-
آزادی
آدم نمی تونه وقتی کاری رو که واقعا نمی خادولی انجام می ده وکاری رو
که واقعامی خادولی انجام نمی ده بگه من آزادم!اون اسیره اسیریک نیروی
مخرب که درواقع اسمی نداره نیرویی که اونو وادار می کنه کاری رو که می
خاد انجام نده و کاری رو که نمی خادانجام بده-مثلااگه من دلم میخادکارکنم
یادرس بخونم ولی نتونم یا دلم نمی خادپرخاشگری کنم اما نتونم پس من
گرفتارم من اسیرم من ازاد نیستم به همین دلیل هم احساس بدی دارم
بازم لازمه تاکیدکنم اگر لازمه هزارباربگم خوشحالی در گروی آزادیه-وقتی
من آزادباشم وکاری رو که واقعادلم میخادانجام بدم وکاری رو که واقعادلم
نمی خادانجام ندم احساس اعتمادبه خودم وارزشمندی می کنم واین گامی
به سوی احساس خوب وخوشحالیه-اما اگه کاری که دلم می خادرو نتونم
انجام بدم وکاری که دلم نمی خادروانجام بدم دیگه کجا به خودم
اعتماددارم؟ووقتی به خودم اعتمادندارم مسلمااحساس بی ارزشی می
کنم ووقتی احساس بی ارزشی می کنم مسلمااحساس بدی دارم
واحساس خوبی ندارم-اما چگونه می تونم که کاری که دلم می خادروانجام
بدم وکاری که دلم نمی خادروانجام ندم؟اول از همه بایدببینم من به تنمایی
توان ونیروش رودارم ؟اگردارم که خوبه!امااگرنه ازنیرویی برترازخودم کمک
بگیرم این نیروی برتربراهرکسی ممکنه متفاوت باشه والزاما هم فرازمینی
نیست کمااینکه می تونه باشه اما مهم اینه که من خودم بهش معتقدباشم
تا بتونم نیروی لازم روازش بگیرم برای اینکاربایدابتداخودموبشناس م
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن