-
زندگاني حضرت امام علی بن موسی الرضا عليهما السلام
زندگاني حضرت امام علی بن موسی الرضا عليهما السلام
-
نام: علی علیه السلام
پدر و مادر: امام موسی کاظم علیه السلام و نجمه
شهرت: رضا علیه السلام
کنیه: ابوالحسن
زمان و محلّ تولّد: 11ذیقعده سال 148 هجری قمری در مدینه.
زمان و محلّ شهادت: آخر صفر 203 هجری قمری در سنّ 55 سالگی، به وسیله مأمون، مسموم و در سناباد نوقان (که امروز یکی از محلّه های مشهد است) به شهادت رسید.
مرقد شریف: مشهد مقدّس
دوران زندگی: در سه بخش:
1_ قبل از امامت، 35 سال (148 تا 183 هجری قمری)
2_ بعد از امامت، 17سال در مدینه.
3_ بعد از امامت، سه سال در خراسان، که حسّاسترین دوره زندگی سیاسی آن حضرت، بشمار می آید.
آن حضرت، تنها یک فرزند (امام جواد) داشت که هنگام شهادت پدر، در سن هفت سالگی بود.
-
مولود فرخنده
راویان می گویند: مادر امام موسی کاظم علیه السلام حمیدة المصفاة نام داشت. این زن از بزرگان عجم بود. وی کنیزی خرید که در سرزمین عرب پا به هستی گذارده و رشد و نمو کرده بود. چون حمیده این کنیز را آزمود و دریافت که او در دین و خرد از دیگر مردمان برتر و والاتر است، وی را برای فرزندش امام موسی بن جعفر علیه السلام برگزید و به او گفت : فرزندم! تکتم (یکی از نامهای این کنیز) کنیز است، امّا هرگز کنیزی بهتر و برتر از او ندیده ام و تردید ندارم که اگر او را سلاله ای باشد، خداوند متعال سلاله اش را بزودی پاکیزه خواهد گردانید. من او را به تو می بخشم و تو را سفارش می کنم که در حق او نیکی به جای آوری.
راویان درباره فضل این کنیز می نویسند: چون او، امام رضا علیه السلام را بدنیا آورد، نوزاد بسیار شیر می خورد و قوی بنیه بود. پس تکتم گفت: دایه ای برای کمک به من بیاورید. به او گفته شد: مگر شیر نداری؟
تکتم پاسخ داد: شیر دارم، امّا در نماز و نیایشم خلل وارد شده و از زمانی که رضا را زاده ام، از نماز و عباداتم کاسته شده است.(1)
تاریخ نگاران نامهای متعدّدی برای مادر امام رضا علیه السلام ذکر کرده اند شاید به این خاطر یک کنیز در نزد هر مولایی به نامی دیگر خوانده می شده است. نامهایی که برای ایشان ذکر کرده اند، عبارتند از:
نجمه، اروی، سکن، سمان، تکتم و طاهره. امّا مشهورترین نام وی تکتم بوده و پس از متولد شدن امام به نامهای طاهره و ام البنین نیز خوانده شده است.
در سال 148 هجری قمری و در روز یازدهم ذی القعدة الحرام، امام رضا علیه السلام دیده به دنیا گشود، بیت رسالت را موجی از سرور و شادی فرا گرفت.
تکتم، مادر آن حضرت، گوید: چون به نطفه فرزندم، علی، باردار شدم، سنگینی حمل را احساس نکردم و در خواب آهنگ تسبیح و تهلیل و ستایش را از درون شکمم می شنیدم این امر موجب بیم و هراس من می شد. چون بیدار می شدم هیچ صدایی به گوشم نمی خورد. هنگامی که نوزاد متولد شد، بر زمین افتاد و دستهایش را روی زمین قرار داد و سرش را به سوی آسمان بلند کرد و لبانش را جنباند چنان که گویی حرف می زد. در این هنگام پدرش امام موسی بن جعفر علیه السلام به سویم آمد و گفت: ای نجمه! کرامت پروردگارت بر تو مبارک باد!
من نوزاد را در جامه ای سپید پیچیده به دست امام دادم و آن حضرت در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و آب فرات خواست و از آن به کام کودک مالید و سپس او را به من بازگرداند و گفت: او را بگیر که او بقیة الله در زمین است.(2)
امام موسی بن جعفر علیه السلام، از همان اوان لقب «رضا» و کنیه «ابوالحسن» را برای این نوزاد برگزید. امام بسیار این کودک را دوست می داشت. مفضل بن عمرو در روایتی در این باره می گوید:
«نزد حضرت موسی کاظم علیه السلام رفتم. علی فرزند آن امام در دامانش نشسته بود و امام او را می بوسید و زبانش را می مکید. کودک را بر دوشش می گذارد و در آغوشش می گرفت و می فرمود: پدرم فدایت! تو چه خوشبویی و چه پاکیزه خویی و دارای چه فضل تابان و درخشنده ای!
عرض کردم: فدایت شوم! در قلب من نسبت به این کودک محبّتی افتاده است که برای هیچ کس جز شما این محبّت نیست!
پس امام علیه السلام به من فرمود:
«ای مفضل! او در نظر من همچون من در نظر پدرم می باشد. ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم».
مفضل گوید: پرسیدم: آیا این کودک پس از شما صاحب مقام پیشوایی است؟
فرمود: «آری. هر که او را فرمان برد هدایت یافته و آن که نافرمانی اش کند، کفر ورزیده است».(3)
بدین سان این کودک در سایه پدرش پرورش یافت و امام موسی کاظم علیه السلام او را به آداب امامت تزکیه داد و اسرار امامت را بدو آموخت و گنجینه های نهفته نبوّت را بر وی آشکار کرد.
مطابق آنچه در حدیثی آمده است، امام می فرمود:
«علی، پسرم، بزرگ ترین فرزند من است و سخنانم را شنواتر. و فرمانهایم را مطیع تر. با من در کتاب جفر و جامعه که جز پیامبر یا وصی پیامبر در آنها نمی نگرد، نگاه می کند».(4)
چنین پیداست که آن حضرت در حیات پدر بزرگوارش به اداره برخی از امور شیعه، به نیابت از پدرش، می پرداخته است. شاید حدیث زیر حاکی از همین نکته باشد.
زیاد بن مروان قندی می گوید: بر ابو ابراهیم امام موسی بن جعفر علیه السلام داخل شدم. فرزندش، علی، نیز در نزد او بود. حضرت به من فرمود:
«ای زیاد! این امام رضا علیه السلام مکتوب من، گفتارش گفتار من، فرستاده اش، فرستاده من است و هر آنچه می گوید، سخن، سخن اوست».(5)
امام موسی کاظم علیه السلام درباره فضایل فرزندش، امام رضا علیه السلام، و اینکه او جانشین و پیشوای امت است، فراوان سخن گفته تا آنجا که این پرسش در ذهن ایجاد می شود که حکمت این همه تعریف و تأکید چه بوده است؟
شاید یکی از عواملی که ما را به فهم این حکمت یاری می کند: شرایط بسیار دشوار سیاسی زمان آن امام باشد، بطوری که تقیّه در شدیدترین حالت اعمال می شد و اهل بیت علیهما السلام از جایی به جای دیگر رانده می شدند. هارون الرشید، اصحاب و انصار اهل بیت علیهما السلام را از دیاری به دیار دیگر می فرستاد و آنها را بشهادت می رسانید و امام موسی کاظم علیه السلام به فرمان هارون از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد.
بنابراین در چنین شرایطی امکان تفرقه و پراکندگی شیعه پس از وفات موسی بن جعفر علیه السلام این حکمت را اقتضا می کرد که آن حضرت بر ولایت امام رضا علیه السلام پس از خود، بیشتر تأکید کند.
اصحاب نیز به سهم خود از احتمال شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام و نشناختن پیشوای پس از وی، بسیار بیمناک بودند. که می توان از احادیث زیر، به روشنی این مسئله را دریافت:
یزید بن سلیط زیدی گوید: با امام موسی بن جعفر علیه السلام دیدار کردم و به آن حضرت گفتم: مرا از امام پس از خود آگاه کن چنان که پدرت ما را از امامت تو آگاه کرد. امام پاسخ داد:
«پدر من در دوره ای غیر از این دوره می زیست!».
عرض کردم: هر که از این وضع که برای شما پیش آمده خشنوده است نفرین خداوند بر او باد. پس امام خندید و فرمود:
تو را آگاه می کنم.
-
«ای ابو عماره! من از خانه ام بیرون شدم و در ظاهر به فرزندام وصیّت کردم و آنان را با علی، فرزندم، شریک ساختم، امّا در نهان فرزندم را تنها به این وصیّت اختصاص دادم».(6)
علی بن عبدالله هاشمی گوید: در کنار مزار رسول صلی الله علیه و آله وسلم بودم که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در حالی که دست فرزندش علی را در دست خود گرفته بود، به سوی ما آمد و پرسید:
آیا می دانید من کیستم؟
گفتیم: تو مولا و بزرگ ما هستی.
فرمود:مرا به نام و نسب بخوانید.
گفتیم:شما موسی بن جعفر هستی.
فرمود: چه کسی همراه من است؟
گفتیم: او، علی، پسر موسی بن جعفر است.
