شعرهای خوب ، غالباً حاصل یک حس و حال واحدند، یعنی لحظاتی که شاعر به قول اخوان ثالث ، در پرتو شعوری نبوت گونه قرار می گیرد. بنابراین ، انتظار می رود طول یک شعر، در آن اندازه ای باشد که هم گفتنیهای شاعر در یک حالت عاطفی خاص را در خود بپذیرد و هم او را برای حفظ قالب ، وادار به خارج شدن از این حالت نکند.
غزل ، عمری دراز دارد. دیگر قالبهای سنگین و رنگین شعر فارسی ، همانند جانداران اعصار کهن به تدریج منقرض شدند، ولی غزل باقی ماند، با محیط سازگار شد و همچنان زندگی می کند.
به راستی در غزل چه چیزی است که آن را چنین پا بر جای نگه می دارد و با هر آب و هوایی سازگارش می سازد؟ تجربه نشان داده است که پدیده های وسیع و ماندگار، هیچ گاه اتفاقی نیستند. همان گونه که بقای یک جانور یا یک سلسلة حکومتی یا یک تمدن بشری عوامل و دلایلی دارد، برای پایداری غزل نیز می توان دلایلی سراغ گرفت .
به واقع دو ویژگی مهم در غزل هست که تا کنون زنده و کارآمد نگاهش داشته است ، تعادل و انعطاف پذیری . و ما در این نوشته ، با این فرض که این خاصیتها از رموز اصلی ماندگاری غزل هستند، می کوشیم آنها را در جوانب گوناگون این قالب ، نشان دهیم ، البته با این یادآوری که استنباطها و حکمهای ما در این مطلب ، کاملاً نسبی است و استثناپذیر.
۱) طول شعر
شعرهای خوب ، غالباً حاصل یک حس و حال واحدند، یعنی لحظاتی که شاعر به قول اخوان ثالث ، در پرتو شعوری نبوت گونه قرار می گیرد. بنابراین ، انتظار می رود طول یک شعر، در آن اندازه ای باشد که هم گفتنیهای شاعر در یک حالت عاطفی خاص را در خود بپذیرد و هم او را برای حفظ قالب ، وادار به خارج شدن از این حالت نکند.
از سویی دیگر، به تجربه دیده شده است که بسیاری از این حس و حالها، نه آن قدر خفیف و کوتاه هستند که در یکی دو بیت قابل بیان باشند و نه آن قدر شدید و بلند که سرایش شعری بسیار طولانی را ایجاب کنند. غالب این حالات شاعرانه ، متناسب با یک شعر پنج ، شش بیتی تا بیست ، بیست و پنج بیتی هستند و این ، همان حد ابیات غزل است . قالبهای بلندتر یا کوتاه تر، از این نظر محدودیتی بارز دارند.
در رباعی و دوبیتی کمتر مجال حس گرفتن ـ به تعبیر اهالی هنرهای نمایشی ـ پیدا می شود و در قصیده و ترجیع بند، این حس کم کم از دست می رود، مگر به ندرت و در آن جاهایی که یا حالت عاطفی بسیار شدید است و یا گستردگی موضوع بسیار; همچون ترکیب بندهایی که برای واقعة کربلا سروده می شده است .
با این وصف ، می توان پنداشت که غزل با توجه به طول متعادل خویش ، برای بیشتر معانی و احساساتی که انسانها را به شعر سرودن وا می دارند، مناسب است و کارآمد.
این بود تعادل طولی غزل ، اما باید دید انعطاف پذیری این قالب از این نظر چگونه است . به واقع باید دید که در مقایسه با قالبهای دیگر، دست شاعر در کوتاه یا بلند ساختن شعر، چقدر باز است . بعضی از قالبهای شعر، تعداد ابیاتی ثابت دارند و بعضی نیز از این نظر، انعطاف پذیرند.
