در این تصویر، رنگ سبز و شاداب نخلها، آسمان آبی، نور صبحگاهی، محیط خلوت و... همه دست به دست هم دادهاند تا حسی از آرامش به بیننده منتقل شود، اما این تنها یک روی ماجراست، چرا که تنها چند ساعت بعد...
سعید صادقی که از تمام عملیاتهای دفاع مقدس عکاسی کرده، میگوید ثبت چهره و احساسات درونی آدمهای جنگ مهمترین دغدغه او بوده است.
سعید صادقی: احساسی که در میدان نبرد بر آدم مستولی می شود، یک عمر دوام می آورد و هیچ گاه فرد را ترک نمی کند.
عواطف، احساسات، روحیات، خلقیات و ... در جنگ، چیزی است که ثبت آن مهمتر از صحنههای آتش و خون است. در تمام هشت سال دفاع مقدس، این هدف من بود و امروز هم که دوباره به عکسهایم نگاه می کنم، بیش از هر چیز دیگر خودم را جذب می سازد.
آرامش پیش از طوفان
بعضی از عکسها آدم را گول میزنند؛ مثل این یکی که در عملیات خیبر در سال 1362 گرفتم.
در این تصویر، رنگ سبز و شاداب نخلها، آسمان آبی، نور صبحگاهی، محیط خلوت و... همه دست به دست هم دادهاند تا حسی از آرامش به بیننده منتقل شود، اما این تنها یک روی ماجراست، چرا که تنها چند ساعت بعد، این منطقه یک پارچه آتش شد.
بعد از تک شبانه و شکستن خطوط دفاعی عراقیها در عملیات خیبر، نیروهای پیاده ایرانی با نفوذ به عمق مواضع دشمن، خیلی سریع خودشان را به پشت دجله رساندند. صبح آن روز اسفند، من هم همراه با یکی از گردانهای تازه نفس، در حاشیه رودخانه و پشت یک خاکریز طبیعی، موضع گرفتم.
در حالی که خنکای برخاسته از سمت دجله گونههایم را نوازش میکرد و آواز پرندهها فضای نیزار و نخلستان منطقه را میآکند، من با خودم میاندیشیدم واقعاً این صبح دل انگیز چه نسبتی با نبرد سهمگین شب پیش میتواند داشته باشد؟ در این محیط، تنها نشانههای جنگ، صدای شلیک توپها و انفجارهایی در دور دست بود که خیلی خفیف به گوش میرسید و رزمندههایی که به سرعت سنگرهای انفرادی خود را میکندند. در این شرایط، من با خودم اندیشیدم نکند صحنه نبرد اصلی را از دست دادهام و تمام روزم را مجبور شوم از طبیعت منطقه عکاسی کنم.
عکس شماره یک
برای گذران وقت در آن صبح اسفند که بیشتر به یک روز بهاری میمانست، مشغول عکس گرفتن از جوانان و نوجوانان رزمنده تازه نفسی شدم که خودشان را برای مقابله با دشمن آماده میکردند. در آن لحظات، کوچکترین تصوری از جهنمی که ساعتی بعد بر این محیط آرام حاکم شد، نداشتم. نزدیکهای ظهر را میگویم که ارتش عراق به خودش آمد و با یک لشکر زرهی و حمایت آتش توپخانه و بمباران جتهای میگ و میراژ، پاتک سنگینی را برای باز پس گیری این منطقه آغاز کرد.
در آن نبرد سخت، رزمندههایی چون این نوجوان که در قالب یک گردان پیاده و با سلاح سبک سازمان داده شده بودند، بیآنکه از آتش توپخانه خودی یا حمایت هوایی بهرهمند شوند، مردانه و جانانه پنجه در پنجه نیروهای تا بن دندان مسلح عراقی انداختند. این عکس، نشان دهنده آرامش قبل از آن طوفان است.
نخستین تجربه جنگی
عملیات کربلای پنج، یک جنگ تن به تن تمام عیار بود. در منطقه شرق بصره، در یک باریکه خشکی، نیروهای خودی و دشمن آن چنان از نزدیک در گیر میشدند که تا پیش از آن سابقه نداشت. اگر در دیگر عملیاتهای هشت سال دفاع مقدس، نیروهای عراقی یکی دو خط دفاعی مستحکم داشتند، در نبرد کربلای پنج، رزمندگان ایرانی قدم به قدم با دژهای پدافندی دشمن روبرو میشدند که باید آنها را فتح میکردند. خاکریزهای مثلثی، هلالی، سنگرهای مستحکم بتونی، دریاچههای مصنوعی و طبیعی، دژهایی که تانکها محافظ آن بودند، موانع ایذایی و... به فاصله چند صد متر پشت هم ردیف شده بودند.
عکس شماره دو
کربلای پنج از نظر مدت هم شاخصترین عملیات هشت سال جنگ بود، چرا که از 19 دی 65 شروع شد و در دو مرحله تا روزهای پایانی اسفند ادامه یافت. این عکس را چهاردهم اسفند آن سال در ادامه مرحله تکمیلی عملیات گرفتم، وقتی که رزمندگان ایرانی در غرب کانال ماهی پیشروی کردند و خط دفاعی هلالی شکل سوم و مستحکمترین قرارگاه دشمن در منطقه را تسخیر خود ساختند.
صبح آن عملیات، یگانهایی از نیروهای تازه نفس به منطقه رسیدند که از نگاهشان به جنازههای سربازان عراقی پیدا بود در حال تجربه نخستین برخورد مستقیمشان با جنگ هستند. اگرچه واقعیت عریان جنگ برای این جوانان و نوجوانان تازگی داشت، اما در دو هفته بعد، همین رزمندگان با دفع دهها پاتک سنگین عراقیها که همراه با بمباران شیمیایی بود، نشان دادند چیزی از بهترین سربازان حرفهای دنیا کم ندارند.
چهره به چهره رزمندگان
تنها بخش کوچکی از کار یک عکاس جنگ تصویربرداری از صحنههای نبرد و آتش و خون است، چرا که وظیفه مهمتر او ثبت چهره انسانهایی است که در معرکه و میدان نبرد حضور دارند. من هم در تمام هشت سالی که دوربین عکاسیام شاهد دفاع از کشورم بود، چهره به چهره رزمندگان قرار میگرفتم تا جلوهای از درونیات، احساسات و خلق و خوی آنان را از صافی عدسی بگذرانم.
عکس سوم
ترسها، شادیها، مهربانیها، اضطرابها، شجاعتها و... از جمله احساسات و عواطفی بودند که در سیمای بسیاری از رزمندگان دیدم و روی فیلم عکاسی ثبت کردم. در میان همه آن تصاویر، این یکی برایم همیشه یک راز مانده است؛ چرا که هیچگاه نتوانستم با قاطعیت بگویم چهرهاش حکایت از چه احساس درونی دارد.