-
زندگي نامه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
زندگي نامه حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
-
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام
-
نام: جعفر علیه السلام
پدر و مادر: امام باقر علیه السلام و اُمّ فَرْوَه دختر قاسم بن محمّد بن ابىبكر.
شهرت: صادق
كُنيه: ابو عبداللَّه
زمان و محل تولّد: 17 ربيع الاول سال 83 هجری قمری در مدينه متولد شد.
طاغوتهاى زمان امامت: يزيد بن عبد الملک (نهمين خليفه اموى تا آخرين خليفه اموى)، سفّاح و منصور دوانيقى.
زمان و محل شهادت: 25 شوّال سال 148 هجری قمری در سنّ 65 سالگى به دستور منصور دوانيقى، مسموم و در مدينه به شهادت رسيد.
مرقد شريف: قبرستان بقيع، در مدينه.
دوران زندگى: در دو بخش:
1 - دوران قبل از امامت، 31 سال ( از سال 83 تا 114)
2 - دوران امامت تا آخر عمر، 34 سال ( از سال 114 تا 148) كه دوران شكوفايى اساس تشيّع بود، آن حضرت در اين دوران از فرصت جنگ بنىاميّه و بنى عباس، استفاده نموده و دانشگاه اسلامى را در سطح عميق و وسيع تشكيل داد، كه چهار هزار نفر شاگرد داشت، و اسلام ناب محمّد و على را از زير حجاب اسلام بنى اميّه، آشكار ساخت.
-
نـژادى پاک و بزرگوار
جشن ولادت
امّت اسلام در هفدهم ربيع الاول، يكصد و سى ششمين(1) سالگرد ولادت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را جشن گرفته بودند. در همين حال در خانه رسالت موجى از سرور و شادى جريان داشت. اين خانه چشم به راه فرود آمدن كرامت و افتخارى در خود بود تا بر ارج و بلنداى آن افزوده شود.
در آن شب و در آن فضاى مبارک، امام صادق عليه السلام چشم به جهان گشود. او شراره درخشانى بود كه آسمان سخاوت او را به زمينيان بخشيده بود تا از پرتو آن نور گيرند و در زير درخشش تابناكش راه خود را به سوى خير و نيكى و صفا باز يابند.
آن حضرت از پدر و مادرى بزرگوار زاده شد:
1 - پدرش امام محمّد بن على بن حسين بن على بن ابيطالب معروف به باقر بود كه نسبت ايشان هم از سوى مادر و هم از سوى پدر به امام على عليه السلام مىرسيد. چرا كه پدرش فرزند امام حسين بن على و مادرش از نوادگان امام حسن بود، كه اين خانواده نخستين و اصيل ترين بيت فاطمى محسوب می شد. اين خانواده در واقع خوشبوترين و زيباترين گُلى بود كه در بيت رسالت روييده بود.
2 - مادرش فاطمه دختر قاسم بن محمّد بن ابوبكر بود. اين زن نيز به نوبه خود هم از سوى پدر و هم از سوى مادر اولين مهتر از سلاله ابوبكر به شمار مىآمد. نياى او، محمّد بن ابوبكر، از مجاهدان سپاه حضرت على عليه السلام بود، امام على شوهر مادر محمّد بود، زيرا آن حضرت پس از وفات ابوبكر، همسرش، اسماء بنت عميس، را به زنى گرفت و بدين ترتيب محمّد را در دامان خويش پرورش داد و از دانش خود او را بهره مند ساخت به طورى كه محمّد فدائى پاكبازى براى اسلام شد. آن حضرت پس از آنكه به خلافت رسيد، محمّد را به حكومت مصر برگماشت و وى در همان جا به دستور معاويه، كشته شد.
امام جعفر صادق علیه السلام بدين گونه عصاره جهاد مقدّس بود. وى از پدر و مادرى زاده شده بود كه هر دو از سلاله اى پاک و بزرگوار به شمار مىآمدند.
-
رشد و پرورش امام علیه السلام
ولادت امام صادق در روزگار جدّش، امام زين العابدين، كه مراتب فضل و عظمتش همه آفاق را پر كرده بود، صورت پذيرفت. او در سايه تربيت جدّش كه تمام معانى بزرگى و عظمت را بدو مىآموخت و تمام مفاهيم فضيلت و كمال را به او آموزش مىداد، مىزيست. و همواره زهد و عبادت و تلاش و كوشش جدّش را در راه خدا نظاره گر بود. ديدن اين امور، تأثير بسيارى در روح او گذارد تا آنكه آن حضرت به سن دوازده سالگى رسيد.
وقتى كليدهاى امامت عامه به پدرش امام باقر عليه السلام انتقال يافت و آن حضرت براى بجا آوردن تكاليف و مسئوليّتهاى خود به بهترين نحو قيام كرد، امام صادق عليه السلام جوانى نمونه و رشيد شده بود كه ديدگان شيعيان را به خود معطوف مىساخت و آنان او را ششمين رهبر والاى خود مىپنداشتند.
-
سفر آن حضرت به شام
امويّان در دوران پايانى حكومت خود كه جريانهاى فكرى متناقض در ميان امّت اسلام رواج يافته بود، آخرين تلاشهاى خود را براى پوشاندن حقايق، و اثبات متناقضات به كار مىگرفتند و مىكوشيدند رخدادهاى سياسى را با روش سياسى اسلاف منحرف خود، رتق و فتق كنند.
يكى از امور شگفتى آفرين حكومت آنان در اين برهه آن بود كه همچنان كه سال تغيير مى كرد جامه خلافت نيز در ميان آنان دست به دست مىگشت به طورى كه مىتوان گفت: سالى جديد آغاز نمىشد مگر آنكه خليفه اى جديد روى كار آمده باشد. علّت اين امر آن بود كه مردم، بنى اميّه را از خود طرد كرده بودند و از كرنش در برابر حكومت باطل آنان سر باز مىزدند.
به ويژه در اين برهه امام باقر علیه السلام از سختيها و ستمهاى امويّان بى بهره نبود، زيرا او پناهگاه حق و حق خواهان و پايگاه مظلومانى بود كه با سياست امويّان به ستيز برخاسته بودند.
در آن برهه شيعه به خاطر اقدامات ستمگرانه بنى اميّه، به مصايب و شدايد بزرگى گرفتار آمد چنان كه امام باقر علیه السلام مىفرمايد:
« سپس حجاج آمد. او شيعيان را به بدترين شكل مى كشت و آنان را به هر گمان و تهمتى دستگير مى كرد».
اوضاع به گونه اى بود كه اگر كسى را زنديق و يا كافر مىخواندند، برايش خوشايندتر از آن بود كه وى را شيعى و هواخواه حضرت على عليه السلام بدانند.
از آنجا كه خليفه اموى مى خواست حكومت خود را بر امام باقر علیه السلام تحميل كند و قدرت خود را به رخ او بكشد، درست همانند رفتارى كه جهان امروز سياست با مخالفان سياسى خود انجام مىدهد، آن حضرت را به شام فرا خواند. امام باقر علیه السلام نيز فرزند عزيزش امام صادق علیه السلام را در اين سفر با خود برد.
-
روزگار امامت حضرت صادق علیه السلام
در سال 117 هجرى، هنگامى كه امام باقر علیه السلام به عنوان قربانى گرانبهاى سياست ستمگرانه بنى اميّه، به جوار پروردگارش شتافت فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام را، كه آن هنگام در سن 34 سالگى بود، به مركز و مدرسه اى كه صدها تن از صاحب نظران و انديشمندان در آن گرد آمده بودند سفارش فرمود. اين مدرسه در واقع هسته دانشگاه بزرگى بود كه امام صادق علیه السلام پس از پدر خود آن را بنيان گذاشت، همچنين آن حضرت، امامت مردم را بر عهده امام صادق علیه السلام نهاد.