فرمود: پس گواه باشید که او در زمان حیات من وکیلم و پس از مرگم جانشین من است.(7)
امام موسی کاظم علیه السلام از تمام وسایل موجود برای بیان امامت امام رضا علیه السلام استفاده می کرد. مثلاً نامه ای در این باره نگاشت و شصت تن از سران مدینه را بر آن گواه گرفت.(8)
آن حضرت در دوران حیات خویش، کارها را به امام رضا علیه السلام ارجاع می داد. چنان که یک بار او را به بصره فرستاد تا نامه هایی به عبدالله بن وحوم تحویل دهد و به عبدالله نیز دستور داد که پاسخ نامه ها را به دست فرزندش رضا علیه السلام در مدینه بسپارد.(9)
همچنین وی در بصره الواحی نگاشت و آن را به شیعیان بصری خویش سپرد. در این الواح نوشته شده بود:
«وصیّت من به بزرگترین فرزند من است».(10)
آن حضرت برخی از حقوقی را که نزد او می آوردند، می گرفت و برخی دیگر را باقی می گذاشت تا به جانشینش پس از او پرداخت شود. در واقع امام کاظم با این کار می خواست نشانه ای آشکار برای جانشین پس از خود باقی گذارد چنان که این کار را با داوود بن زربی انجام داد.(11)
چنین اقداماتی بر غم شرایط سیاسی دشواری انجام می شد که امام در زمان حیات پدر خویش با آن مواجه بود و این شرایط امام کاظم علیه السلام را وا می داشت تا سیمای امامت را پس از خود از تردیدها و دودلیها دور نگه دارد.
این نکته از وصیّت آن حضرت به فرزند برومندش بخوبی آشکار می شود. امام موسی کاظم علیه السلام در این وصیّت خطاب به فرزندش فرموده بود تا زمانی که هارون الرشید زنده است، سکوت پیشه کند و چون هارون از دنیا رفت، لب به گفتار حق بگشاید.
از سوی دیگر در چنین شرایط توان فرسایی که شیعه در دوران طاغوت بغداد، هارون الرشید، با آن مواجه بود امکان داشت خرافاتی، که به هنگام شدّت گرفتن بحرانها از بازار گرمی برخوردار است، انتشار یابد. چه بسا برخی از جریانهای سیاسی برای رسیدن به اهدافی معین، در پس انتشار چنین خرافاتی دست داشته اند. بنابراین امام کاظم علیه السلام برای جلوگیری از این خرافات، بدین روشنی و صراحت امامت فرزندش امام رضا علیه السلام را بیان می کند.
اگر چه مسأله غیبت امام کاظم علیه السلام، مدّت زیادی باعث رواج شایعاتی شد و دستهای خائن با همکاری دستهای جاهل به این شایعات دامن زدند و گفتند که امام کاظم علیه السلام نمرده و او مهدی این امّت است و بر امام هفتم توقف کردند و مشهور به «واقفیه» شدند، دیری نگذشت که این توطئه بر ملا و معلوم شد که یکی از عوامل بی اثر بودن این شایعات تأکید امام کاظم علیه السلام بر شناساندن جانشین واقعی اش، امام رضا علیه السلام، به شیعیان بوده است.
-
اخلاق و فضایل امام رضا علیه السلام
او قرآن ناطق بود و سرچشمه همه اخلاق و دانش و کراماتش از قرآن بود. و مگر قرآن خود نشانه ی بزرگ خداوند در میان بندگانش نیست؟ مگر پروردگار ما قرآن را برای هر کس از بندگانش که می خواهد به راه راست او رهنمون شود، آسان نگردانیده است؟ و آیا شگفت انگیز خواهد بود بنده ای که قرآن را در طول حیات خویش سر لوحه خود قرار داده، آیت بزرگ پروردگار جهانیان شود؟
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برترین و بزرگترین امتیازش آن بود که چون بنده ای مردم را به او دعوت می کرد وقتی از شخصی درباره اخلاق شریف پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال می شد می گفت:
«قرآن خوی اوست»
و بزرگترین امتیاز امام علی علیه السلام نیز آن بود که خداوند گوشهای او را شنوای قرآن گردانیده بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ما یاد آوری کرد که پس از خود دو چیز گرانبها بر جای می نهد. کتاب خدا (قرآن) و عترتش. سپس گفت که این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا کنار حوض (کوثر) بر حضرتش وارد شوند.
آیا این سخن به این معنی نیست که خاندان رسالت علیهم السلام، مشکات نور دانش و کان وحی و جایگاه علم الهی اند؟
امام رضا علیه السلام با تمام وجود خویش، مصداق این نور الهی بود تا آنجا که در حدیث آمده است:
ابو ذکوان گفت: از ابراهیم بن عبّاس شنیدم که می گفت: (امام رضا علیه السلام را ندیدم مگر آنکه از چیزی که سؤال می شد، او می دانست و در عصر و روزگارش کسی را ندیدم که نسبت به آنچه در زمان بود از او داناتر باشد. مأمون از هر چه می پرسیدش، بدو پاسخ می گفت. همه کلام و پاسخ وی، گزیده هائی از قرآن بود. او هر سه روز یک بار قرآن را ختم می کرد و می فرمود:
اگر بخواهم، می توانم در کمتر از سه روز هم قرآن را ختم کنم، امّا هرگز به آیه ای بر نمی خوردم جز آنکه در آن آیه و اینکه درباره چه چیزی فرود آمده و در چه وقتی نازل شده، می اندیشم. از این رو قرآن را هر سه روز یکبار ختم می کنم».(12)
امّا چگونه پیشوای ما، امام رضا علیه السلام، تا بدین درجه به قرآن مأنوس و پای بند بود؟ و آیا ما هم می توانیم پیرو او در این امر مهم باشیم؟
قرآن کتاب خدا است و آن کس که دلش به نور خدا پیوند نیافته است نمی تواند کتاب او را دریابد. آیا مگر خداوند سبحان نفرموده است:
«و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الّا خسارا».(13)
انسان به درجه ایمان و یقین خود و نیز به اندازه تجلّی عظمت پروردگار در قلبش از نور خداوند، که در کتابش متجلّی است، بهره مند می شود.
امام رضا علیه السلام خدای را بزرگ داشت و او را پاس نهاد و امر خویش را بدو واگذار کرد و جز او هر چیزی را خوار و حقیر انگاشت و در راه او هر بلایی را به جان خرید. تمام اینها وسیله او برای رسیدن به پروردگارش بود.
اجازه دهید برای آنچه گفتیم شواهد و دلایلی ارائه دهیم تا نه تنها نسبت به امام شناخت بیشتری حاصل کنیم بلکه دلهای ما از این سیره ای که از روح الهی و تابناک آکنده است، به کرنش افتند.
یکی از عبادتهای آن حضرت این بود که چون نماز صبح را در اوّل وقت به جای می آورد، برای پروردگارش به سجده می افتاد و تا زمانی که خورشید بالا نمی آمد، سر از سجده بر نمی داشت.(14)
هنگامی که مأمون، خلیفه عبّاسی، والی خود را در مدینه به همراهی امام تا خراسان مأموریت داد، از او درباره حالات امام رضا علیه السلام در راه پرسید. والی بسیار از درجات عبادت و ذکر و توجّه آن حضرت به خدا سخن گفت. مأمون چون سخنان والی خویش را شنید، به وی دستور داد که این سخنان را از مردم پنهان دارد! از جمله سخنان والی در این باره به مأمون این بود که گفت:
چون صبح فرا می رسید امام رضا علیه السلام نماز صبح می گزارد و چون سلام نمازش را می گفت در جایگاه نمازش می نشست و خدای را تسبیح می گفت و می ستود. تکبیر و تهلیل می گفت و بر پیامبر و دودمانش درود می فرستاد تا آنکه خورشید سر بر می زد سپس به سجده می افتاد و تا بالا آمدن روز در همان حال باقی می ماند. سپس به سوی مردم می رفت و تا نزدیک وقت زوال، با آنان سخن می گفت و اندرزشان می داد. آنگاه تجدید وضو می کرد و به جایگاه نماز خویش بر می گشت...
والی پس از آنکه کیفیت نماز، سجده ها و نوافل آن حضرت را تا وقت عصر، چنان که در فقه معروف است بیان کرد، گفت سپس: اقامه می گفت و نماز عصر را به جای می آورد و چون سلام نمازش را می گفت در همان جای می نشست به تسبیح و ستایش و تکبیر و تهلیل خداوند زبان می گشود سپس به سجده می افتاد و در آن حال یک صد بار فرمود: «حمداًلله».
آنگاه والی ذکر می کند که امام علیه السلام چگونه پس از غروب خورشید نماز می گزارد و به تسبیح خداوند مشغول می شد تا آنکه یک سوم از شب سپری می گشت و آنگاه به بسترش می رفت و چون یک سوم آخر شب فرا می رسید برای خواندن نافله برمی خواست و آنقدر نماز می خواند تا سپیده سر می زد. سپس تا طلوع خورشید به تعقیبات نماز می پرداخت و تا بالا آمدن خورشیدن به سجده می افتاد.
والی افزود: در بستر خویش، بسیار قرآن می خواند و چون به آیه ای که در آن یادی از بهشت و جهنم شده بود، بر می خورد می گریست و از خداوند بهشت را می طلبید و از آتش جهنّم به خدا پناه می برد.(15)
امام علیه السلام عقیده داشت که برتری او تنها به تقواست و نه به خاطر انتساب او به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم.
بیهقی از صولی محمّد موسی بن نصر رازی نقل می کند که گفت: از پدرم شنیدم که می گفت: مردی به امام رضا علیه السلام گفت: به خدا سوگند بر زمین کسی از جهت پدر از تو شریف تر نیست.
آن حضرت به وی فرمود: «تقوا بدیشان شرافت بخشید و طاعت خدای بزرگشان کرد».
