Bolt
ستاره تلویزیونی که کشف میکند زندگی بهترین نمایش واقعگراست
بولت ستارهی سگ نمایشهای تلویزیونی ست که در نهایت به این کشف میرسد که زندگی بهترین و واقعیترین نمایش است. «بولت» داستان ستارهی سگ بامزهای را روایت میکند که از پیلهی شهرت و اعتباری که به دور او تنیده شده بیرون میجهد و با چالشهای زندگی واقعی رو به رو می شود. دنیای حقیقی دیجیتالی که در آن قهرمانش -سگی سخنگو که با صدای جان تراولتا همراه است- با کبوترهايي پرادعا، گربهای غرغرو (سوزی اسمن) و موشی دوستداشتنی با نام رینو (مارک والتن) مواجه میشود.
بولت در سریالی که هم اسم خود او و حتی هم اسم همین فیلم است در نقش سوپرسگی نترس و از لحاظ ژنتیکی تغییریافته ظاهر میشود که باید هر هفته صاحبش، دختری به نام پنی (میلی سیروس، «هانا مونتنا»)، را از چنگال یک شرور ناجوانمرد چشمسبز (ملکوم مکداول) نجات دهد. نمایش بولت بیهیچ تلاشی مورد توجه قرار میگیرد چون او کاملا از اینکه در برنامهای نقش بازی میکند بیاطلاع است. چیزی شبیه جیم کری در نقش ترومن در «نمایش ترومن». بولت حقیقت زندگی واقعی خود همانند قوانین شکار، کارهای نمایشی ویژهی سگها و حتی شیوهی تحت تاثیر قرار دادن انسانها برای کسب غذا را یاد میگیرد چون تا آن زمان چیزی از آن نمیدانسته و همانجاست که ناگهان از کشف خود به عنوان سگی معمولی متحیر میشود.
«بولت» از نگاههای تیزبین و احساسبرانگیز کارگردانهايي همچون بایرون هوارد و کریس ویلیامز بهره میبرد، با فیلمنامهای به قلم آقای ویلیامز و دَن فگلمن که شمههایی از دیدگاههای اگزیستانسیالیستی را در بطن خود جایی داده است. «بولت» در آن واحد ترکیبی از هجو شناختهشدهی دنیای صنعتی-رویایی مشهور هالیوود و محصولی رنگ و لعابدار و گرانقیمت از کمپانی دیزنی-پیکسار است.
مادامیکه صنعت پیکسار تحت تاثیر چنین انیمیشن لطیف و با نگاههای ریزبینانهای قرار گرفت، به نظر میرسید داستان نشانههایی از گروه تولیدات پیشین او و با اهدافی مشترک را در بطن خود جای داده باشد. شرایط «بولت» تا حد زیادی به باز لایتیر «داستان اسباببازی» -جایی که او باید بداند هویت واقعیاش در پس مصنوعی بودنش پنهان است- و البته تا حد زیادی به لایتنینگ مککویین در «ماشینها» شبیه است. سفر تبعیدوار و بازگشت او که منجر به پیدا کردن خودی جدید که بی شک از نمونهی اولیهاش خیلی هم بهتر است، میشود. همانند نمو، وال-ای و برخی از پرنسسهای قهرمان در دنیاهای قدیمی دیزنی. و به عنوان سنت همیشگی دیزنی، بولت هم با نوچهای وراج و گیج و منگ، رنیوی مضحک، همراه است و گاهی هم تحتالشعاع افکار او قرار میگیرد.
از طرفی یک چنین طنز زیرکانهی غافلگیرکنندهای به سختی به شوهای خودآگاهانهی اچ بی او همانند «اشتیاقت را سرکوب کن» محدود میشود. در فیلمهای کودکانهای همانند «هانا مونتانا» هم چنین ردپاهای زیرکانهای اما در قالب محتوایی سودمندتر و کارآمدتر شکل گرفته است، به گونهای که تصویری را پیش روی مخاطبان جوانتر قرار میدهد که بتوانند از میان غبارهای سردرگمی و بدگمانی که هر چه بیشتر و بیشتر هوای فرهنگ و سنت جایی را که در آن زندگی میکنند، استنشاق کنند.
چیزی که «بولت» را سرزنده و تازه نگه میدارد، وفور حس اصیل شوخطبعی بیتکلفی ست که در رأس هرگونه وسواس در پرداختن و توجه به کاری استادانه و حرفهای قرار گرفته است. فیلم در سه مرحله کبوترهایی را نشان میدهد که هر کدام نمایندهی ویژگیهای زیستمحیطی خود هستند، برای مثال وقتی که من نوع نیویورکی دس-دم-دوس را دیدم به نظرم خیلی جالب آمد. و به همان نسبت خود بولت هم موجود کوچک باهوشی ست با شخصیتی جذاب و صدایی لطیف که حرکات و اداهایش، او را به موجودی به یادماندنی بدل ساخته است. نسخهی سی-دی فیلم که در برخی سالنهای تئاتر به نمایش در میآید، نسبت به نمایشهای سینمایی و امکانات پیشرفتهای که در اختیار دارد، تاثیرات خود در جذب مخاطب و میخکوب کردن او به روی صندلی را از دست داده است. به سخن دیگر، «بولت» یک فیلم خوب و واقعی ست اما نه از نوع بزرگ و اعلای آن. شاید بتوان آن را بیشتر فیلمی سازماندهی شده و دارای زیربنای فکری تلقی کرد تا یک انیمیشن معمولی و با طرحی آشفته که کودکان بیطاقت و والدین با احساس مسئولیت آنها را در پیچیدگیهای خود به دام میاندازد. فیلم لحن احساسبرانگیزی دارد اما این جریان زیاد طول نمیکشد و دوام ندارد یا حتی میتوان گفت در حدی ابتدایی باقی میماند همانند زمانی که قهرمان آن از رویاهای هالیوودیاش میپرد و همان موقع است که صمیمیت، هوش و اشتیاقش دلپذیر میشود.
منبع : سینمای ما - تبيان