بدين ترتيب رهبرى دينى امّت و مسئوليّتهاى بزرگ امور سياسى آنان به امام صادق علیه السلام انتقال يافت.
-
دانشگاه بزرگ
شايد نتوان در تاريخ همانند مدرسه امام صادق علیه السلام، مدرسه اى فكرى يافت كه توانسته باشد نسلهاى متوالى را تحت تأثير خود قرار دهد و اصول و افكار خود را بر آنها حاكم سازد و مردمى متمدّن و فرهيخته با كيان و موجوديّتى يگانه بنيان نهاده باشد.
اشتباه است اگر بخواهيم دستاوردهاى اين مدرسه را فقط محدود به كسانى كنيم كه در آن به تحصيل علم پرداخته و معاصرانش از آن چيزها آموخته باشند، بلكه دستاوردهاى اين مدرسه در انديشه هايى است كه در جامعه ايجاد كرده و در مردان پرورش يافته اى است كه سيماى تاريخ و سيماى مسلمانان را دگرگون ساختند و تمدّنى را پديد آوردند كه تا قرنهايى دراز پايدار و پا بر جا بود.
در تاريخ ثبت است كه شمار كسانى كه مستقيماًاز افكار و انديشه هاى اين دانشگاه سيراب شده اند، به چهار هزار تن مىرسيده است.(2) و زمانىاهميت اين مسئله براى ما روشن مىشود كه بدانيم اين مدرسه در آگاهى بخشى به مردم مسلمان دوران خود و نيز مسلمانانى كه تا امروز از پى آنها آمده اند و نقش اول داشته و اينكه فرهنگ اصيل اسلامى تنها از اين چشمه فيّاض، جريان گرفته است، چرا كه پژوهشهاى انجام شده ثابت كرده است كه فرهنگهاى رواج يافته در ميان مسلمانان از انديشه هاى مسيحى و يهودى، افراد نفوذى آنان سرچشمه گرفته و يا از انديشه هاى فلاسفه يونانى و هندى كه كتابهايشان به عربى ترجمه شد و مسلمانان اصول و انديشه هاى خود را بر اساس آنها بنيان نهادند، تأثير پذيرفته است.
بنابراين جز مكتب امام صادق علیه السلام هيچ مدرسه و مكتب فكرى اسلامى، باقى نماند كه از كيان و وحدت و اصالت خود در تمام ابعاد زندگى محافظت كند. علّت اين امر آن بود كه پيروان اين مكتب، به اين مدرسه و افكار آن كاملاً اعتماد داشتند و همين اعتماد بود كه آنان را به نگاهبانى از اين مكتب و چهره ويژه آن در طول قرنها وامىداشت تا آنجا كه آنان رواياتى را كه در اين مدرسه مىشنيدند دهان به دهان بازگو مىكردند و اگر چيزى مىنوشتند تا هنگامى كه از كسانى كه اين روايات را از امام نقل مىكردند، اجازه مخصوص نمىگرفتند، به نشر آنها همّت نمىگماردند.
اگر ما بدانيم كه فرهنگ اسلامى، اعم از شيعى و سُنى، بر پيشوايان معاصر با امام صادق عليه السلام، همچون پيشوايان مذاهب چهار گانه اهل سنّت كه مسلمانان تنها بر مذاهب آنان تمسّک كرده اند، تكيّه داشته است و دريابيم كه اكثر اين پيشوايان انديشه هاى دينى خود را از اين مكتب بهره گرفته اند تا آنجا كه ابن ابى الحديد ثابت كرده است كه علم مذاهب چهار گانه اهل سنّت در فقه، به امام صادق بازگشت مىكند و مورّخ مشهور، ابونعيم اصفهانى در اين باره گفته است: شمارى از تابعان از امام صادق روايت نقل كرده اند از جمله: يحيى بن سعيد انصارى، ايوب سختيانى، ابان بن تغلب، ابو عمرو بن علاء و يزيد بن عبداللَّه بن هاد و همچنين پيشوايان برجسته از او نقل حديث كرده اند. كسانى همچون: مالک بن انس، شعبه حجاج، سفيان ثورى، ابن جريح، عبداللَّه بن عمر، روح بن قاسم، سفيان بن عيينه، سليمان بن بلال، اسماعيل بن جعفر، حاتم بن اسماعيل، عبدالعزيز بن مختار، وهب بن خالد، ابراهيم بن طهمان و مسلم بن حجاج نيز در صحيح خود به احاديث نقل شده از آ ن حضرت احتجاج كرده است،(3) اگر ما از تمام اين امور آگاهى يابيم آنگاه به درستى خواهيم دانست كه فرهنگ اصيل اسلامى تنها و تنها به امام صادق و مدرسه اى كه او بنيان گذارد، باز مى گردد.
