قتل در زندان زنان پيش از اين، از جمله مواردي بود كه به نظر ميرسيد رنگ واقعيت به خود نخواهد گرفت، اما اينبار اين اصطلاح رنگ واقعيت به خود گرفت و 5 زن در زندان زنان مرتكب قتل شدند. عاقبت تلخ و سياه اين 5 زن بسيار شباهت به داستان دارد وبه نظر نميرسد اين همه سياهي در واقعيت هم رخ دهد. پرونده قتل در زندان زنان رجايي شهر 4 سال قبل تشكيل شد و انتظار ميرفت مانند پروندههاي ديگر به نتيجه برسد اما چه شد كه 4 سال اين پرونده طول كشيد و هنوز هم حكمي در مورد آن صادر نشده است. علي عطار بهعنوان نماينده دادستان تهران درباره قتلي كه در زندان زنان اتفاق افتاده، ميگويد: اين پرونده در ابتداي تشكيل 5 متهم داشت كه همه آنها در زندان بودند.
مطابق گزارش پرونده، هديه مقتوله پرونده به جرم حمل مواد مخدر در زندان بوده است كه به دست 5 تن از زندانيان زن به قتل ميرسد. بعد از قتل، ماموران 5 نفري را كه همراه او در سلول بودند دستگير كرده و پروندهاي براي آنها تشكيل ميشود و موقتا به قسمت ديگري از زندان فرستاده ميشوند تا تحقيقات از آنها كامل شود.
وي ادامه ميدهد: بررسيهاي اوليه حاكي از آن بود كه چهار نفر در قتل مشاركت و يك نفر معاونت داشته است. به اين ترتيب كه فرشته، آزيتا، سحر و مينا مشاركت در قتل داشته و ضمن زدن چاقو بر بدن هديه او را خفه كردهاند، اما يك نفر به نام شهلا معاونت در قتل داشته است و به گفته متهمان اين شهلا بوده كه دستور قتل را صادر كرده است. با توجه به اين يافتهها و تكميل تحقيقات از متهمان، پرونده براي رسيدگي به شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد.
زماني كه رسيدگي به اين پرونده آغاز شد قاضي دادگاه اعلام كرد به خاطر اينكه ولي دم در اين پرونده مشخص نيست بنابراين پرونده نقص دارد. البته زماني كه پرونده براي برطرف شدن نقص به دادستاني كرج بازگردانده شد، خبر رسيد 2 نفر از متهمان خودكشي كردهاند. آزيتا و مينا دو متهمي بودند كه خودكشي كردند و ساير متهمان همچنان هستند. عطار در مورد اينكه درباره مرگ اين افراد تحقيقات لازم شده است يا نه ميگويد: تحقيقات زيادي در مورد آنها انجام گرفت و حتي دادگاه از دادستان كرج خواست در صورت اثبات خودكشي در مورد انگيزه آن تحقيقات لازم انجام گيرد و دادستان نيز اين كار را انجام داد.
ظاهرا آن 2 نفر به دليل عذابوجدان شديدي كه دچار آن شده بودند دست به خودكشي زدهاند. پرونده ديگري نيز در دادگاه كيفري استان تهران رسيدگي شد كه گفته ميشود موضوع آن قتل بوده و يكي از متهمان اين پرونده در آن قتل نيز شركت داشته است. عطار در اين باره ميگويد: در آن پرونده مقتوله و يكي از متهمان اين پرونده با هم مرتكب قتل شدند. مقتوله كه متهم بوده كشته شده و همدستش در اين پرونده نيز متهم است. به گفته خود متهم در آن پرونده اين فرد موفق به جلب رضايت شده است اما در اين پرونده معلوم نيست با توجه به اينكه ولي دم نيز حضور ندارد دادستان كه در واقع به عنوان ولي دم تقاضاي قصاص كرده است چه تصميمي بگيرد.
وي ادامه ميدهد: هر 4 نفري كه اتهام مشاركت در قتل در اين پرونده دارند افرادي بودند كه سابقه داشته و در زندان چندين بار خلاف كردهاند. آنها همگي زنان جواني هستند و به نظر نميرسد تجربه آنها در زندگي زياد باشد. متاسفانه بيتجربگي و تنهايي اين زنان باعث شده آنها به سمت خلاف كشيده شده و درتنهايي رنج ميبرند.
تصميم گرفتيم واقعيت را بگوييم
سحر يكي از متهمان پرونده است كه ميگويد با تحريك شهلا دست به اين قتل زده است. او زني جوان اما بشدت عصبي است و ميگويد: گاهي آنقدر عصبي ميشوم كه ديگر كنترلي بر اعصابم ندارم. من را به جرم حمل مواد مخدر به زندان برده بودند.
مدتزمان طولاني نبود كه در زندان بودم. در آنجا كمكم با شهلا آشنا شدم و بعد هم كه او مرا گرفتار چنين مصيبت بزرگي كرد.
سحر روزهاي سختي را در زندان گذرانده است و ميگويد براي تحمل اين روزها به سيگار روي آورده و از آنجا بود كه كمكم با شهلا آشنا شد. وي ادامه ميدهد: كسي را نداشتم كه با او تماس بگيرم و كمك بخواهم هر روز حالم بدتر از قبل ميشد. مادرم را دوست داشتم اما نميتوانستم به سمت او بروم. چه روزهاي سختي بود. كمكم به پيشنهاد هم بنديهايم به سيگار روي آوردم. ميگفتند تسكين ميدهد البته من را تسكين نميداد اما به آن عادت كردم و هر بار كه عصبي ميشدم سيگار ميكشيدم. آنقدر فشار بر من وارد ميشد كه برايم غيرقابل تحمل بود. كمكم كارم به دارو كشيد. روانپزشك زندان داروهاي آرام بخش به من ميداد.
سحر 22 سال بيشتر ندارد اما چهره شكستهاش خبر از تحمل رنجهاي زيادي ميدهد. او ميگويد: وقتي شهلا را به بند ما آوردند شايع شد كه او زن بسيار پولداري است. خودش هم از اينكه در موردش چنين حرفهايي ميزنند ناراحت نميشد. بعد هم گروهي تشكيل داد. من هم عضو آن گروه بودم. شهلا به من ميگفت اگر ميخواهيد در زندان راحت باشيد با من همراه شويد. من هم كه در زندان پولي نداشتم و نياز داشتم پولي به دست آورم عضو گروه او شدم. هر كاري ميخواست برايش ميكرديم و پول ميگرفتيم. او واقعا يك شيطان است.روز حادثه روز تلخي براي اين دختر جوان بوده است.
او در اين باره ميگويد: به خاطر خلافهاي زيادي كه كرده بوديم ما را به زندان رجايي شهر منتقل كردند. در بند تنبيهي بوديم كه شهلا به ما گفت هديه دختر شري شده است. درست هم ميگفت هديه حاضر نبود به حرفهاي او گوش كند. او ميخواست با افراد ديگري دوست شود. شهلا فكر ميكرد قدرت مطلق زندان است و ميگفت هرطور شده است هديه را باز ميگرداند و وقتي نتوانست اين كار را بكند فرمان قتلش را صادر كرد. او به ما گفته بود كه پول زيادي ميدهد و برايمان وكيل ميگيرد تا ما بتوانيم از اين اتفاق رهايي يابيم. ما هم قبول كرديم. قبلا هم اين اتفاق افتاده بود. هديه با فرد ديگري به دستور شهلا اقدام به قتل كرده بود البته در آن پرونده مشخص نشد كه شهلا آمر بوده است و اين موضوع باعث شد كه شهلا باز هم تحريك شود. فكر ميكرد اين بار هم گير نميافتد اما ما تصميم گرفتيم واقعيت را بگوييم.
پشيمان هستم
فرشته يكي ديگر از متهمان اين پرونده است. او همدست ديگرش شهلا را عامل اصلي اين اتفاقات ميداند.
گفتگوي ما را با او بخوانيد .
چند سال است در زندان هستي؟
قرار بود 6 ماه در زندان باشم اما 4 سال است كه اينجا هستم و ديگر نميدانم چه زماني آزاد ميشوم.
چرا زنداني شدي؟
از خانه فرار كرده بودم. شوهرم را دوست نداشتم و خانوادهام هم من را مجبور ميكردند كه به خانهاش بروم بعد هم معتاد شدم و ازخانه فرار كردم.
فرزند هم داري؟
بله 2 پسر دارم كه فقط خدا ميداند چقدر دلم برايشان تنگ شده است.
پس چرا از خانه فرار كردي؟
چارهاي نداشتم، تنها راهم بود. من معتاد شده بودم و خانوادهام مرا قبول نميكردند.
حالا كه سابقه زندان داري فكر ميكني همسر و فرزندانت تو را قبول كنند؟
آنها نميدانند كه من در زندان هستم و فكر ميكنند دلم نميخواهد دوباره به خانه برگردم. خانوادهام اجازه ندادند كه آنها متوجه اين ماجرا شوند. دلم خيلي هواي خانهام را كرده است.
چرا همسرت را دوست نداشتي؟
ازدواج ما از همان ابتدا هم ازدواجي اجباري بود. من او را دوست نداشتم و از اينكه با مردي كه دوستش نداشتم زندگي ميكردم خيلي آزار ميديدم، اما حالا كه خوب فكر ميكنم ميبينم بايد بيشتر در اينباره فكر ميكردم.
شهلا در اين ماجرا چه نقشي دارد .
به دستور شهلا اين كار را كردم. فكر ميكردم اگر اين كار را بكنم شهلا به قولهايي كه داده است عمل ميكند و از طريق وكلايش كاري ميكند تا من زودتر آزاد شوم و به خانهام بروم اما او پشت من را خالي كرد و بعد هم مرا در مخمصهاي انداخت كه ديگر نتوانستم از آن رهايي يابم.
هديه را چرا كشتي، شما كه خيلي با هم دوست بوديد؟
مقصر شهلا بود. او به من گفت اگر هديه را نكشي ديگر از تو حمايت نميكنم و كارهايي را كه گفتهام برايت انجام نميدهم. او گفت چون شما 4 نفر هستيد بنابراين نميتوان گفت كه چه كسي اين قتل را انجام داده و قصاص هم نميشويد. من هم قبول كردم.
دو نفر از همجرمان شما خودكشي كردند، چرا دست به
چنينكاري زدند؟
به خاطر فشاري كه شهلا به آنها وارد كرده بود دست به چنين كاري زدند. شهلا ميگفت شما چاقو زديد بنابراين قاتل هستيد. او آنقدر به آنها فشار آورد كه ديگر نتوانستند ادامه دهند وخود را در سلولهايشان به دار آويختند.
تو زمان قتل چه ميكردي؟
من كاري نكردم. وقتي وارد سلول شدم تا او را بكشم يكباره فرزندانم جلوي چشمم آمدند و نتوانستم كاري بكنم و برگشتم.
پشيمان نيستي؟
آنقدر از كارهايم پشيمان هستم كه واقعا نميدانم چه كنم و چطور آنها را جبران كنم. از خداوند ميخواهم كه مرا ببخشد و كمكم كند. من در پرونده قبلي توانستم رضايت اولياي دم را جلب كنم و به آنها ديه بپردازم.
از خداوند ميخواهم كه كمكم كند در اين پرونده نيز اين كار را بكنم و دوباره به زندگي بازگردم. من خيلي دلم براي بچههايم تنگ شده است و ميخواهم از اين به بعد براي آنها مادر خوبي باشم.