بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 از مجموع 2

موضوع: غزل و اسرار ماندگاری آن

  1. #1
    O M I D آواتار ها
    • 15,114
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    راه های ارتباطی

    Icon1 غزل و اسرار ماندگاری آن



    شعرهای خوب ، غالباً حاصل یک حس و حال واحدند، یعنی لحظاتی که شاعر به قول اخوان ثالث ، در پرتو شعوری نبوت گونه قرار می گیرد. بنابراین ، انتظار می رود طول یک شعر، در آن اندازه ای باشد که هم گفتنیهای شاعر در یک حالت عاطفی خاص را در خود بپذیرد و هم او را برای حفظ قالب ، وادار به خارج شدن از این حالت نکند.
    غزل ، عمری دراز دارد. دیگر قالبهای سنگین و رنگین شعر فارسی ، همانند جانداران اعصار کهن به تدریج منقرض شدند، ولی غزل باقی ماند، با محیط سازگار شد و همچنان زندگی می کند.
    به راستی در غزل چه چیزی است که آن را چنین پا بر جای نگه می دارد و با هر آب و هوایی سازگارش می سازد؟ تجربه نشان داده است که پدیده های وسیع و ماندگار، هیچ گاه اتفاقی نیستند. همان گونه که بقای یک جانور یا یک سلسلة حکومتی یا یک تمدن بشری عوامل و دلایلی دارد، برای پایداری غزل نیز می توان دلایلی سراغ گرفت .
    به واقع دو ویژگی مهم در غزل هست که تا کنون زنده و کارآمد نگاهش داشته است ، تعادل و انعطاف پذیری . و ما در این نوشته ، با این فرض که این خاصیتها از رموز اصلی ماندگاری غزل هستند، می کوشیم آنها را در جوانب گوناگون این قالب ، نشان دهیم ، البته با این یادآوری که استنباطها و حکمهای ما در این مطلب ، کاملاً نسبی است و استثناپذیر.
    ۱) طول شعر
    شعرهای خوب ، غالباً حاصل یک حس و حال واحدند، یعنی لحظاتی که شاعر به قول اخوان ثالث ، در پرتو شعوری نبوت گونه قرار می گیرد. بنابراین ، انتظار می رود طول یک شعر، در آن اندازه ای باشد که هم گفتنیهای شاعر در یک حالت عاطفی خاص را در خود بپذیرد و هم او را برای حفظ قالب ، وادار به خارج شدن از این حالت نکند.
    از سویی دیگر، به تجربه دیده شده است که بسیاری از این حس و حالها، نه آن قدر خفیف و کوتاه هستند که در یکی دو بیت قابل بیان باشند و نه آن قدر شدید و بلند که سرایش شعری بسیار طولانی را ایجاب کنند. غالب این حالات شاعرانه ، متناسب با یک شعر پنج ، شش بیتی تا بیست ، بیست و پنج بیتی هستند و این ، همان حد ابیات غزل است . قالبهای بلندتر یا کوتاه تر، از این نظر محدودیتی بارز دارند.
    در رباعی و دوبیتی کمتر مجال حس گرفتن ـ به تعبیر اهالی هنرهای نمایشی ـ پیدا می شود و در قصیده و ترجیع بند، این حس کم کم از دست می رود، مگر به ندرت و در آن جاهایی که یا حالت عاطفی بسیار شدید است و یا گستردگی موضوع بسیار; همچون ترکیب بندهایی که برای واقعة کربلا سروده می شده است .
    با این وصف ، می توان پنداشت که غزل با توجه به طول متعادل خویش ، برای بیشتر معانی و احساساتی که انسانها را به شعر سرودن وا می دارند، مناسب است و کارآمد.
    این بود تعادل طولی غزل ، اما باید دید انعطاف پذیری این قالب از این نظر چگونه است . به واقع باید دید که در مقایسه با قالبهای دیگر، دست شاعر در کوتاه یا بلند ساختن شعر، چقدر باز است . بعضی از قالبهای شعر، تعداد ابیاتی ثابت دارند و بعضی نیز از این نظر، انعطاف پذیرند.
    متصلب ترین قالبها، رباعی و دوبیتی اند، چون حتی نمی توان یک مصراع بیشتر یا کمتر از حد معهود در آنها سرود. پس از آن ، نوبت به ترکیب بند و ترجیع بند می رسد که غالباً باید بیش از بیست بیت داشته باشند (با فرض این که حداقل از سه بند شش بیتی ساخته شده باشند.) و قصیده نیز البته وضع بهتری ندارد، چون هرچند تعداد ابیاتش محدودیت نظری ندارد، بیش از پنجاه یا شصت بیت مجال سرودن در آن رخ نمی دهد، مگر به ندرت .
    ولی تعداد ابیات معمول غزل ، از پنج تا پانزده است ، یعنی این قالب ، تا سه برابر قابلیت انعطاف دارد و اگر شاعر بخواهد، تا حوالی بیست و پنج بیت یا پنج برابر نیز می تواند کشیده شود. (یکی از بهترین غزلهای مولانا یعنی «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست » غزلی است بیست و سه بیتی .)
    از سویی دیگر، شاعر می تواند با سرودن حدود ده تا بیست بیت ، غزلی کوتاه را به غزلی بلند تبدیل کند و این مقدار انعطاف پذیری در عین سهولت ، در همه قالبها نیست . مثلاً اگر کسی بخواهد یک قصیدة کوتاه (از نوع قصاید کوتاه خاقانی ) را به قصیده ای بلند (از نوع قصیدة دویست بیتی «الصبوح الصبوح کآمد کار» این شاعر) بدل سازد، باید بیش از صد و هشتاد بیت به آن بیفزاید و این البته کاری است بسیار دشوار و نفسگیر.
    چنین است که طول غزل ، به راحتی قابل تغییر است و شاعر می تواند به تناسب سخن خویش ، حد معینی را اختیار کند. قافیه و ردیف هم این اجازه را می دهند. از این نظر، در میان همه قالبها، فقط قطعه ، مثنوی و چهارپاره با غزل رقابت می کنند و بس .
    ۲) وزن شعر
    از لحاظ انتخاب وزن ، مسلماً قالبی انعطاف پذیری و کارآیی بیشتری دارد، که بتوان وزنهای مختلف را در آن آزمود، چون ممکن است یک معنی ، با وزنی خاص به سراغ شاعر بیاید، یا وزنی خاص را ایجاب کند.

    باز هم رباعی و دوبیتی از این نظر بسیار محدود هستند، چون هر یک فقط یک وزن مطبوع و مقبول دارند. مثنوی نیز محدودیت دارد، چون در همه وزنها دلپذیر نمی افتد. قصیده البته محدودیت نظری ندارد، ولی در عمل ، کسی با وزنهایی بسیار بلند نظیر «متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن » قصیده نسروده است .
    به طور کلی ، به نظر می رسد رابطه ای غیرمستقیم میان طول و وزن شعر وجود دارد، یعنی یک شعر بسیار طولانی در وزنی بسیار بلند مطبوع نمی افتد و شاید به همین لحاظ نیز کمتر سروده شده است . بی سبب نبوده است که در روزگار مثنویهای بسیار طولانی ، وزنهای بلند در این قالب آزموده نشد و وقتی وزن بلند در مثنوی به کار رفت ، طول شعر بسیار کوتاه شد.
    پس ملاحظه می شود که بعضی وزنها برای بعضی قالبها تجویز نمی شوند، چه به ضروریتهای قانونی و چه به دلایل ذوقی . ولی در شعر فارسی ، وزنی را نمی توان یافت که برای غزل ، تجویز نشده باشد، مگر وزن رباعی که البته در این قالب آزموده شده است ، ولی ناموفق . پس غزل از این نظر، یک انعطاف پذیری بسیار بالا دارد. ما در کوتاه ترین وزنهای رایج ، همچون «فاعلاتن مفاعلن فعلن » و «مفعول مفاعلن مفاعیل » هم غزل داریم و در بلندترین وزنها نیز، که هر مصراعشان دو برابر وزنهای فوق است و امروز بسیار سروده می شود.

    زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن

    .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن

  2. #2
    O M I D آواتار ها
    • 15,114
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    بلندترین وزنها نیز، که هر مصراعشان دو برابر وزنهای فوق است و امروز بسیار سروده می شود.

    ۳) موسیقی کناری
    قافیه و ردیف ، از سویی عیار موسیقی شعر را بالا می برند و از سویی دیگر، آزادی عمل شاعر را محدود می سازند. مسلماً در میان قالبهای گوناگون ، قالبی بهترین بهره را از این نوع موسیقی می برد که نه موسیقی کناری آن بسیار کم باشد که به چشم نیاید و نه آن قدر زیاد که دست و پای شاعر را ببندد.
    از میان قالبها، چهارپاره ، کمترین عیار موسیقی کناری را دارد، چون از هر چهار مصراعش ، دو مصراع مقید به قافیه هستند و تازه این قید هم در هر بند، عوض می شود. موسیقی کناری در مثنوی دو برابر چهارپاره است ، چون در هر بیت ، دو مصراع هم قافیه داریم ; ولی چون قافیه پیاپی عوض می شود، از جانبی دیگر عیارش پایین می آید.
    در قالبهایی مثل رباعی و دوبیتی ، عیار قافیه بالاست و به همان نسبت ، تقید هم بیشتر می شود، چون سه چهارم کل مصراعهای یک شعر، مقید هستند. اینجا فقط یک مصراع آزاد داریم و بس . در مسمط، این تنگنا به حداکثر می رسد، یعنی همة مصراعها مقید به قافیه هستند و علاوه بر آن ، مصراعهای آخر بندها با هم قافیه می شوند. اینجا دیگر مجال نفس کشیدن نمی ماند، چون در کل شعر، حتی یک مصراع هم نیست که بتوان از قافیه اش فارغ بود.
    اما غزل از این نظر در تعادلی نسبی است . حدود نصف مصراعهای آن آزاد هستند و نصف دیگر نیز آن قدر متعدد نیستند که نتوان برایشان قافیه فراهم کرد. این است که هم بهره مندی از موسیقی به حد کافی می رسد و هم آزادی عمل شاعر، تا حد زیادی تأمین می شود. در قصیده ، تعداد زیاد قافیه ها شاعر را به تنگنا می افکند و در مثنوی ، عوض شدن پیاپی قافیه ، نمی گذارد تا از یک هماهنگی طولی در شعر، لذت ببریم .
    اینجا می توان بین قطعه و غزل نیز مقایسه ای کرد و دریافت که چرا قطعه با این همه تشابه صوری با غزل ، در عمل جایگاه درخوری نیافت . قطعه تنها قالبی است که بیت اولش بدون قافیه است ، آن هم بیتی که باید سنگ بنای التذاذ از شعر را بگذارد. در مقابل ، غزل این امتیاز بسیار مهم مقفی بودن بیت اول را دارد.
    پس در همان ابتدا، خواننده نه تنها یک بهرة کامل از موسیقی کناری می برد، که برای التذاذ از بیتهای بعد هم آماده می شود. به همین لحاظ، تبدیل قطعه به غزل با افزایش فقط یک قافیه ، معامله ای است سودمند و بسیار طبیعی است که شاعر این معامله را بکند و تا حد امکان ، به جای قطعه غزل بسراید.
    غزل ، از یک نظر دیگر هم برتری دارد و آن ، تنوع در قافیه ها و انتخاب ردیف است ، که می دانیم در زیبایی شعر، تا چه مایه اثر دارد. انتخاب قافیه هایی دشوار و کمیاب ، هم به شعر تازگی و طراوت می بخشد و هم می تواند مضامین تازه ای با خود بیاورد و این ، یکی از رموز جذابیت غزلهای شاعرانی چون زکریا اخلاقی است که از این امکان غزل ، خوب کار کشیده اند. به راستی که می تواند مدعی شود که این شاعر، با قافیه هایی از نوع «پیمانه » و «میخانه » و «پروانه » می توانست همان قدر موفق باشد که در غزلی با قافیه های «سکوت »، «ملکوت » و «قنوت » بوده است ؟