متصلب ترین قالبها، رباعی و دوبیتی اند، چون حتی نمی توان یک مصراع بیشتر یا کمتر از حد معهود در آنها سرود. پس از آن ، نوبت به ترکیب بند و ترجیع بند می رسد که غالباً باید بیش از بیست بیت داشته باشند (با فرض این که حداقل از سه بند شش بیتی ساخته شده باشند.) و قصیده نیز البته وضع بهتری ندارد، چون هرچند تعداد ابیاتش محدودیت نظری ندارد، بیش از پنجاه یا شصت بیت مجال سرودن در آن رخ نمی دهد، مگر به ندرت .
ولی تعداد ابیات معمول غزل ، از پنج تا پانزده است ، یعنی این قالب ، تا سه برابر قابلیت انعطاف دارد و اگر شاعر بخواهد، تا حوالی بیست و پنج بیت یا پنج برابر نیز می تواند کشیده شود. (یکی از بهترین غزلهای مولانا یعنی «بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست » غزلی است بیست و سه بیتی .)
از سویی دیگر، شاعر می تواند با سرودن حدود ده تا بیست بیت ، غزلی کوتاه را به غزلی بلند تبدیل کند و این مقدار انعطاف پذیری در عین سهولت ، در همه قالبها نیست . مثلاً اگر کسی بخواهد یک قصیدة کوتاه (از نوع قصاید کوتاه خاقانی ) را به قصیده ای بلند (از نوع قصیدة دویست بیتی «الصبوح الصبوح کآمد کار» این شاعر) بدل سازد، باید بیش از صد و هشتاد بیت به آن بیفزاید و این البته کاری است بسیار دشوار و نفسگیر.
چنین است که طول غزل ، به راحتی قابل تغییر است و شاعر می تواند به تناسب سخن خویش ، حد معینی را اختیار کند. قافیه و ردیف هم این اجازه را می دهند. از این نظر، در میان همه قالبها، فقط قطعه ، مثنوی و چهارپاره با غزل رقابت می کنند و بس .
۲) وزن شعر
از لحاظ انتخاب وزن ، مسلماً قالبی انعطاف پذیری و کارآیی بیشتری دارد، که بتوان وزنهای مختلف را در آن آزمود، چون ممکن است یک معنی ، با وزنی خاص به سراغ شاعر بیاید، یا وزنی خاص را ایجاب کند.
باز هم رباعی و دوبیتی از این نظر بسیار محدود هستند، چون هر یک فقط یک وزن مطبوع و مقبول دارند. مثنوی نیز محدودیت دارد، چون در همه وزنها دلپذیر نمی افتد. قصیده البته محدودیت نظری ندارد، ولی در عمل ، کسی با وزنهایی بسیار بلند نظیر «متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن » قصیده نسروده است .
به طور کلی ، به نظر می رسد رابطه ای غیرمستقیم میان طول و وزن شعر وجود دارد، یعنی یک شعر بسیار طولانی در وزنی بسیار بلند مطبوع نمی افتد و شاید به همین لحاظ نیز کمتر سروده شده است . بی سبب نبوده است که در روزگار مثنویهای بسیار طولانی ، وزنهای بلند در این قالب آزموده نشد و وقتی وزن بلند در مثنوی به کار رفت ، طول شعر بسیار کوتاه شد.
پس ملاحظه می شود که بعضی وزنها برای بعضی قالبها تجویز نمی شوند، چه به ضروریتهای قانونی و چه به دلایل ذوقی . ولی در شعر فارسی ، وزنی را نمی توان یافت که برای غزل ، تجویز نشده باشد، مگر وزن رباعی که البته در این قالب آزموده شده است ، ولی ناموفق . پس غزل از این نظر، یک انعطاف پذیری بسیار بالا دارد. ما در کوتاه ترین وزنهای رایج ، همچون «فاعلاتن مفاعلن فعلن » و «مفعول مفاعلن مفاعیل » هم غزل داریم و در بلندترین وزنها نیز، که هر مصراعشان دو برابر وزنهای فوق است و امروز بسیار سروده می شود.