چرا به كثرتگرايي نيازمنديم
دليل اينكه چرا طي 150 سال گذشته نهادهايمختلف يكي پس از ديگري خودمختار شدهاندساده است. نهاد متكي بر وظيفه و خودگردان تنهانهادي است كه عمل ميكند. عملكرد مستلزمتمركز دقيق و شفاف است. نهادهاي چند منظورهداراي عملكرد نيستند. پيشرفتهاي 150 سالگذشته در هر حوزهاي حاصل توجه و تمركز دقيقو ارزشهاي خود - محور است. همه نهادهايعمل كننده جامعه امروز تخصصي هستند. همهآنها فقط به وظيفه خود ميپردازند. بيمارستانبراي درمان اشخاص مريض و آتشنشاني برايجلوگيري و خاموش كردن آتش است. شركتبازرگاني براي رفع نيازهاي اقتصادي است.پيشرفتهاي عظيم درباره سلامت عمومي عمدتانتيجه تلاش سازمانهاي مستقل براي تمركز برروي يك بيماري يا بخشي از بدن انسان و ناديدهگرفتن هر چيز ديگر است (انجمن سرطان آمريكا،انجمن قلب آمريكا، جامعه شش آمريكا، جامعهسلامت رواني آمريكا و غيره)
هر زمان كه نهادي از گستره تمركز دقيق وتخصصي خود فراتر رود عملكردش متوقفميشود. بيمارستانهايي كه سعي كردهاند، به غير ازمراقبت از بيمار، به آموزش بهداشت و پيشگيرياز بيماري نيز بپردازند با شكست جدي مواجهشدهاند. دلايل زيادي وجوددارد كه چرامدرسههاي دولتي آمريكا مشكل دارند. اما مطمئنايك دليل بارز آن اين است كه ما سعي كردهايم ازمدرسه يك مركز اصلاح اجتماعي و نژاديبسازيم. در تمام ديگر كشورها از جمله كشورهاييكه مشكلات جدي اجتماعي خاص خود دارند(مثل فرانسه كه جمعيت مهاجر زيادي دارد)مدرسهها تنها به بچهها ياد ميدهند كه بخوانند وهنوز هم در اين تلاش موفق هستند. ممكن استاين بحث مطرح شود كه تأكيد حاضر بر "ايجادارزش سهامدار" به عنوان تنها رسالت كسب و كاردولتي بسيار محدود است و ممكن است در واقعبه شكست خود بينجامد. اما اين مسئله منجر بهبهبود عملكرد مالي شركتها فراتر از محدودهايشده است كه نسل قبلي امكانپذير ميدانست، وبسيار فراتر از گسترهاي كه همين شركتها هنگامفعاليت براي رسيدن به هدفهاي گوناگون به آندست يافتهاند، يعني هنگامي كه هدف از ادارهشركتها رسيدن به منافع همه سهامداران (مانندسهامدار، كارمند، مشتري، و غيره) به يكسان است(و من خود متأسفانه براي سالها همين هدف راتبليغ ميكردم.)
يك پديده چشمگير اجتماعي سي سال اخيردر آمريكا، يعني رشد بيرويه "بزرگ كليساهاي"جديد (كه اكنون در اروپا نيز رواج يافتهاند) مبتنيبر نهادهايي است كه صرفا به يك هدف ميپردازندو آن تقويت معنويت در مريدان كليساست.
نقطه قوت سازمان امروزين كثرتگرا ايناست كه نهادي تك هدفي است. اين نقطه قوت
بايد حفظ شود. اما در عين حال جامعه هم بايدحفظ شود - و در بسياري موارد بايد بازسازيشود.
سؤالي كه بايد پاسخ داده شود اين است كهچگونه ميان مصالح عام و هدف ويژه نهاد تعادلبرقرار شود. اگر نتوانيم به چنين تركيبي دست يابيمكثرتگرايي جديد مطمئنا به سرنوشت همانكثرتگرايي قديمي پانصد سال پيش دچار خواهدشد. اين كثرتگرايي خود را نابود ميكند چونجامعه را نابود خواهد كرد. اما اگر در عين حالنهادها هدف منفرد خود را ناديده بگيرند يا حتي آنرا تضعيف كنند، كثرتگرايي جديد به خاطر عدمعملكرد خود از بين خواهد رفت.
رهبري در آنسوي ديوارها
ميدانيم كه اين يكپارچگي دستيافتني است. درواقع قبلا بسياري در اين راه موفق شدهاند. آنچهرهبران همه نهادها نيازمند آناند اين است كهمسئوليت رهبري را به آنسوي ديوارها بكشانند.آنها بايد نهادهاي خود را هدايت كنند تا به عملكردآنها جامه عمل بپوشانند. اين كار مستلزم تمركزتك ذهني بر نهاد مورد نظر است. اما در عين حالاعضاي نهاد (و نه فقط رهبران) مجبورند مسئوليتجامعه را به آنسوي ديوارهاي نهاد خود ببرند.
اين يكپارچگي داراي بعد مالي است:حمايت مالي از سازمانهاي خودمختار اجتماعيهم توسط دولت و هم خودكسب و كار.يكپارچگي بعد عملكرد هم دارد: سازمان شركابراي انجام تكاليف مشترك در ميان انواع مختلفنهادها. بعد شخصي آن هم چنين است: كارداوطلبانه در سازمانهاي اجتماعي توسط اعضاينهادها; گسترش مشاغل دوم توسط افراد موفقي كهدر ميانسالي مثلا از مسئول بخش در يك شركتبزرگ به مسئول كنترل در يك بيمارستانغيرانتفاعي منتقل ميشوند; و گسترش مشاغلموازي توسط اشخاصي كه در نيمه دوم زندگيخود در حالي كه به كار اصلي خود ادامه ميدهندمسئوليت و وظيفه مهمي را هم در خارج از آن كارقبول ميكنند.
اما سواي همه اينها ما نيازمند يك بينشمتفاوت هستيم. بايد در هر نهاد و در هر بخشرهبراني را بپذيريم كه دو مسئوليت دارند. آنهامسئول عملكرد نهاد خويش هستند و اين مستلزمآن است كه خود و نهادشان متمركز و محدودباشند. آنها مسئول جامعه به عنوان يك كل نيزهستند. اين مسئوليت مستلزم احساس تعهد استو مستلزم اين است كه بپذيريم نهادهاي ديگر همارزشهاي متفاوتي دارند. به اين ارزشها احترامبگذاريم و آنها را ياد بگيريم. اين كار نيازمندسختكوشي است. اما فراتر از همه مستلزماحساس تعهد، اعتقاد راسخ و عشق به مصلحتعام است. بلي، هر نهادي خودمختار است و بايدكار خود را انجام دهد درست مثل اعضاي يكاركستر كه هر كدام نقش خود را ايفا ميكنند. اماگروه و جامعه هم وجود دارد و فقط وقتي هرنوازنده با گروه نوازندگان همراه باشد نوايموسيقي به گوش ميرسد، در غير اين صورتچيزي جز سر و صدا توليد نخواهد شد و اين مقالهدرباره گروه است.
مرجع
drucker.org