اصلا از خودمان یک سوالی داریم. چیزی یادمان مانده؟ یا نه؟ شاید همه چیز کلا یادمان رفته، داستان چیست مثل اینکه دیگر دلمان برای هم تنگ نمیشود. ببینم مشکلی پیش آمده؟....
حامد بهداد از آخرین کسانی بود که پیش از فوت بر بالین ایرج قادری حاضر شد و مبارزه یکی از بازیگران پیشکسوت سینمای ایران با مرگ را تماشا کرد. دیروز شنیه 16 اردیبهشت پس از این ملاقات تلخ یادداشتی نوشت و کمتر از 24 ساعت بعد از نوشتهشدن این متن، خبر درگذشت ایرج قادری منتشر شد. متن کامل یادداشت حامد بهداد را اینجا بخوانید:
» اصلا از خودمان یک سوالی داریم. چیزی یادمان مانده؟ یا نه؟ شاید همه چیز کلا یادمان رفته، داستان چیست مثل اینکه دیگر دلمان برای هم تنگ نمیشود. ببینم مشکلی پیش آمده؟ آه خدایا من چه بیربط حرف میزنم. فکر میکنم کمی دلخورم یا هر چیزی که به تلخی خاطرههایم اضافه میکند و مرا در هم میشکند. البته ایرج قادری عازم سفر است من بسان یک چشم انتظار دلشکسته مانند یک یاس واقعی از همه سفرهای طولانی و بی بازگشت غمگینم.
من گمان میکنم مدتی است کمتر یکدیگر را دوست میداریم من گمان میکنم شاید چیزهایی باعث شده که مثلا شما از من دلخور باشید یا هرچیز دیگر. خب عذر خواهی میکنم . ایا این باعث نمیشود کمی دلتان به رحم آید؟ یادتان نیست؟ «تاراج» را دیده بودید؟ «دادا» را چطور ؟ «پشت خنجر» را کجا دیدید در سینما یادر ویدئو یا برادرکشی، کوسه جنوب، کوچه مردها را یادتان هست، ایرج قادری چطور؟ فردین مرد آخر این چه برزخی است، «میخواهم زنده بمانم». یه کاری کنید خاطرههامان به تاراج رفت؛ عجب حکایتی است.
من همین دیروز بود که در ساعت یک کودک به تماشای این ها مینشستم من همین دیروز... درست یادم نمی آید از خدا چه خواستم حیف. حیف. حیف. حالا در امتداد این واقعیت تلخ چه میتوان کرد دو دست ناچیز کشیده به آسمان به امید دعایی نامستجاب. کوششی مذبوحانه در برابر مسافری که قطعا عازم روز واقعه است. من میخواهم دلشکستگی خود را صمیمانه و بیادعا ابراز کنم، من میخواهم همه با هم برای هم دعا کنیم حتی اگر یکدیگر را گاهی دوست نداشتهایم .
به دنبال یک موسیقی میگردم که مرا یاد یک چیز درست میاندازد. یافتم آن تصنیف معروف که میگفت: «دوستی ای به خدا جون و دلم جون و دلم سر اگر در قدم تو بدهم باز خجلم دشمنی وقتی زدل نور محبت میبره رنگ آفتاب میپره رنگ آفتاب می پره. صدای زنبورک میآید جان یک رفیق بیرمق شده. صدای زنبورک میآید. مردم چشمش بی سو شده صدای زنبورک میآید . کوچه مردها را دعا کنید شاید دیگر روزی از این کوچه صدایی نیاید آه خدایا...»