"من از زندگی فقط آرامش را می خواهم !"
شاید بتوان مهم ترین هدف انسان را در تاریخ حیاتش ، رسیدن به ساحل امن آرامش دانست، کشش به این هدف در دوره های مختلفی، در لباس های متفاوتی خود را نشان داده است : پول، مادیات ، لذّت، شهرت ، محبوبیت، قدرت، دین، خدا، رسیدن به استقلال، وابستگی و ... . ولی شاید مهمترین و پر رجوع ترین جایی که انسان ها به دنبال آرامش در آنجا می گردنند ارتباط است، انسان به این درک رسیده که حس های بشری را تاحدی می توان به تنهایی تجربه کرد و از یک مقدار به بعد باید در جمع و با هم در تجربه یک حس مشترک بود مثلاً تا حدی می توان به تنهایی خوشحال بود و برای دریافت میزان بیشتر خوشحالی باید در جمع خوشحال بود . و اینجاست که انسان برای حل مهم ترین دقدقه زندگی خود یعنی آرامش دست به دامن ارتباط می شود. اما جدا از چگونگی و موقعیتی که آرامش در آن مورد جستجو قرار می گیرد احساس شخصی و شرایط دیگری هم در تجربه این حس دخالت دارد.


آرامش داشتن مسری است. نداشتن آرامش هم همین طور
جیم رون نویسنده موفق می گوید: " شما جزو آن پنج نفری هستید که بیشتر وقت خود را با آن ها می گذرانید. " به واقع این جمله میزان تاثیر پذیری فرد را از گروه و افرادی که با آنها در تعامل است را نشان می دهد برای پاسخ با این که "چقدر در زندگی ام آرامش دارم ؟ " می توان به خانواده، همکاران، دوستان و همه کسانی بیشتر اوقات روز را با آنها می گذرانید نگاه کنید و یک جواب مشترک بین این سوال و اینکه "چقدر آنها آرامش دارند ؟ " وجود خواهد داشت. همه ما به تدریج شبیه کسانی می شویم که اوقات خود را با آنها می گذرانیم و اگر تنها باشیم بهتر است تا وقت خود را صرف کسانی کنیم که ما را با ذهنیت قربانی خودشان، به دنیای نا آرام وارد می کنند.


گذشته انسان و آرامش
چه چیزی در تجربه آرامش دخالت دارد؟ شاید شرایط و موقعیت جاری اولین و تنها جایی است که برای جواب این سوال مورد جستجو قرار می گیرد ، اما توجه با این که شرایط حال بر روی چه بنایی شکل گرفته ضروری به نظر می رسد و این بنا، گذشته نام دارد. گذشته تاریک انسان ها می تواند فاکتور مهمی باشد که اثر بخش زیادی از موارد مثبت را از بین ببرد. گذشته مانند کوله باری از سنگ های سنگین و بزرگی است که حرکت را کند تر و کند تر می کند ، جهت حرکت را تغییر می دهد و گاهی هم متوجه می شویم که کوله بارمان ما را به این سو و آن سو می برد نه ما، و دردناک تر این که تنها عذاب حمل کردن آن با ما می ماند . افراد زیادی هستند که صدمات و خاطرات تلخ گذشته را از یاد نمی برند و هیچ گاه از ترس و خشم رهایی نمی یابند، افرادی که والدین خود را نمی بخشند و زندگی نا آرامی را برای خود، همسر و فرزندانشان به ارمغان می آورند. آنچه روشن است برای فرمانروایی آرامش باید از موضع عشق و بخشش وارد شد. برای دعوت آرامش به زندگی باید دست های مشت شده از خشم را برای در آغوش گرفتن دنیای آرام باز کرد، باید چشم های بسته شده از ترسی که از گذشته در ما خانه کرده را به سوی نور امید گشود و این که نه برای دیگران ، بلکه برای خود بخشید و گذشته را رها کرد.


حفظ آرامش
گاه آنقدر از رسیدن به آرامشی که به آن دست می یابیم مست و مغروریم که از یاد می بریم که این نهال زیبا ، این شگفت انگیزترین خلقت خدا نیازمند توجهی ویژه است. نکته ای که انسان ها زود فراموش می کنند که حفظ آرامش از رسیدن به آرامش مهم تر است. تغییرات زمانی، مکانی، ارتباطی ، همه و همه این قابلیت را دارند که نوساناتی را در آرامش به وجود آورند و حالا است داشتن مهارت مدیریت آرامش بیشتر از هر چیزی مهم به نظر خواهد رسید . نکته قابل تامل و امیدوارانه این است که مهارت چگونگی رسیدن و نگهداری آرامش اکتسابی و یادگرفتنی است.


تغییرات و آرامش
تغییرات در زندگی و گذر زمان این قابلیت را دارد که به حس ها رنگ و بویی تازه بدهد. این ذهن بشر است که تعیین می کند که چگونه روح و جسم بدن در برابر تغییرات از خود عکس العمل دهد. در برابر تغییر، ذهن است که می گوید متناسب با باورها ، عقاید و آموزش های گذشته آرامش یا اضطراب را باید تجربه کرد . در دنیای امروز، با تغییر مرزهای ارتباطی جدید، شیوه های زندگی و رفتاری دستخوش تحول و دگرگونی شده است و باید این نکته را همیشه در نظر داشت که اگر می خواهیم تغییری مثبت برای رسیدن به آرامش به وجود بیاوریم یا اینکه بخواهیم در برابر تغییرات آرامش مان تهدید نشود همیشه باید خودمان قسمتی از تغییری باشیم که می خواهیم در دنیا بدهیم و به بیان بهتر باید یکنواخت شدن با تپش قلب طبیعت را تمرین کنیم.


اکسیژن ناب آرامش ، گوارای وجود