    ولی این کار در قصیده همواره مقدور نیست . چگونه می توان با قافیه هایی از نوع «رنج »، «نارنج » و «بغرنج » قصیده سرود؟ مثنوی و چهارپاره از این نظر نسبت به غزل آزادی بیشتری دارند، ولی عوض شدن قافیه در هر بیت ، این برتری را تخفیف می دهد.
    غزل از نظر انتخاب ردیف هم چنین موقعیت ممتازی دارد. در بعضی قالبها مثل قصیده ، بسیار دشوار است که ردیفی طولانی یا ابتکاری انتخاب شود. بعضی قالبها نیز آن قدر به ردیف وابسته اند که بیتهای بدون ردیف در آنها، بسیار کم عیار به نظر می آید، مثل چهارپاره یا مثنوی .
    از سوی دیگر طولانی گرفتن ردیف در همه قالبها مقدور نیست ، چون در رباعی و دوبیتی ، ردیف طولانی ، عملاً سه مصراع شعر را پر می کند و دیگر جایی برای کار شاعر نمی ماند. ردیف طولانی در مسمط، از این هم دست و پاگیرتر است . مثل این است که یک رانندة تاکسی در حالی که خانوادة پنج نفری اش را سوار کرده است ، در پی مسافرکشی باشد.
    ولی در غزل ، ردیف بلند چندان مشکل آفرین نیست ، چون با پرشدن مصراعهای دوم ، مصراعهای اول خالی اند و می توانند سخن شاعر را در خود جای دهند. اینجا شعر، مثل مینی بوسی می شود که در یک طرفش خانوادة راننده نشسته باشند و در طرف دیگر، مسافران . (حالا می توان تشبیه را کامل تر کرد و گفت قصیده مثل اتوبوسی با همین اوصاف است . حالا کدام راننده باشد که خانواده ای چنین بزرگ داشته باشد که یک طرف را پر کنند؟!)
    ۴) ساختار شعر
    هرچند انسجام ساختاری شعر، کاملاً وابسته به قالب نیست و به عواملی دیگر هم وابسته است ، قالب در این میان سهمی عمده دارد. شعرهای کوتاه ، غالباً ساختار صوری و محتوایی منسجمی را طلب می کنند. نمی توان در یک رباعی ، در هر مصراع سخنی دیگر گفت . در مقابل ، شعرهای بسیار بلند، ساختاری متنوع و گاه پراکنده را می طلبند. سخت است که در یک مثنوی صد بیتی ، یک سخن را تکرار کنیم ، یا شرح و بسط دهیم . پس قالبهای بسیار کوتاه و بسیار بلند، از این نظر نوعی اجبار و الزام با خود دارند; انسجام در شعرهای کوتاه و پراکندگی در شعرهای بلند.
    غزل ، از این محدودیتها آزاد است . هم می توان آن را به بخشهای کوچک تر یک بیتی و دوبیتی تقسیم کرد و در هر بخش سخنی تازه به میان آورد (همانند غزلهای مکتب هندی ); هم می توان یک سخن را در طول شعر امتداد بخشید (همانند غزلهای امروز) و هم می توان با حفظ انسجام محتوایی ، بیتها را از نظر صوری مستقل ساخت (همانند غزلهای مکتب عراقی ).
    و به همین لحاظ، ما هم غزلهای گسستة خوبی سراغ داریم و هم غزلهای پیوستة درخشانی . این امکان در دیگر قالبها کمتر است . البته مثنوی از نظر استقلال ابیات با غزل رقابت می کند، ولی تعویض پیاپی قافیه در آن ، ساختار صوری را از انسجام می اندازد.
    غزل ، می تواند محور عمودی قوی یا ضعیفی داشته باشد یا اصلاً نداشته باشد. حفظ محور عمودی در قصیده دشوار است و دشوارتر از آن ، ابتکار در محور عمودی است . بی سببی نیست که بسیاری از قصاید مدحیة ما دارای یک ساختار واحد و یکنواخت «تشبیب ، گریز و دعائیه » هستند. ولی غزل فارسی ، این یکنواختی هولناک را نداشته است و به همین لحاظ، ساختارهای گوناگون در آن تجربه شده است ، از ساختار گسستة غزلهای مکتب هندی بگیرید تا ساختار روایی بعضی از غزلهای امروز.

    ۵) قابلیتهای محتوایی
    در میان مضامین و موضوعات مختلف شعری ، هیچ موضوعی را نمی توان یافت که برای غزل تجویز نشده باشد. عشق ، عرفان ، پند و موعظه ، سیاست ، مسایل اجتماعی ، مرثیه ، مدح ، حکمت ، مفاخره ، همه در غزل ما دیده شده اند و ما نمونه های برجسته ای برای آنها داریم .
    البته بعضیها دوست می دارند که غزل را در عشق محدود ببینید و منحصر کنند، ولی کارنامه غزل فارسی ، چنین محدودیتی را بر نمی تابد. غزلسرایان بزرگ ما، در همة این عوالم غزل دارند و اگر هم گاه در عالمی خاص محدود مانده اند، این برایشان نه یک امتیاز، که یک نقطة ضعف بوده است ، مثل محدود ماندن نسبی سعدی در عاشقانه سرایی که عملاً میدان را برای برتری حافظ باز کرده است . در شعر معاصر نیز حکایت همین است و شاعران ، همه حرفها را در غزل گفته اند.
    حالا ممکن است بگویید «ما غزلهای غیرعاشقانه را غزل نمی دانیم »، ولی شما در آن صورت ، باید برای این شعرهایی با این ساختار صوری ولی غیر عاشقانه ، نامی دیگر برگزینید. به هر حال اصل قضیه فرقی نمی کند، یعنی این که این قالب ـ نامش را هرچه بگذاریدـ کمتر از دیگر قالبها محدودیت محتوایی داشته است و می تواند محور بحث ما باشد.
    ۶) امکانات کاربردی
    آنچه تا کنون گفتیم ، امتیازها و امکانات غزل بود در مقام سرایش شعر. حال باید دید که در مقام کاربرد، موقعیت این قالب چگونه است . باز هم اگر شکلهای گوناگون کاربرد یک شعر را بررسی کنیم ، خواهیم دریافت که غزل در مجموع از دیگر قالبها امکانات بهتری دارد.
    الف ) غزل ، بهتر از بسیاری قالبهای دیگر، در حافظه می ماند. از این نظر، فقط دوبیتی و رباعی بر غزل ارجحیت دارند و بس . قصیده و ترجیع بند و مسمط غالباً طولانی اند; مثنوی و چهارپاره پراکندگی موسیقیایی دارند و قالبهای نوین هم که در این عرصه دچار مشکل جدی هستند. در حفظ کردن یک پاره از شعر هم غزل قابلیت خوبی دارد. مثلاً اگر بخواهیم یک پاره از یک مسمط را حفظ کنیم ، باید حداقل یک بند یعنی پنج یا شش مصراع را به حافظه بسپریم ، ولی در مورد غزل دو مصراع یا حتی یک مصراع هم کافی است .
    ب ) غزل قابلیت ارائة تریبونی مناسبی دارد. نه چنان کوتاه است که بدون ایجاد تمرکز در مخاطبان به پایان برسد و نه چنان طولانی است که ملال انگیز شود. می توان یک غزل خواند و یک حس واحد آفرید. یک رباعی سرا، در پشت تریبون ناچار است بیش از یک رباعی بخواند و لاجرم چند حس متفاوت به مخاطبان خواهد بخشید. پس بی جهت نیست که گاه ، نوپردازان یا قصیده سرایان هم ، در محافل و مجالس ، به غزلهایشان روی می آورند.
    ج ) برای چاپ یک شعر در یک نشریه نیز غزل قالب مناسبی است ، هم از نظر گنجایش و آرایش صفحه و هم از نظر مقبولیت برای خوانندگان . این سخن را اهل مطبوعات ، به خوبی درک می کنند.
    د. از دیرباز، غزل برای هماهنگی با موسیقی مناسب ترین قالب بوده است و امروز نیز در موسیقی سنتی چنین است . این حقیقت دیگر جای شک و شبهه ندارد.
    ● سخن آخر
    ملاحظه می کنید که ماندگاری غزل ، آن قدرها هم بی دلیل و موجب نبوده است . ساختار این قالب از نظر موسیقیایی و تعداد ابیات ، به گونه ای است که برای بیان بسیاری از حالات شاعرانه ، بهترین مناسبت را دارد. البته بسیار اتفاق می افتد که شاعر، برای بیان یک حالت خاص ، قالبی دیگری را ترجیح دهد و منکر نمی شویم که از بعضی جهات ، قالبهای دیگر، برتریهایی نیز بر غزل دارند.
    با آنچه گفته آمد، می توان قضیه را از سویی دیگر نیز مطرح کرد، یعنی اگر قرار است که رمز ماندگاری غزل ، انعطاف پذیری و تعادل آن باشد، برای حفظ این قالب نیز رعایت این دو اصل ضروری می نماید، یعنی باید از افراط و تفریط و جزم اندیشی دوری گزید. در داوریهایی که دربارة غزل می شود، گاه سخنهایی از این دست بسیار می شنویم که «بیتهای غزل باید مستقل از هم باشند»، یا بر عکس «غزل باید دارای ساختار پیوسته باشد» یا «غزل باید ردیف داشته باشد» یا «غزل فقط می تواند عاشقانه باشد». واقعیت این است که کارنامة غزل فارسی ، این جزم اندیشیها را برنمی تابد و همواره خلافشان را ثابت می کند.
    البته غزل با ردیف زیباتر می شود، ولی یکی از بهترین غزلهای حافظ ـ به باور بسیاری از حافظ شناسان ـ بدون ردیف است ، یعنی «زان یار دلنوازم شکری است با شکایت » و یکی از بهترین غزلهای بیدل نیز چنین است یعنی «همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت ». از سوی دیگر، غزل «در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع/ شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع » از بدترین غزلهای حافظ است و «ای که دنیا و جلالش دیده ای خمیازه است/ همچو مستی گر مآلش دیده ای خمیازه است » از بدترین غزلهای بیدل .

    تجربه نشان داده است که فقط شاعرانی موفق بوده اند که آزادی عمل ناشی از انعطاف پذیری غزل را حفظ کرده و از آن بهره جسته اند، نه این که خویش را در حصار این «باید» و «نباید»های نظری حبس کرده باشند.
    نویسنده:محمّدکاظم کاظمی
    زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن

    .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •