تفاوت دو برجي که شباهتي به هم ندارند
علي اعطا در ماه هاي اخير گفته ها و نوشته هاي فراواني درباره دو المان مهم شهر تهران، «برج آزادي» و «برج ميلاد»، به عرصه رسانه ها راه پيدا کرد و البته هر کدام به دليلي متفاوت. برج ميلاد به مراحل پاياني ساخت و ساز خود نزديک مي شود و به همين دليل، اخباري که حکايت از به پايان رسيدن آن دارند، مطرح مي شوند و نيز اظهارنظرهاي مختلفي که آن را نماد تازه شهر تهران قلمداد مي کنند و ادامه ساخت و ساز آن را مشروط به شروطي از قبيل به کارگيري معماري اسلامي و هويت بخشي و... مي دانند. از سوي ديگر برج آزادي، که تا پيش از سر برآوردن اين «نماد تازه شهر تهران» به عنوان نماد و نشانه اين شهر شناخته مي شد، به دلايل ديگري مورد توجه قرار گرفته است، بحث و جدل ها پيرامون مرمت اين بناي تاريخي، تعيين حريم آن و مسائلي از اين قبيل، موجب اين مجادله ها بوده است.
این عکس کوچک شده است برای مشاهده ی سایز اصلی کلیک کنید
اول...
به اين جملات دقت کنيد؛
ما نويسندگان، پيکرتراشان، معماران، نقاشان و دوستداران زيبايي پاريس، پاريسي که تا به حال دست نخورده باقي مانده بود، با تمام قدرت به نام سليقه فرانسوي که ناديده گرفته شده است، به نام هنر و تاريخ فرانسه که مورد تهديد قرار گرفته است، نسبت به احداث برج هيولاصفت در قلب پايتخت مان اعتراض داريم. آيا شهر پاريس بايد باز هم تخيل غيرمتعارف و منفعت طلب يک سازنده دستگاه را تحمل کند تا آبروي خود را از دست بدهد و به شکل غيرقابل جبراني زشت شود؟ اطمينان داشته باشيد برج ايفل، که حتي امريکاي تاجر هم آن را نخواست، مايه آبروريزي پاريس است.

ادامه ...


همه اين را حس مي کنند، همه اين را مي گويند، همه از آن عميقاً غمگين هستند و ما تنها بازتاب ضعيفي از عقيده عمومي هستيم که اين چنين بحق نگران شده است. سرانجام وقتي خارجيان براي بازديد از نمايشگاه ما بيايند، با تعجب فرياد خواهند زد؛ «چي؟ فرانسويان براي نشان دادن سليقه اي که آن همه مايه فخر و مباهاتشان است اين چيز نفرت انگيز را پيدا کرده اند؟» حق دارند ما را مسخره کنند، چون پاريس آثار درخشان گوتيک، پاريس پوژه، ژرمن پيلون، ژان گوژون، باري و غيره به پاريس آقاي ايفل تبديل خواهد شد.
کم وبيش مي توان فهميد که جملات فوق در قالب يک نامه اعتراض آميز از سوي گروهي از اديبان و هنرمندان که احتمالاً آدم هاي مهمي هم بوده اند در مخالفت با ساخت «برج هيولاصفت ايفل در قلب پايتخت» نوشته شده است. در ميان امضاکنندگان نامه، نام افرادي همچون مسونيه (نقاش فرانسوي)، شارل گونو (آهنگساز فرانسوي)، شارل گارنيه (معمار فرانسوي سازنده اپراي پاريس)، الکساندر دوماي پسر (نمايشنامه نويس و رمان نويس فرانسوي)، گي دوموپاسان (نويسنده فرانسوي) و... به چشم مي خورد.
امروز در همه جاي دنيا، ايفل را به عنوان نماد شهر اسطوره اي پاريس و حتي کشور فرانسه مي شناسد. چرا؟
دوم...
در سال 1345، مسابقه اي با موضوع طراحي نماد شهر تهران، در ميان معماران ايراني، به اجرا گذاشته مي شود و در نهايت، طرح معمار ايراني حسين امانت که در آن زمان يک دانشجوي 26 ساله بود، به عنوان طرح برنده انتخاب مي شود.
عمليات احداث برج در آبان سال 1348 آغاز مي شود و در دي ماه سال 1350، پس از 28 ماه به پايان مي رسد.
آنچه در طراحي اين برج، مد نظر قرار گرفته است، تلفيقي نمادين ميان دو شيوه معماري پس از اسلام و پيش از اسلام است. در وب سايت رسمي طراح برج آزادي آمده است؛ «اين مونومان، سعي دارد رهاوردهاي فرهنگ و تمدن ايراني به تاريخ جهاني را که در طول اعصار و قرون شکل گرفته است، به نمايش بگذارد. اين مونومان، در مرکز يک ميدان بزرگ قرار دارد که دروازه سمبليکي را براي شهر تهران شکل مي دهد. سازه آن متشکل از چهار ستون بسيار بزرگ است که چهار قوس بر روي آنها قرار گرفته است. اين سازه در ميانه ميداني از فواره ها بر زمين ساري که همچون باغ هاي ايران باستان منقش شده، نشسته است. يک سالن موزه در زيرزمين و دو سالن نمايشگاه در طبقات فوقاني قرار دارند. شکل گنبدي که سقف آن طبقات بالايي را مي پوشاند، طاق هاي معماري دوره اسلامي ايران را يادآوري مي کند.»
سوم...
در سال 1373، ضمن مکاتبات و رايزني هايي ميان چند نهاد اجرايي و دولتي، پروژه ساخت مجموعه مرکز مخابرات تهران مطرح مي شود. از آن سال تا اکنون، برنامه ريزي، طراحي و شکل گيري اين طرح مهم شهري، که عنصر شاخص و اصلي آن، برج ميلاد است، ادامه داشته است و اکنون، در سال جديد، در آستانه به ثمر رسيدن اين طرح قرار گرفته ايم. با توجه به فرارسيدن ماه هاي پاياني و به عبارتي، بهره برداري از آن، يک بار همچون سال هاي اوليه طرح اين پروژه، اين موضوع بيش از گذشته به رسانه ها راه پيدا کرده و اظهارنظرهاي مسوولان و کارشناسان، پيرامون آن شدت پيدا کرده است و شاهد اخبار و عناويني هستيم همچون؛
«مناره هاي ايراني، معماري برج ميلاد را شکل داد.»
«برج ميلاد به عنوان برجسته ترين سازه معماري مدرن، ثبت ملي مي شود.»
«اين برج در آينده به عنوان نماد شهري تهران مطرح مي شود.»
و...
اين مقدمه سه گانه - و در واقع توضيحاتي درباره سه المان مهم شهري - را نوشتم تا برسم به اينکه اصولاً نماد شهري به چه معناست؟ چه کسي مي تواند تصميم بگيرد يا پيش بيني کند که در آينده، چه چيزي مي تواند نماد يک شهر باشد و اين فرآيند، در چه بستري صورت مي گيرد و در اين ميان، در شهري مثل تهران که حالا ديگر صاحب دو نماد مهـــم شده است کـه انگــار - اينطور که از اظهارنظر ها برمي آيد - در پس پرده، يک مختصر رقابتي هم با يکديگر دارند، اين دو نماد هر کدام در چه جايگاهي قرار مي گيرند. يا اينکه آن نامه اعتراض آميز نسبت به ساخت برج ايفل و آن سرنوشت متفاوت را چگونه تحليل مي کنيم؟

به ترتيب قد، در صف
... از ايفل شروع کنيم که براي پيشبرد بحث، نمونه بدي نيست. با وجود نظر منفي آن نويسندگان و شاعران و هنرمندان و خيلي هاي ديگر، چرا ايفل ماندگار شد؟
به نظر مي رسد هم ماندگاري اين اثر و نمادين شدنش و به انتقاد و حتي سخره گرفتنش، به علت ارژيناليته خاص يک عصر است. ايفل، محصول ارژينال يک عصر ارژينال بود؛ عصر صنعت، عصر آهن، عصر نمايشگاه هاي جهاني که قرار است معرف پيشرفت هاي مهندسي در نيمه دوم قرن نوزدهم باشند. اتفاق جديدي در حال رخ دادن است و هنوز کسي اين چشم انداز دقيق را از تحولاتي که قرار است معماري و ساخت و ساز را از اساس متحول کنند، ندارد. در برج ايفل، ارژيناليته يک مقطع زماني مهم آشکار است، يادگاري از روزهاي آغازين عصر صنعت و آهن.
برج ميلاد به ترتيب قد، در صف برج هاي مخابراتي جهان ايستاده است و رتبه چهارم را گرفته است. اما برج ميلاد رو به آينده ندارد. روند ساخت برج هاي مخابراتي، با ساخت برج سي ان در تورنتو در دهه شصت ميلادي آغاز مي شود و در ادامه، اين روند در دهه نود، به ميزان ماکزيمم خود مي رسد. در قرن جديد، برج هاي ميلاد تهران و Macau Tower در چين (در سال 2001) تنها برج هاي مخابراتي هستند که ساخته شده اند و کاهش ساخت آنها، لااقل يکي از دلايلش به وجود آمدن تکنولوژي هاي تازه و جايگزين بوده است.
برج ميلاد حرف تازه اي نيست. اصراري هم نيست که باشد البته. گفتن حرف هاي تازه در معماري، بستر و شرايط ويژه مي طلبد. برج ميلاد، در بهترين حالت، چيزي مي تواند باشد که از نمونه هاي مشابهش در جاهاي ديگر دنيا، کم نداشته باشد. ميلاد نشانه هيچ مقطع تاريخي خاصي، نشانه هيچ اتفاق ارژينالي نيست که در اين مملکت به وقوع پيوسته باشد.
اما به لحاظ طراحي، طراح برج ميلاد مدعي است که اين طرح از مناره هاي ايراني الهام گرفته شده است. آيا واقعاً مي توان با ديدن اين برج چنين استنباطي داشت؟
برجي که بيش از هر چيز شبيه به ديگر نمونه هاي جهاني است، شبيه به برج کوالالامپور، سي ان کانادا، تيان جين در چين و... حالا گيريم در سازه آن از هندسه معماري ايراني هم الهام گرفته شده باشد.
اين شباهت به نمونه هاي جهاني، البته امري مذموم نيست که ما بخواهيم برج را به مناره هاي مسجد نسبت دهيم. اما آن کيفيت اساسي فرهنگي را که يک نشانه شهري بايد داشته باشد تا ابعاد بين المللي پيدا کند، از آن مي گيرد.
از انصاف نبايد گذشت، برج ميلاد زيباست. لااقل از نظر من نويسنده زيباست. به خصوص از زماني که آن المان بالاي برج، ساخته شده و ارتفاع برج را به وضعيت فعلي رسانده، احساس مي کنم اين برج، فرم و تناسبي به قاعده دارد. از طرفي، اعتبار و اهميت مجموعه وسيعي که در سايت اين پروژه در حال ساخت يا در حال اتمام است، نبايد ناديده گرفته شود، مجموعه اي حتماً اعتباري براي پايتخت خواهد بود و نيز، در عرصه فني و مهندسي، افتخاري براي اين سرزمين. آنچه به عنوان نقد و تحليل مطرح مي کنيم، صرفاً با جنبه هاي ذهني و فرهنگي اثر سر و کار دارد.
مساله اينجاست که وقتي تلاش مي کنيم براي يک اثر «آنچه که نيست» را بتراشيم و مدام تکرار کنيم، ناخودآگاه فهم و درک عمومي نسبت به «آنچه که هست» را گمراه مي کنيم و عملاً، ارزش هاي واقعي (و نه خيالي) آن را هم زير سوال مي بريم. بگذاريم اين مجموعه، هماني باشد که هست، هماني که افکار عمومي درباره آن قضاوت خواهد کرد و تصميم خواهد گرفت که بالاخره اين برج مي تواند نماد پايتختش باشد يا نمي تواند، براي آن ارزش تراشي نکنيم.
يک شهر و دو نماد
برج آزادي طراحي قابل تاملي دارد. تجربه طراح، براي دستيابي به ايده اي که بتواند معرف يک فرهنگ، يک تمدن و يک سرزمين باشد - اگر چه مطلقاً يک قاعده کلي و قابل تعميم را نمي توان استخراج کرد - در جاي خود تجربه موفقي است. براي روشن تر شدن اين تجربه و دليل غيرقابل تعميم بودن آن بايد توضيح بيشتري داد.
ملت هاي صاحب تمدن، صاحب ثروت و صاحب پيشينه، زماني که در معرض تندباد مدرنيته قرار مي گيرند، گويي با زمينه متفاوتي مواجه شده اند که همه چيز را از اساس دگرگون مي کند. حالا ما کاري با تحليل تاريخي نداريم که در ايران، اين مساله چه پروسه اي را طي کرد، اما خلاصه اينکه معماران ما در چند دهه اخير، دغدغه هويت داشته اند.
به گونه اي که هم دستاورد هاي مدرنيته را بپذيرند (و چاره اي هم ندارند) و هم چيزي از تاريخ و فرهنگ خودشان به آن اضافه کنند. زماني که اثر عمومي معماري خلق مي کنيم، يکي از رويکردهاي خيلي ساده انگارانه، نمادسازي است، نمادي از گذشته روي سازوکاري مدرن. اما وقتي مساله ايجاد يک مونومان باشد، نمادسازي به هيچ عنوان ساده انگارانه نيست. بلکه مساله عمق و ارتفاع ايده اي است که مبناي نمادسازي مي شود.
برج آزادي، سازوکاري مدرن دارد (مدرن به معناي عام کلمه و نه يک سبک خاص). از سويي، موتيف ها و عناصري آشنا همچون دو قوس، هندسه به کار رفته در اثر و... در آن براي کسي که حداقل شناخت بصري را از معماري ايران دارد، آشنا هستند.
اما مجموع اين عناصر، چنان در يک کليت ساختاري در هم تنيده اند