-
یکی دیگر به او عرض کرد: به خدا تو بهترین انسانها هستی. آن حضرت به او فرمود: «سوگند مخور ای مرد! بهتر از من کسی است که خدا ترس تر باشد و او را فرمانبردارتر. به خدا قسم این آیه نسخ نشده است که:
«و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انّ اکرمکم عندالله اتقیکم».(16)
این حدیث، روایتی از امام صادق علیه السلام را به یاد ما می آورد که فرمود:
«همانا ولایت و دوستی من با حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم در نزد من محبوب تر از ولادتم از اوست».
بدین سان امام رضا علیه السلام در تمام ابعاد حیاتش، خدای را فرمانبردار بود و خدا هم او را دوست داشت و دلش را به نور معرفت درخشان و از علم و دانش آکنده ساخته بود و او را حجّت بالغه خویش بر مخلوقاتش گردانیده بود.
آیا سوره «ص» را نخوانده ایم که چگونه خداوند مواهب خویش را به بندگان درست کردارش بیان می کند؟ او این همه مواهب را فقط و فقط به خاطر عبادت و اخلاصی که اینان دارند، بدیشان ارزانی می بخشد، مثلاً می فرماید:
«و اصبر علی ما یقولون و اذکر عبدنا داوود ذا الأید انه أواب_وشددنا ملکه و اتیناه الحکمة و فصل الخطاب».(17)
«فغفرنا له ذلک و انّ له عندنا لزلفی و حسن مآب. یا داوود انا جعلناک خلیفة فی الأرض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی فیضلک عن سبیل الله_ ان الذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب».(18)
امام رضا علیه السلام این گونه به پروردگارش توجه داشت و خداوند نیز. هر چه خود از کرامت و علم خواست، بدو بخشید.
او از دنیا کناره گرفته و آن را خوار شمرد، فریبهای دنیا را پس زد و خدا هم پرده میان او و حقایق را فرو افکند، زیرا دنیا دوستی اساس هرخطایی است و عشق به دنیا پرده ای است بلند که میان او و حقایق مخلوقات آویخته شده است.
بیهقی از صولی نقل کرده است که: امام رضا علیه السلام در تابستان روی بوریا و در زمستان روی پلاس می نشست. جامه اش از پوشاک خشن بود و چون در برابر مردم ظاهر می شد، خود را برای آنان می آراست.(19)
این امر مربوط به روزگاری بود که دنیا به او روی آورده بود، امّا او نمی پذیرفتش و فریب آراستگیهای آن را نمی خورد. هنگامی که خلافت عبّاسی در اوج عظمت و شکوه خود بود و در ناز و نعمت، امام رضا علیه السلام منصب ولایت عهدی این امپراتوری را در ظاهر بر عهده داشت، امّا با وجود این از دنیا چشم پوشید و زرق و برقهای آنرا پشت سر انداخت.
کنیزی به نام «عذر» چنین می گوید:
«همراه با گروهی از کوفه خریداری شدیم. من دختر بچّه بودم (وی در کوفه به دنیا آمده بود). ما در نزد مأمون آوردند و ما در خانه او بودیم، در بهشتی از خوردنی و نوشیدنی و بوی خوش و دینار فراوان. مأمون مرا به امام رضا علیه السلام بخشید. چون به خانه او رفتم از آن همه ناز و نعمت خبری ندیدم.
زنی سرپرست ما بود که شب ما را بیدار می کرد و به نماز وامی داشت و این امر بر ما بسیار دشوار بود. من همیشه آرزو می کردم که از خانه او نجات پیدا کنم.(20)
بزرگ ترین زهد امام زهد وی در خلافت بود به گونه ای که مأمون خود این منصب را به امام پیشنهاد کرده بود. آری کسانی هستند که از دنیا دوری می جویند تا متاعی بزرگ تر از آن به دست آورند، حال آنکه هیچ چیز در چشم آدمی بزرگ تر از ریاست نیست.
فضل بن سهل که خود شاهد گفتگوی مأمون با امام رضا علیه السلام درباره خلافت بود، می گوید: خلیفه را هیچ گاه همانند آن روز خوار ندیدم.
مأمون عبّاسی گوید: بسیار کوشیدم تا طمع او را به خلافت و غیر آن جلب کنم، امّا موفق نشدم.(21)
-
راه خدا
هر کس خدای را بزرگ دارد اولیای او را نیز پاس خواهد داشت و هر که در بزرگداشت اولیای خدا کوتاهی ورزد، راه خود را به سوی خدا گم خواهد کرد. امام رضا علیه السلام از سالکان راه پروردگارش بود.
شیطان، مخالفت با اولیای خدا و گردنفرازی بر آنان را در نظر آدمی، زیبا جلوه می دهد تا او از راه راست پروردگارش گمراه کند و در بیابان حیرت زا و راههای پراکنده سرگردانش سازد.
هرگاه درجه تسلیم و عشق انسان به رهبری دینی و ولّی امر و اولیای خدا، اعم از پیامبران و امامان و صالحان، فزونی گیرد. به پروردگارش هم نزدیک تر می شود.
امام رضا علیه السلام، همچون دیگر امامان علیهم السلام، مطیع ترین مردم در مقابل ولی امر خویش، امام موسی کاظم علیه السلام بود و از همین رو خداوند او را پس از آن امام، حجّت خویش بر مردمان قرار داد.
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
«علی، پسرم، بزرگترین فرزندانم و سخن شنوترین و فرمانبردارترین آنان است».(22)
و نیز می فرماید: «علی بزرگ ترین و نیکوکارترین و محبوب ترین فرزندانم در نظر من است».(23)
در واقع میان انسان و اولیای خدا، حجابی از غرور و تکبّر قرار گرفته است.
هر کس که با تمایلات نفسانی خود مخالفت کرد و با غرور خویش به مبارزه برخواست و با تکبّر نفسش به جنگ پرداخت، این حجاب را پاره نموده و در حزب خدا داخل می شود و به اولیای او می گراید و در جایگاه خویش در پیشگاه خدا استقرار می یابد. از این روست که قرآن سخن کافران را در این باره با تأکید بیشتر نقل کرده است:
«ابشراً منّا واحداً نتبعه انّا اذاً لفی ضلال وسعر».(24)
در حدیثی از ابن ابی کثیر روایت شده است که گفت: چون موسی بن جعفر علیه السلام در گذشت مردم در امامت او متوقّف شدند. در این سال من به حج رفتم ناگهان با امام رضا علیه السلام مواجه شدم. در قلبم چیزی را نهان داشتم و با خود گفتم:
ابشراً منا واحدا نتبعه، ناگهان وی همچون جرقه ای بر من گذر کرد و فرمود:
«به خدا من همان بشری هستم که پیروی از من بر تو واجب است.
گفتم: از خدا و تو پوزش می طلبم. فرمود: (این خطا) برای تو آمرزیده شد».(25)
-
شجره طیبه
امام رضا علیه السلام از شجره پاکی بود که خداوند آن را گرامی داشته و در آن برای امّت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم برکت قرار داده و فرموده است:
«ذریّة بعضها من بعض و الله سمیع علیم».(26)
خداوند یحیی بن زکریا علیه السلام را به واسطه حکمت بالغه خود و نیز برای گرامیداشت زکریا علیه السلام به پیامبری برگزید و حکم نبوّت را در ایّام کودکی اش به وی ارزانی داشت. همچنین مریم صدیقه را به هنگامی که مادرش او را در شکم خویش نذر خداوند کرد و برای خدا آزاد ساخت برگزید و نیز عیسی پسر مریم علیهما السلام را برای گرامیداشت مادر صدیقه اش به پیامبری برانگیخت و عیسی علیه السلام در گاهواره لب به سخن گشود و گفت: من بنده خدایم و او امر کتاب داد.
بنابراین چرا باید شگفت زده شویم هنگامی که خداوند به حکمت بالغه خویش و برای گرامیداشت نزدیک ترین مردمان در پیشگاه خود حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم، دوازده پیشوای هدایتگر و فرخنده را از خانه او برگزیند؟!
مفضل بن عمر گوید: بر امام رضا علیه السلام وارد شدم. پسرش، علی، در دامان او بود و حضرت او را می بوسید و زبانش را می مکید و بر شانه اش می نشاند و به آغوشش می فشرد و می فرمود:
«پدرم فدایت باد! چه بوی خوش و چه خوی پاکیزه و چه فضل آشکاری داری»!
عرض کردم: فدایت شوم! مودّتی در دل من به خاطر این بچّه افتاده که برای کسی جز شما چنین نبوده است. فرمود:
«ای مفضل او نسبت به من همچون من نسبت به پدرم می با شد.
ذریه بعضها من بعض و الله سمیع علیم».
عرض کرم: او پس از شما عهده دار امامت است؟ فرمود:
«آری هر که فرمانش بُرد رستگار شده و هر که نافرمانی اش کند کفر ورزیده است».(27)
-
خوی پاک
از این روح پاک، خلق و خویی بزرگ به چشم می خورد که کتابهای تاریخ شمه ای از آن را برای ما بازگو کرده اند. و مگر نه این است که بوی خوش نشانه گل و نور، نشانه خورشید است؟ و آیا ایمان چیزی جز عشق و نشانه عشق چیزی جز همین اخلاق نیکوست؟!
آن حضرت علیه السلام در قلّه فروتنی و خوش رفتاری با مردم بود. ابراهیم بن عبّاس در این باره چنین می گوید: هرگز ندیدم که امام رضا علیه السلام در گفتار خود به کسی بی احترامی کند. هیچ گاه نشد سخن کسی را ببرد و اجازه می داد تا شخص خود از گفتار باز ایستد و هرگز دست رد بر سینه کسی که می توانست حاجتش را روا کند، نمی زد.
هیچ گاه در برابر کسی که رو به رویش نشسته بود پاهایش را دراز نمی کرد و تکیه نمی داد.
هیچ گاه ندیدم به غلامان و بردگان خود ناسزا گوید. هرگز ندیدم که آب دهان به بیرون افکند و ندیدم که با قهقهه بخندد بلکه خنده وی از روی تبسم بود.
چون خلوت می کرد و برایش سفر می گستردند، بندگانش حتّی دربان و نگهبان با او بر سر سفره می نشستند و غذا می خوردند. شبها کم می خوابید و بیشتر بیدار می ماند. اکثر شبها از آغاز شب تا صبح احیا می گرفت.
بسیار روزه می گرفت و در هر ماه سه روز، روزه از وی فوت نمی شد. می فرمود: این روزه تمام روزگار است. او بسیار اهل نیکی کردن و دادن صدقه در نهان بود. بیشتر در شبها تاریک صدقه می داد. پس هر کس ادعا کند که کسی را در فضل و بزرگی همچون وی دیده، باورش مکنید.(28)
از تواضع آن حضرت این بود که روزی به حمام وارد شد. مردی به او گفت: مرا مشت و مال بده. امام علیه السلام پذیرفت. حاضران به مرد فهماندند که این شخص امام است. در این هنگام مرد زبان به پوزش گشود، امّا حضرت علیه السلام دل او را آرام کرد و همچنان به مشت و مال دادنش مشغول شد.(29)
مردی از اهل بلخ که همراه امام به خراسان می رفت، می گوید:
روزی سفره ای خواست و تمام بندگان خود را از سیاهان و غیر آنها بر این سفره نشاند. عرض کردم: فدایت شوم! ای کاش می فرمودید برای اینان سفره ای جداگانه بگسترانند. فرمود: خاموش باش و بدان که پروردگار تبارک و تعالی یکی، مادر یکی پدر هم یکی است و جزا تنها بسته به اعمال آدمی است.(30)
آن حضرت خوش نداشت غلامانش وقتی بر سفره نشسته اند به احترام او برخیزند و می فرمود:
«اگر در حالی که غذا می خورید بر بالای سر شما آمدم برنخیزید تا وقتی که از خوردن فراغت یابید».(31)
بسیار بردبار و بخشنده بود. درباره بردباری آن حضرت نقل کرده اند که یکی از فرماندهان بنی عبّاس به نام «جلودی» از سوی هارون الرشید مأموریت یافت به مدینه برود و لباسهای زنان خانواده ابوطالب را غارت کند و برای هر یک از آنان جز یک پیراهن باقی نگذارد. «جلودی» فرمان هارون را به اجرا گذارد. این امر موجبات خشم امام رضا علیه السلام را فراهم آورد، امّا بعداً هنگامی که آن حضرت به ولایت عهدی مأمون برگزیده شد، جلودی به مخالفت برخواست و از بیعت با امام رضا علیه السلام ابراز ناخشنودی کرد.
مأمون بر او خشم گرفت و پس از آنکه دو نفر را پیش از او کشته بود، وی را نیز بیرون برد تا به قتل رساند. همین که او را در برابر مأمون حاضر کردند امام رضا علیه السلام در نزد خلیفه به میانجیگری برخواست و فرمود:
«یا امیرالمؤمنین! این پیرمرد را به من ببخش».
«جلودی» خیال کرد که امام نیز همدست مأمون است از این رو مأمون را سوگند داد که سخن امام را نپذیرد. مأمون هم گفت: به خدا سخن او را درباره تو نمی پذیرم، سپس دستور داد، تا گردنش را زدند.(32)
او گشاده دست و بزرگوار بود. یکی از آداب وی در صدقات آن بود که چون برای خوردن می نشست، بشقابی می آورد و آن را کنار سفره می نهاد و از گواراترین خوراکها قدری در آن بشقاب می گذارد و آنگاه دستوری می داد که آن بشقاب را برای نیازمندان ببرند. سپس این آیه را تلاوت می فرمود:
«فلا اقتحم العقبة»(33)
-
آنگاه می گفت:
«خدای عزّوجل می دانست که هر انسانی قادر به آزاد کردن بنده نیست، بنابراین راه بهشت را برای آنان از طریق اطعام قرار داد».(34)
در روز عرفه تمام دارایی خویش را در خراسان بخشید. فضل بن سهل به او گفت: براستی این زیان است. امام علیه السلام فرمود:
«بلکه این استفاده است کاری را که پاداش و کرم در پی دارد، زیان مدان».(35)
هرگاه چیزی می بخشید، تلاش می کرد مبادا آبرو و شخصیّت فرد را لکه دار کند. داستان زیر به ما می آموزد که چگونه خالصانه صدقات خود را برای خداوند قرار دهیم و از منّت گذرادن و برتری جویی در این باره، پرهیز کنیم.
الیسع بن حمزه روایت کرده است:
«من در مجلس امام رضا علیه السلام نشسته بودم و با او سخن می گفتم. خلق بسیاری گرد او گرفته بودند و از حلال و حرام می پرسیدند. در این هنگام مردی بلند بالا و گندمگون وارد شد و گفت:
السلام علیک ای فرزند رسول خدا. مردی هستم از دوستداران تو و پدران و اجدادت علیهم السلام از حج باز می گردم در حالی که نفقه ام را گم کرده ام و چیزی ندارم که حتّی یک منزل بروم. پس اگر صلاح بدانی مرا به شهرم روانه سازی. پس چون به دیار خویش رسیدم به جای تو آن پول را صدقه خواهم داد. چون من مستحق گرفتن صدقه نیستم. امام علیه السلام به او فرمود: بنشین. خدای رحمتت کند! سپس به مردم رو کرد و با آنان در سخن شد تا اینکه مردم از محضرش پراکنده شدند و تنها همان مرد و سلیمان جعفری و خیثمه و من در نزد او باقی ماندیم. امام علیه السلام فرمود: آیا اجازه می دهید داخل شوم سلیمان به او پاسخ داد: خداوند فرمان تو را مقدّم داشت پس امام علیه السلام برخواست و به اتاق رفت و چندی درنگ کرد و سپس بیرون آمد و در را بست و دستش را از بالای در برون آورد و فرمود: آن مرد خراسانی کجاست؟ مرد گفت: من اینجا هستم. امام علیه السلام به او فرمود: این دویست دینار را برای خرجی خود بگیر و بدان تبرک کن و از جانب من با این پول صدقه مده و بیرون شو تا نه من تو را ببینم و نه تو مرا.
پس مرد بیرون شد. سلیمان به امام رضا علیه السلام عرض کرد: فدایت شوم رحم آوردی و کار نکو کردی. پس چرا چهره ات را از او پوشانده ای؟
امام علیه السلام پاسخ داد:
از بیم اینکه مبادا چون حاجتش را روا ساختم ذلّت سؤال و تقاضا را در سیمایش ببینم. آیا مگر سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را نشنیده ای که فرمود: آنکه نهانی حسنه دهد، برابر با هفتاد حج است و آنکه بدی را فاش می سازد، خوار و بی یاور است و آنکه بدی را نهان بدارد، بر وی بخشند»، آیا قول اوّل را نشنیده ای که می گوید:
متی اته یوماً لأطلب حاجة رجعت الی أهلی و وجهی بمائه(36)
آن حضرت 300 درهم به ابو نواس بخشید و چون جز این پولی نداشت استری را که خود بر آن سوار می شد نیز بدو هدیه کرد.
همچنین آن حضرت 600 دینار به دعبل خزاعی بخشید و از وی پوزش هم طلبید.
در نهان بسیار صدقه می داد و بیشتر در شبهای تاریک بدین کار مبادرت می ورزید.(37)
آن حضرت علیه السلام قوی هیکل و پر هیبت بود. هر نیازمندی که نزد وی می آمد مبهوت شکوه و هیبت او می شد، امّا او خود در رفع نیاز آنان پیشقدم می شد. اکنون گوشه ای از فضل و دانش آن حضرت را یادآور می شویم.
امام علیه السلام دانش خود را آنچنان که باید جاری ساخت.
چهار تن از امامان شیعه فرصت نشر اسلام را پیدا کردند. ای چهار تن عبارت بودند از امام علی علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام. اگرچه تمام ائمه در این مهم کوششهایی بخرج داده اند، اما شرایط برای این چهار تن بیش از دیگران آماده بود.
پیش از این، در شرح زندگانی و سیمای امام باقر علیه السلام از علم ائمه و منابع آن سخن گفتیم و در اینجا نیازی به تکرار آن نمی بینیم و در اینجا تنها درباره افق ها و کرانه های علم و دانش امام رضا علیه السلام که از احادیث آن حضرت به دست می آید، به بحث و گفتگو می پردازیم.
یقطینی راویت کرده است: چون مردم در امامت امام رضا علیه السلام اختلاف پیدا کردند مسائلی را که از آن حضرت پرسیده بودند و پاسخهایی که او داده بود گرد آوردندبه 15 هزار مسأله رسید.(38)
امام علیه السلام خود یک بار فرمود:
«در روضه می نشستم. در مدینه علمای بسیاری بودند و هرگاه یکی از آنان از پاسخ در می ماند به من اشاره می کرد و مسائلی را پیش من می فرستاد و من بدانها پاسخ می گفتم».(39)
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن