PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده می باشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمی کنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مجموعه مقالات و موضوعات كاربري روانشناسي



صفحه ها : 1 2 [3] 4 5

Borna66
06-17-2009, 07:30 PM
افزایش اعتماد به نفس در دو مرحله
اعتماد به نفس و اطمینان به ‌این که "من آدم توانمندی هستم"، کلید بسیاری از موفقیت‌ها در برخورد‌های اجتماعی هرکسی است.
اعتماد به نفس به خودی خود در کسی به وجود نمی ‌آید، بلکه مستلزم کسب مهارت هایی است که هم آن را به وجود بیاورد و هم آن را تقویت کند.
شما می ‌توانید از این دستورالعمل دو مرحله‌ای برای کسب اعتماد و برطرف کردن ترس در خود استفاده کنید:

1- ترس خود را مهار کنید:

برای انجام این کار به ‌طور دقیق مشخص کنید که از چه چیز هراس دارید. سپس دست به عمل بزنید. برای هر نوع ترس، راه حلی وجود دارد. به یاد داشته باید که دست روی دست گذاشتن فقط ترس را بزرگ ‌تر و هراس انگیزتر می‌کند. سریع اقدام کنید. مصمم باشید.
در بیشتر موارد نداشتن اعتماد به نفس به استفاده‌های غلط ازحافظه ارتباط دارد. برای اداره حافظه باید یاد بگیریم فقط افکار مثبت را به بانک ذهنی خود بسپاریم. به عبارت دیگر، اندوخته ذهنی ما باید از افکار مثبت تشکیل شده باشد. این کار اعتماد به نفس را روزافزون می کند، به حفظ تندرستی شما کمک می‌ کند و در شما این احساس مطبوع را برمی ‌انگیزد که "من خیلی سر حال هستم."
همچنین باید تمرین کنیم تا فقط افکار مثبت را از بانک ذهن خود برداشت کنیم و برای خود هیولاهای ذهنی نسازیم. افکار ناخوشایند را از بانک حافظه خود بیرون آوریم. هنگامی‌ که تجربیاتی از هر نوع را به یاد می‌ آوریم، روی قسمت‌های خوب آن متمرکز شویم.
خاطرات بد را فراموش کنیم و اگر متوجه شدیم که جنبه‌های منفی را مرور می ‌کنیم، ذهن خود را به سوی دیگری منحرف کنیم.
باید دید چرا آدم‌ها از یکدیگر وحشت دارند؟ چرا بسیاری از افراد نسبت به دیگران حساسیت دارند؟ علت آن چیست؟ برای رفع کم ‌رویی چه می ‌توان کرد؟
ترس از دیگران ترس بزرگی است، ولی راهی برای غلبه کردن بر آن وجود دارد. اگر یاد بگیرید که درک درستی از مردم داشته باشید، می ‌توانید بر ترس خود از آن ها غلبه کنید.
برای دست یافتن به درک صحیح از مردم:
نظر متعادلی نسبت به مردم پیدا کنید. این دو نکته را ضمن برخورد با مردم در نظر داشته باشید:
اول این که دیگری آدم مهمی‌ است. و بی ‌شک آدم مهمی ‌است، چرا که هر انسانی مهم است.
ولی به یاد داشته باشید که شما هم مهم هستید. پس هنگامی ‌که شخص دیگری را ملاقات می ‌کنید، این فکر را مد نظر داشته باشید که هر دوی ما مهم هستیم که داریم راجع به منافع مشترک خود گفتگو می‌ کنیم.

2- نگرش عاقلانه ‌ای اتخاذ کنید:

رو راست عمل کردن، وجدان ‌تان را آسوده نگه می ‌دارد و در شما اعتماد به نفس ایجاد می ‌کند. وقتی کاری را که به بدی شهرت یافته است انجام می ‌دهیم، دو اتفاق منفی رخ می ‌دهد: اول این که احساس گناه می‌ کنیم و در نتیجه اعتماد به نفس مان را از بین می‌ بریم و دیگر آن که مردم دیر یا زود متوجه خطای ما می‌ شوند و از ما سلب اعتماد می‌ کنند.
درستکار باشید و اعتماد به نفس خود را حفظ کنید. این همان کمکی است که از فکر خود برای موفق شدن می ‌گیرید. پس برای آن که اعتماد به نفس را در خودتان تقویت کنید، با شجاعت عمل کنید.
برای تقویت اعتماد به نفس تان این دستورات را با دقت بخوانید. سپس سعی کنید آن را تمرین کنید و اعتماد به نفس خود را افزایش دهید:
همیشه در ردیف‌های جلو بنشینید.
نگاه کردن به چشمان دیگران را تمرین کنید.
سرعت راه رفتن‌ تان را بیست و پنج درصد تندتر کنید.
بلند و جدی حرف زدن را تمرین کنید.
خندان باشید. نیروی خنده را به اختیار خود درآورید.
اقدام، ترس را از بین می ‌برد. ترس خود را مهار کنید و سپس دست به اقدام مؤثر بزنید. هر روز سعی کنید که فقط افکار مثبت را در بانک حافظه خود بگذارید. مردم را درست بشناسید. کارهایی را انجام دهید که وجدان ‌تان می ‌گوید درست است.

Borna66
06-17-2009, 07:30 PM
روش هاى غلبه بر استرس
فرهنگ آشتی: استرس چيست؟ همه افراد بشر ، همچنين حيوانات در مقابله با اين وضعيت يا اقدام به فرار مى کنند يا مى جنگند.هنگامى که شما در حال انتخاب يکى از اين دو روش هستيد ، بدن نيز براى پاسخ گويى به اين شرايط اقدام به بعضى از عکس العمل هاى خود کار مى کند.به گزارش سلامت نيوز ،هورمون هاى مسئول شرايط پراسترس نظير آدرنالين، نورآدرنالين و کورتيزول باعث مى شوند که سرعت پمپاژ قلب بالا رفته ، فشار خون نيز به تبعيت از آن بالا مى رود، تنفس سريع تر شده ، تعريق افزايش مى يابد و هضم يا به طور کلى فعاليت دستگاه گوارش کاهش مى يابد. فعاليت بدنى باعث تخليه دستگاه گردش خون از اين هورمون ها مى گردد . اما شرايطى را تصور کنيد که پشت ميز نشسته ايد يا در حال رانندگى هستيد و مرتبا شرايط استرس زا و پر تنشى را تجربه و تحمل مى کنيد . در اين وضعيت اين دسته از هورمون ها در دستگاه گردش خون باقى مى ماند و باعث سردرد و اضطراب بيشتر مى گردد. و سرانجام بدن لبريز از تنش گرديده و کوچکترين اتفاقى باعث ايجاد بحران و ناراحتى مى شود.‌ ‌

علائم فيزيکى استرس
انواع دردها، لرزش و سرگيجه، از دست دادن اشتها يا برعکس پرخوري،مشکلات گوارشي، ساييدن دندانها ، بى خوابي، مشکلات تنفسي، تته پته کردن در سخن يا تند تند صحبت کردن، احساس خستگي، ابتلا به عفونت هاى مکرر و از دست دادن ميل جنسى از جمله علائم ابتلا به استرس است که به اين صورت در ظاهر شخص عارض مى شود.‌ ‌

علائم رفتارى استرس
استرس باعث ايجاد افسردگي، ناراحتي، اضطراب ، دستپاچگى ، احساس عدم کفايت و شايستگي، بدبينى و عدم رضايت و خشنودى مى شود و اين تما م چيزهايى است که شرايط پرتنش و استرس زا براى انسان به ارمغان مى آورد.‌‌

آيا استرس باعث بيمارى مى شود؟
استرس مستقيما منجر به بروز بيمارى مى شود ، اما فاکتور قابل توجهى براى ابتلا به انواع بيمارى هاست ،نظير بيمارى هاى آلرژيک ، آسم ، ميگرن، سندرم روده تحريک پذير، اگزما ، تحريک پذيرى و خشونت ، سورياس و کهير مى شود.همچنين فاکتورى موثر در بروز فشار خون بالا و بيمارى هاى قلبى است.‌‌

‌ ‌واما روش مقابله با اين وضعيت


از خود سوال کنيد‌‌!‌
شرايطى را که باعث ايجاد استرس و اضطراب در شما شده است را بيان کنيد. از خود بپرسيد که چرا بيش از اندازه آزرده و رنجيده خاطر هستيد؟نگرانى شما بابت چيست؟(من نمى توانم به مشکل غلبه کنم، شغلم را از دست مى دهم، مجبورم خانه خود را بفروشم......)اين کار باعث مى شود که به گونه اى موثر تر و بهتر با مشکلات دست و پنجه نرم کنيد . ليستى از روش هاى مقابله با مشکلات را تهيه کنيد و به ارزيابى اختيارات خود بپردازيد.‌‌

تنفس عميق
تنفس آرام و عميق از ناحيه ديافراگم ، يکى از موثرترين روش ها براى مقابله با استرس و کنترل آن مى باشد. در حالى که تنفس سريع و کوتاه باعث مى شود که نتوانيد بر استرس و تنش غلبه کنيد. آرام باشيد و با چند تنفس عميق سعى کنيد خود را کنترل کنيد. اين کار باعث مى شود که سرعت تنفس شما به حد نورمال برسد. اگر نمى توانيد به شرايط استرس زا غلبه کنيد ، از نظر روحى خود را تقويت کنيد. ابراز بى اعتنايى کنيد، آه بکشيد ، شانه ها را به حالت آرامش انداخته و از خود بپرسيد : کى به کيه ؟

15‌ ‌دقيقه سلامتى براى روان
بارها و بارها خوانده ايد ، اما تا حالا عمل کرده ايد؟!! آرام گرفتن و استراحت يا به اصطلاح رها کردن بدن از شرايط پر تنش باعث مى شود که فشار خون کم شده، تنفس آرام تر شده، سرعت قلب و متابوليسم کمتر شود و در نهايت بدن بتواند تعادل خود را حفظ کند.‌‌اينکار تنها 15 دقيقه طول مى کشد. به پشت دراز کشيده ، پاها را رها کنيد، دست ها را در دو طرف بدن قرار دهيد، چشمانتان را ببنديد و با کشيدن آه ، تنش را از بدن خارج کنيد. آرام نفس بکشيد، بعد از هر تنفس کمى مکث کنيد. تنش را از ساق پا ، پا و انگشتان پا رها کنيد. همين کار را با اندام هاى بالايى انجام دهيد. شانه ها را به حالت استراحت پايين بياندازيد. سعى کنيد ماهيچه هاى صورت را از حالت منقبض خارج کنيد و چين و چروک آن را بزداييد. از بروز اين تغيير در ماهيچه ها آگاه باشيد. يعنى اين اتفاق را احساس کنيد.‌هر زمان آماده ايد ، به آرامى چشم ها را باز کنيد و کمى بدن را بکشيد. زانو ها را تا کنيد و مجدد باز کنيد. ساير روش هاى کنترل استرس عبارتند از‌:

مديتيشن
اين کار شامل يک استراحت فوق العاده بدنى و روحى است .مستقيم بنشينيد، چشمان خود را ببنديد و خود را رها کنيد. فکر خود را روى يک چيز متمرکز کنيد. چهار مرتبه نفس عميق بکشيد ، سپس به شعله شمع يا گلى نگاه کنيد يا کلمه اى مثل "صلح" يا غيره ...را براى 15 تا 20 دقيقه تکرار کنيد.‌‌

تجسم
وضعيتى آرام،منظره اى زيبا ، صدايى خوش آهنگ، بويى خوش رايحه را تصور کنيد. جملات خوش بينانه اى مثل " من احساس آرامش مى کنم" " من سرشار از عشق هستم" را تکرار کنيد. قبل از بروز هر نوع شرايط پر استرس، آن را تصور کرده و ذهن مرور کنيد که چه اتفاقى خواهد افتاد و سرانجام اينکه خود در وضعيتى تصور کنيد که کاملا آرام و راحت بر اين شرايط غلبه کرده ايد.‌‌

مديتيشن فعال
تمام توجه خود را به آنچه مى خواهيد انجام دهيد معطوف کنيد. مثل خوردن غذا يا حتى بيرون گذاشتن زباله. شکل ، ساختار، و حرکت بدن خود را بنگريد.روى شرايطى که بدون استرس از آينده يا گذشته تجربه مى کنيد ، تمرکز و تاکيد کنيد.‌‌

يوگا
اين ورزش ترکيبى است از تمرينات کششي، کنترل صحيح تنفس، رها شدن ومديتيشن.‌‌
تحرک
ورزش باعث مى شود که هورمون هاى موثردروضعيت استرس از بدن زايل شده ودر عوض هورمون هاى موثر دراحساس آرامش يعنى آندروفين هاآزاد شوند. بنابراين روزانه30 دقيقه به انجام تمرينات بدنى متعادل و سه يا پنج باردر هفته فعاليت ايروبيک به مدت 15 تا60 دقيقه بپردازيد.

Borna66
06-17-2009, 07:30 PM
کشف ارتباط موسیقی با شخصیت افراد
محققان انگلیسی طی تحقیقات گسترده ای نشان دادند که بین شخصیت افراد و موسیقی مورد علاقه آنها ارتباط نزدیکی وجود دارد.
به گزارش خبرگزاری مهر، این تحقیقات توسط محققان دانشگاه "Heriot-Watt " صورت گرفته و به اعتقاد آنان یکی از بزرگترین تحقیقاتی است که در این زمینه انجام شده است.
محققان برای انجام این آزمایش از بیش از 36 هزار نفر از افراد در جهان درخواست کردند تا 104 نوع موسیقی را به سلیقه خود ارزشگذاری کرده و در عین حال از خصوصیات اخلاقی آنها نیز تحقیق به عمل آوردند.
نتایج نشان می دهد که علاقمندان موسیقی کلاسیک دارای شخصیت خجالتی و هواخواهان موسیقیهای پر سر و صدا دارای خصوصیاتی آرام بوده و با خود به راحتی کنار می آیند. در عین حال هر دو گروه از افراد در صفت خلاقیت و غیر اجتماعی بودن مشابه بودند.
به گفته محققان تا به حال تصور جامعه بر این بود که طرفداران موسیقیهای هوی متال تفکرات نابود کننده برای خود و جامعه دارند اما نتیجه این تحقیقات نشان داد که این افراد کاملا احساساتی و دل نازک هستند.
بر اساس گزارش بی بی سی، این مطالعه همچنان در حال انجام بوده و محققان در راستای تکمیل تحقیقات خود در جستجوی افرادی هستند که در تست آنلاین آنها شرکت کرده و به اطلاعات آنها بیفزایند.

Borna66
06-17-2009, 07:31 PM
نقّادانه بیندیش!!
در دنیای متلاطم و پر از چالش امروز که حق و باطل، درست و غلط ، حقیقت و دروغ سخت به هم آمیخته‌اند، داشتن حس مهارت تشخیص آنها از یکدیگر رمز موفقیت در زندگی است، ذهن نقاد هر چیزی را به راحتی نمی‌پذیرد و یا رد نمی‌کند بلکه ابتدا در مورد آن موضوع سوال و استدلال می‌کند، سپس می‌پذیرد یا رد می‌کند.

داشتن تفکر نقادانه به ما کمک می‌کند تا هنگام تصمیم‌گیری، مسئله را از جوانب مختلف، خوب بررسی و نقد کنیم، زیرا تفکر نقادانه بر پایه‌ی پرسیدن، کسب اطلاعات و استدلال قرار دارد و از تعصب و خودرأیی به دور می‌باشد.

کسانی که فریب دیگران را می‌خورند، یا به راحتی جذب گروه‌ها و افراد و مواد مخدر می‌شوند، یاد نگرفته‌اند که سوال کنند و به عاقبت کار فکر کنند، برای مثال یک نوجوان دارای تفکرنقاد هنگام دعوت از او به جایی و یا مجلسی می‌پرسد:

کی؟ کجا؟ با چه کسی؟ چرا؟ چه مدت؟

تفکر نقاد یکی از مهارت‌های زندگی است که خود زمینه‌ساز مهارت تصمیم‌گیری و حل مسئله است، به یاد داشته باشیم که تفکر نقاد با انتقاد فرق دارد، چرا که هدف‌ از انتقاد، ایراد گرفتن است ولی تفکر نقاد، نقد و بررسی همه‌ی جوانب، نقاط مثبت و منفی موضوع و مقایسه‌ی آن‌ها با یکدیگر است، برای این که بتوانیم تصمیمی درست‌تر و منطقی‌تر بگیریم.

اگر هر کس با تفکر در خود، بتواند به نقد و بررسی و کنکاش مسایل پیش آمده‌اش بپردازد، در می‌یابد که کلید گشایش هر قفلی و مشکلی نزد خود اوست و بی‌جهت آن را در نزد دیگران می‌جوید.

اصول تفکر نقادانه

1- پرسشگری: پرسیدن سوالات مناسب از خود و دیگران برای فهمیدن دقیق‌تر مطلب یا مسئله مطرح شده.

2- اطلاعات: جمع‌آوری اطلاعات از منابع مختلف درباره‌ی مطلب یا مسئله مطرح شده.

3- ارزیابی: بررسی و ارزیابی اطلاعات جمع‌آوری شده درباره‌ی مطلب یا مسئله ی مطرح شده و ارزش گذاری آن‌ها.

4- نتیجه‌گیری: در نظر گرفتن و انتخاب بهترین و صحیح‌ترین مفهوم یا راه حل برای مطلب یا مسئله مطرح شده.


ویژگی‌های افرادی که دارای تفکر نقادانه هستند:

1- روحیه‌ی پرسشگری دارند.

2- خود نقد پذیرند.

3- داوری و قضاوت آن‌ها به دور از تعصب و لجبازی است.

4- هر چیزی را به سادگی و بدون تفکر، نه می‌پذیرند و نه رد می‌کنند.

5- از منابع مختلف اطلاعات مناسب و دقیقی درباره‌ی موضوع مورد نقد، به دست می‌آورند.

6- نسبت به مسایل دید وسیع و دقیقی دارند.

7- به جنبه‌های مثبت و منفی مسئله توجه داشته و یک‌سونگر نیستند.

8- قدرت تجزیه و تحلیل و استنتاج موضوعات مختلف را دارند.

9- با ذهن باز و متفکرانه نسبت به مسایل اظهارنظر می‌کنند.

10- معمولاً قدرت تشخیص درست از نادرست را دارند.

11- گوینده‌ای متفکر و منطقی و شنونده‌ای فعال هستند.

12- در حین این که کل موضوع را در نظر می‌گیرند، به جزئیات نیز توجه می‌کنند.

13- به این مسئله واقفند که ممکن است حرف یا راه حل دیگران یا خودشان همیشه درست نباشد.

14- چون به عاقبت کار می‌اندیشند، معمولاً فریب وعده‌های دیگران را نمی‌خورند.

15- معمولاً به راحتی جذب گروه‌ها و افراد نمی‌شوند.


راهکارهای پرورش تفکر نقادانه:

1- نسبت به پدیده‌های اطرافمان، حساسیت و دقت بیشتری داشته باشیم.

2- دیده‌ها، شنیده‌ها و مطالعه‌ی خود را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و به سادگی آن‌ها را نپذیریم و رد نکنیم.

3- درباره ی هر موضوعی با سوالات مناسب و مرتبط ، اطلاعات بیشتری به دست آوریم.

4- مسایل، معمولاً راه‌حل‌های متفاوتی دارند، تحمیل راه حل خود، یا تحمل راه حل دیگران به عنوان یک راه حل قطعی، منطقی به نظر نمی‌آید.

5- درباره‌ی مسایل پیش آمده، فکر کنیم و دچار احساسات و هیچان‌های شدید و کاذب نشویم و از قضاوت عجولانه، تعصب و خود‌رایی درباره‌ی موضوعات مورد بحث اکیداً بپرهیزیم.

6- قبل از پاسخگوی به مسایل، فکر کرده سپس تصمیم‌گیری و عمل نماییم.

7- مشوق خوبی برای مسئولانه فکر کردن خود و دیگران به خصوص کودکان باشیم.

8- از عقاید و نظرات خود دفاع معقولانه و منطقی کرده و زود تسلیم نشویم.

9- به دیگران اجازه‌ی بحث و اظهارنظر درباره‌ی موضوعات مختلف را بدهیم.

10- جلسات گفتگو درباره‌ی مسایل اجتماعی و یا روزمره در خانواده و مدرسه ترتیب داده و همه را به شرکت فعالانه در این جلسات تشویق کنیم.

11- برای رشد تفکر نقادانه در کودکان و نوجوانان مطالعه ی زندگینامه ی افراد نقاد مفید و موثر می‌باشد.

12- فرآیند تفکر کودکان و نوجوانان را بررسی و ارزیابی کنیم و در صورت نیاز از راهنمایی آنان دریغ نورزیم.

13- به هر سوالی به راحتی پاسخ نگوییم بلکه با سوال کردن مناسب، مخاطب را در رسیدن به پاسخ کمک نماییم.

14- در جلسات بحث و تبادل افکار از برچسب زدن، دستوردادن، سرزنش، نصیحت، قضاوت و مسخره کردن فکر دیگران اکیداً پرهیز نماییم.

15- با برقراری امنیت و آرامش روانی و عاطفی و احترام به عقاید و نظرات کودکان و نوجوانان آنان را به شرکت در بحث و بیان اظهار نظر ترغیب و تشویق نماییم.

16- با طرح سوالات مناسب درباره‌ی موضوعات مختلف در خانه و مدرسه نظرات دیگران را جویا شده و آن‌ها را نیز در بحث‌ و گفتگو شرکت دهیم.

17- با دقت و حوصله به نظرات دیگران در خانه و مدرسه گوش کنیم تا بتوانیم با سوالات مناسب آن‌ها را برای نتیجه‌گیری صحیح‌تر راهنمایی کنیم.

18- در صورت عدم مشارکت دیگران در بحث، شاید آن‌ها موضوع را درک نکرده‌‌اند، بیشتر توضیح دهیم تا بتوانند حضور فعال‌تری داشته باشند.

19- در مقابل سوالی که از ما می‌کنند، پاسخ از قبل تعیین شده‌ای نداشته باشیم، تا بهتر بتوانیم به نقد و بررسی ، تجزیه و تحلیل موضوع بپردازیم.

Borna66
06-17-2009, 07:31 PM
افراد خود ساخته چه خصوصیاتی دارند؟

http://pnu-club.com/imported/2009/06/1102.jpg



در این مقاله 16 خصوصیت از افراد خودساخته را برایتان عنوان می کنم.
فرد خود ساخته اینجا به معنی فردی است که درصدد واقعیت دادن به توانایی های خود است. بعد از اینکه تک تک این خصوصیات را به دقت مطالعه کردید، به نسبت میزان نزدیکی که به هریک از خصوصیات دارید، به خود نمره 1 تا 10 بدهید. نتیجه ای که به دست می آورید نمایش شهودی نقاط ضعف و قدرت شما در حرکت به سمت به واقعیت کشاندن توانایی های فردیتان است. وقت بگذارید و به این فکر کنید که واقعاً چرا در برخی خصوصیات قوی تر از بقیه هستید. چه چیز باعث شده که برای فلان خصوصیت نمره بالایی بگیرید؟ برای اینکه نمره هر خصوصیت را در خودتان بالاتر ببرید، چه باید بکنید؟ بالاترین نمره ای که می توانید به دست آورید 160 است. شما چقدر به این عدد نزدیک هستید؟

1. فرد خود ساخته درک کارامدتری از واقعیت دارد و با آن احساس راحتی بیشتری می کند. او قادر است خوب و بد و بالا و پایین ها را بپذیرد وتفاوت آنرا تشخیص دهد.

2. پذیرش خود، دیگران و طبیعت. فرد خود ساخته واقعیت را همانطور که هست می بیند و مسئولیت آنرا نیز به گردن می گیرد.

3. فرد خود ساخته در کارهای خود سادگی، طبیعیت و فوریت دارد. به عبارت دیگر، این افراد آنطور که دیگران تصور می کنند، معلق نیستند. او قادر است هر کاری را که به نظرش خوب و طبیعی می رسد انجام دهد و دلیلش هم خیلی ساده است: چون احساس خوبی نسبت به آن کار دارد. سعی نمی کند دیگران را آزار دهد، و برای خوبی ها ارزش و احترام قائل است.

4. مشکل محوری. فرد خود ساخته کسی است که شدیداً روی مشکلات خارج از خودش تمرکز می کند. او درگیر مشکلات دیگران و مشکات جامعه است و برای تسهیل آن مشکلات تلاش می کند.

5. جدایی و نیاز به حریم خصوصی. با وجود همه دغدغه های او برای جامعه، فرد خود ساخته نیاز دارد با خود تنها باشد. او از زمانهایی که به تنهایی غرق در تفکر و تعمق می شود، لذت می برد و دوست ندارد همیشه مردم در اطرافش باشند. فقط با چند نفر از نزدیکان است و لزومی هم نمی بیند که همیشه با آنها در ارتباط باشد. حضور آنها به تنهایی کافی است.

6. خودمختاری، استقلال از فرهنگ و محیط. فرد خود ساخته قادر است به تنهایی تصمیم بگیرد و به تنهایی کارهایش را انجام دهد. او به خودش اطمینان و اعتماد کامل دارد.

7. طراوت همیشگی. فرد خود ساخته از ساده ترین و طبیعی ترین چیزها احساس لذت می کند. غروب آفتاب همیشه برای او زیباست به همین خاطر همیشه به تماشای آن می رود. هنوز هم از انجام بازی های دوران کودکی خود لذت می برد.

8. تجربه عارفانه، عالی ترین تجربه. فرد خود ساخته همیشه تجربیاتی دارد که باعث می شود احساس شناور بودن به آنها دست دهد. خود را هماهنگ با دنیای اطرافشان می بینند و تصور می کنند که در یک برهه از زمان بخشی از واقعیتی متفاوت هستند.

9. حس همبستگی. فرد خود ساخته نسبت به همه مردم احساس دارد. از آدم هایی که در اطرافشان وجود دارد آگاهند و نسبت به آنها حساسند.

10. ارتباطات میان فردی. فرد خود ساخته ارتباطات میان فردی عمیق تر و شدیدتری نسبت به سایر افراد بزرگسال دارند. آنها توانایی عشق ورزیدن و دوست داشتنی دارند که برای بقیه افراد به نظر غیرممکن است. معمولاً دوستان کمی دارند اما همین ارتباطات کم بسیار عمیق و پرمفهوم هستند.

11. ساختار شخصیتی دموکراتیک. فرد خود ساخته به برابری انسانها معتقدند، اینکه هر انسان حق حرف زدن دارد و هر انسان نقاط قوت و نقاط ضعف خاص خود را دارد.

12. تشخیص بین راه و هدف، خوب و بد. فرد خود ساخته تفاوت بین راه و هدف، خوب و بد را می دانند و آنها را طوری با هم اشتباه نمی گیرند که باعث لطمه خوردن به خودشان یا دیگران شود.

13. حس شوخ طبعی فلسفی یا غیرخصومت آمیز. فرد خود ساخته از شوخی لذت می برند. دوست دارند بخندند و لطیفه تعریف کنند اما نه به قیمت دیگران. آنها بااینکه می توانند خیلی جدی باشند، اما افرادی خوش طینت به نظر می رسند.

14. خلاقیت. فرد خود ساخته می توانند شدیداً خلاق باشند. خلاقیت خود را می توانند در ابعاد مختلف با نوشتن، نواختن موسیقی، خیالپردازی و هر چیز دیگری نشان دهند.

15. مقاومت دربرابر فرهنگ پرستی، برتری هر فرهنگ خاص. هر انسانی به طریقی فراتر از فرهنگ خود قرار دارد، یعنی فردیتی عمیق دارد و می تواند فرهنگ را منتقدانه ارزیابی کند طوریکه خودش تصمیم بگیرد که چه چیز برایش بهتر است.

16. نواقص فرد خود ساخته. افراد خود ساخته، افرادی هستند که از این واقعیت آگاهی دارند که کامل نیستند و آنها هم مثل فردی که در کنارشان قرار گرفته، کمی و کاستی هایی دارند و همیشه چیزهای تازه ای برای یاد گرفتن و راه های تازه ای برای رشد وجود دارد. فرد خود ساخته بااینکه با خود خیلی راحت است اما هیچوقت دست از تلاش برنمی دارد.

Borna66
06-17-2009, 07:31 PM
روانشناسی تمهای موسیقی
بطور کلی موسیقی از طریق تحریک تخیل و تداعی و تهیج عواطف در روحیه شنونده اثر می‌گذارد. وقتی یک قطعه موسیقی را تجزیه و تحلیل می‌کنیم، به اجزا و ارکانی می‌رسیم که هر کدام به نوعی در تاثیرگذاری نقش دارند. ریتم و ملودی دو رکن اساسی موسیقی می‌باشند. ریتم در موسیقی به صورت ضرب آهنگ‌های منظمی احساس می‌شود. با موسیقی می‌توان ریتمهای متنوعی را بوجود آورد و انرژیهای مختلفی را در شنونده تحریک کرد.

اثرگذاری ریتم و ملودی بر احساسات انسان

از فعالیتهای ریتمیک در تحریک بسیاری از قوای حسی و حرکتی و کاهش و افزایش انرژی اشخاص استفاده می‌شود. کار اصلی ریتم ، تحریک و تهییج احساسات است که انرژی روانی را تولید می‌کند و انرژی این تحریک با کمک ملودی به جریان می‌افتد. ملودی در ایجاد نوع احساس و ریتم در شدت و سرعت و یا سستی و رخوت آن نقش موثری دارد. ریتم و ملودی از هم جدا نیستند. ریتم ضربان و نظم هر آهنگ و ملودی محتوا و خود آهنگ است که از ترکیب اصوات بوجود می‌آید.

هر ملودی بر حسب ترکیب اصوات و فواصل موجود در آن احساسات خاصی را به شنونده منتقل می‌سازد. برخی از ملودی‌ها ، غمگین و حزین ، برخی ملایم و آرام بخش ، تعدادی هیجانی و بی‌قرار و بعضی شاد و فرح‌بخش هستند که این احساسات بستگی به فواصل فیزیکی و ترکیب اصوات دارد.

بطور کلی اگر فواصلی که در آهنگ به کار می‌رود، بزرگ باشد و ترکیب اصوات با پرش توام گردد، انبساط و نشاط بیشتری را القاء می‌کند و اگر فواصل بزرگ توام با ریتم تند باشد شدت نشاط بیشتر می‌گردد. به حدی که به قسمت نا آرامی و بی‌تابی سوق می‌یابد. اگر فواصل آهنگ کوتاه و فشرده و ریتم کند باشد، احساسات کند و گرفته‌تر خواهد بود. این مسئله به طول موج اصوات و تاثیر آن بر واسطه‌های شیمیایی مغز بستگی دارد. چنانچه ریتم با حال شنونده هماهنگ باشد، انرژی روانی و احساسی بهتر تحریک می‌شود و ملودی بهتر به جریان می‌افتد.

طبقه‌بندی تمهای موسیقی

تمهای شیدایی

واژه شیدا در روانشناسی معرف سرخوشی و شور و نشاط بیش از حد است. سرخوشی ، هیجان بخشی احساس مدهوشی از خصوصیات تمهای شیدایی است. جنبه مدهوشی و جذبه آن آرامبخش افراد بی‌قرار و شیداست. بعضی از چهار مضرابها و ضربیهای موسیقی ایرانی استعداد القاء چنین حالتی را به خوبی دارا هستند. افراد مستعد با شنیدن چنین تمهایی احساس سرخوشی و وجد می‌یابند. شیدا صفتان اغلب با سیر در این تمها احساس نشاط ، تخیل و حالت جذبه پیدا می‌کنند. از تمهای شیدایی می‌توان برای تحریک خلق‌های خموده استفاده کرد.

تمهای حزین

لحن تمهای حزین غم انگیز است و شکوه و شکایت دارد و در شنونده احشاش ناکامی را تداعی می‌کند. این تمها بر انتقال دهنده‌های عصبی افراد مستعد تاثیر می‌کند و باعث کاهش ترشح واسطه‌های شیمیایی در مغز شده که در نتیجه انباشته شدن این عناصر حیاتی ، حزن و اندوه احساس می‌گردد. ارتعاشات این تم اغلب تداعی کننده خاطراتی از ناملایمات گذشته است. ملودی‌هایی که فواصل فشرده و نزدیک به هم و ریتم کند دارند، حزن را بهتر منتقل می‌سازند. تمهای حزین درحالت ملایم درد را تسکین می‌بخشند و در ایام سوگ و فراق تحمل تالمات را آسان‌تر می‌سازند.

احساس ناکامی را تعدیل و غربت و تنهایی را از دل بیرون می‌کنند و انرژی و هیجان خود را تخلیه می‌سازند. استفاده بیش از حد از این تم، باعث رکود و کاهش انرژی شده و روحیه را خسته و حزین می‌سازد. بسیاری از نغمات حزین موسیقی مشرق زمین، حاصل همدردی با وقایع دشوار و گرفتاری‌های اجتماعی مردم بوده و این قطعات تا حدودی تالمات مردم را تسکین داده است.

تمهای هیجانی

هیجان ، واکنش انفعالی شدید و فوری است که غالبا با تظاهرات بارز اعصاب خودکار و واکنش‌های فیزیولوژیک توام است و میل به جنبش و حرکت را بوجود می‌آورد. از تمهای هیجانی می‌توان با ایجاد انرژی روانی ، رغبت و انگیزه در کاهش حالات افسردگی و غمگینی بهره جست. بعضی از سازندگان موسیقی از این گونه برای تحریک و تحرک بدنی سود می‌جویند که مورد استقبال جوانان نیز قرار می‌گیرد.بسیاری از این تمها ملودی‌های زیبایی دارند که اگر با متانت ارائه شوند و ارکستراسیون (ساز آرائی) مناسبی پیدا نمایند، اثرات ارزنده‌ای خواهند داشت.

تمهای شاد و فرحبخش

تمهایی هستند که شادمانی و نشاط را توام با آرامش و متانت منتقل می‌سازند. این تمها باعث انبساط خاطر و سرزندگی می‌شوند. تمهای فرحبخش احساس سرزندگی و شادمانی را برای کار و فعالیت افزایش می‌دهند. برای تقویت روحیه افراد یک اجتماع و سرزندگی و نشاط آنها مخصوصا کودکان و نوجوانان تمهای شاد و فرحبخش بسیار مفید و سازنده هستند.

تمهای آرامبخش

تمهای مطبوعی هستند که نه تحریک کننده ، نه غم انگیز ، نه هیجانی و نه وجد آورند. متن ملایم و یکنواخت ارتعاشات آنها احساس آرامش را منتقل می‌کند. تمهای آرامبخش به خاطر ریتم ملایم در فواصل وسیع و ارتعاشات موافق آن با استعداد مغز باعث احساس ملایمت و آرامش می‌شود. استفاده از این تمها برای آرامش و تمرکز ، بسیار مناسب است.

این تمها توازن عواطف ، تعادل تخیل و وحدت فرآیندهای ذهنی را تقویت می‌کنند و از آنها می‌توان در کاهش بسیاری از تنش‌ها استفاده کرد. موسیقی همچون دارو هر حالت روانی دارای ارتعاشات موجی خاصی است که بر حسب میزان و شدت آن احساس بوجود می‌آید. اصوات موسیقی می‌توانند ارتعاشات متنوعی ایجاد کنند و بر ترشحات و ارتعاشات سلولهای عصبی تاثیر بگذارند.

چشم انداز بحث

همانطور که در تاثیر دارو و میزان و ترکیب عناصر اهمیت دارد، در موسیقی نیز نوع ارتعاش و میزان آن در تناسب با حالات روانی مطرح است. با پیشرفت بشر در علوم پزشکی و کامپیوتر ، تاثیر ارتعاش موسیقی بر بدن و سلولهای مغز قابل بررسی است. بررسی تغییرات حاصله کمک می‌کند تا ملودی‌های خاص برای ایجاد احساسات مختلف پیش‌بینی شود.

Borna66
06-17-2009, 07:31 PM
چرا بايد ديگران را ببخشيم؟
بخشش ما را با تدبير عالم هستي ، تطبيق مي دهد، تدبيري که از طريق آن ياد مي گيريم بپذيريم که هر اتفاق به اين دليل در زندگي ما رخ مي دهد که بايد چيزي از آن ياد بگيريم.


بخشش ذات و گوهر معنويت است، چراکه ما را براي آزادي غايي و نهاييمان از رنج و عذاب ها آماده مي سازد. بخشش مستلزم اين است که تواناييمان در خودداري از قضاوت رشد يافته و خود را به دست سرنوشت نامعلوم بسپارد.


به هيچ وجه تصادفي نيست که همه مذاهب و اديان قلبي که بخشنده باشد را ستايش مي کنند. همه ما به دنيا آمده ايم که بخشيدن را ياد بگيريم. انسانهايي که پس از مرگ زنده شده اند، ادعا مي کنند نوري خيره کننده مي بينند، که معمولاً باور بر اين است که اين نور خداست، که آنها را تشوبق مي کند به دو چيز اهميت دهند: اول علم و بعد عشق. و بهترين آزمايشي که نشان مي دهد آيا واقعاً اين دو درس را از زندگي آموخته ايم اين است که ببينيم تا چه ميزان مي توانيم ديگران را ببخشيم.


چرا نمي توانيم ببخشيم؟


مدام در فکر انتقام هستيم. هميشه در فکرمان نفرت و انتقام است چون ديگران را به خاطر اتفاقات بدي که برايمان رخ داده مقصر مي دانيم. اين خيال باطل به نظر تسلي بخش است. با چنين تصوراتي ديگر لازم نيست خودمان مسئوليتي بر گردن بگيريم و راحت مي توانيم درمورد ديگران قضاوت کنيم بدون اينکه درمورد خودمان قضاوتي شود. اين تصورات باعث مي شود در معرض همدردي، دلسوزي و پذيرش ديگران قرار گيريم.


ما نمي بخشيم چون مي ترسيم با بخشش ما فرد مقابل رفتار ناخواسته و غيرمنطقي خود را ادامه دهد. اين يک ترس بي پايه و اساس است. احتمال هاي ديگر هم وجود دارد که آن فرد تحت تاثير بخشش ما، به حماقت کار خود پي ببرد و رفتار خود را تغيير دهد. از طرف ديگر، تنفر شما ممکن است زشتي رفتارش را در نظرش توجيه کند. بنابراين، اگر واقعاً مي خواهيد که تغيير کند، بايد بخشيدن را تمرين کنيد.


ما انتظار داريم ديگران همانطور که ما مي خواهيم رفتار کنند. اين خيلي نامعقول است اما بدون هيچ مقاومتي اتفاق مي افتد، مشروط براينکه ما آن توقع را رها کنيم و اجازه بدهيم مردم طوري رفتار کنند که ياد گرفته اند و اتفاقات طوري اتفاق بيفتند که بايد بيفتد. ما بايد از دنيا براي پيشامدهايي که برايمان اتفاق مي افتد قدردان و شکرگذار باشيم.


ما کينه توزي مي کنيم. قبول نمي کنيم که هر اتفاقي که برايمان مي افتد درنتيجه همان چيزي است که خودمان دانه اش را کاشته ايم يعني همان برخوردي که در مقابل رفتار ديگران يا واکنشي که در برابر محرک هاي اطراف نشان مي دهيم. هيچکس مسئول تجربه هاي ناخوشايند ما نيست.


ترس از اينکه ديگران ما را ضعيف، احمق و ترسو قلمداد کنند. ما فکر مي کنيم بخشش بهانه اي براي فرار، سستي و تنبلي يا بزدلي است و فقط آنها که قدرت جنگيدن ندارند مي بخشند. اما بين ترسيدن و بخشيدن قاصله خيلي زياد است. بله، افرادي هستند که ترس هايشان را به شکل بخشش نشان مي دهند اما تصميم شما براي بخشيدن شما را به يک فرد ترسو و بزدل تبديل نمي کند. علاوه بر اين، چرا نبايد قبول کنيم که نمي توانيم بجنگيم؟ هيچ فضيلتي در جنگيدن نيست. من نمي دانم چرا همه ما عادت داريم از کسانيکه مي جنگند اسطوره و قهرمان مي سازيم. زماني مي توانيم بگوييم که عمل خوبي براي اين جهان انجام داده ايم که به جاي جنگيدن آن سعي کنيم آنرا زندگي کنيم.



وقتي از کسي متنفر مي شويد، به او اجازه مي دهيد به شما آسيب برساند و کنترل زندگيتان را در دست گيرد.
خطاکاران مثل انسانهاي پست و تبه کار داستان ها مي مانند.
تنفر ما از رفتار ديگران، ناراحتي و آشفتگي دروني ما را نشان ميدهد.
همه انسانها جايي هستند که بايد باشند و فقط از آن مي توانند درس بگيرند

وقتي مي بخشيد....


بااينکار فقط به خودتان نه به هيچ کس ديگر نيکي مي کنيد. اينکه نتوانيد کار بدي که آن فرد عليه شما انجام داده را هضم کنيد، ديگر مشکل شماست نه او. به شما آسيب مي رساند نه او.


اگر در قضاوتتان استاندارد غيرمعقول و بالايي داريد که بخشيدن را برايتان دشوار مي کند، طبيعت خرده گير و سرزنش کن شما ممکن است مشکلات پيچيده اي براي کبد يا ساير اندام هاي گوارشيتان ايجاد کند.


بزرگي گفته است، فهميدن و درک اهميت بخشش از لحاط عقلاني يک چيز است و پياده کردن آن در جسممان يک چيز ديگر. وقتي کينه مي گيريد، نه تنها به فرد مقابل اجازه مي دهيد به شما آسيب برساند، بلکه به او اجازه مي دهيد هربار که فکر رفتار او به مخيله تان خطور کرد، کنترل زندگي شما را در دست داشته باشد.


وقتي ديگران را مي پذيريد، ديگر آن صدمه و آسيبي که با قضاوت کردن آنها به شما وارد مي شود را تجربه نخواهيد کرد.


با گذشت سلامتيتان را ارتقاء مي دهيد. در بازي جنگ فقط شکست خورده ها هستند. يک ضرب المثل چيني مي گويد، کسي که کينه توزي مي کند بايد دو قبر بکند. اگر خلاف آن را انجام دهد عمري طولاني و زندگي سالم خواهد داشت.


با گذشت شما حقيقت الهي را درک خواهيد کرد. تجربيات بد به اين دليل در زندگي ما اتفاق مي افتند که بايد از آنها درس بگيريم. اينکه ياد بگيريم هر اتفاقي که در زندگيمان مي افتد را نتيجه عمل خودمان بدنيم و کس ديگري را براي آن مقصر نشماريم يکي از اين درس هاست.


گاهي اوقات از کسانيکه فکر مي کردم حق نشناس و غيرمنصف هستند بدم مي آمد. اما بعدها، فهميدم آنها مثل آدم بدهاي داستان بودند که به قيمت اينکه ديگران از آنها بدشان بيايد، به ما کمک مي کنند درس هاي خوبي از داستان بگيريم.


با گذشت شما همه کس هستيد. اگر بخواهيم ديگران را جدا از خودمان بدانيم درک اشتباهي داشته ايم. اولين باري که در کودکي درمورد نيايش عيسي با خداوند درمورد بخشيدن کساني که او را به صليب کشيدند خواندم، تقريباً داشت گريه ام مي گرفت. اما فهميدم که ما هم مي توانيم مثل او زندگي کنيم. امروز من مي دانم هرکس که تصور کند آدمها بقيه قسمت هاي بدن او هستند قادر نخواهد بود به طريقي جز طريق عيسي عمل کند.


بخشيدن ديگران تنها واکنش معقولي است که دربرابر کسانيکه با اهانت و توهين با شما برخورد مي کنند، بايد داشته باشيد. درک اين آسان است که جدايي فقط يک خيال باطل است. بايد اين حقيقت را از ته دل باور داشته باشيم تا بتوانيم با آن زندگي کنيم.


با گذشت شما عشق مي دهيد. هربار که به رفتار غيرمنطقي ديگران واکنش مي دهيم، اجازه مي دهيم تنفرمان جاي ارزش هايمان را بگيرد. اين باعث مي شود رفتاري که دوست نداريم را تقويت کنيم و احتمال دريافت رفتاري بهتر را از طرف آنها در آينده از خودمان مي گيريم.


يک روز يک مرد مقدس عقربي را مي بيند که تلاش مي کند از گودالي بيرون آيد تا جان خود را نجات دهد. سريعاً به طرف آن مي رود و با دست لخت سعي مي کند که به آن حيوان کمک کند. آن عقرب وقتي مرد مي خواهد او را از گودال بيرون مي آورد، دست او را نيش مي زند. اما مرد با وجود درد عقرب را ول نکرده و زمين نمي اندازد.


وقتي از او مي پرسند که چرا آن عقرب را دوباره داخل آب نينداخته او پاسخ مي دهد که آن عقرب باوجود طبيعت متفاوتش، از او جدا نبوده است. کاري که عقرب انجام داده براي او که عقرب است طبيعي بوده پس او چطور مي تواند برخلاف طبيعت خود که مردي مقدس است و بايد به همه موجودات عشق داشته باشد، انجام دهد؟


عقرب وجود ما وقتي هميشه نيشش با نيش جواب داده شود، چطور ميتواند واکنشي متفاوت ياد بگيرد؟ کسي که فقط تنفر را تجربه کرده باشد هيچوقت نمي تواند به کسي عشق ببخشد. ما آن چيزي را به ديگران مي دهيم که درون ما وجود داشته باشد.


ياد بگيريم ببخشيم


مطمئن باشيد که مي توانيد ببخشيد. نبايد در مقابل اتفاقاتي که در زندگيمان مي افتد مقاومت کنيم. اطمينان کنيد، تسليم شويد و اجازه بدهيد که برايتان پيش بيايد. اميالتان را به اهداف تبديل کنيد. براي همه آنچه که داريد و همه اتفاقاتي که برايتان مي افتد شکرگذار و قدردان باشيد چون هر تجربه شما را داناتر و قوي تر خواهد کرد.


دست از مقصر کردن ديگران برداريد. وقتي باورتان اين باشد که دنيا بايد بر وفق مراد شما بچرخد، همه چيز برايتان سخت مي شود. "او درست به من خبر نداد"، "او به من کلک زد"، "دکتره بي دقت بود" "او به من خيانت کرد" –به نطر مي رسد اينها کاملاً صادقانه باشند. اما درواقعيت، فقط عدم اعتماد ما را در کامل کردن اين جهان و دامن زدن به اين باور باطل که نه اصول بلکه شانس، فرصت طلبي و بيقانوني در اين جهان حکمراني مي کند و همه مردم مي توانند مطمئن باشند که تاوقتي به خوبي حيله بازي و نيرنگ کنند مي توانند راهشان را پيش ببرند.


مسئوليت پذير باشيد. عصبانيت را دور بريزيد. آنها را حس کنيد و بعد از خودتان بيرون کنيد. آنچه که هست را همانطور بپذيريد و آنرا با طوري که فکر مي کنيد بايد باشد مقايسه نکنيد.


شروع به دادن کنيد. يادتان باشد هروقت و هرچيزي که به ديگران بدهيم، آن را به خودمان داده ايم. دادن بخشش را آسانتر مي کند. وقتي تصميم بگيريم بخشش کنيم، تمرکز ما به سمت دادن معطوف مي شود تا توقع داشتن. هرچه بيشتر به چيزهايي فکر کنيد که بايد متعلق به شما مي بود اما به خاطر سوء نيت ديگران از شما گرفته شده است، بيشتر اين جور اتفاقات را به سمت زندگيتان مي کشانيد.


تظاهر نکنيد. ما گاهي اوقات تصور مي کنيم بخشش کرده ايم بدون اينکه بدانيم خشم و تنفر هنوز در ناخودآگاه وجود ماست. درواقع، بخشش واقعي يعني هيچوقت نياز به بخشيدن را احساس نکنيد.


واکنش هاي خود را بشناسيد. بيشتر اوقات ما روي محرک هايمان تمرکز مي کنيم نه واکنش هايمان. اگر به جاي محرک ها روي واکنشمان متمرکز باشيم به جايي مي رسيم که واکنش ها و عادت هايمان را تحت کنترل خود درمي آوريم و درنتيجه مي توانيم آنها را حل کنيم.


اعمال ديگران را بپذيريد. اين چهار فضيلت را بايد هميشه به ذهن داشته باشيد:


يک احترام، دلسوزي و توجه به آنها که در انجام مسئوليتي که نسبت به ما داشته اند شکست خورده اند،


دوم دوستي، بدون تمايل به تملق و سوء استفاده،


سوم همدلي، و نه دلسوزي نسبت به فقيران


و چهارم شادي نه حسادت نسبت به انسانهاي والا از لحاظ معنوي.


دشمنانتان را دوست بداريد. تدريجاً اين کار را هميشه و در مقابل همه به کار گيريد.


خود را ببخشيد. از دست خودتان عصباني هستيد چون اعمالتان به شکست ختم شده است—يعني نتيجه اي که به دست آورده ايد برخلاف انتظاراتتان بوده است. در غياب اين انتظارات دليلي براي عصباني شدن از خودتان نداريد. پس خود را بپذيريد و به خودتان اجازه دهيد اشتباه کند تا بتوانيد از آنها درس بگيريد.


زندگي زنداني پرعذاب است تا زمانيکه ياد بگيريد ببخشيد. وقتي انسانهاي والايي مثل بودا به عذاب هاي ما اشاره مي کنند، فقط مي خواهند به ما يادآور شوند که طبيعت ما سعادت جاوداني است پس بايد خودمان از اين زندانهاي خودساخته رها کنيم. براي آنها که ياد مي گيرند همه را دوست داشته باشند و ببخشند، زندگي دوباره روي ريل هاي خود برمي گردد و آنها را به سفري لذت بخش از عشق و خوشبختي رهسپار مي کند.

Borna66
06-17-2009, 07:32 PM
چشم اندازی به ابعاد مختلف موفقیت
چرا همواره از انسان‏های خوشبخت می‏پرسند: راز موفقیت‏شما چیست؟
بعضی از صاحب نظران معتقدند موفقیت مثلثی طلایی دارد; مثلثی كه سه ضلع آن عبارتند از:
1 . نظم و آرامش
2 . برنامه ریزی و دقت
3 . سرعت عمل و زمان‏شناسی
پرمودیترا می‏نویسد: «حتی یك سازمان موفق امتداد سایه یك مدیر موفق است .¯ در حقیقت هر انسانی ناخدای كشتی زندگی خویش است و زمانی موفق خواهد بود كه خوب بیندیشد، خوب حركت كند، خوب با تغییرات سازگار شود، خوب برنامه‏ریزی و خوب عمل كند .
ویلمام جیمز می‏نویسد: «بزرگ‏ترین كشف نسل ما این است كه انسان می‏تواند با تغییر دادن نگرش خود زندگی‏اش را تغییر دهد . ¯
ما امروزه اغلب در شرایط شتاب هستیم و سعی داریم مسائل را حل كنیم; اما در واقع بر شدت آن‏ها می‏افزاییم . از آن جا كه همه چیز را مساله مهم می‏دانیم، از یك درام به سراغ درام دیگر می‏رویم و بعد از مدتی به تدریج‏باور می‏كنیم كه همه چیز مساله بزرگی است . به این مهم توجه نمی‏كنیم كه طرز برخورد ما با مسائل روی چگونگی حل آن‏ها تاثیر می‏گذارد . ما باید بیاموزیم كه با مسائل راحت‏تر برخورد كنیم . اگر این نكته را بیاموزیم، مسائلی كه حل ناشدنی به نظر می‏رسند راحت‏تر و بی‏اهمیت‏تر به نظر خواهند رسید و حتی مسائل بزرگ‏تر و به راستی استرس‏آمیز به قدر سابق انسان را ناراحت نمی‏كنند .
خوشبختانه به گونه‏ای دیگر نیز می‏توان با زندگی روبه رو گشت; روشی ملایم‏تر كه زندگی را ساده‏تر و اشخاص را سازگارتر می‏سازد . لازمه این زندگی راحت‏تر و ملایم‏تر این است كه عادت‏های كهنه را با واكنش‏های جدید عوض كنیم . عادات جدیدتر سبب می‏شوند زندگی رضایت‏بخش‏تر و سرشارتری داشته باشیم . سه ركن ضروری:
برخی از صاحب نظران، مانند «گواین» ، معتقدند سه عنصر یا ركن ضروری در درون ما وجود دارد كه در هر وضعیتی، تجسم خلاقیت و موفقیت را رقم می‏زنند . این عناصر عبارتند از:
1 . آرزوها
آرزوها و خواستن مقدمه باور است و باید از دل و جان باشد . انسانی كه آرزوهای معقول دارد، به مرحله آفرینش دست‏خواهد یافت . منظور از آرزو احساس روشن و نیرومند است نه خواستن از سر اعتیاد و حرص و تملك . گاه، در خصوص بعضی مسائل، از خود بپرسید: «آیا حقیقتا از صمیم قلب می‏خواهم این هدف محقق شود؟¯ آرزوها موتور حركتند . این موتور، موتورهای ذهنی را به تكاپو و توقف‏ها را به تلاطم در می‏آورد . هر چه آرزوها معقول‏تر باشند، درجه تحققشان بالاتر می‏رود .
2 . باور
ایمان انتظاری مطمئن است; هر چه بیش‏تر به هدف برگزیده خود و امكان حصول آن اعتقاد داشته باشید; یقین بیش‏تری احساس خواهید كرد . همواره از خود بپرسید: آیا باور قلبی دارم كه این هدف می‏تواند وجود داشته باشد؟
آیا باورم این است كه حصول و تحقق آن برای من ممكن است؟
وقتی باورمندی به موفقیت‏بالا باشد، انسان از مواهب زیر برخوردار می‏گردد:
الف) نوع نگاهش به زندگی مثبت می‏شود .
ب) حركت، فعالیت و تلاش خود را با برنامه ریزی توام می‏كند .
ج) در تكرار شكست‏های جزئی حل نمی‏شود .
د) همواره برای توفیقات بیش‏تر فعالیت می‏كند .
چنانچه آدمی امیال و آرزوهای خود را مرده تلقی كند و خود را در كل عالم بی‏ستاره به شمار آورد، به مرحله باور مثبت نمی‏رسد و همواره در باور منفی غوطه‏ور خواهد شد . برخی از اشخاص فریاد می‏زنند «من در انتظار بدترین حوادث هستم» یا فریاد می‏زنند و باور دارند كه: «باز هم بدترین‏ها در راه است .¯
بدیهی است انسان همان گونه می‏زید كه باور دارد . قبول شكست پیاپی و ایمان به اضمحلال وجود و عدم اندیشه در مراحل موفقیت آدمی را بی‏خاصیت می‏كند و انسان در تخریب خود تسلیم می‏شود . این افراد عملا بدترین و غیر منتظره‏ترین حوادث را به خود می‏خوانند . بنابراین، باید در آغاز اندیشه خود را دگرگون كنند . وقتی فرد عادت كند پیوسته باخت‏ها، شكست‏ها، فقدان‏ها، كینه‏ها، دشمنی‏ها و اتفاقات ناگوار را پیشاپیش خود فراخواند; دیگر به سمت موفقیت‏ها و كامیابی‏ها و خوشبختی‏ها و بركات جهت نمی‏یابد . پس كاری كنید تا موفقیت را به مرحله باور برسانید و چیزی بپندارید كه شما منتظرش هستید; زیرا ایمان فعال، شعور نیمه هوشیار را تخریب می‏كند .
باورهای مثبت عامل هدایتگر انسان به سمت موفقیت است و انسان موفقیت جو موفقیت‏ساز می‏شود . گویا دستانی نامرئی به سمت او دراز می‏شوند تا وی را یاری دهند . چنین انسانی، دارای نظم، برنامه ریزی و فرصت‏شناسی می‏شود .
باورهای منفی نیز به اندازه باورهای مثبت قدرت دارند; اما تاثیر منفی می‏گذارند . گاه یك باور منفی یقینی تركش‏های خود را در سرتاسر زندگی یك فرد رها می‏سازد . نباید فراموش كرد كه باور داشتن به چیزی سبب می‏شود آن چیز تجلی كند . قانون تداركات
قانون تداركات می‏گوید:
اولا، انسان نیاز دارد برنامه‏های كوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت داشته باشد .
ثانیا، انسان باید و حتمابرای روز مبادا تداركات منطقی و معقول داشته باشد; اما اگر شما خود را برای چیزی كه از آن می‏ترسید یا به آن احتیاج ندارید، آماده كنید، همان را به سوی خود جذب خواهید كرد . حضرت داوود می‏فرماید: «معمولا آن چه می‏ترسیم بر سرمان خواهد آمد .¯
ما عموما در اطرافمان می‏شنویم: «من باید پولی برای هنگام بیماری كنار گذارم .¯ بدین ترتیب، به طور مصمم فرد، بیماری خود را تدارك می‏بیند . گروهی می‏گویند: «من برای روزهای سخت پولی كنار می‏گذارم .¯ این افراد درباره روزهای سخت و بی‏چیزی به مرحله باور و شاید یقین رسیده‏اند و به طور حتم روزهای سخت‏خواهند داشت; چون منتظر لحظه بسیار ناگوارند . البته انبارهای غله هر فرد باید پر باشد و از حساب مالی مطمئن و ارزشمند بهره برد; ولی باید آگاه بود و درست پیش رفت . موفقیت‏هایی كه به خاطر ترس آرزو شود، نوعی شكست پنهان یا ترس وحشتناك از شكست‏بزرگ است . موفقیت را به خاطر توفیق و برای اعتماد به نفس و به خاطر باورمندی خویش آرزو كنید . نیچه می‏گوید: انسان چگونه‏ای است كه می‏تواند با هر چرایی بسازد . به شرطی كه باور داشته باشد .
3 . پذیرش
آدمی باید مشتاق پذیرفتن و داشتن چیزی باشد كه جویای آن است . گاه بی‏آن كه هدفی را بخواهیم، دنبال می‏كنیم; تنها به این دلیل كه از فرایند دنبال كردن یك امر یا رویداد لذت می‏بریم . همواره باید از خود پرسید: «آیا به راستی می‏خواهم این را به طور كامل داشته باشم؟¯
مجموع سه ركن آرزو، باور و پذیرش را نیت می‏نامیم . باید به خاطر سپرد:
الف) هر گاه نیت فرد برای آفریدن چیزی كامل شود، مرزهای موجود را در هم می‏شكند .
ب) هر گاه فرد سراپا طلب و آرزو باشد و اعتقاد كامل داشته باشد، برای انجام هر كاری توانایی دارد; به قول دكتر شریعتی وقتی عشق فرمان می‏دهد، محال سر تسلیم فرود می‏آورد .
ج) هر گاه كاملا مشتاق و باورمند به سمت كاری حركت كردید، آن را انجام شده تلقی كنید . در روایات داریم: «الاعمال بالنیات; كارها با نیت‏ها تحقق می‏یابند .¯
د) هر گاه نیت‏شما روشن‏تر و نیرومندتر باشد، تجسم خلاق شما سریع‏تر و آسان‏تر به ثمر خواهد رسید .
تمرین پالایشگری
یكی از تمرینات معروفی كه روان شناسان بر آن تاكید می‏ورزند، پالایش افكار است كه آغاز راه برنامه ریزی موفقیت‏به شمار می‏آید; زیرا: قدرتمندترین كاری كه برای عوض كردن دنیا می‏توانید انجام دهید، عوض كردن اعتقاداتتان درباره ماهیت زندگی و مردم و واقعیات، تبدیل این باور به اعتقادات مثبت‏تر و عمل طبق آن است .
پس اگر در رسیدن به هدفی دچار مشكل هستید و خود را ناموفق می‏پندارید یا احساس می‏كنید در درونتان مقاومتی وجود دارد كه نمی‏گذارد به هدف برسید، تمرین پالایشگری زیر را انجام دهید:
یك صفحه كاغذ بردارید و بالای آن بنویسید: افكار زیر علت ناتوانی من در رسیدن به هدف است . آن گاه آن چه به ذهنتان می‏آید فهرست كنید . مدت زمان طولانی به هر جمله فكر نكنید و زیادی آن را جدی نگیرید . فورا حدود 20 یا 30 مورد را - حتی اگر احمقانه و بچگانه می‏نماید - بنویسید; برای مثال می‏توانید موارد زیر را یادداشت كنید:
1 . خیلی تنبل هستم .
2 . خودم را كوچك‏تر از تصور دیگران می‏بینم .
3 . پول كافی ندارم .
4 . قبلا امتحان كرده‏ام و اثر نكرده است .
5 . مادرم گفته نمی‏توانم .
6 . نمی‏خواهم .
7 . خیلی سخت است .
8 . می‏ترسم .
9 . شاد نیستم .
10 . در دنیا و این آسمان یك ستاره ندارم .
11 . بدبخت‏ترین آدمم .
اكنون چند دقیقه آرام بنشینید و ببینید كدام یك از مواردی كه نوشته‏اید به راستی حقیقت دارند و تا چه اندازه به آن‏ها اعتقاد دارید . بدین ترتیب، در می‏یابید چه نوع محدودیت‏هایی را بر خود و جهانتان تحمیل كرده‏اید . هر گاه احساس كردید بسیاری از این موارد وهمی‏اند، فهرست را پاره كنید و دور بیندازید . این نشان می‏دهد: الف) مواردی كه نوشتید نباید در زندگیتان اقتدار داشته باشند .
ب) ایمان به هدف فراسوی باورهای غلط است .
ج) حقیقت وجود خود و توان شما بسیار فراتر از وضع موجود است .
باورهای موفقیت
اگر بعد از تمرین پالایشگری آرام بنشینید و بیاسایید و چند عبارت تاكیدی مثبت و باز و سازنده را جانشین باورهای بسته و منقبض و محدود كننده خود سازید، گامی بلند به سمت موفقیت‏برخواهید داشت و در حقیقت‏به سمت‏برنامه ریزی موفقیت پنجره‏ای خواهید گشود . عبارات تاكیدی زیر در این زمینه سودمند است:
اكنون همه گذشته را به طور كامل رها می‏كنم . من آزادم!
اكنون هر گونه اعتقاد منفی و محدود كننده را نابود می‏كنم . این گونه باورها بر من اقتداری ندارند .
اكنون همه را می‏بخشم و رها می‏كنم .
من می‏توانم شاد و خوشبخت و سعادتمند باشم .
اكنون هر چه احساس گناه، ترس و خشم و غضب و نفرت و انزجار است، دور می‏ریزم . من آزاد، روشن و شفاف و پر از انرژی‏ام .
من از موفقیت لبریزم .
من همنام بعضی پیامبرانم . نام دیگر من مانند نام دانیال پیامبر است; زیرا دانیال یعنی «خدا نگهدار من است .¯
من خود را موفق می‏دانم .
همه موانعی كه بر سر راه بیان كامل و كامروایی زندگی من وجود دارند، بر خواهم داشت .
دنیا بسیار زیبا و دوست داشتنی است .
كائنات از وفور نعمت لبریز است و همواره خدا روزی رسان است .
همه را عفو می‏كنم و می‏بخشم .
من از خوبی و نیكی و خدمت و توفیق آكنده‏ام .
من خدا را به روشنی ستارگان در دل زیبای شبانه آسمان احساس می‏كنم .
من با خدا هستم و خدا با من است . پس من تماما موفقیت هستم . تجسم موفقیت
تجسم موفقیت تنها یك فن یا تلقین نیست; مقامی از دل آگاهی است كه از خزانه غیب صادر می‏شود; اما شرایطی دارد . نخستین شرط آن نیت است كه با سه عنصر «آرزو، باور و پذیرش» تعریف شد . در پرتو تجسم موفقیت، انسان به جایگاهی رفیع نائل می‏شود و در می‏یابد كه خود آفریدگار بی‏وقفه عالم خویش است . تجسم موفقیت و ایمان به آن سبب می‏شود میان ما و خدا جدایی یا فاصله‏ای احساس نكنیم . ما تجلی خدا هستیم و همه هستی در وجود ما است، ما در باطن خود صاحب همه چیز هستیم . تجلی از طریق تجسم موفقیت‏یعنی فرایند دریافت و ادراك این حقیقت و مرئی ساختن قدرت الاهی وجودمان در عرصه‏های زندگی .
جالب این كه همه ما در ژرفای دل خود از غایت‏برتر خویش باخبریم . همه ما می‏دانیم در وجود ما قدرت‏هایی نهفته است كه اگر به كار افتد، جهان ما دگرگون می‏شود . بسیاری از ما سال‏ها است‏با موتورهای خاموش و بدون برنامه و خطی زندگی كرده‏ایم، در حالی كه 90 درصد ما می‏دانیم قدرت‏های زیادی در درون ما به ودیعه گذاشته شده است . این داستان شاید برای بسیاری از ما به شیوه‏های گوناگون روی داده است . یكی از دوستان تعریف می‏كرد:
روزی یك كش محكم پول را به دست گرفته بودم تا با انگشتان دو نیم كنم . ابتدا آن را دور دو انگشت‏سبابه پیچاندم و با دو دست كشیدم; اما پاره نشد . سپس با چهار انگشت هر دو دست آن را كشیدم; ولی پاره نشد . سپس محكم با تمام انگشتان و كف دست آن را از دو طرف كشیدم; اما پاره نشد . چون احساس می‏كردم كسی مرا نمی‏بیند، پاهای خود را دراز كردم، یك طرف كش را به انگشت پا قلاب كردم و با دو دست آن را كشیدم; ولی پاره نشد . متحیر، مایوس و ورشكسته حلقه كش را بیرون آوردم . برادرم كه مرا زیر نظر داشت، فاتحانه به میدان آمد و گفت: فلانی تو همیشه ناتوانی، اصلا بی‏عرضه‏ای، این كش را به یك كودك 6 ساله بده تا با دو انگشت قطع كند و . . . . در یك لحظه غیرتی شدم، نیرویی عجیب در درونم فوران كرد و حلقه كش را با دو انگشت‏سبابه و با كم‏ترین فشار پاره كردم .
راز این موفقیت آشكار است . انسان برای موفقیت در هر كاری به مثلث‏باور، ایمان و تلاش نیاز دارد . این جمله معروف ارشمیدس، ریاضی دان بزرگ یونان، را هرگز نباید فراموش كنیم:
«اهرمی از ایمان و باور به من دهید، تا من بدون محاسبات ریاضی زمین را جابه جا كنم .¯
تردیدهای گذشته، ترس‏های قدیمی، تلقین‏های اطرافیان، ترمزهای فكری، توقف‏ها و سكون‏های كهنه كه اطراف ما را احاطه كرده‏اند، درهای موفقیت را به روی ما بسته‏اند . قفل‏های مذكور را نمی‏توان شكست . این قفل‏ها باید گشوده شوند; چون گاه شكستن قفل به ساختمان زیبای موفقیت آسیب می‏رساند . پس باید كلیدها را یافت و قفل‏ها را گشود . كلیدهای موفقیت
1 . برنامه ریزی: برنامه‏ریزی برای موفقیت‏برج مراقبت پیشروی به سمت اهداف است .
2 . خودباوری: اساس ایمان خودباوری است . انسان خودباور به توان خویش ایمان دارد و ایمان انتظاری مطمئن است .
3 . حركت: خروج از سكون و عدم توقف ضامن موفقیت است; اما حركتی كه حساب شده و طبق برنامه باشد .
4 . جرات: عدم هراس و این پا و آن پا كردن و حتی پذیرش شكست‏ها اساس موفقیت است .
5 . خودتشویقی: خود تشویقی به معنای خود شیفتگی نیست . انسان گاه نیاز دارد فهرست موفقیت‏های خود را تنظیم كند و حتی به بعضی تقدیر نامه‏ها و سپاسنامه‏ها چشم بیندازد تا باور كند دوباره می‏تواند موفقیتی جدید به وجود آورد .
انسان برای موفقیت‏باید بلند نظر باشد و از بلند پروازی معقول نهراسد . باید به جای غرق شدن در نهرهای كوچك به سمت دریاهای موفقیت‏حركت كرد; از جویبار حقیری كه به چاله‏ای می‏ریزد، هیچ كس مروارید صید نخواهد كرد . شاهین موفقیت در افق‏ها و بلندی‏ها است و مروارید توفیق در اقیانوس‏ها . باید بلند نظر و بلند پرواز و غواص بحرهای بی‏كران بود و باور داشت كه دستان خداوند همواره به سمت انسان‏های جویای موفقیت گشوده است; به قول شاعر: ما از خدا گم شده‏ایم او به جست و جو است .

Borna66
06-17-2009, 07:33 PM
استرس و اضطراب پاسخگویی بدن نسبت به مواد آلرژی زا را تحت تاثیر قرار میدهد
تحقیقات اخیر نشان می دهد که حتی کمترین استرس و اضطرابی می تواند به طور بارزی ، پاسخگویی بدن را نسبت به مواد آلرژی زا تحت تاثیر قرارداده و به عبارتی بدتر کند.

تاخیر در پاسخگویی بدن نسبت به آسم آلرژیک می تواند زندگی فرد را تحت تاثیر قراردهد.
تحقیقات اخیر نشان می دهد که حتی کمترین استرس و اضطرابی می تواند به طور بارزی ، پاسخگویی بدن را نسبت به مواد آلرژی زا تحت تاثیر قرارداده و به عبارتی بدتر کند. بیماریهای آلرژیک یکی از 5 بیماری رایج در کشور امریکا است .محققان تخمین زده اند که مردم امریکا ، سالانه به طور متوسط حدود 3.4 بیلیون دلار بابت درمان این دسته از بیماریها هزینه می کنند. از نظر یک پروفسور روانشناس در بوستون ، بیماریهای آلرژیک مشکل کوچکی نیستند. افراد زیادی به خاطر این دسته از بیماریها رنج می برند و در حالی که بعضی از آنها مثل تب علف خشک چندان تهدید کننده زندگی نیست ولی بعضی از آنها نظیر بیماری آسم می تواند کشنده باشد. د راین مطالعه 28 نفر از افرادی که سابقه بیماریهای آلرژیک داشته اند مورد آزمایش قرار گرفتند . به این ترتیب که این افراد تست آلرژِید داده و سپس مقدار کهیر(پاسخگویی بدن آنها نسبت به ماده آلرژی زا ) قبل و بعد از قرار گرفتن در شرایط استرس و تنش زا (مثل پاسخگویی به چند سوال پیچیده ریاضی)مورد اندازه گیری قرار گرفت. و سرانجام مشخص شد که وسعت کهیر در افراد تحت تنش و استرس 75 % درصد بیشتر از سایر افراد بود و بعلاوه عکس العمل این افراد نسبت به این ماده آلرژی زا 4 برابر قویتر از سایر افراد بوده است.
همچنین پاسخ این افراد نسبت به درمان های آلرژی نظیر آنتی بیوتیک ها بدون پاسخ می باشد.
این مطالعه دلیل برگشت غیر قابل انتظار علائم آلرژی را در افرادی که 2 یا 3 سه روز از شروع عکس العمل آنها نسبت به مواد آلرژی زا می گذرد را ثابت می کند.

Borna66
06-17-2009, 07:33 PM
خانه‌تکانی ذهنی رمز سلامت و بهداشت روانی
بسیاری از روانشناسان معتقدند بهترین روش رهایی از دست احساسات ناخوشایند و مشکلاتی که از این رهگذر به‌وجود می‌آید، «خانه تکانی ذهنی» است.
در حقیقت اینچنین است. نوزایش، رمز ماندگاری و سلامت و آرامش است.
به طبیعت نگاه کنید که چگونه در پاییز و زمستان برگ و بار کهنه خویش را به دور انداخته و پس از چندی در بهاری دیگر با طراوت و تازه می‌شوند و زندگی را دوباره از سر می‌گیرند.
به آب نگاه کنید، اگر آب، این مایه حیات موجودات زنده، همانند همه موجودات، به همین شکل و بدون تغییر و تحول در کره زمین به حیات خود ادامه می‌داد، بدون شک پس از مدتی پوسیده می‌شد و همه دریاهاو اقیانوس‌ها به مرداب بزرگی تبدیل می‌‌شدند!
آیا هیچ فکر کرده‌اید که از بدو پیدایش زمین تاکنون، چند بار؟ چند هزار بار؟ چند میلیون، میلیارد و یا ... بار، آب‌های جهان به بخار و ابر تبدیل شده و سپس به‌صورت برف و باران روی زمین بازگشته‌اند؟
آیا هرگز اندیشیده‌اید که پوست بدن و بسیاری از سلول‌های بدن انسان در طول زندگی خود، چندین و چند بار دوباره نو شده است؟
اگر این «نوزایش»ها نبود، انسان و سایر موجودات نیز همانند اسباب و اثاثیه زندگی، کهنه و مستعمل شده و دیگر کارایی خود را از دست می‌دادند و بیمارگونه به حیات خود ادامه داده و از زندگی و عمر خویش بهره و لذت نمی‌بردند.
اکنون که چنین ویژگی و توانایی برای «نوزایش» در وجود آدمی نهفته است، پس چرا عده‌ای خود را از این موهبت محروم می‌نمایند و به احساسات ناخوشایند اندیشه‌های کهنه و خاطرات تلخ می‌چسبند و آن را رها نمی‌کنند؟
● با خاطرات بد خداحافظی کنید
بعضی‌ها می‌گویند: چگونه خود را از دست خاطرات بد رها کنیم؟
خیلی راحت است! از خودتان بپرسید که آیا علاقه‌ای به نگهداری و مرور این خاطرات دارید؟ اگر پاسخ شما منفی است، همانند خانه‌تکانی که بسیاری از وسایل شکسته، کهنه و فرسوده را پشت در می‌گذارید و هم خود را و هم آنها را رها می‌کنید، بایستی همه افکار، اندیشه‌های منفی، نگرانی‌ها و خاطرات بد را هم رها سازید و پیوسته این عبارت‌ها را تکرار کنید:
ـ من همه خاطرات تلخ و بد گذشته را رها می‌سازم و آزاد می‌شوم!
● این عبارت را با تاکید بیان کنید.
«لوئیز هی» در این باره می‌گوید: «برای خانه‌تکانی ذهنی و دورانداختن چند اعتقاد کهنه و قدیمی که سوهان روح‌تان شده، نگران و مضطرب نشوید! با همان آرامشی که پس از خوردن غذا، خورده ریزها را جمع می‌کنیم و در ظرف آشغال می‌ریزیم، آنها را نیز باید به همان آسانی دور بریزیم! و به‌دنبال اندیشه‌های تازه برویم (اندیشه‌های خلاق و مثبت).
لوئیز در این زمینه می‌پرسد:
▪ «آیا شما واقعا حاضر هستید که برای تهیه شام امشب خود، در زباله‌های دیشب، دنبال غذا بگردید؟
پس چگونه حاضرید که با جست‌وجو در آشغال‌های کهنه، ذهنی تجربه‌های فردای خود را بیافرینید؟»
رهاشدن از دست حرف و سخن کسی که باعث آزار شما شده، فقط با بخشیدن آن فرد امکان‌پذیر است.
با بخشیدن خود و دیگران، از دست خاطرات تلخ راحت می‌شوید و همین آرامش باعث می‌شود که آنچه را که اتفاق افتاده فراموش کنید! اکنون زمان آن رسیده که خاطرات خوش و نگاه خوش‌بینانه، منصفانه و واقع‌بینانه را به همه ابعاد زندگی بیندازید!
همه شما حتما مثال معروف «لیوان پر و خالی» را می‌دانید. حتی اگر قطره‌ای آب در لیوان باشد، چه بهتر است که آن را این‌گونه توصیف کنید:
من در لیوان خود مقداری آب دارم.
کمیت آن اهمیت چندانی ندارد بلکه وجود آب در لیوان مهم است. و این نوع نگاه و برداشت شامل سلامتی، شادی، موفقیت،‌ ثروت و همه چیزهایی می‌شود که می‌توان به داشتن آنها افتخار کرد و سپاسگزار خداوند بود.
از هم‌اکنون دست به کار شوید و در خانه ذهن خود بجز خاطرات، اندیشه‌ها و باورهای مثبت که همچون اثاثیه باارزش باعث راحتی و خوشحالی ما می‌شوند بقیه اعتقادات و اندیشه‌های منفی را که باعث آزار و اذیت روحی روانی می‌شود را دور ریخته تا مجالی برای پیدایش اندیشه‌های تابناک که اهداف و برنامه‌های سازنده‌ای را به همراه دارند فراهم آورید و این عبارات را که لوئیز در اغلب سخنان خود تکرار می‌کند تکرار کنید:
▪ در لایتناهای حیات آنجا که ساکنم همه چیز عالی و کامل و تمام‌عیار است. من با دگرگونی‌هایی که در زندگی‌ام پیش آیند، تا جایی که بتوانم هم‌نواختم.
▪ من خود را و شیوه دگرگونی خود را تایید می‌کنم.
▪ من خودم را دوست دارم. پس گذشته را می‌بخشم و همه تجربه‌های تلخ گذشته را یکسره رها می‌کنم و می‌بینیم که آزادم.
▪ من خودم را دوست دارم.
▪ پس با دل و جان در حال زندگی می‌کنم و با این امید و با این آگاهی که آینده‌ام درخشان و شادمان و ایمن است هر لحظه را به خوبی تجربه می‌کنم.
▪ زیرا من فرزند محبوب کائنات هستم و کائنات با مهر و محبت از اکنون تا ابد از من مراقبت می‌کند. در جهانم همه چیز نیکو است. کلام دعاگونه لوئیز همواره بر حمایت الهی و سپاسگزاری تاکید دارد. از این رو باعث آرامش ذهنی و روانی می‌گردد. آرامشی که همه ما به آن نیاز داریم.
__________________

Borna66
06-17-2009, 07:33 PM
تفاهم به سبک دلفینی
همه ما براي برقراري ارتباط با ديگران، روش‌هاي منحصر به فردي داريم. بنابراين تعداد بسيار زيادي روش ارتباطي وجود دارد.

اما چگونه مي‌توانيم كليدي پيدا كنيم كه روابط خانوادگي، عاطفي و حرفه‌اي ما را تسهيل كند؟ و چگونه مي‌توانيم راه‌حلي بيابيم كه براي همه اشخاص راضي‌كننده باشد و ما را به تفاهم برساند؟

نويسندگان كتاب راهبرد دلفيني كليد اين امر را تنها در همكاري و انعطاف‌پذيري مي‌دانند. آنها معتقدند كه به طور كلي، انسان‌ها را همانند موجودات دريايي مي‌توان به 3 طبقه تقسيم كرد: ماهي‌هاي كپور، كوسه‌ها و دلفين‌ها.

دسته اول: ماهي‌هاي كپور هستند كه هميشه ماهي‌هاي قرباني‌اند‌ زيرا پيوسته توسط ديگر ماهي‌ها خورده مي‌شوند. در حيات اجتماعي بشر، برخي از انسان‌ها نيز چنين‌ هستند؛ يعني برخي از انسان‌ها در زندگي خود نقش ماهي كپور را بازي مي‌كنند. آنها كم و بيش و برحسب مورد، قرباني اين يا آن چيز، اين يا آن مسئله، اين يا آن شخص مي‌شوند و حتي ممكن است قرباني روابط غلط و تفكرات منفي خود شوند.

دسته دوم: كوسه ماهي‌ها هستند كه روش (برنده – بازنده) را به كار مي‌گيرند. براي اينكه من برنده شوم‌ تو بايد بازنده باشي و اين كار بايد بدون هيچ تمايز و تفاوتي انجام گيرد. براي كوسه‌ماهي، هر نوع ماهي، دشمن به حساب مي‌آيد. هر ماهي يك وعده غذايي بالقوه است. شايد ما نيز اين نقش را بازي كرده باشيم ‌يا حداقل در زندگي حرفه‌اي يا شخصي خود با كوسه‌هايي برخورد كرده باشيم.

دنياي سازمان‌ها و دنيايي كه ما در آن كار مي‌كنيم از ديرباز دنياي كوسه‌ها تلقي مي‌شود كه گاه صحبت از كاركناني مي‌شود كه براي رسيدن به مقام‌هاي بالا يكديگر را مي‌درند. در دنياي پررقابت امروز، حتي سازمان‌ها گاهي اوقات به طور موذيانه به سازمان‌هاي ديگر حمله مي‌كنند. به طور خلاصه انسان‌هايي را مي‌توان يافت كه كم و بيش در حال رقابت دائمي از نوع برنده- بازنده هستند.

دسته سوم: نوع ديگري از حيوانات دريايي دلفين‌ها هستند. اين پستاندار آبزي بزرگ
به طور طبيعي بازيگوش و داراي روحيه همكاري است و در ارتباطات خود شيوه برنده- برنده را برگزيده است.

دلفين در دنيايي از وفور نعمت زندگي مي‌كند. او هيچ كمبودي ندارد و مي‌خواهد كه همه چيز را با همگان تقسيم كند. اگر يك دلفين زخمي شود، 4دلفين ديگر او را همراهي مي‌كنند تا خود را به گروه برساند. داستان‌هاي زيادي نيز وجود دارد كه در آنها دلفين‌ها جان انسان‌ها را نجات داده‌اند. پژوهش‌هاي انجام شده در سان‌ديه‌گو نشان داده‌است كه دلفين‌ها علاوه بر داشتن روحيه همكاري بسيار باهوش‌ هستند. حتي برخي از پژوهشگران آنها را باهوش‌ترين موجودات روي زمين دانسته‌اند.

تحقيق زير روحيه همكاري و روش‌هاي برنده- بازنده و برنده- برنده را به خوبي آشكار مي‌سازد. در سان‌ديه‌گو پژوهشگران 95 كوسه و 5 دلفين را به مدت يك هفته در يك استخر بزرگ رها كرده و به مطالعه حالات رفتاري آنها پرداختند. ابتدا كوسه‌ها به يكديگر حمله كردند و در اين تهاجم تعداد زيادي از آنها نابود شدند، سپس به دلفين‌ها حمله‌ور شدند.

دلفين‌ها فقط مي‌خواستند با آنها بازي كنند ولي كوسه‌ها بي‌وقفه به آنها حمله مي‌كردند. سرانجام دلفين‌ها به آرامي كوسه‌ها را محاصره كرده و هنگامي كه يكي از كوسه‌ها حمله مي‌كرد آنها به ستون فقرات پشت يا دنده‌هايش مي‌كوبيدند و آنها را مي‌شكستند. به اين ترتيب كوسه‌ها يكي بعد از ديگري كشته مي‌شدند. پس از يك هفته 95 كوسه مرده و 5 دلفين زنده در حالي كه با هم زندگي مي‌كردند در استخر ديده شدند.

ارتباط هدايت شده در جهت راه‌حل‌ها، تمايزهاي پرباري را براي روشن كردن زندگي حرفه‌اي و ‌شخصي ارائه مي‌دهد. كوسه تمايزي انجام نمي‌دهد. در دنياي او براي برنده شدن‌ديگران يا بايد بميرند و يا ببازند. ولي دلفين‌ها بسيار انعطاف‌پذيرند زيرا در دنيايي سرشار از تشخيص‌هاي پربار زندگي مي‌كنند.

بياييد يكبار ديگر ماجراي استخر سان‌ديه‌گو را مرور كنيم. وقتي يك كوسه با يك دلفين روبه‌رو مي‌شود چه اتفاقي مي‌افتد؟ كوسه حمله مي‌كند چون روش ارتباطي او برنده- بازنده است‌ ولي دلفين با انعطاف‌پذيري خاص خود فرار مي‌كند و مي‌گويد من در دنيايي سرشار از ثروت و وفور نعمت زندگي مي‌كنم. در دريا براي همه به اندازه كافي غذا هست پس بيا با هم بازي و همكاري كنيم. كوسه دوباره حمله مي‌كند و دلفين فرار مي‌كند. كوسه توانايي دروني لازم را براي خارج شدن از تنگ‌نظري ندارد، بنابراين مجددا حمله مي‌كند.

دلفين كه مي‌بيند ديگر چاره‌اي ندارد مي‌گويد: من آنقدر انعطاف‌پذيري دارم كه در موقع مناسب به يك كوسه تبديل شو‌م پس حالا آماده رويارويي باش.اگر به طور تصادفي، كوسه آنقدر هوش داشته باشد كه بفهمد حريف دلفين نمي‌شود و بخواهد در بازي و همكاري با او شركت كند، دلفين به راحتي او را مي‌بخشد و طوري با او رفتار مي‌كند كه انگار يك دلفين است.

تاكيد كتاب راهبرد دلفيني اين است كه روحيه انعطاف‌پذيري و همكاري دلفيني مي‌بايستي در همه ادارات، سازمان‌ها، موسسات، مدارس، خانواده‌ها وحتي زوج‌ها تعميم يابد‌ زيرا همه ما در سطوح مختلف دلفين‌هايي بالقوه هستيم و براي پايان دادن به مسائل ناخوشايند از انعطاف‌پذيري لازم براي تبديل شدن به يك كوسه برخورداريم ولي اين كار باعث نمي‌شود كه دوباره به روحيه دلفيني خود باز نگرديم.

Borna66
06-17-2009, 07:34 PM
تفکر خلاق، ارتباط موثر
در اين مقاله قصد داريم دو مهارت مهم را در زندگي يعني توانايي تفکر خلاق و توانايي ارتباط موثر، مورد بررسي قرار دهيم و اجزاء هر کدام را بشناسيم.

توانايي تفکر خلاق:

اين نوع تفکر، هم به حل مساله و هم به تصميم‌گيري‌هاي مناسب کمک مي‌کند. با استفاده از تفکر خلاق، راه‌حل‌هاي مختلف مساله و پيامدهاي هر يک از آنها بررسي مي‌شوند. اين مهارت، ما را قادر مي‌سازد تا مسائل را از وراي تجارب مستقيم خود ببينيم و حتي زماني که مشکلي وجود ندارد و تصميم‌گيري خاصي مطرح نيست، با سازگاري و انعطاف بيشتري به زندگي روزمره بپردازيم.
تفکر خلاق موجب مي‌شود مسايل و مشکلات را از زواياي مختلف مورد بررسي قرار داده و راه‌حل‌هاي تازه‌اي براي مشکلات‌مان پيدا کنيم. با استفاده از اين مهارت، تصميم‌گيري‌هاي ما مناسب‌تر انجام مي‌شوند و مسايل به‌طور عملي‌تر حل خواهند شد.

هم‌چنين تفکر خلاق موجب مي‌شود مسايل و مشکلات را از زواياي مختلف مورد بررسي قرار داده و راه‌حل‌هاي تازه‌اي براي مشکلات‌مان پيدا کنيم. با استفاده از اين مهارت، تصميم‌گيري‌هاي ما مناسب‌تر انجام مي‌شوند و مسايل به‌طور عملي‌تر حل خواهند شد. توانايي تفکر خلاق اجزايي دارد که عبارتند از: تفکر مثبت، يادگيري فعال به وسيله جست‌وجوي اطلاعات جديد، ابراز وجود، تشخيص حق انتخاب‌هاي ديگر براي تصميم‌گيري، تشخيص راه‌حل‌هاي جديد براي مشکلات

براي ايجاد يا پرورش تفکر خلاق مي‌توان از روش‌هاي زير استفاده کرد:

1- خلق مطالبي که علمي و خلاف باورهاي مرسوم و عمومي باشد. مثلا تلاش شود تا نظريات رايج قديمي را رد کرده و راه‌هاي جالب و نظريات جديدي ارايه شود.
2- با استفاده و کمک از اطلاعات قديمي، در موقعيت‌هاي مشابه، اطلاعات، حقايق و اصول تازه‌‌تري مطرح شود.
3- بررسي و تفکر در مورد مسائلي که براي انسان مجهول مانده به جاي پرداختن به دانسته‌ها و اطلاعات موجود.
4- طرح سوال‌هايي مانند چه‌طور، اگر و از چه راه‌هايي، در مورد اطلاعات و دانسته‌ها و پاسخ دادن به آنها، همين‌طور انديشيدن به راه‌هاي مختلف براي رسيدن به جواب.
5- استفاده از سوال‌هاي محرک يعني بيشتر به گزاره‌هاي پرسشي که نياز به درک عميق دارد، توجه شود هم‌چنين از سوال‌هايي که نياز به ترجمه، تفسير، تعريف، اکتشاف و تجزيه و تحليل دارد استفاده شود.
6- انديشيدن و جست‌وجو براي يافتن رازهاي هر چيز.
7- تشويق به مطالعه زندگي افراد خلاق.
8- ايجاد فرصت براي بازي کردن با اطلاعات . همچنين با استفاده از حقايق و اطلاعاتي که قبلا آموخته شده کارهاي جديدي تجربه شود.
9- تقويت مهارت‌هاي مطالعه خلاق. يعني به جاي آنکه بگوييم چه خوانده‌ايم، عقايدي را که در نتيجه خواندن به دست آورده‌ايم بيان کنيم.
10- استفاده از روش اکتشافي. در روش اکتشافي بايد به جست‌وجوي راه حل برويم. در اين روش بيش از جواب مساله، چگونگي يافتن جواب مساله مهم است.


توانايي ارتباط موثر:

ما همه روزه بخش زيادي از زمان را به ارتباط برقرار کردن با ديگران مي‌گذرانيم تا هر چه بيشتر بتوانيم نيازهاي خود را بيان کرده و نيازهاي ديگران را درک کنيم. توانايي ارتباط موثر به ما کمک مي‌کند تا با ديگران ارتباط کلامي و غيرکلامي موثرتري داشته باشيم و با غلبه بر خجالت، نظرات خود را براي ديگران ابراز کنيم. اگر اين مهارت را کسب کرده باشيم، در مواقع لازم مي‌توانيم با تقاضاهاي نامناسب ديگران مخالفت کنيم. اين توانايي به ما کمک مي‌کند تا بتوانيم به صورت کلامي و غيرکلامي و مناسب با فرهنگ جامعه و موقعيت، خود را نشان دهيم.

بدين معني که ما مي‌توانيم نظرها، عقايد، خواسته‌ها، نيازها و هيجان‌هاي خود را ابراز و به هنگام نياز بتوانيم از ديگران درخواست کمک و راهنمايي کنيم. تقاضاي کمک راهنمايي از ديگران در مواقع ضروري، از عوامل مهم يک رابطه سالم است. اجزاي توانايي ارتباط موثر عبارتند از:ارتباط کلامي و غيرکلامي موثر ، ابراز وجود، ، مذاکره، امتناع، غلبه بر خجالت، گوش دادن. همه ما براي برقرار کردن ارتباط با ديگران، صرف‌نظر از اينکه چقدر با آنها صميمي يا ناآشنا هستيم، با صحبت و گوش کردن (گفت‌وگو) ارتباط برقرار مي‌کنيم. همکلاسي‌ها، دوستان، آشنايان و خانواده همه جزء شبکه گسترده ارتباطي ما هستند که امکان پذيرش، آرامش، دانستن و احساس بهتر را براي ما مهيا مي‌کنند.

بهبود کيفيت روابط اين شبکه، يکي از روش‌هاي بسيار مهم براي رسيدن به سلامت روان است. در حقيقت در مهارت برقراري رابطه موثر مي‌خواهيم شيوه صحيح يک ارتباط کلامي و غيرکلامي را بياموزيم تا بتوانيم نظرها، عقايد، خواسته‌ها، نيازها و هيجان‌هاي خود را به‌طور صحيح ابراز کرده و به هنگام نياز از ديگران درخواست کمک و راهنمايي کنيم. ضعف در مهارت‌هاي اجتماعي مشا بسياري از آسيب‌ها است. از جمله: ترک تحصيل، کم‌سوادي، فقدان موفقيت تحصيلي، خشونت، بزهکاري و اعتياد.
فرد، هم معاني پيامي را که مي‌خواهد انتقال دهد بايد بداند و بفهمد و هم بتواند به مخاطب خود بفهماند که چه مي‌خواهد بگويد و منظورش چيست.


به‌طور کلي ضعف در مهارت‌هاي اجتماعي هم چون توانايي برقراري ارتباط موثر در کودکان و نوجوانان، علت رفتارهاي پرخاشگرانه يا گوشه‌گيري و انزواست. اين افراد پرخاشگر و ناکام و منزوي معمولا احساس حقارت کرده و عزت نفس ضعيفي دارند. به همين علت، وجود مشکلات رواني از جمله افسردگي و اضطراب در اين دانش‌آموزان زياد است. در واقع ارتباط مفهومي است که از درون فرد برخاسته و به ديگران راه يافته و از فردي به فرد ديگر منتقل مي‌شود. اولين جزء اصلي ارتباط تفهيم بوده که يک فرآيند دو طرفه است.

يعني فرد، هم معاني پيامي را که مي‌خواهد انتقال دهد بايد بداند و بفهمد و هم بتواند به مخاطب خود بفهماند که چه مي‌خواهد بگويد و منظورش چيست. به عبارت ديگر، يک جزء ارتباط تفهيم و جزء ديگر آن تفاهم است. ارتباط به تسهيم هم نيازمند است که داراي جوانب مختلفي است. گاهي غذاي خود را قسمت مي‌کنيم، گاهي چيزهايي را که ياد گرفته‌ايم به ديگران ياد مي‌دهيم، گاهي خبري را که شنيده‌ايم به ديگران مي‌گوييم، گاهي شادي و عواطف يا مشکلات و سختي‌ها و ناراحتي‌هاي خود را با آنها در ميان مي‌گذاريم و به اين طريق آنها نيز حمايت‌هاي عاطفي خود را با ما در ميان مي‌گذارند تا ما احساس آرامش و راحتي بيشتري کنيم.

آموزش‌هاي مهارت ارتباط موثر حول يک مقوله کلي گوش کردن، صحبت کردن و ارتباطات غيرکلامي است. در گوش کردن، آنچه مهم است، کيفيت گوش کردن است. توجه در گوش کردن دو هدف را مدنظر دارد. اول اينکه با تمرکز، به محتواي صحبت طرف مقابل پي مي‌بريم و دوم اينکه احساس و هيجان او را درک مي‌کنيم که سهل‌انگاري در هر يک از اين موارد موجب خواهد شد ارتباط دو طرف ضعيف شود.

منبع: موفقيت

Borna66
06-17-2009, 07:34 PM
هشت روش برای كسب حقوق بیشتر هنگام استخدام
مصاحبه را انجام داده و همه را تحت تاثیر مهارت ها، اشتیاق و مدارک تحصیلی خود قرار داده اید، و اکنون برای مرحله ی دوم مصاحبه دعوت شده اید. میدانید که قصد استخدامتان را دارند.
مشکل اینجاست که شما حقوقی بیش از آنچه آنها خود پیشنهاد داده اند می خواهید. اما آیا می دانید که چطور تصمیم گیرنده ها را برای تخصیص حقوق بیشتر برای شما بدون منصرف کردنشان از استخدامتان متقاعد کنید؟
همه چیز بستگی به آمادگی قبلی، رفتار و عملکردتان دارد. در اینجا به نکاتی اشاره می کنیم که به شما کمک می کند.
۱- تحقیقات لازم را انجام دهید
تا می توانید درمورد میزان پرداختی های شرکت مورد نظر اطلاعات جمع آوری کنید. هر چند تا مدرک دانشگاهی و گواهینامه های مختلف هم داشته باشید، اتحادیه ها و کمپانی های شراکتی معمولاً در تغییر میزان حقوق انعطاف پذیری کمتری دارند.
در قسمتی از تحقیقاتتان باید حداقل حقوق درخواستی خودتان را تعیین کنید. اگر میبینید که حقوق پیشنهادی آنها از حداقل حقوق شما هم پایین تر است، بهتر است که وقت خود را تلف نکنید. دلیلی ندارد که وقت خود را صرف مصاحبه های شرکت ها و کارخانه هایی بکنید که نمی توانند دستمزد و حقوق دلخواه شما را برآورده کنند.
۲- پیشنهاد اول را شما ندهید
قسمت حقوق پیشنهادی را در فرم استخدام خالی بگذارید و هیچ حقوق مشخصی را تعین نکنید. اگر از همان ابتدا حقوق بالایی را پیشنهاد دهید، روی نظر مسئولان برای استخدام شما تاثیر خواهد گذاشت. شاید هم مبلغی کمتر از آنچه رئیس برایتان در نظر گرفته بوده بنویسید و با این کار حقوقتان کمتر شود.
۳- ارزشهایتان را بشناسید
ببینید آیا در موضع قدرت هستید. اگر شرکت ها و جاهای دیگر به دنبال شما هستند، می توانید از آن برای اعمال قدرت و نفوذ استفاده کنید. اما حواستان باشد که خیلی هم روی این مسئله تاکید نکنید. بیش از حد مطمئن و دلگرم بودن هم ممکن است برایتان مشکل ساز شود.
۴- بگذارید اول آنها مسئله ی حقوق را مطرح کنند
نباید شما خودتان مسئله ی حقوق را به میان آورید. و وقتی از شما حقوق پیشنهادیتان را سوال کردند، حدود قیمتتان را بدهید، اما بگویید که این قیمت باز جای بحث دارد و دیگر ساکت شوید و بحث راه نیاندازید.
۵- فواید مهارتهایتان را مطرح کنید
وقتی درمورد شغل گذشته تان صحبت می کنید، دستاوردها و پیشرفت هایتان را توضیح دهید. تمام موفقیت هایی را که برای شرکت قبلی به دست آورده اید را برای آنها بازگو کنید. حتی اگر پاداشی هم در این زمینه دریافت کرده اید، آن را هم مطرح کنید. با این کار آنها شما را به عنوان فردی فعال و باکفایت خواهند دید.
۶- متعجب نگاه نکنید
وقتی مصاحبه کننده، حقوق پیشنهادی شرکت را برایتان مطرح کرد، فقط سرتان را تکان دهید، گویی که در حال بررسی هستید، اما ساکت بمانید. اما اگر قیمت پیشنهادیشان خیلی کمتر از توقع شما باشد، کمی تعجب کردن کاملاً لازم است
.
۷- عاقلانه رفتار کنید
با توجه به تحقیقاتی که انجام داده اید، می دانید که حقوق پیشنهادیشان خیلی پایین است. نیازی به بحث و دعوا نیست. اینجا باید ریسک کنید. بلند شوید و به آنها بگوید که این میزان حقوق برایتان کافی نمی باشد. دو احتمال وجود دارد، یکی اینکه همان موقع فایل استحدام شما را بسته و فراموشتان می کنند، یا اینکه اگر به نظرشان قابلیت های خوبی داشته باشید، روی مسئله ی حقوق تجدید نظر می کنند.
۸- انعطاف نشان دهید
اگر واقعاً این کار را می خواهید، پس لازم است که کمی هم شما از خودتان انعطاف نشان دهید. البته پول مهم است، اما گاهی اوقات مسائل مهمتری هم در یک کار وجود دارد. پس اگر آنها انعام ها و پاداش های ویژه ای برایتان در نظر گرفتند، شما هم کمی کوتاه بیایید.
خودتان را باور داشته باشید
اگر خودتان و مهارتها و قابلیت هایتان را باور داشته باشید، با اعتماد به نفس بیشتر جلو خواهید رفت، و حتماً موفق خواهید شد که آنها را متقاعد به دادن حقوق دلخواهتان کنید.
با آمادگی قبلی، کمی روانشناسی، و استفاده از مهارت های اجتماعیتان، با تکیه بر قابلیت هایتان، می توانید به هدفتان دست یابید.

Borna66
06-17-2009, 07:34 PM
آیا ظاهر شما به کارتان صدمه می زند؟

http://pnu-club.com/imported/2009/06/1103.jpg


سالها پیش، خانمی را می شناختم که معمولاً درمورد زمینه کاری خودش مطلب چاپ می کرد. وی مقاله ای نوشت که خیلی مورد استقبال قرار گرفت. به همین خاطر از او دعوت شد در سخنرانی های زیادی شرکت کند و از آنجا که در همه این دعوت ها به او حقوقی داده می شد، خوشحال شده بود که می تواند از این راه یک منبع درآمد دومی برای خودش درست کند. اما بعد از چند مصاحبه و سخنرانی اول، این دعوت ها کمتر و کمتر شد.

واقعاً نفهمید که چه اتفاقی افتاد. بااینکه وانمود می کرد که اتفاق خاصی نیفتاده است اما همه میدانستند که همه چیز سر جای خودش نیست. متاسفانه، باوجود همه اشاراتی که به او شد، به هیچ طریق نمی خواست قبول کند که دلیل این مسئله، ساده ترین دلیل است: مسئله ظاهر او.

او با هیکل بسیار درشت و موهایی فرفری، ظاهری بسیار ترسناک داشت. اگر سعی می کرد از لباسهایی که اندام را کوچکتر نشان می دهد مثل رنگ های تیره، راه راه عمودی و جواهرات مناسب استفاده کرده و ظاهر خود را تقویت کند، مطمئناً هم توجه زیادی به او می شد و هم احترام زیادی کسب می کرد.

اما درعوض، طوری لباس می پوشید که شوهرش خوشش بیاید: کفش پاشنه بلند، دامن کوتاه، موهای بلند، و لباسهای تنگ.. اکثر لباسهایی که می پوشید خیلی برایش کوچک بودند. هیچکدام هم لباس درست و حسابی و گران قیمت نبود. ظاهرش واقعاً هیچ تناسبی با سنش، درآمدش و مقام شغلیش نداشت.

همین مسائل باعث شد که این کار دوم خیلی زود به نابودی کشیده شود. روی کاغذ به نظر عالی می رسید: توانا، تحصیلکرده، و کاملاً مطلع از زمینه کاری خود. اما وقتی او را از نزدیک می دیدید، واقعاً ظاهرش بد به نظر می رسید. مخاطبین او انتظار ظاهری حرفه ای و مناسب داشتند. اما چیزی که می دیدند تلفیقی بین اسکارلت اوهارا و آمازون بود.. باوجود پیشینه، تجربه و توانایی که در نوشتن داشت، به خاطر وضعیت ظاهرش همه اعتبار خود را از دست داد.

به نظرتان عادلانه نیست؟ شاید. اما باوجود تحصیلات، حرفه و مقام اجتماعی، او خودش باید بهتر می دانست. همه همکارانش خیلی محتاطانه تر از او لباس می پوشیدند و خیلی های آنها هم مستقیماً به او گفته بودند که تغییری در وضعیت خود ایجاد کند. اما او دوست داشت همان کاری را انجام دهد که خودش می خواهد.

البته این یک نمونه خیلی افراطی است اما چندان نادر نیست. اکثر افرادیکه چنین مشکلاتی دارند جزء سه دسته زیر هستند:

1. وقت یا پول کافی برای پوشیدن لباسهای خوب ندارند

2. ظاهر برایشان اهمیت چندانی ندارد.

3. قوانین شامل حال آنها نمی شود.

اگر خودتان را جزء یکی از این سه دسته می بینید، احتمالاً آنقدر که در توانتان است پول درنمی آورید. در زیر به بعضی علائم اشاره میکنیم که نشان می دهد وضعیت ظاهرتان، به کارتان صدمه می زند.

1. یکی از بالادستانتان در شرکت مستقیماً به شما گفته است که اگر می خواهید ترفیع بگیرید باید وضعیت ظاهرتان را درست کنید..

2. یک نفر در شرکتتان همیشه باید برای مراسم های مهم (میتینگ ها، سخنرانی ها و سایر مراسمات) به شما یادآوری کند که درست لباس بپوشید.

3. یکی از همکاران با مهارت های مساوی یا کمتر اما ظاهر بهتر، قبل از شما ترفیع گرفته است.

4. آن روزهایی که وقت بیشتری را صرف بهبود ظاهرتان کرده اید، همکارانتان اینقدر تعجب کرده اند که فکر کرده اند می خواهید برای یک مصاحبه شغلی بروید.

5. همیشه می خواهید که نقش مهمترین را در شرکت به شما بدهند اما تنها کارهایی که به شما واگذار می کنند، پادوگری مدیریت است.

هیچکدام از اینها به نظرتان آشنا نبود؟ اگر اینطور است، یعنی ظاهر شما تاثیری منفی بر زندگی کاریتان دارد. چه دوست داشته باشید بشنوید یا نه، مجبورید که تغییراتی را در کمد لباسهایتان ایجاد کنید تا در کارتان پیشرفت کنید.

همانطور که می بینید، برای موفقیت لباس پوشیدن به این معنا نیست که بهترین لباس، بهترین ساعت و بهترین مدل مو را داشته باشید. باید طوری لباس بپوشید که با کسانی که می خواهید با آنها کار کنید، مطابقت داشته باشد.

معمولاً آدمها دوست دارند با کسانی رابطه برقرار کنند که شبیه به خودشان باشد. اگر شما از نظر طریق لباس پوشیدن، رفتار و مقام به اندازه کافی شبیه آنها نباشید، یک خارجی تلقی خواهید شد و آنها هیچوقت علاقه ای به دانستن در مورد شما نخواهند داشت چه برسد به اینکه با شما کار هم بکنند.

ممکن است این را رد کنید و این کوته فکری آنها را مسخره کنید و خودتان را جدای آن بدانید...و از اینکه مردم همیشه آنطور که می خواهید با شما رفتار نمی کنند ناراحت و خسته شده باشید. می توانید هم از این اطلاعات به سود خودتان استفاده کنید و از آن درس بگیرید.

مثلاً فرض کنید که می خواهید در کارتان ترفیع بگیرید. چطور لباس می پوشید؟ مثل آنهایی که در همان سطح شما هستند؟ یا آنهایی که یک سطح از شما بالاتر هستند؟ وقتی بنابر شغلی که می خواهید به آن برسید، لباس بپوشید، برای کارفرمایتان راحت تر است که شما را در آن منصب ببیند.

منظور من از این حرفها این نیست که پول زیادی را صرف خرین چنین لباسهایی کنید. آنکار را می توانید برای وقتی بگذارید که حقوقتان بالا رفت. درعوض، به چیزهای خیلی کوچکی فکر کنید که می توانید بدون هیچ خرجی آن را تغییر دهید؛ مثل واکس زدن کفش ها، آرایش مناسب، یا حتی یک مدل موی بهتر و مناسب تر.

درمورد وضعیت ظاهری گروهی که می خواهید به آنها بپیوندید، اطلاعات جمع کنید. اگر لازم است لباسی بخرید، می توانید آن را از فروشگاه هایی که قیمت های مناسب تری دارند تهیه کنید. لازم نیست که بیش از حد خرج کنید. یک تغییر کوچک می تواند خیلی بزرگ به نظر برسد.

برای این کار باید به بودجه تان توجه کنید. نیاز به بودجه خیلی زیادی نیست. چند وقت با اتوبوس اینطرف و آنطرف بروید و پول سینماهایتان را پس انداز کنید و خیلی راحت پولی که لازم دارید را گیر میاورید.

درست است، خیلی ها بدون اینکه توجه چندانی به وضعیت ظاهرشان بکنند، در کارشان پیشرفت می کنند. اما باید بدانید که این نوع پیشرفت ها بیشتر در کارهایی است که ارتباط عمومی چندانی ندارد.

شما باید طوری ظاهرتان را آراسته کنید که اطرافیان پاسختان را بدهند و آنچه شایسته معلومات و دانش شماست به شما ببخشند. درغیر اینصورت، شاید هیچوقت آن توجهی که لایقش هستید را بدست نیاورید.

ظاهر نقش بسیار مهمی در نظر دیگران در رابطه با شما دارد. آنهایی که توجه بیشتری به ظاهر خود می کنند، همیشه بیشتر مورد پذیرش عموم قرار می گیرند تا آنها که توجهی به وضعیت ظاهر خود ندارند.

به نظرتان ناعادلانه است؟ شاید. اما وقعیت همین است. شما هم برای اینکه مورد توجه قرار بگیرید مجبورید که به وضعیت ظاهری خود بیشتر برسید. برای یکبار هم که شده امتحان کنید. چند هفته وضعیت ظاهرتان را بهتر کنید و ببینید که مردم چطور به شماتوجه می کنند. مطمئن باشید که این کار تاثیر خیلی زیادی روی درآمدتان هم خواهد داشت.

چطور؟ اجازه بدهید اینطور برایتان مطرح کنم:

آن خانمی که اول مقاله به او اشاره کردم را یادتان هست؟ سخنرانی هایی که او در آن چند جلسه اول انجام داد، به ازای هر یک ساعت 50 هزار تومان دریافت کرد. اگر این روند همینطور ادامه پیدا می کردمی توانست درآمدش را تا 4 میلیون تومان در سال بالا ببرد. این یعنی 50% بالا رفتن حقوق.

اما این اتفاق نیفتاد و علتش فقط وضعیت لباس پوشیدن او بود.

شما چطور؟ آیا فکر می کنید وضعیت لباس پوشیدنتان به کارتان صدمه می زند؟ نگاهی به آینه بیندازید و خودتان قضاوت کنید.

Borna66
06-17-2009, 07:35 PM
کاربرد موسیقی درمانی برای کودکان استثنایی
اثرات موسیقی‌درمانی

از برنامه‌های موسیقی‌درمانی برای سازگاری اجتماعی ، ثبات عاطفی ، کنترل شخصی ، افزایش تمرکز ، انگیزش ، احساس ارزش شخصیتی ، تقویت هماهنگی ماهیچه‌ها و تقویت مهارت‌های خودیاری استفاده می‌شود و تنظیم برنامه‌ها به گونه‌ای است که به تقویت رفتار مطلوب کودکان می‌انجامد. کودکان استثنایی برحسب نوع نقیصه حسی و حرکتی از فعالیت‌های متنوع موسیقی‌درمانی استفاده می‌کنند. آوازخواندن، نواختن فردی و گروهی ، شنیدن و انجام حرکات موزیکال ، از جمله برنامه‌های جلسات موسیقی درمانی می‌باشد.

موسیقی‌درمانی برای گروههای مختلف درمان‌جویان موثر شناخته شده است. تحقیقات انجام شده نشان داده است که موسیقی درمانگرها با سنین مختلف افراد ، از کودک تا سالخورده کار کرده و مراجعین آنها شامل افراد مختلف از جمله: افرادی با بیماری‌های روانی و اختلالات رفتاری ، معلولین جسمی و حرکتی ، نابینایان ، ناشنوایان ، افرادی با معلولیت‌های ذهنی و... می‌باشند.

تمایلات مهم برای گرایش به موسیقی

موسیقی‌درمانی بیش از هر تکنیک درمانی دیگر با زندگی روزمره آمیخته و با نیاز و احساس آنها عجین شده است. علت گرایش و علاقه مردم به موسیقی بخاطر طبیعت و فطرت آدمی است. در ساختمان عصبی انسان بطور فطری سه تمایل مهم برای گرایش به دنیای موزون اصوات و موسیقی وجود دارد:


شنیدن
خواندن
حرکت‌کردن

نکاتی برای آموزش موسیقی به کودکان استثنایی

سیر تحول و پیشرفت موسیقی‌درمانی در ایران بطور پیوسته طی نگردیده و در مقاطعی در حد ذهنی و نوشتاری باقی مانده است. برای پیشرفت در این خصوص ، لازمه کار ، استفاده از اطلاعات جدیدی در این زمینه پیمودن راههای تجربی برای کشف و ایجاد زیرساخت‌های درمانی موسیقی ایران است. البته بدیهی است که بدون وجود رشته موسیقی‌درمانی در دانشگاههای ایران ، امکان تحرک برای محققان ، و مطالعه و آزمایش برای دانش‌پژوهان میسر نخواهد بود. کودکان استثنایی نیز همانند کودکان عادی به موسیقی علاقه دارند، خصوصا اگر دریابند که می‌توانند با تمرین‌های مداوم و با سازهای ساده آهنگ‌ها را نواخته و آواز بخوانند، علاقه و همکاری آنها فوق‌العاده می‌شود.

برای آموزش موسیقی به کودکان استثنایی به چند نکته اساسی باید توجه کرد:


توان هوشی و شرایط ذهنی کودک
محدودیتهای حسی و حرکتی آنها

در آموزش موسیقی به کودکان استثنایی بهتر است از سازهایی استفاده کنیم که نواختن آن برای کودکان ساده‌تر باشد و آنها را جذب کند. سازهای ارف معمولا مناسب ترین ساز برای آموزش کودکان استثنایی هستند. این سازها با صداهای متنوع و در اندازه های مختلف وجود دارند و بهتر است ترانه‌هایی که انتخاب می‌شوند زیبا ، محرک و قابل فهم ، و پیرامون مسایل ملموس و زیبایی‌های دنیای کودکی باشد تا بخاطرسپاری آنها برای کودک راحتتر گردد.

نوع برنامه‌ها در موسیقی درمانی

نوع برنامه ها و فعالیت های موسیقی درمانی به نوع ناراحتی ، نقیصه و مشکل بیمار با کودک بستگی دارد. برای مثال در کودکانی که دچار مشکل حرکتی هستند، برنامه‌های ریتمیک که به کنترل حرکتی آنها کمک می‌کند بیشتر مدنظر قرار می گیرد، حال اگر مشکل حرکتی با انقباض و گرفتگی عضلانی همراه باشد، ریتم‌ها و موسیقی ملایم انتخاب می‌شود و بدین ترتیب کنترل حرکتی تقویت می‌گردد. همچنین کودکان روان‌ترند به برنامه‌های موزیکالی احتیاج دارند که خاصیت برون‌فکنی داشته و هیجان‌ها را بیشتر تخلیه کنند. معمولا جلسات موسیقی درمانی از گروه‌های کوچک همانند تشکیل می‌شود و شرایط شرکت کنندگان هرچه همسان‌تر باشد، اهداف و برنامه‌های مشترک بیشتر خواهند بود و این مساله به هماهنگ و تقویت بیشتر گروه کمک می‌کند.

البته می‌توان کودکانی با توانایی‌های مختلف را در طبقه موسیقی درمانی قرار داد، اما مهم این است که از نظر بهره هوشی فاصله زیادی با یکدیگر نداشته باشند تا در انجام تمرین‌ها و برنامه‌ها هماهنگی بیشتری باشد. طول دوره و مدت زمان جلسات بستگی به اهداف درمانی مورد نظر و مشکلات فرد دارد. تعداد جلسات درمانی گاهی هر روز و گاهی هفته‌ای چند جلسه است و مدت زمان هر جلسه به مقتضای حال و هوای هر درمانجو متفاوت است. بطور کلی فعالیت‌های موسیقی‌درمانی بر پایه چند محور کلی است که عبارتند از:

خواندن

وقتی کودکان باهم می‌خوانند، مملو از شور و توانایی یکپارچه می‌شوند. ترانه‌ها تصور آنها را به گونه‌ای فعال و سوزنده می‌سازد و بدیهی است انتخاب اشعاری که تصورات و برداشت‌های مثبت از محیط و پدیده‌ها را به کودک منتقل می‌سازد، اهمیت ویژه‌ای دارد. ریتم و آهنگ ترانه‌ها در کودکانی که اندکی نگران ناتوانی و ارتباط خود با محیط هستند، موفقیت و توانایی ایجاد می‌کند و کودک منزوی را فعال می‌سازد.

در جلسات موسیقی‌درمانی از خواندن استفاده‌های فراوان می‌شود و برنامه‌های متنوعی بشکل تک خوانی و گروه خوانی طراحی می‌شود. در موسیقی‌درمانی برای کودکان ، اشعاری که برای خواندن انتخاب می‌شوند باید کوتاه ، تمایل فهم و با آهنگی ساده باشد تا کودکان بتوانند آنها را حفظ کنند.

ساخت آهنگ

منظور از ساختن آهنگ در جلسات موسیقی‌درمانی ، خلق آهنگ با ویژگی‌های دقیق موسیقی نیست، بلکه ایجاد یک ریتم ساده یا خواندن شعر و آهنگ در شکل و حالتی خاص است. یکی از ویژگی‌های مهم سازهایی که در موسیقی‌درمانی بکار می‌روند مانند سازهای ارف نواختن ساده آنهاست، بطوری که با انتخاب تیغه‌های محدودی از آنها می‌توان آهنگ ساده و یا ریتم تازه‌ای را به راحتی ساخت.

بنابراین مهم این است که افراد ساختن را تجربه کنند و فعالیت مثبت و موثر خود را در ایجاد اشکالی ساده از فعالیت‌های موسیقی ببینند. این تجربه احساس توانایی و اعتماد آنها را نسبت به خود بالا می‌برد و ترس و نگرانی آنها را از فعالیت‌های شخصی و ارتباط با وسایل و ابزار موسیقی که نشانه و نماینده‌ای از مسایل مختلف محیطی است کاهش می‌دهد.

گوش‌دادن به موسیقی

شنیدن موسیقی از زمره برنامه‌های موسیقی‌درمانی است. ذهن با گوش‌دادن، در دنیای اصوات و ملودی‌ها قرار می‌گیرد و موضوعی برای توجه و تمرکز پیدا می‌کند. با شنیدن آهنگ‌ها ، احساس‌های گوناگون را به راحتی می‌توان بوجود آورد که چنین تجربه‌های وسیعی ، با نواختن سازها (به دلیل محدودیت) بدست نمی‌آید. شنیدن، افراد را در یک تجربه مشترک سهمی می‌سازد، توجهی که در گوش‌دادن گروهی بوجود می‌آید و در تنهایی ایجاد نمی‌شود. گوش‌دادن به موسیقی در بروز احساسات کودکان و برون‌فکنی تصورات آنها بسیار موثر است علاوه بر آن ، تقویت گوش از راه شنیدن، دقت کودکان را به محرک‌های شنوایی افزایش می‌دهد.

حرکات موزیکال

حرکات موزیکال دامنه وسیعی از فعالیت‌های حرکتی موسیقی‌درمانی را تشکیل می‌دهد و بسیاری از برنامه‌های درمانی بر مبنای آن طراحی می‌شود حرکات موزون خود نوعی موسیقی است، حرکات ترجمه‌ احساس است و نیروها و احساس‌های درونی و نامرئی می‌کند، احساس‌هایی که با بیان نمی‌توان توصیف کرد. حرکات بدون واسطه به روح و احساس ما متصل هستند و شیوه‌هایی از تفکر و اندیشه به حساب می‌آیند.

هر حرکتی می‌تواند گویای نوعی احساس باشد در ضمن باید به این نکته توجه نمود که در واقع مشارکت در حرکات موجب فعال‌کردن انرژی می‌شود نه کیفیت حرکات. پس بهتر است که حرکات سازه و انعطاف‌پذیر باشد و هر چه بیشتر حرکات با موسیقی مناسب آن انجام بگیرد، انرژی بیشتری برای استفاده دستگاهها و اندازه‌های مربوطه بدن آزاد خواهد شد.

Borna66
06-17-2009, 07:35 PM
دروغگویی و علل آن در کودکان
یکی از انحرافاتی که موجب شکایت والدین از فرزندان خود می‌باشد، درغگویی است. اکثر والدین از این شکایت دارند که فرزندانشان ، با وجود اینکه از هیچگونه رسیدگی در تربیت وی قصوری به عمل نمی‌آید، درغگو بار آمده یا مغلطه و اغراق می‌کنند. آنان از این بابت ناراحتند که آدمهای متدینی هستند، پرهیزگارند، دروغ نمی‌گویند. لقمه حرام نمی‌خورند و برای تربیت صحیح کودکان حتی‌المقدور از تمام امکانات تربیتی استفاده می‌کنند، او را از بچه‌های درغگو و کم تربیت دور نگه می‌دارند، برای راستگویی تشویق می‌کنند، ولی با این وصف چرا باید درغگو از آب درآید.

چرا بعضی از کودکان دروغ می‌گویند؟

دروغگویی نیز مثل سایر انحرافات اخلاقی و عاطفی ، خالی از علت نیست. عامل و انگیزه‌ها هستند که کودکان را در مسیر انحرافات قرار می‌دهند و یا برای سال‌های بعد و انحرافات عارضی در آنان ، زمینه‌سازی می‌کنند. بعضی از والدین با امتناع یکی دو تا از غرایز خیال می‌کنند که کار تمام شده و از سایر مسائل غریزی کودکان غافل می‌مانند.

در صورتی که اگر بخواهیم کودکان خود را با شخصیتی مثبت و عالی به بار آوریم، باید همه استعدادهای مثبت آنان را پرورش داده و ضمن ایجاد هماهنگی بین استعدادهای مثبت ، استعدادهای منفی را تضعیف و به سرحد انهدام بکشانیم و این کار با امتناع غرایز مثبت آنان از راه صحیح و انهدام یا هدایت غرایز منفی امکان پذیر می‌باشد. با غرایز چهارگونه رفتار می‌توانیم داشته باشیم. اقناع غریزه در حد امکان و به صورت معمولی ، سرکوب غریزه ، تعریف غریزه و تصعید غریزه. حال ببینیم که با کودکان خود چه کرده‌ایم؟ آیا به راستی صالح و قادر بوده‌ایم که غرایز آنان را اقناع یا غرایز سرکوب و تعریف شده‌شان را هدایت و تصعید نماییم؟

آیا به راستی استعدادهای مثبت آنان را پرورش داده‌ایم؟ آیا در مورد انهدام یا اصلاح استعدادهای منفی آنان را پرورش داده‌ایم؟ آیا در مورد انهدام یا اصلاح استعدادهای منفی آنان قدم مثبتی برداشته‌ایم؟ آیا اصولا شناخت صحیح و مهارت لازم را درباره مسائل تربیتی دارا بوده‌ایم یا همه‌اش حرافی بوده و بس؟ آیا پرهیزگار بودن و لقمه حرام نخوردن کافی است؟ همانطوری که در این زمینه چراها زیاد است، آیاها هم نسبتا زیاد می‌باشد.

ناتوانی یکی از علل دروغگویی

دروغگویی مثل سایر انحرافات اخلاقی و عاطفی علل و انگیزه‌هایی دارد که یکی از آنها ناتوانی می‌باشد. وقتی که شما کودک را ترس مسایل موهوم ، در منزل در حال اسارت و به صورت زندانی نگه داشته اید و آزادیهای او را ندانسته از دستش می‌گیرید و همراه خشونتهایی که از خود بروز می‌دهید او را در احساس عجز و ناتوانی غوطه‌ور می‌سازید ناچار است که از دست شما و ستمکاریهایی که مسبت به وی روا می‌دارید بگریزد و امیال و غرایز خود را به نوعی و به هر نحو ممکن ارضا نماید و برای این کار ناگزیر است که در مقابل شما به دروغ متوسل شود.

مادر می‌گوید با "الف" بازی نکن زیرا "الف" کودک بی‌تربیتی است. اما کودک وقتی از منزل خارج می‌شود و در کوچه "الف" می‌بیند. بنابه نیازهای غریزی و عاطفی ، یا با او صحبت می‌کند. به بازی مشغول می‌شود و بعد که زمان برگشتن به منزل فرا رسید به محض ورود به خانه ، مادر می‌پرسد: در کوچه با چه کسی بازی می‌کردی؟ جواب می دهد با "ج" زیرا اولا دلش می‌خواهد مادر را راضی نگهدارد و خود را حرف شنو نشان دهد. ثانیا دلش نمی‌خواهد که مادر با علم و اطلاع از اصل قضیه به ممانعت خشونت آمیزی دست بزند لذا به حربه‌ای که در نظر او راحت‌ترین و کارآترین حربه‌هاست یعنی به دروغ متوسل می‌شود.

ترس از والدین به عنوان یکی از علل دروغگویی

بعضی از والدین رفتار خشونت بارتری با فرزندان خود دارند. به کوچکترین بهانه آنها را کتک می‌زنند در مقابل دیگران پرخاش و تحقیرشان می‌کنند به خیال اینکه با خشونت و پرخاش و تنبیه و نیش زبان خواهند توانست جلو انحرافات روانی کودک را بگیرند. اینگونه خانواده‌ها علاوه بر اینکه نمی‌توانند کار مثبتی به عنوان کامل بازدارنده از انحرافات در تربیت کودک خود انجام دهند بلکه یا باعث می‌شوند که ترس کودک به تدریج ریخته و کارهای خلاف خود را با جرات و جسارت بیشتری انجام دهد.

یا اینکه والدین را مثل دژخیم چاق به دست بالاتر خود احساس کرده و از ترس آنان بنابه مختصات زمانی و مکانی متوسل به دروغ گردد و کودکی که از ترس و اجبار فرامین والدین را می‌پذیرد و در این فرمان‌پذیری هیچگونه علایق عاطفی از خود بروز نمی‌دهد پایه‌های اخلاقی سست و نااستواری خواهد داشت و در غیاب والدین ، چون دیگر حضور ندارند برخلاف آنچه را که میل آنها بوده انجام خواهد داد و رفته رفته به طرف فساد اخلاقی که دروغ نیز یکی از آنهاست کشیده شده و به درجات پایین‌تر انسانی نزول پیدا خواهد کرد. بنابراین بهتر است والدین برای انجام کاری که از فرزندشان می‌خواهند قبل از آن که متوسل به جبر و خشونت شوند میل انجام کار را در دل کودک برانگیزانند تا در چنین صورتی لزوم خشونت نیز از بین رود.

کودک به خاطر ترس از کتک خوردن و خشونتهای والدین ، کم‌کم از آنان فاصله گرفته و خود را جدا احساس می‌کند و گاه گاه در بعضی از موارد توسل به دروغ می‌گردد زیرا احساس می‌کند که اگر راست بگوید والدین در اثر عصبانیت کتکش خواهند زد چوب اجبار و خشونت را کنار نهید و بگذارید کودکتان با داشتن کمی آزادی عمل و احساس استقلال خود را فرد محترمی در اجتماع خانوادگی به حساب آورد. دیگر در این صورت لزومی ندارد که او با دروغ گفتن به خانواده خود خیانت کرده باشد.

خودنمایی یکی از علل دروغگویی

بعضی از کودکان به خاطر خودنمایی متوسل به دروغ می‌شوند اینان کودکانی هستند که مورد توجه والدین و اطرافیان قرار نمی‌گیرند، هر کاری می‌کنند کسی ، نیست که مشوقشان باشد و به حسابشان بیاورد و یا لااقل بفهمد که آنان چه کاری می‌کنند و چه می‌گویند و چه می‌خواهند. پدر یا مادر به علت گرفتاری‌های شغلی یا مشکلات خانوادگی کاری به کار آنان ندارند و گوششان به حزف آنان بدهکار نیست و اطرافیان نیز به خاطر اینکه در کار دیگران مداخله‌ای نکرده باشند و یه به خاطر سایر ملاحظات و محصولات ، کاری کودکان دیگر نداشند.

بالاخره خیال می‌کند که حرفها یا کارهایش مورد پسند والدین یا اطرافیان نیست و به ناچار برای خودنمایی هرچه بیشتر متوسل به دروغ و مغلطه و اغراق شود. گاه دروغگوهای چنان شاخداری می‌گویند که موجب تحریکات منفی عصبی والدین می‌شود و گاه ، کارهایی را به دروغ به خود نسبت می‌دهد که از خود قهرمانی بسازد تا بدین وسیله بتواند توجه اطرافیان را به خود جلب نماید و گاه واقعا دست به کارهای خطرناکی می‌زند که با جثه و سن و سالش جور درنمی‌آید.

آنچه که مسلم است اینها همه به خاطر خودنمایی و جلب توجه والدین و اطرافیانی است که اعتنایی به کودک ندارند بنابراین بهتر است کودکان را محترم بدانیم، به حرفهای آنها هرچند که بیجا و بی‌موقع هم باشد گوش فرا دهیم کارهایی را که هر چند به ظاهر کوچک انجام می‌دهند به دیده تحسین و تکریم بنگریم. مشوقشان باشیم تا بعدها کارهای بزرگتر و بهتری انجام دهند، هر از چندگاه و به مناسبتهای مختلف در پیش دیگران تعریف و تمجید تشویق آمیزی از آنها نیابیم.
__________________

Borna66
06-17-2009, 07:36 PM
اختلال وسواس فکری
اختلال وسواس فکری عملی اغلب موضوع لطیفه‌ها ، بذله گویی‌ها و شوخی‌ها بوده است. برخلاف الگوهای کلیشه‌ای ، اختلال وسواس فکری عملی واقعی موضوعی خنده‌دار نیست. وسواس یک اختلال اضطرابی دارای پایه زیست شناختی است که اغلب از کودکی شروع می‌شود و ممکن است الگوی خانوادگی داشته باشد. اختلال وسواس فکری – علمی با وسواس‌های فکری ، رفتارهای اجباری و یا هر دو آنها مشخص می‌گردد.

وسواس‌های فکری افکار یا تجسم‌های نا خوانده‌ای هستند که به صورت مکرر وارد آگاهی می‌گردند. در حالی که رفتارهای اجباری ، در ظاهر امر رفتارها و عادات مکرر غیر قابل توقف هستند که شخص با هدف کاهش ناراحتی و اضطراب خود آنها را انجام می‌دهد. هم افکار وسواسی و هم رفتارهای اجباری معمولا توسط خود مبتلایان به آنها غیر واقع گرایانه و غیر منطقی ارزیابی می‌شوند، اما مبتلایان ، خود را ناتوان از متوقف کردن آنها می‌دانند.

نشانه‌های وسواس

گرچه انواع افکار و رفتارها در اغلب موارد از شخصی به شخص دیگر فرق می‌کند، بعضی از الگوها مشترک هستند. به عنوان مثال ، مبتلایان به وسواس امکان دارد در وارسی‌های مکرر درگیر گردند. این عمل ممکن است به صورت وارسی درها و کلیدها جهت کسب اطمینان ، خاموش کردن همه وسایل ، قرار دادن کلیدها در مکان خاص و از قبیل آنها باشد. بعضی از مردم ممکن است بصورت افراطی از طریق دست شستن و تمیز کردن مکرر از میکروب‌ها اجتناب نمایند.

بعضی از مردم ممکن است تشریفات رفتاری ویژه‌ای در مورد فعالیت‌های روزمره داشته باشند، از قبیل: پوشیدن یا در آوردن لباس به شیوه و نظم خاص ، وارد شدن یا ترک کردن خانه یا اتاق به شیوه‌ای معین ، سعی در تکرار (یا اجتناب از تکرار) یک عمل یا فکر خاصی به تعداد مشخص جهت بدست آوردن خوشبختی و غیره. در بعضی موارد رفتارهای مرتبط با سایر اختلال‌ها ، از قبیل بی‌اشتهایی عصبی ، پراشتهایی و جنون موکندن (کندن موها ، کندن مژه‌ها) می‌توانند کیفیت وسواس به خود بگیرند.

خیلی مهم است که به این نکته توجه داشته باشید که بسیاری از مردم بعضی از الگوهای رفتاری و فکری فوق را در دوره‌ای از زندگی خود تجربه می‌کنند، بدون اینکه به اختلال وسواس فکری – عملی مبتلا باشند. به عنوان مثال ، وارسی درها جهت ایجاد امنیت بیشتر و یا شستن دست‌ها بعد از مواجه شدن با میکروب‌ها امری طبیعی است.

آیا هر نوع توجه به پاکیزگی نشانه وسواس است؟

نشان دادن درجاتی از پاکیزگی و توجه به جزئیات متناسب به نظر می‌رسد و حتی به هنگام رشد و بالغ شدن به عنوان نشانه‌هایی از بلوغ در کودکان در نظر گرفته می‌شود. همین طور ، هر کسی یک شیوه و اسلوب برای انجام کارهای خود دارد. فقط زمانی که افکار و رفتارها به طور افراطی مکرر بود ، و یا به جای کمک ، در فعالیتهای روزمره زندگی تداخل کرد، باید به اختلال وسواس مظنون بود. بنابراین ، افراد دارای اختلال وسواس زمان زیادی را صرف انجام تشریفات یا اجتناب از رفتارهای (خاص) می‌کنند، طوری که مسائل مهم زندگی‌شان مورد غفلت قرار می‌گیرد.

آنها آن‌قدر زمان صرف بهداشت شخصی خود می‌کنند که از کلاس جا می‌مانند. آنها ممکن است آنقدر نگران میکروب و آلودگی باشند که از صرف غذا در سالن غذاخوری و به همراه دوستان‌شان خودداری نمایند. آنها همچنین ممکن است به خاطر ترس و شرمندگی از فاش شدن نشانه‌های وسواسی‌شان در پیش دیگران از فعالیتهای اجتماعی خودداری کنند.

دریافت کمک

اگر شما فکر می‌کنید که خودتان و یا کسی که شما می‌شناسید، از اختلال وسواس رنج می‌برد (می‌برید) با یک متخصص بهداشت روانی مشاوره نمایید. اختلال وسواس فکری ـ عملی، اختلالی است که می‌توان به آن از طریق مشاوره ، رفتار درمانی و یا دارو درمانی کمک کرد.

Borna66
06-17-2009, 07:36 PM
گره‌های درونمان را باز کنیم
هر کدام از ما با بینش و دیدگاه خاص خودش به جهان و اتفاقات آن می‌نگرد و هر کس هم فکر می‌کند که دیدگاه خودش بهترین و درست‌ترین است. مثلا وقتی کسی با ما حرف می‌زند که نظر و عقیده‌ای متفاوت از ما دارد، با او مخالفت می‌کنیم و سعی بر آن داریم که درستی عقیده خودمان را ثابت کرده، حرفمان را به کرسی بنشانیم. اگر شما هم مانند بعضی از مردم اینطور هستید و از طرفی نمی‌خواهید این‌گونه رفتار کنید، مطالب خوب و مفیدی را در این جا آورده‌ایم که می‌توانند به شما و افرادی چون شما کمک کنند.

برای حل مشکل از نوشتن استفاده کنید.

درباره یک حادثه که خود و دوستانتان شاهدش بوده‌اید. مطلبی بنویسید و دیدگاه‌ها و برداشت‌های خودتان و دوست‌تان را در آن بگنجانید. اگر بتوانید سخنان گوناگون را کنار هم قرار دهید،‌ دیگر آنقدر در پی اثبات درستی یا نادرستی آنها برنخواهید آمد. زمانی که ما با کسی صحبت می‌کنیم و به مخالفت با او برمی‌خیزیم، موضوع مورد تعارض ، نه خود حادثه یا موضوع بلکه باورها ، برداشت‌ها ، نگرش‌ها و نظرات ما راجع‌ به مطلب و حواشی آن هستند که بحث و تعارض بین ما را شکل می‌دهند. به خاطر داشته باشید که احساسات هر کس متعلق به خود اوست و هیچ قانونی نیست که بگوید طرف مقابل شما مثل خودتان احساس و تجزیه و تحلیل کند.

پس مسئول و مالک احساسات خودتان باشید و کس دیگری مجبور نیست مانند شما فکر کند و در ضمن حق ندارد که باورهای خودش را بر شما تحمیل نماید. روش تفکر و احساس کردن او به یک شکل است و شما نیز طرز تفکری را برگزیده‌اید که منحصر به خودتان است. آن موضوع ، ‌حادثه ، رفتار یا هرچیز دیگری می‌تواند گستره وسیعی از تلقیات و برداشت‌ها را شکل دهد که هر کسی گزینه ویژه‌ای را برای خود انتخاب می‌کند. باید در فکر کردن مراقب باشید تا در میان خیل انبوه این برداشت‌ها و ایده‌ها ، از محور اصلی به حواشی مطلب سوق پیدا نکنید.

من فکر همه رو می‌خوانم.

تعارض‌ها و عقاید مبهم و گنگ ما راجع به افراد فقط هنگام گفتگو یا بر سر یک موضوع دیگر بوجود نمی‌آیند. معمولا‌ بسیاری از ما فکر می‌کنیم که از مقاصد و نیات دیگران باخبریم و می‌دانیم که می‌خواهند با ما چه کار کنند و چه رفتاری نشان دهند. به واقع آن چه که ما به تمامی درباره‌اش می‌دانیم، نه رفتار دیگران بلکه واکنشی است که در مقابل رفتار او نشان داده‌ایم.

بدانید که ممکن است آن فرد اصلا قصد نداشته به شما توهین کند، ناراحت‌تان کند، یا تحت فرمان خودش بگیرد. در این جا کمی هم به رفتار خودتان دقت کنید. بله شما منظور بدی نداشته‌اید ولی نیت خوب ، به تنهایی برای عکس‌العمل خوب طرف مقابل کافی نیست. شاید رفتار شما به قدر کافی تاثیرگذار یا مناسب نبوده و نتوانسته‌ در مخاطب‌تان احساسی مثل احساس مطبوع تجربه‌های مشابه ایجاد نماید.

به جای اعتراض‌کردن ، درخواست کنید.

مسئله سوم اینست که برای پرهیز از تعارض و تنش به جای اعتراض‌کردن ، درخواست کنید. اینطور بدانید که هر اعتراضی در واقع تقاضا و درخواستی است که به شکلی نامناسب و نازیبا بیان می‌شود. زمانی که ما در موقعیتی دشوار قرار می‌گیریم که نیازهایمان برآورده نمی‌شوند و حس می‌کنیم که عاجز و درمانده‌ایم، اعتراض می‌کنیم و به سرزنش دیگران برمی‌آییم.

دفعه بعد که خواستید اعتراض و شکایت کنید، کمی صبر کرده به خود بگویید «خب من از این شرایط ناراضی‌ام، ولی اگر این اوضاع تغییر می‌کرد و بهتر می‌شد آن وقت چه؟ حالا این تغییر چه باید باشد؟ آن عامل موثر را بیابید و از کسی که مسئول آن امر است درخواست کنید تا این تغییر و اصلاح انجام شود. به خاطر بسپارید که اعتراض‌کردن یا درخواست‌کردن از شخصی که مصدر آن کار نیست، گره‌ای از مشکلات شما باز نخواهد کرد.

مهارت ارتباطی

مواقع دیگری هم هستند که این تعارض و تنش‌ها به دلیل نبودن مهارت ارتباطی کافی یا رد و بدل شدن سخنان گنگ و دو پهلو پدید می‌آیند. گاهی پیش می‌آید که می‌خواهید حرفی بزنید، ولی انگار کلمات در مغزتان چرخ می‌خورند و نمی‌توانید کلمه‌ای که مناسب است را پیدا کنید. نمی‌توانید حرف بزنید و انگار که دهانتان را از خمیر پرکرده باشند، ساکت مانده‌اید. در بسیاری از این حالات ما از ترس واکنش‌های طرف مقابل حرف نمی‌زنیم و به واقع می‌ترسیم که او از حرفمان ناراحت و خشمگین شده ما را سرزنش کند.

در این مواقع از همان جاییکه زبانتان گیر کرده شروع کنید. مثلا اینطور بگویید که: «می‌خواهم چیزی بگویم ولی می‌ترسم که....» در این حالت شما ترس و آسیب‌پذیریتان را به مخاطب می‌گویید و تعجب خواهید کرد که چقدر این روش تاثیرگذار است و میزان پذیرش او برای گفته‌هایتان را بیشتر خواهد نمود. علاوه بر این کلمات صادقانه‌ای که شما بر زبان می‌رانید به راحتی قفل زبانتان را خواهند شکست و قادر خواهید شد که آن حرف مهم را به گوش مخاطب برسانید.

مطمئنید که خودتان مقصر نیستید؟

اگر به مشکلی اعتراض می‌کنید، ممکن است خودتان هم در پدید آمدنش مقصر باشید. معمولا پذیرش این مسئولیت کار دشواریست و مردم ترجیح می‌دهند که تقصیر را برگردن این و آن بیندازند و بگویند که «اگر او توجه می‌کرد....» ، «فقط لازم بود که او . . .» ، «کارمندان آن بخش آنقدر تنبلند که . . .» آماده پذیرش این مسئولیت باشید و کاری کنید که اشکال موجود هرچه زودتر برطرف گردد.

خود و دیگران را ببخشید.

مسئله مهم و آخر اینست که خود و دیگران را ببخشید. اشتباه نکنید، بخشیدن به معنای این نیست که شما به طرف مقابل حق مسلم خطاکاری و سهل‌انگاری می‌دهید. نه، این عمل درونی فقط خشمتان را فرو می‌نشاند و به هیچ‌وجه مهر تایید بر کار آنها نیست. علاوه بر بخشیدن دیگران ، بخشش خود نکته مهمتری ‌است. بدانید که اگر نتوانید خودتان را ببخشید از خطای دیگران هم نمی‌توانید بگذرید. نباید هنگامی که مرتکب اشتباه می‌شوید، خود را تا ابد گناهکار بدانید.

این خطا را نه یک گناه بلکه یک تجربه تلقی کنید. هر کسی هرقدر هم که در کارش ماهر باشد، نمی‌تواند از همه اشتباهات اجتناب کند. به جای این که تا مدت‌ها نزد خود شرمسار باشید و با احساس گناه و با ترس ارتکاب مجدد به خطا ، سرکارتان حاضر شوید، نکات ارزشمند آن تجربه تلخ را به خوبی بیابید و از آنها بیاموزید. اگر همان روش اول را در پیش گیرید، مطمئن باشید که باز هم اشتباه خواهید کرد.

نتیجه

تمامی تعارضات بیرونی از تعارض‌های درونی سرچشمه می‌گیرند و اگر به درستی مدیریت نشوند، به کشمکش‌های درونی دیگری منتهی خواهند شد. علت اصلی شکل‌گیری درگیری‌های بیرونی مهارت‌های ضعیف هوش هیجانی و برقراری ارتباطات اجتماعی است که با خلق پیش‌داوری ، احساسات گنگ و مبهم و ناپیدایی مرز حقایق و تصورات ، رفتارهای نابهنجاری را سبب می‌شوند.

شخصی که رفتار نابجا و غیرمنطقی از او سرزده ، سرزنش و تنبیه می‌شود و چون علت این شکست کوچک یا بزرگ را نمی‌داند، ریشه کشمکش‌های درونی‌اش نیز تقویت می‌شوند و... این سیکل معیوب ادامه خواهد داشت. پس گره‌های کوچک درون را پیش از آن که به چرخه معیوب گره‌های بزرگتر درآیند، باز کنید.

Borna66
06-17-2009, 07:36 PM
روشهای موثر انتقاد سازنده
انتقاد از افراد قدرتمند و مافوق بدون ترس و خشم

انتقاد نقش عمده‌ای در روابط اجتماعی ایفا می‌کند، از انتقادها می‌توان برای ایجاد تحرک در اشخاص و نفوذ در آنها ، آموزش ، بیان نیازها و خواسته‌ها و یا محرکی برای اصلاح و پیشرفت خود استفاده کرد. انتقادپذیری موثر نتایجی چون: افزایش رضایت شغلی ، ایجاد روابط کاری مناسب ، تقویت سلامتی فکری و روحی ، ایجاد عزت نفس ، افزایش سطح بهره‌وری و افزایش رقابت برای تضمین موفقیت را به دنبال دارد. اگر انتقاد کننده و انتقاد شونده می‌خواهند به هدف انتقاد سازنده که همانا تغییر رفتار خاصی است دست یابند، باید با یکدیگر همکاری کنند. برای دستیابی به مفید ضروری است تا از روش‌های انتقاد موثر و سازنده استفاده نمود.

انتقاد دوستانه و مشفقانه

انتقاد اطلاعاتی است که می‌تواند به رشد فرد کمک کند و دانش و مهارت‌های مناسب را به افراد آموزش دهد. افراد با مشاهده و درک نتایج ارزشمند انتقاد ، پذیرای انتقاد می‌گردند و یا قادر به ارائه انتقاد می‌شوند.

انتقاد برای بهبود

محور اساسی هر انتقاد موثر توجه به نقش سازندگی است، بهبود و ارتقا ، معادل تغییر دانش ، تغییر نگرش و تغییر عملکرد فردی و سازمانی در جهت مثبت است. در واقع هدف انتقاد باید اصلاح و تکامل فکر و رفتار فرد مقابل باشد.
انتقاد استراتژیک

انتقاد بایستی ضمن داشتن اهداف بلند مدت ، راه‌های نیل به آنها را نیز بیان کند. هر فردی قبل از انتقاد لازم است سوالات زیر را از خود بپرسد:


دقیقا از برقراری ارتباط چه انتظاری دارید؟
چه رفتار یا خصوصیتی باید تغییر کند؟
انگیزه‌های انتقاد کردن چیست؟

چه راه حل‌ها و اهداف خاصی را می‌توان ارائه کرد و چه فعالیت‌هایی برای دسترسی فرد به اهداف مورد انتقاد می‌توان انجام داد؟

ایجاد عزت نفس در افراد

احساس عزت نفس یکی از نیازهای اساسی کارکنان است. آنان برای برآورد این نیاز ناچار به احترام گذاردن به دیگران هستند، بنابراین یک رابطه دو طرفه چرخشی مثبت و یا منفی را می‌توان در این خصوص ایجاد کرد.

انتقاد با کلمات مثبت ، محترمانه و انگیزشی

این امر منجر به بهبود برقراری ارتباط و در نتیجه پذیرش آن می‌شود. به این جهت لازم است کلمات مناسب برگزیده و بیان شود.

انتقاد از روش و محتوا

در انتقاد محتوا و روش نیز بایستی لحاظ شود. با نهادینه سازی این نکته می‌توان از سیستم ارزشیابی خود استفاده نمود و به این وسیله از قدرت تفکر به شیوه‌ای غیردفاعی بهره‌برداری کرد.

مشارکت طرف مقابل

طرف مقابل خود را دخالت دهید، برای مشارکت دادن طرف مقابل رعایت نکات زیر ضروری است:


بر اهمیت شغل فرد تأکید شود.
شرایط انتقاد شناسایی شود.
دقیقا بیان شود که چگونه انتقاد برای طرف مقابل مفید خواهد بود.
از فرد خواسته شود که چگونه می‌توان برای اجرای طرح به او کمک کرد و چگونه می‌توان از او در این راستا حمایت کرد؟

توجه به شایستگی‌ها

به شایستگی‌های طرف مقابل توجه نمایید، بدون این که از کلمه اما استفاده کنید. اغلب افراد برای انتقاد کردن ابتدا به بیان جنبه‌های مثبت فرد پرداخته و سپس از کلمه اما استفاده می‌کنند و به بیان نقاط ضعف وی می‌پردازند، در حالی که کلمه اما حذف کننده ارزش پیام قبلی است، در صورتی که اگر از حرف ربط و استفاده شود، عکس این حالت است و با جملات قبلی انسجامی بوجود می‌آید. در مجموع کلمه و اثر بلند مدت و نیرومندتری را به جای می‌گذارد.

بیان شفاف

آن چه را که می‌خواهید مورد انتقاد قرار دهید، بطور دقیق و شفاف بیان کنید، صراحت کلام انتقاد را موثر می‌نماید.

انتخاب زمان مناسب

انتقاد در زمان مناسب منجر به پذیرش آن در طرف مقابل می‌شود. انتقاد بایستی برای عده‌ای بلافاصله بعد از خطا و برای عده‌ای دیگر با گذشت زمان انجام شود، ضمن این که ضروری است در هنگام خشم از افراد انتقاد نشود.

استفاده از سوال

می‌توان انتقاد را در قالب طرح یک سوال یا مجموعه سوالاتی عنوان کرد که جواب آنها به هدایت طرف مقابل برای دریافت اطلاعات دقیق و اساسی منجر می‌گردد.
ناکارایی انتقاد شفاهی

هنگامی که بطور شفاهی قادر به انتقاد نیستید، با عمل و رفتار خود انتقاد را طرح کنید، گاهی بهتر است از روش رفتاری بهره‌برداری شود. یعنی به جای این که چیزی بیان شود، کاری انجام گیرد و از طریق مداخلات رفتاری تفکر مورد نظر منتقل شود.

مشخص کردن انتظارات

گاهی افراد انتظار دارند که اشخاص همان رفتاری را دارا باشند که از آنها انتظار داریم، در این حالت انتظارات ما موجب می‌شود که انتقاد زودرس و غیرموثر داشته باشیم چرا که مخاطبین خود را به خوبی از توقعات خود آگاه نکرده‌ایم.

میزان ذهنی بودن انتقاد

واقعیت‌ها نبایستی صرفا در قالب ذهنیت فرد بماند، بلکه بایستی دیگران نیز آن را درک کرده و بپذیرند. مثلا اگر طرف مقابل انتقاد شما جملة این انتقاد صرفا اعتقاد شماست. را بکار برد، حتی اگر این انتقاد برای شما مبتنی بر واقعیت عینی باشد، معنی آن این است که ارزشیابی ذهنی طرف مقابل برای قضاوت در مورد یک رفتار یا ویژگی خاص را لحاظ نکرده‌ایم.

ایجاد انگیزه در افراد

یکی از وظایف اساسی انتقاد موثر ، برانگیختن افراد برای انجام بهتر کارهاست. انگیزه یک مفهوم روانشناسی است که در اشکال و حالت‌های گوناگونی همچون افکار، احساسات ، کلمات خاص و … مطرح می‌شود.

بهره‌برداری از نقشه‌های ذهنی طرف مقابل

استفاده از اصطلاحات ، احساسات و نقشه‌های ذهنی طرف مقابل منجر به شناخت و برقراری مناسب ارتباط با وی می‌شود، برای این منظور به سخنان کسانی که در اطراف شما صحبت می‌کنند گوش کنید و از ارزش‌ها و علایق آنها مطلع گردید تا در صورت نیاز به انتقاد با او همزبان شوید و راحت‌تر ارتباط برقرار کنید.

همگامی با انتقاد شونده

همگامی با کسی که مورد انتقاد قرار می‌گیرد، مقدمه ، رهبری موثر و در این جا پیش زمینه انتقاد موثر است.

شناسایی معیارهای انتقاد

انتقاد صحیح مبتنی بر معیارهای خاصی است. قبل از انتقاد برای خدمت به مشتری و یا ارتباط با همکاران سوالات زیر را ازخود بپرسید:


آیا این انتقاد عملی است؟
آیا می‌توان بلافاصله از آن استفاده کرد؟
آیا منافعی را تامین می‌کند؟
آیا انتقاد پاسخگوی نیازهاست؟
از چه معیاری استفاده شود؟
آیا دیگران از معیاری که برای قضاوت در مورد اعمال و نتایج کارهای آنها استفاده می‌شود، آگاهی دارند؟
آیا معیارها ثابت‌اند یا طی زمان باید تغییر کند؟

جواب سوالات فوق به بهبود و افزایش انتقاد مثبت و موثر منجر می‌شود.

گوش دادن به ندای درونی

افراد همیشه با خود ارتباط ذهنی برقرار می‌کنند، این مکالمات درونی ساز و کاری است که باعث می‌شود افراد از ارزشیابی‌ها و انتظارات خود آگاه می‌شوند. هنگامی که انتقاد می‌کنید و یا مورد انتقاد قرار می‌گیرید، به مشاهده و شنیدن دنیای درون خود بپردازید. وقتی به ندای درون خود توجه کنید و آنها را مورد بازنگری و تجدید نظر قرار دهید، افکار بهره‌ور و متناسب با شرایط و محیط جدید بوجود می‌آید، زیرا احساسات برافروخته شما ، کنترل شده و به شما کمک می‌کند تا صدای قدرت انتقاد موثر و مثبت را بشنوید.

حفظ آرامش و خونسردی

نداشتن آرامش در زمان انتقاد ، به تضعیف انتقاد منجر می‌شود. اگر فردی قادر به حفظ خونسردی ، آرامش و هوشیاری در زمان مواجهه با انتقاد باشد، می‌تواند احساسات خود را کنترل کند و بهره‌وری خویش را افزایش دهد. به علاوه فرد قادر به ارزیابی شرایط بطور دقیق بوده و پاسخ مناسبی را به آن شرایط خواهد داد.
در جهان امروز نقش احساسات و افکار انسانی در توسعه و تکامل انسان‌ها ، سازمان‌ها و جوامع پررنگ گشته است و برقراری ارتباطات و هم‌اندیشی بین آنها از اهمیت بیشتری برخوردار گشته است. اگر فردی آگاه و توانمند نسبت به احساس و عملکرد ضعیف و نامطلوب افراد یا واحدهای دیگر بطور مطلوب و مفید اظهارنظر کند، از قدرت انتقاد موثر و مثبت بهره‌برداری کرده است، او به خوبی به نقاط قوت و ضعف طرف مقابل واقف است و درصدد تقویت نقاط قوت و حذف نقاط ضعف وی برمی‌آید.

به علاوه به آگاه سازی وی از فرصت‌ها و تهدیدات محیط می‌پردازد. مدیران آگاه برای اصلاح و توسعه فردی ، گروهی و سازمانی و نیز برای انتقال دانش و مهارت خود به دیگران و اصلاح آن‌ها لازم است تا از قدرت انتقاد مثبت برخوردار باشند. چرا که در فرایند مشاوره علاوه بر مهارت فنی ، مهارت انسانی و رفتاری حائز اهمیت بسیاری است. از سوی دیگر هر انسانی که مورد انتقاد قرار می‌گیرد، با بکارگیری هوشمندانه و به دور از تعصب و احساس ، می‌تواند به اصلاح دانش ، نگرش و مهارت‌های خود اقدام کند.

در مجموع انسان‌ها نیازمند انتقاد کردن و انتقادپذیری موثر و مثبت برای تکامل خود ، گروه و سازمان هستند. این نقد افراد ، سازمان‌ها و جوامع را به سوی تعالی سوق می‌دهد در حالی که نقد منفی ، روحیه خصومت و پرخاشگری و تضاد را گسترش داده و افراد و سازمان‌ها را به سوی عدم بهره‌وری از منابع انسانی و مادی و در نهایت نابودی آنها سوق می‌دهد.

Borna66
06-17-2009, 07:37 PM
چگونه می‌توان فکر کردن را به کودکان ‌آموخت؟
معمولا معلمان معترض هستند که یاد دادن یکسری اطلاعات خشک و بی‌روح به بچه‌ها و یادآوری آن در امتحانات بسیار سهل الوصول‌تر است از اینکه به آنها یاد دهیم که چگونه فکر کنند. آیا می‌توان اندیشیدن را به کودکان آموخت؟ تحقیقات می‌گوید: «بله».

بخشی از تفکر ، از تجربه نشات می‌گیرد، بنابراین برای اینکه بچه‌ها یاد بگیرند چطور فکر کنند (که شامل چگونگی ارزیابی آنها از موقعیت ، چگونگی توجه آنها بر مهمترین جنبه‌ها ، نحوه تصمیم‌گیری برای انجام کار و چگونگی ادامه کار می‌شود) ، نیاز به تجربه دارند.

چگونه می‌شود بستر مناسب برای تجربه کودکان را فراهم آورد؟

مهارت‌های فکر کردن درباره فعالیت‌های روزانه در مدرسه یا خانه را باید به کودکان و نوجوانان آموخت. این کار می‌تواند بسیار ساده آغاز شود. از خردسال‌ها سوالات با انتهای باز بپرسید که با آیا ، چرا و چطور شروع می‌شوند و درحالی که سوالات را برایشان می‌خوانید آنها را تشویق کنید مهارت‌های کلامی خود را بهبود بخشند، این سوالات پرسشی ، می‌تواند کمک کند تا کودکان چگونه فکر کردن را یاد بگیرند. همین روش به کودکان سنین بالاتر هم می‌تواند کمک کند.

مرتب کردن اطلاعات و مقایسه آنها

از کودکان بخواهید اطلاعات را باهم جفت و جور کرده و داده‌های جدید را با آنچه از قبل می‌دانستند، مقایسه کنند. این کار به آنها کمک می‌کند یاد بگیرند، ارتباط بین لغات یا مفاهیم را بشناسند و دریابند دو موضوع در چه نکاتی و مواردی باهم اشتراک و در چه مواردی با هم تفاوت دارند. دانش‌آموزان می‌توانند از طبقه‌بندی کردن اشیا استفاده کنند که به آنها در یادآوری بهتر مطلب و اندوخته‌های ذهنی‌شان کمک کند. عملکرد تفکر انتقادی را که توانایی ارزیابی کردن اطلاعات است، به بچه‌ها بیاموزید. به آنها بیاموزید تا درباره هر چیزی که می‌شنوند یا می‌خواهند که به دست بیاورند چهار پرسش بپرسند.




آیا آن چیز جالب و درخور شایسته است؟
دانستن اطلاعاتی راجع به آن چیز می‌تواند جزء اطلاعاتی قرار گیرد که اطلاعات عمومی به شمار می‌آید مثلا آب ترکیب شده است از اکسیژن و هیدروژن.
اگر جزء اطلاعات عمومی قرار نمی‌گیرد، دلیل خاص بودن آن چیست و چرا کودک میل دارد راجع به آن نکاتی را بداند. اگر دلیلی دارد، آیا دلیل معتبر هست یا خیر؟ اگر نیست، بچه‌ها باید یادبگیرند که تلاشی برای درک و دانستن اطلاعاتی که به دردشان نمی‌خورد یا آن را دوست ندارند، نکنند. به بچه‌ها نشان دهید چطور به یک مسأله نزدیک شوند: الف : کودکان نیاز دارند تشخیص دهند چه چیزهایی را می‌دانند، چه چیزهایی را نمی‌دانند و باید چه کاری انجام دهند،ب : سپس آنها می‌توانند نقشه‌ای را برای حل مساله طراحی کنند. پ: نقشه‌ای را ارزیابی کنند و تصمیم بگیرند که آیا موثر هست یا خیر؟

راهنمای تصورات دهنی

از راهنمای تصورات دهنی و تصویر یک حادثه یا تجربه استفاده کنید. تخیلات حسی به ما کمک می‌کنند که اطلاعات را در حافظه بلندمدت ذخیره کنیم. هر چه از ظرفیت بیشتر حواسمان استفاده کنیم، بهتر است. به این ترتیب ممکن است از بچه‌ها خواسته شود در حین خواندن داستان‌هایی درباره صحرا ، آن را ببینند، شن‌های آنجا را لمس کنند، به صدای باد گوش دهند و گرما و تشنگی را احساس کنند. این رویکرد از جزئیات و حواشی استفاده می‌کند.

تفکر فراتر از آموخته‌ها

به بچه‌ها یاد دهید فراتر از آنچه یادگرفته‌اند، فکر کنند. ممکن است از بچه‌ها خواسته شود در حین مطالعه انقلاب آمریکا بگویند سربازان در دوره «فورگ» چه احساسی داشتند؟ چه لباسی پوشیده بودند؟ تصور کنید شما در آن موقعیت قرار گرفته‌اید، نامه‌ای به خانواده خود بنویسید.

ترغیب به نوشتن

کودکان را به نوشتن ترغیب کنید. زیرا وقتی افکار را بخواهیم بر روی کاغذ بیاوریم، ناچار باید آنها را مرتب کنیم. طرح‌هایی که بچه‌ها می‌توانند از آن لذت برده و چیزهایی از آن بیاموزند. از جمله نگهداری یک مجله ، ارایه یک بحث به یکی از والدین (برای افزایش پول توجیبی یا خرید یک چیز خاص یا یک حق) یا نوشتن نام به یک شخص مشهور.
خلاقیت را برانگیزید.

از بچه‌ها بخواهید اطلاعات تازه‌ای را خلق کنند یا بسازند. مثلا یک وسیله خنگی برای یکی از کارهای سخت خانگی درست کنند. طرح‌های خلاق پیشنهاد کنید. مثل نوشتن یک شعر یا طراحی یک تصویر. بچه‌ها را تشویق کنید. نسخه دست اول تهیه کنند تا بعد آن را چاپ کنند.

ابزار اساسی کار



به کودکان ابزار اساسی کار را بدهید و به آنها یاد دهید چطور و چه وقت آنها را به کار ببرند، مثل خواندن نقشه ، انجام محاسبات و کاربرد ذره بین.
بچه‌ها را تشویق کنید اهداف را مرتب کنند و یک چارچوب زمانی برای آنها مشخص کنند و سپس آنها را یادداشت کنند. به این ترتیب می‌توانند پیشرفت خود را ببینند.

نکته یابی



کودکان را یاری دهید تا بیاموزند چطور مهمترین نکات آنچه را که می‌خوانند، می‌بینند یا می‌شنوند را پیدا کنند.

Borna66
06-17-2009, 07:37 PM
خودشناسی و تصمیم‌گیری موثر
ما در هر حوزه‌ای که فعالیت کنیم، هر علایقی که داشته باشیم یا هر پروژه‌ای را که به انجام برسانیم، به هر حال در دنیایی زندگی می‌کنیم که اصل مهم موفقیت در تجارت آن برقراری ارتباطات است. در یک کسب و کار ما همواره با همکاران ، مراجعان و مشتریان بالقوه تعامل داریم. روابط و تعاملات ما با دیگران در زندگی شخصی ما بارزتر است و مهم‌تر از همه این است که ما با خودمان مراوده داریم. همه ما فکر می‌کنیم که چطور با دیگران رابطه برقرار کنیم که موثرتر و کارآمدتر باشند.

در تمامی لحظات زندگی ما در حال تصمیم‌گیری هستیم. در زندگی شخصی و زندگی کاری با اخذ تصمیمات گوناگونی روبروییم که همگی بر زندگی ما اثر می‌گذارند. حالا شما برای اخذ تصمیمات به چه معیارهایی توجه می‌کنید و هنگامی که می‌خواهید تصمیماتتان را ارزیابی کنید، به چه مسائلی توجه دارید؟ تصمیم‌گیری و روابط ما با دیگران کاملا به یکدیگر مربوطند. اگر بخواهیم تصمیماتی بگیریم که با ارزش‌ها و اهدافمان موافق باشند و انتظارات ما را برآورده کنند، باید از خودمان شناخت کافی داشته باشیم و نیروهای درونی‌مان را بشناسیم.

وقتی که اتفاقات بدی رخ می‌د‌هند و زندگی به ما سخت می‌گیرد، اجازه می‌دهیم که ارتباطمان با درون و منابع الهام بخش درونی‌مان قطع شود. آن وقت است که رنج می‌کشیم و کارهایمان درست پیش نمی‌روند. اما اگر بخواهیم بر زندگی خود و دیگران تاثیر مثبتی بگذاریم و آنطور زندگی کنیم که شایسته ماست، باید وقت صرف کنیم و تلاش کنیم تا نیروی درونی‌مان را رشد دهیم تا بتوانیم به کمک آن با انرژی بالا و خلاقیت ، تصمیماتی مناسب اتخاذ کنیم.

پرورش نیروی درون

حالا شما چطور این ارتباط و نیروی درونی را پرورش می‌دهید؟ چطور آن را تقویت می‌کنید؟ همگی ما باید از معلمان و مربیانمان درس بگیریم تا بتوانیم با انجام کارهایی ساده این ارتباط و نیروی درونی را تقویت کنیم. وقتی توانستیم با درونمان ارتباط موثری برقرار کنیم، می‌توانیم بهتر تصمیم بگیریم و این تدابیر مناسب بر کیفیت روابط ما با دیگران اثر گذارند. معمولا وقتی ما این ارتباط درونی ضروری را پرورش می‌دهیم، بهتر می‌توانیم از ملزومات مدیریت آن موقعیت آگاه شویم.

علاوه بر این بهتر می‌توانیم با مشکلات روبرو شویم و حلشان کنیم. با وجود این ارتباط درونی ، دورنمای بهتر و شفاف‌تری از موقعیت‌ها پیش روی‌مان قرار می‌گیرد که با وجود آن می‌توانیم با ابتکار و خلاقیت آن را به پیش ببریم . وقتی که می‌خواهیم تصمیمی بگیریم، گزینه‌های متعددی پیش روی ماست، اما به نظر من بهترین انتخاب ، آن است که توانایی‌های ما را افزایش دهد و به خود ما ، دیگران و آنهایی که در جهت تحقق اهداف یک مجموعه و ارتقای آن می‌کوشند، آزادی عمل بیشتری بدهد. چند فاکتور وجود دارد که توجه به آنها هنگام انتخاب گزینه‌های پیش‌رو ، مفید است:

خلاقیت

یک انتخاب خوب شما را به خلاقیت و نوآوری تشویق می‌کند و باعث می‌شود که به دنبال راه‌حل‌های پنهان بروید. علاوه بر این احساس خوبی هم به شما دست می‌دهد چرا که درمی‌یابید روحیه نوآوری‌تان تقویت شده است و از این‌رو رضایت‌مند خواهید بود.

امنیت و سلامت

وقتی که می‌خواهید تصمیمی اتخاد کنید، باید آینده‌نگر باشید و ببینید که تاثیر آن روی شما ، همکارانتان و نسل آینده چیست؟ پیشنهاد این آینده‌نگری را نداریم و به اثرات طولانی‌مدت یک تصمیم توجه نمی‌کنیم و اغلب تصمیماتی اتخاذ می‌کنیم که در کوتاه‌مدت اثربخش هستند، اما تبعات آن در طولانی‌مدت روشن و شفاف نیست.

فرصت‌ها و اهداف

آیا اگر این گزینه را انتخاب کنید، باز هم به فرصت‌های گوناگون دسترسی خواهید داشت؟ آیا می‌تواند فرصت‌های بیشتری برایتان فراهم کند؟ آیا علاوه بر اینکه نیازهای احساسی شما را تامین می‌کند، در نیل به اهداف شغلی هم موثر است؟

نتیجه

اگر تصمیمی که گرفته‌اید، روند سخت و دشواری پیش‌رو داشته باشد، فقط یک چیز می‌تواند شما را به ادامه راه تشویق کند، اینکه بدانید پس از تلاش و کوشش فراوان به نحو احسن نتیجه خواهید گرفت. این انگیزه باعث می‌شود که اعتماد به نفس شما بالا رود و انرژی موجود در سیستم نیز افزایش می‌یابد.

ارتباطات

گاهی اوقات ما در کارمان یکه و تنها می‌مانیم. ممکن است دیگران ما را تنها بگذارند یا خودمان احساس کنیم خیلی تواناییم و کمک دیگران را رد کنیم. اما بدانید که اگر با همکاران و دیگر منابع آگاه ، ارتباط داشته باشیم و تصمیمی اتخاذ کنیم که این ارتباطات موثر ، برقرار شوند و دوام داشته باشند، تصمیم خلاق و عاقلانه‌ای گرفته‌ایم.

رضایت

وقتی که در پایان روز تصمیمات‌تان را مرور می‌کنید، خوشحال می‌شوید و از اینکه این‌چنین مدیری هستید، به خود می‌بالید. یا اینکه سر در گم و عصبی خواهید شد. چرا که کارها مثل کلاف سردرگمی به نظر می‌آیند؟ اگر گزینه دوم صحیح است، باید حتما در تصمیماتتان تجدید نظر کنید.

احساس و نیروی درون

تصمیماتی که ارتباط شما با نیروی درونی و هسته اصلی وجودتان را تقویت می‌کنند، تصمیماتی هستند که بهترین نتایج را به دنبال خواهند داشت. تصمیماتی که ویژگی‌های بالا را داشته باشند، خلاقیت شما راتقویت کنند، به کارهای مفید با اثرات سازنده طولانی مدت منجر شوند و به شما و همکارانتان رضایت و آرامش خاطر هدیه کنند، بهترین‌هایی هستند که پیش‌روی شما هستند. این گزینه‌ها خالق انرژی هستند و آن را هدر نمی‌دهند.

ما با اتخاذ آنها به آسودگی و آرامش می‌رسیم، چرا که می‌دانیم نتیجه هر چه که باشد، از سخت‌کوشی، درایت و دوراندیشی ما سرچشمه گرفته است. ما خودمان نگارنده سطرهای دفتر زندگی شخصی و شغلی‌مان هستیم. البته هر کدام‌مان در معرض انواع فشارها ، قدرت‌ها و جبرهایی هستیم که تاریخ بر ما تحمیل می‌کند. اما در عوض صاحب درایت و خلاقیت هستیم. این هنر را داریم که با دیگران ارتباط برقرار کنیم. این نیروها من و شما را یاری می‌کنند که کشتی زندگی‌مان را در این جریان زندگی هدایت کنیم. جریانی که گاهی بسیار متلاطم و خطرناک است.

فردریک داگلاس یکی از سیاه‌پوستانی بود که قبل از جنگ داخلی آمریکا برای نهضت آزادی سیاهپوستان و مبارزه با بردگی فعالیت می‌کرد. این سخنران و مبارز مشهور می‌گوید: حقیقت وجودتان را بشناسید و در عین حال عمل کنید و دست به کار شوید. برای نیل به آنچه می‌دانید راست و حقیقت است، خطر کنید.

Borna66
06-17-2009, 07:37 PM
جوانی و شکل‌گیری هویت
نوجوانی دوره انتقال از کودکی به بزرگسالی تعریف می‌شود و دوره جوانی دوره انسجام هویت و مدخل زندگی بزرگسالی است. سنین 20 سالگی و بعد دوره‌ای است که فرد به کمال رشد بدنی خود رسیده توانایی‌های شناختی و زبانی و رشد اجتماعی او از کیفیت بالایی برخوردار است و تغییرات روانی مربوط به انسجام هویت وی نیز بسیار برجسته و شوق آفرین است. ورود به زندگی اجتماعی – افتصادی و سازگاری و نقش آفرینی فرهنگی نیز در این سالها رخ می‌دهد.

ویژگی‌های دوره جوانی

فراغت از تحصیلات دبیرستانی ، گذراندن دوره سربازی برای پسران ، ورود به به بازار کار یا دانشگاه ، ازدواج و تحولات دیگر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به تمامی از جمله ویژگی‌های رشد دوره جوانی است. این ویژگی‌های رشدی سنین 20 تا 30 سالگی را می‌توان در 5 مقوله انسجام هویت ، رشد اجتماعی و فرهنگی ، استحکام اندیشه و جهان‌بینی ، انتخاب شغل و همسر گزینی و تشکیل خانواده بررسی کرد.

از آنجا که دوره جوانی زمان تصمیم‌گیری‌های اساسی است و این تصمیمات عموما تاثیر بسیار بزرگی بر تمام زندگی فرد می‌گذارد‌، دوره جوانی را باید به عنوان یک دوره جداگانه و پراهمیت در زندگی به حساب آورد. این دوره برای والدین و خود فرد بسیار حائز اهمیت است. به دلیل اهمیت فراوان تصمیم‌گیری‌های دوره جوانی ، مهمترین جنبه دستگاه روانی فرد در این دوره همان رشد فکری و سطح آگاهی اوست. بدون این رشد فکری ، فرد قادر نخواهد بود تفاوت‌های اصلی افکار خود با دیگران را دریابد و اندیشه‌های خود را به صورتی واقع‌بینانه بررسی و نقد و ارزیابی کند.

انسجام هویت و رشد فکری دوره نوجوانی و انعطاف‌پذیری افکار باعث می‌شود که شخص بتواند در کناری قرار بگیرد و به صورتی بی‌طرفانه به خود به عنوان یک شخص بنگرد. در این صورت او خواهد توانست خویشتن را به عنوان یکی از ابنا بشر ، به عنوان فردی در میان افراد دیگر ، به عنوان یک فرد اندیشمند و به عنوان فرد صمیمی در اجرای نقش‌های مختلفی که بر عهده می‌گیرد، در نظر داشته باشد.

مساله اساسی دوره جوانی

مشکل‌ترین مساله جوانی در رشد شخصیت و تثبیت هویت این است که فرد نه تنها بخواهد که بزرگسال باشد و در همین جهت برنامه‌ریزی کند، بلکه باید قادر به تشخیص و پذیرش نیروهای متضاد در شخصیت خود نیز بشود و راه‌های موثرتر کنترل خویش را بشناسد. (حدود 20 الی 25 سالگی). چگونگی تثبیت هویت در جوانی به وقایع مهم در زندگی فرد در این دوره بستگی دارد. به عنوان مثال هویت شغلی و اجتماعی کسی که پس از تحصیلات دبیرستانی به یکی از رشته‌های معلمی وارد می‌شود، با کسی که به یکی از رشته‌های مهندسی وارد می‌شود. متفاوت خواهد بود این هویت‌های گوناگون بطور مسلم تاثیرات خود را بر چگونگی سایر جوانب هویت افراد نیز به جای خواهند گذاشت.

اگر در سال‌های کودکی و نوجوانی خانواده بیشترین تاثیر را بر شکل‌گیری هویت بر عهده داشت، اینک در دوره جوانی ، محیط زندگی اجتماعی و خود جوان نقش اساسی در تثبیت هویت ایفا می‌کند. به نظر می‌رسد که تحولات رشد دوره جوانی ، بیش از آنکه نتیجه یک تکامل تعامل میان موجود زنده و محیط باشد، یک مجموعه تغییرات پی در پی متاثر از عوامل محیطی است. امروز کمتر کسی را می‌توان یافت که فکر کند رشد شخصیت همراه با کامل شدن رشد بدنی متوقف می‌شود.

نظریات مرتبط با رشد هویت و جوانی

دو نظریه متفاوت در این باره بین دانشمندان متداول است: نظریه الگوی هنجاری – بحرانی و دیگری نظریه الگوی زمانی واقعه‌ها. روانشناسان سنتی به الگوی اول و روانشناسان دیگر به ترکیب هر دو الگو با تاکید بر الگوی دوم باور دارند. رشد آدمی بخصوص در سنین بالای 20 سال را نمی‌توان به صورت مرحله‌ای یعنی در چهار چوب الگوی هنجاری-بحرانی تقسیم‌بندی کرد. به همین دلیل ترجیحا از اصطلاح دوره رشد جوانی ، بزرگسالی پختگی و پیری استفاده می‌کنیم. تعیین کننده چگونگی رشد در این دوره‌ها وقایع زندگی است که در هر دوره اتفاق می‌افتد و رشد افراد را با وجود شباهت‌های آنان در یک دوره معین از یکدیگر متفاوت می‌سازد.

نوع وقایع زندگی و زمان وقوع آنها نقش مهمی در چگونگی تثبیت هویت جوانی دارد. مثلا زمان وقوع ازدواج و چگونگی و ادامه آن ، تاثیر بزرگی بر زندگی روانی فرد می‌گذارد. و یا موقعیت تحصیلی و شغلی و یا ناکامی در آنها به این ترتیب حوادث محیطی ، در مقایسه با تحولات مرحله‌ای درونی ، تاثیر بیشتری بر چگونگی هویت فرد در دوره جوانی به جای می‌گذارد. ساختار هویت در دوره جوانی ، همچنین ، شدیدا متاثر از زمینه‌های اجتماعی – فرهنگی است. به هر حال ، محتوای هویت فرد هر چه باشد، تثبیت آن عموما در سنین جوانی رخ می‌دهد. در این دوره معمولا استقلال کامل از والدین و تصمیم‌گیری شخصی و قبول مسوولیت زندگی حاصل می‌شود.

توانایی جوانان برای در نظر گرفتن تمام جوانب مسائل و یافتن دانش نسبتا وسیع درباره هنجارهای اخلاقی و اجتماعی و آگاهی از ضرورت یکپارچه بودن شخصیت بزرگسالی ، زمینه‌های لازم را برای آنان فراهم می‌آورد تا به تثبیت هویت و انسجام خود برسند. در این دوره هویت شخصی آنان به صورت باورهای عمومی ، ارزش‌ها و طرح و برنامه مشخص زندگی جلوه‌گر می‌شود. آنان هویتی می‌یابند که حاکی از وقوف به شایستگی‌های تحصیلی ، توانایی‌های بدنی ، مهارت‌های شغلی و باورهای اجتماعی است و نقش‌های گوناگون خود در موقعیت‌های مختلف را به خوبی می‌شناسند و با تغییر موقعیت‌ها آنان نیز نقش خود را تغییر می‌دهند.

به این ترتیب آنان بطور فزاینده‌ای توانایی‌های رفتار بهنجار در شرایط گوناگون وقتی متضاد را از خود بروز می‌دهند و انطباق استانداردهای مطلوب خود را با واقعیت‌های زندگی به عنوان یک وظیفه اساسی در دوره جوانی پیش رویشان قرار گیرد. تثبیت هویت و انسجام خود در بین گروه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی تا حد زیادی متفاوت از یکدیگر است. تحقیقات مارکوس وکیتایاما نشان می‌دهد که در فرهنگ‌هایی که بر جنبه استقلال فردی تاکید می‌کنند، هویت افراد نیز بیشتر حالت فردگرایی ، خودمختاری و اتکای به خود دارد. در حالی که در فرهنگ‌هایی که بر وابستگی‌های جمعی تاکید می‌شود، حالات دیگری از هویت مانند جمع گرایی ، وابستگی ، اتکای به غیر و جامعه محوری مورد نظر جوانان قرار می‌گیرد.

این محققان می‌گویند جوانانی که فرهنگ‌شان بر استقلال فردی تاکید دارد، افرادی متمایز ، پی‌گیر در هدف‌های شخصی ، متمرکز بر اندیشه‌ها و عقاید خویش بار می‌آیند. اما برعکس جوانانی که فرهنگ آنان بر ارتباط و وابستگی افراد به یکدیگر تاکید می‌کند، فردی با سعی در سازگاری خود با اهداف دیگران می‌شوند که یاد می‌گیرند که در هر مورد ذهن دیگران را بخوانند و خود را بر آن منطبق سازند. این دو نوع هویت باعث می‌شود که مسائل جوانان متعلق به فرهنگ‌های مختلف با یکدیگر همانند نباشد.

در مورد دوم که با تثبیت هویت در میان بیشتر جوانان کشور ما همانندی دارد. فرد آن همه آزاد نیست که هر طور بخواهد فکر کند و یا هرچه را شخصا می‌پسندد، انتخاب کند و به همین دلیل تثبیت هویت تا حد زیادی متاثر از الگوهای فرهنگی و اجتماعی و خانوادگی است. به جز در میان جوانان طبقات مرفه‌تر و تحصیل کرده‌تر که عمدتا بر استقلال فردی خود تاکید دارند.

در میان اکثریت مردم یعنی در طبقات متوسط و پایین و در بین گروه‌های سنتی و در میان زنان ایرانی ، تثبیت هویت با استقلال فردی بسیار کمتری همراه است. حد و مرز ایفای نقش‌های بزرگسالی در میان گروه‌های سنتی جامعه از قبل معین شده و جوانانی که از آن محدوده پا فراتر گذارند و در صدد سنت‌شکنی برآیند، با مشکلات جدی در خانواده و جامعه مواجه خواهند شد. این وضعیت موجب می‌شود که بیشتر مردم در چهارچوب‌های تمرکزگرایی فکری و رفتاری بیندیشند و عمل کنند و الگوهای موجود برای زندگی را لایزال و غیرقابل تغییر بشمارند.

Borna66
06-17-2009, 07:38 PM
مشکل دیر به خواب رفتن در کودکان
عواملی که سبب دیر به خواب رفتن در کودکان می‌شود

والدین در خواباندن کودک نقش مهمی را ایفا می‌کنند، حتی عده‌ای از کودکان تا زمانی که یکی از والدین خصوصا مادر در کنارشان نباشد، به خواب فرو نمی‌روند. عواملی که سبب دیر به خواب رفتن در کودکان می‌شود، ممکن است دلایل متعددی داشته باشد. وقتی می‌بینید کودک شما در به خواب رفتن مشکل دارد، بهتر است به موارد زیر توجه کنید:




آیا ساعت مشخص و منظمی برای رفتن کودک به تخت وجود دارد؟
آیا کودک در تخت خود احساس خوبی دارد (به عنوان مثال محیط اتاق خواب برایش مطبوع است؟ خیلی روشن یا تاریک نیست؟ زیاد گرم یا سرد نیست؟ آیا تخت مرتب شده و یا تشک خوبی دارد؟ )
آیا بچه‌های متعدد در یک اتاق می‌خوابند و همدیگر را بیدار نگه می‌دارند؟
آیا کودک شما در طول روز مسائلی داشته که فکرش را به طور مداوم مشغول می‌دارد و وی را هیجان زده می‌کند و باعث اختلال در خواب می‌شود؟ (مثال: هیجانات ، دعوا و درگیری ، فیلم‌های مهیج و یا تولد بچه دیگر )
آیا ممکن است سر و صدا زیاد باشد و مانع خواب کودک شود؟
آیا مهمان آمده و کودک تمایل دارد ترجیحا بیدار بماند؟
آیا کودک در اتاق وقتی تنها است احساس ترس می‌کند؟

در کل دلایل متفاوتی می‌تواند باعث نرفتن به موقع کودک به طرف تخت خود شود.

راه حل‌هایی برای خواب راحت داشتن کودک

واقعیت این است که برای خوابی راحت داشتن در شب برای کودک تنها یک روش وجود ندارد، راه حل‌ها و توصیه‌های گوناگونی در این زمینه وجود دارد :


برای کودک‌تان زمان خواب با مشورت با خودش تعیین کنید و وقتی به زمان خواب وی نزدیک است به کودک باید حتما فرا رسیدن زمان خواب را یادآوری کنید، آنها به برخورد قاطع شما و یک قرار ثابت برای خواب نیاز دارند.
سعی کنید برو به اتاق خوابت مثل یک عمل تنبیهی به نظر نرسد و به جای آن می‌توانید به کودک بگویید که لازم نیست بخوابی بلکه باید در تخت خودت استراحت کنی، وقتی جنبه اجبار برای خواب از بین برود احساس آرامش و خواب خود به خود به وجود می‌آید.
تشویق کودک با صحبت و با عمل ، به این صورت که هر شب به وقت شناسی و در رختخواب رفتن وی جایزه بدهید. جایزه می‌تواند یک خوراکی ویژه قبل از خواب مثل یک لیوان شیر یا خوراکی که کودک دوست دارد باشد و یا به عنوان تشویق یک لباس خواب نو و قشنگ به او هدیه بدهید.
می‌توانید قبل از خواب با یک عمل مطبوع مثل : قصه گفتن و یا گوش کردن به نوار قصه و یا لالایی روزش را به پایان برسانید. همین طور حمام کردن و ماساژ قبل از خواب و یا تکان دادن کودکان کوچکتر به آرامی ، مفید خواهد بود.
سعی کنید هنگام خواب ، کودک لباس خواب راحتی بپوشد و اتاق خواب کودک تهویه خوبی داشته باشد و لحاف‌های سنگین را برای او نگذارید. توجه کنید کودک شما یک محل خواب مطبوع داشته باشد که خوب به نظر برسد مثل یک اتاق شخصی و یا تخت شخصی.
فعالیت‌های بدنی کودک مانند: بازی کردن در پارک، برنامه‌های ورزشی و ... را در طول روز افزایش دهید. البته باید این بازی‌ها تا غروب ادامه داشته باشد و بتدریج فعالیت کودک را از زمان غروب به بعد کاهش داده و به جای بازی‌های پر تحرک ، فعالیت‌هایی مثل: مطالعه کردن و شنیدن قصه و یا تماشای تلویزیون را جایگزین کرد، باید سعی کرد قبل از خواب بازی‌های هیجان انگیز مثل بازی‌های کامپیوتری انجام ندهند و یا فیلم‌های هیجان انگیز نبیند.
اگر کودک در شب سخت به خواب می‌رود به او اجازه خوابیدن در طول روز را ندهید.
به خاطر داشته باشید مصرف شبانه برخی از مواد غذایی مانند : چای و یا نوشابه ، خواب کودک را کاهش می‌دهد.
اگر کودک شما در اتاق خواب خودش می‌ترسد خیلی مهم است که شما ترس او را جدی بگیرید، کودک را آرام کنید و سعی کنید با هم پی به علت ترس ببرید. به کودک این فرصت را بدهید که در مورد مشکل احتمالی و هیجانات یا چیزهای جالبی که در روز برایش اتفاق افتاده با شما صحبت کند، حتی کودک می‌تواند وقتی در تخت خود دراز کشید از زبان خودش داستانی برای شما بگوید و در مورد این داستان با او صحبت کنید و مطمئن شوید که تخیلات در ذهن او نماند. این مسئله کمک می‌کند که کودک با آرامش بیشتری به خواب فرو رود.

مقدار لازم خواب برای کودکان در سنین مختلف چقدر است؟

معمولا کودکان و نوجوانان 8 ساعت در شبانه روز می‌خوابند و مقدار نیاز به خواب در انسان‌ها را نمی‌توان به طور دقیق گفت به این دلیل که مقدار خواب بر اساس نیازهای فرد فرق می‌کند. اما به طور میانگین می‌توان گفت: یک نوزاد در 24 ساعت بین 19 تا 20 ساعت می‌خوابد.

یک کودک 1 ساله معمولا در شبانه روز بین 14 تا 15 ساعت در خواب است، همینطور یک کودک 3 ساله در 24 ساعت به طور میانگین 12 ساعت در خواب است و یک کودک 5 ساله معمولا در شبانه روز 11 ساعت می‌خوابد و همچنین یک کودک 7 ساله در طول 24 ساعت به طور میانگین 9 تا 10 ساعت می‌خوابد .

دیر خوابیدن کودکان زیر 1 سال که تقریبا زیاد مشاهده می‌شود چه علتی دارد؟

خواب یک نوزاد به طور کل با خواب بزرگسالان تفاوت دارد و ما نمی‌توانیم توقع داشته باشیم که بتوانیم نوزاد را به خواب منظمی عادت دهیم ، خواب نوزاد قبل از 3 ماهگی خیلی سبک است و نوزاد می‌تواند بر اثر گرسنگی و سر و صدا از خواب بپرد. در واقع این به این دلیل است که خواب نوزاد در این مرحله به این صورت است که او در جریان خواب ، در مرحله خواب سبک و سپس خواب سنگین در تناوب است و تدریجا با رشد سنی او این خواب به مراحل عمیقتری تبدیل می گردد.

معمولا از 3 ماهگی خواب کودک ریتم پیدا می‌کند و در 6 ماهگی کودک می‌تواند تمام شب را یکسره به خواب رود و در صبح و بعد ظهر خواب کوتاهی داشته باشد. در مورد کودکان بین 9 تا 12 ماه می‌توان گفت که این کودکان در این سن به این دلیل که می‌خواهند محیط اطراف را شناسائی کنند و میل به شناخت محیط اطراف آنها را فعال می‌کند، معمولا دیر به خواب فرو می‌روند.
__________________

Borna66
06-17-2009, 09:52 PM
حسادت در کودکان
حسد یک پاسخ بهنجار عاطفی است که در نتیجه از دست دادن دوستی کسی یا احتمال و یا تصور آن ظاهر می‌شود. حسد همیشه متوجه اشخاص است، در صورتی که هدف خشم شاید اشیا ، اشخاص و حتی خود شخص خشمگین باشد. پاسخ‌های ناشی از حسد گاهی با پاسخ‌های خشم شباهت زیاد دارند. گاهی نیز به علت حرکات ناشی از حسد نمی‌توان پی‌برد. حسد غالبا با ترس و خشم می‌آمیزد.

کسی که دچار حسد می‌شود، در روابط خود با شخص محبوب ، اطمینان خاطر را از کف می‌دهد و بیمناک است که مباد دوستش به او بی‌مهری کند. محرک‌های حسد و پاسخ‌های عاطفی ناشی از آن به ترتیب شخص حسود و طرز رفتار دیگران با او بستگی دارد. حسد به هر صورت که ظاهر شود، شخص را ناشاد می‌سازد و سازگاری او صدمات بزرگ و یا اندک وارد می‌کند. کسی که در کودکی گرفتار حسد باشد، هم در این دوره و شاید هم در تمام عمر به مردم و جهان با نظر حسد و بدبینی نگاه کند.

محرک‌های حسد

منشا محرک‌های حسد را باید همیشه در روابط اجتماعی و مخصوصا در وجود اشخاص جستجو کرد. محرک حسادت اطفال ، پدر و مادر یا کسی است که از او مواظبت می‌کند. بچه به سبب نیاز بیشتری که به محبت و توجه اطرافیان دارد، با طفل دیگر در رقابت می‌افتد. از تحقیقاتی که درباره حسد اطفال در درمانگاه‌های روان‌شناسی صورت گرفته است، معلوم می‌شود که حسد یک عاطفه بسیار عمومی است که معمولا با تولد خواهر یا برادر در اطفال بین سنین 2 و 5 ایجاد می‌شود.

در این‌باره نخستین فرزند بیشتر صادق است. چه او مدت‌ها تمام محبت و مواظبت پدر و مادر را به خود اختصاص داده است و تولد بچه دوم این فرصت را از او می‌گیرد و این موجب تحریک حسادت او به بچه دوم می‌شود. از جمله اقداماتی که برای جلوگیری از حسد بچه معمول است، این است که می‌کوشند او را برای پذیرفتن نوزادی که در پی است آماده سازند. ولی از این کار نتیجه شایانی گرفته نشده است. زیرا طفل کوچک نمی‌تواند ماهیت چنین واقعه‌ای را خوب درک کند.

حسد گاهی ثمره تفاوت سنی میان فرزندان یک خانواده است. بچه خردسال به هر مزایایی که طفل بزرگ از آنها برخوردار است، حسادت می‌ورزد و بچه بزرگتر از محبت و مواظبتی که به بچه کوچکتر می‌شود بدش می‌آید. تبعیض پدر و مادر و علت دیگر حسد کودکان است. والدین بدون اینکه آگاه باشند به فرزندان زیبا ، خونگرم و با استعداد بیشتر مهر می‌ورزند و این باعث حسد فرزندانی می‌شود که چینی نیستند.

والدین از آنجایی که میل دارند بچه‌هایشان طبق موازین معینی پرورش یابند و بر کودکان دیگر پیشی گیرند، حدودی برای پیشرفت فرزندان خود قائل نمی‌شوند. وقتی که اطفال نتوانند به این حدود خود را برسانند خود را نالایق و گناهکار می پندارند. این از یک طرف و از طرف دیگر سرزنش پدر و مادر و مقایسه ناپسندی که بین فرزندان و اطفال دیگر بعمل می‌آورند، حسد کودکان را نسبت به آنها بیشتر رفته‌اند بر می‌انگیزد.

حسادت کودک به پدر یا مادر

بسیاری از بچه‌ها به یکی از والدین بخصوص به پدر حسادت می‌ورزند. در نتیجه تماس همیشگی که بچه با مادر خود دارد، میل مالکیتی نسبت به او پیدا می‌کند و چون مادر در حضور او به پدر محبت کند، حسودیش می‌شود. اگر میان همسران تضاد باشد، فرزندی که از یک یا چند جهت به یکی شبیه است، هدف خشم و قصاص دیگری می‌شود و طفلی که اینگونه مورد بی‌مهری واقع شده است، به خواهر و یا برادری که برخلاف خودش از محبت و نوازش برخوردار است، حسد می‌ورزد.

در حدود پنج و شش سالگی که علایق کودکان به خارج خانه گسترش می‌یابد، حسد در میان افراد کمتر می‌شود. در عوض همشاگردی‌ها مخصوصا آنها که به جهاتی به طفل برتری دارند، محسود واقع می‌شوند. اگر معلمی در کلاس یک یا چند نور چشمی داشته باشد و به مقایسه‌های ناپسند بچه‌ها بپردازد، آتش حسد را دامن می‌زند. بیشتر بچه‌ها وقتی ببینید که اطفال دیگر ، اشیا بیشتر و بزرگتر از ایشان را مالکند بر آنها حسد می‌خورند.

اگر کودک بازیچه‌ای در دست کودک دیگر ببیند که خود ندارد، احساس می‌کند که به او ستم رفته است و دلش می‌خواهد از همان بازیچه او نیز داشته باشد. برای جلوگیری از حسد در میان خواهران و برادران دستور از هر چیز دو تا بی‌نتیجه است. چه طفل بزرگتر فکر می‌کند که چون بزرگتر است همش باید مال او باشد و گرنه می‌رنجد و حسود می‌شود.

پاسخ‌های حسد

حسد با فشار عاطفی همراه است و به اشکال گوناگون ظاهر می‌شود. کودک حسود ممکن است:


با رقیب خود دشمنی و بدرفتاری کند.
از شخص مورد علاقه دوری کند.
از جمع ، گوشه‌گیری و تظاهر به بی‌اعتنایی کند.
به تعالی و برترسازی و به رقابت ابداعی یا خلاق بپردازد.

اعمال طفل همیشه در همه موارد یکسان نیستند. گاهی ممکن است، شخص مورد نظر را مورد حمله قرار دهد و گاهی در صدد جلب محبتش برآید. در هر صورت تشویق و عدم اعتماد از کلیه اعمالش هویداست و چنین می‌نماید که می‌خواهد شایستگی خود را به شخص مورد علاقه نشان دهد. طفلی که خود را گرفتار رقیب می‌بیند همه کوشش‌ها را بکار می‌برد تا به هر طریقی این مشکل را حل کند. یک کودک چهار ساله را به خود جلب کند و گاهی با آنها تندی می‌کرد و به نوزاد بد می‌گفت و انگشت می‌مکید. پاسخ‌های حسد ، ممکن است تمام ذهن کودک را مدتی اشغال کند و یا اینکه در فواصل مختلف و فقط هنگام برخورد وضع حسد انگیز ظاهر شود.

ظاهرسازی حسد به صورت مستقیم یا غیر مستقیم



اطفال خردسال ممکن است حسد خود را بطور مستقیم و غیر مستقیم ظاهر سازند.
اعمال مستقیم شامل الفاظ خشن و حملات بدنی است که گاهی زیان آور و خطرناک می‌باشد.

پاسخ‌های غیرمستقیم ، عبارتند از : بازگشت به رفتار دوره شیرخوارگی مانند جا تر کردن و انگشت مکیدن ، کوشش برای جلب توجه از طریق تظاهر به ترسهایی که پیشتر از او دیده نشده است، خواستن غذاهای مخصوص ، شیطنت ، ایجاد خرابی ، ناسزاگویی و عیب‌جویی با تظاهر به بی‌نیازی از محبت و توجه اطرافیان ، شکستن و خراب کردن بازیچه ها و در مقام خشم و انتقام و نیز ممکن است وضع تسلیم آمیخته به اندوه به خود بگیرد.

پاسخ‌های غیر مستقیم در مورد کودکان بزرگسال ، با اطفال خردسال سر به سر گذاشتن ، آزار اطفال کوچکتر و جانوران ، بین بچه نزاع انداختن ، خرابکاری ، ترشرویی و بدرفتاری ، حالت یک قهرمان مطلق به خود گرفتن ، در رویا فرو رفتن ، تکبر ، تظاهر ، تقلب و ادای کلمات رکیک از جمله اعمال غیر مستقیمی هستند که معرف حسد کودکان می‌باشند. طفل حسود ممکن است یک شخص خودنما از آب در آید. یا اینکه آدم خوبی بشود. این بستگی دارد به اینکه تجارب و تلاش‌های کودک ، وقتی که با حسد دست به گریبان است او را به کدام سو بکشد.

تفاوت‌های فردی در حسد

مقدار و شدت حسد در اطفال، متفاوت است و با عواملی از قبیل سن ، جنس ، هوش و رشد ذهنی ، تعداد اطفال در یک خانواده و طرز رفتار والدین بخصوص رفتار مادر بستگی دارد. حسد اطفال در بین 2 و 4 سال و بار دوم در ایام بلوغ به شدیدترین مرحله خود می‌رسد از هر سه بچه حسود دو تاشان دخترند. حسد در میان اطفال باهوشتر بیشتر است. در روابط بین دختر و دختر بیشتر حسد مشاهده شده است تا روابط بین پسر و پسر و دختر.

هر چه اطفال در یک خانواده کمتر باشد، حسد در میان آنها بیشتر است و غالبا نخستین فرزند خانواده بیشتر حسود می‌شود. غالب اوقات رفتار مادر است که حسد اطفال را سبب می‌شود. مادری که بیش از حد به اطفال اظهار علاقه کند و مادرانی که مقررات انظباطی خود ثبات و نظم ندارند، بیش از مادران معتدل و منظم حسد فرزندان خود را باعث می‌شوند. هر قدر توجه و علاقه مادر به بچه کمتر باشد، بروز حسد کمتر است.
__________________

Borna66
06-17-2009, 09:52 PM
با کودک چگونه از مرگ صحبت کنیم؟
توضیح مرگ به کودکان یکى از سخت‌ترین کارها براى اولیاست، بخصوص هنگامى که خود آنها با غم مرگ عزیزى دست به گریبان هستند. اما مرگ یک بخش غیر قابل انکار از زندگى است و چه بخواهیم و چه نخواهیم، از خیلى خردسالى ، کودکان نسبت به آن کنجکاو مى‌شوند و به فهمیدن و پرسیدن درباره روش‌هایى که احساس غم مربوط به آن را بطور طبیعى نشان بدهد، علاقه‌مند هستند، روش‌هایى که بزرگترها عزادارى مى‌نامند.

چگونگى نگاه کودکان به مقوله مرگ

شاید باعث تعجب باشد که بدانید حتى کودکان ۲ ساله از مرگ آگاه هستند. کودکان در قصه‌هایشان یا برنامه‌هاى تلویزیون از مرگ مى‌شنوند، یا در اطراف خود حیوانات خانگى یا خیابانى مرده را مى‌بینند. علی‌رغم این موارد ، هیچ کدام از کودکان مفهوم مرگ را نمى‌دانند. آنها نمى‌توانند مفهوم همیشگى بودن مرگ را درک کنند و در عوض ، آن را به عنوان یک اتفاق موقت و قابل برگشت در نظر مى‌گیرند.

آنها تصور مى‌کنند که اجساد هنوز مى‌خورند و مى‌خوابند و کارهاى همیشگى خود را انجام مى‌دهند، فقط با این فرق که این کارها را یا در آسمان‌ها و یا در زیر خاک انجام مى‌دهند. حتى وقتى یکى از اولیا یا خواهران و برادران کودک درگذشته است، او نمى‌تواند این اتفاق را براى آنها در نظر بگیرد.

واکنش کودکان نسبت به مرگ

کودکان به روش‌هاى مختلف نسبت به مرگ واکنش نشان مى‌دهند: اصلا تعجب نکنید اگر کودک ۲ ساله‌اى در آموزش مهارت توالت رفتن پسرفت کند، یا کودک ۵ ساله‌اى نخواهد به مهد کودک همیشگى‌اش برود، چرا که کودک در جست و جوى علت پریشانى و غمگینى بزرگترها است و مى‌خواهد بداند چرا برنامه روزمره‌اش تغییر کرده است. او با خودش فکر مى‌‌کند چرا به ناگهان جهان اطرافش این همه نگران کننده شده است. از سوى دیگر ، ممکن است کودکى هم باشد که اصلا واکنشى به مرگ نشان ندهد، یا گاه گاهى در بین شادى و خوشحالى‌هاى کودکانه‌اش به یاد آن بیفتد که این هم کاملا طبیعى است و دلیل سنگدلى کودک نیست!

اصولا کودکان این مفهوم را کم‌کم و به آهستگى درک مى‌کنند و نباید انتظار داشت که همه موضوع را در یک لحظه یا یک روز بفهمند و حتى بسیارى از آنها تا وقتى که کاملا احساس امنیت نکنند، به احساس غم خود اجازه ظهور نمى‌دهند، یعنى فرایندى که ممکن است ماهها تا سالها به طول بینجامد، بخصوص اگر مرگ عزیزى را شاهد بوده باشند. بعضى از کودکان رفتارهایى انجام مى‌دهند که به نظر عجیب مى‌رسد. مثل بازی‌هاى تشییع جنازه یا اداى مردن کسى را درآوردن. این هم امرى طبیعى است، حتى اگر به نظر بزرگترها غیر معقول باشد. بنابراین ، این روش ابراز احساسات در مورد مرگ را نباید از کودک گرفت.

احساسات خود را در مورد مرگ توضیح بدهید.

سوگوارى یک قسمت بسیار مهم براى التیام غم مرگ عزیزان است و این هم در مورد بزرگسالان و هم در مورد خردسالان صادق است. کودک را نباید با سوگوارى شدید ، وحشت‌زده کرد، ولى از طرفى هم نباید مسأله را بى‌اهمیت جلوه داد. به کودک باید توضیح داد که بزرگترها هم نیاز به گریه کردن دارند و اینکه ما به خاطر از دست دادن کسى ناراحت هستیم. در غیر این صورت ، کودک کنجکاوانه تغییرات خلقى شما را درک مى‌کند و بخصوص وقتى حس کند مسأله‌اى وجود دارد، ولى شما سعى در مخفى کردن آن دارید، نگران‌تر مى‌شود.

پاسخ دادن به سوالات کودکان

به سؤالات کودک پاسخ دهید. کنجکاوى کودکان درباره مرگ یک امر عادى است و نباید از سؤالات آنها فرار کرد، بلکه بهتر است از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به کودک کمک کنیم تا بتواند با مسأله از دست دادن دیگران روبرو بشود. جواب‌هاى آسان و کوتاه عرضه کنید. کودکان قدرت درک اطلاعات پیچیده و سنگین را ندارند. بنابراین سعى کنید براى توضیح مرگ وارد جزئیات و بحث‌هاى پیچیده آن نشوید. آنچه براى کودکان بخصوص زیر ۵ سال درک بهترى دارد، توضیح مرگ به عنوان توقف تمام کارهاى جسمانى است.

مثلا به او گفته شود مردن این گربه یعنى اینکه او دیگر راه نمى‌رود یا غذا نمى‌خورد و چیزى را نمى‌بیند و هیچ دردى را احساس نمى‌کند و جسم آن دیگر کار نمى‌کند. کودکان نیاز دارند در مورد خودشان اطلاعاتى داشته باشند. ممکن است بپرسند که «من کى مى‌میرم؟» که در جواب بهتر است گفته شود: «هیچ کس نمى‌داند که کى کسى مى‌میرد، ولى بیشتر ما زمان خیلى خیلى زیادى زندگى مى‌کنیم. من مطمئنم که تو تا وقتى که خیلى پیر بشوى، زندگى مى‌کنى.» یا ممکن است کودک بپرسد: «مامان ، تو کى مى‌میرى؟» این سؤال معمولا براى اولیا خیلى تکان‌دهنده است.

عملا منظور کودک از این نوع سؤال این است که آیا تو از من مراقبت مى‌کنى و یا چه کسى بعد از این از من مراقبت مى‌کند، بنابراین بهتر است به کودک گفته شود «مامان قوى و سالم است و خیلى خیلى وقت زیادى ، پیش تو خواهد ماند.» حتى به اولیا توصیه مى‌شود به کودکان زیر ۵ سال بگویند: «مامان نمى‌میرد»، «بابا نمى‌میرد». بنابراین اگر اینگونه جواب بدهیم که «فرزند عزیزم همه ما یک روزى مى‌میریم» براى کودک مانند این است که بگوییم ما همین امروز مى‌میریم.

از عبارت‌هایى که به یک امر خوب اشاره مى‌کند، پرهیزکنید.

عبارت‌هاى معمول بزرگترها درمورد مرگ مثل «در آرامش استراحت کردن» یا «خواب ابدى» یا «رفتن به یک جاى دور» براى خردسالان بسیار گیج‌کننده است. پس نگویید که «پدربزرگ خوابیده است» یا «به یک جاى دور رفته است». کودک ممکن است با این توضیحات از رفتن به تختخواب نگران بشود و فکر کند که او هم ممکن است بخوابد و دیگر برنگردد، یا اگر شما به خرید و کار بروید، فکر کند که شما هم برنمى‌گردید.

مرگ را هرچه قابل لمس‌تر براى او توضیح بدهید مثلا بگویید: «پدربزرگ خیلى خیلى پیر شده بود و بدنش قادر به کارکردن نبود.» اگر پدربزرگ قبل از مرگ مریض بوده، اطمینان حاصل کنید که کودک بفهمد مریض شدن مثل سرماخوردن معنى مردن نمى‌دهد. به او توضیح بدهید که این مریضى‌ها نمى‌تواند کسى را بکشد.

در مورد کاربرد واژه‌هاى خداوند و بهشت با احتیاط کامل رفتار کنید.

دقت کنید این مفاهیم را براى یک کودک ۵ ساله یا حتى کوچکتر بکار مى‌برید و هدف شما این است که او را آرام کنید. پس مراقب باشید او را بیشتر گیج و مضطرب نکنید. براى مثال اگر بگویید «مادربزرگ الان خیلى خوشحال است، چون توى بهشت است.» کودک فکر مى‌کند «چطور مادربزرگ واقعا خوشحال است اگر همه کسانى که دور و بر من هستند، این همه ناراحتند؟!» یا مثلا بگویید که «عمو آنقدر خوب بود که خداوند او را پیش خودش برد.» کودک فکر مى‌کند اگر خدا عمو را پیش خودش برده چون خوب بوده، پس ممکن است مامان ، من یا هرکس خوب دیگرى را نیز پیش خودش ببرد!!» یا «اگر من هم خیلى خوب باشم، مى‌توانم برم پیش خداوند و بابابزرگ را ببینم» یا اینکه «سعى کنم که بچه بدى باشم تا بتوانم بیشتر پیش بابا و مامان بمانم!» بنابراین عبارتى بکار ببرید که او را نگران‌تر نسازد. مثلا بگویید: «ما خیلى ناراحتیم که بابابزرگ دیگر پیش ما نیست و ما خیلى دلتنگ او مى‌شویم، ولى این خوب است که بدانى او الان پیش خداوند است.»

منتظر واکنش‌هاى مختلفى ازسوى کودک باشید.

کودکان علاوه بر احساس غم درباره مرگ ، احساس گناه یا خشم نیز پیدا مى‌کنند. بخصوص اگر متوفى یک فرد نزدیک خانواده باشد. مثلا کودک ممکن است فکر کند خواهرش به خاطر حسادت‌هاى او مرده است یا چون او خواهرش را کتک مى‌زده و اذیت مى‌کرده، مرده است و از این احساس به احساس گناه شدید برسد. گاهى ممکن است کودک نسبت به متوفى خشمگین بشود که چرا او را ترک کرده و رفته، یا حتى نسبت به شما ، پزشکان و پرستاران احساس خشم کند.

ازسوى دیگر کودک ممکن است با بروز رفتارى کاملا بى‌تفاوت شما را متعجب کند. مثلا بگوید: «حالا که بابا پیش ما نیست، من راحت‌تر مى‌توانم بازى کنم!» از اینگونه عبارات تعجب نکنید و آنها را به حساب ناتوانى کودک از درک مفهوم پیچیده مرگ بگذارید. کودکان نمى‌توانند آنطور که بزرگترها معنى و اثر مرگ را درک مى‌کنند، این موضوع را درک کنند، بنابراین چنین کودکانى سنگدل و بى‌احساس نیستند.

انتظار تکرار سوالات کودک را داشته باشید.

سوالات تکرارى در مورد مرگ و توضیح علائم غم و ناراحتى براى کودک ممکن است مدت‌ها به طول بینجامد. حتى با بزرگترشدن وى و رشد مهارت‌هاى شناختى او ، سوالات تازه‌ترى مطرح مى‌شود. نگران نباشید که توضیحات شما ناقص بوده، چرا که سوالات تکرارى کودکان یک امر طبیعى است. تنها کارى که باید بکنید این است که با صبر هرچه تمام‌تر به آنها پاسخ دهید.

به کودک کمک کنید خاطرات خوب فرد فوت شده را به یاد بیاورد.

صحبت از شیرینى با او بودن و اجازه تعریف از گذشته دادن به کودک خیلى آرامش مى‌دهد. کودکان به روش‌هاى قابل لمس براى سوگوارى نیازمند هستند، بنابراین به جاى شرکت در مراسم تدفین ، کودک زیر ۵ سال مى‌تواند در خانه شمع روشن کند، یا یک آواز براى فرد درگذشته بخواند، تصویر او را بکشد یا در مراسم دیگر سوگوارى شرکت داده شود. دادن یک وسیله از فرد فوت شده به کودک ، براى ایجاد احساس آرامش در او بسیار موثر است، مثلا مى‌توان یک گردنبند از مادربزرگ را در اتاقش گذاشت.

گاهى اوقات مادر به علت سقط جنین بیمار ، دچار سوگ مى‌شود. در این موارد کودک نیز نگران مادر مى‌شود، حتى بدون اینکه بداند حاملگى و تولد چه معنى مى‌دهد. او ممکن است احساس گناه کند و یا به سوگ از دست رفتن نقش خواهر یا برادر بزرگتر شدن خودش بنشیند که شما از قبل به او وعده داده بودید. دراین مواقع ، کودک احتیاج دارد مطمئن بشود اینگونه مرگ و میر خیلى نادر است، بخصوص اگر شما قصد باردارى دیگرى دارید. به کودک باید توضیح داد «بچه فوت شده به اندازه کافى بزرگ نشده بود که بتواند به دنیا بیاید و بیرون شکم مامان زندگى کند». به کودک خود اجازه بدهید با کشیدن یک نقاشى یا درست کردن یک کاردستى در این باره سوگوارى خود را نشان بدهد.

وقتی با مساله مرگ روبه رو می‌شوید



در شرایط دشوارى که خود شما از یک غم بزرگ در رنج هستید، انتظار رفتار کامل و بدون اشکال ازخود نداشته باشید. در این مواقع ، ممکن است شما جلوى کودک گریه کنید، یا جواب سوالات او را در وهله اول نداشته باشید، که اینها همه طبیعى است. بنابراین از دوستان و اقوام کمک بخواهید و به یاد داشته باشید هرچه شما به خودتان بیشتر کمک کنید تا با مسأله سوگ کنار بیایید، به کودکتان نیز بیشتر مى‌توانید یارى برسانید.
در مواقعى که از تلویزیون یک حادثه را مشاهده مى‌کنید، کودک شما اضطراب و نگرانى شما را درک مى‌کند. بنابراین به او بگویید: « از اینکه مردم ناراحت شده‌اند و با سختى روبه رو هستند، من هم ناراحت هستم. ولى در کنار تو ، کودکم ، خواهم بود و از تو مراقبت خواهم کرد.»
سعى کنید که کودک هرچه زودتر به زندگى همیشگى و روزمر‌ه‌اش برگردد، فعالیت‌ها و برنامه‌هاى همیشگى به کودک کمک می‌کند که زودتر احساس امنیت و آرامش کند.

Borna66
06-17-2009, 09:53 PM
ادراک و خطای ادراک
ادراک (perception) یعنی تعبیر و تفسیر احساس.
ادراک عبارت است از فرایندهای میانجی که احساس مستقیما آنها را به راه می‌اندازد. نیاید ادراک را با احساس مخلوط کرد. احساس یعنی ورود اطلاعات حسی به مراکز عصبی. اطلاعات حسی ممکن است مستیما به عضلات و غدد منتقل شود یا به طرف مراکز عالی کورتکس راه پیدا کند و اثر خود را تنها با تغییر دادن فعالیتی که در سطح کورتکس انجام می‌گیرد نشان دهد.

اگر اطلاع جسمی مستقیما به عضلات و غدد منتقل شود، رفتار فرد تحت حاکمیت حس خواهد بود و با ادراک رابطه‌ای نخواهد داشت. اما اگر اطلاع حسی به مراکز عالی کرتکس انتقال یابد، ادراک وجود خواهد داشت و رفتار فرد تحت حاکمیت اطلاع حسی و فرایندهای قشر خارجی مخ خواهد بود.

احساس و ادراک

بنابراین آنچه را احساس می‌نامیم، عبارت است از فعالیت گیرنده‌های حسی ، همچنین فعالیتی که به دنبال فعالیت گیرنده‌های حسی در مسیرهای آورنده ایجاد می‌شود و تا مناطق حسی مربوط در کورتکس پستانداران یا نقاط مشابه دیگر در حیواناتی که کورتکس ندارد ادامه می یابد. ادراک عبارت است از فرایندهای میانجی که احساس مستقیما آنها را راه می‌اندازد. جایی که فرایند میانجی وجود ندارد، جایی که تفکر وجود ندارد، جایی که رفتار به صورت بازتاب انجام می‌گیرد، صحبت از ادراک نخواهد بود. اگر اطلاع حس مستقیما به عضلات یا غدد برود، مثلا نور مردمک را منقبض کند، ترشی بزاق را به ترشح وا دارد اطلاع حسی و پاسخ واسطه وجود داشته باشد.

یعنی تفکر وارد عمل شود، از ادراک صحبت خواهد شد. به عنوان مثال ، اگر پس از عرق کردن پنجره را باز کنیم یا پس از لرزیدن به دنبال لباس گرم برویم ادراک وجود خواهد داشت. در واقع احساس ، یک فرایند یک مرحله‌ای است. بدین ترتیب که اندام حسی تحریک می‌شود و احساس تولید می‌کند ادراک از توالی رویدادها تشکیل می‌شود. بدین ترتیب که با آغاز احساس اولین واکنش حرکتی را نشان می‌دهیم که به اطلاع حسیب اضافه می‌شود و به دنبال آن احتمالا یک سری واکنش‌های اکتشافی نسبتا سر می‌زند که با تشکیل ادراک پایان می پذیرد.

ادراک بینایی و ادراک شنوایی

ادراک بینایی به حرکات پیچیده بینایی ، ادراک لمس به حرکت قسمتی از بدن (دست ، پا ، پوزه . منقار) که وارد عمل می‌شوند، وابسته است. ادراک شنوایی یک صدای بیگانه معمولا مستلزم حرکات سر است (و حرکات گوش‌ها در پستانداران پست) به علاوه ، ادراک شنوایایی اغلب یک رشته محرک را در بر می‌گیرد و این پدیده مخصوصا در ادراک یک نغمه یا یک سخن ، مشخص است. ذایقه یا ادراک چشایی بر حرکت لب‌ها و زبان تکیه می‌کند و بویایی بر تغییرات تنفسی (بالا کشیدن دماغ) به شرط آنکه مواد خیلی آسان تشخیص داده نشوند، استوار است.

خلاصه این که ادراک سری رویدادها را وارد عمل می‌کند. ادراک ، بر عملکرد فرایندهای میانجی مبتنی است که معمولا یا برخی پاسخ‌های مقدماتی ، مثل حرکات دیدن یا لمس کردن همراه هستند. به نظر می‌رسد که ادراک اشیایی که بطور کامل شناخته شده‌اند، بلافاصله حاصل می‌شود. ادراک یعنی آمادگی برای واکنش نشان دادن ، درست مثل شناخت در واقع شناخت به شرایط بستگی دارد و در برخی مواقع واکنش خوب بر هیچ کاری نکردن استوار است. وقتی افتادن برگ از درخت را می‌بینید، وقتی صدای زنگ خانه یا صدای زنگ تلفن را می‌شنوید، وقتی در داخل کیف دستی خود به دنبال کلید می‌گردید و هم زمان با آن بوی سیگار را احساس می‌کنید.

اگر به تهیه آلبوم برگ خشک علاقه‌مند نباشید، اگر بدانید که نباید در را باز کنید یا به تلفن جواب دهید. یا میل به کشیدن سیگار نداشته باشید، این ادراک‌ها در شما واکنشی ایجاد نخواهد کرد. اما اینها رویدادهای واقعی است و در هر یک از این موارد ، ادراک می‌تواند شما را برای انجام دادن تعداد زیادی از واکنش‌های ممکن آماده کند. ادراک پاسخ خاصی به دنبال ندارد. بنابراین ، نمی‌توان آن را یک عمل ناقص به حساب آورد. ادراک تا زمانی که دوام دارد شناخت نامیده می‌شود.

چگونه می‌توان ادراک را از احساس تمیز دارد؟

اغلب طوری از ادراک صحبت می‌شود که گویی احساس نوع ساده‌ای از ادراک است، یا اینکه ادراک یعنی شکلی از پیام حسی در کورتکس پیدا می‌کند. درست است که احساس را انتقال پیام عصبی به طرف کورتکس حسی نامیدیم، ادراک از آمیزش اصلاح حسی با مکانیزم تفکر بوجود می آید. بنابراین احساس و ادراک از نظر فیزیولوژی دو فرایند متفاوت هستند. با اطلاعات روان‌شناختی نیز می‌توان نشان داد که باید ادراک را رویدادی کاملا متفاوت از احساس در نظر گرفت.

این است که یک تحرک حسی معین می‌تواند ادراک‌های کاملا متفاوتی تولید کند و تحریک‌های حسی متفاوت می‌تواند به ادراک واحدی منجر شود. کلیه اطلاعات فیزیولوژیک نشان می‌دهد که یک تحرک معین همیشه فعالیت معینی در کورتکس حسی تولید می‌کند، اما واقعیت‌ها به طور آشکار ، نشان می‌دهند که همان تحریک الزاما ادراک معین به دنبال نمی‌آورد به عبارت دیگر یک تحریک معین می‌تواند ادراک‌های متفاوت ایجاد کند.

پدیده خای

پدیده خای یعنی ادراک حرکت در غیاب واقعی حرکت ، مثل سینما ، تابلوهای روشن مخصوص بعضی فروشگاه‌های کفش ملی و چراغ‌های راهنمایی رانندگی به هنگام چشمک زدن ، موارد دیگری است برای نشان دادن این که یک ادراک واحد می‌تواند از تحریک‌های متفاوت ناشی شود. به عبارت دیگر ادراک حرکت می‌تواند هم از جابجا شدن یک محرک حاصل شود (حرکت واقعی) هم در اگر خاموش و روشن شدن دو نقطه در فاصله زمانی معین (حرکت ظاهری)

خطای ادراک

تجربه ثابت کرده ادراک ما کپیه ساده واقعیت نیست. زمانی که به ادراک ما با واقعیت تطبیق نمی‌کند، اصطلاحا می‌گوییم که به خطای ادراک گرفتار شده‌ایم. البته نباید خطای ادراک را با توهم اشتباه گرفت. توهم عبارت است ادراکی که موضوع مشخص ندارد و در اثر اختلات فردی آزمودنی بوجود می‌آید. این اختلالات ممکن است فیزیکی (مثلا مسمومیت) یا روانی (مثلا هذیان مزمن) توهم فقط به افراد بیمار دست می‌دهد. اما خطای ادراک در همه افراد یکسان است و همه مردم آن را تجربه کرده‌اند، حال آن که توهمات یکسان نیستند. یکسان بودن خطاهای ادراکی موجب شده است که ما بتوانیم آنها را بطور تجربی مطالعه کنیم حال آن که مطالعه تجربی توهمات امکان پذیر نشده است.

انواع مختلف خطاهای ادراکی

خطای مولر مولر - لایر

خطای مولر مولر - لایر ، نمونه‌ای از خطاهای ادراکی است. اگر طول دو خط B و A برابر باشد خط A را از هر دو طرف به دو نیم خط همگرا و خط B را از هر دو طرف به دو خط واگرا محدود کنیم، طول آنها متفاوت دیده خواهد شد.

خطای عمودی

خطای عمودی نمونه دیگری از خطاهای ادراکی است. منظور از خطای عمودی این است که در یک سطح عمودی خط مایل بلندتر از خط افقی هم طول خود به نظر می‌رسد. به عبارت دیگر اگر دو خط مساوی یکدیگر را قطع کنند، خط مایل بیشتر از اندازه واقعی خود تخمین زده می‌شود. هر اندازه خط مایل به خط عمود نزدیکتر باشد، به همان اندازه بیشتر از اندازه واقعی خود به نظر خواهد رسید. اگر دو خط یکسان باشد، خطی که دیگری را به دو قسمت تقسیم می‌کند، بزرگتر باشد به همان اندازه خطای ادراک بیشتر خواهد بود.

خطای بینایی- حرکتی

خطای بینایی- حرکتی نیز نمونه دیگری از خطاهای ادراکی است. این خطا نیز مثل خطاهای ادراکی دیگر نشان می‌دهد که آنچه را که ادراک می‌کنیم، همیشه با آنچه در مقابل ما قرار دارد، منطبق نیست. به عبارت دیگر ما می‌توانیم واقعیات فیزیکی را غیر از آنچه هست، ادراک کنیم. مثلا هر اندازه یک شی بزرگتر باشد، به همان اندازه انتظار داریم که سنگین‌تر باشد. اگر دو جسم از یک ماده معین ساخته شوند، اما اندازه‌های متفاوت داشته باشند، در اثر تضاد آنچه کوچکتر است سنگین‌تر به نظر می‌رسد. برای اثبات این قضیه می‌توانید دو ظرف ماست که یکی بزرگ و یکی کوچک است تهیه کنید.

در هر دو ظرف مقدار مساوی مثلا 300 گرم آب بریزید. بعد از یک نفر بخواهید با هر یک از دو دست خود یکی از ظرف‌ها را از دسته بگیرد و همزمان بلند کند. خواهید دید که او ظرف کوچکتر را سنگین‌تر احساس می‌کند. ابتدا ظرف بزرگ در آزمودنی این انتظار را ایجاد می‌کند که سنگین‌تر باشد، اما چون آن دو برابرند، انتظار فرد برآورده نمی‌شود، ظرف کوچکتر به نظرش سنگین‌تر می‌آید. شاید روی همین اصل است گفته‌های بچه‌های خردسال خیلی در نظر ما مهم می‌کند، کوچکترین حرف نشنوی فرزندان ، باعث ناراحتی و عصبانیت والدین می‌شود.

Borna66
06-17-2009, 09:53 PM
تاثیر عوامل درونی بر ادراک
ادراک (preception) ، یعنی تعبیر و تفسیر احساس. ادراک عبارت است از فرایندهای میانجی که احساس مستقیما آنها را به راه می‌اندازد. ادراک از پدیده‌های محیط همیشه عین واقعیت نیست. حال باید دید که چه عواملی ادراک را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

حساسیت اندام حسی

بدیهی است که انسانها از نظر بینایی ، چشایی ، بویایی و سایر حواس یکسان نیستند. بنابراین از نظر ادراک نیز یکسان نخواهد بود. برای آنکه ادراک دقیق‌تر باشد، باید اندام حسی سالم باشد. اگر اندام حسی نقص داشته باشد، باید با ابزاری که علم در اختیار می‌گذارد، در رفع آن کوشید. مثلا ، عینک برای اصلاح نقایص بینایی ، سمعک برای سنگینی گوش و...

محرومیت حسی

اگر کسی برای مدتی از احساس محروم شود یا میزان تحریک‌های محیط به حداقل برسد، به محرومیت حسی گرفتار خواهد شد. مثلا اگر چشمهای فردی را به مدت نسبتا طولانی بسته نگه دارند یا در جایی زندگی کند که برای مدتی هیچ صدایی نشنود، به محرومیت بینایی یا شنوایی دچار خواهد شد. افرادی که برای مدت مدیدی تنها بر سر می‌برند، قبلا جنگلبانان و در نتیجه میزان تحریک‌های اجتماعی آنها به حداقل می‌رسد ، به اوهام و تخیلات گرفتار می‌شوند و حرکات دیوانگان را بروز می‌دهند.

یا رانندگانی که در جاده‌های خلوت ، مستقیم و طولانی رانندگی می‌کنند. گزارش می‌دهند که شبها اجسام عجیبی در مقابل اتومبیل یا روی شیشه جلو می‌بینند. افرادی که به حبس مجرد محکوم می‌شوند و مدتی از دیدن و شنیدن محروم می‌مانند، حالتی از خود نشان می‌دهند که حکایت از دگرگونی شخصیت آنها می‌کند. آنچه تحت عنوان شستشوی مغزی نام برده می‌شود، در واقع همان آثار محرومیت حسی است.

شیوه عمل به این صورت است که فرد را در محیطی ناراحت کننده ، در شرایطی دشوار و به حالت انزوا نگه می‌دارند، بطوری که امکان ارتباط با دیگران را پیدا نمی‌کند. در اثر تنهایی ، محرومیت از تماس‌های اجتماعی ، گرفتار شدن به غصه و هیجان به تدریج عنان اختیار را به دست توهمات و تخیلات می‌دهد. در این حالت است که فرد سخت تلقین پذیر می‌شود و هر چه به او بگویند بی‌چون و چرا می‌پذیرد.

سایق‌های فیزیولوژیک

سایق یعنی سوق‌دهنده ، عاملی که فرد را در جهتی سوق می‌دهد. سایق‌های فیزیولوژیک عبارتند از: گرسنگی و تشنگی و جنسی که ادراک را تحت تاثیر قرار می‌دهند. مثلا فرد گرسنه ، مغازه‌های اغذیه فروشی را زودتر می‌بیند ، آدم تشنه سراب را برکه آب تصور می‌کند، پسر یا دختر مجرد خیلی زود متوجه جنس مخالف می‌شود.

در آزمایشی که برای نشان دادن اثر سایق‌ها در ادراک انجام گرفته ، اشیاء مختلفی ، از پشت شیشه مات ، یک به یک به گروهی از دانشجویان که مدتهای متفاوت از غذا محروم مانده بودند، نشان داده‌اند. شیشه طوری بود که دانشجویان می‌توانستند طرح‌های مبهم اشیا را ببینند. آزمایش نشان داد که هر چه بر میزان گرسنگی افزوده می‌شد، دانشجویان تمایل بیشتری پیدا می‌کردند که اشکال در هم بر هم را مواد غذایی ببینند.

توجه یا دقت

توجه یا دقت یعنی متحدالمرکز کردن توانایی‌ها. وقتی تصمیم می‌گیریم از پدیده‌های مختلف چشم بپوشیم و در میان آنها فقط یکی را در نظر بگیریم، اصطلاحا می‌گوییم که به آن توجه یا دقت می‌کنیم. حال این سوال مطرح می‌شود که کدام عامل یا چه عواملی موجب می‌شوند تا ما از بین محرک‌های مختلف یکی را ، به اختیار یا بدون اختیار ، بر بقیه ترجیح می‌دهیم و دقت خود را روی آن متمرکز می‌کنیم؟

باید گفت که علت این توجه یا در خود محرک است یا در درون ما وجود دارد. بنابراین ، عامل یا عوامل دقت می‌توانند بیرونی یا درونی باشند. از عوامل بیرونی می‌توان اندازه شدت ، حرکت ، تضاد ، تکرار ، تغییر و استمرار را نام برد. از عوامل درونی می‌توان به نیازهای جسمی آمادگی ذهنی ، آموخته‌های پیشین و رغبت‌ها اشاره کرد.

تجربه‌های قبلی یادگیری

در ادراک ، تفکر و اندیشه وجود دارد. به عبارت دیگر ادراک یعنی تعبیر و تفسیر احساس به کمک تجربه‌های قبلی بنابراین ادراک‌های آنها نیز متفاوت خواهد بود. آزمایش‌های زیادی در این زمینه انجام گرفته است. مشهورترین آنها آزمایشی است که وقتی در آن فرد به تصویر دو پهلوی زن جوان و پیری نگاه می‌کنند تقریبا 65 درصد آنها زن جوان و جذاب و 35 درصد دیگر زن پیر را می‌بینند. حال به گروهی از آزمودنی‌ها ، ابتدا عکس زن جوان را نشان می‌دهند بعد تصویر دو پهلو را ارائه می‌کنند. تقریبا همه آنها عکس زن جوان را می‌بینند. به گروه دیگر ابتدا عکس زن پیر را نشان می‌دهند، بعد تصویر دو پهلو را تقریبا همه آنها عکس پیر زن را می‌بینند.

حالات هیجانی

معلوم است که بزهکاران و خیانتکاران ، در اثر هیجان و ترس ، در شناخت نمود دچار اشتباه می‌شوند. بدین ترتیب که در قیافه افراد بی‌گناه آثار سوءظن می‌خوانند و از ترس بر ملاشدن خیانت خود به آنها حمله می‌کنند. این توهم ممکن است در کسانی هم که به محیط تازه‌ای قدم گذاشته‌اند و احساس ناامنی می‌کنند بوجود آید. در موارد دیگر نیز ، اگر هیجان وارد عمل شود، ادراک تحت تاثیر قرار می‌گیرد.

مثلا روان درمانگران ، معمولا افراد خانواده خود را نمی‌توانند معالجه کنند، یا کسانی که آزمون‌های روانی اجرا می‌کنند و با آنها هوش و توانایی‌های ذهنی دیگران را اندازه می‌گیرند، نمی‌توانند به روال عادی توانایی‌های ذهنی فرزندان و اطرافیان خود را نیز اندازه بگیرند. در آزمایش ، مطالبی به شرکت‌کنندگان عرضه کردند که به امور جنسی ارتباط داشت. نتیجه این شد که بعضی از آزمودنی‌ها ، برای درک مطالب به زمان کمتر و بعضی دیگر به زمان بیشتر نیاز پیدا کردند.

علت عدم وجود علاقه به درک واژه‌های مربوط به امور جنسی در گروه دوم این بود که آنها ، قبل از ادراک کلمات مذکور در مورد ممنوع بودن آنها نزد خود حدس می‌زدند و در نتیجه از درک کردن آن امتناع می‌ورزیدند. به عبارت دیگر و به قول روان‌شناسان در آنها پیش از آنکه بدانند در خاکروبه واقعا چیزی وجود دارد، انتظار داشتند که چیز کثیفی وجود داشته باشد.

تربیت

اگر به کودک یاد بدهند بطور دقیق و درست درک کند، او این رفتار را اغلب در طول عمر خود حفظ خواهد کرد. بطور مثال ، عملا باید تشخیص دقیق رنگ‌ها مزه‌ها ، بوها ، صداها را به کودک یاد داد. کودک باید بطور ملموس به تخمین وزن ، اندازه گیری طول ، سطح و حجم دست بزند. لازم است درست حرف زدن ، درست نوشتن و درست تلفظ کردن را به او یاد داد خلاصه او را دقیق بار آورد. کودکان را باید طوری تربیت کرد که درست نگاه کنند، درست بشنوند، درست احساس و ادراک کنند.

نگرش‌ها ، علایق ، تمایلات و آروزها

تجربه نشان می‌دهد که در محیط‌های شلوغ و پر از اشیای گوناگون ‌، آن دسته از اشیا درک می‌شوند که شخص به آنها علاقمند است. هر اندازه علاقه شخص به چیز خاصی زیادتر باشد آن را با دقت و روشنی بیشتری درک خواهد کرد. نگرش‌ها ، علایق ، تمایلات و آرزوها موجب می‌شوند تا فرد به دنبال چیزی بگردد که آرزوی دیدن آن را دارد.

اگر نظر معلم درباره یک شاگرد مثبت باشد، در ورقه او به دنبال شاخص‌هایی خواهد بود که بر اساس آنها می‌تواند نمره خوبی به او بدهد، اما اگر نظر اونسبت به شاگرد منفی باشد، بدین معنا که او را تنبل بشناسد، شاخص‌هایی در ورقه او جستجو خواهد کرد که حکایت از ضعف شاگرد می‌کنند. اگر شما با این نیت از خانه بیرون بیایید که کفش بخرید، مغازه بزازی را نخواهد دید و برعکس.

شخصیت

شخصیت عامل دیگری است که ادراک را تحت تاثیر قرار می‌دهد. آزمایش‌ها نشان می‌دهد که ادراک افراد درونگرا با ادراک افراد برونگرا ، ادراک افراد نابهنجار با ادراک افراد بهنجار متفاوت است. مثلا افراد مبتلا به هیستری و اضطراب ، در یادآوری کلمات و حروف ، بی‌دقت و بی‌ثبات هستند. آنها گاهی وقت‌ها کلمات و حروف دیگری به جای کلمات و حروفی که به آنها نشان داده‌اند به خاطر می‌آورند. از نظر دقت و به خاطر آوردن کلمات ، افراد طبیعی در حد وسط افراد وسواسی و هیستریک قرار می‌گیرند.

آمادگی ذهنی

آمادگی ذهنی علاوه بر این که یکی از عوامل درونی دقت است، از عوامل مهم ادراک نیز به حساب می‌آید. وقتی برای خریدن کالای خاصی وارد فروشگاه می‌شویم، آن را زودتر از هر چیز دیگری می‌بینیم. مادری که نزد بچه خود خوابیده با کوچکترین صدای بچه از خواب بیدار می شود. همین مادر ممکن است به صدای رعد و برق یا صدای بوق اتومبیل که از کنار خانه او می‌گذرد بیدار نشود.

تلقین

ممکن است خود شما بارها این مساله را تجربه کرده باشید که وقتی به بیماری می‌گویید خوب شده‌اید ، رنگ رخسارتان درست مثل اول شده و..." می‌بینید که بسیار خوشحال می‌شود و به احتمال زیاد رو به بهبود می‌گذارد. این پدیده را اصلاحا تلقین می‌نامند. در یک آزمایش به دانشجویان گفته شد که درها و پنجره‌های کلاس را ببندند. بعد به آنها گفته شد که آنها باید دقت کنند و بعد از باز کردن در شیشه‌ای که داخل عطر است بگویند بعد از چند دقیقه بوی آن را حس کردند. این آزمایش چند بار تکرار شد و 66% دانشجویان بوی عطر استشمام کردند غافل از اینکه در داخل شیشه چیزی جز چای کمرنگ ریخته نشده بود.

تنبیه و پاداش

آزمایش‌های مختلف نشان می‌دهد که افراد تمایل دارند چیزهایی درک کنند که قبلا به خاطر درک آنها پاداش دریافت کرده‌اند. همچنین تجربه نشان داده ‌است که اشخاص اشیایی را که به خاطر آن تنبیه شده‌اند به خوبی اشیایی که به خاطر درک آنها پاداش دریافت کرده‌اند، درک نمی‌کنند.

موفقیت و شکست

احساس موفقیت ادراک را تحت تاثیر قرار می‌دهد. به سخن دیگر اگر آزمایش شونده‌ای حین انجام دادن آزمایش یا پس از اتمام آن احساس موفقیت کند، مسائل بعدی را بهتر و راحت‌تر درک خواهد کرد. برعکس ، عدم احساس موفقیت ، ادراک‌های بعدی را مختل می‌سازد. مسلما عوامل دیگری نیز وجود دارد که ادراک را تحت تاثیر قرار می‌دهند. مثلا در ناراحتی از آن جمله‌اند. افزایش تعداد این عوامل احتمالا یادگیری آنها را با دشواری روبرو خواهد کرد.
نکته مهم این است که ادراک همیشه عین واقعیت نیست، بنابراین باید در قضاوت‌ها و اظهار نظرهای خود جانب احتیاط را در نظر بگیرد و به بررسی مجدد آنها بپردازد. معلمی که دانش آموزی را تنبل یا ساعی تصور می‌کند، ممکن است به خطای ادراک گرفتار شود و به ناحق نمره کمتر یا بیشتری به او بدهد. در این گونه موارد برای اطمینان از گرفتار شدن به پیش‌داوری‌ها و خطاهای ادراکی ، بهتر است از ابزارهای عینی کمک بگیرد. مثلا بهتر است گاهی با سوالات عینی به ارزشیابی پیشرفت دانش آموزان بپردازد تا هم از دخالت نظر شخصی خود جلوگیری کند و هم نظر قبلی خود را محک بزند.

Borna66
06-17-2009, 09:53 PM
هفت گام سریع برای تقویت عزت نفس



به اولین باری که کاری انجام داده اید، فکر کنید.
یادگیری موارد جدید با ترس و اضطراب همراه است. به طور حتم همه این موارد همیشه در روند یادگیری وجود دارند. هر زمان که در حال یادگیری هستید و اعتماد به نفس ندارید باید به یاد آورید که این دلهره و نگرانی طبیعی است.

کارهایی را انجام دهید که به تعویق انداخته اید.
مثلا تلفن کردن به دوستان، مرتب کردن خانه، تعمیر ماشین، رسیدگی به باغچه و..................

به کارهایی بپردازید که در آن مهارت دارید وآن ها را خوب انجام می دهید.
به طور مثال، شنا، دویدن، آشپزی، باغبانی، کوهنوردی، نقاشی، نوشتن و هرکاری که می دانید در آن خوب هستید را انجام دهید فکر شما متمرکز انجام آن کار می شود و بدین ترتیب اطراف خود را فراموش کرده احساس شایسته بودن می کنید. این احساس با ارزش بودن عزت نفس شما را تقویت می کند.

به خودتان فکر نکنید.
شاید به نظر شما این جمله عجیب باشد. اما باور کنید افرادی که عزت نفس ندارند به خودشان زیاد فکر می کنند.

آرام باشید.
اگر شما نگران هستید و اعتماد به نفس کافی ندارید اولین چیزی که باید انجام دهید این است که فکر نکنید و آرام باشید. بعضی افراد این آرامش را با ورزش کردن به دست می آورند، افراد دیگر با انجام دادن کاری خود را مشغول می کنند و آرام می شوند. به هر حال دانستن این که چگونه خود را آرام کنید مهارت خوب و جالبی در زندگی است. زمانی که آرام هستید ذهن تان هیجان کمتری دارد و حافظه شما بهتر کار می کند.

به چیزهایی که به دست آورده اید، فکر کنید.
به طور حتم برای شروع، کار سختی است اما بعد از مدتی آسان می شود به خود نگویید که تا کنون موفقیتی کسب نکرده ام، منظور ما فتح قله اورست نیست!

کارهایی مانند: قبولی در امتحان رانندگی، امتحان مدرسه یا دانشگاه، بازی در یک تیم ورزشی، پس انداز پول، کمک به دیگران و.............

به خاطر داشته باشید که می توانید اشتباه کنید.
اگر تصور بدی از خودتان داشته باشید، افکارتان منفی می شوند و تاثیر بدی بر احساس و رفتارتان می گذارند.

زمانی که احساس بدی دارید فقط چیزهای ناخوشایند را به خاطر می آورید و بدبین می شوید. اینجاست که این جمله را باید به طور عملی به کار برد: " آرام باشید " این موارد را در زندگی خود انجام دهید و آن ها را همیشگی سازید برای بیشتر افراد عزت نفس تصادفی به وجود نمی آید بلکه نتیجه افکار و رفتار هر روز آن هاست.

مترجم : آیلای خرمی نژاد

Borna66
06-17-2009, 09:53 PM
۱۰ راهکار برای اینکه مالک ذهن خود باشید
● تفکر مثبت کلیدی برای موفقیت
تفکر مثبت، موجب آرامش درونی، مفوقیت، روابط بهتر و سلامتی بیشتر می‌شود. امور روزمره زندگی، با تفکر مثبت به آسانی سپری می‌شوند. زندگی، امیدوارانه‌تر و مسرت‌بخش‌تر می‌شود و خوشبختی و رضایت‌خاطر بیشتری بر زندگی حاکم خواهد شد.


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

تفکر مثبت مسری است. افراد پیرامون شما افکار شما را می‌گیرند و به همان ترتیب تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند. به‌عبارتی احساسات شما به دیگران سرایت می‌کند به خوشبختی، سلامتی و موفقیت بیندیشید. در آن صورت مردم هم شما را دوست خواهند داشت و به شما کمک می‌کنند، چرا که از نوسانات و احساساتی که از ذهن و فکر مثبت ساطع می‌شود، لذت می‌برند. برای اینکه تفکر مثبت نتایج خوبی را به بار آورد، یک سری کارهای درونی لازم است باید ابتدا دیدگاه مثبتی به زندگی داشته باشید و در هر کاری، منتظر نتایج موفقیت‌آمیز باشید. در این راستا هر نوع عملکرد ضروری را برای اطمینان بخشیدن به موفقیت خود اتخاذ کنید.
تفکر مثبت تأثیرگذار، فقط تکرار واژه‌های مثبت و یا اینکه مرتب به خودتان بگوئید که همه چیز درست می‌شود، نیست. کافی است برای چند لحظه مثبت بیندیشید و بعد بگذارید ترس و بی‌اعتمادی به ذهنتان خطور کند. اگر می‌خواهید یک تحول درونی واقعی در خود ایجاد کنید، اگر می‌خواهید طرز فکر خود را تغییر دهید، اگر می‌خواهید مالک نیروئی ذهنی شوید که می‌تواند به‌طور سازنده و مثبت بر شما، محیط و افراد پیرامونتان تأثیر بگذارد، به دستورالعمل‌های زیر توجه کنید تا قدرت تفکر مثبت خود را بهبود بخشید:

۱) همواره از واژه‌های مثبت در گفت‌وگوهای درونی‌تان استفاده کنید. استفاده از واژه‌هائی مثل ”من می‌توانم، من قادرم، این‌کار ممکن است، این‌کار می‌تواند صورت گیرد“.
۲) گفت‌وگوهای درونی‌تان را با احساسات خوشبختی، قدرت و موفقیت همراه سازید.
۳) به افکار منفی اعتنا نکنید. به آرامی از کار کردن به این نوع افکار اجتناب ورزید و آنها را با افکار شادی‌بخش و سازنده جایگزین سازید.
۴) در مکالمه‌های خود با افراد دیگر، از واژه‌هائی که حس توانائی، قدرت خوشحالی و موفقیت را در ذهن آنان برمی‌انگیزاند، استفاده کنید.
۵) قبل از شروع هر کاری، به‌طور مشخصی در ذهنتان نتایج موفقیت‌آمیز آن را تجسم کنید. اگر با ایمان تمرکز کنید، مسلماً با نتایج شگرفی روبه‌رو می‌شوید.
۶) هر روز حداقل یک صفحه نوشته روحیه‌بخش بخوانید.
۷) فیلم‌هائی تماشا کنید که شما را خوشحال می‌کنند. به اخبار گوش دهید و روزنامه بخوانید، اما به میزان کم و بدون اینکه بگذارید بر احساساتتان تأثیر بگذارد.
۸) با افرادی معاشرت کنید که مثبت می‌اندیشند.
۹) همواره پشت خود را هنگام نشستن و راه رفتن صاف نگه دارید، این‌کار اعتمادبه‌نفس و نیروی درونی شما را تقویت می‌کند.
۱۰) قدم بزنید، شنا کنید و در فعالیت‌های گوناگون شرکت کنید. این‌کار به توسعه و بهبود نگرش مثبت‌تر کمک می‌کند.

مثبت بیندیشید و انتظار داشته باشید که به نتایج و موقعیت‌های مطلوب دست یابید. حتی اگر اکنون زندگی شما آن طور که می‌خواهید نباشد، بعد از گذشت مدتی مشخص، دیدگاه ذهنی و شرایط زندگی‌تان تغییر خواهد کرد. وقتی می‌گوئید: ”می‌توانم و انتظار موفقیت را داشته باشید، خود را با اعتمادبه‌نفس‌تر و مسرورتر می‌سازید. ذهن خود را با روشنائی، خوشبختی، امید، احساس امنیت و قدرت پر کنید، تا خیلی زود زندگی‌تان این مشخصات را منعکس سازد.

Borna66
06-17-2009, 09:53 PM
تقویت عزت نفس در کودکان
همه کودکان بویژه کودکانی که پا به مرحله رشد می‌گذارند باید از آزادی و استقلال نسبی برخوردار باشند. ولی آنچه که آنان باید بدانند این است که در این جهان افرادی زندگی می‌کنند که ممکن است به آنان صدمه بزنند و آنچه که والدین انجام می‌دهند به منظور حفظ آنان از دست این افراد است. فراموش نکنید که التیام احساسات سرکوب شده دوران کودکی بویژه کودک بزهکار مشکل و سخت است.

حکمفرما کردن انضباط در خانواده کاری بس مشکل است. تنظیم قوانین منصفانه و بکار بستن آنها بطور منطقی می‌تواند مهارتهای هر پدر و مادری را آزمایش کند. مهم نیست که شما چه حد و حدودی را در مورد کودکانتان بکار می‌برید، زیرا آنان همواره در جستجوی راههایی برای شکستن این حد و حدود هستند. این امر طبیعی است، ولی کودکانی که از قوانین و حد و حدود آن تبعیت می‌کنند، احساس مهم بودن می‌کنند. مهم نیست که تا چه اندازه آنان ممکن است از خود مقاومت نشان دهند.

تقویت عزت نفس کودکان

می‌گویند کودکان بزهکار به توجه ، محبت و پذیرش بیشتری نیاز دارند. اغلب آنان احساس انزوا و جدایی می‌کنند که این امر آسیب پذیری آنان را نیز افزایش می‌دهد. به عبارت دیگر کودکانی که دارای حس خود ارزشی هستند کمتر دچار بزهکاری می‌شوند. بنابراین برای تقویت عزت نفس در کودکان چه باید کرد؟ برای انجام این مهم چهار رکن وجود دارد: محبت ، زمان ، انضباط ، پذیرش.



بیشتر اوقات دوست داشتن کودکان خیلی ساده و آسان است و در برخی مواقع مشکل.
ابراز محبت به کودکی که پیوسته بی تربیت ، ناسازگار و بدخلق است، همچون بیشتر کودکانی که دوران بلوغ را سپری می‌کنند، سخت است.
جالب است بدانیم در این زمان او به محبت بیشتری نیاز دارد. والدینی که هم در دوران سرکشی و ستیز کودکان و هم در دورانی که کودکان نوپا می‌باشند و از شیرینی خاصی برخوردارند به آنان توجه می‌کنند در واقع پایه عزت نفس کودکانشان را می‌سازند.




وقتی را که با کودکتان می‌گذرانید یکی دیگر از مواردی است که برای تقویت عزت نفس او مهم است. کودکان به زمان با کیفیت نیاز دارند. آنان به شما نیاز دارند تا در حیاط مدرسه و بازی و حتی در برخی زمانهای معمولی در کنارشان باشید. این بدین معنا نیست که شما باید کاملاً در همه احوال مراقب کودکانتان باشید. اغلب برای بیشتر کودکان فقط حضور والدین در خانواده کافی است.
گاهی اوقات مشغله کاری در بیرون از خانه به قدری زیاد است که مجبوریم زمان خیلی کمی را با کودکانمان بگذرانیم هیچ چیز مشکلتر از این نیست که برای بودن با کودک زمان کافی پیدا کنیم، ولی باید بدانیم که این زمان برای رشد کودک اهمیت دارد.

تقویت عزت نفس با پذیرش



یکی دیگر از ارکان عزت نفس در کودکان «پذیرش» است که انجام آن دشوار است. برای والدین طبیعی است که نسبت به کودکانشان امیدواری زیادی داشته باشند. همه ما دوست داریم که کودکانمان دارای تحصیلات دانشگاهی بوده و یا بهترین شاگرد در کلاس درس باشند.
ما از کودکانمان انتظارات زیادی داریم ولی آنان بیشتر انتظارات ما را برآورده نمی‌کنند. یکی از روشهای مهم تقویت عزت نفس، پذیرش کودکان در همه شرایط است.




هر کودکی دارای مشخصه منحصر به فرد خویش است و از نقاط ضعف و قوت برخوردار است. بطور یقین ما باید انتظار داشته باشیم که کودکانمان تا آنجا که می‌توانند تلاش کنند. در هر صورت چه آنان در کاری به راحتی موفق شوند یا به سختی در انجام آن موفق شوند، تشویق کارهایشان و تصدیق قوه خود ارزشی برای آنان بسیار ضروری است.




تا آنجایی که می‌توانید وقت زیادی را با کودکتان بگذرانید. اگر شما بیش از یک فرزند دارید سعی کنید طوری وقت خود را تقسیم کنید که به هر یک از فرزندانتان زمان کافی اختصاص یابد. گرچه تنظیم زمان بندی بدین شکل مشکل است، ولی این مسئله برای رشد کودک ضروری است حتی اگر لازم باشد از فعالیتهای دیگر زندگی خود صرف نظر کنید.




همیشه سعی کنید در لحظه‌های مهم زندگی فرزندانتان حاضر باشید. حضور در بازیهای مدرسه‌ای ، مراسم اعطای جوایز و … لحظات مهمی هستند که طبیعتاً کودکان دوست دارند با شما سهیم شوند.

آموزه‌های روان شناختی تقویت عزت نفس



به کودکان خود امیدوار باشید.
به جای نصیحت کردن آنان برای انتخابهای بد ، انتخاب خود آنان را مورد تمجید قرار دهید.
همه کودکان دچار اشتباه می‌شوند. به کودکان کمک کنید که از اشتباهات خود پلی برای موفقیت بسازند.




به احساسات کودکانتان احترام بگذارید. هرگز نسبت به تردیدها ، ترس‌ها ، عقاید و افکار آنان بی اهمیت نباشید.
قوانین روشنی را تنظیم کنید و آنان را اجرا کنید. سعی نکنید در اجرای آن از تنبیه‌های مختلف استفاده کنید.
کودکان اشتباه خواهند کرد و هیچکس همیشه از تمام قوانین پیروی نخواهد کرد. محدودیتها را استوار ولی دوستانه اجرا کنید.




پیشرفت کودکانتان را ارج نهید. کودکانتان باید بدانند که شما از آنان انتظار تلاش فراوان دارید ولی ظرفیت‌های آنان را نیز می‌شناسید. پیشرفتهای آنان را تمجید کنید و هرگز آنها را به خاطر اشتباهاتشان شرمسار نکنید.
عقاید و ارزشهای خود را با کودکانتان در میان بگذارید. با آنان صحبت کنید و به صحبتهایشان گوش فرا دهید تا بدین وسیله به آنها اعتماد به نفس بدهید.

Borna66
06-17-2009, 09:53 PM
کودک درون چیست؟
نظریه تحلیل رفتار متقابل اولین با ر توسط اریک برن ارائه گردید که در آن ساختار شخصیت هر فرد به ۳ بخش کودک -والد -بالغ تقسیم می شود که شامل نوعی نظام به هم پیوسته فکر کردن -احساس کردن و رفتار کردن است.
در این بخش به حالت خود کودک اشاره می شود.
حالت خود کودک :آن بخش از ساختار شخصیت است که از بدو تولد در نهاد ما شکل می گیرد و شامل حالاتی مثل ترس -غم -لذت -مهربانی و...است بر این اساس وقتی کودک درون کسی فعال نیست به او احساس دلمردگی و افسردگی شدید دست می دهد.
کلید درک کودک درون هر فرد کلید درک خوشبختی اوست که به تعبیر فروید "جائی که روان آدمی باشد خود وجودی اش هم باید باشد."
حالت خود کودک شامل دو بخش است .
الف . کودک طبیعی ب. کودک سازگار شده
وقتی ما با احساسات اولیه امان رفتار می کنیم در حالت کودک طبیعی مان قرار داریم و وقتیکه یاد می گیریم رفتارها و احساسات اولیه امان را با اوضاع و احوال خویش وفق دهیم در حالت کودک سازگار شده خویش قرار داریم و این حالت باعث استحکام و بقای شخصیت فرد می شود.
در نهایت در مورد کودک درون ذکر این نکته حائز اهمیت است که حالت کودک طبیعی پس از تعدیل احساسات و تبدیل شدن به حالت کودک سازگار شده به سمت الگوهای پیچیده و ظریفی از رفتارها گسترش پیدا می کند و تبدیل به مرکزی برای شکل گرفتن خود واقعی (خود بالغ) می شود که هدایت کننده ی رفتارها ی فرد در ادامه مسیر زندگی خواهد بود .
__________________

Borna66
06-17-2009, 09:53 PM
چقدر در کنار فرزندتان هستید؟
نخستین دنیایی که کودکان ما با آن آشنا می‌شوند، محیط خانواده است. آنها از ما و از خلال هزاران لحظه ظاهرا کوچک و کم‌اهمیت زندگی خانوادگی می‌آموزند که چگونه رفتار کنند، برای چه چیزی ارزش قائل شوند و از زندگی چه انتظاراتی داشته باشند. کودکان ما اغلب بعضی از مهمترین پیام‌ها را درباره ارزش‌ها و اعتقادات ما زمانی برداشت می‌کنند که ما به هیچوجه متوجه آنها نیستیم.

این دنیای اولیه فرزندان ما تا چه حد دوستانه است؟ آیا میان ما احترام متقابل وجود دارد؟ آیا آنها را همانطور که هستند قبول داریم یا می‌خواهیم از آنها چیزی بسازیم که خود دوست داریم؟ آیا حرف و عمل آنها را تا زمانی که خلاف آن ثابت نشده می‌پذیریم؟ آیا به قصد و نیت آنها اعتماد می‌کنیم؟ آیا برای همراهی آنها در علائق جدیدشان مشتاق و کنجکاو هستیم؟

اقتدار یا صمیمیت؟؟

یک محیط خانوادگی دوستانه جائی است که تلاش‌های کودک شناخته می‌شود و مورد توجه و تشویق قرار می‌گیرد. جایی که اشتباهات ، کوتاهی‌ها و تفاوت‌های فردی تحمل می‌گردد. محیطی که با کودک منصفانه و صبورانه رفتار می‌شود و وی می‌تواند با تفاهم و صمیمیت در آن زندگی کند و مورد توجه قرار گیرد.

مطمئنا مواقعی پیش می‌آید که لازم است ما اقتدار پدرانه یا مادرانه خود را در برابر کودکان خود بکار گیریم، ولی می‌توانیم به گونه‌ای عمل کنیم که این اقتدار به جای سرد و تحکم آمیز بودن، گرم و صمیمانه باشد. ما می توانیم محیط خانوادگی گرمی ایجاد کنیم که افراد آن یار و غمخوار یکدیگر بوده و در عین حال همه بدانند که برای اعمال و رفتارشان حدود معینی وجود دارد. زندگی خانوادگی امروز ما ، الگوهای کودکان ما را برای زندگی آنها در بزرگسالی می‌سازد.

ما می‌خواهیم روابط سالمی را با فرزندانمان بوجود آوریم که برای تحمل لحظات اجتناب ناپذیر برخوردهای خانوادگی ، به اندازه کافی انعطاف‌پذیر و برای دوام‌آوردن تا هنگام بزرگسالی آنها به اندازه کافی محکم و قوی باشد. ما می‌خواهیم آنها از دور هم جمع شدن‌های خانوادگی در تعطیلات حتی پس از آنکه خود تشکیل خانواده دادند، لذت ببرند. ما می‌خواهیم آنها را با دید مثبتی پرورش دهیم که به آنها کمک کند جایگاهشان را در جهان پیدا کنند و از آنچه زندگی به آنها عرضه می‌کند، لذت ببرند.

ارتباط متقابل

ما معمولا روابط متقابل غیرقابل شمارش خود را در زندگی خانوادگی بسیار عادی و بی‌اهمیت تلقی می‌کنیم. در حالی که این روابط می‌تواند برای توانایی درست کنار آمدن با دیگران از اهمیت فراوانی برخوردار باشند. همانطور که ما الگوی رفتار فرزندانمان هستیم، خانواده نیز نمونه یک واحد اجتماعی است. در بسیاری موارد موقعیت‌هایی که کودکان ما در اجتماع با آن روبه رو می‌شوند، شبیه به روابطی است که درخانواده آنها وجود دارد.

در بحث‌ها و صحبت‌ها و آموزش برای شریک شدن در وسایل و امکانات خانه ، فرزندان ما معنی مسئولیت و چگونگی اعتماد و اتکای به دیگران را می‌آموزند. از طریق جریان‌های عادی زندگی بطور مثال مهمانی‌های کوچک خانوادگی و همیاری کودکان ، آنها به راحتی می‌توانند به تاثیر رفتارشان بر سایر افراد پی ببرند و درک کنند که همبستگی افراد خانواده به یکدیگر عامل مهمی در زندگی آنها محسوب می‌شود. در واقع آموزش همیاری و همکاری با اعضای خانواده در حالتی دوستانه ، درس‌های گرانبهایی به کودکان ما خواهد داد. درباره اینکه در دنیای بزرگتر چگونه با دیگران کنار بیایند.

کودکان هر چه بیشتر و بهتر در کارهای مشترک خانوادگی به کمک و یاری عادت کنند، از طرف دوستان ، همسایه‌ها و همکارانشان در بزرگسالی بهتر و بیشتر پذیرفته و دوست داشته می‌شوند و دنیا در نظر آنها خوشایندتر خواهد بود و چنانچه در زندگی بخشش و سخاوت یاد بگیرند، خود وسیله‌ای خواهند بود تا دنیا را جای زیبایی برای زندگی بسازند.

شبکه عاطفی گسترده

ترکیب خانواده در حال تغییر است. خانواده‌های بزرگ گذشته کوچکتر شده‌اند. خانواده‌های کمتری با پدربزرگ و مادربزرگ زندگی می‌کنند. با ازدیاد طلاق در زندگی مدرن ، برخی خانواده‌ها حتی از وجود یکی از افراد اصلی خانواده یعنی پدر یا مادر محرومند. صرفنظر از ترکیب خانواده ، مهمترین مساله برای کودکان این است که مورد پذیرش و محبت واقع شوند. وجود افراد بزرگسال و مهربان در زندگی فرزندان ما از اهمیت بسیای برخوردار است. کودکان ما از ارتباط دائمی با افراد فامیل یا دوستان خانوادگی بسیار سود خواهند برد.

از آنجا که ما نمی‌توانیم در همه لحظه‌ها برای فرزندانمان ، همه چیز باشیم، در بسیاری موارد وجود دوستان و اقوام با نقطه نظرهای جدید و کمی وقت بیشتر با هوشیاری‌ها و دانائی‌های خاص آنها می‌تواند بسیار مفید واقع شود. در اینجاست که به اهمیت وجود پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها پی می‌بریم. وجود این افراد اجازه می‌دهد بچه‌ها خود را تحت حمایت یک نسل عاقل‌تر و بامحبت احساس کنند. بیشتر اوقات پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها می‌توانند برای نوه‌هایشان وقت بیشتری نسبت به وقتی که برای فرزندان خود صرف می‌کردند داشته باشند.

وقتی پای صحبت مادربزرگ‌ها می‌نشینیم، بسیاری از آنها از اشتباهات گذشته‌شان در بزرگ‌ کردن بچه‌ها صحبت می‌کنند. یکی از بزرگترین تاسف‌های آنان این است که چرا هنگام کودکی فرزندشان وقت بیشتری را با آنها نگذرانده‌اند. آنها می‌دانند که بازی کردن با بچه‌ها و اختصاص قسمت زیادی از وقت‌شان برای نزدیک شدن به آنها کار با ارزشی است که می‌تواند به نفع همه خانواده باشد.

خانواده بزرگ

یک خانواده بزرگ همچنین می‌تواند محافظ امنی برای بچه‌های ما به حساب بیاید. هرچه درگیری‌های اجتماعی بیشتر باشد، پیوستگی و نزدیکی اقوام نزدیک در زندگی اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. وجود اقوام نزدیک در زندگی کودکان نعمتی است برای همه افراد خانواده. کودکان گاهی مایل نیستند در مواقعی که به کمک نیاز دارند مشکلات خود را با پدر و مادر خود در میان بگذارند.

گاهی نیز به دلیل گرفتاری والدین ، دسترسی فوری و آسان به آنها برای هم‌صحبتی مشکل می‌گردد، در این گونه موارد ، وجود اقوام نزدیک که با علاقه و احساس مسئولیت می‌توانند به فرزندان ما کمک کنند، بسیار حیاتی است. آن عده از ما که به دلایلی اقوام نزدیک خود را در کنارمان نداریم، می‌توانیم این شبکه را با دوستان خانوادگی خود تشکیل دهیم.
ارتباط نزدیک با اقوام و دوستان ، دنیای فرزندان ما را وسعت می‌بخشد. شبکه گسترده‌ای از افراد بزرگسال که ارتباط عاطفی خوبی با ما داشته باشند، می‌تواند دنیای غنی‌تری در برابر فرندان ما قرار دهد. این افراد با جواب دادن به کنجکاوی‌های فرزندان ما ، با پیشنهادات سازنده و جذاب خود این احساس را به آنها می‌دهند که افراد دیگری غیر از پدر و مادرشان نیز به آنها اهمیت می‌دهند. از آنجا که هر فردی نقطه نظرها و قریحه خاص خود را دارد، وجود تعداد بیشتر افراد بزرگسال در زندگی کودکان ما می‌تواند کمک بزرگی برای موفقیت آنها در زندگی محسوب شود.

Borna66
06-17-2009, 09:54 PM
اختلال در شخصیت
شخصیت چیست؟

شخصیت یعنی « مجموعه‌ای از رفتارها و شیوه‌های تفکر شخص در زندگی روزمره که با ویژگی های بی همتا بودن ، ثبات (پایداری) و قابلیت پیش بینی» مشخص می‌شود. از این تعریف چندین نکته قابل استنباط است.



بی همتایی و تفاوت : شخصیت یک فرد بی‌همتاست و در عین بعضی مشابهت‌ها ، هیچ دو شخصیت یکسان و همسان وجود ندارد.
ثبات داشتن (پایداری) : اگر چه افراد در شرایط و محیطهای گوناگون در ظاهر رفتار متضاد و مختلفی دارند، ولی در طول زمان (مثلا چندین دهه) رفتار و واکنش و همچنین شیوه تفکر آنها دارای یک ثبات نسبی دائمی است.
قابلیت پیش بینی : با توجه کردن و مطالعه رفتار و نوع تفکر اشخاص می‌توان سبک رفتاری و تفکری افراد را با احتمال زیاد پیش بینی کرد. قابلیت پیش بینی رفتار با «ثبات در رفتار» رابطه متقابل دارد.

شخصیت می‌تواند سازگار و یا ناسازگار باشد. «ناسازگاری» زمانی مطرح می‌شود که افراد قادر نباشند تفکر و رفتار خود را با محیط و تغییرات آن تطبیق دهند. سازگاری یا عدم سازگاری ارتباط نزدیکی با «انعطاف پذیری» دارد. یک شخصیت سالم با وجود ثبات و پایداری به میزانی از انعطاف‌پذیری بهره می‌برد. اما افراد ناسازگار در برخورد با موقعیت‌هایی که واکنش به آنها مستلزم تغییرات و تصمیمات جدید است، تفکر و رفتار انعطاف ناپذیری از خود بروز می‌دهند. بنابراین ، اختلال شخصیت یعنی «رفتارهای ناسازگار و انعطاف ناپذیر در برخورد با محیط و موقعیت ها»

میزان شیوع اختلال شخصیت

شیوع در جمعیت کلی


میزان شیوع اختلال شخصیت در کل جمعیت حدود 4 تا 6 درصد برآورد شده است. اگر چه در بین انواع مختلف شخصیتی تفاوتهای معنی‌دار وجود دارد برای مثال برآوردها برای اختلال پارانوئید حدود (0.5 تا 2.5 درصد) است در حالی که برای اختلال اجتنابی بین (1 تا 10 درصد) اعلام شده است.

شیوع در بین دو جنس

در میزان شیوع اختلال شخصیت بین دو جنس تفاوت های معنی‌دار دیده می شود برای نمونه در حالی که طبق برآوردها ، ضداجتماعی واختلال وسواسی- جبری در مردان بیشتر از زنان است اختلال مرزی نمایشی و وابسته در زنان بیشتر از مردان (گاهی 2 برابر مردان) است.

درمان اختلال شخصیت

روان درمانی


روشی است که روانشناسان بالینی یا مشاور با استفاده از اقدامات «نیرو دارویی» اقدام به درمان اختلال می نماید و شامل انواع مختلفی است از قبیل « روانکاروی ، شناخت درمانی ، رفتار درمانی، گروه درمانی ، آموزش مهارت های اجتماعی و... هدف از روان دمانی ، آموزش رفتارهای جدید همراه با اسجاد خودآگاهی و بینش در مراجع (دروان جو) نسبت به رفتار خود و اثر آن بر فرد و جامعه است. در درمان اختلال شخصیت اولویت با روان درمانی است.

درمان دارویی

در کنار روان درمانی مواقعی وجود دارد که لازم است از دارو نیز استفاده شود تا فرآیند درمان تسهیل شود. دارو درمانی زیر نظر روانپزشک اعمال می شود و میزان و تعداد مصرف را او تعیین می کند. داروهای مورد استفاده برای درمان این اختلال بطور غیر مستقیم اثر خود در اعمال می کنند. برخی از گروهها دارویی مورد استفاده عبارتند از: ضد اضطرابها ، ضد افسردگیها ، ضد جنونها.

Borna66
06-17-2009, 10:02 PM
پيكا يا ميل به خوردن خاك چيست ؟
پيكا ميل شديد داشتن يا خوردن مواد عجيب كه فاقد ارزش غذايي اند. اين عارضه معمولاً كودكان سنين ۶-۱ سال و خانم هاي باردار را گرفتار مي سازد.
اين اصطلاح در مورد شيرخواران زير ۱۸ ماه كه هر چيزي را در داخل دهان خود مي گذارند به كار نمي رود زيرا در اين سن اين كار طبيعي محسوب مي شود.
علايم شايع
خوردن مواد غيرغذايي نظير نشاسته ، خاك رس ، يخ ، گچ ، رنگ ، مو يا سنگ ريزه
درد شكم (گاهي )


علل


نياز غريزي براي جبران كمبود مواد معدني در رژيم غذايي . اين مطلب به ويژه در مورد خوردن خاك رس براي كمبود آهن صحت دارد.
عوامل رواني خوب شناخته نشده مرتبط با زندگي در مكان نامطلوب ، درآمد كم يا محروميت هاي رواني
عوامل افزايش دهنده خطر
سابقه خانوادگي پيكا
تغذيه نامطلوب
فقر
عقب ماندگي ذهني
كم خوني


پيشگيري


موادي را كه كودك مي خورد از دسترس وي دور كنيد.
خانه هايي را كه داراي رنگ سرب دار هستند مجدداً رنگ بزنيد. از تختخواب هاي قديمي با رنگ سرب دار براي كودكان استفاده نكنيد.
از يك رژيم غذايي متعادل مطلوب براي خود و كودكانتان استفاده كنيد.
يك محيط مطلوب و داراي تمهيدات حمايتي براي كودكان در منزل طراحي كنيد.
عواقب مورد انتظار
پيكاي بارداري معمولاً پس از زايمان برطرف مي شود. ساير انواع پيكا با درمان قابل كنترل هستند.
عوارض احتمالي
مسموميت با سرب ناشي از رنگ يا گچ عفونت هاي روده اي ناشي از انگل هاي موجود در خاك كم خوني سوءتغذيه انسداد روده


درمان


اصول كلي


بررسي هاي تشخيصي ممكن است شامل آزمايش هاي خون براي شناسايي كم خوني و اندازه گيري مايعات و الكتروليت ها باشد. راديوگرافي شكم ممكن است توصيه گردد.
امنيت محيط منزل را از نظر حذف مواد غيرغذايي كه كودك آنها را مي خورد برقرار كنيد.
محيط منزل خود و نيز تعامل هاي خانوادگي را ارزيابي كنيد و اگر احساس كرديد كه آنها آن طور كه بايد باشند نيستند، درصدد راه هايي براي ايجاد محيط سالمتر برآييد. در صورت لزوم با متخصص مشورت كنيد.


داروها


براي اين اختلال معمولاً دارويي نياز نيست .


فعاليت


محدوديتي وجود ندارد.


رژيم غذايي


يك رژيم غذايي متعادل مطلوب براي خود برنامه ريزي كنيد. مكمل هاي ويتامين ها و مواد معدني ممكن است لازم گردد. اگر شما براي طرح ريزي وعده هاي غذايي نياز به كمك داريد، با مراكز خدمات در منزل ، متخصص تغذيه يا يك پرستار خانواده مشورت نماييد.


در اين شرايط به پزشك خود مراجعه نماييد


اگر كودك شما داراي علايم پيكا باشد.
وجود علايم پيكا در بارداري
عدم بهبود پيكا با وجود دو هفته درمان

Borna66
06-17-2009, 10:02 PM
خودمان را دوست داشته باشيم . . .
بسیاری از ما تصور می کنیم که اشتباه یا خودپسندانه است که خیلی از ویژگی های خوب را دارا هستیم . ممکن است بسیاری از ما وقت خود را برای سرزنش صفات منفی خود صرف کنیم و فکر کنیم که انتقاد از خود کلید اصلاح عملکرهایمان است. تمرکز دائمی روی عیب های فرضی می تواند مانعی برای برقراری ارتباط با دیگران باشد.
در صورتی که ما فکر کنیم که ماهیت درونی ما دارای نقطه ضعف هایی است ، چگونه می توانیم باور کنیم که دیگران قادرند ما را دوست داشته باشند و یا اگر تصورمی کنیم کسل کننده تر از آن هستیم که کسی را جذب کنیم؟

ممکن است تعجب کنیم که دیگران قادرند ویژگی های خوبی را در ما درک کنند در حالی که ما احساس می کنیم ویژگی های خوبی در خود نداریم .برای اینکه دیگران به ما علاقمند شوند باید بتوانند براحتی بهترین صفات و ویژگی های ما را ببینند. اگر ما بر روی صفات خوبمان تمرکزکنیم اعتماد بنفس بیشتری خواهیم داشت و این به معنی آن است که ما هم چیزهای با ارزشی برای عرضه کردن در روابطمان داریم.

اگر می خواهید از لحاظ اجتماعی فرد موفقی باشید باید این حقیقت را قبول کنید که قرار نیست همه شما را تحت هر شرایطی دوست داشته باشند و به خصوص در همان دیدار اول شیفته ظاهر شما شوند .

هر فردی الگوهای منحصر بفردی برای دوست داشتن و یا دوست نداشتن دارد که قبل از آشنایی با شما در وی شکل گرفته است .اگر به نظر می رسد شخصی شما را دوست ندارد نباید خود را بعنوان فردی ناموفق محکوم کنید.

اگر شخصی شما را دوست ندارد شاید ارتباطی به شما نداشته باشد . شخصی که شما را دوست ندارد ممکن است ترسو، پرمشغله ویا خجالتی باشد. شاید شما و آن شخص صرفا در این زمان خاص با هم ناهماهنگ باشید.

خودتان را از بازی بیرون نکشید با این تصور که اشتباهات شما بسیار بیشتر از امتیازهای شما هستند.در حقیقت خیلی از صفاتی که شما آنها را عیب و نقص تصور می کنید ممکن است برای شخصی دیگر جذاب و دوست داشتنی باشد.کل فاکتورهایی که ممکن است سبب شود شخصی شما را نپذیرد به اندازه ی فاکتور هایی هستند که موجب تفاهم بین شما و فرد دیگری می شود.

شما ممکن است مقداری اضافه وزن داشته باشید ولی در عوض ممکن است لبخندی فوق العاده و یا شورو شوقی زیاد برای زندگی داشته باشید.بسیاری از مردم هستند که اضافه وزن شما حقیقتا به چشمشان نمی آید.ممکن است شما ماشین کهنه ای داشته باشید ولی رفتاری خیلی تاثیر گذار داشته باشید و یا دوستی وفادار باشید.مردم بسیاری وجود دارند که در جستجوی وفاداری، سرگرمی، مهربانی و شوخ طبعی هستند و صورت ظاهر فردی که مقابلشان قرار می گیرد برایشان مهم نیست.

اگر شما به اندازه ای زیبا نیستید که بتوانید با زیبایی خود دیگران را جذب کنید، بخاطر داشته باشید که همه به دنبال زیباییهای ظاهری در دوستانشان نیستند.

شما می توانید تصمیم بگیرید که چون پولدار نیستید و ماشینی زیبا ندارید احساس حقارت کنید و آنها را دلایلی برای نداشتن دوستان زیاد در زندگی خود بدانید.از طرف دیگر اگر ثروتمند باشید ممکن است بدگمان باشید که همه دنبال پول شما هستند و هیچکس شما را بخاطر خودتان دوست ندارد.

نکته اینجاست شما می توانید هرچیزی را به طور ناعادلانه دلیلی بدانید برای اینکه دوستی ندارید و نمی توانید ارتباط برقرار کنید.

یکی از راههایی که شما می توانید به خودتان یادآوری کنید که کدام ویژگی های شما خوب هستند این است که لیستی از ویژگی های خوب خودتان بنویسید و اغلب اوقات آن را مرور کنید.تنها در ذهن خود به صفات خوب خود فکر نکنید، واقعا برای نوشتن لیستی از صفات خوبتان تلاش کنید. عمل نوشتن کمک می کند تا قدرت این تصور در ذهن شما تقویت شود.از اینکه به صفات خوب خود امتیاز بدهید شرمنده نباشید.اگر هیچ نظری راجع به اینکه کدام یک از صفات شما خوب هستند ندارید از افراد دیگری که آنها را می شناسید بپرسید.

وقتی لیستی از صفات خوبتان تنظیم می کنید به اندازه ای سخاوتمند باشید که گویا در تعریف از بهترین دوستتان در دنیا هستید.اگر هنوز کسی را به عنوان بهترین دوست ندارید، دوستی دانا و دوستداشتنی که شما را حقیقتا می شناسد و تحسینتان می کند را در ذهن خود تصور کنید.آن دوست در مورد ویژگی های خوب شما چه خواهد گفت؟

در اینجا صفاتی وجود دارد که ممکن است با شما متناسب باشد.برای تنظیم لیست خود با آزادی عمل کنید و به آن صفات جدید را اضافه کنید.

ویژگی های خوب من عبارت اند از :



من مهربانم
هرگز غیبت نمیکنم
خلق و خوی آرامی دارم
اطلاعات زیادی راجع به ورزش دارم
من با خیلی ها رابطه ی خوبی دارم
برای کمک به دیگران حتی مسیرم را عوض می کنم.

شما می توانید لیستتان را به همراه داشته باشید و هر روز آن را چندین بار بخوانید و هرگاه ویژگی خوب دیگری را در خود کشف کردید به آن اضافه کنید.نسبت به تعریف های دیگران از شما هشیار باشید، ویژگی های مثبتی که دیگران در شما می بینند نیز می تواند وارد لیست شما شود.

هنگامی که دیگران را ملاقات می کنید همه ی ویژگی های فوق العاده ای را که دارید به خود یادآوری کنید.این بر می گردد به زمان قبل از ملاقات شما با کسانی که آنها نیز به این صفات ارج می نهند.

یادبگیرید آرامش خود را حفظ کنید و به جای اینکه خود را به خاطر عیب و نقص ها سرزنش کنید روی ویژگی های خوبی که برای عرضه کردن دارید تمرکز کنید.بدانید بینندگانی برای مجموعه استعدادهای ویژه ی شما وجود دارند و به دنبال کسانی باشید که این استعدادها را تحسین می کنند.
__________________

Borna66
06-17-2009, 10:02 PM
روانشناسی رنگها را بدانيم

برخی از روانشناسان عقيده دارند رنگی که برگزيده و دلخواه کسی است ميتواند گويای خصوصيات اخلاقی و روانشناسی او باشد. نوشتار زير چکيده ای است که بر اساس اين نظريه و پس از سالهای پژوهش نگاشته شده:
قرمز

اين رنگ مظهر شدت و زياده روی است که گاهی در جهت مخالف آن است. قرمز رنگ عشق و تنفر و فداكاری و خشونت و خون و آتش. كسی كه به اين رنگ علاقه دارد هرگز نمي تواند در زندگی بی تفاوت باشد.اين گونه اشخاص تند و سركش و در عين حال فعال و شجاع و کمی عجول هستند. احتمال شكست به خصوص در عشق برای آنها فراوان است.قضاوتهاي عجولانه و ناگهاني در مورد ديگران اغلب سبب از بين رفتن دوستي هايشان مي شود، با آن كه در عشق كاملاً فداكارند اما اگر روزی حوادث بر وفق مراد نباشد بدون تفكر و جويا شدن علت مي جنگند.دو عيب بزرگ خودپرستی و عدم كنترل، در نفس آنهاست و دو صفت ممتازشان خوش قلبی و حس بزرگ طلبی است. به طور كلی دوستداران رنگ قرمز دارای خصوصيات متضادی هستند.
صورتی
رنگ صورتي درواقع همان قرمز است كه كمرنگ شده باشد. اگر به اين رنگ علاقه داريد تمام صفات رنگ قرمز را كمی ملايمتر دارا می باشيد، با گذشت هستيد و در عشق، تندی نشان نمی دهيد.ديگران را خوب درك مي كنيد و با اطرافيان خود با ملايمت و لطف رفتار می كنيد و به دليل نشاط و شادابي تان مورد علاقه اطرافيان خود هستيد. آنهايي كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب شكستها، خشونتها و دشواري های زندگی را تحمل كرده اند و با مشكلات فراوان مواجه شده اند.

آبی
رنگ آبی از رنگهايی است كه طرفداران زيادی دارد. اگر به اين رنگ علاقه داريد، كاملاً می توانيد هوس و احساسات و هيجانات خود را كنتر ل كنيد.ظاهر آرام شما ديگران را وادار مي كند كه به شما احترام بگذارند و دوست داريد پيوسته مورد احترام و ستايش ديگران قرار بگيريد.در خريد و پوشش لباس قناعت می كنيد و به علت شرم و حيا و گاه غروری كه داريد ميل داريد اغلب تنها باشيد. حماقت و عدم فهم ديگران شما را كسل می كند و كسانی كه از نظر هوش و فهم بر شما برتری دارند شما را ناراحت می كنند.كارهای خود را از روي نظم و ترتيب و بر پايه قواعد معينی انجام مي دهيد. يكی از صفات مشخص شما پشتكار شماست.

ارغوانی
رنگ اسرارآميز و باشکوهی است. دوستداران اين رنگ پيوسته مجذوب زيبايی ها و ظرافتها مي شوند و مغرور و اجتماعی هستند. معاشرت با اين دسته لذتبخش است که امور معنوی بيشتر می پردازند. ارغوانی رنگ مورد پسند عرفا نيز هست!
قهوه ای

اگر رنگ قهوه اي را دوست داريد كاملاً می توان روی شما حساب باز كرد. باثبات و مقدس، شاعرپيشه وكمی فيلسوف مآب هستيد.به ندرت تغيير عقيده مي دهيد و با آن كه كمتر تصميم می گيريد اما هر بار كه تصميمی بگيريد آن را به مورد عمل می گذاريد.شما كاملاً در نگهداري پول و اسرار ديگران قابل اعتماد هستيد. ميل داريد پيوسته در عالم خودتان باشيد و گاهی اوقات با اطرافيان خود رفتار خشونت آميزی در پيش می گيريد. در عشق هرگز بدبين و تند نيستيد.
خاکستری

اين رنگ مظهر چشم پوشي از خوشی های دنياست. كسانی كه به اين رنگ علاقه دارند اغلب در زندگي احساس رضايت می كنند، خاكستری رنگ عقلا است و جوانانی كه به اين رنگ اظهار علاقه می كنند درواقع خود را هم شأن و هم طراز اشخاص کهنسال ميدانند و در زندگي احساس بی نيازی می كنند.در عشق بر افراد مسن تر از خود تمايل دارند و اغلب كسانی كه از نظر فكر و ايده به آنها برتری دارند خيلی آسان طرف توجهشان قرار خواهند گرفت.
پرتقالی

رنگی است تركيبی و آنهايی كه اين رنگ را رنگ دلخواه خود می دانند متكی به نفس نيستند. اجتماعی و خوش خلقند و با مردم خوب رفتار می كنند.نفوذ در اين گونه افراد مشكل است كسی كه آنها را دوست بدارد می تواند با او به آسانی ازدواج كند. هوسباز نيستند و اگر با كسی دوستی كنند صداقت و فداكاری دارند. اگر افراد اين دسته با كسی كه خصوصيات اخلاقی خودشان را داشته باشد ازدواج كنند سعادتمند می شوند.
سبز

رنگ سبز طبيعت وتازگی است. اگر به اين رنگ علاقه داريد زندگي با شما آسان است. نقطه اشتراك فراوانی با افراد علاقه مند به رنگ پرتقالی داريد روابط شما با ديگران بر پايه ی اصول و قرارداد است.دوست نداريد كه در زندگيتان حوادثی به وقوع پيوندد اما كنجكاوانه به ماجراهای زندگی ديگران توجه داريد.
فیروزه ای

دوستداران اين رنگ اسرارآميزند و احساساتی و كارهای شخصی خود را به خوبی اداره می كنند. پشتكار دارند و باثباتند و به نصايح ديگران در مورد كارهای خود كمتر توجه دارند. فيروزه ای معمولا رنگ مورد علاقه ی خانمها است.
سياه: خوش ذوقی و ظرافت طبع
اين رنگ برخلاف عقيده ی همگان رنگ نوميدی و عزا نيست بلكه نشانه خوش ذوقی و ظرافت طبع است. اگر از دوستداران اين رنگ هستيد مسلماً به شخصيت اطرافيان خود احترام می گذاريد و برای آن كه ديگران را با ارزش و برجسته نشان دهيد از هيچگونه كمكی به آنها دريغ نمی كنيد و هرگز خود را به ديگران تحميل نمي نماييد همچنين عقايد و نظريات ديگران را به آسانی مي پذيريد.
يک نکته ی رنگی
توجه و علاقه شما به رنگها در طی زمان تغيير می كند به دليل آن كه خصوصيات اخلاقيتان نيز در ساليان دراز تغيير خواهد كرد. اما اگر در مورد رنگی ناگهان عقيده خود را عوض كنيد به علت ضعف شما و يا به علت نيازتان به تغيير محيط است.
__________________

Borna66
06-17-2009, 10:03 PM
اسرار چشم ها
اين مقاله پيرامون مبـحث پـرآوازه و نـوظـهور مـوسـوم بـه "علايم دستيابي ديداري" مي باشد. شيوه اي كه مـا را قادر مي سازد با مشاهده حركات چـشـم هـا بـه نـحـوه انديشيدن فرد پي ببريم. مـبـنـاي ايـن علم بر پايه ارتباط تنگاتنگ جسم و ذهن بوده و آنـكـه افـراد با حـركـت دادن چـشمـهايـشـان رونـد تـفـكـرات بـاطـنـي خـود را آشـكـار ميسازند. فراگيري آن ما را يقينا در بهبود برقراري ارتبـاط با ديگران در زندگي ياري خواهد داد.

تشخيص حركات چشم قدري به تمرين و ممارست نيـاز دارد زيرا كه برخي افراد حركات چشم بسيار كنـد و آرام، مختصر، زيركانه و يا تعمدي دارند كه اغلب اوقات ارزيابي چشم را پيچيده و دشوار مي گردانـد. حـركات چـشـمـها نشان دهنده آن است كه فرد چگونه ميانديشد،آيا وقايع گذشته و يا آينده را در تصور خود ميپروراند، صدايي را در باطن خود دوبـاره مي شـنـود و يا صداي جـديـدي را در ذهن خود مي آفريـنـد. در دلـش بـا خود حرف ميزند و يا توجهش معطوف به احساساتش مي باشد.

جهت رمز گشـايي حركات چشمها صورت را به 3 بخش فوقاني-مياني-تحتاني در ذهن خـود مجسم كنيد. اكنون مجددا آن 3 بخش را از وسط به 2 بخش چپ و راست تقسيم كنيد. حركت چشم به سمت هر يك از اين 6 منطقه را ميتوان اينگونه تفسير كرد:

بالا: ديداري

وسط: شنيداري

پايين: تكلم و احساسات

سمت چپشان مربوط به اطـلاعـات يـادآوري شده و سمت راستشان مربوط به اطلاعات خلق شده مي باشد. به اين مفهوم كه شخص به مـنظور دستيابي به مناطق مرتبط با حواس پنجگانه مغز بطور غير ارادي چشمانش را به جهات مختلف حركت ميدهد.

چشمها بالا وچپ: نيـمكره غيـر بـرتـر تـجـسـمات فكري - تصوير ذهني يادآوري شده - دستيابي به خاطرات بصري (Vr)
چشمها بالا و راست: نيـمـكره بـرتـر تجسمات فكري-تصوير ذهني خلق شده-قوه مخيله (Vc)
چشمها وسط و چپ: نيـمـكره غـير برتر پردازش حـس شـنـوايي-دستيابي به خاطرات اصوات-افتراق تن صدا (Ar)
چشمها وسط و راست: نـيـمـكره بـرتر پـردازش حـس شنوايي-تجسم اصوات جديد (Ac)
چشمها پايين و چپ: نداي درون-گفتگوي باطني-ايجاد كلام(Ad)
چشمها پايين و راست: احساسات، حـس لامـسه و هـم احشايي-دستيابي به احساسات، عواطف، احساس سردي وگرمي، درد، فشار، حركت و جاذبه(K)
چشمها مستقيم بسمت روبرو و متسع: دسـتـرسـي سـريع و آني به تمام اطلاعات حسي (معمولا بصري)


كاربردها

1- موثرتر ومفيدتر بيانديشيد، از آنجايي كه حركات چشمها سبب تحريك بخشهاي متفاوتي از مغز ميگردند، بـنـابـراين شما را در انديشيدن بهتر ياري ميكند. بـراي مـثال هنگامي كه از شما پرسيده شود كه آخرين فردي كه امروز صبح ملاقات كردي چه كسي بود؟ شما بـا حـركت دادن چشم هـا بسمت بالا و چپ مي توانيد آن را بهتر به خاطر بياوريد.

2- بدانيد چه زماني بايد سكوت كنيد، هنگامي كـه فـردي در حين انجام حركات چشمي مي باشد و شما نيز همزمان صحبت مي كنيد، رشته افكار وي برهم از دست ميرود كـه سبب تاخير و كندي ارتباط مـتـقـابل، سردرگمي و رنجش آن فرد نسبت به شما خواهد شد.

3- افرادي كه شيوه تفكرشان وابسته بر اطلاعات بصري ميباشد، بـه حـريم شخصي زيادي نياز دارند. مايلند از شما به اندازه كافي فاصله بگيرند تا قادر باشند خيلي خوب شما را مشاهده كنند زيرا كه با نگاه كردن به شـمـا اطـلاعـات بـسـيـاري را گـردآوري مـي كنند. بنابراين دور از آنها نشسته و يا بايستيد. افرادي كه احساسي مي انديشند مايـلـنـد به حد كافي نزديـك بـاشـنـد تـا بـا شـما تـماس جسمي برقرار كنند كه اين كار را با زدن به بازوهاي شما، گرفتن آرنج و يا شانه و دست دادني كه گويي ميـل بـه رها كردن دستان شما ندارد بروز ميدهند. همچنـيـن افـرادي كه يادگيري و تفكراتشان وابسته به اطلاعات شنيداري ميباشد كمترين توجهي نسبت به وجود شما و حركات جسماني شما ندارند زيرا كه تمام توجه شان معطوف به جزئيات و صـحت اطـلاعـات مبـادلـه شده و تحليل آن ميگردد.چشم برهم زدنهاي مكرر و يا حتي بستن چشمها به مدت چند ثانـيه در هنگام بحث و گفتگو پيرامون مسائل پيچيده از ويژگيهاي اخلاقي آنان ميباشد.

4- دروغگو را شناسايي كنيد. هنگاميكه مشاهده كرديد شخصي درپاسخ به پرسشهاي شما به بالا و سـمـت راست چشم ميدوزد احتمالا در فكر فريب و يافتن پاسخ ساختگي ميباشد.

زياده روي نكنيد

به خـاطر داشته باشيد كه حركات چشمها در تمام افراد صادق نميباشد گاهي اوقات در افراد چـپ دسـت حـركات چشم مذكور معكوس بوده و يا حتي برخي افراد داراي حركات چشم منحصر به فردي مي باشند. بنابراين در استفاده از آن مـحـتـاط و مـيانه رو باشيد و هيچگاه به آن به ديد يك قانون ثابت ننگريد.

Borna66
06-17-2009, 10:04 PM
با چند تدبير ساده انرژي مثبت را به زندگي خود بياوريد
شما با تغذيه مناسب مراقب سلامت خود هستيد. براي رفع نگراني از وضعيت جسمي‌تان به پزشك مراجعه مي‌كنيد اما خوب است بدانيد براي داشتن جسم و روح سالم، موارد بسيار ديگري هم دست به دست هم مي‌دهند و به ما براي رسيدن به سلامتي كمك مي‌كنند. يكي از عواملي كه شايد خيلي هم به آن توجه نمي‌كنيم، نوع دكوراسيون محل كار و زندگي‌مان است.

ميزان انرژي موجود در اين دو مكان كاملا مي‌تواند بر سلامت جسمي و روحي ما موثر باشد. همان‌طور كه مي‌دانيم انرژي حياتي در تمام موجودات، اجسام و در همه جا وجود دارد ولي در بعضي نقاط انتشار انرژي، بيشتر از جاهاي ديگر است. اصولا نقاط مرتفع مثل مناطق كوهستاني و جنگل‌هاي انبوه كه داراي درختان كهنسال بلند هستند و معابد، مساجد، كليساها يا مكان‌هايي كه مقبره بزرگواري است؛ هر جا كه انسان در آن به عبادت خدا مي‌پردازد و با فكر او تمركز مي‌كند و او را در قلب خود حس ميكند، به افزايش انرژي دروني انسان و شفاي او كمك مي‌كند.

دكوراسيون انرژي

به عقيده چيني‌هاي باستان، موقعيت و جهت پديده‌ها در فضا از اهميت به سزايي برخوردار بوده و محل سكونت، كار، نحوه قرارگيري اشيا، ميز، مبلمان، كتابخانه و ساير مايملك انسان كه او را از هر سو احاطه كرده‌اند، قادر به تاثيرگذاري بر سلامت رفتار و روان او هستند. براساس فنگ‌شويي اشكال هندسي، خطوط و استقرار صحيح اشيا در محيط‌هاي مناسب موجب همسويي نيروهاي آسماني با انسان و اشيا شده، سلامتي و موفقيت را به ارمغان مي‌آورند. اين تاثيرات، رفتار و شخصيت انسان را در جهت مثبت يا منفي و موزون يا ناموزون تعيين ميكنند. بديهي است كه اصلي‌ترين عصاره دكوراسيون انرژي يا فنگ‌شويي، توجه به هماهنگي موجود در طبيعت بوده و كشف رموز طبيعت كه همواره در حال سخن گفتن با بشر هستند و استفاده از آنها در زندگي شخصي. براي تبديل محيط‌ اطراف خود به چنين اماكني چه بايد بكنيم؟ راهكار اجرايي براي بهره‌مندي از فضايي مثبت چيست؟

پاك كردن انرژي‌هاي منفي

احتمالا مي‌توانيد برخي از اين مكان‌ها را در اطراف خود مثال بزنيد، اماكني كه ارتعاشات منفي آنها بالاست. بسياري از ما تجربه كرده‌ايم كه هنگام مراجعه به بعضي جاها حال خوب ما، بد مي‌شود مثل جاهاي گرفته، بدون گردش و تهويه هوا، بدون نور و زندگي. علت اصلي آن بالا بودن ارتعاشات منفي در اين اماكن است. راهها و شيوه‌هاي متعددي وجود دارد كه مي‌توان با آن فضاها يا اماكن را از ارتعاشات منفي پاك و ارتعاشات مثبت و شفابخش را جايگزين آن كرد. اين عمل به خصوص در مكان‌هاي عمومي مانند هتل‌ها يا كوپه قطار بسيار مفيد واقع مي‌شود اما مي‌توان آن را به منظور پاكسازي و تقديس منزل، محل كار يا اتومبيل خود نيز استفاده كرد، اغلب افراد پس از اين عمل، احساس خوبي را تجربه مي‌كنند.

راه‌كارهاي موثر

1- فرض كنيد كه يك درمانگر بخواهد به شفاي بيمار بپردازد. كار كردن درمانگران در اتاقي كه از انرژي‌هاي منفي پاكسازي شده باشد، بسيار اهميت دارد. بهتر است در صورت امكان اتاقي انتخاب شود كه در معرض نور آفتاب بوده و به فضاي باز و هواي تازه دسترسي داشته باشد. پس آفتاب يكي از عوامل دفع انرژي‌هاي منفي است.

2- علاوه بر اين مي‌توان با دود كردن مريم‌گلي و سرو آزاد يا هر گياه خوشبو و ضدعفوني‌كننده ديگر، اتاق را پاكيزه نگاه داشت. پيش از برخاستن دود بايد يكي از درهاي خانه را باز گذاشت تا دود، انرژي مرده و منفي را جذب كرده، آن را از در اتاق خارج كند.

3- قرار دادن تكه‌هاي جواهر مناسب در اتاق نيز انرژي منفي را جذب مي‌كند.

چند توصيه ساده

حالا چند توصيه ساده براي اين‌كه محيط‌ اطراف خود را سرشار از انرژي مثبت كنيد:
1- هرگز به طور مداوم در اتاق بدون تهويه يا زيرنور چراغ‌هاي فلورسنت (مهتابي) كار نكنيد. اين نور فركانسي توليد مي‌كند كه با ارتعاشات هاله تداخل كرده، موجب بروز فركانس ضربه‌اي در حوزه انرژي مي‌شود. دامنه فركانسي اين نورها براي تندرستي زيان‌آور هستند.

2- وجود گياهان، مولد انرژي و شفابخش هستند. مي‌توانيد در اتاق خود از حضور زنده گياهان بهره‌مند شويد و زندگي را در كنار گياهان تجربه كنيد.

3- استفاده از رنگ‌هاي شاداب و انرژي‌بخش نيز مي‌تواند بسيار موثر باشد.

4- پخش موسيقي موزون براي از بين بردن انرژي‌هاي منفي در فضا و دفع امواج منفي مفيد است. كاري كنيد كه نور و هواي زنده و تازه به زندگي‌تان جاري شود. با خواندن نام خداوند مي‌توانيد اتاق خود را به مكاني پاكيزه و سرشار از انرژي مثبت تبديل كنيد.

Borna66
06-17-2009, 10:05 PM
۱۶ راه برای حمایت از یک فرد مبتلا به افسردگی
۱۶ راه برای حمایت از یک فرد مبتلا به افسردگی

هر چقدر بیشتر درباره افسردگی بدانید، بهتر می توانید وضعیت یک شخص افسرده را درک کنید و متوجه شوید چه قصدی دارد. سعی کنید حقیقت را درباره افسردگی بدانید و افسانه هایی را که در این باره وجود دارد بخوانید.

- نشانه های خطر خودکشی را بشناسید. مانند صحبت های مکرر درباره مرگ و بخشیدن اموال یا نوشتن وصیتنامه. اگر متوجه این موارد شدید، پزشکی را مطلع سازید.
- اگر به چنین مواردی برخوردید، با شماره اورژانس تماس بگیرید.
- فرد قصد آسیب به خودش یا اطرافیانش را دارد. برای مثال او نقشه از پیش تعیین شده و اسلحه ای دراختیار دارد یا در حال جمع آوری قرص و داروست.
- فرد چیزهایی را می شنود یا می بیند که واقعی نیستند.
- فرد رفتار و افکار عجیبی دارد که کاملا با رفتار عادی اش تناقض دارد.

کمک کردن از طریق درمان پیشرفته
اگر شما مجوز دارید می توانید این کارها را انجام دهید:
- به فرد کمک کنید تا یک دکتر یا روانشناس را ملاقات کند.
- به او در مصرف داروها کمک کنید.
- از عوارض جانبی داروها مطلع شوید.
- به فرد افسرده یادآوری کنید که داروها مهم هستند و تغییر در دوز مصرفی می تواند عوارض جانبی را کاهش دهد و یا از بین ببرد.

حمایت خانگی
- یک فرد افسرده ممکن است خود را در دنیا بسیار تنها ببیند. حمایت شما به او کمک خواهد کرد.
- وقتی شخص افسرده صحبت می کند، به حرفهایش گوش دهید، او احساس بهتری خواهد داشت که به روند درمانش کمک می کند.
- از نصیحت کردن بپرهیزید. اما با ملایمت به او بفهمانید که همه چیز انقدر هم بد نیست و به او امید بدهید. او را به ادامه درمان تشویق کنید ولی نگویید که فرد تنبلی است یا باید بر آن غلبه کند.
- روابط خود را به حالت نرمال نگه دارید اما تظاهر نکنید که افسردگی وجود ندارد یا افسردگی یک مشکل نیستد.
- از او بخواهید در بعضی کارها همراهیتان کند مثلا با هم پیاده روی کنید یا به سینما بروید و او را به انجام فعالیتهای مورد علاقه اش ترغیب کنید. اگر مخالفت کرد، اصرار نکنید ولی در آینده به آن اشاره کنید. اصرار زیاد باعث بدتر شدن وضعیت او خواهد شد.
- از او بپرسید که چطور درکارهای روزمره می توانید کمکش کنید. مثل انجام کارهای خانه و نگهداری از چکن ها و بردن بچه ها به مدرسه یا رساندن پیغام ها.
آزرده خاطر نشوید. اگر شما همسر او هستید یا دوست بسیار نزدیکی می باشید، شاید آزرده خاطر شوید چون شخص به شما توجهی نشان نمی دهد و بی تفاوت است یا حتی عصبانی است. به یاد داشته باشید که فرد شما را دوست دارد اما نمی تواند به شما بروز دهد.

از خودتان مراقبت کنید
- گذران زمان زیادی با فرد افسرده ممکن است برایتان سخت باشد.
- پس اول از همه مواظب خودتان باشید و فعالیتهایی که دوست دارید انجام دهید. مانند ملاقات با خانواده و سینما رفتن.
- زیاد از حد کمک نکنید. این اشتباه معمولی است و ممکن است مردم کمک شما را نپذیرند زیرا خودشان میخواهند به خود کمک کنند.
- به تنهایی این کارهارا انجام ندهید. از تیم های مخصوص این کار کمک بخواهید زیرا به فرد کمک بیشتری کرده اید.

Borna66
06-17-2009, 10:05 PM
پالس‌های مغناطيسی برای درمان بيماران افسرده
اولين تحريک‌کننده غير تهاجمی مغز برای درمان افسردگی - وسيله‌‌ای که پالس‌های مغناطيسی به درون جمجمه می‌فرستد – مورد تاييد قرار گرفت.

به گزارش آسوشيتدپرس پالس‌های مغناطيسی که اين دستگاه از خود ساطع می‌کند، باعث ايجاد تغييرات الکتريکی کوچکی در مغز می‌شود که سلول‌‌های مغزی را به فعاليت وامی‌دارد. در عين حال اين وسيله جديد، خطرات الکترودهايی را که از راه جراحی در مغز کاشته می‌شوند يا آخرين علاج يعنی درمان با شوک الکتريکی را ندارد.

اين شيوه ملايم‌تر که آن را «تحريک مغناطيسی فراجمجمه‌ای» (TMS) می‌نامند، برای هر کسی مناسب نيست. [ضربان‌هاى مغناطيسى براى درمان افسردگی]

سازمان غذا و داروی آمريکا (FDA) اين وسيله جديد را که NeuroStar نام دارد، به طور خاص برای بيمارانی مورد تاييد قرار داده است که اولين داروی ضدافسردگی تجويزشده برای آنها بر بيماری موثر نبوده است.

دکتر مارک جرج از دانشگاه پزشکی کارولينای جنوبی در چارلستون که در کاربرد TMS در درمان افسردگی پيشگام بوده است، در اين باره می‌گويد: «ما در حال گشودن حوزه‌ جديدی در پزشکی هستيم. حوزه کامل جديدی که به سوی تحريک الکتريکی غيرتهاجمی مغز پيش می‌رود.»

در حاليکه نياز فراوانی به راهبردهای ابداعی برای درمان افسردگی وجود دارد- دست کم از هر پنج بيمار افسرده يکی به درمان‌ها مقاومت نشان می‌دهد- پرسش اين است که TMS واقعا چقدر نفع می‌رساند.

سازمان غذا و داروی آمريکا، NeuroStar را که با نسخه پزشک قابل تهيه است، بر اساس داده‌های يک تحقيق اخير در مورد آن مورد تاييد قرار داده است. در اين تحقيق بيماران افسرده بدون اينکه بدانند به دو گروه تقسيم شدند، گروهی با TMS و گروهی با درمانی ساختگی که شبيه مغناطيس بود، مورد درمان قرار گرفتند. نتايج نشان داد که بيمارانی که با TMS درمان شده‌اند، تا حدی بهتر شده‌اند.

اين بررسی با پرسش‌هايی آماری آميخته بود که ترديد خود مشاوران علمی FDA را برانگيخت.

اکنون موسسه‌های ملی بهداشت (NIH) آمريکا برای يافتن پاسخی روشن‌تر يک بررسی مستقل را ترتيب داده‌اند که ٢٦٠ بيمار را دنبال می‌کند و ممکن است نتايج آن تا ابتدای سال آينده ميلادی منتشر شود.

تعيين کمّی سودمندی درمان با اين شيوه جديد، با در نظر گرفتن هزينه لازم برای درمان، کليد يافتن اين پاسخ است.

دکتر فيليپ جانيکاک از مرکز پزشکی دانشگاه راش در شيکاگو که در بررسی اين شيوه جديد شرکت داشت، می‌گويد انتظار می‌رود TMS هزينه‌ای ميان ٦٠٠٠ تا ١٠٠٠٠ دلار بسته به تعداد جلسات درمانی داشته باشد. اين شيوه درمانی بسيار گران‌قيمت‌تر از دارو‌های ضدافسردگی است که هزاران دلار ارزان‌تر از شيوه‌های درمانی تهاجمی برای افسردگی هستند.

دانشمندان علوم اعصاب سال‌هاست که از TMS به عنوان يک ابزار پژوهشی در بررسی‌های مغزی استفاده کرده‌اند.

Borna66
06-17-2009, 10:05 PM
منظور از بحران چیست؟
در بهداشت روان، واژه «بحران» لزوماً به وضعیت یا رویداد آسیب‌زا اشاره نمی‌کند بلکه واکنش فرد به یک رویداد را نیز در بر می‌گیرد. یک نفر ممکن است عمیقاً تحت تاثیر رویدادی قرار گیرد در حالی که بر فرد دیگر اثر کمتری داشته باشد و یا هیچ اثری نداشته باشد. واژه چینی که برای «بحران» وجود دارد، تصویر بهتری از مولفه‌های سازنده بحران را به نمایش می‌گذارد. واژه «بحران» در زبان چینی از همان حروفی تشکیل شده است که «خطر» و «فرصت» را شکل داده‌اند. بحران همچنان که نشانگر یک مانع، آسیب، ضایعه یا تهدید است، نشانگر فرصت برای رشد یا افول نیز می‌باشد.
ما غالباً به بحران به صورت یک فاجعه غیرمنتظره و ناگهانی، مثل تصادف ماشین، بلایای طبیعی یا سایر رویدادهای مصیبت بار فکر می‌کنیم. در حالی که بحران‌ها بر حسب نوع و شدت متفاوتند. گاهی اوقات بحران، بخشی قابل پیش‌بینی از دوره عمر ماست، نظیر بحران‌هایی که در مراحل رشد روانی اریکسون توصیف گردیده‌اند. بحران‌های وضعیتی، مانند تصادف ماشین و بلایای طبیعی، ناگهانی و غیرمنتظره‌اند. بحران‌های وجودی، تعارضات درونی مربوط به چیزهایی از قبیل هدف، جهت و جنبه‌های معنوی زندگی هستند.
هدف از مشاوره بحران، پرداختن به وضعیت فعلی فردی که گرفتار بحران شده است می‌باشد. در معرض استرس یا آسیب روانی بودن به طور مداوم و مزمن، می‌تواند به بیماری‌های روانی بیانجامد. بنابراین مشاوران بحران باید مهارت و دانش کمک به فرد برای کنار آمدن با عوامل استرس‌زا و آسیب‌های روانی را داشته باشند. مشاور بحران نباید به روان درمانی بپردازد بلکه باید به صورت کوتاه مدت و فوری به فرد کمک کند تا با جلب کمک و پشتیبانی به شرایط پایدار روانی برسد.

تعاریف متفاوت از بحران

«فردی در وضعیت بحرانی قرار دارد که با مانعی بر سرراه اهداف مهم زندگیش مواجه شود- مانعی که با استفاده از روش‌های عادی و معمولی حل مساله، برطرف شدنی نباشد.» (کاپلان، 1961)

«برهم خوردن تعادل روانی بر اثر شکست رویکردهای سنتی حل مساله که منجر به ناامیدی، آشفتگی، اختلال، اندوه، گیجی و هراس و اضطراب می‌شود.» (لیلیبریج و کلوکن، 1978)

«بحران عبارت است از درک یا تجربه یک رویداد یا وضعیت به عنوان یک مشکل غیرقابل تحمل که فراتر از منابع موجود و سازوکارهای وفق‌پذیری فرد باشد.» (جیمز و گیلیلند، 2001)

Borna66
06-17-2009, 10:05 PM
ده مرحله برای بیشتر لذت بردن از زندگی
همه‌ی ما گاهی اوقات مدیریت زندگی مان را از دست می‌دهیم ، بعضی هامون اصلآ مدیریتی بر آن نداریم. گاهی اوقات حتی سخته که اشتیاقمان را به زندگی کردن حفظ کنیم. مخصوصآ موقعی که هدف هایی دراز مدت در پیش رو داریم که نمی‌توانیم نتایج آن را تا ماه های آینده یا حتی سال های آینده ببینیم. از کارمان ، از روتین زندگی مان خسته می‌شویم و فکر می‌کنیم کار هایی که می‌کنیم بیهوده است.
چطور می‌توانیم جلوی این امر را بگیریم؟ چطور نسبت به زندگی با اشتیاق بمانیم و در چرخه‌ی روزمرگی غرق نشویم؟

۱- به «سادگی» بازگردید: خانه تان را تر تمیز کنید ، آن چه را که لازم ندارید دور بیاندازید (یا به کسی که نیاز دارد بدهید) دور و برتان را خلوت کنید. «سادگی» فقط مربوط به محیط زندگی نیست. با خودتان خلوت کنید ذهنتان را Defrag کنید! چیز هایی خیلی خیلی کوچکی هستند که ما را آزار می‌دهند و خودمان از وجود آنها بی خبریم. شاید سر یک موضوع کوچک از کسی رنجیده‌اید ولی وقتی با آرامش از زاویه‌ای دیگر به موضوع نگاه می‌کنید ببینید این موضوع کوچک اصلآ ارزش فکر کردن ندارد.

۲- «برچسب» نزنید: این خیلی مهمه! شناختی که ما از خیلی از چیزها در زندگی داریم با گذر زمان و تاثیر پذیری از دین و فرهنگ و محیط زندگی مان بوجود آمد‌ه‌اند و آن چه ما می‌بینیم برچسبی است که ذهنمان بر آن زده نه حقیقت.
بیایید یک تمرین با هم انجام دهید ، به دور و برتان نگاه کنید و چیزی را انتخاب کنید و به آن نگاه کنید. ذهن شما حالا بلافاصله دنبال برچسب آن جسم می‌رود. حالا رویتان را برگردانید و نفسی عمیق بکشید و دوباره به آن نگاه کنید ولی اجازه ندهید ذهنتان برچسب آن را پیدا کند. می‌دونم سخت است ، آرام باشید و فقط نگاه کنید. سعی کنید چیزی در آن ببینید که هرگز ندیده بودید. این کاری است که عارفان و خصوصآ بوداییان زیاد انجام می‌دهند.
بگذارید مثال بزنم ، مثلآ من یک بچه‌ی کوچک را کنارم می‌بینم که روی زمین نشسته و با اسباب بازی هایش بازی می‌کند و سر و صدا می‌کند. بسته به شخصیتم ذهنم برچسب های مختلفی به آن می‌زند. مثلآ اینکه «تو هیچی از زندگی نمی‌فهمی» ، «تو فکر می‌کنی دنیا همین چهار تا اسباب بازیه» ، «تو که مشکلات منو نداری!» قرار نیست به وضوح این ها در ذهنم خطور پیدا کند بلکه تفکر ضعیفی است که در ضمیر نا خودآگاه بوجود میاید.
حالا سعی می‌کنم دیدم را عوض کنم ، نگاه کنم به اینکه آن بچه چطور از همان اسباب بازی کوچک بی‌ارزش لذت می‌برد و خوشحال است و من همچنان به اتفاق کوچکی که سال ها پیش افتاده فکر می‌کنم.


http://pnu-club.com/imported/2009/06/1106.jpg

۳- از هر چیز کوچکی لذت ببرید: آیا منتظر نشسته‌اید تا کسی در بزند و یک میلیارد تومان به شما هدیه کند؟ آن وقت خوشحال خواهید شد؟! هرگز همچین اتفاقی نخواهد افتاد و اگر شما منتظرش باشید هرگز خوشحال نخواهید شد.
دفعه‌ی بعد که خواستید میوه ، چای ، غذا بخورید از آن لذت ببرید! به نظر پیشنهاد احمقانه‌ایه نه؟ ولی حقیقت داره ، ما موقع این لذت ها حواسمان به همه جا هست غیر از خود آن لذت ، به کاری که قرار است بعدآ بکنیم ، به آنچه در گذشته انجام داده‌ایم و فقط مثل یک روبات به سیب گاز می‌زنیم تا تمام شود.
می‌توانید در همان چند دقیقه که سیب را می‌خورید فقط به آن سیب فکر کنید ، مطمئن باشید کار های بعدی‌تان را اینگونه بهتر انجام می‌دهید. اینکه چگونه با زحمت تهیه شده است. خاک ، باران ، درخت ، هوا ، آفتاب و اکنون در دست شماست تا از آن لذت ببرید.

۴- کار های جدید بکنید: کار جدیدی را امتحان کنید. کاری را بکنید که همیشه دوست داشته‌اید بکنید اما تا کنون نکرده‌اید. هر کاری که هست سریعآ وسایل لازم را آماده کنید و انجامش دهید.

۵- برای کاری که دوست دارید وقت بگذارید: یکی از دلایل خستگی ما از زندگی قید و بند هایی است که گرفتارشان هستیم. اینکه باید سر ساعت از خواب بلند شویم و سر ساعت در جای دیگری باشیم و همش در قانون و اجبار زندگی کنیم.
کم کم برنامه‌تان را سبک کنید تا وقت کنید به کار هایی که دوست دارید هم برسید. اگر فکر می‌کنید این کار به شما ضرر خواهد زد ۱۸۰ درجه اشتباه فکر می‌کنید!

۶-عوامل ناراحت کننده را دور بیاندازید: همانطور که باید سعی کنیم به آنچه علاقه داریم بیشتر نزدیک شویم باید از آنچه موجب ناراحتی ما می‌شود دوری کنیم. فرقی نمی‌کند شاید یک کانال تلویزیون باشد ، یک آدم ، یک وبلاگ یا یک خیابان. تحت هیچ شرایطی به هیچ کس و هیچ چیز اجازه ندهید اوقات خوش را از شما بگیرد.

۷- ولش کنید: می‌دونم ، منم اذیت می‌شم وقتی روزم را با یک Todo list (لیست کارهای روزانه) انجام نشده به پایان می‌رسونم. اما فکر می‌کنید توی قبر ناراحت این خواهید بود که چرا آن روز آن لیست را نا تمام گذاشتید یا اینکه چرا از زندگی لذت بیشتری نبردید و حالا فرصت به پایان رسیده است؟ این به معنی تنبلی نیست بلکه هر موقع نتوانستید کاری را در وقت معین انجام دهید هی به آن فکر نکنید. همیشه فردایی هست.

۸- «گیک» درون تان را خوشحال کنید: این هم خیلی مهم است! همه‌ی ما بدون استثنا یک گیک درونی داریم. یعنی وقتی کار خاصی انجام می‌دهیم دیگر گذر زمان را احساس نمی‌کنیم و فقط به آن فکر می‌کنیم. این می‌تواند راجع به هر چیزی باشد. احتمالآ می‌دانید که من نسبت به کامپیوتر این طوری هستم ، وقتی دارم با کامپیوتر کار می‌کنم متوجه گذر زمان نمی‌شم و به چیز های دیگه فکر نمی‌کنم. ممکن است شما به باغبانی یا ورزش یا هر چیز دیگه همچین علاقه‌ای داشته باشید. پس پیدا کنید که نسبت به چه چیزی همچین علاقه‌ای دارید. یک راه خوب این است که ببینید نسبت به چی علاقه‌ی فوق العاده زیادی دارید که باعث می‌شود دیگران به شما نگاه های عجیب غریب بکنند!

۹- قدر دان باشید: هم من و هم شما هزار بار از این توصیه ها شنیده‌ایم ، این هزار و یک بار! من که خودم دارم می‌نویسمش هم فراموش خواهم کرد پس فقط سعی کنیم به خاطر داشته باشیم که قدر دان باشیم. قدر چی؟ قدر چشمانی که دارد این سطور را می‌خواند قدر دست سالمی که ماوس را به زیبایی حرکت می‌دهد. قدر اینکه در همین مدت که شما این مقاله را می‌خواندید چند نفر از این دنیا رفتند اما شما هم چنان زنده‌اید.

۱۰- فقط منتظر «نتیجه» نباشید: آیا شما برای امروز زندگی می‌کنید یا برای رسیدن به آن چه در آینده می‌خواهید؟ اگر هی برای رسیدن و دیدن نتیجه‌ی هدف های متعدد‌ دست و پا بزنیم کی می‌خواهیم از زندگی لذت ببریم؟
گاهی اوقات مراحل رسیدن به یک هدف خیلی بهتر از نتیجه‌ی آن است. پس از تلاشی که برای رسیدن به یک هدف می‌کنید لذت ببرید. مثل مادری که کودکش را بزرگ می‌کند. اگر بچه‌ای وجود نداشت و آدم های جدید ۴۰ ساله به دنیا می‌آمدند با همسر و کار و خانه و زندگی جالب بود؟ زیبایی در این است که کودک مرحله به مرحله با کمک دیگران رشد می‌کند و ما از مراحل رشد آن لذت می‌بریم و اینکه وقتی بزرگ می‌شود هم به آن علاقه داریم چون می‌دانیم برایش زحمت کشیده‌ایم و آن زحمت ها به صورت خاطره هایی خوش به یادمان می‌آیند.

Borna66
06-17-2009, 10:05 PM
وب‌گردی می‌تواند از دمانس جلوگیری کند
یک پژوهش جدید نشان می‌دهد که جستجو در اینترنت می‌تواند مغز سالمندان و افراد میانه‌سال را تقویت کند.
در چند سال اخیر، چندین مطالعه نشان داده‌اند که فعالیت‌های ذهنی که منجر به درگیری مغز شوند، مثل حل کردن جدول کلمات متقاطع یا بازی‌های حافظه‌ای، می‌توانند باعث کاهش احتمال ابتلا به اختلالات شناختی در سنین پیری شوند.

به موازات پیر شدن مغز؛ تغییرات ساختاری و عملکردی در آن رخ می‌دهد، تغییراتی مثل آتروفی و کاهش فعالیت سلول‌ها یا افزایش رسوب پلاک‌های آمیلوئیدی و ایجاد کلافه‌های پروتئین «تو» tau که هر دوی اینها با بیماری آلزایمر مرتبط هستند. مجموعه این تغییرات می‌توانند فعالیت شناختی را تحت تأثیر قرار دهند.
اما فعال نگاه داشتن مغز می‌تواند مانع این تغییرات شیمیایی شود و اکنون با توجه به نتیجه پژوهش جدید، وب‌گردی هم راه خوبی برای فعال نگه داشتن مغز محسوب می‌شود.

پژوهش جدید به صورت کامل و همراه جزئیات در شماره آینده «مجله آمریکایی روانپزشکی سالمندان» به چاپ خواهد رسید. این تحقیق روی ۲۴ شخص سالم بین سنین ۵۵ تا ۷۶ سال انجام شد، نیمی از آنها تجربه وب‌گردی داشتند، در حالی که نیمی دیگر وب‌گرد نبوند.

پژوهشگران برای مطالعه تغییرات جریان خون مغز این افراد حین وب‌گردی یا کتاب خواندن، از روشی به نام رزونانس مغناطیسی عملکردی یا fMRI استفاده کردند. رزونانس مغناطیسی عملکردی، شدت پاسخ سلول‌های مغزی را با اندازه‌گیری مقدار جریان خون آنها نشان می‌دهد.
نخست از همه افراد خواسته شد که کتاب بخوانند، در حین کتاب خواندن، فعالیت مغزهمه افراد به خصوص در قسمت‌های گیجگاهی، آهیانه‌ای و پس‌سری مغز افزایش یافت. این قسمت‌های مغز مسئول کنترل زبان، خواندن، حافظه و توانایی‌های دیداری هستند.

در مرحله بعد از افراد خواسته شد که در اینترنت جستجو کنند. در این مرحله تحقیق، تفاوت‌هایی بین گروهی که فعالیت اینترنتی قبلی داشتند با گروهی که سابقه فعالیت اینترنتی قبلی نداشتند، دیده شد. گرچه میزان فعالیت مغز هر دو گروه در نواحی‌ای که خواندن کتاب آنها را فعال می‌کند، افزایش نشان داد، اما بر میزان فعالیت مغز گروهی که فعالیت اینترنتی قبلی داشتند، در نواحی پیشانی، گیجگاهی و قسمت سینگولیت cingulate هم افزوده شد. این قسمت‌ها مسئول فرایندهای مهمی مثل تصمیم‌گیری و استدلال و برهان هستند.

«گری اسمال» Gary Small رهبر این پژوهش و عضو انستیتوی «سمل» Semel از دپارتمان مطالعات عصبی و رفتاری دانشگاه UCLA در این مورد می‌گوید: «برجسته‌ترین یافته ما این بود که جستجو در اینترنت مدارهای عصبی را که در حین مطالعه فعال نمی‌شوند، بیشتر درگیر می‌کند، البته فقط در کسانی که تجربه اینترنتی قبلی داشتند.»
شاید دلیل برتری وب‌گردی نسبت به مطالعه این باشد که حیت وب‌گردی هر شخص باید تصمیم بگیرد که روی کدام لینک‌ها کلیک کند که همین تصمیم‌گیری مدارهای شناختی مهم در مغز را فعال می کند.

آقای اسمال می‌گوید : «به نظر می‌رسد اعمال ساده‌ای مثل وب‌گردی که به صورت روزانه انجام می‌شوند، فعالیت مغزی را در افراد مسن افزایش می‌دهند، چنین چیزی نشان می‌دهد که مغزهای ما حساس هستند و با افزایش سن می‌توانند به یادگیری ادامه دهند.»

با زمان و تجربه بیشتر گروهی که پیشینه وب‌گردی قبلی نداشتند، می‌توانند طرح‌های فعالیت مغزی درست مثل وب‌گردهای قدیمی داشته باشند.
پژوهشگران یادآوری کرده‌اند که باید تحقیقات بیشتری به منظور پیدا کردن اثرات مثبت و منفب فناوری‌های تازه بر فرایند پیری مغز انجام شود.

Borna66
06-21-2009, 08:21 PM
شغل پرتنش خطر بیماری قلبی را افزایش می دهد
تحقیقات بیانگر تاثیر مستقیم شغل های پرتنش در به وجود آمدن بیماری های قلبی-عروقی است.مطالعه انجام شده بر ده هزار کارمند اداری در بریتانیا نشان می دهد احتمال ابتلا به بیماری قلبی در افراد زیر پنجاه سالی که شغل پرتنش دارند، هفتاد درصد بیشتر از سایر هم سن های خود است.
تنش تغییرات هورمونی و عصبی را به همراه دارد
به گزارش مجله بیماری های قلبی اروپا، افرادی که شغل پرتنش دارند، فرصت کمتری برای تغذیه مناسب و ورزش دارند و تغییرات بیوشیمیایی مهمی هم در بدنشان رخ می دهد. این مطالعه به طور اختصاصی از سال 1985 بر روی این دسته از افراد انجام شده است.
محققان دانشگاه یو سی ال لندن در مطالعات خود علاوه بر ثبت میزان نوسان ضربان قلب و فشار خون و اندازه گیری میزان هورمون کورتیزول در خون که در حالت تنش و اضطراب ترشح می کند، احساس افراد درباره نوع کارشان، میزان ورزش و فعالیت روزانه، تغذیه و مصرف دخانیات و مشروبات الکلی را بررسی کرده اند. دکتر تارانی چاندولا، سرپرست گروه محققان، درباره این تحقیق می گوید: "طی دوازده سالی که افراد مورد مطالعه را زیر نظر داشتیم، متوجه شدیم استرس کاری مزمن با بروز بیماری های قلبی-عروقی در ارتباط است و این ارتباط در زنان و مردان زیر پنجاه سال بیشتر است."
به گفته دکتر چاندولا، ابتلا به بیماری های قلبی-عروقی در اثر تنش کار در افراد نزدیک به سن بازنشستگی کمتر است زیرا این افراد در معرض تنش کمتری هستند.
به گزارش محققان دانشگاه یو سی ال لندن، یکی از عوامل مهم در ابتلا به بیماری های قلبی- عروقی، تغییر شیوه زندگی است، زیرا احتمال کاهش مصرف میوه و سبزی در افرادی که در معرض کارهای پرتنش هستند، بیشتر از دیگران است. در این حال تغییری در میزان نوشیدن مایعات در این افراد دیده نمی شود. در این حال، به گفته این محققان آنها به ساز و کارهای زیست شناختی ارتباط دهنده تنش با بروز بیماری قلبی-عروقی هم پی برده اند.ارتباط تنش با بیماری های قلبی از قبل شناخته شده بود ولی این موضوع پیش از این ثابت نشده بود.بر این اساس، تنش و استرس با تاثیر بر عصب واگ که عصب دهم مغزی است، تپش قلب را دچار مشکل می کند.عصب واگ تنظیم ضربان قلب را بر عهده دارد.
از سوی دیگر، استرس با تاثیر بر دستگاه عصبی-هورمونی باعث افزایش ترشح بعضی هورمون ها می شود. به عنوان مثال، میزان هورمون کورتیزول در خون کارگرهایی که کارهای پرتنش دارند، بالاتر از حد طبیعی است. در این حال، با این که سن افراد بر تاثیر تنش های شغلی بر بروز بیماری های قلبی-عروقی تاثیر دارد، مقام و رتبه کاری در به وجود آمدن این بیماری ها نقشی ندارد. به گفته دکتر چاندولا، تحقیقات او تفاوتی را در میزان تاثیر جسمی تنش کاری در رده های مختلف کاری نشان نداده است.بنیاد قلب بریتانیا با اشاره به گزارش چاپ شده در مجله بیماری های قلبی اروپا، می گوید این تحقیق بر دانسته های بشر درباره تاثیر تنش بر فعالیت های شیمیایی بدن افزوده است. به گفته جون دیویسون از مسوولان این بنیاد، این تحقیق نشان می دهد با شناسایی راه هایی کاهش تنش و ورزش و فعالیت بدنی مناسب می توانیم خطر بروز بیماری قلبی را کاهش دهیم.

Borna66
06-21-2009, 08:21 PM
چگونه با مقوله عدم پذیرش کنار بیاییم؟

http://pnu-club.com/imported/2009/06/124.gif


عدم پذیرش! چه کسی است که چنین احساس دردناکی را تجربه نکرده باشد؟ متاسفانه در اکثر موارد دیگران ما را از روی کارهایی که انجام می دهیم و حرف هایی که می زنیم، قضاوت می کنند که این امر می تواند منجر به پذیرش و یا عدم پذیرش ما از سوی آنها شود و نهایتاً نیز بر همین اساس به ما احترام می گذارند و یا ما را بی ارزش می پندارند.

عدم پذیرش معمولاً می تواند از یک نگاه، آه، پیشنهاد، انتقاد و حتی سکوت در مواقع مختلف مانند زمانیکه می خواهید در محلی استخدام شوید، نامه ای بفرستید و … شروع شود؛ در این حالت شما در نهایت امر به جواب دلخواهتان دست پیدا نخواهید کرد. اما به راستی به چه علت شاهد حرف هایی نظیر: “من به هیچ وجه برای تو ارزشی قائل نیستم” یا ” من برای تو ارزش کمتری قائل هستم” و یا حتی “اگر جور دیگری بودی بیشتر برایت احترام قائل بودم”، هستیم؟

گاهی اوقات مردم بدون اینکه خودشان متوجه باشند، دیگران را مورد رنجش قرار میدهند. تنها با گفتن یک “دوستت ندارم” و یا “تو را نمی خواهم” ممکن است طرف مقابل احساس عدم پذیرش کرده و متحمل درد و رنج فراوانی شود.

مانند مریم که پدرش به او گفت تو را نمی خواهم! در حالی که اشک چشم هایش را فرا گرفته بود تعریف می کرد: “در عرض چند ثانیه احساس کردم که دنیا روی سرم خراب شده و او مرا طرد کرده. تا زمانیکه بزرگتر شدم، آن موقع بود که تازه متوجه شدم چرا پدرم اینقدر از من بدش می آمد. او در عین حال که به هیچ وجه دلش نمی خواست مرتکب گناه شود، اما خواست محکم و شخصیت سرکش من او را بیش از پیش آزار می داد. من همیشه در مقابلش بودم؛ هیچ کس، حتی مادرم نیز هیچ گاه قدرت مطلق او را زیر سؤال نبرده بود

تجربه این حس که دیگران برای شما ارزش کمتری قائل می شوند، سبب ایجاد درد و رنج بسیار زیادی می شود!!! اگر فرد احساس کند که با مقیاس های متعارف همخوانی نداشته و نمی تواند به اندازه کافی خوب باشد، این امر سبب می شود که حس برتری و عزت نفسش را از دست داده و تدریجاً به سوی افسردگی سوق پیدا کند.

چه کسی مرا همانطور که هستم دوست می دارد و برایم ارزش قائل است؟ چه کسی با وجود اینکه اشتباهی از من سر زده، باز هم برایم ارزش قائل خواهد شد؟ چه کسی همیشه به فکر من است؟ چه کسی هیچ گاه مرا تحقیر نمی کند؟

به راستی چه کسی می تواند تمام موارد ذکر شده را یکجا داشته باشد؟ فقط خداوند است که قادر به انجام چنین کاری است. عشق خدواند نسبت به بنده هایش غیر شرطی است و برای تک تک آنها ارزش و اهمیت قائل می شود. او نسبت به تمام خطاها و اشتباهات شما آگاهی کامل دارد و آنها را می بخشد و از آنها چشم پوشی می کند. زمانیکه کار اشتباهی انجام می دهید، دوست داشتنش نسبت به شما کمتر نمی شود. او ما را آفریده تا عاشقمان باشد!

او احساس دوست داشتنش نسبت به بشر را با فرستادن پیامبران آشکار ساخته. در کتاب های آسمانی آمده: “مردم پیامبران را خوار کردند و از آنها روی گردادند، آنها همنشین غم و غصه شدند و با سوگ و اندوه آشنا شدند. ما به آنها پشت کردیم و در زمان ترک کردن، حتی نیم نگاهی هم به آنها نینداختیم. آنها را تحقیر کرده و خوار شمردیم و هیچ اهمیتی برای آنها قائل نشدیم. اما آنها تمام غم های ما را به دوش کشیدند؛ مردم تصور می کنند عذاب هایی که آنها کشیدند صرفاً مجازاتی از سوی خدواند بوده، اما آنها به دلیل گناهان و خطاهای ما مورد عذاب واقع شدند. آنها زخم خوردند تا ما شفا گیریم و جنگ کردند تا ما در صلح زندگی کنیم.”

این مسئله تا چه حد می تواند به شما در مورد طرد شدن از سوی شخص مقابل کمک کند؟ به محض اینکه بتوانید با خداوند ارتباط شخصی برقرار کنید، به عنوان جزئی از او شده و از تمام نعمت هایش بهرمند خواهید شد. عشق الهی به سمت شما جاری خواهد شد.

عدم پذیرش! چه کسی است که چنین احساس دردناکی را تجربه نکرده باشد؟ متاسفانه در اکثر موارد، دیگران ما را از روی کارهایی که انجام می دهیم و حرف هایی که می زنیم قضاوت می کنند که این امر می تواند منجر به پذیرش و یا عدم پذیرش ما شود و نهایتاً نیز بر همین اساس تصمیم می گیرند که به ما احترام بگذارند و یا ما را بی ارزش تصور کنند.

خداوند عاشق بنده هایش است و دوست دارد تا با آنها ارتباط شخصی برقرار کند. خدواند شما را دوست می دارد، برایتان ارزش قائل است و شما را تحت هر شرایطی می پذیرد. او برای هر لحظه از زندگی شما برنامه ای معین کرده. در کتاب آسمانی آمده: “همه انسان ها با دلیل و برهان کافی به عرصه ی دنیا قدم نهاده اند… با امید داشتن به آینده و با افکار مثبت می توانید برای آرامش و بهبود وضعیت زندگی خود تلاش کنید. بنابراین اگر به عنوان مثال در یک مصاحبه شغلی پذیرفته نشده اید، از خداوند درخواست کنید تا شغل مناسب را پیش رویتان قرار دهد.

زمانیکه احساس کنید نیروی برتری هست که از صمیم قلب شما را دوست می دارد، آنوقت عدم پذیرش از سوی افراد عادی شما را آنچنان ناراحت نخواهد کرد.

برگرفته از سایت فراکاو

Borna66
06-21-2009, 08:21 PM
هوميوپاتي چيست؟
هوميوپاتي يك روش پزشكي است كه بر چند اصل كلي استوار است.

مهمترين اين اصول عبارتند از:



نگاه كل‌نگر: طبق اين ديدگاه بيماري به هيچ وجه يك امر موضعي نيست و مربوط به تماميت وجود فرد است. يعني براي مثال اگر فردي دچار زخم معده شده باشد، مشكل تنها مربوط به معده او نيست بلكه تمام وجود وي (ذهن و جسم) مختل شده است كه يكي از علائم آن اختلال زخم معده است. با توجه به ديدگاه كل‌نگرانه، براي تشخيص دارو بايد تماميت فرد و علائم مختلف جسمي و ذهني وي بررسي شود و سپس دارويي كه كليت علائم وي را پوشش مي‌دهد تجويز گردد.يعني مثلا يبوست وسردرد وافسردگي به عنوان يك اختلال كلي در نظر گرفته شده وبراي همه اين علائم يك دارو تجويز ميشود. در حقيقت آنچه كه باعث بروز علائم بيماري است، اختلال در نيرويي است كه تمام وجود فرد را هدايت و كنترل مي‌كند و باعث يكپارچگي اعضاء مختلف ميشود و با تصحيح اختلال آن تمام علائم بيماري از بين مي‌روند. بنابراين در هوميوپاتي «تخصص» مفهومي ندارد و يك هوميوپات حاذق قادر است انواع و اقسام بيماري‌هاي ذهني و جسمي را درمان نمايد، چرا كه او قادر به تصحيح اختلال نيروي حياتي يعني سرچشمه علائم بيماري گوناگون است.



قانون مشابهت: طبق قانون مشابهت، هر آنچه كه بتواند در انسان سالم مشكلي ايجاد كند، مي‏تواند همان مشكل را در يك فرد بيمار درمان كند. براي مثال اگر دارويي در افراد سالم حالت اضطراب ايجاد كند، افراد مضطرب را مي‏تواند درمان كند. اين قانون كه در نگاه اول بسيار عجيب به نظر مي‌رسد پايه تجويز دارو در هوميوپاتي است و تجربه و مطالعات متعدد و گسترده نشان داده است كه با استفاده از اين قانون مي‌توان بيماري‌هاي مختلف جسمي، رواني و ذهني را به خوبي درمان نمود. لغت «هوميوپاتي» نيز به معناي «مشابه بيماري» است كه با توجه به قانون مشابهت انتخاب شده است.



قانون فردگرايي: در هوميوپاتي آنچه درمان ميشود نام بيماري نيست بلکه وضعيت بيمارگونه بيمار است. يعني اهميتي ندارد که نام بيماري چيست. به همين دليل يک هوميوپات به صرف دانستن نام بيماري(مثلاًسرماخوردگي) نمي‌تواند داروي آن را پيدا کند. در هر مورد بيماري پزشک هوميوپات بايد کليت علائم بيمار را در نظر بگيرد و داروي مناسب با آن را تجويز کند. به اين ترتيب چند بيمار با مشکل سرماخوردگي ممکن است چند داروي متفاوت دريافت کنند و بالعکس براي چند نفر با مشکلات مختلف يک دارو تجويز شود. در حقيقت در هوميوپاتي با هر بيمار به عنوان يک مورد جديد و متفاوت از تمام موارد ديگر برخورد مي‌شود.


قانون توانمندسازي: داروهاي هوميوپاتي بايد بتوانند روي نيروي حياتي اثر وسيعي بگذارند. كه اين امر با رقيق كردن‏ها و تكان دادن‌هاي متوالي ماده اوليه ميسر است.


قانون حداقل مقدار و تکرار دارو: اگر داروي هوميوپاتي صحيح تشخيص داده شود، با حداقل مقدار و تكرار مي‌تواند اثرات عميقي بر نيروي حياتي داشته باشد. بنابراين در هوميوپاتي ممكن است كه تنها يك بار مصرف دارو شخص را براي چند ماه از هرگونه دارويي بي‌نياز كند و سلامت وي را مداوماً افزايش دهد.

Borna66
06-21-2009, 08:22 PM
برخي از مزاياي و تفاوتهاي مهم هوميوپاتي با طب رايج


هوميوپاتي مي كوشد اختلال وضعف مكانيسم دفاعي بدن را از بين ببرد ولي طب رايج همواره در تلاش است كه ارگانيسم يا عامل بيماريزا را شناسايي كرده و با تجويز دارو آنرا از بين ببرد. بنابراين مكانيسم اثر داروهاي هوميوپاتي با طب رايج نيز متفاوت خواهند بود. بعبارتي داروهاي هوميوپاتي بدن را قادر مي‌سازند به شكلي موثرتر با محرك بيماريزا مبارزه كند ولي داروهاي طب رايج از طريق مقابله با عامل بيماري زا (مثل آنتي بيوتيكها) يا اثري مخالف علايم بيماري (مثل مسكنها) عمل مي‌كنند. پس در درمان بيماري به کمک طب رايج بيشتر به عامل بيماريزا و علائم بيماري توجه مي‌شود و با وجود اينكه بيمار يك فرد با يك سيستم واحد و يكپارچه است كه همه اعضاء آن در ارتباط متقابل اند، بيماريها مستقل و بدون ارتباط با هم در نظر گرفته شده و براي درمان هر قسمت متخصص مربوط به آن قسمت مستقلا و اغلب بدون توجه كافي به ساير قسمتها دارو تجويز مي‌كند (ممكن است يك بيمار همزمان از چند متخصص دارو دريافت كند و ...). در حالي كه در طب هوميوپاتي به همه ابعاد و اعضاء فرد بعنوان يك ساختمان واحد توجه مي‌شود و علائم فقط بعنوان راهنما براي تشخيص علت اختلال و تجزيه و تحليل سيستم حياتي فرد بكار مي‌رود. بعنوان مثال وقتي فردي سرما مي‌خورد در طب رايج به علايم سرماخوردگي مثل تب، آبريزش بيني و سرفه داروي ضد اين علايم تجويز مي‌شود و گاه به عامل ايجاد كننده آن (اگر عامل آن ويروسي نباشد وبراي آن دارويي وجود داشته باشد) دارو تجويز مي شود. در حالي كه هوميوپاتي جلو علايم سرماخوردگي را نمي‌گيرد بلكه بدن را ياري مي‌كند تا با آلودگي و اختلال ايجاد شده بهتر و سريعتر مبارزه كرده و اختلال ايجاد شده را اصلاح كند و علائم بيماري بعد از اصلاح اين وضع خودبخود از بين مي‌روند.
داروهاي هوميوپاتي عوارض جانبي ماندگار ندارند (سازمان بهداشت جهاني بي‌ضرر بودن آنها را تاييد مي‌كند).

با وجود بي ضرر بودن هميشه حد اقل دوز موثر (اغلب يك يا چند قرص) استفاده مي‌شود ونیاز به مصرف حجم زیاد دارو یا تکرار مکرر و طولانی مدت دارو نیست .

داروهاي هوميوپاتي اثر تسكيني ندارند و فقط به درمان اختلال مي‌پردازند.
در اغلب بيماريها بهبودي سريعتر از سایر روشهای درمانی ايجاد مي‌كنند.

زمان و هزينه كمتري صرف مي‌شود.

اغلب براي درمان علائم غير طبيعي بيمار فقط يك دارو تجويز مي‌شود.

بسیاری از بیماریهایی که در طب رایج قابل درمان نیستند با این روش درمانی درمان میشوند.

Borna66
06-21-2009, 08:22 PM
۱۶ مهارت صحبت در جمع
در زندگی همه ما مواقعی وجود دارد که باید در حضور چند نفر راجع به مساله‌‌ای صحبت کنیم. ممکن است این صحبت در جلسه یا کنفرانسی باشد که رسمیت داشته باشد و ممکن هم هست که در یک جمع خانوادگی یا در محیط کار بخواهیم برای دوستان یا همکارانمان صحبت کنیم...

در زندگی همه ما مواقعی وجود دارد که باید در حضور چند نفر راجع به مساله‌‌ای صحبت کنیم. ممکن است این صحبت در جلسه یا کنفرانسی باشد که رسمیت داشته باشد و ممکن هم هست که در یک جمع خانوادگی یا در محیط کار بخواهیم برای دوستان یا همکارانمان صحبت کنیم. اگر مهارت‌های لازم را در این زمینه داشته باشیم، قطعاً روند کار با موفقیت بیشتری انجام می‌شود و به نتایج بهتری می‌رسیم.


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


یکی از مباحث مهمی‌که اکثر صاحب نظران درباره آن اتفاق نظر دارند، مقدمه‌ای است که ما برای گفتار خود انتخاب می‌کنیم. برخی می‌گویند اصل مطلب مهم است و مقدمه تأثیر چندانی در روابط ندارد، در صورتی که اگر مقدمه جالب و دلنشین نباشد، دنبال کردن بقیه صحبت از جانب شنوندگان چندان قطعی نیست.
پس سعی کنید صحبت خود را همیشه با یک مقدمه آغاز کنید و سپس به اصل بحث بپردازید.

● ۴ نکته درباره مقدمه‌چینی
بسیاری افراد حتی در دوران تحصیل و برای نوشتن انشاء نیز برای پرداختن به مقدمه دچار مشکل می‌شوند. با توجه به نکات زیر حداقل از اصول کلی مقدمه آگاه خواهند شد:
۱) مقدمه باید مختصر باشد، اما در عین حال هدف از بیان آن را مشخص کند تا شنونده بداند که قرار است به چه موضوعی پرداخته شود.
۲) مقدمه نباید تنها اطلاعات خاصی را به شنونده منتقل کند، بلکه باید شنونده را جذب کند و برای پیگیری کلام انگیزه لازم را در او به وجود آورد.
۳) مطالب بیان شده باید مرتبط با یکدیگر باشند، نه‌این که در مقدمه به نکاتی پرداخته شود که در آخر بحث، هیچ نتیجه‌ای از آنها گرفته نشود.
۴) در نهایت با نوع کلام خود سعی کنید ارتباطی میان خود و شنونده‌ایجاد کنید که موج مثبتی ایجاد شود و فضای دلنشین و مطلوبی به بحث شما بدهد.

● ۱۲ نکته درباره جان کلام
و اما در پرداختن به مطالب اصلی کلام، پس از مقدمه، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
۱) از کلمات قابل درک و با معنی استفاده کنید.
۲) القاب، عناوین و اصطلاحات فوق تخصصی، کمکی به درک بهتر موضوع نمی‌کند. البته هنگام نیاز باید به آنها اشاره کرد. اما موضوع اصلی نباید تحت الشعاع این مساله‌ قرار گیرد، زیرا شنونده خسته می‌شود.
۳) برای پرداختن به موضوع، در صورت امکان می‌توانید از داستان‌های کوتاه، ضرب المثل‌ها و اطلاعات جالب دیگر برای حمایت از موضوع اصلی استفاده کنید و بر جذابیت کلام و درک بهتر آن بیفزایید.
۴) سعی کنید حتماً از موضوع مورد نظر به اندازه کافی اطلاع و آگاهی داشته باشید تا با تسلط کامل درباره آن صحبت کنید.
۵) به یاد داشته باشید هرچه بیشتر مطالعه کنید، بیشتر خواهید دانست و هرچه بیشتر بدانید و بیاموزید، به جاهای بهتری می‌رسید.
۶) وقتی از جنبه‌های گوناگون یک مساله‌ آگاه باشید، با اعتماد به نفس بیشتری راجع به آن صحبت می‌کنید و این حس مثبت خود را به شنونده نیز منتقل خواهید کرد.
۷) با اشاره به ارزش و اهمیت موضوع، علت انتخاب خود را در پرداختن به آن بیان کنید و در صورت لزوم جزییاتی که مرتبط با مساله‌ باشند را نیز تشریح کنید.
۸) دیگران را در بحث خود وارد کنید و از نظرات آنها نیز مطلع شوید، چرا که اگر تا انتهای بحث پیش بروید، امکان دارد نقاط کور و مبهمی‌برای شنوندگان ایجاد شده باشد و آنها فرصت ابراز عقیده یا سؤال در آن موارد را نداشته باشند.
۹) هرگز فکر نکنید سکوت حضار دقیقاً به معنای تأیید و همراهی با گفته‌های شماست. حتی اگر سکوتی نیز حکمفرما شد، سعی کنید با طرح برخی سؤالات در ارتباط با موضوع آنها را به شرکت در بحث تشویق کنید.
۱۰) از مکث‌های طولانی و توپوق زدن جدا بپرهیزید؛ زیرا این گونه موارد نه تنها حاکی از عدم تسلط و آگاهی کافی شما نسبت به موضوع است، بلکه هماهنگی و ارتباط میان موارد را از میان می‌برد و در ضمن موجب حواس پرتی شنوندگان و خارج شدن رشته گفتار از دست شما می‌شود؛ البته‌این کار نیاز به تمرین دارد، اما ضروری و ممکن است.
۱۱) توجه داشته باشید حتی عامی‌ترین مردم نیز قادر به درک میزان توانایی شما در بیان، کلام و نحوه گفتار هستند. مردم همیشه به خود افراد توجه دارند نه به مدرک و درجه تحصیلی شان. پس اگر عالی ترین مدارک تحصیلی را نیز داشته باشید، اما در انتقال مفاهیم و مقاصد مورد نظر خود ناتوان باشید، موفقیتی کسب نخواهید کرد.
۱۲) موارد فوق، نکاتی ساده اما مهم را به شما یادآوری می‌کنند که با وجود ساده بودن نیاز به تمرین و صرف وقت دارند که ما امیدواریم شما نیز با رعایت آنها در زندگی اجتماعی و کارهای خود، به موفقیت‌های روزافزون دست یابید.


روزنامه سلامت

Borna66
06-21-2009, 08:22 PM
خوشحالی یک حالت خاص ذهنی است
هـر فـردی درزنـدگی خـود روزهـایی را تجربه نموده که برایش خوشایندنبوده است. اما ناخرسندی مزمن میتواند سلامتی، شغل و روابط شما را تحت تاثیر قرار دهد.بجزهـرگونه مشکـلات پزشکی یا افسردگی های بلندمـدت که نیازمند تجویزهای طبی و مساعدت حرفه ای می باشند، می توانـیـد مـیزان خوشحالی خود را کنترل نمایید
بـه خـوشـحال بـودن فـکر کـنـیــد تا احساس و ظاهر بهتری بدست آورید. دراین قسمت نکته های وجود دارند که شما را در این کار یاری می نمایند:


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


۱) خوش بین باشید
بـه زنـدگی با دیـدی مثـبـت نگـاه کـنـید تـا خـود را بـه دلیل احساس انرژی و خوشحالی بسیار زیادی کـه نصیبتان خواهـد شد، متعجب سازید. بـه یاد داشته باشید که افراد شاد و مثبت بیشتر می توانند دیگران را مجذوب خود کنند.

۲) دید وسیعی داشته باشید
اجازه ندهید مسائل کوچک شما را آشفته نمایـد. بـرای رسیـدن بـه هـدف خـود پـایدار و مـقاوم باشید، خـواه آن هـدف ریاست، پرداخت رهن و یا یک ازدواج طولانی مدت باشد. در ایـن راه بـا موانـعی مواجه خواهید شد؛ به سرانجام و پـاداش تلاشـتان فکر کـرده و از ناخرسندی بخاطر مسائل کم اهمیت دوری نمایید.

۳) سپاسگزار باشید
از دیگران قدردانی کنید. از همکار خود بخاطر کمکش بشما تشکر کرده و بدلیل موفقیت در انـجـام کـارش بـه او تـبریک بـگویید. بـه خدمتکاری که صبحانه شما را برایتان می آورد کـلمـه ای محـبت آمیـز بیان کنید. به شخص درمانده ای کـه در خـیـابان از مـقـابـلـش رد میشوید، چند سکه کمک نموده و از اینکه زندگی مسرت بخشی دارید شکرگزار باشید.


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

۴) از زندگی لذت ببرید
به کارهایی مبادرت نمایید که از انجام دادن آنها لذت میبرید: اتومبیلتان را بـشوییـد، بـه برخی تعمیرات جزئی در منزل بپردازید، تلویزیون تماشا کنـیـد، خرید بروید. برای خود یک اولویت قائل شده و آنچه را که دوست دارید انجام دهید.

۵) از جسم خود مراقبت نمایید
خوب بخورید و ورزش کنید. به باشگاه رفته و کمی بدوید یـا در یـک بازی ورزشی شرکت کنید. هـمراهی نمودن یـک تـیم به عنـوان یـک عضـو و بیرون رفتن با هم تیمی ها بعد از بازی، برای جسم و فکر شما مفید خواهد بود.

۶) برنامه های خود را تغییر دهید
برنامه های روزانه خود را عوض نموده تا انرژی جـدیدی پیدا کنید. مرز مشخصی بین کار و تـفریح ایـجاد نـمایید. بـرای فـعالیتهای ســرگرم کننده و یا تفکر در محیطی آرام از خانه خارج شوید

۷) با مردم در تماس باشید
آیا بخاطر می آورید زمانـی کـه یک دوست قدیمی بطور غیر منتظره با شما تماس گرفت چه احساسی داشتید؟ برای یکی از آشنایان ایمیلی ارسال نمـوده یا با افراد فامیل و یا دوستان قدیمی خود تماس گرفته و از حال آنها باخبر شوید.

۸) خلاق باشید
روزنه ای برای انرژی خلاق خود بیابید. این ممکن است شـامـل کـاردسـتـی، باز سازی، نقاشی، ترسیم کاریکاتور، نویسندگی و یا حتی باغداری باشد. مهم نیست که چــقدر مشغله داشته باشید و یا تا چه اندازه در آخر هفته احساس بی حالی می کـنـیـد، اگـر زمـانی را برای انـجـام فـعـالیت های خلاق اختصاص دهید، احساسی شادتر و سالم تر خواهید نمود.

۹) برای خود همدمی پیدا کنید
تقسیم نمـودن تجربیات با کسی که به او عشق می ورزید، خوشحالی شما را افزایش خـواهـد داد. عـشـق مـطلق باعث بوجود آمدن احـسـاس امنیت، رضایت و شادمانی در شما می گردد. روابط جنسی مشروع نیز میتواند بـرای ذهـن و جسم شما اثرات بسیار مفیدی داشته باشد.

۱۰) با کسی صحبت نمایید
یکی از دوستان خود را برای هم صحبتی و بیان احساسات و عقاید خود انتـخـاب کـنید. او در مـورد شما قضاوت ننموده و مشکلات شما را حل نخـواهد کرد. وی بـه حـرفهایـتـان گوش می دهد چرا که می داند شما نیز همین کار را برایش انجام خواهید داد.

۱۱) تخیل کنید
آرزوها و بلند پـروازی های خود را یادداشت نموده و به تدریج آنها را واقعیت بخشید آنگاه همیشه چـیزهایی بـرای انــتظار کشیدن، و جایی برای متمرکز کردن انرژی خود خواهید داشت.

۱۲) بخشنده باشید
شاید زمان آن فرا رسیده باشد که کسـی ( یـا خودتان ) را بخاطر چیزی که اتفاق افتاده و یا گفتـه شـده مـورد بـخشایـش قـرار دهــید. اتفاقات و اشتباهات گذشته را پـذیرفته و فراموش کنید. بدانید که نمیـتوانید زمان را بـه عـقب برگردانید. شادمانی خود را با از یاد بردن نومیدی ها و شکستهای گذشته دوباره بدست آورید.

● نگران نباشید، خوشحال باشید

در دنـیای واقعی نمی توانیم از دیگران انتظار داشته باشیم تا برای ما شادمانـی ایـجـاد کنند. خوشحالی حالتی از ذهن است که کاملا میتواند تحت کنترل شما باشد.
محیط پیرامون خود را به گونه ای مهیا سازید که فرصتـهایـی بـرای شناختن و لذت بردن از جنبه های مثبت و خوشایند زندگی را فراهم آورد. برای شاد بودن تلاش کنید

منبع: همپرواز

Borna66
06-21-2009, 08:23 PM
روانشناسی فیزیولوژیک
دید کلی

اینکه چه ارتباطی بین هیجانات ما تغییرات بدنی ما وجود دارد؟
وقتی می‌ترسیم، چه نوع تغییرات هورمونی در بدن اتفاق می‌افتد؟
وقتی فکر می‌کنیم چه قسمتهایی از مغز فعال هستند؟
آیا جای مشخصی در مغز برای حافظه وجود دارد که مطالب بخاطر سپرده شده در آنجا ذخیره شوند؟
وقتی فردی دروغ می‌گوید، چه تغییراتی در او بوجود می‌آید؟
آیا از این تغییرات برای کشف دروغ افراد می‌توان استفاده کرد؟
آیا افراد مبتلا به بیماریهای روانی از لحاظ کارکردهای فیزیولوژیک تفاوتی با افراد عادی وجود دارد؟
چگونه می‌توان به طرق فیزیولوژیک در افراد آرامش ایجاد کرد؟
کارکردهای رفتاری و روانی قسمتهای مختلف مغز چیست؟
روشن است مسائلی در این شاخه از روان شناسی مورد توجه هستند که مسائلی روانی را با کارکردهای بدنی و فیزیولوژیک پیوند می‌دهند.

تاریخچه روانشناسی فیزیولوژیک

پژوهشهای فیزیولوژیکی که روانشناسی نوین را تحرک بخشید و به آن جهت داد، دست آورد اواخر قرن نوزدهم است. کوشش در این زمینه نیز مانند همه زمینه‌های دیگر پیشینه خودش را داشت، یعنی کارهای اولیه‌ای که زیر بنای فیزیولوژی قرار گرفتند. فیزیولوژی در خلال سالهای دهه 1830 به صورت یک رشته علمی مبتنی بر آزمایش در آمد و این کار در وهله نخست تحت نفوذ یوهانی مولد فیزیولوژیست آلمانی که از بکار بستن روشهای آزمایشی در فیزیولوژی جانب داری می‌کرد، صورت پذیرفت.

سیر تحولی و رشد

نظریه مولد درباره انرژیهای خاص اعصاب، هم در فیزیولوژی و هم برای روان شناسی در خور اهمیت است. چندین نفر از فیزیولوژیستهای اولیه خدمتهای قابل توجهی به مطالعه درباره کارکردهای مغز کرده بودند. کار آنان به سبب کشف مناطق خاص مغز و توسعه روشهای تحقیق که بعدها بطور گسترده‌ای در روان شناسی فیزیولوژیکی بکار بسته شد. برای روان شناسی اهمیت دارد. مارشال هال یکی از پیشروان پژهش درباره رفتار بازتابی از آزمایشات خود نتیجه گرفت که سطوح مختلف رفتار به قسمتهای مختلف مغز و نظام عصبی وابسته است.
در نیمه قرن نوزدهم رویکردهای جدید آزمایشی مطرح شدند، تحت عناوین روش بالینی و تحریک برقی ، روش بالینی توسط بروکا روی مردی که سالها نتوانسته بود بطور قابل فهمی صحبت کند، انجام گرفت و به این طریق بروکا توانست منطقه‌ای از مغز را که در تکلم نقش عمده دارد شناسایی کند. با کاربرد روش تحریک مغزی نیز مناطقی از مغز شناسایی شدند که در احساس لذت ، تنفر ، گرسنگی و تشنگی و … ، دخالت دارند. در ادامه این آزمایشات پژهشهایی درباره نظام عصبی ، چگونگی در طول نظام عصبی و … ، انجام شد.
بطور کلی می‌توان گفت بعد از تاثیر پژهشهای اولیه در شاخه فیزیولوژی چهار داشمند بطور مستقیم مسئول کاربردهای اولیه روش آزمایشی درباره ذهن و ارتباط جسم و ذهن یعنی موضوع روان شناسی فیزیولوژیک بودند. هلمهولتز ، وبر ، فخنر و ونت پژهشهای هلمهوتنر درباره سرعت تکانه عصبی و پژوهشهایی درباره بینایی ، شنوایی از نظر روان شناسی در خور توجه است. هر چند هلمهولتنر به بعد روان شناختی آنها توجهی نداشت. بعدها اهمیت روان شناختی آزمایشات وی توسط کسان دیگری که آزمایشات او را در روان شناسی ادامه دادند شناخته شد.
یکی از دو خدمت عده وبر به روان شناسی فیزیولوژیک عبارت بود از تعیین آزمایش دقت تمییز دو نقطه پوست و دومین خدمت او تدوین نخستین قانون کمی روان شناسی فیزیولوژیک بود، که تحت عنوان کمترین تفاوت محسوس (jnd) شناخته می‌شود. فخنر رابطه کمی بین ذهن و بدن را مطرح ساخت و بر اساس فرمولی که تعیین کرد، شدت واکنشهای ذهنی را در مقابل واکنشهای بدنی اندازه‌گیری کرد. با تاسیس آزمایشگاه روان شناسی توسط ویلهم و ونت به پایه‌گذاری روان شناسی اقدام کرد.
او در پیشگفتار جلد اول اصول روان شناسی فیزیولوژیکی خود چنین نوشت: کاری که در اینجا به همگان ارائه می‌دهم کوششی برای بوجود آوردن قلمرو نوینی از علم است. بر این اساس مشاهده می‌شود که تاریخ روان شناسی فیزیولوژیک با تاریخ روان شناسی آغاز می‌شود.

رویکردهای مهم روانشناسی فیزیولوژیک

یکی از رویکردهای مهم در روان شناسی ، رویکرد « عصبی _ زیستی » (Neuro-Biological) یا « زیست‌شناختی » است. در این رویکرد بسیاری از جنبه‌های عادی و غیرعادی رفتار انسان در فرایندهای زیستی جاری در جسم وی ریشه‌یابی می‌شود. مطالعات به روشنی نشان داده‌اند که رابطه نزدیکی بین تجربه‌ها و رفتار فرد با فعالیتهای عصبی (Neuro System) و غدد درون ریز (Endocrine Sestem) وجود دارد. ارتباط پدیده‌های بهنجاری نظیر « بازتابهای شرطی و غیرشرطی ، عادات ، عواطف ، انگیزش و هیجان ، یادگیری و حافظه ، خواب و رویا و … » و پدیده‌های نابهنجار (Abnormal) نظیر« اسکیزوفرنی (Schizophrenia)، اختلالات رشد و … » با فعالیت دستگاه عصبی و غدد درون ریز انکار ناپذیر است.
این چنین ارتباط و تاثیرگذاری تنگاتنگی بین « جسم و روان » یا « جسم و رفتار » خود شاهدی است بر اهمیت مطالعه و تحقیق در حوزه « مبانی فیزیولوژیک رفتار » این حوزه از روان شناسی به مطالعات این علم غنا و عمق می‌بخشد و به شناخت انسان از خودش وسعت می‌دهد.
رابطه جسم و روان (جسم و رفتار)
رابطه جسم و روان (جسم و رفتار) آن چنان نزدیک است که روان را « مجموعه تجربه انسانی که تابع یک نظام عصبی است. » تعریف کرده‌اند. می‌توان گفت هیچ موضوع روانی وجود ندارد که نتوان آنرا از دیدگاه فیزیولوژیک بررسی کرد. از طرف دیگر ، مرز مشخصی بین فیزیولوژی (جسم) و روان شناسی (روان) وجود ندارد. برای مثال ، وقتی بینایی را مطالعه می‌کنیم، در قلمرو « فیزیولوژی » هستیم، حال آنکه مطالعه « ادراک بینایی » جز روان شناسی است، ولی به درستی نمی‌دانیم مطالعه « حس بینایی » در کجا خاتمه پیدا می‌کند و مطالعه ادراک بینایی از کجا آغاز می‌شود.
در یک دید کلی می‌توانیم بگوییم که تجزیه و تحلیل روانی رفتارهای مختلف در واقع دنباله تجزیه و تحلیل‌های فیزیولوژیکی رفتار اعضا مختلف است، با یک حرکت مضاعف از روان شناسی به فیزیولوژی و از فیزیولوژی به روان شناسی.
نظریه‌های مربوط به رابطه جسم و روان

نظریه ارسطو

ارسطو اعتقاد داشت که جسم و روان دو جنبه متفاوت از یک جوهر هستند. جسم ماده این جوهر و روح صورت این جوهر است. او به استقلال جسم و روح از یکدیگر اعتقاد داشت.
نظریه دکارت

دکارت به وجود دو جوهر مستقل اعتقاد داشت. یکی جوهر جسم و دیگری جوهر روح. از نظر او جسم و روح دو امر جداگانه هستند که هیچ یک بر دیگری تاثیر ندارد. نه علت‌های روانی می‌توانند معلولهای جسمی بوجود آورند و نه علت‌های جسمی قادر به ایجاد معلولهای روانی هستند.
نظریه لایپ نیتس

لایپ نیتس (Liebnitz) اعتقا داشت، روح و جسم مستقل از یکدیگر هستند، اما در مسیرهای موازی حرکت می‌کنند. در واقع هر رویه روانی به یک رویه جسمی مربوط می‌شود، ولی هیچ یک از آنها عامل تغییر دیگری نیست. این دیدگاه به نظریه توازی (Parllelisme Theory) معروف است.

نظریه واتسون

واتسون بنیانگذار رفتارگرایی معتقد بود که آنچه را روح می‌نامیم، چیزی جز رفتار نیست و هنگامی که بدین واقعیت توجه کنیم، می‌بینیم که روح و جسم در واقع یک ماهیت دارند، زیرا رفتار شکل بخصوصی از فعالیت فیزیولوژیک (جسم) است. این دیدگاه به نظریه هم ماهیتی (‌Identity Theary) معروف است.

رشته‌های مرتبط با روان شناسی فیزیولوژیک

با توجه به هدف اساسی روان شناسی فیزیولوژیک که رابطه بین جسم و روان و تعملاتی بین آن دو برقرار است می‌باشد. ارتباط این رشته با شاخه‌های مختلف روانشناشی و علوم زیستی روشن می‌شود. در حوزه‌های مختلف روان شناسی می‌توان گفت با تمامی آنها ارتباط دارد، هر چند برخی روابط صورتی روشن و واضح دارند و روابطی مستقیم و تنگاتنگ هستند.
در هر حال روان شناختی فیزیولوژیکی به دنبال پایه‌های فیزیولوژیک برای مباحث مختلفی می‌گردد که در حوزه‌های مختلف روان شناسی مطرح هستند. مثل پایه‌های فیزیولوژیک برای یادگیری و حافظه در روان شناسی یادگیری ، پایه‌های فیزیولوژیک برای بحث بلوغ در روان شناسی رشد ، خشونت و پرخاشگری در روان شناسی اجتماعی ، هیجانها در روان شناسی عمومی ، بیماریهای روانی در روان شناسی بالینی و … .
از سوی دیگر این شاخه پیشرفت خود را مدیون یافته‌هایی است که علوم زیستی مطرح هستند. بین فیزیولوژی ، علم پزشکی و درمانی ، فارماکولوژی روابط روشنی دیده می‌شود. به عنوان مثال در شاخه علوم پزشکی و روانپزشکی آنچه به عنوان دارو درمانی برای درمان بیماریهای روانی مورد استفاده قرار می گیرد، تا حدودی مدیون یافته‌های روان شناسی فیزیولوژیک است.

انواع حوزه‌های مطالعاتی در روان شناسی فیزیولوژیک

انواع حوزه‌های مطالعاتی (صرف نظر از روشهای تحقیق در آنها) در روان شناسی فیزیولوژیک را می‌توان در چهار حوزه تحقیق درباره عملکرد دستگاه حسی (دریافتی) ، تحقیق درباره دستگاه حرکتی (پاسخ) ، تحقیق درباره فیزیولوژی کارکردهای روانی (نظریه فیزیولوژی یادگیری و حافظه ، هوش ، …) و تحقیق درباره پدیده‌های انگیزش و هیجان تقسیم‌بندی کرد.

Borna66
06-21-2009, 08:33 PM
نامه ی یک روانشناس به دخترش

سحر نام تمام دختران دنياست


سحر جان نكاتي هست كه بايد بداني ، هرچند كه مي دانم مي داني پس هدف از اين نوشته فقط يادآوري دانسته هاي توست.
تمامي انسانها در طول كار و زندگي خود انتظاراتي دارند كه برآورده نشده است كه اغلب زمينه ساز ناخشنودي هاي آنان بوده است لذا درصدد برآمدم تا راهي را براي ارتباط بهتر با تو پيدا كنم پس تصميم گرفتم برايت نامه اي بنويسم .
تا آنجا كه مي دانم واقعيت مانند هوا مي ماند آن را نمي توان تغيير داد و بجاي صرف انرژي جهت مبارزه با واقعيتها بايد آن را بپذيري و به زندگي ات ادامه بدهي لذا براي اين كه موضوع را بيشتر برايت روشن كنم از مديريت فردي شروع مي كنم.


مديريت فردي :
همه ما براي زندگي خود برنامه منظمي داريم و اهدافي كه درذهن مي پرورانيم و تلاش مي كنيم كه به آنها دست پيدا كنيم لذا دقت كن كه نكات ذيل را به خاطر بسپاري
1- هدف خود را تعريف كن
2- هدفت را مجهول و مبهم نگذار و به روشن ترين شكل ممكن آن را براي آينده تعريف كن
3- اقدامات خود را در جهتي قرار بده كه به آن هدف برسي
4- كارهايي را كه براي رسيدن به اهدافت بايد انجام دهي ، مشخص كن
مي داني دخترم زماني كه مشكلات بروز مي كنند، اتفاقات غير منتظره رخ مي دهند ، وقتي در جاده اي هستي كه همه چيز سربالايي به نظر مي رسد ، وقتي پولت كم و بدهي هايت زياد است ، وقتي مي خواهي بخندي و آه مي كشي ، وقتي غم و عصه هايت زياد است و مي خواهد تو را به زير بكشد چه مي كني؟ آيا فرياد مي زني، آيا رها مي كني و مي روي در پي سرنوشت ، واقعا چكار مي كني؟

اگر لازم است كمي بياساي ولي تسليم نشو زيرا زندگي پر از فراز و نشيب هاي فراوان است و اين موضوعي است كه گهگاهي اتفاق مي افتد و چه بسيار كساني كه شكست خوردند در حالي كه با كمي مداومت مي توانستند پيروز شوند . تنها كساني موفقيت را درك كردند كه تسليم نشدند هرچند سرعتشان كم بود هرچند گامهاي ايشان كند بود زيرا آنان فقط به رسيدن فكر مي كردند رسيدن به آنجايي كه بايد مي رسيدند .

دخترم بايد بداني كه زندگي يك سفر است و هر بخش از آن يك سفر كوتاه اما در نوع خود كامل . از يك نويسنده ناشناس مي خواندم كه زندگي را اين گونه تفسير كرده بود كه چه سخت است رفتن و چه سخت تر از آن است كه پاهايت زخمي و كوله ات پر از مشكلات باشد ولي سخت تر از آن اين است كه نداني به كجا مي روي .

حتما ً سؤال خواهي كرد از كجا بدانم بايد كجا بروم. نمي دانم آيا كتاب آليس در سرزمين عجايب را خوانده اي يا خير ؟ آليس وقتي در سرزمين عجايب گم شد تقاضاي كمك كرد و گربه به او گفت به كجا مي خواهي بروي ، آليس گفت نمي دانم ، گربه گفت پس فرقي نمي كند به كجا بروي . پس دقت كن به كجا مي روي ، با كدامين پا مي روي و به كدام سو مي روي زيرا مسافري در شهري غريب بدون داشتن نقشه گم مي شود.

پس بايد مسير زندگي ات را مشخص كني ، هدفت از طي اين مسير زندگي چيست و اين را بدان كه هيچ ثروتي در تپه هاي قديمي يافت نمي شود ثروت در يك قدمي ماست خوشبختي در نزديكي ماست ، فقط بايد چشم باز كني و ببيني .

دقت كن چه عينكي از پيش داوري ها بر روي صورت تو قرار گرفته است ، اسير كدام رنگي و چه رنگي را براي ادامه مسير انتخاب كرده اي ، خشم ، نفرت ، جنگ ، صلح ، دوستي و يا آشتي ؟ آيا هيچ انديشيده اي كه كدام را انتخاب كرده اي و يا از كدام يك از آنها در حال استفاده هستي؟ قبل از هرچيز و هر انتخاب كمي استراحت كن تا بتواني در حين عبور از صخره هاي زندگي با فكر عمل كني تا به واهه هاي پر از آب و خوشبختي برسي . پس عجله نكن كمي بياساي و انديشه كن.

Borna66
06-21-2009, 08:33 PM
وسواس فکری
اختلال وسواس فکری عملی اغلب موضوع لطیفه‌ها ، بذله گویی‌ها و شوخی‌ها بوده است. برخلاف الگوهای کلیشه‌ای ، اختلال وسواس فکری عملی واقعی موضوعی خنده‌دار نیست. وسواس یک اختلال اضطرابی دارای پایه زیست شناختی است که اغلب از کودکی شروع می‌شود و ممکن است الگوی خانوادگی داشته باشد. اختلال وسواس فکری – علمی با وسواس‌های فکری ، رفتارهای اجباری و یا هر دو آنها مشخص می‌گردد.

وسواس‌های فکری افکار یا تجسم‌های نا خوانده‌ای هستند که به صورت مکرر وارد آگاهی می‌گردند. در حالی که رفتارهای اجباری ، در ظاهر امر رفتارها و عادات مکرر غیر قابل توقف هستند که شخص با هدف کاهش ناراحتی و اضطراب خود آنها را انجام می‌دهد. هم افکار وسواسی و هم رفتارهای اجباری معمولا توسط خود مبتلایان به آنها غیر واقع گرایانه و غیر منطقی ارزیابی می‌شوند، اما مبتلایان ، خود را ناتوان از متوقف کردن آنها می‌دانند.




نشانه‌های وسواس
گرچه انواع افکار و رفتارها در اغلب موارد از شخصی به شخص دیگر فرق می‌کند، بعضی از الگوها مشترک هستند. به عنوان مثال ، مبتلایان به وسواس امکان دارد در وارسی‌های مکرر درگیر گردند. این عمل ممکن است به صورت وارسی درها و کلیدها جهت کسب اطمینان ، خاموش کردن همه وسایل ، قرار دادن کلیدها در مکان خاص و از قبیل آنها باشد. بعضی از مردم ممکن است بصورت افراطی از طریق دست شستن و تمیز کردن مکرر از میکروب‌ها اجتناب نمایند.

بعضی از مردم ممکن است تشریفات رفتاری ویژه‌ای در مورد فعالیت‌های روزمره داشته باشند، از قبیل: پوشیدن یا در آوردن لباس به شیوه و نظم خاص ، وارد شدن یا ترک کردن خانه یا اتاق به شیوه‌ای معین ، سعی در تکرار (یا اجتناب از تکرار) یک عمل یا فکر خاصی به تعداد مشخص جهت بدست آوردن خوشبختی و غیره. در بعضی موارد رفتارهای مرتبط با سایر اختلال‌ها ، از قبیل بی‌اشتهایی عصبی ، پراشتهایی و جنون موکندن (کندن موها ، کندن مژه‌ها) می‌توانند کیفیت وسواس به خود بگیرند.

خیلی مهم است که به این نکته توجه داشته باشید که بسیاری از مردم بعضی از الگوهای رفتاری و فکری فوق را در دوره‌ای از زندگی خود تجربه می‌کنند، بدون اینکه به اختلال وسواس فکری – عملی مبتلا باشند. به عنوان مثال ، وارسی درها جهت ایجاد امنیت بیشتر و یا شستن دست‌ها بعد از مواجه شدن با میکروب‌ها امری طبیعی است.


آیا هر نوع توجه به پاکیزگی نشانه وسواس است؟
نشان دادن درجاتی از پاکیزگی و توجه به جزئیات متناسب به نظر می‌رسد و حتی به هنگام رشد و بالغ شدن به عنوان نشانه‌هایی از بلوغ در کودکان در نظر گرفته می‌شود. همین طور ، هر کسی یک شیوه و اسلوب برای انجام کارهای خود دارد. فقط زمانی که افکار و رفتارها به طور افراطی مکرر بود ، و یا به جای کمک ، در فعالیتهای روزمره زندگی تداخل کرد، باید به اختلال وسواس مظنون بود. بنابراین ، افراد دارای اختلال وسواس زمان زیادی را صرف انجام تشریفات یا اجتناب از رفتارهای (خاص) می‌کنند، طوری که مسائل مهم زندگی‌شان مورد غفلت قرار می‌گیرد.

آنها آن‌قدر زمان صرف بهداشت شخصی خود می‌کنند که از کلاس جا می‌مانند. آنها ممکن است آنقدر نگران میکروب و آلودگی باشند که از صرف غذا در سالن غذاخوری و به همراه دوستان‌شان خودداری نمایند. آنها همچنین ممکن است به خاطر ترس و شرمندگی از فاش شدن نشانه‌های وسواسی‌شان در پیش دیگران از فعالیتهای اجتماعی خودداری کنند.


دریافت کمک
اگر شما فکر می‌کنید که خودتان و یا کسی که شما می‌شناسید، از اختلال وسواس رنج می‌برد (می‌برید) با یک متخصص بهداشت روانی مشاوره نمایید. اختلال وسواس فکری ـ عملی، اختلالی است که می‌توان به آن از طریق مشاوره ، رفتار درمانی و یا دارو درمانی کمک کرد.


http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
06-21-2009, 09:40 PM
اجازه بدهید بچه ها تصمیم بگیرند
همه ما هر روز درباره مسائل گوناگون زندگى خود تصميم مى گيريم ولى هميشه تصميم هاى ما درست و هوشمندانه نيست. برخى از تصميم گيرى هاى ما غلط است و پيامدهاى ناخوشايندى براى ما ايجاد مى كند.
«تصميم گيرى» مهارتى است كه به ما و فرزندان مان كمك مى كند تا به نحو مؤثرترى در مورد مشكلات و مسائل زندگى تصميم بگيريم. اين مهارت موجب مى شود تا به طور صحيح ترى در مورد اعمال مان تصميم گرفته و جوانب مختلف كارها، انتخاب ها و پيامدهاى مثبت و منفى هر يك از آنها را در نظر بگيريم. همچنين تصميم گيرى مناسب و واقع بينانه موجب بالا رفتن سطح سلامت روانى ما مى شود.
تصميم گرفتن معانى ضمنى متفاوتى دارد. ما تصور مى كنيم كه تصميم گرفتن تنها در لحظات حساس و مهم زندگى انسان معنا پيدا مى كند و در لحظات كم ارزش تر از هيچ جايگاهى برخوردار نيست. توانايى تصميم گيرى و داشتن اطمينان خاطر در تصميمات، از وظايف هر پدر و مادر، كارمند و هر عضو مسئوليت پذير جامعه به شمار مى رود. در طول يك روز عادى، ما چندين بار با شرايطى مواجه مى شويم كه تصميم گيرى در آنها لازم است و اين امر به طور مكرر ادامه دارد. ما انتخاب مى كنيم كه براى مثال چه لباسى به تن كنيم، چه چيزى بخوريم و برنامه روزانه خود را چگونه طرح ريزى كنيم.
بسيارى از افراد اين امور را ناآگاهانه انجام مى دهند و اصلاً متوجه نيستند كه در حال تصميم گرفتن هستند. براى عده اى از افراد، طريقه تصميم گيرى و اعتماد به تصميم هايى كه اتخاذ كرده اند، امرى غريزى به شمار مى رود. اين دسته از افراد به طور خدادادى از توانايى هاى بالايى در تصميم گيرى برخوردارند. در مقابل، بعضى از افراد نيز هستند كه به هيچ وجه از توانايى تصميم گيرى برخوردار نيستند. براى اين دسته از افراد حتى كوچك ترين تصميم گيرى ها كارى دشوار و آزاردهنده به شمار مى رود. اجزاى توانايى تصميم گيرى عبارت است از:

* تصميم گيرى فعال بر مبناى آگاهى از حقايق كارهايى كه بر انتخاب تأثير دارد
* تصميم گيرى بر مبناى ارزيابى دقيق موقعيت ها
* تعيين اهداف واقع بينانه
* برنامه ريزى و پذيرش مسئوليت اعمال خود
* آمادگى براى تغيير دادن تصميم ها براى انطباق با موقعيت هاى جديد
* علائم نداشتن توانايى در تصميم گيرى

معمولاً به كودكانى كه خود را درگير تصميم گيرى مى كنند، مارك ايرادگير مى زنيم و تصور مى كنيم كه نگهدارى از اين كودكان به اين علت كه فقط به دنبال جلب توجه بزرگ ترها هستند، اندكى مشكل به نظر مى رسد. والدين بايدكمى نگران فرزندانى باشند كه حتى توانايى ندارند ناهار مورد علاقه شان را انتخاب كنند يا نمى دانند در كدام قسمت از ماشين بنشينند. نامطمئن بودن كودكان در تصميم گيرى و دمدمى بودن آنها خون معلم ها را به جوش مى آورد. بعضى از كودكان حتى نمى دانند بايد با كدام مداد بنويسند و چه كتابى را بخوانند.
بسيارى از نوجوانان، جوانان و حتى بزرگسالان نيز در نحوه چيدمان مبلمان اتاق نشيمن با مشكل مواجه هستند يا براى خريد يك دست كت و شلوار، ساعت ها و چه بسا روزها وقت صرف مى كنند و در آخر هم به هيچ نتيجه اى نمى رسند. اين در حالى است كه سايرين تصميمات مهمى را در مورد زندگى جوامع بشرى اتخاذ مى كنند. معمولاً افرادى كه به مشكل نداشتن توانايى در تصميم گيرى دچار هستند تا سنين بزرگسالى متوجه اين معضل نمى شوند و تصور مى كنند كه فقط توانايى رسيدن به آرزوهايشان را ندارند. محيط اطراف، عامل مهمى در تصميم گيرى به شمار مى رود. به اين علت كه توانايى تصميم گيرى معمولاً جزو خصوصيات ذاتى انسان ها به شمار نمى رود، ما بايد به فرزندان خود آموزش دهيم كه چگونه مى توانند خود را با شرايط مختلف وفق داده و ارزيابى درستى از آنها داشته باشند. آنها بايد بتوانند نيازهاى خود و تصميم مورد نظرشان را تشخيص دهند و قادر باشند تا از ميان چند گزينه، معقول ترين را انتخاب كنند.
نبايد تصميم هاى كودكان در خانه، به نوع غذا، لباس و اسباب بازى محدود شود. اگر بتوانيم اين گزينه ها را افزايش دهيم، بالطبع حس كنجكاوى و در نتيجه اعتماد به نفس در تصميم گيرى را در آنها افزايش داده ايم. كودكى كه نمى تواند در مورد صبحانه اش تصميم بگيرد، به طور قطع در آينده با مشكل مواجه خواهد شد.
با فراهم آوردن راهنمايى هاى آموزنده، حق انتخاب هاى سازنده و شرايط منطقى، مى توانيم قدرت تصميم گيرى در فرزندان خود را افزايش دهيم. با شروع كردن انتخاب هايى مانند غذاى مورد علاقه براى صبحانه و يا لباس مورد علاقه براى رفتن به مدرسه، كودك كم كم با مقوله تصميم گيرى آشنا و رفته رفته با آن سازگار مى شود. پيشنهاد كردن چند غذا، لباس يا كتاب مختلف، كودك را هدفمند مى كند و او از رويارويى با چند گزينه مختلف، احساس سردرگمى نمى كند.
شايد هل دادن كودكان به سمت تصميم گيرى اندكى دشوار به نظر برسد، اما بايد آنها را وادار به اين كار كنيم. مثلاً چند لباس مختلف را پيش روى او قرار دهيم و سپس سعى كنيم كه او را ناخودآگاه به تصميم گيرى وادار كنيم. او مى تواند هر كدام از لباس ها را كه نمى پسندد به ترتيب از دور خارج كند تا به هدف مورد نظر دست پيدا كند يا مى تواند ويژگى هاى لباس مورد علاقه اش را مطرح كند تا از اين طريق سريع تر به نتيجه پايانى نزديك شود.
موضوع ديگر اين كه اگر كودك تصميم خطرناك ومخربى گرفت، نبايد او را محدود كرد، بلكه بايد اجازه داد با عواقب احتمالى آن روبه رو شود. اگر تصميم گرفت كه به علت سير شدن، بقيه غذايش را نخورد، پس بنابراين جايى براى دسر هم نخواهد داشت. اگر لباس مورد علاقه برادرش را به تن مى كند، بايد خودش آن را بشويد و از اين بابت از برادرش عذرخواهى هم بكند.
يكى از مهم ترين نكات در هنگام تصميم گيرى، داشتن اعتماد به نفس بالاست. اگر فرزندان به توانايى هايشان در مورد كارى كه انجام مى دهند، اطمينان نداشته باشند، هيچگاه قادر نخواهند بود كه به منظور تصميم گيرى، مسائل مختلف را موشكافى كنند. لذا بايد از توانايى هاى كودكان پشتيبانى و آنان را به خاطر تصميم گيرى هايشان تشويق كرد. چنين كارهايى به عنوان ابزارى براى بالا بردن اعتماد و اطمينان در كودك شناخته مى شود. عباراتى مانند : «انتخاب بلوز آبى كار بى نظيرى بود» يا «انتخاب تو براى خوردن نان و پنير براى صبحانه واقعاً عاليه» اين اطمينان خاطر را در ذهن شان بيدار مى كند كه آنها هم قادر به تصميم گيرى هستند.
همچنين بايد به كودك خاطرنشان كرد كه سؤال كردن و كمك خواستن در مواقع حساس، بلامانع است. اما در عين حال بايد فقط براساس اعتقادات خود عمل كند. برايش روشن كنيد كه هر روز تصميم هاى زيادى مى گيرد و تمامى آنها تمريناتى است براى داشتن آمادگى كه در سال هاى آتى لازم دارد.
به اين نكته توجه كنيد كه اگر مكرر از تصميم كودك ايراد بگيريم و كارهايش را به چشم يك منتقد نگاه كنيم، مسلماً اعتماد به نفس خود را از دست مى دهد و ما نيز از هدف اصلى خودمان كه ايجاد اطمينان در تصميم گيرى است، دور خواهيم شد. بايد به نقاط مثبت تصميم او نگاه كنيم و انگشت خود را فقط روى اشكالات و كاستى هاى قضيه نگذاريم. ما بايد با استفاده از عباراتى همچون: «بگذار يك انتخاب ديگر داشته باشيم» يا «نظرت در مورد يك انتخاب ديگر چيست » او را به خاطر تصميم اش تشويق كنيم، اما در عين حال زيركانه او را به سمت انتخاب مجدد رهنمون سازيم.

Borna66
06-21-2009, 09:40 PM
تفکر خلاق: ایجاد ارتباط بین چیزهای بی ارتباط یک راه تازه برای حل مساله پیدا کردن
تقويت تفكر خلاق ما را در تصميم گيري بهتر و حل مسئله كمك مي كند و ما را از بن بستهاي زندگي خارج مي نمايد ، تفكر خلاق نه تنها شخص را قادر مي سازد كه از تجربيات قبلي خود استفاده نمايد و آن را با موفقيتهاي تازه ارتباط دهد. بلكه قادر خواهد بود ارتباط بين چيزهايي كه قبلاً با هم بي ارتباط بوده اند را پيدا كند كه از نظر خود فرد تازه و معنادار مي باشد همچنين مي تواند از روشهاي غير سنتي براي حل مسئله استفاده كند و فراتر از اطلاعات گام بردارد.

ويژگي‎هاي افراد خلاق:


1 ـ افراد خلاق افرادي هستند باهوش بالاتر از متوسط
2 ـ افراد خلاق علاقمند به نوآوري، پيچيدگي و اتخاذ تصميم مستقل هستند.
3 ـ براي افراد خلاق پديده‎ها و اشياء پيچيده به اشياء و پديده‎هاي ساده ارجحيت دارد.
4 ـ افراد خلاق مايل‎اند خود تصميمي مستقل اتخاذ كرده از پيروي و اطاعت از ديگران تا حدي دوري مي‎كنند.
5 ـ افراد خلاق مي‎توانند ميان جنبه‎هاي مختلف پديده‎ها وحدت ايجاد كنند.
6 ـ ميان افكار مختلف و جنبه‎هاي كلامي و غيركلامي و نيز جنبه‎هاي عيني و ذهني ارتباط و هماهنگي برقرار كنند.
7ـ افراد خلاق مي‎توانند از يك پديده جزئي يك قاعده استخراج كرده از يك قاعده يك راه حل جزئي و عيني استنتاج كنند.
8 ـ افراد خلاق مي‎توانند ميان تفكر منطقي و تفكر غيرمنطقي يا پديده‎هاي خيالي و پديده‎هاي عيني نيز هماهنگي ايجاد كنند.
9 ـ افراد خلاق با انگيزه‎هاي دروني بيشتر سروكاردارند تا با محركهاي بيروني مثل شهرت، پول، مقام و تحسين





شرايط ابراز تفكر خلاق :

1-داشتن آزادي در ابراز عقيده : فرد بايد بتواند به راحتي و بدون هيچ اضطراب و ترسي عقايد خود را بيان كند.
2-داشتن اعتماد به دانش و مهارتهاي شخصي : شخص بتواند با تكيه و اعتماد به آموخته هاي خود چيزهاي منحصر به فرد بيافريند ولي نبايد انتظار كشف عجيب و بزرگ را داشته باشد.
3-داشتن فرصت و زمان كافي : محدوديت زماني مي تواند فشاري ايجاد كند كه مانع از تقويت تفكر خلاق شود. چرا كه زمان فقط براي يادگيري اهداف از قبل تعيين شده ، مشخص گرديده است.
4-مهم دانستن اشتباهات : خود اشتباهات نيز مهمند . چرا كه تفكر را به جلو هدايت مي كنند و براي پرورش فكر ، حياتي هستند.
5-كسب موفقيت : بدست آوردن موفقيتهاي جديد باعث يادگيري راههاي تازه شده و به پرورش اعتماد به نفس شخص و بروز احساس توانائي (من مي توانم) كمك مي كند.


توصيه هاي عملي به والدين جهت پرورش تفكر خلاق :

تقويت تفكر خلاق براي رشد فعلي و آينده كودك و جامعه ضروري است. بنابر اين آموزش و پرورش كودكان ما بايستي به نحوي باشد كه روحيه خلاقيت و نوآوري را در آنها ايجاد نمايد.
1-طرح سوالاتي كه كودك را به حدس زدن و ايجاد تفكر در مورد علل و معلولها تشويق كند : مثلاً وقتي خورشيد به گياه نمي تابد چه اتفاقي مي افتد؟
2-كمك گرفتن از كودك در يافتن پاسخ سوالات : مثلاً با كودك به جستجوي جواب در بين كتابها بپردازيم.
3-ايجاد زمينه گفتگو و نظر خواهي از كودك در خصوص بعضي تصميمات ساده : مثلاً براي رفتن به خريد از كودك بپرسيم بهتر است با چه وسيله اي (ماشين شخصي ، پياده يا وسيله نقليه عمومي) به آنجا برويم ؟ و دليل جوابش را هم بپرسيم.
4-جدي گرفتن ايده هاي كودكان و عمل كردن توسط خود كودك : به تمام افكار كودك گوش داده و آنها را مهم بدانيم و خود كودك را به عملي كردن افكارش تشويق كنيم.
5-همراه كردن كودك در فعاليتهاي ساده و روزمره: مانند خريد رفتن ، كار در آشپزخانه و يا باغچه و ....
6-طرح بازيها معما گونه براي كودك : بين خلاقيت و بازي ارتباط بسياري وجود دارد. چرا كه در هر دو توانائي نگاه كردن به مساله از راههاي مختلف ، توانائي جستجو در مفاهيم تازه ، توانائي نگاه كردن به مساله از راههاي مختلف ، توانائي جستجو در مفاهيم تازه ، توانائي آفرينش و بازآفريني ، انتخاب و گزينش بين راههاي مختلف ، وجود دارد.
7-استفاده از تشويقهاي كلامي : مثلاً به كودك بگوئيم : چه فكر خوبي ، تو هميشه ايده هاي تازه اي داري و ....
8-ايجاد فرصت كافي براي انديشيدن و پرورش فكر كودك : مثلاً چراغ قوه اي را باز كنيد و بعد با دادن فرصت كافي از كودك بخواهيد كه آن را دو باره به شكل اول در آورد.
9-صحبت از تجارب خود : تجارب بزرگتها براي كودكان آموزنده و مفيد مي باشد. آنها مي توانند با كسب اين تجارب مهارتها و راههاي تازه اي جهت حل مسئله پيدا كنند.
10-آشنا ساختن با خصوصيات فرهنگي و مانوس ساختن كودك با محيط اجتماعي : با ايجاد علاقه و آشنائي كودك نسبت به داستانهاي آموزنده و مراسم خاص و همچنين چگونگي درست كردن انواع صنايع دستي مي توان ضمن آشنايي كودك با فرهنگ و محيط اجتماعي باعث باز شدن فكر و يادگيري بهتر او شد.

Borna66
06-21-2009, 09:40 PM
روانشناسی در ورزش
بخش اول (ضرورت روانشناسي ورزشي)

آيا مي دانيد علت اينكه وزنه برداري در رده تيم ملي اعزامي به المپيك وقتي روي صحنه مي رود فراموش مي كند به دستان خود گچ مخصوص بزند چيست ؟
آيا مي دانيد علت اينكه تكواندو كاري در رده تيم ملي اعزامي به المپيك وقتي روي تشك مسابقه مي رود فراموش مي كند كلاه مخصوص خود را بر سر گذارد چيست ؟
آيا مي دانيد علت اينكه دوچرخه سواري در رده تيم ملي اعزامي به مسابقات آسيايي وقتي در ابتدا خط استارت قرار مي گيرد چنان پاهايش مي لرزد كه نمي تواند روي پنجه ركاب دوچرخه نيرو وارد كند و از مسابقه باز مي ماند چيست ؟
مسلماً پاسخ شما شامل توضيح مسائل فني اين رشته هاي ورزشي نيست و بر روي كلمه اضطراب متفق القول هستيد .
اضطراب يكي از مهمترين مسئله هايي است كه انسان با آن دست به گريبان است. بخصوص زماني كه پاي رقابت در ميان باشد. در اكثر كتابها و مقالات بيشتر به مسائل تخصصي رشته هاي ورزشي توجه شده است .
اما آيا مي دانيد طبق تحقيقات به عمل آمده بسياري از عدم موفقيت هاي ورزشي ريشه در علل رواني دارد .
از آن رو تصميم گرفتيم تا با طرح سلسله مقالات روانشناسي و آموزشي اضطراب، نقش كوچكي در موفقيت هاي آتي ورزشكاران شطرنج باز ايران عزيزمان داشته باشيم .

روانشناسي ورزشي

روانشناسي علم مطالعه رفتار انسان و روانشناسي ورزشي مطالعه رفتار ورزشي و كاربرد يافته هاي روانشناسي براي بهبود عملكرد و ارتقاء تندرستي است. از حوزه هاي مهم مورد مطالعه روانشناسي ورزشي كه به ويژه در آمادگي قهرمانان كاربرد دارد، آمادگي رواني براي عملكرد است كه ورزشكار را براي مسابقه آماده مي سازد .

مركز روانشناسي ورزشي

مركز روانشناسي ورزشي آكادمي ملي المپيك و پاراالمپيك، فرصتي را براي ورزشكاران تيم هاي ملي فراهم مي سازد تا در كنار تقويت عوامل جسماني و فني به تقويت آمادگي رواني در رشته ورزشي خود بپردازند و توانايي هاي خود را در همه ابعاد تكامل بخشند .
اين مركز برنامه هايي را براي كمك به ارتقاء عملكرد ورزشكاران تيم هاي ملي طراحي نموده است كه در سال جاري به اجرا خواهد گذاشت. اين برنامه ها شامل برگزاري دوره هاي آشنايي با روانشناسي ورزشي براي مديران، مربيان و ورزشكاران تيم هاي مختلف، برگزاري جلسات مشاوره فردي و گروهي با ورزشكاران تيم هاي ملي و ارائه تمرينات و توصيه هاي روانشناختي براي بهبود آمادگي رواني و ارتقاء عملكرد ورزشي است .

آمادگي رواني چيست؟

همه ما با مراجعه به حافظه خود مي توانيم. لحظاتي را در مسابقات ورزشي به خاطر آوريم كه تيم يا ورزشكاري با وجود آمادگي كامل جسماني و فني، به دليل شرايط نامناسب رواني از ارائه بهترين عملكرد خود ناتوان مانده است .
ضعف آمادگي رواني در ورزشكاري كه آمادگي جسماني مطلوب دارد، به مثابه اتومبيل آماده و پر سرعتي است كه راننده اي ناشي و نا آماده در آن نشسته باشد .
هر قدر هم كه جسم آماده و ورزيده باشد، اگر ذهني كه آن را هدايت مي كند فاقد ورزيدگي و آمادگي باشد جسم به درستي هدايت نخواهد شد .
احتمالاً در 30 سال پيش، واژه آمادگي جسماني براي مربيان و ورزشكاران قدري نامفهوم بوده است، اما امروزه در پاسخ به مفهوم آمادگي جسماني، بي درنگ عوامل متشكله آمادگي جسماني مانند : قدرت، استقامت و ... به ذهن خطور مي كند. همانطور كه آمادگي جسماني مستلزم صرف زمان كافي براي تمرين و تقويت عوامل آن است، آمادگي رواني نيز از عواملي همچون مهارت در توجه، مهارت در كنترل اضطراب و استرس، حفظ انگيزش، حفظ و افزايش اعتماد به نفس و ... تشكيل مي شود. رسيدن به آمادگي رواني نيز به مرور و با صرف زمان و امكان پذير مي شود و مستلزم اينست كه مديران و مربيان آگاه چنين فرصتي را براي ورزشكاران فراهم آورند .

ضرورت آمادگي رواني

بسكتباليستي كه در تمرين همه پرتاب هاي پنالتي را تبديل به گل مي كند، چه مي شود كه در مسابقه از به ثمر رساندن يك پنالتي ناتوان مي ماند؟ آيا وضعيت او با تمرين جسماني و مهارتي بيشتر، بهتر خواهد شد؟ بعيد به نظر مي رسد، زيرا او مهارت لازم را دارد و اين را در تمرين نشان مي دهد، ممكن است مشكل او ناتواني در حفظ توجه و كنترل اضطراب ناشي از هيجان مسابقه باشد. اين مسئله با هدايت وي به سمت تمرينات توجه و تمركز و يا مهارت كنترل اضطراب قابل حل است و گرنه انجام تمرينات جسماني بيشتر، مشكل او را حل نخواهد كرد .
امروزه، قهرمانان سطوح عالي و المپيك بخشي از زمان تمرينات خود را صرف تمرينات آمادگي رواني مي كنند. در بسياري از رشته هاي ورزشي، تا 10 نفر اول مسابقات جهاني، به لحاظ فني و جسماني در يك سطح اند و آنچه نفرات برتر را متمايز مي سازد، آمادگي رواني آنهاست (تفاوتي كه ايجاد تفاوت مي كند) . در دنياي امروز رقابت ديگر فقط بر سر تكنيك برتر نيست، ورزشكاري پيروز است كه از آمادگي رواني بالاتري برخوردار باشد .

Borna66
06-21-2009, 09:40 PM
روانشناسی دروغ
تقريبا همه دروغ مي گويند، اما دروغ داريم تا دروغ. جان هالند راست مي گويد دروغ داريم تا دروغ : دروغ شاخ دار، دروغ مصلحت آميز، دروغ كودكانه و... اما دروغ هاي بي خطر يا كم خطري هم هست كه همة ما در زندگي روزمره مان زياد گفته يا شنيده ايم. در زمانه اي كه مي شود به كمك انواع روش هاي ارتباطي، ياد بگيريم كه صادق باشيم و با يكديگر با احترام رفتار كنيم، چرا به دروغ گويي عادت كرده ايم و چگونه مي توانيم از شر اين عادت مزاحم، خلاص شويم؟ روان شناسان به اين پرسش ها، پاسخ هاي علمي و دقيقي مي دهند.

۱ دروغ گوهاي مرضي:

فرايند دروغ گويي از سن 4 تا 5 سالگي آغاز مي شود، يعني همان زماني كه كودك، نسبت به استفاده از زبان، آگاهي پيدا مي كند. البته دروغ كودكان، معمولا بي ضرر و صرفا به قصد رهايي از مخمصه يا رسيدن به آن چيزي است كه دوست دارند داشته باشند. اما در ميان بزرگسالان، اگر دروغ هاي مصلحتي را كنار بگذاريم، به اشخاصي برمي خوريم كه خيلي زياد و در مسائل كوچك و بزرگ، دروغ مي گويند. روان شناسان به اين افراد مي گويند: دروغ گوهاي مرضي.
دروغ گوهاي مرضي، دروغ مي گويند تا در خيال خودشان از حريمشان محافظت كنند، دوست داشتني و موجه به نظر برسند، به منافع مادي يا اجتماعي بيشتري دست پيدا كنند و يا اين كه از مجازات فرار كنند. البته در بيشتر مواقع، آن هايي كه از چنين افرادي دروغ مي شنوند، خودشان تا درجاتي متوجه اند كه فرد مقابل شان دارد دروغ مي گويد و چه بسا كه دلشان هم براي آن فرد بسوزد كه چرا چنين ذهن بيماري دارد.
دستة ديگري از دروغ گوها هستند كه حساب شده، عامدانه و براي كسب منافع شخصي، دروغ مي گويند و اين كار را هم زياد و به صورت حرفه اي انجام مي دهند. روان شناسان، اين افراد را جزو شخصيت هاي ضداجتماعي طبقه بندي مي كنند. اين گروه معمولا زياد سر و كارشان به پليس، دادگاه و زندان مي افتد. دروغ گويي معمولا با گذشت زمان، بدتر و بدتر مي شود. چرا كه اصل بر اين است كه وقتي آدم يك دروغ مي گويد، بعدها ناچار مي شود كه براي رفع و رجوع آن دروغ، دروغ هاي بيشتري بگويد.

۲ تمرين حقيقت:
چرا؟ اصلا چرا دروغ مي گوييم؟ روان شناسان، برخي از مهم ترين دلايلي را كه باعث مي شود دروغ بگوييم، اين گونه فهرست مي كنند:
مي خواهيم از درگيري پرهيز كنيم.
نمي خواهيم باعث خشم يا صدمة كسي بشويم.
نمي خواهيم احساسات كسي را جريحه دار كنيم.
مي خواهيم كسي را تخريب يا روحيه اش را تضعيف كنيم.
مي خواهيم احترام و تحسين ديگران را جلب كنيم.
دوست داريم به قدرت بيشتري برسيم.
نمي خواهيم با حقيقت تلخي دربارة خودمان مواجه شويم.
دوست نداريم به اشتباهات مان اعتراف كنيم.
مي خواهيم فعلا روي قضيه اي را بپوشانيم، به اين اميد كه شايد بعدا اوضاع، بهتر شود.
جالب اين كه خيلي از مواقع، ممكن است نيت شخص دروغ گو هم خيرخواهانه باشد، هر چند كه دروغ گويي در اكثر مواقع، ريشه در خود شخص و خودخواهي شخص دروغ گو دارد.
اما سؤال مهم تر، اين است كه آيا مي توانيم با يادگيري و تمرين مهارت هاي ويژه اي، خودمان را مقيد كنيم كه هميشه و تحت هر شرايطي، حقيقت را بگوييم و از دروغ گويي خودداري كنيم؟ پاسخ روان شناسان، اين است كه بله، اين كار در بيشتر مواقع امكان پذير است، اما به تمرين و ممارست نياز دارد. بايد ياد بگيريم الگوهاي فرار از حقيقت را كه در ذهنمان شكل گرفته، كم كم از بين ببريم تا بتوانيم نوعي رابطة سالم و احترام آميز را با مخاطبان مان سر و شكل بدهيم.

3 تغيير ذهنيت:
با فرض اين كه شخص دروغ گو از نظر رواني دچار مشكل حادي نيست، روان شناسان مي گويند كه دروغ گو به خاطر فقدان مهارت، دست به نوعي انتخاب اشتباه مي زند و از بين راست و دروغ، دروغ را انتخاب مي كند تا به زعم خودش، شرايط را به نحو مؤثري مديريت كرده باشد. دروغ گويي هاي بي خطر يا كم خطر نيز در بيشتر موارد، صرفا ريشه در يك تنبلي ذهني دارد و به شكل يك عادت غلط در روح و روان شخص دروغ گو رسوخ مي كند.
روان شناسان اعتقاد دارند براي كسي كه به دروغ گويي عادت كرده، بهتر اين است كه اول از همه، ذهنيت (mindset) خودش را تغيير بدهد تا بتواند راست گويي مهارتي (skillful honesty) را بياموزد و به كار ببندد.

۴ تصميم عجولانه، ممنوع:
چه چيزي باعث مي شود ما به اين فكر بيفتيم كه دروغ گفتن، بهترين راه حل در وضعيت موجود است؟ چه ترسي در پشت اين انتخاب اشتباه، پنهان شده است؟ ترس از اين كه اشتباه كرده باشيم؟ ترس از اين كه ديگران از ما خوششان نيايد؟ ترس از اين كه قادر نباشيم حقيقت را در قالبي محترمانه، قابل پذيرش و قابل تحمل عرضه كنيم؟
چرا فكر مي كنيم كه دروغ در شرايط خاصي مي تواند نتيجة خوبي به همراه داشته باشد؟ و...
سؤالات بالا را به دقت بررسي كنيد و دربارة پاسخ هايتان عادلانه قضاوت كنيد. وقتي انگيزه هاي دروغ گويي تان معلوم شد، بهتر مي توانيد خودتان را مجهز كنيد تا اگر دوباره سر و كلة ميل به دروغ گويي پيدا شد، آن را از سر راه برداريد.
اما قبل از اين كه بخواهيد كاري بكنيد يا عكس العملي از خودتان نشان بدهيد، تمام گزينه هاي احتمالي را بررسي كنيد. دروغ گويي در خيلي از موارد، نتيجة تصميم گيري هاي عجولانه و عاري از تدبير است. وقتي متوجه شديد كه داريد دروغ سر هم مي كنيد، مكث كوتاهي بكنيد و از مخاطب خودتان اجازه بخواهيد تا بار ديگر، سؤال او و شرايط و موضوع مورد بحث را بررسي كنيد. شايد زمان، اين اجازه را به تان بدهد كه سر و ساماني به افكار تان ببخشيد. در همين زمان مي توانيد در كنار بررسي مسأله، نيت و انگيزة خود تان را نيز ارزيابي كنيد.ذهنتان را متوجه شخص يا جملة قصاري كنيد كه شما را به راست گويي دعوت مي كند. چه بهتر كه پيشاپيش، مجموعه اي از اين نوع جملات سودمند و پرمغز فراهم كرده باشيد يا پيشاپيش، فهرستي از كساني را كه دوستشان داريد و مورد احترام تان هستند، گردآورده باشيد. صادقانه از خودتان بپرسيد كه در شرايط كاملا واقع بينانه، اگر راستش را بگوييم، بدترين اتفاقي كه ممكن است بيفتد، چيست؟

۵ درك طرف مقابل:
تصور كنيد شما باعث شده ايد موقعيتي متفاوت از آن چه كه بايد، به وجود بيايد و فرض كنيد كه شما مسبب اين وضع نابهنجار بوده ايد. اگر فكر مي كنيد كه شايد با بحث بتوانيد به يك درك متقابل برسيد و تلخي حاصل از ابراز حقيقت را بگيريد، بهتر است از اين نوع عبارات و جملات استفاده كنيد:
شايد اين حرفي كه مي خواهم بزنم، درست نباشد، اما لطفا صبور باشيد...
برداشت من اين است كه... آيا شما هم چنين برداشتي داريد؟
مي دانم كه شايد اشتباه كرده باشم، اما مي خواهم شما هم بدانيد كه...
سعي كنيد حتما نشان بدهيد كه احساس طرف مقابل را درك مي كنيد. مثلا ابتدا بگوييد: من درك مي كنم كه تو عصباني هستي و... و سپس نظر خودتان و در صورت امكان، راه حل هاي پيشنهادي تان را ارائه دهيد. سعي كنيد احساستان را به نوعي در كلام، لحن و رفتار خودتان به مخاطب منتقل كنيد: من هم از اين كه فلان كار، رأس زمان مقرر تمام نمي شود، واقعا ناراحتم. شما مي توانيد اين ناراحتي را در صدا و چهرة من ببينيد... سپس توضيح بدهيد كه قصدتان اين نبوده و سريع نتيجه گيري كنيد كه: الان مي خواهم در حضور شما برنامه اي تنظيم كنم كه هر چه سريع تر، كار تكميل شود. و دقيقا مشخص كنيد كه كدام بخش از گفته هايتان واقعيت است و كدام بخش، تصورات و نظرات شماست. اگر اين كار را نكنيد، ممكن است كم كم به سراغ جعل واقعيت و نهايتا سراغ دروغ گويي برويد.

Borna66
06-21-2009, 09:41 PM
اندازه‌گيري ميزان هيپنوتيزم‌پذيري افراد
ميزان تأثير‌گذاري تلقين‌های هيپنوتيزمي بر يك فرد، به استعداد يا قابليت هيپنوتيزم‌پذيري او بستگي دارد‌. اين استعداد يا زمينه از طريق معيارهاي هيپنوتيزم‌پذيري، قابل اندازه‌گيري عددي است. معيارهاي هيپنوتيزم‌پذيري دانشگاه «استانفورد» كه در آغاز توسط پروفسور «ارنست هيلگارد» براي هدف‌های پژوهشي طراحي شده است‌، در اين زمينه از شهرت زيادي برخوردار است‌‌ ولي بسياري از معيارهاي هيپنوتيزم‌پذيري ديگري مانند معيار دانشگاه «هاروارد» و... هم مي‌توانند مورد استفاده قرار‌بگيرند‌‌ كه جاي اين تكنيك‌ها در انبوه كتاب‌هاي منتشرشده، خالي است.

معيار هيپنوتيزم‌پذيري باليني استانفورد

يك برنامه‌ی هيپنوتيزم‌سنجي، به وقت و تشريفات زيادي نياز دارد و پس از نشستن بيمار يا فردي كه مايل است استعداد هيپنوتيزم‌پذيري خود را اندازه‌گيري كند ‌بر روي يك صـندلي دسته‌دار‌، اين كـارهـا بر روی او انـجام مي‌گيرند‌:

القاي خلسه:

با چشمان بسته و با استفاده از يك برنامه‌ی ريلاكس‌كردن پيشرونده‌ی مفصل‌، فرد در يك حالت خلسه كه به‌طور معمول سبك يا متوسط است‌، قرار‌مي‌گيرد. متن القاي خلسه توسط ضبط‌صوت، پخش‌ يا از طريق هيپنوتيزم‌درمانگر خوانده مي‌شود.

‌‌حركت دست‌ها به‌سوي يكديگر:

در شرايطي كه بيمار، دست‌هايش را به سمت جلو دراز كرده و كف دست‌ها در فاصله‌ی 30‌سانتيمتري روبه‌روي يكديگر هستند‌، تلقين مي‌شود كه به‌زودي دست‌ها به ‌يكديگر نزديك و نزديك‌تر مي‌شوند.

القاي رؤيا:

با توجه به متني كه براي بيمار، پخش يا ‌خوانده مي‌شود‌، او تشويق يا هدايت مي‌شود كه به خلسه‌ی عميق‌تري برسد و در اين شرايط در ارتباط با مشكلي كه دارد‌، خواب و يا رؤيایي را مشاهده كند. نه‌تنها موضوع خواب در تشخيص دقيق‌تر مشكلِ بيمار، مفيد است‌‌ بلكه براساس ديدن يا نديدن رؤيا و كيفيت ديدن آن، امتيازهایی به بيمار داده مي‌شود.

سير قهقرایي در زمان:

به بيمار تلقين مي‌شود كه زمان، به عقب برگشته و او برای نمونه به سال اول دبيرستان، سال اول دبستان و نخستين روز درس برگشته است. آموزگارِ سال اول را مي‌بيند و افرادی را مشاهده مي‌كند كه هم‌كلاس و هم‌درس او بوده‌اند. درک‌های افراد در اين شرايط، متفاوت است.

تلقين‌های بعد از هيپنوتيزم:

پديده‌ی هيپنوتيزمي بسيار جالبي است كه در آن، در زمان هيپنوتيزم، اگر فرد به عمق مناسبي از خلسه رسيده باشد، به او تلقين مي‌شود ‌بدون اين‌كه درخاطر داشته باشد‌، پس از خارج‌شدن از خلسه، كار خاصي را به‌طور حتم و به‌صورت يك اجبار ذهني انجام مي‌دهد. برای نمونه، به بيمار گفته مي‌شود كه پس از پايان مراسم اندازه‌گيريِ ميزان هيپنوتيزم‌پذيري‌، زماني‌كه هيپنوتيزم‌درمانگر با دست چپش، پيشاني خود را لمس كرد‌، او چندتایي سرفه مي‌كند.

فراموشي يا آمنزی:

حافظه در جريان خلسه‌ی هيپنوتيزمي مي‌تواند دچار اختلال‌های كم يا زيادي شود. برای نمونه، ‌بررسي مي‌شود كه تلقين هيپنوتيزور در مورد فراموش‌كردن قسمتي از مراسم و تشريفات اين جلسه‌، تا چه اندازه تحقق يافته است.

خلاصه و نتيجه‌گيري مهم

‌عده‌ی زيادي از افرادي كه براي هيپنوتيزم‌درماني مراجعه مي‌كنند‌، انتظار دارند كه درمان‌گر، آنان را در خلسه‌ی هيپنوتيزمي عميقي قرار‌دهد و يا خود را به علت‌هایی مانند انجام مطالعه‌های زياد‌، داراي قدرت هيپنوتيزم‌پذيري زيادي تصور مي‌كنند. در‌صورتي‌‌كه در جريان هيپنوتيزم‌شدن‌، آن‌چه كه از اهميت بیشتري برخوردار است‌، ظرفيت يا استعداد هيپنوتيزم‌پذيري بيمار يا فردِ مايل به هيپنوتيزم‌شدن است و قدرت نامحدود يا فوق‌العاده‌ی هيپنوتيزم‌درمانگر، افسانه‌اي بيش نيست.
در برنامه‌هاي تحقيقاتي پروفسور «هيلگارد» براي حذف ارزش‌نهادن اغراقي به قدرت هيپنوتيزور‌، تمام متن القاي خلسه و پيدايش پديده‌هاي هيپنوتيزمي، بر روي نوار صوتي ضبط شده و پخش اين نوارهاي صوتي براي يك يا چند بيمار‌، درست همان تأثيري را دارد كه سخنان هيپنوتيزور دارا مي‌باشد.

دکتر رضا جمالیان
هیپنوتیزم‌درمان‌گر

Borna66
06-21-2009, 09:41 PM
بازگشت به گذشته با هيپنوتيزم
يكي از پديده‌هاي جالب، جذاب و بحث‌انگيز در هيپنوتيزم، سير قهقرایي در زمان و رسيدن به دهه‌هاي پيشين زندگي است. انجام اين حالت شگفت‌انگيز در افرادي كه به مراحل متوسط يا عميقي از خلسه‌ی هيپنوتيزمي رسيده‌اند، با سهولت نسبي امكان‌پذير است. افرادی كه به دهه‌ی اول زندگي برگشت پيدا مي‌كنند، رفتارها و گفتارهاي كودكانه يا نابالغانه‌اي از آنان سر مي‌زند كه متناسب با آن دوره از زندگي است.
در سال 1951، دانشمندي به نام «اورن» به‌صورت جدي و علمي، اين پديده را مورد بررسي قرار داد. او براي تفسير اين حالت‌ها، امكان يكي از دو وضعيت زير را با توجه به رفتارهاي قابل مشاهده‌ی سوژه‌ها مطرح كرد:

- درواقع فرد به همان دوره‌اي از زمان كه با تلقين‌های هيپنوتيزمي به آن سير قهقرایي پيدا كرده، برگشته است. در اين شرايط در طرح‌هاي فكري و الگوهاي رفتاري او درست همان‌هایي ظاهر شده كه در آن زمان درحقیقت وجود داشته است.

- نظريه‌ی ديگر اين بود كه فرد هيپنوتيزم‌شده در اين شرايط، به ارائه‌ی نقش و انجام حركت‌هایی مشغول مي‌شود كه توسط هيپنوتيزور از او خواسته شده بود.
در سال 1962، دانشمند ديگري به‌نام «باربر» در سطح دانشگاهي و در قالب فعاليت‌هاي پژوهشي به تحقيق در اين مقوله پرداخت و به اين نتيجه رسيد كه آن‌چه در اين شرايطِ برگشت به زمان‌هاي گذشته و يا دوباره زنده‌كردنِ وقايعي كه از زمان آن‌ها، مدت‌ها گذشته بود‌، با کارها يا مطلب‌هایي از نوع نقش بازي‌كردن و يا انجام كارهایي كه براي گول‌زدن اطرافيان تصور مي‌شود، تطابق ندارد. براي نمونه، سوژه‌هاي خوب هيپنوتيزمي كه توسط هيپنوتيزور ماهري به دوران كودكي برمي‌گردند، درست رفتارهایي را انجام مي‌دهند كه از كودكي در آن سن‌وسال انجام آن‌ها انتظار مي‌رود، به‌خصوص در شرايطي كه از رفتارهاي اين فرد در زمان‌هاي گذشته، اطلاعات كافي در دست بوده باشد.
به‌علت اهميت موضوع، توسط روان‌شناسان برجسته بر روي افرادي كه با استقرار در خلسه‌هاي عميق هیپنوتیزمی، به سال‌هاي گذشته‌ی زندگي برگشته بودند،‌ آزمايش‌هاي پيشرفته‌اي مانند نقاشي چهره‌ها، تست هوش، تست‌هاي مربوط به مراحل رشد، آزمون‌هاي افزايش قدرت حافظه، آزمون‌هاي توهم بينایي و... صورت‌گرفت. همين‌طور برخي از تست‌هاي فيزيولوژيك مانند تهيه‌ی نوارهایي از فعاليتِ الكتريكي سلول‌هاي مغزي يا الكتروآنسفالوگرافي نیز انجام شد.
در يك پژوهش دانشگاهي، سير قهقرایي در زمان، در 10دانشجو به عمل آمد و در برگشت به سنين كودكي، از آنان خواسته شد كه تصويرهایي از يك مرد، يك خانه و يك قايق را نقاشي كنند و پس از خارج شدن آنان از شرايط هيپنوتيزمي هم دوباره همين 3شكل را كشيدند. در تصويرهاي كشيده‌شده توسط آنان، در زمان برگشت به دوران كودكي، مشخصه‌های مرتبط با نقاشي‌هاي كودكان قابل مشاهده بود.
در سال 1980، «مك‌كاني» و «شيمان» در يك گروه از دانشجويان، نيمي از آنان را كه به‌صورت تصادفي انتخاب شده بودند‌، تشويق به نقاشي در شرايط خلسه‌ی هيپنوتيزمي كردند و از نیمی ديگر درخواست شد كه در شرايط بيداري و هوشياري بر پايه‌ی تصورهایی كه دارند، به نقاشي كودكان بپردازند. اين دو نوع نقاشي با يكديگر تفاوت بسیار زیادی داشتند.
«ريكوف» در سال 1982 نشان داد در افراد بالغي كه در سير قهقرایي در زمان، در شرايط خلسه‌ی بسيار عميق به دوران نوزادي برگشته بودند، گريه‌هاي كودكانه و بدون اشك، مكيدن اشيائي كه در اختيارشان گذاشته مي‌شد، عكس‌العمل گرفتن اشيائی كه با دست آنان تماس پيدا مي‌كرد و حركت‌های بي‌هدف كره‌هاي چشم، پديد آمده بود.
«ترو» در سال 1949، نشان داد بيش‌تر افراد بالغي كه در سير قهقرایي در زمان، به عيد ملي يا آئيني خود در 7سالگي برگشت داده شده بودند، مي‌توانستند بگويند كه آن روز، چندشنبه است. درحالي كه هيچ‌كدام در شرايط عادي، از اين موضوع اطلاعي نداشتند.

در سير قهقرائي در زمان، افراد بالغي كه به سنين كودكي برگشته‌اند، رفتارشان نسبت به سن واقعي، كودكانه‌تر بوده است و كودكان و نوجواناني که با تلقين به سنين بعدي و بزرگ‌سالي هدايت شده بودند، رفتارهاي بالغانه در آنان ظاهر گرديد.
در سطح‌های علمي و آكادميك در بسياري از روش‌هاي هيپنوتيزم‌درماني، از سير قهقرایي در زمان براي كسب اطلاعات دقيق‌تري از حادثه‌های سال‌هاي گذشته استفاده مي‌شود و افراد هيپنوتيزم‌شده و به سير قهقرایي رفته، اطلاعات درستي از زنـدگي گذشته‌ی خود را در دوران كودكي بيان مي‌كنند. در تخصص روان‌شناسي دورانِ نوزادي و جنيني، اين عقيده مطرح مي‌شود كه اگر در نيمه‌ی دوم از دوران جنيني، حادثه‌های بسيار مهم و ويران‌گري در زندگي مادر گذشته باشد، مي‌توان از طريق سير قهقرایي در زمان، از كودك او در دهه‌هاي اوليه‌ی عمر، اطلاعات مبهم و مرتبطي كسب كرد. در اين شرايط و در مرز مغشوشي از علم و فلسفه، نتيجه‌گيري‌هاي قطعي، بسيار مشكل مي‌شود. هرچند هميشه در اين محدوده بايستي از قضاوت‌هاي عجولانه و قطعي پرهيز كرد و به اين بسنده كرد كه تجربه‌ی سير قهقرایي در زمان، كاري ساده و عملي و تفسيرِ يافته‌ها در برخي از موارد، بسيار مشكل است. هرچند انجام و مشاهده‌ی آن، كار به‌نسبت راحت و ساده‌اي است.

Borna66
06-21-2009, 09:41 PM
روانشناسی خود شکوفایی با تاثیر نماز
“ خود شكوفائي ” ( self – actualization) در مفهوم عمده و كلاسيك خود ، نخستين بار توسط “ كورت گلداشتاين ” ( روانپزشك آلماني 1965 ـ 1878 ) مورد بحث و بررسي قرار گرفت ، او خود شكوفائي را به صورت توانائي نيرومند ذاتي موجود در هر فرد ، كه موجب شكوفا شدن استعدادهاي مثبت او مي گردد ، تعريف نمود .(1) ( شكوفا كردن فطرت نيك دروني )
گلداشتاين معتقد بود ، براي آن كه انسان به موفقيت هاي بزرگ دست يابد ، بايد با محيط اطراف و زندگي خود به بهترين نحوه ممكن ، كنار بيايد و چنانچه محيط و زندگي ، هر روز ضربه سنگين تري بر پيكره انسان وارد كردند ( مثلا موجب بيماري انسان شدند ) انسان بايد سعي در بهبود روش مقابله خود ، با اين قبيل مشكلات بنمايد تا بدين ترتيب به مرزهاي “ خودشكوفايي ” ( درك و فعال نمودن همگي استعدادهاي خود ) نزديك شود .
در اين مورد ، روانشناس ديگري به نام “ كارل راجرز ” ( 1987 ـ 1902 ) نشان داده كه انسانهايي كه توانائي فرمان دادن به خود ( self – direction ) را پيدا كنند و در حقيقت بر كنترل كامل افكار و افعال خود ، موفق شوند به خود شكوفايي ، كه والاترين درجه انسانيت است ، نائل خواهند شد .
از ديگر معتقدان به نظريه خود شكوفائي كه آن را با مفاهيم عالي عجين كرد و به اوج قدرت رسانيد “ آبراهام مزلو ” است . ( روانشناس آمريكائي 1970 ـ 1908 ) تحقيقات گسترده ومطالعات عميق “ مزلو ” پيرامون اين قبيل مقولات ، سبب تكوين شاخه اي قدرتمند و پويا در روانشناسي امروز ، موسوم به “ روانشناسي انسان گرا ” گرديد . او در مقدمه يكي از كتابهايش (toward a psychology of being) (2) مي نويسد :
“ اگر قرار باشد معنايي را كه روانشناسي انسان گرا ، برايم داشته است ، در يك جمله بيان كنم ، مي گفتم : تركيبي گلداشتاين ، با روانشناسي فرويد ، كه كل آن با روحيه علمي كه از استادانم در دانشگاه ويسكانسن ، آموختم پيوند خورده است .”
“ مزلو ” خود شكوفائي را بالاترين و برترين نياز انسان مي دانست ، كه پسس از ارضاي سلسله مراتب نيازهاي پايين تر انسان از جمله نيازهاي جسمي ( مثل غذا و مسكن ) ، نيازهاي ايمني ، تعلق و محبت ، نياز به احترام ، نياز به دانستن و فهميدن ( كه بعدا اضافه كرد ) ، مطرح مي شود ، او خود شكوفائي ( نياز به تحقق خود ) را در مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان ( زنده و مرده ) از جمله :“
انيشتن ” ، “ آبراهام لينكلن ” ، “ باروخ ايپسنوزا ” ، “ بنديكت ”(3) و .. مورد توجيه و بررسي قرار داد.
“مزلو ” بيان نمود : “ در افراد معمولي ، انگيزش در پي جبران “ كمبود ” يعني كمبودهاي ارگانيزم ( چه جسماني و چه رواني ) است يعني آنها در صدد ارضاي نيازهاي پايين ترند ولي افراد عالي ( خود شكوفا ها ) خواستار متحقق ساختن استعدادهاي دروني و بالقوه خود و شناخت و فهم دنياي پيرامونشان هستند ” .(4) او نيازهاي عالي افراد خود شكوفا را فهرست مي
كند و آنها را “ فرا نياز ” نام مي نهد ، از جمله اين فرا نيازها مي توان به : “ حقيقت ” ، “ قاطعيت ” ، “ يگانگي و تماميت ” ، “ فرار از دوگانگي ” ، “ سر زندگي و شادابي ” ، “ يكتايي ” ، “ كمال ” ، نظم ” ، “ عدالت ” ، “ سادگي ” ، “ استغناء ” و جامعيت و .. اشاره نمود .(5)
مزلو ، نتيجه وصول به اين نيازها را ، رسيدن به آرمانشهر رواني (يوسايكي شدن ) مي دانست ( يوسايكي تركيبي است از : پسيكولوژي + اتوپيا ، به معناي آرمانشهر رواني ).
حال اگر با اين ديدگاه كه “ نماز كاملترين پاسخ براي عاليترين نيازهاست “ به سراغ نظريات روانشناسان انسانگرا برويم ، متوجه خواهيم شد ، كه چگونه مفاهيم متعالي نماز قابل مقايسه با هر يك از موضوعات مطرح در اين گرايش غني از روانشناسي است .

بعنوان مثال اگر به آن قسمت از نظريات “ گلداشتاين ” كه بهبود روشهايي مقابله با مشكلات را شرط لازم براي نزديك شدن به مفهوم خود شكوفائي مي دانست توجه كنيم و به ياد آوريم كه نماز چگونه به انسان احساس امنيت روان مي دهد و توانايي مقابله در برابر استرس ها را فزوني مي بخشد (6) و يا اگر نظريه “ كارل راجرز ” پيرامون self – direction ( توانايي فرمان دادن بخود ) را با توانايي كه شخص نمازگزار ، به مدد نماز در كنترل نفسانيات خود ، پيدا مي كند . مقايسه نماييم تصديق خواهيم كرد كه همه تعاليم اساسي نظريه روانشناسي انسان گرا ، را
مي توان در آموزشهاي نماز پيدا كرد . يا اگر بخواهيم در مقابل ليست 49 نفره آبراهام مزلو ، فهرست افرادي را قرار دهيم كه صفات آنها نه تنها در برگيرنده تمام ويژگيهايي باشد كه مزلو درباره خود شكوفاها ، بيان مي كند ، بلكه از جهت ارتباط با غيب و معنويت داراي ويژگيهاي برجسته مزيد برآنها هم باشد ، كافيست به جمع نوراني “نمازگزاران اسوه ” اشاره نماييم . چرا كه همه اين مؤمنين ، از تمامي “ فرانيازهاي ” خود ، با بهره از متكامل ترين پاسخ ممكن يعني “ نماز ” برخوردار شده اند حقيقت ، قاطعيت ،نيكي ، يگانگي و تماميت ، فرار از دوگانگي ، كمال و همه فرا نيازهاي ديگر ، همگي در آموزشهاي نماز حضور زنده و محسوس دارند و هر كس به فراخور حال خود ، براي وصول هر يك از آنها چنانچه به نماز نزديك شود ، پاسخي عالي تر از حد تصور دريافت مي كند و “ نماز ” تكرار شكوهمند درس خود شكوفائي در پيشگاه مبداء آفرينش است .
اما مفهوم ديگر از آبراهام مزلو ،در مورد خود شكوفائي به آن اشاره مي كند ، مفهوم تجربه اوج ( peak experience) است كه در خود شكوفاها ، فراوان پيش مي آيد : “ تجربه اوج ، اتفاقي دوره اي و زود گذراست ، كه در آن شخص ناگهان به يك احساس ابر آگاهي و هوشياري بسيار بالا ، سرخوشي و جذبه عميق ، در آميخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همه عالم
، دگرگوني در احساس زمان و مكان ، دست مي يابد . اين تجربه قوي غالبا در افرادي كه از نظر رواني كاملا “ سالم ” هستند ، رخ مي دهد و قرار گرفتن در برابر اين تجربه آثار مفيد و دير پايي برجا مي گذارد .”(7) “ تجربه اوج ” با اين كه بسيار شبيه به آنچه كه از قرنها پيش ، در مكاتب رازوارانه شرق دور . به نام تجربه “ پرواز به ملكوت آسمان ” ( nirvana) ، يا شبيه بهتجربه سوختن در آتش درون ، پرش به ورطه و “ رهايي ” در تعاليم عرفاني دون خوان به كارلوس كاستاندا و يا حتي شبيه به آن چه در عرفان اسلامي و ايراني ، از آن با عنوان “ حيرت
” و “ فنا نام برده شده مي باشد. اما چنانچه بخواهيم براي آن مفهومي جامع تر و همه شمول تر را پيدا كنيم ، كافيست كه باز هم به “ نماز روي نماييم و به آن بعد نماز توجه كنيم كه غرق در
مضامين عارفانه است .
شايد كمتر كسي به اين نكته فكر كرده باشد كه منطور از كلمه “ شما ” در سومين سلام نماز ( السلام عليكم و رحمه الله و بركاته ) كه تنها سلام واجب نماز است ، به كيست ! و اين “ سلام بر شما ” خطاب به چه كساني اطلاق مي شود ؟
عارفان نماز اين سلام نماز را “ سلام عارفانه ” آن دانسته اند ، كه خطاب به همه هستي و آفرينش و خطاب به همه موجودات حاضر در آن ، از ذرات كوچك اتمي گرفته تا كهكشانهاي بي انتها سر داده مي شود .
چرا كه همه اين اجزاي آفرينش ، بدون استثناء مشغول حمد و ثناي الهي اند و پيوسته و مداوم ، توحيد را اقرار مي كنند و شايد به واسطه اين حمد و تسبيح دايم و ابدي ، مورد خطاب تنها سلام واجب نماز قرار مي گيرند .
بدين ترتيب نمازگزار ، پس از فرستادن سلام بر نبي گرامي اسلام (ص) ( السلام عليك ايها النبي و رحمه الله و بركاته ) و سلالم بر همه بندگان صالح خدا ، از جمله خودش ( السلام علينا و علي عباد الله الصالحين ) سرانجام بر تمام اجزاي آفرينش سلام مي فرستند و اين جلوه اي شكوهمند از “ در آميخته شدن و همسو شدن پر انسجام با عالم “ كه در “ تجربه اوج ” از آن بحث مي شود ، در خود دارد .
و اضافه بر آن ، اين كه نمازگزار حقيقي ، يعني آنان كه به تعبير امام صادق (ع) ، “ نماز عاشقانه ” به جاي مي آورند در راز و نياز با معبود خويش ، به چنان جذبه و خلسه اي وارد مي شوند و چنان از حيطه زمان و مكان خارج مي گردند كه حتي اگر تير دردناك و سهمگين از پاي مباركشان بيرون بكشند ، هرگز از آن سرخوشي و جذبه عميق خارج نمي شوند .
و چه عاشقانه بود نماز علي (ع) و چه زيباست تعبير جاودانه علي (ع) از عشق .. آري ! او كه در قبله “ نماز” به دنيا آمد و در محراب “ نماز ” رستگار شد و اين گونه “ عشق ” را براي آفرينش ، عظمت و معنا بخشيد و جاودانه كرد .
و چه ملكوتي است ، نماز فرزند علي(ع) و حضرت امام زمان ( عج ) ، كه جهان در انتظار عدالتش خون مي گريد . و چه عطشي است بي پايان ، عاشقانش را براي اقامه نمازي با امامت او …

Borna66
06-21-2009, 09:41 PM
درمان چاقی با هیپنوتیزم
افرادی که با روش‌های هیپنوتیزم‌درمانی جدید آشنایی ندارند، بر این باورند که برای درمان چاقی از طریق هیپنوتیزم، بایستی بیمار‌ را در حالت خلسه قرار‌داد و در این شرایط، در مورد افزایش فعالیت جسمی و کم‌خوری به‌ویژه پرهیز از خوردن غذاهای پرکالری به او تلقین‌هایی را ارائه داد که کم‌و‌بیش این روش بر روی تمام افراد چاق به‌صورت مشابه مؤثر است. در حالی‌که در هیپنوتیزم‌درمانی جدید، نظریه‌های دیگری مطرح است، ازجمله:- در هر فردی با توجه به علاقه‌ها، تنفرها‌، تجربه‌های زندگی، رشته و میزان تحصیلات و... بایستی از روش‌های به‌نسبت‌ اختصاصی، فردی و متفاوت‌ با دیگران استفاده کرد.
- میزان هیپنوتیزم‌پذیری افراد جامعه، متفاوت است و به بیان دقیق‌تر، بیشتر مراجعان به هیپنوتیزم‌درمان‌گران، قادر به درک تمام پدیده‌های هیپنوتیزمی نیستند. بنابراین، با شناخت میزان و ظرفیت هیپنوتیزم‌پذیری آنان، بایستی به‌صورت انفرادی برای درمان آنان و با توجه به ویژگی‌های فردی‌شان، از هیپنوتیزم‌درمانی بهره گرفت.
- هر درمان‌گری پیش از شروع درمان، در جلسه‌ی آشنایی یا مشاوره، بایستی بیمار را با هیپنوتیزم علمی آشنا کند و یا یک کتاب کوچک علمی و مستند در زمینه‌ی هیپنوتیزم و ‌مرتبط با مشکل او در اختیارش قراردهد.

هیپنوتیزم‌درمانی چاقی یا پرخوری

تصور می‌کنیم فردی که برای هیپنوتیزم‌درمانی مراجعه کرده‌، از ظرفیت و استعداد هیپنوتیزم‌پذیری بالایی برخوردار است، در این شرایط از بیش‌ترین و گسترده‌ترین تعداد پدیده‌های هیپنوتیزمی در راستای درمانی او استفاده می‌کنیم.
برای این‌که بیمار به اعتماد بیش‌تری برسد که درواقع هیپنوتیزم شده، پس از القای خلسه و استفاده از روش‌های عمیق‌تر کردن خلسه‌ی هیپنوتیزمی، از برخی ‌پدیده‌های هیپنوتیزمی مانند انجماد عضلانی، ایجاد بی‌حسی در دست‌ها، ایجاد حرکت خودبه‌خود در دست که در اصطلاح به آن «پرواز دست» می‌گویند، ایجاد اختلال در زمان (که فرد چاق فاصله‌ی دو وعده‌ی غذایی را کم‌تر احساس می‌کند) و درنهایت، ایجاد احساس سنگینی در دست‌ها استفاده کرد. در این شرایط برای نمونه از این تلقین‌ها می‌توان استفاده کرد:
«حالا ‌تا حدود زیادی پی به قدرت ناخودآگاه خودت برده‌ای. در شرایطی که ناخودآگاه تو با قدرت شگرفی که دارد، می‌تواند احساس درد در دست تو را کنترل یا مهار کند، بنابراین می‌تواند اشتهای تو را هم مهار کند و اشتیاق اجباری به خوردن غذاها را هم در وجودت کاهش دهد.»
بسیاری از ما، زمانی که در شرایط رانندگی، غرق فکرها و خیال‌های خود هستیم، ممکن است به مقصد برسیم و از آن رد شویم و متوجه‌ عبور از آن نشویم. بنابراین، افرادی را هم که در خانه و رستوران غذا می‌خورند، می‌توان با تلقین، حالتی در ذهن آنان به‌وجود آورد‌ که توجهی به دسر، شیرینی، بستنی و نوشابه‌های گازدار پرکالری نداشته باشند.
از مضمون یا پدیده‌ی هیپنوتیزمیِ اختلال در زمان، می‌توان این استفاده را کرد که فاصله‌ی زمانی بین وعده‌های غذایی را در احساس و ادراک فرد چاق، کوتاه‌تر نمود. با کمک سیر قهقرایی در زمان، می‌توان فردِ چاق را به سال‌های گذشته و زمانی برد که او اندامی برازنده و موزون داشته است. به این‌ترتیب، فرد چاق پس از مشاهده‌ی خویش در شرایط برازندگی اندام، تصویر ذهنی‌اش تغییر می‌کند.
برای نمونه، در شرایط عمق مناسبی از خلسه‌ی هیپنوتیزمی که بیمار قدرت رؤیت و مشاهده‌ی هیپنوتیزمی پیدا کرده، می‌توان در عالم خیال، او را به یک سالن بدنسازی برد که تمام دیوارهای آن آیینه‌ است. در ‌این وضع، از بیمار باید خواست خود‌ را وسط این سالن خیالی مشاهده کند و با چرخیدن آرام به دور خود، اندامش را از زوایای مختلف ببیند. به‌طور حتم، او معتقد است که اگر باریک و برازنده‌تر شود، برای حفظ تندرستی و زندگی خانوادگی و اجتماعی‌اش، چه‌قدر راحت‌تر و موفق‌تر خواهد بود.
سپس با تلقین‌های هیپنوتیزمی می‌توان به بیمار یا فرد چاق این احساس بینایی را داد که لحظه‌به‌لحظه لاغرتر و برازنده‌تر می‌شود و درنهایت‌، به وزنی می‌رسد که به باور او، ‌در این شرایط در اوج برازندگی است. در این شرایط برای رسیدن به وزن دلخواه، به فرد چاق در شرایط خلسه گفته می‌شود بر روی ترازویی برود که در جلوی پای او قراردارد و وزن خود را در این شرایط دلخواه ببیند و بیان کند. به این‌ترتیب، متوجه می‌شویم که او چه وزنی را شرایط دلخواه خود می‌داند.
اگر فرد چاق، ازدواج نکرده باشد، می‌توان برای او شرایط جشن ازدواج را به‌صورت ذهنی مجسم کرد که او در اوج تناسب‌اندام است و مورد تحسین و تمجید همگان قرار‌می‌گیرد. اگر سالمند است، با سیر قهقرایی در زمان، می‌توان او را به گذشته‌ها و دوره‌ای از عمرش برد که اندام موزونی داشته است.
«دکتر کرازیل نک» ‌می‌گوید: «براساس آمارهای بزرگ، افراد چاق یا حتی بسیار چاق، به کمک هیپنوتیزم می‌توانند در یک محدوده‌ی زمانی 6ماهه، وزن زیادی را از دست بدهند.»

دکتر رضا جمالیان

Borna66
06-21-2009, 09:41 PM
برنده ‌باشیم یا بازنده؟!
همه‌ی ما دوست داریم «برنده» باشیم و نه «بازنده» ولی آیا میل به «برنده»بودن به‌تنهایی کافی است؟ با این‌که زندگی همواره توأم با پیکار نیست، اما شاید بتوان آن را به صحنه‌ی «بازی» پیچیده‌ای تشبیه نمود که پیروزی در آن، رمز و راز دارد.
اگر «برنده»بودن را به‌عنوان هدف زندگی خود انتخاب کرده‌اید، خواندن این مطلب ‌، راهنمای خوبی برای شما خواهد بود.

برنده پس از بیان نکته‌ی اصلی مورد نظرش، لب از سخن فرومی‌بندد.
بازنده آن‌قدر به صحبت ادامه می‌دهد که نکته‌ی اصلی را فراموش می‌کند.

برنده هر امتیازی را که بتواند بدهد، می‌دهد جز این‌که اصول بنیادی خود را فدا کند.
بازنده به‌خاطر هراس از دادن امتیاز، به لجاجت خود ادامه می‌دهد و این در حالی است که اصول بنیادی‌اش رفته‌رفته از بین می‌رود.

برنده ضعف‌های خود را به خدمت توانایی‌هایش می‌گیرد.
بازنده توانایی‌های خود را هدر می‌دهد زیرا آن‌ها را در خدمت ضعف‌های خود به‌کار‌می‌گیرد.

برنده در برابر افراد سودمند و ناتوان، یکسان عمل می‌کند.
بازنده به تملق قدرتمندان پرداخته و ضعیفان را تحقیر می‌کند.

برنده می‌خواهد مورد احترام دیگران باشد اما ذهنش را درگیر نمی‌کند.
بازنده برای رسیدن به این هدف، دست به هرکاری می‌زند اما سرانجام، با شکست روبه‌رو می‌شود و به هدفش نمی‌رسد.

برنده حتی زمانی که دیگران او را به‌عنوان یک خبره می‌شناسند، می‌داند که هنوز خیلی چیزها را نمی‌داند.
بازنده می‌خواهد که دیگران او را یک خبره بدانند و این نکته که: «بسیار کم می‌داند» را هنوز نیاموخته است.

برنده گشاده‌‌روست زیرا می‌تواند بی‌آن‌که خود را تحقیر کند، بر خطاهای خویش بخندد.
بازنده چون حتی در خلوت خویش، خود را پست و حقیر می‌شمارد، در حضور دیگران نیز قادر به خندیدن بر خطاهای خود نیست.

برنده نسبت به ضعف‌های دیگران، غمخواری می‌کند زیرا ضعف‌های خود را درک نموده و آن‌ها را پذیرفته است.
بازنده دیگران را به دلیل ضعف‌های‌‌شان خوار و خفیف می‌شمارد زیرا وجود ضعف در درون خود را انکار نموده و پنهان می‌کند.

برنده هر کاری که از دستش برآید، انجام می‌دهد و اگر سرانجام شکست خورد، به معجزه امید می‌بندد.
بازنده بدون آن‌که کوچک‌ترین تلاشی کند، به انتظار معجزه می‌نشیند.

برنده تا دم مرگ،‌ بیش‌تر از آن‌چه که می‌گیرد، می‌دهد.
بازنده تا پای جان از این توهم دست برنمی‌دارد که «پیروزی» یعنی بیش از آن‌چه که می‌دهی، بستانی.

برنده هنگامی‌که می‌بیند راهی را که در پیش گرفته است، با مسیر زندگانی او سازگار نیست، هراسی از ترک کردن آن ندارد.
بازنده نیمه‌راهی را در پیش گرفته و به آن ادامه می‌دهد و اهمیتی نمی‌دهد که به کجا منتهی می‌شود.

Borna66
06-21-2009, 09:41 PM
چه‌طور اعتماد‌سازي سازماني به‌وجود آوريم؟
يكي از پژوهشگران مي‌گويد: «زماني كه كودكي هفت‌ساله‌‌ بودم، مادرم من و برادرم را در كلاس شنا ثبت‌نام كرده بود‌. من موقع شنا كردن، از ترس غرق‌شدن مرتب دست‌وپا مي‌زدم‌. اين ترس هميشه موقع شنا كردن همراهم بود‌. من اين نكته را به‌خوبي مي‌دانستم که هر روز که به استخر مي‌روم، زندگي‌ام در دست مربيان قرار‌دارد اما با اين حال، هر روز براي شنا كردن به استخر مي‌رفتم چون به‌عنوان يك شناگر خردسال ياد گرفته بودم كه به مربي خود اعتماد كنم‌. مربي من آدمي مصمم بود‌. او هميشه به نگراني‌ها و ترس من توجه مي‌كرد و همواره صادقانه در‌ مواقع گرفتاری به کمکم مي‌شتافت و مرا نجات مي‌داد و هرگز اجازه نمي‌داد كه در استخر غرق شوم‌.»
اكنون سؤال اين است: «‌آيا كاركنان‌، مشتريان و مراجعين، به شما به‌عنوان یک مدیر اين اعتماد را دارند كه نگذاريد در درياي مشكلات غرق شوند و به كمک‌شان بشتابيد‌؟» اگر مي‌خواهيد ديگران به شما اعتماد كنند، ‌توصيه‌‌های زير را رعايت كنيد‌:

- به تعهدها و قول‌های خود پای‌بند باشید‌: اگر شک دارید که نمی‌توانید به قول‌تان عمل کنید، هیچ‌گاه قول ندهید. اگر اعتماد از بین رفت، دیگر باز‌نمی‌گردد‌.
- خوب گوش کنید‌: افراد به کسانی اعتماد می‌کنند که آنان را درک کنند‌.
- رازدار باشید‌: اگر می‌خواهید اعتماد را در قلب کسی نابود کنید، اطلاعات محرمانه و اسرار‌ او را فاش کنید‌.
- در دسترس باشید‌: وقتی مدیران همیشه در دسترس کارکنان باشند، اعتماد شکل می‌گیرد‌. سازمان‌های موفق و برتر همواره دارای مدیرانی دلسوز و دست‌یافتنی هستند‌.
- احترام بگذارید‌: افراد مؤدب از طریق توجه به علایق و نیازهای دیگران و ارضای آن‌ها، فضایی توأم با اعتماد به‌وجود می‌آورند‌.
- منصف باشید‌: مردم و کارکنان دوست دارند با کسانی کار کنند که رفتاری قابل پیش‌بینی داشته باشند و در تصمیم‌گیری و رفتارشان، عدالت را رعایت کنند‌.
- مشارکت کنید و همواره به‌دنبال کمک به دیگران باشید‌: همکاری شما در شرایط دشوار، نشان‌دهنده‌ی علاقه‌تان به کمک به دیگران است‌.
- بهانه‌تراشی و ملامت نکنید‌: اگر خطایی کردید، صادق باشید و آن‌را بپذیرید‌. از ملامت دیگران خودداری کنید‌. توجیه‌، بهانه‌تراشی و سرزنش کردن دیگران، اعتبار شخص را کاهش داده و اعتماد را از بین می‌برد‌.
- پاسخ‌گو باشید‌: در مورد اعمال‌تان پاسخ‌گو و مسؤولیت‌پذیر باشید‌. وقتی افراد در قبال اعمال‌شان پاسخ‌گو نباشند، دیگر به آنان اطمینان نمی‌کنند که بتوانند پاسخ‌های روشن و صحیح دریافت کنند‌. یک سازمان یا فرد به شرطی رشد می‌کند که در قبال اعمال خود پاسخ‌گو باشد‌.

Borna66
06-21-2009, 09:42 PM
تعارض در محیط کاری
پیدایش تعارض در افراد و گروه‌ها، امری طبیعی و نتیجه‌ی محیط رقابتی است و وقتی اتفاق می‌افتد که نیازها، خواسته‌ها، عقیده‌ها، هدف‌ها یا ارزش‌های افراد، با هم متفاوت باشد. تعارض، اغلب با احساس‌های منفی مانند درماندگی، خشم، نگرانی، اضطراب، ترس و دلسردی همراه است. تعارض، نشان‌دهنده‌ی علاقه و تعصب فرد به عقیده‌هایش است. تضاد، جزء طبیعی و ذاتی محیط کار شمرده می‌شود. در محیط کار، وقتی تعارض پیدامی‌شود، سطح اخلاقیات، به‌شدت پایین می‌آید. غیبت‌ها افزایش یافته و بهره‌وری و عملکرد سازمانی به‌شدت کاهش می‌یابد. تخمین زده شده مدیران، دست‌کم 25درصد وقت خود را صرف حل تضادها در محیط کار می‌کنند. یکی از بزرگ‌ترین چالش‌هایی که مدیران با آن‌ روبه‌رو هستند، حل تعارض‌هایی است که امروزه در محیط کار رو به افزایش است.

منشأ تعارض

دلیل‌های فراوانی برای بروز تضاد در هر کاری وجود دارد. دلیل‌های اصلی تعارض عبارتند از:

ارتباط ضعیف: روش‌های مختلف ارتباطی ازجمله ارتباط ضعیف می‌تواند منجر به سوءتفاهم میان کارکنان با مراجعان و مشتریان شود.

ارزش‌های متفاوت: هر محیط کاری، متشکل از افرادی است که دنیای اطراف خود را با نگاه متفاوت می‌بینند. تضاد وقتی بروز می‌کند که این تفاوت‌ها نادیده گرفته شوند یا درک دوجانبه، وجود نداشته باشد.

اختلاف سلیقه و نیازها: وقتی افراد به‌خاطر هدف‌های شخصی تلاش می‌کنند و به‌دنبال ارضای نیازهای خود هستند و به نیازهای دیگران‌ اهمیت نمی‌دهند، تعارض شکل‌می‌گیرد.

کمبود منابع‌: کارکنان اگر احساس کنند برای کارشان، منابع‌‌ کافی ندارند، برای به‌دست‌آوردن آن، مجبورند با یکدیگر به رقابت برخیزند.

عملکرد ضعیف: اگر افراد، وظیفه‌های خود را به‌خوبی انجام ندهند، تقصیر آن را به گردن یکدیگر می‌اندازند.

پایین‌بودن هوش هیجانی: اگر نتوانیم احساس‌ها و عواطف خود و دیگران را شناسایی و کنترل کنیم، تعارض به‌وجود می‌آید.

مدیریت تعارض

مدیریت تعارض به‌معنی شناخت و اداره‌ی تعارض به روشی معقول و منصفانه است. تعارض می‌تواند با استفاده از مهارت‌هایی مانند ارتباطات مؤثر، حل مسأله و فنون مذاکره، کنترل شود. قبل از هر اقدامی، به‌منظور حل تعارض، باید علت‌های آن را شناسایی و تجزیه و تحلیل کرد. برای حل تعارض، روش‌های زیر وجود دارد:

1) اجتناب/ پرهیزگری: در این حالت به محض رویارویی با تعارض، فرد به لاک دفاعی فرومی‌رود تا چیزی را نبیند و تصور می‌کند تعارض، خودبه‌خود از بین می‌رود. بنابراین، خود‌ را درگیر نمی‌کند. این روش، زمانی انتخاب می‌شود که فرد احساس می‌کند تضادِ پیش‌آمده، بی‌ارزش و کم‌اهمیت است.

2) تشریک مساعی/ هم‌فکری: در این روش، همکاری دوطرفه برای یافتن راه‌حل مفید و سازنده صورت‌می‌گیرد‌ به‌گونه‌ای که طرفین، برنده باشند. دلفین‌ها نمونه‌ی این روش هستند و مشارکت و همکاری در زندگی آنان، حرف اول را می‌زند.

3) مصالحه/ سازش: در‌حقیقت، نوعی داد و ستد است که به‌نفع طرفین، ختم می‌شود. در این روش، افراد از بخشی از علاقه‌ها و خواسته‌های خود کوتاه می‌آیند. این روش برای شرایطی مناسب است که از نظر زمان، در مضیقه باشیم. گورخر، سمبل این روش است؛ او نه یک اسب سیاه است و نه سفید، بلکه با تقسیم تفاوت‌ها، باریکه‌ای از دو رنگ را انتخاب کرده است.

4) رقابت‌جویی/ تحکم: در این روش، بهترین و قوی‌ترین فرد، برنده‌ی میدان تعارض است و علاقه‌ها، عقیده و خواسته‌ی خود را مقدم بر خواسته‌های دیگران دانسته و آن‌ها را به دیگران تحمیل‌ می‌کند. شیر، سمبل و نمونه‌ی تحکم است. قدرت شیر به او کمک می‌کند تا هر آن‌چه را می‌خواهد به‌دست آورد.

5) راه‌آمدی/ انعطاف‌پذیری: این روش به دیگران‌ اجازه می‌دهد به خواسته‌های‌شان برسند. فرد به‌منظور جلب رضایت دیگران، از انتظارها و نیازهای خود‌، صرف‌نظر می‌کند. درواقع هدف انتخاب این روش، حفظ رابطه‌های خود با دیگران است. آفتاب‌پرست، سمبل و نشانه‌ی روش انعطاف‌پذیری است که بسته به شرایط، تغییر رنگ می‌دهد و خود را با محیط، سازگار می‌کند.

انتخاب استراتژی و روش‌ مدیریت تعارض، بستگی به اعتمادبه‌نفس فرد، میزان شناخت و خواسته‌ها و هدف‌های مخاطب، میزان اطلاعات موجود درباره‌ی افراد، انعطاف‌پذیری و حس همکاری و مشارکت دارد‌ اما به‌طور کلی، این باور وجود دارد که روش‌های حل تعارض از طریق تشریک مساعی و مصالحه، بهترین روش به‌شمار می‌آیند‌ زیرا در آن‌ها، دارای برنده یا بازنده‌ای نمی‌باشیم و نوعی همکاری متقابل برای یافتن بهترین راه‌حل ‌دیده می‌شود.

Borna66
06-21-2009, 09:42 PM
چرا عاشق می شویم چرا متنفر؟!

برخي عرفا مي گويند ما هفت بدن داريم. بدن فيزيكي يعني همين كه قابل مشاهده است اولين بدن ماست. اما بدن دوم به بعد را با چشم ظاهر نمي تواني ببيني بلكه يك حس شهودي لازم است تا آن را باور كني. در بدن دوم احساسات و عواطف ما شكل مي گيرند. اگر تو عاشقي و اگر متنفري از امكان بالقوه بدن دوم استفاده كرده اي. اين حالات شرايطي هستند كه از استعداد طبيعي بدن دوم ناشي مي شوند. سرچشمة انرژي عشق و تنفر يكي است و اين دو با هم هستند. اين كه چرا از يك فرد به خصوص خوشتان مي آيد و از فرد ديگري متنفر مي شويد تفاوت آنها در طبيعت ارتعاشات آنهاست. در مرحله از رشد معنوي تو سعي مي كني از جهت هاي متضاد فراتررويد و اين را از ديدگاه ديگري هم مي توان بررسي كرد.
برخي ذهن را به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه تقسيم كرده اند و بودا آن را به 360 بخش تقسيم كرده. احساسي كه نسبت به ديگران داريم به هر دو بخش مربوط مي شود يعني گاهي با ديدن رفتارها و يا شنيدن حرف هاي يك نفر از او بدمان مي آيد و گاهي بدون داشتن دليل واضح و مشخصي از كسي بدمان مي آيد و اين حس از ناخودآگاه ما مي آيد. بخشي ا زذهن كه حد و مرزي ندارد و در مقايسه با بخش آگاه مثل جنگل در برابر باغچه است.
بخش ناخودآگاه جايي است كه اگر بتواني به آن دست يابي به كمال خواهي رسيد. وقتي از كسي بدت مي آيد از او فرار نكن تو مي تواني به او فكر كني و به دلايلي كه باعث تنفرت شده بيانديشي. اين حس را سركوب نكن فقط به آن فكر كن حتي تظاهر نكن كه متنفر نيستي با آن مواجه شو و دركش كن.


::اگر حس تنفر نداشتيم::
اگر حس تنفر نبود شما هر غذايي را مي خورديد حتي غذاهاي فاسد شده و گنديده. شما حسي نداشتيد كه شما را باخبر كند.
اگر حس تنفر نبود شما هر آبي را مي نوشيديد چه آن آب تصفيه بود چه آب يك لجن زار. اگر حس تنفر نبود برايتان فرقي نمي كرد كه كيسة‌ زباله را هر شب بيرون بگذاريد،‌ چون حس بدي به شما دست نمي داد. اگر حس تنفر نبود برايتان فرقي نمي كرد حمام برويد يا نه. شما از كثيفي بدتان مي آيد و براي همين به حمام مي رويد. شما هرگز لباسهايتان را عوض نمي كرديد. سرتان را شانه نمي زديد، اتو نمي كرديد چون حسي نداشتيد كه به شما بگويد مرز زيبايي و زشتي، عشق و تنفر كجاست؟
وجود اين جفت متضاد باعث مي شود كه هر دو را درك كنيم.


::عشق آزاد و رها::

يك صخره را در نظر بگيريد شما با چكش و تيشه و قلم به جانش مي افتيد و او ذره اي تغيير نمي پذيرد و هم چنان سخت و مستحكم پابرجاست. اما همين صخره با دانه علفي كه از درون خودش سعي دارد راهي به بيرون بيابد مي شكند. عشق مثل اين علف بايد از درون صخره از دل انسان راهي به بيرون بيابد والا شما با سعي و كوشش نمي توانيد در دل هيچ كس نفوذ كنيد مگر خودش اجازة عبور را به شما بدهد.

::عشق حقيقي::


عشق حقيقي بي دليل است و از قلب سرچشمه مي گيرد. هرگز به دنبال تأييد عشق بامعيارهاي ذهني نباش. ذهن فقط به درد زندگي در دنيا مي خورد. اگر بخواهي مي تواني به توانايي ها و امكانات فردي كه دوستش داري فكر كني اما در اين صورت تو براي زندگي آينده به دنبال شرايط بوده اي. عشق فراتر از اينهاست. فراتر از معيارهاي ذهني است. عشق از جاذبه هاي بدني هم فراتر است نزديكي عشق فاصله هاي زماني و مكاني را درهم مي شكند چون مرز عشق از زمان و مكان فراتر است.

تو از طريق قلبت با قلب ديگري ارتباط مي گيري... اين رابطه كلامي نيست به حرف در نمي آيد و با هيچ معيار ذهني قياس نمي شود. از قلب عشق و اعتماد زاده مي شود. ذهن هميشه ترديد دارد در حالي كه عشق كاملاً اعتماد مي كند. عشق از بدن چهارم مي آيد بنابراين با معيارهاي بدن هاي پايين تر قابل سنجش نيست و فقط به وسيلة‌ آنها به نحوي محدود حس مي شود.
شما وقتي كسي را دوست داريد تنها از حضورش شاد مي شويد و ديگر نيازي به هيچ چيز ديگري نداريد.
حالا به عنوان يك شاهد به فردي كه از عشق خود نسبت به او شك داريد فكر كنيد. تصور كنيد كه مقابل هم قرار گرفته ايد و شما به عنوان شاهد هم خود را مي بيني و هم او را. چه احساسي داريد؟ آيا ضربان قلبت تان تندتر شده؟ آيا حس مي كنيد امواج شادي بخش از سوي قلب او به سمت شما مي آيد؟ آيا حضور او برايتان نشاط آور است؟‌چشمان خود را ببنديد و اين امواج را با تمام وجود بررسي كنيد. تنها عضوي كه مي تواند بگويد شما عاشقيد يا نه قلبتان است.

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

Borna66
06-21-2009, 09:42 PM
تفکر خود را تغییر دهید تا زندگی شما تغییر کند
1- باید بیاموزیم به جای اینکه با واکنش های غیر ارادی خود زندگی کنیم، آنها را آگاهانه در اختیار بگیریم.

2- خواست واقعی آن است که به تصمیم قطعی بیانجامد و تصمیم واقعی آن است که به عمل منجر شود و تنها چیزی که ما را به نتیجه می رساند همان عمل صحیح است.

3- توجه داشته باشیم که همه تصمیم گیری ها، به روشن بودن ارزش ها بستگی دارد.

4- اگر ارزش های واقعی تان را نمی شناسید، خود را برای رنج آماده کنید.

5- ارزش های خود را دگرگون سازید تا زندگی تان نیز عوض شود. ما چیزی بسیار بیشتر از ارزشهای مان هستیم و وجودمان منحصر به ارزش ها نیست.

6- راه راست آن است که بر تجربه وعلم خود بیافزاییم و آنها را برای رسیدن به آرزوها و خواسته های پسندیده خود به کار گیریم.

7- هرگاه گرفتن تصمیم مهمی را دشوار یافتید، بدانید که علتش فقط یک چیز است؛ نداشتن تصور روشن از ارزش های زندگی.

8- در زندگی شکست وجود ندارد. Success is not forever and failure isn't fatal…! یعنی نه موفقیت همیشگی است نه شکست مرگ آور که من این جمله را در کتاب مدیر در نقش مربی_کیم بلانچارت _دانشولا _ترجمه ی دکتر رضا نژادی خوندم.

9- تجربه ها خود را چونان فرش عظیمی در نظر بگیرید که می توان بر روی آن هر نقش و نگار دلخواهی را طراحی کرد.

10- اولین قدم برای ایجاد تغییر آن است که ببینیم واقعا چه می خواهیم؛ و در نتیجه هدفی را در نظر بگیریم و به سوی آن حرکت کنیم.

11- تجربه های تازه در صورتی موجب تغییر می شوند که باورهای ما را زیر سوال ببرند. به خاطر داشته باشید که وقتی به چیزی اعتقاد داریم، دیگر درباره آن چون و چرا نمی کنیم.

12- اگر باورهای خود را به دیگران نگویید، نباید انتظار داشته باشید که آنان بر طبق آنها رفتار کنند.

13- برای اینکه بتوانیم به سرعت هرگونه تغییری را به وجود آوریم، کافی است بدانیم که هم اکنون در همین لحظه قادر به تغییر هستیم.

14- به کارگیری زبان در شکل گرفتن تجربیات ما در زندگی تاثیر بسزایی دارد. به همین سادگی : واژه هایی که برای بیان تجربه خود به کار می گیریم، همان تجربه ما می شود.

15- کسانی که خزانه واژگان شان فقیر است به فقر احساسی و عاطفی دچارند، و کسانی که دایره واژگان شان وسیع است، جعبه رنگی در اختیار دارند که می توانند به کمک آن خاطرات و تجربه های خود را نه تنها برای دیگران بلکه برای خود نیز به اشکال گوناگون رنگ آمیری کنند.

16- رسیدن به هدف هیچ ارزشی نخواهد داشت مگر اینکه پیش از رسیدن به آن هدف های تازه تر و بزرگ تری را برای خود در نظر گرفته باشید.

17- در اعتقاداتتان بازنگری کنید و اگر ناهماهنگی در آنها دیدید، با روش تداعی عصبی – شرطی آنها راتغییر دهید.

18- نگذاریم چیزهای نادرستی که از گذشته ها در ذهنمان جای گرفته اند، حال و آینده ما را تباه گردانند.

19- کافی است اراده کنیم تا بتوانیم زندگی خود را به صورت نمونه ای الهام بخش در آوریم.

20- زندگی چقدر کسالت بار بود اگر پیش از وقوع حادثه می دانستیم که چه واقعه ای روی خواهد داد!

Borna66
06-21-2009, 09:42 PM
چرا کودکان دروغ می‌گویند؟

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


پرسش:
علت دروغ‌گويي كودكان چيست و شيوه‌ي حل اين مشكل از سوي مادر و پدر كدام است؟

پاسخ:
دروغ گفتن كودكان، دلیل‌های بسيار متفاوتي دارد. در ميان كودكان كم‌سن‌و‌سال‌تر، دروغ‌گويي معنايي مشابه آن‌چه بزرگترها مي‌شناسند، ندارد بلكه بيشتر جنبه‌ي خيال‌بافي دارد. بنابراين، قصد آنان هرگز فريب دادن ديگران نيست.
اما عمده‌ترين دليل دروغ گفتن از سوي كودكان در سنين بالاتر، فشار بزرگترها به آنان براي گفتن جزئيات دقيق يك ماجراست. اين تحت فشار قراردادن، كودكان را وادار به گفتن دروغ مي‌كند و از اين‌جا كودكان، دروغ‌گويي را ياد مي‌گيرند‌ چراكه دروغ گفتن، آنان را از تنبيه‌شدن باز‌مي‌دارد و آنان، اين نكته را به تجربه و بر اثر رفتار اشتباه بزرگترها آموخته‌اند. پس کودک براي گريز از تنبيه شدن و مجازات، دروغ تحويل مي‌دهد.
درحقيقت، ريشه‌ي بيشتر دروغ‌ها به‌دليل احساس ناامني و وحشت از مجازات و تنبيه است، بنابراين، چنان‌چه كودك به‌خاطر راست‌گويي، درباره‌ي اتفاقي ناخوشايند يا ناشايست، از سوي مادر و پدر و يا بزرگترها تنبيه نشود، به دروغ‌گفتن پناه نمي‌آورد.
هرچه كودك، بزرگ‌تر مي‌شود، از مسؤوليت اخلاقي بيشتري برخوردار شده و چون دروغ‌گويي، وجدانش را مي‌آزارد، بنابراين‌ از دروغ‌گفتن، بيشتر پرهيز مي‌كند.

پرسش:
آيا دروغ گفتن، يك شكل كلي است يا از نظر روان‌شناسي مي‌توان انواعي براي آن درنظر گرفت؟

پاسخ:
خير، يك شكل كلي براي آن نمي‌توان در‌نظر گرفت بلكه بايد گفت آن‌چه كه ما به آن‌، دروغ‌گويي كودكان اطلاق مي‌كنيم، بسته به سن، موقعيت و شرايطي كه او در آن قراردارد، متغير است. بنابراين، نمي‌توان هرنوع گفته‌ی خلاف واقع از سوي كودك را به‌عنوان دروغ‌گويي به معنايي كه بزرگترها از آن استنباط مي‌كنند، قلمداد كرد.
انواع مهم دروغ‌گويي در كودكان را به صورت زير مي‌توان دسته‌بندي كرد:

‌1- دروغ براي جلب توجه
زماني كه كودك، توجه مثبت دیگر افراد مانند هم‌سن‌وسالان و به‌خصوص مادر و پدر خود را دريافت نمي‌كند، با دروغ‌گويي و بزرگ جلوه‌دادن خود، سعي در جلب اين توجه خواهد كرد. فراموش نكنيد كه براي کودکان، گرفتن و جلب توجه مادر و پدر و بزرگ‌ترها‌ حتي از نوع منفي آن، بهتر از فقدان هرگونه توجهي است.

2ـ دروغ‌هاي خيال‌بافانه
اين نوع دروغ‌گويي، مخصوص كودكان كم‌سن‌و‌سال‌تر و خيال‌پرداز است. اين نوع خيال‌بافي‌ها و غيرواقعي بودن آن‌ها را هرگز نبايد به روي آنان آورد و به‌عبارتي، به‌جاي هرگونه توجه و تمركز، بايد از كنار آنان گذشت.

3ـ دروغ‌بازي
اين نوع دروغ، شبيه نوع قبلي يعني دروغ‌هاي خيال‌بافانه است كه با آن، كودكان سعي دارند ديگران حوادث تخيلي يا بازي‌هاي آنان را باور كنند.

4ـ دروغ مبهم
كودك وقتي ناتوان از ابراز احساس‌ها و فکرهای خويش است، با سرهم‌بندي و به‌هم چسباندن جمله‌هايي، سعي در بيان آن احساس‌ها دارد‌ اما بزرگ‌ترها تصور مي‌كنند كه او در حال دروغ‌گويي است.

5ـ دروغ انتقام‌جويانه
اين نوع دروغ، از نفرت و خشم كودك ناشي مي‌شود.

6ـ دروغ محدود و ساختگي
اين نوع دروغ، بيشتر وقت‌ها از ترس تنبيه، تهديد و توهين مادر و پدر و يا مربيان و بزرگترها صورت‌مي‌‌‌گيرد.

7ـ دروغ خودخواهانه
اين دروغ، حساب شده است و جهت فريب دادن ديگران صورت‌مي‌‌گيرد و به‌طور معمول براي به‌دست آوردن يك‌چيز يا وضعيت مطلوب از سوي كودك، ابراز مي‌شود.

8ـ دروغ مصلحتي
كودكان، اين نوع دروغ‌گويي را به حساب خودشان براي مراقبت از دوستي كه در يك وضعيت مشكل قراردارد و تحت فشار است، بيان مي‌كنند.

9ـ دروغِ عادتي يا عادت‌شده
اين نوع دروغ‌ها به دليل نتيجه گرفتن‌هاي قبلي از دروغ‌هايي است كه پيش از اين، ابراز شده و به‌عنوان يك الگوي رفتاري در دسترس اوست و برايش كاركرد داشته است.

پرسش:
بهترين روش‌ براي پرهيزدادن كودكان از دروغ‌گفتن، ‌به غير از شناسايي دليل‌ها و ريشه‌هاي اين رفتار و تصحيح آن‌ها، چه نوع عملكردي است؟

پاسخ:
مادر و پدر بايد از همان سنين اوليه با ظرافت و هوشياري، متوجه اين رفتار از سوي كودك خود باشند. اگر از همان دوران اوليه، كودك را به‌خاطر دروغ‌گويي‌اش مورد طعن، مخالفت و يا استهزا و تنبيه قرار‌ندهيد بلكه با آرامش، مهرباني و صبوري با او در اين‌باره صحبت كنيد، او نيز به‌تدريج از اين نوع رفتار دست بر‌مي‌دارد، ضمن آن‌كه بايد برخورد مادر و پدر به‌گونه‌اي باشد كه به كودك، احساس شرم و يا گناه تلقين نكنند بلكه زمينه‌هاي بروز رفتار را از ميان بردارند. مادر و پدر باهوش، بايد كودك خود را نه با دعوا و مشاجره و تنبيه بلكه با بيان مثال‌هاي خنده‌دار و شاد، از عواقب نامطبوع دروغ‌گويي آگاه كنند. کودک با هدايت و رهبري صحيح از سوي پدر و مادر، خود را از دروغ‌گويي بي‌نياز ديده، بنابراين، اين عمل را به‌عنوان يك الگوي رفتاري، به‌كلي از دست خواهد داد‌ چراكه راه‌هاي بهتري براي جلب توجه خويش و يا بيان و ابراز احساس‌ها و عواطف‌ خود پيدا مي‌كند. به بيان ديگر، او كم‌كم مي‌آموزد و در خود، آن را تثبيت مي‌كند كه نه از ترس تنبيه و قانون و يا مجازات ‌بلكه به‌دليل كنترل از درون و وجدان فردي‌اش، از دروغ‌گفتن پرهيز كند.

دکتر شیرین نوروی

Borna66
06-21-2009, 09:42 PM
چگونه با فرزندان‌مان مذاکره کنیم؟

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


خانواده به‌عنوان یکی از اساسی‌ترین ارکان جامعه‌ محسوب می‌شود و نقش پدر و مادر در تربیت اصولی و انتقال مهارت‌های ارتباطی و اجتماعی سالم به فرزندان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است زیرا فرزندان، اولین تعامل و ارتباط خود را برای تأمین نیازهای زیستی، عاطفی و روانی، با پدر و مادر، شروع و تجربه می‌کنند و چگونگی این تعامل، می‌تواند در شکل‌گیری پایه‌های شخصیتی و موفقیت و یا شکست آنان در اجتماع تأثیر بگذارد.
بنابراین،‌ ضروری‌ترین مهارتی که ما پدر و مادران باید از آن بهره‌مند شویم تا بتوانیم زمینه‌های ارتباطی سالم را برای فرزندان‌مان در زندگی اجتماعی آماده کنیم، مذاکره‌ی اصولی است چراکه اگر فرزندان‌مان روش حل مسائل و مشکل‌ها را با ما تجربه نکنند، با ورود به جامعه، برای حل مسائل و مشکلات زیستی، عاطفی و روانی خود با دیگران، دچار مشکل خواهند شد.

تعریف مذاکره:

مذاکره، ارتباط دوسویه‌ی زیستی، عاطفی و روانی است که بین دو یا چندنفر به‌منظور رسیدن به یک توافق و تفاهم انجام می‌شود یعنی به ازای چیزی که به دیگران می‌دهیم، چیزی دریافت می‌کنیم. به‌عبارتی دیگر، مذاکره‌ی اصولی، ابزاری اکتسابی و آموخته‌شده است که به‌وسیله‌ی آن، یک‌سری نیازهای زیستی، عاطفی و روانی خود با دیگران را به‌گونه‌ای که طرفین از آن خشنود باشند، برطرف می‌کنیم.
ما همواره خواسته یا ناخواسته د‌ر مورد نیازهای زیستی، عاطفی و روانی‌ با فرزندان‌مان در حال مذاکره هستیم که گریزی از آن نیست. پس چه بخواهیم چه نخواهیم، با انبوهی از سؤال‌ها و خواسته‌ها از جانب فرزندان‌مان مواجه می‌شویم که درصورت مدیریت اصولی آن‌ها، می‌توانیم فرزندان‌مان را با روش اصولی ارضای نیازهای‌شان با دیگران آشنا کنیم. برای نمونه، وقتی ما به فرزندمان می‌گوییم: «دَرست را بخوان.» ممکن است در پاسخ بگوید: «درس‌هایم را بعد می‌خوانم.» ما نیز ممکن است در مقابل پاسخ او، یکی از سه‌روش زیر را در پیش بگیریم:
1- سریع و بدون بررسی علت و چرایی مسأله بگوییم: «باشه.»
2- سریع و با عصبانیت بگوییم: «نه همین حالا شروع کن.»
3- از جواب سریع «نه» یا «بله» خودداری کنیم و فرزندمان را برای بررسی مسأله به مذاکره دعوت کنیم.
همان‌طور که می‌دانیم در سه روش بالا، عمل مذاکره اتفاق افتاده است ولی فقط روش سوم به‌عنوان روش اصولی تلقی می‌شود چون در روش دوم، نتیجه «برنده» یا «بازنده» بوده یا به‌عبارتی، فرزندمان را تسلیم خواسته‌های خود کرده‌ایم و در روش اول، تسلیم خواسته‌های فرزندمان شده‌ایم، در حالی‌که در روش سوم، هدف، تسلیم‌شدن یا تسلیم‌کردن نبوده بلکه تلاش برای توافق بوده است.

مذاکره‌ی اصولی:

در این روش مذاکره، افراد و مذاکره‌کنندگان، از مسأله و موضوع مذاکره، جدا درنظر گرفته می‌شوند و به مذاکره‌کنندگان به‌عنوان انسانی نگریسته می‌شود که دارای احساسات و عواطف بوده و درعین حال، غیرقابل پیش‌بینی است.
این روش معتقد است در مذاکره باید تا حد امکان به‌دنبال منافع متقابل باشیم، به‌عبارتی باید نتیجه‌ی مذاکره مبتنی بر «برنده- برنده» باشد.
وقتی می‌خواهیم در مورد موضوعی با فرزندمان گفت‌وگو کنیم، نباید اجازه دهیم موقعیت و نقش‌مان به‌عنوان پدر و مادر در جریان مذاکره‌ تأثیر بگذارد و درنتیجه خواسته‌های خود را به او تحمیل کنیم بلکه او را به‌عنوان انسان مستقل و دارای حقوق مساوی درنظر بگیریم که به لحاظ نگرش و درک، متفاوت از ما می‌باشد.
برای نمونه، فرض کنیم با فرزندمان توافق می‌کنیم که همیشه اتاقش را مرتب نگه‌دارد و او نیز قول می‌دهد در انجام تعهداتش کوشا باشد ولی بعد از چندروز، متوجه می‌شویم به قولش عمل نکرده و اتاقش هم‌چنان نامرتب است. ما نیز بدون آن‌که زود عصبانی یا احساساتی شویم و به شخصیت او حمله کنیم یا به‌عبارتی، خود را در یک موقعیت برتر فرض کنیم و او را محاکمه و محکوم کنیم، در کمال خونسردی و آرامش، تمام فکر خود را به مشکلی که پیش‌آمده متمرکز می‌کنیم و می‌پرسیم: «چه اتفاقی برایت افتاده که نتوانستی اتاقت را مرتب کنی؟!» این رفتار بی‌طرفانه‌ی ما باعث می‌شود فرزندمان، خود را در یک موقعیت برابر احساس کند و بدون احساس ترس و نگرانی، به‌ علت مسأله و چگونگی آن بیندیشد. برای نمونه ممکن است بگوید: «فراموش کردم» و یا «کار واجبی پیش‌آمد که ترجیح دادم آن‌را انجام دهم.» سؤال‌های منطقی و بی‌طرفانه، به فرزندان‌مان کمک می‌کند تا در مورد عواملی که باعث انجام ندادن کار شده، بیندیشند و در جهت رفع آن‌ها تلاش کنند.

نکته‌هایی که ما پدر و مادران در مذاکره با فرزند‌مان باید توجه داشته باشیم، عبارتند از:

- فرزندمان را از مسأله و مذاکره جدا کنیم

برای نمونه، وقتی دروغی می‌گوید، به‌‌جای این‌که به او بگوییم: «خیلی بچه‌ی بدی هستی» و به شخصیت او حمله کنیم و باعث احساس شرمساری و گناه در او شویم،‌ می‌توانیم چنین بگوییم: «من از عملی که انجام دادی یا دروغی که گفتی، احساس خوبی ندارم و از این مسأله احساس ناراحتی می‌کنم.» این رفتار ما باعث می‌شود فرزندمان، دلیل ناراحتی‌مان را بپرسد. در این‌صورت است که می‌توانیم دلیل‌های اشتباه کارهایش را روشن کنیم و او را در جهت مسیر درست و اصولی راهنمایی کنیم چراکه در غیر این‌صورت، فرزندمان حالت دفاعی به ‌خود می‌گیرد و پیشنهادهای ما را نمی‌پذیرد.

- عقیده‌ها و احساسات فرزندمان را از نگاه خودِ او ببینیم و درک کنیم نه از نقطه‌نظر خودمان

برای نمونه، وقتی فرزندمان احساساتش را بیان می‌کند، ما نباید خود را با او مقایسه کنیم‌ و به احساساتش اعتنایی کنیم چراکه ممکن است از نظر او، موضوعی جالب و قابل توجه باشد و از این‌که از جانب دیگران درک می‌شود، احساس خوبی کند و توجه ما ممکن است به او کمک کند تا همیشه احساساتش را با ما درمیان بگذارد.

- سعی‌نکنیم به‌سرعت اظهارات (حتی اشتباه) فرزند‌مان را قطع کنیم بلکه اجازه دهیم اظهاراتش‌ را به‌گونه‌ای که هست، بیان کند

برای نمونه، ممکن است بگوید: «من دیگر به مدرسه نمی‌روم» و ما به‌جای این‌که عصبانی شویم و پیام او را سریع قطع کنیم، می‌توانیم چنین بگوییم: «چه چیز بدی از مدرسه دیده‌ای که تو را آزار می‌دهد و دوست نداری به مدرسه بروی؟» این عمل ما می‌تواند شروع خوبی برای بررسی علت مسأله باشد.

- خونسرد باشیم

برای نمونه اگر رفتار و یا اظهارنظر فرزندمان، ما را عصبانی می‌کند و از حالت کنترل خارج می‌شویم، قبل از این‌که حرفی بزنیم، به اتاق دیگری برویم و وقتی به آرامش رسیدیم، در مورد آن موضوع با فرزندمان صحبت کنیم.

- سعی‌کنیم وقتی مشکلی برای فرزندمان‌ پیش‌می‌آید، او را برای یافتن راه‌حل‌های منطقی و اصولی دعوت کنیم

برای نمونه، از فرزندمان بخواهیم لیستی از موضوع‌هایی که باعث مشکل شده را به‌صورت شفاف و واقعی روی یک‌ برگ کاغذ بنویسد و یا به ما بگوید و ما نیز باید توجه داشته باشیم که شرایط را ‌طوری آماده کنیم و یا به‌گونه‌ای رفتار کنیم که او به ما اعتماد و اطمینان کامل داشته باشد و صادقانه، مشکل‌هایش را با ما درمیان بگذارد چراکه اگر احساس کند درصورت بیان احساسات واقعی‌اش، مورد‌ مؤاخذه و محاکمه قرارمی‌گیرد، ممکن است از گفتن حقیقت، طفره رود و یا به‌صورت مبهم آن را مطرح کند.

- نقطه‌نظر و دلیل تصمیم خود را برای فرزندمان توضیح دهیم

برای نمونه، وقتی به فرزندمان می‌گوییم: «باید بازی را تمام کنیم چون باید ناهار درست کنم.» ممکن است در جواب بگوید: «من ناهار نمی‌خورم» و ما ممکن است بگوییم: «اما من و برادرت گرسنه هستیم.» با این عمل، او را در جریان تصمیم خود قرارداده‌ایم.

- سعی‌کنیم راه‌حل‌های قابل قبول و مناسبی برای مشکل فرزند‌مان ارائه دهیم

برای نمونه، ‌اگر «لوبیا» دوست ندارد، بپرسیم: «چه‌چیزی به جای لوبیا دوست داری؟»

- سعی‌‌کنیم هدف‌مان از مذاکره، بررسی و چرایی مسأله برای رسیدن به یک توافق باشد نه بحث و جدل

محمد امانی

Borna66
06-21-2009, 09:43 PM
قانون‌های هفت‌روز هفته برای فرزندان
شنبه: روز ‌توانایی

امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «همه‌چیز ممکن است.»
همه‌چیز از وجود بی‌کرانی نشأت می‌گیرد. خدا در دل هر کودکی هست و او را به این منشأ وصل می‌کند.
این باور را باید در کودک تشویق کرد که در زندگی، همه‌چیز ممکن است.
همه می‌توانند با خداوند در درون خود ‌که بذر فرصت‌هاست، تماس حاصل کنند.
هر روز، فرصتی است تا این بذر را آبیاری کنیم و شاهد رشد آن باشیم.
در درون هر‌کس، بذر خلاقیتی هست که می‌تواند در همه‌جهت رشد کند. هیچ‌چیز جز خودمان، ما را محدود نمی‌کند زیرا حقیقی‌ترین جنبه‌ی وجود هر شخص، توانایی نامحدود اوست.
قلب خود را متوجه تمام چیزی کن که می‌توانی باشی.
درون قلب تو همه‌چیز ممکن است.
اگر قلب تو پاک باشد، می‌توانی آن‌چه‌ را که می‌خواهی، به‌سوی خود جذب کنی.

یکشنبه: روز ‌بخشندگی‌

امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «اگر می‌خواهی چیزی را به‌دست آوری، آن‌را ببخش.»
از نظر معنوی، موفقیت یعنی پیرو‌ی از قانون‌های حاکم بر طبیعت که بخشش، یکی از ارزنده‌ترینِ این قانون‌هاست.
میل به ستاندن و احتکار کردن، زاییده‌ی عدم آگاهی از این قانون معنوی است.
نخست بگذارید کودکان، بخشش را به‌صورت سهیم‌شدن بنگرند. حتی کودکی سه یا چهارساله می‌تواند‌ احساس کند که اگر یکی از دو‌تکه شیرینی‌اش را به دوستش بدهد، چه احساس خوشایندی خواهد داشت.
به کودکان بزرگ‌تر می‌توان آموخت چیزهایی را هدیه ‌دهند که جنبه‌ی مادی و ملموس آن‌ها کمتر است مانند‌ یک لبخند، کلمه‌ای پرمحبت یا کمک‌کردن به شخصی که نیاز به کمک دارد.

دوشنبه: روز ‌کار‌ما‌

‌«کار‌ما» ‌به معنای عمل و عکس‌العمل، علت و معلول، ثمره‌‌ی انتخاب‌ها و نتیجه‌های کارها می‌باشد.
امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «وقتی به انتخابی دست می‌زنی، آینده را تغییر می‌دهی.»
«کار‌ما» مستلزم هوشیاری در چند زمینه است:
- نظارت بر شیوه‌ی انتخاب‌های‌مان در زندگی
- ارزیابی عواقب کارهایی که قصد انجام آن‌ها را داریم.
- گوش سپردن به ندای قلب خود
قانون «کار‌ما» می‌گوید: «هیچ‌گونه بی‌انصافی و تصادف و قربانی بودن، وجود ندارد و همه‌چیز بر طبق نظام کیهانی علت و معلول پیش‌می‌آید.» «کار‌ما» یعنی قانونِ «آن‌چه بکارید همان را درو می‌کنید.»
اگر برای کرداری نیک یا بد، ثمره‌ای بی‌درنگ نمی‌بینید، صبور باشید و نظاره کنید. از طریق قانون «کار‌ما» به‌طور کامل، قابل پیش‌بینی‌است ‌انتخاب‌هایی که براساس افزایش بهبود وضعیت زندگی دیگران باشد، در مقایسه با انتخاب‌های متمرکز بر منافع شخصی خودمان، موفقیت‌های بیش‌‌تری می‌آفریند.

سه‌شنبه: روز ‌کمترین ‌مقاومت

امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «نه نگو، در لحظه رها باش.»
قانون «کم‌ترین مقاومت» توصیه می‌کند که بگذاریم زندگی بدون مداخله‌ی ما، خودش را آشکا‌ر کند تا بتوانیم تازگی و طراوتش را دریابیم. می‌گوید در لحظه، حضور داشته باشیم، یاریِ طبیعت را بجوییم و از ملامت هرکس یا هرچیزِ بیرون از خودمان، دست بکشیم.
تلاش برای این‌که حرف خود را پیش‌ببریم، وسوسه‌ای است که تعداد کمی از ما قادریم در برابرش مقاومت کنیم اما این قانون ‌به ما می‌گوید که از راه‌هایی به‌جز تقلا و تعارض، می‌توانیم به خواسته‌ی خود برسیم.
آموختن این نکته به کودک که قدرتی وجود دارد که آرزوها را برآورده می‌کند و اقتدارش بسیار عظیم‌تر از قدرت دیگر انسان‌هاست، درسی ارزنده به‌شمار می‌رود.
کودکان خردسال از این قانون پیروی می‌کنند و راه «کم‌ترین مقاومت» را پیش‌می‌گیرند. به‌سوی آن‌چه که می‌خواهند می‌روند و عواطفی را که در لحظه‌ می‌جوشد، بر زبان می‌آورند و فعالیت اصلی آنان نه کار بلکه بازی است.

چهارشنبه: روز ‌قصد و آرزو‌

امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «هرگاه آرزو یا خواسته‌ای داری، بذری می‌کاری.»
باید برای آینده، رؤیا و بینشی داشته باشید تا آینده‌، شما را به شگفت آورد زیرا بدون رؤیاها و بینش‌ها، زندگی به آداب و رسومی تکراری تبدیل خواهد شد.
آینده‌ای که فقط تکرار امروز باشد، هیچ‌گاه نمی‌تواند ‌شگفتی‌ بیافریند.
به فرزندان‌تان بیاموزید‌ هرچه هدف‌های‌شان مشخص‌تر باشد، آسان‌تر خواهند توانست زندگی‌شان را تنظیم کنند زیرا نظم از ذهن، آغاز می‌شود.
عدم موفقیت در زندگی در‌اصل، ناشی از ذهن آشفته است، ذهنی که دربرگیرنده‌ی آرزوهای ‌متناقض‌‌ می‌باشد و این تناقض سبب می‌شود پیام‌های درهم‌آمیخته و ناهوشیارانه‌ای را به کائنات بفرستیم. برای نمونه، یک شکست‌خورده‌ی دائمی که آرزومند ثروت است ولی در‌عین‌حال نمی‌خواهد مسؤولیت کارهای خود را بپذیرد، در‌اصل برای کامپیوتر کیهانی، اطلاعاتی ناقص می‌فرستد و آن‌گاه از روی عدم آگاهی، شخص دیگری یا اوضاع و شرایط محیط زندگی را برا‌ی شکست‌های خود، مورد ملامت قرار‌می‌دهد.
بیشتر آرزوها مرحله‌به‌مرحله تحقق می‌یابند نه بی‌درنگ. ‌

پنجشنبه: روز ‌عدم وابستگی‌

امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «از ماجراهایت لذت ببر.»
انسان عاقل به نمایش جهان‌ مادی دل‌نمی‌بندد و درمی‌یابد که همه‌ی ثمرات به کائنات متکی است‌ نه به «منِ» محدود ‌و تمرکزش به منشأ تمام دوگانگی‌ها از‌جمله نور و تاریکی، لذت و رنج و... یعنی خدا‌ست.
عدم دلبستگی، دیدگاهی است که به ما اجازه می‌دهد از سفر زندگی، لذت ببریم. این‌گونه کامروایی، لازمه‌ی موفقیت است.
عدم دلبستگی یعنی‌ شور و شوق برای کارتان و عدم اشتیاق نسبت به پاداش‌های آن.
کاری کنید که فرزندان‌تان علاوه‌‌بر داشتن یا نداشتن چیزی، احساس امنیت و محبت کنند.
می‌توانید از آغاز کودکی، شیوه‌ی دیگری را به فرزندان‌تان بیاموزید؛ این‌که شادی را در درون خود‌ بجویند نه در چیزهای بیرونی.
نه امنیتی کاذب را به فرزندان خود تزریق کنید و نه بیش از حد به آنان هشدار داده و آنان را از مخاطرات بترسانید و از شهامت بازدارید.

جمعه: روز ‌دارما‌‌

امروز به فرزندان‌مان می‌گوییم: «به دلیلی این‌جایید.»
«دارما» ‌دارای چند معنی است: وظیفه، هدف، رسالت و قانون.
بزرگ‌ترین هدف زندگی، یافتن رسالت خویش ‌است.
غیرعادلانه دانستن زندگی یعنی زندگی تصادفی، بی‌معنا، دمدمی و خطرناک است. به‌عبارت دیگر، فاقد قانون معنوی است.
به فرزندان‌تان بیاموزید آن‌چه زندگی را منصفانه می‌سازد، این ‌است که به ما اراده‌ی آزاد عطا شده تا با هر میزان قدرت خلاقی که در اختیار داریم، خود‌ را بیان و آشکار کنیم.
امروز می‌توانید بنشینید و با حضور فرزندان‌تان، استعدادهای تک‌تک آنان را بنویسید تا این نظریه را تقویت کنید که خداوند، این استعدادها را به‌منظور شادمانی و توفیق به ما عطا کرده است.
کائنات هدفی دارد: شکوفاییِ خلاقیت و شادمانی انسان.
وقتی به دیگران خدمت می‌کنید، وظیفه‌تان را در مقام فرزند کائنات، به‌‌جا ‌می‌آورید. «وظیفه» مترادف «دارما» است. «دارما» وظیفه در قبال جامعه، وظیفه نسبت به خویشتن و وظیفه در برابر خداوند را دربر می‌گیر‌د.
وظیفه‌تان در قبال جامعه، خدمت به دیگران است. وظیفه‌تان نسبت به خودتان، این‌ است که از نظر معنوی، شکوفا شوید. وظیفه‌تان در برابر خداوند، این است که برای تکامل والاتر بشریت، با مشیّت الهی او همکاری کنید.

‌منبع: «هفت قانون معنوی برای والدین» ‌«دکتر دیپاک چوپرا»

Borna66
06-21-2009, 09:43 PM
رؤیاهایت را تسخیر کن
رؤیاها به واقعیت می‌پیوندد، شک نکنیم اگر:
باورمان باشد و رؤیاهای خود را بدون توجه به بزرگی و کوچکی، دور یا نزدیک‌بودن، دوستانه پذیرفته باشیم و ایمان بیاوریم بر این باور زیبا که رؤیایی در ذهن، خلق و متصور نمی‌شود مگر آن‌که به زیباترین شکل ممکن، جامه‌ی حقیقت پوشد. رؤیا می‌تواند و باید مسیر تعالی و رشد را هموار، روشن و نمایان ‌سازد. حال اگر صاحب رؤیا، آن را جدی نگرفت یا بدون کوچک‌ترین اهمیتی از کنار آن رد شد، گناهی متوجه اصل و اصالت رؤیا نمی‌باشد.
وقتی ذهن جست‌وجوگر، برتری‌جو و ایده‌آل‌گرا، خود را در برابر نیروی عظیم و شگرف رؤیا می‌بیند، گویی به حفره‌هایی عمیق و به‌جا مانده از گذر زمان رسیده یا خود را در برابر کوهی از عظمت و توانایی‌ با بی‌نهایت شادی و موفقیت حس‌می‌کند. وجود این دو،‌ ذهن را درگیر توانستن یا نتوانستن و یا خواستن و نخواستن می‌کند. برخی مواقع، نادیده انگاشتن این رؤیاها، خطرناک‌ترین قسمت داستان را تشکیل‌می‌دهد، همان‌جا که درونِ پر از نشاط و تلاش، سرکوب می‌شود بی‌آن‌که حس کنیم یا جدی به ابعاد قضیه توجه کنیم.
بی‌آن‌که در خود رؤیا غرق شویم، باید حد و حدود و مشخصات آن را به‌طور کامل بررسی نموده و با معیار حقیقت، شروع به سنجش دور یا نزدیک‌بودن و یا سخت و آسان بودن و به همین اندازه، جالب و معمولی بودن، نموده و آن‌را به‌طور دقیق، مورد نقد شخصی قرارداد. چنان‌چه به خود باور داشته باشیم و درجه‌ و میزان اعتمادبه‌نفس‌مان بالا باشد، به همان اندازه با موضوع، جدی، اصولی و در عین حال منطقی برخورد خواهیم کرد. در همین‌جا ما می‌توانیم نظریه‌ای برای خود طرح کنیم که تمام ابداع‌ها،‌ اختراع‌ها و دستاوردهای علمی چشمگیر، ریشه‌ای نیز در رؤیاهای فردی صاحبان آن‌ها داشته چنان‌که وقتی «برادران رایت» پرواز را در رؤیای خویش پروردند، رؤیای‌شان را باور نموده و ابعاد آن‌را خوب و دقیق بررسی کرده و با معیارهای علمی و واقعی به بوته‌ی سنجش و آزمایش نشاندند و تلاش و اعتمادبه‌نفس و خودباوری و تکرار و خستگی‌ناپذیری را چاشنی کار خود قرار داده و رؤیای خود و شاید نیمی از مردمان آن روزگاران را جامه‌ی عمل پوشاندند.
رؤیا،‌ همان اندازه که تعالی‌بخش بوده و باعث رشد و برتری می‌شود، می‌تواند باعث سقوط و انحطاط نیز گردد اگر‌ جدی گرفته نشود. چراکه خودباوری از مرز منطق گذشته و به دایره‌ی خطرناک رؤیاپردازی و فراتر از آن، خیال‌بافی وارد می‌شود. هر رؤیایی، همان‌قدر که می‌تواند خوب و خوشایند باشد، می‌تواند خطری نابودکننده واقع شود اگر با آن، منطقی و اصولی بر‌خورد نشده و جدی انگاشته نشود و از این شاخه به آن شاخه پریدن را باعث گردد.
رؤیا، بوته‌گلی زیباست نشسته بر کوهی مرتفع با مسیری سبز و دل‌انگیز، زیبا و روح‌نواز با دره‌هایی سخت خطرناک و عمیق که اگر دیده بر خطرهایش فروبندیم، هر آینه در گودالی عمیق به‌نام رؤیاپردازی و خیال‌بافی فرو‌افتاده که نه‌تنها به آن بوته‌ی‌ گل زیبا (رؤیا) دست‌نیافته که خود را اسیر مشکل‌هایی گاه‌ حل‌ناشدنی نموده‌ایم. پس باید رؤیا را ببینیم، باور کنیم، خوب بشناسیم، مسیرش را خوب بررسی کرده و با آموزه‌های علمی و فکری، آمیخته‌اش سازیم. با محک تجربه و واقعیت، سنجیده‌اش کنیم‌ و چونان اسبی سرکش و زیبا، رام گردانده و مطیع خویش گردانیم‌. کوچک‌ترین اشتباه یا نادیده انگاشتن جوانب کار، اسب رام‌نشده را از دست‌مان می‌رباید و ذهن، زمان، ایمان و باورهای درونی ما را و گاه خودمان را دچار سقوط و تباهی خواهد نمود.
رؤیا، زیباست هرچند بزرگ و به ذهن، ناممکن آید. رؤیا، دست‌یافتنی است اگرچه بسیار پردردسر و در ابتدا ناشدنی به‌نظر آید. صاحب رؤیا باید با آرامشی تحسین‌برانگیز، با منطقی ستودنی و با درایتی فکورانه، رؤیا را چونان حیوانی اهلی‌شده، رام خویش گردانیده‌ و زوائد غیرمتعارفش را پیراسته و تا حد ممکن به واقعیت نزدیکش گردانیده تا کامروایی را از همان رؤیای بزرگ و ناممکن، آغاز نماید. کم‌ترین فایده‌ی رؤیا می‌‌تواند این‌گونه جلوه‌گر شود که چنان‌چه به میلیارد ختم نمی‌شود، دست‌کم از دایره‌ی میلیون، رهای‌مان نماید. اگر مالک صد نمی‌شویم، در کنار خویش، نود را به‌راحتی احساس نماییم. رؤیا می‌تواند یک تئوری علمی باشد که جهانِ علم را دچار طوفانی سهمگین کرده، در عین حال برخلاف ذات طوفان که خطر‌‌آفرین و برانداز می‌باشد، مفید و سازنده‌اش گرداند تا سر‌منشأ خدمت و حرکتی بزرگ شود و جهانی و منشأ خدماتی بس باور‌نکردنی.
رؤیا را ببینیم، بشناسیم، دوستانه پذیرایش باشیم، بر بال‌های خودباوری و اعتمادبه‌نفس خویش، ایمان داشته، بال در آسمان عمل و تبدیل رؤیا به واقعیت گشوده، قله‌ی پیروزی و ناممکن را ممکن‌ و ناشدنی را شدنی و محال را چونان‌‌ طفلی در آغوش پُر‌مهر مادر، آرام و راضی و مسخر خویش گردانیم.
رؤیا را اگر تسخیر کردیم،
برنده‌ای دائمی هستیم
و اگر محصورش شدیم،
بازنده‌ای نادم.
رؤیاهایت را
ببین،
بشناس،
بپذیر
و زیرکانه با درایتی مثال‌زدنی،
تسخیر کن.
برنده‌ی واقعی تویی که رؤیایت را
دیدی،
شناختی‌
و پذیرفتی و با بی‌نهایت هوش و ذکاوت، رام خویش گردانیدی.

Borna66
06-21-2009, 09:43 PM
با خواندن این مقاله به شخصیت خود پی ببرید

انتخاب هاي شما بستگي به هويت شما دارد، و هر انتخابي که در زندگي داشته باشيد، تعيين مي کند چه فردي هستيد. هويتي که براي خود مي سازيد، تصميمات، رفتارها، و اعمال شما است که تکه هاي پازِل زندگي شما را تشکيل مي دهند و کنار هم جور شده و تصوير زيبايي را مي سازد که شما هستيد. تصوير شما چه چيزي را آشکار مي کند؟ کشف اينکه شما چه هستيد و که هستيد کار ساده اي است: شما همان چيزي هستيد که خودتان سبب مي شويد که باشيد. هر تصميم شما بخشي از هنر وجودي شماست. در پي کشف و شناخت خود باشيد و شاهکار شما سرشار از اميال، ترس ها و نگراني هاي وجودي، سرگرداني ها، و بي هدفي ها خواهد بود. تصميم بگيريد که وجود بهتري از خود خلق کنيد و خود را بر اساس اميال، اولويتها، باورها و اعتقادات، و استعدادهاي خود طرح ريزي کنيد، و شاهد يک شاهکار خواهيد بود. با انجام تمريناتي که در اين مقاله به آنها اشاره مي شود، قادر خواهيد بود خود را بشناسيد، و بعد مي توانيد تصميم بگيريد که به چه انساني تبديل شويد.


وقتي تصميم بگيريد که در راستاي هسته ي وجودي خود عمل کنيد و راهي را دنبال کنيد که انتخاب کرده ايد، در حال تغيير هستيد. ممکن است کسي نباشيد که در آينده خواهيد بود، اما فراموش نکنيد که همان آدمي هم نيستيد که در گذشته بوديد. پس بايد ببينيد که امروز که هستيد؟ اگر بخواهيد هويت خود را در ديگران پيدا کنيد، عزت نفس، و احساس ارزش شما هم بر انتخاب ها و نفوذ آنها وابسته خواهد بود. اما اگر تشخيص دهيد که خود وجودي مستقل هستيد، برحسب همان رفتار خواهيد کرد.

براي ساختن يک شاهکار هنري، حدود تعريف و سايه هاي خاصي وجود دارد. بدون زمينه طرح و سايه، زيبايي تصوير از بين ميرود. زمينه ي طرح باعث مي شود رنگ ها همانطور که سازنده و طراح آن در سر داشته به زيبايي جلوه کنند. سايه هاي تيره، مثل اوقات سخت زندگي، مي توانند قسمتي از سفر زندگي ما را رنگ کنند. آيا اجازه مي دهيد اين سايه هاي تيره هويت شما را تعيين کنند، يا درمقابل آن مي ايستيد و آنچه که مي خواستيد باشيد را به جهان نشان مي دهيد؟ شما مي توانيد تصويري زيبا و درخشان خلق کنيد، پس سعي نکنيد که پرده ي نقاشي خود را با سايه ها پر کنيد و اجازه ندهيد که شاهکار هنري از آن بيرون بيايد. همين امروز تصميم بگيريد که فراي محيط پيرامونتان قدم برداريد.


يک روز کودک 15 ماهه ام که سعي مي کرد راه برود، در کنار شومينه ي آجري خانه مان زمين خورد. لبش ترک خورده و شروع به خونريزي کرد. گريه هايش بيشتر از جراحتي که برداشته بود من را ناراحت کرد و با عجله به سمتش دويدم تا به او بفهمانم که هيچ اتفاقي نيفتاده و همينطور که در آغوشش گرفتم، و انگار که هيچ اتفاقي نيفتاده دوباره شروع به راه رفتن کرد. آن لحظه بود که با خودم فکر کردم چرا ما نميتوانيم همين کار را در زندگيمان انجام دهيم؟ کمي استراحت کنيم، دل و جرات خود را به دست آوريم و دوباره امتحان کنيم. اما به جاي اينکار دقيقاً مثل پسر همسايه مان رفتار مي کنيم که يک بار زمستان درون استخر افتاد و چون آب سرد استخر باعث ترس او شده بود، ديگر هيچوقت حتي نزديک آن هم نشد. شما چطور زندگي مي کنيد؟ آيا هويتتان را برحسب آسيب ها و صدماتي که ديده ايد پي ريزي مي کنيد يا اينکه برخلاف آنچه در گذشته برايتان اتفاق افتاده قدم برمي داريد؟ آنچه در زندگي بر شما اتفاق مي افتد شخصيت شما را تعيين نمي کند، بلکه اين واکنش و عکس العمل شما نسبت به آن اتفاقات است که هويتتان را مي سازد.


اگر زندگي شما يک کتاب گشوده بود، آيا مردم به خواندن آن علاقه اي نشان ميدادند؟ آيا باورها و اعتقادات شما به هر طرف که باد بوزد مي رود؟ آيا فکر مي کنيد که هويت شما فقط بستگي به کار و مقامتان دارد؟ آيا در سفر زندگيتان نياز به نقشه و قطب نما داريد، يا مي دانيد که کجا هستيد و به کدام سمت در حرکتيد؟ آيا از آنچه هستيد اطمينان داريد؟ به طريق زير مي توانيد هويت خودتان را تشخيص دهيد:


براي انجام اين تمرين بايد صادق باشيد. اگر سعي کنيد طوري پاسخ دهيد که ديگران خوششان بيايد، قادر به ديدن هويت خودتان نخواهيد بود، بلکه شخصيتي ظاهري و خيالي را خواهيد ديد. با خودتان صادق بوده و واقع بين باشيد تا بتوانيد دريابيد که واقعاً که هستيد. ساده به نظر مي رسد اما آنقدرها هم آسان نيست. جرات صادق بودن مي خواهد تا بتوانيد بفهميد که در چه جاهايي از شخصيتتان بايد تغيير ايجاد کنيد. پس يک کاغذ برداريد و آماده ي نوشتن شويد.


باورها و اعتقادات:اعتقادات شما چيست؟ اولين چيزهايي که به ذهنتان مي آيد را روي کاغذ بنويسيد و تا جايي ادامه دهيد که فکر مي کنيد پاسختان کامل شده است. 5 دقيقه وقت براي اين مرحله کافي است. ببينيد چه چيزهايي تعيين کننده ي حد و حدود اخلاقي شماست، به شما قدرت مي دهد و ارزش هاي فلسفه ي زندگيتان کدام ها هستند؟


اعتقادات شما در مورد خدا و زندگي معنوي

اعتقادات شما درمورد خودتان: باورهاي فکري، جسمي و احساسي شما در زندگي چيست. هدفتان، رفتارهايتان، ديدگاهتان در زندگي چيست و براي چه خصوصيات شخصيتي ارزش قائليد.

شخصيت: شخصيت خاص و بخصوص شما چه خصوصياتي دارد؟ دقيقه را صرف توصيف ويژگي هاي خود کنيد. من راه ساده تري هم براي اين مرحله پيدا کرده ام که بشود در کمتر از 5 دقيقه آن را انجام داد. خداوند همه ي ما را متمايز و متفاوت با يکديگر آفريده است. مي توانيد تصور کنيد که همه انسانها درگير جزئيات مسائل مي شدند و هدف بزرگ را فراموش مي کردند؟ فکر مي کنيد اگر همه فقط شنونده هاي خوبي بودند و هيچکس نبود که گوينده ي خوبي باشد چه مي شد؟ شخصيت شما سرشار از خصايص و ويژگي هاي خاصي است که مي تواند هم به نفع و هم به ضد خودتان و ديگران کار کند. مثلاً کسي که استعداد سازماندهي کردن دارد، هم ميتواند فردي سلطه جو و زورگو شود هم مي تواند با کمک به ديگران براي ديدن هدف نهايي آنها را تشويق کرده تا کارهايشان را به اتمام برسانند.



دانستن استعدادها و شخصيتتان به شما کمک مي کند حوزه ي تغيير خود را تشخيص دهيد و از آنچه خداوند آفريده احساس غرور کنيد. اگر تابه حال چنين کاري نکرده ايد، انجام آن برايتان سرگرم کننده خواهد بود. اما يادتان باشد، بايد صادق باشيد.


خوب، اين مرحله را هم انجام داديد؟ به نتيجه ي نوشته هايتان نگاه کنيد. آيا شخصيت شما را توصيف مي کند؟ ممکن است پاسخ ها کمي به نظرتان گيج کننده بيايد، اين ممکن است به اين دليل باشد که صادقانه خودتان را توصيف نکرده ايد. از بين آن کلمات آنهايي را بيشتر از بقيه توصيف کننده ي شخصيت شما هستند را انتخاب کنيد.


اعمال: با ثبت موارد زير درمورد خودتان، ببينيد ظهور هويت شما در اعمالتان چگونه است:


- اولويت ها، علايق، سرگرمي ها، استعدادها، و توانايي ها

- ابتکار و نفوذ

- مهارت هاي سازگاري/چطور با مشکلات کنار مي آييد

- اهداف و دستاوردها

- روابط

دقيقه ي آخر هم صرف مرحله ي آخر شناخت هويت مي شود که از اين قرار است:
اکنون که فهميده ايد چه کسي هستيد، با اعمال فوري يکسري تغييرات در خود، ميتوانيد به آن کسي تبديل شويد که مي خواهيد. به نتايج نگاه کنيد. اعتقادات شما، شخصيت شما، و اعمال حاصل از آن دقيقاً مثل تکه هاي مختلف يک پازل هستند. اين همان طريقي است که به واسطه ي آن خودتان را خواهيد شناخت. موارد منفي که درمورد خودتان نوشتيد را در نظر بگيريد. آيا اين پيامها درمورد خودتان است يا زائيده ي پذيرش محيط خارجي يا اتفاقاتي است که باعث کدر شدن شناخت شما درمورد خودتان مي شود؟ سريعترين راه اين است که جلوي آن مواردي را که قادر به تغيير آنها هستيد تيک بزنيد. و انهايي را هم که فکر مي کنيد نمي توانيد تغيير دهيد را با يک نشانه ي ديگر مشخص کنيد. آندسته از خصوصياتي که قادر به تغيير آنها هستيد معمولاً درمورد شما صحيح هستند و بقيه حاصل منفي نگري ها و عوامل خارجي هستند. دروغ ها را کنار بگذاريد و با چشم باز ببينيد که واقعاً دوست داريد چه جور فردي باشيد. و همين امروز به آن شخصيت تبديل شويد.


به مهمترين قدم رسيديم:پيامهاي منفي که قادر به تغيير آن بوديد را برداشته و در جايي به صورت مثبت بنويسيد. به جاي اينکه بنويسيد، يک "قرباني" هستيد، بنويسيد "نجات دهنده" هستيد! به جاي نوشتن "يک معتاد بيچاره" بنويسيد "کسي که دوران نقاهت ترک اعتياد خود را مي گذراند." به جاي نوشتن "بد خلق و عصباني" بنويسيد "فردي با خلق و خوي متعادل که به هيچ عنوان عصبانيت خود را سر خود و ديگران خالي نمي کند." "تنها و سرخورده" را با "مصمم براي مقابله با ترس ها و آشنا شدن با افراد جديد" جايگزين کنيد. و به جاي اينکه "زشتي" هاي خودتان را ثبت کنيد، زيبايي هاي خود را نام ببريد.



اين تصوير اوليه ي شماست.براي عميق تر بررسي کردن آن، اين تمرين را دوباره تکرار کنيد و تا جايي ادامه دهيد که احساس غرور کنيد و به خود بباليد.

Borna66
06-21-2009, 09:43 PM
قانون های برایان تریسی


قانون علت و معلول
هر چیز به دلیلی رخ می دهد . برای هر علتی معلولی هست ، و برای هر معلولی ،
علت یا علت های بخصوصی وجود دارد ، چه از آنها اطلاع داشته باشید چه نداشته
باشید . چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد.
در زندگی هر کاری را بخواهید می توانید انجام دهید به شرط آنکه :
یک : تصمیم بگیرید که دقیقا چه می خواهید
دو - همان کاری را بکنید که کسانی که در این راه موفق شده اند انجام داده اند

قانون ذهن
همه علت و معلول ها ذهنی هستند . افکار شما تبدیل به واقعیت می شوند . افکار
شما آفریننده اند . شما تبدیل به همان چیزی می شوید که درباره آن بیشتر فکر
می کنید. همیشه درباره چیزهایی فکر کنید که واقعا طالب آن هستید و از فکر کردن
درباره چیزهایی که خواستار آن نیستید اجتناب کنید

قانون عنیت یافتن ذهنیات
دنیای پیرامون شما تجلی فیزیکی دنیای درون شماست .
کار شما در زندگی این است که زندگی مورد علاقه خود را در درون خلق کنید .
زندگی ایده آل خود را با تمام جزئیات آن مجسم کنید و این تصویر ذهنی را تا
زمانی که در دنیای پیرامون شما تحقق پیدا کند حفظ کنید.

قانون رابطه مستقیم
زندگی بیرونی شما بازتاب زندگی درونی شماست . بین طرز فکر و احساسات درونی
شما از یک طرف و عملکرد و تجارب بیرونی شما از طرف دیگر رابطه مستقیم
وجود دارد.
روابط اجتماعی ، وضعیت جسمانی ، شرایط مالی و موفقیت اجتماعی شما بازتاب
دنیای درونی شماست

قانون باور
هر چیزی را که عمیقا باور داشته باشید برایتان به واقعیت بدل می شود . شما
آنچه را می بینید باور نمی کنید بلکه آن چیزی را می بینید که قبلا به عنوان
یک باور انتخاب کرده اید . پس باید :
یک - باورهای محدود کننده ای را که مانع موفقیت شما هستند شناسایی کنید
دو - آنها را از بین ببرید

قانون ارزش ها
نحوه عملکرد شما همیشه با زیر بنایی ترین ارزش ها و اعتقادات شما هماهنگ است
آنچه براستی ارزش هایی را که واقعا به آن اعتقاد دارید بیان می کند ادعاهای
شما نیست بلکه گفته ها ، اعمال و انتخاب های شما به ویژه در هنگام ناراحتی و
عصبانیت است.

قانون انگیزه
هر چه می گویید یا انجام می دهید از تمایلات درونی ، خواسته ها و غرایز شما
سرچشمه می گیرد این کا ممکن است بصورت خود آگاه یا ناخودآگاه انجام شود
رمز موفقیت دو چیز است
یک - تعیین اهداف و برنامه ریزی برای آنها
دو - مشخص کردن انگیزه ها

قانون فعالیت ذهن ناخودآگاه
ذهن ناخودآگاه شما موجب می شود همه گفته ها و اعمالتان مطابق با الگویی انجام
پذیرد که با تصویر ذهنی و باورهای زیر بنایی شما همهنگ است.
ذهن ناخودآگاه شما بسته به اینکه چگونه آن را برنامه ریزی کنید می تواند شما
را به پیش ببرد و یا از پیشرفت باز دارد

قانون انتظارات
اگر با اعتماد به نفس انتظار وقوع چیزی را داشته باشید در جهان پیرامونتان
امکان وقوع پیدا می کند.
شما همیشه هماهنگ با انتظارات تان عمل می کنید و انتظارات شما بر رفتار و طرز
برخورد اطرافیانتان تاثیر می گذرد

قانون تمرکز
هر چیزی که ذهن خود را به آن مشغول سازید در زندگی واقعیت پیدا می کند .
هر چیزی که روی آن تمرکز کنید و مرتبا به آن فکر کنید در زندگی واقعی شکل می
گیرد و گسترش پیدا می کند . بنا براین باید فکر خود را بر چیزهایی متمرکز
کنید که در زندگی واقعا طالب آن هستید

قانون عادت
حداقل 95%از کارهایی که انجام می دهید از روی عادت است ،
خواه عادت های مفید و خواه عادت های مضر .
شما می توانید عادت هایی را که موفقیت تان را تضمین می کند در خود پرورش
دهید . به این صورت که تا هنگامی که رفتار مورد نظر به صورت اتو ماتیک و غیر
ارادی انجام نشوند تمرین و تکرار آگاهانه و مدام آن را ادامه دهید

قانون جذب
شما مرتبا افکار ، ایده ها و موفقیت هایی را که با افکار غالب شما هماهنگ
هستند به خود جذب می کنید ، خواه افکار منفی و خواه افکار مثبت.
شما می توانید بهتر از این که هستید باشید ، ثروتمند تر از اکنون باشید و
توانایی های بیشتری داشته باشید چون می توانید افکار غالب خود را تغییر دهید


قانون انتخاب
زندگی شما نتیجه انتخاب های شما تا این لحظه است.
چون همیشه در انتخاب افکار خود آزاد هستید ، کنترل کامل زندگی تان و تمامی
آنچه برایتان اتفاق می افتد در دست شماست.

قانون تفکر مثبت
برای موفقیت و شادی در تمام جنبه های زندگی تفکر مثبت امری ضروری است.
شیوه تفکر شما نشان دهنده ارزش ها ، اعتقادات و انتظارات شماست .

قانون تغییر
تغییر غیر قابل اجتناب است و چون با دانش روزافزون و تکنولوژی رو به پیشرفت
هدایت می شود با سرعتی غیر قابل قیاس با گذشته در حال حرکت است.
کار شما این است که استاد تغییر باشید نه قربانی آن.

قانون کنترل
این که تا چه حد در مورد خودتان مثبت فکر می کنید بستگی به این دارد که فکر
می کنید تا چه حد زندگی تان را تحت کنترل دارید .
سلامتی ، شادی و عملکرد عالی از طریق کنترل کامل افکار ، اعمال و شرایط
پیرامون تان به وجود می آید.

قانون مسئولیت
هرجا که هستید و هر چه که هستید بخاطر آن است که خودتان اینطور خواسته اید.
مسئولیت کامل آنچه که هستید ، آنچه که به دست آورده اید و آنچه که خواهید شد
بر عهده خود شماست.

قانون پاداش
عالم در نظم و تعادل کامل به سر می برد . شما همیشه پاداش کامل اعمالتان را
می گیرید
همیشه از همان دست که می دهید از همان دست می گیرید . اگر از عالم بیشتر
دریافت می کنید به این دلیل است که بیشتر می بخشید.

قانون خدمت
پاداش هایی که در زندگی می گیرید با میزان خدمت شما به دیگران رابطه مستقیم
دارد.
هر چه بیشتر برای بهبود زندگی و سعادت دیگران کار و مطالعه کنید و توانایی
های خود را افزایش دهید ، در عرصه های مختلف زندگی خود نیز پیشرفت بیشتری
به دست می آورید.

قانون تاثیر تلاش
همه امید ها ، رویاها ، هدف ها و آرمان های شما در گرو سخت کوشی شماست .
هر چه بیشتر تلاش کنید ، بخت و اقبال بهتری پیدا می کنید.
هیچ راه میان بری وجود ندارد .

Borna66
06-21-2009, 09:43 PM
رمز تعداد شاخه گل هایی که هدیه می دهی
چه تعداد شاخه گل؟
گلها به دلیل تنوع نامحدودشان در هر شرایطی معانی ویژه و خاصی داشته و تاثیر جاودانه ای بر هدیه شوندگان خود دارند. آگاهی از معانی رنگ گلها، تعداد شاخه های گل در یك دسته و غیره می تواند ما را در اهدای درست و افزایش تاثیرگذاری آنها یاری دهد.
فراموش نكنید كه لازم نیست حتما منتظر موقعیت و اتفاق خاصی برای هدیه گل به كسانی كه دوستشان دارید باشید، در حقیقت گل هدیه ایست كه اگر به صورت غیر منتظره تقدیم شود ارزش بیشتری دارد.
معنی تعداد شاخه گلها بصورت كلی در یك دسته
• 1 شاخه گل نشانه توجه یك فرد به طرف مقابل
• 3 شاخه گل نشانه احترام به طرف مقابل
• 5 شاخه گل نشانه علاقه و محبت به طرف مقابل
• 7 شاخه گل نشانه عشق
معنی تعداد شاخه گل های رز در یك دسته
• 1 شاخه رز : یك احساس عاشقانه فقط برای تو
• 3 شاخه رز: دوستت دارم
• 5 شاخه رز: بی نهایت دوستت دارم
• 12 شاخه رز : عشق ما به یك عشق دو طرفه تبدیل شده است
• 36 شاخه رز : احساس وابستگی رمانتیك
• 99 شاخه رز : عشق من برای تو جاودانه و تا ابد می باشد
• 365 شاخه رز : هر روز سال به تو می اندیشم و دوستت دارم
همچنین 10 شاخه گل لاله عمومآ به نشانه یك عشق بی نظیر است بكار برده می شود.
معنی رنگ رزها
• رز قرمز : رز قرمز كم رنگ به نشانه " دوستت دارم" می باشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بی انتهاست.
• رز زرد : امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی می باشد ولی در گذشته این رنگ رز معنی كاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت.
• رز سفید : رز سفید به معنی عشق روحانی و پاك است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادی آور می باشد.
• رز ارغوانی : این رز به معنی تمایل و اشتیاق فرد به طرف مقابل است و رز نارنجی به معنی "من فریفته و دلباخته تو هستم" می باشد.
• رز معطر : بدین معنی است كه عشق در نگاه اول بوجود آمده است.
• رز صورتی : رز صورتی كم رنگ به معنی تحسین ، ستایش ، وقار و شایستگی و زیبایی می باشد و رز صورتی پر رنگ به معنی تشكر از طرف مقابل است.
• به طور كلی تمام رزهای كم رنگ به معنی دوستی با طرف مقابل می باشند.
تركیب رنگهای مختلف رز در یك دسته گل
• تركیب رز زرد و قرمز در یك دسته گل به معنی" تبریك " در هر مناسبتی می باشد.
• تركیب رز زرد و نارنجی در یك دسته گل به معنی علاقه زیاد به طرف مقابل است.
• تركیب رز قرمز و سفید به معنی یگانگی و اتحاد با طرف مقابل می باش

Borna66
06-21-2009, 09:43 PM
روانشناسی شوخی
شوخی حالتی مثبت در ذهن است و موقعی ایجاد می‌شود که فردی موضوعی ناهمخوان ، غیرمنتظره و یا سرگرم کننده را بگوید و یا انجام دهد یا اینکه برای برخی افراد به دلایل دیگری اتفاق می‌افتد و مردم می‌خندند.خنده دار بودن مسائل نوع خاصی از شادی است، لذا خنده در شادی حائز اهمیت است.شوخی ویژگی رایج در زندگی است و غالبا پاسخی خودجوش به موقعیت‌ها در حضور دیگران است. شوخی ناشی از یک خلق مطلوب است و می‌تواند تاثیر عمیقی بر شادی مردم داشته باشد. شوخی یکی از روشهای القاء خلق مثبت است.
اغلب روانشناسانی که شوخی را مطالعه کرده‌اند نتیجه گرفته‌اند که ویژگی اصلی رویدادهایی که افراد را خوشحال می‌کند ناهمخوانی آنهاست و برای افرادی که تمایل به شوخ‌طبعی دارند ضرورت دارد. استفاده از شوخی با خود ابرازی و خودنگری قابل پیش‌بینی هستند و هر دو آنها به عنوان شاخص‌های مهارتی اجتماعی مطرح می‌باشند. افراد احساسی لطیفه‌ها را خنده‌دارتر درک می‌کنند و بیشتر می‌خندند.
افراد متعصب لطیفه‌های جنسی را دوست دارند. افراد آزاد اندیش لطیفه‌های بی‌معنی را ترجیح می‌دهند. بسیاری از افراد خشک و متعصب از ناهمخوانی لذت می‌برند و از این طریق تنش‌های خود را تخلیه می‌کنند. در بعضی مواقع نیز شوخی وسیله‌ای است برای بیان غیر مستیم دلخوری‌ها و ناراحتی‌ها از شخص یا گروهی بخصوص که به صورت مستقیم نمی‌توان عنوان کرد.

شوخی و مقابله با استرس

شوخی در مقابله با استرس نقش مراقبتی ایفا می‌کند و موجب کاهش تهدید و آسیب استرس می‌شود. افراد دارای حس عمیق شوخ طبعی ، بعد از رویدادهای منفی زندگی بطور قابل ملاحظه‌ای خلق بهتری نشان می‌دهند. شوخی موجب می‌شود که فرد جنبه مثبت رویدادها را در نظر بگیرد باعث می‌شود فرد توانایی پیدا کند تا رویدادها را از جهتی شوخی و خنده‌دار و لذا از میزان استرس کاسته می‌شود.

رابطه شوخی و مغز

شوخی به عملکرد بخشهای خاصی از مغزبستگی دارد. شامی و استوس (1999) ، 21 بیمار مصدوم مغزی و تعدادی افراد سالم را مورد مطالعه قرار دادند. بیماران اگر ضایعه‌ای در بخشی از ناحیه قدامی لب راست پیشانی داشتند، شوخی را درک نمی‌کردند. این ناحیه بخشی از مغز است که اطلاعات دریافتی را یکپارچه کرده و تفسیر می‌کند و خودآگاهی در آن قرار دارد، داروهای خاصی نیز بر شوخی تاثیر می‌گذارند. فیتز جرالد و همکاران (1999) نشان دادند اولا نزاپین که حاوی سروتونین و دوپامین است از خندیدن افراطی در 6%بیماران اسکیزوفرنی جلوگیری می‌کند. خنده نیز مانند سایر ابزارهای چهره‌ای بخشی به لبهای پیشانی و بخشی دیگر به نواحی مرکزی بستگی دارد.

مهارت اجتماعی شوخی کردن از کجا ناشی می‌شود؟

مک گی (1979) مطالعه‌ای طولی را گزارش می‌کند که در آن کودکان شوخ ارتباط نزدیکی تا سن 3 سالگی با مادران خود داشتند و موقعی که بعد از سن سه سالگی ارتباط عاطفی مادران کاهش می‌یابد این تفکر شکل می‌گیرد که شوخی می‌تواند در مقابله با مشکلات و موقعیت‌های استرس‌زا نقش حمایتی داشته باشد. در سن 6 سالگی تفاوت جنسی مشهود است، پسرها لطیفه‌های بیشتری را تعریف می‌کنند و تمسخر در آنها به نسبت دخترها بیشتر است.
شوخی در کودکان

کودکان خیلی زود تبسم می‌کنند. در هفته‌های اول تولد ، تبسم اولیه ابتدا به سمت مادر و صدا است. آنها در 4 ماهگی می‌خندند که در پاسخ به غلغلک یا سایر تحریکات لمسی ، بازی‌های دالی و در اواخر اولین سال زندگی در پاسخ به رویدادهای عجیب از قبیل شیر خوردن مادر از شیشه شیر کودک می‌باشد.به نظر می‌رسد که ناهمخوانی باعث برانگیختن خنده در مراحل اولیه تولد می‌شود. این کار در شرایطی امکان‌پذیر است که موقعیت مطلوبی وجود داشته باشد.

از حدود 18 ماهگی به بعد ، کودکان به بازی‌های تخیلی می‌پردازند. آنها مبالغه گویی‌ها، لاف‌زدن‌ها و ناهمخوانی‌ها را شروع می‌کنند. بازیهای خیالی اغلب اجتماعی بوده و منبعی از شادمانی است.هر چه کودکان بزرگتر می‌شوند، لطیفه‌های خنده‌دار بحث‌برانگیزی را پیدا کرده و بعد از 6 الی 7 سالگی می‌توانند معانی را به صورت چندگانه درک کنند، به خاطر اینکه به مرحله " تفکر عملیات عینی " پیاژه می‌رسند. از سنین اولیه کودکی یک عنصر اجتماعی قوی در شوخی کودکان وجود دارد.

در سن سه سالگی میل قوی به گفتن لطیفه وجود دارد. کودک در شوخی دیگران شرکت می‌کند تا آنها رابخنداند به خاطر اینکه خندیدن لذت بخش است و عضویت در گروه را شکل می‌دهد.کودک 7 ساله در حضور دیگران بیشتر می‌خندد و مخصوصا در جمع خنده همسالانش خنده‌اش بیشتر می‌شود. کودک 8 تا 10 ساله درباره معماها مشغله ذهنی پیدا می‌کند و از لطیفه‌ها براساس معانی دوگانه آنها لذت می‌برد.

شوخی بله ، نیش نه

چنان‎چه یک شوخی از مشخصات زیر برخوردار باشد، در می‎یابیم که شوخی جدی نبوده و استفاده کننده قصد انتقاد و حمله را در سر نداشته است:




آیا از شوخی برای جهت دهی دوباره به گفت‎وگو استفاده می‎شود؟ آیا هدف شخص این بوده ا ست که از پیگیری موضوع خاصی خلاصی یابد؟


آیا شوخی مرتبط با یک مطلب جدی است؟ آیا از شوخی برای پرهیز از رویارویی استفاده می‎شود؟


آیا شوخی شخص همراه با نشانه‎های عطوفت آمیز و رقت قلب است و فرد بدین واسطه همراهی و همدلی و درک خود را نشان می‎دهد؟


آیا شوخی سرپوشی برای حالاتی چون ترس ، سرخوردگی ، حسادت و احساس خشم است؟


آیا شوخی می‎‎تواند معنا و مفهوم تازه‎ای به جریان بحث و گفت‎وگو ببخشد؟



اشخاصی که از موقعیت زندگی خود راضی هستند و نسبت به موقعیت مادی و اجتماعی خود رضایت خاطر دارند، از شوخی به عنوان چاشنی و مزه‎ی گفت‎و گو استفاده می‎کنند. چنین اشخاصی معمولاً از شوخی اغراض خاصی را دنبال نمی‎کنند. در هر صورت، با ارزیابی کردن دقیق اشکال شوخی می‎توانید از اهداف و اغراض ناپیدای اشخاص استفاده کننده از این زبان و وسیله آگاه شده و بدین واسطه بهتر به شخصیت فرد برسید.

تکامل شوخی و خنده

با توجه به اینکه حتی کودکان کوچکتر نیز از شوخی لذت می‌برند و مرکز شوخی در بخش معینی از مغز قرار دارد این احتمال را مطرح می‌سازد که شوخی مبنای فطری دارد. بنابراین با توجه به نقش عوامل زیستی در شوخی ، به نظر می‌رسد که بایستی از برخی مزایای تکاملی برخوردار باشد. شوخی و خنده از بازی‌های اجتماع مشتق شده است و افرادی که در آن مشارکت می‌کنند از شوخی لذت می‌برند. مک‌گی (1979)فکر می‌کرد که میمونها در صورتی شوخی را درک می‌کنند که برخی مهارتهای زبانی را کسب کرده باشند چرا که در این صورت آنها می‌توانند برخی نمادها را دستکاری کنند.

اساسا شوخی یک پدیده اجتماعی است که به خاطر هیجانهای مثبت به پیوستگی اجتماعی منجر می‌شود و باعث تخلیه هیجانات منفی می‌شود . البته این کار ناشی از کنش عملی شوخی است. شوخی کردن با استفاده از روشهای مختلف منبع مهم شادی است.شوخی تا اندازه‌ای غریزی است. شکل قدیمی آن در نخستین‌های غیرانسان وجود دارد و کودکان کم سن از شوخی و شروع کردن آن لذت می‌برند.کلید اصلی اغلب شوخی‌ها دو بخش از رویدادها یا داستانها را شامل می‌شود . و بخش دوم و غیر منتظره آن از ارزش کمتری برخوردار است.

مثلا گستاخی و بی‌پروایی بخش دوم بیشتر از بخش اول است. خنده بیان عاطفه مثبت است، اما شوخی تاثیر علی روی خلق و شادی دارد. شوخی یکی از شایع‌ترین و موثرترین روشهای القا خلق است و ضمن تاثیر مثبت و شادی‌بخش رویدادهای استرس‌زا را کم خطر می‌سازد. همچنین کمک می‌کند تا با استرس‌های اجتماعی که از تعارضات درون جامعه ناشی می‌شود، نگاه متفاوتی داشته و موجب تخلیه تنش‌ها شود.

شوخی در حیوانات

یک منشاء غریزی درباره شوخی وجود دارد که نقش عوامل زیستی را تائید می‌کند. تعدادی از حیوانات بطور غریزی اهل شوخی هستند . از جمله میمونها. در این گروه از موجودات که تماس بیشتری با انسانها دارند، علائم تکلمی که برخی مواقع شباهت زیادی با شوخی دارد را می‌توان در آنها مشاهده کرد واشو از علامتی برایخنده برای دعوا کردن ، تعقیب کردن و دالی استفاده کرد. او یک با مسواک را به عنوان شانه بکار برد. کوکو نیز به جای گذاشتن انگشت روی دهان ، انگشتش را روی گوشش گذاشت و با این روش ، نشانه‌ای از نوشیدن را نشان داد او دوست داشت آزمایشگر را با دادن یک سری علائم غلط بخنداند. او حالت انسانها را نگاه می‌کرد و بطور آشکاری منتظر وقوع یک پاسخ مثبت بود.

شوخ طبعی و روابط بین افراد

برخی مطالعات رابطه روشنی بین شوخی و شادی به دست آورده‌اند، افراد شاد بیشتر می‌خندند و احساس بهتری از شوخی دارند.برون‌گراها و سایر افرادی که مهارتهای اجتماعی مطلوبی دارند ، زیاد می‌خندند و مسائل را خنده‌دار درک می‌کنند، همبستگی قوی بین برون‌گراها و شادی وجود دارد . این مساله مسلم است که برون‌گراها بیشتر می‌خندند و در حال حاضر شاهدیم که ارتباطات نزدیک بطور وسیعی با شوخی تقویت می‌شود.

Borna66
06-21-2009, 09:44 PM
تعبیر خواب از دیدگاه روانشناسی
همه ما خواب می‌بینیم، اما اگر در مرحله خواب rem بیدارمان کنند، به ندرت به یاد می‌آوریم که چه خوابی دیده‌ایم. فرضیه‌های بسیاری درباره رویا وجود دارد. زیگموند فروید اعتقاد داشت رویاها بیان کننده ذهن ناخودآگاه ما هستند که غرایز مختلف را آشکار می‌سازند. کارل یونگ یکی از هواخواهان فروید نیز اهمیت زیادی برای معانی رویاها قائل است. اما نمادهایی را که یونگ ترسیم می‌کند، بیشتر به فرضیه خود او یعنی ، کهن الگوهای جهانی و ضمیر ناخودآگاه همگانی ، که اغلب از نوع معنوی و مذهبی هستند، نزدیک است.

تعبیر خواب از دیدگاه زیست شناسی و روانشناسی

فرانسیس کرک ، یکی از کاشفان dna ، بر این باور است که خواب دیدن ، راهی برای جداسازی و دور ریختن اطلاعات حسی است که در طول روز دریافت شده‌اند. هنگامی‌که چنین اتفاقی می‌افتد، سیستم عصبی فعال شده و نهایتا منتهی به رویا می‌شود. رابین رویستون ، روانپزشک ، بیش از 200 شرح رویا و خواب جمع‌آوری کرده است که ظاهرا مشکلات مربوط به سلامتی را بازگو می‌کنند. برای مثال ، مردی خواب دیده بود که دو پلنگ سیاه او را تعقیب می‌کنند و یکی از آنها پنجه‌اش را در پشت او فرو می‌کند. ماهها بعد ، این مرد مبتلا به بیماری خطرناکی شد که ویژگی آن وجود خال سیاهی در همان نقطه پشت است.

به نظر می‌رسد، رویاها گاهی الهامی برای حل خلاقانه مسائل هستند. مثلا ککوله ، کاشف بنزن ، بعد از این که خواب دید دایره‌ای از مارها هر کدام دم مار بعدی را در دهان دارد، موفق به کشف ساختمان شیمیایی بنزن شد که حلقوی است نه خطی. روانشناسان می‌گویند هر خوابی که می‌بینید، معنی پنهانی دارد. در این جا چند تعبیر خواب از دیدگاه روانشناسی می‌آید، که البته فقط نوعی برداشت از خواب است و نمی‌تواند حکمی کلی و قطعی داشته باشید و بیشتر به ارتباط بین اعمال و ذهن انسان بر می‌گردد.

چند تعبیر خواب از دیدگاه روانشناسی



پله: اگر خواب ببینید که از پله بالا می‌روید، معمولا نشانه آن است که موفقیتی در آینده خواهید داشت. پایین آمدن از پله به این معنی است که از شکست می‌ترسید زیرا اخیرا به نوعی ، خطر کرده‌اید.
ماشین آلات: تقریبا همیشه نماد بدن و بخصوصمغز هستند. اگر خواب ببینید قسمت‌های ماشینی را از یکدیگر باز می‌کنید، نشانه آن است که شما در حال مبارزه با یک ضعف روانی مثل فراموشی هستید. خواب دیدن ماشین روغن‌کاری شده و روان ، بیان کننده میل به سارماندهی بهتر در زندگی است. ماشین آلات زنگ زده و از کار افتاده نشانه بیماری جسمی یا روحی هستند.
مو: موی بلند و باز نشان‌دهنده میل به آزادی بیشتر است. اما اگر خواب ببینید موی خود را کوتاه می‌کنید، معنی‌اش این است که احساس می‌کنید در بخشی از زندگی خود محدود شده‌اید. شانه کردن مو به معنی یافتن راه حل برای مشکلات پیچیده است.
منفذ: اگر خواب ببینید در منفذی گیر افتاده‌اید، معنی‌اش آن است که احساس می‌کنید زندگی‌تان تکراری شده است. سوراخ در لباس ، نشانه موفقیت مالی قریب‌الوقوع است.
مرگ: بندرت درباره مردن است. اگر خواب ببینید که خودتان مرده‌اید، نشانه آن است که می‌خواهید از شر تمام مشکلات دنیا خلاص شوید. مگر اینکه جدتان در گور بی نام و نشانی باشد که در این صورت از شغل یا حادثه‌ای ناخوشایند می‌ترسید. دیدن مرگ شخصی دیگر در خواب ، حاکی از رسیدن خبرهای تعجب برانگیز است و خواب دیدن مراسم عزداری یا تدفین ، پیامی از ضمیر ناخودآگاه‌تان است که باید چیزی را که به خاطرش افسوس می‌خورید، فراموش کنید.
علف و سبزه: منعکس کننده وضعیبت زندگی شماست. علف سبز نشان می‌دهد که همه چیز در وضعیت خوبی است. اما علف زرد رنگ و خشکیده به این معناست که شما خوشبخت نیستید، همنچنین به معنی بیماری نیز برداشت می‌شود.
آتش: اگر خواب ببینید که خانه‌تان آتش گرفته است، بدان معنی است که از کسی بی‌نهایت عصبانی هستید. اما اگر فقط خودتان در آتش باشید، یعنی تحت فشار احساسات غیر قابل کنترل درباره کسی و یا از فقدان او هستید.
دریا: دیدن دریای خالی ، خبر از احساس فقدان رابطه در زندگیتان را می‌دهد و خواب دیدن ساحل ، به معنی آن است که احساس می‌کنید سعادتتان در زندگی در حال از دست رفتن است.

دانشنامه رشد

Borna66
06-21-2009, 09:44 PM
چپ دستی یا راست دستی
نگاه اجمالی



شما راست دست هستید یا چپ دست؟


چه چیزی باعث شده راست دست یا چپ دست شوید؟


آیا می‌توان چپ دستی را به راست دستی تغییر داد؟



نوزاد انسان نه «راست دست» و نه «چپ دست» است، ولی در ماههای اول زندگی کم کم به یکی از دستها تمایل بیشتری را نشان می‌دهد. در شش ماهگی اکثر نوزادان دو دست را بطور مساوی بکار می‌برند و در پایان سال اول زندگی تمایل به یکی از دستها قابل مشاهده و تشخیص است. در طی دومین سال نیز کودکان گاهی دست اصلی خود را به دیگری تغییر می‌دهند، ولی تعداد این تغییر کمتر از سال اول است و بطوری که تعداد تغییر در سومین سال زندگی کمتر از سال دوم می‌شود تا این که در شش سالگی دیگر تقریبا ترجیح دستی ثابت باقی می‌ماند.

راست دستی یا چپ دستی

برتری یکی از دستها بر دیگری بهتر از وجود تردید در کودک است. برقراری برتری در یکی از دستها موجب احساس ثبات و اطمینان و کسب مهارتهای کامل حرکتی در فعالیتها می‌شود، اما جواب به این سوال که «برتری کدام بهتر است؟» به فرهنگ جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، بستگی دارد.
دلیل قاطع و روشنی وجود ندارد که بگوییم «راست دستها» بر «چپ دستها» برتر هستند؛ اما سنت موجود این است که «راست دستی» را ترجیح می‌دهند و در فرهنگ ایران نیز همین ترجیح وجود دارد. در واقع «راست دستی» یک قرارداد « فرهنگی ــ اجتماعی » است که بیشتر مردم به حفظ آن متمایلند.

برتری راست دستی در کودکان

برای کودک بین « سه تا پنج سالگی » سالهای مهمی از نظر چپ دست یا راست دست شدن است. در این مدت کودک رفته رفته در بکار بردن یکی از دستها تاکید بیشتری می‌کند. اگر کودک را به حال خود رها کنیم، ممکن است خودبه‌خود راست دست شود، ولی این امکان وجود دارد که وی عادت به چپ دستی بکند. به همین سبب باید کودک را در بکار بردن دست راست تشویق کرد.

متاسفانه این دیدگاه در میان مردم حتی افراد تحصیلکرده وجود دارد که راست یا چپ دستی ارثی است و نباید در انتخاب یکی از دستها بر دیگری دخالت کرد و باید کودک را مطلقا به اختیار خود واگذار کرد. آنان از این می‌ترسند که اکر دخالتی در این مورد شود، ممکن است به اختلالات جسمی یا روانی نظیرلکنت زبان منجر شود، ولی باید گفت که این ترجیح دستی ارثی نیست و باید کودک را با تشویق در جهت مورد نظر هدایت کرد.

شیوع راست دستی

از زمانی که تمدن بوجود آمده و انسانها وسائل و ابزاری برای خود درست کرده‌اند، این طور احساس شده است که یکی از دستها باید نقش اول را در انجام دادن کارها به عهده بگیرد و دست دیگر آنرا کمک کند. به عللی نامشخص دست راست در همان زمانها مقدم شده است و نسلهای بعد این تقدم را به عنوان یک رسم و سنت پذیرفته‌اند. در نتیجه در تمام دنیا تعداد راست دستها بیشتر است، به گونه‌ای که بیش از نود و پنج درصد افراد راست دست هستند.

چپ دستی

با وجود آنکه جهان ما راست دست گرا است و تمام وسایل و ابزارها برای راست دستها ساخته شده‌اند، ولی تعداد چپ دستها نیز در جوامع کم نیست و این باعث شده که آنها در بکار بردن ابزار و وسایل اشکالات و مشکلاتی داشته باشند. علاوه بر این ، از همان زمانهای دور چپ دستی ناپسند بوده است و باید اقرار کرد که این ناپسندی در بین اکثر مردم هنوز به قوت خود باقی مانده است. بنابراین کودک چپ دست همیشه شرمسار و خجالت زده است و این ناراحتی زمانی به اوج خود می‌رسد که پیوسته به او توصیه شود که دست دیگر خود را بکار برد.

این گونه ناراحتی‌ها در چپ دستها سبب بی علاقگی ، ترس و احتمالا حسادت به راست دستها می‌شود. بنابراین وظیفه والدین این است که به این ناراحتی‌های کودک چپ دست آگاه باشند و به او دلگرمی‌های لازم را ارائه نمایند. کودک چپ دست نباید احساس کند که به علت چپ دستی طرد خواهد شد، یا دیگر کسی او را دوست نخواهد داشت.

علت شناسی راست دستی و چپ دستی

نظریه توارث

این عقیده وجود دارد که راست یا چپ دستی وراثتی است و چنانچه بخواهند به زور آن را تغییر دهند، ممکن است کودک به اختلالات عصبی ، مانند لکنت زبان دچار شود. همچنین گفته شده که علت راست دستی در بزرگتر و قویتر بودن نیمکره چپ مغز است. اما تحقیقات انجام شده این نظریه را رد می‌کند. یکی از روان شناسان در مورد این قضیه گفته است که: « ارثی دانستن راست دستی یا چپ دستی بدان علت بوده که تا امروز توضیح و توجیه بهتری ارائه نشده است. »

نظریه یادگیری

مطالعات دقیق نشان می‌دهد که بکار بردن دست راست یا چپ تابع قوانین یادگیری است و مانند سایر عادتها و رفتارها در نتیجه تمرین و تکرار بدست می‌آید. علاوه بر این ، تجربه نشان داده است که کودکان و بزرگسالان می‌توانند مهارتهای تازه‌ای با یکی از دو دست فرا بگیرند، بدون آنکه توجهی به نوع ترجیح دستی خود داشته باشند ( مانند یادگیری رانندگی ) و این موضوع به هیچ وجه موجب اختلالات عاطفی در آنان نخواهند شد.

تغییر چپ دستی

تغییر از چپ دستی به راست دستی امکان پذیر است، ولی نباید فراموش کرد که هر چه دیرتر اقدام شود، به همان نسبت نیز دشوارتر خواهد بود. باید توجه داشت که این تغییر احتمالا باعث ناراحتی و هیجانی شدن کودک خواهد شد و هنگامی که این تغییر با زور و اجبار باشد، ممکن است سبب لکنت زبان نیز بشود. البته این بدان معنی نیست که اگر بخواهیم چپ دستی را به راست دستی تغییر دهیم، دچار لکنت زبان خواهیم شد، بلکه تاثیر ناراحتی و هیجانهای همراه است که باعث این اختلالات می‌شود و معمولا پس از آنکه تغییر صورت گرفت و ناراحتی و هیجان کاهش پیدا کرد، این اختلالات نیز از بین می‌رود.

نکته مهمی که در تغییر چپ دستی وجود دارد، این است که نباید در این کار اجبار وجود داشته باشد. بخصوص زمانی که کودک شدیدا به حفظ چپ دستی خود تمایل دارد، نباید دخالتی کرد و بهترین کار آزادی در استفاده از دست چپ است. اگر به کودک اجبار شود، یا مقاومت او را در حفظ چپ دستی نادیده بگیریم، ممکن است که آسیبهای جسمی و روانی جبران ناپذیری به او وارد سازیم.

Borna66
06-21-2009, 09:44 PM
روانشناسی خرافات
کلمه خرافات همواره با زمینه سیاسی و اجتماعی هر کشور پیوند دارد به همین جهت ارائه تعریف دقیق از آن به سختی امکان‌پذیر است. خرافه را هر نوع عقیده نامعقول و بی‌اساس تعریف کرده‌اند. حقوق‌دانان نیز برای تمایز قایل شدن بین خرافات از دیگر باورها به مفهوم انسان معقول متوسل می‌شوند و بر این اساس خرافه چنین تعریف می‌کنند: هر عقیده و عملی که آدمهای معقول و تحصیل کرده آن را خرافی می‌شناسند.

استعمال لفظ خرافه نسبی است و به زمان و مکان بستگی دارد. چنان که اروپایی قرون وسطی غرق در عقایدی بود که امروز خرافی شناخته می‌شوند. دنیای آن زمان پر بود از جادوگران ، دیوها و پری‌ها. پزشکی آنان با جادو آمیخته بود و معجزه برای آنان یک پدیده روزمره بود. در مقابل ، برخی عقاید که آن زمان خرافات شناخته می‌شد، مثلا زمان آبستن باید خود را در معرض محرکات خوشایند قرار دهند تا فرزند تندرست داشته باشند.


انواع خرافات



یکسری از خرافت بخشی از نظام باورهای مشترک اجتماعی هستند مثل باور به خوش شانسی یا بدشانسی ، فال زدن و...


طبقه دیگر از خرافات ، تجربه‌های غیبی مانند ادراک فراحسی و اعتقاد به نیرو و توانایی ذهن در حرکت دادن اشیا می‌باشد.


نوع دیگر خرافات شخصی است و آن باورها و رسومی است که یک فرد شخصا و برای خود ابداع کرده و بر این باور است که برای موفقیت در کارها یا پیشگیری از یک خطر به یکسری اعمال دست بزند. مثلا به هنگام نوشتن باید با قلم معینی شروع کند و یا وسایل میز به طرز خاصی آرایش یابند.

منشا و علت ایجاد خرافات

اگر خرافات حاصل اشتباه در ادراک ،حافظه یا قضاوت باشد اصلاح آنها باید کار ساده‌ای باشد. یا اگر خرافات ناشی از فشارهای اجتماعی باشد باید از بین رفتن این فشارها ، خرافات نیز از بین بردند اما واقعیت این است که مردم به سختی دست از افکار خرافی برمی‌دارند و سرسختانه به آنها چسبیده‌اند به همین جهت احتمال می‌رود خرافات ، ریشه در درون شخصیت افراد داشته باشد.

اسپینوزا درباره خرافات و عدم قطعیت می‌نویسد: اگر آدمیان قواعد مشخصی برای اداره امور زندگی خود در اختیار داشتند و یا بخت همیشه با آنها یار بود، هرگز به خرافات روی نمی‌آوررند. اما چون اغلب به مشکلات برمی‌خورند که قواعد موجود پاسخگوی آنها نیست، بین ترس و امید سرگردان شده و سخت زود باور می‌شوند.

سیر تحولی و رشد

با توجه به مطالب بالا ، لازم می‌آید که پژوهشهای نظامداری در این‌باره انجام گیرد. مثلا آیا روز سیزدهم ماه واقعا روز نحسی است یا نه؟ به این منظور می‌توان مثلا تعداد تصادفهایی را که در این روز بخصوص در مقایسه با روزهای دیگر اتفاق می‌افتد بررسی کرد و اگر تعداد آنها در این روز نسبت به روزهای دیگر بیشتر بود، نتیجه گرفت که این عقیده صحیح است.

اما باید به این واقعیت مهم توجه کرد که باورها و عقاید ، فقط چیزهایی نیستند که درون سر قرار داشته باشند، بلکه آنها بر رفتار ما تاثیر می‌گذارند. مثلا اگر مردم ایمان راسخ داشته باشند که سیزدهم ماه ، روز نحسی است همین اعتقاد ، در رفتار آنها تاثیر گذاشته و آنها را در آن روز بخصوص ، حساس‌تر ، مضطرب‌تر و مرددتر ساخته و احتمال تصادفات در تمام این شرایط بالاتر می‌رود.

شواهد در حاضر حاکی از آن است که وقتی امکان کنترل محیط کمتر می‌شود گرایش مردم به خرافات بیشتر می‌شود. وقتی افراد احساس می‌کنند که نمی‌توانند برای شرایط زندگی خود که از آن راضی نیستند کاری یا تغییری انجام دهند به افکار و عقاید خرافی متوسل می‌شوند. تحقیقات نشان می‌دهند که انواع رفتارهای خرافی در طبقه پایین اجتماع ، افراد دارای سطح هوشی و تحصیلاتی پایین و آنهایی که در محیط خانوادگی خود دارای والدین مستبد و انظباط خشن هستند، بیشتر دیده می‌شود. راه حل نهایی که اغلب برای مبارزه با رفتارهای خرافی پیشنهاد می‌شود آموزش و پرورش مردم است.

Borna66
06-21-2009, 09:44 PM
آنچه براي خلاق شدن بايد بدانيد
آیا دوست دارید خلاقیتتان را بالا ببرید؟ آیا فکر می کنید خلاقیت بالا باعث بهبود زندگیتان خواهد شد؟


قبل از دادن پاسخ بله یا خیر به سوال بالا، ببینید واژه ی خلاقیت در نظر شما واقعاً چه مفهومی دارد؟

اگر تصور می کنید خلاقیت فقط برای هنرمندان لازم است، درحالیکه شما مدیر یا معاون یک شرکت هستید، احتمالاً پاسخ شما به سوال بالا منفی خواهد بود. اما باید بدانید که مفهوم خلاقیت چیزی بسیار فراتر از هنر و هنرمندان است و در کلیه ی عرصه های زندگی برای همه مورد نیاز است.

تصور شما از یک فرد خلاق احتمالاً کسی است که در یک اتاق زیر شیروانی که پر از تابلوهای نقاشی است زندگی میکند. یا نویسنده ای که همه ی روز خود را پشت یک کامپیوتر مشغول کار کردن بر روی رمان جدید خود می گذراند. یا یک موسیقیدان، بازیگر، یا خواننده که روی صحنه مشغول اجراست. همه این افراد به طرز هنرمندانه ای کار خود را به دیگران نشان می دهند، و می توان گفت که افراد خلاقی هستند حتی اگر کسی از هنر آنها لذت نبرد.

اما در مورد یک مدیر شرکت که افکار جدیدی برای تولید یک محصول جدید در سر دارد چه می توان گفت؟ فردی که برای به مرحله ی عمل درآوردن افکار و ایده های خود، شرکتی تاسیس کرده و صدها نفر را استخدام می کند؟ به نظر شما آیا این کار هم نیازمند خلاقیت نیست؟

در مورد یک دانشمند محقق که در آزمایشگاه خود مشغول به کار است، و سعی دارد تا ماده ای جدید برای ساختن دارویی برای درمان یک بیماری خطرناک بسازد، چه میتوان گفت؟ آیا این هم کاری خلاق نیست؟ مادری که سعی دارد تا با بودجه ی کم خود غذاهای خوشمزه برای کودکانش بپزد چطور؟ او فردی خلاق نیست؟

برای یک نفر ممکن است خلاقیت به معنای چسباندن صدف های دریایی در اطراف یک نقاشی برای قاب گرفتن آن باشد. برای فردی دیگر خلاقیت در حل یک مسئله ی دشوار فیزیک است.

وقتی مفهوم خلاقیت را فقط در چارچوب هنر تعریف کنیم، مطمئناً خیلی تفکرات و ایده های ناب و خلاقانه را نادیده گرفته ایم. هنرمندی که نقاشی می کند و نویسنده ای که رمان می نویسد، هر دو با دانشمندی که در آزمایشگاه کار می کند و آن مؤسس شرکت و آنکه با صدف دریایی برای نقاشی ها قاب درست می کند، وجه مشترک دارند.

همه ی آنها روی مشکلات و راه حلهایی برای آنها کار می کنند که سابقاً وجود نداشته است. این افراد از فکرشان برای تصویر راه های جدید برای انجام کارها استفاده میکنند.

آنها ایده هایی جدید، دیدگاهی جدید، محصولات جدید و تکنیک های جدید ابداع میکنند. گاهی اوقات توانایی خلاق بودن منجر به شهرت و ثروت می شود و گاهی هم فقط یک نوع احساس رضایت شخصی در فرد ایجاد می کند.

حال سؤال این است که آیا ما می توانیم توانایی خلاق بودن خود را تقویت کنیم؟ بله، یاد گرفتن اینکه چطور خلاق باشیم کاری بسیار لذت بخش و مفرح است. اکثر ما در دوران کودکی قبل از اینکه قانون های جهان را یاد بگیریم، بسیار خلاق بودیم. راه های بسیار زیادی برای زنده کردن دوباره ی این روحیه خلاقیت در ما وجود دارد.

برخی از این تکنیک ها شامل افکار بکر و ناگهانی، طرح ریزی فکر، اشکال مختلف هیپنوتیزم و مدیتیشن و خواب های هدایت شده می باشد.
همه ی این تکنیک ها یک وجه اشتراک دارند: همه ی آنها سعی دارند تا از انتقادات و قضاوت های درون مغز ما عبور کنند.

همه ی ما ندایی درونی داریم که بر هر چه ما به آن فکر میکنیم و انجام می دهیم، نگاهی نقادانه دارد. اکثر اوقات ممکن است متوجه این ندای درونی باشیم و این ندا تاثیری شگرف بر عملکردهای ما در زندگی دارد.

در اکثر ما این ندای درونی بسیار منفی است. مهم نیست که در مورد چه فکر کنیم یا قصد انجام چه کاری را داشته باشیم، این ندای درونی دقیقاً مثل یک ضبط صوت مداوم مشغول انتقاد کردن و عیبجویی از کارهای ما و افکار و ایده هایمان است.

وقتی ما به فکری جدید برمی خوریم، ندای درونیمان به ما می گوید: "این فکری احمقانه است." یا اینکه می گوید، "من نباید هیچ وقت فردی متوسط باشم، باید بدرخشم و همیشه بهترین باشم. همه ی افکار من باید نوگرایانه و عالی باشد. اگر ایده های من از همان ابتدا عالی نباشد، من شکست خورده ام و بهتر است دیگر تلاشی نکنم."

این منتقد درونی منفی همیشه به صورت یک ندا نیست و گاهی تصاویری از شکست خود مشاهده می کنیم. یا احساس ترس و خجالت به ما دست می دهد که ما را از دنبال کردن ایده ها و اعمال جدید و خلاقانه باز می دارد.

منتقد درونی شما وقتی از شما انتقاد می کند و می گوید که افکار و ایده هایتان جالب نیست، شریر و زیان آور نیست. در واقع این منتقد سعی دارد تا شما را خجالت زده شدن در برابر واکنش ها و عکس العمل های منفی اطرافیان درمورد ایده های شما محافظت کند.
این منتقد درونی سعی دارد تا از ما فردی کامل و مطمئن بسازد، اما ممکن است گاهي تاثیرات مخربی نیز داشته باشد.
اگر این گفتگوهای نقادانه درونی ما اکثراً منفی باشد، توانایی های خلاقانه ما فروکش کرده و رفته رفته از بین می روند. و این حس انتقادگر درونی به جای اینکه به ما کمک کند تا افکار بهتری ایجاد کنیم، توانایی ما را برای مطرح کردن ایده ها و افکار جدید نابود می کند.
شما نمی توانید در آنِ واحد هم انتقادگر و هم خلاق باشید. این دو رویکرد نیازمند طُرق فکری متفاوت از یکدیگر هستند. رویکرد انتقادانه، تحلیلگرایانه، و قضاوتیِ مغز ما از عهده ی ایجاد و تولید ایده ها و افکار جدید و خلاقانه بر نمی آید.

حتی نوع موج مغزی که هنگام افکار خردگرایانه و تحلیلگرایانه ایجاد می شود کاملاً با زمانی که افکار و ایده های خلاقانه تولید می کنیم متفاوت است.

اما اگر می خواهید خلاق باشید، موقعش رسیده است که با این منتقد سرسخت درونی مقابله کنید و او را پی نخود سیاه بفرستید!

Borna66
06-21-2009, 09:44 PM
چاقی بر حس چشایی تاثیر منفی دارد
به گزارش شبکه خبر به نقل از واحد مرکزی خبر، متخصصان مغز و اعصاب در آخرین یافته های خود به ارتباط مهم بین حس چشایی و وزن بدن و نیز نحوه عملکرد مغز در مقابل مزه شیرین پی بردند.

پروفسور اندراس هاجنال یکی از محققان علوم رفتاری و اعصاب دانشکده پزشکی پن استیت در این خصوص می گوید ، زمانی که میزان حساسیت شما نسبت به خوراکیها کاهش می یابد ، شما به مصرف مقدار بیشتر خوراکی ها گرایش پیدا می کنید و این یک چرخه واقعی و البته بسیار بد است.

تحقیقات قبلی محققان نشان می داد افراد چاق حس چشایی ضعیف تری نسبت به طعم شیرین دارند و خوراکیهای شیرین بیشتر از افراد لاغر اندام استفاده می کنند.

پروفسور اندراس هاجنال و گروهی از همکاران وی به بررسی این موضوع و آزمایش درباره دو گروه از موش های آزمایشگاهی پرداختند.

آن ها الکترودهایی را برای ثبت فعالیت های سلول های عصبی در مغز موش ها قرار دادند که تغییرات را زمانی که زبان موش ها در معرض طعم های مختلف شوری ، تلخی ، ترشی و شیرینی قرار گرفت ، ثبت می کرد.

به گفته محققان ، فعالیت نورون های مغز موش های سالم در زمان قرار گرفتن زبان آن ها در معرض مزه شیرین پنجاه درصد کمتر از موش های چاق بود و موش های چاق در واقع حس چشایی کمتری نسبت به مزه شیرین داشتند.

به گفته محققان ، هر دو گروه از موش ها واکنش مشابهی نسبت به طعم شوری داشتند و با کاهش حس چشایی در موش ها میزان چاقی در آن ها و نیز خطر بروز دیابت افزایش یافت.

موش های چاق همچنین تمایل بیشتری به مصرف خوراکی های شیرین از خود نشان می دادند.

به نوشته پایگاه اینترنتی ساینس دیلی ، زمانی که فرد اضافه وزن دارد ، مغز در واقع باید دستور دهد که غذای بیشتر نخور و یا آن که غذاهای با کالری بالا را انتخاب نکن اما ظاهرا در صورت کنترل نشدن و عملکرد دقیق ، چاقی افزایش می یابد و اکنون ما باید به طور دقیق دریابیم که چطور حس چشایی و عملکرد مغز می تواند شما را به سوی خوردن غذای بیشتر سوق دهد.

Borna66
06-21-2009, 09:45 PM
موسیقی درمانی چیست؟
موسیقی درمانی استفاده ساختاری از موسیقی است تا در زمانهای احتیاج به انسان در هر گروه سنی کمک کند. یک موسیقی درمانی پایه و اساس درست و با درمان مجرب، از موسیقی ها و مداخله های موسیقی که با دقت انتخاب شده اند استفاده می کند تا احتیاجات جسمانی، احساسی، شناختی و اجتماعی را مورد ملاحظه (مخاطب) قرار دهد.
هرگاه موسیقی درمانی دردرمان و یا حل مسائل بوجود آمده از بحران موفق واقع نشود، موسیقی درمانی می تواند به کودکان و بزرگسالان در یادگیری و استفاده مثبت مهارتها و تواناییهای چیره گر و بیان کردن عواطف واحساسات مشکل کمک کند. نتایج منحصر بفرد ممکن هستند بخاطر اینکه موسیقی درمانی واسطه ای قدرتمند (قوی) و بدون مزاحمت است.
چگونه موسیقی درمانی در واکنش نسبت به موقعیتهای بحران تفاوت ایجاد می کند؟
فعالیت پرورهAMTA: مواد موسیقی درمانی نیویورک
سیتی که توام با بیش از ۵۰ سال تمرین و تحقیق در موسیقی درمانی می باشد، تاثیر موسیقی درمانی را به عنوان امداد «نوسان (تکان) دوم» در کمک به سازگاری با (چیره شدن بر) حوادث محیط بر یک بحران و عواقبش، اثبات کرده است (نشان داده است). استفاده مستقیم از موسیقی و موسیقی درمانی بسیار موثر در گسترش (افزایش) روشهای چیره شدن می باشد که شامل مواردی چون: درک و بیان احساسات اضطراب و ناتوانی، احساسات حمایت کننده اعتماد به نفس و ا؟؟؟؟؟؟، و موجود آوردن محیطی امن یا بی طرف برای آسودگی (Relaxation) می باشد.
نتایج تحقیقات و تجربیات بالینی گواهی بر دوام پذیری موسیقی درمانی حتی در موقعیتهایی خارج از حالات و وضعیتهای ؟؟؟؟درمانی می دهند. موسیقی شکلی از انگیزش حسی است که واکشها را به سوی دوستی و صمیمیت، پیش بینی پذیری و احساسات امنیت مربوط به آن برمی انگیدز. بازتابی از امدادگران و پرستاران نشاندهنده این است که جلسات موسیقی درمانی به گسترش یک حس قویتر آمادگی برای کنار آمدن با عوالم روزانه تنش زا و موقعیتهای بالقوه بحران آینده، کمک کرده است.
موسیقی درمانی چگونه می تواند به کسانی که تحت تاثیر بحران یا پریشان حالی هستند کمک کند؟
نشان داده شده است که موسیقی درمانی بر روی ریکلیشن یک فرد، میزان (ضربان) تنفس یا کاهش درد گفته شده توسط فرد و اظهار از طریق رفتار و درجه های اضطراب گرفته شده توسط فرد، تاثیر بخصوصی (بسزایی) داشته است. یک برنامه هماهنگ شده و ملاحظه های موسیقی درمانی در پاسخ به بحران یا پریشان حالی که توسط یک روانپزشک موسیقی شایسته طراحی و اجرا می شود. موقعیتهایی را بوجود می آورد برای:
- نتایج (خروجی های) غیرگفتاری برای احساسات وابسته به تجربیات پریشان حالی
- کاهش اضطراب و تنش
- تغییرات مثبت در روحیه و حالات احساسی
- درگیری مثبت و فعال شرکت کننده در رفتار
- افزایش احساست کنترل، اعتماد و توانایی
- تغییرات روانشناسی مثبت مانند فشار خون کمتر، کاهش ضربان قلب و آرامش تنش ماهیچه ها
به علاوه موسیقی درمانی این اجازه را می دهد برای:
- نزدیکی و صمیمیت احساسی با همسالان، خانواده ها و پرستاران.
- آسودگی برای گروههای (اعضای) خانواده یا اعضای دیگر جامعه و گروه همسالان. - گذراندن ساعاتی معنی دار با هم به طریقی مثبت و خلاق.
پروژه امداد موسیقی درمانی نیویورک سیتی چیست؟
پروژه امداد موسیقی درمانی نیویورک سیتی برنامه ای بود از انجمن موسیقی درمانی آمریکایی با حقایق بزرگ تضمینی از طرف TheRecordingAcademy (انجمن هنری ضبط). این پروژه طراحی شده بود تا موسیقی درمانی مستقیم برای کودکان و بزرگسالان ساکن ناحیه مرکزی نیویورک فراهم آورد تا به عواقب جمعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ مبارزه کند. این برنامه ۸ ماهه شامل ۲۵ برنامه مشترک و ۳۳ روانپزشک حرفه ای موسیقی، که بیش از ۷۰۰۰ امکانات موسیقی درمانی جداگانه را در مدرسه ها، مراکز بزرگ، تسهیلات پرستاران فراهم ساختند و همچنین در دیگر مکانهای منطقه مرکزی.
پنج برنامه موسیقی درمانی بطور بخصوص برای پرستاران و امدادگران طراحی شده بود که شامل دکترها، پرستاران، مشاوران، خدمتگزاران اجتاعی، معلمان، مشاوران راهنما، خدمتگزاران بحرانها و روانپزشکان می شد که به نیازهای دیگران پاسخ می گفتند. یازده برنامه موسیقی درمانی شامل ۸ مدرسه، در خدمت بیش از ۳۰۰۰ کودک و معلم بودند. سه برنامه موسیقی درمانی اشتراکی در شهر منهتن، Couny، Westchester، Ny و HobodenNJ، برنامه های موسیقی درمانی گروهی و انفرادی ارائه دادند که به بزرگسالان و خانواده هایی که تحت تاثیر حملات قرار گرفته بودند کمک کرد.
روانپزشکان موسیقی چه می کنند؟ (چه کارهای انجام می دهند؟)
روانپزشکان موسیقی در موسیقی و ملاحظات موسیقی درمانی استفاده می کنند، همسازی و هم گفتاری (آوایی) که برای تسهیل کردن تغییراتی طراحی شده است که در طبیعت موسیقیایی نیستند. موسیقی درمانی پایه ارزیابی فردی، برنامه درمان و سنجش (ارزیابی) برنامه مداوم (جاری) است. روانپزشک موسیقی ای که به طور حرفه ای آموزش دیده است تجربیات فردی موسیقی و مداخله ها را به کار می گیرد تا بیماران را کمک، درمان و ارزیابی کند.
موسیقی درمانی
استفاده از موسیقی و برنامه های تنظیم شده موسیقیایی برای توانبخشی تمامی بیماران (روحی و جسمی) موسیقی درمانی نام دارد. استفاده از موسیقی برای اهداف درمانی شامل تجدید، ایجاد، تقویت سلامت بدنی روانی، رفع نیازها و به عنوان ابزار و ارتباط برای ایجاد رابطه بین بیمار و درمانگر از راه موسیقی تعریف شده است که می تواند در هیئت بیمار در شیوه درمان تغییر ایجاد کند.
روش ها و برنامه های موسیقی درمانی برای تمامی سنین مختلف برای بیماریها از نقایص حسی حرکت و معلولیت های جسمی تا اختلال های روانی رفتاری و بیماریهای فرمن رو به مرگ به کار گرفته می شود که با این متد به تقویت توانایی ها و کاهش ناراحتی ها و ناتوانی ها متناسب با نیاز افراد تنظیم و تجوز می گردد. استفاده از دو روش فعال و غیرفعال موسیقی درمانی که در روش غیرفعال به کار گرفته می شود: شنیدن موسیقی و روش فعال: نواختن، خواندن، حرکت های موزون و بحث گفتگو پیرامون موسیقی مفاهیم آن، تمرین پیرامون تصورهای هدایت شده، نمایش و قصه پردازی های موسیقیایی و ساختن آهنگ و ترانه است که توسط موسیقی درمانگر اجرا می شود. موسیقی درمانگر متخصص و آموزش دیده رشته موسیقی درمانی است که دست کم به یک ساز تخصصی ملی یا بین المللی آشنایی دارد. دروس مرتبط با موسیقی، روانشناسی علوم رفتاری را گذرانده و تجربه های عملی در اشتباه از موسیقی در درمان کار اکتساب کرده باشد. اجرا و برنامه های موسیقی درمانی به دو شکل فردی و گروهی تنظیم می گردد. زمان هر برنامه بر حسب میزان توان حوصله تمرکز افراد انتخاب می شود. مدت و دوره درمان مانند هر دوره پزشکی مربوط به نوع بیماری شرایط جانبی آن است اما در بسیاری از موارد در دوره کوتاه مدت چند هفته تا یک ماه برنامه ریزی می شود موسیقی درمانی برای تمامی بیماری ها مفید و همه زمینه های پزشکی روانپزشکی را پوشش می دهد.
در موسیقی درمانی از انواع سازهای کلاسیک محلی و حتی سازها و ابزارهای صوتی و نتساز برحسب نیاز استفاده می شود. سازها ابزارهای صوتی- نوارهای موسیقی- رقص- فعالیتهای موزون همه وسیله واسطه ای برای درمان است هدف اصلی موسیقی درمانی توانبخشی بیماران و درمان بیماری است قصد آموزش موسیقی یا نوازندگی موجود نمی باشد در این زمان بسیاری از سازهای مورد استفاده ریشه شرقی و آفریقایی دارد. این سازها از نظر شکل اندازه صدادهی و جنس متنوع می باشد به طور کلی سازهای موسیقی درمانی به دو گروه سازهای ملودیک و سازهای ضربی تقسیم می شود در حال حاضر در ایران از سازهای گوناگون خانواده ارف و همچنین ازسازهایی مثل پیانو، گیتار، اگر، تار و ضرب استفاده می شود. افزون بر اینها تعدادی سنتور ساده برای موسیقی درمانی ساخته می شود.
در گروه سازهای ضربی از طبل شبکه ای تمپانی، چوب، خاش خاشک (ماراکاس)، دقک، قاشقک، طبل، دایره زنگی، سنج، گانگ (تام تام) و در گروه سازهای ملودیک از زیلوفون، متالوفون، بلز، طبل و تمپای کوکی، چنگ و ویلون های ساده و زنگ استفاده می شود. سازهای دیگری برای تن آرامی و آرامش روانی استفاده می گردد مانند معنوی آرامبخش، صندلی آرامبخش، کره فضایی آرامبخش که از این سازها در تمرکز روحی و ذهنی بهره برده می شود.
ذات موسیقی ذات ارتباط عشق و دوستی است زنجیره های انرژیک و امواج آن مملو از انگیزش تحرک و ارتباط است. ارتباطی که به اشتراک همدلی تیانگی احساس منجر می شود و جمع را در تجربه ای رومی از حال کثرت خارج و به وحدت همبستگی بازمان مکان نزدیک می کند.
پس کلیمان گفته اند این لحنها
از دار چرخ بگرفتیم ما
بانک گردشهای چرخ است این که خلق
می سرایندش به طنبور و به خلق
ما همه ابنای آدم بوده ایم
در بهشت این لحن ها بشنوده ایم
مومنان گویند آثار بهشت
نغز گردانید هر آواز زشت

Borna66
06-21-2009, 09:45 PM
من باور دارم ...


من باور دارم ...
که دعوا و جرّ و بحث دو نفر با هم به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست ندارند نيست.
و دعوا نکردن دو نفر با هم نيز به معنى اين که آن‌ها همديگر را دوست دارند نمى‌باشد.


من باور دارم ...
که هر چقدر دوستمان خوب و صميمى باشد هر از گاهى باعث ناراحتى ما خواهد شد و ما بايد بدين خاطر او را ببخشيم.


من باور دارم ...
که دوستى واقعى به رشد خود ادامه خواهد داد حتى در دورترين فاصله‌ها. عشق واقعى نيز همين طور است.



من باور دارم ...
که ما مى‌توانيم در يک لحظه کارى کنيم که براى تمام عمر قلب ما را به درد آورد.


من باور دارم ...
که زمان زيادى طول مى‌کشد تا من همان آدم بشوم که مى‌خواهم.


من باور دارم ...
که هميشه بايد کسانى که صميمانه دوستشان دارم را با کلمات و عبارات زيبا و دوستانه ترک گويم زيرا ممکن است آخرين بارى باشد که آن‌ها را مى‌بينم.


من باور دارم ...
که ما مسئول کارهايى هستيم که انجام مى‌دهيم، صرفنظر از اين که چه احساسى داشته باشيم.


من باور دارم ...
که اگر من نگرش و طرز فکرم را کنترل نکنم،او مرا تحت کنترل خود درخواهد آورد.


من باور دارم ...
که قهرمان کسى است که کارى که بايد انجام گيرد را در زمانى که بايد انجام گيرد، انجام مى‌دهد، صرفنظر از پيامدهاى آن.


من باور دارم ...
که گاهى کسانى که انتظار داريم در مواقع پريشانى و درماندگى به ما ضربه بزنند، به کمک ما مى‌آيند و ما را نجات مى‌دهند.


من باور دارم ...
که گاهى هنگامى که عصبانى هستم حق دارم که عصبانى باشم امّا اين به من اين حق را نمى‌دهد که ظالم و بيرحم باشم.


من باور دارم ...
که بلوغ بيشتر به انواع تجربياتى که داشته‌ايم و آنچه از آن‌ها آموخته‌ايم بستگى دارد تا به اين که چند بار جشن تولد گرفته‌ايم.


من باور دارم ...
که هميشه کافى نيست که توسط ديگران بخشيده شويم، گاهى بايد ياد بگيريم که خودمان هم خودمان را ببخشيم.


من باور دارم ...
که صرفنظر از اين که چقدر دلمان شکسته باشد دنيا به خاطر غم و غصه ما از حرکت باز نخواهد ايستاد.


من باور دارم ...
که زمينه‌ها و شرايط خانوادگى و اجتماعى برآنچه که هستم تاثيرگذار بوده‌اند امّا من خودم مسئول آنچه که خواهم شد هستم.


من باور دارم ...
که نبايد خيلى براى کشف يک راز کند و کاو کنم، زيرا ممکن است براى هميشه زندگى مرا تغيير دهد.


من باور دارم ...
که دو نفر ممکن است دقيقاً به يک چيز نگاه کنند و دو چيز کاملاً متفاوت را ببينند.


من باور دارم ...
که زندگى ما ممکن است ظرف تنها چند ساعت توسط کسانى که حتى آن‌ها را نمى‌شناسيم تغيير يابد.


من باور دارم ...
که گواهى‌نامه‌ها و تقديرنامه‌هايى که بر روى ديوار نصب شده‌اند براى ما احترام و منزلت به ارمغان نخواهند آورد.



من باور دارم ...
که کسانى که بيشتر از همه دوستشان دارم خيلى زود از دستم گرفته خواهند شد.


من باور دارم ...
«شادترين مردم لزوماً کسى که بهترين چيزها را دارد نيست
بلکه کسى است که از چيزهايى که دارد بهترين استفاده را مى‌کند.»


و من باور دارم ...
که شما بايد اين متن را براى کسانى که بهشان باور داريد بفرستيد. مثل همين کارى که من کردم

Borna66
06-21-2009, 09:46 PM
از همه لحظات روزتان لذت ببرید!


این تک تک روزهای شماست که زندگیتان را توصیف می کند. در این مقاله، می خواهیم خلاف این باور متداول که فقط می توانید از زمان استراحتتان لذت ببرید را ثابت کنیم. این مقاله به طور ویژه برای آنها که مجبورند در طول روزهای هفته به طور تمام وقت کار کنند و همیشه فقط و فقط منتظر رسیدن آخر هفته ها هستند و قادر نیستند از تجارب و امور روزمره خود لذت ببرند، بسیار مفید خواهد بود.
1. تحسین زیبایی: هر روز ما به اشکال و مدل های مختلف با زیبایی روبه رو می شویم. واقعاً جای خجالت است که خیلی از آدم ها آنقدر به این زیبایی ها عادت می کنند که دیگر به تحسین آن نمی پردازند. توصیه ما این است که به آدم ها، گیاهان، اسباب و اثاثیه اطرافتان، ساختمان ها و ... دوباره نگاهی بیندازید و برای تحسین آن لحظه ای زمان بگذارید.
2. ارتباط با طبیعت: طبیعت مسکنی بسیار قوی برای استرس و فشارهای زندگی مدرن است. خوردن ناهار در پارک، سر زدن به گلخانه ها یا تماشای غروب خورشید چند ایده ساده برای لذت بردن از طبیعت است.
3. خنده: ای. ای. کامینگز گفته است، "هدر رفته ترین روز، روزی است که در آن نخندیده باشید". واقعاً درست است. هیچوقت نباید آنقدر سرتان مشغول باشد که وقت برای خندیدن نداشته باشید یا آنقدر فرد جدی باشید که لبخند نزنید. درعوض، دور و بر خود را با آدم های شوخ و بامزه پر کنید تا همیشه خنده بر لبانتان باشد.
4. لذت های کوچک زندگی: یک فنجان قهوه خوب وقتی تازه از خواب بیدار شده اید، بازی کردن و وقت گذراندن با کودک ساله تان، پختن یک غذای خوشمزه در شب، و ... همه اینها شاید خیلی هیجان انگیز به نظر نرسند، اما همه آنها لذت های کوچک زندگی هستند. اگر لحظه ای سرعت خود را پایین بیاوری و برای لذت بردن از این فعالیت های روزمره زمان بگذارید، زندگی بسیار لذت بخش تر خواهد شد.
5. ارتباط با مردم: این روابط ما با دیگران است که بیشترین خوشحالی و خوشبختی را به ما می دهد. پس شاید بهترین راه برای لذت بردن بیشتر از کارتان گرفتن ارتقاء درجه و ترفیع نباشد، بلکه ایجاد روابط دوستانه با همکارانتان باشد.
6. یادگرفتن: بین یادگیری و خوشبختی رابطه بسیار قوی وجود دارد. با این وجود، دیگر بهانه ای برای تحریک نکردن مغزتان و یاد گرفتن یک چیز جدید در زندگیتان ندارید. می توانید در زمینه کارتان به اطلاعات خود اضافه کنید.
7. فکر کردن دوباره به صبحها و شبهایتان: آیا روزهایتان همیشه در عجله برای بیرون زدن از خانه است؟ آیا شب ها فقط تلویزیون را خاموش می کنید و به رختخواب می روید؟ تنظیم یک برنامه برای روزها و شب ها بسیار فایدهب خش است. مثلاً صبحها تنظیم کنید که یک ساعت زودتر بیدار شوید و آن زمان را برای کار کردن روی خودتان بگذرانید، مثلاً کتاب خواندن، چیز نوشتن یا ورزش کردن. شب ها هم قبل از رفتن به رختخواب زمانی را به این فکر کنید که روزتان را چگونه گذراندید.
8. جشن گرفتن موفقیت ها: طی یک روز عادی همه ما مطمئناض موفقیت های کوچکی به دست می آوریم. شاید بالاخره موفق شده باشید با یک مشتری سرسخت برخرود کنید، یک فروش کرده باشید، یا کسی در کارتان تحسینتان کردهب اشد. البته اینها موفقیت هایی نیست که ارزش ندارد برایش مهمانی بگیرید اما چرا نباید لحظه ای را برای جشن گرفتن این موفقیت های کوچک خود اختصاص دهید؟ این تجربه را با کس دیگری درمیان بگذارید، با یک ناهار خوشمزه به خودتان پاداش بدهید، و ...

Borna66
06-21-2009, 09:47 PM
قانون جذب یا قانون یقین چیست؟
مقدمه
به جملات ، ضرب المثل ها و شعرهای زیر دقت کنید و ببینید آیا می توانید پیام پنهان در آنها را دریابید:

دوش بامن گفت پنهان کاردانی تیز هوش
وزشما پنهان نشاید کرد سرمی فروش

گفت آسان گیر برخود کارهاکز روی طبع
سخت می گیردجهان برمردمان سخت کوش

شعر بالا از حافظ است و بخصوص بیت دوم بیشتر مورد نظر ماست. معنای ظاهری و ساده این بیت می شود:
دنیا و هستی از روی طبیعت و ذات خود برای کسانی که آن را سخت و پیچیده فرض می کنند سختی و پیچیدگی بیشتری فراهم می سازد و برای آنها که امورات را ساده و حل شدنی و قابل عبور فرض می کنند شرایطی ساده و فارغ از هر گونه پیچیدگی و سختی مهیا می سازد.
یعنی هر طوری که با عالم و کاینات برخورد کنی همانطور جواب می گیری!
همینطور به جملات و مثل های زیر دقت کنید:

بخند تا دنیا به رویت بخندد!
مار از پونه بدش می آید ، در لانه اش سبز می شود!
کبوتر با کبوتر ، باز با باز - کند همجنس با همجنس پرواز
درخت از ریشه اش آب می خورد آدمیزاد از باطنش

همینطور از حضرت علی (ع) نقل شده است که:

در امور زندگی خود تفكر كن،آرام باش، توكل كن و سپس آستين ها را بالا بزن؛
خواهي ديد كه خداوند زودتر از تو دست به كار شده است.

و مولانا می گوید:

پس زبان همدلی خود دیگر است
همدلی از همزبانی خوش تر است

و از همه زیباتر در قرآن کتاب مقدس مسلمانان آمده است:

و قال ربکم ادعونی استجب لکم

پروردگار شما گفته است : مرا بخوانید تا خواسته هایتان را اجابت کنم و برآورده نمایم .

و در حدیث قدسی آمده است که خداوند می فرماید:

هر کس یک وجب به سوی من آید یک گام به سوی اوخواهم رفت و هرکس گامی به سوی من آید، دو گام به سویش برخواهم داشت و هر کس آهسته به سویم آید، شتابان به جانبش خواهم رفت.

اکنون دوباره جملات بالا را یکبار دیگر بخوانید و ببینید آیا می توانید آن نکته ظریف و طلایی پنهان در لابلای این جملات را پیدا کنید؟


آنچه از این جملات دریافتید همان قانون جذب یا قانون یقین است. قانون جذب می گوید:
وقتی به چیزی فکر می کنی ، چه آن چیز را بخواهی و چه نخواهی ، همین فکر کردن وهمین تمرکزکردن روی آن چیز باعث می شود که بلافاصله در بخشی از کاینات آن چیز واقعی شود!
این یعنی ما انسان ها در درونمان از یک قابلیتی برخورداریم به نام قدرت تبدیل فکر و نیت به اشیا و اتفاقای حقیقی واقعی و فیزیکی!

Borna66
06-21-2009, 09:47 PM
آیا به مربی زندگی نیاز دارید؟

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg



تیم های ورزشی حرفه ای بدون یک مربی باتجربه چیستند؟ یک تیم هاکی آماتور را بدون کسی برای راهنمایی کردن آنها تصور کنید. مهم نیست که در چه مرتبه ای بازی میکنید، اگر می خواهید موفق شوید، نیاز به یک مربی دارید.
فکر میکنید زندگی با بازی فرق میکند؟


مربی زندگی چیست؟
مربی زندگی یک روانشناس نیست. او کسی است که با حمایت و تشویق شما با ارائه ی راه های جدید برای رسیدن به هدف ها، به شما کمک میکند تا زندگی شخصی و حرفه ای خود را توسعه دهید. مربی زندگی یک سیستم پشتیبانی است که یک هدف در ذهن دارد: بالا بردن کیفیت زندگی شما.
ایده ی مربی زندگی چیز تازه ای نیست. درست مثل یاد دادن اصول زندگی در گذشته ها، همیشه کسانی وجود دارند که قبل از شما پا در راهی می گذارند، و کسانی هم وجود دارند که بعد از شما به آن راه پا می گذارند. این همان ایدئولوژی اصلی درمورد مربی زندگی است.


کمک تضمینی
یک مربی زندگی، مسلماً میزان بالایی تجربه دارد و در زمینه ی کاری خود بسیار تحصیل کرده است. این مربی همچنین گواهی مربی گری نیز باید داشته باشد. این گواهی تضمین می کند که مربی به کار خود وارد است و نشان میدهد که او چه استانداردهایی دارد.
مربی حرفه ای شما چه درجه دارد باشد، دارای گواهینامه باشد یا نباشد، قبل از اینکه دسته چکتان را برای پرداخت به او بیرون بیاورید، از صلاحیت و کفایت او مطمئن شوید.


مربی زندگی چه میکند؟
مربی زندگی با شراکت با ارباب رجوع، وظیفه دارند برای به دست آوردن نتایج مثبت، چه در زندگی شغلی و چه در زندگی خصوصی، به ارباب رجوع خود کمک کنند. آنها به مردم کمک می کنند تا بهتر عمل کنند و کیفیت زندگی آنها را بالا می برند.
در اکثر موارد، وقتی فرد در مرحله ی تغییر و انتقال است و نیاز به حمایت و راهنمایی در موارد زیر دارد، به مربی زندگی احتیاج است:
ارزیابی دوباره ی اهداف زندگی و ایجاد نقشه های عملی
عدم توازن بین کار و زندگی
مشکل داشتن در برخورد با موقعیت های استرس زا
مشکل داشتن در گرفتن تصمیمات زندگی
اولویت بندی پروژه ها
ارتقاء روابط
موقعیت های اضطراری که خطرات و چالش های زیادی داشته باشد
شناخت توانایی های اصلی و ارتقاء آنها
ساده کردن زندگی برای کم کردن استرس و بالا بردن بهره وری آن
کمک در زمینه ی تنظیم و مدیریت زمان
فقدان کنترل بر روی زندگی

مربی های زندگی که آموزش دیده اند گوش دهند، ببینند، و رویکری متناسب با نیازهای ارباب رجوع برای او تنظیم کنند، برای یافتن راه حل و استراتژی برای مشکلات ارباب رجوع نیز تلاش میکنند.


دلیل موفقیت این روش
برخلاف راه های خود درمانی و کمک به خود، داشتن مربی زندگی نگاهی تازه به نیازهای اولیه ی انسان است. مشارکت، حمایت، و کاردانی نکاتی است که گرفتن یک مربی زندگی را از سایر راه های درمانی متمایز می کند.


مشارکت
ديويد بكهام در اوج بازی خود، هنوز برای بالا بردن توانایی های خود تلاش می کند. برای این منظور او به مربی خود تکیه میکند تا اطمینان یابد که او هوز هم قوه ی لازم را دارد. این مسئله برای مربی زندگی و ارباب رجوع او نیز صحت دارد.


حمایت
افراد زمانی می توانند بهترین تصمیمات را بگیرند که مورد حمایت دوستان، خانواده یا یک مربی زندگی باشند. با داشتن یک مربی زندگی افراد دل و جرات بیشتری پیدا کرده و ریسک ها بیشتری می کنند و تغییرات لازم برای یک زندگی بهتر را آسانتر اعمال میکنند.


کاردانی
معمولاً بهتر است مربی زندگی برای خود در نظر بگیرید که در زندگی خود موقعیت هایی مشابه زندگی شما داشته است و راه شما را رفته است. مربی زندگی می داند که چطور به ارباب رجوعش کمک کند تا او به هدف خود برسد—چه کسب پول بیشتر باشد و چه در گرفتن تصمیمات زندگی.
مربی زندگی درمقابل درمانگر
مربی گری زندگی و درمان هر دو بر پایه ی حمایت، اعتماد و رازداری استوار است. همچنین نیازمند داشتن مهارت های گوش دادن و رفتارهایی نا داوری درمقابل اباب رجوع است.
برخی می گویند درمان با گذشته و برطرف کردن دردهای احساسی سروکار دارد. اما مربی گری زندگی با آینده ی نزدیک در ارتباط است و نقشه های کاربردی برای رسیدن به هدف ها تدبیر میکند.
شما نمی توانید بدون برطرف کردن مشکلات مربوط به گذشته، درصدد حل مشکلات آینده ی خود باشید. بنابراین قبل از گرفتن یک مربی زندگی، بهتر است همه ی مشکلات مربوط به گذشته را رفع کنید.
درمانگرها معمولاً برای دریافت روان فرد تلاش میکنند به جای اینکه روی استراتژی ها و برنامه های زندگی متمرکز شوند. مربی ها کارشناس نیستند، آنها فقط افرادی با تجربه و اطلاعات هستند که از آن برای کمک به ارباب رجوع برای رسیدن به هدف هایش استفاده می کنند.
تفاوت عمده ی مربی زندگی و درمانگر، رابطه ی مربی با ارباب رجوع خود است. این همکاری بین آنها تا جایی پیش می رود که از استانداردهای درمانگری نیز بالاتر میرود. جلسات ملاقات در اتاق های ملاقات مخصوص در مطب صورت نمی گیرد. مردم معمولاً با تلفن، ایمیل، یا یک ملاقات کوتاه در کافی شاپ با مربی خود تماس می یابند.


شما هم به مربی زندگی نیاز دارید؟
فقط خودتان می فهمید که آیا واقعاً به مربی زندگی نیاز دارید یا خیر. این سوالات می تواند به شما برای تصیمم گیری کمک می کند:
آیا معمولاً درمورد کارها و مسئولیت های روزانه تان دست پاچه می شوید؟
آیا تصور می کنید که ناخودآگاهانه زندگی می کنید؟
آیا از فقدان اعتماد به نفس رنج می برید؟
آیا فکر می کنید همه برای زندگی خود برنامه ای عالی دارند، جز شما؟
آیا در زندگی خود با فقدان حمایت از دیگران روبه رو هستید؟
آیا وارد مشکلات بسیاری هستید و نیاز به کمک دارید؟
آیا کارهای زیادی را باید انجام دهید و تصور نمی کنید به همه ی آنها برسید؟
جواب مثبت به هرکدام از سوالهای بالا بر این معنی نیست که شما نیاز به یک درمانگر دارید، اما وجود یک مربی زندگی برای موقعیت شما بسیار مفید خواهد بود.


آیا مربی زندگی مناسب شماست؟
قبل از اینکه به سمت دفتر تلفن هجوم ببرید و تقاضای کمک کنید، عقب بایستید و لحظه ای با خود فکر کنید که از یک مربی زندگی چه می خواهید. وقتی این مسئله را متوجه شدید، مطمئن باشید که یک مربی زندگی می تواند برنامه ها و نقشه هایی برای شما تدبیر کند که به اهدافتان برسید.
همه در برخی از موقعیت های زندگی به کسی نیاز دارند تا با او مشورت کنند و بتواند آنها را برای عبور از این راه پر پیچ و خم زندگی راهنمایی کند. در دنیایی که پر از بدبختی و مصیبت است و آینده ها کاملاً نامشخص هستند، اگر بدانید که همیشه کسی برای کمک به شما وجود دارداین فرد چه یك دوست باشد و چه يك مربی زندگی اطمینان قلب بسیار خوبی برای شماست .

Borna66
06-21-2009, 09:47 PM
نقش ایمان در زندگی
ايمان به معناي اذعان و تصديق به چيزي همراه با التزام به لوازم آن است چنانچه اين واژه در قرآن به معناي تصديق به توحيد، رسالت و معاد و التزام به هر حكمي است كه فرستادگان او آورده‌اند. در نتيجه، پيروي عملي به نحوي بازتاب همان التزام قلبي است كه در بيرون خود را نشان مي‌‌دهد. از اين رو خداوند هرگاه ايمان را مطرح مي‌‌سازد، به دنبال آن «عمل» را نيز بيان مي‌‌دارد تا نمود عيني ايمان را در عمل گوشزد كند بنابراين از نظر قرآن اعتقاد صرف، ايمان نيست مگر آن‌كه به لوازم آن چيزي كه بدان معتقد شده‌ايم، ملتزم شويم و آثار آن را بپذيريم چون ايمان همان علم به هر چيزي است اما علم و دانش همراه با آرامش و اطمينان به آن و چنين آرامشي جز به التزام به لوازم آن امكانپذير نيست.
ايمان سرچشمه همه خير و نيكي‌هاست. انسان در زندگي از چيزهاي زيادي بيم دارد اما مومن همه درهاي ترس را بسته و غير از ذات پروردگار از هيچ‌كس هراسي ندارد. از اين مي‌‌ترسد كه مبادا در حق خدا كوتاهي كند يا بر خلق او تجاوز كند اما از مردم بيمي ندارد چون آنان مالك نفع و زيان او، مرگ و زندگي او و برانگيختن او بعد از مرگ نيستند.
يكي از آثار پربركت ايمان، هدفمند بودن در كارهاست زيرا مومن مي‌‌داند كه از خودي خود به وجود نيامده و خداوندي حكيم، او را به صحنه گيتي آورده و براي هدف بس بزرگي كه همانا عبوديت و بندگي پروردگار و جانشيني او در زمين است، خلق شده و مي‌‌داند كه بايد كار كند تا زندگي كند نه اين‌كه زندگي كند تا كار كند چون حساب و كتاب در راه است و روزي از خرد و درشت و كوچك و بزرگ پرسيده مي‌‌شود، لذا بايد در تمام مراحل زندگي مواظب باشد و كاري نكند كه فرداي بدون بازگشت، در حضور پروردگار شرمنده باشد.
تاكنون پژوهش‌هاي بسياري در خصوص ارتباط ميان ايمان و رضايت از زندگي انجام شده است. نتيجه اين پژوهش‌ها در كشورهاي مختلف و حتي در كشورهاي غربي نشان‌دهنده اين است كه بين بالا بودن ايمان و رضايت از زندگي، ارتباط مستقيمي وجود دارد. زندگي هر انساني متناسب با وضعيت اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي او همراه با مشكلاتي است. يكي از نقش‌هايي كه ايمان و اعتقاد در مسير زندگي دارد، تاثير آن در حفظ و افزايش سلامت رواني است.

Borna66
06-21-2009, 09:47 PM
روانشناسی ازدواج / گفت‌وگوی خواستگارانه

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg



عاقل کسی است که فرق بین خوب و خوب‌تر را تشخیص دهد.



اغلب دختران و پسران در جامعه‌ی امروزی، موفق شده‌اند که به اعتمادبه‌نفس و اتکا به خویش دست‌یابند، در مجامع عمومی حضور یابند، تحصیل کنند، در دریای بی‌کران و پرتعداد جوامع به تعامل با مردم بپردازند و در ارتباط با جنس مخالف در محیط‌های شغلی، فرهنگی، خرید، سفر و... انفعالی عمل ننمایند. حقوق خود را شناخته و به آن عمل نموده و آن‌را درخواست نمایند، اما همین دختران و پسران جوان که در محیط‌های اجتماعی این‌چنین توانا عمل می‌کنند، هنگامی‌که پای خواستگاری و ازدواج و صحبت آن به میان می‌آید، در استرس و فشار قرارگرفته و تنش حاصل از این امر مهم، بر اعصاب و فیزیولوژی و روان آنان تأثیرهای منفی به‌جای می‌گذارد تا جایی که خیلی از گفتنی‌ها، ناگفته باقی‌می‌ماند و خیلی از بررسی‌ها انجام نمی‌شود و خیلی از تحقیق‌ها به تأخیر می‌افتد و درنتیجه اگر ازدواج سرنگیرد، تجربه و اندوخته‌ی مثبتی از این گذران وقت، حاصل نمی‌گردد و حتی سرخوردگی و تنفر، از این ارتباطِ بدانجام شکل می‌گیرد. اگر خدای ناکرده، سرانجام آن به زندگی مشترک منتهی شد که وای بر هر زوجی که عدم شفاف‌سازی‌های لازم، آنان را در برابر عمل انجام‌شده‌ای قراردهد که این خود، شروع داستان غم‌انگیز زندگی زوج‌هایی است که بعد از ازدواج، به‌علت عدم هماهنگی به چه‌کنم چه‌کنم‌هایی می‌افتند که سرآغاز مشکل‌های شدید روحی و لطمه‌های عاطفی یک نسل را پایه‌ریزی می‌نهد.
در این مقاله، راه‌کارهایی برای جوانانی که قصد ازدواج دارند، ارائه گردیده که با توجه به آن و البته با قراردادن آن در متن زندگی خود به گفت‌‌وشنودی منطقی در نشست خواستگاری بپردازند:

- به‌صورت کلی از خود، گذشته و حال خویش صحبت کنید و از همسر احتمالی خود نیز تقاضا کنید که به‌طور متقابل از خود بگوید. (به جزئیات نپردازید)
اولین نمایی که یک فرد از خود می‌دهد، تصویری است که او از خود دارد، ببینید آیا این تصویر را می‌پسندید؟ آیا میان گذشته و حال او تغییری مثبت مشاهده می‌کنید و آیا این تصویر با آن‌چه شما از او در ذهن دارید و از همسر آینده‌تان انتظار دارید، مطابقت دارد؟

- از او سؤال کنید که هدفش از ازدواج چیست؟
ازدواج، یک تعامل چندجانبه است و هدف فردی را جوابگو نیست. اگر مرد یا زنی فقط برای فرار از تنهایی، امرار معاش و یا نیاز جنسی و... به ازدواج تن دهد، در راه پرخطری گام نهاده است. او به‌طور دقیق باید بداند که همسرش، دوست او نیست و فراتر از یک دوست و یا یک حمایت‌کننده‌ی مالی در زندگی‌اش ارزش دارد.

- مسؤولیت‌پذیری او را بسنجید:
می‌توانید با سؤال‌هایی در ارتباط با خانواده و یا دوستان و همکارانش و این‌که در چه مواقعی با آنان بیش‌تر ارتباط دارد (شادی یا غم) آگاه شوید که او نسبت به کسانی که دوست‌شان دارد تا چه حد احساس مسؤولیت می‌کند و در مواقع اضطراری، اولویت‌ها را برای خود درنظر می‌گیرد یا عزیزانش؟ این سؤال را از خود نیز بپرسید.

- اعتماد او را به جامعه و اطرافیانش بررسی کنید:
شک، بدبینی و بی‌اعتمادی، پایه‌های لرزانی را در زندگی زناشویی بنیان می‌نهند. دیدگاه خوش‌بین و امیدوارانه به آینده، زیربنایی برای تلاش مداوم است. پنجره‌ی نگاه او را نسبت به جامعه و اطرافیانش ارزیابی نمایید. آنانی که از سرنوشت گله دارند، درحقیقت از خود گله‌مندند و نمی‌توانند نسبت به اطرافیان خویش، خوش‌بین باشند.

- هماهنگی‌‌های سلیقه‌ای همدیگر را مقایسه کنید:
زندگی مشترک، نیاز به همکاری، هم‌فکری و همدلی دارد که در صورت درک متقابل، امکان‌پذیر می‌باشد. برای این هم‌آوایی، بهتر است که به‌صورت نسبی، سلیقه‌های‌تان در یک راستا باشد. پس سلیقه‌های خود را بازگو و نظرهای او را جویا شوید.

- از وضعیت اقتصادی همسر احتمالی‌تان آگاه شوید:
از مهم‌ترین موارد مشکل‌زا در روابط زوج‌ها، عدم شناخت کافی از وضعیت مالی یکدیگر می‌باشد. مهم این است که از هم‌اکنون بدانید که در آینده، خود را باید در چه سطح اقتصادی قراردهید تا قصری خیالی برای خود تصور نکنید. در رابطه با این گزینه، به‌گونه‌ای شفاف گفت‌وگو کنید. مهم این است که وضعیت مالی همسر شما اکنون در چه سطحی است نه در آینده.

- نظر او را در ارتباط با تشریک مساعی جویا شوید:
اگر کسی که با او ازدواج می‌کنید، دیدگاهی افقی به شما داشته باشد و از بالا به شما نگاه نکند، از شما در کارهایش مشورت خواهد گرفت و شما در شادی‌ها و مشکل‌های یکدیگر سهیم می‌شوید و نسبت به نظرهای همدیگر جبهه‌گیری نمی‌کنید.

- درباره‌ی کسانی که برای شما و او مهم‌اند، با یکدیگر صحبت کنید:
اگر در آغاز زندگی مشترک، اهمیتی که برای خانواده و دوستان خود به نسبت اولویت قائل‌اید را مطرح کنید، در طول زندگی از روابط صمیمانه‌ی او با گروهی از افراد نخواهید رنجید. حد و حدود این اهمیت را سؤال کنید و درباره‌ی خود نیز اولویت‌های‌تان را مطرح کنید.

- حریم‌شناسی و احترام را در رفتار او جست‌وجو نمایید:
احترام زوج‌ها در زندگی برای یکدیگر و عدم حرمت‌شکنی، مانع کدورت‌های کوچک خواهد شد. آجرهای بی‌احترامی را اگر به سمت یکدیگر نشانه‌‌ بگیرید، پس از مدتی خانه‌ای وسیع از کینه و دلسردی ساخته خواهد شد. باید پذیرفت که هر انسانی، منحصربه‌فرد است و حریم خود را دارد. از او دامنه‌ی اعتدال حرمت را برای همسرش سؤال کنید و خود نیز در این مورد نظر دهید.

- نظر او را در مورد پیشرفت و رشد در طول زندگی سؤال کنید:
همسران می‌بایستی بستر نرم و مناسبی برای رشد و پیشرفت روزافزون یکدیگر باشند تا به موازات یکدیگر تعالی یابند و راکد نمانند. گاه لازم است که یکی از زوج‌ها به ادامه‌ی تحصیل، یادگیری هنر و یا زندگی در شهری دورافتاده بپردازد، همراهی در این مواقع، ضروری است.

- خواسته‌های موردنظر خود را بدون شرم، بازگو کنید:
اگر ازدواج در این مقطع سرنگیرد، بهتر از این است که در مرحله‌های بعدی، وقتی هزینه‌های عاطفی و اقتصادی بسیاری برای آن انجام شد، به‌هم بخورد. ملاک‌ها، ارزش‌ها، خواسته‌ها، توقع‌ها و تفکرهای خود را بدون شرم بیان کنید تا تصمیم شما از روی منطق باشد و زندگی‌تان را با کسی سهیم شوید که بر شما بیفزاید نه این‌که از داشته‌های‌تان بکاهد.

شیرین طباطبایی
کارشناس‌ارشد روان‌شناسی

Borna66
06-21-2009, 09:51 PM
روانشناسی ازدواج / ساختن یا سوختن فردا
ازدواج، یکی از موضوع‌های اساسی زندگی هر فرد است و در این میان، افرادی که با تدبیری مناسب به ‌این سنت الهی عمل می‌کنند‌، شاهد پیامدهای بسیار مثبتی در زندگی خواهند بود و آرامشی عمیق در زندگی‌شان جاری می‌گردد، اما متأسفانه باید بگوییم که براساس آمار و ارقام رسمی کشورمان در سال1386، حدود صدهزار مورد طلاق در جامعه‌ی ما اتفاق افتاده ‌که هر شنونده‌ای را بی‌درنگ به تأمل در این‌خصوص، وا‌می‌دارد. آیا این افراد، قبل از ازدواج فکر می‌کردند روزی با دنیایی از اندوه، می‌بایست از هم جدا شوند؟
نکته‌ی قابل تأملِ بیش‌تر این جدایی‌ها، این است که این افراد، چندی پیش که خیلی هم دور نیست، برای دیدن یکدیگر، لحظه‌شماری می‌کردند. پس چه شد آن‌همه دوست‌داشتن‌ها و کلمه‌های عاشقانه؟!کجا رفتآن‌همه اشک‌های عاشقانه و نامه‌های رمانتیک و آن‌چنانی‌؟!
‌با بررسی بسیار ساده و گذرا در زندگی بسیاری از زوج‌های جوان که به‌ظاهر روزی عاشق یکدیگر بودند و اینک از هم نفرت دارند، در‌می‌یابیم که آنان مفهوم عشق را اشتباه در ذهن و کالبد وجودشان، تعبیر کرده و بر‌اساس این اشتباه، تصویر رنگی و زیبایی از طرف مقابل در ذهن‌شان ترسیم و زندگی مشترک خود را بدون هیچ پشتوانه‌ی منطقی و عقلی آغاز نموده‌اند.
در این مقاله سعی می‌شود برخی از مشکل‌های عشق‌های زودگذر و سطحی بیان شود تا دست‌کم افرادی که گرفتار چنین عشق‌هایی شده‌اند، با بررسی این نکته‌ها، نگاه عمیق‌تر و عاقلانه‌تری به موضوع ازدواج داشته باشند:

چهره‌های تکراری:
‌یکی از جذابیت‌هایی که در عشق‌های زودگذر وجود دارد، چهره و ظاهر فرد مقابل است. آنان شیفته‌ی چشم و ابروی هم ‌می‌شوند و با گفتن کلمه‌های عاطفی و عاشقانه، تظاهر به علاقه‌مندی به خصلت‌های ارزشی یکدیگر می‌کنند اما بعد از گذشت مدتی از ازدواج، با فروکش کردن هیجان‌های کاذب‌‌ از درون، به سراغ ارزش‌های فرد مقابل می‌روند چرا‌که در این زمان، چهر‌ه‌ی او دیگر عادی و شاید هم تکراری شده است و اکنون ویژگی‌های درونی و معنوی همسر برای‌شان مهم و جدی گشته و در صورتی‌که با نظام ارزشیِ مورد قبول آنان سازگار نباشد،‌ شروع به بهانه‌گیری و پرخاشگری می‌کنند و زندگی را تبدیل به جهنمی سوزان و پراضطراب می‌نمایند.
پس جوانان عزیز، یادتان باشد که‌: «چهره و ظاهرِ مورد پسند، در ازدواج مهم است اما شرط کافی برای یک زندگیِ خوب نیست.»

‌سوء‌ظن‌های مکرر:
از آسیب‌های بسیار جدی عشق‌های زودگذری که منجر به ازدواج می‌شود‌، سوء‌ظن‌های مکرر در زندگی زناشویی ‌می‌باشد. افرادی که به‌راحتی با یک لبخند و یا با یک گفت‌وگوی ساده در یک میهمانی و بدون هیچ پشتوانه‌ی منطقی، دل به هم می‌سپارند،‌ پس از زمانی اندک بعد از ازدواج، دچار تردید می‌شوند که چنین فردی‌که به این راحتی با من بنای دوستی و محبت را گذاشت، ممکن است با فرد دیگری هم چنین بوده باشد و یا در آینده‌ای نزدیک، چنین رابطه‌ای را با دیگری داشته باشد. بنابراین، مدام دچار تردید و بدبینی نسبت به همسر شده و همیشه به دیده‌ی یک متهم به او ‌می‌نگرد و همین سوء‌ظن‌های مکرر، زندگی را آشفته و دچار بحران می‌کند. هر چه‌قدر یک خانم در ارتباط‌ها و محاوراتش با مردان غریبه، راحت‌تر باشد، به همان میزان، ارزش و قیمتش ‌نزد آنان پایین‌تر می‌آید و فقط زیبایی‌های ظاهری آن زن برای آنان جلب توجه می‌کند و جوهر وجودی و ارزشی آن زن، مورد بی‌مهری قرار‌می‌گیرد.
پس دختر خانم‌های عزیز، یادتان باشد که‌: «مردان خوب و مهربان، دنبال تشکیل خانواده با دخترانی هستند که به‌راحتی در دسترس نباشند.»

‌عدم پشتوانه‌ی خانواده‌:
یکی از معضل‌های بیش‌تر زوج‌هایی که با عشق‌های خیابانی، زندگی مشترک‌ خود را آغاز می‌کنند‌، عدم حمایت خانواده‌های‌شان می‌باشد. پدر و مادر که سال‌ها فرزندان را در چتر حمایتی خود قرارداده‌اند و آرزوی یک زندگی خوب را برای فرزندان‌شان داشته‌اند، ناگهان ‌‌با انتخابی از طرف فرزندشان مواجه می‌شوند که شاید به هیچ‌وجه تناسبی با خانواده‌ی آنان نداشته باشد. بنابراین، تنها با اصرار و پا‌فشاری فرزندشان، تن به رضایت به ‌این ازدواج می‌دهند و گاهی هم هیچ‌و‌قت چنین ازدواجی را حتی به‌ظاهر، تأیید نمی‌کنند.
چنین زوج‌هایی که مورد حمایت مادی و معنوی خانواده قرار‌نمی‌گیرند‌، به‌طور معمول، بعد از زمان کوتاهی از زندگی مشترک، دچار طوفان‌های شدیدی در عرصه‌ی زندگی می‌شوند و چون تکیه‌گاه محکمی ندارند، گاهی بادبان‌های کشتی زندگی‌شان در این بحران‌ها می‌شکند و بازسازی این بادبان شکسته، شاید بسیار سخت و گاهی هم غیر‌ممکن باشد.
پس جوانان عزیز، یادتان باشد که: «خانواده، مهم‌ترین پشتوانه‌ی یک زوج جوان در عرصه‌ی زندگی خواهد بود‌. سعی کنید همواره از حمایت آنان در تصمیم‌ها برخوردار باشید.»

‌کاهش احساس‌های عاشقانه:
زوج‌هایی که با عشقی کاذب و بدون منطق، زندگی مشترک خود را آغاز می‌کنند، به دلیل طغیان بی‌اساس احساس‌‌های‌‌شان در ابراز علاقه در ابتدای آشنایی، پس از ازدواج، به‌طور طبیعی این معاشقه و فوران احساس‌ها، رو به تنزل می‌رود و این در حالی‌ست که انتظارها و توقع‌های گذشته هم‌چنان باقی‌ست و در این شرایط، طرفین احساس‌های خود را با قبل از ازدواج مقایسه کرده و دچار تناقض می‌شوند و چنین برداشت می‌کنند که طرف مقابل، تمام آن‌چه را که در گذشته بیان داشته، دروغ گفته است. بزرگی می‌گفت: «‌عشق و عاشقی دروغین مانند یک کتری آب‌جوش است‌، زمانی‌که به نقطه‌ی جوش می‌رسد، افراد با یکدیگر ازدواج می‌کنند و بعد از ازدواج، این آب‌جوش شروع به سرد‌شدن می‌کند و زندگی آنان نابود می‌شود‌. این درحالی‌ست که زندگی مشترکِ منطقی مانند کتری آبی است که بعد از ازدواج، حرارت دیده و آرام‌آرام این آب به جوش می‌آید و شدت گرما و حرارتش هر روز بیش‌تر ‌شده و زندگی زیباتر می‌گردد.‌»
در زندگی منطقی، این نکته قابل توجه است که زوجین هر روز نسبت به یکدیگر عاشق‌تر می‌شوند و حرارت احساس‌ها و عواطف‌شان نسبت به هم بیش‌تر و عاشقانه‌تر می‌شود‌، در صورتی‌که در زندگی غیر‌منطقی، زندگی روز‌به‌روز غیر‌قابل‌ تحمل‌تر می‌شود و زن و شوهر از یکدیگر دورتر می‌شوند.

‌به‌راحتی دل داده و به راحتی دل از دست می‌دهند:
ازدواج‌های بی‌منطقی که بر پایه‌ی تدبیر بنا نشده و زوجین به‌راحتی به یکدیگر دل می‌سپارند و مسیر مشترک یک زندگی را آغاز می‌کنند، بعد از گذشت مدتی، دچار بحران‌های شدید عاطفی، روحی و خانوادگی می‌شوند. آنان تازه به سراغ ارزش‌ها می‌روند و متوجه می‌شوند اصول مهمی در زندگی هست که می‌بایست در طرف مقابل وجود داشته باشد و اکنون همسرشان فاقد آن‌هاست. این‌گونه افراد به‌طور معمول بدون هیچ منطقی، ساز جدایی را سر می‌دهند و به‌راحتی دم از طلاق‌ می‌زنند. آنان که در فاصله‌ای نه چندان دور، به‌راحتی دل به محبوب‌شان دادند، اینک نیز به‌ همان راحتی از او می‌گذرند و عشق خویش را در جایی دیگر جست‌وجو و به‌سادگی، یک زندگی مشترک را نابود می‌کنند.

جوانان عزیز به‌طور حتم باید توجه داشته باشند که زندگی مشترک‌، یک شوخی نیست و طرفین می‌بایست با یک بررسی دقیق و مشاوره‌های مختلف، این مسیر را آغاز نمایند و افراد قبل از این‌که گرفتار احساس‌های عاطفی با کسی شوند‌، معیارها و ویژگی‌های مورد‌ نظرشان را در زندگی، مشخص و بر آن اساس، اقدام نمایند تا لحظه‌های زیبایی در زندگی برای‌شان رقم بخورد.


مهندس سیدحسین میرباقری
مدرس تکنیک‌های موفقیت در زندگی
__________________

Borna66
06-21-2009, 09:51 PM
روانشناسی ازدواج / ده‌گام برای تراز خانواده

پدران و مادران از زمانی که صاحب فرزند می‌شوند، برای نوزاد تازه‌رسیده‌شان رؤیاهای بسیاری را در سر می‌پرورانند. او را در ذهن خود به مدرسه می‌فرستند، دارای مقام و منصب می‌بینند و در لباس عروسی و دامادی تصور می‌کنند. آن‌چه در اندیشه‌ها و تخیل آنان تجسم می‌یابد، چیزی نیست جز آرزوهای‌شان و این‌گونه است که زندگی انسان‌ها به‌سوی هدف‌های جزئی که سرچشمه گرفته از هدف‌های نهایی آدمی است، حرکت و سیر تحولی می‌یابد.
ازدواج نیز یکی از آرزوهای دوست‌داشتنی و شیرین پدران و مادران برای فرزندان‌شان و پسران و دختران برای خودشان است. این‌که آیا ازدواج در ذهن افراد به‌صورت تک‌بعدی مانند عکس‌های یک مجله ردیف می‌شود یا تصوری چندبعدی مانند مکعبی چندوجهی دارد، چیزی است که بسته به نوع تفکر افراد، متغیر است. دختری که به همسریِ مردی درمی‌آید، در ذهن خود، لباس سپید عروسی، حلقه‌ی ازدواج، خانه‌ای گرم و مطبوع و تکیه‌گاهی مطمئن را می‌سازد و مادری که پسرش داماد می‌شود، در ذهنش رسیدن به مرحله‌ای جدید از تکامل، اعتمادبه‌‌نفس و سرانجام‌یافتن فرزندش را می‌بیند. با این تفاصیل، انسان، موجودی چندبعدی است. درعین این‌که همسر است، فرزند هم هست و می‌تواند در همین شرایط، پدر و مادر نیز باشد و در کنار آن معلم، کارمند و یا رئیس هم باشد. قالب‌یافتن هر نقشی در جایگاه خود، هنری است که فقط از انسان‌ها و آن هم از افرادی که اندیشمند، متفکر، صبور و عادل‌اند برمی‌آید.
آن‌چه در این مقاله قصد پرداختن به آن را دارم، نقش‌یابی مردان و زنان در قالب یک همسر مهربان و آگاه و یک فرزند وظیفه‌شناس و مدبر است، درحالی که جایگاه او در یک نقش، آسیبی به نقش دیگر این فرد، وارد نیاورد. توصیه‌هایی که به همسران در این راستا می‌شود، می‌تواند زندگی شیرینی را برای آنان به ارمغان آورد:

در امر ازدواج‌تان به‌طور حتم با پدر و مادر خود مشورت کنید:
اگر همسرتان را خودتان انتخاب نموده‌اید، برای استفاده از تجربه‌های پدر و مادرتان، از قبل در مورد زندگی مشترک با آنان مشورت کنید و اطلاعات مثبتی که در مورد شریک آینده‌ی زندگی مشترک‌تان دارید، در اختیار آنان قراردهید و نظرشان را در مورد جزئیات امر، جویا شده و به عقیده‌ی آنان احترام گذاشته و عمل کنید تا از همان ابتدای امر، همه‌ی شما در یک سنگر باشید.

قبل از ازدواج، درباره‌ی اهمیت خانواده‌تان (برای شما) با همسر آینده‌تان گفت‌وگو کنید:
در دوران نامزدی، ارزش‌های پدر و مادر را برای همسر آینده‌تان ترسیم نموده و به او بگویید که آنان جزو ارکان زندگی شما هستند و می‌بایستی با هم در رسیدگی به آنان تلاش کنیم.

حریم و محدوده‌ی خصوصی خود را برای پدر و مادر مشخص کنید:
جنگ اول، بهتر از صلح آخر است. قدم‌به‌قدم برای پدر و مادرتان توضیح دهید بعد از ازدواج، زندگی مستقلی دارید که باید برای آن وقت بگذارید و احتیاج به درک متقابل دارید.

وقت خود را به‌صورت عادلانه در اختیار همسر و پدر و مادرتان قرار دهید:
اگر همسرتان مایل است که او را برای خرید و یا مطب پزشک همراهی کنید، به‌طور حتم این کار را انجام دهید و در کنار آن، زمانی را برای کارهای ضروری و هم‌نشینی با پدر و مادرتان اختصاص دهید، البته توجه داشته باشید که شما تنها همسر یک‌نفر هستید اما اغلب پدران و مادران، بیش از یک فرزند دارند. پس عدالت به معنای تساوی نیست، به معنای قرارگرفتن هرچیز در جایگاه خود می‌باشد.

تنها فردی که می‌تواند رابطه‌ی بین شما و خانواده‌اش را تحکیم بخشد، شما هستید:
اگر شما هرکدام از عزیزان‌تان را در جایگاه خود محترم شمرده، دوست بدارید و همراهی کنید، هرگز بین عزیزان‌تان کدورت ایجاد نمی‌شود. آن‌چه شما در غیاب عزیزان‌تان بر زبان می‌آورید، سازنده‌ی الگویی است که از آنان در ذهن فرد متقابل می‌سازید. برای نمونه، اگر به همسرتان بگویید: «حوصله‌ی خانه‌ی مادر و پدرم را ندارم» و یا به پدر و مادر‌تان بگویید: «همسرم، غرغروست و یا خسیس است» از یک جمله‌ی سطحی و ساده، ذهنیتی پاک‌نشدنی و غده‌ی چرکینی را در اعماق وجود اطرافیان‌تان ایجاد کرده‌اید که درآوردن آن، مستلزم تخریب بسیار است.

هرگز ارتباط مادی و معنوی خود را با پدر و مادرتان از همسرتان پنهان نکنید:
از آن‌جایی که همسرتان، شریک زندگی شماست، پنهان کردن این مسائل به بهانه‌ی این‌که یک مسأله‌ی فردی است، در او ایجاد حساسیت کرده و خود را در جمع خانواده‌ی شما، غریبه احساس می‌کند. با او مشورت کنید و از پیشنهادهای سازنده‌اش استقبال کنید.

تفاوت غرزدن و راه‌کار خواستن را بشناسید:
اگر مایل هستید راهنمایی از پدر و مادر و یا همسرتان در مورد برخی نارسایی‌های زندگی‌تان درخواست کنید، مشکل خود را نه به‌صورت گلایه بلکه به صورت طرح سؤال مطرح نمایید. برای نمونه، «مادر، به‌نظر شما اگر خانم‌ها کلاس آشپزی بروند بهتر است یا آشپزی را به‌صورت سنتی از بزرگ‌ترها بیاموزند؟»

مناسبت‌هایی که برای پدر و مادر و همسرتان هدیه تهیه می‌کنید، تا حد امکان یکسان باشد:
اگر برای روز مادر، هدیه‌ای خریدید، روز زن را فراموش نکنید و اگر به تولد اهمیت می‌دهید، برای هر دو یکسان باشد. حتی اگر برای سالگرد ازدواج‌تان اهمیت قائل هستید، در روز سالگرد ازدواج پدر و مادرتان، با گل و شیرینی به دیدارشان بروید. مهم، کیفیت یک ارمغان است نه گرانی و کمیت آن.

در گذراندن وقت‌های فراغت‌تان با پدر و مادر، افراط نکنید:
به‌طور حتم هر زن یا مردی دوست دارد خیلی از وقت‌ها با همسرش تنها باشد، به‌خصوص در سفر که موقع استراحت است و به‌طور معمول در طول سال، زمان محدودی هم دارد. لزومی ندارد در هر سفر که می‌روید، پدر و مادرتان هم همراهتان باشند اما هرچند وقت یک‌بار هم سفری با علاقه و سلیقه‌ی پدر و مادرتان ترتیب دهید و آنان را بسته به نوع زیارتی و سیاحتی در این سفر همراهی کنید.

مسؤولیت‌پذیر، قدرشناس و سرمشق باشید:
نقش خود را در زندگی زناشویی به‌عنوان یک شریک عاطفی- اقتصادی به‌درستی ایفا کنید و در کنار آن، نیازهای واقعی پدر و مادر را بشناسید و به‌موقع برآورده کنید و قدرشناس زحمت‌های آنان باشید. رفتار شما می‌تواند بهترین الگو برای فرزندان‌تان در سال‌های آینده که به‌سرعت و پرشتاب خواهند رسید، باشد تا آنان با یادگیری از آموزه‌های تربیتی پدر و مادرشان بتوانند در ترازوی عدالت خانواده، کفه‌های مناسبی را بنشانند و شادکامی را در آینده به شما هدیه نمایند.

شیرین طباطبایی
کارشناس‌ارشد روان‌شناسی

Borna66
06-21-2009, 09:51 PM
چه وقت و چرا کودکان دچار استرس مي‏شوند؟
بچه‌ها مدتها قبل از پاگذاشتن به دوران بزرگسالي فشار رواني را تجربه مي‏كنند. برخي کودکان مجبورند با مشکلاتي چون کشمکش‌هاي خانوادگي، طلاق، تغييرات دائمي مدرسه، همسايه‌ها، توافقات مراقبت از کودک، فشار گروههاي هم‌سال و بعضي وقت‌ها حتي با خشونت در خانواده يا جامعه‌شان دست و پنجه نرم کنند.

تأثير فشار رواني روي كودك بستگي به شخصيت، ميزان پختگي، و نوع سازگاري او دارد. با اين حال، تشخيص اينکه چه وقت بچه‌ها زير بار فشارها خم مي‌شوند هميشه ساده نيست. براي کودکان اغلب توضيح دقيق احساسشان سخت است. ممکن است به جاي گفتن «من از پا افتاده‌ام» بگويند «معده‌ام درد مي‌کند». بعضي بچه‌ها وقتي تحت فشار رواني هستند گريه مي‌کنند، پرخاشگر مي‌شوند، گستاخ يا زودرنج مي‌شوند. برخي ديگر ممکن است خوب رفتار کنند اما نگران، ترسو و وحشت زده بشوند.

به همان نسبت استرس مي‌تواند بر سلامت جسمي کودک تاثير بگذارد؛ تنگي نفس (آسم)، تب يونجه، سردرد ميگرني و بيماري‌هاي معده مثل کوليت، سندرم روده تحريک‌پذير و زخم گوارشي بيماري‌هايي هستند که در موقعيت‌هاي تنش‌زا وخيم‌تر مي‌شوند.


والدين چه کار مي‌توانند انجام دهند؟


پدر و مادر مي‌توانند به کودکانشان کمک کنند تأثيرات فشار رواني را در حداقل نگه دارند.

1. والدين بايد سطوح فشار رواني خودشان را کنترل کنند. در تحقيقي پيرامون خانواده‌هايي که حوادث تلخ و ناگواري مانند زمين لرزه يا جنگ را تجربه کرده‌اند، بهترين مبناي پيش‌بيني چگونگي سازگاري کودکان با مشکلات، نحوه سازگاري والدينشان است. پدر و مادر بايد به خصوص از زماني که سطوح فشار رواني‌شان در روابط زناشويي تأثير مي‌گذارد آگاه باشند. دعواهاي مکرر بين والدين براي کودکان اضطراب‌آور است.

2. خطوط ارتباطي را باز بگذاريد. کودکان وقتي با والدينشان ارتباط خوبي دارند احساس بهتري نسبت به خود پيدا مي‌کنند.

3. کودکاني که دوستان نزديک ندارند، در مورد احساس فشار رواني ناشي از مشکلات در خطر هستند. والدين بايد با برنامه‌ريزي، قرارهاي بازي و ساير تفريحات، از روابط دوستانه کودکانشان حمايت کنند.

4. والدين بايد جدول زماني برنامه روزانه را با توجه به خلق و خوي فرزندشان در ذهن خود پيريزي کنند. اگرچه اغلب بچه‌ها در محيطي آشنا و کليشه‌اي با امور روزمره ثابت و حد و مرزهاي کاملاً امن رشد مي‌کنند اما ميزان تحملشان در مقابل تحريک متفاوت است.

5. مهم نيست جدول زمان‌بندي شده بچه‌ها چقدر شلوغ است؛ آنها در هر سني به بازي و آرامش نياز دارند. بچه‌ها از بازي براي شناخت دنياي اطراف، بررسي افکار و آرام کردن خودشان استفاده مي‌کنند.

Borna66
06-21-2009, 09:51 PM
زنان احساس گرا، مردان قدرت مدار
تحقیقات علمی نشان میدهد كه 75% عمر هر كدام از ما صرف ارتباط با دیگران می شود. ولی فقط 10% انسانهای كره زمین می دانند چگونه ارتباط برقرار كنند و 90% ما بلد نیستیم و چون ارتباطهایمان مناسب نیست در خانواده، در دانشگاه، در محل كار و... دائم دچار مشكل هستیم و دائم از هم گله داریم. زمانی که وارد زندگی مشترك می شویم، به هم لطمه می زنیم و بعد هم می گوییم ما به درد هم نمی خوریم. چرا ما برای شناخت یكدیگر سرمایه گذاری نمی كنیم؟
خودمان را به شناخت یكدیگر ملزم کنیم . هر چه اطلاعاتمان از یكدیگر بیشتر باشد به یكدیگر بهره می رسانیم در غیر اینصورت به هم لطمه می زنیم .
طبق یك تحقیق در فرانسه در مورد مذكر یا مؤنث بودن كامپیوتر نتایج زیر به دست آمد: خانمها گفتند: كامپیوتر مذكر است چون 1- وقتی بهش عادت می كنیم خیال می كنیم دیگر بدون آن از پس هیچ كاری برنمی آییم. 2- داده هایش خیلی زیاد است ولی هوشمند نیست. 3- قرار است مشكلات را حل كند ولی در اكثر مواقع مشكل اساسی خودش است. 4- وقتی پایبندش می شوی تازه می فهمی اگه صبر كرده بودی بهترش گیرت می آمد. آقایان گفتند: كامپیوتر مؤنث است چون 1- همینكه پایبندش شدی هرچی پول در میاری باید خرجش كنی و لوازم جانبی براش بخری. 2- مؤنث است چون به غیر از كسی كه خلقش كرده است هیچكس از درونش سر در نمی آورد. 3- كوچكترین اشتباهات را در حافظه دراز مدت خودش نگه داشته یک روز به خودت برمیگرداند. این مطالب گزیده ای از شناخت افراد از جنس مقابلشان است.

تفاوت زنان و مردان

زن و مرد با هم تفاوتهایی دارند که اگر این تفاوتها را بشناسیم، و به آنها احترام بگذاریم و آنها را مد نظر قرار بدهیم اتفاقات خوبی می افتد. دیوارهای رنجش و سوءظنی كه نسبت به هم داریم فرو می ریزد. سوءتفاهم ها و توقعات بیجا از بین می رود. به جای اینکه تلاش كنیم همدیگر را عوض كنیم، باید تلاش كنیم با هم همكاری كنیم و همسو شویم و زندگی قشنگی را درست كنیم. دوست داشتن مرد و زن متفاوت است. مرد دیگران را مردانه دوست دارد و ابزار این دوست داشتن هم مردانه است و زن زنانه. آقایان و خانمها در ساختار با هم متفاوتند یعنی در ادراك، احساس، اندیشه، واكنش و ابراز عشق با هم متفاوتند تفاوتهای جدی و عمیق.
مغز آقایان در آن واحد روی یك كار متمركز میشود. ولی مغز خانمها می تواند روی چند كار متمركز شده یعنی می توانند چند كار را با هم انجام دهند.
آقایان در آن واحد می توانند از یك نیمكره مغزشان استفاده كنند ولی خانمها از هر دو نیمكره استفاده می كنند. مغز آقایان تخصصیتر از خانمهاست ولی مغز خانمها عمومیتر است. و اگر لازم باشد همه بخش های آن فعال می شود. نیمكره راست با ادراك و احساس كار دارد و نیمكره چپ با منطق و تحلیل و... . وقتی آقا در آن واحد در یكطرف مغزش است نمی تواند هم خیلی منطقی باشد هم رمانتیك یعنی طول می كشد تا اطلاعات از نیمكره راست به چپ منتقل شود.

رنگها: در تشخیص رنگها آقایان چشمشان محدودتر از خانمها عمل می كند. آقایان رنگهای اصلی را خوب تشخیص می دهند.( قرمز- آبی- زرد). خانمها غیر از اینها شیری- نیلی- ارغوانی- سدری و بنفش را خیلی خوب تشخیص می دهند. بنابراین داروها با رنگهای خاص تأثیر بیشتری در خانمها خواهد داشت.

پوشش: لباسی كه آقایان می پوشند بر اساس این است كه چه شغلی دارند و می خواهند قدرتشان را با آن نشان دهند. ولی خانمها با توجه به حالات و احساسات درونیشان لباس می پوشند.

زبان بدن: ما وقتی صحبت می كنیم علاوه بر كلامی كه بر زبان گفته می شود عضلات صورت، ابرو، دست و... نیز حرکاتی انجام می دهند. خانمها به زبان بدن آشنایی کامل دارند اما آقایان آشنایی ندارند. لذا بهتر است آقایان اگر خواستند به خانمشان دروغ بگویند رو در رو دروغ نگویند چون فرم بدن دروغ آنها را آشکار می کند. همچنین اگر آقا بیمار شود خانم سریع می فهمد ولی آقایان بسیار دیر متوجه بیمارشدن خانمشان می شوند.

شنوایی: آقایان در شنیدن صدای زیر ضعیف تر عمل می کنند. مثلاً اگر شب هنگام نوزادتان گریه كند آقا واقعاً متوجه نمی شود و خواب است. می توانید آقا را صدا كنید و بگویید بچه گریه می كند و مراقب بچه باش.

توجه: آقایان توجه دیداری دارند و خانمها شنیداری. مثلاً هنگامی كه با یك آقا صحبت می كنید اگر نگاهتان كرد حرف شما را می شنود در غیر اینصورت نه. اگر با خانمی صحبت می كنید و نگاهتان هم نكند می شنود. ولی بهتر است هر دو طرف رعایت حال همدیگر را بكنیم. مثلاً خانمها به آقایان نگاه كنند و آقایان به خانمها توجه كنند. آقایان جزئیات را نمی توانند ببینند چون جزئیات با دید نزدیك درك می شود.
بهتر است خانمها لیست كار آقایان را تهیه كنند و از آن ها كمك بخواهند. جزئیات را به آقایان گوشزد كنید.
حساسیت لمسی خانمها 10 برابر بیشتر از آقایان است . ذائغه آقایان بیشتر روی شوری و تلخی حساس است ولی خانمها نسبت به شیرینی حساس هستند و بیشترین مشتری قنادیهای دنیا خانمها هستند. آقایان وقتی جایی كار می كنند می خواهند با هم رقابت كنند ولی خانمها می خواهند همكاری كنند. آقایان هدفمدار یا هدفگرا هستند خانمها رابطه مدار یا رابطه گرا. مثلاً خانمها در رستوران همدیگر را با اسم كوچك صدا می كنند ولی آقایان به هم لقب می دهند . خانمها از خرید كردن لذت می برند. اما آقایان تحمل کمی در این مورد دارند. بهتر است قبل از رفتن به خرید برای آقا مشخص كنید كه كجا می خواهید بروید؟ چه چیزی می خواهید بخرید؟ وبرای چه كسی؟ در این صورت بهتر است و راغبتر همراه شما می آیند.
آقایان هدفمدار یا هدفگرا هستند خانمها رابطه مدار یا رابطه گرا.

ابراز احساسات: آقایان برای اثبات علاقه شان به خانمها حاضرند سه كار داشته باشند، از بلندترین كوه بالا بروند و چیزی برای خانمشان بخرند. ولی خانمها اینها را نمی خواهند و دوست دارند بهشون ابراز احساسات كنید. توجه كنید و او را ببینید. آقایان به دنبال اثبات قدرت خویش هستند. از توانمندیشان روی مسائل تكنیكی و فنی و در مورد دستگاههای جدید و مهارتهای فردی صحبت می كنند. و در قبال پرسش ها پاسخ كوتاه می دهند.
زمانی که خانمها صحبت می كنند كه شما گوش بدهید نه آن که راهکار ارائه دهید.آنها دوست ندارند جملاتشان قطع شود. خانمها معمولاً بیان غیر صریح دارند.


سایت تبیان

Borna66
06-21-2009, 09:51 PM
فرزندانمان را برای زندگی در اجتماع آماده سازیم
تمام والدین خواستار خوشبختی و پیشرفت فرزندانشان هستند و سعی می کنند تمام تلاش خود را جهت آرامش و آسایش فرزندان به کار گیرند به امید روزی که آنها را در اوج قله سعادت ببینند. در کودکی غذا و پوشاک و مسکن را برایشان تأمین می کنند.
در نوجوانی ابزار و وسایل تحصیل و کسب علم سعی می کنند در درسها به فرزندان کمک کنند. و پس از آن نیز با مشورت و راهنمایی آنها راه را جهت استقلال آنها باز می کنند. باور کنید همه این موارد کارهای بزرگی است و زحمات بی دریغی را می طلبد. اما چگونه است که بسیاری از این فرزندان در زندگی اجتماعی خود در دوران بزرگسالی نه تنها احساس موفقیت و خوشبختی نمی کنند بلکه احساس یاس و ناکامی و عدم رضایت مندی را نیز تجربه می کنند؟
آیا غیر از این است که هنر زندگی کردن را نیاموخته اند؟ نحوه برخورد با مسائل گوناگون را نمی دانند و یا در آن ضعیف هستند؟ بنابراین در این بخش ما قصد داریم تا شما را با مواردی که لازمه زندگی کردن در این دنیای پر نشیب و فراز است آشناتر کنیم:

● شکستها را پذیرفته و کنار بگذارید
به منظور داشتن زندگی سالم باید تصویر ذهنی ای که ما و فرزندانمان از خود دارند سالم و آگاهانه و واقعی باشد. برای دستیابی به این منظور باید بپذیریم که قرار نیست در زندگی همیشه به آنچه می خواهیم برسیم و هرگز هم شکست نخوریم. اما باید در مورد شکستها نیز درست بیندیشیم تا تکرار آنها را کاهش دهیم. نه اینکه مرتب از آنها غمگین شویم. وقتی فرزندتان در یک بازی شکست می خورد به او یاد دهید که بداند صرفا یک بازی ضعیفی انجام داده که منجر به شکست وی شده. باید مسئولیت اعمال خود را در زندگی بپذیریم نه اینکه موضوعات را شخصی پنداریم و خود را سرزنش کرده و مرتب به عقب نگاه کنیم. زیرا در این صورت شانس و فرصت موفقیت های بعدی را نیز از دست می دهیم.

● همواره واقع بین باشیم
همیشه پیشرفت و حرکت رو به جلو نیازمند تلاش و اختصاص زمان و انرژی است. اما آنچه اهمیت دارد این است که اهداف و انتظاراتی واقع بینانه داشته باشیم. تا بتوانیم برای رسیدن به آنها برنامه ریزی کرده و با استفاده از امکانات موجود راه خود را جهت حرکت بهتر هموارتر سازیم.
اما اگر به جای اهداف آرزوهایی در ذهن بپرورانیم و همواره انتظار بکشیم تا به آنها برسیم انتظار ما غیر معقول است و این تفکر نتیجه ای جز احساس شکست و ناکامی نخواهد داشت و ما انگیزه لازم را نیز جهت حرکتهای بعدی خود از دست می دهیم.
البته نباید فراموش کنیم که اهداف حقیقی و دست یافتنی را نیز باید به دقت دنبال کنیم و با کوچکترین ناکامی دراین راه از میدان به در نرویم.

● بر نقاط قوت خود تکیه کنیم
به گفته یکی از بزرگان انسان هرگز در زندگی موفق نمی شود مگر اینکه از استعدادها و توانایی هایی که پروردگار به او داده حداکثر استفاده را ببرد.
به عبارت دیگر باید به فرزندان خود بیاموزیم که استعدادهای خود را شناخته و در جهت باروری آنها حداکثر تلاش خود را بکنند.
مطمئنا هریک از افراد جامعه استعداد و توانایی خاصی برای شکوفاکردن در زندگی دارد که درصورت عدم توجه به آن به موفقیت های لازم در زندگی نخواهدرسید.

● راههای رسیدن به اهداف گوناگون اند
گاهی اوقات ما راهی را پیش گرفته و حرکت می کنیم اما می بینیم بسیاری از موانع و مشکلات و حتی انسانها در مقابل ما قرار می گیرند. دراین شرایط باید بدانیم که راه ما صحیح نیست و به جای گله و شکایت از زندگی و روزگار و بعضا افراد راه و طریق و حتی رفتار خود را تغییر دهیم. زیرا همواره تغییرات را انسانها به وجود می آورند و هرگز خود به خود چیزی به نفع ما نخواهدشد مگر اینکه ما راه دیگری را امتحان کنیم یا خود را تغییر دهیم. البته این کار نیازمند تمرین است اما شدنی است.

● از گذشته عبرت بگیریم
به عقیده کارشناسان چنانچه در زندگی به آنچه می خواهید رسیدید. باید ببینید چه کار صحیحی انجام داده اید و چنانچه به هدف نرسیدید نیز باید ببینید در کجای کار اشتباه کرده اید تا با اصلاح آن از شکستهای بعدی جلوگیری کنید.

به گذشته فکر کرده و از آن درس بگیرید اما هرگز در آن نمانید زیرا فرو می روید و امروزتان را نیز از دست خواهید داد.



سحر کمالی نفر

Borna66
06-21-2009, 09:52 PM
افسردگی بعد از ازدواج

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

افسردگی بعد از ازدواج شاید دارای تشخیص بالینی نباشد اما در سال‌های اخیر وارد فرهنگ ازدواج شده است و زوج‌های جوان به شما خواهند گفت که این پدیده واقعی است. افسردگی معمولا در اوایل ازدواج بروز پیدا می کند و با خیالاتی غیرواقعی شروع به پیش‌بینی تغییرات احتمالی همسرشان بعد از ازدواج می‌کنند. بدتر از همه اینکه وقتی روز جشن به پایان می‌رسد زوج مجبورند از پر سرورترین و در اغلب اوقات طولانی‌ترین مراسم عروسی و دامادی خود دور شوند و وارد زندگی واقعی شوند.
دکتر میشل گنون و همسرش که روانشناس هستند طی تحقیقاتی می‌گویند: اخیرا تعداد زوج‌های جوانی که برای حل مشکل افسردگی بعد از ازدواج خود مراجعه می‌کنند افزایش زیادی داشته است. روانشناسان می‌گویند بیشتر مردم حداقل افسردگی خفیفی را در هنگام ازدواج تجربه می‌کنند اما 5 تا 10 درصد از زوج‌ها از درجات قوی از پشیمانی، غم یا ناامیدی رنج می‌برند که باعث می‌شود برای درمان حرفه‌ای آن اقدام کنند.



نمونه:
امیلی سامرهیس سی ساله، بلافاصله بعد از جشن ازدواجش دچار پشیمانی شد. او حتی در زمان خداحافظی از مهمان‌ها در مراسمش گریه می‌کرد. او می‌گوید: "آن احساس شبیه چیزی مانند پشیمانی از خرید بود. به خودم گفتم: با خود چه کردم؟ این دیگر واقعا دایمی است!" آن احساس از دست دادن فردیت و تجرد حتی می‌تواند طاقت‌فرسا باشد بخصوص در زمانی که با حس وظیفه‌شناسی مبنی بر انجام هر کاری بصورت دو نفری همراه شود. دکتر جین گریر یک روانشناس ازدواج و خانواده در سمیناری با عنوان: آیا برای متعهد شدن آماده‌اید؟ می‌گوید: پاسخ به این سئوال نشان می‌دهد چقدر برای "ما شدن" آماده‌اید.

سامرهیس برای ماه‌ها بعد از ازدواجش بدخلق و وحشت‌زده باقی ماند. او می‌گوید: همیشه ناراحت و منزوی بودم و آرزو می‌کردم که ای کاش می‌شد هم متاهل باشم و هم به طریقی فردیت خود را حفظ کنم. او می‌ترسید که شوهرش از دانستن این موضوع دچار سوءتفاهم شود: اگر بخواهم بعضی شب‌ها کنار او نباشم یا آخر هفته در خانه نباشم، شاید فکر کند به اندازه کافی او را دوست ندارم. با این افکار او در دام مالیخولیای خود گرفتار شده بود و از اینکه زندگی جدیدش ایده آل نیست احساس شرمساری می‌کرد. دکتر تری ایکن، پزشکی در کالیفرنیا، افسردگی بعد از ازدواج را "غم پنهانی" می‌داند: زیرا زنانی که این مشکل را تجربه می‌کنند از شرحش برای دیگران خجالت می‌کشند، در حالیکه برای آنها آسان نیست تا احساسات خود را برای مردها بازگو کنند. سامرهیس می‌گوید اغلب دوستان من این احساس را تجربه کرده‌اند، برای ما مشکل است که با وجود این احساس عمیق افسردگی بپذیریم از ازدواجمان خوشحالیم.



حتی در دوره ماه عسل که به نظر می‌آید همه چیز باید ایده‌آل و بدون مشکل باشد نیز، ممکن است بحث بر سر پول و گذراندن وقت و غیره رخ دهد که بسیار طبیعی است. گنون به بیمارانش می‌گوید شما از کجا تشخیص دادید که هرگز نباید بر سر چیزی بحث کنید؟ این طبیعی است که شما بخواهید استقلال خود را حفظ کنید و به شادی‌هایتان پاسخ دهید. غیرمنطقی است که فکر کنید شریک زندگی‌تان همه چیز شما خواهد شد.

برای شکست این افسردگی زوجین باید وقت کافی برای استراحت و ورزش داشته باشند. همواره با هم و با دوستان خود رابطه داشته باشند و به مزایای ازدواج فکر کنند. درباره آینده خانواده و مسایل مالی تصمیم بگیرند. زنان باید نقش عروس بودن خود را کنار بگذارند و به روابط اجتماعی بعد از ازدواج روی بیاورند.

Borna66
06-21-2009, 09:53 PM
نحوه ی تشخیص و برخورد با مشتریان عصبانی
احتـمالاً هـر روز بـا مشتـریـان عصبـانی مواجه مــی شوید.
می دانید، آنهایی که می خواهند همه اتفاق های بدی که
در زندگیشان افتاده را یکجا سر شما خالی کنند؟ حـرفهای
آنها ممکن است طعنه آمیز و نیشدار باشد و یا با بد زبانی
و حـرف هـای نـاروا همـراه بـاشد. مـمکن اسـت مستقـیـماً
فـحـش بـارانـتـان کنـند، تـهدیـدتان کـننـد، یـا سـعی کنــنـد
بترسانندتان. کنار آمدن با چنین افرادی خیلی سخت است
و روبه رو شدن با یکی از آنها همه روزتان را خراب خواهد کرد.
با اینکه این آدم ها ممکن است عصبانیتان کنند اما واکنش خوبی نیست که بخواهید مثل خودشان با آنها رفتار کنید. چنین واکنشی فقط وضعیت را بدتر کرده و در واقع ممکن است به خطرتان بیندازد. اگر بخواهید جواب داد را با داد بدهید، فقط نتیجه منفی برایتان خواهد داشت.
اجازه بدهید با آن روبه رو شویم. شما آنقدر وقت ندارید که آن را برای بحث و دعوا تلف کنید...خیلی کار دارید و باید به آنها برسید. اما می خواهید که بتوانید از پس این نوع مشتری هایتان هم برآیید. باید موقعیت را تحت کنترل خودتان بگیرید، با آن کنار آمده و به کارتان برسید.
روش ها و تکنیک های مختلفی هست که برای برخورد با این دسته افراد می توانید از آن استفاده کنید. اما امروز می خواهیم اول به شما کمک کنیم که متوجه شوید وقتی مشتری های خشمناک عصبانیتشان را سر شما می ریزند. درک آدم های عصبانی به ما کمک می کند کمتر واکنش نشان دهیم و عصبانی نشویم.

اصلاً شخصی نیست

اولین چیزی که درمورد مشتری های عصبانی باید به یاد داشته باشید این است که وقتی رفتار آنها متوجه شماست، سرچشمه اصلی این عصبانیت جای دیگری است. این فرد عصبانی در حالت عادی بر سر شخص شما عصبانی نخواهد بود. این فرد بر سر شما بعنوان کارمند یک اداره یا شرکت که احتمالاً به کارهای او رسیدگی نکرده است، عصبانی می شود. از آنجاکه داد کشیدن و فریاد زدن بر سر یک شرکت به طور کل خیلی سخت است، ارباب رجوع عصبانی عصبانیتش را بر سر شما به تنهایی فرود می آورد.

فرد عصبانی چه می خواهد؟

یکی از واقعیت ها درمورد ارباب رجوع ها و مشتریان عصبانی این است که آنها می خواهند مشکلشان برطرف شود. البته این همه ماجرا نیست. وقتی اداره یا شرکت کار او را انجام نداده است، دیگر حل شدن مشکل برای او در مرتبه دوم اهمیت قرار می گیرد. بله، آنها می خواهند مشکلشان حل شود، اما از یکجا، آنقدر عصبانی می شوند که دیگر سعی نمی کنند خودشان هم همکاری کنند تا کاری که می خواستند انجام شود. حتی اگر شما بتوانید کارهایشان را بدون کمک خودشان راست و ریست کنید، هنوز هم عصبانی خواهند ماند.
مهم است که بدانید افراد خیلی عصبانی به دنبال فرصتی هستند تا عصبانیتشان را خالی کنند و دوست دارند که داد و بیدادها و حرف هایشان را کسی بشنود. اگر شما عصبانیت آنها را درک نکنید، و خیلی سریع سعی کنید مشکلشان را حل کنید، باعث خواهید شد که عصبانی تر از قبل هم شده و داد و قال بیشتری راه بیندازند.

چه باید کرد؟

برای گرفتن کنترل عصبانیت این افراد در دستتان کارهای خاصی هست که می توانید انجام دهید تا بیشتر از این دیگر وقتتان را نگیرند.
اول اینکه باید مشتریانتان را همانطور که از در وارد می شوند و به سمتتان می آیند برانداز کنید، و خودتان را آماده کنید چون این امکان وجود دارد که رفتارهای خشونت آمیز از خود نشان دهند.
افرادیکه ناراحت باشند حتی قبل از اینکه دهانشان را باز کنند، علائمی از خود نشان می دهند. این افراد علائمی غیر کلامی از خود نشان می دهند که برخی از آن عبارتند از: شانه های خمیده، مشت های گره کرده، صورت برافروخته، ناراحتی و بی قراری، خیره شدن یا اجتناب از ارتباط چشمی، حرکات و تکان های سریع و ....
باید به این علائم توجه داشته باشید تا هرگونه خالی شدن خشم و عصبانیت متعجبتان نکند. خیلی از موقعیتهای خشمناک به این علت غیرقابل کنترل می شوند چون کارمند خیلی سریع به این رفتار عصبانی واکنش می دهد، آن هم به این دلیل است که انتظار چنین برخوردی را نداشته است.
اگر متوجه شدید که یکی از این افراد عصبانی به شما نزدیک می شود، با یادآوری اینکه می توانید این موقعیت را کنترل کنید، خودتان را از لحاظ ذهنی آماده کنید و به این دلیل لازم است که کنترل خودتان را هم به دست گیرید. اگر شما هم عصبانی شوید، فقط باعث خراب تر شدن موقعیت خواهید شد.
دوم اینکه وقتی با یک مشتری عصبانی برخورد کردید، باید تا می توانید سعی کنید که خود را کمتر به امور اداری مربوط کنید. یادتان هست که گفتم عصبانیت این مشتری بیشتر از اداره یا شرکتتان ناشی می شود؟ اگر مشتری شما را بخشی از آن اداره تلقی کند، مطمئناً عصبانیت بیشتری را نثارتان خواهد کرد. اما، اگر طوری رفتار کنید که او شما را مثل یک انسان عادی ببیند که هرچه در توان دارد برای جلب رضایت او انجام می دهد، مطمئناً دیگر چندان پرخاشجویانه رفتار نخواهد کرد.
اجازه بدهید کمی جزئی تر بررسی کنیم. شما چطور اینکار را انجام می دهید؟
1) با زبانی دوستانه صحبت کنید. به هیچ عنوان با صدایی یکنواخت یا به صورتیکه نشان دهد بی علاقه هستید، حرف نزنید.
2) در صورت امکان از اسم فرد استفاده کنید و اگر موقعیت ایجاب می کرد خودتان را هم به او معرفی کنید.
3) خیلی خوب و مودبانه با وی سلام و احوالپرسی کنید. رفتارهایی مثل نگاه کردن از بالای صفحه کاغذ پیش رویتان و به زبان آوردن "بله؟" یا "بعدی" شما را یک ماشین به نظر می آورد.
4) خیلی خوب گوش دهید. با خلاصه کردن حرف هایی که به شما گفته و تکرار آن به او نشان دهید که به حرفهایش گوش می دهید. این نشاندهنده علاقه و توجه شماست. اشتباه متداولی که خیلی از افراد مرتکب می شوند این است که اجازه نمی دهند مشتری حرفش را تمام کند.
5) از به زبان آوردن جمله هایی مثل "من فقط اینجا کار می کنم" یا "من فقط از قوانین پیروی می کنم" خودداری کنید. این حرف ها هم شما را به بخشی از آن اداره یا شرکت مربوط می کند. درست است که این شما نیستید که قانون ها را وضع می کنید اما می توانید آن حرف را به این صورت هم بزنید: "جناب، قوانین را فلان کس تعیین میکند. اگر دوست داشته باشید می توانید با فلان کس و فلان کس صحبت کنید و بگویید که قوانین منصفانه و عادلانه نیستند. می خواهید شماره تلفن آنها را در اختیارتان بگذارم؟"

نتیجه گیری

هر موقعیت خشمناک به طریقی متفاوت است، و همه راه حل ها برای همه موقعیت ها موثر نیستند. اصول کلی که در این مقاله درمورد آن صحبت کردیم را باید در شرایطی استفاده کنید که از قبل خوب مشتری خود را برانداز کرده باشید و حتماً خودتان را یک فرد عادی نشان دهید.

Borna66
06-21-2009, 09:53 PM
چیزی به نام شکست وجود ندارد
"شکست" نقطه ی مقابل موفقیت نیست. ترجیحاً باید اظهار داشت که بهتر است نقطه ی متضاد موفقیت را عواملی نظیر بی تفاوتی و سهل انگاری در نظر بگیریم چراکه بی تفاوتی و بی مسئولیتی می تواند ما را در جاده توهم و بی میلی قرار دهد. در این شرایط بیهوده تلاش می کنیم و اهداف غیر واقعی برای خود قائل می شویم و متاسفانه نمی توانیم به خواست های خود جامه ی عمل بپوشانیم. از سوی دیگر اگر بخواهیم موفقیت را بررسی کنیم باید اذعان بداریم که مقوله مذکور صرفاً در "رسیدن" و "ثمر یافتن" است که می تواند معنا پیدا کند.

اصلاً مهم نیست که با چه نوع محدودیت هایی روبرو هستیم و یا چه حدودی در پیش رویمان وجود دارد؛ اگر بخواهیم بر روی محدودیت ها و موانع برچسب شکست بزنیم، با این کار خود ارزش ذاتی و وجودیمان را از بین می بریم و توانایی تغییر شرایط را از دست خواهیم داد. باید توجه داشت که هنر فائق آمدن بر محدودیت ها را بیشتر میتوان به عنوان یک تمرین معنوی و روحانی در نظر گرفت. این امر به شما ارزش، احترام، و شان خاصی عطا می کند، و سبب می شود که خودتان را به عنوان یک پیشرو در مسیر سفر به سوی کسب موفقیت های بیشتر ببینید.


بسیاری از افراد قضاوت های نا آگاهانه و نسنجیده ای از خود و توانایی هایشان دارند و قادر نیستند که تصویر مناسبی از شخصیت فردیشان در ذهن بسازند. این قبیل افراد مسیر صحیح معنوی زندگی خود را پیدا نکرده اند و در برخی موارد شاهد آن هستیم که پس مانده های عاطفی مسموم گذشته را به دوش میکشند و به هیچ وجه قادر به زمین گذاشتن آنها نیستند. عموماً ماهیت وجودی افراد از دو جزء تشکیل می شود. از یک طرف قسمتی از وجودتان هست که به شما اجازه پیش روی نمی دهد و از سوی دیگر قسمت دیگری از وجودتان هم هست که شما را تشویق می کند تا موقعیت های جدید را در آغوش بگیرید. نیکوست تنشی که میان این دو جزء ایجاد می شود را نه تنها به منزله ی یک امتیاز ویژه محسوب کنید، بلکه باید آنرا به عنوان نوعی عرصه ی مولد که حاوی گونه ای تعادل و آرامش است نیز در نظر بگیرید. این قابلیت به شما کمک میکند تا بتوایند ارزیابی دقیقی از خواست ها و نیازهای خود داشته باشید.


البته رسیدن به تعادل و آرامش مبحثی نیست که بتوان به راحتی و با سرعت زیاد به آن دست پیدا کرد. برای رسیدن به مطلوب خود باید یک روند معقول آن هم در یک بازه ی زمانی معین را طی کنید. اصولاً طبیعت پالایش و پاکسازی روح بدین شرح است: تبدیل کردن همه ی محدودیت ها و تاریکی ها به روشنایی. همچنین طبیعت شفا و بهبودی نیز این چنین است: ریشه کن کردن علائم و الگوهای اخلاقی و رفتاری دست و پا گیر و روشن کردن این مطلب که چه کسی هستیم و چه کسی می خواهیم باشیم.


اما مسئله ای که باید بیش از پیش به آن توجه داشت این است که "شکست" متضاد "موفقیت" نیست. ترجیحاً می توان اظهار داشت که نقطه ی مقابل موفقیت، چیزی نیست جز بی تفاوتی و سهل انگاری. به این خاطر که بی تفاوتی ما را در جاده ی سهل انگاری و بی مسئولیتی قرار می دهد، سبب می شود تلاش بیهوده به خرج دهیم و اهداف غیر واقعی برای خود در نظر بگیریم. موفقیت سراسر رسیدن و ثمر گرفتن است. گاهی اوقات شاید برای رسیدن به موفقیت لازم باشد عقب نشینی کنیم تا بتوانیم به آرامش و سکون بیشتری دست پیدا کنیم، و شاید گاهی اوقات لازم باشد از پیشروی های یک سویه به سمت ناشناخته ها دست بکشیم. اگر هدف مورد نظر خیلی فراتر از دست یابی باشد و ما با تمام قدرتمان تلاش کنیم تا بتوانیم به آن دست بیابیم، می توانیم نتیجه بگیریم که موفقیت در همان تلاشی که می کنیم نهفته است، در همان طی کردن مسیر، در توانایی تلاش کردن، در استطاعت رسیدن به مطلوب، در کمالی که تمامیت جسم، ذهن، و قلبمان را محصور کرده و آنها را با هم همسو میکند تا هدفی را که می خواهیم دنبال کنیم.

در راه رسیدن به رشد معنوی، ما نمی توانیم روند پیشرفت خود را از روی میزان کارهایی که برای انجام دادن باقی مانده است، ارزیابی کنیم. چرا که ما هیچ وقت نمی توانیم بفهمیم چه مدتی طول کشیده تا ما برای چالشی که در حال حاضر با آن روبرو هستیم، آماده شویم. چالشی که حتی اگر ساده هم به نظر برسد، باز هم کاملاً سخت است و بیانگر گامی مهم در بالغ سازی روح بشریت به شمار می رود. نمیتوان گفت که ما در حال حاضر در کجای این مسیر رشد واقع شده ایم. ما نمی توانیم جایگاه فعلی خود را در مقام مقایسه با جایگاه دیگران مشخص کنیم. دلیلش کاملاً واضح است: شاید فردی را که ما می بینیم توانسته کارهایی را انجام دهد که ما نمی توانیم با موفقیت به پایان برسانیم ولی شاید در حوزه های دیگری دچار مشکل باشد که ما از آن بی اطلاع هستیم. چون نقاط ضعف آنها را به عینه نمی بینم، احساس می کنیم که اصلاً وجود ندارند.

هر کسی در مرحله ی رشد، بر چیزی غلبه می کند و از یک سطح به سوی سطوح دیگر گام بر می دارد تا در مسیر خود، رشد و تعالی عرفانی پیدا کرده و به نور و حقیقت دست پیدا کند. هیچ راه کمالی به غیر از این وجود ندارد. و این مسئله چیزی نیست که به شما بدهند یا اعطا کنند. باید آن را بدست آورید و این امر تنها با یک تصمیم ذهنی که با خود بگویید: "من باید آن را بدست آورم" میسر نخواهد شد. روح شما باید تمام مراحل تزکیه را تجربه کند.


انتقال از شکست به موفقیت شامل چه مراحلی است؟


سطوح گذر از شکست و رسیدن به موفقیت شامل چه مواردی می شود؟ ابتدا باید به خودتان آزادی بدهید؛ افزایش موفقیت شما به شدت و کثرت میزان آزادی هایی که برای خود قائل می شوید بستگی دارد. باید ببینید که تا چه اندازه می توانید خودتان را از قید و بندها و محدودیت ها نجات دهید. موفقیت فردی مسئله ای نیست که تعریف خاصی داشته باشد، و یا بتوان برای آن استاندارهای جهانی قائل شد و سپس برای رسیدن به آن استاندارها تلاش نمود. زمانی به موفقیت دست پیدا خوهید کرد که با خودتان صادق باشید. باید این جرات را پیدا کنید که خودتان باشید و با تمام وجود درک کنید که در اعماق وجودتان چه چیزی نهفته است. باید ببیند که چشم های جهان به مقبولیت عام بیش از صداقت اهمیت می دهد. شاید تصور کنید که فرهنگ یا رسوم حاکم بر جامعه حیطه ای از موفقیت را نمایان می سازد، ولی همین استانداردهای مرسوم، برای سال بعد، نسل بعد، و دوره بعد تغییر پیدا می کنند و دیگر به عنوان موفقیت محسوب نمی شوند؛ اما استنباط ما از حقیقت و اینکه چه کسی هستیم همیشه می تواند مبین موفقیت باشد، چرا که با این دید کاری نکرده ایم جز اندازه گیری حقیقت و این حقیقت جویی و حقیقت شناسی تنها آزادی های بیشتری را برای ما به ارمغان می آورد، و ما را از روشنایی به سوی نورهای تابنده تر هدایت می نماید.

Borna66
06-21-2009, 09:53 PM
تکنیک های مدیریت زمان برای افراد پر مشغله
واگذاری


واگذاری کارها به افراد شایسته یکی از تکنیک های بنیادین در عرصه ی مدیریت زمان به شمار می رود. با اتکا به این مهم، نه تنها بار سنگینی از روی دوش های خودتان برداشته می شود، بلکه می توانید فضایی را برای کارمندان خود ایجاد نمایید که در آن احساس قدرت و درایت بیشتری پیدا کنند. یکی از مولفه های پر اهمیت که می بایست در واگذاری امور مختلف به کارمندان در نظر گرفته شود، معین کردن حیطه ی قدرت و گستره ی اختیارات آنها می باشد. کارمندان باید به خوبی بدانند که تا چه حد می توانند خود مختار باشند و دامنه ی اختیاراتشان تا کجا گسترده شده است. اگر چنین مرزهایی را به خوبی به آنها تفهیم نکنید، نتیجه کار عکس آن چیزی می شود که انتظارش را داشتید و زمان شما هم تلف خواهد شد. در حوزه ی واگذاری قدرت و اختیار به کارمندان، چند حق انتخاب مختلف وجود دارد که در این قسمت به نمونه هایی از آنها اشاره ی مختصری خواهیم داشت:


مرئوس این اختیار را دارد که بدون مشورت با رئیس تصمیم گیری کرده و تصمیمات فردی خود را به مرحله ی اجرا در آورد.
مرئوس تصمیم گیری می کند، اما باید رئیس و هر کس دیگری که در قضیه نقش دارند را نیز در جریان امور قرار دهد تا با این کار از بروز هر گونه مشکل غیر منتظره ای جلوگیری کرده باشد.
مرئوس پیشنهاد نهایی را می دهد که نیازمند تایید از سوی رئیس است.
مرئوس راه حل های مختلف را به رئیس معرفی می کند، اما تصمیم نهایی با خود رئیس می باشد.
مرئوس اطلاعات مربوط را ارائه داده و رئیس پس از مشورت و بررسی گزینه های مختلف، خود تصمیم نهایی را اتخاذ می نماید.

بهروری از هوش و استعداد


توانایی یک سازمان وابسته به استعدادها و قابلیت های مجموع افرادی است که در آنجا مشغول به کار هستند. استفاده ی موثر از استعدادهای سازمانی می تواند در وقت کلیه ی کارکنان صرفه جویی بعمل آورده، و تا حد بسیار زیادی ناامیدی ها و سردرگمی ها را از میان بردارد. این در حالی است که استفاده ی نابجا نتیجه معکوسی را به همراه خواهد داشت.

و این هم چند نکته در مورد چگونگی بکار گیری مهارت ها و استعدادهای لازم:

1- نقاط ضعف و قوت خود را بشناسید. تا هر کجا که دانش و توانایی هایتان اجازه می داد، می توانید پیشروی کرده و خود را اهل عمل نشان دهید؛ اما زمانیکه شما کاری را انجام می دهید که در حیطه ی مهارت های فردیتان نمی گنجد، مجبور هستید زمان بیشتری را نسبت به کسی که در آن کار از توانایی و مهارت های بالایی برخوردار است، صرف کنید. با شناسایی نقاط ضعف و حوزه هایی که در آن مهارت ندارید، می توانید از تلف کردن وقت خود جلوگیری بعمل آورید.
اگر شما در انجام کاری مهارت ندارید، کسی را پیدا کنید که در انجام آن از مهارت های لازم را برخوردار باشد.

2- برخی از کارهای خاص هستند که نیاز به تخصص های بالا دارند و این امکان وجود ندارد که توسط پرسنلی که اندکی اموزش دیده اند به خوبی انجام پذیرند. به عنوان مثال کارهای گرافیکی (طراحی بروشور و کاتالوگ های بازاریابی و ... ). شاید بتوان این مسائل را به صورت داخلی و با کمک گرفتن از کارمندان خود شرکت انجام داد، و شاید با این کار از نظر مالی هزینه های کمتری را متقبل شوید، اما مطمئن باشید که از نظر کیفیت و زمان باید بهای سنگین تری را پرداخت نمایید. این روزها تکنولوژی امکان انجام رنج عمده ای از کارها را به ما داده است، اما این مطلب بدان معنا نیست که با بهره گیری از تکنولوژی صرف ما قادر هستیم کلیه ی امور تخصصی را بی عیب و نقص انجام دهیم.
تا زمانیکه دلایل قانع کننده و کافی برای انجام یک چنین کاری ندارید هیچ گاه کار متخصصینی که در بیرون هستند را خودتان انجام ندهید. مطمئن باشید که آنها خیلی بهتر و با کیفیت تر کار را به شما تحویل خواهند داد.

3- اگر هر بار که نیاز به یک "متخصص" پیدا کردید مجبور باشید که به دنبال آنها بروید، شاید این کار برایتان وقت گیر باشد. سعی کنید یک ارتباط مناسب با آنها برقرار کرده، کلیه نیازها و خواست های شرکت را با آنها در میان بگذارید و آنها را به طور کامل توجیه کنید. اگر با آنها قرارداد بلند مدت کاری می بندید هیچ گاه به دنبال پایین ترین قیمت نباشید. نشان دهید که به دنبال یک ارتباط طولانی مدت هستید و از این متخصص انتظار دارید که در وقت شما صرفه جویی کند نه آن را تلف کند.

4- زمانیکه نیاز مکرر به تخصص خاصی دارید، می توانید بر روی خدمه ی شرکت سرمایه گذاری کنید. به این منظور تعدادی از آنها را انتخاب کنید و برای گذراندان دوره های مختلف آموزشی به بیرون از شرکت بفرستید تا در آن رشته ی بخصوص تخصص کامل پیدا کنند. فقط کارمندان با دانش "خیلی خوب" هستند که می توانند پروژه های شما را با کیفیت بالا تحویلتان بدهند. این در حالی است که یک کارمند با سطح معلومات "معمولی" باید پیوسته از سوی افراد متخصص، پشتیبانی و حمایت شود که این امر به نوبه خود خیلی وقت گیر خواهد بود.


کنترل وقفه ها


افرادی که در کارها وقفه ایجاد می کنند، حال به چه صورت تلفنی و چه شخصاً، به هر حال وقت شما را تلف می کنند. نه تنها در طول زمانی که با آنها مشغول بحث هستید وقتتان گرفته می شود، بلکه پس از اتمام ارتباط، مجدداً باید زمانی را صرف کنید تا تمرکز از دست رفته تان را مجدداً بدست آورید.

چند تکنیک مدیریتی منحصر بفرد در مورد چگونگی از بین بردن و اداره ی مقتضی وقفه ها به شرح زیر می باشد:

1- زمانیکه برای قرارهای ملاقات خود برنامه ریزی می کنید (در داخل دفتر) آنها را به صورت گروهی در یک جای برنامه قرار دهید؛ اینطور نباشد که یکی از قرارهای ملاقاتتان صبح، یکی ظهر، و دیگری بعد از ظهر باشد. سعی کنید ویزیت ها پشت سر هم قرار بگیرند. این کار هم برنامه ی شما را منسجم تر می کند و هم به شما اجازه می دهد که با هر کسی به اندازه معین و کاملاً منطقی گفتگو نمایید. به منشی و یا مدیر جلسه وقت رسمی اتمام ملاقات را اعلام کنید و بگویید که تمایلی ندارید در حین جلسه کسی برایتان مزاحمت ایجاد نماید.

2- اگر شما دائماً با تماس های تلفنی گاه و بیگاه و ویزیت های بی موقع بمباران شوید، هر روز زمانی را در نظر بگیرید (زمان سکوت، زمان تمرکز) تا در کمال آرامش بتوانید بر روی پروژه های خاصی که در ذهن دارید کار کنید. کلیه کارکنان را نیز در جریان بگذارید و به آنها بگویید که این زمان برایتان ارزش زیادی دارد و هیچ کس نباید در طول این مدت برایتان مزاحمت ایجاد کند مگر در صورت بروز مسائل اورژانسی.

3- اگر کسی را استخدام کرده اید که پاسخگوی ویزیتورها و تماس های تلفنی باشد به او بگویید که چه کسانی را باید به داخل اتاق شما هدایت نماید و چه افرادی را به خارج راهنمایی کند. هیچ ضرورتی وجود ندارد که همه ی مراجعین را همان زمانی که آنها می خواهند ملاقات کنید. باید در این مورد اعمال قدرت کرده و قرارهای ملاقات خود را اولویت بندی کنید.

4- هر روز زمان معینی را به جوابگویی تماس های تلفنی اختصاص دهید. اگر منشی استخدام کرده اید می توانید او را در جریان قرار دهید که چه زمانی به تماس های تلفنی پاسخ می دهید تا او بتواند طرف مقابل را نیز مطلع سازد.

سایر نکات مهم در زمینه ی مدیریت زمان


1- تنها زمانی به تماسهای تلفنی پاسخ دهید که مطمئن هستید طرف مقابل انتظار برگزاری یک جلسه ی بحث و گفتگوی طولانی تلفنی را ندارد. معمولاً قبل از نهار و یا پیش از اتمام ساعت اداری، زمان مناسبی برای انجام یک چنین کاری به شمار می رود. هنگامیکه با طرف مقابل تماس می گیرید می توانید بگویید: "من متوجه هستم که در حال حاضر برای صرف نهار تشریف می برید، اما می خواستم مطمئن شوم که با شما در مورد............. صحبت کرده ام."

2- برای قرارهای ملاقات خود یک زمان اتمام قطعی در نظر بگیرید. مسئول جلسه موظف است که این زمان را به کلیه ی حضار اعلام کند. با این روش کلیه شرکت کنندگان در جلسه محدودیت زمانی را در نظر گرفته و برنامه های خود را بر طبق آن تنظیم خواهند کرد. در مورد زمان اتمام جلسه کاملاً جدی باشید تا سایرین نیز متوجه این موضوع بشوند. مطمئن باشید که آنها هم مباحث مورد نظر خود را در همین بازه ی زمانی که شما در اختیارشان قرار داده اید، مطرح خواهند کرد .

Borna66
06-21-2009, 09:54 PM
12 روش برای ایجاد خلاقیت و ایده های بزرگ در ذهن

خلاقیت باعث بروز افکار بزرگ در انسان میشود. اما معمولا سـخت ترین مرحله نــقطه شروع است. افکار بزرگ ما را به سمت پیشرفت راهنمایی کرده و فردایی روشن را برایمــان به ارمغان می آورند. با به کارگیری اصولی که دراین قسمت برای شما شرح می دهیم می تـوانـیـد یـک تـجارت بزرگ و
بی نقص راه اندازید. ما متاسفانه ذهن خود را به انجام این امور عادت نداده ایم. این امر سبب میشود تـا توانایی خـود را بـرای دامـن دادن بـه تـصورات و تخیلات از دست داده و در نـتـیـجه قـدرت تـخـیـل خـود را به کار نگیریم. به همین دلیل فرصتهای بی شماری را به آسانی از دست می دهیم.
ایـده های بـزرگ از مـحـلی فـــرای باورهای شخصی نشات می گـیـرند. بـاید بـه دوردسـت هــا بنگرید و افکار متفاوت را آزمایش کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید.
عده ای بـــا به کار نگرفتن ذهن خود آنرا به طرز وحشتناکی بی حس و کرخت می کنند، چنین رفتاری باعث می شود درخت افکار شما هیچ گاه به بار ننشیند.




1- زیاد مطالعه کنید

ذهن شما همانند بدنتان برای اینکه رشد پیدا کرده و پرورش یابد نیازمند تمرین و تحرک است، و چه تمرینی بهتر از کتاب خواندن. سعی کنید با افکار و عقاید انسان های موفق در طول تاریخ آشنا شوید. شرح حال و تاریخچه زندگی هر یک از آنها را مرور کنید و از آن درس بگیرید. با مطالعه این کتب می توان حدس زد که چگونه این افراد بزرگ ذهن خود را برای رسیدن به بهترین ها پرورش داده بودند. همچنین می توانید مجلاتی نظیر تجارت و یا اقتصاد روز را نیز مطالعه کنید. با آگاهی از نظرات دیگران پیرامون مسایل مختلف شما سطحی نگری را کنار می گذارید و با یک دید عمقی به موضوعات مختلف می نگرید.



2- فرصت هایی را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهید

شاید بروز بسیاری از مسائل را به شانس واگذار می کنید. تصور شما نادرست است. شاید بعضی مواقع حس می کنید که مغزتان اصلا کار نمی کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد. اما مواقعی هم وجود دارد که ذهنتان به قدری فعال است که می خواهید انیشتن را به رقابت دعوت کنید. تنها مشکل موجود این است که این زمان طلایی مواقعی که شما به آن نیاز دارید، ظاهر نمیشود. زمانی که ذهن در حال فوران است تا آنجا که می توانید به افکار خود پر و بال دهید. اجازه دهید افکارتان مثل آب آتش نشانی به بالاترین نقطه صعود کنند. هنگامی که برای پرواز کردن به ذهن خود فضا می دهید، او شما را به دوردست ها خواهد برد و نتایج شگفت انگیزی را بدست خواهد داد.

3- یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید

هنگامیکه افکار بی نظیر به ذهن شما خطور می کنند از ذخیره کردن آنها اطمینان خاطر حاصل کنید. در این امر به یادداشت های ذهنی اکتفا نکنید زیرا ممکن است به دست فراموشی سپرده شوند. سعی کنید همیشه یک دفترچه یادداشت و یا یک ضبط صوت به همراه داشته باشید به ویژه در کنار تخت خواب خود برای مواقعی که افکار طلایی در حدود ساعت 2 نیمه شب به ذهن شما خطور می کنند. هنگامیکه افکارتان در جایی ثبت شوند، شما به راحتی می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید و آنها را به سرعت به کار ببندید. افکار بزرگ نیز مانند میوه ها فقط تا زمانی که تازه و شاداب باشند قابل استفاده هستند.


4- از افکار دیگران بهره بجویید

بهره جستن از افکار و عقاید دیگران نیز به نوبه خود روش مناسبی برای گسترش ایده های شخصی شماست. افراد مختلف دارای نقطه نظرات و چشم اندازهای متفاوتی هستند. توانایی های آنها مختلف است و سوابق و پیشینه های متفاوتی دارند. کارکرد ذهن افراد منحصر به فرد است. با مطرح شدن یک بحث در میان جمع ، آنقدر پیشنهادهای مختلف شنیده می شود که نیمی از آنها هرگز به ذهن شما نمی رسیدند. به این طریق شما میتوانید با کوله باری سرشار از افکار متفاوت در جاده تصمیم گیری گام بردارید.
نسبت به نظر هیچ کس بی توجهی نکنید . شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسند اما شاید مانند صدف هایی باشند که در خود گوهرهای گرانقیمتی را جای داده اند. درست نیست که در مورد نظر دیگران به قضاوت بنشینیم سعی کنید به جای قضاوتهای بیهوده آن ها را سبک سنگین کرده و در امور روزمره خود به کار بندید.


5- تغییراتی در محیط اطراف خود ایجاد کنید

گاهی اوقات تنها چیزی که باعث می شود ذهن خسته شما را دوباره به کار اندازد تغییر وضع ظاهری محیط اطرافتان است. اگر چشم انداز پیرامون شما تغییر کند، ذهن شما نیز به صورت ناخود آگاه به سمت یک دیدگاه جدید تغییر جهت می دهد. اگر تمام مدت در پشت میز خود بنشینید ذهن خود را در آن شرایط محدود می کنید و هیچ فضایی برای برانگیختگی او باقی نمی گذارید.
بنابر این میتوانید پیاده روی کنید، به باشگاه ورزشی بروید، کنار آب رود بنشینید و در کل به یک مکان جدید قدم بگذارید تا ذهن شما نیز بتواند آزادانه به تمرین و تقلا بپردازد.


6- بر روی شکاف میان دو نسل خط بطلان بکشید

ذهن کودکان تروتازه و شاداب است. آنها جسور هستند و احساساتشان از طریق فشار های اجتماعی سرکوب نشده است. به جهان با شگفتی می نگرند و مانند بزرگترها پاکی و معصومیت خود را از دست نداده اند. با کودکان پیرامون مسائل مختلف صحبت کنید تا با نقطه نظر ساده و بی آلایش آنها آشنا شوید. اگر می خواهید مشکلی را حل کنید نظر آنها را نیز جویا شوید. عقاید آنها شما را به تعجب وا می دارند. آنها قصد تاثیرگذاری در دیگران را ندارند و همه چیز را تنها با اتکا بر پاکی و صداقت بیان می کنند.
از سوی دیگر با افراد سالخورده و مسن نیز مشورت کنید. آنها مدت ها پیش با تمام این مشکلات مواجه شده اند و با آن دست و پنجه نرم کرده اند. تجربیاتشان آنقدر سودمند و با ارزش است که هیچ قیمتی را نمی توان بر روی آن گذاشت. پس آنها را دست کم نگیرید، با دیدگاههایشان نسبت به زندگی آشنا شوید و از آنها درس بگیرید. قطعا شما را به سوی جهت مناسب هدایت می کنند و از مشکلات در امان خواهید بود.

7- به رفیق شفیق خود مراجعه کنید

همه ما دوستی داریم که به نظر میرسد توانایی پاسخ به تمام مسائل و مشکلات ما را دارد. چرا تنها در مورد مشکلات شخصی از او کمک می خواهید؟ بد نیست گاهی در مورد مسائل مهمتر نیز از او یاری بجویید.


8- به توانایی های خود اتکا کنید

قواعد و اصول کلی را برای یک لحظه هم که شده فراموش کنید. این رهنمون ها در جای خود مفید هستند اما ممکن است مانند یک چشمبند عمل کرده و قدرت داشتن دید وسیع را از شما بگیرند و اجازه دیدن چشم اندازهای متفاوت را به شما ندهند. هرزگاهی خود را از قید و بند قوانین آزاد کنید. شما می توانید بدون توجه به کارآیی روش های گذشته به آسانی و بدون بروز هیچ شک و تردیدی در راه مورد نظر خود گام بردارید. کمی جسارت به خرج دهید و سیستمهای فعلی را زیر سوال برید.

9- در حیطه کاری خود به فعالیت بپردازید

خیلی خوب است که به ذهن خود اجازه دهید آزادانه به گردش بپردازد. اما این گردش باید در حیطه دانش شما انجام پذیرد. اگر یک طراح هستید لازم نیست راه حلی برای مشکلات اقتصادی پیدا کنید. افکار شما تنها در رشته ای که مهارت دارید خوب کار می کنند و در سایر رشته ها نتیجه ای مصیبت بار را به دنبال خواهند داشت. اگر نیاز به ورود به قلمرو دیگری را دارید بهتر است قبل از هر کار با یک متخصص مشورت کنید و اجازه انجام کلیه امور را به دست او بسپارید تا با استفاده از دانش و تخصص ود عمل کند.


10- به ذهن خود آزادی عمل دهید

آیا با تمرین های رایج نویسندگان آشنایی دارید؟ آنها برای مبارزه با محدودیت ها یک روش بسیار جالب را برگزیده اند. فقط کافی است قلم را بر روی کاغذ گذاشته و هر آنچه که در ذهنتان است را بر روی کاغذ بیاورید. میتوانید از مشکلات شروع کنید و به دنبال هیچ گونه ارتباطی در دست نوشته های خود نباشید. مهم نیست که تا چه حد عبث و نا معقول به نظر می رسند. بعدا می توانید مثل یک جدول تناوبی آنها را سازماندهی کنید، در آخر نیز امکان دارد به چیزی دست پیدا کنید که بیهوده و بی ربط باشد اما چیزی که در این مبحث حائز اهمیت است این است که شما به ذهن خود اجازه غرق شدن در مسائل مختلف را داده اید و این خود یک امتیاز محسوب می شود. هیچ کس نمی داند شاید به نتیجه ای برسید که سال ها منتظر آن بوده اید.

11- ایده های گذشته را از نو بسازید

افکار شما مثل کامپیوتر هستند. هر چند وقت یک بار نیاز است که سخت افزار آن را ارتقا دهید. ایده های بزرگ گذشته را پیش روی خود بگذارید و بر روی آن ها عملیات نوسازی انجام دهید. آن ها را اصلاح کنید و برای بهبودی آن ها تلاش کنید. ضمائم لازم را نیز برای تقویت هر چه بیشتر به آنها بیفزایید. این کارها را می توان با نوشتن عقاید اولیه خود بر روی کاغذ و نظم دادن به آشفتگی ذهنتان انجام دهید. عالی به نظر میرسد پس منتظر چه هستید؟ بهتر است در انجام آن تعجیل کنید.

12- از الهه وجودتان یاری بخواهید

آیا یک شی، آهنگ، مکان و یا یک شخص خاص وجود دارد که حضور و یا تجسم او برای شما خوشایند بوده و به ذهنتان نیرویی همچون قدرت موتور جت می دهد. از هیچ تلاشی برای رسیدن به آن مضایقه نکنید. تنها یک چنین چیزهایی هستند که شما را به سمت ابتکارات بدیع رهنمون می سازند. از وجود آن بهره بجویید و اجازه دهید تا انوار طلایی آن به درونتان نفوذ کند و ذهن شما را در بر گیرد.

یک ایده بزرگ از چه ویژگی هایی برخوردار است

شرکت ها و کمپانی های بزرگ به ویژه آن دسته که بر روی مسائلی نظیر طراحی و تبلیغات کار می کنند، سرمایه گذاری های عظیمی

بنابراین خیال بافی و رویا پردازی کنید تا ذهـن شما به نظریه پردازی عادت کند و از قلمرو سادگی بیرون آید. قدری افسار گسـیـخـــته باشید تا پندار شما به بلندی ها پرواز کرده و اوج گیرد.
صرف می کنند تا به کارکنان خود آموزش دهند که چگونه میتوانند ذهن خود را آزاد کنند تا سرچشمه ایده های بزرگ باشند. خیلی از آنها از کارمندان درخواست ارائه لیست هفتگی ایده ها را میکنند. در چنین محیطی چیزی به عنوان فکر بد وجود ندارد فقط بعضی ایده ها خام هستند

Borna66
06-21-2009, 09:54 PM
6 تکنیک طلائی برای کنترل احساسات
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


واکنش‌های احساسی می‌توانند تاثیر شگرفی بر هر قسمت از زندگی ما داشته باشند. در طول زندگی، فرایند اجتماعی شدن و بالغ شدن یک سیستم -------- در مغز ما ایجاد میکند. هر چیزی که وارد احساسات ما می‌شود، قبل از اینکه ما از آن مطلع شویم، ----- می‌شود.

این فیلترها براساس رفتارها، باورها، ارزشها، احساسات، الگوها، و تصور ما از خودمان شکل می‌گیرد. از آنجا که این فیلترها در درون ما هستند، ما معمولاً از وجود آن آگاهی نداریم اما آنها سخت سر جای خودشان قرار دارند و بر هر چیزی که می‌بینیم، درک می‌کنیم، تجربه میکنیم، همه آدم ها، اخبار و همه چیز تاثیر می‌گذارد.

تمرین کنترل احساسات به این معناست که از فیلترهای درونی خود آگاهی پیدا کنید و بتوانید از این طریق واکنش‌های خود را کنترل کنید. باید با طریقه پاسخگویی بدنتان در مقابل یک واکنش احساسی آشنا شوید. این یکی از راه هایی است که با آن می‌توانید تشخیص دهید و تایید کنید که یک واکنش احساسی قوی در حال اتفاق افتادن است.
مثلاً وقتی یک نفر شما را دروغگو خطاب می‌کند -یا هر حرف دیگر که راستی و درستی شما را زیر سوال می‌برد- چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی کسی درمورد شما از توهین‌های نژادی استفاده می‌کند، چطور؟

توهین‌هایی که باعث می‌شود در برابر درستی خود، ایده‌هایتان یا کسانی که با آنها در ارتباط هستید، حالت تدافعی به خود بگیرید، می‌تواند یک واکنش فوری در شما ایجاد کند. در زیر به 6 تکنیک اشاره می‌کنیم که به شما کمک می‌کند احساساتتان را تحت کنترل خود درآورید:

1- حرفی که فرد مقابلتان می‌زند می‌تواند احساسات شما را به شکل مثبت یا منفی تحریک کند. در هر دو صورت، همیشه این خطر وجود دارد که اختیارتان را از کف بدهید. به همین دلیل در وهله اول لازم است که واکنش احساسی خود را به مخاطبتان تشخیص دهید. فقط آنزمان است که می‌توانید شروع به پاسخگویی به آن کنید. برخی علائم می‌تواند منجر به بالا رفتن تپش قلب و تنفس شما شود، شاید میل شدیدی به قطع کردن حرف طرف مقابلتان و بالا بردن صدای خود پیدا کنید، خط فکری خود را از دست می‌دهید، یا عضلاتتان سفت و سخت می‌شوند.
2- وقتی تشخیص دادید که یک واکنش احساسی شدید در حال نمودار شدن است، باید جهت آن انرژی منفی را تغییر دهید. تنفس، توجه شما را دوباره به موضوع اصلی برمی گرداند و شما را از آنچه که موجب ناراحتیتان شده بود، دور می‌کند. تنفس عمیق می‌تواند به شما کمک کند، ناراحتی و عصبانیتی که به خاطر حرف طرف مقابلتان در شما ایجاد شده بود را از بین ببرید. اگر حرفی که طرفتان زد، واقعاً شما را اذیت کرده است، سعی کنید تمرکزتان را از روی آن روی تنفستان منتقل کنید و داخل و خارج شدن آن را کنترل کنید. این نوعی تمرین مدیتیشن است و مطمئن باشید که کمک زیادی به کنترل احساساتتان می‌کند. بعلاوه تنفس عمیق راه‌های دیگری هم برای تغییر تمرکزتان وجود دارد. مثلاً می‌توانید روی چیزهای خوب، زمانهایی که احساس خیلی خوبی داشته اید فکر کنید.

3- اگر کسی چیزی به شما گفت که ناراحت شدید، همیشه به طرف مقابل لبخند بزنید و بعد از او بخواهید که کمی در مورد این عقیده اش توضیح بدهد و مسئله را باز کند.
4- با کار کردن روی حداقل یکی از نتایج مثبت آن رابطه، این تغییر احساس را از بین ببرید.

5- با کسی مشاوره کنید. وقتی قرار باشد به کسی کمک کرده و با او مشاوره کنید، دیگر نمی توانید عصبانی باقی بمانید.

6- بعد از تمام شدن گفتگو، از خودتان سوال کنید. وقتی دوباره به حال و هوای آرام همیشه برگشتید، کمی به گفتگویتان فکر کنید و ببینید چه چیز احساسات شما را تحریک کرده است. تا می‌توانید وارد جزئیات شوید. سوال کردن از خودتان به شما کمک می‌کند دفعه بعد به چنین موقعیت هایی بهتر واکنش دهید.

یادتان باشد در زندگی همه ما روزهای بد وجود دارد. تصور کنید که چقدر احساس بدی پیدا می‌کنید اگر بعدها خبر فوت یا ورشکستگی فردی که حرفهایش موجب ناراحتیتان شده را بشنوید. پس سعی کنید یا هدف آن فرد را از بیان گفته ها پیدا کنید و یا به کلی نادیده اش بگیرید.

Borna66
06-21-2009, 09:54 PM
ورود الاينده ها در خون مادر باعث کمتر شدن ضريب هوشي نوزادان مي شود
محققان در اجلاسي در مورد رابطه محيط شيميايي و توليد مثل در پاريس اعلام کردند الاينده هاي موجود در خون مادر خطري براي رشد نوزادان و بويژه ضريب هوشي انان دارد.
بنا به نتايج يک تحقيق که در يک موسسه تحقيقات تکنولوژيک اروپايي بر روي نوزادان تا سن سه سالگي انان صورت گرفت ميزان هورمون هاي تيروئيد که براي رشد توانايي هاي شناختي اساسي است نسبت معکوس با ميزان پولي کلوروبينفيل ها در بند ناف دارد.
پولي کلوروبينفيل همچنين پيرالن نيز ناميده مي شود و ترکيبي است از کلوره که يکي از الاينده هاي بسيار خطرناک است.
اين ماده که فروش ان در فرانسه از سال هزار و نهصد و هشتاد و هفت ممنوع است مدت ها محصولي معجزه اسا به حساب مي امد و در اتصالات ، نساجي و ترانسفورماتورها استفاده مي شد. اين ماده عمري طولاني دارد و از يک زنجيره غذايي به زنجيره ديگر منتقل مي شوند.
گريت شوترز مسئول تيم تحقيق گفت ميزان زيادي از اين ماده تاثيري بر رشد سخن گفتن و رفتار کودکان در بازي دارد. هر چه ميزان ان بيشتر شود وزن نوزاد نيز در زمان تولد کمتر مي شود و در نهايت باعث چاقي مفرط مي شود.
ويسلاو جدريکوسکي محقق دانشگاه جاگيلونيان کراکوي گفت قرار گرفتن جنين قبل از تولد در برابر سرب تاثيري منفي در رشد کودک در شناخت محيط به ويژه در نزد پسر ها دارد.
حواس پرتي و کم شدن ضريب هوشي و قدرت يادگيري در کودکاني که حتي قبل از تولد بسيار کم در معرض سرب قرار گرفتند از سن سي و شش ماهگي پديدار مي شود.
وي تصريح کرد سازمان جهاني بهداشت بايد ميزان قابل قبول سرب را از ده ميلي گرم به پنج ميلي گرم کاهش دهد.
نتايج اين تحقيق که بر روي چهارصد و شصت نوزاد در لهستان انجام شد، مشخص کرد که پسر بچه هاي که به مقدار کمي قبل از تولد در معرض سرب قرار داشتند به طول متوسط نه نمره ضريب هوشي شان پايين تر است اين در حالي است که در دختراني که در قبل از تولدشان به همان ميزان در معرض الودگي به سرب قرار داشتند اين ميزان بسيار کمتر است.

Borna66
06-21-2009, 09:54 PM
12 روش حیرت انگیز برای جذب کردن دیگران
« مهارت جذب افراد در دنیای امروز یکی از توانایی های مهم است » .

فکرش را بکنید که نیرو و انرژی ای داشتید که می توانستید هر کسی را که می خواستید متقاعد به انجام کارهای دلخواهتان می کردید . غیرممکن به نظر می آید ؟ باید بگویم آنقدر ها هم که فکر می کنید سخت نیست برای انجام این کار راههای زیادی وجود دارد که بتوانید به وسیلۀ آنها افراد را وادار به کاری کنید .
آیا تا به حال دربارۀ این راهها فکرکرده اید ؟ در این مقاله می خواهیم راههایی را به شما معرفی کنیم که با استفاده ازآنها می توانید نظر دیگران را تغییر دهید .


1- مهربان و صمیمی باشید : برای اینکه روز خوبی داشته باشید لبخند بزنید .


2- علاقۀ صمیمانه به مردم نشان دهید : اگردلمان می خواهد دوست پیدا کنیم باید با اشتیاق وشور به مردم خوشآمد بگوئیم .


3- نام افراد را حفظ کنید : آدمها به قدری از نام خود احساس غرور می کنند که دلشان می خواهد به هر قیمتی که شده است اسم خود را بعد از خود باقی بگذارند . یادمان نرود که در نام افراد معجزه ای نهفته است و همۀ افراد دقیقاً و کاملاً نسبت به این امرحساس هستند .


4- از چیزهایی صحبت بکنید که دیگران دوست دارند : صحبت خود را با دیگران با بحث دربارۀ چیزهایی که در مورد آنها اختلاف نظر دارید شروع نکنید .


5- سؤالاتی بپرسید که آدمها دوست دارند جوابش را بدهند .
افراد را تشویقشان کنید که دربارۀ خودشان و کارهایشان برایتان حرف بزنند .


6- مردم را سرزنش نکنید : یادتان باشد احتمال دارد دیگران به کلی اشتباه کنند ولی خودشان این طور فکر نمی کنند .


7- گـفته های دیگران را رد نکـنید : از اعـتراض کردن و جر و بحـثهـای بی مورد که به هر رابـطه ای پایان می دهد پرهیز کنید .


8- به صحبتهای دیگران به دقت گوش کنید : اگر می خواهید خودتان را در دل دیگران جا کنید با علاقه و با تمام وجود به صحبتهایشان گوش دهید و مرتباً سرتان را تکان دهید و بپرسید : « خوب بعداً چی شد ؟ » خواهید دید که گل ازگلشان شکفته می شود .


9- به وضعیت ظاهری خودتان توجه کنید : اولین خاطره ای که درذهن دیگران باقی می گذارید مربوط به آراسته و تمیز بودن خودتان می باشد .


10- وقت خودتان را با دیگران تقسیم کنید اگر کارهای خود را زمان بندی کنید می توانید زمانی را برای افرادی که دوست دارید صرف نمایید . شوخ طبع باشید : شوخ طبعی باعث می شود دیگران از گوش سپردن به شما لذّت بیشتری ببرند .


11- از دیگران ازصمیم دل قدر دانی کنید : در ازای محبت و خوبی دیگران باید تشکر و قدردانی کرد چون اگر کسی تشکر نکند یعنی محبت دیگران را درک نمی کند .


12- همیشه کاری کنید که دیگران احساس کنند آدمهای مهمی هستند : همه دوست دارند دیگران ازآنها تعریف کنند اگر چنین کاری را کنید می توانید آدمها را در کف دست خود بگیرید .
جان دیوئی می گوید عمیقمترین اشتیاق درطبیعت بشر آرزوی مهم بودن است .

Borna66
06-21-2009, 09:54 PM
ایجاد تعادل و توازن در زندگی
تعادل و توازن در زندگی به چه معناست؟

دنیای پر استرس دنیایی است که تعادل و توازن در آن معنای کمتری دارد. زمانیکه فعالیتهای ما برخی پر رنگ ، برخی کم رنگ ، بدون رعایت هدفمندی انجام می‌گیرند، آنچه را که روی ما قرار می‌گیرد، یک زندگی شلوغ و سرسام آوری خواهد بود که شاید گاهی نتوانیم خود را در میان این همه شلوغ و پلوغی پیدا کنیم. تعادل و توازن به این معناست که هر چیزی در زندگی سر جای خودش قرار گرفته باشد، به همان اندازِه خود مورد توجه قرار گیرد نه کمتر و نه بیشتر. یک بعدی زندگی نکنیم، بطوری که جنبه‌های متعددی از زندگی ما فردی یک جنبه مشخص شود.

زمانی که فردی بر حسب علاقه خود روابط اجتماعی‌اش را مورد توجه بیشتری قرار می‌دهد و به عبارتی کل زندگی خود به تأمین نیازهای خود به روابط اجتماعی می‌گذراند، حتما از جنبه‌های دیگر کم خواهد آورد. مثل زن خانه داری که از رسیدگی به امور منزل باز می‌ماند یا مردی که با قرارهای متعدد با دوستان و آشنایان موفقیت شغلی خود را به خطر می‌اندازد. تعادل و توازن داشتن یعنی استفاده از یک ترازوی فرضی برای اینکه هر چیزی را به همان اندازه که در زندگی نیاز هست بسنجیم.
عوامل بازدارنده تعادل و توازن

نداشتن اهداف مشخص

افرادی که هدفمند نیستند، هنوز اهداف دقیقی برای خود مشخص نکرده‌اند اغلب از این شاخه به آن شاخه می‌پرند. گاهی یک شاخه را محکم می‌چسبند و بعد از مدتی ترجیح می‌دهند از آن شاخه جدا شوند و به شاخه دیگری بچسبند. به این ترتیب آنچه در زندگی آنها صدمه جدی می‌بیند تعادل زندگی است و همین مسأله دشواری رسیدن به یک هدفمندی دقیق را سبب می‌شود.
نداشتن اطلاعات کافی

افرادی که اطلاعات کافی در حوزه‌های مختلف زندگی ندارند اغلب دچار بی‌توازنی در زندگی می‌شوند. به عنوان مثال افرادی که اطلاعات کافی در زمینه فرآیند یادگیری ندارند و مثلا نمی‌دانند فقدان خواب کافی یادگیری را مختل خواهد ساخت، ممکن است ساعات خواب خود را کمتر کرده (کمتر از حد معمول و لازم برای بدن) و ساعات یادگیری را بالا ببرند.
نداشتن برنامه ریزی مناسب

وقتی فردی برنامه ریزی دقیق و منظمی برای امورات زندگی خود داشته باشد حتما با بی‌توازنی روبرو خواهد شد. برنامه ریزی مناسب کمک خواهد کرد فرد بتواند فعالیتهای خود را نظم ببخشد و تعادلی در انجام آنها ایجاد کند به نحوی که یکی را فدای دیگری ننماید.
فقدان مسئولیت پذیری

افراد در قبال همه جنبه های زندگی خود مسئول هستند. مسئولیت پذیری فرد را به برقراری نظم در زندگی هدایت می کند و موجب می شود زندگی متعادلی برای فرد مهیا شود. فقدان مسئولیت پذیری به عنوان مثال در تربیت کودک موجب خواهد شد مادر به راحتی زمان مورد نیاز برای تربیت کودک خود را صرف فعالیتهای دیگر بکند.
عوامل ایجاد کننده تعادل و توازن

وضعیت فعلی خود را بررسی کنید

برای این منظور نگاهی به زندگی امروزه دیروز خود بیاندازید. ببینید چه کارهایی انجام داده‌اید، چه زمانهایی را صرف هر کدام از این فعالیتها کرده‌اید؟ آیا زمان صرف شده برای هر فعالیت متناسب با نوع آن فعالیت بوده است؟ بدین ترتیب شما آگاهی بیشتری از نقاط فاقد توازن در زندگی خود کسب خواهید کرد. این بینش و آگاهی به شما کمک خواهد کرد نکات ضعف متعادل سازی زندگی خود را بهتر بشناسید و بدانید کدام جنبه‌هایی از زندگی شما فدای دیگر جنبه‌ها شده است.
اهداف خود را مشخص کنید.

داشتن اهداف روشن و دقیق بسیار اهمیت دارد. اهداف خود را شناسایی کنید و ارزش و امتیاز هر یک را مشخص کنید. به این ترتیب شما خواهید توانست آنها را الویت بندی کنید. می‌توانید اهداف خود را دسته بندی کنید و معین کنید که هر کدام از علایق شما به کدام دسته از اهداف مرتبط هستند. مثلا می‌توانید اهداف خود را به اهداف کوتاه مدت ، اهداف دراز مدت ، اهداف شخصی و اهداف اجتماعی تقسیم بندی کنید.

اهداف کوتاه مدت شامل اهداف زندگی روزمره شما می‌شود و همچنین اهدافی که در مدت زمان کمتری می‌توانید به آنها برسید. مثل اهدافی که برای خود مشخص می‌کنید مثل رفتن به دیدار یک دوست ، موفقیت در امتحانات نوبت اول مدرسه و ... . اهداف دراز مدت شامل اهدافی هستند که با مقداری تأخیر قابل دسترس هستند. مثل هدف ورود به دانشگاه برای دانش آموز دوره راهنمایی تحصیلی. اهداف شخصی به اهداف خود فرد اطلاق می‌شود مثل برنامه‌هایی برای تفریح و بازی ، بهداشت شخصی و ... . اهداف اجتماعی اهدافی هستند که در ارتباط با دیگران معنا پیدا می‌کنند مثل کارهایی که برای دیگران انجام می‌دهیم مثل کمک به یک دوست در مطالعه دروس برای آمادگی امتحانات پایان سال.
برنامه ریزی کنید.

همزمان با تنظیم اهداف برنامه ریزی برای رسیدن به آنها صورت می‌گیرد. بعد از آن فهرستی از اهداف خود را مشخص کریدی و به آنها الویت مناسب دادید متناسب با الویتی که به هر یک از آنها داده‌اید و ارزش و اهمیتی که برای شما دارند و زمانی که نیاز دارند برنامه ریزی خود را شروع کنید. برای اهداف مهم و ضروری باید الویت بیشتری در برنامه ریزی قائل شوید. ابتدا برای تک تک اهداف خود همه گامهای لازم را مشخص کنید. سپس شروع کنید به عمل ساختن آنها.
علایق ، مسئولیتها و نیازمندیهای خود را بشناسید.

شناسائی زمینه‌های مورد علاقه ، مسئولیتهای فردی و نیازمندیها به فرد کمک می‌کند تا بتواند میان آنها تعادل لازم را برقرار کند. روشن است هر فرد بزرگسالی علاوه بر علایق ، یک سری مسئولیتهایی را داراست که ناچار است انجام آنها را بر عهده بگیرد. در کنار آنها یکسری نیازمندیهایی دارند که به ناچار در کار انجام مسئولیتها و رسیدن به علایق باید به آنها نیز توجه کند.

برای این منظور تصور کنید یک فرد متأهل و بزرگسالی که به عنوان پدر خانواده مسئولیت تأمین خانواده را به عهده دارد و علایق ورزشی دارد. یک فرد که به تعادل در زندگی می‌اندیشد، تمام ساعات خود را با ورزش پر می‌کند که از تأمین زندگی خانواده و مایحتاج آنها عقب بماند. چنین فردی با تعیین زمانی برای فعالیتهای ورزشی خود در کنار مسئولیت تأمین خانواده به نیازمندیهای بدنی و روانی خود نیز توجه دارد. افرادی که تمام اوقات خود را صرف علایق یا مسئولیتهای خود یا هر دو آنها می‌کنند، اما توجهی به تأمین نیازهای جسمی و روحی خود ندارد مثلا برای رسیدن به آرامش فکری و روانی برنامه نمی‌چینند یا تغذیه ندارند، چندان موفق نخواهند بود.

Borna66
06-21-2009, 09:54 PM
کمرویی و استرس اجتماعی

بسیاری از متخصصان و محققان ریشه‌ی اصلی کمرویی را در ترس یا اضطراب اجتماعی می‌دانند.
اضطراب از نظر روانشناسی و روانپزشکی یعنی " ناآرامی، هراس و ترس ناخوشایند و فراگیر با احساس خطر قریب‌الوقوع که منبع آن قابل شناخت نیست." به سخن دیگر اضطراب یک پاسخ طبیعی در مقابل هر نوع تهدید یا فرآیندی آگاه کننده و اخطاری به فرد درباره‌ی یک خطر یا موقعیت ضربه‌آمیز است. الگوی پدیدآیی اضطراب در موجود زنده امری است کاملاً فطری و ضرورتی برای بقای حیات و صیانت نفس، تلاش و حرکت و آمادگی برای مقابله با تهدیدها و خطرهای طبیعی و اجتماعی به شمار می‌رود. اما زمانی که نگرانی‌های فرد نسبت به مسائل مختلف به طور فراگیر فزونی یابد به‌تدریج شاهد بروز اضطراب مرضی خواهیم بود. ریشه‌ی اضطراب درونی و روانی است و در مراحل رشد شخصیت پدیدار می‌شود و همان‌گونه که ذکر شد پاسخی برای تهدیدی ناشناخته و نامشخص و دارای جنبه‌ی تعارضی و غالباً مزمن است. اضطراب اجتماعی نتیجه‌ای است از احتمال یا وقوع نوعی ارزیابی شخصی در موقعیتهای مختلف اجتماعی. به دیگر سخن فردی که دچار اضطراب اجتماعی است هیچ گونه تمایل به آغاز ارتباط با دیگران ندارد و با احساسی از ترس و پایداری غیر معقول، از هر موقعیتی که ممکن است در معرض داوری دیگران قرار گیرد اجتناب می‌ورزد. برداشت یا تصور شخص از موقعیتهای اجتماعی که احتمال دارد شخصیت او مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد، می‌تواند واقعی یا خیالی باشد، در واقع شخصی که به شدت دچار اضطراب اجتماعی است، تصور می‌کند در هر موقعیت یا شرایط اجتماعی فرد یا افرادی به محض مواجه شدن با او رفتار و شخصیتش را مورد نقادی و ارزیابی قرار خواهند داد. و یا ممکن است طوری رفتار کند که مورد تحقیر دیگران واقع شود و در فشار و مخمصه قرار گیرد، هنگامی که چنین اضطرابی بروجود فرد مستولی شود اعتماد به نفس کاهش می‌یابد، قدرت نگرش واقع بینانه و برقراری ارتباط متقابل با دیگران به حداقل می‌رسد و احساس تنش یا ناتوانی در تنش زدایی، افسردگی، ناآرامی و بیقراری، گریز از ارتباطات معمول اجتماعی و دل‌مشغولی‌های مفرط، شخصیت فرد را فرا می‌گیرد. در تعدیل اضطراب، عوامل بسیاری از جمله نحوه نگرش یا بازخورد فرد، باورهای قلبی، ارزشها و اعتقادات دینی و تربیت خانوادگی و اجتماعی تأثیر دارد. با اذغان به این که همه انسانها از کوچک تا بزرگ اساساً تشویق پذیر و تنبیه گریز هستند و دوست ندارند که بخشی از رفتار یا جنبه‌های مختلف شخصیتشان توسط دیگران مورد ارزیابی و نقادی قرار گیرد و چنین شرایط ی اصحنه‌های امتحانی برایشان خوشایند نیست،اما آن دسته از کودکان، نوجونان و بزرگسالانی که به طور غیر عادی دچار ترس یا اضطراب اجتماعی هستند، کمترین تمایلی برای حضور در موقعیتهای اجتماعی و ارتباط با دیگران ندارند، چرا که همه موقعیتهای اجتماعی و تعادل بین فردی را صحنه‌های ارزیابی و انتقاد تلقی می‌کنند. فی‌المثل حضور درجلسات مصاحبه و گزینش تحصیلی و شغلی، دیدار با فردی مسئول یا مقتدر برای اولین بار، صحبت، سخنرانی و ارائه گزارش در حضور مخاطبان برجسته، مصاحبه در برنامه‌های پخش مستقیم تلویزیون یا رادیو، ورود به اطاقی مملو از آدم های غریبه و موقعیتهای از این قبیل تقریباً همه افراد را تا حدودی مضطرب می‌کند، لکن بعضی از کودکان، جوانان و بزرگسالان غالباً در هر موقعیت اجتماعی که ممکن است رفتار ایشان مورد ارزیابی قرار گیرد، دچار اضطراب شدید می‌شوند برای این قبیل افراد، اضطراب یک ویژگی شخصیتی محسوب می‌شود و نه یک وضعیت گذرا.

* اضطراب اجتماعی در شرایط زیر بیشتر مشاهده می‌شود:
1. ترس از عدم تأیید یا انتقاد توسط دیگران.
2. ترس از قرارگرفتن در موقعیتی که می‌بایست مصمم و قاطع جواب داد یا اظهارنظر کرد.
3. ترس از مقابله کردن با شرایط خاص اجتماعی، عصبانیت‌ها و پرخاشگری‌ها.
4. ترس از مواجه شدن و همکلام شدن با جنس مخالف.
5. ترس از ناتوانی در برقراری و حفظ روابط بسیار صمیمی بین فردی.
6. ترس از بروز جدی تعارض و احساس دوگانگی در خانواده و طرد شدن توسط والدین.
7. ترس از طرد شدن و از دست دادن روابط بین فردی، کمرویی و احساس تنهایی.
فردی که قادر به برقراری ارتباط با دیگران نیست احساس می‌کند که از دوستان و نزدیکان جداست و به طور قابل ملاحظه‌ای کمتر از دیگران از روابط اجتماعی بهره می‌برد. چنین فردی نمی‌تواند احساسات خوشایند یا ناخوشایند، ترس‌ها و نگرانی‌ها و آرزوها و امیدهایش را با نزدیکان و دوستانش در میان بگذارد و پاسخ‌ها و عکس‌العمل‌های آنها را دریافت کند. احساس تنهایی نیز همانند کمرویی نوعی ناتوانی اجتماعی است و هر کدام از ما در موقعیت یا شرایط خاص ممکن است احساس کنیم که تنها هستیم.
افرادی که دچار احساس " تنهایی" می‌شوند و این احساس با شدت و مداومت افکار و رفتار ایشان را فرا می‌گیرد، به تدریج از تمایلات اجتماعی و ارتباطات بین فردی‌شان کاسته می‌شود تا به حداقل می‌رسد، و از این نظر بعضی از ویژگی‌های افراد کمرو را پیدا می‌کنند. کمرویی ناتوانی و معلولیت فرد در برقراری ارتباط است و " تنهایی" مشکل انسان در اثر فقر ارتباطی است. باید توجه داشت که صرف احساس تنهایی به معنای کمرویی یا ناتوانی و معلولیت اجتماعی نمی‌‌تواند باشد.
همچنین احساس تنهایی لزوماً همیشه به معنای تنها بودن نیست. ممکن است یک نفر در جمع آشنایان و دوستان و یا در حین حضور در جشن ازدواج یکی از بستگان احساس کند که تنهاست و برعکس شخصی ممکن است دریک محیط و مکان کاملاً دور از خانواده و دوستان واقعاً تنها باشد بدون اینکه احساس تنهایی کند، شایان ذکر است که به دلیل ویژگی‌ها و نیازهای خاص روانی – اجتماعی نوجوانان ظهور پدیده‌ی تنهایی (احساس تنهایی) در بین آنها به طور فوق‌العاده‌ای بیشتر از شیوع این احساس در میان بزرگسالان است.
بنابراین احساس تنهایی ممکن است کاملاً گذرا و موقتی باشد و فرد دوباره نشاط زندگی و تمایل به فعالیت اجتماعی را بازیابد. اما هر گاه چنین احساسی به علل گوناگون از جمله ناکامی‌های مکرر، نگرانی و اضطراب شدید، رفتارتبعیض‌آمیز و بی‌عدالتی، فشارهای گوناگون خانوادگی و اجتماعی، سرخوردگی و توسعه‌ نگرش و بازخورد منفی نسبت به رفتار ناخوشایند و واکنش‌های منفی اطرافیان، فقر انگیزشی و قطع امید از پیوندهای عاطفی عزیزان تقویت گردد با شدت هر چه بیشتر فراگیر شود و فرد مبتلا عمیقاً احساس تنهایی می‌کند، نه تنها همانند افراد کمرو دچار ناتوانی یا معلولیت اجتماعی می‌شود بلکه اضطراب و احساس تنهایی زمینه افسردگی جدی را در وی به وجود می‌آورد و ممکن است دست به اقدامات غیرعادی نظیر گریز و فرار از خانه و محل زندگی و کار، بعضی کژروی‌های اجتماعی، اعتیاد و خودکشی بزند. درصد قابل توجهی از کسانی که خودکشی کرده‌اند یا اقدام به خودکشی می‌کنند تجارب فراوانی از احساس تنهایی و رهاشدگی از طرف صمیمی‌ترین نزدیکان و دوستان خود داشته‌اند.
بنابراین می‌بایست به طور خیلی جدی به این پدیده توجه داشت و افراد مبتلا به این را با اتخاذ روشهای اصلاحی و درمانی مناسب مورد درمان و توان‌بخشی اجتماعی قرار داد. بدون تردید در دنیای پیچیده‌‌ی امروز فراوانی‌ ناراحتی‌ها و رنج‌های ناشی از مشکلات ارتباطی و سازگاری اجتماعی نظیر: اضطراب، افسردگی، کمرویی و احساس تنهایی و ... به مراتب بیش از بیماری‌های قلبی است! در واقع بسیاری از موارد ناراحتی‌های قلبی خود نتیجه‌ی فشارهای عاطفی و روانی و روابط ناسالم یا نامؤفق بین فردی است.

منبع : All Rights Reserved 2008 © mohsenazizi.Blogfa.Com

Borna66
06-21-2009, 09:55 PM
مدیریت نفس

http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


داشتن يا نداشتنِ هوس و خواسته
به طور كلّى، بسيارى از افراد، نيروى اراده را با هوس، اشتباه مى‏كنند و تفاوتى بين آنها قائل نمى‏شوند. حال اگر بخواهيم به توضيح آن دو بپردازيم و آنها را معنا كنيم، هوس را «ميل (گرايش) غريزىِ سيرى‏ناپذير» تعريف خواهيم كرد، در حالى كه اراده، «مُلزَم نمودن اختيارى خويشتن است به تأمين يك خواسته»، كه پس از تحقّق آن خواسته و يا با انصراف از آن، خاتمه مى‏يابد. از همين دو تعريف ابتدايى برمى‏آيد كه اوّلاً هوس، به خودىِ خود، منفى نيست و ثالثا به فعليّت رسيدن و عملى شدن هر هوسى، نيازمند اراده كردن است. هنگامى كه مى‏خواهيم كار بخصوصى را انجام دهيم مى‏گوييم: «دلم مى‏خواهد»، ولى اگر آن كار، باب طبعمان نباشد، مى‏گوييم: «دلم نمى‏خواهد». پس هوس داشتن، مفهوم «قبول عملى» را پيدا مى‏كند و نداشتن هوس، «امتناع از انجام دادن آن عمل» را مى‏رساند.

تبعيّت از احساس ميل و بى‏ميلى در نهايت، از ما آدم‏هايى كاهل و خمود مى‏سازد ؛ چون هرگونه احساسِ شور و نشاط و ابتكار و نيز جرئت و شهامت را از شخص، باز مى‏ستاند و ميل به تغيير دادنِ خويشتن و جهان را در او مى‏ميرانَد.
انتخاب نحوه زندگى به طريق خواست و ميل، موجب آن مى‏شود تا سقف امكانات خود را پايين‏تر و پايين‏تر بياوريم و شكست آتى خود را سهل تر بسازيم. شخصيتى كه تنها به نحوه ارضاى «هوس»هاى خود نظر دارد، سرانجام به نقطه‏اى مى‏رسد که ديگر جز برآوردن هوس و ميل غريزى، هيچ كارى برايش نمى‏ماند، در حالى كه انسان، بجز هوس‏ها نيروهاى ديگرى نيز در درون خود دارد (مثل قوّه تعقّل و تفكّر) كه مى‏تواند به مدد آنها رشد و تعالى و تكامل يابد، حالْ آن كه هوس‏ها، با فرسوده شدن تن آدمى و به تحليل رفتن قواى مادّى او، فرسوده مى‏شوند و يا ابزارهاى تأمين آنها (اعضاى بدن و حواسّ پنج‏گانه و...) ضعيف و ناكارآمد مى‏شوند.
هوس از ديدگاه دين
آنچه براى يك انسانِ كمالجو مهم است، چگونگى برخورد با اين تمايلات درونى است؛ چرا كه در اثر پيروى نادرست از همه خواسته‏ها و هوس‏هايمان، به تدريج، درخشندگى عقل و ايمان در وجودمان را به خاموشى مى‏رود و در نهايت، به درجه‏اى پايين‏تر از حيوانات، تنزّل خواهيم كرد. قرآن مجيد مى‏فرمايد: «پيروى از هواى نفس مكن كه تو را از خداوند، گمراه مى‏كند».(1) بنابراين، انسان طالب كمال و سعادت و رشد و تعالى، كاملاً بر هوس‏ها و تمايلات نفسانى خويش، نظارت دارد و در يك كلام، هوشيارانه نفس خويش را مديريت و رهبرى مى‏كند
نفس انسان، خاستگاه هوس‏ها
اگر انسان به هرچه نفس، خواستار آن بود، تن داد، نفس را به مانند اسب سركش در درون خود خواهد داشت كه ديگر نمى‏تواند آن را كنترل كند و از آن، سوارى بگيرد. پس اگر شخص مى‏خواهد هوس‏هاى خويش را كنترل كند، بايد اين اسب را رام كند و قدرى او را گرسنه نگه دارد و به همه خواسته‏هايش پاسخ ندهد تا بتواند در مواقع لزوم، از آن، در راه رشد و تعالى و عبادت و اطاعت، بهره ببرد و همواره آن را مغلوب عقل و قانون (يا دين و انضباط اجتماعى) بنمايد.
در حديثى از رسول خدا (ص) مى‏خوانيم: «دشمن‏ترينِ دشمنان تو، نفس توست كه بين دو پهلويت قرار گرفته است».(3) در مقابل نفس، گرايش‏هايى كه موجب تعالى انسان مى‏شوند، برخاسته از عقل‏اند كه روح را پرواز مى‏دهند و به خدا نزديك مى‏كنند.

مردم در برابر هوس‏ها
به طور كلّى، مردم در برابر هوس‏هايشان به سه دسته تقسيم مى‏شوند:
دسته اوّل: مردمى كه به دلخواه خود عمل مى‏كنند و چيزى مانعشان نمى‏شود و همواره به دنبال لذايذ مادّى‏اند و به برآوردن همه هوس‏هاى خويش توجّه كامل دارند. اينان كسانى‏اند كه منزلت متعالى انسانى و نيز سعادت آخرت خويش را قربانى لذّت‏خواهى چند روزه خويش مى‏كنند.
دسته دوم: كسانى هستند كه براى خواسته‏هاى نفسانى و هوا و هوس خويش حدّ و مرزى مشخص مى‏كنند و در حدّ توان و امكان، سعى دارند از موارد گناه و انحراف و نقض قوانين، دورى گزينند ؛ ولى از برآورده ساختن ساير خواسته‏ها و تمايلاتشان خوددارى نمى‏كنند.
دسته سوم: كسانى هستند كه اصل را بر مخالفت با هرگونه هوا و هوس قرار مى‏دهند، مگر در مواردى كه رضاى خداوند در موافقت با تحقّق آن ميل و هوس باشد، آن هم صرفا به قصد جلب رضاى خداوند و نه به خاطر پيروى از هوا و هوس.
انسان هر اندازه به دلخواه هوس‏هايش عمل كند، از خِردش، و ناگزير از خدا دور مى‏شود . وقتى خدا به انسان كمك كند، مبارزه با هوا و هوس، با تمام مشكلاتش براى او آسان مى‏شود، هرچند اين كار، در آغاز، مشكل است. در ادامه به ارائه راه‏كارهايى براى مقاومت در برابر هوس‏ها و اداره كردن آنها خواهيم پرداخت.
مبارزه‏اى آرام در مقابل هوس‏ها

به طور كلّى، راه تقويت اراده انسان و كنار زدن هوا و هوس تمرين در پاسخ ندادن به خواسته‏هاى نامعقول نفس و به عبارت ديگر، هوس‏هاى خطرناكى است كه انسان را از مسير زندگى سالم، خارج مى‏كنند. انسان بايد آرام آرام، با هوس‏هاى پوچ و باطل خود به مخالفت برخيزد .

صبر و خويشتندارى در برابر هوس
ترديدى نيست كه يك انسان خردمند، فوايد صبر و نتايج خوبِ كوتاه مدّت و درازمدّت آن را بر تبعات و عوارض سوء هوسرانى و نتايج نامطلوب آن، ترجيح مى‏دهد. در اين صورت، پايگاه صبر، يك پايگاه هشيارانه و آگاهانه و يك روش ارادى و اختيارى در زندگى است كه در خلال آن، تحمّل سختى‏ها بر هوسرانى‏ها مى‏چربد.

زندگى مشترك و هَوَسمندى‏ها
تشكيل خانواده، راه حل مناسبى براى تعديل غرايز و برآوردن معقول برخى هوس‏هاست، پايبندى به هوس‏ها، پيروى از خواسته‏هاى دل، زندگى را تيره مى‏كند و رشته‏هاى پيوند خانوادگى را از هم مى‏گسلد. چه بسيارند سوء تفاهم‏ها، حساسيت‏ها، برخوردهاى ناروا (و صريح‏تر بگوييم: بى‏تقوايى‏ها) كه از برخى مردان يا زنان سر مى‏زند و اركان زندگى مشترك را (كه بر حُسن نيّت و اهداف نيك انسانى بنا نهاده شده است) ويران مى‏سازد. آرى! ما معتقديم هر سنّى و هر مرحله‏اى از زندگى، اقتضايى دارد. در سنين نوجوانى و جوانى، تظاهر و خودنمايى و احيانا برخى از اشتباهات، ممكن است ناديده گرفته و يا بخشوده شوند ؛ ولى در آن هنگام كه دختر و پسرى، پيوند زندگى مشترك مى‏بندند، بايد بر اساس ضابطه گام بردارند و از پيروى هر خواسته و هوسى، خوددارى نمايند. در غير اين صورت، هدف اصلىِ تشكيل خانواده، زير پا نهاده شده است.
شايان ذكر است كه در منابع روان‏شناسى جديد، موضوع «هوس» و «پرهيز» و «صبر» را بايد در زير عناوينى چون: هوش هيجانى، مهار هيجان، وسوسه، مقاومت در برابر وسوسه، توان بازدارى، كامروايى با درنگ (تحمّل به خاطر پاداش‏هاى آينده)، و... جستجو كرد.
پي نوشت:
1 . سوره ص، آيه 29 .
2 . الكافى، ج 2، ص 335.
3 . بحارالأنوار، ج 70، ص 64 .

منبع: موسسه جهان يسبطين

Borna66
06-21-2009, 09:55 PM
ایراد نگیرید...تشویق و حمایت کنید
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg

نوجوانی دوره ای بحرانی در زندگی فرزندان ماست. نه نوجوان بودن آسان است و نه والدین یک نوجوان بودن. یک اظهار نظر به ظاهر ساده از طرف شما می تواند باعث ایجاد سوءتفاهم شود و فرزند نوجوانتان برنجد یا خشمگین شود. همین مسأله والدین را برای برقراری ارتباط دوستانه و مناسب با نوجوان گیج و سردرگم و حتی دلسرد می کند. والدین باید با یک رویکرد منطقی،، هم به رشد شخصیتی فرزندانشان کمک کنند و به استقلال طلبی آن ها احترام بگذارند و هم با ملایمت به آنها نشان دهند که خانواده بزرگترین حامی و پشتیبان آنها است.
‌● توقع بیش از اندازه نداشته باشید
از فرزند نوجوانتان توقع بیش از اندازه نداشته باشید. اگر قصد دارید در چند مورد رفتار او را اصلاح کنید، باید در این راه قدم به قدم پیش بروید و در هر مقطع زمانی فقط روی یک جنبه از رفتارش کار کنید، به عنوان مثال اگر اخیراً از او خواستید که هر روز سر ساعت مشخصی به خانه برگردد و او هم تازه شروع به عمل کردن مطابق میل شما کرده است نباید بلافاصله موضوع دیگری مانند کم کردن ساعات تماشای تلویزیون را مطرح کنید. هنگامی که مشغول اصلاح رفتار او در زمینه ای خاص هستید از نافرمانی های کوچکش در سایر زمینه ها چشم پوشی کنید. تلاش بیش از حد برای اصلاح جنبه های متعدد رفتار فرزندتان هر دوی شما را خسته و نا امید می کند. بیشتر بر روی مسائلی متمرکز شوید که به سلامت و امنیت او مربوط است، مانند مواد مخدر، بی احتیاطی در رانندگی و انتخاب دوستان مناسب.
● اجازه دهید برای حل مشکل تلاش کند
برای کمک و پشتیبانی از فرزندتان همیشه حاضر باشید ولی فقط هر وقت از شما خواست، نصیحتش کنید. اگر فرزندتان دوست ندارد درباره موضوع خاصی با شما صحبت کند، اصرار نکنید هرچه در سرش می گذرد را برایتان تعریف کند. اصرار بیش از اندازه در این مورد معمولاً باعث خشمگین شدن نوجوانان می شود. در عوض به او اجازه دهید خودش برای حل مشکلاتش تلاش کند. بدین ترتیب به او نشان می دهید از این که کم کم شخصیت مستقلی پیدا کند حمایت می کنید و این اولین قدم برای افزایش عزت نفس در نوجوانان است. البته باید به او یادآوری کنید که هر زمان نیاز به مشورت و یا کمک شما داشته باشد، همیشه در کنارش حاضر هستید.
● به حریم خصوصی نوجوانان احترام بگذارید
آزادی های معمول نوجوانان را با دخالت های بی مورد محدود نکنید. به حریم خصوصی فرزند نوجوانتان همانند بزرگسالان احترام بگذارید. هرگز ایمیل های او را نخوانید و به مکالمه های خصوصی اش گوش ندهید. هنگامی که او خانه نیست اتاقش را مرتب نکنید. نوجوانان از سرک کشیدن والدین به اتاق و وسایلشان بیزارند و مسلماً شما هم دوست ندارید مرتباً ریخت و پاش آنها را جمع کنید. فرزندانتان آنقدر بزرگ شده اند که بتوانند اتاقشان را خودشان مرتب کنند.
● فقط اعتدال را به نوجوانان یاد دهید
بسیاری از نوجوانان عادت به صحبت کردن بیش از حد با تلفن دارند. به آنها یاد بدهید که تلفن وسیله ای برای همه اعضای خانواده است و همه حق دارند که از آن استفاده کنند.
می توانید مدت زمانی تعیین کنید و از فرزندتان بخواهید مکالمه های تلفنی اش از آن مقدار بیشتر نباشد. این کار فقط برای آزاد کردن خط تلفن نیست بلکه به فرزندتان اعتدال و میانه روی و نظم می آموزد.
● درباره وضع ظاهری بیش از حد حساس نباشید
نوجوانان درباره وضع ظاهری خود بیش از اندازه حساس هستند. ممکن است آنها مرتباً در حال ایراد گرفتن از سر و وضع و نحوه لباس پوشیدن اطرافیانشان باشند. اما معمولاً هنگامی که کسی از ظاهر خود آنها انتقاد می کند، برخورد مناسبی ندارند. باید به نوجوانان کمک کرد تا تصویر ذهنی مناسبی از خودشان داشته باشند. درباره نحوه لباس پوشیدن فرزندتان بیش از حد حساس نباشید. البته این به این معنی نیست که در هر شرایطی از او تعریف کنید. بلکه به دنبال راههایی برای حمایت کردنش باشید. هنگامی که لباس های مناسبی را برای پوشش انتخاب می کند او را تشویق کنید و سعی کنید باورهای مثبت او را نسبت به خودش مستحکم تر کنید.

منبع :All Rights Reserved 2008 © mohsenazizi.Blogfa.Comhttp://pnu-club.com/imported/2009/06/125.gif

Borna66
06-21-2009, 09:55 PM
پیش گیری از خود کشی-چرا مردم خودکشی می کنند؟!

خصوصيت مشترك ما بين افرادي كه اقدام به خودكشي مي كنند داشتن اين باور است كه خود كشي تنها راه حل غلبه بر احساسات غير قابل تحمل است .كشش خودكشي دراين است كه نهايتا به اين احساسات غيرقابل تحمل خاتمه مي دهد .درتراژدي خودكشي ،آشفتگي ومشكلات عاطفي به حدي شديد مي گردند كه فرد را دريافتن راه- هاي مختلف حل مشكل خود ناتوان مي سازند. رحالي كه راه حل‌هاي ديگري نيز وجود دارند.
همه ما درطول زندگي احساس تنهائي ،افسردگي ،بي كسي ونا اميدي را تجربه مي -كنيم .مرگ يكي از اعضاي خانواده وشكست دربرقراري ارتباط از جمله مواردي هستند كه اعتماد به نفس ما را تحت تأثير قرارداده احساس بي ارزشي را در ما بوجود مي -آورند.ورشكستگي‌هاي اقتصادي نيز از جمله مشكلات عمده‌اي هستند كه بعضي از ما در طول زندگي كم و بيش با آن مواجه مي‌گرديم. از آنجائي كه ساختار هيجاني هر شخص منحصر به فرد مي باشد هركدام ازما در شرايط مختلف پاسخهاي متفاوتي مي‌دهيم .
درتشخيص اين كه آيا واقعا ٌفردي قصد خودكشي دارد لازم است اين موقعيت بحراني ،از ديدفردمورد ارزيابي قرارگيرد، چرا كه ممكن است موضوعي كه از ديد شما از اهميت كمي برخوردار است بنظر شخص ديگر بسيار مهم باشد ويا واقعه اي كه شما براي آن اهميتي قائل نمي‌شويد براي شخص ديگر بسيار ناراحت كننده و مهم تلقي گردد.
بدون توجه به ماهيت بحران ،اگر كسي احساس مي كند كه ديگر تحمل مشكلات را ندارد خطر اقدام به خودكشي ،به عنوان راه حل جذاب براي وي وجود دارد.

علائم خطر
حداقل 70 درصد كساني كه اقدام به خودكشي مي‌كنند قبل از اقدام ،به گونه‌اي قصد خودشان را نشان مي‌دهند .آگاهي از اين نشانه‌ها وحاد بودن مشكلات فرد ميتواند د ر پيشگيري از چنين تراژديهايي كمك كننده باشد. اگر شما فردي را مي شناسيد كه در برقراري يك ارتباط هدفمند ويا رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده درموقعيت پراسترسي قرار دارد و يا حتي به دليل شكست درامتحان دچار مشكل مي‌باشد لازم است درصدد يافتن ساير علائم بحران برآئيد.
بسياري از افراد غالبا با ابراز جملاتي همچون " دلم مي خواهد خودم را بكشم "يا " نمي دانم چه مدت ديگر مي توانم اين فشارها ومشكلات را تحمل كنم " ،يا اينكه "من قرص‌هايم را براي روزي نگهداشته‌ام كه كارها واقعا بدتر گردد" ي" اخيرا طوري رانندگي مي كنم گوئي واقعا برايم اهميت نداردچه اتفاقي برايم پيش بيايد." ديگران را مستقيما از برنامه خود كشي خود مطلع ميگردانند.بطور كلي وجود احساس افسردگي ، ابراز درماندگي ،تنهايي ونا اميدي شديد مي تواند بيانگر افكار منجر به خودكشي درفرد باشد.گوش دادن به صحبتهاي فرد كه نشانة درخواست كمك از طرف اوست حائز اهميت بسياري است چرا كه معمولا اين گونه صحبتها تلاش نا اميدانه فرد جهت برقراري ارتباط ، دريافت كمك و درك مشكلاتش توسط ديگران مي باشد.
بيشتر اوقات دررفتار بيروني افرادي كه به فكر خودكشي مي افتند تغييراتي ديده مي‌شود آنها ممكن است با بخشيدن اموال قيمتي خود ومرتب كردن كارهايشان خود را براي مرگ آماده كنند .آنها همچنين ممكن است از اطرافيان خود كناره گيري نموده الگوي خواب و خوراك خود را تغيير دهند ويا علاقه‌أشان را نسبت به فعاليتها يا ارتباطات گذشته‌اشان از دست بدهند.
چنين تغييرات ناگهاني وشديد مي تواند به عنوان زنگ خطر تلقي گردد چرا كه با اين تغييرات فرد خود را درموقعيتي مي بيند كه بزودي مشكلاتش تمام خواهد شد و به آرامش دست خواهد يافت .

باورهاي غلط وحقايقي راجع به خودكشي
qباور غلط : فرد بايد ديوانه باشد كه حتي فكر خودكشي به سرش بزند .
qحقيقت : بيشتر مردم گاهگاهي درطول زندگي خود درمورد خودكشي فكر كرده‌اند. بسياري از افرادي كه خودكشي مي‌كنند ويا اقدام به خود كشي حقيقت : اغلب مواقع عكس قضيه درست است ،كساني كه اقدام‌هاي قبلي خودكشي داشته‌اند بيشتر در معرض خطر خودكشي قرار دارند.براي بعضي از اين افراد، خودكشي دردفعات دوم و سوم آسانتر مي‌باشد.
qباور غلط :كساني كه قصد جدي خودكشي دارند هيچ كاري را نمي‌توان براي آنها انجام داد .
qحقيقت :بيشتر بحرانها ي منجر به خودكشي ،محدود به زمان بوده و براساس افكار مبهم صورت گر فته‌لند .كساني كه اقدام به خودكشي مي‌كنند به نحوي قصد فرار از مشكلات را دارند .درحالي كه آنها مي‌بايد مستقيما با مشكلات برخورد نموده تا بتوانند راه حلهاي ديگري را بيابند .راه حلهايي كه با كمك افراد علاقمند به آنها درطول بحران مطرح شده و با حمايت آنها اين افراد قادر خواهند بود دقيق تر راجع به مسائل فكر كنند.
qباور غلط: صحبت راجع به خودكشي مي تواند ايده خودكشي را در فرد بوجود آورد.
qحقيقت :بحران و آشفتگي‌هاي هيجاني ناشي از آن ،فكر راجع به خود كشي را در ذهن فرد مستعد ايجاد نموده است .علاقمندي وصحبت مستقيم راجع به خودكشي ،اين اجازه را به فرد مي‌دهد فشار يا ناراحتي صحبت دربارة مشكلات خود را تجربه نمايد كه اين امر مي‌تواند منجر به كاهش اضطراب در وي گردد.اين گونه صحبتها همچنين باعث مي‌شود فردي كه قصد خودكشي دارد كمتر احساس تنهايي يا انزوا داشته واحتمالا براي وي تسكين دهنده نيز باشد.

چگونه ميتوان به فردي كه قصد خودكشي دارد كمك نمود:
اغلب خودكشي ها را مي توان با اقدام‌هاي بجا و مناسب در مورد افراد در معرض بحران پيشگيري نمود. اگر فردي راكه قصد خودكشي دارد مي شناسيد لازم است اقدامات زير را انجام دهيد :
qخونسرد باشيد:دربيشتر موارد عجله‌اي دركار نيست .بنشينيد و واقعا به صحبتهاي فرد گوش فرا دهيد وضمن درك،حمايتهاي عاطفي خود را در مورد وي اعمال نمائيد.
qبطور مستقيم راجع به خودكشي بحث نمائيد. بيشتر افراد راجع به مرگ و مردن احساسات مبهمي داشته و آماده دريافت هرنوع كمكي هستند . از صحبت يا سؤال مستقيم راجع به خودكشي ،ترس و وحشتي بخود راه ندهيد.
qفرد را به استفاده از روش‌هاي حل مسئله واقدامات مثبت تشويق وترغيب نمائيد بخاطر داشته باشيد فردي كه در موقعيت بحران عاطفي قرار دارد نمي تواند منطقي ودقيق فكر كند. اورا از هر گونه اقدام جدي وتصميمات غير قابل برگشت درموقعيت بحران باز داريد وراجع به تغييرات مثبتي كه اميد به زندگي را در وي افزايش مي دهد بحث وگفتگو نمائيد.
qاز ديگر افراد كمك بگيريد.عليرغم اينكه شما قصد كمك را داريد،سعي نكنيد با ايفاي نقش مشاور تمام مسئوليت را خود برعهده بگيريد .درجستجوي افرادي كه بتوانند در زمينه‌هاي تخصصي به شما كمك كنند برآييد ،حتي اگر به قيمت از بين رفتن اعتماد او به شما شود.اجازه دهيد فرد مشكل دار بفهمد كه شما براي وي اهميت قائليد ونسبت به او چنان علاقمنديد كه قصد گرفتن كمك از ديگران جهت رفع مشكلات وي را داريد.

اطلاعات ارائه شده را مي توان چنين خلاصه نمودكه:
بحران منجر به خودكشي موقتي است .غير قابل تحمل ترين دردها و ناراحتي ها نيز مي توانند تحمل گردند .كمك هميشه در دسترس شماست .
qكرده‌اند افراد با هوشي بوده‌اند كه در موقعيت بحران ، انتظار بيش از حدي از خود داشته وموقتا دچار آشفتگي وپريشاني احوال شده‌اند .
qباور غلط : كسا ني كه يك بار اقدام جدي براي خودكشي داشته‌لند رغبتي براي اقدام مجدد ندارند .

ترجمه : نسرين مصباح

منبع :University Of Illinois - Counseling Center

http://iransco.org/Br_PIshgIrIkhodkoshI.asp

Borna66
06-21-2009, 09:56 PM
آشنایی با سبکهای مختلف رهبری!
http://pnu-club.com/imported/mising.jpg


سبک‌های مختلف رهبری در موقعیت‌های مختلفی استفاده می‌شود که نیاز دارید گروهی را مدیریت کنید. عملکرد موثر شما به عوامل مختلفی بستگی دارد که فرهنگ سازمانی که فرد در آن عمل می‌کند یکی از آنهاست.


رهبر راهنما
رهبران راهنما دیدگاهی محکم در مورد طریقه انجام کارها دارند و به مادون‌های خود اجازه نمی‌دهند که هیچ استقلالی از خود نشان دهند و باور دارند که همه آنها باید از روشها و برنامه‌های آنها تبعیت کنند. کار اصلی آنها کنترل رفتار و عملکرد سایرین است. این مسئله ممکن است آنها را در نظر دیگران فردی جدی و مستبد نشان دهد و این احساس با این واقعیت که آنها فقط به نظرات و عقاید خودشان بها می‌دهند و به نظر هیچکس کاری ندارند، تشدید می‌شود.

رهبر واگذارکننده
همانطور که از نام آن پیداست، چنین رهبری کارها را به زیردستان خود محول می‌کند. ازآنجا که سبک این رهبرها، چندان دموکراتیک نیست، فرایند این واگذاری امور احتمالاً با مشورت و همفکری همراه نخواهد بود. درنتیجه زیردستان فقط باید کاری که به آنها محول شده را انجام دهند و نمی‌توانند هیچ عقیده ای در نحوه انجام پروژه‌ها ابراز کنند. وقتی کارها محول می‌شود، راهنمایی زیادی از طرف رهبر ارائه نمی‌شود و نظارت چندانی روی کار زیردستان نیست. گرچه این سبک رهبری چندان مورد علاقه همه نیست اما آنهایی که طبیعتاً افراد مستقلی هستند از آزادی عملی که به آنها داده می‌شود لذت می‌برند.

رهبر مشارکتی
این رهبران سعی در این دارند که بیشترین کارایی را از تیم به دست بیاورند. از اینرو، همیشه همه اعضای گروه را تشویق می‌کنند و باور دارند که با تبادل ایده‌ها و نظرات و رسیدن به توافق عمومی، بهترین راه حل‌ها برای مشکل را پیدا می‌کنند. علاقه چندانی به تحمیل عقاید و نظرات خود به دیگران ندارند اما خودشان را به عنوان ناظر دموکراتیک تیم می‌دانند. به همه اعضای گروه این اطمینان را می‌دهند که می‌تواند نظرات و عقاید خود را آزادانه مطرح کن.

رهبر مشورتی
این رهبر عناصری از رهبر دموکرات و رهبر راهنما را با هم دارد. آنها به بحث‌های گروهی ارزش می‌گذارند و از همه اعضای گروه می‌خواهند که در بحث‌ها شرکت داشته باشند. اما بااینکه این بحث‌های گروهی ذاتاً دموکراتیک است، این رهبران هستند که تصمیم آخر را می‌گیرند. بنابراین، تاثیر این سبک رهبری به توانایی افراد در سبک و سنگین کردن مزایا و اشکالات هر ایده که از طرف یکی از اعضای گروه ارائه می‌شود و ظرفیت آنها برای پذیرش تصمیم آخر که ممکن است مورد قبول همه نباشد، بستگی دارد.

رهبر مذاکره ای
این رهبران با تشویق کردن و انگیزه دادن، مشوق زیردستان خود هستند تا در جهت یک هدف خاص کار کنند. از اینرو، در طول مذاکرات مختلف، به تمام افراد گروه گفته می‌شود که باید در راستای چه هدفی فعالیت کنند. این رهبران به مهارت خود برای قانع کردن دیگران برای رسیدن به اهداف یاد شده تکیه می‌کنند.

سبک‌های زیردستان


زیردست حاضر به قبول
این زیردستان معمولاً افرادی موافقند که مشتاق هستند کاری که به آنها محول شده را به طول کامل انجام دهند. این افراد، ایده‌ها و نظرات جدید و خلاقانه را به سایر افراد تیم محول می‌کنند و درنتیجه نقش آنها فقط اجرای افکار و ایده‌های دیگران است.

زیردست متکی به نفس
این زیردستان وقتی در محیطی کار کنند که به آنها اجازه و آزادی ابراز ایده‌ها و نظراتشان داده شود، به بهترین و موثرترین روش عمل می‌کنند. اینها افراد خلاق هستند دوست دارند همیشه نتیجه بگیرند. درنتیجه، ایده‌های آنها بااینکه ابتدا تخیلی است اما طوری است که برای حل یک مشکل خاص طراحی شده است. اما وقتی این افراد مجبور شوند در محیط‌هایی کار کنند که نیاز به تبعیت شدید داشته باشد، چندان کارآمد نخواهند بود. به همین دلیل نباید با رهبرایی باشند که سبکی خشک دارند.

زیردست مشارکتی
این زیردستان باور دارند که قدرت حل مشکل گروه نزد یک نفر نیست و بین تک تک اعضای گروه پراکنده است. دغدغه اصلی آنها این است که تیم مجموعاً به هدف خود دست پیدا می‌کند. آنها از بحث‌های گروهی لذت می‌برند و همیشه افکار و ایده‌های جدید و خلاقانه ای مطرح می‌کنند. از شنیدن نظرات دیگران هم بسیار خوشحال می‌شوند. ازآنجا که کاملاً به انتقاد سازنده معتقد هستند، ضعف ایده‌ها و نظرات دیگران را به خوبی مطرح می‌کند و خودشان هم از اینکه دیگران از ایده‌هایشان انتقاد کنند خوشحال می‌شوند.

زیردست اطلاع رسان
رهبران معمولاً به این دلیل به این زیردستان نزدیک می‌شوند که اطلاعاتی کامل و خوب در دست دارند. ایده‌های خلاقانه و راه حل‌های جدید دست اینهاست. توانایی آنها در ابراز عقاید و ایده‌های خود و نقد کامل ایده‌های خود و دیگران به این معناست که راه حل‌هایی که پشنهاد می‌دهند معمولاً عاری از اشکال هستند. رهبران مشورتی ارزش زیادی برای این نوع زیردستان قائلند و آنها را منبع اطلاعاتی خوب و ارزنده ای برای تیم می‌دانند.

زیردست تقابلی
این زیردستان افرادی هستند که از نظر احساسی دیدگاهی کاملاً بالغ دارند و به ندرت از انتقادات و عقب نشینی‌ها ناراحت می‌شوند. این افراد معمولاً در ابراز عقاید خود کاملاً آزاد و راحت هستند و برای رسیدن به بهترین رویکرد ممکن با رهبر خود بحث می‌کنند. به همین دلیل رهبر‌های مذاکراتی فایده زیادی از داشتن چنین زیردستی می‌برند. آنها همیشه افکار و ایده‌های بین رهبر و زیردستان را مبادله می‌کنند و بسیار مثمر ثمر هستند.

Borna66
06-21-2009, 09:56 PM
روانشناسی درک و پیش بینی واکنشهای افراد
تا کنون چند مرتبه اتفاق افتاده که این جمله را شنیده باشید: "من نمی توانم او را درک کنم؟" گاهی اوقات به نظر می رسد که همه ما تصور می کنیم که افراد مجازند تا در برابرمان رفتارهای غیر منطقی و پیش بینی نشده ای را به نمایش بگذارند و عده ی بسیار زیادی نیز بر این باورند که هیچ اشکالی ندارد که اطلاعی از عملکرد رفتاری طرف مقابل نداشته باشند. حقیقت اینجاست که هیچ گاه یک شیوه ی کاربردی دقیق برای پیش بینی رفتارهای انسان وجود نداشته است – البته تا کنون.

ل. ران هوبارد تکنیکی را ایجاد کرده که در مورد کلیه ی انسان ها کاربرد دارد و هیچ استثنایی هم در آن وجود ندارد.

از طریق پایگاه داده ای که او ایجاد می کند به طور دقیق می توان کلیه ی رفتارهای انسان های مختلف را پیش بینی کرده و در مورد واکنش هایی که ممکن است یک زوج، شرکای کاری، کارمند و کارفرما، و یا دو دوست در مقابل هم انجام دهند نظر داد و کلیه ی واکنش هایشان را به وضوح پیش بینی نمود. با این آگاهی شما می توانید در صورت تمایل با آنها ارتباط برقرار کنید و یا از انجام چنین کاری خودداری نمایید. با اتکا به این تکنیک کلیه ریسک هایی که در تعاملات اجتماعی احتمال وقوع آنها وجود دارد، به پایین ترین میزان خود کاهش پیدا می کنند و یا به طور کلی ملغی می شوند. شما قادر خواهید بود به طور لغزش ناپذیری کنش ها و واکنش های افراد را پیش بینی نمایید.

با استفاده از اطلاعاتی که در این مقاله در اختیار شما قرار می دهیم، مطمئن باشید که کلیه روابطتتان از هر نظر پویاتر، پربارتر، و زیباتر خواهند شد. به خوبی می توانید تشخیص دهید که با چه کسی می توانید ارتباط برقرار کنید، و باید از برقراری ارتباط با چه افرادی پرهیز نمایید. حتی این توانایی را نیز پیدا می کنید که به دیگران هشدار دهید تا از قرار گرفتن در روابطی که برایشان مناسب نیست، جداً خودداری نمایند. با اتکا به این تکنیک به راحتی قادر خواهید بود تا پیش بینی کنید که افراد چگونه برخوردی را در شرایط مختلف از خود نشان می دهند. شما می توانید این کار را در هر مورد و در همه موارد انجام دهید.

روان سنج – یک ابزار حیاتی که در تمام جنبه های زندگی افراد نقش ایفا می کند، مقیاسی است که نشان دهنده حال و هوای پی در پی و متناوبی است که یک فرد می تواند در عرصه های مختلف زندگی خود تجربه کند. منظور از "روان" موقعیت احساسی فرد است. احساساتی نظیر ترس، خشم، غم، اشتیاق، و سایر احساساتی است که در افراد مختلف بروز کرده و بر روی این مقیاس بازتاب داده می شوند.

استفاده ماهرانه و کاربردی از این مقیاس، شما را قادر می سازد که اولاً رفتار های دیگران را در به درستی متوجه شده و سپس عکس العمل های آتی او را نیز پیش بینی نمایید.

این مقیاس حرکت نزولی احساسی افراد را از زمانی که در هشیاری کامل به سر میبرند تا وقتی که به حالت نیمه آگاه می رسند و نهایتاً مرگ را تجربه می نمایند، مشخص می کند.

با در نظر گرفتن تمامی محاسباتی که در مورد انرژی موجود در زندگی و تست کردن آن وجود دارد، می توان ادعا کرد که این مقیاس قادر است کلیه رفتارهای انسانی را حتی زمانی که علائم حیاتی به پایین ترین میزان خود کاهش پیدا کرده و فرد رو به مرگ است را پیش بینی کند.

Borna66
06-21-2009, 09:56 PM
شیوه ی برخورد با افراد اعصاب خوردکن
ما همواره با افرادي در زندگي مواجه مي باشيم كـه درك كردن و مصاحبت با آنها تا حدودي دشوار است. ايـنـگـونـه افراد كه از ديد ما ممكن است غير عادي بـه نظر آيـنـد، در همه جا وجود دارند و ما مجبوريم كه به نوعي با آنها كنار بياييم.

در زير به برخي از خصوصيات اين افراد اشاره ميكنيم:

1- آدم فضول: به زندگي همه سرك ميكشد - مانند يك نـگهـبـان سمج در امور ديگران مداخله مي كند - شايـعـه پراكني ميكند.
2- هميشه مخالفت كننده: سـلـطه جـو - پرخاشگر - قلدر - با همه چـيـز در ضـديـت ميباشد.
3- مردد: عـدم صـراحـت - تـصـمـيـم گـيري را به تعويق مي اندازد - مـسـايـل را نـاديـده ميگيرد.
4- هميشه شاكي: مدام شكوه و گلايه كرده اما هيچ كار مثبتي انجام نميدهد.
5- بدبين: منفي باف - منتقد - هميشه ميگويد:اين كار عملي نيست.
6- تـنبل: تـرسو است و از ريسك كردن واهمه دارد - بـي روح وخسته كننده اسـت - در برابر تغيير و تحول مقاومت مي كند.
7- عقل كل: مصمم و رقابت جو - تحميل كننده و از خود راضي - ديگران را احمق فرض ميكند.
8- تظاهر به خوبي: نـيـاز مـبرمي به توجه و مورد پذيرش قرار گرفـتـن از سوي ديگران دارد - در تنهايي فرد كاملا متفاوتي است - مقابل ديگران تظاهر به نجابت ميكند.
9- فضايي: در دنياي خودش زندگي مي كند - به مـحرك هـاي مـعمولي واكنش نشان نميدهد -متفاوت با ديگران - نا اميد كننده.
10- انفجاري: غير قابل پيشبيني - فرياد ميكشد و ديگران را مرعوب كرده و ايجاد تنش ميكند - بي احساس - عصبي و بدون كنترل.
11- سوء استفاده گر: ديگران را براي رسيدن به اهدافش فريب ميدهد - از مسئوليت طفره ميرود - با القاء احساس گناه، ديگران را متقاعد ميسازد.
12- زياد گريه كن: تـمايـل بـه گـريه و اخم - با بدخلقي، دمدمي مزاجي و بـر انگيختن احساس ترحم ديگران را كنترل مي كند - يا با سكـوت طـولاني مـدت بـه مـقـصـود خـود ميرسد - بي مسئوليت و زودرنج ميباشد - مانند كودكان رفتار ميكند.
13- قرباني شده: منفي ترين نگرش را به زندگي دارد - تمايل به دامن زدن به زيانها، بلاها و مشكلاتش دارد - احساسات منفي بسيار را به دوش ميكشد.
14- طعنه زن: هـميشه ديگران را تمـسخر كـرده و با سـخـنان نـيـشدار و طـعـنـه آمـيـز ديگران را تحقير ميكند.
اكنون براي مقابله با افراد مذكور از راهكارهاي ذيل بهره ببريد:


روشهاي برخورد با افراد مخل اعصاب


1- اعتماد بنفس خود را از دست ندهيد.
2- به خاطر داشته باشيد كه واكنش شديد تنها كارها را بغرنج تر و وخيم تر ميكند.
3- انتظارات واقع بينانه داشته باشيد. كاري از فرد نخواهيد كه قادر به انجامش نباشد.
4- از تـغيير دادن فرد خودداري ورزيد. بپذيريد كه قادر به تغيير دادن وي نمي بـاشـيـد امـا مي توانيد واكنش خود را نسبت به رفتار وي تغيير دهيد.
5- اجـازه نـدهيـد شـما را بـازي دهـد. مـمـكن است با بـرانـگيـخـتـن احـساس گـنـاه و يا مسئوليت از شما سوء استفاده كند. از بازيهاي احساسي وي بر حذر باشيد.
6- خود را برده او نكنيد. با خود صادق باشيد و بياموزيد كه چگونه " نه" بگوييد.
7- روحـيـه و رويـه منـاسب خـود را حـفظ كنيد. حفظ آبرو و اعـتـبار از دشـوارتـريـن كـارهـا مي باشد. اجازه ندهيد خشم، نفرت و تلخكامي ريشه بدوانند.
8- بي درنگ با فرد مقابله كنيد. با به تعويق انداختن مقابله با فرد، تنها مسئله را وخيم تر ميگردانيد.
9- رحم و شفقت جوانمردانه اي را از خود نشان دهيد. اما براي مقابله با ديگران بايد به نكات زير نيز توجه كافي مبذول داريد:
1- مقابله شما در خلوت و خصوصي باشد نه در انظار عمومي.
2- به محض برخورد نامناسب با فرد مقابله كنيد. مقابله را به تاخير نيندازيد.
3- تنها در مورد يك موضوع در آن واحد بحث و گفتگو كنيد.
4- هنگامي كه نظر خود را بيان كرديد ديگر آن را مرتبا تكرار نكنيد.
5- تنها به رفتار فرد اشاره كنيد نه خود فرد.
6- از طعنه زدن بپرهيزيد.
7- از بكارگيري واژه هاي"هميشه" و "هيچ وقت" بپرهيزيد.
8- انتقاد خود را در قالب پيشنهاد و يا پرسش مطرح سازيد.
9- از آنكه با فرد مقابله كرده ايد پوزش نخواهيد.
10- تعريف و تمجيد را فراموش نكنيد.

Borna66
06-21-2009, 09:56 PM
حرف دلت را بلند بزن! .....

ما آدم‌ها موجوداتی اجتماعی هستیم و برای زندگی‌کردن و رشد و تکامل‌مان لازم است که در جمع زندگی کنیم

اما برای اینکه بتوان به راحتی با دیگران ارتباط برقرار کرد باید مهارت‌های لازم را یادگرفت، در این باره اطلاعات کافی داشت و اعتماد‌به‌نفس، قاطعیت و مهارت کلامی خوبی هم پيدا كرد. برای قاطعیت و بیان احساسات و تمایلات درونی با اعتمادبه‌نفس کامل لازم است 3 نوع رفتار را یاد بگیرید؛ نه گفتن و اظهار عدم‌تمایل، بیان احساسات منفی و مثبت و تقاضا و درخواست کمک از دیگران.

مهارت نه گفتن و اظهار عدم تمایل
مهارت نه گفتن و نپذیرفتن به روش مناسب و در شرایط و زمان مناسب، یکی از مهارت‌هایی است که باید یاد بگیرید تا بتوانید به راحتی و بدون اینکه آسیبی ببینید در اجتماع زندگی کنید. هنگام رد‌کردن یک درخواست بهتر است به موارد زیر توجه کنید.

شرح‌دادن و مشخص‌کردن موضع؛ نه، من نمی‌توانم.
بیان و شرح علت: امروز باید کار دیگری انجام بدهم.
همدلی: نشان‌دادن اینکه متوجه اهمیت موضوع شده‌اید؛ امیدوارم راه دیگری پیدا کنید.

برای تمرین این مهارت لازم است خودتان را در شرایطی مانند تعارف به مصرف مواد، پذیرفتن رشوه و انجام یک کار دیگر درحالی که موظفید کار دیگری را انجام دهید، تصور کنید. نه گفتن حق شماست و هر جا که دلتان بخواهد و تشخیص بدهید لازم است، می‌توانید از آن استفاده کنید. اما این را هم بدانید که این کار گاهی ممکن است عواقب جدی و وخیمی داشته باشد (مثلا زمانی که سرپرست یا رئیستان درخواست کاری از شما داشته باشد و از شما بخواهد اضافه کار بایستید، درحالی که شب مهمان دارید و به همسرتان قول داده‌اید زود به خانه می‌روید).
نکته دیگر این است که نحوه رد‌کردن درخواست دیگران و نه گفتن در شرایط مختلف متفاوت است. وقتی یک درخواست مضر را رد می‌کنید، لازم نیست با طرف مقابل همدردی کنید؛ در این حالت لازم است با تاکید، درخواست را رد کرده و دلیلتان را هم بیان کنید.

مهارت بیان احساسات
اینکه شما بتوانید حالات و احساسات درونی‌تان را به‌راحتی به دیگران بگویید، در داشتن روابط سالم و شفاف خیلی مهم و مؤثر است. شما باید یاد بگیرید احساسات منفی و مثبت‌تان را به‌سادگي بیان کنید.

احساسات مثبت را نشان دهید؛ چه شغل خوبی پیدا کرده‌ای.
احساسات منفی را هم بیان کنید؛ من از کاری که انجام داده‌ای ناراحت شدم.

قبلا در مهارت کنترل خشم هم راجع به بیان احساسات منفی صحبت کرده بودیم. بیان علت احساسات و توضیح‌دادن درباره آنها به‌ویژه در نشان‌دادن و ابراز احساسات منفی لازم است. بیان علت احساسات مثبت و تعریف و تمجید هم در ایجاد روابط سالم و ایجاد صمیمیت بیشتر، مؤثر است اما این مهم است که شما تشخيص بدهید در شرایط و موقعیت‌های مختلف از جملات و عبارات مناسب استفاده کنید.

مهارت درخواست‌کردن و تقاضای کمک
در زندگی گاهی مواقعی پیش می‌آید که ما به کمک دیگران نیاز داریم و باید یادبگیریم چطور از دیگران درخواست کمک کنیم. هنگامی که می‌خواهید از کسی تقاضای کمک کنید، بهتر است به موارد زیر توجه کنید:

مشکل را مشخص کنید؛ شما 2 دستور مختلف به من داده‌اید.
درخواست کنید؛ ممکن است به من اجازه بدهید یک‌کار را انجام بدهم، بعد کار دیگری به من واگذار کنید؟.
توضیح بخواهید؛ ممکن است یک بار دیگر بگویید دقیقا می‌خواهید چه کاری انجام شود؟.

مهارت درخواست کمک یک مهارت بسیار مهم است و لازم است آن را یاد بگیرید؛ به ویژه در محل کار. مثلا اگر سرپرست یا رئیستان جلوی دیگر همکاران با شما بلند حرف می‌زند و سر شما فریاد می‌زند، شما باید بتوانید خیلی صریح و شفاف به او بگویید: من از طرز برخورد شما ناراحت شدم، لطفا جلوی بقیه همکاران سر من داد نزنید.

تمرین کنید
این مهارت هم مانند سایر مهارت‌ها آموختنی است اما برای اینکه بتوانید آن را در زندگی روزمره و در مواقع ضروری به کار ببرید، لازم است بارها و بارها آن را تمرین کنید، خودتان را در شرايط مختلف تخيل كنيد و سعي كنيد رفتار درستي داشته باشيد. سخت است‌ اما چندبار پيش خودتان شرايط مختلف را تمرين كنيد. خيلي مؤثر است، باور كنيد.

هنگام بیان جملات قاطعانه به چه نکاتی باید توجه کرد؟
برای اینکه قاطع باشید لازم است نکات مربوط به مهارت قاطعیت و بیان احساسات خود را یادبگیرید و در شرایط و موقعیت‌های مختلف از جملات و عبارات مناسب استفاده کنید. رعایت موارد زیر به شما کمک می‌کند بهتر و با اعتماد به نفس بیشتری بتوانید حرف، نظر، عقیده و احساس درونی‌تان را با دیگران مطرح کنید.

تماس چشمی: مطمئن شوید شخصی که با او صحبت می‌کنید از هر چیز دیگر برایتان مهم‌تر است. بیشتر وقت را به او نگاه کنید اما تمام وقت را در چشم‌هایش زل نزنید.

حالت بدن: سعی کنید کاملا روبه‌روی فرد قرار بگیرید، صاف بایستید یا بنشینید اما مثل عصا قورت داده‌ها نباشید.

رعایت فاصله: احساس‌کردن بو یا گرمای نفس طرف مقابل به این معناست که خیلی به او نزدیک شده‌اید، فاصله مناسب را رعایت کنید.

حرکات دست: برای بیان گفته‌هایتان از حرکت دست هایتان کمک بگیرید اما در این کار زیاده روی نکنید تا فردی که از دور شما را می‌بیند تصور نکند در حال اجرای دکلمه هستید يا عصبي شده‌ايد.

حالات چهره: چهره شما باید با احساسات و آنچه می‌گویید هماهنگ باشد. وقتی ناراحت هستید نخندید و وقتی شاد هستید اخم نکنید. یک چهره آرام و رضایتمند، بهترین حالت برای نشان‌دادن شادی و یک چهره آرام و جدی بهترین حالت برای نشان‌دادن ناراحتی است.

طنین و تغییر بلندی صدا: هنگامی که می‌خواهید یک جمله قاطعانه بگویید، لازم است که شنیده شوید؛ برای این کار باید به طنین صدایتان توجه کنید؛ گاهی شاد، گاهی محکم و گاهی ملایم صحبت کنید و روي برخی بخش‌های کلام تاکید کنید و بلندی صدایتان را تغییر دهید.

روان و سلیس صحبت‌کردن: این نکته خیلی مهم است که کلمات مناسب را روان و سلیس و جملات را با مفاهیم هدفمند بیان کنید تا شنوندگان کسل و بی‌حوصله نشوند.

وقت مناسب: وقتی شما احساسات منفی‌تان را بیان می‌کنید یا تقاضا و درخواستی از کسی دارید، در نظر گرفتن زمان بسیار مهم است. یک هفته بعد ممکن است خیلی دیر باشد. از طرفی ابراز احساسات در آخرین لحظات، ممکن است کار درستی نباشد. زمان مناسب را برای این کار انتخاب کنید تا طرف مقابل برای تصمیم‌گیری وقت داشته باشد.

گوش دادن: گوش‌دادن و خوب و با دقت شنیدن بخش مهمی از بیان درخواست است. وقتی می‌خواهید احساسات‌تان را بدون اینکه قوانین دیگران را زیر پا بگذارید برای آنها بیان کنيد لازم است فرصتی برای پاسخ‌دادن به آنها بدهید.

مقدار و حجم جملات: آنچه شما می‌گویید بخش بسیار مهم و با اهمیتی از ابراز احساسات، رد‌کردن یا درخواست یک موضوع است. بسته به آنچه که می‌گویید و آنچه می‌خواهید انجام دهید، مقدار و حجم جملات ممکن است متغیر باشد.

Borna66
06-21-2009, 09:56 PM
چطور سلامت عاطفی خود را حفظ كنيم؟

همشهری آنلاین:


افرادی که از لحاظ عاطفی سالم هستند، به خوبی از پس استرس برمی‌آیند، دارای خودانگاره مثبت هستندف و می‌توانند روابطی سالم با دیگران برقرار کنند ....



رعایت این توصیه‌ها می‌تواند به شما کمک کنید تا از لحاظ عاطفی سالم بمانید:


آنچه را احساس می‌کنید و آنچه باعث ایجاد این احساسات شده است برای خودتان مشخص کنید.
به جای اینکه آنجه باعث استرس و اضطراب شما شده است، در ذهن‌تان پنهان کنید، نسبت به خودتان و دیگران درباره عواطف‌تان گشوده باشید.
به جای اینکه بر جنبه‌های منفی زندگی تاکید کنید،بر چیزهای مثبت زندگی تمرکز کنید. با چیزی که باعث آزار عاطفی شما می‌شود، روبه رو شوید، اما نگذارید بر شما غلبه کند.
از روش‌های آرامش‌بخشی از جمله مراقبه، یا تمرین‌های تنفس عمیق استفاده کنید.
با رژیم غذایی سالم، ورزش منظم و برنامه خوب از جسم‌تان مراقبت کنید.

Borna66
06-21-2009, 09:56 PM
روشي براي جلوگيري از مشاجره .....
همشهري آنلاين .....

خيلي از مشاجرات و جروبحث‌‌ها ‌به دلايل نادرستي، اتفاق‌مي‌افتند؛ به گونه اي كه طرفين، به آساني نمي‌توانند خود را كنترل كنند.

اين دستورالعمل مي‌تواند شما را براي جلوگيري از ايجاد اين نوع اتفاق‌ها، كمك‌كند.

براي اين كار در آينده، وقتي شما احساس مي‌كنيد كه يك برخورد جديدي ممكن است پيش‌بيايد، اين سئوال‌ها را دقيقا از خود بپرسيد.

احساس‌هاي شما
1-آيا شما بيش از حد احساساتي شده‌ايد و واكنش تند نشان مي دهيد؛ به دليل اينكه خسته و مضطرب‌هستيد؟

2-آيا اين خشم باعث‌شد كه احساس كنيد درگير با كسي يا چيز خاصي‌شده‌ايد‌ كه نسبت به آن حساسيت‌داريد؟

3-آيا در يك لحظه دچار وضعيت هورموني خاصي‌شده‌ايد كه احساس‌مي‌كنيد به طور غيرمعمولي، حساس‌، بي حوصله و زودرنج شده‌‌ايد؟

4-آيا شما تحت تاثير يك بيماري اين واكنش را نشان‌مي‌دهيد؟

احساسات همسر‌شما
1-آيا همسر‌شما خيلي‌احساساتي برخورد مي‌كند چون خسته و مضطرب‌است؟

2-آيا شما مي‌دانيد كه اين احساس‌ عصببيت ‌همسرتان در موارد ديگري نيز بروز‌مي‌كند؟

3-آيا همسر شما در تلاش براي كسب سلامتي در مورد خاصي است يا تحت تاثير تغييرات هورموني است؟

وجدان شما
1-آيا احساس تدافعي‌شما در مورد گفته‌همسرتان يا كاري كه او انجام داده، بخاطر اين است كه شما احساس‌گناه داريد؟

2-آيا شما برخورد‌دفاعي داريد زيرا مي‌خواهيد از اينكه بگوييد متاسف هستيد، اجتناب‌كنيد؟

3-آيا شما كينه‌اي را نسبت به همسرتان با خود حمل مي‌كنيد كه نياز‌داريد به اين ترتيب، با اظهار خشم تان از آن رها شويد؟

4-اگر شما بخواهيد يك بحثي را گسترش دهيد، آيا مطمئن‌هستيد كه اين بحث، موضوع اصلي است كه شما را ناراحت كرده؟(اين مسئله را به طور واقعي بررسي‌كنيد.)

5-اگر مي‌خواهيد بحثي را شاخ و برگ دهيد، آيا مطمئن‌هستيد كه آن، ارزش خطركردن ايجاد يك مشاجره بالقوه را دارد؟

6-اگر مي خواهيد بحثي را طولاني كنيد، آيا دستورالعملي براي اينكه بحث‌مفيدي را دنبال كنيد، بكار‌مي‌بريد؟

Borna66
06-21-2009, 09:57 PM
کيفيت زندگي کاري
مقدمه
اگر در محل کار، کمي به پيرامونمان نگاه کنيم، ممکن است از خود پرسيده باشيم که چه تعداد از همکاران ما واقعاً از محيط کار خود و کاري که انجام مي دهند لذّت مي برند. اگر واقع بينانه به اين موضوع نگاه کنيم مي توان گفت که در بسياري از سازمان ها، وضع چندان مطلوبي حکم فرما نمي باشد. به کجا مي رويم؟ به نظر مي رسد محيط هاي کاري امروزي بيش از هر زمان ديگر دچار التهاب و سردرگمي هستند.
در نظر سنجي ها مشخص شده است که بيش از 50 درصد کارمندان سازمان ها نمي دانند ماموريت سازماني که در آن کار مي کنند چيست؟ 84 درصد آنان اين گونه تصور مي کنند که آگاهي از ماموريت سازماني تاثير چنداني بر روي کيفيت کارشان نمي گذارد و 44 درصد کارمندان سازمان ها هيچگونه همدلي و ارتباط عاطفي بين خود و مديران رده هاي بالاتر سازماني که در آن کار مي کنند، نمي بينند. بررسي ديگري در همين زمينه نشان مي دهد که دو پديده زندگي کاري و زندگي شخصي، اثرات متقابل و تشديد کننده اي بر يکديگر دارند. فردي که در زندگي خانوادگي و شخصي خود مشکلات زيادي دارد، به طور قطع اين مشکلات، بر روي تمرکز، رضايت از کار، بهره وري و شادابي وي در محيط کار اثر مي گذارد.
مقاله حاضر نظر مختصري به موضوع بسيار مهم کيفيت زندگي کاري کارکنان و مديران سازمان دارد که ما از آن ها انتظار ايجاد کيفيت در مبداء و بهبود مستمر آن را داريم.
کيفيت زندگي کاري
کيفيت زندگي کاري (Quality of Work Life=QWL) يعنـي نـوع نگـرش افـراد نسبت به شغل خود. يعني اين که تا چه ميزان اعتماد متقابل، توجه، قدرشناسي، کار جالب و فرصت‌‌‌‌‌‌‌‌هاي مناسب براي سرمايه‌گذاري (مادّي و معنوي) در محيط کار، توسط مديران براي کارکنان فراهم شده است. درجه کيفيت زندگي کاري درون سازمان از طريق اندازه گيری رضايت، غيبت کم؛ و انگيزه بالا در کارکنان برآورد مي‌شود.
يکي از آفت هاي مهم مديريت، بي توجهي به کيفيت زندگي کاري کارکنان سازمان مي باشد. اين بی توجهی، اثر بخشي و کارايي سازمان را به شدت کاهش مي دهد.
به دليل عـدم شناخت مديران سازمان از کيفيت زندگي کاري، اين مقوله، تناسب و اندازه‌هاي واقعي خود را در سازمان ها از دست داده است.
کيفيت زندگي کاري يا کيفيت نظام کار يکي از جالب ترين روش هاي ايجاد انگيزش و راهگشاي مهم در طراحي و غني سازي شغل کارکنان است که ريشه در نگرش کارکنان و مديران به مقوله ي انگيزش دارد.
ضرورت توجـه به کيفيـت زنـدگي کاري و بهبود آن، يک منطق دارد وآن هم اين است که 65 درصـد عمر مفيد انسان ها در محيط کار سپري مي شود.
شاخص هاي بهبود کيفيت زندگي کاري عبارتند از:
١- خشنودي يا رضايت از کار.
۲- مشارکت در کار (مانند حقّ اظهار نظر).
۳- کاهش حوادث و سوانح در کار.
۴- حقّ انتخاب (مانند شغل، سرنوشت، تاثيرگذاري و...).
کيفيـت زنـدگي کـاري پايين يعني اين که کارمند شغلش را صرفاً به عنوان وسيله ای برای رفع نيازهای اقتصادي مي داند و کارمندانی با چنين تفکر، غالباً وفاداري کمي به سازمان دارند و عموماً براي جبران كمبودها مجبور هستند دست به کارهاي ديگري نيز بزنند.
در يک نظـر سنجي بين المللـي که در کشورهاي مختلف انجام گرديده، 10400 نفر از کارکنان سازمان هاي مختلف مورد سؤال قرار گرفتند. مهم ترين انتظارات اين افراد از محيط کارشان را مي توان در 5 مورد زير خلاصه نمود:
1 – بر قراري تعادل بين کار و زندگي شخصي.
2 – داشتن شغلي که واقعاً لذّت بخش باشد.
3 – داشتن احساس امنيت و تامين آينده.
4 – داشتن حقوق و دستمزد مناسب.
5 – داشتن همکاران خوب.
در اکثر کشورها، مورد اوّل يعني توانايي برقراري تعادل بين کار و زندگي شخصي، مهم ترين عامل رضايت از محيط کار است. در تمامي کشورها فاصله قابل توجهي بين آنچه کارکنان مي خواهند و آنچه به دست مي آورند وجود دارد؛ به خصوص در مورد پرداخت حقوق، تعادل بين کار و زندگي شخصي و امنيت شغلي.
افت كيفيت زندگي کاري و كم كاري
امروزه عدّه زيادي از افراد به شغل خود به عنوان يک کار موقّت نگاه مي کنند و در بسياری از موارد به دليل عدم رضايت از کيفيت زندگی کاری خود، صرفاً می خواهند جای خود را عوض کنند حتّی اگر موقعيّت پايين تری باشد و در تلاش هستند که در اولين فرصت، از موقعيّت کنوني به موقعيتي بهتر و بالاتر دست پيدا کنند. لذا کمتر فردي شغل خود را آن طور که بايد جدّي تلقي مي کند و اين امر در اکثر کارکنان عادي سازمان که داراي شغل دوّم در خارج از سازمان، با درآمد نسبتاً زيادتري هستند نمود بيشتري پيدا مي کند.
بدين ترتيب موقعيّت ها و نقش هاي درون سازماني از ثبات لازم و کافي برخوردار نبوده و موقعيت ها دچار يک نوع بي ثباتي مي گردد. در ادامـــه، اين فراينــــد با فرايند عـدم ثبات اقتصادي (افزايـش تـورم و قيمـت ها) که تاثيـر قوي تري بر رفتار کارکنان دارد تشديد مي گردد.
اما علّت اين امر چيست؟ در زمان کنوني و در پي نابرابري زياد اقتصادي به وجود آمده، ميل به کسب موقعيّت شغلي بالاتر به هر وسيله در نظام اداري جامعه ايران به صورت عادی در آمده است؛ از طرف ديگر فشار اقتصادي و همچنين اقداماتي نظير نظام پرداخت ها، مدرک گرايي و امکان استفاده عدّه اي خاص از مراکز ارائه مدرک؛ و استفاده از امکانات خاص دولتي نظير منازل سازمانی، خودرو، تلفن همراه و اعزام به ماموريت های خارجی و داخلی مختلف براي مديران و رئيسان، در دراز مدّت کاهش انگيزه کار را در سمت فعلي کارکنان موجب مي گردد.
اتاق كار مجلل و استفاده از ماشين گران قيمت، برپايي جلسات بي محتوا و مسافرت هاي داخلی و خارجی بي دليل به بهانه ماموريت، جزو عواملي هستند كه نقش مدير را در پيدايش اصول غيراخلاقي به اثبات مي رسانند. مسلماً چنين اعمال و رفتاري از طرف مدير تاثيرات سوء و مخربي را در بين كاركنان به جاي خواهد گذاشت و آنان تصوير ذهني منفي نسبت به سازمان و مديريت آن خواهند داشت. متاسفانه موارد فوق الذکر بدون در نظر گرفتن خواسته هاي کارکنان، سازمان را در مسير سياه نمايي، نارضايتي کارمند و ارباب رجوع و بي ثباتي سوق مي دهد.
در اين رابطه مي توان به عنوان خبري که در روزنامه خراسان مورّخ 04/11/84 (شماره 16335) درج شده بود اشاره نمود. رئيس سازمان بازرسي کشور به صراحت اعلام مي نمايد که رضايتمندي مردم از دستگاه هاي اداري دولتي در وضعيت مطلوبي قرار ندارد و شکايت هاي مردم طي9 ماه اوّل سال 84 نسبت به سال گذشته 40 درصد افزايش داشته است. اين امر نشان مي دهد که طرح تکريم ارباب رجوع که حدود سه سال و نيم از اجراي آن مي گذرد نتوانسته است اهداف مورد نظر طراحان آن را برآورد نمايد و به افزايش رضايتمندي ارباب رجوع که شاخص انجام صحيح امور در دستگاه هاي اداري است بيانجامد.
مديران ارشد يک سازمان بايد به اين نکته توجه داشته باشند که يک سازمان خلاق و پويا به نقش ها و مشاغل گوناگون با درجه اهميت پذيري بالا احتياج دارد و اگر قرار باشد با امتيازات مادي و معنوي داده شده به بعضی از پست ها به شکل غير عادلانه، برای آن ها، ارزش های کاذب ايجاد و در نتيجه ساير پست ها، بي اهميت و بي ارزش تلقي شود ديگر هيچ کس آن طور که بايد نسبت به شغل خود احساس مسئوليت نمي کند و به مرور زمان نوعي از خمودگي و کاهش انگيزه کار را در بين کارکنان سازمان موجب مي گردد.
افراد وقتي مي توانند با تمام وجود به سازمان خود خدمت نمايند که نيازهاي شخصي و خانوادگي آنان به طور نسبي ارضا شود. به عبارت ديگر نفع فردي و نفع جمعي بايد هر دو در يک مسير و در يک جهت باشند. اما در کشورهاي جهان سوّم و در حال توسعه، متاسفانه اين مسئله عموما بر عکس است. اگر فـردي به فـکر نفـع جمعـي باشد، در زندگي شخصي عقب مي ماند و اگر بخواهد تنها به فکر منافع شخصي خود باشد در واقع نمي تواند صادقانه به سازمان خدمت نمايد.
از آن جا که در ايران، توزيع ثروت و درآمد نسبت به ساير کشورهاي در حال توسعه، نابرابر است لذا اکثريت افراد جامعه که داراي مشاغل معمولي هستند، در زير خط فقر زندگي مي کنند. تحت اين شرايط اگر فردي بخواهد خود را وقف کارش نمايد از زندگي شخصی کاملا عقب مي ماند.
وقتي شرايط ناعادلانه و امکانات غير منصفانه در يک سـازمان افزايش مي يابد، به معني آن است که موقعيّت هاي سازماني، داراي بار ارزشي متفاوت مي شوند. در نتيجه فاصله ارزشي موقعيـّت ها از هم بيشتـر و ارزش يـک کارمنـد بسيار کمـتر از ارزش يک مديـر مي شود. نکته بسيـار مهم ديـگر اين است که در نظام نابرابر مدرنيزه شده، که به همه چيز به عنوان وسيله کسب منافع شخصي نگاه مي کنند افراد داراي مراتب بالاتر تشکيـلات سازمانـي با نگاهی طلبکارانه از ديگران می خواهند که سايرين برای ايشان احترامی خاص و حقوقی بسيار بيشتر (به معناي اعّم) قائل گردند.
در پي اين تفاوت ارزشي و منزلتي، افراد از آنچه که دارند و هستند راضي نبوده و همواره سعي در تغيير موقعيّت دارند و چنانچه اين تلاش ها مثمر ثمر در بهبود وضعيت درآمدي فرد واقع نشود، فرد دچار بحران هويت و به فردي بي هدف و افسرده تبديل مي گردد که اين امر در نهايت موجب عدم ثبات و پيشرفت در سازمان مي گردد.
متاسفانه امروزه اقدامات تشـديد کننـده ديگـري نيـز در جامعـه انجام مي گيرد که در نتيجه آن، موقعيّت هاي شغلي بالاتـر داراي ارزش هاي کـاذب مي شوند که از آن جمله مي توان به تملّق و احترام بيش از حدّ به مديران و تجملات دولتي نظير دفاتر کار مجلل با امکانات رفاهي زياد اشاره نمود. بديهي است در چنين نظام سازماني اکثر افراد از داشتن چنين پست هايي و برخورداري از امکانات رفاهي غير معمول در سايه اين پست ها و از احترامات مفرط به خود لذت مي برند.
در چنين سازمان هايي، مشارکت زير دستان، مشورت با آنان، فهماندن اهداف سازمان به آنان و ايجاد انگيزه دروني، جايي در خط مشي سارمان ندارد و نيازها از بالا ديکته مي شوند، هدف و دستور هرگز نبايد مورد سئوال قرار گيرد، هدف و دستور بايد در کوتاه ترين زمان انجام گيرد، فرد نافرمانبردار بايد مجازات گردد آن هم حتي المقدور مجازات سنگين.
وقتي مسئله عميق تر بررسي مي شود متوجه مي گرديم آن عده از مديران هم که مايل به استفاده از اين امکانات ناعادلانه نيستند نيز نمي توانند در خلاف مسير جريان شنا نمايند و به ناچار گرفتار مي شوند. در نتيجه همه عوامل ذکر شده (نابرابري، ارزش گذاري هاي غلط شغلي و ...) کسب منزلت، به عنوان هدف اصلي مشاغل در سازمان به يک ارزش اصلي و اساسي تبديل مي گردد.
مديري كه رفتاري درست و صادقانه دارد بدون آن كه قصد آموزش كاركنان را داشته باشد به آنان تعهد اخلاقي را ياد مي دهد. او الگوي كاركنانش در زمينه اخلاق است و مظهر ارزش هايي است كه در سازمان غالب هستند. اگر مدير از كاركنانش انتظار مشاركت، وظيفه شناسي، انضباط و جدّيت يا پرهيز از سهل انگاري، كم كاري و حيف و ميل منابع را دارد در مقابل آن عدم درك و ناديده گرفتن نيازهاي كاركنان و نيز عدم برقراري شرايط مناسب كاري از طرف مدير پذيرفتني نيست. تجمّل پرستي مدير، راه را براي بروز رفتارهاي غيراخلاقي در محيط سازمان هموارتر مي سازد.

نتيجه گيري
با توجه به مطالب گفته شده در مي يابيم که دور تسلسل ايجاد شده در نتيجه عدم توجه به کيفيت زندگي کاري باعث مي گردد که هر شخص به طور فردي در پي راه هاي ارضا نياز خود بر آيد که اين امر غالبا با نفع جمعي در تضاد مي باشد و موجب اختلال بيشتر روابط اجتماعي و پيدايش يک دور باطل مي شود. اوضاع چنان بي قاعده است که ديگرکمترکسي اميدوار به اصلاح اين وضع است. همه چيز دايره وار به دور تسلسل افتاده است و افسردگي ناشي از نوميدي به آينده، رو به فزوني نهاده است. زمان آن رسيده که صريح و شفاف از پيامدهاي روش هايي که مديريت ناکارآمد در اداره امور به کار گرفته مي شود بنويسيم و با تتبع و تفکر در اين موارد به جست وجوي راه هاي تعالي بينديشيم.
کار به جايي رسيده است که امروزه مديري موفق ناميده می شود که بتواند حداقل کار مورد قبول را با استفاده از حداكثر قدرت تنبيهی خود مانند : توبيخ، کسر حقوق و .... و امکانات تشويق مانند اعطای پاداش، اضافه کار، انتخاب کارمند نمونه و ... فراهم سازد. ولي كارشناسان معتقد هستند مدير مؤثر کسي است که بتواند 80 الي 90 درصد توانايي هاي افراد را به کار گيرد.
هنگامي كه سيستم های تنبيه و پاداش سازمان به گونه اي باشد كه رفتار نادرست را به صـورت مثبت تقويت كند، افراد خوب هم دست به كارهاي نادرست مي زنند. هنگامي كه سازمان به افراد دروغگو و متقلب و يا كساني كه اعمال خلاف را انجام مي دهند، ارتقاي مقام بدهد و يا آنها را مورد ستايش قرار دهد اين برداشت مي شود كه رفتارهاي غيراخلاقي بازدهي مناسبي دارند، اينجا است كه اصول غيراخلاقي در سازمان ريشه مي گيرد.
اصول غيراخلاقي كدامند؟ حاكميت روابط بر ضوابط تنها يكي از مواردي است كه سازمان ها را به طرف اصول غيراخلاقي مي كشاند. موارد ديگري مانند: تاخير،‌ ترك محل كار، پنهان كاري، انجام كارهاي شخصي در محيط كار، استفاده از امكانات سازمان به نفع خود، دزدي از اموال سازمان، فاش كردن اسرار سازمان، رياكاري، چاپلوسي، اخذ رشوه و... متلسفانه امروزه گاهي به صورت ارزش درآمده اند.
تقويت روحيه و افزايش انرژي رواني در محيط کار، کارايي شخصي و سازماني را افزايش مي دهد و وقتي افراد نسبت به کاري که انجام مي دهند احساس خوبي داشته باشند سعي مي کنند آن را به بهترين نحو انجام دهند و مهم تر از آن تلاش مي کنند راه هاي بهتر و موثرتري براي انجام کار پيدا کنند. در غير اين صورت نمي توان انتظار داشت که براي انجام يا پيدا نمودن راه حل، تلاش فوق العاده اي از خود نشان دهند. پس بهتر است مديران فرهنگ کاري خود را به سمتي سوق دهند که چنين روحيه اي را در محيط کار، تقويت نمايد.
انگيزه در کار وسيله به حرکت در آوردن شخص است. آدمي بدون انگيزه نمي تواند کاري را به پايان برساند و هدفي را دنبال کند. انگيزه، قدرت ابداع بالقوه و نهفته در فرد را به فعاليت مي رساند. توجه و به کار گرفتن انگيزه، ساده ترين و پيچيده ترين وظيفه مديريت است.
انگيزش نوعي تنش دروني است و بکارگيري آن تنش را کاهش مي دهد. توجه به کيفيت زندگي کاري از جمله کارهاي است که مي توان از طريق آن انگيزش در کارکنان سازمان را افزايش داد.
مازلو براي نيازهاي انساني، سلسله مراتبي قائل است که بر مبناي آن هر گاه نياز سطح پايين ارضا شود، نيازهاي سطح بعدي فعال مي شود. بدين ترتيب نيازها در افراد در حال تغيير و تحول هستند. در پي ارضاي نيازهاي فيزيولوژيک در انسان نيازهاي ايمني و پس از نياز مقبوليت اجتماعي فعال مي شوند.
بيشتر محققان توافق دارند يکي از نيازهايي که ما بخاطر آن تلاش ميکنيم عبارت از اين است که «خودمان باشيم» يعني فردي باشيم که شايستگي بودن آن را داريم. انگيزه داشتن در کار باعث مي شود که پر کاري و علاقه مندي در کار به شکل عادت روزانه درآيد. اين ويژگي در مديريت سازماني ژاپن به وضوح قابل مشاهده است. مديريت مذکور موفق شده است با القاي اين احساس که کار اجتماعي جنبه شخصي و خانوادگي دارد، دلبستگي نزديکي در آنان نسبت به کار بوجود آورد.
اين هنرمندي در کار مديريت باعث شده که توسعه به سبک و سياق ژاپن در جهان مورد توجه و اقبال قرار گيرد.
ما همه در روزمره گي هاي زندگي خود گم شده ايم. چرا؟ شايد تنها به اين دليل که راه تغيير يافتن را نمي شناسيم.


تهیه و تنظیم:
احمد علی رضایی کارشناس ارشد مديريت پروژه
کیوان نجیب نیا رئیس گروه کنترل و ارزیابی پروژه ها معاونت طرح و توسعه

منابع:
- مقاله The Toxic Workplace سايت اينترنتي

Borna66
06-21-2009, 09:57 PM
صریح و بی‌آلایش بودن با دیگران
سخن گفتن از افکار و احساسات خود ، به گونه‌ای صریح و بی‌آلایش شامل هر اظهار نظری است که فرد در مورد افکار ، احساسات ، توانائیها و ویژگیهای شخصیتی خویش بیان می‌نماید. و یا احساس و نگرشهای خود را در مورد طرف مقابل به وی انتقال می‌دهد. خود درونی ما فرد پیچیده‌ای است که دامنه وسیعی از افکار و احساسات مثبت و منفی را دربردارد. علاقمندی برای در میان گذاردن این افکار و احساسات با دیگران گامی به سوی خودگشودگی است. وقتی با دیگران صریح و رو راست هستید، بطور تلویحی آنان را به گفتگو دعوت می‌نمایید.

آنچه شما درباره خودتان با دیگران در میان می‌گذارید، دیگران را تشویق به صحبت درباره خودشان می‌کند. توجه به این نکته ضروری است که بیان آزادانه خود ، سبب شناخت بهتر ما از ویژگیهای خودمان و حتی دیگران می‌شود. با این آگاهی توانایی ما در ایجاد فضای مناسب ارتباطی با دیگران مهیاتر شده و می‌توانیم به درک و تفاهم بیشتری برسیم. از طرفی بیان و اظهار نظر دیگران در مقابل اظهارات ما ، شناخت ما را نسبت به آنان نیز بالاتر برده و در نهایت دانش ما را نسبت به خودمان و دیگران بالاتر می‌برد.
چرا انسانها از بیان احساسات و افکار خویش اجتناب می‌کنند؟

دلایل بسیاری وجود دارد که مانع بیان احساسات و افکار می‌گردد. که به چند عامل اشاره می‌شود.



بیان افکار و احساسات ، گاه افراد را در مقابل شنونده پیام ، آسیب پذیر می‌سازد. چرا که در بعضی مواقع بیان افکار و احساسات بسیار خطرناک است و ترس و نگرانی از سوء استفاده بعدی از آنها استرس‌زا می‌باشد.




بیان افکار و احساسات ، موجب می‌شود دیگران به عمق احساس و تفکر آنها پی ببرند و گاهی ترس و نگرانی از عدم پذیرش و تایید آن توسط فرد شنونده و احیانا سرزنش وی و یا از دست دادن یک موقعیت اجتماعی خاص ، مانع بیان آنها می‌گردد.




نگرش منفی ، بی‌اعتمادی شدید و سوء ظن به دیگران گاه منجر به دوری گزیدن از دیگران شده و مانع بیان افکار و احساسات می‌گردد.




نگرش منفی و بی‌اعتمادی نسبت به افکار و عقاید شخصی و عدم پذیرش خود و فرار از خویشتن گاه مانع بیان افکار و احساسات می‌گردد.




ویژگیهای شخصیتی افراد ، عوامل تربیتی ، مسائل فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی و جنسیت از دیگر عوامل تاثیر گذار در بیان صریح خود می‌باشند.


توجه داشته باشید خود گشودگی امری دوطرفه بوده و رفتار یکی از طرفین در دیگری تاثیر متقابل دارد. هر اندازه به سنین کودکی نزدیکتر باشیم، در بیان صریح و بی‌آلایش خود تواناتریم و هر قدر بزرگتر می‌شویم و تجربه می‌اندوزیم فرا می‌گیریم که خود واقعی‌مان را زیر نقابی پنهان ساخته و آن را کمتر با دیگران در میان گذاریم. چرا که این خود گشودگی موجب آسیب پذیری بیشتر می‌شود. ما حتی به تدریج احساسات مثبت و منفی خود را نیز پنهان می‌کنیم، اگر ناراحت هستیم خود را خوشحال جلوه می‌دهیم و اگر از موضوعی خوشحالیم، خود را مغموم و گرفته نشان می‌دهیم!

البته به شما مربوط است که تصمیم بگیرید چه وقت ، با چه افرادی و در مورد چه موضوعاتی سخن بگویید و چه وقت خود را از این کار بازدارید. این که به کسی بگویید کفش جدیدتان را از کجا و به چه قیمتی خریده‌اید، یک راه ساده برای خودگشودگی است. اگر چه در بسیاری مواقع ، خود گشودگی مسایل مسایل عمیقتری را در مورد شما به نمایش می‌گذارد؛ مثلا طرز تفکر شما درباره دانشگاه ، محیط کار ، خانواده و ... مسایل درونی‌تر را آشکار می‌سازد.
هشدار

به خاطر بسپارید بیان صریح و بی‌آلایش با هر فردی ، در هر موقعیتی و درباره هر موضوعی بسیار نامناسب است. پس ضمن خود گشودگی به نکات ذیل توجه کنید.



مطالبی را که نشان از فخرفروشی یا به رخ کشیدن موضوعی دارد از اظهارات خود حذف کنید.
تحت فشار و یا زور و اجبار مسائل درونی خود را آشکار نسازید. چرا که ماهیت خود گشودگی طبیعی و خودجوش بودن است.
میزان صحبت و درجه نزدیکی افراد را ضمن بیان مسائل خود در نظر داشته باشید.




ظرفیت و دانش فرد و یا افراد شنونده را در مواجهه با مسائل مطرح شده در نظر بگیرید.
صبر و حوصله افراد شنونده را در نظر داشته باشید.
موقعیت زمانی و مکانی برای طرح مساله را مدنظر قرار دهید.




توجه داشته باشید که بیان احساسات و افکار شما به گونه‌ای از طرف فرد مقابل با بازخورد همراه باشد و شما نیز اطلاعاتی را چه در مورد اظهارات خودتان و چه در مورد خود فرد دریافت بدارید. به عبارتی این خود گشودگی دوطرفه باشد.
احترام به اظهار نظر و عقاید طرف مقابل را ضروری شمارید.
توجه داشته باشید، خود گشودگی توام با جلب اعتماد دوطرفه باشد.
نسبت به اظهار نظر و بیان عقیده دیگران ، پذیرا و راحت باشید.




شما نیز شنونده خوبی باشید و احساسات طرف مقابل را درک کنید.
در مقابل اظهار نظر و یا گفته‌های طرف مقابل جبهه‌گیری نکنید و نسبت به مسائل دیگران نیز آزاد اندیش باشید.
جهت اظهار نظر کردن درباره دیگران از حساسیتهایی آنها آگاه باشید. از کلمات آسیب زننده و آزار دهنده دوری کنید.
صریح و بی‌پرده سخن گفتن را از بی‌احترامی به دیگران تفکیک کنید و احساسات دیگران را با رک گویی خود جریحه‌دار نسازید.

شیوه‌هایی برای خود گشودگی

همگون ساختن رفتار ظاهری

رفتار ظاهری خود را حتی‌المقدور با احساسات و تفکرات درونی خود همگون سازید. به عبارتی از پنهان نمودن احساسات و افکار درونیتان دوری نمایید.

روی احساسات خود تمرکز کنید.

معمولا بیان عقاید و افکار ، ساده‌تر از بیان احساسات است. همه افراد دارای عقیده‌ای هستند، ولی بازگو نمودن احساس کار مشکلتری است. گاهی برخی احساسات بواسطه سایر احساسات پوشیده می‌شود و گاه از احساسات دیگر نشات می‌گیرد. بطور مثال خشم می‌تواند از یک آسیب روحی ناشی شود، معمولا بیان خشم راحتتر از بیان آسیب اصلی است. اگر ما تلاش کنیم که به جای احساسات ظاهری ، احساسات عمیقتر و زیرین را شناخته و بیان کنیم، در ابعاد عمیقتری خود را بیان کرده‌ایم. به عبارتی احساس اصلی و آغازین را بازشناسیم و آن را ابراز داریم.

جملات سوالی را به خوبی تغییر شکل دهید.

گاه اتفاق می‌افتد که ما نگرش و عقیده‌ای درباره چیزی داریم، ولی از در میان گذاشتن آن واهمه داریم، و از بیان صریح آن هراسانیم. در این مواقع گاه به جای بیان مطالب اصلی از پرسشی استفاده می‌کنیم. مثلا بجای آن که بگوییم: من از این فیلم خوشم نمی‌آید، می‌گوییم آیا تو از این فیلم خوشت آمد؟ پس نسبت به این تغییر کلام آگاه باشید و بجای جملات پرسشی از جملات خبری استفاده کنید.

سعی کنید جملات خود را حین گفتگو با اول شخص آغاز کنید.

شروع جملات با کلمه من به جای تو در صراحت کلام موثر است. بطور مثال به جای آنکه بگویید آیا از اینکه اینجا هستید خوشحالید؟ می‌توانید بگویید، من از این که شما اینجا هستید خوشحالم. حتی‌المقدور جملات خود را با "من" آغاز کنید.

در آخر سعی کنید از جمله "من نمی‌دانم" استفاده نکنید.

این جمله عموما بدین معناست که من نمی‌خواهم در این مورد بیشتر از این صحبت کنم و در واقع ختم صحبت را اعلام می‌کنید.

چشم انداز

همانطور که اشاره شد، بیان صریح و بی‌آلایش خویشتن یکی از فاکتورهای مهم ارتباطی است که ابراز آن با توجه به ویژگیهایی شخصیتی ، عادات فرهنگی ، تربیتی ، مذهبی و اجتماعی طیف گسترده‌ای را دربر می‌گیرد. (بسیار بسته بودن و خاموش بودن تا بیش از اندازه صریح و رو راست بودن). حال با مطالعه این متن ، بر روی ارتباطات خود تمرکز کرده و ارزیابی کنید که در کجای این طیف ایستاده‌اید و بودن در این نقطه تا چه اندازه و چرا برای شما مفید و یا مضر بوده است؟

Borna66
06-21-2009, 09:57 PM
من درد، تو سرد(پاسخ متفاوت زنان و مردان به استرس)
خانم‌ها دوست دارند در این شرایط با كسی حرف بزنند و حالت‌های عاطفی‌شان را نشان دهند و داستان را برای كسی تعریف كنند. در حالی‌كه مردها سعی می‌كنند با آرامش و در خلوت خود، تنش را برطرف كنند و برای رفع آن بیشتر عمل می‌كنند تا اینكه حرف بزنند.

<كنترل استرس به جنسیت آدم‌ها بستگی دارد و در زن و مرد كاملا متفاوت است.> این نظر متخصصان علم روان‌شناسی است. آنها مدارك و شواهدی برای این مسئله عنوان می‌كنند كه دانستن آنها خالی از لطف نیست.
خانمی كه به تازگی ازدواج كرده و معلم كلاس اول است و هر روز مجبور است كلاسی پراز بچه‌های ۶ تا ۷ ساله را كنترل كند، توصیف جالبی از استرس دارد. او می‌گوید: <وقتی خسته و كوفته به منزل می‌رسم و با كوهی از كارها در خانه روبه‌رو می‌شوم، دلم می‌خواهد گریه كنم و سر به بیابان بگذارم. بعد شروع می‌كنم به حرف زدن و حرف زدن! آنقدر حرف می‌زنم و غرغر می‌كنم تا بالاخره بعد از نیم ساعت احساس راحتی به من دست می‌دهد. بله من فقط با حرف زدن بهتر می‌شوم.> در عوض آقایی كه پدر یك دختر ۵ ساله است و همسرش هم مجددا باردار شده وقتی با كلی كار و گرفتاری با دخترش سروكله می‌زند، در آخر می‌گوید: <من اصلا در مورد این همه گرفتاری حرفی نمی‌زنم. بهتر است بگذاریم زمان بگذرد و همه چیز خودش به وضع عادی برگردد.>

● كار، كار هورمون‌هاست

یكی از مهم‌ترین دلایل تفاوت پاسخ زن و مرد نسبت به استرس، وجود هورمون‌هاست. سه هورمون كورتیزول، اپی‌نفرین و اكسی‌توسین در این مورد نقش اساسی دارند. وقتی فردی با استرس روبه‌رو می‌شود، دو هورمون كورتیزول و اپی‌نفرین با هم باعث افزایش فشار خون و سطح قند خون می‌شوند. در ابتدا متخصصان به این نتیجه رسیدند كه مقدار ترشح هورمون كورتیزول در شرایط استرس‌زا در خانم‌ها بیشتر است و شاید به این دلیل است كه خانم‌ها در این حالت عاطفی‌تر و حساس‌تر برخورد می‌كنند اما در ادامه متوجه شدند مقدار ترشح این هورمون در زن و مرد یكسان است و اصل تفاوت در هورمون اكسی توسین است.
در خانم‌ها با افزایش ترشح كورتیزول و اپی‌نفرین در شرایط استرس‌زا، اكسی توسین هم وارد صحنه می‌شود. این هورمون از مغز ترشح شده و تولید دو هورمون قبلی را سركوب می‌كند تا فرد از نظر عاطفی وضعیت آرامتری پیدا كند. مقدار ترشح این هورمون در مردها بسیار كم است و این مسئله در پاسخآنها به استرس تاثیر می‌گذارد.

● استرس و زنان سیاستمدار

یك نظریه جالب به‌نام جنگ و گریز وجود دارد كه می‌گوید آدم‌ها وقتی دچار استرس می‌شوند یا می‌ایستند و مبارزه می‌كنند و یا باروبنه را جمع كرده و فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. در یك مطالعه روان‌شناختی مشخص شده خانم‌ها از این دو روش استفاده نمی‌كنند و به‌جای آن راه سازش و دوستی را انتخاب می‌كنند، یعنی سعی می‌كنند آدم‌های دورو اطراف را نگه دارند و به وسیله ارتباط با دیگران مشكل را حل كنند. در سازش، فرد سعی می‌كند با تطبیق خودش با محیط، امنیت ایجاد كرده و استرس را كم‌رنگ‌تر كند و در دوستی، فرد شبكه اجتماعی را خلق كرده و آن‌را حفظ می‌كند تا در چنین شرایطی از او حمایت كند. در مطالعه‌ای كه ذكر شد علت انتخاب این راهكار‌ در زنان وجود هورمون‌های جنسی زنانه واكسی‌توسین ذكر شده است. در حالی‌كه مردها از همان نظریه اول استفاده می‌كنند.

● تقاضا در مقابل انرژی

اعتمادبه‌نفس آقایان در سایه كفایت و كارآیی آنها بدست می‌آید در حالی‌كه این موضوع در خانم‌ها به ارتباطات بستگی دارد، در نتیجه اگر از آدم‌ها تقاضای زیاد از حد داشته باشیم، نحوه پاسخ آقایان و خانم‌ها به این موضوع متفاوت است. خانم‌ها بیشتر مایلند از خیر نیازهای خود به نفع دیگران بگذرند و خود را در ارتباطات مختلف قربانی كنند. در حالی‌كه آقایان در چالش‌ها و رقابت‌ها شركت می‌كنند و نیازشان را به سادگی فراموش نمی‌كنند. در اصل در تقاضای كار و فعالیت زیاد،‌ این آقایان هستند كه پرانرژی به رقابت می‌پردازند تا با رسیدن به هدفشان، خود و سایرین را خوشحال كنند. اما خانم‌ها سعی دارند با تلاش خود رضایت دیگران را جلب كرده و انرژی زیادی برای رفع نیاز دیگران صرف می‌كنند.

● من حرف می‌زنم، تو عمل كن

خانم‌ها دوست دارند در این شرایط با كسی حرف بزنند و حالت‌های عاطفی‌شان را نشان دهند و داستان را برای كسی تعریف كنند. در حالی‌كه مردها سعی می‌كنند با آرامش و در خلوت خود، تنش را برطرف كنند و برای رفع آن بیشتر عمل می‌كنند تا اینكه حرف بزنند.

● توصیه‌های زنانه

‌‌ یك سیستم حمایتی قوی از روابط اجتماعی داشته باشید كه مثل جعبه كمك‌های اولیه در شرایط استرس به دادتان برسد.
مطمئن شوید كه سیستم حمایتی شما به‌دردتان می‌خورد. اگر این سیستم از بستگان یا دوستانتان یا همكارانتان تشكیل شده فرقی ندارد بلكه مهم این است كه آنها بتوانند در شرایط پرتنش به شما كمك كنند. این آدم‌ها نباید خودشان در این شرایط وحشت‌زده شوند،‌ افسرده باشند و یا با بدبینی اوضاع را بدتر كنند.
دوستی داشته باشید كه رازدار شما باشد. این فرد باید به شما احترام گذاشته و شنونده خوبی باشد.
ماجرا را حتما تعریف كنید. اگر حس می‌كنید اینكار حالتان را بهتر می‌كند ، حتما آن‌را انجام دهید اما در انتخاب شنونده دقت كنید. او باید خیر‌خواه شما بوده، قصد اذیت و آزار نداشته باشد و با وسواس فكری اوضاع را بدتر نكند.
وقتی استرس دارید از گفتن كلمه <نه> نترسید. خیلی از خانم‌ها تمام وجودشان را وقف خانواده و اطرافیان می‌كنند و خودشان را نادیده می‌گیرند. بهتر است همیشه خودتان را در نظر داشته باشید و سعی نكنید با انجام وظایف سنگین به خودتان استرس وارد كنید.
به مسائل ساده زندگی <آری> بگویید. سعی كنید با تجدید قوا خودتان را برای فراز و نشیب زندگی آماده كنید. ورزش،‌ پیاده‌روی، موسیقی، مطالعه و... از راهكارهای ساده‌ای هستند كه در مقابله با تنش به شما كمك می‌كنند.

● توصیه‌های مردانه

ورزش كنید. معمولا بیشتر مردها با اینكار از شر فشار و تنش راحت می‌شوند.
دوستان را فراموش نكنید. ورزش‌های گروهی، صرف ناهار با یك دوست و ... به رفع استرس كمك می‌كند.
خلوتتان را بهم نزنید. چون شما در تنهایی برای رفع استرس فكر می‌كنید، بهتر است این خلوت را بهم نزنید.
شما هم به جعبه كمك‌های اولیه احتیاج دارید. فكر نكنید فقط خانم‌ها باید سیستم حمایتی داشته باشند. شما هم برای اینكار اقدام كنید. باید بدانید چه مسائلی در كنترل شماست و چه مسائلی از كنترل‌تان خارج است. در شرایط استرس یكی از این دو مورد مطرح است: موضوع طوری است كه نمی‌توانید از آن فرار كنید و یا در مورد آن كاری انجام دهید یا موضوع طوری است كه قادرید با یك راهكار مناسب شرایط را بر وفق مرادتان كنید. در این مورد به توان، مهارت‌ها و زمان بیشتر توجه كنید.
موسیقی، درمان خوبی است. یك موسیقی مورد علاقه، آرامش خاصی در شما ایجاد می‌كند.
مشغولیت تازه‌ای پیدا كنید. زندگی خیلی از آدم‌ها یكنواخت شده است. بهتر است هر چند وقت یكبار سرگرمی تازه‌ای را انتخاب كنید. مواظب خودتان باشید. وجود شما باید همیشه در اولویت باشد. فردی كه برای سلامت روح و جسم خود سرمایه‌گذاری نمی‌كند، سقوط او به دره پرماجرای استرس حتمی است.‌

روزنامه سلامت

Borna66
06-21-2009, 09:57 PM
ویتامین های عشق
ویتامین b1 مخصوص خانمها !
این نوع ویتامین را خانمهای محترم مصرف کنند : به همسرتان توجه کنید
به پاهای عضلانی، به سینۀ فراخ و مردانه اش، به لبخند زیبایش، به شانه‌های پهنش، به دستان بزرگ و مردانه اش، به چشمان خوش حالتش، به صدای پرطنین اش و به طور کلی به هر ویژگی و صفتی که از او مرد می‌سازد، توجه کنید. اغلب مردان دوست دارند که از مردانگی آنها تعریف و تمجید شود و آنها تشنه ی تعریف و تمجید شما هستند. وقتی مردی تحسین شود، مایل است به سرعت به آن پاسخ دهد. به او بگویید که چه همسر با قدرت و خوبی دارید و از اینکه شوهر شماست چقدر خوشحالید و چقدر خوش اقبالید. به شوهرتان بگویید او را در همین گونه که هست، دوست دارید و دیگر اینکه او را در دنیا با هیچ مرد دیگری حاضر نیستید عوض کنید.
ویتامین a1 مخصوص آقایان !
این نوع ویتامین را آقایان محترم مصرف کنند : همسرتان را با زنان دیگر مقایسه نکنید
هیچ موقع خانمتان را با زنی دیگر، بویژه مادرتان، زن سابقتان یا نامزد قبلی تان مقایسه نکنید. هرگز دربارۀ سایر روابطی که قبلا احتمالا داشته اید، مشتاقانه و با حسرت حرف نزنید. با این اعمال شما عدم امنیت را در جایی که نباید باشد، ایجاد می‌کنید. مردی که می‌خواهد گذشته را دوباره زنده کند، به سوی دردسر می‌رود.
به خاطر داشته باشید همسرتان می‌خواهد در زندگی شما مقدم ترین فرد باشد. وقتی شما الگویی را مثال می‌زنید مانند مادرتان، همسر قبلی تان، دخترخاله تان، آنطور احساس کردن برای او خیلی سخت است. او باور می‌کند که باید دقیقا عین آن الگو عمل كرده، و از آن پیروی کند. هر زنی دوست دارد بابت توانائیهای خودش مورد تحسین قرار گیرد. به او اجازه دهید همان زن شایسته ای باشد که هست. بدانید که اگر به هر کس آزادی بدهید که خودش باشد او بهترین فرد می‌گردد.
ویتامین b2 مخصوص خانمها !
این نوع ویتامین را خانمهای محترم مصرف کنند : شوهرتان را بابت کارهایی که انجام می‌دهد تحسین کنید
به طور مثال اگر او اتومبیل را تعمیر می‌کند به او بگویید چقدر خوش اقبالید که همسری را دارید که از استعداد و تواناییهای مکانیکی تا این حد بالا برخوردار است. اگر او با بچه‌ها بازی می‌کند، به او بگویید بچه‌ها چقدر خوشبختند که پدری چون تو دارند. اگر او اهل ورزش است به او بگویید چقدر عالی است که مردی با هیکل متناسب دارید و به ورزش کردن اهمیت می‌دهد. اگر او شما را در رفاه گذاشته است به او بگویید در رؤیاهایتان هم نمی‌گنجید شیوۀ زندگی را که او برایتان فراهم آورده است داشته باشید.
ویتامین a2 مخصوص آقایان !
این نوع ویتامین را آقایان محترم مصرف کنند : عشق خود را نسبت به همسرتان اثبات کنید
زنها از شما مردها می‌خواهند، عشق خودتان را به گونه ای محسوس و مملوس نشان دهید. در واقع، عشق را هر روز و از راههای کوتاه باید بر زبان آورد و نشان داد. خرید هدیه‌های کوچک و تقدیم آن به شکلی خوشایند می‌تواند جالب و زیبا باشد. مثلا شما می‌توانید یک بسته شکلات بزرگ بخرید و به آن یادداشتی ضمیمه کنید، بدین مضمون: "تقدیم به همسر بی نظیرم که همیشه به من خوبی و عشق می‌دهد."هدیه‌هایی که خانمها دوست دارند شوهرانشان به آنها تقدیم کنند بدین قرارند: گل، کارت پستالهای زیبا همراه با دست خط خودتان، عطر، جواهرات، مجسمه‌های زیبا، کیف، لباس، بسته‌های شکلات (کاکائو‌های تخته ای)، تلفن موبایل، ساعت مچی و اگر خیلی پولدارید ماشین‌های مدل بالا!.... اگر امکان پیچیدن هدیه نیز وجود دارد، حتما آن را با کادوهای رنگی زیبا بسته بندی کنید.
خانمها دوست دارند خودشان بسته بندی‌ها را باز کنند. گرفتن هدیه، به زنها احساس با ارزش بودن می‌دهد و عدم دریافت هدیه، این پیام را برای زن تداعی می‌کند که شما برای او هیچ ارزشی قائل نیستید و به او توجهی ندارید و در یک کلام، دوستش ندارید. در مشاوره‌های خصوصی مان زمانی که با مراجعان صحبت می‌کنیم و می‌گوییم که این تکنیکها را به کار برید، خانمها می‌گویند که خیلی دوست داریم دقیقاً شوهرمان این کارها را برایمان انجام دهد ولی شوهرمان می‌گوید این مسخره بازیها و این بچه بازیها دیگر چیست؟ پس این لباسهایی که پوشیده اید چه کسی برایت خریده است؟ یا خرج خانه را چه کسی می‌کند؟ آقایان، قبول داریم که به طور غیرمستقیم برای خانمتان خرج می‌کنید ولی وقتی که او خودش اشاره کند که به چه چیزهایی نیاز دارم و با هم بروید بخرید این روش او را دچار هیجان نمی‌کند. شما زمانی می‌توانید او را غافلگیر کنید که خودتان بدون اطلاع او، برایش هدیه‌های مختلف بخرید و در مواقعی که انتظارش را ندارد به او تقدیم کنید. بعضی از مراجعان مرد نیز می‌گفتند که این روشها مربوط به دوست پسرها و دوست دخترهاست و زندگی زناشویی فرصتی برای اجرای این تکنیکها و مسخره بازیها نمی‌گذارد! ولی ما به شما آقایان می‌گوییم که این کتاب را دقیقاً برای شماها که فکر می‌کنید زندگی چیز دیگری است نوشته ایم، زیرا اگر این روشها را به کار نبرید یا مرتباً باید ناله‌ها و شکوه‌های همسرتان را بشنوید و یا اینکه خودتان تاوان هزاران مسئله ای را که بعداً برایتان پیش می‌آید را بپردازید!
ویتامین b3 مخصوص خانمها !
این نوع ویتامین را خانمهای محترم مصرف کنند : حمامی گرم و نرم برایش آماده کنید
حمام را تمیز و آماده کنید. حوله ی تمیز، صابون خوشبو و شامپوهای عالی تهیه کنید، سپس وان حمام را پر از آب گرم و حباب صابون کنید. از او تقاضا کنید که استحمامی دلچسب انجام دهد. هنگام استحمام از او با نوشیدنیهای خوش طعم و موردعلاقه اش پذیرایی کنید.
ویتامین a3 مخصوص آقایان !
این نوع ویتامین را آقایان محترم مصرف کنند : زنان نیاز به صحبت کردن دارند
شوهری که یاد می‌گیرد هر روز وقت صرف کند و با زن خود حرف بزند و به صحبتهای او گوش دهد، قلب او را برای همیشه تسخیر می‌کند. از دیدگاه ما: "اگر خانمها و آقایان روزی٢٠ دقیقه با هم صحبت کنند، درِ طلاق را برای همیشه به روی خودشان می‌بندند. مردی که نیاز زن را برای صحبت کردن نادیده می‌گیرد، همسری مهربان و عیبجو پیدا خواهد کرد.
وقتی او به شما غُر می‌زند و لحظه ای آرامتان نمی‌گذارد آنچه در واقع او می‌گوید این است: اگر نمی‌توانم با گفتگویی خوب بر تو اثر بگذارم، با مذاکرۀ نامطبوع اثر خواهم گذاشت چون حتی بگو و مگوها بهتر است پوچی و خلأیی است که وقتی با تو هستم احساس می‌کنم. آنچه او هر بار می‌گویند این است: لطفاً به حرف من گوش بده. می‌خواهم آنچه را برای من اتفاق افتاده و دربارۀ آن نگرانم، با تو در میان بگذارم." در واقع پند یا نصیحت یا راه حلی نمی‌خواهم، فقط می‌خواهم حرفم را بشنوی و آنچه را می‌گویم درک کنی و به احساس من اهمیت دهی."
ویتامین b5 مخصوص خانمها !
این نوع ویتامین را خانمهای محترم مصرف کنند : همسرتان را بابت آنچه می‌گوید تمجید کنید
به طور مثال اگر او شوخ طبع است به او بگویید: شوخ طبعی او را دوست دارید و این حالت او باعث احساس نشاط شما می‌گردد. اگر او اهل ریسک و خطر کردن است به او بگویید: شجاعت او را که پای هر چه بدان اعتقاد دارد می‌ایستد، خیلی دوست دارید. اگر او کم حرف است به او بگویید: چه شنوندۀ خوبی است و چه نفوذ آرام کننده ای بر شما دارد. اگر او پرحرف است به او بگویید که روح بخش و گرم کننده مجالس و مهمانی‌هاست و چقدر دوست دارید که به سخنانش گوش دهید. اگر او راستگو و درستکار است به او بگویید: چه خصیصه‌های زیبایی داری و شما این صفات را خیلی دوست دارید. اگر باوفاست به او بگویید: چقدر عالی است که می‌توان به او اعتماد کرد. به طور کلی همه چیز و هر چیزی بایستی به شیوۀ مثبت مورد توجه قرار گیرد و با تمجید تفسیر شود. هرگز شوهرتان را با مردان دیگر فامیلتان مقایسه نکنید و مثلاً نگویید که علی آقا در خانه به همسرش کمک می‌کند و یا برای زنش خیلی هدیه می‌خرد و خیلی بهتر از تو همسرداری می‌کند. با انتقاد کردن و مقایسه ی او با دیگران از میزان صمیمیت و نفوذ خود بر همسرتان می‌کاهید. به یاد داشته باشید که هیچ کس از انتقاد خوشش نمی‌آید حتی شما!
ویتامین a5 مخصوص آقایان !
این نوع ویتامین را آقایان محترم مصرف کننده : شام بخرید و به خانه بیاورید
یکی از روشهایی که می‌توانید خانمتان را غافلگیر کنید این است که بعضی از روزها پس از آنکه به محل کارتان رفتید به همسرتان تلفن بزنید و پس از خوش و بش کردن با وی، بگوئید: عزیزم نگران تهیه شام نباش، زیرا من موقع برگشت شام می‌خرم و به خانه می‌آورم.
ویتامین b6 مخصوص خانمها !
این نوع ویتامین را خانمهای محترم مصرف کنند : با کاغذهای پشت چسب دار حرف خود را بزنید
این نوع کاغذهای کوچک پشت چسب دار را می‌توانید از فروشگاههای بزرگ یا مغازه‌های لوازم تحریری خریداری کنید. سپس یادداشتهای خود را در جاهایی که اصلاً احتمالش را نمی‌دهد بچسبانید، به طوری که وقتی صبح آمادۀ رفتن به محل کارش می‌شود ببینید. به طور مثال این نوشته‌ها را می‌توانید بر روی کیف دستی او، بر روی داشبرد اتومبیلش و یا روی درب یخچال و فریزر بچسبانید و در همه ی آنها بنویسید که به نظرتان او چقدر عالی و قدرتمند و دوست داشتنی است و چقدر از اینکه همسر او هستید احساس خوشحالی و شادمانی دارید و در نهایت چقدر او را دوستش دارید.
__________________

Borna66
06-21-2009, 09:58 PM
چگونه میتوانید نظر دیگران را در مورد خود تغییر دهید؟
"کسـب اعـتبار و شهرت شاید 20 سال طول بکشد، اما در عـرض 5 دقیـقـه تـمـام آن از بیـن مـی رود؛ اگـــر بر روی این مـوضـوع کـــمی دقیق تر فکر کنید، کارهایتان را طور دیگری انجام خواهید داد."

وارن بافت

در حیطه شغلی نقطه نظر دیگران نسبت به شما جزء امور پر اهمیت شناخته می شود. تاثیر اولیه در عرض چند ثانیه شـکل مـی گیـرد امـا شـایـعـات بـی پـایه و اســاس آنچنان صدماتی را به آبـروی شما می زنند که در بسیاری از موارد قـابل جـبـران نـمی بـاشند. آیا می دانید دیدگاه همکارانتان نسبت به شما چیست؟

کی؛ من؟

آیا کسی در مورد شما انتقاد می کند؟ آیا کارفرمای شما در زمان ارزش یابی خدمه شما را سرزنش می کند؟ آیا دوستان در مورد خصوصیات اخلاقی شما چیزهایی میگویند؟ زبان جسماني انسان ها، و یا تغییر در لحن صحبت کردنشان زمانی که به آنها می پیوندید تغییر می کند؟ شاید هم اصلا اینطور نباشد و تنها تصور شما مبنی بر این اصل باشد.
اگر می خواهید نظر واقعی دیگران را در مورد خودتان بدانید باید از کسی سؤال کنید که واقعا به او اعتماد داشته باشید و بدون هیچ گونه احساس رنجشی آنها را تحلیل و بررسی نمایید.
شاید دیگران در مورد شما نظر درستی نداشته باشند، اما بهتر است به جای اینکه عرصه را به خودتان تنگ کنید و از دیدگاه های آنها آزرده خاطر شوید سعی کنید تا نقطه نظر آنها را نسبت به خودتان تغییر دهید. فقط باید به خاطر داشته باشید که برخورد و حرکات شما در اولین ملاقات و در همان ثانیه های ابتدایی است که نظر اصلی آنها را در مورد شما تشکیل می دهد.
در این قسمت 8 تصور اشتباه که ممکن است در ذهن دیگران نسبت به شما به وجود آید به همراه راههای جلوگیری از آنها را برایتان آورده ایم.
دست به کار شوید

1- تصور می کنند شما تنبل هستید

پیش قدمی کنید
درخواست واگذاری مسئولیت های بیشتری کنید و کمی بیشتر از ساعت مقرر کاری، در محل کار خود باقی بمانید. بدون توجه به برنامه کاری شما باید خود را طوری نشان دهید که سخت کوش تر از سایرین به نظر بیایید.

کمالات خود را به نمایش بگذارید
رجز خوانی نکنید. از خودتان کمی خلاقیت به خرج دهید تا شایعات بی اساسی که پشت سر شما وجود دارند، تبدیل به تشکر و قدردانی شوند. مردم از اینکه کسی از آنها تشکر و قدردانی کند لذت می برند. می توانید چیزی شبیه به این بگویید: "از اعداد و ارقامی که در اختیار من گذاشتی واقعا ممنونم، اونها به من در گزارشی که برای هیئت مدیره می نوشیتم جدا کمک کردند."

مراقب حرکات جسماني خود باشید
سعی کنید قوز نکنید و به دیوار کناری یا میز خود لم ندهید. پاهایتان را با یک فیگور مناسب از میز دور نگه دارید. با انرژی و اشتیاق کامل بر سر کار حاضر شوید و توانایی رویارویی با کلیه فشارهای کاری را در خود تقویت کنید.

2- تصور می کنند شما آماتور هستید

نحوه آداب و معاشرت خود را تغییر دهید
ادب و تواضع همه گیر می باشد. زمانی که شما با دیگران با احترام و ادب برخورد کنید؛ این امر کار را برای آنها مشکل می سازد که هر طور دلشان خواست بر روی شما قضاوت کنند، کارهایتان را به باد انتقاد بگیرند و در آخر به شما بی احترامی نمایند.

انتقاد پذیر باشید
زمانی که بازخوردهای اجتماعی رفتارهایتان را دریافت کردید؛ لازم به رنجش نیست. با روی باز از انتقادها استقبال کنید و به آن دسته ای که برایتان سازنده است گوش دهید چرا که نشانه ای از بلوغ، کمال و حرفه ای بودن شما هستند.

حرف دهان خود را مزه مزه کنید
برای اینکه توی دردسر نیفتید پیش از صحبت کردن به خوبی فکر کنید. بدون توجه به اینکه تا چه حد عصبانی هستید و یا اینکه کار دیگری تا چه اندازه نامرتب و پر اشکال است، خونسردی خودتان را حفظ کنید. مراقب حرف زدن خودتان باشید و دقت کنید که با چه کسی در حال صحبت کردن هستید.

به جزئیات دقت کنید
لباس های مرتب بر تن کنید و درست صحبت کنید. با خط مشی و زبان صنفی که در آن مشغول کار کردن هستید آشنایی پیدا کنید. برای جلسات رسمی آماده باشید و سعی کنید محل کارتان همیشه مرتب و سازمان یافته به نظر رسد.

3- تصور می کنند شما لوده ترین فرد هستید

دهان خود را ببندید
شما به دفتر خود می روید تا کار کنید نه اینکه جوک تعریف کنید و دیگران را بخندانید. بعد از کار ساعت ها وقت دارید تا با همکارانتان در رستوران بنشینید و مسخره بازی درآورید. زمانی که همکارانتان شما را تحت فشار قرار می دهند تا آنها را سرگرم کنید توجه آنها را به شخص دیگری جلب کنید. "من امروز مخم برای تعریف کردن چیزهای جالب کار نمکنه، چطوره تو امروز ما رو یک کمی بخندونی رامين." بدون اینکه کسی متوجه شود حواس آنها را از خودتان پرت کرده و شخص دیگری را مخاطب قرار دهید.

کمتر بخندید
خیلی خوب است که شما به عنوان یک مرد مهربان و خندان شناخته شوید اما هر چیز اندازه ای دارد. زمانی که جمعی از همکارانتان در کنار هم جمع شده اند و مشغول خندیدن هستند و تمام محدودیت ها را پشت سر گذاشته اند خیلی راحت به آنها بگویید که کارتان زیاد است و باید به کار باز گردید.

مرتب و منظم باشید
سعی کنید محل کارتان کاملا حرفه ای به نظر برسد. کاریکاتورهای مضحک را از روی کامپیوتر خود پاک کنید و سعی کنید تعداد جوک هایی را که برای دوستانتان forward می کنید، به حداقل برسانید.

4- تصور می کنند شما فقط در فکر مهمانی رفتن هستید

اوضاع را آرام کنید
سعی کنید در مورد تجربیات خود در این زمینه با کسی گفتگو نکنید. اینکه تا چه ساعت از شب در بیرون از خانه می مانید و چه مقدار نوشیدنی میل می کنید چیزی نیست که همه باید در مورد آن بدانند. در ساعات کاری طوری برخورد نکنید که تصور شود به مهمانی آمده اید و به اصطلاح در خانه خاله به سر می برید.

جدی باشید
سعی کنید هیچ گاه دیرتر از زمان مقرر در سرکار خود حاضر نشوید مگر اینکه بخواهید دیگران از فعالیت های فوق برنامه تان باخبر شوند. به هرحال بهتر است همیشه گوش به زنگ باشید و نیروی خلاقیت خود را در زمینه های مختلف به کار گیرید.

5- تصور می کنند شما مشتاق به جنس مخالف هستید

با احتیاط عمل کنید
در مورد روابط جنسی خود لاف نزنید. بدون در نظر گرفتن اینکه تا چه حد دچار وسوسه شده اید سعی کنید هیچ گاه با همکاران، کارفرما، خدمه و ارباب رجوع بگو بخند راه نیندازید.

رفتار خود را باز بینی کنید
حرف های مربوط به مسائل جنسی را به زبان نیاورید، جوک های دارای چنین محتوایی را برای یکدیگر نفرستید و در زمان کار سایتهای پورنوگرافی را زیرورو نکید.

6- تصور می کنند شما همیشه تاخیر دارید

وقت شناس باشید
زودتر از خواب بلند شوید و جزء اولین کسانی باشید که وارد شرکت می شوند. با برنامه شغلی خود واقع بینانه برخورد کنید و زمان بیشتری به وجود آورید. اگر به طور مکرر از برنامه های زمانبندی شده عقب بمانید خیلی زرود از شما انتقاد خواهد شد. تاخیر به عنوان نوعی بی احترامی و بی برنامگی به شمار می رود.

از برنامه جلو باشید
یک لیست از کل کارهایی که باید انجام دهید تهیه کنید و هر چند وقت یکبار آنرا از نو چک کنید. برای اطمینان بیشتر زمان بیشتری را برای انجام کارهای مختلف در نظر بگیرید. هیچ کاری را معوق نگذارید. اگر زمان خود را به خوبی مدیریت کنید به راحتی قادر خواهید بود که تمام پروژه هایتان را پیش از زمان تحویل به اتمام برسانید و اصلا مهم نیست که در طول مسیر ممکن است چه اتفاق های غیر منتظره ای رخ دهند.

7- تصور می کنند شما به اخلاقیات پایبند نیستید

درستکار باشید
به پیشنهادهایی که می دهید دقت کنید. هیچ موقع به همکاران خود این نظر را ندهید که نتیجه تحقیق فرد دیگر و یا ایده های دیگران را سرقت کنید. هر ادعایی که در مورد مسائل مختلف می کنید باید دارای منبع موثق و اثبات شده باشد.

درستی خود را ثابت کنید
از رهنمودهایی که شرکت برای کارمندهای خود در نظر گرفته پیروی کنید و هیچ گاه از دارایی های شرکت به نفع خود سوء استفاده نکنید. برای مثال تماس های تلفنی راه دور را با استفاده از تلفنی که در اختیارتان قرار داده اند و استفاده های غیر مجاز از دستگاه کپی موجود در شرکت.) خط مشی شرکت را در مورد دریافت کردن هدیه از مشتری ها و فروشنده ها به خوبی مطالعه کنید تا هیچ گونه شک و شبه های باقی نماند.

مسئول باشید
اگر اشتباهی از شما سر زد، آنرا بپذیرید. به جای اینکه بهانه جویی کرده و اشتباه را به گردن دیگران بیندازید مسئولیت کارها را به گردن بگیرید و در جبران آنها بکوشید.

درست تصمیم بگیرید
اگر از شما درخواست شد تا کاری را انجام دهید که به نظر خودتان درست نمی آمد و در نهایت تاثیرات منفی بر روی آینده شغلی تان داشت می توانید به راحتی از انجام آن سرباز زنید.

به انجمن های خیریه کمک کنید
در صندوق های صدقه پول بیندازید. پیشنهاد کنید که در شرکت یک گروهی تشکیل دهند و از آن طریق به نیازمندان و انجمن های خیریه کمک کنند و یا برای بانک های جمع آوری فراورده های غذایی برای نیازمندان غذاهای فاسد نشدنی جمع کنند.

8- تصور می کنند که شما در کارهای گروهی ضعیف ظاهر می شوید

برخوردی دوستانه از خود نشان دهید
اسم های افراد را یاد بگیرید و در روابط خود از آنها استفاده کنید. در مورد علایق و توانایی های شغلی همکارانتان اندکی بیشتر اطلاعات جمع آوری کنید.

به آنها اتکا کنید
از افکار شخصی دیگران کپی برداری نکنید تا هر کجا که لازم شد آنها را بعدا به نفع خود به اتمام برسانید. هر زمان که می توانستید به همکاران خود در انجام کارهایشان کمک کنید و پس از این که کاری با موفقیت انجام شد از آنها قدردانی و تشکر کنید. زمانی که مقامات بالا از زبان همکارانتان شنیدند که کار کردن با شما برایشان لذت بخش است شما خود به خود به یک رهبر تبدیل می شوید.

روی اهدافتان متمرکز شوید
چه دیدگاه همکاران نسبت به شما درست باشد چه اشتباه همین نظرها است که میتواند شما را به موفقیت نزدیک سازد و یا اینکه موجب شکست خوردن شما در زمینه شغلی گردد. از یکی از همکاران قابل اعتماد بپرسید که دیگران در مورد شما چه میگویند. این پرسش را می توانید با به جا آوردن مراتب از کارفرمای خود نیز بپرسید. شما می توانید انتقادات منفی را به نظرات مثبت تبدیل کنید. بسیاری از نظرات چند منظوره بوده و قابل تغییر می باشند. فقط باید به خاطر داشته باشید که نباید از آنها آزرده خاطر شوید.
تلاش کردن برای تغییر نظرات دیگران در مورد خود اصلا به این معنا نیست که شما آنها را پذیرفته اید بلکه فقط تلاش می کنید تا کسانی که با شما در حال کار کردن هستند دید روشن تری نسبت به شما پیدا کنند. پس لازم نیست که سعی در تغییر شخصیت خودتان داشته باشید. بی ریا و درستکار باقی بمانید و همواره نسبت به ارزش هایتان پایبند باشید. و اگر تمام تلاش هایتان به بن بست رسید با یک نیروی جدید در یک کارخانه دیگر شروع به کار کنید.

Borna66
06-21-2009, 09:58 PM
روانشناسی چهره
چـهره خـوانـي به اين مـعـنـا است كه شما فـقــط با نگاه كردن به صورت اشخاص پي بـه خـصـوصـيات اخلاقي و شخصيتي او ببريد. چـهره خـوانـي توسـط مردم در اعصار مختلف انجام شده است. شـناخـتـن افراد تنها از روي خصوصـات ظـاهـري آنها مساله بسيار جالبي است. نـكات ظـريف و دقيـق و پيچيدگيهاي بسياري در علـم چـهـره خـوانـي وجـود دارد ولي ما در اينجا به بيان نكات اصلي تر و مهمتر آن بسنده مي كنيم.

چهره خواني چيست؟


بشر در طول قرون متمادي سعي نموده تا با پيوند زدن خصـيصـه هـاي صـورت افـراد بـه ويژگيهاي شخصيتي، متوجه افكار و درون ديگران شود. با گـذشـت سـالها علم چهره شناسي نيز گسترش يافته و به شاخه هاي مختلف تـقسـيم شـده است. بـراي مثـال "متوپوسكپي" علم پي بردن به سيرت و درون آدمي از روي خطوط روي پيشاني است.
"فرنولوژي" علم جمجمه خواني و مطالعه طرز تشكيل جمجمه ميباشد كه به بنا نهادن شخصيت و اميال ذاتي و رواني افراد كمك مي كند.
"فيزيـوگـنومي" يا عـلم چـهره شـنـاسي، موضوعي است كه ما به آن خواهيم پرداخت. اين علم به ما مي آموزد كه چگونه از روي چهره افراد پي به شخصيت آنها ببريم.
امروزه دانشمندان به چنين علومـي، "شـبـه علـوم" اطـلاق كرده و بـهاي زيـادي بــه آن نمي دهند و هـمانند عـلومي مانـنـد "طالع بـيني" به آنها مي نگرند: اثبات نشده ولي بيضرر. با اين وجود هنوز بسياري از مردم چهره خواني را راهي مطمئن براي قضاوت در مورد افراد مي دانند. چيزي كه اهميت دارد اين اسـت كـه چـهره را بصورت كامل و دقيق مورد تجزيه و تحليل قرار داده و تا رسيدن به همه حقايق از قضاوتهـاي شـتابزده اجتناب كنيم.
اكنون گذري مي كنيم بر نكات بنيادين چهره خواني و چگونگي تشخص شخصيت افراد:


شكل صورت

دراز و كشيده: افرادي كه داراي چنين صورتي هستند عموما" داراي صـبر و تحمل زياد بوده و توانايي حل مشكلات در آنها بيشتر است. جـذابـيـت و خوش تركيب بودن افراد با چنين صورتي نشانگر اين است كه آنها معمولا كارهاي خـود را نـيـمـه تمام رها نكرده و عادت به انجام امور بطور تمام و كمال دارند.

گرد: اين شكل دلالت بر اميدواري زنده دلي و انرژي دارد. اينگونه افراد مي تـوانند اتاقي دلگير و ساكت را به بمبي از خنده و شادي تبديل كنند.

پهن: اينگونه اشخاص بردبار و مهربان و معمولا افراد روشنفكري مي باشند.

مربعي: طرفدار استقلال فردي و فردگرايي، سختـكوشـي بـراي دسـتـيـابي بـه آرزوها، زيركي و فعال بودن از ويژگيهاي اين افراد محسوب مي شود.
پيشاني

صاف: كسانيكه كه داراي خطوط در پيشاني نيستـنـد، افـرادي انديشمند و هميشه در حال تفكر مي باشند و در تصميم گيريها سريع و منطقي عمل مي نمايند.

چروكيده: وجود خطوط در سطح پيشاني نشان مي دهد كه ايـنـگونه افراد به سرعت هيجان زده و احساساتي شده و سريع آشفته و پريشان حال مي گردند.


چشم


رمانها، داستانها و اشعار بسيار زيادي در مورد چشم و ارتباط آن با خصوصيات روحي و رواني انسان نوشته شده است. چشمها هيچگاه دروغ نمي گويند؛آنها بيانگر احساس دروني و واقعي ما مي باشند.

اضطراب: اگر مابين عنبيه و پـلك پـاييني هـر دو چشم مـقداري سفيدي وجود داشت، آن شخص انساني مضطرب و نگران است.

تندخويي: اگر بالاي عنبـيه بخشي سفيد رنگ وجود داشت، علاوه بر استرس نشانگر تندخويي و پرخاشگري در فرد است.

روان پريشي: چنـانچه دور تا دور عنبيه را سفيدي فرا گرفته باشد، نشانگر عدم تعادل و پايداري روح و روان فرد خواهد بود.

شادي: وجـود خـطوط كـوچـك در خـارج از چـشمها حاكي از خنده رويي و شادبودن فرد مي باشد.


ابرو

صاف: صافي و مستقيمي ابروها نشانگر انديشه، تفكر و ايده گرايي فرد مي باشد.

كماني: افرادي كه داراي ابروهاي خميده و كماني هسـتند از حـكايـتـها و داسـتـانـهـاي واقعي لذت مي برند.


باريك: اينگونه افراد معمولا داراي اعتماد به نفس اندكي مي باشند بخصوص اگر ابـروي آنها بجز باريكي، بالا و گرد نيز باشد.


پيوسته: پيوستگي ابروها نشانگر اين است كه فرد دائما" در حال تفكر و انديشـه بـوده و ايده هاي جالبي در سر دارد.


پلك

كوچك: اگرفاصـله بـين بالاي پلك و مژه كم باشد بيانگر اسـتقلال فرد مي باشد و اينكه آن فرد حتي ممكن است بصورت ارادي خودش را به ديگران نزديك نكند.


بزرگ: بزرگ بودن پلك دلالت بر وابستگي شديد فرد به ديگران دارد.


بيني

كوچك: گفته مي شود اشـخاصي كه بـيـني كـوچـك دارنـد ذاتـا" افـرادي ضعيف و اغلب غيرقابل اتكا بوده و در تصميم هايشان استوار و ثابت قدم نمي باشند.

بزرگ: بزرگي بيني نشانه ابتكار و عزم و اراده مي باشد. يك شـخصـيت قـوي كه اثرش را برجاي خواهد گذاشت.

تيز: تيز بودن نوك بيني نشانگر اين است كه فرد خود را مقيد به رعـايـت آداب و رسـوم ندانسته و با اطرافيانش به راحتي برخورد مي كند. ايـنگونه افراد خـود را بـاور داشـتـه و بي باكانه و متهورانه خود را به ديگران نزديك مي كنند.

عقابي: خودخواهي، دودلي و حساس بودن از جمله ويژگيهاي كساني است كه داراي چنين بيني مي باشند.


گوش

كوچك: كوچكي گوش نشانه تزلزل و احساس نا امنـي در افـراد اسـت هر چند اينگونه افراد مي دانند كه چه مي خواهد و معمولا" سخت كوش و كاركن هستند.

بزرگ و دراز: اين قبيل افراد معمـولا انـعـطاف پـذيـر نـبـوده و به سـختي آرام و بي خيال ميشوند.

پرمو: افرادي كه داراي گوشهايي پرمو هـستند مـعـمـولا وسـواسـي و نـكـته بين بوده و وقت زيادي را براي چيزهاي بي اهميت تلف مي كنند.


گونه

برجسته: برجسـتـگي گـونه نشـانگر قـدرت، انـرژي و اعـتماد بنفس است. كساني كه داراي گـونه بـرـسته مي باشند تمايل بيشتري براي پذيرفتن اشتباهات ديگران دارند.

گود: علاوه بر جذابيت و زيبايي دليلي بر خوش مشربي و سازگاري فرد مي باشد.
چانه و فك

فك چهارگوش: افـراد با فـك چـهار گـوش و مـربعي انـسانهاي تـسخير ناپذير و سركش مي باشند. آنها توانايي تبديل روياهايشان به واقعيت را دارند.

چانه هاي برآمده: اينگونه افراد، اشـخاصي خود ستـا بوده و تصـور ميكنند هيچ چيزي جز خود آنها اهميت ندارد و جز خودشان حرف كس ديگري را قبول نداشته و خود را عقل كل مي دانند.


لب

قلوه اي: لبهاي قلوه اي علاوه بر زيباتر نمودن صورت،نشانه بخشش و گشاده دستي مي باشد. معمولا اينگونه افراد تمايل دارند در مورد خودشان صحبت و گفتگو كنند.

نازك: نازك بودن لب بيانگر خويشتن گرايي ذاتي در اشخاص است.

لب بالايي نازك پاييني قلوه اي: نشانه اين است كه فردي متـقـاعد كنـنـده و مـجاب كننده مي باشد.

مطلب آخر


چهره خواني يك علم دقيق و ثابت شده نيست و حتي با گذراندن دروه هاي آموزشي دقيق و پيشرفته نيز نمي توان بطور قطع در مورد شخصيت و درون افراد صــحبت نمود. نتايج شما در سنجش شخصيت، بستگي به تعداد فاكتورهاي مورد تحليل قـرار گرفـته دارد ولي با بـياد داشتن نكات ذكر شده مي توانيد قبل از صحبت كردن با افراد تا حدي متوجه شخصيت آنها شويد.

Borna66
06-21-2009, 09:58 PM
زنان بيشتر از مردان كابوس مي بينند

پژوهشها نشان مي دهند كه زنان بسيار بيشتر از مردان كابوس مي بينند و خوابهايي كه مي بينند عاطفي تر است.
در مطالعه اي كه روي 170 داوطلب انجام شد، از آنها خواسته شد كه تازه ترين خوابي كه ديده اند را ثبت كنند. 19 درصد مردان كابوس ديده بودند در حالي كه اين رقم در زنان سي درصد بود.
دكتر جنيفر پاركر، محقق دانشگاه در بريتانيا مي گويد كه در شمار كلي خوابهاي گزارش شده تفاوت زيادي وجود نداشت.
در پژوهشي ديگر مشخص شد كه زنان خواب آشفته تري از مردان دارند.
يكي از دلايل ذكر شده براي اين مسئله تغيير دماي بدن زنان طي سيكل ماهانه شان است.
دكتر پاركر كه استاد دانشگاه در رشته روانشناسي است مي گويد كه از مدتها پيش مشخص شده بود كه زنان پيش از آغاز عادت ماهانه شان خوابهاي واضح تر و آزاردهنده تري مي بينند.
او مي گويد: "يافته اي كه در تمام بخش هاي اين تحقيق همواره ثابت باقي ماند اين است كه زنان خوابهاي ناخوشايندتري از مردان مي بينند."
او همچنين مي گويد: "در رابطه با پردازش اطلاعات عاطفي، احتمال بيشتري وجود دارد كه زنان نگراني هاي حل نشده خود را به رختخواب ببرند."
دكتر كريس ايزيكوفسكي، مدير كلينيك خواب ادينبورگ مي گويد كه از يافته هاي اين پژوهش درباره تفاوت بين دو جنس در مقوله خواب متعجب نشده، اما مشكل، فهميدن اين مسئله است كه آيا زنان كابوس هاي بيشتري دارند يا آنها را بهتر به خاطر مي آورند.
او همچنين مي گويد: "خواب زنان سبك تر و بي خوابي در بين آنها رايج تر است. بيدار شدن پي در پي ممكن است باعث به خاطر آوردن خوابهايشان شود، اما در عين حال اين امكان نيز وجود دارد كه خواب سبك، خود از علائم ترس باشد."
دكتر ايزيكوفسكي مي گويد كه احتمالا كابوس افراد بيشتر از آني است كه خودشان فكر مي كنند چون بيشتر آنها به سرعت فراموش مي شوند.

Borna66
06-21-2009, 09:58 PM
دردهايي كه خبر از افسردگي مي دهد

اغلب افراد اطلاعاتي درباره علائم احساسي بيماري افسردگي دارند،اما عوامل اين بيماري شايع تنها به اين موارد محدود نشده است و عوارض جسمي را نيز شامل مي شود كه كمتر مورد توجه قرار مي گيرد.
از جمله اين عوامل سردرد، كمردرد، اختلالات گوارشي و اختلال در خواب است كه به بررسي آنها مي پردازيم.
سردردها: سردردها در بين افراد مبتلا به افسردگي بسيار رايج است. اگر فرد اخيرا مبتلا به سردرد ميگرني شده باشد ،با بروز افسردگي شديد تر هم مي شود.
كمر درد: اگر فرد قبلا مبتلا به كمر درد بوده است ، اين اختلال روحي مزيد بر علت شده و درد را شديدتر مي كند.
درد مفاصل و ماهيچه ها: به طور كلي افسردگي باعث مي شود كه دردهاي مزمني نظير درد مفاصل بدتر شود.
درد قفسه سينه: به طور واضح بايد گفت كه در صورت احساس چنين دردي بدون هيچ تاملي بايد به پزشك مراجعه كرد و مورد آزمايش قرار گرفت. زيرا ممكن است علامت يك بيماري جدي قلبي باشد. ولي به طور كلي در هنگام افسردگي نيز اين درد احساس ميشود.
اختلالات گوارشي: از جمله علائم گوارشي ناشي از افسردگي عبارتند از احساس تهوع و استفراغ . همچنين فرد ممكن است دچار اسهال شود يا به طور مزمني مبتلا به يبوست گردد.
احساس خستگي و فرسودگي: مهم نيست كه فرد چه مقدار خوابيده است، ولي با اين حال احساس خستگي خواهد كرد. به طوري كه خارج شدن از رختخواب براي فرد بسيار سخت و حتي غير ممكن ميشود .
اختلالات خواب: در وضعيت افسردگي اغلب افراد دچار كم خوابي مي شوند. در اين حالت فرد خيلي زود از خواب بيدار ميشود يا خيلي دير به خواب مي رود. در نوع ديگر ، فرد بيش از اندازه نورمال و طبيعي به خواب مي رود.
تغيير وزن و اشتها: بعضي از افراد مبتلا به افسردگي اشتهاي خود را ازدست مي دهند و دچار كاهش وزن مي شوند. بعضي ديگر افراد به نوع خاصي از غذاها مثل كربو هيدرات ها علاقه مند شده و در اين حالت مبتلا به چاقي مي گردند.
احساس سرگيجه و منگي: اين مورد نيز از ديگر علائم و نشانه هاي افسردگي مي باشد.
خيلي از افراد مبتلا به افسردگي به موقع درمان نمي شوند. چون اغلب پزشكان د رتشخيص علت اصلي اين اختلالات دچار گمراهي مي شوند. همان طور كه گفته شد ، اين علائم و تغييرات فقط در سر اتفاق نمي افتد ، بلكه كليه نقاط بدن را تحت تاثير قرار مي دهد مثل دستگاه گوارش. به نظر مي رسد كه افسردگي به دليل عدم تعادل در بعضي از مواد شيميايي خاص مغز اتفاق مي افتد. بعضي از اين مواد شيميايي نقش موثري در چگونگي احساس درد دارند.بنابر اين محققان معتقدند كه نوع درد ي كه بيمار افسرده تجربه مي كند با ساير افراد فرق مي كند.
درمان علائم فيزيكي: در بعضي از موارد روان درماني و دارو به صورت تركيبي براي درمان مورد استفاده قرار مي گيرد كه د رمجموع باعث رفع علائم نيز ميشود. اما بهتر است كليه علائم فيزيكي كه فرد احساس مي كند را به پزشك اطلاع دهد . نبايد فكر كرد كه خود به خود برطرف مي شود، شايد به مداواي فوق العاده اي نياز باشد. مثلا اگر فرد مبتلا به بي خوابي شده ، پزشك داروي ضد اضطراب تجويز خواهد كرد كه باعث مي شود فرد احساس آرامش بيشتري داشته باشد و راحت تر به خواب رود. بعضي از داروهاي ضد افسردگي نظير سيمبالتا (cymbalta) و افكسور(effexor)باعث رفع درد هاي مزمن نيز مي شوند. همچنين بعضي از روش هاي روان درماني وجود دارد كه به فرد كمك مي كند تا بهتر بر درد غلبه كند.

Borna66
06-21-2009, 09:58 PM
شخصيت و شغل
آيا مي‌دانيد كه بين شخصيت افراد و شغلي كه آنها انتخاب مي‌كنند ، ارتباط وجود دارد ، «جان هالند» از روان شناساني است كه معتقد است انتخاب شغل ، بيانگر نوع شخصيت فرد است . در نظريه اي كه جان هالند در همين مورد ارائه كرده است مي‌گويد :
اكثر شاغلان يك شغل خاص ، ويژگيهاي شخصيتي مشابه دارند ، به همين خاطر مردم عادي رياضي دانان را آدم هاي دقيق و نكته سنج و مديران را انسانهاي جاه طلب و….. مي‌دانند .
هالند پس از پژوهش هاي متعدد ، شش نوع شخصيت را در رابطه با انتخاب انواع شغل‌ها معرفي كرده است ، (البته اين در صورتي است كه انتخاب شغل از روي ناچاري نباشد بلكه واقعاً انتخابي باشد ):

1-شخصيت واقع گرا:
افرادی فعال و پر خاشگرند و اعمال عيني را بر فعاليت‌هاي ذهني‌ ترجيح مي‌دهند ، مانند : مهندسان و صنعت كاران و عكاسان .

2-شخصيت هوشمند :
افرادي وظيفه شناس و متفكرند و احساس مسؤليت خوبي را از خود نشان مي‌دهند ، اين افراد بيشتر به فعاليتهاي ذهني مي‌پردازند تا كارهاي عملي ، مانند زيست شناسان، شيمي دانان ،رياضي دانان.

3-شخصيت اجتماعي:
افرادي برونگرا و خوش مشرب‌اند كه روحيه كمك كردن ، بشر دوستي و برقراري ارتباط با ديگران در آنها ديده مي‌شود مانند،مددكاران اجتماعي ،خبرنگاران و معلمان.

4-شخصيت قراردادي:
اين افراد وسواسي ، حسابگر و منظم هستندكه به اصول و عقايد اهميت زيادي مي‌دهند . مانند :آمارگران ، بازرسان و حسابداران .

5-شخصيت هنرمندانه:
اين افراد درون گرا واحساساتي‌اند كه علاقه دارند احسساتشان را از راه هنر بيان نمايند . مانند : موسيقي دانان ، و هنر پيشگان

6-شخصيت كاسبكارانه:
افراد ماجرا جو ، جاه‌طلب و پول دوست هستندكه از رقابت كردن لذت مي‌برند، مانند : پزشكان ، بازرگانان و مديران

Borna66
06-21-2009, 09:59 PM
خودكشي با تغييرات در بافت مغز ارتباط مستقيم دارد
يك پژوهش كانادايي نشان داد: خودكشي با بروز تغييرات در مغز در ارتباط است. به گزارش سلامت نیوز،‌ مطالعه روي بافت مغز نشان داده است؛ ‌مغز اشخاصي كه اقدام به خودكشي مي‌كنند درمقايسه با افرادي كه به دلايل ديگر مي‌ميرند دچار تفاوتهاي شيميايي مي‌شود.
محققان در اين تحقيق بافت مغزي 20 نفر را كه خودكشي كرده بودند مورد تجزيه وتحليل قرار دادند و دريافتند؛ نوع پردازش در مغز اين افراد متفاوت است به گونه‌اي كه روي رفتارهاي آنها تاثير مي‌گذارد.
اين پژوهش كه در مجله «روانشناسي بيولوژيك» منتشر شده حاكيست؛ به نظر مي‌رسد فاكتورهاي محيط زيستي تا حدي در اين تغييرات نقش دارند.
محققان مي‌گويند؛ اين كشف مسير جديدي را در تحقيقات دانشمندان باز خواهد كرد.
به گفته دانشمندان، شواهد علمي جديد نشان مي دهد كه فاكتورهاي ژنتيكي و محيطي ممكن است با همديگر تعامل كرده و منجر به بروز تغييرات خاص و طولاني مدت در مدارهاي مغزي شوند.
اين تحقيق از سوي پژوهشگران دانشگاه وسترن اونتاريو، دانشگاه كارلتون و دانشگاه اوتاوا صورت گرفته است.
محققان در بررسي‌هاي خود متوجه بروز تغييرات شيميايي در dna اشخاصي شدند كه خودكشي كرده بودند، اين تغييرات باعث غيرفعال شدن ناخواسته برخي از ژنها در سلول مي‌شوند. به اين ترتيب دستورات ژنها دچار اختلال مي‌شود براي مثال به جاي دستور تشكيل سلول قلب دستور تشكيل يك سلول پوستي صادر مي‌شود. اين تغييرات روي رفتارهاي فرد تاثير مي‌گذارد و در نتيجه عواقب ناگواري در پي خواهد داشت.

Borna66
06-21-2009, 09:59 PM
چطور مغز به ترس واكنش نشان مي‌دهد؟
اگر دلتان مي‌خواهد در لحظه توجه كسي را در ميان يك جمع به خود جلب كنيد، مي‌توانيد قيافه وحشت‌زده به خود بگيريد.
مطمئن باشيد كه به اين ترتيب شما اولين كسي هستيد كه به چشم مي‌آييد. البته اين روش چندان هم منطقي نيست چون بعد بايد توضيح دهيد كه چرا وحشت‌زده بوديد و ممكن است جريان چوپان دروغ‌گوو پيش بيايد، اما دانشمندان به اين نتيجه رسيده‌اند كه از ميان چهره‌هايي با حالت‌هاي مختلف، چهره‌هاي وحشت‌زده بيش از همه توجه را به خود جلب مي‌كند.
اين جريان حتي زماني كه تنها چشم‌هاي فرد مشخص باشد هم صادق است. نكته جالب اين است كه اگر شما شاد باشيد و چهره‌اي خندان داشته باشيد، ديرتر از همه نگاه‌ها را به خود مي‌كشانيد.
البته اين تحقيقات در كشورهاي غربي انجام شده و بي.بي.سي آن را گزارش كرده است. ممكن است نسخه ايراني اين جريان كمي متفاوت باشد.
محققان فكر مي‌كنند دليل اين امر در واكنش‌هاي مغز نهفته است. آنها معتقدند مغز آماده است كه در موقعيت‌هاي خطرناك بسيار سريع‌تر واكنش نشان دهد، به همين دليل زماني كه شما ترس را در صورت فرد ديگري مي‌بينيد، مغز سريع واكنش نشان مي‌دهد تا در مورد خطر احتمالي راه‌حلي بينديشد.
البته شما اگر در خانه اين آزمايش را انجام دهيد مطمئناً متوجه هيچ تفاوتي نمي‌شويد به چند دليل. يكي اينكه در موقعيت‌هاي از پيش طراحي شده كه شما سناريوي ماجرا را مي‌دانيد ممكن است مغز به گونه‌اي ديگر پاسخ دهد.
دوم اينكه اين عكس‌العمل به قدري كوتاه است كه كمتر انسان‌ها متوجه آن مي‌شوند. كمتر از يك چهل ميليونم ثانيه طول مي‌كشد كه مغز در اين زمينه فرمان دهد.
به همين دليل محققان براي اينكه بتوانند نتايج دقيقي در اين مورد به دست آورند، ناچار شدند سرعت تصميم‌گيري افراد داوطلب اين آزمايش‌ها را كاهش دهند.
براي اين كار، آنها به داوطلبان عينك‌هايي دادند كه در يك شيشه آن نقشي سياه با سرعت جاي خود را با نقشي سفيد مي‌داد و برعكس. در شيشه ديگر عينك تصويري از چهره يك شخص نشان مي‌دادند. اين چهره هر بار نمايانگر يك احساس بود.
آن تصوير سياه و سفيد متغير سرعت تشخيص چهره را كاهش مي‌داد و در نتيجه محققان توانستند اين تغييرات را ثبت كنند.
شركت‌كنندگان در اين آزمايش ترس را سريع‌تر از ديگر حس‌ها درك كردند و شادي را ديرتر از همه.
محققان معتقدند بخشي در مغز به نام آمي‌دالا مي‌تواند كاري كند كه سيگنال‌هاي مربوط به يك اتفاق خاص بتوانند از راه‌هاي عصبي موجود به صورت فوق‌العاده بگذرند.
يك چيزي شبيه مسير ويژه اتوبوس اما از نوع عصبي. زماني كه چهره‌اي وحشت‌زده را مي‌بينيم همين اتفاق در مغز روي مي‌دهد.
محققان متوجه شدند مغز حتي پيش از آنكه ما متوجه خطري شويم، راه فرار از آن را پيدا مي‌كند.
پيش آمده كه از روي بي‌حواسي دستتان به اتوي داغ خورده است. اغلب اوقات پيش از آنكه متوجه شويد چه اتفاقي افتاده، دستتان را از روي اتو برداشته‌ايد

Borna66
06-21-2009, 09:59 PM
چرا زنان بیشتر از مردان عمر می کنند؟
محققان معتقدند که رفتارهای پر خطر د رطول عمر افراد موثر است. به طور عمومی زنان بیشتر از مردان عمر می کنند و محققان در صدد کشف علت این امر هستند.
به گفته آنان سیرتکامل نیز در این امر نقش دارد. اما فاکتورهای دیگری نیز در توفیق زنان موثر است و رعایت این فاکتورها از طرف هر دو جنس ، منجر به زندگی سالم تر و طولانی تر می شود. بهتر است ابتدا نگاهی به طول عمر متوسط انسانها در امریکا بیاندازیم . اخرین آمار مربوط به این گزینش مربوط به سال 2004 میلادی است که طول عمر متوسط افراد را از زمان تولد 9/77 بر آورد نموده است و زنان درست 2/5 سال بیشتر از مردان عمر می کنند. این نا برابری تنها مربوط به کشور امریکانیست . بلکه طبق مطالعه ای که در سال 2006 د رانگلستان انجام شده ، پیش بینی گردیده که در سال 2006 در سراسر جهان این امر به حقیقت می پیوندد، حتی در کشورها ی جهان سوم .
رقابت برای مراقبت و توجه
در کتابی با عنوان "طبیعت بشر " بیان شده است که در بین حیوانان گونه مردان ، اغلب مجبور به رقابت برای جلب توجه گونه مونث هستند. مثلا طاووس نر با نمایش دم رنگارنگ خود یا گوزن نر با نمایش شاخ های خود نوعی رقابت و مبارزه را علیه یکدیگر شروع می کنند که می تواند خطر ناک باشد. به گفته محققان مردان بیشتر از زنان برای بدست آوردن جفت ، دست به انجام رفتارهای پر خطر و تهاجمی می زنند و این امر باعث بالا رفتن سرعت مرگ و میر در بین آنها می شود.
بعلاوه مردان بیشتر از زنان به خاطر تصادفات رانندگی یا سایر حوادث ، جرم و جنایت و خود کشی می میرند. بعلاوه بیان شده است که حد اکثر این تفاوت در سرعت مرگ بین دو جنس به خصوص در دوران جوانی قابل مشاهده است و علت عمده آن نیز، همان طور که گفته شد رفتارهای پر خطر است .
فعالیت های بی باکانه
مردان ، به خصوص آنهایی که محرومیت و تزلزل را در زندگی خود تجربه می کنند زندگی پر خطری را برای خود طراحی می کنند و این سرعت مرگ را بالا می برد. تمام این کارها برای کسب موفقیت و جایگاه و مقام بهتر است و در واقع این سرعت در مرگ ومیر مردان، به دلیل رقابت های شدید در جامعه می باشد.
زایمان های موفقیت آمیز
تا قبل از قرن 20، سالهای عمر مردان بیشتر از زنان بود و این به دلیل مرگ و میر فراوان ناشی از زایمان و مسائل مربوط به آن در بین زنان بیان شده است. ولی اکنون بدلیل مراقبت های شدید مادر و فرزند در دوران بارداری و بعد از آن ، این مسئله منتفی شده است و اکنون زنان با امنیت بیشتری قادر به تولد نوزادان خود هستند.
رفتارهای مخاطره آمیز
همان طور که بیان شد رفتارهای پر خطر و تجاوزگرانه در مردان بیشتر از زنان است و این مهمترین عامل در بروز این شکاف است. مهم ترین علت مرگ زنان همان طور که گفته شد مرگ ومیر ناشی از مسائل مربوط به زایمان و بارداری بود ه که اکنون به دلیل کنترل های شدید و به موقع این مشکل مرتفع شده است، اما هنوز مهمترین عامل مرگ ومیر مردان که همان تصادفات و جرم و جنایت ها است به طو رکامل کنترل و پیشگیری نشده و این عوامل هنوز به قوت خود باقی است. البته زنان نباید به این وضعیت و این جایگاه کنونی اطمینان کامل کنند ، زیرا اخیرا زنان نیز وارد صحنه مبارزه و رقابت و اقدام به انجام رفتارهای پر خطر، همچون استعمال دخانیات شده اند و این نگران کننده است. لازم به ذکر است که بعضی از دانشمندان مدعی هستند که زنان به دلیل داشتن بعضی از فاکتورهای ژنتیکی ویژه ، شانس زندگی بیشتری دارند ، که البته این در حد یک نظریه است و هیچ مدرک علمی مستدلی در این زمینه وجود ندارد.
ارتقا و افزایش طول عمر
مردان و زنان هر دو می توانند با تغییر سبک زندگی و ترک بعضی از عادت های غلط زندگی طولانی تر و توام با سلامتی بیشتری را برای خود به ارمغان آورند . برای مثال با انجام تمرینات ورزشی منظم و روزانه، تغذیه صحیح ، و از بین برد ن و یا حداقل کاهش فاکتور استرس و اضطراب در زندگی به کمک روش های مدیتیشین یا همان تزکیه نفس، اجتناب از رفتارهای پر خطر و بستن کمر بند ایمنی در هنگام رانندگی . در مجموع می توان گفت که تا حد قابل توجهی سرنوشت های زیبا و سالم به دست شما مکتوب می شود، پس هنرمندانه و زیرکانه بنویسید.

Borna66
06-22-2009, 11:59 AM
چگونه يكديگررا بهتر بفهميم
تا به حال به اين موضوع فكر كرده ايد كه چرا بعضى افراد مجذوب شما نمى شوند؟ و گاهى احساس تنهايى مى كنيد؟ چطور مى توان افراد را درك كرد و با جلب اطمينان، آنها را به سوى خود جذب نمود؟ چقدر تا به حال به حرفهاي ديگران خوب گوش كرده ايد؟ وقتى طرف مقابلتان از احساس و عملش برايتان حرف مى زند به او اجازه بازگو كردن تمام حرفش را داده ايد؟ چقدر در بين گفته هايش سكوت كرده ايد تا ادامه بدهد؟

آيا توجه كرده ايد كه وقتى شخصى برايتان حرف مى زند و شما احساس او را مى فهميد و سعى مى كنيد اجازه دهيد كه با همان حس، خود را خالى كند، چقدر احساس عزت نفس و دوست داشته شدن و صميميت را به او داده ايد و چقدر از خشمش كاسته ايد؟ يا وقتى خود را جاى او مى گذاريد و به مسئله نگاه مى كنيد چقدر او را مى فهميد و به او هم احساس فهميده شدن مى دهيد؟ يا وقتى كه از جملاتى را بيان مى كنيد كه خودش فكر مي كند و پاسخگو هستيد، چقدر به او در حل مشكلاتش (توسط خودش) و رسيدن به استقلال كمك كرده ايد و يا با حركات غيركلامى و بيان جملات كوتاه تأييدى در بين بيان حرف ها و احساسش چقدر به او احساس با ارزش بودن و مهم بودن مى دهيد؟ و يا وقتى كه گاهى در جملات خود از ضمير «من» استفاده مى كنيد و حس خود را بيان مى كنيد، مى بينيد كه چطور اعتماد آنها را به خود جلب كرده ايد و آنها را حتى آماده كرده ايد كه احساسات و گفته هاى شما را بشنوند و درك كنند... انتظارات شما برايشان قابل احترام خواهند شد، مى بينيد كه چقدر به آنها قدرت مسؤوليت پذيرى مى دهيد.

نكته اى كه در بين گفت وگوهايتان با طرف مقابل بايد به آن توجه كنيد ميزان تمايل يا عدم تمايل شخص براى ادامه گفت وگو است.

مثلاً وقتى طرف مقابل از جايش بلند مى شود يا به ساعت نگاه مى كند و يا بيان سرد و بى احساسي در مقابل سؤال هايتان دارد متوجه مى شويد كه تمايلى به ادامه گفت وگو ندارد.

آيا توجه كرده ايد كه چرا در روابط خود با ديگران متوقع مى شويد و يا اصلاً منشأ توقع چيست؟

حال چقدر مى خواهيد بشنويد؟ آيا فكر مى كنيد كه ديگران به سمت شما نمى آيند و يا شما را نمى خواهند يا خود كارى مى كنيد كه آنها را از خود فرارى مى دهيد؟ آيا فكر مى كنيد كه ديگران شما را نمى فهمند و به انتظارات شما احترام نمى گذارند يا خود اين فرصت و موقعيت را براى خود نساخته ايد؟ آيا باز هم مى گوييد اعتماد به سختى به دست مي آيد؟ آيا باز هم نمى توان ديگرى را فهميد؟ چقدر تلاش براى درك ديگرى كرده ايد؟ آيا مى دانيد توجه شما غير مادى ترين و ارزشمند ترين چيزي است كه مى توانيد ببخشيد؟

Borna66
06-22-2009, 11:59 AM
عامل جوانی مغز در چشمان شماست
نورولوژیستهای آمریکایی پروتئینی را در شبکیه چشم کشف کرده اند که می تواند جوانی، انعطاف پذیری و توانایی یادگیری مغز را همانند مغز اسفنج مانند کودکان حفظ کند. محققان بیمارستان کودکان بوستون و مدرسه پزشکی هاروارد پروتئینی را کشف کردند که در شبکیه چشم تولید می شود و با یک مکانیزم ویژه انتقال به کورتکس مغز ارسال می شود.
نتایج این تحقیقات که در تازه ترین شماره مجله "سل" منتشر شده است نشان می دهد که این پروتئین که Otx2 نام دارد می تواند در کورتکس بینایی عمل کند و برای حفظ حالت ارتجاعی مغز و یا ترمیم جراحات نورونی مفید باشد. پروتئین Otx2 به رشد یک نوع کلیدی از سلولهای کورتکس کمک می کند.
این دانشمندان در دستگاه بینایی یک مدل موش این پروتئین را کشف کردند و نشان دادند که Otx2 قادر به کنترل زمان دوره بحرانی در بخشهای مختلف مغز است و می تواند اختلالات توسعه یافته ای چون اوتیسم را بهبود بخشد.
به گفته این محققان، دوره بحرانی می تواند تسریع و یا تاخیر داشته باشد. همچنین این دوره می تواند در یادگیری یک زبان جدید، توسعه تواناییهای موسیقی و یا ترمیم جراحات مغزی در افراد پس از دوران کودکی موثر باشد.
این دانشمندان دریافتند که سلولهای مغزی که دوره بحرانی را در دستگاه بینایی روشن می کنند پروتئین Otx2 خود را نمی سازد و این پروتئین را از شبکیه چشم دریافت می کند.

Borna66
06-22-2009, 11:59 AM
هفت باور غلط در مورد روان شناسان
روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني مي‌شوند، اما از شيوه‌هاي سالم براي ابراز آن بهره مي‌گيرند.
در بين عامه مردم باورهاي غلطي شكل گرفته كه تعدادي از اين باورها ناشي از اعتقاد غلط گذشتگان و تعدادي از آنها ناشي از فقر دانش و ميزان همنوايي بالا در ميان مردم است كه البته اين باورهاي غلط در زمينه هاي گوناگون به چشم مي خورد و زمينه ساز بسياري از كج انديشي ها و تصميم هاي غلط در زندگي بسياري از ماست.
وقتي عامه مردم درباره همه چيز و خارج از حيطه تخصص خود حكم صادر كنند، بستر بي اعتمادي فراهم مي شود.اين مقاله درباره تعدادي ازاين باورهاي غلط در ارتباط با روانشناسان توضيح مي دهد.

1 - روانشناسان عصباني نمي‌شوند!


در باور فوق، ما به كلمه هيچ وقت برمي‌خوريم كه يك كلمه مطلق است و اين خود اولين نكته منفي درباره اين باور است. چون درباره خصايص رواني و هيجاني انسان‌ها هيچ كلمه مطلقي نمي‌‌توانيم استفاده كنيم، چون انسان موجودي بسيار پيچيده، متفكر و انتخاب‌گراست. ضمن اين كه عصبانيت جزو مكانيزم‌هاي متعادل‌ساز روان‌آدمي است كه توسط خداوند در ذهن انسان‌ها به وديعه نهاده شده است ،چرا كه اگر همين عصبانيت وجود نداشت انسان به مثابه ديگ بخاري بودكه سوپاپ اطمينان نداشت و بنابراين پس از گذشت چندين ساعت از كار اين ديگ بخار ،ما شاهد انفجار اين ديگ مي‌بوديم.
و مهم‌تر از همه اين كه اگر خشم و عصبانيت به هر دليلي ابراز نشوند خود مي‌تواند زمينه‌ساز كينه، نفرت، دشمني و انواع و اقسام بيماري‌هاي رواني و جسماني در آينده شود كه به مراتب بدتر از ابراز خشم به‌وجود آمده در آن موقعيت مشخص است. بنابراين چگونه مي‌توان انتظار داشت كه يك روانشناس كه خود به خوبي از عملكرد اين فعاليت در ذهن و بدن خويش آگاه است خشم خود را فروخورد تا به او مهر تأييد روانشناس زبده را بزنند. در حالي كه او قادر است با مكانيزم‌هاي دفاعي پخته و پيشرفته همچون شوخ‌طبعي باور فوق را به اين شكل اصلاح كند.
روانشناسان هم همچون ديگر مردم عصباني مي‌شوند، اما از شيوه‌هاي سالم براي ابراز آن بهره مي‌گيرند.

2 - خودشان ديوانه‌اند!


اين هم يك باور غلط شايع در ميان مردم است كه به هيچ عنوان علمي و منطقي نيست، چرا كه اگر ما بخواهيم يك حكم كلي در ارتباط با گروهي از مردم بدهيم نيازمند آنيم كه تحقيق علمي در سطحي وسيع انجام دهيم و با انجام روش‌هاي آماري ادعاي فوق را اثبات كنيم.
همانطور كه يك مكانيك اتومبيل هنگامي كه خودرواش در معرض نقص فني احتمالي قرار دارد زودتر از ديگر افراد مطلع مي‌شود اين قاعده در ارتباط با روانشناسان نيز صادق است، چرا كه آنان به دليل آگاهي از بيماري‌هاي رواني بسيار زودتر مطلع شده و به دليل اطلاع از مشكلات پيش آمده احتمالي بر اثر بيماري‌هاي رواني خيلي زودتر به سمت و سوي درمان و حل مشكل خويش روان مي‌شوند.
ما نمي‌توانيم بگوييم چون روانشناسان با بيماران رواني بسياري درگيرند خود نيز قطعاً‌ از اين بيماري‌ها بي‌بهره نخواهند ماند، به همان دليل كه اشخاصي كه در بيمارستان‌ها در بخش مراقبت از بيماران عفوني كار مي‌كنند اگر مراقب خودشان نباشند قطعاً‌ به اين بيماري‌ها مبتلا خواهند شد. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هم همچون ديگر مردمان اگر مراقب خود نباشند در معرض بيماري‌هاي رواني قرار دارند.

3 - ما خودمان روانشناسيم


بله اين جمله‌اي است كه كارل راجرز، يكي از روانشناسان بزرگ و پايه‌گذار روانشناسي انسانگرا بر آن معتقد بود. او اعتقاد داشت كه هر كس خودش بهترين درمانگر خويش است اما سئوالي كه پيش مي‌آيد اين است، پس چرا همه روزه تعداد كثيري از مردم به كمك و دخالت روانشناسان نيازمند هستند؟ جواب اين است به همان دليل كه همه ما بالقوه مي‌توانيم به قله دماوند صعود كنيم اما به شرطي كه شخصي نتواند راهنمايي ما را به عهده بگيرد. يعني راه را به ما نشان دهد و تجهيزات لازم را به ما معرفي كند.
براي حل مشكلات شخصي هم ما نياز به كمك يك روانشناس زبده داريم كه نه براي ما بلكه با ما حركت كند تا به حل مشكلاتمان نائل شويم و از همه مهم‌تر اين كه ذهن انسان از3 بخش عمده هشيار، نيمه‌هشيار و ناهشيار تشكيل يافته است كه اگر ما خيلي توانا باشيم حداكثر به نيمه هشيار ذهنمان دسترسي پيدا مي‌‌كنيم كه البته براي حل مشكلات كافي نيست.
بنابر اين نيازمند كمك كسي هستيم كه بتواند به ناهشيار ذهن ما وارد شده و از اين انبار متروكه پرونده‌هاي دردناك بايگاني شده گذشته را بيرون آورده و از نو رسيدگي كند.بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
هيچ كس بيشتر از خود انسان به احوالات خودش آگاه نيست اما بدون كمك يك روانشناس هرگز بدان احوالات دسترسي نخواهد داشت. روانشناسان با يك نگاه مي‌توانند همه چيز را درباره ما بدانند.

4 - روانشناسان حلال مشكلاتند


اين باور، روانشناسان را به جادوگراني مبدل مي‌سازد كه قادرند فكر ما را بخوانند شود، كه اين موضوع به هيچ عنوان صحت ندارد، چرا كه براي شناختن افراد در روانشناسي روش‌هاي گوناگوني همچون مشاهده تجربي يعني در نظر داشتن رفتار افراد بدون آنكه خودشان متوجه باشند، مصاحبه با نزديكان و خويشاوندان ،اجراي آزمون‌هاي رواني همچون پرسشنامه، تست و آزمون‌هاي فرافكني و در نهايت مصاحبه با خود شخص كه از انواع مختلفي برخوردار است در نظر گرفته مي شود.
در نهايت مي‌توان گفت پس از انجام اين آزمايش‌ها و آزمون‌ها شايد با احتياط بتوان گفت از شخص مورد نظر نيمرخ رواني به‌دست آورده‌ايم. كه باز هم در پاره‌اي از موارد بي نقص نخواهد بود. بنابراين باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم.
روانشناسان هرگز با يك نگاه نمي‌توانند همه‌چيز را درباره ما بدانند.

5 - نياز به مشورت ندارند


اين هم يك باور غلط ديگر است، چرا كه روانشناسان هم همچون آرايشگران قادر به اصلاح سر خويش نيستند، هرچند كه آرايشگر قابلي باشند. به اين دليل كه مشكلات رواني هميشه صرف نظر از داشتن لايه‌هاي منطقي از لايه‌اي هيجاني نيز برخوردارند، بنابراين با توجه به اصل نيروگذاري رواني (يعني مقدار مشخصي انرژي رواني مي‌توان در ذهن به فعاليتي خاص صرف شود) وقتي بخشي از نيروهاي ذهني ما در هيجانات ما صرف شده است نمي‌توانيم انتظار داشته باشيم كه با آگاهي و اشراف كامل دست به حل مسئله بزنيم، بنابراين، نياز داريم از شخص ديگري كه البته رابطه خويشي و دوستي با ما ندارد كمك بگيريم تا او با صددرصد توان به كمك ما براي حل مسائل بيايد. البته اين قاعده شامل حال تمام افراد مي‌شود؛ چه مشاوران و چه روانشناسان. پس باور فوق را به شكل زير اصلاح مي‌كنيم. روانشناسان هم نياز به مشورت دارند.

6 - روانشناسان داناي كل هستند


اين باور غلط و غيرمنطقي در بين مردم شايع است. البته متأسفانه اين به دليل ضعف حرفه روانشناسي در ايران است كه اگر شما به اكثر روانشناسان شاغل در ايران مراجعه كنيد قادرند از مشكل شب ادراري كودكتان تا لكنت زبان همسرتان، دعاوي خانوادگي، ترس و اضطراب و وسواس و... همگي آنها را درمان كنند.
در صورتي كه در كشورهاي پيشرفته شايد هر روانشناس حداكثر در 2-3 موضوع مرتبط تخصص دارد و داوطلبانه اعلام مي‌كند كه فقط قادر به حل مشكل ترس و اضطراب شماست، نه به عنوان مثال مشاوره شغلي و تحصيلي هم انجام دهد. ضمن اينكه در باور فوق زندگي كردن واژه‌اي كلي و مصاديق آن وسيع است، بنابراين باور فوق به شكل زير اصلاح مي‌شود.
هر روانشناسي قادر به حل بعضي از مشكلات خاص و مشخص مراجعانش مي‌باشد.

7 - سرنوشت را تغيير مي دهند


اين هم يك باور عجيب ديگر كه اصلاً نمي‌تواند درست باشد. بزرگي مي‌گفت: مراقب افكارت باش چون به حرفهايت بدل مي‌‌شود. مراقب حرفهايت باش چون به اعمالت تبديل مي‌‌شود. مراقب اعمالت باش چون به عادت‌هايت مبدل مي‌شود. مراقب عادت‌هايت باش چون به شخصيت تو تبديل مي‌شود. مراقب شخصيت خود باش چون به سرشت تو تبديل مي‌‌شود و مراقب سرشت خويش باش چون به سرنوشت تو تبديل مي‌‌شود.
فكر مي‌كنم اين بزرگ به‌خوبي حق مطلب را ادا كرده، چرا كه تا انسان‌ها خود نخواهند، به هيچ تغيير پايداري در زندگي‌شان نخواهند رسيد. مگر آنكه دست خويش را در دست راهنمايي دلسوز چون يك روانشناس زبده دهند تا او را از كوره راه‌هاي زندگي به سرمنزل خوشبختي و سعادت رهنمون كند. روانشناسان قادر به پيشگويي و تغيير سرنوشت افراد نيستند مگر با همكاري و مساعدت خود آنها.


حمید رضا موسوی

Borna66
06-22-2009, 11:59 AM
نحوه عطسه کردن افراد و ارتباط آن با شخصیت شان
بسیاری از مردم از نوع عطسه کردن خود ند دیگران خجل و شرمسارند. عطسه های بلند و پیاپی می تواند در جمع، مزاحمتهای گاه و بیگاه ایجاد کند، اما اکنون براساس مطالعات انجام شده از سوی برخی از دانشمندان و روان شناسان، معلوم شده که نوع عطسه انسان ها می تواند بازگوکننده شخصیت آنها باشد. این آزمایش ها شامل مطالعه بر روی صداهای مختلفی است که مردم به هنگام عطسه کردن از خود تولید می کنند.
همه می دانند که افراد به گونه های مختلف عطسه می کنند و شاید به همین دلیل است که هیچ دو نفری، شخصیتی مشابه ندارند. اکنون بگویید چگونه و با چه صدایی عطسه می کنید تا بگوییم چه شخصیتی دارید و نکات پنهان آن چیست؟

افرادی که با صدای بلند عطسه می کنند

این افراد عموماً تمایل دارند که رهبران و روسایی با نفوذ و خوب باشند. روان شناسان بر این اعتقادند که صدای بلند عطسه این افراد، نشان دهنده میزان نفوذی است که آنها دوست دارند بر دیگران داشته باشند. این افراد می توانند به راحتی در دیگران نفوذ کنند و آنها را به سمت و سویی که خود تمایل دارند سوق دهند. این افراد عموماً مدیرانی لایق، کارآمد رهبرانی با نفوذند.
در حوزه کاری حتماً تعدادی کارمند زیر دست این افراد مشغول کارند. آنها شخصیت قدرتمندی دارند که به آنها کمک می کند در حوزه مدیریت بسیار شجاع و زیرکانه عمل کنند.
در حوزه اجتماعی سخنوری عالی و بی مثال هستند. این افراد می توانند با نفوذ کلام خود موضوع بحث را به آن طریقی که خود می خواهند پیگیری کنند. معمولاً زندگی بر وفق مرادشان است و در خانه و خانواده نیز می توانند از نفوذی بی اندازه برخوردار باشند.

افرادی که ملایم عطسه می کنند

این افراد عموماً شخصیتی آرام، با وقار، وفادار و وابسته دارند. در روان شناسی گفته می شود که این افراد نمی توانند بدون وابستگی به غیر، کاری از پیش ببرند. شخصیت وابسته آنها نشان دهنده آن است که باید حتماً در موارد مهم تصمیم گیری، شخص دیگری آنها را به سمت و سوی مورد نظر سوق دهد.
این افراد می توانند و می خواهند که به مردم خدمت کنند و این خدمت را در چارچوب آنچه آنها تمایل دارند انجام می دهند. بسیاری از این افراد اگر چه منزوی به معنای عام کلمه نیستند ولی چندان هم از بودن در اجتماعات احساس رضایت نمی کنند. شخصیت آرام آنها تنها در خدمت به دیگران خلاصه می شود.
این افراد بسیار وفادار و در زندگی ثابت قدم هستند.
در حوزه کاری به لحاظ آرامی ممکن است تاثیر چندانی در جمع نداشته باشند ولی همین منش آرام آنها باعث می شود همگان آنها را دوست داشته باشند. در حوزه اجتماعی نیز پرهیز از تجمع و قیل و قال های روزانه شعار اصلی آنان است ولی در این بین انجام دادن کارها و وظایف اصلی که برعهده آنهاست به هیچ وجه فراموش نمی شود.

افرادی که به هنگام عطسه جلو دهان خود را می گیرند

طبق پژوهشهای انجام شده افرادی که به هنگام عطسه کردن جلو دهان خود را می گیرند بسیار موقر و به لحاظ روحی متعادل هستند. این افراد معمولاً در هیچ زمینه ای چه به لحاظ عرفی و چه به لحاظ شرعی، خلاف نمی کنند.
روان شناسان بر این عقیده اند که این افراد معمولاً زندگی آرام، متعادل و کم دردسری دارند. متانت و وقار در تمام اعمال و رفتار این اشخاص مشهود است و رعایت آداب و معاشرت از خصایص ذاتی این افراد و نشان دهنده نوع نگرش آنها به زندگی است. آنها می گویند زندگی همچون رودخانه آرامی است که فقط برخی اوقات مواج می شود و نیازی نیست که شما سرعت حرکت آن را تند یا کند کنید.
دست را جلو دهان گرفتن به هنگام عطسه یا سرفه، نشان می دهد که این افراد در حوزه کاری خود نیز افرادی قابل اطمینان و با وقارند و مدیران همیشه از آنها به عنوان افرادی قابل اعتماد یاد می کنند.
در حوزه اجتماعی و در جمع دوستان حضورشان همیشه مایه قوت قلب است، هر چند که در برخی از اجتماعات دوستانه که بسیار صمیمی است حضور این افراد به منزله آن است که بسیاری از موارد معاشرتی که ممکن است در جمعی اینچنینی نادیده گرفته شود، باید رعایت شود و این کار ممکن است برای برخی افراد، خوشایند نباشد.

افرادی که ریز و سریع عطسه می کنند

گفته می شود که این افراد، غالباً شخصیتی تند و تیز دارند. تند تند صحبت می کنند و دوست دارند هر مساله ای را فوراً حل کرده و به سراغ مساله بعدی بروند!
این افراد بسیار باهوش، اهل مطالعه و نکته سنج هستند. مطالعه برای این نوع افراد بهترین سرگرمی است و از هر فرصتی برای کتاب خواندن استفاده می کنند.
این افراد کارمندانی نمونه اند که می توانند در هر سطحی نمونه بودن خود را نشان دهند. در حوزه کاری، افرادی شایسته، لایق و قابل اعتمادند و حاضر نیستند هیچ چیزی را با اعتماد دیگران به خود عوض کنند. حس همکاری و همیاری در این افراد به شدت بالاست هر چند دیگران در بعضی از موارد عدم همکاری با آنها را به دلیل بیش از حد خوب و صادق بودنشان، ترجیح می دهند.
در حوزه اجتماعی، ممکن است محبوبیت دیگر گروه ها را نداشته باشند، اما در موقعیت های مختلف اجتماعی اگر بتوانند پایه ریزی و برنامه ریزی خوبی داشته باشند، قادر خواهند بود «خود» واقعی خویش را به نمایش بگذارند.
در حوزه خانه و خانواده نیز، چنانچه یاری موافق داشته باشند، شاهد پیروزی را در تمام مراحل می توانند در آغوش بکشند. معمولاً دیگران به سختی آنها را درک می کنند، اما چنانچه روحیه آنها شناخته شود، آن وقت متوجه می شوند که دوستانی ثابت قدم پیدا کرده اند!

منبع:روان شناسی شخصیت
نوشته: کلمان سوتیز
ترجمه: امیرهادی تاج بخش