یک خروجی خواهد بود که یا باعث ساختن نظام باورها و شخصیت انسان می شود و یا اینکه این خروجی بر روحیه و فیزیولوژی بدن انسان تأثیر می گذارد و یا اینکه در دنیای بیرون از انسان اثری را برای او پدید می آورد.
انسان می تواند با کنترل کردن ورودیهای ضمیر ناخودآگاه دستاوردهای زندگی خود را کنترل کند.
اصول برنامه ریزی و کنترل ضمیرناخودآگاه:
1- اصل خودهشیاری،خودبیداری و اشراف و بصیرت لحظه به لحظه به خود: (مهمترین اصل تکنولوژی فکر)
انسان باید در هر لحظه مراقب خود باشد و بداند که ضمیر ناخودآگاه چه سیگنالی را از طریق حواس پنجگانه و یا فکر دریافت می کند.
بهترین راه برنامه ریزی و کنترل ضمیرناخودآگاه ، توجه لحظه به لحظه انسان نسبت به خود است. مرتباً به خود بگوید که من با اجرای اصول تکنولوژی فکر تبدیل به انسان زیبای دیگر شده ام.
شما خود خالق سرنوشت خود هستید و زندگی و سرنوشت شما با باورها و اندیشه های شما شکل می گیرد و به دست شما خلق می شود.
2- اصل استفاده از قدرت سئوال:
هر سئوالی که انسان از خود می کند بازتاب خاصی در روحیه و فکر او ایجاد می کند.
مثال: وقتی کسی از خود سئوال می کند چگونه است که من خوشبختم ؟ نفس این سئوال روحیه اش را شاد می کند و به او این را القاء می کند که آری من خوشبختم.
تأثیر بسیار مهم هر سئوالی است که انسان از خود می کند و لذا باید بدانید که کیفیت زندگی شما را نوع سئوالاتی تعیین می کند که او خود می پرسید.
مثال: در مورد سئوال از نوع «چرا» و «چگونه»
«چرا» شرایط اینگونه است؟
«چگونه» می توانم شرایط را زیباتر کنم؟
3- اصل استفاده از قدرت تمرکز:
انسان در هر لحظه به هر آنچه که تمرکز کند بازتاب آنرا در روحیه و فکر خود حس می کند.
مثال: تمرکز روی یک گل در انسان روحیه شاد و فکر مثبت ایجاد می کند.
تمرکز روی خاطرات بد گذشته ، انسان را افسرده می کند.
تمرکز روی خاطرات زیبای گذشته و یا خیال پردازی های زیبای آینده، اثر عمیق و مطلوب و مثبت در زندگی دارد.
انسانی که مرتباً روی بدبختی ها و زشتی های زندگی متمرکز می شود زندگیش به قهقرا می رود. کسی که مرتباً به زیبائیهای زندگی و نقاط امیدبخش تمرکز می کند زندگیش قرین سعادت و موفقیت می شود و این خاصیت تمرکز است.
4- اصل استفاده از جملات تأکیدی و تصدیقی مثبت:
از جملات تأکیدی مثبتی که به گونه ای ویژگی خوب شما را تصویر کند استفاده کنید.
نمونه جملات:
در وجود من عظمت و بزرگی نهفته است.
من یک نابغه هستم و از نبوغ خود استفاده می کنم.
من ایده های بزرگی را در سر دارم و آنها را به واقعیت تبدیل می کنم.
من هر روز سلامت تر و تندرست تر هستم.
من یک برنده بزرگ هستم.
من واقعا انسان بی نظیری هستم.
چقدر دنیای من قشنگ و زیبا شده است.
چقدر من هر روز خوشبخت تر و سعادتمندتر می شوم.
من همواره در هر کاری موفق و پیروز می شوم.
خدای رحمان مرا بسیار دوست دارد و در همه امور زندگیم مرا کمک می کند.
ثروت و معنویت به سوی من همواره روان است ومن هر چه بخواهم خلق می کنم.
سراسر وجودم غرق در انرژی و شادی است.
من همواره منتظر اتفاقات خوب در زندگیم هستم.
من به خود افتخار می کنم.
همواره از وجود و چهره من شادی و انرژی و عشق ساطع می شود.
من تا آخر عمر به سلامت زندگی می کنم.
هر چه بیشتر می بخشم، بیشتر می ستانم و احساس شادمانی می کنم.
من با اقتدار زندگیم را آنگونه که می خواهم طراحی می کنم.
من انسانی مقتدر ، خلاق، و دوست داشتنی هستم.
من سزاوار بهترینها هستم.
در هر لحظه به خاطر همه نعمتها و موهبتهایی که خداوند به من داده ، او را شکر می گویم.
من در کمال آرامش به سر می برم و همواره روحیه ای شاد و چهره ای خندان دارم.
من با اقتداری خدا گونه بر روحیه ، عواطف و احساسات خود کنترل دارم و آنها را مدیریت می کنم.
خداوند مرا آزاد آفریده است و من محکوم به هیچ سرنوشت از پیش تعیین شده ای نیستم.
به جای جملات تأکیدی مثبت ، از کلمات و عبارات تأکیدی مثبت هم می توان استفاده کرد.
مثل:آرامش،زیبایی،معنویت،ث �وت،حال خوش،آب روان،زندگی زیبا،ثروت فراوان،سلامتی،امنیت،خوشبخ تی،سعادت.
5- اصل تصویر سازی ذهنی:
هنگامی که شما تصویری در ذهن خود خلق می کنید،عین این تصویر بر روی ضمیرناخودآگاه اسکن شده، وارد می شود و بر ضمیر ناخودآگاه شما تأثیر می گذارد. این تصویر پردازش می شود وضمیرناخودآگاه مفهوم آن تصویر را می تواند در دنیای واقعی زندگی شما عینیت ببخشد.
تصویرسازی ذهنی یکی از بهترین شیوه های برنامه ریزی و هدایت ضمیر ناخودآگاه است.
ثروتمندترین و موفق ترین انسانها کسانی هستند که بیشتر و بهتر از بقیه توانسته اند در ذهن خود خیال پروری مثبت بکنند.
تخیل،فکر،امید،آرزو،خواسته ،اشتیاق سوزان + ایمان به موفقیت + اقدام = رسیدن به هدف و موفقیت
تخیل را به فکر تبدیل کنید. فکر را به مرحله آرزو برسانید. برای آرزو خود امید ایجاد کنید. امیدواری را به خواسته خود تبدیل کنید. خواسته را با دنیایی از هیجان و اشتیاق به اشتیاق سوزان برسانید. اشتیاق سوزان به همراه ایمان به موفقیت آنجا که در کنار اقدام قرار می گیرد، قطعاً حاصلش رسیدن به هدف و موفقیت است.
وقتی شما مثبت فکر می کنید،به تصویر زیبا نگاه می کنید، به موسیقی شاد گوش می کنید و... سیگنالهای مثبت وارد سیستم ضمیر ناخودآگاه شما می شود. هم باور عالی در نظام باور شما می سازد، هم اثرخوبی در وجود شما و دنیای خارج شما می گذارد. بازتاب این زیبایی به شما برمی گردد.
دعا کردن و توسل و توکل ، اعمالی است که هم در انسان احساس روحانی ایجاد می کند ، هم بهترین اثر بر ضمیر ناخودآگاه و باور ایجاد می کند.
هنگامی که خدا را برای خواسته ای صدا زدی، اینگونه باید باور داشته باشی که آنچه را که از خدا خواستی در پشت در است و تو می توانی آنرا برداری.
ایمان به خدا،احساس خوب،مثبت اندیشی،ایمان به توانائیهای خود،امید به موفقیت،عزم و اراده عالی، روحیه خوب و با نشاط،حالاتی از این قبیل هستند که شدت جریان و قدرت سیگنالهای ورودی به ضمیر ناخودآگاه را افزایش می دهند و در نتیجه انسان را سریعتر به مراتب موفقیت می رسانند.
دو گروه انسان:
انسان نوع یک : اصولاً مثبت فکر می کنند،امیدوار هستند،دنیا را زیبا می بینند، دوربین ذهن آنها مرتباً روی پدیده های زیبای زندگی تمرکز می کند، مثبت و امیدوارانه سخن می گویند، چهره ای گشاده و متبسم دارند ومعتقدند که انسانهای خوش شانسی هستند. فکر می کنند همه چیز برای آنها درست انجام می شود. هیچ گاه به موانع و مشکلات زندگی نمی اندیشند.معمولا داستانهای خوشحال کننده تعریف می کنند. به خاطرات خوب زندگی خود می اندیشند و آنها را برای دیگران تعریف می کنند. خیال پردازیهای زیبایی از آینده خود می کنند. اعتماد به نفسی عالی دارند وفکر می کنند که آینده حتما بهتر از گذشته آنان است. نگاه زیبایی به کرانه های دور زندگی خود دارند. به سلامتی و تندرستی خود می اندیشند. ترسی از آینده ندارند. معمولا روحیه ای بسیار شاد و عالی و احساس خوبی از زندگی دارند و از لحظه لحظه های آن لذت می برند.
انسان نوع دو: ویژگیهای منفی دارند. منفی می نگرند. منفی می اندیشند،ناامیدانه فکر می کنند. مرتباً به نارسایی های زندگی تمرکز می کنند. به خاطرات منفی گذشته نگاه می کنند. خیال های منفی برای آینده خود تصویر می کنند. چنین انسانهایی معمولا روحیه ای افسرده و غمگین دارند و در نتیجه چهره ای عبوس و گرفته دارند و به گونه ای از لحظه های زندگی رنج می برند.
مهمترین عامل تعیین کننده وضعیت شما،روحیه شما است که در هر لحظه چه احساسی دارید.
روحیه مهمترین عامل خلق پدیده ها است.
روحیه عالی و زیبا = اندیشه زیبا = رسیدن به دستاوردهای عالی و زیبا
Borna66
06-22-2009, 10:46 PM
چگونه زن بگیریم !!
اندر آداب خواستگاری
1- یه نفر را كه اصلاً نمی شناسید از توی تاكسی، خیابون و یا حتی دانشگاه نشون كنید و به هر دلیل مزخرفی هم كه شده عاشقش شوید.بعد هم بلافاصله باید یك شكست عشقی بخورید(جزئیاتش با خودتان)
2- تا یك هفته نه حمام بروید، نه موهایتان را شانه بزنید، نه غذا بخورید و نه حتی مسواك بزنید.از تلویزیون هم فقط شبكه چهار را تماشا كنید.یكی دوتا غزل و شعر هم محض احتیاط حفظ كنید، بد نیست.
3- خانواده ی شما متوجه تغییر حالت شما می شوند و كم كم شروع به معرفی انواع و اقسام دخترهای دم بختی كه توی فامیل و در و همسایه می شناسند به شما می كنند.
4- نكته ی مهم در اینجا این است كه علی رغم میل باطنیتان !! شما فقط مجبور به ازدواج با یكی از اینهمه مورد خوب هستید، پس سعی كنید خوب انتخاب كنید.
5- برای تشریفات هم كه شده یكی دوتا ملاك انتخاب همسر برای خودتان در نظر بگیرید. ازجمله:قد، وزن، وضع مالی خانواده و . . .
6- ملاك های اخلاقی را از بیخ بی خیال شوید. چون اگر طرف دختر خوبی باشد كه هیچی دیگه، خیلی خوبه. و اگر دختره، دختر بد و قالتاقی باشد، بخواهید و نخواهید یا كلاهتان را برمی دارد و یا نهایتاً یك كلاه گشاد سرتان می گذارد. پس همان بهتر كه وقتتان را بیخود صرف این مسائل نكنید.
6- از همان ابتدا به فكر پایان كار و سهم الارث همسر آینده تان باشید. خانواده های كم جمعیت را در اولویت قرار بدهید. اگر كه خانواده همسر آینده تان، پسر نداشته باشد، مطمئن باشید كه پس از 120 سال نونتان توی روغن است.
7- یك دست جوراب تمیز، خوشبو و لزوماً بدون سوراخ برای روز خواستگاری كنار بگذارید.
8-خرید گل و شیرینی برای مجلس خواستگاری هیچ لزومی ندارد. اصلاً مگر پول علف خرس است؟ تازه هنوز كه هیچ چیز معلوم نیست. اگر قرار باشد هفته ای هفت روز و روزی دو سه جا خواستگاری بروید كه دیگه چیزی ته جیبتان باقی نمی ماند.
9- اصولاً خواستگاری درمان خوبی برای سوءتغذیه است. خجالت را كنار گذاشته و در مجلس خواستگاری تا می توانید دلی از عزا در بیاورید. اول از میوه های كمیاب و گران قیمت آغاز كنید. مایعات و نوشیدنی ها را در پایان مجلس بنوشید تا دچار مشكل نشوید.
10- به بهانه دستشویی رفتن تمام خانه همسر آینده ی احتمالیتان را بررسی و متر كنید. اگر قرار است داماد سرخانه شوید، نوساز بودن خانه را از یاد نبرید.
11- اگر در همان نگاه اول از دختر مورد نظر خوشتان نیامد، همان لحظه ابراز نكنید. بعد از رفع مشكل سوءتغذیه، موضوع را با مادرتان در میان گذاشته و زحمت را كم كنید.
12- مراقب آهنگ زنگ موبایلتان باشید. اینی كه الان هست، مجاز نیست. عوضش كنید.
13- از آنجایی كه مجبورید كت و شلوار بپوشید و مثل دوش حموم همینطور شُرشُر ازتون عرق بریزد، خواستگاری رفتن های مكرر و مداوم كمك شایانی به كاهش وزنتان می كند.
14- در مجلس خواستگاری همه ی نگاه ها زوم شده روی شما، پس كاری با دماغتان نداشته باشید.
15- صداقت و راستگویی كجا، مجلس خواستگاری كجا! تا می توانید دروغ بگویید. بعد از ازدواج آنقدر فرصت هست كه با یك شاخه گل هزارتومنی، همه چیز را از دل همسرتان در بیاورید.
16- اگر به دل هم نشستید و از هم خوشتان آمد، و همه ی چیزها همانطوری بود كه شما می خواستید، خیلی معطلش نكنید. هرچی مهریه خواستند بدهید. اصلاً كی داده و كی گرفته؟ اگر هم یك روز تصمیم به طلاق دادن گرفتید، می توانید همسرتان را تا سر حد گفتن جمله ی زیبای " مهرم حلال، جونم آزاد " شكنجه روحی و روانی و جسمی بدهید.
17- فعلاً خودم هم دارم می روم خواستگاری. اگر رفتم و زنده برگشتم و به نتیجه ای رسیدم، نكات مفید برای ادامه ی یك زندگی موفق را برایتان می گویم.
.
.
.
پس این جوراب های من كو ؟
Borna66
06-22-2009, 10:46 PM
زندانهايي كه براي خود ميسازيم
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
فرد- ترجمه - سپيده حسينعلي عراقي:
زماني كه به محروميت از آزادي ميانديشيم، معمولا به اين نكته توجه نداريم كه اين خود ما هستيم كه از طرق مختلف خود را در زندگي محدود ميكنيم. هر عملي كه از انجام آن دچار هراس شده و تمامي رؤياها و آرزوهاي دوردست و برآورده نشده، به ما اين امكان را ميدهد تا تفاوت بين آنچه هستيم و آنچه در آينده خواهيم شد را ارزيابي كنيم. در واقع اين همان «ترس» و خواهر تني آن «اضطراب»است كه ما را از انجام عملي كه موجب شادي و خوشبختيمان ميشود، باز ميدارد.
پايه و اساس وجودي ما، مبتني بر سخنان و قولهايي است كه خود به آنها جامه عمل نميپوشانيم. خواستههايي چون موفقيت تحصيلي، شغلي، ازدواج ، عشق و... آرزوهايي هستند كه تقريبا در ميان تمامي افراد بشر مشترك هستند و بر آوردن اين آرزوها امري عجيب و مرموز نيست اما اغلب براي آنكه به انسان موفقي تبديل شويم تلاش لازم را انجام نميدهيم.
انسانها معمولا مسئوليت شكستهاو ناكاميهايشان را به دوش ديگران مياندازند.
شكست يا عدم موفقيتمان را نبود شانس ميدانيم، گويي زندگي همانند قرعهكشي و يا يك بازي بوده كه فقط تعداد محدودي از افراد در اين بازي برنده ميشوند. به بهانه كمبود وقت و فشار ناشي از كار و امرار معاش، از زيربار فعاليت و تحرك در راه رسيدن به هدف، شانه خالي كرده و بدينوسيله عدم تلاشمان را توجيه ميكنيم. ترس از شكست موجب بيتحركي فلجكنندهاي ميشود كه معمولا مانع از آن است كه به سمت هدف حركت كنيم. داشتن كمي آرزو و بلندپروازي، مانع از سرخوردگي و نااميدي در انسان ميشود.
مايل نيستيم دست به اقداماتي بزنيم كه احتمال خطر و شكست در آن وجود دارد. در دنيايي زندگي ميكنيم كه احتمال وقوع همه چيز امكانپذير است. تصاوير انسانهاي موفق و شرح حال اشخاص گمنامي كه حتي بدون آنكه از استعداد سرشاري برخوردار باشند، مشهور و صاحب نام شدهاند در جامعه و محيط اطرافمان به فراواني ديده ميشود. بهجاي آنكه از حكايت انسانهاي موفق درس گرفته و در زندگي اميدوار باشيم، اكثر افراد بنا به درك و سطح فكري خود آن را تفسير كرده و برداشت چندان صحيحي از آن ندارند. از طرفي ديگر در ظاهر چنين به نظر ميرسد كه اين افراد(افراد موفق) به سهولت و بدون هيچ تلاشي به شهرت و مقام دست يافتهاند و اين شهرت به ظاهر سهل الوصول موجب دلسردي و آزردگي ما ميشود.
در حالي كه به طور طبيعي، تغيير و پيشرفت روندي تدريجي است كه به يكباره صورت نميگيرد. اما در جوامعي كه همه چيز به سرعت پيش ميرود، تغيير تدريجي اثر و نتيجه مطلوبي به همراه ندارد پس صبر و اراده لازم براي رسيدن به هدف چه ميشود؟
توصيههاي گوناگوني در اين زمينه وجود دارند، كتابخانهها و مجلات مملو از موضوعات و روشهاي مختلف پيرامون ثروت، تناسب اندام، زيبايي و جذابتر شدن، اعتماد به نفس و راههاي رسيدن به آرامش است. چنين به نظر ميرسد كه شديدا درگير روشهاي گوناگون در جهت پيشرفت و رشد شخصي خود شدهايم.
با اين وجود، افرادي كه در اين زمينه نيازمند كمك هستند هيچ گونه تغيير در رفتار و افكار خود ايجاد نكرده و همچنان همان روند هميشگي و رفتاري را كه ديروز و حتي سال گذشته داشتهاند، در پيش ميگيرند. حرفه روانپزشكي، اين وضعيت و چيزهايي را كه لازمه پيشرفت و تغييرات واقعي در رفتار آنان است مورد بررسي قرار ميدهد.
قبل از به انجام رساندن آنچه كه بايد انجام شود، بايد بتوانيم آن را در ذهن خود تصور كنيم. اين امر آسان به نظر ميرسد، اما به روشني دريافتهايم كه اكثر افراد رابطه بين يك رفتار(عمل) و آن چيزي را كه در وجودمان احساس ميكنيم، درك نميكنند. طب مدرن و صنعت تبليغاتي مسئوليت و سهم بزرگي را در اين زمينه ايفا ميكنند. بر اين باور هستيم كه ميتوانيم به راحتي و با سرعت بر چيزهايي كه در خود و زندگي خود دوست نداريم، فائق آييم. وجود بازارهاي دارويي، داروهايي كه موجب بهبود وضعيت روحي ما ميشوند، امكان تغيير قيافه به كمك عملهاي جراحي زيبايي و پيشرفتهاي شخصي با شناخت و بهرهگيري از فرهنگ، همگي اين باور را در انسان تقويت ميسازد كه خوشبختي همانند يك شيء فروختني است.
ملكم فوربس در اين زمينه جمله معروفي گفته است:«اگر فكر ميكنيد كه پول نميتواند خوشبختي را بخرد، بدين دليل است كه براي خريد به مكان درستي نرفتهايد.»
اين نوع باور و عقيده، كه با پول ميتوان خوشبختي را خريد، فقط بر حس نارضايتي و محروميت ما افزوده و همچنان ما را در زندانهايي كه خود، آن را ساختهايم محبوس ميكند. چرا كه گمان ميكنيم كه زندگي به يك قرعهكشي يا بازي لاتاري شباهت دارد و گاه با تصور اينكه «اميد» نيز همانند يك شيء فروختني است، شركت در اين نوع بازيها را توجيه ميكنيم.
هرگونه تغيير در رفتار و منش انسان، نتيجه يك روند تدريجي نامحسوس است. اگر به دقت فرار موفق زندانيان را بررسي كنيد، متوجه خواهيد شد كه آنان ساعتها، ماهها و حتي سالها براي رسيدن به آزادي روي پروژه فرار فكر كرده و وقت صرف كردهاند؛ البته هدف ما از اين مثال، تشويق و ستايش از موفقيت زندانيان و عمل فرار نيست، بلكه ميتوانيم از اراده و تلاش آنان درس بگيريم.
در روانشناسي، يكي از دشوارترين اركان ارزيابي يك فرد، زماني كه وي خواستار شروع رواندرماني است تمايل واقعي او براي تكامل و رشد و خواست و ارادهاياست كه وي در اين راه ميگذارد، كه خود اين عمل مستلزم شجاعت است. برخي از بيماران براي درخواست كمك نزد يك رواندرمانگر ميروند اما تمايلي براي تغيير اساسي خود ندارند. ما در جامعهاي گلهمند زندگي ميكنيم؛ جامعهاي كه در آن اكثر افراد براي بيان احساسات و مشكلات خود مرتبا در حضور ديگران به گله و شكايت ميپردازند.
اكثر افرادي كه در زندگي قرباني خشونتهاي دوران كودكي، ناكاميها و شكستهاي متعدد و خطاها و اشتباهاتي كه توسط ديگران انجام شده، بودهاند در برنامههاي راديويي و تلويزيوني، در حضور همگان به گله و شكايت از مشكلاتشان ميپردازند. اين افراد براي جلب ترحم و دلسوزي ديگران و در صورت امكان جبران خسارت، روي اعمال و رفتار و شكايتي كه آگاهانه از آنان سر ميزند نام «بيماري» گذاشتهاند.
در مطب روانپزشكان، تعداد كثيري از اين افراد به چشم ميخورند كه به دنبال گوشي شنوا و شخصي كه دلسوزانه به درد دلهاي آنان گوش فرا دهد و دارويي كه بتواند درد و رنج آنان را تسكين دهد، به اين مكانها آمدهاند. اين افراد با امتناع از رفتن سركار يا با مراجعه به مطب روانپزشك، سعي بر آن دارند تا به ديگران بفهمانند كه آنان واقعا بيمار هستند. حضور آنان در اين مكانها به آن دليل نيست كه براي زندگي بهتر و شاد زيستن به بررسي زندگي خود پرداخته و با پذيرفتن مسئوليت احساسات خود، اقدامات مهم و درستي را اتخاذ كرده و آنها را در زندگي به كار ميگيرند.
مردم تصور ميكنند كه با بيان افكار و آرزوهايشان ميتوانند تغييري واقعي در خود ايجاد كنند، غافل از آنكه ابهام و تضاد بين گفتار و عمل، روند درمان را مختل ميكند. شايد اعتراف و بيان افكار، در انسان احساس خوشايندي را به وجود آورد، اما اگر در رفتار تغييري داده نشود، اين سخنان فاقد ارزش خواهند بود. ما انسانها موجوداتي هستيم كه از نعمت سخن گفتن و حرف زدن برخوردار بوده و دوست داريم حتي جزئيترين افكارمان را بر زبان بياوريم. البته اگر نتوانيم آنچه را كه بر زبان ميآوريم عملا انجام دهيم اين به آن معنا نيست كه ما افرادي دو رو و رياكار هستيم چرا كه معمولا به منظور و نيات خيري كه داريم، معتقد هستيم. تنها مسئله اين است كه اهميت بيشتري به كلمات يعني گفتههاي خود و ديگران داده و به رفتار و اعمالي كه نيت و قصد ما را به طور حقيقي توصيف ميكنند، توجه زيادي نشان نميدهيم.
ديوار زندانهايي كه با دستان خود آن را ساختهايم، در پشت خود، ترس از ريسك كردن، زيباترين رؤياها و آرزوهايمان و اينكه روزي خواهيم توانست جهان و اطرافيانمان را آنگونه كه ميخواهيم تغيير دهيم را، پنهان و محبوس ميكند. گاه رؤياها و خيالپردازيها موجب دلگرمي انسان ميشوند و كنار گذاشتن آنها دشوار به نظر ميرسد، اما دشوارتر از آن اين است كه انسان خوشبختي خود را روي نقطه نظرات و عقايدي كه دور از واقعيت هستند بنا كند؛ واقعيتي كه همواره با ماست.
مولف: دكتر گردن ليوينگستن روانپزشك
__________________
Borna66
06-22-2009, 10:47 PM
هنر شاد بودن
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
]فرد- تهمينه يزدانپناه ساماني:
شادي و نشاط يك پديده طبيعي است و از نيازهاي اساسي و لازمه زندگي انسان است. خلقت هستي به گونهاي است كه خودبهخود شاديهايي مانند: بهار طربانگيز، گلهاي رنگارنگ، طلوع خورشيد، پرندگان زيبا و نغمهخوان، رويش گياهان، عشق و مهرباني و بسياري از پديدههاي جهان را در ذات خود به همراه دارد و تمامي اينها شور و نشاط را نهتنها در وجود انسان بلكه در تمام موجودات جهان به وجود ميآورد.
شادي و نشاط، سلامتي، آسايش خيال، آرامش روحي و رواني، احساس خوشبختي، نيل به اهداف و مقاصد واژگاني هستند كه به صورت زنجيروار ميتواند در وجود آدمي شكل گيرد. شادي محصول و نتيجه چه چيزي است؟ آيا حاصل دسترنج خود و تلاش و كوشش ديگران است؟ يا محصول استعمال مواد شيميايي تحريككننده؟ طبيعي است كه اين نوع شادي، نه پسنديده خواهد بود و نه مطلوب.
شادي اگر حاصل ارتباطي سازنده، بين شخص و خدايش، بين فرد و همنوعش، بين شخص و وظايفش در جامعه باشد، طبعا شادي و سروري خواهد بود دلخواه و ايدهآل. شادي نياز به يك تصميم قطعي دارد و هر فردي بايد به خود خاطرنشان كند كه وقت محدودي در اختيار دارد تا از اين عمر كوتاه بيشترين بهره را ببرد و بتواند وراي زمان حال، به اميد آينده بهتر باشد. هر فردي براي بهرهبرداري بيشتر از زندگي، نبايد دنيا را تغيير بدهد، بلكه بايد سعي كند كه خود را تغيير دهد.
اگر ميزان توقعات و انتظارات خود را كم كنيم، شادي، آسانتر به دست خواهد آمد. بنابراين يكي از مسئوليتهاي ما اين است كه شاد باشيم و شرايط را براي شادي ديگران مهيا سازيم.
وقتي نيروهاي انساني شاغل در سازمانها و كارخانهها شاد و سالم باشند، بيترديد ميزان كارآيي آنها نيز افزايش مييابد. سالها پيش پژوهشگران كشورهاي صنعتي دريافته بودند كه تنظيم ميزان روشنايي، دما، رطوبت و سر و صداي محيط بر افزايش كارآيي افراد اثر مستقيم دارد، بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه يك راه بسيار موثر در افزايش بهرهوري در محيط كار، استفاده از نيروي انساني شاد است.
از امام علي(ع) نقل است كه «بزرگترين تفريح كار است». وقتي كه كار تفريح باشد، فرحانگيز و شاديبخش نيز هست نكته مهم اين است كه كاري فرحانگيز و تفريحي است كه مورد علاقه انسان باشد.
قرار گرفتن افراد جامعه براساس علايق، استعدادها و كارايي آنها در پستهاي مورد تصدي، رضايت شغلي و در نتيجه پيشرفت همهجانبه را به دنبال خواهد داشت.
ماكسيم گوركي ميگويد: «كار كه رضايتبخش باشد، زندگي شاد ميشود.»
كساني كه از كار خود لذت نميبرند در حقيقت كاري انجام نميدهند. يعني اين كار مولد نيست، در اين نوع كاركرد خلاقيت و نوآوري كه كليد پيشروي امور است در مهجوريت قرار گرفته و هيچگاه مجال ظهور نخواهد يافت. هر عضو يك سيستم، اگر به محيط و گروه خود احساس تعلق و پيوستگي نمايد و از رضايت شغلي كافي برخوردار باشد، دستيابي به اهداف با سرعت بيشتري پيش خواهد رفت. بنابراين ايجاد شرايط مطلوب محيط كار و تامين خواستههاي آنان در قبال كار انجام شده و بها دادن به نتيجه مطلوب كار، موجب تقويت روحيه كاركنان و افزايش ميل و رغبت و علاقه آنان به كار و غرور و افتخارشان در همان سيستم خواهد شد.
مثلا در مدرسه شاد معلمها عقيده دارند مدرسه جايي نيست كه مقدار زيادي از مطالب را در اذهان دانشآموزان فرو كنند، بلكه جايي است براي كمك به آنها در جهت آمادگي قبول نظرات و تصورات در زمانها و يافتنهاي گوناگون؛ به عنوان مثال معلماني كه از روشهاي فعال تدريس استفاده ميكنند، كلاسهاي شادتري دارند و در امر تدريس فعال نوعي يادگيري توأم با فعاليت، تجربه و يادگيري را كشف ميكنند.حضرت علي(ع) در حكمت 444 ميفرمايد: «كار اندكي كه با اشتياق و شادابي تداوم يابد بهتر از كار فراواني است كه رنجآور باشد.»
عوامل موثر بر شادي
بسياري از مردم بر اين باورند كه شادي، آرامش خاطر و رضايت باطن است و آن كيفيتي در زندگي است كه همه، آرزوي يافتنش را دارند.عوامل متشكله و موثر بر شادي را ميتوان در2 گروه اصلي عوامل مثبت و عوامل منفي خلاصه كرد.
گروه مثبت كه مستقيما بر افزايش شادي تاثير ميگذارند، شامل عواملي چون: ايمان به خدا، عشق و محبت، اميد به آينده، پيشرفت و موفقيت در كار، خوشبيني، خيرخواهي، سپاسگزاري، رضايت، گذشت، مورد تشويق و قدرداني ديگران قرار گرفتن، ميشود.
گروه منفي كه در مقابل شادي قرار ميگيرند، عوامل رنج و غم و افسردگي هستند كه شامل ناراحتيهاي جسماني و ناراحتيهاي عاطفي و رواني است.
شمار ناراحتيهاي عاطفي، احساسي و رواني بسيارند. بيش از صدها نوع رذيله اخلاقي است كه از شادي ميكاهند و بر رنج، افسردگي و غم انسان ميافزايند كافي است آنها را از خود دور سازيم تا شادي را در وجود خود و اطرافيان به ارمغان بياوريم.
تعدادي از اين رذايل عبارتند از: اضطراب، آرزوها و آمال دستنيافتني براي كسب شهرت و قدرت و ثروت، انتقامجويي، بدخواهي، تحقير، ترس، تنفر و كينه و توقع، حسادت، حرص، خشم، خشونت، خودپرستي، دلبستگي، دلتنگي، دورويي، ستم، سرزنش، شهوت، عجله، عصبانيت، عيبجويي، غصه، نوميدي، وسواس.
امروزه روانشناسان داروي بيشتر امراض رواني و جسماني را در وجود فرد جستوجو ميكنند و اذعان ميدارند كه، احساس خوشبختي كردن، توانايي لذت بردن، بهبودي در برابر ناملايمات به معناي داشتن درك واقعي از شادي و نشاط است كه ارتباط بسيار نزديكي با سلامتي دارد. «هايكو ارنست» اعتقاد دارد كه: «انسانها با داشتن چنين صفاتي، درواقع جسم خود را در برابر ابتلا به بيماريها حفظ ميكنند. نشاط و تندرستي هنر زيستن است و اين هنر كاملا آموختني است.»
هر يك از ما باورها، افكار، اعمال و اميال و آرزوهايي براي خود و ديگران داريم، وقايع و جرياناتي را در چارچوب نظام آفرينش فرا ميخوانيم و آينده خود را پايهريزي ميكنيم. بنابراين بسيار مهم است كه نيت يا آرزوي شر نكنيم و باعث آزار موجودي نشويم، بنابراين بسيار مهم است كه با خود و ديگران با ملايمت و حرمت رفتار كنيم و ايمان داشته باشيم كه با اين روش ميتوانيم راحتي و شادي زندگي خود را تضمين كنيم.
خانم دكتر «لوئيز الهي» در كتاب خود بانام «شفاي زندگي»، عوامل ذهني بيماريهاي جسماني را بررسي كرده است. او معتقد است كه هر بيماري را الگوي ذهني خاصي به وجود ميآورد و تندرستي در صورتي حاصل ميشود كه الگوي ذهني ايجادكننده بيماري وارونه شود.
اين دكتر در كتاب مذكور اضافه ميكند كه اگر ميخواهيم شاد و خشنود زندگي كنيم بايد شاد بينديشيم. فراموش نكنيم كه هرچه از ذهن و زبان ما تراوش ميكند به همان صورت به ما باز ميگردد. پس بايد سخنان و انديشههايمان را دگرگون كنيم. آنگاه دگرگون زندگيمان را نظاره كنيم. راه كنترل زندگي، به گزينش واژهها و انديشهها بستگي دارد. عيبجويي، خشم، سرزنش و نارضايتي، عواملي هستند بيماريزا كه موجب ناشادي انسان ميشوند.
راهكارهايي براي دستيابي به شادي
شايسته است براي دستيابي به شادي درازمدت، نظام اعتقادي مبتنيبر اصول زير را در پيش گرفته تا هميشه شاد و خوشحال باشيم و افرادي شاد تربيت كنيم.
1 – ارتباط با خدا و عشق به ذات احديت
عشق حقيقي و جاودانه، عشق به ذات احديت است، چرا كه هر گاه انسان به ياد خدا ميافتد و او را در كنار خود احساس ميكند، به آرامش رواني خاصي ميرسد عشق و توجه به درگاه خداوند، بسياري از مشكلات فكري و روحي انسان را در زندگي كم كرده، حتي آنها را از بين ميبرد. عشق به خداوند، به انسان عشق به زندگي، اميد، آرزو و نيرو ميدهد چرا كه هميشه احساس ميكند خدا با اوست.
عشق به معبود به ما كمك ميكند كه حسد، كينه، قهر، دشمني و تمام رذايل و صفات ناپسند را ابتدا از وجودمان پاك كنيم تا به مرحله وارستگي برسيم. اين نقطه همان نقطه اوج شادماني و سرور حقيقي است.
2 – شكرگزاري از نعمتهاي پروردگار
تمركز بر نقاط قوت در زندگي و ديدن نعمات خداوندي و چيزهاي خوب موجود روحيه و اعتماد به نفس را بالا برده و باعث ميشود از زندگي و آنچه در اختيار ماست لذت ببريم و نيروهاي خود را افزايش دهيم و موجب ايجاد انگيزه و تلاش در ما ميشود.
3 – ابراز عشق و محبت به ديگران و دور كردن ذهنيت منفي
عدم بروز عواطف موجب پديد آمدن فشارهاي عصبي، خشونتهاي نامتعادل، ترسهاي گوناگون، عشقهاي افراطي و... شده و انسان را از برخورداري از روحيهاي شاد و بانشاط محروم ميكند.
4 – مهرباني با ديگران و داشتن روحيه ايثار و گذشت و فداكاري
گرهگشايي از كار ديگران، خدمت به همنوعان، مهرباني و گذشت و... از ويژگيهاي مشترك تمامي انسانهاست زيرا انسان موجودي اجتماعي است. انسانهاي شاد و موفق همواره به فكر خود نيستند و هميشه به اين ميانديشند كه شادي را به ديگران هديه بدهند و آنها را نيز در آسايش و آرامش ببينند.
5 – ترسيم تصويري مثبت از جسم، روح و شخصيت خود
اگر خود را فردي نيرومند، استوار و بيباك همچون كوهي در مقابل مصائب و مشكلات تجسم كنيم، غلبه بر مشكلات آسان شده، نگرانيها و تشويشها تبديل به اميد و شادي و نشاط خواهد شد. افرادي كه تجسم نامطلوب و برداشت ذهني منفي از خودشان دارند، اغلب بخت و اقبال و شانس را عامل خوشبختي يا بدبختيشان ميدانند، بنابراين تصوير درست و مثبتي هم از خودشان ندارند و برعكس افراد موفق ايدهها و تجسمها و انديشههاي مثبت و عالي دارند و به اهداف عالي دست مييابند. در اين صورت از موفقيتهاي خود در زندگي لذت برده و لحظاتي توأم با نشاط را براي زيستن خواهد داشت.
6 – داشتن روحيهاي قوي و شاد بودن در زندگي
اگر انسان روحيهاي قوي و شاد داشته باشد ميتواند از اين موهبت ديگران را هم بهرهمند كرده، آنها را نيز در شادي خود سهيم كند.
7 – تبسم و خنديدن
زندگي و سلامت انسان از لحاظ رواني و جسمي، بستگي به شاد بودن و خنديدن دارد. براي شاد زيستن هميشه نبايد منتظر اتفاقات خوشايند بود.
تبسم، خنده و گشادهرويي سفارش بزرگان دين ماست، انسان متبسم ديگران را هم به تبسم وا ميدارد و گرههاي كدورت را از پيشانيها ميزدايد همچنين كه آدم غمگين و عبوس ديگران را اندوهگين ميكند.
«تبسم هديهاي است از نفيسترين گنجينه وجود كه همان قلب است.» آناتول فرانس ميگويد هر كسي به اندازه حضورش در اجتماع و برخورد با انسانهاي گوناگون و نيز به مقدار دقتش در برخوردها به اهميت تبسم در ايجاد شادي و نشاط پي برده است. گرمي تبسم و خنده، يخهاي اندوه و كينه و كدورت را آب ميكند و روابط انساني را بهبود ميبخشد.
8- پرهيز از تنهايي و گزينش دوستاني خوب
دوست داشتن و دوست داشته شدن يك هنر ارزنده است كه همه ميتوانند با دقت و هوشياري از اين هنر بهرهمند شوند. «عشق عامل سلامت و رشد افراد است.» (اريك فروم)
9 – مطالعه زندگينامه افراد موفق
خواندن و مطالعه مجلات مختلف و زندگينامه افراد موفق مانند نويسندگان، محققان، مكتشفان و مخترعان ميتواند گامي تاثيرگذار و حركتآفرين در زندگي ما باشد، به شرط آنكه با هوشياري، دقت و تفكر صورت گيرد.
10- زندگي كردن در زمان حال
بسياري از استرسها، اضطرابها و نگرانيهايي كه حتي منجر به مرگ افراد يا از دست دادن سلامت آنان ميشود اين است كه در زمان حال زندگي نميكنند و مدام يا به فكر گذشته يا آينده نامعلوم خود ميباشند، در نتيجه نميتوانند از زندگي فعلي خود لذت ببرند و شاد باشند. البته بايد براي آينده هدف داشته باشيم و از گذشته تجربهها را به خاطر بسپاريم.
نهرو ميگويد: «هرگز به گذشته فكر نميكنم، مگر آنكه بخواهم از آن درس بگيرم.» يكي از تمرينهاي شاد زيستن و روحيه داشتن اين است كه به لحظات شيرين و خوب سالهاي قبل خود فكر كنيم تا احساس نيرومندي و اعتماد به نفس در ما زنده و تقويت شود.
اولين اثر سودمند زندگي در زمان حال، رخت بستن تشويشها و نگرانيها از زندگي است كه ميتواند نقش بسزايي در سلامت روح و جسم داشته باشد.
«بدانيد امروز همان ديروزي كه فكرش را ميكرديد و فردا نيز همين امروز است كه در آن بهسر ميبريد.»(ديل كارنگي)
11 – داشتن برنامهريزي مناسب
برنامهريزي در انجام امور، شادابي و انرژي مثبت به دنبال داشته، در كاهش نگرانيها و تشويشهاي فرد نسبت به آينده نقش بسزايي دارد و در فرد اعتماد به نفس و ايمان به موفقيت به وجود ميآورد.
12 – برنامهريزي جهت انجام تمرينات ورزشي و توجه به سلامت جسمي
در تاثير و تاثر جسم و روح بر يكديگر شكي نيست و داشتن جسمي شاداب و پرنشاط در ايجاد روحيهاي شاد و سالم تاثير بسزايي دارد.
13 – محكم و استواركردن پايههاي نظام خانواده
«شادماني در خانهاي است كه مهر و محبت در آن مسكن دارد.»امام حسين(ع)
خانواده به عنوان هسته اصلي تشكيلدهنده جوامع، همواره كانون توجه روانشناسان و جامعهشناسان بوده است. امروزه خانوادهها زيرفشار روحي شديدي قرار دارند و چنين به نظر ميرسد كه تنها تامين نيازهاي مادي فرزندان دغدغه پدران و مادران است غافل از اينكه آنچه فرزندان بيشتر بدان احتياج دارند، داشتن خانوادهاي منسجم مهرآميز و گرم است. آنها بيش از گذشته نياز به تفريح و نشاط و شادي دارند.
خانوادههايي كه قادر به درك نيازها و تمايلات جوانان نيستند و به دور از هرگونه صميمت با آنان برخورد ميكنند، بايد منتظر باشند كه اگر زمينه لازم را براي شادزيستن جوانان خود فراهم نكنند، آينده تلخي در انتظار جوانان آنان خواهد بود.
اصولا احساس تعلق، آرامش خاطر، دوست داشته شدن فرزندان از سوي والدين و نيز ايجاد محيطي امن و اختصاص دادن ساعاتي براي با هم بودن، با هم خوردن و با هم خنديدن و تفريح و سرگرمي ميتواند بذر شادي و اميد را در دل فرزندان بكارد.
يكي از بهترين هدايايي كه والدين ميتوانند به فرزندانشان بدهند. امكان شادزيستن و شاد بودن است.
14 – ترغيب فرزندان و افراد خانواده و جامعه به مسئوليتپذيري
قبول مسئوليت به انسان اقتدار و اعتماد به نفس ميبخشد كه خود از عوامل سازنده شخصيت با ثبات به شمار ميروند.
Borna66
06-22-2009, 10:47 PM
تمرین 15 دقیقه ای برای رفع استرس
کتابی بود که اسمش "آرامش 5 دقیقه ای" بود. این کتاب درمورد یک فیل مادر بود که یک فنجان چای داغ برای خودش می ریخت، یک حمام آب داغ می گرفت اما هرچه تلاش می کرد نمی توانست از تقاضاهای پشت سر هم بچه هایش فرار کند که هرکدام به طریقی تنها نیاز او را در دنیا که 5 دقیقه آرامش بود، برهم می زدند.
برای همه ما هم وضع به همین صورت است. در خانه، در راه و در محل کار، همه حسمان درگیر چیزهای مختلف است. اگر تقاضاهای همسرمان، دوستان، فرزندمان، همکاران یا سایر نزدیکان نباشد، سروصدای ناموزون رادیو، تلویزیون، بیلبوردهای تبلیغاتی، ترافیک و ساخت و سازهای درون شهری است. همیشه چیزی برای مزاحمت وجود دارد.
این مزاحم ها همیشه و همه جا وجود دارند تاجاییکه حتی گاهی دیگر حضور آنها را متوجه نمی شویم. جسم و فکر ما طی فرایندی که سازگاری حسی نامیده می شود، با این تجاوزها و مزاحمت ها خو گرفته است. درواقع، ما نسبت به این دردها بی حس شده ایم. اما چه از آن آگاه باشیم و چه نباشیم، این دردها کماکان وجود دارند و ما را اذیت می کنند.
همین سال پیش این جمله را بارها و بارها از دوستان و اطرافیانم شنیده ام: "واقعاً دیگر بریده ام. احساس می کنم دیگر چیزی برای ارائه دادن به کسی ندارم."
حرف های نومیدی. این حرفها نشاندهنده این است که این مردها و زن ها، مثل میلیونها آدم دیگر، دربرابر این آزارها و مزاحمت ها مغلوب شده اند. این افراد، که به اندازه کافی از این مزاحمت ها، به خودشان تعطیلی و استراحت نداده اند، دربرابر تاثیرات بسیار زیاد آن آسیب پذیر شده اند. و چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، حالا مجبورند که کاری که همه این مدت نکرده بودند را انجام دهند: یعنی باطریشان را از نو شارژ کنند.
رویکرد بهتر این است که منتظر نمانید تا وضعیتتان به این حد حاد شود. اما چطور؟ در یک دنیای کامل، همه می توانند به یک مرکز معنوی رفته و در آنجا مدتی تنها باشند (گرچه در یک دنیای کامل چنین نیازی وجود نخواهد داشت). درواقع، فقط زمانی می توانید ناهنجاری این سروصداها و مزاحمت ها را عمیقاً درک کنید که برای مدتی در یک مکان ساکت و آرام زندگی کنید.
اوقاتی را که من خودم در سکوت مطلق می گذراندم و تنها با خودم و افکارم و صدای طبیعت ارتباط داشتم، واقعاً جوانی و سرزندگی را به من برمی گرداند. آن زمان بود که می توانستم به طور واقعی، لذت زندگی را تجربه کنم.
حتی موقع غذا خوردن در اتاقی که بقیه هم تمرین سکوت می کنند، من سعی می کردم غذایم را آهسته تر بجوم و نسبت به طعم و ظاهر آن دقت و حساسیت بیشتری داشتم. هر فعالیتی—کتاب خواندن، پیاده روی، حمام کردن—را با توجه و دقت بیشتری انجام می دادم. منظورم از این آگاهی از این زمان خاص است که مکان و زمان حضور من را کامل می کند. واقعاً چه نعمتی است.
اما متاسفانه پنج روز سکوت در ماه برای ما خیلی واقعبینانه نیست. اما حتی یک روز پیاده روی در سکوت کنار دریا یا در جنگل هم چندان قابل انجام نیست.
پس چه باید کرد؟ تنها راه چاره این است که با مدیتیشن این آرامش و سکوت را برای خودتان ایجاد کنید.
تحقیقات و مطالعات بسیار زیادی نشان داده است که مدیتیشن راهی بسیار عالی برای کاهش یا حتی از بین بردن عواقب جسمی استرس است. مدیتیشن اگر به طور مداوم و منظم انجام شود، ضربان قلب و تنفس را پایین آورده و سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. این تمرینات حتی می تواند بیماری هایی مثل دیابت و ورم مفاصل، اضطراب و افسردگی، میگرن و وسواس را نیز بهبود بخشد.
برای خیلی از افراد، کلمه مدیتیشن تصاویری از راهبان بودایی را در نظر مجسم می کند که چهار زانو و بی حرکت برای ساعت ها و یاحتی روزها روی زمین می نشینند. اما مدیتیشن حتماً نباید اینقدر عجیب و غریب باشد تا تاثیر بگذارد. من خودم شخصاً فواید بسیار زیادی از 15 تا 20 دقیقه مدیتیشن (تلاش برای متمرکز کردن ذهن) در روز می برم. گاهی اوقات چهار زانو و گاهی اوقات دوزانو روی زمین می نشینم، خیلی وقت ها هم عادی روی صندلی می نشینم اما همه تلاشم این است که محلی را برای اینکار انتخاب کنم که به ساکت ترین شکل ممکن باشد.
اول چشمهایم را می بندم و چند نفس عمیق می کشم (سعی می کنم این تنفس از راه بینی باشد، چه دم و چه بازدم) و به این ترتیب پروسه ریلکسیشن را کم کم شروع می کنم. بعد سعی می کنم تمرکزم را روی تنفسم متمرکز کنم—به داخل و خارج رفتن هوا و نقاطی از بدنم که این هوا با آنها برخورد می کند. هر از گاهی تمرکزم برهم می خورد و فکری مشغولم می کند. به محض اینکه متوجه این مسئله شوم، به آرامی سعی می کنم دوباره روی تنفسم متمرکز شوم. حتی بعد از گذشت 15 دقیقه وقتی چشمانم را باز می کنم، شدیداً آرامتر شده ام و برای مواجهه با چالش های آن روز آماده هستم.
البته راه های مختلف دیگری هم برای مدیتیشن وجود دارد. مثلاً خیلی از افراد سعی می کنند توجهشان را روی نقطه ارتباط دست هایشان متمرکز کنند، خیلی های دیگر به یک شیء ثابت خیره می شوند. افراد دیگری هم برخی صداهای خاص که مانترا نامیده می شود را تکرار می کنند. وجه اشتراک همه این روش ها همان تمرکز است. وقتی به تمرکز رسیدید، حتی برای چند لحظه، آنوقت اهمیت آن را متوجه می شوید.
تمرکز می تواند همیشه و همه جا با شما باشد. پس حتی اگر سروصداهای اطراف هم وجود داشته باشد می توانید با تمرکز خودتان را در جزیره ای زیبا و آرام تجسم کنید و 5 دقیقه آرامش خودتان را بگذرانید.
Borna66
06-22-2009, 10:47 PM
دو كليد طلايي براي نفوذ در دلها
آفتاب یزد: دانستن اينكه چه عواملي باعث افزايش روزافزون دوستي مي شود ، در واقع به معناي در دست داشتن كليد ورود به اندرون خانه دلها ست. هر كس كه اين كليد را در اختيار داشته باشد و راه نفوذ در قلبها را بداند، در واقع گنجينه دوستي را به چنگ آورده است. به راستي اين كليدهاي طلايي كه مي توان در دل ها راه يافت و دوستي ها را با آن روز به روز زيادتر كرد چه هستند؟ در اين مقاله با دو كليد مهم براي راهيابي به قلب دوستان خود آشنا مي شويد:
1- ابراز علاقه و دوستي :
محبت، رمز و راز زندگي است و بعضي از روانشناسان معتقدند كه بسياري از بيماريهاي دروني فقط به خاطر فقدان محبت و سركوب كردن عاطفه هاست. همان گونه كه قبلاً آورديم دوستي و محبت داراي مراتبي است.اگر مي خواهيم محبوب دلها شويم بايد ديگران را دوست بداريم. ديگران را دوست بداريم تا ديگران نيز ما را دوست بدارند. بايد به آنان عشق بورزيم تا آنان هم به ما عشق بورزند. تنها از راه محبت و دوستي است كه مي توان مالك دل ها شد و در قلب ها نفوذ پيدا كرد. براي زياد شدن دوستي و استحكام آن بايد اين محبت و علاقه را ابراز كرد و آن را با زبان و با عمل (يعني با نيكي به او و نزديكان و دوستداران او) نمايان نمود. محبت همچون آبي است كه به جريان مي افتد. اين آب هم پاك است و هم پاك كننده. ابراز علاقه و محبت، هم بر دوستي مي افزايد و هم نامهرباني ها را از بين مي برد. تنها در سايه محبت و ارادت است كه ناملايمات و لغزش ها و غفلت ها- كه طبيعت بشر است- مزاحم دوستي نمي شوند و آتش گرم محبت همه ناملايمات را مي سوزاند.
2- تواضع :
تواضع يكي از اصول مسلم اخلاقي است و انسان با تواضع مي تواند بالاترين درجات را كسب نمايد زيرا هر كس فروتني را پيشه سازد خداوند تعالي مقام او را بالا مي برد. اما آنچه كه در اينجا مورد بحث ما ميباشد آن است كه تواضع مي تواند مايه تقويت دوستي شود. برعكس، هرگونه تكبر و بزرگ نمايي بين دوستان صميميت را از بين مي برد و موجب تفرقه مي شود. از يكي از علماي معاصر نقل شده كه در يكي از نيمه شب ها وي از خواب بيدار مي شود و حس مي كند كه صدايي از داخل حياط مي آيد. بيرون مي رود و مي بيند دزدي آمده و ميوه هاي باغچه را جمع كرده ولي طوري سنگين است كه نمي تواند آن را بلند كند و به دوش بيندازد. ايشان خيلي آهسته وارد حياط مي شود و بدون آنكه آن شخص متوجه شود، كمك مي كند تا وي گوني را بلند كند و بر دوش بگذارد. ناگهان دزد متوجه مي شود كه شخصي آمده. نگاه مي كند و مي بيند كه آن جناب است. ابتدا عذرخواهي مي كند اما ايشان در جواب با كمال ادب و تواضع مي فرمايد: خير آقا، شما به منزل پدرتان آمده ايد و نيازي به گرفتن اجازه نداريد و با اصرار زياد وي را مجبور مي كند ميوه ها را با خود ببرد. فرداي آن روز دزد به محضر ايشان مي آيد و توبه مي كند و از آن پس انساني مومن و پرهيزكار مي شود. آري اگر تواضع و ادب چنين در روحيات اشخاص خلافكار تاثيرگذار است قطعاً اثر آن در جان و روح دوستان با ايماني كه براي زندگي خود دوستي و محبت و ارادت را برگزيده اند بـه مـراتب بيشتر و عميق تر است. بنابراين تا مي توانيم به ديگران محبت كنيم و با ادب و احترام در دل ها وارد شويم.
Borna66
06-22-2009, 10:48 PM
7 اصل مهم برای موفقیت
همه ما انسان ها در تمامی مراحل زندگی به دنبال موفقیت و دست یافتن به آرزوهای کوچک و بزرگ خود هستیم اما براستی چگونه می توان به موفقیت دست یافت ؟
برای دست یافتن به موفقیت ، می بایست به شناخت عوامل موثر در پیمودن راه موفقیت پرداخت . موفقیت را می توان در بازه های زمانی مختلف دست یافتن به هدف یا اهداف پیش رو بیان کرد .
کسب نمره دریک آزمون ، قبولی در کنکور ،انتخاب رشته مناسب دانشگاهی ، خرید اتومبیل مورد نظر، و ... از جمله اهدافی هستند که رسیدن به آنها برای افراد متفاوت موفقیت محسوب می شود . بنابراین راه موفقیت بی انتهاست چرا که اهداف و آرزوهای ما می توانند بی انتها باشند . اما می توان معیارهایی را بر شمرد تا در تمامی راه های موفقیت راهنمای ما باشند .
لزوم خودشناسی
خودشناسی نه تنها در راه موفقیت بلکه در زندگی نیز امری بسیار مهم به شمار می آید . اهمیت خودشناسی از آنجا ملموس تر است که در طول دوران زندگی می بایست در موقعیت ها و شرایط مختلف تصمیمات متعددی اتخاذ کرد و فرصت چندانی برای جبران تصمیمات اشتباه نیز وجود ندارد چراکه زمان هرگز به عقب باز نمی گردد و ممکن است بهای این اشتباه هدر رفتن سال های زیادی از عمر شما باشد . حال زمانی می توان بهترین تصمیم را اتخاذ کرد که آشنایی مناسبی با شخصیت خود داشته باشید . شناخت روحیات ، اخلاقیات ، عقاید ، علاقه مندی ها و توانایی ها به شما در انتخاب مسیر مناسب و درست برای موفقیت کمک می کند.بنابراین سعی کنید قبل از هر چیز به خود بپردازید تا زمینه موفقیت خود را فراهم کنید.
ترسیم اهداف کوتاه و بلند مدت
اهداف، موضوعاتی هستند که ما برای رسیدن به آنها تلاش می کنیم و در واقع فتح آنها موفقیت ما به حساب می آیند بنابراین ما باید بدانیم در کوتاه و بلند مدت به دنبال چه چیزی هستیم . اهداف کوتاه مدت ممکن است برنامه شما را برای یک ماه و یا حتی یک سال شامل شوند و اهداف بلند مدت یک سال یا بیشتر و این اهداف ضمن مسیر دادن به زندگی شما باعث می شوند تا برای هر گام خود برنامه ای مناسب داشته باشید و گام های بی هدف خود را به حاقل برسانید.
چه خوب است در ابتدای هر سال اهداف خود را در آن سال مشخص کنیم تا مصمم تر از پیش روبه جلو و موفقیت حرکت کنیم.
برنامه ریزی مناسب
بعد از مشخص شدن اهداف کوتاه و بلند مدت لازم است برنامه ای جامع و هدفمند برای رسیدن به آنها مشخص شود . این برنامه ریزی با در نظر گرفتن موقعیت کنونی ، اهداف اینده و عوامل تاثیر گذار مشخص می شود که نیازمند خودشناسی و شناخت عوامل تاثیر گذار پیرامون می باشد . برنامه ممکن است روزانه و بصورت ساعتی و یا هفتگی و بصورت روزانه و یا شامل بازه ای طولانی تر باشد ، در هر صورت انتخاب نوع برنامه به هدف مد نظر و شخص برنامه ریز باز می گردد . اگر در امر برنامه ریزی تجربه کافی ندارید و در انتخاب بهترین نوع برنامه متناسب با شخصیت و هدفتان دچار تردید هستید بهتر از از روش آزمون و خطا استفاده کنید. بطور مثال برای یک روز و یا یک هفته خود برنامه ریزی کنید و در پایان روز به جمع بندی و نتیجه گیری بپردازید تا متوجه شوید چه نوع برنامه ای بازده بیشتری برای شما دارد ، در نتیجه می توانید با انتخاب مناسب ترین برنامه گام بلندی در راه موفقیت بر دارید.
همیشه عواملی غیر قابل پیش بینی در برنامه ریزی ها به وجود می آیند که اجتناب نا پذیر هستند . بنابراین نگران عملی نشده کامل برنامه روزانه یا هفتگی خود نباشید چرا که انجام شدن بیش از نیمی از برنامه تعیین شده نتیجه ای کاملا مطلوب به شمار می آید.
نظم و انظباط
ممکن است در نگاه اول نظم و انظباط عامل چندان مهمی به نظر نیاید ولی در باطن تاثیر بسزایی در امر موفقیت خواهد داشت . شاید تا کنون پیش آمده باشد که ساعت ها به دنبال کتابی که در جای مناسب خود قرار داده نشده است وقت گرانبهای خود را از دست داده اید یا درون رایانه شخصی خود بدلیل نامگذاری نا مناسب مطالب ، مطلب مهمی را در بین حجم بسیار بالای مطالب گم کرده اید . داشتن نظم و انظباط به شما کمک می کند تا نیازهای خود را در کوتاهترین زمان ممکن برطرف کنید و از هدر رفتن وقت خود به مقدار زیادی جلوگیری کنید. همچنین بطور مثال مطالعه کتاب و یا جزوه ای که تمیز و مرتب نوشته شده است بسیار لذت بخش تر و تاثیر گذار تر از کتاب و یا جزوه ای است که کثیف ، نا منظم و به هم ریخته است . فقط کافیست مدتی نظم و انظباط را به برنامه خود اضافه کنید تا متوجه تاثیر بسزای ان در امر زندگی و فراتر از آن موفقیت شوید.
تبدیل شکست به پیروزی
حتما این جمله معروف را شنیده اید :" شکست زمینه ی پیروزیست ! "
گرچه بکار بردن کلمه " شکست" در ظاهر نیز طعم تلخی را به همراه دارد ولی در صورت تغییر دیدگاه خود نسبت به آن می توان از تلخی آن صد ها موفقیت با شیرینی چندین برابر رقم زد !
تنها کافیست از شکست درس گرفت ، تجربه کسب کرد و اشتباه آن را دیگر انجام نداد آنوقت خواهید دید شکست چندان هم تلخ نیست ! راهی که در آن شکست نباشد به پیروزی و موفقیت ختم نخواهد شد ، بنابراین از شکست ناامید و دلسرد نشوید و آن را به معنای واقعی زمینه ساز موفقیت خود سازید.
اراده عمل کردن و ثبات قدم
حتی با داشتن بهترین برنامه دنیا تا زمانی که اراده عمل کردن به آن نباشد هیچ چیز به دست نخواهد آمد. لازمه ی موفقیت داشتن اراده ای قوی برای طی کردن مسیر پر فراز و نشیب موفقیت است . همیشه سعی کنید در راه خود ثابت قدم باشید و تا رسیدن به هدف نهایی خود دست از تلاش بر ندارید
توکل به خدا
در پایان باید گفت بدون توکل به خدا شاید مسیر موفقیت سرابی بیش نباشد . به خدا توکل کنید تا ضمن دور ماندن از خطرات ریز و درشت به مانند ناامیدی و یاس ، موفقیت خود را با تلاش و کوشش تضمین کنید.
نویسنده : محمدرضا خواست خدایی
استفاده از مطلب ، با ذکر نام نویسنده.
Borna66
06-22-2009, 10:48 PM
روانشناسی شخصیت
آسيبشناسي يك رفتار شخصيتي
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1151.jpg
همه مردم كم و بيش احساس تنهايي ميكنند. يكي از جنبههاي تنهايي اين است كه فرد ميپندارد خانواده يا دوستانش او را درك نميكنند و پذيراي او نيستند. بيم و نگراني ناشي از تنهايي ممكن است ريزهكاريهاي ساده زندگي را نيز تحت تأثير قرار دهد.
بيشتر انسانها از احساس تلخ تنهايي و جدايي و طرد شدگي و بيگانگي با ديگران شكايت دارند ، بعضي نيز ميخواهند تنها باشند و از قيد و بندهايي كه احساس ميكنند اجتناب ناپذيرند بگريزند ، برخي ديگر نيز به دنبال حس عروج و تعالي در تنهايي هستند و برخي ديگر از اينكه گاهي تنها باشند ، لذت ميبرند.
شايد از جمله ويژگيهاي آدمياين باشد كه گاهي در طول حياتش تنهايي را تجربه ميكند و كمتر اشخاصي را ميتوان يافت كه از هميشه تنها ماندن لذت ببرند. معمولاً روان شناسان به 3 نوع تنهايي اشاره ميكنند:
1. تنهايي اجتماعي: زماني است كه شخص از شبكهاي از دوستان و آشنايان كه با ايشان شريك زندگي شود، محروم است.
2. تنهايي موقعيتي: وقتي اتفاق ميافتد كه برخي از اوضاع و احوال زندگي فرد، سبب ميشود او خود را تنها احساس كند.
3. تنهايي عاطفي: معمولا از نارساييها در برقراري روابط صميمي ناشي ميشود. اين شكل تنهايي نه موقعيتي است و نه معلول فقدان روابط اجتماعي.
تنهايي چيست؟
زندگي بدون رابطهاي نزديك و توام با اين احساس كه مقدار و كيفيت روابط مورد آرزوي شخص بالاتر از مقدار و كيفيت روابط فعلي باشد ، تنهايي نام دارد. اما بايد توجه داشته باشيم افرادي كه ترجيح ميدهند در انزوا به سر برند تا به كار خود ادامه دهند ، مانند بسياري از نويسندگان و هنرمندان، تنها هستند ولي تنهايي برآنان لزوما صادق نيست. تنها بودن صرفا به معناي آن است كه كسي از ديگر مردم جدا باشد اما تنهايي بيشتر به احساس فرد اشاره دارد. بنابراين، تنها بودن ممكن است همراه تنهايي باشد يا نباشد.
فرد تنها احساس ميكند مورد بيمهري كامل قرار گرفته و اجازه ندارد در فعاليتهاي مشترك با ديگران شركت كند. تمايل عمومي بر اين باور است كه ديگران نگرشها و باورهاي مشتركي با ما دارند اما افرادي كه احساس تنهايي ميكنند چنين خصلتي ندارند.
اينگونه افراد علاوه بر احساس نداشتن مشابهت با ديگران، كمتر به كسي اعتماد ميكنند. شخصي كه احساس تنهايي ميكند ، غالبا اوقات فراغتش را نيز با فعاليت منفردانه ميگذراند ، ملاقات كمي با دوستان دارد ، دوستان آشناي وي نيز موقتي است و دوستان نزديك ندارد. تنهايي با عواطف منفي از قبيل افسردگي، اضطراب، غم، نارضايتي و خجالت ملازم است كساني كه افراد تنها را ميشناسند، معمولا آنان را سازش نايافته ارزيابي ميكنند.
اشخاصي كه از تنهايي عاطفي رنج ميبرند ، غالبا عزت نفس يا خودپنداري مثبت پاييني دارند و در برخوردهاي اجتماعي، مضطرب ميشوند زيرا نگران هستند كه از سوي ديگران طرد شوند يا مورد آزار ايشان قرار گيرند.
افراد تنها با توجه به ادراك منفي از موقعيت آنان، راهبرد اجتماعي آرام و محافظه كارانهاي را در پيش ميگيرند زيرا از خطر مطرود شدن اجتناب ميورزند. اين تمايل براي خويشتنداري و سالم ماندن در روابط بين فردي، برداشتي منفي بر ديگران به جاي ميگذارد. بعكس، افراد موفق در روابط اجتماعي بيشتر مايلند كه يك موقعيت جديد اجتماعي را به عنوان چالش جالب توجه و فرصتي براي به دست آوردن دوستان جديد محسوب كنند. نتيجه اين راهبرد آن است كه گشادهرو و غيررسميباشند و در نتيجه ديگران هم واكنش مثبت خواهند داشت.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1152.jpg
راههاي كاهش تنهايي
از آنجا كه تنهايي صرفا با گذشت زمان شدت نمييابد ، بيشتر پژوهشگران برخي از انواع مداخله فعال را براي كمك به افراد تنها موفق ميدانند. بدون اين مداخلهها، تنهايي ميتواند عقب نشيني به سمت كامروايي تخيلي، فرو رفتن بيش از حد در كار، اعتياد به الكل و مواد مخدر را براي تقليل درد برانگيزاند. در ضمن فنون مداخله موفقيتآميز، شناخت درماني و آموزش مهارت اجتماعي (به طور همزمان) بيشتر اهميت دارد.
معمولا شناختهاي افراد تنها و غير تنها متفاوت است. براي شخص تنها طرحواره از خود معمولا كاملا منفي است پس در شناخت درماني، شيوههايي براي تغيير و اصلاح اين شناختهاي منفي درباره موقعيتهاي اجتماعي طرحريزي ميشود.
افزون بر تغيير شناختهاي سازش نايافته ، تغييرات رفتاري نيز لازم است. چنان كه ميدانيم، تنهايي بنابر خصلتش با مهارتهاي اجتماعي نامناسب و نيز نگرانيها درباره فقدان مهارت اجتماعي پيوند دارد. يك راهبرد عملي اين است كه فرد تنها الگوهاي موفقيتآميز ميان فردي را در نوار ويدئو مشاهده كند، سپس مهارتهاي اجتماعي را در يك موقعيت بدون تهديد در حالي كه ضبط ميشود تمرين و نتايج آن را مشاهده كند. گاهي لازم است افرادِ فاقد مهارت اجتماعي درباره فعاليتهاي ويژه (از قبيل آغاز سخن گفتن، نشان دادن علاقه و نشاط هنگام تعامل با ديگري، احترام گذاشتن و تحسين كردن) آموزش ببينند، كه شخص قبل از مواجه شدن با موقعيت واقعي ميتواند آنها را تمرين و امتحان كند.
منبع : جام جم - با تلخيص
Borna66
06-22-2009, 10:48 PM
روان شناسی رشد
نظریه دلبستگی جان بالبی
بدون شک نظریه دلبستگی یکی از برجسته ترین و مهمترین دستاوردهای روانشناسی معاصر است.برخی محققان نظریه دلبستگی را به عنوان رستاخیز دوباره روانکاوی و عامل مهم احیای دوباره این مکتب می دانند از نظر جان بالبی دلبستگی یکی از نیازهای بنیادین انسان است.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1153.jpg
مقدمه:
بدون شک نظریه دلبستگی یکی از برجسته ترین و مهمترین دستاوردهای روانشناسی معاصر است.برخی محققان نظریه دلبستگی را به عنوان رستاخیز دوباره روانکاوی و عامل مهم احیای دوباره این مکتب می دانند از نظر جان بالبی دلبستگی یکی از نیازهای بنیادین انسان است.
● نظریه دلبستگی:
▪ تاریخچه ـ بالبی (۱۹۰۷ـ۱۹۹۰)
در لندن به دنیا آمد تحصیلات خود را در روانپزشکی و روانکاوی به پایان رساند از سال۱۹۳۶ به بعد به طور عمده در کار راهنمایی کودکان بود بالبی با مشاهده کودکانی که در موسسات و شیر خوارگاها پرورش می یافتند متوجه شد که این کودکان عمدتا برخی مشکلات عاطفی از جمله ناتوانی در برقراری روابط صمیمانه و پایا با دیگران دچار هستند وی علایم مشابهی هم در کودکانی که تا مدتی رشد طبیعی خود را در خانه سپری کرده بودند و بعد از آن دچار جدایی طولانی مدت از والدین شده بودند مشاهده کرد این کودکان از برقراری برقراری روابط نزدیک با دیگران اجتناب می کردند بالبی در سال۱۹۵۰ مشاهدات خود را در گزارشی تحت عنوان مراقبت مادری و بهداشت روانی به سازمان بهداشت ارئه کرد وی از برسی های خود به این نتیجه رسید که کودکان موسسات و شیر خوارگاه ها فرصت برقراری روابط عاطفی و گرم و محکم و دیر پا با مادر یا جانشینان وی را نداشته اند چنین مشاهده هایی بالبی را متقاعد کرد که نمی توان بدون توجه به تعامل مادر- کودک فرایند رشد را درک کرد وی در این راستا نظریه دلبیتگی خود را مطرح ساخت و به سوالاتی چون چگونگی شکلگیری دلبستگی – دلیل اهمیت این رابطه- ارزش تکاملی آن و غیره به کردار شناسی(اتولوژِی) روی آورد .کردارشناسی یک نظام بین رشته ای است که اطلاعات فرضیه ها و روش شناسی خود را از طیف وسیعی از علومی چون زیست شناسی و روانشناسی و مردم شناسی و علوم اعصاب گرفته و هدف آن بررسی رفتار جانداران در یک محیط طبیعی و در یک زمینه تکاملی است.
● تعریف دلبستگی:
به سیستمی تنظیم کننده اطلاق می شود و فرض بر این است که این سیستم در درون فرد وجود دارد. هدف آن تنظیم رفتارهایی است که موجب نزدیک شدن و برقراری تماس با فردی است متمایز و حامی که تکیه گاه نامیده می شود البته هدف این سیستم در فرد وابسطه از لحاظ روانی معطوف به ایجاد احساس امنیت است.به نظر بالبی دلبستگی در انسان موازی نقش پذیری در حیوانات عمل کرده و در یک دوره حساس شکل می گیرد.
دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که در تعامل واقعی و منظم با آنها می باشد ایجاد می گردد.
تمایل کودک به برقراری نوعی رابطه نزدیک با افرادی معین و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد دلبستگی نامیده می شود.
مفاهیم کلیدی در کردارشناسی در نظریه دلبستگی مطرح می شود:
۱) رفتار غریزی:
رفتاری است غیر اکتسابی که
الف) توسط محرک خاصی راه اندازی می شود یکی از مفروضه های اتولوژی این است که رفتار مجموعه ذخایر ژنتیک رفتاری برای بروز نیازمند محرک های محیطی ویژهای به نام محرک های رها ساز هستند به عنوان مثال رفتار مادرانه بو قولمون برای بروز و فعال شدن نیازمند جیک جیک جوجه هایش است.
ب) رفتار غریزه ویژه نوع است: به عنوان مثال رفتار مادرانه در هر گونه از جانداران منحصرا ویژه همان گونه است و با سایر گونه ها کاملا فرق دارد.
۲) نقش پذیری: واکنشهای جاندار در مقابل محرک ها رها ساز در طول دوره خاصی از زندگی روی می دهدو قبل و بعد از این زمان دیگر رخ نمی دهد مثل رفتار دنبال کردن شئء محرک توسط جوجه اردک ها به طور خلاصه نقش پزیری نوع ویژه ای از یادگیری است که در دوره ویژه ای از سالهای آغاز عمر آموخته شده و دوران بعد را تحت تاثیر قرار می دهد .
۳) دوره حساس: این دوره مناسب ترین زمان برای بروز توانمندی های ویژه است در این دوره فرد آمادگی پذیرش تاثیرات محیطی را دارد.
● ویژگی های دلبستگی:
۱) پناهگاه امن: هنگامی که کودک احساس خطر می کند یا می ترسد می تواند نزدیک پرستار یا مراقبش باز گردد و احساس آرامش کند
۲) پایه مطمئن : مراقب یا پرستار پایه مطمئن و قابل اتکایی برای کودک به وجود می آورد تا به کشف جهان بپردازد.
۳) حفظ نزدیکی: کودک سعی می کند که نزدیک مراقب یا پرستارش بماند و این امر به او احساس امنیت می دهد .
۴) اندوه جدایی: هنگامی که کودک از پرستار جدا می شود ناراحت و اندوهگین می شود.
● آیا دلبستگی ژنتیکی است:
ظرفیت دلبستگی که دلبستگی شکل داده و تعیین می کند اکثرا ژنتیکی هستند کشاننده بقاء برای همه انواع جانداران اساسی است.نوزادان بی دفاع هستند و باید وابسته به مراقبی برای زنده ماندن باشند.محتوای این وابستگی اولیه و پاسخ به مادر به این وابستگی رابطه را گسترش می دهدکه برای بقائ حیاتی است.مادری با سلامت فیزیکی و هیجانی نوزاد را به سمت خود جذب خواهد کرد. وی تعلق فیزیکی به بوئیدن –در آغوش گرفتن-تکان دادن- زل زدن به نوازش را حس می کند در مقابل نوزاد به آغوش وی پناه می برد-زمزمه کردن- لبخند زدن- مکیدن و در آغوش مادر ماندن پاسخ می دهد.
● تجربیات دلبستگی:
اعمال نگهداری. تکان دادن. آواز خواندن برای بچه.غذا دادن به نوزاد .زلزدن. بوسه زدن نوزادو دیگر رفتارها پرورشی در ارتباط برقرار کردن با نوزاد و کودکان تجربیات دلبستگی است. عوامل حیاتی برای دلبستگی شامل زمان با هم بودن . تعامل رودررو. تماس چشمی . مجاورت بدنی. لمس کردن . ودیگرتجربیات حسی اولیه چون بوئیدن. صدا زدن. و چسبیدن است. دانشمندان معتقدند که مهمترین عامل در ایجاد دلبستگی تماس بدنی است. جای شگفتی نیست که نگاه داشتن بچه. تکان دادن بچه . لبخند زدن. بوئیدن . لالائی خواندن . همه باعث فعالیت نوروشیمیایی خاص در مغز می شود این فعالیتهای نوروشیمیایی به ارگانهای نرمالی از سیستمهای مغزی که مسئول دلبستگی هستند ختم می شوند در طول سه سال اول زندگی مغز انسان به اندازه ۹۰درصد مغز یک بزرگ سال رشد می کند و اکثر سیستم ها و ساختار ها در جاهائی که در آینده مسول زیر بنائی هیجانی و رفتاری و اجتمایی و فیزیولوژیک اوست قرار بگیرد.
چهار اصل کلی برحسب دیدگاه بالبی نشاندهنده رشد دلبستگی است:
۱ ) نگاه خاصی و تمایز یافته به برخی از صور در مقایسه با اشکال و صور دیگر و پایه اشیاء در حال حرکت و تکان خوردن
۲) تشخیس دادن قیافه های آشنا از غریبه
۳) گرایش به نزدیک شدن به آشنا و دور شدن از غریبه
۴) پس خوراند به نتایج یعنی برخی از نتایج موجب تکرار فرکانس های رفتاری می گردند و برخی دیگر آن را کاهش می دهد.
● دلبستگی به مثابه نقش پذیری:
همان طوری که می دانید نقش پذیری فرایندی است که از طریق آن حیوانات محرکهای راه اندازی را برای غرایز اجتمایی خود را فرا می گیرند حیوانات کم سن و سال به ویژه یاد میگیرند به تعقیب کدام شئ محرک بپردازند آنها در ابتدا اشیاء گوناگون را دنبال می کنند ولی دامنه این اشیاء مختلف خیلی زود محدود می شود و در پایان دوره نقش پذیری آنها معمولا فقط مادر را دنبال می کند در این مرحله پاسخ ترس توانایی ایجاد دلبستگی های جدید را محدود می کند می توانیم فرایند مشابهی را در انسان نیز مشاهده کنیم.
اگرچه این فرایند بسیار آهسته صورت می گیرد. نوزادان در اول زندگی نمی توانند فعالانه اشیاء را از طریق حرکاتشان تعغیب کنندولی نسبت به افراد پاسخ های اجتمایی مستقیمی ابراز می کنند. نوزادان لبخند می زنند . غان و غون می کنند . چنگ می زنند و غیره که همه اینها موجب نزدیک شدن افراد به آنها می شود در ابتدا نوزادان این پاسخ ها را به هر کسی ابراز می کنند اما در شش ماهگی آنها دلبستگی خود را به افراد معدودی به ویژه به یک فرد خاص محدود می کنند. آنها عمدتا می خواهند این فرد نزدیک آنها باشد در این مرحله آنها از غریبه می ترسند و یاد می گیرند که سینه خیز روند و نماد اصلی دلبستگی شان در هر زمانی که دور می شوند دنبال می کنند بنابر این آنها نسبت به فرد معینی نقش پذیر می شوند و این فرد است که دنبال کردن را در آنها راه اندازی می کنند.
● مراحل دلبستگی بالبی:
به عقیده بالبی برای تامین سلامت روانی کودک برقراری روابط گرم و دایمی بین او و مادرش یا کسی که بتواند به طور شایسته جایگزین وی شود ضروری است. چنان روابطی که مورد رضایت هر دو طرف بوده و از آن لذت برند به نظر بالبی برای رشد هیجانی و عاطفی انسان ها هم یک دوره حساس وجود دارد و معتقد است تجارب عاطفی در برخی مراحل زندگی ممکن است اثر حیاطی و طولانی مدتی بر جای گذارد بررسی های بلبی نشان داده است که شش ماه دوم سال اول زندگی به ویژه سه ماه آخر دوره حساسی براری برقراری روابط دلبستگی است.
بالبی شکل گیری این ارتباط عاطفی را در چهار مرحله تقسیم می کند:
۱) مرحله پیش دلبستگی(واکنش نامتمایز نسبت به دیگران تولد تا سه ماهگی )
کودکان در آغاز واکنش های غیر انتخابی به انسان ها دارند تا قبل از سه هفتگی نوزادان خنده های بازتابی دارند آنها صداها و بوی مادر را تشخیص می دهند ولی کاملا به وی دلبسته نیستند زیرا به سر بردن با افراد ناآشنا واکنشی را دنبال ندارد
۲)دلبستگی در حال شکل گیری (تمرکز بر روی افراد آشنا سه تا شش ماهگی )
کودکان در این مرحله به تدریج لبخند خود را به افراد آشنا محدود می کنند ولی هنوز در مقابل جدایی از مراقب یا والدین واکنش اعتراض آمیز نشان نمی دهند
۳) دلبستگی واضح (تقرب جویی فعال شش ماهگی تا سه سالگی )
بالبی معتقد است کودکان در این مرحله به یک سیستم تصحیح شونده به وسیله هدف مجهز می شوند و از این طریق حضور و غیاب موضوع دلبستگی را کنترل می کنند در حدود هشت ماهگی اضطراب جدایی تجلی می یابد تا پیش از این رابطه کودک و مراقب از طرف کودک وابستگی و از طرف مادر دلبستگی است اما بعد از این مقطع این رابطه از هردو طرف به صورت دلبستگی در می آید و این حالت ناشی از شکل گیری پیوند عاطفی است
۴) تشکیل رابطه متقابل (رفتار مشارکتی بعد از سه سالگی )
در پایان سال دوم زندگی رشد سریع بازنمایی ذهنی و زبان به کودک امکان پیش بینی رفت و آمد مراقب را می دهد در این مرحله کودک به جای تعقیب از مذاکره و مشارکت استفاده می کند .
علل دلبستگی کودک به مادر یا نگهدارنده کودک در سه پدیده مشهور است:
۱) اول اینکه یک تکیه گاه بهتر از هرکس دیگری می تواند کودک را آرام کند
۲) کودکان برای بازی یا حرف زدن بیش از هرکس دیگری به سراغ تکیه گاه می روند
۳) کودکان در حضور تکیه گاه کمتر می ترسند تا در غیاب او
● اندازه گیری دلبستگی :
مری اینس ورث یکی از همکاران بالبی مشاهدات گسترده ای روی کودکان و مادرانشان در اوگاندا و آمریکا انجام داد و نوعی شیوه آزمایشگاهی برای سنجش استواری دلبستگی کودکان ۱۲ تا ۱۸ماه ابداع کرد این شیوه موقعیت ناآشنا خوانده می شود :
۱) مادر و فرزند وارد اتاق می شود
۲)غریبه به مادر و فرزند ملحق می شود
۳)مادر از اتاق می رود
۴)مادر به اتاق باز می گردد غریبه می رود
۵)مادر از اتاق بیرون می رود
۶)غریبه باز می گردد
۷) مادر باز می گردد و غریبه می رود
هر رویداد به گونه ای طراحی شده که سه دقیقه به طول بینجامد اما چنانچه کودک بیتابی کند می توان مدت رویداد را کاهش داد و در این مدت تمام عکس العمل های کودک ثبت شود کودکان با توجه به رفتارشان تقسیم بندی شدند توجه شود مبنای این طبقه بندی فقط رفتار های کودکان هنگام برقراری ارتباط بتا مادر (رویداد ۴ و۷ که مادر وارد اتاق می شود ) است
۱)دلبسته ایمن :به کودکانی که پس از رفتن مادر کمی ناراحتی نشان می دهند و پس از بازگشتن او به طرفش می روند و زود آرام می شوند (۶۰٪ کودکان آمریکایی )
۲)دلبستگی نا ایمن – اجتنابی : این کودکان در مراحل بازگشت مادر آشکارا از تعامل با او پرهیز می کنند (۲۰٪ کودکان آمریکایی )
۳) دلبستگی نا ایمن – دو سو گرا : شیر خوارندگان به عنوان دو سوگرا طبقه بندی می شوند که در رویداد های بازگشت مادر در آن واحد هم در جستجوی برقراری ارتباط جسمانی هم از آن پرهیز می کند برای مثال ابتدا گریه می کند تا مادر آنها را بقل کند با عصبانیت پیچ و تاب می خورد تا از آغوش مادر رهایی یابد (۱۰٪ کودکان آمریکایی)
۴) دلبستگی آشفته :گروهی از کودکان در هیچ گروهی جای نمی گیرند به عنوان آشفته شناخته می شوند شیر خوارگان گروه آشفته غالبا رفتار متناقضی را نشان می دهند برای مثال به مادر نزدیک می شوند در حالی که سعی می کنند به او نگاه نکنند یا به او نزدیک می شوند و سپس رفتار اجتنابی همراه با منگی نشان می دهند یا پس از آرام شدن ناگهان گریه سر می دهند بعضی از آنها فاقد احساس یا افسرده به نظر می رسند ( ۱۰٪ تا ۱۵٪ کودکان آمریکایی )
● چه عاملی باعث تفاوت های کودکان در زمینه دلبستگی می شود :
این امر در در جه اول به رابطه کودک با مراقب اصلی خصوصا مادر بر می گردد پاسخ دهی حساس مراقب به نیاز های کودک شیر خوار منجر به دلبستگی ایمن می شود مادران شیر خوارگان دلبسته ایمن در برابر گریه کودک غالبا به سرعت واکنش نشان می دهند و وقتی او را بغل می کنند رفتار محبت آمیز دارند آنها همچنین پاسخهای خود را با نیاز های شیر خوار هماهنگ می کنند اما در مورد کودکان دلبسته ناایمن هستند مادران بیشتر بر اساس تمایلات یا حالات خلقی خود و بر مبنای علائم در یافتی از کودک پاسخ می دهند مادران شیر خوران ناایمن اجتنابی فرزند خود را به اندازه شیر خوران وابسته ایمن در آغوش می گیرند ولی به نظر می رسد که تماس بدنی با فرزند خود به اندازه مادران کودکان دلبسته ایمن لذت نمی برند و حتی گاهی طرد کننده هستند به ویژهنگامی که کودک آشفته است و نیاز به تسلی دارد از تماس بدنی با او پاهیز می کنند این مادران در همین حال رفتار انعطاف ناپذیر و وسواسی دارند مادران کودکان دلبسته ناایمن دوسوگرا رویه همسانی در مراقبت از کودک ندارند آنها گاهی درپاسخ دهی به کودک بسیار حساسند و گاهی توجه ای به او ندارند و در مواقعی نیز رفتارهایشان مزاحم کودک است مشکل این مادران این است که شیوه و زمان تعاملشان با نیازهای کودک همسان نیست.
● عوامل موثر بر کفبت دلبستگی :
۱)حساسیت
۲) در دسترس بودن
۳) پاسخگو و حامی بودن
۴) فرصت برقراری یک رابطه نزدیک : عدم وجود یک فرصت مناسب برای شکلگیری دلبستگی به هر دلیل طرد شدگی و ترک و طلاق والدین و شغل مادر و مرگ والدین و غیره موجب اختلال در رشد هیجانی کودک می شود
۵) کیفیت پرستاری :مراقب با عاطفه و پاسخ دهی بی درنگ و مناسب موجب تمایز مادران کودکان ایمن از نا ایمن می گردد کودکان ناایمن اجتنابی غالبا دارای مراقب سرد و کم عاطفع بوده و یا به دلیلی هیچ مراقبتی دز یافت نکرده اند و نوزادان دو سو گرا معمولا پرستاری بی سباتی و بی اعتنایی تجربه می کنند
۶) ویژگی های جسمی یا روانی نوزادان :
برخی از نظریه پردازان معتقدند که برخی از ویژگی های نوزادان مانند عقب ماندگی ذهنی و اختلال رفتاری و بیماری های خاص بر ایمنی یا نا ایمنی دلبستگی تاثیر مستقیم دارد پژوهش های نهایی حاکی از این است که تاثیر ویزگی های کودک بر کیفیت دلبستگی توسط حساسیت والدین تعدیل می شود به این معنی که تاثیر ویزگی های نوزادان به میزان انطباق والدین بستگی دارد
۶) شرایط خانوادگی :
شرایط استرس زایی چون شغل و زندگی زناشویی نابسامان و مشکلات مالی و استرس های دیگر می تواند ایجاد اختلال در حساسیت والدین کیفیت دلبستگی را تضعیف کند .
● تاثیر نوع دلبستگی در رفتار آینده کودکان :
تحقیقات روی کودکان که قبلا دلبسته ایمن ارزیابی شده بودند در آینده می تواند نقش رهبری را قبول می کند در فعالیتها پیش قدم هستند و فعالعنه در آنها شرکت می کنند و مورد توجه دیگرانند افرادی هستند که مشتاق یاد گیری هستند در بدخورد با مشکلات با صبر و حوصله عمل می کنند و عصبانی نمی شوند .
کودکانی که قبلا دلبسته ناایمن اجتنابی شناخته شده بودند از لحاظ اجتماعی گوشه گیرند و نسبت به شرکت در فعالیتها دو دل هستند کنجکاوی کمتری نسبت به چیز های نوع نشان می دهند در پیگیری هدف خود چندان استوار نیستند و به سادگی دچار خشم می شوند و به ندرت تقاظای کمک می کنند و رهنمود بزرگسالان را یا نادیده می گیرند یا قبول نمی کنند و خیلی زود از تلاش برای انجام کاری دست می کشند
کودکانی که نا ایمن دوسوگرا هستند در بزرگسالی همسران رمانتیک انتخاب می کنند و در صد طلاق در آنها بالا است.
● برای کودکی که دلبستگی مطمئنی شکل نگرفته چه اتفاقی می افتد:
پژوهش ها نشان می دهد که ناکامی در شکل دادن دلبستگی مطمئن در ماه های اول زندگی می تواند تاثیر منفی بر روی رفتارهای دوران کودکی و نیز بزرگسالی داشته باشد کودکانی که اختلال استرس پس آسیبی و اختلال اضطراب جدایی و اختلال دلبستگی واکنشی . برایشان تشخیص داده شده است (در قسمت بعدی این بیماری ها بررسی می شود ) غالبا دچار مشکلات دلبستگی احتمالا به خاطر بد رفتاری و غفلت یا آسیب های دوران اولیه کودکی می باشند مطالعات نشان می دهد که کودکانی که بعد از سن شش سالگی به فرزند خاندگی در آمده اتد در معرض ختر بیشتر از نظر مشکلات دلبستگی قرار دارند .
● اختلال اضطراب جدایی :
شیوع تخمین شده در کودکان سنین مدرسه ۴ تا ۲٪ و در نوجوانی ۱۰٪ است نسبت مرد به زن یک به یک است شروع آن از قبل از مدرسه تا نوجوانی است.
تشخیس علائم اظطراب جدایی :
الف) اضطراب شدید و نامتناسب از نظر رشدی که در بر گیرنده جدایی از خانه یا افرادی است که فرد به آنها دلبستگی دارد و با سه مورد از موارد زیر نشان داده می شود :
۱)نگرانی شدید و دائمی در مورد از دست دادن یا احتمال وقوع آسیب در مورد نماد اصلی دلبستگی
۲) نگرانی شدید و دائمی در این مورد که یک واقعه نامطلوب منجر به جدایی از یک نماد اصلی دلبستگی خواهد شد .
۳) ناراحتی شدید راجعه هنگامی که جدایی از خانه یا نماد اصلی دلبستگی روی می دهد یا انتظار میرود
۴) عدم تمایل دائمی یا خود داری از رفتن به مدرسه یا جایی دیگر به علت ترس از جدایی
۵) ترس شدید و دائمی یا عدم تمایل به تنها ماندن یا بدون نماد اصلی دلبستگی در خانه یا بدون بزرگترها با اهمیت در محیط دیگر .
۶) عدم تمایل دائمی یا خودداری از به خواب رفتن بدون نزدیک بودن یک نماد اصلی دلبستگی یا خوابیدن دور از خانه .
۷) کابوس شبانه مکرر در مورد موضوع جدایی .
۸) شکایات مکرر از علائم جسمی مثل ( سردرد – دلدرد – تهوع ) هنگامی که جدایی از نماد اصلی دلبستگی روی می دهد یا انتظار می رود .
ب) مدت اختلال حداقل چهار هفته
ج) شروع قبل از ۱۸ سالگی
د )اختلال باعث ناراحتی بالینی قابل توجه یا نقص در عملکرد اجتماعی و تحصیلی یا سایر زمینه های مهم عملکرد
ه ) اختلال صرفا در طی یک اختلال فراگیر رشد اسکیزوفرنی یا اختلال سیکوتیک روی نمی دهد و در نوجوانان و بزرگسالان با اختلالات پانیک همراه با آگررافوبی بهتر توجیه نمی شود .
● ملاحظات کلی :
این اختلال تجمع خانوادگی دارد اما انتقال ژنتیک نا واضح است برخی اطلاعات کودکان دچار اختلا ل را با والدینی که سابقه این اختلال را به علاوه اختلال پانیک فعال و افسردگی دارند اختلال اضطراب تمایل به ایجاد شدن در نوزادان دارای مزاج مهار شده دارند و افزایش سیستم عصبی خود مختار نشان داده شده است احتمال خطر ناتوانی اجتمایی در موارد شدید وجود دارد .
● درمان :
۱)روان درمانی فردی : کودکان دچار اختلال اضطراب جدایی در مورد خطرات محیطی اغراق می کنند به طوری که نگران ایمنی خود و والدینشان هستند احساسات و نگرش آنها در درمان رفتاری و شناختی یا بینش مدار مورد توجه قرار می گیرد .
۲) خانواده در مانی یا راهنمایی والدین : در صورتی که والدین اضطراب جدایی را رواج دهند .
۳) تغییر رفتار : ممکن است در حصول موفقیت در جدایی از والدین و باز گشت به مدرسه مفید باشد .
● اختلال استرس پس آسیبی :
اختلالی است ا ضطرابی که در نتیجه روبه رو شدن کودک با نوعی ضربه روانی بروز می کند با این همه نشانه ایی در هر کودکی که با رویداد آسیب زا روبرو می شود دیده نمی شود تجربه مجدد آسیب روانی در کودکان مختلف متفاوت است با این وجود این آسیب در خردسالان از راه استفاده از اسباب بازی ها تجربه می شود کودکی که سوء رفتار را تجربه کرده است ممکن است آن را در مورد عروسک ها به اجرا در آورده این تجربه را بار ها و بار ها باز سازی کند .کودکی که یک فاجعه طبیعی را تجربه کرده است ممکن است آشفتگی و ناآرامی خود را مرتب ترسیم کند و کرارا تجربه یا موقعیتی را که حادثه در آن روی داده است با استفاده از اسباب بازی های مشابه به نمایش بگذارد .علاوه بر اضطراب و با سازی ذهنی آن آسیب خردسالانی که از اختلال استرس پس آسیبی رنج می برند اغلب از خود نشانه های اضطراب و مشکلات رفتاری و خشم و اجتناب از تماس های اجتماعی و مشکلات تحصیلی نیز نشان می دهند .وجود این اختلال در بعضی از این کوکان اولین نشان مشکل دارا بودن آنها است .
کودک آزاری یا سهل انگاری و مشاهده نابسامانی های اجتماعی و بلایای طبیعی و تصادفات و راهکارهای پزشکی درد ناک از معمولی ترین اشکال آسیب هایی است که کودکان خرد سال با آن روبرو هستند . پیشگیری از بروز نشانگان اختلال استرس پس آسیبی به دلیل ماهیت ویژه و غیر قابل کنترل / غیر قابل کنترل پیش بینی عوامل ایجاد فشار روانی مشکل است .واکنش کودکان مختلف به عوامل ایجاد فشار های روانی به دلیل یاد گیری های گذشته و ساختار های فیزیولوژی و حمایت های اجتماعی موجود و راهبرد های سازگارانه متفاوت است کودکی که به محرکهای آسب زا روبرو بوده و نشانگان استرس پس آسیبی را تجربه می کند باید برای کاهش شدت نشانه های اختلال فورا تحت درمان قرار گیرد .در صورتی که این اختلال درمان نشود بر رشد اجتمای و روانشناختی او تاثیر خواهد گذاشت و در عمل به رشد نا بهنجار و نا کار آمد وی خواهد انجامید .
● درمان اختلال پس آسیبی خرد سالان :
نخستین گام در درمان این اختلال تضمین امنیت کودک و اطمینان یافتن از این موضوع است که کودک دیگر در معرض شرایط آسب زا قرار نگیرد تلاش برای درمان آسیب روانی وارد بر کودک در حالی که کودک در محیط زندگی خود در معرض آسیب روانی مداوم قرار دارد تقریبا غیر ممکن است و بدیهی است که تامین امنیت روانی او نیز مهم است مانند درمان سایر نشانگان مختلفی که به سوء رفتار همراه است. درمان شناختی رفتاری (c.b.t) بهترین روش درمانی نشانگان اختلال استرس پس آسیبی به شمار می آید . بسیاری از برنامه های (c.b.t ) بخش هایی را به درمان کودکان و والدین آنها اختصاص داده اند این رویکرد آمیخته یکی از کار آمد ترین رویکرد های در مانی به ویژه برای خرد سالان است والدین می توانند به چند راه در درمان شرکت داشته باشند بسیاری از والدین به اطلاعات مقدماتی در باره اختلال استرس پس آسیبی کودکی از جمله ملاک های تشخیصی و نشانه های اختلال در کودکی و همچنین تشریح روند درمان آن نیاز دارند .
دادن اطلاعات لازم به والدین در مورد آزار جنسی و گرایش های طبیعی جنسی و روش هایی که به کمک آن بتوانند به کودکانشان کمک کنند تا شخصا احساس امنیت کند نیز می تواند سود مند واقع شود علاوه بر آموزش والدین کودکانی که مورد سوء استفاده واقع شده اند به دلیل اینکه به دفعات دچار اختلالات هیجانی می شوند خود به کمک های روانشناختی نیاز دارند .این والدین می توانند از تدابیر درمانی ویژه ای مانند راهبرد شناختی و فنون رویارویی برای کاهش خود – ملامت گری و افکار و احساسات مرتبط با سوء رفتار با کودک خود بهرمند شوند .
آموزش والدین نیز می تواند بخشی از برنا مه ( c.b .t ) برای کمک به والدین در جهت برخورد با رفتار های پر خاشگرانه و برون ریزی های هیجانی کودک و تقویت رفتارهای مناسب آنان و فراهم آوردن فرصتهای مثبت و مبتنی بر راهنمایی و هدایت کودک در خانه باشد .
از آنجا که سختگیری و تنبیه می تواند احساسات آسیب دیده و اعتماد به نفس ضعیف و نا ایمن کودک را تشدید کند روش های انظباطی باید با بردباری و بدون استفاده از تنبیه اجرا درآید . مولفه های که بر کودک محوری مبتنی است و ممکن است بخشی از مجموعه برنامه های درمانی ( c.b.t.) را تشکیل دهند عبارت اند از :
▪ برنامه های روانی و آموزشی
▪ آموزش مهارتهای سازگارانه
▪ آموزش مهارتهای اجتماعی و رویارویی تدریجی
خردسالانی که هنوز درگیر باز سازی آسیبهای روانی خود هستند نیز اغلب دچار کابوس و مشکلات خوابیدن و خوردن می شوند .در روند رویارویی کودک ممکن است برای خود او قابل تشخیص نباشد .خواندن داستان های آرامش بخش به هنگام خواب و مشغول کردن کودک با برنامه های منظم خواب و خوراک و ایجاد آرامش و اطمینان خاطر کودک توسط والدین از جمله روشهایی است که آنجام آن توصیه می شود .وجود ارتباط بین پزشک و والدین در سازمان دهی و درمان نشانگان اختلال مرتبط با کودک آزاری مهم است .
● اختلال دلبستگی واکنشی :
شیوع جنسی آن شناخته شده نیست . اغلب توسط متخصصان اطفال تشخیص داده شده و درمان می شود .
مراقبت ناکافی و عدم توجه به نیازهای جسمی یا احساسی و تعویض مکرر اطرافیان که منجر به اختلال قابل توجه در ارتباط اجتماعی در یک کودک کمتر از ۱۵ سال می شود نوع مهار شده یا ناتوانی در شروع یا پاسخ دادن به کنش فقدان تعقیب بینایی همراه است . نوع مهار گسیخته یا اجتماعی بودن سطحی و بی هدف مشخص می شود . این کودکان دچار ناتوانی در رشد بی تفاوتی هستند و فاقد تعقیب بینایی هستند .
از نظر جسمی اندازه دور سر در کل طبیعی و وزن بسیار کم و قد تا حدودی کوتاه است و عملکرد هیپوفیز طبیعی است با سطح اقتصادی و اجتماعی پایین و مادرانی که افسرده و منزوی هستند و سوء رفتار را تجربه کرده اند در ارتباط است .
از نظر سیر بیماری هرچه مداخله دیرتر صورت گیرد اختلال برگشت پذیر است ممکن است شخصیتی بی عاطفه شکل بگیرد .
▪ درمان:
در بسیاری موارد دور کردن کودک از محیط ممکن است مفید باشد . سوء تغذیه و سایر مشکلات طبیعی ممکن است احتیاج به بستری شدن داشته باشد برخی خانه ها پس آموزش والدین تامین کمک های خانه داری یا کمک مالی یا درمان اختلالات روانی اعضای خانواده با کیفیت می شوند.
سایت آفتاب
Borna66
06-22-2009, 10:49 PM
روانشناسی ورزش
چرا "نود" اینهمه طرفدار دارد؟
نود، مردم و مسئولین
برنامه زنده تلویزیونی «نود» که بیش از یک دهه به طور مستمر به نقد و بررسی مسائل پیرامون فوتبال کشورمان پرداخته است، امروز به روایت آمار و به شهادت مردم، یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی کشورمان است.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1154.jpg
برنامه زنده تلویزیونی «نود» که بیش از یک دهه به طور مستمر به نقد و بررسی مسائل پیرامون فوتبال کشورمان پرداخته است، امروز به روایت آمار و به شهادت مردم، یکی از پربیننده ترین برنامه های تلویزیونی کشورمان است.
«نود» نه تنها در هنگام پخش از تلویزیون، بی رقیب است بلکه محبوبیت این برنامه به حدی رسیده است که در طول هفته نیز بسیاری را چشم انتظار دوشنبه شب ها میکند.
فارغ از جذابیت های منحصر به فرد و روز افزون فوتبال و نیز حضور "عادل فردوسی پور" در راس این برنامه تلویزیونی که هریک خود به تنهایی می تواند به جذب مخاطبان بسیاری برای یک برنامه تلویزیونی بینجامد، برخی از ویژگی های کم نظیر برنامه "نود" و آنچه می توان از آن به عنوان سبک خاص این برنامه تلویزیونی یاد کرد، بی شک در بررسی علل محبوبیت فراوان "نود" عاملی غیر قابل چشم پوشی است. این انگاره به ویژه زمانی تقویت می گردد که با بررسی کیفی مخاطبان این برنامه، حضور افرادی که حتی نسبت به فوتبال و حواشی آن بی تفاوت هستند را در صف مخاطبان «نود» دریابیم.
و اما با بررسی مهم ترین شاخصه های آنچه سبک منحصر به فرد برنامه «نود» - به عنوان یکی از مهم ترین عوامل محبوبیت این برنامه تلویزیونی – است؛ به رهیافتهایی نایل می شویم که ما را به قابلیت های تسری یافتن بسیاری از این مولفه ها به سایر عرصه های جامعه و – حتی – در سطوح اجرایی کشور، رهنمون می شود:
۱) بیان صادقانه کاستیها
بی تردید، یکی از مهم ترین عوامل گسترش محبوبیت و افزایش اعتماد فوتبال دوستان به برنامه نود، «صداقتی» است که «نود» در پرداخت به مسائل فوتبال کشورمان داشته است.
«نود» در موارد فراوانی، با فراهم ساختن فضایی برای طرح صادقانه نارسایی های موجود در فوتبال ایران – به ویژه در مقاطع ناکامی فوتبال – هواداران کم صبر فوتبال را در پذیرش منطقی ناکامی ها و کاستی های موجود، با متولیان فوتبال کشور، همگام و همسخن کرده است. «نود» با ایجاد محملی جهت بررسی کارشناسانه علل ناکامی های فوتبال، با ارائه تصویری مستند از ما وقع، حتی مدیران فوتبال کشور – و داوران- را در مواجهه با هجمه های فراوان فوتبال دوستان، یاری گر بوده است.
این ویژگی «نود» که – تا حدود زیادی – به ایجاد اعتماد میان متولیان فوتبال کشور و مردم فوتبال دوست منجر شده است، می تواند به ویژه مد نظر مسئولان اجرایی کشورمان قرار گیرد. «نود» شاهد مثال خوبی برای نفی این انگاره در ذهن برخی از مسئولان است که طرح صادقانه کاستی ها، محدودیت ها و حتی ناکامی ها با مردم را بر نمی تابند و آن را عاملی در راستای سلب اعتماد مردم می شمارند. این تصور برخی مدیران کشور در شرایطی تجدید نظر اساسی را می طلبد که مقام معظم رهبری نیز بارها دولتهای گوناگون را موظف به طرح محدودیت ها و حتی بیان صادقانه ناکامی ها در تحقق وعده های مطروحه با مردم نمودند.
۲) اصرار بر کاوش و پیگیری حقیقت
یکی دیگر از ویژگی های منحصر به فرد «نود» در میان سایر برنامه های تلویزیونی که آن را در نزد مخاطبان، محبوب کرده است؛ کاوش پیگیرانه و بدون مسامحه حقیقت در مناسبات حاکم بر فوتبال کشورمان است.
«نود» در موارد فراوانی، با اصرار و پافشاری بر پیگیری نارسایی ها در فوتبال کشورمان موجب ارتقای فوتبال و پیشبرد کیفی آن و اصلاح رویه های نادرست در عرصه اجرایی و مدیریتی فوتبال کشورمان گشته است.
برنامه «نود» نمونه ای از یک رسانه منتقد، پیگیر و حقیقت یاب است که هدفش ارتقای سطح فوتبال کشورمان بوده است. تلاش در راستای اصلاح بسیاری از رویه های نادرست حاکم بر فوتبال کشورمان، از طریق نقد منصفانه و کارشناسانه کاستی ها و کژی های فوتبال کشور و در پی آن، پافشاری و اصرار بر اصلاح رویه های نادرست و – در موارد فراوانی – کسب توفیق در این امر البته بیش از هرچیز، به واسطه حساسیت افکار عمومی نسبت به این برنامه است.
«نود» به پشتوانه حمایت های مردمی فراوان، توانسته است مطالبات فوتبال دوستان را در فضایی از نقد منصفانه و خیرخواهانه پیگیری نموده و به کرسی بنشاند و از این طریق، خدمت غیر قابل انکاری نیز به فوتبال کشورمان برساند. این امر بیش از هر چیز، عاملی است که نود را از نمونه های مشابه در صداوسیما متمایز ساخته و مخاطبان بیشمار آن را منجر گردیده است.
این در حالیست که در برخی موارد شاهد بوده ایم که رسانه های منتقد و خیرخواه به دلیل آنچه افشای برخی از حقایق و پیگیری آن بوده است، برچسب مغرض و مخرب خورده و با عنوان تلاش در راستای تضعیف نهادهای کشور، با بی مهری و برخورد برخی از مدیران کشور مواجه شده اند. علی رغم آنکه مقام معظم رهبری، همواره بر تمایز میان نقد منصفانه و غرض ورزی در سنجش عملکرد رسانه ها و نیزلزوم روحیه مطالبه گری از مسئولین، در میان اقشار مختلف مردم و رسانه ها به عنوان عامل ارتقا دهنده کشور در سطوح مختلف تاکید ورزیده اند. برنامه «نود» در این زمینه نیز الگوی قابل اتکایی است.
۳) عذرخواهی صادقانه مدیران از مردم
در برنامه نود همچنین در موارد فراوانی، شاهد عذرخواهی و اقرار برخی از مسئولین فوتبال و داوران به اشتباهات خود در محضر مردم و افکار عمومی بوده ایم. نکته حائز اهمیت آن است که بنابر آنچه در این قبیل موارد مشاهده شده است، واکنش افکار عمومی به عذرخواهی و اقرار به اشتباه و تقصیر، از سوی داوران و متولیان فوتبال در این برنامه، واکنش های بسیار مثبت مردمی را در پی داشته و منزلت فرد عذرخواه را بسیار ارتقا داده است.
این امر، به ویژه با توجه به اینکه همواره ممکن است این تصور در ذهن برخی از مسئولین وجود داشته باشد که عذرخواهی از مردم در موارد قصور و تقصیر، عامل تنزل جایگاه و موضع گیری منفی مردم بوده و اعتماد مردم به مدیران کشور را کاهش می دهد. نمونهی قابل اتکایی است.
تجربه برنامه «نود» ثابت کرده است که نه تنها مردم از مسئولین کشور، حتی با اثبات قصور، تقصیر و خطا – همچون برخی موارد گذشته - دست کم، انتظار عذرخواهی دارند؛ بلکه عذرخواهی مدیران از مردم، امری است که علاوه بر ضرورت – در مواردی که ضرورت ایجاب می کند- شان و جایگاه مدیران مزبور را در نزد مردم، بسیار فزون تر خواهد ساخت.
در پایان باید گفت؛ تجربهی برنامه «نود» و اقبال فراوان مردم به این برنامه، به عنوان برنامه پربینندهی سالهای اخیر تلویزیون – با توجه به ویژگی های فوق الذکر– و نوع خاص تعامل آن با مردم و افکار عمومی، ضرورت بازشناسی مردم، بازیابی انتظارات مردم از مسئولین و تجدید نظر در تعامل با مردم از سوی برخی مدیران کشور در راستای افزایش اعتماد مردم به مدیران و ارتقای کشور را می طلبد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
Borna66
06-22-2009, 10:49 PM
روانشناسی کودک
چپ دستی یا راست دستی
نگاه اجمالی
شما راست دست هستید یا چپ دست؟
چه چیزی باعث شده راست دست یا چپ دست شوید؟
آیا میتوان چپ دستی را به راست دستی تغییر داد؟
نوزاد انسان نه «راست دست» و نه «چپ دست» است، ولی در ماههای اول زندگی کم کم به یکی از دستها تمایل بیشتری را نشان میدهد. در شش ماهگی اکثر نوزادان دو دست را بطور مساوی بکار میبرند و در پایان سال اول زندگی تمایل به یکی از دستها قابل مشاهده و تشخیص است. در طی دومین سال نیز کودکان گاهی دست اصلی خود را به دیگری تغییر میدهند، ولی تعداد این تغییر کمتر از سال اول است و بطوری که تعداد تغییر در سومین سال زندگی کمتر از سال دوم میشود تا این که در شش سالگی دیگر تقریبا ترجیح دستی ثابت باقی میماند.
راست دستی یا چپ دستی
برتری یکی از دستها بر دیگری بهتر از وجود تردید در کودک است. برقراری برتری در یکی از دستها موجب احساس ثبات و اطمینان و کسب مهارتهای کامل حرکتی در فعالیتها میشود، اما جواب به این سوال که «برتری کدام بهتر است؟» به فرهنگ جامعهای که در آن زندگی میکند، بستگی دارد.
دلیل قاطع و روشنی وجود ندارد که بگوییم «راست دستها» بر «چپ دستها» برتر هستند؛ اما سنت موجود این است که «راست دستی» را ترجیح میدهند و در فرهنگ ایران نیز همین ترجیح وجود دارد. در واقع «راست دستی» یک قرارداد « فرهنگی ــ اجتماعی » است که بیشتر مردم به حفظ آن متمایلند.
برتری راست دستی در کودکان
برای کودک بین « سه تا پنج سالگی » سالهای مهمی از نظر چپ دست یا راست دست شدن است. در این مدت کودک رفته رفته در بکار بردن یکی از دستها تاکید بیشتری میکند. اگر کودک را به حال خود رها کنیم، ممکن است خودبهخود راست دست شود، ولی این امکان وجود دارد که وی عادت به چپ دستی بکند. به همین سبب باید کودک را در بکار بردن دست راست تشویق کرد.
متاسفانه این دیدگاه در میان مردم حتی افراد تحصیلکرده وجود دارد که راست یا چپ دستی ارثی است و نباید در انتخاب یکی از دستها بر دیگری دخالت کرد و باید کودک را مطلقا به اختیار خود واگذار کرد. آنان از این میترسند که اکر دخالتی در این مورد شود، ممکن است به اختلالات جسمی یا روانی نظیر لکنت زبان منجر شود، ولی باید گفت که این ترجیح دستی ارثی نیست و باید کودک را با تشویق در جهت مورد نظر هدایت کرد.
شیوع راست دستی
از زمانی که تمدن بوجود آمده و انسانها وسائل و ابزاری برای خود درست کردهاند، این طور احساس شده است که یکی از دستها باید نقش اول را در انجام دادن کارها به عهده بگیرد و دست دیگر آنرا کمک کند. به عللی نامشخص دست راست در همان زمانها مقدم شده است و نسلهای بعد این تقدم را به عنوان یک رسم و سنت پذیرفتهاند. در نتیجه در تمام دنیا تعداد راست دستها بیشتر است، به گونهای که بیش از نود و پنج درصد افراد راست دست هستند.
چپ دستی
با وجود آنکه جهان ما راست دست گرا است و تمام وسایل و ابزارها برای راست دستها ساخته شدهاند، ولی تعداد چپ دستها نیز در جوامع کم نیست و این باعث شده که آنها در بکار بردن ابزار و وسایل اشکالات و مشکلاتی داشته باشند. علاوه بر این ، از همان زمانهای دور چپ دستی ناپسند بوده است و باید اقرار کرد که این ناپسندی در بین اکثر مردم هنوز به قوت خود باقی مانده است. بنابراین کودک چپ دست همیشه شرمسار و خجالت زده است و این ناراحتی زمانی به اوج خود میرسد که پیوسته به او توصیه شود که دست دیگر خود را بکار برد.
این گونه ناراحتیها در چپ دستها سبب بی علاقگی ، ترس و احتمالا حسادت به راست دستها میشود. بنابراین وظیفه والدین این است که به این ناراحتیهای کودک چپ دست آگاه باشند و به او دلگرمیهای لازم را ارائه نمایند. کودک چپ دست نباید احساس کند که به علت چپ دستی طرد خواهد شد، یا دیگر کسی او را دوست نخواهد داشت.
علت شناسی راست دستی و چپ دستی
نظریه توارث
این عقیده وجود دارد که راست یا چپ دستی وراثتی است و چنانچه بخواهند به زور آن را تغییر دهند، ممکن است کودک به اختلالات عصبی ، مانند لکنت زبان دچار شود. همچنین گفته شده که علت راست دستی در بزرگتر و قویتر بودن نیمکره چپ مغز است. اما تحقیقات انجام شده این نظریه را رد میکند. یکی از روان شناسان در مورد این قضیه گفته است که: « ارثی دانستن راست دستی یا چپ دستی بدان علت بوده که تا امروز توضیح و توجیه بهتری ارائه نشده است. »
نظریه یادگیری
مطالعات دقیق نشان میدهد که بکار بردن دست راست یا چپ تابع قوانین یادگیری است و مانند سایر عادتها و رفتارها در نتیجه تمرین و تکرار بدست میآید. علاوه بر این ، تجربه نشان داده است که کودکان و بزرگسالان میتوانند مهارتهای تازهای با یکی از دو دست فرا بگیرند، بدون آنکه توجهی به نوع ترجیح دستی خود داشته باشند ( مانند یادگیری رانندگی ) و این موضوع به هیچ وجه موجب اختلالات عاطفی در آنان نخواهند شد.
تغییر چپ دستی
تغییر از چپ دستی به راست دستی امکان پذیر است، ولی نباید فراموش کرد که هر چه دیرتر اقدام شود، به همان نسبت نیز دشوارتر خواهد بود. باید توجه داشت که این تغییر احتمالا باعث ناراحتی و هیجانی شدن کودک خواهد شد و هنگامی که این تغییر با زور و اجبار باشد، ممکن است سبب لکنت زبان نیز بشود. البته این بدان معنی نیست که اگر بخواهیم چپ دستی را به راست دستی تغییر دهیم، دچار لکنت زبان خواهیم شد، بلکه تاثیر ناراحتی و هیجانهای همراه است که باعث این اختلالات میشود و معمولا پس از آنکه تغییر صورت گرفت و ناراحتی و هیجان کاهش پیدا کرد، این اختلالات نیز از بین میرود.
نکته مهمی که در تغییر چپ دستی وجود دارد، این است که نباید در این کار اجبار وجود داشته باشد. بخصوص زمانی که کودک شدیدا به حفظ چپ دستی خود تمایل دارد، نباید دخالتی کرد و بهترین کار آزادی در استفاده از دست چپ است. اگر به کودک اجبار شود، یا مقاومت او را در حفظ چپ دستی نادیده بگیریم، ممکن است که آسیبهای جسمی و روانی جبران ناپذیری به او وارد سازیم.
Borna66
06-22-2009, 10:49 PM
روانشناسی هنر
جامعه شناسی و روانشناسی هنر
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1155.jpg
سخن گفتن از جامعه شناسی و روانشناسی هنر با توجه به گستردگی مضامین موجود در این حوزه ها و همچنین میان رشته ای بودن آنها، كاری آسان نیست. در این نوشتار مهمترین نكاتی كه در این دو گستره معرفتی بسط می یابند، به بحث گذاشته می شوند.
۱) روانشناسی هنر: این شاخه میان رشته ای در باب ادراك، فهم و مشخصات هنر و تولید آن سخن می گوید. به صورت خاص، روانشناسی هنر به روانشناسی ساختاری و محیطی تقسیم می شود. روانشناسی ساختاری بیشتر به ویژگیهای ذهن هنگام تولید یا ارتباط با كار هنری اشاره می كنند، در حالی كه روانشناسی محیطی به شرایط محیطی می اندیشد كه بر روان هنرمند اثر می گذارند یا هنرمند بر این شرایط تأثیر می گذارد.
كارهای «تئودور لیپز» نقشی مؤثر در اوان گسترش مفهوم روانشناسی هنر یعنی در اوایل قرن بیستم ایفا كردند. او تلاش كرد مفهوم «همدلی» را تحلیل مفهومی كند و همین مفهوم، بعدها یكی از مفاهیم مهم روانشناسی هنر شد.
در یك معنای تخصصی و خاص تر، چیزی به نام روانشناسی هنر وجود ندارد، زیرا برخلاف دیگر شاخه های روانشناسی كه برنامه دانشگاهی مدونی دارند، در این عرصه چیز چندانی موجود نیست. با این همه، ادبیاتی گسترده در این زمینه موجود است و این ادبیات چه متخصصان و چه غیرمتخصصان را به خود جلب كرده است. همه افرادی كه به موسیقی، معماری، نقاشی، مجسمه سازی و دیگر شاخه های هنری علاقمندند، این مضامین روانشناسی را جدی می گیرند.
آموزه هایی كلی كه بیشتر كارهای روانشناسی هنر را هدایت می كنند، بدین قرارند:
الف) هنر امری ادراكی است، بنابراین با توجه به مضمون ادراكات قابل بررسی است.
ب) هنر یك پیوستگی فرهنگی را نشان می دهد و با فهم هنر می توان این پیوستگی فرهنگی را درك كرد.
ج) تولید هنری فعالیتی معنادار است و با آن می توان خلاقیت انسانی را درك نمود.
روانشناسی هنر برخلاف جریانی گسترش یافت كه در قرن نوزدهم قصد داشت به صورت فیلسوفانه ماهیت زیبایی و مابعدالطبیعه آن را فهم كند. برای بیشتر روانشناسان، زیبایی از جهت فرهنگی و اجتماعی فهم می شد. این روانشناسی همچنین علیه پدیدارشناسی هوسرلی قد علم كرد كه حكمی هنجاری در باب معنا صادر نمی كرد. بیشتر شاخه های روانشناسی هنر بر اولویت آگاهی دست می گذاشتند، اما عده ای هم بر ضمیر ناخودآگاه تأكید می كردند. كلاً آنها كه به روانشناسی هنر علاقه مند بودند، دیدی مثبت نسبت به هنر و معنای آن داشتند و این موضوع، آنها را از تلقی «فروید» از هنر جدا می كرد.
یكی از اولین افرادی كه در تاریخ روانشناسی هنر ظهور كرد «هنریش ولفلین» بود كه تقریباً از نیمه قرن نوزدهم تا نیمه قرن بیستم می زیست و منتقد و مورخ هنری بود كه كتابی در باب «روانشناسی هنر معماری» نگاشت و تلاش كرد نشان دهد معماری می تواند با توجه به یك روانشناسی صرف فهم شود و این برخلاف دیدگاهی تاریخی نسبت به معماری بود.
چهره مهم دیگر در تاریخ روانشناسی هنر «ویلهلم ورینگر» بود كه یكی از اولیه ترین نظریه ها در باب توجیه هنر اكسپرسیونیستی را ارائه كرد. «ریچارد مولر فرینفلد» نظریه پرداز مهم دیگر در این زمینه بود.
هنرمندان زیاد دیگری این شاخه را به پیش بردند كه «نوام گابو»، «پائول كلی»، «واسیلی كاندینسكی»، «جوزف آلبرتس» و «گئورگی كپس»، جزو این افراد به شمار می آیند. نظریه پرداز فیلم معروف فرانسوی «اندره مالراكس» هم به این موضوع علاقه مند بود و كتاب «روانشناسی هنر» را به رشته تحریر در آورد.
گرچه این شاخه در آلمان شروع شد، افرادی چون كلیو بل و هربرت رید در انگلستان و فرانسه و آمریكا به این فعالیت ادامه دادند.
در آمریكا، بیشترین تأثیر را در این زمینه «جان دیویی» گذاشت. وی كتاب «هنر به مثابه تجربه» را در سال ۱۹۳۴ منشتر كرد و مبنای تجدید نظر در زمینه آموزش همه مقاطع تحصیلی شد. «مانوئل باركان» هم كه از دیوئی متأثر بود، كتابی با عنوان «مبانی آموزش هنر» نگاشت و راه دیوئی را ادامه داد. به نظر باركان، آموزش هنری كودكان، آنها را آماده زندگی در یك جامعه دموكراتیك می كند.
رشد روانشناسی هنر در دهه های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰، با رشد تاریخ هنر همراه بود. در این زمینه «روانشناسی گشتالت» هم كه دیدگاهی كل گرایانه را در روانشناسی پیگیری می كرد، به كمك روانشناسی هنر آمد. كارهای «رودولف ارنهیم» بخصوص كتاب مهمش «به سوی روانشاسی هنر» در این زمینه تأثیرهای بسزایی گذاشتند. در این منظومه، «هنر درمانی» نیز مطرح شد. بحث فروش آثار هنری روانشناسی هنر را بجد مطرح كرد و به این موضوع پرداخت كه مخاطبان هنری واجد چه ذائقه هایی هستند.
روانشناسی هنر همان طور كه گفتیم، با روانشناسی فرویدی با چالشی جدی روبرو شد . با این همه، كارهای «یونگ» نقشی مثبت برای هنر قایل بود. او باور داشت كه محتویات ضمیر ناخودآگاه و ضمیر جمعی می توانند از راه هنر و دیگر بیانها به ظهور برسند.
در دهه ۱۹۷۰ میلادی بحث روانشناسی هنر در دانشگاهها رواج یافت و هنرمندان به بحثهای روانشناسی هنر علاقه مند شدند. «كارهای هوسرل»، «ویتگنشتاین» و «دریدا» هم در این شاخه با جدیت به فعالیت ادامه می دادند.
۲) در «جامعه شناسی هنر» مضامینی مثل وضعیت اجتماعی، پایگاه اقتصادی، مخاطب و منزلت اجتماعی هنرمند مورد مطالعه قرار می گیرند. در این گونه جامعه شناسی، مضمون هنر بدین معناست كه كدام طبقه اجتماعی یا اعتقادی به هنرمند سوژه الهام كرده اند و نیز بررسی می كند هنرمند زندگی كدام یك از این طبقات را به تصویر می كشد. با این همه، حجم اندكی از مباحثی كه در جامعه شناسی مورد توجهند، به جامعه شناسی هنر می پردازند. برخی از پژوهشگران معتقدند تنها ۵ درصد از حجم ادبیات جامعه شناسی به جامعه شناسی هنر اختصاص دارد و این حجم هم البته بیشتر حالت مقدماتی و معرفی گونه دارند.
مسائل و مضامین مهم و پرمناقشه ای در زمینه نسبت هنر و هنرمند از یك سو و جامعه از سوی دیگر مطرحند. در اینجا، به تعدادی از این مضامین كه می توانند روح حاكم بر جامعه شناسی هنر و هنرمند را نشان دهند، اشاره می كنیم.
از جمله این مضامین بحث القا در هنر است. این بحث از دو قابل طرح است. اول آنكه هنر و هنرمند از چه مجرایی تحت تأثیر قرار می گیرد و دوم اینكه هنرمند چگونه و با چه مكانیسمی می تواند ارزشهایی را به جامعه القا نماید. در هر دو این بحثها، حرف و حدیثهای زیادی در جامعه شناسی هنر وجود دارد. البته، بحث القا در ذیل مفهوم دیگری به نام تأثیرپذیری هنر و هنرمند از جامعه و فرهنگ قابل طرح است.
البته، هرگونه تأثیرپذیری قابل رد و انكار نیست. آن تأثیرپذیری مورد نكوهش قرار می گیرد كه اثرهای منفی و غیرموجهی به بار می آورد. همین نكته بحث مهم رابطه هنر و هنرمند با فرهنگ و جامعه را طرح می كند. این نكته نیز از محورهای دیگری است كه در جامعه شناسی هنر مورد توجه قرار می گیرد. بر طبق دیدگاه «ماركسی» هنرمند تنها می تواند از منافع طبقه و گروه خود حمایت كند و او تنها بازتاب اندیشه ها و آرای طبقه اقتصادی خود است، اما جامعه شناسی هنر در عصر ما نظریه های دقیقتر و جدی تری را ارائه داده است.
اینجاست كه بسیاری از جامعه شناسان هنر، هم دیدگاه انتشار را مطرح می كنند و هم دیدگاههای اقناع و استفاده و وخوشایندی را. بر اساس «نظریه انتشار» ، استقبال از یك اثر هنری تا حدود زیادی می تواند تحت تأثیر فرایندهای انتشار قرار گیرد. نظریه دیگر، «نظریه اقناع» است كه پذیرش را به قدرت اقناع برمی گرداند. «نظریه استفاده و خوشایندی» هم كارآمدی و احساس رضایت از اثر هنری را عامل اصلی پذیرش آن می داند.
بحث مهم دیگر جامعه شناسی هنر، بحث «نسبت هنرمند و سیاست» است كه این موضوع سیاستهای كلان فرهنگی را در نظر دارد و سعی می كند این سیاستها را با مكانیسمهای مختلف چون برگزاری جشنواره ها و همچنین اعطای جوایز گوناگون، هدایت كند.
ارتباط طیف هنرمندان با نخبگان عرصه های دیگر هم در جامعه شناسی هنر مورد توجه قرار می گیرد. در این میان، هنرمندان بیشتر به عنوان مصرف كنندگان دستاوردهای علوم و معارف دیگر مطرحند؛ هرچند خود زمینه و بستری فراهم می كنند كه دیگران در باب آنها سخن بگویند. همان طور كه جامعه شناسی، روانشناسی، تاریخ، مدیریت و علم سیاست از آنها بسیار سخن گفته و می گویند.
تغییری كه هنر در ارزشها و هنجارهای اجتماعی ایجاد می كند، موضوع قابل توجه دیگری است. به طور مثال، جامعه شناسان هم اكنون از این سخن می گویند كه موسیقی پاپ جوانان را به گونه ای دیگر بار آورده و ارزشها و هنجارهای دیگری را گسترش داده است.
۳) ما در دیار خود واجد یك سنت هنری ژرف و پرپیشینه هستیم. آنچه با عنوان هنر ایرانی- اسلامی از آن یاد می شود، هم از آموزه های اسلامی سرشار است و هم از زیست محیط ما نسب برده است. برای بررسی روانشناسانه و جامعه شناسانه این سنت، البته باید شكافهای مهم تاریخی را مدنظر داشت. بسیاری از پژوهشگران به درستی تصریح كرده اند انسان جدید در برخی از ویژگیها به كلی با انسان قدیم متفاوت است.
انسان جدید در طبیعت دست می برد، در حالی كه بشر قدیم به تفسیر آن راضی و خشنود است. انسان جدید به فهم، نقد را هم اضافه می كند در حالی كه انسان قدیم به فهم، ارجی بیش از نقد می دهد. انسان جدید، دنیا محور است؛ در حالی كه انسان قدیم دنیا را مزرعه آخرت قلمداد می كند و عاقبت اینكه انسان جدید نوجوست و به آینده توجه دارد، در حالی كه انسان قدیم بر سنتها بسیار تكیه و تمركز دارد. همه این نكات در هنگام بررسی یك سنت هنری كه در تاریخ وجود دارد، باید مورد توجه قرار گیرد. ما هم اگر می خواهیم بررسی دقیقی از سنت هنری خود ارائه كنیم و به تصویری نزدیك به واقع از آن دست یابیم، باید با تكیه بر این مؤلفه ها، به سراغ آن برویم. ما ایرانیان مسلمان البته برای فهم و درك این سنت با مشكلات زیادی روبرو نیستیم، زیرا هنوز هم در این سنت زندگی می كنیم و نفس می كشیم.
اما هنگامی كه واكاویی غربی را در باب هنر ایرانی- اسلامی می یابیم، پی می بریم كه خیلی وقتها آنها با توجه به ذهنیت خود به سراغ این سنت رفته اند. این نكته یكی از مواردی است كه «ادوارد سعید» در كتاب معروف خود «شرق شناسی» خواهان توجه دادن بدان است. به تعبیردیگر، جامعه شناسی و روانشناسی هنر اگر خواهان آن است كه دیدی نزدیك به واقع از تحولات هنر اسلامی به دست آورند، باید به این گسستهای معرفتی و انسان شناختی توجه وافر معطوف دارند.
شیدا امینی
Borna66
06-22-2009, 10:49 PM
آغازی بر ادامه زندگي
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
سيده صديقه مرتضوي:
آغاز سال نو بهترين زمان براي برنامهريزي يكسال زندگي است. برنامهريزي براي فعاليتهاي سالانه ميتواند افقهاي روشنتري را پيش رو قرار دهد. بسياري برنامهريزي را سخت و دستنيافتني ميدانند اما نگرشي كاربردي، نظري و علمي به برنامهريزي در زندگي ميتواند انگيزههاي انسان را براي دستيابي به اهداف دوچندان كند. مقاله زير سعي دارد راههاي برنامهريزي در زندگي را به زبان ساده، بياموزد.
«برنامه درحقيقت برج مراقبت زندگي است» و انسان را مسلح به 3 افق «باز»، «روشن»و «دور» ميكند.
امروزه ملتهاي بدون برنامه و افقهاي سهگانه، تماشاگر و مصرفكننده باقي ميمانند. از جهتي نيز داشتن برنامه در تسهيل زندگي و تفكيك امور ضروري، متوسط و معمولي بسيار كارساز و راهگشا است.(1) برنامهريزي صحيح و دقيق 7 ارمغان را به همراه دارد كه ازجمله شامل ايجاد اعتماد و ايمان، تسهيل ارتباطات، جلب همكاري و تعهد، ايجاد همبستگي بين عوامل مختلف و جلوگيري از كارهاي جزيرهاي، عامل استمرار تلاش مضاعف و مهمتر از همه جهتدهنده به سمت خلاقيت و در نهايت عامل يادگيري و آموزش مستمر، برنامه است.
پاول ويلسون(2) مينويسد: اگر نكات مورد بحث خود را منظم و مرتب كنيد و برنامههايتان را جهت دهيد و به ديگران اجازه ندهيد شما را آشفته يا وقت شما را به بطالت بكشانند وقت بيشتري براي آرامبودن مييابيد. آرامبودن و شاد زيستن با ريسككردن منافات ندارد. در بحث فرصتها، عقيده بر اين است كه آغاز راه و تصميم و نقطه شروع بسيار مهم و تعيينكننده است بههمين خاطر چنانچه آغاز كارها صحيح و روشمند باشد ما به بهشت متعادل رفتار و به سمت نتيجه گام مينهيم.
آندرو ميتوس مينويسد: اين شما هستيد كه انتخاب ميكنيد و لازمه شادزيستن جستوجوي زيباييها و خوبيهاست كه در آغاز هر برنامهاي فراوانند و يا كانتزاكيس ميگويد: قلم و رنگ در اختيار شما است بهشت را نقاشي كنيد و بعد وارد آن شويد.
اساساً ما انسانها مجموعهاي از انتخابها و فرصتها هستيم و برنده بودن و بازنده بودن ما را ميتوان از نحوه تعامل با فرصتها و انتخابها تشخيص داد؛ گاه يك انتخاب درست يا اغتنام فرصتها ما را صدها گام به جلو ميبرد و گاه غفلت و بيبرنامگي و عدم گزينش است كه اهميت بسيار دارد و نكته ديگر همكوششي است كه عنايت به آن در تكوين شخصيت خصوصاً دوران جواني عامل مهمي بهشمار ميآيد. حركت در بزرگراه نظم و نظمپذيري به انتظام فرصتها از اصول مهم فرصتساختن است.(3)
در تعبيري آمده است آدمي محصول فرصتها است، آدمي محصول يا مجموعهاي از انتخابها و فرصتها است، انسان در سنين«شدن» بايد در پي 3 چيز باشد؛ راهي براي يافتن آينده، راهي براي شناختن آينده و راهي براي برنامهريزي آينده.
سقراط ميگويد: خود را بشناس چرا كه زندگي ارزشيابينشده ارزش زيستن ندارد.
وقتي انساني به مرحله خودشناسي ميرسد متعهد ميشود ولي بازنده و ناآگاه فقط وعده ميدهد.
از اديسون پرسيدند چرا اكثر جوانان به قلعههاي موفقيت دست پيدا نميكنند، پاسخ داد: چون در مسيري كه استعدادش را دارند گام نميزنند. امروز اعتقاد بر اين است كه سريعترين راه از بينبردن نشاط روحيه و نيروي رشد و آيندهسازي انسانها آن است كه از آنان بخواهيد فقط كارهاي معمولي و از پيشتعيينشده انجام دهند و درصدد كشف آينده نباشند.
ژولي آرتور باركر در كتاب هنر كشف آينده مينويسد در قرن بيستويكم كليد طلايي موفقيت در صحنه اجتماعات امروزي 3 عامل است؛ پيشبيني و آيندهنگري، نوآوري، برتري كيفي، همه آنچه درباره برنامهريزي گذشت وقتي سودمند است كه هدف انسان مشخص باشد. براي بهرهگيري بايد دانست كه بهراستي مقصد كجاست، برنامهريزي و بهرهگيري از فرصتها چيست، فتح قلههاي موفقيت چيست؛ در حقيقت درك نياز به شناسايي هدف نخستين شرط موفقيت است.
در اينجا رويكرد نو به برنامهريزي بالنده ميتواند نقش ايمان و هدفمندي را در برنامهريزي آشكار سازد و 8 گام اساسي در برنامهريزي كارآمد را مشخص ميكند، بهقولي انسان بايد عظمت را بجويد وگرنه از جويبار حقيري كه به چالهاي ميريزد مرواريدي صيد نخواهد شد.
شرط اساسي موفقيت مديريت برنامهاي و اطلاعاتي است و آينده در دست كسي است كه در برنامه حركت كند و به برنامه ايمان داشته باشد.
گام اول: علت صعود است كه بهطور ذهني تبيين ميشود در اين مسير اساس شناسايي رسالت و بينش است.
گام دوم: مسير حركت است كه از آغاز تا مقصد تعيين ميشود و تنها داشتن هدف كافي نيست بلكه ابعاد مراحل هدف و نحوه حركت نيز مهم است و در اين مسير فرايندگرايي و نتيجهگرايي هر 2 مهم و تعيينكننده هستند.
گام سوم: زمان دقيق صعود يا مديريت زمان است.
گام چهارم: مراحل مهم صعود و زمان آن و تعريف فعاليتهاي خرد و كلان و ظرف زمان آنان است.
گام پنجم: نگاه فرايندي- مرحلهاي است و در حقيقت نوعي ارزشيابي تكويني و مرحلهاي است.
گام ششم: مسير نهايي و تعيين جايگاه نهايي يا برنامه استراتژيك است.
گام هفتم: وسيله و ابزاري است كه با دقت در انتخاب آن صدها قدم به موفقيت نزديك ميشويم.
گام هشتم: زمان اجراست و كنترل كار است كه نتايج نهايي فرايند هشتگانه در آن تجلي مييابد.
در زمينه كاربرد برنامه در زندگي بايد عنايت ويژه به موارد زير داشته باشيم: برنامه حامي و پشتيبان لحظات شماست، تقدم و تأخر فعاليتها با برنامه از گفتنها خارج ميشود و بهعمل ميرسد و با زدودن ابهامات زواياي روشن به شما هديه ميشود.
اگر برنامهريزي جزو زندگي ما باشد و به عادت با آن مألوف شويم بهطرق مختلف استعدادهاي خويش را شكوفا ميسازيم و لحظات مبهم را به صحنههاي روشن فعاليت، تلاش، شكوفايي و رشد و بهرهوري روزافزون ميكشانيم. در قالب برنامه، طرح، ايده، محافظت از وقت، تقسيم لحظات زندگي، چشمانداز دور نسبت به وضع موجود، افق بلند را ديدن و فراسو را نگريستن فراهم ميآيد در حقيقت فرصتها مساوي با برنامهريزي است و در تعبيري ديگر برنامهريزي بين نجاتدادن و ذخيرهسازي وقت است.
كاربرد برنامهريزي در زندگي در 7مقوله ميگنجد و نكته حائز اهميت اين است كه احياي فرصت نوعي دگرگوني مثبت در زندگي است لذا وقتي كه براي ايجاد دگرگونيهاي مثبت در حيات خويش آماده شديم تمام آنچه را كه به ياري آنها نيازمنديم به سوي خودمان ميكشانيم.
نكته ديگر اين كه وقت و زمان يك سمبل بين انسانها بهشمار ميآيد و درخصوص اتلاف وقت بايد بدانيم كه اگر روزانه 10دقيقه وقت را تلف كنيم در سال حدود 60 ساعت وقت تلف كردهايم.
تا زماني كه براي كارهاي خود برنامهريزي مشخصي نداشته باشيم نبايد اميدوار باشيم كه رؤياهاي ما به واقعيت بپيوندد طرحهاي عملي كه براي هر يك از اهدافمان برنامهريزي ميكنيم ما را قدمبهقدم در رسيدن به هدف راهنمايي خواهد كرد و فوايد طرحهاي عملي براي كساني كه آنها را مورد استفاده قرار ميدهند روشن و آشكار است.
آنچه كه طرحهاي عملي را محقق ميكند اين است كه اهداف بزرگ را به مراحل قابلدستيابي تقسيم ميكنند، براي دستيابي به اهداف ايجاد انگيزه ميشود، عملي كردن تفكرات را آسانتر ميكند، با يك ديد و نگرش كلي به كارهاي مهم بيش از پيش تمركز مييابيم و معياري براي قضاوت در مورد پيشرفت كار در اختيار ما قرار ميدهد.
هنگامي كه طرحهاي عملي تكميل شد لازم است چارچوب زماني را محدود كرد و توجه خود را به تهيه طرحهاي روزانه يا فهرست كاري معطوف كنيم و 7 مرحله كارآيي طرح روزانه را به ترتيب برنامهريزي 5دقيقهاي انتقال كارهاي نيمهتمام امروز، برنامهريزي فعاليتهاي خود را در نظر گرفتن، فعاليتهايي كه به هدف مربوط ميشود، كارهايي كه حقتقدم دارد، محول كردن فعاليتها و تخمين زمان لازم براي انجام كار و بررسي نامهها و افزودن آنها به فهرست را انجام دهيم. در ادامه ميبايست 3 گام براي مديريت زمان در سازماندهي زندگي خود و تنظيم موفقيتآميز وقت مورد توجه قرار گيرد:
در نظر گرفتن هدف، گذراندن وقت در حال حاضر و روش دستيابي به اهداف
پيتر دراكر ميگويد درست انجامدادن كار نشانه كفايت است؛ انجام دادن كارهاي درست نشانه شايستگي است.
پس از انتخاب اهداف مشخص، واقعبينانه و قابلدسترسي هدف بعدي تصميمگيري در مورد اين است كه بهترتيب به سوي كدام يك حركت كنيم. متأسفانه پيدا كردن اولويتها هميشه آسان نيست و اين شاخص را مدنظر قرار دهيم كه اولويت در حقيقت فوريت ضرب در اهميت است. كاري كه از اولويت بالايي برخوردار است مهم و ضروري است.
در انتها برآنيم كه باورهاي موفقيت را با خود مرور نمائيم و در خود تثبيت كنيم.
- اكنون همه گذشته را بهطور كامل رها ميكنم من آزادم!
- هرگونه اعتقاد منفي و محدودكننده را نابود ميكنم و آنان بر من اقتدار ندارند.
- همه را ميبخشم و رها ميكنم.
- من ميتوانم شاد، خوشبخت و سعادتمند باشم.
- از هرگونه بدي دورم و پر از روشني شفافيت و انرژيام!
- خدا نگهدار من است و ميدانم كه موفق هستم.
- همه موانع كامروايي را از سر راه خود برخواهم داشت.
- دنيا زيبا و دوستداشتني است و خدا روزيرسان است.
- من با خدا هستم و خدا با من است؛ پس من تماماً موفقيت هستم.
منابع:
1- مهارتهاي برنامهريزي در زندگي خنيفر- حسين- فراشناختي انديشه 82
2- مديريت زمان لوئيس- دويد ترجمه كامران روح شهباز شمشاد 79
3- مديريت جامع زمان مورگن استون- جولي مهدي قراچهداغي
Borna66
06-22-2009, 10:50 PM
10روش براي افزايش رضايت از زندگي
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
مترجم - وحيد رضا نعيمي:
در چند سال اخير، روانشناسان و جامعهشناسان به بررسي اطلاعات درباره پرسشي پرداختهاند كه قبلاً براي فلاسفه مهم بود: چه چيزي باعث رضايت ما ميشود؟ پژوهشگران به اين منظور تحقيقات گستردهاي در سراسر جهان انجام دادهاند تا ببينند چگونه چيزهايي مانند پول، نگرش، فرهنگ، حافظه، تندرستي، نوعدوستي و عادات روزانه بر احساس بهروزي ما تأثير ميگذارد. حوزه جديد روانشناسي مثبت پر از يافتههاي جديدي حاكي از آن است كه اعمال ما تأثير چشمگيري بر احساس خوشبختي و رضايت ما از زندگي دارد. 10 راهبرد ثابتشده براي افزايش رضايت عبارتند از:
1 – لحظات روزانه زندگي را درك كنيد
هر از چندي مكث كنيد تا گل سرخي را ببوييد يا كودكان را حين بازي تماشا كنيد. كساني كه درنگ ميكنند تا وقايعي را كه بهطور عادي با عجله پشت سر ميگذارند، ببينند يا در طول روز به وقايع خوشايند روزانه فكر ميكنند، افزايش قابل توجهي را از نظر رضايت و كاهش افسردگي گزارش ميكنند.
2 – از مقايسه بپرهيزيد
چشم و همچشمي جزئي از بسياري از فرهنگهاست اما مقايسه خودمان با سايرين ميتواند به رضايت و عزت نفس لطمه وارد كند. به جاي مقايسه كردن با ديگران، توجه خود را به دستاوردهاي شخصي معطوف كنيد تا به رضايت بيشتري دست يابيد.
3 – بيش از اندازه به پول توجه نكنيد
كساني كه پول را در رأس فهرست اولويتهاي خود قرار ميدهند، بيشتر در معرض افسردگي، اضطراب و عزت نفس پايين هستند. اين امر در ملل و فرهنگهاي گوناگون يكسان است. هر چقدر بيشتر رضايت را در كالاهاي مادي بجوييم، كمتر آن را مييابيم. رضايت، عمر كوتاهي دارد و گذراست. پولدوستان نيز در آزمون پويايي و خودشكوفايي نمره اندكي ميگيرند.
4 – اهداف معنادار داشته باشيد
كساني كه براي تحقق چيزي ارزشمند تلاش ميكنند، بسيار راضيتر از كساني هستند كه رؤياها يا آرزويي ندارند. اين اهداف ميتواند به سادگي يادگرفتن مهارتي جديد يا بار آوردن بچهها به شيوهاي اخلاقي باشد. انسان همواره براي رشد به نوعي معنا نياز دارد. به گفته دانشمندان، رضايت و خوشبختي در محل تلاقي لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل كار و چه در خانه آن است كه فعاليتهايي انجام دهيم كه از نظر شخصي هم لذتبخش و هم مهم باشد.
5 – در كار ابتكار به خرج دهيد
ميزان رضايت شما از شغل تا حدي به ابتكاري كه به خرج ميدهيد، بستگي دارد. محققان معتقدند هنگامي كه خلاقيت به خرج ميدهيم، به ديگران كمك ميكنيم و راههاي بهبود در امور را پيشنهاد ميكنيم يا كارهاي اضافي انجام ميدهيم، از كارمان بيشتر احساس اغنا ميكنيم.
6 – دوست پيدا كنيد و به خانواده اهميت دهيد
افراد راضي معمولاً خانواده، دوست و روابط بهتري دارند. اما صرف كميت رابطه با افراد كافي نيست، بلكه كيفيت آن نيز اهميت دارد. انسان به رابطه نزديك نياز دارد؛ رابطهاي كه در برگيرنده تفاهم و توجه باشد.
7 – لبخند بزنيد، حتي زماني كه حالش را نداريد
بهنظر ساده ميرسد اما بسيار مؤثر است. افراد راضي امكانات موجود، فرصتها و موفقيت را ميبينند. وقتي آنان به آينده نگاه ميكنند، خوشبين هستند و وقتي گذشته را مرور ميكنند، معمولا گزينههاي مثبت را ميبينند. حتي اگر از بچگي اينگونه بزرگ نشدهايد كه نيمه پر ليوان را ببينيد، با تمرين نگرش مثبت به عادت تبديل ميشود.
8 - طوري تشكر كنيد كه گويي واقعاً قدردان هستيد
كساني كه عادت به سپاسگزاري دارند، معمولاً سالمتر و خوشبينتر هستند و بيشتر به سوي تحقق اهداف پيشرفت ميكنند. تحقيقات نشان ميدهد افرادي كه به كساني كه به آنان كمك كردهاند، نامه تشكرآميز مينويسند، از نظر رضايت در سطح بالا و از نظر افسردگي در سطح پاييني قرار دارند. به علاوه اثر يك نامه تشكرآميز تا هفتهها طول ميكشد.
9 – از خانه بيرون برويد و ورزش كنيد
تحقيقات نشان ميدهد كه ورزش ميتواند به اندازه داروها در درمان افسردگي مؤثر باشد و در عين حال هيچگونه عوارض جانبي نيز نداشته باشد. به علاوه، هزينه آن نيز بهمراتب كمتر است. ورزش منظم حس تحقق چيزي را به انسان ميدهد، امكان تعامل با ديگران را فراهم ميكند، هورمونهاي عامل احساس خوب را در بدن آزاد ميكند و عزت نفس را افزايش ميدهد.
10 – بخشش را فراموش نكنيد
نوعدوستي و بخشش را به جزئي از زندگي خود تبديل كنيد و از اين كار مقصودي را بجوييد. محققان ميگويند كمك به همسايه، داوطلبشدن براي انجام كارهاي عامالمنفعه يا اهداي كالا و خدمات باعث ايجاد احساس خوبي در شخص ميشود كه مزاياي زيادي از نظر تندرستي به همراه دارد كه از ورزش كردن يا ترك كردن سيگار هم بيشتر است. گوش كردن به درد دل دوست، ياد دادن مهارتها، توجه به موفقيتهاي ديگران و روحيه گذشت نيز به رضايت ميافزايد. محققان ميگويند كساني كه براي ديگران خرج ميكنند، بيشتر از كساني كه براي خودشان خرج ميكنند، احساس رضايت ميكنند.
منبع :سايت سيلورپلامت
Borna66
06-22-2009, 10:50 PM
مراقبه برای آرامش ذهنی
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
فرد- همشهری آنلاین:
شکلهای بسیاری از مراقبه (meditation) وجود دارد، که اغلب آنها در سنتهای باستانی ریشه دارد. برای بسیاری از افراد، مراقبه راهی برای آرامشبخشی و تکسین استرس است. اصول مشترک شیوههای مراقبه به طور خلاصه اینها هستند:
یک مکان آرام پیدام کنید که صدا یا فعالیتهای پرتکننده حواس در آن جریان نداشته باشد.
موقعیتی را که برایتان راحت است، از جمله نشستن، درازکشیدن، قدمزدن یا ایستادن پیدا کنید.
به طور کامل بر انجام مراقبه متمرکز شوید، که ممکن اشت شامل تکرار یک کلمه یا عبارت، تمرکز ذهنی بر یک شیء یا تمرکز بر نفسکشیدن با یک شیوه معین باشد.
ذهنتان را باز نگهدارید و بیاموزید که مسائل مختلف زندگی که ذهنتان را مشغول میکند،بپذیرید، بدون اینکه لزوما در مورد آنها با قضاوت قبلي عمل کنید.
HealthDay News, 31 Mar., 2009
Borna66
06-22-2009, 10:50 PM
آيا ميدانيد اختلال تجزيه ي هويت چيست؟
اختلال تجزيه هويت(هويت پريشي)، كه اختلال شخصيت چندگانه نيز ناميده مي شود ، عبارت است از وجود دو يا چند هويت يا شخصيت متمايز كه به تناوب رفتار را كنترل مي كنند.معمولا هر شخصيت نام و سن و مجموعه خاصي از خاطرات و رفتارهاي ويژه ي خود دارد.در اغلب موارد يك هويت اصلي با نام واقعي شخص وجود دارد كه منفعل ، وابسته و افسرده است.هويتهاي جانشين نوعا داراي ويژگيهايي هستند كه با هويت اصلي تعارض دارند: مثلا خصمانه ، كنترل كننده ، و خود ويرانگرند.در بعضي موارد ، اين شخصيتها ممكن است حتي در ويژگيهايي مثل دستخط ، استعدادهاي هنري و ورزشي ، و آشنايي به زبان خارجي با هم تفاوت داشته باشند.هويت اصلي معمولا از تجربه هاي هويتهاي ديگر آگاهي ندارد.دوره هايي از يادزدودگي بدون علت ، از قبيل زوال حافظه براي چند ساعت يا چند روز در هفته ، مي تواند نشانه ي وجود اختلال تجزيه ي هويت باشد.
يكي از مشهورترين موارد شخصيت چند گانه ، كريس سايزمور (chris sizemore) است كه شخصيتهاي مختلف وي _ايو وايت ، ايو بلك،و جين _ در فيلم سه چره ي ايو به تصوير كشيده شده است و بعدها به تفصيل در زندگي نامه ي وي تحت عنوان "من ايو هستم" توصيف شده است.
نمونه ي ديگري از شخصيت چند گانه كه به تفصيل بررسي شده ، مورد پسر17 ساله اس به نام يونا((jonah است كه به خاطر سر دردهاي شديد ، كه غالبا فراموشي در پي داشت ، در بيمارستان بستري شده بود.كاركنان بيمارستان متوجه شدند كه در روزهاي مختلف تغييرات چشمگيري در شخصيت وي پديد مي آيد ، و روانپزشك مسئول نيز سه هويت فرعي مجزا در وي تشخيص داد.ساختارهاي شخصيتي نسبتا پايداري كه در وي ظاهر مي شد به شرح زير است:
يونا:شخصيت اصلي . خجالتي ، گوشه گير ، مودب ، و بسيار سنتي.او "مبادي آداب" معرفي شده است.گاهي در جريان مصاحبه هراسان و دستپاچه مي شود.يونا از وجود شخصيتهاي ديگر اطلاعي ندارد.
سامي:خاطراتش بسيار كامل و دست نخورده است.مي تواند با يونا همزيستي داشته باشد ، يا يونا را كنار بگذارد و جانشين او شود.مدعي است كه هر زمان يونا به مشاوره ي حقوقي نيازمند باشد يا دچار دردسر شود براي كمك به او آماده است.او "ميانجي" معرفي شده است.سامي پديدار شدنش را در سن 6 سالگي به ياد مي آورد .در آن زمان مادر يونا ناپدري او را با چاقو زخمي كرد و سامي از والدين خود خواست كه ديگر در مقابل كودكان با هم دعوا نكنند.
كينگ يانگ:او هنگامي كه يونا شش يا هفت ساله بود ظاهر شد تا هويت جنسي يونا را تثبيت كند، چون مادر يونا گاهي در خانه لباس دخترانه به او مي پوشانيد و خودش در مدرسه اسم دخترها و پسرها را با هم اشتباه مي كرد.از آن به بعد كينگ يانگ مواظب علايق جنسي يونا بوده ، و به همين دليل نيز "عاشق پيشه" معرفي شده است.او به طور مبهمي از وجود ساير شخصيتها آگاه است.
يوسف عبدالله:شخصي بي عاطفه،پرخاشگر و تندخوست.در برابر درد، بسيار مقاوم است.وظيفه دارد از يونا مواظبت و مراقبت كند و به همين سبب وي "جنگجو" معرفي شده است.يوسف در سن 9 يا 10 سالگي ظاهر شد ، همان زمان كهگروهي پسربچه ي سفيدپوست يونا را بدون هيچ دليلي كتك زدند.يونا درمانده شده بود ، كه يوسف فرا رسيد و كينه توزانه با مهاجمان جنگيد.او نيز آگاهي مبهمي از ساير شخصيتها دارد.
اين چهار شخصيت در تمام شاخصهايي كه با موضوعهاي هيجاني سر و كار داشت، كاملا با هم متفاوت بودند، اما در آزمونهايي كه چندان ارتباطي با هيجان يا تعارضهاي شخصي نداشت ، مثل آزمون هوش يا آزمون واژگان ، نمره هاي كم و بيش يكساني داشتند.
اختلال تجزيه هويت حاكي از ناتواني در يكپارچه سازي جنبه هاي گوناگون هويت ، حافظه و هشياري است.تجزيه ي هشياري چنان كامل است كه گويي چند شخصيت مختلف در يك بدن زندگي مي كنند.ناظران گزارش كرده اند كه تغيير از شخصيتي به شخصيت ديگر غالبا با تغييرات ظريفي در وضع اندامي و لحن صدا همراه است.شخصيت جديد به طرز متفاوتي حرف مي زند ، راه مي رود و سر و دست تكان مي دهد.حتي ممكن است تغييراتي در فرايندهاي فيزيولوژيايي را از قبيل فشار خون و فعاليت مغزي صورت پذيرد.
Borna66
06-22-2009, 10:50 PM
آشنایی با یک بیماری روانی
مهمترین ویژگی این بیماری کناره گیری ، عدم دخالت در امور روزمره و اهمیت ندادن به دیگران است. در واقع برای این بیمار «روابط اجتماعی» بی معنی است. بنابراین در رفتارشان مردم گریزی و زندگی حاشیهای قابل ملاحظه است. این بیماران چون مردم گریز هستند؛ بنابراین به فعالیتها و مشاغل انفرادی بویژه شبانه علاقه نشان میدهند.
اینان موضوع شغلی خود را طوری انتخاب میکنند که کمترین ارتباط با مردم داشته باشند. کارهای انتزاعی و مشاغل مرتبط با وسایل بی جان برایشان لذّت بخش است. (نظیر: ریاضیات ، ستاره شناسی ، مشاغل مرتبط با فلز و چوب و ... . همچنین زندگی عاطفی و هیجانی بیمار یکنواخت ، سطحی ، محدود است. حتی موقعی که در مورد شادترین یا ناخوشایندترین حوادث زندگی صحبت میکند تغییری در رفتار و آهنگ صدایش مشاهده نمیشود. این ویژگیها بیشتر با علائم منفی اسکیزوفرنی را به یاد میآورد.
یک مثال
«گفتگوی زیر بخشی از صحبتهای یک بیمار اسکیزوئید با یک مشاور است»:
م:آقای اکبری چه مشکلی دارید؟
ب:کاری.
م:اگر امکان دارد در مورد مشکل کاریتون صحبت کنید؟
ب:بیعلاقگی.
م:حتماً برایتان سخته که کاری را انجام بدهید که علاقهای به آن ندارید:
ب:بلی.
م:در مورد کارتان بیشتر صحبت کنید؟
ب:آزمایشگاهی.
م:در آزمایشگاه چه کار انجام میدهید؟
ب:حیوانات
(اگر با این بیمار چندین ساعت هم گفتگو شود باز هم جوابها کوتاه ، سطحی و یکنواخت خواهد بود.)
ملاکهای تشخیص اختلال اسکیزوئید
گسستگی روابط اجتماعی و عواطف سطحی در اوایل بزرگسالی شروع میشود و برای تشخیص اختلال وجود چهار علامت (یا بیشتر) از علائم زیر ضروری است:
از روابط نزدیک ، از جمله عضو یک خانواده بودن نه لذت میبرد و نه تمایلی به آن دارد.
تقریباً همیشه فعالیتهای انفرادی را انتخاب می کند.
اگر علاقهای به روابط جنسی با فردی داشته باشد, بسیار اندک است.
فعالیت معدودی وجود دارد که می تواند از آنها لذت ببرد.
به غیر از بستگان درجه یک دوستان نزدیک ندارد.
تعریف و انتقاد دیگران برایش اهمیتی ندارد (یکسان است).
عواطف سطحی و سرد است.
تشخیص افتراقی
اختلال اسکیزوفرنی: علائم اختلال تفکر و هذیان در اسکیزوئیدیها دیده نمیشود؛ بنابراین از اسکیزوفرنی قابل تفکیک است.
اختلال شخصیت وسواسی ـ جبری و دوری گزینی: با وجود اینکه عواطف محدود در این دو اختلال هم دیده میشود. ولی برعکس اسکیزوئیدها تنها بودن بر ایشان تجربهای دردناک است.
درمان
روان درمانی
برقراری ارتباط با این بیماران سخت ولی امکانپذیر است. در درمان انفرادی وقتی رابطه برقرار شد، آنها با ترس و هواس از «دوستان خیالی» و «ترس از وابستگیهای غیر قابل تحمل» صحبت خواهند کرد. در گروه درمانی ممکن است بیمار تا یک سال صحبت نکند، امّا در نهایت درگیر میشود (صحبت میکند) فقط درمانگر باید مواظب باشد تا سایر گروه به سکوت بیمار اعتراض نکنند.
دارو درمانی
برای کاهش حساسیت این بیماران نسبت به طرد شدن استفاده از داروهای ضد افسردگی و نورولپتیک ضد جنون مفید است.
Borna66
06-22-2009, 10:50 PM
فیزیولوژی یادگیری و حافظه
فیزیولوژی یادگیری و حافظه به بررسی فرآیندهای عصبی میپردازد که در جریان یادگیری و یا عملکرد حافظه رخ میدهند.
مقدمه
در تبیین یادگیری از دیدگاه فیزیولوژیک دو نظریه کلی وجود دارد که یکی از آنها تغییرات را در سطح سیناپسی و عوامل زیست شناسی مرتبط با آن در نظر میگیرد و دیگری توجه خود را به تغییرات در مدارهای نورونی معطوف داشته است. هر دو اینها به تغییرات فیزیولوژیکی توجه دارد، که در حین یادگیری در مغز و سلولهای عصبی اتفاق میافتند. اولین بار در سال 1961 بود که جیمز اندر توانست نورونها را به روش شرطی سازی عاملی حساس کند. شرطی شدن سلول عصبی یک حالت افزایش تحریک پذیری را در آن پدید میآورد که ناشی از تغییرات در یون و فوریزاسیون پروتئین است.
نظریه سیناپسی در فیزیولوژی یادگیری و حافظه
در حالت عادی ارتباط بین سلولهای عصبی را میتوان حالتی خاموش و بدون مصرف دانست. بدین معنی که تعداد دندریتها ، تعداد فضاهای بین سیناپسی ، بند سلول ، ضخامت آکسون و مانند آن در حالتی است که بدون مصرف بوده و در واقع مانع از عبور اطلاعات از سلولی به سلول دیگر میشود. پیدایش تحریک سبب دگرگون شدن اینگونه خصوصیات در سلولهای عصبی میگردد و البته سیناپس تحریک شده مدتی بحال خود واگذاشته شود. این شرایط به حالت اولیه برخواهد گشت.
بطور کلی در این نظریه چنین عنوان میشود که عبور جریان عصب ایجاد تکانه عصبی میکند. سپس آنزیم درون نورون فعال میشود. پس از آن تغییراتی در طرز تهیه پروتئین سلول پدید میآید و نهایتا الگوهای هندسی خاصی در نورونها پایدار میشود. اصطلاح ردیااینگرام را در تعریف و نمایش فرضی و فیزیک یک خاطره بکار بردهاند. منظور از اینگرام این است که حین یادگیری تغییراتی فیزیولوژیک یا زیست شیمیایی در نورون اتفاق میافتد. لشلی در جستجوی اینگرام به آموختن رفتارهایی به حیوان و سپس برداشتن قسمتهایی از مغز مبادرت ورزید، وی کاهش پدید آمده در حافظه را نمیتوان به عنوان از بین رفتن اینگرامها دانست، بلکه این امر تا حدود زیادی بخاطر انفعال و گسیختگی در فرآیندهای حسی و حرکتی مغز بوده است.
پس از لشلی نظرها معطوف به ساختارهای زیرین قشر مغز گردید و در این زمینه ساختارهایی مثل هیپوکامپ ، استریاتوم و آمیگرال به عنوان ساختارهای اساسی مرتبط با حافظه کوتاه مدت مطرح شدند. هر چند در پستانداران و مخصوصا در انسان دیده شده است که ساختارهای اخیر در حافظه نقش دارند، ولی گفته شده است که جوندگان میتوانند پس از برداشته شدن قشر جدید (نئوکرتکس) و ساختارهای اخیر تشکیل حافظه دهند.
نظریه مبتنی بر الکتروفیزیولوژی و تشکیل مدارهای حافظه در فیزیولوژی یادگیری و حافظه
از زمان پاولف ، فیزیولوژیست معروف روسی که یادگیری شرطی را مورد بررسی قرار داد، این موضوع همواره مورد توجه بوده است که در جریان یادگیری شرطی به دنبال انتشار تحریک در قشر مخ یک ارتباط موقت بین ناحیه مربوط به محرک شرطی و ناحیه مربوط به محرک غیر شرطی پدید می آید. اگر این ارتباط تقویت شود بازتاب شرطی تثبیت خواهد شد و در غیر اینصورت از بین رفته و خاموشی پدید خواهد آمد. یکی از تاثیرات یادگیری این است که مدارهای جدیدی در مغز فعال یا باز میشود.
از نظر الکتروفیزیولوژی امواج آلفای مغز که با گشودن چشم مهار میشوند، با پیدایش هر محرک جدید و ناشناخته مجددا پیدا میشوند. علاوه بر این دیده شده است که توجه کردن علاوه بر اینکه امواج آلفا را مهار میکند، به پدید آمدن امواج تتا منجر میشود و اصولا امواج تتا را به عنوان شاخصی برای فعالیت مغز حین یادگیری فرض کردهاند. همه اینها دال بر این است که تشکیل حافظه و پیدایش اولین مدارهای حافظه مبنای الکتروفیزیولوژیک دارد. فرآیند تثبیت و ایجاد رویا با طی مراحل عبور از حافظه کوتاه مدت و ضبط در حافظه دراز مدت انجام میگیرد. این فرآیند را تحکیم مینامند. قطع فعالیت الکتریکی مغز به مدور شدن حافظه و آن هم در مراحل اولیه تشکیل حافظه میانجامد.
تفاوت حافظه کوتاه مدت و دراز مدت از لحاظ فیزیولوژی
حافظه دراز مدت که مطالب را به مدت زمان طولانیتری نگهداری میکند و ظرفیت آن نامحدود است، مبنای زیست شیمیایی دارد. به عبارتی اطلاعات در این حافظه از تغییرات زیست شیمیایی پدید آمده و نگهداری میشوند. خاطرات دراز مدت بیشتر از خاطرات کوتاه مدت حفظ میشود. بدلیل وقت بیشتری که این خاطرات برای پیوند یافتن با تعدادی از نواحی قشر مغز را داشته اند. هر چه تعداد ارتباطات بیشتر باشد شانس تماس با یک راه نورونی که به خاطرهای ختم میشود بیشتر است. فراخوانی مکرر یک خاطره موجب ثبات آن میگردد. این کار از طریق تحکیم این تغییرات اولیه انجام میشود، ذخیره سنتزی برای حافظه خوب ، نقش اساسی دارد.
ارتباط دادن اطلاعات به معلومات قبلی که از حافظه دراز مدت به معانی بیشتر از حفظ بر حسب عادت مستلزم فعالیت روانی است.این اطلاعات نسبت به اطلاعات حفظ شده بطور سطحی و بدون معانی و مفاهیم بتدریج از بین میروند. حافظه کوتاه مدت که به حافظه کاری نیز معروف است و مدت زمان نگهداری اطلاعات در آن و همچنین ظرفیت آن محدود است. بر اساس دادههای فعلی حافظه کوتاه مدت بیشتر بنیادی الکتروفیزیولوژیک دارد.
تاثیر عوامل مختلف بر جریان فیزیولوژیکی یادگیری و حافظه
گفته میشود حتی عوامل دیگری که موثر بر یادگیری و حافظه شناخته شدهاند موجب ایجاد تغییرات فیزیولوژیک میشوند. یکی از این عوامل استرس است که تاثیرات عمیقی روی یادگیری و حافظه دارد. معمولا شرایط استرسزا مانع از آن میشود یادگیری کاملی اتفاق افتد و در زمان یادآوری از حافظه نیز استرس و اضطراب به عنوان عامل مداخلهگر مانع بازیابی مطالب یاد گرفته میشود (همان چیزی که سر جلسه امتحان اتفاق میافتد.) گفته میشود در حین استرس ترشح آدرنالین میتواند موجب تاثیرات متفاوتی روی یادگیری داشته باشد. در یک حد معینی از استرس که حد معینی از ترشح آدرنالین را سبب میشود، استرس میتواند موجب تقویت یادگیری شود. اما اگر استرس خیلی شدید باشد یادیگیری مهار میشود.
خلق و شرایط روحی شخص نیز تغییرات فیزیولوژیک ایجاد میکند که با فرآیند یادگیری و عملکرد حافظه مرتبط هستند. به عبارتی یادگیری مطالب در حالت خوشحالی حافظه را تقویت میکند و شخص در چنین حالتی بهتر میتواند خاطرات را برای خود زنده کند. تغییرات خلق و خو نیز با ترشح برخی هورمونها و تغییرات زیست شیمیایی مرتبط بودهاند. حتی محرومیتهای محیطی ، قرار نگرفتن در محیطی مساعد برای شکوفایی استعدادها نیز با تغییرات زیست شیمیایی در مغز گزارش شده است. یعنی افرادی که در محیطهای دارای فقر اقتصادی ، فرهنگی و کمبود امکانات برای یادگیری زندگی میکنند، اغلب عملکرد یادگیری پایینتری دارند. برای این عوامل نیز تغییرات فیزیولوژیک را شناسایی کردهاند.
Borna66
06-22-2009, 10:50 PM
فیزیولوژی انگیزش
مقدمه
انگیزش را فرآیندی میدانند که به رفتار جهت و نیرو میبخشد. در طی این فرآیند نیرو دهی به رفتار ، تغییراتی فیزیولوژیایی اتفاق میافتد که قابل بررسی هستند. برخی از نظریه پردازان که به علل زیستی انواع انگیزهها توجه دارند بررسی فرآیندهای فیزیولوژیک را در ایجاد انگیزش مهم میدانند. برخی از آنها از نیازهای زیستی صحبت میکنند که سبب ایجاد انگیزش میشوند. بر این اساس پژوهشهایی که در روانشناسی فیزیولوژیک صورت گرفته ، مراکز و مکانیزمهایی را در جریان انگیزش شناسایی کردهاند. برخی از این یافتهها نشان میدهند که مراکزی در مغز ظهور این انگیزه را کنترل میکنند.
فیزیولوژی انگیزه گرسنگی
گرسنگی میتواند انگیزه پرتوانی باشد. بدن جاندار برای آنکه بتواند به نحوی کارآمد عمل کند، به مقدار معینی از مواد غذایی نیاز دارد. کاهش این مواد غذایی مکانیزمهای تعادلی زیستی را فعال میکند تا ذخیره غذایی بدن را آزاد کنند. برای مثال کبد ، قند ذخیره شده را آزاد میسازد تا به رگها وارد شود. استفاده از ذخیرههای بدن آدمی قادر میسازد تا وظایف خود را براحتی در صورت محروم شدن از چند وعده غذا ادامه دهد. اما وقتی ذخیرههای غذایی بدن از حد معینی کمتر میشود، دیگر عمل مکانیزمهای خودکار تعادل زیستی نمیتواند بسنده باشد و در نتیجه سراسر وجود جاندار برای جست و جوی غذا بسیج میشود.
دستگاههای نظارتی که غذا خوردن را تنظیم میکنند در ناحیهای از مغز شدهاند که هیپوتالاموس نام دارد. دو ناحیه خاص از هیپوتالاموس که بر گرسنگی اثر میگذارند عبارتند از هیپوتالاموس جانبی و هیپوتالاموس قدامی - میانی. هیپوتالاموس جانبی (lh) فرمان خوردن را صادر میکند که به مرکز تغذیه معروف است و هیپوتالاموس قدامی - میانی (vmh) جلوی خوردن را میگیرد که به مرکز سیری معروف است.
محققان سه متغیر را که در نظارت هیپوتالاموس بر اشتهای فوری تأثیر دارند شناسایی کردهاند: سطح قند خون ، پر بودن معده و دمای بدن. هیپوتالاموس حاوی گیرندههای گلوکز است که کاهش و افزایش قند خون را شناسایی میکنند. از سوی دیگر سلولهای بخش هیپوتالاموس قدامی - میانی به افتادگی معده که حکایت از پر بودن معده دارد پاسخ میدهند. خالی بودن معده حرکاتی را در عضله دیواره معده ایجاد میکند که موجب فعالیت سلولهای بخش lh هیپوتالاموس میشوند. از طرف دیگر سلولهای vmh به افزایش دما حساس هستند و سلولهای lh به کاهش دمای مغز. غیر از هیپوتالاموس نواحی دیگری از مغز از جمله دستگاه لیمبیک و برخی هستههای ساقه مغز در انگیزه گرسنگی دخالت دارند.
فیزیولوژی انگیزه تشنگی
جاندار برای زنده ماندن باید مصرف آب را هم مانند غذای مصرفی خود تنظیم کند. کمبود آب هم مقدار خون و هم مقدار مایعاتی را که اطراف سلولهای بدن را فرا گرفته است کاهش داده و سبب افزایش غلظت بعضی از مواد شیمیایی در این مایعات میشود. وقتی مایعات بدن که یاختههای بافت را در میان گرفتهاند، به شدت غلیظ شوند آب به شیوه راند (اسمزی) از یاختهها بیرون میتراوود و آنها را بیآب میکند. در نظریههای جاری چنن فرض میشود که، دو نوع یاخته عصبی مغز بر جذب آب نظارت دارند: گیرندههای اسمزی که نسبت به غلظت مواد شیمیایی مایعات بدن حساسند و گیرنده های حجمی که به حجم مایعات بدن پاسخ میدهند.
کاهش حجم خون باعث تشنگی میشود. شخصی که مجروح شده و مقادیر زیادی خون از دست داده باشد به شدت تشنه است، هر چند غلظت شیمیایی باقیمانده خون تغییری نکرده باشد. رنین مادهای است که از کلیهها به داخل جریان خون ترشح میشود و در واقع کاهش حجم خون و مایعات بدن تشنگی را بر مینگیزد. رنین مانند آنزیمی عمل میکند که یکی از پروتئینهای خون به نام آنژیوتن سینوژن را آنزیوتن سینوژون 1 و سپس آنژیوتن سینوژن 2 تبدیل کند تا بر گیرندههای ویژهای در هیپوتالاموس اثر کرده ، ایجاد تشنگی کند.
فیزیولوژی انگیزه جنسی
تنظیم فیزیولوژیک انگیزه جنسی امری پیچیده است و مکانیزمهایی که بر انگیزه جنسی اثر میگذارند در انواع گوناگون جانوران بسیار متفاوت است. تنظیم برانگیختگی جنسی و رفتارهای پیچیدهتر جنسی بیشتر با هیپوتالاموس است. قشر مخ از این نظر که مرکز پردازش یا تجزیه و تحلیل اطلاعات رسیده از محیط است، بر انگیزه جنسی اثر میگذارد و میزان این اثر در جنس نر بیش از جنس ماده است.
فیپزیولوژی انگیزه درد
احتیاج برای جلوگیری از ضایعات بافتی برای ادامه حیات هر جاندار امری ضروری و حیاتی است. برخی حالات فیزیولوژیایی آزاد دهنده هستند. این حالات موجب ناراحتی یا درد میشوند و جاندار را بر میانگیزند تا برای بهبود آن وضع کاری انجام دهد. ناراحتیهایی که به دلایل مختلف موجب درد فیزیولوژیک میشوند او را به استفاده از راه حلهایی که به اجتناب از درد منجر میشوند، رهنمون میشود. در انتقال پیام در گیرندهها ، سلولهای عصبی و مراکزی از مغز فعال هستند.
فیزیولوژی انگیزه مادری
به نظر میرسد که انگیزه مادری در میان حیوانات ردههای پایین وابسته به هورمونها و نیز شرایط محیط زیست است. اگر پلاسمای خون موش بچهدار را که به تازگی زایمان کرده است به یک موش باکره تزریق شود، ظرف مدت کمتر از یک روز موش باکره رفتار مادری از خود نشان میدهد. چنین نماید که الگوهای رفتار مادری به صورت فطری در مغز موشها برنامه ریزی شده است و هورمونها و تحریک پذیری این مکانیرمهای عصبی را افزایش میدهند. در پستانداران عالی و انسان تجربه و تأثیرات محیطی بر همه تأثیراتی که هورمونهای مادری میتوانند نداشته باشند، غلبه کرده است.
فیزیولوژی انگیزههای اجتماعی
در این نوع از انگیزشها مانند انگیزه پیشرفت ، قدرت ، پیوند جویی و غیره هر چند تغییرات در فرد ایجاد میشود که به عنوان عامل تنشزا فرد را به تحرک وا میدارد، اما در این انگیزه تأثیر عواملی محیطی خیلی بیش از تأثیرات فیزیولوژیک مطرح است. یادگیری و تجربه علل برانگیختگی این انگیزشها به شمار میروند تا عوامل فیزیولوژیکی.
Borna66
06-22-2009, 10:50 PM
مشکلات روانی صرع (epilepsy)
مقدمه
اختلال یا از بین رفتن موقتی هشیاری که به صورت ناگهانی رخ میدهد و غالبا همراه با حرکات عضلانی که ممکن است به صورت حرکت کوچک پلکها ظاهر شود و یا با تکانهای خیلی شدید همراه باشد و تمام بدن را در برگیرد، اصطلاحا صرع نامیده میشود. به عبارت دیگر صرع عبارتست از تغییرات ناگهانی اختلاف پتانسیل بین داخل و خارج سلول عصبی و بر حسب نوع سلولی که در معرض این تغییر قرار میگیرد، تظاهرات بالینی گوناگونی به صورت تغییر در سطح هشیاری ، فعالیتهای حرکتی ، تغییرات رفتاری ، تغییرات حسی و سیستم عصبی خودکار ایجاد میشود. صرع انواع کوچک و سادهتر دیگری هم دارد.
طبقهبندی بین المللی صرع
حملات موضعی
نوع ساده ، با علائم حرکتی ، حسی ، نباتی- عصبی یا هر سه.
نوع پیچیده یا مرکب با علائم شناختی ، عاطفی ، روانی ـ حسی ، روانی ـ حرکتی و فرمهای مرکب.
حملات موضعی که به طور ثانوی به صورت حمله تونیک ـ کلونیک عمومی درمیآیند.
حملات عمومی
دو طرفه ، متقارن بدون شروع موضعی ، که به صرع بزرگ گراندمال هم معروف است.
حملات تونیک ـ کلونیک (صرع بزرگ)
حملات تونیک
سببشناسی صرع
بطور کلی علل صرع را میتوان در دو گروه کلی زیر قرار داد:
صرع اولیه (ایدیوپاتیک) ، که اختلال مشخصی در سیستم عصبی مرکزی وجود ندارد و اغلب زمینه ژنتیکی دارد.
صرع ثانویه یا علامتی که با اختلال مشخص در سیستم عصبی مرکزی تعریف میگردد. در مجموع این دو گروه طیفی از ضربات ناگهانی سر ، عفونتها ، تومورهای مغزی ، اختلالات متابولیک مغز ، مشکلات زایمان و فاکتورهای ژنتیک را در بر میگیرند.
صرع بزرگ
یکی از شایعترین انواع حملات ناگهانی صرع میباشد که حمله بیشتر بدون هشدار شروع میشود و با از دست دادن ناگهانی هشیاری همراه است. در صرع بزرگ چند مرحله میتوان تشخیص داد. برخی از این حملات تشنجی از همان ابتدا فراگیر میشوند و برخی دیگر حاصل فراگیر شدن حملات موضعی میباشند. حملات فراگیر اولیه بدون هیچگونه نشانهای آغاز میشوند.
هر چند برخی از بیماران ممکن است گاهی ساعتها و روزها قبل از حمله احساسات و اختلالهای روانی و جسمی خاصی را تجربه کنند که به عوارض پیش نشانهای معروفند. این حملات معمولا 1 تا 3 دقیقه طول میکشد. پس از پایان حمله ، بیمار تا مدتی گیج بوده و ممکن است به خواب برود. پس از بیدار شدن تا مدتی ممکن است دچار سردرد عضلانی گردد.
عوارض روانی و بهداشت روانی صرع
از آنجا که صرع بهدلیل نوعی عارضه مغزی است، همین عارضه میتواند بر مناطق دیگر مغزی و یا روانی بیمار اثر گذاشته و نشانهها و حالات عاطفی مانند افسردگی ، اضطراب ، سستی ، وسواس ، عصبانیت ، حالات تهاجمی و مشکلات دیگری ایجاد نماید. مصرف داروهای ضدصرع نیز موجب بروز بعضی عوارض عاطفی، روانی و رفتاری میشود.
فنوباربیتال موجب پرتحرکی و بیقراری بچهها میشود و فنیتوئین اختلال تعادل میدهد. رفتار نامناسب والدین و دیگران نیز موجب مشکلات عاطفی این افراد میشود. به بیماران صرعی و خانوادههای آنان توصیه میشود با مشاهده چنین عوارضی با مشاور ، روانشناس بالینی یا روانپزشک مشاوره کنند.
درمان صرع
بطور کلی منظور از اهداف درمان در بیماران مبتلا به حملات تشنجی برطرف ساختن علت صرع ، جلوگیری از بروز حملات و برخورد با پیامدهای روانی ـ اجتماعی آن و برگشت بیمار به یک زندگی عادی میباشد.
کنترل با دارو
اساس کنترل حملات تشنجی درمان دارویی است. استفاده از داروهای ضد صرع ، تقریبا در 75% بیماران مصروع باعث کنترل شدن کامل یا کاهش دفعات و شدت بیماری میگردد. به این ترتیب هدف نهایی عبارت است از متوقف نمودن حملات تشنجی بیمار ، بدون این که در اعمال ذهنی طبیعی وی مشکلی ایجاد شود یا عوارض جانبی خطرناک عمومی ظاهر گردد.
تنظیم مسائل بهداشتی و فیزیکی بیمار
مسایل فیزیکی و بهداشتی فرد مبتلا به صرع شامل تنظیم ساعات خواب ، جلوگیری از محرومیت از خواب ، عدم مصرف مشروبات الکلی و تنظیم برنامه تغذیه روزانه بیمار که شامل مصرف غذاهای ساده ، میوهجات و سبزیجات به مقدار فراوان و جلوگیری از ایجاد یبوست در این بیماران میباشد. به علاوه رعایت اصول مراقبت از خود در اموری نظیر رانندگی ، کار ، شغل ، ورزش و... نیز باید از طرف فرد مصروع مورد توجه قرار گیرد.
Borna66
06-22-2009, 10:51 PM
چند کلمه را میتوانید به خاطر بسپارید؟
به لیست کلمات زیر به مدّت 2 دقیقه نگاه کنید. سعی کنید آنها را به خاطر بسپارید.
سپس صفحه نمایشگر کامپیوترتان را خاموش کنید و یک صفحه کاغذ سفید بردارید و ظرف مدّت 2 دقیقه، هر تعداد از آن کلمات را که یادتان بود روی کاغذ بنویسید:
نُه
مبادله
سلول
حلقه
حرص
درپوش
لامپ
سیب
میز
نوسان
ارتش
بانک
آتش
توقیف
کرم
ساعت
اسب
رنگ
کودک
شمشیر
پذیرش
نگهداری
یافتن
پرنده
صخره
خوب، چند کلمه را درست نوشتید؟ با وجودی که دو دقیقه وقت داشتید که کلمات را حفظ کنید امّا احتمالاً از این که تعداد کلماتی که یادتان مانده بود ازتعداد انگشتان دو دست تجاوز نکرده است متعجب شدهاید. این آزمایش، برخی از محدودیتهای حافظه کوتاه مدّت را نشان میدهد. به گفته جرج میلر، پژوهشگر، گنجایش حافظه کوتاه مدّت معمولاً هفت، به اضافه یا منهای دو، فقره اطلاعاتی است. اگر چه، با راهبردهای خاص تمرین و مرور ذهنی مانند قطعهبندی میتوان میزان به خاطر سپاری و به یادآوری را به نحو چشمگیری افزایش داد.
برای مثال، همان آزمایش قبلی را این بار با کلمات زیر تکرار کنید:
اسب
گربه
سگ
ماهی
پرنده
پرتقالی
زرد
آبی
سبز
سیاه
میزناهارخوری
صندلی
میزتحریر
جلد کتاب
تختخواب
معلم
مدرسه
شاگرد
تکلیف درسی
کلاس
سیب
موز
کیوی
انگور
خیار
به دلیل آن که این کلمات را براساس ردههای مختلف میتوان در یک قطعه جا داد (قطعه بندی)، احتمالاً این بار تعداد بسیار بیشتری کلمه را به یاد آوردهاید.
شما میتوانید این آزمایش را بر روی افراد مختلف انجام دهید و نتایج به دست آمده را مورد ارزیابی قرار دهید. امّا پیش از آن، چند عبارت و مفهوم کلیدی هستند که باید درک درستی از آنها داشته باشید:
• حافظه
• حافظه کوتاه مدّت
• قطعهبندی
پرسشهای کلیدی برای پژوهش زمینهای
• به طور میانگین، یک فرد میتواند چند کلمه را به خاطر بسپارد؟
• آیا عوامل دیگری مانند جنسیت و سن بر روی حافظه تاثیر دارند؟
• آیا افراد بعضی کلمات بخصوص را بیشتر از بقیه کلمات به یاد میآورند؟
آزمایش به یادآوری کلمات را خودتان انجام دهید
رویکردهای متفاوتی وجود دارد که شما میتوانید برای انجام این آزمایش بر روی دیگران به کار بندید. برای مثال، به چند ایده زیر توجه کنید:
• مقایسه کلمات تصادفی با کلمات مرتبط. دو گروه از کلمات درست کنید. یک گروه، کلمات کاملاً تصادفی و گروه دیگر شامل خوشههایی از کلمات مرتبط (مثل آزمایش بالا). از شرکتکنندگان بخواهید که ابتدا آزمایش را با کلمات تصادفی انجام دهند و سپس با کلمات مرتبط. نتایج دو آزمایش را با هم مقایسه کنید.
• مقایسه نتایج بین شرکت کنندگان زن و مرد. پس از آن که گروهی از شرکتکنندگان، آزمایش به یادآوری کلمات را انجام دادند، میانگین تعداد کلماتی که مردان و زنان شرکت کننده به خاطر سپرده بودند را به تفکیک به دست آورید و با هم مقایسه کنید.
• انجام آزمایش با کلمات وابسته به جنسیت. برای مثال، لیستی از کلماتی که معمولاً به اشیاء یا مفاهیم مرتبط با زنان مربوطند را تهیه کنید. سپس لیستی از کلماتی که ارتباطی به جنسیت ندارند را نیز آماده کنید. حال هر دو دسته کلمات را بر روی یک گروه از شرکتکنندگان آزمایش کنید و نتایج مردان را با زنان مقایسه کنید. آیا برای زنان به خاطر سپاری کلماتی که به جنسیتشان وابسته بوده آسانتر بوده است؟ آیا برای مردان مشکلتر بوده است؟ یا نتایج تفاوتی را نشان نمیدهد؟
• مقایسه نتیجه آزمایش در گروههای سنی مختلف. برای مثال، یک مجموعه از کلمات را در اختیار گروهی از دانشآموزان، گروهی از دانشجویان، گروهی از میانسالان و گروهی از سالمندان قرار دهید و نتایج آنها را با هم مقایسه کنید. کدام گروه عملکرد بهتری داشتند؟ کدام گروه عملکرد بدتری داشتند؟ این نتایج درباره حافظه و سن چه چیزی را نشان میدهد؟
Borna66
06-22-2009, 10:51 PM
ایده آل ترین تنبیه
تنبیه به معنای آگاه کردن نه به معنای کتک زدن
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1156.jpg
مادر با عجله وارد اتاق شد. تمام فضا را دود پر کرده بود. فقط چند دقیقه پسرش را در خانه تنها گذاشته بود و او با شیطنت تمام کبریتی را روشن کرده و به ریشههای فرش لولهشده کنار دیوار گرفته بود تا ببیند چه اتفاقی میافتد. مادر که هم ترسیده بود و هم عصبانی شده بود نمیدانست واقعا باید چه عکسالعملی نشان دهد. آرزوی تمامی والدین این است که بدون تنبیه کودکانشان بتوانند آنها را تربیت کنند. اما واقعیت این است که برای شکل دادن به ساختار رفتاری کودکان قرار دادن محدودیتهایی لازم است که گاهی تنها با تنبیه ممکن میشود...
والدین زیادی درباره شیوه تنبیه مسالمتآمیز و بیخطر فرزندانشان سوال میکنند. لازم است اشاره کنیم که مقصود ما از تنبیه در این مقاله ارائه شیوه تربیتی مطلوب، ایجاد حد و مرز رفتاری، چگونگی نشان دادن مناسب و نامناسب بودن رفتار به کودک و نهی نمودن کودک از رفتار های نامناسب است.خوب است در این زمینه به این نکات توجه کنیم.
بهتر است والدین قوانین کمی وضع کنند ولی در عوض نظارت خوبی بر رعایت آنها داشته باشند تا مورد مسخره قرار نگیرند.
آیا روش «تنبیه ایدهآل» وجود دارد؟
نوع تنبیه بستگی دارد به عمل زشتی که فرزندتان مرتکب شده است و به نوع فرهنگ خانواده. تنبیه ایدهآل، تنبیهی عادلانه، منطقی و کاربردی است. اگر فرزندتان گلدانی را شکسته منطقیترین تنبیه این است که از او بخواهید مکان کثیف شده را پاک کند یا با پول تو جیبیهایش دوباره گلدانی بخرد اما اگر پولی دزدیده مجبورید به گونهای او را تنبیه کنید که شوکه شده و متوجه اشتباهش بشود. اکثر کارشناسان معتقدند تنبیه بدنی از آنجا که حس تحقیر را در کودک زنده میکند، به هیچ عنوان مناسب نیست.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1157.jpg
والدینی که جرات تنبیهکردن ندارند
والدینی که قدرت تنبیه ندارند، نمیتوانند برای فرزندشان نیز قوانینی وضع کنند. کاملا عادی است که فرزندانشان بیادب و شلوغ بار بیایند و همیشه در مدرسه دچار مشکلاتی شوند. وقتی برای کودکی قوانینی وضع میکنیم یعنی به او میگوییم که در صورت رعایت این قوانین میتواند در جمع خانواده و جامعه پذیرفته شود. در حقیقت اینگونه او را برای زندگی آماده میکنیم. برخی از والدین وظیفه تنظیم و وضع مقررات و محدویتها را با رفتار خشونتآمیز با فرزند اشتباه میگیرند. یک کودک دو ساله را در نظر بگیرید. کودکان در این سن علاقه بسیار زیادی به فرو کردن انگشتشان در پریز برق دارند. اگر هنگام انجام این کار ضربهای روی دستشان بزنید آنها میفهمند که نباید این کار را انجام دهند. در حالی که بسیاری از والدین با ادای کلمات سعی میکنند او را از این کار منع کنند و علاقهای به تنبیه فرزندشان ندارند.
آیا تنبیه کردن سبب تربیت شدن میشود؟
وقتی محدودیتی برای کودکان قایل نباشیم آنها قدرت را در دست میگیرند و از دو تا سه سالگی ناسازگاریهای آنها در مهد و مدرسه آغاز میشود. این کودکان لوس و مستبد بار میآیند و از والدین انتظار دارند تمامی وسایل مد روز را برای آنان تهیه کنند.
آیا میتوان تنبیه را از نوجوانی آغاز کرد؟
هیچ گاه برای آغاز وضع مقررات و قرار دادن محدودیت دیر نیست، والدین میتوانند در سن نوجوانی از وضع مقرراتی در مورد مقدار پول تو جیبی و ساعات بیرون ماندن از خانه آغاز کنند اما این نکته را فراموش نکنید که در این سن والدین باید آماده شنیدن سخنان آزاردهنده نوجوانشان باشند و درست عکسالعمل نشان دهند. بهتر است والدین قوانین کمی وضع کنند ولی در عوض نظارت خوبی بر رعایت آنها داشته باشند تا مورد مسخره قرار نگیرند.
وقتی محدودیتی برای کودکان قایل نباشیم آنها قدرت را در دست میگیرند و از دو تا سه سالگی ناسازگاریهای آنها در مهد و مدرسه آغاز میشود.
وقتی کودک به قوانین احترام نمیگذارد
برخی از والدین تنبیهی بیش از حد را برای فرزندانشان در نظر میگیرند. این امر باعث میشد کودک حس کند در حق او بیعدالتی شده است. اگر به کودکی دو ساله بگویید که باید یک ساعت یک گوشه بنشیند چون فلان کار را کرده است، غیرعادلانه و نشدنی است. باید تنبیهی انتخاب شود که کودک قدرت تحمل آن را داشته باشد در غیر این صورت او از تنبیه فرار کرده و مجددا همان اشتباهات را تکرار میکند. اگر والدینی نمیدانند چه نوع تنبیهی مناسب فرزندشان است بهتر است با مشاوران کودک یا روانشناسان صحبت کنند. به هر حال اگر روابط آنان با کودکشان دچار مشکل شده است نباید به همان صورت روابط را ادامه داد.
__________________
Borna66
06-22-2009, 10:51 PM
نقش و جایگاه «عشق» و «آگاهی» در زندگی مشترک
راز خوشبختی و سعادت در چیست؟
عشق و شور زندگی یا آگاهی و دانش همسرداری؟
و یا مجموعهای از هر دوی آنها؟
آیا جادوی عشق، بدون دانش همسرداری، میتواند زندگی مشترک سعادتمندی را برای همیشه یا طولانیمدت تضمین کند؟
عشق واقعی را باید شناخت، آنرا محترم شمرد و به آن اعتماد کرد. عشق، احساسی بسیار قوی، قدرتمند و سرشار از انرژی فراوان است که همچون آتشی وجود انسان را دربر گرفته و تمام ابعاد زندگی او را تحت تأثیر خود قرارمیدهد.
آیا بسیاری از مردم قادرند بین عشق واقعی، عشق کاذب، مجازی و شیفتگی، تفاوت بگذارند و آنها را از هم تمیز دهند؟
عشق و شور زندگی راستین، از درون میجوشد؛ آنرا از درون خود بجویید. عشق به خود، عشق به زندگی و عشق به دیگران، درونی است. عشق واقعی، به انسان کمک میکند که زندگی خود را سرشار از شور، نشاط و رضایت کند و به زندگیاش معنا و مفهوم بخشد. هرجا میروید و با هرکس که هستید، مهر بدون چشمداشت نثار کنید تا عشق دریافت کنید.
ما عاشق کسانی میشویم که عشق و شور زندگی ما را شعلهور میسازند. باید دانست که عشق راستین، صبور و بردبار است و بهدنبال شناخت و در طول مدت بهوجود میآید. اما عشق کاذب و کور، لحظهای بوده و در همان دیدارهای اولیه ظاهر میشود. افرادی که توان شناخت عشق راستین را ندارند، درپی یافتن عشق، به دیگران وابسته میشوند و هرگز هیجان، شور و عشق واقعی را لمس نخواهند کرد. بیشتر مردم، عشق را نمیشناسند و جاذبهی جنسی یا عشق کاذب و کور را با عشق و شور واقعی زندگی اشتباه میگیرند؛ عشق هیجانی و احساسی، در قلب جای دارد درحالیکه جاذبهی جنسی در اندامهای جنسی قرارمیگیرد.
آیا مشکلات و مسائل زندگی مشترک بدون دانش همسرداری و کسب آگاهی و مهارتهای لازم و رفع دیگر نیازها، فقط با عشق، قابل حل هستند؟ به عبارت دیگر، اگر پایه و اساس زندگی مشترک شما، بدون آگاهیهای لازم و رفع دیگر نیازها، فقط عشق باشد ولی شناخت کافی به نیازهای آشکار و پنهان خود و همسرتان نداشته باشید و نتوانید آن نیازها را بهصورت درست، ارزیابی کرده و برطرف سازید، در طولانیمدت، آیا میتوانید پاسخهای مثبتی از همسر خود دریافت کنید و به پایداری و دوام عشق، امید ببندید؟
باورهای عمومی بسیاری از مردم جوامع مختلف این است که: با عشق است که زن و شوهرها در کنار هم میمانند... با عشق است که زوجین همدیگر را خوشبخت میکنند... با وجود این همه مشکل، با عشق میتوان شادمانه زندگی کرد... با عشق است که زن و شوهر یکی میشوند... در زندگی زناشویی ایدهآل، هیچ مشکلی وجود ندارد... در حالیکه همین باورها و افسانههای ازدواج اگر مبنای درستی نداشته باشند، انتظارات غیرواقعبینانه ایجاد کرده و خود باعث مشکلات فراوان میشوند.
فلسفهی اصلی ازدواجهای امروزی، علاوهبر تداوم نسل، رفع نیازهای احساسی و عاطفی، جنسی، مالی، حمایتی، استقلالی و... میباشد. بهعبارت ساده، ازدواج و انتخاب همسر بهمنظور تشکیل زندگی مشترک، برای رفع نیازهای فوقالذکر زن و مرد صورتمیپذیرد. برای رفع این نیازهاست که زن و مرد، به آگاهی و کسب مهارتهای لازم همسرداری احتیاج دارند. چون مهر، محبت و عشق، گل سرسبد احساس و عاطفهی انسان است، بنابراین وقتی زوجها زندگی مشترک را شروع میکنند، هرکدام از دیگری مهر، صمیمیت، وفاداری و عشق بیقید و شرط میخواهد و هریک بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم انتظار دارد دیگر نیازهای آشکار و نهانش نیز توسط همسرش برآورده شود. پرسش این است: «آیا فقط عشق و علاقه میتواند جایگزین آگاهی شده و پاسخگوی همهی نیازها باشد؟» ازدواج زمانی موفق بهحساب میآید که اصول همسرداری را بدانیم و آگاه باشیم که با همکاری دوطرف، نیازهای زن توسط شوهر و نیازهای شوهر توسط همسرش برطرف میشود و این امر فقط با کسب آگاهی و مهارتهای لازم و برطرف کردن نیازهای یکدیگر (نیازهای احساسی، عاطفی، جنسی، مالی، حمایتی و استقلالی و...) امکانپذیر است. به دختران و پسران به این علت توصیه میشود که آگاهیهای خود را برای همسرداری و زندگی مشترک، هرچه بیشتر بالا ببرند تا بتوانند در زندگی زناشویی، به رفع نیازهای خود و همسرشان بهصورت درست بپردازند و بتوانند همسر و خود را در مسیر آرامش، شادابی، پیشرفت، ترقی و خوشبختی واقعی قراردهند.
هماهنگیِ «عشق» و «آگاهی» و رفع نیازهاست که به زندگی مشترک شادابی، جذابیت و بالندگی میبخشد. مهر، محبت و دلدادگی بدون آگاهی، بهطور معمول در کوتاهمدت، زیبایی و جذابیتهای خاص خود را دارد ولی برای داشتن زندگی مشترک پرطراوات و غنی در طولانیمدت، علاوهبر عشق، به دانش و آگاهی همسرداری نیز نیاز مبرم است چراکه عشق، بخشی از نیازهای یک زندگی مشترک موفق را تشکیل میدهد و بهتنهایی نمیتواند دیگر نیازهای زناشویی را که بسیار گسترده هم هستند، جوابگو باشد. میگویند: «عشق و آگاهی (دانش همسرداری)، همانند پیچ و مهره، آجر و ملات، لازم و ملزوم هم بوده و همانند دو بال یک پرنده هستند که بدون یکی، پرواز واقعی امکانپذیر نمیشود.»
بهطور معمول عشق، تحمل مشکلات و موانع را برای انسان آسان میسازد و انگیزهای قوی برای رفع آنها میشود ولی نمیتواند از بروز مسائل و مشکلات، جلوگیری بهعمل آورد. عشق، منبع قدرت، حرارت و نور زندگی است. عشق، محرک قدرتمندی است که زوجها تشکیل خانواده بدهند، یار و یاور هم باشند و احساس خوشبختی کنند و به آن تداوم بخشند. پرسش این است که با وجود این قدرت فائقه که انسان را به اوج آسمانها میبرد، اگر زن و مرد عاشق، فاقد دانش کافی و مهارتهای لازم همسرداری باشند و نتوانند نیازهای خود و همسر را بهدرستی تشخیص داده و برطرف کنند، چگونه میتوانند در حل مسائل و مشکلات زندگی مشترک و ایجاد روابط مؤثرتر، موفقیت بهدست آورند و به آن تداوم بخشند؟
«که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...»
بیشتر ازدواجها با شور، اشتیاق، مثبتاندیشی و مهر و محبت شروع میشود و در آغاز زندگی مشترک، زوجین تصور میکنند که ازدواج آنان متفاوت از دیگران است، روابطشان محکم، قوی و خلالناپذیر است؛ عشق و مهر و محبتشان، جاودانه و مادامالعمر خواهد بود. درواقع شور و اشتیاق و مثبتاندیشی، همهچیز را در ابتدای امر، زیبا و آسان جلوه میدهد و به زوجها کمک میکند تا کارها را با احساس خوب و زیبا انجام دهند ولی مشکلات بعدها ظاهر میشوند؛ چراکه عشق بدون آگاهی، بستر کافی و توانمندی برای حل تمام مشکلها و مسائل زندگی مشترک نیست؛ سوءتفاهمها، عدم شناختها، ناآگاهیها، نبود مهارتها و... ذرهذره پایههای عشق را متزلزل میسازند و تداوم آنها، عشق را بهآرامی به سوی بیتفاوتی، دشمنی و حتی به نفرت و انزجار میکشاند.
ارسطو میگوید: «خودشناسی، آغاز خردمندی است و در عین حال، مشکلترین کارها میباشد ولی پند و اندرزدادن به دیگران، سادهترین کارهاست.»
یکی از راههای شناخت خود و همسر، گفت و شنود سازنده با همسر و داشتن پرسشهای مثبت از همدیگر است؛ چراکه گفتوگوهای آرام و سازنده و پرسشهای مثبت از خود و همسر، زن و مرد را به تفکر و تأمل وامیدارد و توجه آنان را به نکتههای جالب، ظریف و مثبت زندگی که تاکنون به آنها فکر نکرده و یا از اندیشیدن به آنها واهمه داشتهاند، جلب میکند.
پرسشهای مثبت از خود و همسر، فکر و توجه ما را به تهیهی پاسخهای مثبت جلب میکند. تکرار اینگونه پرسش و پاسخها، طبق قانون جذب، زن و شوهر را به سوی نکتههای مثبت و همدلانهی یکدیگر میکشاند و همسران را در ایجاد تفاهم بیشتر کمک میکند، همسران را از سوءتفاهم و از رنج کنار هم بودنها نجات میدهد و آنان را در مسیر زندگی آرامتری قرارمیدهد. گفت و شنودهای آرام و پرسشهای مثبت از خود و همسر، باعث میشود که مسائل و موارد حاکم بر زندگی مشترک، با مثبتاندیشی مورد بررسی قرارگیرند. اگر این پرسش و پاسخها همواره با شجاعت، صداقت و احترام متقابل همراه باشد، زن و شوهر را در مسیر دستیابی به آرامش واقعی، کسب رضایت از زندگی مشترک و خوشبختی واقعی قرارمیدهد چراکه اگر گفت و شنود، گلایه و شکایت زوجین از هم، درست، مؤثر و مثبت بوده و همراه با چاشنی عشق باشد، همسران به ارزشها و معیارها، نیازها و چگونگی رفع نیازها و تفاوتهای یکدیگر، آگاهی بهتری مییابند و میتوانند بینش و نگرش خود و همسرشان را نسبت به مسائل زندگی زناشویی، آگاهانه یا ناآگاهانه و بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم هدایت کنند و بهطور کلی نسبت به ویژگیها، نیازها و امیال خود و همسر و آنچه در این رابطه میاندیشند، شناخت بهتری پیدا کنند. با شناخت تفاهمها، تفاوتها و تضادهای موجود بین زن و شوهرهاست که همسران، به کمک مهر، محبت و عشق، ویژگیهای همدیگر را تعدیل و تکمیل میکنند و با وجود تفاوتهای فراوان و اساسی بین زن و مرد، زوجین با آگاهی و به یاری مهر و محبت، میتوانند تعادل و توازن لازم را بین خواستهها، نیازها و رفع آنها برقرارساخته و خود را در مسیر ایجاد روابط همدلانه و مؤثر و تفاهم بیشتر قراردهند. در این شرایط، زن و شوهرها بهجای سرکوب و پنهانساختن احساسها و نیازهای خود و فرار از بیان آنها که باعث آزار و کشمکشهای درونی فراوان است، صادقانه به بیان آنها میپردازند. بهعبارت دیگر، با افزایش دانش و آگاهی و کسب مهارتها همراه با چاشنی مهر و محبت است که نکات مشترک، تفاهمها، تضادها، توانمندیها و ضعفها آشکار و کشف میشوند و با آنها بهصورت درست و مثبت برخورد میشود و عشق راستین، امکان ظهور یافته، بالنده و غنی شده و گسترش مییابد.
دکتر میرعمادالدین فریور
__________________
Borna66
06-22-2009, 10:51 PM
چهکنيم تا کودکان، مسؤوليت خطاهايشان را بپذيرند؟
«پسر 7سالهام حاضر نيست اشتباهاتش را بپذيرد؛ با اينکه من و همسرم خيلي راحت سعي ميکنيم اشتباهاتمان را بپذيريم و بعد از انجام هر کار خطايي، از همدیگر معذرتخواهي ميکنيم اما پسرم برای نمونه ميخواست برنامهی تلويزيوني مورد علاقهاش را قبل از رفتن به مدرسه ببيند، در صورتيکه بايد قبل از رفتن، صبحانهاش را ميخورد و لباسهايش را ميپوشيد اما آنقدر دستدست کرد که ساعت 7 شد و شروع کرد به اعتراض به ما که بهخاطر قوانين شما من نتوانستم برنامهی مورد علاقهام را ببينم. در اين شرايط از او سؤالهایی کردم تا بتواند به اشتباهش پيببرد. برای نمونه در اين مورد به او گفتم:
چه کسي صبحانهات را آماده کرد؟
- مامان
کي صبحانهاش را نخورد؟
- من
چرا نتوانستي برنامهات را ببيني؟
- قانون ناعادلانهی شما نگذاشت.
همانطور که ميبينيد، هيچگونه احساس شرمي از اشتباهاتش ندارد و هرگز قبول ندارد که او هم اشتباه ميکند.»
اين خانم فراموش کرده که پسرش فقط 7سال دارد و رعايت قوانين خانه براي او همچون تنبيهي سخت و خالي از لذت است. بهنظر ميرسد که اين خانم، 24ساعته مانند يک پليس رفتار کرده و بهطور دائم بهدنبال هرگونه تخلفي در کودک است. او بيش از حد بر خطاهاي کودک متمرکز شده و پيوسته بهدنبال پيدا کردن مقصر در موارد مختلف است و ميخواهد که از هر اشتباه، درسي به او بدهد. اما اين شرايط خوبي براي تعليم نيست بلکه اينگونه شرايط فقط ايجاد خشم و رنجش در فرد ميکند. افراد بهطور اتوماتيک از اشتباههایشان درس ميگيرند، البته درصورتيکه بهصراحت، اشتباهها به آنان گوشزد نشود تا به احساس گناه و شرم منجر گردد. درواقع اين پسر با رفتارش ناخواسته به شما لطف کرده و به شما فهمانده روش مؤثري انتخاب نکردهايد اما شما اين رفتار را فقط بهعنوان يک نافرماني تعبير کرديد. بهياد داشته باشيد که اين کودک فقط 7سال دارد و روشي که شما براي کنترل رفتار او بهکار بستيد، مناسب سنش نبوده که نتيجهی موفقيتآميزي درپي نداشته است. البته درنظر داشته باشيد در هرکسي که احساس شرم و گناه ايجاد کنيم، در هر سني باشد، حاضر به پذيرش خطايش نيست و با آن سؤال و جوابهايي که شما کرديد، اگر بخواهد به اشتباهش اقرار کند، دچار احساس شرم ميشود و بنابراين بهطور حتم قبول نميکند.
اگر ميخواهيد کسي اشتباهش را بپذيرد، سعيکنيد محيط مثبتي ايجاد نماييد و الگويي براي او فراهم کرده تا به سمت درست هدايت شود. پس الگو و نمونهاي براي رفتاري که دوست داريد در کودکتان ايجاد شود، فراهم کنيد، بدون اينکه آنرا توضيح دهيد و يا آن رفتار را به او گوشزد کنيد. برای نمونه، همين که شما و همسرتان براي اشتباهاتتان از همدیگر عذرخواهي ميکنيد، الگوي بسيار خوبي است و بهتدريج ميبينيد در صورتيکه اشتباهات کودک را بهطور مستقيم گوشزد نکرده و تحقيرش نکنيد، او هم رفتار الگو را بهمرور زمان تقليد خواهد کرد.
هميشه در ذهن داشته باشيد که تأکيد زياد بر اشتباهات، محيط خوب و مثبتي ايجاد نميکند و مانع يادگيري صحيح کودکان ميشود. مطمئن باشيد يکي از کليدهاي مهم پرورش کودکان و يا هر فردي در هر سني، اين است که به رفتارهاي خوب آنان بيشتر توجه کرده و در ازاي آنها پاداش دهيد. در اينصورت خواهيد ديد که بهمرور زمان، رفتارهاي بد، کمتر ميشوند. اما اگر بهطور صحيحي با الگوهاي رفتاري نادرست برخورد نکنيد و شيوهی درست را به کودکان بهطور عمیق ياد ندهيد، آن رفتارها به بخشي از ساختار شخصيتي آنان تبديل خواهند شد.
از طرف ديگر هرقدر به رفتارهاي نادرست کودک توجه بيشتري نشان دهيد، درحقيقت اينگونه رفتارها را تقويت کردهايد چون فرزند شما هميشه با انجام کارهاي نادرست، ميتواند توجه شما را بهخود جلب کند و درنتيجه انگيزهاي براي انجام رفتارهاي صحيح در او ايجاد نميشود. علاوهبر اين، با تمرکز بر اشتباهات، باعث ميشويد کودک، فردي سرکش و گستاخ شده و ديگر از محيط خانه لذتي نبرد.
ما يخواهيم کودکاني پرورش دهيم که بتوانند در آينده، خود بهتنهايي فکر کنند و بهطور مستقل عمل نمايند؛ پس براي اينکه کودکان از ما حرفشنوي داشته باشند، بهتر است با آنان گفتوگو کنيم و قوانيني ساده و بهطور کامل مشخص براي خانه تعيين نماييم، قوانيني که موجب دعوا و مجادله نشود. برای نمونه: «اگر لباست را نپوشي و صبحانهات را نخوري، نميتواني تلويزيون تماشا کني»، شايد درظاهر، قانون معقولي بهنظر آید اما بهتر است که اين عبارت را به اينصورت تصحيح نماييم: «تو ميتواني قبل از رفتن به مدرسه، تلويزيون تماشا کني اما قبل از آن، لباست را بپوش و صبحانهات را بخور چون بايد قبل از فلان ساعت بيرون از خانه باشيم.» اين عبارت، روشن و قابل درک است و بهطور کامل به کودک ميفهماند که بهطور دقیق چه کاري را نبايد و چه کاري را بايد انجام دهد تا بتواند به آنچه ميخواهد، برسد. حتي ميتوانيد از او نظرخواهي کنيد که چه قوانيني در نظرش خوب است و درصورت عدم رعايت آنها، چه پيامدهايي عادلانه ميآيند.
البته دليل ندارد که کودک شما تمام قوانين را بپسندد اما شما هم بايد منصف باشيد و مهمتر اينکه در تأکيد بر اجراي قوانين، ثابت و پايدار عمل نماييد و تا آنجا که ميتوانيد، از کمترین توبيخ و سرزش استفاده کنيد. اما هميشه در ذهن داشته باشيد که اگر ميبينيد بارها و بارها در مورد مسألهی خاصي با هم بحث ميکنيد و به هيچ راهحل مؤثري نميرسيد، نشانهی اين است که شيوهی مؤثر و کارآيي بهکار نبستهايد. در اين زمان، بايد بنشينيد و به راهحل ديگري بينديشيد.
بهاره نيکجو
کارشناسارشد روانشناسي
Borna66
06-22-2009, 10:52 PM
تئاتر درماني
امروزه تئاتر درمانی به عنوان شیوهای موثر و روشی جدید در توانبخشی و درمان افراد دچار عارضههای روحی و روانی مورد توجه کارشناسان و فعالان حوزه علوم توانبخشی و هنرهای نمایشی (تئاتر) قرار گرفته است. به طوری که در حال حاضر این شیوه درمانی در بسیاری از کشورها بخصوص کشورهای اروپایی و آمریکایی و کشورهای اسکاندیناوی به عنوان روشی موثر در درمان افراد نیازمند مورد توجه است.
این شیوه درمانی در ایران قدمت چندانی ندارد و آغاز فعالیت آن به سال 1348 و پژوهشهای دکتر «حمید اشکانی» و «حسن حقشناس» در مرکز روانپزشکی حافظیه شیراز برمیگردد.
اما در چند سال گذشته به مدد کارشناسان رشتههای مختلفی چون روانشناسی کاردرمانی و هنرهای نمایشی در بسیاری از مراکز توانبخشی معلولان و مصدومان جنگی شیوه تئاتر درمانی با عناوین مختلف به عنوان یکی از روشهای نوین و مهم درمان و توانبخشی مورد استفاده قرار گرفته است.
این شیوه درمانی برای نخستین بار بر روی مصدومان جنگی «جانبازان گروه اعصاب و روان» (اسکیزوفرنیک مزمن) از پنج سال پیش در مرکز روانپزشکی سعادتآباد تهران مورد استفاده قرار گرفت که در قالب فعالیتی درمانی و عضوی ازتیم درمان این مرکز ظرف مدت زمانی کوتاه تغییرات معنی داری در افراد تحت پوشش این شیوه درمانی دیده شده است و در این زمینه نتایج قابل توجهی به دست آمده است.
تئاتر درمانی یکی از روشهای هنر درمانی است که امروزه در مسیر توانبخشی و درمان بیماران روحی و روانی به درستی مورد استفاده قرار میگیرد.
این روش درمانی در یکصد سال گذشته به عنوان نقطه تلاقی هنر نمایش و روانشناسی در ارتباط با پالایش روح و روان انسان و رسیدن به «کاتارسیس» و تعادل روانی مورد توجه کارشناسان قرار گرفته است.
در تئاتر درمانی میتوان به کمک روشها و تکنیکهای درمانی خاص بر اختلالاتروانی غلبه کرد و در راه افزایش قوه یادگیری، ثبات و سلامت شخصیت، کسب مهارتهای فردی و ارتقای حس خود ادراکی، افزایش تواناییهای فیزیکی و تقویت مهارتهای حرکتی و تعادل روحی و روانی افراد گام برداشت.
این شیوه درمانی برای نخستین بار در سال 1939 توسط روانپزشک و نظریهپرداز بزرگ رومانیایی «جاکوب لویی مورنو» مطرح شد.
در این روش درمانی به کمک شیوههای مختلف نمایشی و تکنیکهای خاص روانشناسی در اجرای نمایش، به بیمار فرصت داده میشود تا در پشت نقاب نقش و بازیگری تعارضات و کشمکشهای درونی خود را بازگو نماید و فرصت مواجهه و آشنایی با درون خویش را پیدا کند و در صدد تغییر و اصلاح رفتاری خود برآید.
در نمایش درمانی تکرار و رو به روشدنهای مکرر بیمار یا (مراجع) با رفتار و اندیشههایی که شاید برای اولین بار رنجآور و آزاردهنده ذهن و روان است باعث کم شدن حساسیتهای فردی به آن اعمال و افکار میشود و این همان چیزی است که با عنوان «به نمایش درآوردن وارونه» مطرح میشود و معنی دقیق آن «کیفیت نامناسب و نامقبول چیزی را زایل کردن» است. نمایش درمانی نوعی کاوش علمی جهت دریافت حقیقت از طریق شیوههای نمایشی است در این روش درمانگر با دو عنصر «عمل» و «مشاهده فعالانه» دست به گریبان است.
عمل در نمایش درمانی به معنای تجسم بخشیدن به ذهنیات «مراجع درمانپذیر» از طریق حرکتهای نمایشی است که این کار توسط تکنیکهایی خاص صورت میگیرد.
مضاعفسازی، آئینه، جابجایی نقشها، صندلی داغ، اتاق تاریک و صندلی خالی از جمله تکنیکهایی است که در این شیوه درمانی مورد استفاده درمانگر نمایشی قرار میگیرد.
در نمایش درمانی، فرد قادر است بر بسیاری از دل نگرانیها، اضطرابها و ترسهای مرضی خود غلبه کند.
بازیسازی و قرار گرفتن در مرحله آزمون و خطا از جمله مهمترین عناصر تخلیه کننده انسان در تئاتر درمانی است. منشاء بسیاری از اضطرابهای فردی، ترسها و نگرانیها، ترس از عمل است که نمایش درمانی به روشهای خاص خود این مشکلات را برطرف میکند.
بداههپردازی، غیرقابل پیشبینی بودن، تزکیه کردن و دراماتیک بودن به عنوان مهمترین عناصر ساختار در نمایش درمانی است. افشاگری، امور زندگی و آفرینندگی به عنوان مهمترین وجوه درمانی هنر نمایش است که در تئاتر درمانی به نهایت خود میرسد.
به اعتقاد کارشناسان از گذشته تا حال حرکات نمایش، رقص، آواز، پانتومیم و شکلهای دیگر نمایشی چه از نظر بازیگر و چه از دید تماشاگر، نوعی نیاز بشری محسوب میشده است.
از حدود چهار هزار سال پیش از میلاد مصریان باستان برای بیان و نشان دادن آداب و سنن مذهبی و آیینی خود وارتباط انسان با خدایان نمایشهایی برگزار میکردند که از این میان میتوان به آیین «اوزیس و اوزیروس» دو ربالنوع مصری اشاره کرد که به نام آیین «مصائب آبیدوس» معروف است.
این آیین درباره مرگ و رستاخیز است اما بعدها یونانیان باستان تئاتری را پایهگذاری کردند که در آن افسانهها و اساطیر و داستانهای کهن در آن اجرا میشد در همین زمان بود که درام نویسان بزرگی چون آشیل، سوفوکل و اوریپید به عنوان مثلث تراژدی نویسان یونان باستان به ظهور رسیدند.
عجیب نیست اگر تئاتر و نمایش در مواردی خاص مانند آموزش تعلیم و تربیت روانی به تدریج جای خود را باز کرد و با محدودهای مشخص پذیرفته شد.
در نمایش درمانی، زمان همیشه زمان حال است حتی اگر فرد بخواهد بخشهایی از گذشته یا آینده خود را به تصویر بکشد. نمایش درمانی روشی درمانی است که میتواند در آموزشهای مشاورهای، مشکلات مراکز صنعتی و به طور کلی همه مواردمشاوره و راهنمایی با روش شناختی مشخص مورد استفاده قرار گیرد.
در این روش نمایش درمانگر با تلفیق مبانی علمی و تکنیکی و محتوایی قادر است با ارتباط علم روانشناسی و هنر تئاتر در راه مداوای مراجعان تلاش کند.
در این شیوه درمانگربا بهکارگیری روشهای مختلف درمان در ایجاد موقعیتهای مناسب و فضاسازی ذهنی، شیوههای بازیگری خلاق و روشهای وجودی و روش انتقال و روابط اشیا را به گونهای ملموس، مورد مداوای روانشناختی قرار میدهد. نمایش درمانی یکی از راههای بروز مشکلات درونی انسانهایی است که دچارعارضههایی روحی و روانی شدهاند.
در این شیوه درمانی، درمانگر در مسیر درمانی غیردارویی میتواند در راه برطرف کردن بسیاری از گرفتگیهای روحی و روانی افراد نیازمند تلاش کند.
عنصر تزکیه و پالایش روحی و روانی در نگاه ارسطو به عنوان مهمترین عنصر درمانی نمایش است که در این شیوه درمانی به عنوان نخستین نقطه تلاقی هنر نمایش با علم روانشناسی مطرح شده است.
با توجه به آمار بالای بیماران دچار عارضههای روحی و روانی هنگام آن فرا رسیده است که نمایش درمانی به عنوان روشی نوین در درمان مشکلات روحی و روانی جامعه کارکردهای اجتماعی خود را بیشتر نشان دهد.
اکنون که دنیا به سوی درمانهای غیردارویی گام برمیدارد برماست که تلاش کنیم تا در مسیر آموزشهای مختلف هنر درمانی از این قافله عقب نمانیم.
Borna66
06-22-2009, 10:52 PM
رمز شادابي و آرامش
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1158.jpg
شادابي ،نشاط ، لذت بردن از زندگي و هدفمندي مستلزم داشتن شخصيت سالم است . ازطريق آشنايي با معيارهاي سلامت رواني و تطابق آن باويژگي هاي شخصي ،تعامل با ديگران و محيط پيراموني اندكي مي توانيم عوامل آسيب زا به شخصيت سالم را شناسايي و با اصلا ح آنها ، در كسب شخصيت سالم تلاش كنيم . سلامت رواني و جسماني خواست همه انسانهاست و همه در تلاشيم شخصيت هاي سالمي درزندگي براي برقراري مناسبات سالم انساني پيدا كنيم .اما آيا تا كنون انديشيده ايد كه چه فردي ازشخصيت سالم بهره مند است .
گوردن آلپورت يكي از نخستين روان شناسي بود كه توجه خود را به شخصيت سالم معطوف داشت . از نظر وي افراد سالم در سطح معقول و آگاه عمل مي كنند ،از قيد و بندهاي گذشته آزادند و از نيروهايي كه آنها را هدايت مي كنند كاملا آگاهند و مي توانند برآنها چيره شوند . راهنماي اشخاص بالغ ، زمان حال ،هدفها و انتظارهايي است كه از آينده دارند .جنبه بنيادي شخصيت آدمي را مقاصد سنجيده و آگاهانه (اميدها و آرزوهاي او ) تشكيل مي دهد . اين هدفها ، انگيزه شخصيت سالم قرار مي گيرد و بهترين راهنما براي فهم رفتار كنوني انسان هستند .وجود آدمي برداشتن هدفهاي دراز مدت استوار است و انسا ن را از حيوان ، كودك را از سالمند ،در اكثر موارد ،شخصيت سالم را از بيمار متمايز مي كند .
از نظر آلپورت ،انسانهاي سالم نياز مداومي به تنوع ،احساس و درگيري تازه دارند .كارهاي روزمره و عادي را كنار مي گذارند و درجست و جوي تجربه هاي تازه هستند . ماجراجو هستند ،خطر مي كنند و چيزهاي تازه كشف مي نمايند . همه اين فعاليتها ايجاد تنش مي كند و در هر صورت تنها از راه تجربه ها و خطرهاي تنش زاست كه بشر مي تواند ببالد . نگاه شخص سالم به آينده او را پيش ميراند و اين نگرش با هدفهاي خاص خود شخصيت را يگانه مي سازد و سبب افزايش ميزان تنش او مي شود .
از ديدگاه آلپورت
گسترش مفهوم خود ،ارتباط صميمانه خود با ديگران ، امنيت عاطفي ، ادارك واقع بينانه ، مهارتها و وظايف ، عيينيت بخشيدن به خود و فلسفه يگانه سازندگي هفت معيار شخصيت سالم است .
ازسوي ديگر اريك فروم معتقد است كه به سبب اهميت نيروهاي اجتماعي و فرهنگي براي درك يكايك اعضاي جامعه ،بايد ساختار آن جامعه درگذشته و حال تجزيه و تحليل گردد . بنابراين شناسايي ماهيت جامعه كليد درك شخصيت متغير انسان است . شخصيت ،خواه سالم و ناسالم به فرهنگ بستگي دارد . فرهنگ مانع يا حامي رشد و تكامل مثبت انسان است .
فروم شخصيت انسان را بيشتر محصول فرهنگ ميداند . از نظر وي سلامت روان بستگي به اين دارد كه جامعه تا چه اندازه نيازهاي اساسي افراد جامعه را برآورده مي كند ،نه اينكه فرد تا چه حد خود را با جامعه سازگار مي كند . در نتيجه ، سلامت روان بيش از آنكه امري فردي باشد . مساله اي اجتماعي است . جامعه ناسالم در بين اعضاي خود دشمني بدگماني بي اعتمادي ميآفريند و مانع از رشد كامل آنها مي گردد . درمقابل جامعه سالم به اعضاي خود امكان مي دهد به يكديگر عشق بورزند ،بارور، كارآمد و خلاق باشند و قوه تعقل و عينيت خود را بارورو نيرومند سازند .
از نظر مزلو نيز كه يك روانشناس انسانگر است .شخص سالم در حال خودشكوفايي يا تحقيق ذات است ،شخصي است كه شايستگي بودن و شدن را داراست .
درگ درست ازواقعيت ،ذهن بازداشتن به تجربه ها ،افكار ، اطلاعات جديد ،وحدت شخصيت هويت راسخ ، خود را مي شناسد و برآن اساس رفتار مي كند ،توانايي گسترش روابط صيميانه ،خلاقيت و برخورداري از رفتار اخلاقي مبتني بر اصول معنوي را ويژگي هاي شخصيت سالم مي داند و معقتد است افرادي كه خواستار خود شكوفايي هستند به نوبه خود نيازهاي سطوح پايين تر شان (يعني نيازهاي جسماني ،ايمني ، تعلق ،محبت و احترام ) را برآورده سازند آنان دچار بيمارهاي رواني نيستند ،آنان الگوهاي بلوغ ، پختگي و سلامتي هستند و با حداكثر استفاده از همه قابليتها تواناييهايشان خويشتن را فعليت و تحقق مي بخشند . ميدانند چسيتند ،كيسيتند و كجا مي روند . به اعتقاد وي جوانان نمي توانند كاملا خواستار تحقق خود باشند ،آنان احساس هويت نيرومند و استقلال ندارند ، به رابطه عاشقانه پايدار نرسيده اند ، اما مي توانند به سوي تحقق خود پيش بروند و از خود ويژگيهاي نشان دهند كه حاكي از توجه به بلوغ و سلامت روان باشد .
به اعتقاد مزلو ويژگي ديگرافراد خود شكوفا ،ادراك صحيح از واقعيت عيني شناخت عيني از موضوعهاو اشخاص پيرامون خود به همانگونه كه وجود دارد و تشخيص رياكاري و نادرستي است .شخصيتهاي نا سالم ،جهان را با قالب ذهني خويش ادارك مي كنند و مي خواهند به زور آن را به شكل ترسها ، نيازها ،وارزشهاي خود درآورند .
ازسوي ديگر روان شناسان شناخت گرا ، براين باورند كه شخص سالم ،رويدادهاي محيط را با استفاده از روشهايي تعبير و تفسير مي كند كه به احساس خوب (يا اميد ) مي انجامند و او را قادر مي سازند به اينكه براي حل مسائل زندگي خود مهارتهاي خاصي را به بكار برد .
وين و داير با پيش كشيدن بحثي تحت عنوان تصوير اشخاصي كه نقاط ضعف شخصيت خويش را از بين برده اند . معتقد است كه اين اشخاص همه چيز زنديگ را دوست دارند ،ازانجام هيچ كاري ناراحت نميشوند .اوقات خود را با شكوه و شكايت ، يا اين آرزو كه اوضاع طورديگري باشد ،تلف نمي كنند . نسبت به امور زندگي احساس شور و هيجان دارند .خواست و توقعشان از زندگي تاحدي است كه دستيابي به آن برابيشا ن امكان داشته باشد . وقتي افراد ديگري نزديك چنين افرادي هستند ،در وجود آنان هيچگونه ناله و شكايت يا حتي آههاي افسوس بار نمي بينند . در مهماني ها يا درتنهايي ، به سادگي به آنچه كه در اطرافشان قراردارد خود را سرگرم ميكنند . تظاهر به لذت بردن نيم كنند . بلكه هر آنچه را كه هست بطور خردمندانه ميپذيرند و توانايي شگفت انگيز در لذت بردن ازواقعيات دارند . اگر لازم باشد كه اوضاع و شرايطي عوض شود . سعي در تغيير آن مي كنند و از اين تلاش و كوشش لذت مي برند . به راستي دوستدار زندگي هستند و تا حد امكان ازآن بهره ميگيرند .
نگرش كارل را حرز به الگوي شخصيت سالم ،تصوير خوش بينانه اي از طبيعت انسان عرضه مي كند كه مضمون عمده آن اين ست كه شخص بايد فقط بر تجربه اي كه خود از جهان دارد متكي باشد چرا كه اين تجربه تنها واقعيتي است كه هر فرد مي تواند بشناسد .به اعتقاد وي ، ادراك آگاهانه از خويشتن و دنياي پيرامون است كه شخص راهدايت مي كند ، نه نيروي ناآگاهي كه در اختيار و به فرمان او نيست . تجربه هوشيار و آگاهانه زيربناي عاطفي انسان رامي سازند و شخصيت سالم ،اهميت زمان حال و چگونگي ادراك آن ،بيش از گذشته است . البته نبايد منكر تاثير رويدادهاي گذشته برشيوه نگرش كنوني شد زيرا رويدادها در ميزان سلامت رواني انسانها موثر واقع مي شود ، اما تاكيد عمده بر رويدادهاي كنوني است نه آنچه در كذشته پيش آمده است .
راجرز براي شخصيت سالم ازخود پنداري مثبت و سالم سخن به ميان مي آورد و پذيرش احساسات ،عزت نفس ،ارتباط خوب با ديگران ، زندگي كامل در زمان حال ،ادامه يادگيري چگونه آموختن ،ذهن بازداشتن به افكار خود ، توانايي تصميم گيري مستقل وخلاقيت را از خصايص شخص سالم برمي شمارد .
معيارهاي سلامت رواني
براساس نظر كارشناسان سازمان جهاني بهداشت ،سلامتي نه فقط به فقدان بيماريو نقص عضو بلكه به حالت رفاه كامل جسمي ، رواني و اجتماعي اطلاق مي شود بنابراين تعريف ، سلامت رواني به عنوان يكي از معيارهاي تعيين كننده سلامت عمومي شناخهت مي وشد . فردي كه از سلامت رواني برخوردار است ،ضمن احساس راحتي و آسايش قادر است در اجتماع به راحتي و بدون اشكال به فعاليت بپردازد و ويژگي هاي شخصي وي در آن اجتماع ،موجب خشنودي و رضايت است .
سلامت رواني و بدني لازم و ملزومند . متخصصان علوم تغذيه و پژوهشگران تناسب فيزيكي ،بين سلامت روان و بدن با كيفيت تغذيه و ميزان تحريك جسمي ،ارتباط معناداري يافته اند . مطالعات زيستي ـ شيميايي مغز انسان نشان مي دهد كه سلامت روان و ذهن ،احتمالا به منظم و متعادل بودن فعاليتهاي الكتروشيميايي سلولهاي مغز ي و دستگاههاي عصبي بستگي دارد .
به سختي مي توان كسي را يافت كه متعادل منطقي و آگاه به اعمال خود باشد هر فرد در دوره هايي از ندگي خود داراي ويژگيهايي از قبيل شيدايي ، افسردگي ،اجتماعي بودن ،بيگانگي ،جست و خيز و انفعالي بودن است ،بنابراين به شكلي رفتارهاي غيرم نطقي را تجربه مي كند . تفاوت رفتارهاي عادي و غير عادي يك امر رتبه اي و درجه بندي شده است .برخي از مردم بيش از ديگران غير منطقي هستند . و بعضي ديگر چنان غير منظقي هستند كه در زمينه سازگار شدن با زندگي به كمك نياز دارند .
همچنين فرانكل اراده معطوف به معنا را ملاك سلامت روان مي داند . او نظريه معنا درماني را براي درمان كساني كه زندگيشان بدون معناست معرفي مي نمايد .در اين نظريه ،طبيعت انسان بر سه محور استوار است :آزادي اراده ،اراده معطوف به معنا و معناي زندگي .او معتقد است با آنكه در معرض شرايط بيروني معيني هستيم كه برزندگي ماتاثير مي گذارد با اين حال در انتخاب واكنشهاي خود نسبت به اين اوضاع و شرايط آزاد هستيم . اراده معطوف به معنا و معناي زندگي به نياز مداوم انسان به جست و جستجو نه براي خويشتن بلكه براي معنايي كه به هستي ما منظور مي بخشد ارتباط مي يابد . هرچه بتوانيم از خود فراتر رويم و خود را در راه چيزي يا كسي ايثار كنيم انسان تر مي شويم . مجذوب شخص يا چيزي فراسوي خودشدن معيار نهايي رشد و پرورش شخصيت سالم است . به اعتقاد فرانكل جوهر وجود انسان را سه عامل معنويت ،آزادي و مسوليت تشكيل مي دهند .
براي دسترسي به سلامت رواني بايد بپذيريم كه در رفتار خود آزادي انتخاب داريم و اين آزادي را هب كار ببريم و مسووليت انتخاب نيز با خودماست . بنابراين سلامتي و عدم سلامتي رواني به مقدار زيادي ناشي از تجارب موفق و ناموفق در دوران تحصيلي و واكنشهاي معلمان و والدين نسبت به اآنان است .
زماني كه شخصيت كودك شكل نگرفته ،سالهاي نخست زندگي تحصيلي خود را آغاز مي كند ،در مسير رشد و بالندگي قرار مي گيرد و درطول بهترين سالهاي عمر خود ،با عوامل مختلف موثر بر تحول شناختي ،عاطفي و اجتماعي به كنش متقابل مي پردازد كه نتيجه اش همان چيزي است كه به صورت جوان 19 ـ 18 ساله اي به جامعه تحويل داده مي شود .
حال چنانچه اين فرد به ويژگي ها و خصايص شخصيت سالم آشنا و در جهت كسب آنها تلاش كند . زندگي اي سرشار ازاميد ، شادي ،آرامش و همراه با موفقيت خواهد داشت .
منبع : سايت فکر نو
Borna66
06-22-2009, 10:52 PM
تأثيرات رسانه هاي الكترونيكي بر مغز در حال رشد
تخصيص زمان و انرژي در طول دوران بلوغ
ما حدود 150000 ساعت از زندگي خود را بين سنين يك و ۱۸ سالگي سپري مي¬نماييم. حدود 50000 ساعت از اين زمان را مي¬خوابيم و دو ساعت از ۸ ساعتي را كه در خوابيم رؤيا مي¬بينيم. به نظر مي¬رسد خواب و رؤيا به رشد و حفاظت از حافظه بلند مدت كه از فعاليتهاي روزانه نشأت مي¬گيرد مربوط مي¬باشد.
در حدود6500 از 100000 ساعت زمان بيداريمان را صرف فعاليتهاي انفرادي و ارتباطات غيررسمي مستقيم با خانواده و دوستان مي¬نماييم، و اين فعاليتها نقش مهمي در رشد و حفظ (نگهداري) حافظه¬هاي شخصي افراد بازي مي كند.
در حدود 35000 از ساعت¬هاي بيداريمان را با فرهنگ گسترده¬تري از فعاليتهاي سمبوليك / استعاري رسمي و غير رسمي- حدود12000ساعت در مدرسه و حدود دو برابر آن با انواع مختلف رسانه¬ ها گرهي (به طور مثال، تلويزيون، كامپيوتر، فيلم موسيقي، ورزش، كليسا، موزه) به سر مي¬بريم. بدين سان رسانه¬هاي گروهي و مدرسه نقش مهمي در رشد و نگهداري حافظه فرهنگي ما بازي مي¬كند.
از اينرو، در يك روز در حال رشد به طور متوسط، بين سنين يك تا ۱۸ سالگي يك فرد جوان ۸ ساعت مي¬خوابد، ۱۰ ساعت بيداري را به خود، خانواده و دوستان اختصاص مي¬دهد، ۴ ساعت را با رسانه¬هاي گروهي مي¬گذراند و فقط دو ساعت را در مدرسه سپري مي¬كند. (جامعه ما انتظارات زياي براي آن دو ساعت دارد).
امروزه جوانان تمايل دارند كه زمان / انرژي بيشتري را صرف رسانه¬هاي الكترونيكي از قبيل بازيها، تلويزيون و كامپيوتر نمايند.
عواطف، توجه را به همراه مي¬آورند و آموزش طرز رفتار را در پي دارد بنابراين رسانه¬هاي گروهي اغلب عوامل عاطفي اوليه قوي را در برنامه¬هاي خود وارد مي¬نمايند تا توجه مردم را افزون سازند. از آنجا خشونت و تمايلات جنسي ر رسانه¬هاي گروهي عواطف اوليه به شمار مي¬روند، بيشتر جوانان در طول بچگي با هزاران رفتار خشونت بار و مقدار زياد تمايلات جنسي از طريق رسانه¬هاي گروهي مواجه مي¬شوند. و اين عملكرد هزينه زيادي به همراه دارد تا نشان دادن تجربه¬هاي معمولي و مثبت¬تر رفتارها و برخوردهاي انسانها. رسانه¬هاي گروهي تمايل دارند تا به ما نشان دهند چطور شهوت انگيز نه مناسب با جنسيت خود، چطور قدرتمند و نه صلح طلب باشيم.
حمايت مالي بازرگاني در رسانه گروهي منجر به از بين رفتن نمايش موضوعات فرهنگي مهم و با ارزش شده است. به طور مثال، تبليغات بازرگاني تلويزيون قصد دراد بسيار كوتاه، سطحي و در واقع با تعصب باشد. به علاوه، برنامه¬هاي كامپيوتري و تكنيكهاي تلويزيوني ارتباطات مكاني/ زماني طبيعي را فشرده، طولاني و يا از بين مي¬برد، و عامل مهمي در خلق و استفاده از حافظه بلند مدت مي¬باشد.
مغزها و رسانه الكترونيكي: سيستم¬هاي زيست شناختي، موضوعات فرهنگي
رشد مغز
● مغز بسيار پيچيده، اما در عين حال سادهي ما در جهان شناخته شده بيشترين سازماندهي را دارد. مغز اندام محتاط، كنجكاو و اكتشافي است كه به طور فعال محيط اطراف خود را تجربه نموده و تفسير مي¬نمايد، و براي اين امر از مدلهاي مختلف ادراكي و سيستم¬هاي گوناگوني استفاده مي¬نمايد و با واقعيتي كه دريافت مي¬نمايد رشد مي¬كند. مغز، به عنوان يك اندام حيواني اصلي، در طول تكامل در سه لايه بقايي، عاطفي و سرانجام برخوردهاي منطقي رشد مي¬نمايد. بخش قشري منطقي كه در قسمت جلويي مغز مي¬باشد در اندازه و توانايي در بين مغزهاي حيوانات بي¬نظير است، اما بخش زيرين مغزها كه بخش بقايي است و هم چنين سيستم¬هاي عاطفي در شكل¬گيري افكار و رفتار ما، نقش مهمتري از آنچه پيش از اين تصور مي¬شد بازي مي¬كنند.
● مغزها از دهها بيليون نورونهايي تشكيل يافته كه با هم در ارتباطند كه از طريق الكتروشيميايي نورون¬هاي اطراف و دورتر از طريق سيستم لوله¬اي در ارتباط مي¬باشد. كه از اين طريق پيغام¬هايي دريافت و فرستاده مي¬شود. نورون¬هاي قشري در تعداد زيادي از شبكه¬هاي ستوني نيمهخودمختار سازماندهي شدهاند كه بيشتر آنها توسط تجربياتي كه از مغزها مخابره مي¬شود قابل تغيير است.
هر فرايند مجزايي، يك عملكرد ويژه و گروهي از شبكه¬ها عملكردهاي آنها را به فرايندهاي پيچيده¬تري تبديل مي¬نمايد. به طور مثال، صداها تبديل به واج سپس كلمات، بعد جمله و سپس قصه مي¬شوند.
● ژنتيك نقش مهمتري در رشد مغز و توانايي آن از آنچه پيش از اين تصور مي¬شد بازي مي¬كنند. كنجكاوي و توانايي زياد ما در حل مشكل به ما اين اجازه را مي¬دهد تا ابزارهايي از جمله كتاب، كامپيوتر و دارو را كه براي محدوديتهاي مغزي / بدني ما مفيد مي¬باشد، گسترش دهيم و ابزارهاي كامپيوتري الكترونيكي بسيار قوي به طور سريع فرهنگ، را انتقال مي¬دهند. بدين سان اكنون مي¬توانيم داروها و تكنولوژي را به عنوان چهارمين قسمت مغز تكنولوژيكي كه در بيرون از جمجمه¬مان واقع شده. اما به طور قدرتمندي با سه قسمت مغز بيولوژيكي در داخل جمجمه همكاري مي¬نمايد به حساب آوريم.
● آموزش، انگيزه و تجربه مي¬تواند توانايي¬هاي ژنتيكي را افزايش دهد. بنابراين رشد مغزي آينده¬اي فعال از طبيعت و تربيت مي¬باشد. بدين سان، مهم است كه والدين شخص را با دقت انتخاب نماييم زيرا از طريق آنها ژنها انتقال يافته و محيط فرهنگي كودكان پديد مي¬آيند و اين تركيب مناسبي از زيست شناسي، تكنولوژي و جامعه است.
● مغزها طوري طراحي شده تا شبكه¬هاي قشري آن با محيطي كه در آن زندگي مي¬نمايد خود را تطبيق مي¬دهد. محيطي كه كنجكاوي و حس اكتشاف را تحريك نموده و رشد يك مغز كار را افزايش ميدهد. بدين سان، افراد زيادي كه در بچگي از رسانه¬هاي الكترونيكي كه عملكرد را در جامعه محدود مي¬سازد استفاده مي¬نمايند رشد سيستم¬هاي اجتماعي مغز آنها به تأخير مي¬افتد. به عكس، جلوگيري از يك بچه براي كشف تكنولوژي الكترونيكي كمك به ايجاد فرد بالغي مي¬نمايد كه از نظر الكترونيكي مختل شده و آن هم در جامعه الكترونيكي كه اين مسئه در حال افزايش است. صرف زمان بر تلويزيون و ويدئو و اينترنت و هر وسيله ديگر الكترونيكي مرحله¬اي است كه به فرد مي¬آموزد چه طور از وسايل الكترونيكي استفاده نمايد به طور مثال وقتي مي¬خواهيم يك ماشين را برانيم كه با موفقيت يك سه چرخه و اكنون و دو چرخه را رانده باشم.
سيستم¬هاي حافظه
● حافظه كوتاه مدت ما سپري است كه به ما اجازه مي¬دهد كه واحدهايي از اطلاعات به مدت كوتاهي در ذهن نگه داريم. از آنجا كه سيستم محدوديتهاي زماني / مكاني دارد بايد با سرعت تكه¬هاي كليدي مرتبط اطلاعات را در واحدهاي فردي با تشخيص شباهتها، تفاوتها و الگوهايي كه مي¬تواند آن را ساده نمايد تركيب كند. بازيهاي ويدئويي كامپيوتري ممكن است به خوبي براي بازيكنان آنها بدون دستورالعمل روشني انجام گيرد و بازيكنان را به مبارزه مي¬طلبد و شكست آنها را به مرحله آغازين باز مي¬گرداند و پيروزي كشمكش جذاب و پيچيده¬تري در محيط الكترونيكي بعدي به وجود مي¬آورد.
● فرآيندهاي حافظه كوتاه مدت ما بخش محيطي كه ما درك مي¬نماييم را تنظيم مي¬كند. ما به چيزهايي كه داخل اين چارچوب هستند توجه مي¬نماييم رسانه گروهي اغلب تصوير مناسبي از يك اتفاق را حذف نموده و اهميت و مفهوم آن را از بين مي¬برد.
● كارايي سيستم حافظه بلند مدت ما به توانايي در ايجاد توالي¬هاي طولاني را دارد
۱- عملكردهاي موتوري وابسته به مهارتهاي اتوماتيكي (حافظه عملي) و
۲- حوادث، اتفاقات مربوط به قصه¬ها (حافظه اخباري) بدين سان فعاليتهاي قصه¬گويي فرهنگ ما را از طريق مكالمات، جوك¬ها، آهنگ¬ها، رمان¬ها، فيلم¬ها، تلويزيون، ورزش¬ها و .. جوان¬ها بايد فرم¬ها و تكنيك¬هاي قصه¬گويي مختلف را بياموزند و رسانه الكترونيكي مي¬تواند به هر دو آنها كمك كند.
نويسنده: رابرت سيلوست ( استاد دانشگاه ارگن)
مترجم: زهره جواهري
Borna66
06-22-2009, 10:52 PM
چرا ذهن ما كامپيوتر نيست
به نظر ميرسد كه اين برداشت انقلابي و غيرمتعارف كه "رابطه ذهن با مغز مانند رابطه نرمافزار كامپيوتر با سختافزار آن است" اكنون در تفكر اغلب افرادي كه درباره ماهيت خودآگاهي صاحبنظرند، رسوخ كرده است.
در استدلال عليه اين بيخردي متعارف، نه تنها بايد نشان داد كه ذهن كامپيوتر نيست، بلكه همچنين بايد توضيح داد كه چرا چنين ايده اي تانيمه راه به نظر معقول و قابل قبول مي آمد. بنابراين،استدلال عليه"«نظريه كامپيوتري ذهن" بايد شامل توضيحي درباره سبب شناسي و تداوم اين پندار باطل باشد.
مدعاي من داراي چهار محور است:
اولين محور اين ادعاي معمولي است كه كامپيوترها خودآگاه نيستند.
دومين ادعا به همان اندازه معمولي اين است كه خودآگاهي محاسباتي (computational) نيست.
سومين مدعا تأكيد ميكند كه ذهن خودآگاه است؛ بنابراين اگر خودآگاهي، محاسباتي نباشد، ذهن هم همين گونه است. (بسياري از افراد وانمود ميكنند كه معتقدند ذهن خودآگاه نيست يا چيزي شبيه اين).
نهايتاً من زباني را بررسي خواهم كرد كه افرادي كه به نظريه كامپيوتري معتقدند، بوسیله آن خود را ميفريبند.
كامپيوترها خودآگاه نيستند
افراد بسيار معدودي، حتي طرفداران "نظريه كامپيوتري ذهن"، معتقدند كه در حال حاضر كامپيوترها خودآگاه هستند، به اين معنا كه به خود و دنياي اطرافشان آگاهي دارند يا توانايي خوشحال يا نوميد شدن در آنها وجود دارد.
ابركامپيوترهايي مانند supercray ها به همان اندازه "زومبي"[۱]وارند كه ماشينهاي حساب جيبي. معدود افرادي كه خودآگاهي را به كامپيوترهاي موجود نسبت مي دهند، خود را در بالاي شيبي لغزنده مي يابند كه در پايينش حماقتي قرار دارد كه "ديويد چالمرز"، با صداقتی شایستهتوجه، در كتاب بسيار تحسين شدهاش "«ذهن خودآگاه" (the conscions mind) خود را در حال حمایتکردن از آن یافت.
اگر ما خودآگاهي را به مصنوعات منسوب كنيم، بر اين اساس كه آنها "اطلاعات را پردازش مي كنند"، مجبور خواهيم شد به موجوديت هاي ديگر نيز- حتي صخره ها و الكترون- خودآگاهي اعطا كنيم؛ چرا كه آنها نيز به معناي خاصِ متوسعی كه (به طور مشروع) به وسيله دانشمندان كامپيوتر و (به طور غيرمشروع) به وسيله فيلسوفان اعصاب به كار مي رود،"اطلاعات را پردازش مي كنند".
انكاروجود خودآگاهي در كامپيوترهاي فعلی بسيار رایج است، اما منكران مدعي اند كه ما "به زودي" يا "نهايتاً" به كامپيوترهايي دست خواهيم يافت كه خودآگاه باشند. با اين
حال آنها نمي توانند دقيقاً معين كنند اين كامپيوترهاي آينده بايد چه خصوصيات اضافي داشته باشند.
حرف هاي زيادي در اين باره زده مي شود: كامپيوترهاي خودآگاه "پيچيده تر" خواهد بود يا ساختار متفاوتي خواهند داشت؛ ساختاري موازي بر اساس به اصطلاح شبكه هاي عصبي (neural networks).
من به دنبال تعريفي از "پيچيدگي" هستم كه باعث شود خودآگاهي در آن موجود مصنوعي كه آن را پردازش مي كند، اجتناب ناپذير يا حتي محتملتر به نظر برسد.
در حال حاضر شاهدي در دست نيست كه كامپيوترهاي کاملا "موازي" (paralld) نسبت به
كامپيوترهاي «سريالي» (serial) خود آگاه تر، حساس تر به رنج يا لذت يا به تجربه qulia باشند.
افکار شهودی هدايت كننده كساني كه به تصور كامپيوترهاي خودآگاهِ آينده مي پردازند، اغلب به طرز خنده آوري ساده لوحانه است؛ مثلاً اين برداشت كه حلقه هاي پسخوراند،
(Feedback loops)، ورود مجدد (re-entry) و… مدارهاي آگاهي از خويشتن را پديدار خواهند كرد.
زيرك ترين مصنوعات با ظريف ترين مكانيسم هاي پسخوراند و "«نظارت بر خود"
(self-monitoring) از زيركيشان، خويشتنبودگيشان يا تحت نظارت گرفتن آن ناآگاهند.
چشمگيرترين شاهد بر اين كه تعداد بسيار اندكي از افراد واقعاً باور دارند كه كامپيوترها روزي خودآگاه خواهند شد،طريقهاي است كه براساس آن فاصله تا هدف با پيشرفت قدرت
محاسباتي كامپيوتر كاهش مي يابد. در حال حاضر كامپيوترها يك ميليون بار قدرتمندتر از زمان آلن تورينگ هستند؛ زماني كه او آزمون مشهورش را براي هوش ماشيني پيشنهاد كرد و هنوز توانايي كامپيوترها براي فكر كردن واقعي تأييد نشده بود.
تورينگ استدلال مي كرد كه اين پرسش كه "آيا يك ماشين ميتواند فكر كند يا نه" بايد با اين پرسش جايگزين شود: "آيا كامپيوتر دیجیتالی وجود دارد كه بتواند كاملاً نقش انسان را
تقليد كند؟"اگر كامپيوتري بتواند فردي را فريب دهد و به اين اعتقاد سوق دهد كه اين ماشين، موجودي انساني است، به اندازه كافي هوشمند است.
هنوز به اين تعريف رفتارگرايانه از مدافتاده از توانایی تفكر استناد مي شود؛ اگرچه بسياري از بازيهاي كامپيوتري مي توانند به راحتي از پَسِ آزمون تورينگ برآيند، بدون اين كه كسي براي آنها قدرت تفكر خودآگاه قائل شود؛ مثلاً خود من بدون داشتن اطلاعات اضافي مشكل بتوانم تعيين كنم كه آيا تفسير بسيار كسالت بار موجود در بازي xbox sports FIFA ۲۰۰۴ واقعي نيست؛ يعني ثبت ملال آور واكنش هاي يك شخص، واقعي نيست، با اين حال من براي اين بازي كامپيوتري، و تلويزيوني كه بازي به آن متصل است، خودآگاهي قائل نيستم.
خودآگاهي، محاسباتي نيست
شگفت آور است که كساني كه از نظريه كامپيوتري طرفداري ميكنند، به ندرت درباره آن چه واقعاً در يك كامپيوتر جريان دارد به مي انديشند: عبور جريان هاي الكتريكي ضعيف از ميان شمار گستردهاي از مدارهاي ميكروسكوپي.
اين حوادث تنها هنگامي به عنوان "پردازش اطلاعات"، "كاركردن با نمادها"،"كنترل رفتاري" و… شمرده مي شوند كه كامپيوتر، به عنوان ابزار كمكي براي حمايت و گسترش توانايي هاي انسانهاي خودآگاه به كار رود. آنها به خودي خود پردازنده اطلاعات
نيستند، همان طور كه يك چوب زير بغل به خودي خود راه نميرود.
آزمايش فكري مشهور «اتاق چيني» جان سرل[۲] (John Searl) نشان داد كه حوادث در كامپيوتر با پردازش واقعي يا درك همارز نيستند؛ آنها تنها هنگامي به انجام دهنده اين اعمال
بدل ميشوند كه به يك كاربر خودآگاه خدمت كنند.
متأسفانه سيرل، استدلالي درست را به مقصودي غلط به كار برد. او ميخواست "نظريه كامپيوتري" را با آن چه مي توان "نظريه زيستشناختي ذهن" ناميد جايگزين كند. درهرحال او به طور موفقي نشان داد كه ذهن را نمي توان بر مبناي يك منطق انتزاعي، كه
اتفاقاً در مغز به تحقق پيوسته است اما در بسياري موارد ديگر نیز مي توانست محقق شود، درك كرد.
راجر پنروز [۳] (Roger Penrose) در كتاب «ذهن تازه امپراتور» (The Emperor's New Mind)در اين باره به نكته دقيق تري اشاره كرده است. او استدلال كرده كه اغلب فعاليتهاي خودآگاه "غير محاسباتي" (non-computational) هستند.
متأسفانه او استدلالش را با پيشنهاد وجود پيوندي بين خودآگاهي و آن به اصطلاح "جام مقدس" فيزيك، يعني گرانش كوانتومي -كه آن هم غير محاسباتي است - و سقوط كوانتومي همراه میکند كه فرض میکند در ريزلوله هاي درون سلول هاي عصبي رخ میدهد.
هر دو نويسنده بيش از حد به نظريه كامپيوتری تن در ميدهند، به طوري كه پيش فرض هاي بسياري به چالش كشيده نميشوند و مواضع مثبت آنها به سرعت به سادگي ميگرايد.
بهتر است به خود يادآوري كنيم چه وقايع معدودي در كامپيوترها رخ ميدهد؛حتي اگر اين موضوع را ناديده بگيريم كه كاربراني خودآگاه لازمند تا پيشآمدهايشان را به "پردازش اطلاعات"، "دستكاري نمادها" و… بدل كنند.
كاركردگرايان، كه اغلبشان به نظريه كامپيوتري وفادارند، ذهن را صرفاً مجموعهاي از ايستگاه - راه هاي علّي (way-stations) بين تجربه و رفتار مي دانند. كامپيوترها عمدتاً محاسبه ميكنند؛ مثلاً آنها ۲ را به ۲ اضافه ميكنند و عدد ۴ را به دست ميآورند. اگر خودآگاهي
از توده عظيمي از چنين محاسباتي ساخته شده بود، كدام جنبه از این محاسبه، خودآگاهي بود: درون داد، برونْداد، فرآيند اضافهشدن نشانه يا چيزي ديگر؟
خوانندگان ممكن است از مثال من - يك محاسبه منفرد كوتاه - احساس ناراحتي كنند، اما دليلي وجود ندارد كه محاسبه اي طويل بايد خودآگاهتر از محاسبهاي كوتاه باشد؛ يا انبوهي از محاسبات خودآگاهتر از يك محاسبه به خودي خود باشند.
همين اعتراضات را میتوان بر كساني نظير پاتريشيا چرچلند[۴] (Patricia Churchland) هم روا دانست. او تأكيد مي كند كه خودآگاهي، آن قدر كه یک پردازنده سريع منطقي يا پردازنده عمليات رياضي نظير انتقال محور به محور است، پردازنده سريع اعداد نيست.
lدعاي پاتريشيا چرچلند است كه حالات ذهني را مي توان بدون ملاحظه قرار دادن سوبستراي فيزيكی آنها (سلولهاي عصبي) لحاظ كرد و در عوض به كاركردهاي سطح بالاتر
مانند عقايد، اميال و عواطف پرداخت،
اینکه "ذهن نوعي ماشين منطقي است كه براساس جملات عمل مي كند." (نگاه كنيد به۱۹۸۸ Neurophilosophy)، پرسشهاي بسياري به ميان مي آورد، جدا از اين كه مشكل نسبت دادن "منطق" و "جملات" به تكانههاي الكتريكي كامپيوترهاي مجزا به جاي مي ماند. (تنها تفكري جادويي ميتواند مارا قادر سازد تا باور كنيم كه "منطق" و "جملات" ميتوانند به صورتي تحقق نيافته در يك انسان خودآگاه و توسط او وجود داشته باشند).
جملات و منطق كاملاً انتزاعي هستند و نمي توان آنها را با محتواهاي خودآگاهي مانند احساس گرما متناظر دانست.
همين امر در مورد محاسبات هم صادق است. با اين وجود در يكي از ملاحظات كلاسيك درباره نظريه كامپيوتري (كامپيوتر و ذهن، ۱۹۸۳ The Computer and The mind)، فيليپ جانسون ليرد (Philip Johnson Laird) استدلال كرده است كه تجربه حسی در واقع با انجام دادن جمعها هم ارز است: "بينايي تقريباً مانند يافتن مقادير x در معادلاتي مانند x+y=۵ است".
اين اظهارنظر احمقانه اما دست كم صادقانه است. اين برداشت كه چيزي آن قدر پايهاي مانند بينايي، از چيزي ساخته ميشود كه نسبتاً پيچيده به نظر می رسد، يكي از خصلتهاي پايدار نظريه كامپيوتري است؛ اين خصلت به معناي معكوس كردن سلسله مراتبي است كه ما در آن، qualia(تجربه حقيقي چيزها) و احساسات مبهم مقولهبندينشده را در پايين آن و عمليات هوشمندانهتر، مانند محاسبه را، در رأس آن قرار مي دهيم.
نه نظريه كامپيوتري ميتواند پاسخ گوي جهانشموليِ آگاهيِ معمولي باشد (يعني گشودگي ما به حوزه نامحدود وقايع)، و نه اين نظريه ميتواند يكپارچگي لحظه به لحظه حوزه خودآگاهي را - كه توسط آينده و گذشتههاي گسترش يافته فراگرفته مي شود،اما اجزاء بيشمار آن مجزا بودن خود را حفظ مي كنند- مدلسازي كند.
هرتلاشي براي توضيح اين "يكپارچگي" (integration) - ادغام شدن بدون درهم فرورفتن - تا به حال شكست خورده است.
به نظر مي رسد تلاش براي توضيح ذهن براساس محاسبه، كمتر از همه احتمال موفقيت داشت باشند. آدم نمي تواند ميليونها جمع ۴=۲+۲ تا رسيدن به يك كليت يكپارچه شده انجام دهد،در حالي كه در همان سطح، آنها را جدا از هم نگه مي دارد: شما نميتوانيد دوش آبتان را همزمان هم به صورت قطرات جداگانه و هم به صورت يك استخر داشته باشيد.
شما مي توانيد چنين وانمود كنيد كه قادريد اين كار را با تصور كردن ديدگاههاي متعدد درون كامپيوتر (يا سيستم عصبي) انجام دهيد؛ اما اگر اين ديدگاهها خود از فعاليتي برخاسته از درون كامپيوتر ساخته شده باشند، ديگر در موقعيتي نيستند كه چيزي را ببینند.
ديدن جداگانه كليت و اجزاء شخصي كه هيچ. انبوهي از تكانه هاي عصبي هرچند نظم
يافته توسط اتصال دهي زيستشناختي باشند حتی نمي توانند تعداد زيادي جمع كردن (يا هر فعاليت محاسباتي يا نيمه محاسباتي ديگر) را انجام دهند كه به خودش چيزي بيشتر از جمع كردن اضافه كرده باشد.
چنين جمع كردني به ديدگاهي خارجي نياز دارد؛ مانند آنچه که تودهاي از نقاط جداگانه را به يك تصوير بدل ميكند و چنين ديدگاهي وجود خودآگاهي را از قبل پيش فرض ميگيرد.
حاشيهايكردن ذهن خودآگاه
از نظر برخي افراد استدلال هاي قبلي من در اين باره كه كامپيوترها خودآكاه نيستند يا نمي توانند باشند، به نظريه كامپيوتري ذهن بيارتباط است؛ زيرا خودآگاهي يكي از كم اهميتترين جنبههاي ذهن است.
بسياري استدلال لشلي (Lashley) را مطرح ميكنند كه در مقاله مشهورش در سال ۱۹۵۶با نام «سازماندهي مخ و رفتار» (Cerebral Organization and Behaviour) مطرح شده است: "اصلاً هيچ فعاليت ذهني، خودآگاه نيست"
در واقع همان طور كه او توضيح داده است : "تجربه شاهدي را درباره وسايلي كه آن را سازماندهي ميکنند، در اختيار نميگذارد». يقيناً اين سخنی تعجببرانگیز نیست: اگر من از همان اول مجبور باشم درباره چگونگي ظهور كلمات در ذهنم و چگونگي سازماندهي آن كلمات براي تشكيل جمله تأمل كنم، نميتوانم به خودم فكر كنم.
زيربناي هر فعاليت خودآگاهانه را مكانيسم هاي ناخودآگاه تشكيل ميدهد، اما اين امر به معناي آن نيست كه فعاليت خودآگاه، همان مكانيسم هاي ناخودآگاه است.
تأكيد بر ذهن به مثابه مكانيسم، بسياري از فيلسوفان را قادر كرده است كه بر پيوندهاي علّي بين درونْ دادهها و برون داده ها متمركز شوند و محتواهاي خودآگاهِ تداخل كننده را به حاشيه برانند.
كاركردگرايان، كه اغلبشان به نظريه كامپيوتري وفادارند، ذهن را صرفاً مجموعه اي از ايستگاه- راه هاي علّي (way-stations) بين تجربه و رفتار مي دانند. اين كار از زماني كه چالمرز اشاره كرد كه ذهن خودآگاه هم خصلت هاي علي(يا روان شناختي) و هم خصلت هاي پديداري (يا سوبژكتيو) دارد، مشكل تر شده است.
با اين حال كاركرد گراياني[۵] مانند دنت (Dennet) و استيچ (Stich) تأكيد بر qualia (تجربه حقيقي چيزها) و باورهاي حكمي مانند عقايد و حتي حس خويشتن را صرفاً به عنوان بازمانده هايي از شيوه پيشعلمي تفكر به تمسخر گرفته اند.
زبان ميتولوژي اعصاب (نوروميتولوژي) معمولاً به اين عقيده گرايش دارند كه به كامپيوترها يك
توانايي ثابت در انجامدادن كارهايي نسبت داده شود كه در واقع توسط انسانها يا به كمك آنها انجام مي شود.
ما از كامپيوترهايي كه "محاسبات انجام مي دهند"، "موشك ها را هدايت مي كنند" و "پيام ها را كشف مي كند"، سخن ميگوييم،
باوجود آن كه اغلب كارهاي مفيد ممكن است در غياب انسان خودآگاه ادامه پيدا كنند، اما حوادث الكترونيكي تنها هنگامي مفيد يا در واقع معني دار شمرده ميشوند كه انسان
ها به صحنه بازگردند.
سخن مشابهي در بحث درباره فعاليت مغز هم صادق است: به اعصاب نيز انجام دادن محاسبات و كشف پيامها نسبت داده ميشود. در واقع بيشتر در علوم اعصاب با كاربرد كلمات وامگرفته شده از گفتار كامپيوتريِ انساننما، صفاتي از انسانها به مصنوعاتي مانند كامپيوتر نسبت داده ميشوند؛ سپس اين صفات به مغز يا ذهن منسوب ميشوند؛
اين کار توصيف كامپيوتریشده آن را توجيه كنند. استفاده از اصطلاح "اطلاعات" در توصيف فعاليتهاي كامپيوترها، مغزها و ذهنها نقشي محوري در حمايت از نظريه كامپيوتري ایفا كرده است.
بسياري از متخصصان علوم اعصاب آنچه به عنوان "اطلاعات" (مثلاً نور به عنوان "اطلاعات بينايي") دستگاه عصبي را بمباران ميكند و آنچه در دستگاه عصبي به عنوان "پردازش اطلاعات" رخ ميدهد توصيف ميكنند. از آن جا كه "پردازش اطلاعات" كاري مانند عمل ذهن به نظر مي رسد، پس گذر از سدّ ذهن - مغز به راحتي انجام ميگيرد.
درواقع، آنچه ما با آن روبهروييم، نمايشي پيچيده از دو معناي كاملاً متفاوت از كلمه "اطلاعات" است:
معناي فني كه مهندسان اطلاعات از آن استفاده مي كنند و ربطي به معنا، دلالت يا خودآگاهي ندارد.
معناي دوم معناي معمولي است و به چيزي اشاره مي كند كه بين يك انسان و انسان ديگر تبادل ميشود (با يا بدون واسطه مصنوعات) و كاملاً با معني، دلالت و خودآگاهي مرتبط است.
براي فراموش كردن اين تفاوت است كه آنها مستقيماً به همان سردرگمی كه چالمرز گرفتار آن شده است،دچار می شوند. حتي اگر كامپيوترها پردازش اطلاعات (به معناي معمول) را انجام می دادند، اين امر آنها را به مدل هاي رضايت بخشي از "خودآگاهانه در اين جا بودن" بدل نمي كرد.
حمام آفتاب گرفتن به معناي غوطه ور كردن همه بدن درون اطلاعات حرارتي نيست؛ و دندان درد داشتن هم صرفاً اطلاعيافتن از چيزي مربوط به دندان نيست.
قابل باور شدن نظريه ذهن، به عنوان يك "پردازشگر اطلاعات"، به گسترش دادن مفهوم اطلاعات و محدودکردن ديدگاه تجربه خودآگاه بستگي دارد.
جمع بندي
خلاصه استدلال من بر ضد نظريه كامپيوتري ذهن به اين ترتيب است:
اول اين كه كامپيوترها خودآگاه نيستند. اين حقيقت كه معيارهاي ورود به مقوله موجودات خودآگاه، همچنان كه كامپيوترها "پيچيدهتر" مي شوند، سختتر ميشود، نشان ميدهد كه در آينده نزديك غير محتمل است كه آنها به موجوداتي خودآگاه بدل شوند.دوم آن كه ذهن خودآگاه -به معناي بدیهی اين كلمه- محاسباتي نيست. سوم آن كه اعتقاد به نظريه كامپيوتري بر اساس انكار "خود" (Self)، محوريت خودآگاهي در ذهن را باطل میکند. چهارم اين كه اندك باورپذيريِ اين نظريه به استفاده مخاطرهآميز از اصطلاحاتي بستگي دارد كه ميان كامپيوترها، افراد و بخش هاي مختلف ذهن رد و بدل مي شود.
پينوشت هاي مترجم
۱. ديويد چالمرز، فيلسوف ذهن مشهور، بين "مسائل آسان" خودآگاهي (مثلاً يافتن همبسته هاي نورونيِ حس) و "مسائل سخت" آن كه مي توان آن را اين گونه بيان كرد: "چرا اصلاً آگاهي از اطلاعات حسي وجود دارد؟" تمايز قايل مي شود.
يكي از نكات كليدي استدلال او تمايز بين تكانه هاي عصبي به وجود آورنده اطلاعات حسي و تجربه آنها است (كه در فلسفه ذهن با نام qualia خوانده مي شود). چالمرز بر غير قابل
تقليل بودن تجربه آگاهي به فرآيندهاي فيزيكي صرف (يا فيزيكاليسم) تأكيد دارد. او در استدلالش، كه در كتاب "ذهن خودآگاه" بيان مي شود، از مفهوم "زومبي" (آدم ماشيني، گول) فلسفي استفاده مي كند. گول، شخصي فرضي است كه در همه جنبه ها مشابه انسان واقعي است اما فاقد qualia است.
۲. آزمايش فكري مشهوري كه جان سرل، فيلسوف آمريكايي، در استدلالش عليه هوش مصنوعي و توانايي تفكر يك كامپيوتر ارائه مي كند، چنين است: خودتان را در اتاقي فرض كنيد با دو پنجره و يك كتاب بزرگ دستورالعمل ها. از ميان يك پنجره قطعات كاغذي با نشانه هايي بر روي آنها وارد مي شود. شما دستورات را دنبال مي كنيد و قطعات كاغذ را با قطعات كاغذ ديگري كه از پنجره ديگر بيرون مي فرستيد تطبيق مي دهيد.
سرل مي گويد اين حالت مشابه ترتيبات درون يك كامپيوتر است. شما صرفاً در پاسخ به درونْ داد، براساس قواعدي معين،برونْ دادي توليد مي كنيد. اما فرض كنيد كه "درونْ داد"
اتاق واقعاً شامل پرسشهايي به زبان چيني باشد و "برونداد" متشكل از پاسخها.
شما چيني نمي دانيد؛ با اين حال همان كاري را كه انجام مي دهيد يك كامپيوتر انجام مي دهد. بنابراين هيچ چيزي نمي تواند زبان چيني را صرفاً با عمل كردن بر نمادها براساس قواعدي "«صوري" درك كند. همان طور كه سرل مي گويد: "نحو براي معنا شناسي كافي نيست".
۳. راجر پنروز، فيزيك- رياضيدان و فيلسوف انگليسي، در كتاب هايي مانند «ذهن تازه امپراتور» استدلال مي كند كه قوانين شناخته شده فيزيك يك سيستم كامل را تشكيل نمي دهند، و اين كه هوش مصنوعي حقيقي ناممكن است.
او در اين كتاب بحثبرانگيز، ادعا ميكند كه انسان ها مي توانند كارهايي فراسوي قدرت صوري سيستم هاي منطقي (مثلاً پي بردن به حقيقت اظهارات غيرقابل اثبات) انجام دهند.
۴. پاتريشيا چرچلند، فيلسوف ذهن و فيلسوف اعصاب، به طور خاص به مكتب فكري حذفگرايي (eliminatism) يا ماترياليسم حذفگرايانه وابسته است، كه معتقد است مفاهيم معمول روانشناسي، مانند عقيده و ميل، با هيچ فعاليت مغزي منسجم يا قابل تعريفي همبستگي ندارند و بنابراين آنها را بايد از رده مفاهيم علمي كنار گذاشت.
۵. كاركردگرايي (functionalism): نظريه اي فلسفي براي پاسخ دادن به مسئله رابطه ذهن- جسم است كه به علت اعتراضات عليه نظريه هويت و رفتارگرايي منطقي به وجود آمده است.
ريموند تاليس، استاد پزشكي سالمندان(Geriatric Medicine) در دانشگاه منچستر است. او كتاب هاي متعددي در موضوعات مختلف از جمله داستان، شعر، فلسفه و نقد ادبي و فرهنگي نوشته است.
ازجمله آثار او در موضوع مربوط به اين مقاله ميتوان به اينها اشاره كرد:
۱. جانور آشكار: دفاع از خودآگاهي انسان.
۲. بر لبه يقين.
۳. چرا ذهن ما كامپيوتر نيست؟
۴. حيوان آگاه: بررسي فلسفي آگاهي و صدق.
۵. سوگندنامه هاي بقراطي: پزشكي و ناخرسندي هاي آن.
--------------------------------------------------------------------------------
ترجمه علي ملائكه
--------------------------------------------------------------------------------
منبع: سايت آينده نگر
Borna66
06-22-2009, 10:53 PM
اضطراب - خوره روح
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
نزديک به يک چهارم ما دچار درجاتي از اضطراب و اختلالات اضطرابي هستيم! و بقيه نيز بيش از حد مورد قبول از نگراني، دلهره و هيجانات رنج مي بريم. اضطراب، به صورت موذيانه و ناپيدا با بيقراري و زيرکي خاصي، به مرور تمام گوشه هاي ذهن را اشغال مي کند و آرام آرام به پيش مي تازد و مثل خوره همه جاي وجود فرد را درگير مي کند. اضطراب از شيوع بسيار بالايي برخوردار است و فقط در ايالات متحده بيش از 65 ميليون نفر را درگير کرده است! بسياري از ما درطول زندگي خود به درجاتي از اضطراب دچار شده يا مي شويم.
اضطراب نشانه چيست؟
وجود اضطراب در حد اعتدال آميز آن، پاسخي سازش يافته تلقي مي شود که موضع گيري متفاوت انسان ها در برابر حوادث طبيعي و غيرطبيعي را به دنبال دارد; اضطراب است که ما را وامي دارد تا براي معاينه کلي به پزشک مراجعه کنيم، کتاب هايي را که از کتابخانه به امانت گرفته ايم، بازگردانيم، اگر وعده ملاقاتي با کسي گذاشته ايم، به موقع در سرقرار حاضر شويم، در يک جاده لغزنده با احتياط رانندگي کنيم و… بنابراين وجود اندکي اضطراب مي تواند به عنوان يکي از مولفه هاي شخصيت و در واقع بخشي از زندگي انسان، تاثير مثبتي بر فرآيند زندگي و تحول آن داشته باشد; زيرا اين فرصت را براي افراد فراهم مي آورد تا مکانيزم هاي سازشي خود را در صورت مواجه شدن با منابع اضطراب زا، گسترش دهند. اما اگر اين دلشوره شديد شود و احساس کنيد گرفتار ترسي شده ايد که آرامش را از شما گرفته است، اين اضطراب مشکل آفرين مي شود.
درمان اضطراب
مي توان اين ترس شديد را به دلشوره معمولي تبديل کرد. انواع روان درماني، شيوه هاي عملي و درمان هاي دارويي براي کنترل اضطراب وجود دارد.
- ورزش کنيد: با کمي پياده روي اضطراب را از خود دور کنيد. يک برنامه ورزش روزانه لااقل به مدت نيم ساعت به شما کمک زيادي خواهد کرد.
- چاي و قهوه نخوريد: خوردن کافيين در هنگام اضطراب مانند ريختن آب به آسياب آن است.
- الکل ننوشيد: گرچه الکل در آغاز آرام کننده به نظر مي آيد، اما روز بعد احساس اضطراب بيشتري مي کنيد، چون اثر تحريکي ترک الکل برروي مغز وجود دارد.
- به آرامي نفس بکشيد: نفس نفس يا تنفس شديد نخستين حدس براي علت اضطراب است و مي تواند احساس گيجي، اضطراب و افسردگي را در شما ايجاد کند. اشکال اصلي در تنفس سريع نيست، بلکه در تنفس با قسمت بالاي سينه به جاي ديافراگم است. تنفس عميق تر مي تواند شما را آرام کند. براي اين کار، دراز کشيده و يک دست خود را برروي سينه و دست ديگر را برروي شکم بگذاريد. اکنون با بيني طوري نفس بکشيد که فقط دست روي شکم بالا و پايين رود. با انجام دادن اين تمرين مي توانيد در هنگام شروع اضطراب تنفس خود را کنترل کنيد. با تمرکز برروي تنفس عملا مي توانيد بر اضطراب غلبه کنيد.
- زمان غصه براي خود بسازيد: يک علت شايع اضطراب اين است که مي گذاريد تمام روز غصه و نگراني داشته باشيد. به جاي آن، هر روز نيم ساعت را بنشينيد و فقط غصه بخوريد. وقتي در طول روز نگراني به سراغتان مي آيد، به خود بگوييد: بعدا و در زمان نگراني غصه آن را خواهم خورد.
کارهاي فوري در لحظات اضطراب
- به بالا نگاه کنيد: تحقيقات نشان داده اند که احساسات با سر به زير انداختن شديد مي شوندپس به سقف اتاق نگاه کنيد.
- به آرامي نفس بکشيد: تنفس خود را آرام کنيد، هوا را کاملا بيرون دهيد و در ذهن خود کلمه اي آرام بخش را با هر بازدم تکرار کنيد، مثل «آرام… آرام… آرام.»
- شانه ها را پايين بيندازيد: بالا گرفتن شانه ها تنش را زياد مي کند. شانه ها را شل کنيد تا تنش کم شود.
- آهسته فکر کنيد: وقتي افکار مضطرب کننده به سرعت مي آيند، شما آهسته و با جملات کامل فکر کنيد.
- صداي خود را تغيير دهيد: آهسته کردن گفتار و پايين آوردن صدا به شماآرامش مي بخشد و خود و ديگران را تحت کنترل درمي آورد.
- حرکت کنيد: وقتي احساس مي کنيد که اضطراب شروع مي شود، چند لحظه در جا بدويد يا بالا و پايين بپريد.
- حالت صورت را تغيير دهيد: با بازکردن اخم ها و بالا کشيدن گوشه هاي دهان مي توانيد مغز را گول زده و آن را آرام کنيد.
- از ديد ديگري به خود نگاه کنيد: خود را مضطرب و عصبي از نگاه فرد ديگري و از گوشه ديگر اتاق مجسم کنيد.
وقتي اضطراب دست بر نمي دارد
- داروي ضد اضطراب استفاده کنيد: اگر هر کاري مي کنيد و از دست اضطراب خلاص نمي شويد، از پزشکتان داروي ضد اضطراب درخواست کنيد يا از او بخواهيد شما را به يک روان پزشک معرفي کند.
- روان درماني را امتحان کنيد: ممکن است پزشک معالج شما را به يک متخصص بيماري هاي رواني معرفي کند که مي تواند شما را در تغيير افکاري که باعث شروع اضطراب مي شوند کمک کند. روان درماني چيزي عجيب، معجزه گر، يا ترسناک نيست و فقط روش ها و تمرين هايي به شما آموزش داده مي شود تا در شناخت و مقابله با آنچه که ناراحتتان مي کند کمکتان کند.
- از دارو استفاده کنيد: پزشک ممکن است دارويي براي استفاده کوتاه مدت يا گاه گاه تجويز کند. داروهاي موثر شامل بنزوديازپين ها، ضدافسردگي هاي سه حلقه اي و مهارکننده هاي مونوآمين اکسيد از (MAOI) است. محدوديت هاي غذايي مهمي در استفاده از داروهاي MAOI وجود دارد، پس حتما از پزشک خود فهرست غذاهاي ممنوع را بپرسيد.
نکته مهم: فراموش نکنيد استفاده از دارو بدون مجوز پزشک اکيدا ممنوع مي باشد. حتما با پزشک خود درمورد داروها صحبت کنيد.
حمله وحشت زدگي
حمله وحشت زدگي از کنترل خارج شدن اضطراب است. بعضي افراد مستعد دوره هاي کوتاه ترس يا ناراحتي شديد هستند. علائم آن ممکن است کوتاهي تنفس، سرگيجه يا از حال رفتن، لرزيدن، تپش يا تندي ضربان قلب، عرق کردن، احساس خفگي، دل به هم خوردگي، احساس کرختي يا سوزش، برافروختگي يا لرز، درد يا ناراحتي در قفسه سينه و ترس از مردن يا ديوانه شدن باشد. حملات وحشت زدگي ناراحتي اي است که بايد با پزشک در ميان بگذاريد. با اين حال، کارهايي نيز هست که خود نيز مي توانيد براي رفع آن انجام دهيد.
1) به خود بقبولانيد که اين حمله گذرا است، معمولا ظرف پنج تا ده دقيقه.
2) به خاطر بياوريد که هرگز کسي از حمله وحشت زدگي نمرده و ديوانه نشده است. به خود بگوييد: «اين نيز مي گذرد.»
3) بر احساستان غلبه کنيد و به خود بگوييد: «فقط يک احساس است.» بگذاريد تنفس سخت را تجربه کنيد و به آرامي نفس بکشيد. اين طور اکسيژن کافي دريافت مي کنيد.
4) هر يک يا دو دقيقه ميزان اضطراب خود را بر حسب درجه بندي از يک تا ده حدس بزنيد. با اين کار، متوجه خواهيد شد که گرچه سطح آن بالا و پايين مي رود، ولي به تدريج کاهش پيدا مي کند.
5) ده تنفس آهسته، عميق و ديافراگمي انجام دهيد. ميزان اضطراب را باز حدس بزنيد.
6) برروي اجسام اطراف خود تمرکز کنيد. در ذهن خود اتاق، لباس هايتان، صداها و بوها را تضعيف کنيد. توجه خود را از درون بدن به بيرون آن جلب کنيد.
اين مراحل را تا از بين رفتن حمله وحشت زدگي تکرار کنيد.
تست اضطراب
در تست زير تعيين کنيد در همين لحظه چه احساسي داريد؟!
1) به خود مطمئن هستم
الف) بسيار زياد ب) زياد ج) تا حد متوسط د) کمي ه) هرگز
2) مي توانم بر افکار خود تمرکز کنم
الف) بسيار زياد ب) زياد ج) تا حد متوسط د) کمي ه) هرگز
3) آرام هستم
الف) بسيار آرام ب) تا حدود زيادي آرام ج) تا حد متوسط د) کمي
آرام ه) هرگز
4) عصبي هستم
الف) هرگز ب) بسيار کم ج) تا حد متوسط د) خيلي ه) هميشه
5) ناراحت هستم
الف) هرگز ب) بسيار کم ج) تا حد متوسط د) خيلي ه) هميشه
6) بدنم همواره مرطوب است
الف) هرگز ب) بسيار کم ج) تا حد متوسط د) خيلي ه) هميشه
7) نفسم منظم است
الف) هرگز ب) بسيار کم ج) تا حد متوسط د) خيلي ه) هميشه
8) احساس تنش در معده دارم
الف) هرگز ب) بسيار کم ج) تا حد متوسط د) خيلي ه) هميشه
حالا امتيازها را بر اساس رتبه بندي زير با هم جمع کرده و هر امتيازي که آورديد در زير بخوانيد.
الف)1 امتياز ب) 2 امتياز ج) 3 امتياز د) 4 امتياز ه) 5 امتياز
امتياز بين 32 تا 50: شما به اضطراب شديد مبتلا هستيد، به طور حتم بايد به روانشناس مراجعه کنيد.
امتياز بين 24 تا 32: اضطراب شما کمي بيش از حد طبيعي است که با توجه به شدت کم اختلال، مي توانيد با استفاده از کتاب هاي اضطراب آن را برطرف کنيد.
امتياز کمتر از 24 : اين گروه از امتيازها نشان دهنده اين است که شما فردي طبيعي هستيد که اختلال اضطرابي و مشکل عمده اي ندارد.
منبع : لينکستان
Borna66
06-22-2009, 10:53 PM
طولانی هست ولی توصیه می کنم سر فرصت بخونید :
عشق یا شهوت ...
تعبیر عاشقانه افراد
آیا تا کنون هیچ شی را عاشقانه نگریسته ای ؟
شاید بگویی آری ، چرا که نمی دانی که نگریستن عاشقانه به یک شی یعنی چه . شاید با شهوت به اشیا نگاه کرده ای ، این چیز دیگری است . کاملا فرق دارد ، درست نقطه مقابل آن است . نخست ... سعی کن تفاوت را درک کنی .
چهره ای زیبا ، بدنی زیبا ، تو به آن نگاه می کنی و احساس می کنی که عاشقانه به آن می نگری ولی چرا به آن نگاه می کنی ؟ آیا مایلی از آن چیزی به دست آوری ؟ آن عشق نیست و شهوت است . آیا می خواهی از آن بهره بکشی ؟ آن گاه شهوت است و عشق نیست . آن هنگام در واقع ، تو فکر می کنی که چگونه از آن استفاده ببری ، چگونه آن را تصاحب کنی ، چگونه از آن بدن وسیله ای بسازی برای خوشوقتی خودت .
شهوت یعنی : چگونه از چیزی برای خوشوقتی خودت استفاده کنی و عشق یعنی ، خوشوقتی تو ابدا مطرح نیست . در واقع ، شهوت یعنی چگونه چیزی به دست آوری و عشق یعنی چگونه چیزی ببخشی . این دو درست نقطه مقابل هم هستند .
اگر چهره ای زیبا ببینی و به آن عشق احساس کنی ، احساس بی درنگ تو در آگاهی ات این خواهد بود که چگونه می توانی این چهره را خشنود کنی ، چگونه این مرد یا این زن را خوشحال کنی . در این جا خودت اهمیتی نداری .
در عشق دیگری مهم است اما در شهوت مهم تو هستی . در شهوت تو فکر می کنی دیگری را وسیله خوشحالی خودت قرار دهی ، در عشق فکر می کنی که خودت چگونه وسیله شوی .
عشق تسلیم است و شهوت یک تهاجم .
تو حتی در شهوت نیز از عشق سخن می گویی . پس فریب نخور !!!!!!!!! به درون بنگر ، آن گاه به این ادراک خواهی رسید که در زندگی حتی یک بار نیز به کسی یا چیزی عاشقانه نگاه نکرده ای .
دومین تفاوتی که باید درک شود این است ... اگر عاشقانه به چیزی مادی یا بی جان نگاه کنی ، آن شی به یک شخص تبدیل می شود . اگر به آن عاشقانه نگاه کنی ، آن گاه عشق تو کلیدی می شود تا هر چیزی را به شخص تبدیل سازد . اگر به یک درخت عاشقانه بنگری ، درخت یک شخص می گردد .
هر گاه عاشقانه به چیزی نگاه کنی ، آن چیز یک شخص می شود و برعکس . هر گاه با چشمانی شهوانی به شخصی نگاه کنی ، آن شخص به یک شی تبدیل می شود . برای همین است که چشمان شهوانی دافعه دارند . چرا که هیچ کس نمی خواهد شی شود . وقتی به همسرت با چشمان شهوانی می نگری او احساس ازردگی می کند . در واقع تو چه می کنی ؟ تو یک شخص را ، یک شخص زنده را به وسیله ای بی جان تغییر می دهی . تو می پنداری که چگونه استفاده کنی و آن شخص کشته می شود .
چشمان شهوانی دافعه دارند و زشت هستند .
وقتی با عشق به کسی نگاه کنی ، او والا می گردد . یگانه می گردد . ناگهان او یک شخص می شود . یک شخص را نمی توان با دیگری جایگزین کرد ولی یک اشیا را می توان جایگزین کرد . یک شی قابل جایگزینی است ولی یک شخص جایگزینی ندارد . او یکتا و یگانه است .
عشق همه چیز را یگانه می کند . به همین سبب تو بدون عشق ، هرگز احساس نمی کنی که شخص هستی . تا زمانی که کسی عمیقا دوستت ندارد ، هرگز احساس نخواهی کرد که موجودی یگانه هستی و به راحتی می توان تو را تغییر داد و جایگزین کرد .
در رابطه شهوانی ، همه چیز شی هست و این غیر انسانی ترین کارهایی است که انسان می تواند انجام دهد : تبدیل شخصی به شی .
وقتی عاشقانه می نگری ، خودت را فراموش کن . خودت را کاملا فراموش کن . برای امتحان یه یک گل نگاه کن و خودت را به تمامی از یاد ببر . بگذار گل باشد و خودت کاملا غایب باشی . گل را احساس کن ، آن گاه عشقی عمیق از آگاهی تو به سمت گل روانه می گردد . تو به وجد می آیی و آن گل ، یک شخص می گردد .
به موضوع دیگری نپرداز . با یک گل سرخ یا با چهره معشوقت باقی بمان . تنها با قلبت بمان . با این احساس که چه کنم تا معشوق شادتر و معشوق تر باشد ؟ و وقتی چنین باشد ، تو غایب خواهی بود ، هرگز به خودت توجه نخواهی کرد .
وقتی به خودت توجه نداری ، خالی می گردی ، فضایی درونت آفریده می شود . وقتی ذهنت کاملا به دیگری متوجه می گردد ، آن گاه درونت خلا ایجاد می شود .
با معشوق ، انسان به تمامی ناتوان می گردد ، این را به یاد بسپار . هر گاه عاشق کسی باشی ، احساس عجز کامل می کنی . درد عشق همین است : فرد نمی تواند احساس کند که چه بکند . او مایل است همه کار بکند ، می خواهد تمامی کائنات را به معشوق ببخشد ، ولی چه می تواند بکند ؟
تو تهی هستی و به همین سبب عشق به یک مراقبه عمیف تبدیل می گردد . در حقیقت ، اگر کسی را دوست داشته باشی ، به هیچ مراقبه دیگری نیازی نیست ولی چون در واقع کسی عاشق نیست ، به 112 تکنیک نیاز دارد و حتی شاید این ها هم کافی نباشد . خود عشق بزرگ ترین تکنیک است ولی عشق مشکل است و حتی ناممکن .
عشق یعنی خود را آگاهی رها کردن و در همان مکان ، جایی که نفس تو وجود داشته ، دیگری را جای دادن . جایگزینی خودت با دیگری یعنی عشق . گویی که اینک تو نیستی و فقط دیگری هست .
سارتر می گوید که دیگری جهنم است و حق با اوست . او درست می گوید زیرا که دیگری فقط برای تو جهنم می آفریند ولی همچنین او اشتباه می کند ، زیرا اگر دیگری بتواند جهنم باشد ، می تواند بهشت هم باشد ، کافی است با عشق نگاه کنیم . هر زن و شوهر برای یکدیگر جهنم می سازند زیرا هر یک می کوشد تا دیگری را تصاحب کند . غافل از اینکه تنها تصاحب اشیا ممکن است ، نه تصاحب اشخاص !
اگر عاشق باشی ، حتی نگاه خیره بسیار زیباست ، زیرا خیره شدن تو ، او را یک شی نمی سازد . آن گاه می توانی مستقیم به چشمان او نگاه کنی . آن گاه می توانی عمیقا وارد چشمان دیگری شوی . تو او را به یک شی تبدیل نمی کنی ، بلکه نگاه تو از راه عشق ، از او یک شخص می سازد . برای همین است که تنها نگاه خیره عاشقان زیباست و گرنه خیره نگریستن زشت است .
هرگاه شخصی را به یک شی تبدیل کنی ، عملی غیراخلاقی مرتکب شده ای ولی اگر سرشار از عشق باشی ، در آن لحظه سرشار از عشق ، این پدیده ، این برکت با هر موضوعی روی خواهد داد و تو زندگی می بخشی .
هنگامی که معشوق به تصاحب در آید ، عشق رفته است . آن گاه معشوق تنها یک شی خواهد بود . می توانی از او استفاده کنی ، ولی برکات هرگز برنمی گردند ، زیرا آن برکات فقط زمانی می آمدند که او یک انسان بود ، دیگری آفریده شده بود ، شخص را در دیگری آفریده بودی و دیگری نیز ، شخص را در تو آفریده بود . هیچ کدام شی نبودید . هر دو ذهنیت هایی بودید که با هم تلاقی کرده بودند دو انسان که ملاقات کرده اند ، نه یک انسان و یک شی .
اگر بدانی که تو نیستی و آگاهی ات با عشقی عمیق به سوی دیگری حرکت کرده باشد به درختان ، به آسمان ، به ستارگان ، به هر کس ، وقتی که تمام آگاهی ات تو را ترک گفته و به سوی دیگری رفته باشد در آن غیبت نفس ، برکات نازل می شوند .
Borna66
06-22-2009, 10:53 PM
چگونه خاطره های بد را از یاد ببریم
در تحقیقی که در دانشگاه کلـورادو انـجام گـرفت، مشخص شـد که افراد میتوانند توانایی سرکوب خاطرات احسـاسی را در خـود ایجاد کنند. ایـن تحقـیق فـعالیـت مـغز را در افراد تحـت آزمـایش کـه برای سرکوب خاطرات مربوط بـه تصـاویر منـفی تعلیم دیده بودند، مـی سنجـید و دو مکـانیـزم را در قسـمت جلـو مـغز نشـان داد. ایـن تحقـیـق مـی تـوانـد بـه متخصصین بـالینـی کـمک کنـد روش هـای درمانی جدیدی برای آنها که قادر به سرکوب
خاطرات ناراحت کننده خود نیستند و با بیماری های اختلالات استرس، ترس مفرط، افسردگی، اضطراب، و سندرم وسواس در ارتباط است، ابداع کنند.
محقق این تحقیق می گوید، "ما در این تحقیق نشان می دهیم که افراد می توانند با تمرین برخی خاطرات خود را در یک زمان خاص سرکوب کنند. ما تصور می کنیم به مکانیزم های عصبی آن دست یافته ایم و امیدواریم که این یافته های جدید و تحقیقات آتی، به رویکردهای درمانی-دارویی جدیدی در درمان انواع مختلفی از اختلالات احساسی ختم شود."
"طی مرحله تمرینی این تحقیق، از شرکت کننده ها خواسته شد 40 جفت مختلف تصویر را به ذهن بسپارند که هر جفت از یک صورت انسانی و یک تصویر اخلال گر مثل یک تصادف اتومبیل، یک سرباز زخمی، یک صحنه قتل وحشیانه، یا صندلی الکتریکی ساخته شده بود."
بعد از به خاطر سپاری هر جفت، از شرکت کننده ها خواسته می شد به طریقی خاص به عکسها نگاه کنند و از آنها mri گرفته می شد. او می گوید، "فقط تصاویر صورت های انسانی به آنها نشان داده می شد و این خودشان بودند که می توانستند تصمیم بگیرند به تصویر اخلال گر فکر کنند یا نکنند."
"اسکن های مغزی گرفته شده طی این تحقیق نشان دهنده هماهنگی سرکوب حافظه ای بود که در قشر جلویی مغز ایجاد می شود. تیم تحقیق کشف کرده است که دو قسمت خاص از قشر جلویی مغز، هیپوکامپ و آمیگدالا، که در یادآوری های تصویری رمزگذازی حافظه و بازیابی، و بازده احساسی دخیل هستند، در کنار هم برای سرکوبی خاطرات کار می کنند. این نتایج نشان میدهد که سرکوبی خاطرات، حداقل در افراد غیر-روانپزشکی، تحت کنترل بخش جلویی مغز، اتفاق می افتد." این تحقیق نشان داده است که شرکت کننده ها روی خاطرات احساسی خود خوب تسلط داشته اند. و با بستن یک قسمت خاص از آن خاطرات، کاملاً می توانستند پروسه بازیابی برخی خاطرات خاص را متوقف کنند. محققان تصور می کنند که سرکوب کردن خاطرات می تواند یک ویژگی کاملاً مثبت باشد.
خاطرنشان می کنند که، "مشخص نیست که یک خاطره احساسی بسیار آسیب زا مثل یک تصاوف شدید، تا چه حد خود را در مغز انسان نشان می دهد. مواردی هم وجود دارد که ممکن است فرد برای سرکوب کردن یک خاطره خاص، نیاز به هزاران بار تمرین دارد."
"بحث خاطرات سرکوفته که روانشناس معروف دکتر سیگموند فروید نیز روی آن کار کرده است، بحثی بسیار جدال انگیز است. امروزه بحث زیادی در این مورد وجود دارد که آیا می توان خاطرات سرکوفته را برای خاطرات خنثی شده استفاده کنیم یا نه."
"تصور می کنم که مهمترین مسئله دراین زمینه این است که افراد مکانیزم های عصبی مشخصی دارند که به دانشمندان این امکان را می دهد رویکردهای درمانی-دارویی جدیدی برای آندسته از افرادیکه از احتلالات احساسی رنج می برند، کشف کنند."
Borna66
06-22-2009, 10:54 PM
بحران خودکشی
آیا تاکنون با پیشامدهای ناکام کنندهای در زندگی مواجه شدهاید، طوری که دلتان بخواهد به همه چیز خاتمه دهید؟ آیا تاکنون مرگ به عنوان راه حلی بهتر از مبارزه با زندگی برایتان مطرح شده است؟ بسیاری از مردم در دورهای از زندگی خود به مرگ فکر کردهاند، ولی تعداد بسیار کمی از آنها واقعا به خودکشی عمل میکنند. بحران خودکشی تجربهای مغشوش کننده ، دردناک و سخت است. برای بیرون آمدن از بحران خودکشی ، تعیین عوامل ایجاد کننده بحران ، فهم احساسات شخص خودکشی کننده و مواجهه با افکار خودکشیگرا ، مسائل بسیار مهم و اساسی هستند.
چه چیزی به بحران خودکشی منجر میشود؟
یک بحران خودکشی معمولا توسط یک تجربه آسیب زا و یا مجموعهای از تجارب که احساس ارزشمندی شخص را پایمال میکنند، ایجاد میشود. این تجارب شامل یک فقدان اساسی ، ناکامی در نیل به اهداف شخصی و یا مشکلات شخصی دراز مدت میباشند. زمانی که نظام مقابلهای شخص قادر به رویارویی با تجارب منفی زندگی نباشد، افسردگی و یأس ناشی از آن میتواند شخص را به افکار خودکشی ، آسیبپذیر نماید.
احساسات شخص خودکشی کننده
عموما شخص در معرض خودکشی ، به دلیل احساس بیگانگی از تعاملات اجتماعی کنارهگیری میکند. او در پس انبوه جمعیت احساس انزوا و تنهایی مینماید. نیروی لازم برای عملکردهای روزانه کاهش مییابد. احساس خستگی و نوسانات خلقی ایجاد میشوند. خواب، خوراک و عادات مراقبت از خود از نظم معمول خارج میگردند. شخص ممکن است بدلیل سخت و غیر قابل تحمل بودن الزامات زندگی از خوردن خودداری کند، در خواب مشکل داشته باشد، کلاس درس یا کار خود را فراموش کند و از آرایش ظاهری خود غفلت نماید. عواطف خشم ، آسیب و غمگینی احساس ناامیدی و درماندگی فرد را در بر میگیرد.
شیوههای مواجهه با افکار خودکشی
در زیر چند راهبرد جهت مواجهه با معمای بحران خودکشی ذکر شده است. نکته کلیدی برای پیشرفت از طریق این حالت ، برقرار کردن رابطه با یک شخص و مشارکت در یافتن راههای جایگزین جهت توجیه زندگی (زنده ماندن) است.
* ترسها ، ناکامیها و نگرانیهای خود را با والدین ، دوست ، همسر ، استاد ، مشاور یا یک روحانی در میان بگذارید. اگر شما راهحلی برای مشکلات ندارید به این معنی نیست که برای آن مشکلات دیگر هیچ راهحلی وجود ندارد. ابراز افکار و احساساتتان آغازکننده فرایندی است که از طریق آن نیرو ، امید و احساس ارزشمندی مجددا ایجاد شده و به کشف راهحلهای دیگر جهت حل و فصل بحران منجر میگردد. اگر افکار خودکشی پیش از چند روز طول کشید، کمک حرفهای و تخصصی الزامی خواهد بود.
* آنچه را که موجب ناراحتی شما میشود، بطور مشخص بنویسید. علاوه بر این ، چگونگی رویاروییتان با مشکلات را معین کنید. با مشخص کردن آنچه جهت مقابله با یک موضوع خاص انجام میدهید، دریچه ذهن خود را برای راهحلهای دیگر باز میگذارید.
* افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کنید. اگر شما بطور دائمی درباره نقائص ، تقصیرها و بدبیاریهای زندگی خود تعمق و تفکر نمائید، خود پنداری و نگرشی منفی در مورد آینده را درونی خواهید کرد. تمرکز بر اسنادها ، تواناییها و مشارکتهای شخصی مثبت ، نگرشی متعادل در مورد خود و تواناییهایتان ایجاد خواهد کرد. در بعضی اوقات جهت ایجاد احساس بهتر با خودتان حرف بزنید.
* کسانی را که در صورت کشتن خودتان ، زندگی آنها آسیب خواهد دید، مشخص کنید. تعیین اینکه آیا کسی در زندگی خود به شما نیازمند است، کاری سخت است. بهرحال ، ما همه در شبکههای اجتماعی درگیر هستیم و در هر لحظه از زمان شخصی وجود دارد که رابطهای معنیدار با شما داشته باشد. در نظر داشته باشید که شما به حساب میآیید و برای دیگران مهم هستید، ارزشمندید و استحقاق این را دارید که چیزها را بهتر سازید. زندگی در دورههایی از زمان سخت میگردد، همه فراز و نشیب دارند. یک بخش از خوبی زندگی در این است که شما امیدوارید فردا بهتر از دیروز خواهد بود. اگر شما از افسردگی ، ناامیدی و افکار خودکشی در رنج هستید، مطمئن باشید که مراجعه به متخصصین بهداشت روانی برای شما بسیار کمککننده خواهد بود.
پیشگیری از خودکشی!؟ چرا مردم خودکشی میکنند؟
خصوصیت مشترک مابین افرادی که اقدام به خودکشی میکنند، داشتن این باور است که خودکشی تنها راهحل غلبه بر احساسات غیرقابلتحمل است. کشش خودکشی دراین است که نهایتا به این احساسات غیرقابل تحمل خاتمه میدهد. درتراژدی خودکشی ، آشفتگی و مشکلات عاطفی به حدی شدید میگردند که فرد را دریافتن راههای مختلف حل مشکل خود ناتوان میسازند. درحالی که راهحلهای دیگری نیز وجود دارند..
همه ما درطول زندگی احساس تنهایی ،افسردگی ، بیکسی و ناامیدی را تجربه میکنیم. مرگ یکی از اعضای خانواده و شکست در برقراری ارتباط از جمله مواردی هستند که اعتماد به نفس ما را تحت تأثیر قرارداده احساس بیارزشی را در ما بوجود میآورند. ورشکستگیهای اقتصادی نیز از جمله مشکلات عمدهای هستند که بعضی از ما در طول زندگی کم و بیش با آن مواجه میگردیم. از آنجایی که ساختار هیجانی هر شخص منحصر به فرد میباشد، هرکدام از ما در شرایط مختلف پاسخهای متفاوتی میدهیم.
در تشخیص این که آیا واقعا فردی قصد خودکشی دارد، لازم است این موقعیت بحرانی، از دید فرد مورد ارزیابی قرارگیرد، چرا که ممکن است موضوعی که از دید شما از اهمیت کمی برخوردار است بنظر شخص دیگر بسیار مهم باشد، و یا واقعهای که شما برای آن اهمیتی قائل نمیشوید برای شخص دیگر بسیار ناراحت کننده و مهم تلقی گردد. بدون توجه به ماهیت بحران ، اگر کسی احساس میکند که دیگر تحمل مشکلات را ندارد خطر اقدام به خودکشی ، به عنوان راهحل جذاب برای وی وجود دارد.
علائم خطر
حداقل 70 درصد کسانی که اقدام به خودکشی میکنند، قبل از اقدام ، به گونهای قصد خودشان را نشان میدهند. آگاهی از این نشانهها و حاد بودن مشکلات فرد می تواند در پیشگیری از چنین تراژدیهایی کمککننده باشد. اگر شما فردی را میشناسید که در برقراری یک ارتباط هدفمند و یا رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده درموقعیت پراسترسی قرار دارد و یا حتی به دلیل شکست در امتحان دچار مشکل میباشد، لازم است درصدد یافتن سایر علائم بحران برآیید.
بسیاری از افراد غالبا با ابراز جملاتی همچون ، دلم میخواهد خودم را بکشم ، یا ، نمیدانم چه مدت دیگر میتوانم این فشارها و مشکلات را تحمل کنم ،یا اینکه ، من قرصهایم را برای روزی نگهداشتهام که کارها واقعا بدتر گردد ، یا ، اخیرا طوری رانندگی میکنم گوئی واقعا برایم اهمیت ندارد چه اتفاقی برایم پیش بیاید. دیگران را مستقیما از برنامه خود کشی خود مطلع میگردانند. بطور کلی وجود احساس افسردگی ، ابراز درماندگی ، تنهایی و ناامیدی شدید ، میتواند بیانگر افکار منجر به خودکشی در فرد باشد. گوش دادن به صحبتهای فرد که نشانه درخواست کمک از طرف اوست، حائز اهمیت بسیاری است. چرا که معمولا این گونه صحبتها تلاش ناامیدانه فرد جهت برقراری ارتباط ، دریافت کمک و درک مشکلاتش توسط دیگران میباشد.
بیشتر اوقات دررفتار بیرونی افرادی که به فکر خودکشی میافتند تغییراتی دیده میشود آنها ممکن است با بخشیدن اموال قیمتی خود و مرتب کردن کارهایشان خود را برای مرگ آماده کنند. آنها همچنین ممکن است از اطرافیان خود کنارهگیری نموده الگوی خواب و خوراک خود را تغییر دهند و یا علاقهشان را نسبت به فعالیتها یا ارتباطات گذشتهاشان از دست بدهند. چنین تغییرات ناگهانی و شدید میتواند به عنوان زنگ خطر تلقی گردد. چرا که با این تغییرات فرد خود را درموقعیتی میبیند که بزودی مشکلاتش تمام خواهد شد و به آرامش دست خواهد یافت .
باورهای غلط و حقایقی راجع به خودکشی
باور غلط: فرد باید دیوانه باشد که حتی فکر خودکشی به سرش بزند.
حقیقت: بیشتر مردم گاهگاهی درطول زندگی خود در مورد خودکشی فکر کردهاند. بسیاری از افرادی که خودکشی میکنند و یا اقدام به خود کشی کرده اند، در زندگی خود افراد عاقلی بودهاند.
باور غلط: افرادی که یک بار اقدام به خودکشی میکنند دیگر سراغ آن نمیروند.
حقیقت: اغلب مواقع عکس قضیه درست است . کسانی که اقدامهای قبلی خودکشی داشتهاند، بیشتر در معرض خطر خودکشی قرار دارند. برای بعضی از این افراد ، خودکشی دردفعات دوم و سوم آسانتر میباشد.
باور غلط: کسانی که قصد جدی خودکشی دارند هیچ کاری را نمیتوان برای آنها انجام داد.
حقیقت: بیشتر بحرانها ی منجر به خودکشی ،محدود به زمان بوده و براساس افکار مبهم صورت گرفتهاند. کسانی که اقدام به خودکشی میکنند به نحوی قصد فرار از مشکلات را دارند .درحالی که آنها میباید مستقیما با مشکلات برخورد نموده تا بتوانند راه حلهای دیگری را بیابند .راه حلهایی که با کمک افراد علاقمند به آنها درطول بحران مطرح شده و با حمایت آنها این افراد قادر خواهند بود دقیق تر راجع به مسائل فکر کنند.
باور غلط: صحبت راجع به خودکشی می تواند ایده خودکشی را در فرد بوجود آورد.
حقیقت: بحران و آشفتگیهای هیجانی ناشی از آن ، فکر راجع به خود کشی را در ذهن فرد مستعد ایجاد نموده است. علاقمندی وصحبت مستقیم راجع به خودکشی ، این اجازه را به فرد میدهد فشار یا ناراحتی صحبت دربارة مشکلات خود را تجربه نماید که این امر میتواند منجر به کاهش اضطراب در وی گردد. این گونه صحبتها همچنین باعث میشود فردی که قصد خودکشی دارد کمتر احساس تنهایی یا انزوا داشته و احتمالا برای وی تسکین دهنده نیز باشد.
چگونه میتوان به فردی که قصد خودکشی دارد کمک نمود.
اغلب خودکشیها را میتوان با اقدامهای بجا و مناسب در مورد افراد در معرض بحران پیشگیری نمود. اگر فردی راکه قصد خودکشی دارد میشناسید، لازم است اقدامات زیر را انجام دهید:
* خونسرد باشید. دربیشتر موارد عجلهای در کار نیست. بنشینید و واقعا به صحبتهای فرد گوش فرا دهید و ضمن درک ، حمایتهای عاطفی خود را در مورد وی اعمال نمائید.
* بطور مستقیم راجع به خودکشی بحث نمائید. بیشتر افراد راجع به مرگ و مردن احساسات مبهمی داشته و آماده دریافت هر نوع کمکی هستند. از صحبت یا سوال مستقیم راجع به خودکشی ، ترس و وحشتی بخود راه ندهید.
* فرد را به استفاده از روشهای حل مسئله و اقدامات مثبت تشویق و ترغیب نمایید. بخاطر داشته باشید فردی که در موقعیت بحران عاطفی قرار دارد، نمیتواند منطقی و دقیق فکر کند. اورا از هر گونه اقدام جدی و تصمیمات غیر قابل برگشت در موقعیت بحران باز دارید و راجع به تغییرات مثبتی که امید به زندگی را در وی افزایش میدهد بحث و گفتگو نمائید.
* از دیگر افراد کمک بگیرید. علیرغم اینکه شما قصد کمک را دارید، سعی نکنید با ایفای نقش مشاور تمام مسئولیت را خود برعهده بگیرید. درجستجوی افرادی که بتوانند در زمینههای تخصصی به شما کمک کنند برآیید، حتی اگر به قیمت از بین رفتن اعتماد او به شما شود. اجازه دهید فرد مشکلدار بفهمد که شما برای وی اهمیت قائلید و نسبت به او چنان علاقمندید که قصد گرفتن کمک از دیگران جهت رفع مشکلات وی را دارید.
اطلاعات ارائه شده را می توان چنین خلاصه نمود که
بحران منجر به خودکشی موقتی است. غیر قابل تحملترین دردها و ناراحتیها نیز میتوانند تحمل گردند. کمک همیشه در دسترس شماست. افراد باهوشی بودهاند که در موقعیت بحران ، انتظار بیش از حدی از خود داشته و موقتا دچار آشفتگی و پریشانی احوال شدهاند.
Borna66
06-22-2009, 10:54 PM
تکنیک های هفت گانه: ارتقای خلاقیت
راهکارهای خلاقانه
شکی نیست که همه افراد موفق پس از پشت سر گذاشتن دوره های سخت و طاقت فرسای زندگی توانایی عملی کردن اهداف خود را بدست آورده اند. هر گونه شکست، سختی، و مشکل می تواند به منزله سرآغاز ایجاد ابداعات و اختراعات شگرفی به شمار رود. باید توجه داشت که "نیاز" سرچشمه هر گونه نوآوری و اکتشاف است. اگر احساس می کنید در زندگی خود به بن بست رسیده اید باید بدانید که در مکان مناسبی برای افزایش خلاقیت خود قرار دارید، پس دست بکار شوید و از تنگاهای موجود به نفع خود بهره برداری کنید.
1- خشم خود را در آغوش بگیرید.
در مقالات و نشریه های مختلف به وفور می خوانیم که شاد بودن یکی از ارکان زندگی افراد موفق است. اما چگونه می توان خشم را مهار کرد و به واسطه آن به آرامس دست پیدا کرد؟ باید سعی کنید که حتی در بدترین شرایط هم خونسردی خود را حفظ کنید. از امروز تصمیم بگیرید که در برابر مشکلات از خود عکس العملی کاملاً متفاوت نشان دهید. این کار عملی نخواهد شد مگر با کمک گرفتن از نیروی بالقوه خلاقیت.
2- اجازه دهید ذهنتان آزادانه پرسه بزند.
در حقیقت شما به هر چه که فکر کنید ناخودآگاه آنرا به زندگی خود دعوت کرده اید. قدرت تخیل خود را تقویت کنید، به افکار مثبت دامن بزنید، و خوبی ها را در کائنات منعکس سازید. با استفاده از خلاقیت بهترین امکانات و شرایط ممکن را برای خود به تصویر بکشید.
3- نواختن یک ساز را یاد بگیرید.
تحقیقات علمی اثبات کرده اند که گوش دادن به موسیقی سبب التیام آلام و کاهش استرس می شود. کارشناسان اخیراً به این نتیجه رسیده اند که موسیقی فعالیت اعصاب مغزی را افزایش داده و در نتیجه میزان خلاقیت و نوآوری افراد را بالا می برد. هنگامیکه فرد خودش شخصاً سازی را می نوازد، آرامش او افزون شده و ذهنش با فراخ بال بیشتری به تفکر واداشته می شود.
4- دنیای اطرافتان را آبی کنید.
در مورد روانشناسی رنگ ها چه اطلاعاتی دارید؟ رنگ آبی تداعی گر آسمان و دریاست که هر دو مظهر آرامش، برکت، و وجود نیروی برتر هستند. از این گذشته روانشناسان معتقدند که قرار گرفتن در محیط آبی و مشاهده مکرر این رنگ سبب افزایش و ارتقای خلاقیت افراد می شود.
5- با افراد خلاق ارتباط برقرار کنید.
ایده های بی نظیر در خفا عملی نمی شوند. سعی کنید با افراد خلاق و فعال ارتباط برقرار کنید تا بتوانید از آنها ایده گرفته و استراتژی هایی را برای عملی ساختن افکار ناب خود پیدا کنید.
6- سفر کنید
سپری کردن مدت زمانی به دور از خانه سبب بالا رفتن حس کنجکاوی و به منزله آن خلاقیت می شود. در سفر ذهن به آرامش می رسد و آمادگی فعالیت مجدد را پیدا می کند.
7- سرزندگی و شادی را به زندگی خود راه دهید.
بیشتر افراد هنگامیکه در شرایط دشوار زندگی قرار می گیرند، حالت هایشان بیش از اندازه جدی می شود، اما تحقیقات گویای این مطلب هستند که سرزندگی، تفریح، و قدری بازیگوشی مسیر خلاقیت شما را باز کرده و راه حل های بی نظیری را در پیش رویتان قرار می دهد.
Borna66
06-22-2009, 10:54 PM
چند توصيه به والدين
- نقش پدرى يا مادرى خود را به خوبى ايفا كنيد. نقش ها متقابل باشند و پررنگى يكى بر ديگرى غلبه نداشته باشد.
- شيوه پرورش و تربيت قاطعانه داشته باشيد.
- سعى كنيد هميشه آرامش را در خانه فراهم سازيد.
- مشاور خوبى براى كودكتان باشيد.
- هنگام خطا از كودكتان او را مورد سرزنش قرار نداده و تنبيه نكنيد بلكه به او بفهمانيد كه كارش اشتباه بوده.
- بسيارى از مسائلى كه كودك در آن كنجكاوى مى كند به سؤالاتش پاسخ درست و منطقى بدهيد.
- تفريحات و سرگرمى هاى كودكتان را افزايش داده و اجازه دهيد با دوستان سالم رفت و آمد كنند چون اين دوستان در آينده مى توانند دوست دوره نوجوانى شان شوند.
- شاد و سرزنده باشيد. حتى اگر فاصله سنى زيادى با فرزندتان داريد نگذاريد اين فاصله شما را از هم دور كند.
- بپذيريد كه دوران عوض شده و حالا بايد خود را براى پذيرش برخى مسائل آماده كنيد.
وقتى كه شما به عنوان والدين توانستيد خود را بشناسيد و نيروهاى درونى خود را بسازيد قادر خواهيد بود والدين خوب و مشاورى دلسوز براى كودك امروز و نوجوان فردايتان باشيد.
Borna66
06-22-2009, 10:54 PM
نقش والدين پيش از بلوغ
امروزه مهمترين و بهترين و سالم ترين واحدى كه در جامعه ما وجود دارد «خانواده» است. عنصرى كه در صورت صحت و سلامت كامل مى تواند افراد متخصص، سالم و مفيد به جامعه عرضه كند. بنابراين بسيارى از ريشه هاى كودكى، نوجوانى، جوانى، بزرگسالى و پيرى در خانواده قرار دارد و براى اينكه هر دوره رشدى به خوبى سپرى شود بايد آنها ريشه و پايه خوبى داشته باشند. نوجوان براى اينكه بداند كيست، در اين جهان چه مى كند ، و آينده و شغل او چه خواهد بود و ... شروع به كاوش و جست وجو در محيط خود مى كند.
او براى رسيدن به هويت سازمان يافته و جواب سؤال هايش به گذشته رجوع كرده و در ابتدا به دنبال هويت خود در سال هاى نوباوگى و كودكى مى گردد بنابراين وقتى كه پدر و مادرى تصميم به بدنيا آوردن فرزندى در اين جهان مى گيرند بايد به تمامى شرايط زندگى شان توجه كنند كه آيا پس از اين مدت زندگى، آنها از بودن باهم احساس رضايت مى كنند آيا آنها به آن ملاك و معيارها و نقشه هايى كه قبل از ازدواجشان كشيده بودند، رسيده اند يا حداقل براى آن تلاش كرده اند و يا اينكه آيا آنها در سال هاى بعد نيز مى توانند در كنار هم خوب و خوش زندگى كنند يا خير اگر آنان در دادن پاسخ به اين سؤال ها و سؤال هاى مشابه آن ناتوان بودند و تا حدودى مطمئن باشند كه حتى پس از پاى گذاشتن يك بچه در زندگى شان باز هم كانون خانواده آنها ناپايدار است و منجر به طلاق آنها مى شود بايد از به دنيا آوردن فرزند خوددارى كنند.
زيرا بسيارى از تحقيقات نشان داده نوجوانان و يا حتى بزرگسالانى كه نمى توانند به خود انسجام ببخشند و يا حتى مضطرب و ناموفق اند كسانى هستند كه در كودكى كانون خانوادگى شان از هم پاشيده است و يا خانواده اى نامنسجم داشتند.
بدين ترتيب خانواده وقتى در موقعيت مطلوبى قرار داشته باشد و والدين به لحاظ عاطفى و خلقيات در حد مناسبى باشند مى توانند نسلى موفق و منسجم تربيت كنند بويژه آنكه در تربيت فرزندان خود شيوه قاطعانه داشته باشند. اين شيوه نه مانند پدر و مادر هاى سهل گير است كه آزادى فراوان به فرزندانشان مى دهند و نه مانند پدر و مادرهاى مستبد است كه حتى اجازه نفس كشيدن به فرزندانشان را نمى دهند. در اين شيوه (قاطعانه) پدر و مادر نقش مشاورى را براى فرزندشان بازى مى كنند كه دليل محدوديت ها و كنترل ها و ندادن آزادى ها را به آنها با جديت و به شكلى منطقى توضيح مى دهند و البته در موقعيت هاى مناسب تا حدودى به آنان آزادى مى دهند.
اگر والدين از همان ابتداى كودكى با فرزندشان به خوبى و با مهر و محبت رفتار كنند و نيز اين محبت را به آنان ياد بدهند آنها علاوه بر اينكه در دوران كودكى كمترين مشكلات و چالش ها خواهند داشت بحران هويت نوجوانى شان را نيز با موفقيت پشت سر مى گذارند.
Borna66
06-22-2009, 10:54 PM
پايان كودكى، تمرين بزرگسالى
نوجوانى دوره انتقال از كودكى به بزرگسالى است و از آنجايى كه با تغييرات جسمى و هورمونى فراوانى همراه است منجر به دگرگونى برخى رفتارها و خلقيات در نوجوانان مى شود و از سوى ديگر اين رفتارها با مقابله والدين روبه رو شده و بدين ترتيب نوجوان را براى رسيدن به بعضى اهداف و ارزش ها و هويتى كه به دنبال آن هستند، برمى انگيزد.
حال مى خواهيم با شما از دورانى حرف بزنيم كه به اصطلاح پيش از بلوغ است. در اين دوران والدين و ساير افرادى كه با نوجوان در ارتباط هستند بايد برخى ضوابط را رعايت كنند تا وقتى كودك به سن بلوغ رسيد و خود را در دنياى ناشناخته بلوغ ديد ، دچار نگرانى ها و تشويش ها و به اصطلاح اريكسون، دانشمند بزرگ روانشناسى ، دچار سردرگمى هويت و تشويش هويت نشود.
Borna66
06-22-2009, 10:54 PM
جایی که در اتوبوس مینشینید هم نشانه شخصیت شماست!
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
روانشناسان حدس میزنند اینکه افراد کجای اتوبوس را برای نشستن انتخاب میکنند، نشانه ویژگیهای شخصیتی آنان است.
دکتر تام فاوست معتقد است، افراد پیشرو - آینده نگر بیشتر به نشستن روی صندلیهای جلوی طبقه بالای اتوبوس علاقهمند هستند. افراد مستقل - آزاد اندیش صندلیهای قسمت میانی را انتخاب میکنند و ذهنهای سرکش به سرعت به سمت انتهای اتوبوس میروند.
او پس از مشاهده رفتارهای افراد مختلف در سفر یکساعته بین بولتون و منچستر به وسیله اتوبوسهای دوطبقه به این نتایج دست یافته است.
شاید نتایج تحقیق او نشان بدهد، شرکتهایی که برای استخدام نیروی انسانی کارا به تستهای روانشناسی متوسل میشوند، فقط منابع و وقتشان را هدر دادهاند.
دکتر فاوست میگوید: « تمام چیزی که آنها نیاز دارند، توجه به حمل و نقل عمومی است.»
او که مدرس کلاسهای استقامت روحی است؛ و در آموزش ورزشکاران برای حضور در رقابتهای المپیک نیز همکاری داشته، اضافه میکند: « شاید اینکه یک فعالیت عادی روزمره مثل سوار شدن به اتوبوس و انتخاب یک صندلی برای نشستن، بتواند چهره شخصیتی افراد را به وضوح نشان بدهد، برای عامه مردم کمی عجیب به نظر برسد؛ ولی در واقع از افراد بسته به محلی که برای نشستن انتخاب میکنند، میتوان الگوهای رفتاری کاملا مشخصی را انتظار داشت.»
مسافران اتوبوسهای دو طبقه شهری از دیدگاه دکتر فاوست به هفت گروه مختلف تقسیم میشوند.
بین کسانی که از پلهها بالا میروند، افراد آیندهنگر - پیشرو، قسمت جلوی اتوبوس مینشینند؛ انتهای اتوبوس را افرادی با تیپ شخصیتی سرکش برای دور ماندن از انظار انتخاب میکنند؛ آزاد اندیش ها - ذهنهای مستقل هم که اغلب جوان تا میانسال هستند و بیشتر به خواندن روزنامه یا شنیدن آهنگ های مورد علاقه شان مشغولند، قسمتهای میانی اتوبوس را برای نشستن ترجیح میدهند.
طبقه پایین اتوبوس را در قسمت جلو افرادی با روابط اجتماعی خوب انتخاب میکنند، البته نه به خوبی کسانی که در قسمت میانی نشستهاند و از استعداد خاصی در برقراری ارتباطات اجتماعی برخوردارند؛ صندلیهای قسمت انتهایی نیز توسط افراد ریسکپذیری اشغال میشوند که میخواهند با نشستن روی صندلیهای بلندتر، احساس قدرت و اهمیت بیشتری بکنند.
گروه آخر به انتخاب اهمیتی نمیدهند، آنها میتوانند با همه قسمتها و صندلیها خودشان را سازگار کنند و میشود آنها را دمدمی مزاج نامید.
دکتر فاوست روی انتخابهای این افراد در اتوبوسهای ساده درون شهری مطالعهای نکرده است. او میگوید : « این یک تحقیق مشاهدهای است. ما حرکات دست و صورت افراد، اشارات آنها و برخوردشان با دیگران را مورد بررسی قرار دادیم تا ببینیم اجتماعی و معاشرتی هستند، گوشهگیر محسوب میشوند یا رفتارهای ضد اجتماعی بروز میدهند.»
سالهاست که اتوبوسها به عنوان ابزاری برای مطالعات اجتماعی در نظر گرفته شدهاند و فقط وسیله حمل و نقل به شمار نمیآیند.
والتر بگهوت، روزنامه نگار و ویراستار ارشد روزنامه اکونومیست در قرن نوزدهم یکی از این افراد است، او با عبارت « مردی با سر طاس که عقب اتوبوسهای خیابان کلافام نشسته » ساکنان عادی لندن را توصیف کرده است.
این عبارت بعدها در دعاوی حقوقی برای فرد موجه باهوشی که خطایی را مرتکب شده بود به کار می رفت تا او را همانند فردی هیپنوتیزم شده، ناچار نشان دهد.
اما اتوبوسهای دوطبقه هنوز هم محبوب هستند، آنقدر که ابراز دلتنگی برای آنها در مبارزات انتخاباتی و تعهد به بازگرداندنشان به شکل مدرن توسط بوریس جانسون، رسیدن به مقام شهردار لندن را برای او سادهتر کرد.
تلگراف، 4 ژانویه 2009 - ترجمه: محبوبه عمیدی
Borna66
06-22-2009, 10:55 PM
چگونه باشيم؟ : چند قانون براي ارتباطات انساني آفتاب یزد : بهداشت رواني همان سلامت فكر و قدرت سازگاري فرد با محيط و اطرافيان است. همچنان كه از جسم خود مراقبت ميكنيم ، روح خود را نيز بايد مقاومتر كنيم تا زندگي بهتري داشته باشيم. در زندگي، "چگونه بودن" خيلي مهمتر از "بودن يا نبودن" است. ايجاد فرصت براي شكوفايي استعدادها، تواناييها و كنار آمدن با خود و ديگران يكي از اهداف مهم و اسـاسـي بـهـداشـت روانـي اسـت. جـوامـع مـخـتلف سعي ميكنند تا سياستهاي مربوط به بهداشت رواني را سازماندهي كنند. اصل كلي در اين تلاش، سالم سازي محيط فردي و اجتماعي است كه افراد جامعه را در بر ميگيرد.
اين نگرش حكم ميكند كه خانوادهها بيش از پيش با بهداشت رواني خانواده و چگونگي پيشگيري و درمان بيماريهاي روحي آشنا شوند.چون در مواجهه با چالشها و مشكلات روزمره، ما براساس ويژگيهاي رواني خود با آنها برخورد ميكنيم، هر چه از سلامت رواني بيشتري برخوردار باشيم به يقين آسيبپذيري ما كمتر خواهد بود.
اهداف بهداشت رواني در خانواده :
1- تأمين سلامت جسماني، رواني، عاطفي، اجتماعي و اخلاقي اعضاي خانواده.
2- تلاش براي شناخت رفتار خود و افراد خانواده.
3- برقراري روابط حسنه بين اعضاي خانواده.
4- ايجاد ارتباط صميمانه و حفظ اسرار خانواده، به طوري كه اعضاي خانواده در داخل خانه به يكديگر تذكر بدهند ولي در بيرون مدافع هم باشند.
5- تقويت اعتماد و عزت نفس اعضاي خانواده و احترام به شخصيت ديگران.
6- به وجود آوردن احساس رضايت از زندگي.
7- آموزش خانوادهها براي كمك به پيشبرد اهداف صحيح اجتماعي.
عوامل موثر در بهداشت رواني:
1- تغذيه: حالات روحي ما در انتخاب نوع غذايي كه ميخوريم موثرند. ما در حالات مختلف غذاهاي متفاوتي را طلب ميكنيم، هنگام احساس قدرت و پيروزي به غذاهاي گوشتي، هنگام احساس تنوع و تحول به غذاهايي با انواع سس و هنگام اضطراب يا پرخاشگري به خوراكيهاي گاز زدني تمايل داريم، در حالي كه وقـتــي خـسـتــه هـسـتـيــم چــاي و قـهــوه را تــرجـيــح مــيدهـيــم. بـنــابـرايـن با شـنـاخت خود و سوخت و ساز بدن ميتوانيم با انتخاب مواد خوراكي مناسب به آرامش بيشتري دست يافته و از خوردن لذت ببريم.
2- ايمان: اعتقادات و باورهاي مذهبي قادر است در مصيبتهاي زندگي، از فرد افسرده و مايوس، انساني اميدوار و محكم بسازد، چنانكه هرگز خود را تنها و بيمناك احساس نكند. او باور دارد كه خدا پيوسته با اوست، در رويارويي با سختيهاي زندگي تنها نيست و خداي مهربان به او علاقه و توجه دارد. اين باور موجب ميشود كه فرد عليه انزواطلبي و گوشهگيري كه بسياري از مبتلايان به امراض خطرناك را از پاي در ميآورد، ايمن شود.
3-مدرسه: مسئوليت اولياي مدرسه فقط در پرورش نيروي عقلي و آشنا كردن دانشآموزان به مسائل اجتماعي و اخلاقي خلاصه نميشود. مدرسه مسئول تغيير و اصلاح رفتارهاي ناسازگارانه و تامين نوع عاطفي و سلامت رواني دانشآموزان نيز ميباشد.در مدرسه فرزندان دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه ميكنند. معلم با تكريم شخصيت، محبت و توجه دانش آموزان، آنان را در مسير صحيح هدايت ميكند. دانشآموز در مدرسه چگونگي برقراري روابط درست عاطفي، سازگاري با ديگران و مسئوليتپذيري را ميآموزد و راههاي مبارزه با كينهتوزي، ديگر آزاري و حسادت را ياد ميگيرد.
4- ورزش: ورزش يكي از رموز سلامت جسماني و رواني است. افراد داراي آمادگي جسماني از لحاظ احساسات، عواطف، شخصيت اجتماعي و نوعدوستي كاملتر و در فعاليتهاي شغلي و حرفهاي موفقترند. ورزش موجب تقويت اعتماد به نفس در فرد شده، او را متعادل، متفكر و سازگار با محيط ميكند. با ورزش، شخص كمتر دچار حسادت، حقارت و ستيزهجويي ميشود و در نتيجه از سلامت رواني بهتري برخوردار خواهد بود.
چند قانون براي ارتباطات انساني :
1- مراقب حرفهايتان باشيد: اگر تصميم پيگيري كاري را نداريد، نگوييد كه آن را انجام خواهيد داد. اعتبار شما ارتباط تنگاتنگي با كلامتان دارد. اگر به قول خود عمل نكنيد، در مورد كارهاي بزرگ به شما اعتماد نشده و در نتيجه پيشرفتي نخواهيد كرد.
2- قدرداني و سپاسگزاري كنيد: اگر فردي لطفي به شما كرد و يا جهت انجام كاري براي شما از خواسته خود گذشت، به اين سعي و تلاش آگاه شويد. شما به خودي خود مستحق لطف نبوده و كسي به شما بدهكار نيست. اگر مورد لطف واقع شديد،تشكر نموده و در عوض مقابله به مثل كنيد.
3- با فكر و با ملاحظه باشيد: هرگز تصور نكنيد كه ديگران سخنان شما را مساعد و ارزشمند تلقي خواهند كرد. برخي افراد به صورت طبيعي تك تك كلماتي كه شخص بيان مي كند را براي يافتن يك رودررويي شخصي مورد جستجو قرار مي دهند. شما نمي توانيد اينگونه افراد را تغيير دهيد، اما قادريد نزد آنها حرف هاي خود را با دقت سازماندهي نماييد. پيش از صحبت كردن فكر كــــنــــيـــــــد و مــــطــــمــــئـــــــن شـــــــويـــــــد هــــيـــــــچ ابـــهــــــامــــــي كــــــه بــــــاعــــــث سوء تعبير شود در سخنان شما وجود ندارد.
4- از خود گذشتگي كنيد: گاهي از مكان شغلي خود خارج شده و به ديگران در كارهايشان كمك نماييد. اين عمل را بدون اينكه از شما درخواست شود انجام دهيد. گفتن: "كمك لازم نداري؟" يك تاثير دوگانه در پي دارد. ابتدا، شما ديگران را تشويق به از خود گذشتگي نموده و در نتيجه محيط كاري مثبتتري ايجاد خواهد شد. دوم، براي خود لطفي متعاقب را خريداري مي كنيد، چرا كه مهرباني هميشه بازمي گردد.
5- متواضع و فروتن باشيد: تلاشهاي مشهود براي تحت تاثير قرار دادن همكاران و اشخاص مافوق ، نتيجه عكس به همراه خواهد داشت. هيچكس آدم خودنما را دوست ندارد. اگر مي خواهيد كمالات شما توسط ديگران تصديق شوند، كافي است تمرين بردباري بيشتري بنماييد. كاميابي هاي شما زماني مصداق واقعي پيدا مي كنند كه اجازه دهيد ديگران خود متوجه آنها گردند نه اينكه مرتب صحبت از آن به ميان آوريد.
6- به حفظ آبروي ديگران كمك كنيد: هر كسي اشتباه مي كند. به دفعه قبلي كه اشتباهي خجالت آور مرتكب شديد فكر كنيد. دوست نداشتيد كسي بيايد و اشتباه شما را كوچك جلوه داده و از جديت آن بكاهد؟ پس همين كار را شما در مورد ديگران انجام دهيد. با خنديدن به اشتباهي كه شخص ( نه با خنديدن به خود شخص) مرتكب شده به همراه ضربه اي دوستانه به شانههاي او از پريشاني اش كاسته و بگوييد، "اين براي بهترين افراد هم ممكن است پيش بيايد." با اين كار به او و به ديگران اطمينان مي دهيد كه دنيا به پايان نرسيده است. اگر مناسب است، به جاي جلب توجه بي مورد نسبت به اشتباه رخ داده، هيچ چيزي نگوييد.
Borna66
06-22-2009, 10:55 PM
پنج کار روزانه برای اینکه خوشحال باشید
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
زندگی روزمره، فرصتهای کمی برای خوشبودن باقی میگذارد. یک اتاقفکر، 5 پیشنهاد روزانه برای خوشحالبودن ارائه کرده است.
اتاقفکر «دوراندیشی (Foresight)» که یک مرکز دولتی در انگلستان است، بعد از دوسال تحقیق درباره سلامت روانی انگلیسیها گزارش داده که کارزار «پنج تا در روز» برای بالابردن سلامت روانی شهروندان لازم است تا با رشد افسردگی، اضطراب و مصرف بیرویه دارو مقابله کنند.
«پروژه دوراندیشی برای سرمایه روانی و سلامت» که جان بدینگتون - مشاور علمی ارشد دولت انگلستان - پشتیبان آن است، از بیش از ۴۰۰ کارشناس بین المللی مشورت گرفته و تجربهها و سبکهای زندگی متفاوتی را بررسی کرده تا تاثیر آنها را در بهبود و یا صدمهزدن به سلامت روانی افراد در طول زندگی بررسی کند.
این پروژه هشدار میدهد که در وضعیت فعلی رکود اقتصادی و افزایش میانگین سنی جمعیت، احتمال افزایش بیماریهای روانی ناشی از شرایط پر تنش کاری، کمبود فعالیت بدنی، و شکست در روابط خانوادگی و یا حلقههای اجتماعی زیاد است. درمان بیماریهای روانی تنها در انگلستان سالانه ۱۲۵ میلیارد دلار هزینه دارد و هزینههای ملموس و عینی آن به مرز ۸۰ میلیارد دلار نزدیک شده است.
این کارزار، شبیه کارزار قدیمیتری است برای «پنج وعده سبزی و میوه در روز» که از طرف آژانس استانداردهای غذایی پیشنهاد شده بود. کارزار «پنج تا در روز»، بر پنج فعالیتی که به بهبود سلامت روانی افراد کمک میکند، تمرکز کرده است. این پنج فعالیت عبارتاند از: گسترش روابط دوستانه، داشتن فعالیت جسمی، افزایش کنجکاوی نسبت به دنیا، ادامهدادن به تحصیل در طول زندگی، و انجام داوطلبانه کارهای خیر. این کارزار، فعالیتهایی مثل تعمیر دوچرخه و باغبانی را نمونههایی برای حفظ سلامت روانی بر میشمرد.
فلیسیل هوپرت، مدیر موسسه سلامت دانشگاه کمبریج، یکی از نویسندگان گزارشی است که چنین کارزاری را توصیه کرده است. او معتقد است: «این پنج کار ساده میتوانند تاثیر عمیقی بر سلامت روانی افراد بگذارند.» این گزارش، یکی از اولین گزارشهایی است که رابطه محکمی بین وامگرفتن و بیماریهای روانی را پررنگ میکند و از بانکها، شرکتهای ارائهکننده کارتهای اعتباری و شرکتهای آب و برق و گاز میخواهد که حواسشان باشد که ممکن است مشتریان مقروض آنها، از ناراحتیهای روانی رنج ببرند. حدود نیمی از افراد مقروض در انگلستان دچار ناراحتی روانی هستند؛ در حالی که تنها ۱۶ درصد از کل جمعیت بیماری روانی دارند.
نویسندگان گزارش پیشنهاد دادهاند که از همان دوران نوجوانی به دانشآموزان در مدرسه آموزش داده شود که هنگام چککشیدن و پذیرفتن تعهدات مالی دیگر، باید مطمئن باشند که از عهده آنها برخواهند آمد. نویسندگان میگویند ردگیری بهموقع دشواریهای یادگیری دردوره مدرسه، در موفقیتهای افراد در امتحانها و پیدا کردن شغلهای بهتر هنگام پایان تحصیل، موثر است.
این گزارش هم چنین خواستار تغییرات اساسی در محیطهای کاری انگلستان شده است؛ کشوری که غیبتهای ناشی از استرس و دیگر مشکلات روانی در آن باعث شده در طول سال، ۱۰ تا ۱۴میلیون روز بهرهروی از دست برود که هزینه آن را حدود ۱.۵ میلیارد دلار تخمین میزنند. هزینههای اقتصادی باعث شده اقلیت مهمی از مردم انگلستان به دلیل ضعف سلامت روانی، آنطور که باید به هنگام کار بهرهور نباشند.
کری کوپر، یکی از نویسندگان این گزارش و استاد روانشناسی سازمانی در دانشگاه لانکستر انگلستان، معتقد است مدیران و شرکتها باید به سطح بالای غیبت نیروی کارشان توجه کنند: «یک مدیر خوب، به نیروی کارش اختیار میدهد، شرایط کاری انعطافپذیر میدهد، و بین کار و زندگی تعادل برقرار میکند و کارمندانش را مطمئن میکند که بیش از اندازه کار نمیکنند. مردم انگلستان بیش از هر کشور اروپایی دیگر کار میکنند! اگر ساعت کاری مردم انعطافپذیر باشد، از کارشان راضیتر خواهند بود و درنتیجه سالمتر و بهرهورتر میشوند.»
پیشبینی میشود که سلامت روانی افراد در انگلستان با رشد سن جمعیت، به مشکل بزرگی تبدیل شود. برآورد میشود در 30 سال آینده، صرفا هزینه درمان جنون سالخوردگی برای شهروندان از ۲۷ میلیارد دلار به ۸۰ میلیارد دلار افزایش پیدا خواهد کرد.
گاردین - ۳۱ اکتبر ۲۰۰۸ - ترجمه: مریم مومنی
Borna66
06-22-2009, 10:55 PM
10 روش براي افزايش رضايت از زندگي
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg
در چند سال اخير، روانشناسان و جامعهشناسان به بررسي اطلاعات درباره پرسشي پرداختهاند كه قبلاً براي فلاسفه مهم بود: چه چيزي باعث رضايت ما ميشود؟
پژوهشگران به اين منظور تحقيقات گستردهاي در سراسر جهان انجام دادهاند تا ببينند چگونه چيزهايي مانند پول، نگرش، فرهنگ، حافظه، تندرستي، نوعدوستي و عادات روزانه بر احساس بهروزي ما تأثير ميگذارد. حوزه جديد روانشناسي مثبت پر از يافتههاي جديدي حاكي از آن است كه اعمال ما تأثير چشمگيري بر احساس خوشبختي و رضايت ما از زندگي دارد. 10 راهبرد ثابتشده براي افزايش رضايت از زندگي عبارتند از:
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg 1 – لحظات روزانه زندگي را درك كنيد
هر از چندي مكث كنيد تا گل سرخي را ببوييد يا كودكان را حين بازي تماشا كنيد. كساني كه درنگ ميكنند تا وقايعي را كه بهطور عادي با عجله پشت سر ميگذارند، ببينند يا در طول روز به وقايع خوشايند روزانه فكر ميكنند، افزايش قابل توجهي را از نظر رضايت و كاهش افسردگي گزارش ميكنند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg2 – از مقايسه بپرهيزيد
چشم و همچشمي جزئي از بسياري از فرهنگهاست اما مقايسه خودمان با سايرين ميتواند به رضايت و عزت نفس لطمه وارد كند. به جاي مقايسه كردن با ديگران، توجه خود را به دستاوردهاي شخصي معطوف كنيد تا به رضايت بيشتري دست يابيد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg3 – بيش از اندازه به پول توجه نكنيد
كساني كه پول را در رأس فهرست اولويتهاي خود قرار ميدهند، بيشتر در معرض افسردگي، اضطراب و عزت نفس پايين هستند. اين امر در ملل و فرهنگهاي گوناگون يكسان است. هر چقدر بيشتر رضايت را در كالاهاي مادي بجوييم، كمتر آن را مييابيم. رضايت، عمر كوتاهي دارد و گذراست. پولدوستان نيز در آزمون پويايي و خودشكوفايي نمره اندكي ميگيرند.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg4 – اهداف معنادار داشته باشيد
كساني كه براي تحقق چيزي ارزشمند تلاش ميكنند، بسيار راضيتر از كساني هستند كه رؤياها يا آرزويي ندارند. اين اهداف ميتواند به سادگي يادگرفتن مهارتي جديد يا بار آوردن بچهها به شيوهاي اخلاقي باشد. انسان همواره براي رشد به نوعي معنا نياز دارد. به گفته دانشمندان، رضايت و خوشبختي در محل تلاقي لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل كار و چه در خانه آن است كه فعاليتهايي انجام دهيم كه از نظر شخصي هم لذتبخش و هم مهم باشد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg5 – در كار ابتكار به خرج دهيد
ميزان رضايت شما از شغل تا حدي به ابتكاري كه به خرج ميدهيد، بستگي دارد. محققان معتقدند هنگامي كه خلاقيت به خرج ميدهيم، به ديگران كمك ميكنيم و راههاي بهبود در امور را پيشنهاد ميكنيم يا كارهاي اضافي انجام ميدهيم، از كارمان بيشتر احساس اغنا ميكنيم.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg6 – دوست پيدا كنيد و به خانواده اهميت دهيد
افراد راضي معمولاً خانواده دوست و روابط بهتري دارند. اما صرف كميت رابطه با افراد كافي نيست، بلكه كيفيت آن نيز اهميت دارد. انسان به رابطه نزديك نياز دارد؛ رابطهاي كه در برگيرنده تفاهم و توجه باشد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg7 – لبخند بزنيد، حتي زماني كه حالش را نداريد
بهنظر ساده ميرسد اما بسيار مؤثر است. افراد راضي امكانات موجود، فرصتها و موفقيت را ميبينند. وقتي آنان به آينده نگاه ميكنند، خوشبين هستند و وقتي گذشته را مرور ميكنند، معمولا گزينههاي مثبت را ميبينند. حتي اگر از بچگي اينگونه بزرگ نشدهايد كه نيمه پر ليوان را ببينيد، با تمرين نگرش مثبت به عادت تبديل ميشود.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg8 - طوري تشكر كنيد كه گويي واقعاً قدردان هستيد
كساني كه عادت به سپاسگزاري دارند، معمولاً سالمتر و خوشبينتر هستند و بيشتر به سوي تحقق اهداف پيشرفت ميكنند. تحقيقات نشان ميدهد افرادي كه به كساني كه به آنان كمك كردهاند، نامه تشكرآميز مينويسند، از نظر رضايت در سطح بالا و از نظر افسردگي در سطح پاييني قرار دارند. به علاوه اثر يك نامه تشكرآميز تا هفتهها طول ميكشد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg9 – از خانه بيرون برويد و ورزش كنيد
تحقيقات نشان ميدهد كه ورزش ميتواند به اندازه داروها در درمان افسردگي مؤثر باشد و در عين حال هيچگونه عوارض جانبي نيز نداشته باشد. به علاوه، هزينه آن نيز بهمراتب كمتر است. ورزش منظم حس تحقق چيزي را به انسان ميدهد، امكان تعامل با ديگران را فراهم ميكند، هورمونهاي عامل احساس خوب را در بدن آزاد ميكند و عزت نفس را افزايش ميدهد.
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg10 – بخشش را فراموش نكنيد
نوعدوستي و بخشش را به جزئي از زندگي خود تبديل كنيد و از اين كار مقصودي را بجوييد. محققان ميگويند كمك به همسايه، داوطلبشدن براي انجام كارهاي عامالمنفعه يا اهداي كالا و خدمات باعث ايجاد احساس خوبي در شخص ميشود كه مزاياي زيادي از نظر تندرستي به همراه دارد كه از ورزش كردن يا ترك كردن سيگار هم بيشتر است. گوش كردن به درد دل دوست، ياد دادن مهارتها، توجه به موفقيتهاي ديگران و روحيه گذشت نيز به رضايت ميافزايد. محققان ميگويند كساني كه براي ديگران خرج ميكنند، بيشتر از كساني كه براي خودشان خرج ميكنند، احساس رضايت ميكنند.
Borna66
06-22-2009, 10:55 PM
۱۰۰ حقیقت زندگی
۱ – افرادی که بیشترین وقت خود را صرف زندگی دیگران میکنند (مشاوره، راهنمایی و …)، از رسیدن به زندگی خود باز میمانند.
۲ – کسانی که میگویند “من نباید این راز را فاش کنم اما فقط به تو میگویم” دقیقا راز شما را نیز به همین صورت برای دیگران بازگو مینمایند.
۳ – گفتن حقیقت مهم است؛ این مهم نیست که ما راست میگوییم و دیگران اشتباه میکنند.
۴ – هیچ هدفی بدون طی کردن مسیر و راه آن دست یافتنی نیست.
۵ – کسانی که سر خود را مانند کبک در برف فرو میبرند در واقع لگد دیگران را به جان میخرند.
۶ – آنچه که در ظاهر هر شخص میبینیم، به ندرت دقیقا همان چیزی است که آن شخص واقعا هست.
۷ – جرات و شهامت این نیست که روبروی شیر بایستیم بلکه این است که بفهمیم چطور میتوان از شر او جان سالم بدر برد.
۸ – ما از همان اول پدر و مادر زاده نشدهایم، بلکه باید بیاموزیم که چطور میتوان پدر و مادر بود.
۹ – کلماتی که بر زبان جاری میگردند، قدرت خود را از ما گرفتهاند – از خود هیچ قدرتی ندارند.
۱۰ – افراد خردمند در سکوت به سر میبرند تا بیش از هر چیز صدای تمنای خود را بشنوند.
۱۱ – فرشته ها به زمین نمیآیند تا ببینند ما چه میکنیم بلکه میآیند تا به ما بگویند چه کار بهتر است انجام دهیم.
۱۲ – هیچ چیز مانند ارتباط و وابستگی با دیگران، با تمام وجود، به درد انسان نمیخورد.
۱۳ – در واقع ما هیچچ چیز را کنترل نمیکنیم مگر رفتار و کردار و تصمیمات خودمان.
۱۴ – هیچ کس نمیتواند ما را شاد کند جز خودمان. (اگر بخواهیم)
۱۵ – این یک اشتباه بزرگ است اگر از تجربیات خود درس نگیریم.
۱۶ – من هیچ چیز نمیدانم، به من بیاموزید؛ من هیچ چیز نمیشنوم، به من بگویید؛ من هیچ چیز نخواهم دید، به من نشان دهید – ما با هم پیروزیم.
۱۷ – پشیمانی از آن دسته چیزهایی است که ما به اشتباه آن را انتخاب میکنیم.
۱۸ – آنچه در قلب خود میپرورانیم، همان است که در زندگی ان دنیا در دستان خود داریم.
۱۹ – تنها به این دلیل که بذری را که کاشته ایم نمیبینیم، نمی توانیم بگوییم چیزی از اینجا بیرون نمیآید.
۲۰ – جنسیت واقعی وجود ندارد. هر کسی قسمتی از روحیات جنس مخالف را در خود دارد.
۲۱ – تجربیات شما، تجربیات شما هستند؛ شخصیت شما نیستند.
۲۲ – فرض کردنها از تنبلی ما در جستجوی حقیقت سرچشمه میگیرند.
۲۳ – هیچ کس به طور کامل بیطرف نیست.
۲۴ – خانوادۀ ما تنها جایی نیست که ما در ان متولد شدهایم؛ گاهی یک دست باز و رویی گشاده نیز ما را متولد میکند.
۲۵ – شما همیشه راه درست را نمیپیمایید.
۲۶ – فروتنی و تواضع، در واقع توانایی پذیرفتن خطاست.
۲۷ – توانایی یک مرد آن چیزی نیست که در جیبش دارد، بلکه آن است که بر دوشش دارد.
۲۸ – اگر شما یک قدم مثبت بردارید، کائنات ۱۰۰ قدم به سمت شما میآیند.
۲۹ – اگر میخواهید بدیها سرتان نیاید، نخواهید سر دیگران آید.
۳۰ – اگر میخواهید با حقیقت سر و کار نداشته باشید، همیشه در خیالات خود گم هستید.
۳۱ – فخرفروشی لباسی است که فقط تن احمقان میشود.
۳۲ – کسی که از همه بیشتر میداند، معمولا همان کسی است که کمتر حرف میزند.
۳۳ – هر کسی سزاوار ارزشمند شدن و معشوق دیگران بودن است.
۳۴ – هیچ کس جواب نهایی را به شما نخواهد داد، مگر خودتان.
۳۵ – شما تنها با ابزاری که دارید میتوانید عمل کنید، پس به دنبال ابزار جدید وقت خود را تلف نکنید.
۳۶ – اگر خطاهای خود را خطا در نظر نگیریم، آنگاه با هر خطا راهی اشتباه را کشف کردهایم.
۳۷ – این انسانها هستند که به زندگی معنا میدهند و نه اشیاء.
۳۸ – همیشه سوالاتی هستند که جوابشان ناپیداست و بزودی جوابشان پیدا خواهد شد.
۳۹ – در حال حاضر نه آینده وجود دارد و نه گذشته، زندگی جاریست.
۴۰ – اگر بخواهید، اسکلت همیشه در کنج کمد منتظر شماست تا شما را بخورد.
۴۱ – وقتی صحبت میکنیم، صدای هیچ کس را نمیشنویم.
۴۲ – والدین نباید کوچکترها را در برابر تصمیمات زندگی مسئول بدانند.
۴۳ – اینکه پدران ما چه کاره بودهاند مهم نیست، مهم این است که ما چه خواهیم کرد و چه خواهیم شد.
۴۴ – اگر فکر میکنید که باید همین الآن بگویید، پس بگویید و اگر می دانید که باید کاری را الآن انجام دهید، پس انجام دهید.
۴۵ – هر تغییری نیاز به حرکت دارد.
۴۶ – کمک دیگران به معنای انجام تمام و کمال کار ما نیست.
۴۷ – اینطور نیست که هر کسی شما را دوست بدارد ولی شما میتوانید هر کسی را دوست داشته باشید.
۴۸ – اگر کاری را همیشه برای کسی انجام دادید، او هرگز آن کار را یاد نخواهد گرفت.
۴۹ – هیچ چیز بیشتر از خنده مسری و واگیردار نیست.
۵۰ – بهترین هدیهای که میتوان به دیگران داد، وقت و صبر خودمان است.
۵۱ - زیبایی محض با چشم قابل مشاهده نیست، بلکه با فکر و دل دیده میشود.
۵۲ – هر کسی بذر کمال را در وجودش دارا میباشد، اما کمتر کسی میتواند آنرا پرورش دهد.
۵۳ – تنها راه پایان دادن به مشاجرهها، پیدا کردن یک راه حل است.
۵۴ – هر عملی که انجام میدهیم و هر حرفی که میگوییم به ما باز میگردد اما نه به گونهای که انتظارش را داشتیم.
۵۵ – اگر یک پله از نردبان شکست، با کمی زحمت پا را باید بالاتر گذاشت.
۵۶ – هرگز کلمات ناگفته را در اتاق دربسته محبوس نکنید.
۵۷ – هرکس بیش از آنچه خود را میشناسد است.
۵۸ – از هر چه بترسیم اسیرش میشویم.
۵۹ – نیازمندترین انسانها حریصترین آنهاست.
۶۰ – آنچنان خیال کنید که گویا تا ابد زندهاید و انچنان عمل کنید که گویا امروز میمیرید.
۶۱ – بخندید همچنانکه نفس میکشید و دوست داشته باشید همچنانکه زندگی میکنید.
۶۲ – هیچ کس نمیتواند بازگردد و شروعی جدید را رقم بزند اما هر کسی میتواند شروع کند و پایانی خوش را بسازد.
۶۳ – مهمترین چیزها در زندگی چیزی نیستند که قابل لمس باشند.
۶۴ – زیباترین عکسها در اتاقهای تاریک ظاهر میشوند؛ پس هر موقع در قسمتی تاریک از زندگی قرار گرفتی بدان که طبیعت میخواهد تصویری زیبا از تو بسازد.
۶۵ – برف سنگینی بارید؛ درختی شکست، درختی زیباتر شد.
۶۶ – زندگی مانند بازی حکم است، مهم نیست که دست خوبی نداشته باشیم، مهم این است که یار خوبی داشته باشیم.
۶۷ – از کوتهی ماست که دیوار بلند است.
۶۸ – از شیشۀ جلو به زندگی نگاه کنید نه از آینۀ رو به عقب.
۶۹ – به خاطر ترساندن موش خانهات را آتش نزن.
۷۰ – هنر زندگی کردن، هنر نقاشی کردن بدون پاک کردن است.
۷۱ – بهترین لذت زندگی انجام دادن عملی است که دیگران میگویند نمیتوانیم.
۷۲ – هر روز از زندگی معجزه است. من روزم را هدر نمیدهم. من قدر معجزات را میدانم.
۷۳ – آرام بنشین. تقلا نکن. بهار میآید و سبزهها رشد میکنند.
۷۴ – اینکه چه میاندیشیم، چه میدانیم و به چه اعتقاد داریم مهم نیست. مهم این است که چه میکنیم.
۷۵ – از زندگی هر انچه لیاقتش را داریم به ما میرسد نه آنچه آرزویش را داریم.
۷۶ – از آنجا که زندگی آینۀ وجود ماست، فقط با تغییر ما تغییر میکند.
۷۷ – ساعتی که خراب است، در هر روز دوبار زمان را درست نشان میدهد.
۷۸ – هرگاه در زندگی خانهای از یخ ساختی، بر آب شدنش گریه نکن.
۷۹ – برای انسانهای بزرگ چون بر این باورند که : یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.
۸۰ – آرزوهایت را یک جا یادداشت کن و یکی یکی از خدا و کائنات بخواه. خدا و کائنات یادشان نمیرود اما تو یادت خواهد رفت آنچه را که امروز داری، آرزوی دیروزت بوده است.
۸۱ – برگ در انتهای زوال میافتد و میوه در انتهای کمال. بنگر که چون برگی زردی یا سیبی سرخ؟
۸۲ – اگرنتوانستی کسی را ببخشی از بزرگی گناه او نیست، از کوچکی دل توست.
۸۳ – به کسی که در جستجوی حقیقت است ایمان آور و به کسی که حق را یافته است شک کن.
۸۴ – ما آمدهایم تا با زندگی کردن قیمت پیدا کنیم نه به هر قیمتی زندگی کنیم.
۸۵ – هر کس چرای زندگی را یافت با هر چگونهای خواهد ساخت.
۸۶ – سخن نیک را از گویندۀ آن بگیرید هر چند خود بدان عمل نکند.
۸۷ – ناتوانترین مردم کسی است که نتواند دوستی پیدا کند و ناتوانتر از او کسی است که دوستان خود را از دست بدهد.
۸۸ – چون عقل کامل گردد، سخن گفتن کمتر شود.
۸۹ – صبحگاهان به جستجوی روزی درآیید که برکت و موفقیت در صبح زود نهفته است.
۹۰ – به بار نشستن هر کار نیازمند ۱۰۰۰ روز صبر است.
۹۱ – راز موفقیت در این است که با طبیعت و کائنات هماهنگ باشیم و در مسیر موجهای زندگی لذت ببریم.
۹۲ – موفقیت یک مسیر است و نه هدف.
۹۳ – موفقیت بیشترین و بهترین استفاده از آن چیزی است که هم اکنون داریم.
۹۴ – شکست موفقیت است، اگر از آن درس بگیریم.
۹۵ – موفقیت این نیست که هرگز اشتباه نکنیم بلکه این است که یک اشتباه را دوبار مرتکب نشویم.
۹۶ – موفقیت دستیابی به آن چیزی است که میخواهیم و شادمانی خواستن آن چیزی است که بدست میآوریم.
۹۷ – موفقیت توانایی پرش از شکستی بر شکستی دیگر است بدون اینکه خسته شویم.
۹۸ – من میدانم که تمام هستی برای من خلق شده. پس نگران نیستم و تمام هستی را یار و یاور خود میبینم.
۹۹ – بازی زندگی بازی بومرنگهاست. مراقب بومرنگ خود باشیم که به کدام طرف پرتاب میشود.
۱۰۰ – تفکر مثبت اساس هر موفقیت است.
پورعلی.نت
Borna66
06-22-2009, 10:55 PM
تحقیق علمی در رابطه با ساندویچ نشان میدهد روش میل كردن ساندویچ توسط شما میتواند بیانگر بسیاری از احساسات درونی شما و بطور كلی شناخت شخصیت شما باشد.
کدام یک از روشهای زیر را برای خوردن ساندویچ در نظر میگیرید؟
1- ساندویچ خود را به قطعات کوچک تر تقسیم میکنید؟
2- ساندویچ خود را دو لقمه میکنید؟
3- ساندویچ خود را آرام و با اشتهایی وصف ناپذیر میخورید؟
4- ساندویچ خود را نصف کرده و باقی مانده را در بشقاب میگذارید؟
5- ساندویچ خود را کاملاْ باز کرده و محتویات آن را تنها با تکه ای نان میخورید؟
۱. چنانچه ساندویچ خود را به قطعات کوچک تر تقسیم میکنید :
فردی منظم، حساس، دقیق و عاطفی هستید. در واقع نظم در زندگی شما حرف اول را میزند. دیگران به خوبی میدانند که از چه جایگاهی باید با شما وارد سخن شوند. گذشت شما در زمینههای مختلف زبانزد خاص و عام است. صبر و استقامت از دیگر ویژگیهای شماست. دیگران برای انجام کارها و رفع نیازهای روزمره خود روی شما حساب میکنند.
۲. چنانچه ساندویچ خود را دو لقمه میکنید :
شما ظاهراً فردی عجول و نسبتاً خشن بوده و این خصوصیت راحتی در غذا خوردن را نیز نشان میدهد. ظاهراً خیلی از خودتان مطمئن هستید و میتوان گفت که در اکثر اوقات به خاطر عجول بودنتان بدون مشورت با دیگران تصمیم میگیرید که در بسیاری از موارد عواقب آن را نیز متحمل میشوید. معمولاً شما فرصت رسیدگی به حرف و سخن دیگران و یا حتی خود را ندارید، که این نیز ناشی از همان عجول بودن ذاتی شماست.
۳. چنانچه ساندویچ خود را آرام و با اشتهایی وصف ناپذیر میخورید :
به راحتی با دیگران دوست میشوید و خوشرو و دست و دلباز هستید و به رای و نظر فرد مقابل احترام میگذارید و از درگیر شدن با اطرافیان پرهیز میکنید، آرامش خاصی دارید و دیگران از بودن در کنار شما احساس لذت میکنند.
۴. چنانچه ساندویچ خود را نصف کرده و باقی مانده را در بشقاب میگذارید :
آینده نگری و نگاهی به فردا داشتن از ویژگیهای شخصیتی شماست. در هر زمینهای و برای اقدام در مورد هر مساله ابتدا به عواقب آن اندیشیده و با مروری به آینده حال را برنامه ریزی میکنید. مصمم و هوشیارید و نسنجیده حرف نمیزنید. دیر با کسی دوست میشوید اما دوستی هایتان پایدار است.
۵. چنانچه ساندویچ خود را کاملاْ باز کرده و محتویات آن را تنها با تکه ای نان میخورید :
شخصیتی قابل احترام دارید. سعی میکنید هیچ گاه به دنبال کارهای بیهوده نروید. نگاه گیرا و نافذ شما میتواند مخالفانتان را به سرعت سر جای خودشان بنشاند. بخش بسیار قوی و ممتاز شخصیت شما آن است که قادرید از جنبههای ناچیز و مادی فراتر رفته و ماورای آنها را نیز ببینید. انرژی شما برای یافتن دوستان جدید و کم نظیر نیز مثال زدنی است. در حل مشکلات بسیار ماهر و زبر دست بوده و عاشق رقابت سالم با دیگران هستید
Borna66
06-22-2009, 10:56 PM
چگونه بهتر تصمیمگیری کنیم؟
تصمیمهای خوب توسط «مغز و قلب» گرفته میشوند. ما معمولاً موقعی تصمیمهای بهتری میگیریم که از ذهن خودآگاه و ناخودآگاهمان توأماً استفاده کنیم. پژوهشگران در دانمارک دو نوع تصمیمگیری را مورد مطالعه و مقایسه قرار دادند. یکی تصمیمگیری توسط کسانی که مجاز به فکر کردن درباره حق انتخابهایشان بودند و دیگری تصمیمگیری توسط کسانی که حواسشان پرت بوده و اجازه فکر کردن آگاهانه درباره مسائلشان را نداشتند. نتیجه جالب این مطالعه این بود که افراد وقتی که حواسشان پرت بوده، تصمیمگیری بهتری کردهاند! یعنی هنگامی که تصمیمگیری آنها به شدّت تحت تاثیر ذهن ناخودآگاهشان بوده است.
به نظر میرسد که بهتر است برای تصمیمگیری، گزینههای مختلف را در ذهن ناخودآگاهمان نگاه داریم و آنها را در «پس زمینه فکرمان» پردازش کنیم. ذهن خودآگاه ما تنها میتواند در هر لحظه در یک یا دو جا حضور داشته باشد!
اگر با تصمیمگیری مهمی در زندگی خود روبرو هستید، گامهای زیر را بردارید:
1- تمام گزینهها را در نظر بگیرد
پیش از آن که به پاسخ نهایی نزدیک شوید، مطمئن باشید که تمام گزینههای احتمالی را در نظر گرفتهاید. معمولاً اختصاص دادن زمانی برای یورش فکری (بیرون ریختن هر چه به ذهن میرسد) مفید است. آیا گزینههایی هستند که در نظر نگرفته باشید؟ چه کار دیگری ممکن است بکنید؟
یک برگ کاغذ سفید بردارید و هر چیزی که در مورد تصمیمتان به فکرتان میرسد یادداشت کنید. بر روی پیدا کردن تمام حالتهای ممکن تمرکز کنید و از هرگونه پیش داوری در مورد هر یک از گزینهها خودداریکنید.
2- با آن بخوابید
پژوهشهای جدید نشان میدهند که ما هنگامی که از ذهن ناخودآگاهمان در کنار ذهن خودآگاهمان استفاده کنیم، تصمیمهای بهتری میگیریم. ذهن ناخودآگاه ما محدود به فکر کردن به حداکثر یک یا دو مورد در هر لحظه نیست. بنابراین، پس از آن که تمام گزینهها را در نظر گرفتید و روی کاغذ نوشتید، برگه کاغذ را به کناری بیاندازید و خودتان را سرگرم کار دیگری کنید. فیلم تماشا کنید، کتاب بخوانید، موسیقی گوش کنید، یا اصطلاحاً با آن بخوابید- یعنی به رختخواب بروید و بخوابید .
3- گزینههایتان را محدودتر کنید
نگاه تازهای به گزینههایی که نوشتهاید بیاندازید. آیا بعضی از آنها به عنوان انتخابهای خوب به شما چشمک میزنند؟ زیر آنها خط بکشید. آیا بعضی از آنها به نظرتان خیلی بد میآیند؟ روی آنها خط بکشید. این کار را ادامه دهید تا به دو یا سه انتخاب قابل قبول برسید.
4- مزایا و معایب
روی یک برگ کاغذ دو ستون بکشید. بالای یکی بنویسید «مزایا» و بالای دیگری «معایب». پس دو (یا سه) خط عرضی بکشید و کاغذ را به دو (یا سه) قسمت مساوی تقسیم کنید. هر قسمت را به یکی از گزینههای باقیمانده اختصاص دهید.
تمام مزایا و معایبی را که برای هر کدام از گزینههای باقیمانده به فکرتان میرسد روی کاغذ بنویسید. برخی همپوشانیها پیش خواهد آمد- یعنی مزایای یک گزینه ممکن است جزء معایب گزینه دیگر باشد. و همچین برخی مطالب منحصر به فرد نیز ممکن است در هر بخش وجود داشته باشد.
در پایان این مرحله، ممکن است مشخص شود که یکی از گزینهها بهتر از بقیه است. حتی در این صورت هم مرحله بعد را انجام دهید.
5- دوباره با آن بخوابید
کاغذ را کناری بگذارید و 24 ساعت به آن نگاه نکنید. ممکن است روز بعد بخواهید دوباره آن را نگاه کنید و شاید هم فردا صبح که از خواب بیدار شدید تصمیمتان را گرفته باشید. اگر خواستید دوباره به کاغذتان نگاه کنید، از فاصله دور این کار را بکنید. مثلاً از آن طرف اتاق. آیا هیچیک از گزینهها به شما چشمک میزنند؟
اگر هنوز نمیتوانید تصمیم بگیرید، یک دوست نزدیکتان را در این فرایند دخالت دهید. نظرات یک شخص دیگر میتواند به شما کمک کند تا چیزها را از دیدگاه متفاوتی ببینید.
ترجمه : کلینیک الکترونیکی روانیار
Borna66
06-22-2009, 10:56 PM
سعی کن فقط انتقاد کنی، نه...
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1159.jpg
1- عصبانی نشوید
تا وقتی خودتان نخواهید، هیچکس نمیتواند شما را آنقدر عصبانی کند که کنترلتان را از دست بدهید. همیشه وقتی در برخورد با دیگران عصبانیت به خرج میدهید، پیشتر و بیشتر از آنکه به طرف مقابلتان آسیب بزنید، به خودتان آسیب میرسانید. عصبانیت نمیگذارد حرفهایتان منصفانه شنیده شود.
2- غیرمستقیم اشاره کنید
به صراحت و مستقیما شروع به انتقاد و سرزنش نکنید. سعی کنید با طرح سوالاتی هدفدار، شخص را وادار کنید تا مسیر بحث را به همان سمتی که شما میخواهید بکشاند و آنوقت حرفتان را شروع کنید. تواناییها و هوش و استعداد طرف مقابلتان را به خاطر کاری که اشتباه انجام داده و حالا مورد انتقاد شماست، یکباره زیر سوال نبرید.
3- بگذارید از خودش دفاع کند
با چند سوال هدفدار و غیر مستقیم، سعی کنید او را در وضعیتی قرار بدهید که خودش همه حرفها را بزند. او با این کار، میتواند از خودش دفاع کند و لااقل آن مسالهای را که مورد انتقاد شماست، از زاویه دید خودش برایتان تعریف کند. به این ترتیب، شاید در تصمیم شما برای انتقاد کردن، تجدید نظری به وجود بیاید. وقتی شما و طرف مقابلتان با هم به نتیجه مشترکی برسید، احتمال اینکه در پایان بحث بتوانید به نتیجه دلخواهتان برسید، بیشتر میشود.
وقتی انتقاد میکنید، اجازه ندهید احساسات شخصیتان مزاحم تاثیر گذاری حرفهایتان شود.
4- موضوع را روشن کنید
تا آنجا که ممکن است، وضعیت مورد بحث را برای خودتان روشن کنید. برای اینکه بتوانید یک مساله را به خوبی حل کنید، باید شرایط را خوب درک کنید. درباره زوایای مختلف موضوع مورد بحث، از خودتان سوال کنید و سعی کنید به آن سوالها جواب بدهید. تا آنجا که برایتان مقدور است خودتان را در شرایط طرف مقابل قرار بدهید و سعی کنید موضوع را از چشم او ببینید و شرایطش را درک کنید. در میان گفتارهای انتقادآمیزتان هم بهتر است هر از گاه به این موضوع اشار کنید که مثلا اگر من جای تو بودم یا اگر من توی این موقعیت قرار میگرفتم... و بعدش هم نظر او را درباره پیشنهادتان جویا شوید.
5- اشتباهتان را قبول کنید
وقتی در لابهلای حرفهایتان به اشتباهات خودتان هم اشارهای میکنید و آنها را میپذیرید، طرف مقابلتان هم راحتتر میتواند اشتباهات خودش را قبول کند. اگر مقدور است بدون اینکه اسمی از شخص یا اشتباهش به میان بیاورید (بهویژه در میان جمع) مشکل را به صورت غیرمستقیم و به نحوی مطرح کنید که فقط شما و طرف مقابلتان از موضوع سر در بیاورید، این کار را انجام بدهید. این شیوه در خیلی از موارد جواب میدهد.
6- گاهی تنبیه کنید
اگر شما مدیر یک مجموعه هستید و یکی از زیردستانتان خطایی میکند که باید مورد انتقاد قرار بگیرد، یکی از بهترین راهها برای انتقاد از او و تنبیه کردنش این است که اول، اشتباهش را به او تذکر بدهید و بعد، از خود او بخواهید که تنبیهی برای خودش در نظر بگیرد. در بیشتر موارد، تنبیهی که آن شخص برای خودش در نظر میگیرد بیشتر و سنگینتر از آن چیزی است که شما در ذهنتان برای او در نظر گرفته بودید اما اگر آنچه او گفت، خیلی کمتر از آن چیزی بود که شما در ذهن داشتید، تعارف را بگذارید کنار: «متاسفانه این تنبیه از آن تنبیهی که من برای شما در نظر گرفتهام خیلی سبکتر است. به نظر من عادلانهترین تنبیه برای این کار شما این است که...»
بابت اشتباهتان صادقانه عذرخواهی کنید و بگویید که حاضرید هر چه از دستتان برمیآید برای جبران اشتباه خودتان و بهتر شدن اوضاع انجام بدهید
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1160.jpg
وقتی از شما بد انتقاد میکنند
با انتقادهای بد چه کار کنیم؟ به هر حال، همهمان هر از گاهی مجبوریم با چنین انتقادهایی هم مواجه شویم. اجازه ندهید چنین انتقادهایی شما را به هم بریزد. در مواجهه با چنین انتقادهایی از توصیههای زیر غافل نشوید:
پاسخهایتان را کوتاه کنید: فارغ از لحن و کلماتی مخاطب یک بار سعی کنید به حقایق حرف طرف مقابلتان بیندیشید و آن را ارزیابی کنید. انصاف بدهید. واقعا آیا هیچ رگهای از حقیقت در آن حرفها پیدا نمیشود؟ اگر انتقادها تا این حد مغرضانه است و شما هم مجبورید جوابی به آن انتقادها بدهید، بهتر است به حداقل ممکن اکتفا کنید: «ممنون... بسیار خوب... درباره آن فکر میکنم... اطلاع چندانی در این مورد ندارم... حالم چندان مساعد نیست...»
ابهامات ذهنیتان را رفع کنید: به انتقادی که علیهتان مطرح میشود، خوب گوش کنید و دربارهاش فکر کنید. آیا موضوع انتقاد را درست فهمیدهاید؟ اگر پاسختان منفی است، حتما ابهامات ذهنیتان را رفع کنید. تا وقتی حرفهای انتقاد آمیز را به درستی درک نکردهاید، درباره آن حرفها هیچ قضاوتی در ذهنتان نکنید.
دنبال مثبت بگردید: سعی کنید هر چه میگویند بر این مبنا بگذارید که ممکن است جنبههای سازندهای هم داشته باشد. در مقابل انتقادهای ویرانگر هیچ لزومی ندارد که در لاک دفاعی فرو بروید. یادتان باشد که حتی در مغرضانهترین انتقادها هم ممکن است رگههایی از حقیقت وجود داشته باشد و شاید در میان چنین انتقاداتی هم وسیلهای پیدا بشود که شما را به بهتر شدن، نزدیکتر کند.
اشتباهاتتان را بپذیرید: اشتباهی را که مرتکب شدهاید، بپذیرید اما لزومی ندارد که احساس گناه کنید. بابت اشتباهتان صادقانه عذرخواهی کنید و بگویید که حاضرید هر چه از دستتان برمیآید برای جبران اشتباه خودتان و بهتر شدن اوضاع انجام بدهید و واقعا هم این کار را بکنید. یک اقرار مختصر زبانی و جبران در عمل، خیلی بهتر است.
دکتر محمدکیاسالار، سلامتیران
تبیان
Borna66
06-22-2009, 10:57 PM
بهتر زندگی کردن با کار شیفتی
فرستنده مقاله:مسعود رجایی(مترجم زبان آلمانی)
مقدمه
خیلی از کارگران شیفتی از مشکل خواب خستگی یا اختلال در اشتها وتعدادی هم از عارضه بیماری معده و روده یا قلب عروق شکایت دارند بعلاوه اینکه کارگران شیفتی نمی توانند بطور مرتب در زندگی اجتماعی شرکت داشته باشند و همینطور کارگر شیفتی می تواند توسط رفتارش مشکل خودش را بیشتر و کمتر بکند .
برای چه این بروشور
این بروشوری که جلوی شما قرار دارد مقداری از از انتقادهای شما توضیع می دهد و مطلب جدیدی را هم برای بهتر زندگی کردن شما شرح می دهد . البته نسخه کارآمدی وجود ندارد . بایستی هر کدام از پیشنهادهای مختلف را برای خوابیدن و تغذیه و همچنین برای فعالیت آزاد شخصی را آزمایش بکنیم . تا بتوانیم بهترین راه غلبه کردن برای کمک به خودمان را پیدا بکنیم .
پشت پرده کار شیفتی – تکنولوژی
به علت اینکه تکنولوژی همیشه در حال رشد می باشد به خاطر همین کارشیفتی یکی از دلیل های آن می باشد و در جمع کارخانجات می توان مانند صنعت فولاد و صنعت شیمی را نام برد که همیشه در حال تولدید بسر می برند و ساعتها و روزها بدونه هدر رفتن وقت بایستی انجام شود . در اینجا انسانها و ساعت کاریشان باهم تا اتمام مرحله پایانی هماهنگی داشته باشد .
پشت پرده اقتصادی
کار شیفتی همچنین به علت اقتصادی سالها است که افزایش یافته است و کارفرمایان آن را در بازار کار تایید کردند .
امکان قیمت مناسب درکیفیت بالا و فرستادن در مدت زمان کوتاه که تمام اینها برآورده کردن آرزوی مشتری است
البته فشارهایی به کارگران شیفتی وارد می شود ولی با در آمد و محل کار مطمئن می تواند به آنها در درازمدت کمک کند.
مشکل کارگران شیفتی
تمام کارگران شیفتی احتمالا" شب کاری را انجام می دهند این شرایط زیر فشار بودن و نا مناسب بودن را احساس نمی کنند و همه هم به ناراحتی سلامتی شان عکس العمل نشان نمی دهند .
چرا کار شیفتی مشکل زا می باشد ؟
کارشیفتی خارج از ساعت کار معمولی است . دو محیط لطمه زیادی وارد به مبتلایان وارد می کند .
الف – اثر آن در زندگی اجتماعی و زندگی خانوادگی :
زندگی اجتماعی و خانواده دوبرابر محدود می شود – از یک طرف خیلی از برنامه های شیفتی در ساعات مهم اجتماعی برنامه ریزی میشوند ( عصرها – آخر هفته ها )خیلی کمتر است از کار معمولی .
علاوه برآن اغلب روزها پشت سرهم شیفتهای بعداظهر که اغلب ساعتهای مورد نیاز هستند. برای مثال ( شش شیفت بعدازظهر پشت سر هم ) . چندین آزمایشات درخارج این زیان ها را نشان می دهند که از شرکت در همایش گرفته تا تنش در رابطه شخصی می رسد.
این صدمه زدنها هم می تواند باشد
در کار شیفتی فقط صدمه به کارگر نمی خورد بلکه به کسانی که در اطراف آن با هم زندگی می کنند و به کودکان .
نوجوانان شیفت کاری خبر می دهند که ساعات ناخاسته در شیفت کاری ساختن یک زندگی زناشویی را سخت می کند .
مشکلات دیگری که به همراه دارد
در خانه ایی که کودک کوچک زندگی می کند ( مزاحم خواب روزانه میشود و احتمالا" تمام اعضا ی خانواده بایستی به شدت آهسته رفتار کنند ) کدام زمان کاری را همسر مرد و زن دارد . کدام وظیفه اجتماعی را تایید می کند برای مثال ( تلاش برای مراقبت از وابستگان ) .
همچنین با دوستان بودن ، همکار ، یا آشنایان اساسا" در ساعات کاری اثر می گذارد . در مقدار ساعاتی که برای کار شیفتی می گذرد با محیط اجتماعی همخوانی ندارد .- تماس سرگرمی فعالیت آزادانه و امکانات دیگر را به شدت محدود می سازد . به خاطر اینکه در زندگی اجتماعی بهتر بتوانید شرکت داشته بشید بایستی در کار شیفتی برنامه ریزی دقیق تر از کسی باشد که در روز کار می کند.
ب- اثرات جسمی جا بجا کردن کار و زمان خواب با بدن ریتمی روزانه تناسب ندارد .
انسان با انسان ریتم بدنی متفاوت دارد و خیلی آهسته آهسته این تناسب ایجاد می شود برای مثال ( در بعضی از عملکرد بدن بعد از 21 شیفت شب هنوز بطور کامل تناسب ایجاد نمی شود .
صدماتی که به سلامتی خود وارد می شود عبارتند از :
اختلال اشتها – ناراحتی معده و روده – اختلال خواب – عارضه بیمای
اینطور که حدس زده شده حادثه های زیادی در هنگام کار و درراه کار صورت می گیرد .
اوقات فراقت ما
انسان یک نوع از موجودات زنده است که شبها بخوابند و در روزها فعال هستند . در بعضی از وقتها برعکس از انسانها انتظار دارند : عصر کاری و یا حتی شب کاری .
در خیلی از عملکرد بدن ریتم روز و شب دارند ومدتی طول می کشد تا به تغییراتی که می شود عادت کنند در بعضی ها این عمل سریع و در بعضی ها آهسته صورت می گیرد . خیلی از انسانها چند روزی نیاز دارند تا در تغییر تابستان و فصل زمستان خودشان را عادت بدهند . یک ناسازگاری بدی که در شیفت شب انجام می شود برای مثال اختلال در تمرکز هواس و تمایل زیاد به خوابیدن است و همینطور ناراحتیهای دیگری هم می تواند به همراه بیاورد . مانند اختلال در خواب – مشکل بی اشتهایی – معده و روده و حتی عارضه بیماری قلبی و عروقی .
تمام عملکرد بدن انسان تابع یک دوره روزوشب است . شما یک حرکت روزانه دارید به این معنی که یک حداکثر و یک حداقل کاری در درون 24 ساعت . که نشانه متفاوتی وجود دارد مانند اوقات فراغت 24 ساعت ریتمیک – یا تقریبا" یک روز . در این 24 ساعت ریتمیک زندگی انسان متولد شده است بدن او با خیلی از عملکردهای بدنی متصل مشود ودر روز آماده کار کردن است و در شب استراحت و آرامش .
دقت در زمانی که اوقات فراغت تغییر می کند
درجه بدن – درهنگام عصرها بین ساعت 22و18 بالاترین و در شب بین ساعت 6و3 بامداد کمترین نقطه می رسد .
فعالیت قلبی - در روز قلب سریع تر می زند تا در هنگام شب . ضربا ن نبض در روز(بستگی به بدن و تلاش دارد
حدود بین 150 و 70 و در شب حدود 50 ضربه درهر دقیقه برمی گردد.
تنفس – در روز سریع تر تنفس می شود و بیشترین اکسیژن مصرف می شود . در هنگام شب فرکانس تنفس به شدت پایین می آید .
گوارش – در روز دستگاه گوارش پر است از مصرف تغذیه و خیلی فعالیت دارد ولی در هنگام شب معمولا" در حالت آرامش بسر می برد .
ماهیچه ها – در روز به مقدار زیادی فعالیت دارند ولی در هنگام شب در آرامش و استراحت بسر می برند .
ریتم بدن – توانایی عملکرد و سلامتی
گاهش یافتن عملکرد بدن برای آماده بودن انجام کار در هنگام شیفت عصر و شب ثابت کرده است که کارگران شیفتی با یستی بشتر در تلاش باشند تا بتوانند عملکرد کاری مانند کار روزانه را ارائه بدهند . با پایین آمدن انجام کار و فعالیت تمرکز در شب اغلب اشتباها و حادثه ها بالامی رود و بدین صورت اختلال در هنگام کار زیاد می شود.
خواب – آزمایشات درلابور خواب مزاحمت سرو صدا خواب روزدر مقایسه با خواب آرام شب اثبات کرده است .
1 درکل کوتاه تر است 2 مرحله عمیق خواب کوتاه تر است 3 مرحله خوب دیدن کمتر است.
سلامتی روحی ما توسط مرحله خواب دیدن است که انسانهای سالم همیشه بموقع می بینند اگر چه وقتی صبح ها از خواب بیدار می شویم اغلب خوابها را به یاد نمی آوریم . ما معمولا" وقتی که شبها ساکت است می خوابیم البته در جای تاریک و خنک . البته این باید برای انسانهایی که در روز می خوابند هم همینطور باشد .
مطالبی برای محیط اجتماعی
1 سعی کنید حداقل یک وعده غذایی را در روز در کنار خانواده با همدیگر باشید و در مورد اتفاقاتروز صحبت بکنید .
2 اگر شما کودک دارید توجه داشته باشید که در هنگام زمان آزاد بودنتان برنامه ریزی ویژه ایی را هماهنگ کنید البته این هم بستگی به سن کودک دارد .
3 در طول روز با همدیگر به گردش بروید مثلا" به شنا – پارک و غیره ...
4 در زمانی که وقت آزاد دارید علاقه های شخصی خودتان را فراموش نکنید .
مطالبی برای خواب نیروبخش و آرام
حفاظت از مزاحمتهای سر و صدا – اطاق خواب بایستی طوری در منزل ویا آپارتمان قرار بگیرید که عاری از هرگونه سر و صدا باشد به( طرف با غ و یا خیابان فرعی و غیره ) . یک پرده گلفت در جلوی پنجره آویزان بکنید .
و همسایگان و نزدیگان را طوری عادت بدهید که در زمان استرحت شما مزاحم نشوند.
حفا ظت از نور
سعی کنید تا می توانید تختخواب را به تاریک ترین قسمت اطاق خواب ببرید و یا می توانید از چشم بند استفاده نمایید.
زمان مناسب برای وعده غذایی شب کاری
اگر امکان دارد بین ساعت 30/20 و 30/19 پیش غذا برای شیفت شب
در ساعت نصف شب تا یک بامداد یک وعده غذایی سبک توصیه شده است .
برای صبح زود ساعت 4 مقدار زیادتری بخورید بین وعده غذایی سر پایی مانند سوسیس و غیره ...
بعدا" دیگر شما نبایستی بخورید و گرنه در خواب مزاحمت ایجاد می شود .
Borna66
06-22-2009, 10:57 PM
راهکارهايي براي تقويت اراده
مرز روابط و گرفتاريها (1)
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1161.jpg
رسيدن به آرامش و درك زندگي پاك، يكي از مهمترين اهداف آفرينش انسان است. خداي رحمان به ما عقل و چشم و گوش و مهمتر از همه ، پيامهايش را عنايت فرمود تا « آرامش و زندگي پاك » را تجربه كنيم:
«ألا بذكر الله تطمئن القلوب». (1)
بدون خدا، زندگي رنجي است بي پايان ، « وَ مَنْ أعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَه ضَنْكاًً». (2)
«كساني كه به خدا ايمان آورده و ايمان خود را به ظلم نيالودهاند ، داراي ايمني و مصونيتند و آنان هدايت يافتگان واقعي هستند» (3)
بنيامين راش، پدر روانپزشكي آمريكا ميگويد: « دين آن قدر براي پرورش و سلامت روح آدمي اهميت دارد كه هوا براي تنفس». (4)
يونگ، روانكاو ميگويد: «در مورد بيماران روحي كه از 35 سال به بالا داشتند ، حتي يك نفر يافت نميشود كه مشكل رواني او در آخرين مرحله تحليل، به ايمان مذهبي مربوط نگردد و بهتر است بگوييم كه هر فرد از آنان، به علت فقدان آن چه كه دين به اشخاص ميدهد ، بيمار شدهاند و هيچ كس از آن ها كه نظر ديني و مذهبي خويش را باز نيافتند ، واقعاً درمان نشدهاند». (5)
امام علي عليه السلام ميفرمايد: « تقوا، داروي بيماري دلهاي شما و شفاي مرض بدنهاي شماست». (6)
امام كاظم عليه السلام ميفرمايد: « لقمان به پسرش گفت: دنيا ، درياي ژرفي است كه افراد بسياري در آن غرق شدهاند و تقوا و پرهيزكاري، كشتي توست. آن كشتياي كه آكنده از ايمان باشد ، بادبانهاي آن، توكل به خدا و پاسدارش، عقل و ناخدايش، علم و فرمان آن، بردباري و تحمل است». (7)
زندگي، قانون دارد. خوشبختي، با فهم و رعايت قانون زندگي و سيهروزي، با ناديده انگاشتن قانون زندگي، حاصل ميشود.
موفقيتها به بخت و اقبال وابسته نيست، بلكه زندگي پاك را با احترام به قوانين، ميتوان در آغوش کشيد.
جوانان، دانشجويان و استادان بزرگوار، بايد بدانند كه دنياي بيخداي امروز، براي کسب موفقيت کامل و آرامش واقعي، حرف زيادي ندارد و طي دو يا سه قرن گذشته ، برخي از دانشمندان تربيتي و روانشناسان غربي توانستهاند به برخي از قوانين آن – به گونهاي ناقص – پي ببرند اما (قرآن و عترت)، ???? سال قبل، آن هم با رعايت همه عرصههاي زندگي و باور به سراي ابدي، دقيقترين قواعد را براي درك يك زندگي پاك، بيان كردند ، « من عمل صالحاً من ذكر و أنثي فهو مؤمن فلنحيينه حياه طيبه». (8)
اينك براي اين كه دچار « روابط و دوستيهاي ويرانگر» نشويم ، چند قاعده را به اختصار بيان ميكنيم که در اين مقاله به اولبن مورد که تقويت اراده است مي پردازيم :
1 - تقويت اراده در انجام برنامهها
شخص با اراده كسي است كه وقتي درباره ي كاري، به خوبي تأمل كرد و آن را نافع دانست، تصميم به انجام آن ميگيرد و با فعاليت و ثبات قدم، آن را به اجرا در ميآورد (9) و در مقابل، فرد سست اراده ، با كمترين مشكلي، از انجام دادن كار، دلسرد شده ، دست از تلاش برميدارد.
شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
كسي كه ارادهاي قوي دارد ، آن چه را خواسته است، با كوشش و ثبات قدم، به دست ميآورد. شخص با اراده، كسي است كه داراي هدفي معقول است و تا موقعي كه به آن نرسيده، از تعقيب آن باز نميايستد و مشكلات و موانع رواني يا مادي، به اراده و عزم او لطمه نميزند و از پيشرفتش، جلوگيري نميكند.
http://pnu-club.com/imported/2009/06/1162.jpg
راهكارهاي تقويت اراده
الف) تعيين هدف يا اهداف
انسان بايد ابتدا هدف و يا اهداف خود را در زندگي و يا كاري كه ميخواهد انجام دهد ، به طور دقيق و مشخص، ترسيم كند. طبيعي است كه اين هدف، بايد شفاف، معقول، قابل دستيابي، بدون افراط و تفريط ، مطابق توان و استعداد خود و واقعبينانه باشد نه بلندپروازانه و خارج از تواناييهاي شخص. در غير اين صورت، وقتي با مشكلات و موانع سختي روبهرو شود ، نااميد و دلسرد شده ، از ادامه كار، منصرف ميشود و خود را ناتوان و بياراده ميبينيد.
ب) شناخت تواناييها و استعدادها
همه ما در وجود خود ، از استعدادهايي برخورداريم . كافي است اين نيروها را بشناسيم و براي رسيدن به هدف، آنها را به كار گيريم.
ج) برنامهريزي
بايد براي تمام كارها و فعاليتهاي شبانهروزي، برنامهاي مدون و منظّم داشته باشيد .بدين منظور از جدولي استفاده كنيد كه در ستون افقي آن، ساعات شبانهروز و در ستون عمودي، ايام هفته را يادداشت و تمام كارهاي روزانه – خواب، استراحت، ورزش، مطالعه - را در آن درج كنيد و هر فعاليتي را در زمان خاص خود ، در جدول بنويسيد و هيچ زماني را بدون كار ، خالي نگذاريد. هر روز صبح با نگاهي به آن برنامه ، به اجراي دقيق آن بپردازيد و شبها، قبل از خواب، آن را محاسبه و ارزيابي كنيد. شايسته است همچون يك محاسبهگر جدي و قاطع ، فعاليتهاي روزانه و ميزان موفقيت خود در انجام دادن آن ها را بررسي كنيد و در صورت موفقيت، خود را تشويق و در صورت تخلّف و سهلانگاري در اجرا، خود را تنبيه كنيد.
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست.
د) اصل تلقين يا خودگوييهاي مثبت
گفتن، باور داشتن است. وقتي ميگوييم من آدم شكست خوردهاي هستم، بياستعدادم و عوض شدني نيستم، در واقع، حكم محكوميت خود را صادر ميكنيم. روانشناسي شناخت، به ما چنين ميگويد: دستور دادن، فرايند شدن است و ما را دستورات ميسازند. ما همواره با خودمان حرف ميزنيم و هفتاد درصد (70%) وقتمان با گفتوگو سپري ميشود حتي زمان خواب و ما همان ميشويم كه با خود حرف ميزنيم. سعي كنيد دستورات خوبي به خودتان بدهيد. شما با خودتان چه ميگوييد؟ فرهنگ ذهن و زبان شما، مثبت است و نيروزا و يا منفي است و نيروبر؟
آجرهاي بناي هستيمان را، طرز تفكرمان ميسازد و اگر بخواهيم در دنيايمان اتفاق زيبايي بيفتد ، گام اول ، تغيير در نگاه و بينش ماست. با تغيير نگاه ، ايدهآلها و اهداف زندگيمان به درستي شكل ميگيرند و آن گاه گام دوم، يعني تلاش مستمر و انتخابهاي عالي و فرداساز، در دنياي ما رخ خواهد داد . «إن الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بأنفسهم».
نگرشها و انديشههاي ما، مهمترين عامل تغيير به شمار ميآيند. نود درصد (90%) تغييرات خوب و بد زندگيمان، به نوع نگرش ما به رخدادهاي زندگي بستگي دارد و ده درصد (10%) آن به وقايع بيروني وابسته است.
اديسون ميگويد: « مشكل افرادي كه شكست خوردهاند و دست از تلاش برداشتند ، اين بود كه نميدانستند كه در يك قدمي پيروزياند » و ميگفت: راز توفيقم اين بود كه هرگاه براي باز كردن دري تلاش ميكردم و باز نميشد ، بارها و بارها تلاش ميكردم و با خود ميگفتم: حتماً اين كليد ، درب را در صدمين بار، باز خواهد كرد.
ه) تدريجي بودن تقويت اراده
براي به دست آوردن ارادهاي قوي و محكم، بايد به تدريجي بودن آن و نياز آن به تمرين، توجه داشت. گمان نكنيد ميتوانيد به طور دفعي و بدون تلاشي درخور، به آن دست يابيد. بنابراين، به راهكارهاي عملي زير توجه كرده، به آنها پايبند باشيد:
- هر روز صبح حداقل بيست دقيقه ، به طور مرتب و در ساعتي معين ، ورزش كنيد.
- صبحگاهان، هر زمان كه بيدار شديد ، بيدرنگ برخيزيد و از رختخواب بيرون رويد ، حتي اگر خوابآلودگي مزاحمتان است، از اتاق بيرون رويد و قدري نرمش كنيد تا خوابآلودگي از بين برود.
- در صورت امكان، چند دقيقه قبل از اذان صبح از خواب بيدار شده، نماز شب بخوانيد و اگر در آن وقت بيدار نشديد ، قضاي آن را به جا آوريد.
- مقيد باشيد هر روز تعداد آيات معيني از قرآن را تلاوت كنيد (حداقل 30 تا 50 آيه) و در صورت تمايل، در هفتههاي بعد، بر ميزان آن بيفزاييد.
- ترك گناه و مخالفت با هواهاي نفساني، نقش بسيار مؤثري در تقويت اراده و نهادينه كردن آن در درون انسان دارد.
- هرگز در كارها، نااميد نشويد و با حالتي تهاجمي، براي پيگيري و به انجام رساندن كارهاي ناقص و ناموفق، تلاش كنيد.
- كارهايي را كه به عهده ميگيريد، ناتمام رها نكنيد و آن ها را به نحو احسن و تا رسيدن به نتيجه مطلوب، ادامه دهيد و از پراكنده كاري و آشفتگي در كارها كه موجب به هم ريختگي نظام فكري ميشود ، بپرهيزيد و به فعاليتهاي خود ، تمركز و انسجام ببخشيد.
- همواره بر خداوند ، توكل كرده و در همه امور، از او استمداد جوييد. (10)
ادامه دارد...
پينوشت:
1. رعد، آيه 28.
2. طه، آيه 124.
3. انعام، آيه 82.
4. مجله پيوند، ش 257، ص 34.
5. موسوي لاري، رسالت اخلاق در تكامل انسان، ص 170.
6. نهج البلاغه، خ 198.
7. كليني، اصول كافي، 1، 19.
8. نحل، آيه 97.
9. نيروي اراده نيرويي باطني براي اتخاذ تصميمات، اقدام به كار، اداره و انجام اهداف و وظـايـف است.
10. محمدرضا احمدي، پرسشها و پاسخها، دفتر هفتم .
منبع : بر گرفته از نشريه ي پرسمان
سایت تبیان
ღAlirezaღ
04-04-2012, 08:40 AM
اانوقت اینا پیان نامه میشه برا ما:168::168:
Powered by vBulletin™ Version 4.2.2 Copyright © 2025 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.