از سوى ديگر اگر بدانيم كه تنها يكى از دانش آموختگان اين مدرسه، يعنى جابر بن حيّان، دانشمند و رياضيدان پر آوازه كه جهان همواره او را صاحب دانشى عظيم در زمينه رياضيات مىداند، 500 رساله در رياضيات داشته كه تمام آنها را امام صادق عليه السلام بر وى املاء كرده بود، آنگاه به افاضات بى شمار اين مدرسه بر دانش اندوزانش به خوبى پىخواهيم برد.
محمّد بن مسلم از آن حضرت 16000 حديث در علوم گوناگون روايت كرده است. اين نكته درباره بسيارى ديگر از دانشمندان گرانقدر نيز صدق مىكند به طورى كه يكى از آنان مىگويد: در اين مسجد (مسجد كوفه) 900 استاد را ديدم كه هر كدام مىگفتند: قال جعفر بن محمّد! حتّى ابوحنيفه مىگويد:
« اگر آن دو سال نبود هر آينه نعمان _ نام كوچک ابوحنيفه _ نابود مى شد».
بالاخره آنكه بايد بدانيم كه از هيچ یک از دوازده امام و بلكه چهارده معصوم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هم در ميان آنان محسوب است، به اندازه اى كه از امام صادق روايت نقل كرده اند، روايت نقل نشده است. دانشمندان متأخر شيعه، به گردآورى رواياتى كه از معصومين عليهم السلام نقل شده پرداخته اند. بحارالانوار مجلسى شامل 110 جلد است. جامع الاخبار نراقى كتابى است در رديف بحار الانوار و مستدرک بحارالانوار هم چيزى همانند بحار است، امّا بيشترين صفحات اين كتابها و نظاير آنها شامل احاديث امام صادق عليه السلام، كه بيشتر اين احاديث در فقه و حكمت و تفسير و مانند آنها مىباشد.
امّا از رواياتى كه در ديگر علوم از آن حضرت نقل شده، جز اندكى به دست ما نرسيده است، زيرا بيشتر اين روايات قربانى اختلافات سياسى شده كه متعاقب دوران امام صادق علیه السلام به وقوع پيوست. چه بسيار كتابهاى خطى شيعه كه به آتش منحرفان سوخته شد و از بين رفت!!
تنها بهره كتابخانه هاى فاطميون و مصر از اين ميان به بيش از سه ميليون نسخه خطى مى رسد. چه بسيار كتابهايى كه امواج خروشان دجله و فرات آنها را به كام خود كشيد و يا به آتش طمع عبّاسيان در بغداد و كوفه سوخت!! چه بسيار محدثان دانشمند و فرهيخته اى كه دانشهاى گوناگون در دلهايشان موج مىزد و مىتپيد، امّا از ترس كشتارها و جنايات عبّاسيان، جرأت اظهار و نشر آنها را نداشتند!!
اين ابن ابى عمير است كه روزگارى دراز در زندانهاى بنى عبّاس به سر برد و متأسفانه، تأليفاتش در اين مدّت پنهان ماند و حتّى زير خاک دفن شد و خاک آنها را خورد و بدينسان احاديث بسيارى و از جمله صحيحةالاعمال از بين رفت.
-
اين محمّد بن مسلم است كه 30000 حديث از امام صادق عليه السلام حفظ است، امّا حتّى يكى از آنها را هم نقل نمىكند!
هنگامى كه ما از اين مسائل آگاه مى شويم، مى توانيم به عمق فرهنگ اين مدرسه جهان اسلامى و نيز وسعت افق پهناور آن پى ببريم.
مشهور است كه روش امام جعفر صادق علیه السلام مطابق با جديدترين روشهاى آموزش و پرورش در جهان بوده است. حوزه درسى آن حضرت، به تربيت متخصصان اهتمام نشان مىداد. مثلاً هشام بن حكم متخصص در مباحث تئوريک بود و يا زرّاره و محمّد بن مسلم و عدّه اى ديگر در مسائل دينى تخصّص داشتند و جابر بن حيان متخصّص رياضيات بود و... به طورى كه وقتى كسى نزد آن حضرت براى علم اندوزى مىآمد، او مىپرسيد كه خواهان آموختن كدام علم است؟ اگر مرد پاسخ مىداد: فقه. امام او را به متخصّصان فقه راهنمايى مىكرد و اگر مىگفت: تفسير، او را به متخصّصان تفسير دلالت مىكرد و به همين ترتيب اگر مىگفت: حديث يا سيره يا رياضيات يا پزشكى يا شيمى، آن حضرت وى را به برجستگان و خبرگان در اين علوم راهنمايى مىكرد و آن دانشجو به ملازمت هر كس كه خود مىخواست، درمىآمد تا پس از مدّتى به دانشمندى توانا و برجسته در دانش دلخواه خود تبديل شود.
كسانى كه به مدرسه امام صادق عليه السلام مىآمدند، اهل منطقه و ناحيه اى خاص نبودند. سرشت جهان اسلام در عصر امام صادق علیه السلام چنان بود كه گسترش علم و فرهنگ و معرفت را در هر خانه اى اقتضا مىكرد. زيرا فتوحات پى در پى مسلمانان، دروازه هاى تازه اى از راههاى گوناگون زندگى و آداب و رسوم و انديشه هاى مردم را به روى آنان مىگشود و موجب پديد آمدن برخوردى تازه ميان انديشه هاى اسلامى و تئوريهاى ديگر مىشد. اين برخورد تازه در طريقه زندگى در نزد مسلمانان و امتزاج آن با آداب و رسوم ايرانيان و روميان و ديگر همسايگان حكومت اسلامى موجب مىشد تا جامعه نوينى پديد آيد كه عميقاً و كاملاً تحت تأثير وضع جديد قرار گيرد و از راه اسلام منحرف گردد و همين امر باعث ايجاد تناقضاتى در حيات جامعه مسلمانان شد و باز نمودهاى منفى بسيارى از اين امتزاج طبيعى و ناگهانى از خود بر جاى گذارد.
از اين رو، مردم در آن روزگار به فرا گيرى علم و دانش شتاب ورزيدند و براى دستيابى به دانش بيشتر، خود را به محضر امام صادق عليه السلام رساندند. طوايف گوناگونى از گوشه و كنار جهان اسلام به نزد آن حضرت رفتند، مركز حساسى كه آن حضرت انتخاب كرده بود، دستيابى آنان را به وى آسان مىساخت چرا كه آن حضرت در بيشتر عمر خود، مدينه را كه به مثابه عصب حساس جهان اسلام به شمار مىآمد به عنوان مقرّ و پايگاه خود اختيار كرد. هر ساله گروه هاى بسيارى از مسلمانان براى اداى مناسک حج و رفع مشكلات و مسائل عملى و نظرى خود به حرمين (مكّه و مدينه) رهسپار مىشدند و در آنجا بود كه آنان با امام صادق علیه السلام و مدرسه بزرگ آن حضرت برخورد مىكردند و هر آنچه را كه مىخواستند در نزد حضرتش مىيافتند.
در اينجا، مناسبت دارد كه اجمالاً به موج الحادى كه در دوران زندگى امام صادق عليه السلام بر جامعه اسلامى يورش آورده بود، اشاره اى كنيم. اين موج با مدرسه امام صادق نيز برخورد كرد، امّا آن را سدى استوار و خلل ناپذير يافت كه از عهده پاسخ گويى به آن موج برآمد و آن را از حركت باز انداخت و به غبار تبديل كرد. از آنجا كه ما مىكوشيم زندگى آن امام بزرگ را خلاصه وار بررسى كنيم و خطوط ويژه مدرسه بزرگ آن حضرت را مشخص سازيم، بايد مرورى گذرا نيز به اين موج فراگير داشته باشيم.
پيش از اين گفتيم كه فتوحات اسلامى، موجب شد تا برخوردهاى نيرومندى ميان مسلمانان و تازه مسلمانان پديد آيد. از آنجا كه بيشتر مسلمانان درک و بينشى شايسته و استوار از اسلام نداشتند، اين برخوردها به نتيجه اى نامطلوب و منفى انجاميد، و مسلمانان را به دو گروه تقسيم كرد.
گروه اوّل محافظه كاران و قشرى گرايانى بودند كه تنها جنبه ظاهرى دين را گرفته و از فهم جوهر و حقيقت و كُنه آن باز مانده بودند. اينان عقل و خرد خود را همراه با آن معيارها گم كرده بودند. گروه خوارج از پيشتازان اين گرايش بودند چنان كه اشاعره نيز اين گونه بودند، البته با ملاحظاتى در طوايف آنها از نظر اختلاف در كميّت و كيفيّت.
گروه دوّم تندروهايى بودند كه شديداً از وضع موجود در جامعه تأثير پذيرفته بودند. اينان معيارها را به كنارى افكنده و تنها بدانچه عقلهاى كوته آنها بر حسب اختلاف گرايشها و دگرگونى شرايط، به آنان ديكته مىكرد، اكتفا كرده بودند. در پيشاپيش اين گروه، ملحدان و پس از آنها با فاصله بسيار معتزله و ديگر فرقه هايى كه بديشان نزديک بودند، جاى داشتند.
-
بنا به طبيعت وضع اجتماعى موجود در آن روزگار كه مرتد بدحال تراز كافر اصيل قلمداد مىشد، آنان مجبور به استتار بودند. اگر چه مرتد اندر همان هنگام جزو اقليّت به شمار مىآمدند، امّا انديشه هايشان را از آبشخور فلسفه يونان، سيراب مىكردند.
اعراب تا آن روزگار با انديشه هاى يونانى هيچ آشنايى نداشتند، آشنايى آنان هنگامى آغاز شد كه نهضت ترجمه در عصر امام صادق عليه السلام و پس از آن صورت پذيرفت.
از اين رو تنها شمار اندكى از مسلمانان كه تمام ابعاد فلسفه نظرى اسلام را درک كرده و به وجوه تفاوت ميان آنها و ديگر تئوريها پى برده بودند، مىتوانستند با اقامه دليل و برهان اصول فكرى اسلام را اثبات كنند و اصول و تئوريهاى ديگر مكاتب را در هم بكوبند.
اين عده اندک با كسانى برخورد مى كردند كه معلومات آنها بر مجموعه اى از احاديثى كه از ابوهريره و امثال او روايت شده بود محدود بود و اصلاً به تناقضات فراوانى كه در آنها به چشم مىخورد، توجه نشان نمى دادند. اينان خود را بر حقّ گمان مىكردند و مىپنداشتند كه از توانايى كافى براى اثبات ادعاهاى توخالى و بىاساس خود بهره مندند. از اين رو مىبينيم كه هر كدام از آنها حزبى راه مىاندازد و مردم را پنهانى به خود فرا مىخواند.
بنابراين، امام بر خود لازم ديد كه در برابر اين گروه ها به ستيزه برخيزد و اوهام باطل آنها را از هم بشكافد. آن حضرت براى رسيدن به اين هدف سه طرح خردمندانه ترسيم كرد:
1 - او قسمتى از مدرسه اش را به كسانى اختصاص داد كه از فلسفه يونان بالأخص و ساير فلسفه ها بالأعم آگاهى داشتند و به خوبى از نظر اسلام درباره آنها و دلايلى كه آن فلسفه ها را نقض مىكرد، آگاه بودند. كسانى همچون هشام بن حكم متكلم پرآوازه و عمران به ايمن و محمّد بن نعمان احول و هشام بن سالم و ديگر مشاهير علم و حكمت و كلام كه به معيارهاى نظرى اسلام نيز آگاه بودند.
2 - آن حضرت به نوشتن رساله هاى همچون «توحيد مفضل» و « اهليجه» و... اقدام كرد.
3 - رويارويى شخصى با سران انديشه هاى الحادى.
از آنجا كه طرح سوّم در رويارويى با اين موج الحاد از دو طرح ديگر مؤثرتر و كار آمدتر بوده، سزاوار است كه اندكى بر روى آن توقف كنيم و برخى از ماجراها و رويدادهاى مهمى را كه در اين خصوص رخ داده است با هم بخوانيم:
1 - ابن ابى العوجاء و ابن طالوت و ابن اعمى و ابن مقفع به همراه گروهى از كافران در موسم حج در مسجدالحرام گرد آمده بودند. امام صادق عليه السلام نيز در آن هنگام در مسجد الحرام حضور داشت و براى مردم فتوا مىداد و قرآن را تفسير مىكرد و سؤالاتشان را با آوردن دليل و برهان پاسخ مىگفت. كافرانى كه آنجا حضور داشتند از ابن ابى العوجاء درخواست كردند كه در محضر امام گستاخى كرده سؤالى بپرسد كه وى را در ميان اطرافيانش رسوا سازد.
ابن ابى العوجاء درخواست آنان را پذيرفت. پس از آنكه مردم از گرد امام صادق عليه السلام پراكنده شدند، ابن ابى العوجاء نزد آن حضرت رفت و گفت: اى ابوعبداللَّه! مجلس ها اماناتند(4) و هر كه را سُرفه گريبانگير شود ناگزير از سرفه كردن است. آيا به من اجازه پرسش مىدهى؟ امام فرمود: هر چه مىخواهى بپرس.
ابن ابى العوجاء پرسيد: چقدر مىخواهى اين خرمن را لگدمال كنيد و به اين سنگ پناه آريد و اين خانه، برافراشته بر سنگ و كلوخ را بپرستيد و گرداگردش چونان شتر هروله كنيد؟! اينجا كسانى هستند كه در اين باره مىانديشند و اين كارها را كردار فردى بى خرد و بى بصيرت مىدانند. پاسخم گوى كه تو رأس اين امر (دين) و بزرگ آن هستى.
امام صادق علیه السلام در پاسخ او فرمود:
« راستى هر كه را خداوند گمراه و دلش را كور كند، حقّ را ناديده انگارد و به جستجوى آن برنخيزد و شيطان دوست و صاحب او مىشود و او را به وادى هلاكت مىافكند و بيرونش نمىبرد. اين خانه اى است كه خداوند بدان آفريدگانش را به بندگى گرفت تا با آمدن به سوى آن طاعتشان را بيازمايد. پس آنان را بر تعظيم و زيارت آن برانگخيت و آن را قبله نماز گزارانش گرداند. اين خانه شعبه اى از رضوان خداست و راهى است كه به آمرزش او مىانجامد. اين خانه بر قرارگاه كمال، استوار شده و مجمع عظمت و شكوه است. خداوند آن را دو هزار سال پيش از گستردن زمين آفريد پس سزاوارترين كس براى اطاعت از آنچه فرموده و خوددارى از آنچه باز داشته، همانا خداوند آفريننده ارواح و صورتهاست.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن