بررسی كهن الگوی آنیما
در آثار مولانا
الهام جم زاد
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد زرقان
محمد حسین بهرامیان
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد استهبان
چكیده
كهن الگوها، مفاهیمی مشترك و جهانی هستند كه از گذشته های دور، از اجداد بشر، نسل به نسل منتقل شده اند و در ژرفای ضمیر ناخودآگاه جای گرفته اند.مهم ترین كهن الگوها از نظر روان پزشك شهیر سوئیسی، كارل گوستاو یونگ، عبارتند از: سایه، پرسونا، خود، آنیما و آنیموس.این صور مثالی برای رسیدن به مرزهای خودآگاهی در نمادهای گوناگون جلوه گر شده اند و در آثار هنرمندان نمود پیدا كرده اند. آنیما از مهم ترین كهن الگوهای یونگ است كه به "روان زنانهی" یك مرد اشاره دارد. به نظر می رسد آثار ادبی و هنری، بستر بسیار مناسبی برای تجلی آركی تایپهاست و هنرمند برای ایجاد یك اثر ماندگار بیشتر از ناخودآگاهش الهام می گیرد.از آن جا كه جایگاه آنیما در ناخودآگاهست، می توان تأثیر این كهن الگوی مهم را بر آثار ادبی یا هنری بسیار ارزشمند و ماندگار و بر ذهن و زبان خالق اثر مشاهده كرد.
به اعتقاد یونگ خاستگاه آثاری از این دست، لایه های ژرف ناخودآگاه جمعی است كه منبع كشف و شهود و الهام شاعر و هنرمند است.در این مقاله تأثیر كهن الگوی آنیما بر اشعار مولوی، شاعر بزرگ و ارزندهی ایران، بازنگری و موارد تأثیر گذاری آنیما بر افكار و سرودههای وی به اختصار بررسی شده است.
كلید واژهها: كهن الگو، ناخودآگاه جمعی، آنیما، یونگ، اشعار مولوی.
مقدمه
ناخودآگاه جمعی انسان، مضامینی را در بردارد كه یونگ آنها را "آركی تایپ" می نامد. در این كهن الگوها به دلیل این كه ریشه ای چند میلیون ساله دارند، مفاهیمی جهانی اند. (شایگان فر، 1380، ص: 138) و در اصل گرایش های ارثی مشتركی هستند كه انسان در موقعیت های گوناگون از خود نشان می دهد. "به قول كارل، مسایل بنیادی و فطری حیات بشری چون تولد، رشد، عشق، خانواده، مرگ، تضاد بین فرزندان و والدین و رقابت دو برادر جنبهی كهن الگویی دارند". (شمیسا، 1378، ص: 342).
صور مثالی (كهن الگوها) مظاهر گوناگونی دارند كه برخی از آنها را بدین گونه می توان طبقه بندی كرد: مادر، پیرخرد، كودك، قهرمان، آنیما، آنیموس، خود، سایه، نقاب و . . . (جونز، 136، صص: 7-366).
این عناصر در ناخودآگاه ذهن همهی افراد بشر ریشه دارند و پدیدآورندگان آثار هنری با پیوند با لایه های ناخودآگاه با گذشته و آینده ارتباط برقرار می كنند. به اعتقاد یونگ: "راز آفرینش و فعالیت هنر عبارت از غوطه ور شدن دوباره در حالت آغازین روح است زیرا از این پس و در این سطح نه فرد، بلكه گروه است كه پاسخگوی خواستههای واقعیت میشود و منظور دیگر از خوشبختی ها و بدبختی ها موجودی تنها نیست، بلكه منظور از زندگی، یك ملت است. به این سبب شاهكار هنری و ادبی در اوج عینیت و غیر شخصی بودن، چیزی را در اعماق وجودمان به ارتعاش در می آورد". (یونگ، 1379، ص:241).
از دیدگاه یونگ، "هنرمند، انسان است اما در معنایی والاتر، او یك انسان نوعی (collectiveman) است". (شمیسا، 1383، ص: 26).
شاعران و نویسندگان برای خلق و آفرینش آثار هنری از صور ذهنی و تخیلات خویش كمك می گیرند كه این عناصر ریشه در ناخودآگاه ذهن همهی افراد بشر دارند و در ذهن شاعر و نویسنده به لایه های ناخودآگاه، ذهن می رسند و مقدمهی پیوند میان روان شناسی، هنر و ادب میگردند. از نظر یونگ "هنرمند، مفسر رازهای روح زمان خویش است بدون این كه خواهان آن باشد، مانند هر پیامبر راستین. او تصور می كند كه از ژرفای وجود خود سخن می گوید، اما روح زمان است كه از طریق دهانش سخن می گوید و آن چه كه وی می گوید وجود دارد، زیرا تأثیر گذار است". (یونگ، 1379، ص: 242).
مولوی از شاعران سترگ و گرانمایهی ایران است و تأثیر روان ناخودآگاه او در اشعارش به صورت چشمگیری نمایان است. با بررسی و مطالعهی آثار مولوی می توان به این نتیجه رسید كه آنیمای درون شاعر از طریق برخی از اشعار وی، خود را به مرزهای آگاهی رسانده و از زبان شاعر به سخن آمده است.
آنیما
آنیما از مهم ترین كهن الگوهای یونگ است، "آنیما، بزرگ بانوی روح مرد است" (یاوری، 1374، ص:190). این بزرگ بانوی روح مرد همان است كه در ضرب المثل آسمانی به حوا معروف است، "هر مردی حوا را درون خود دارد" (گورین، 1370، ص: 196). به عقیدهی یونگ "روان زنانه تجسم تمام تمایلات روانی زنانه در روح مرد است مانند احساسات و حالات عاطفی مبهم، حدسی های پیش گویانه، پذیرا بودن امور غیر منطقی، قابلیت عشق شخصی، احساس خوشایند نسبت به طبیعت و رابطهی او با ضمیر ناخودآگاه." (یونگ، 1359، ص: 280).منبع الهام و شهود شاعر، ضمیر ناخودآگاه اوست و آنیما نهفته در ژرفای ناخودآگاهی است از نظر یونگ "هنر و ادبیات نیز مانند خواب،محل تجلی صور مثالی و ظهور ناخودآگاه جمعی است". (شایگان فر، 1380، ص: 139). وی همچنین معتقد ست: "شاعر كسی است كه از تثبیت واژه ها، فعلی بدوی را طنین انداز سازد". (همان، ص: 137). در وجود شاعری مثل مولوی كه در آفرینش شعر خود، تحت تأثیر ناخودآگاه جمعی قرار دارد، "فرامن" (من ملكوتی یا بعد روحانی وجود وی) از ژرفای ناخودآگاه شاعر، خود را به وی می نمایاند و ارتباط شاعر را با ناخودآگاه جمعی كه هویتی مشترك با حق دارد برقرار می كند. ارتباط با ناخودآگاهی جز در سایهی قطع ارتباط با خودآگاه تحقق نمی یابد "شرط وصول به فرامن ویا كشف "من" بیكرانهای در هستی خویش، فنای "منِ" تجربی است. در چنین حالی "منِ" تجربی هم به ظاهر وجود دارد و هم در حقیقت وجود ندارد" (پورنامداریان، 1380، ص:133).
مولوی در چنین شرایطی حالتی مثل وحی را تجربه می كند كه در خلال آن كسی دیگر از زبان او سخن می گوید. "سخنان فرامن از طریق "من" محسوس و شنیدنی می شود. در این حال مولوی مثل نیی است یا سرنایی كه اگر چه آواز از او بیرون می آید اما در حقیقت آلت بی اراده و اختیاری است كه دم دیگری در او تبدیل به آواز می شود:
به حق آب لب شیرین كه می دمی در من
كه اختیار ندارد به ناله این سرنا
(همان، ص: 136)
به نظر می رسد كه آنیما عامل مهم آفرینش های هنری و روح مرد است. "الهام و جذبه كه تمایل با عالم متافیزیك است در واقع تماس هنرمند با درون خود، یعنی همین آنیماست به نحوی كه ناخودآگاه مضمحل شود و آنیما از اعماق ناخودآگاه سخن گوید در بسیاری از آیین های مذهبی قدیم، خودآگاه را به وسیلهی مواد مسكر و مخدر ضعیف یا محو میكردند تا مانع بروز ناخودآگاه نشود. باید گوش سر را كر كرد تا زبان دل سخن بگوید. مولانا بارها فریاد زده كه مستی او از هر مسكر و مخدری فراتر است:
"باده در جوشش گدای جوش ماست
چرخ در گردش اسیر هوش ماست
باده از ما مست شد نی ما ازو
قالب از ما هست شد نی ما ازو "
(شمیسا، 1374، ص: 231)
این ناخودآگاه، سرچشمهی جوشش و حیات است و جان بی قرار شاعر را مست و بی تاب میكند. مولوی اندیشه (ضمیر ناخودآگاه) را خون می ریزد و حضور زنده و پویای این "من ناخودآگاه"را در درون خود احساس می كند و همواره از او می گوید:
ای عاشقان، ای عاشقان، پیمانه را گم كرده ام
زان می كه در پیمانه ها اندر نگنجد، خورده ام
مستم ولی از روی او، غرقم ولی در جوی او
از قند و از گلزار او چون گلشكر پرورده ام
.. .. .. .. ..
در جام می آویختم، اندیشه را خود ریختم
با یار خود آمیختم زیرا درون پرده ام
آویختم اندیشه را، كاندیشه هشیاری كند
ز اندیشه بیزاری كنم، ز اندیشه ها پژمرده ام
.. .. .. .. ..
در جسم من، جانی دگر، در جان من جانی دگر
با آن من آنی دگر زیرا به آن پی برده ام
(مولوی، غزلیات شمس، 1383، غزل 13701)
مولوی و پری (آنیما)
" به نظر می رسد كه مسألهی تابعه، یعنی جنی كه به شاعر القا می كند و مسألهی همزاد و عاشق شدن شاعر به پری (فایز دشستانی) و زنی كه ترجمان الاشواق را به محیی الدین ابن عربی الهام كرد، مربوط به آنیما نهفته در ژرفای ناخودآگاهی است". (شمیسا، 1374، ص:231).
در غزل های متعددی، مولوی در عین گفتن خود را خاموش می خواند و از طرف دیگر زمینهی عمومی و معنایی شعر به گونه ایست كه نسبت آنها به آن كه سخن می گوید، ناممكن است.
"مولوی در مثنوی با تمثیل های متعدد تجربه های شخصی و صوفیانه اش را توضیح می دهد و از جمله حال فانی را به حال مجنون یا پری گرفته ای تشبیه می كند كه از خود اختیاری ندارد و آنچه می كند و می گوید به ظاهر فعل و گفت اوست و در حقیقت فعل و گفت آن پری است كه بر وجود او غلبه كرده است:
چون پری غالب شود بر آدمی
گم شود از مرد وصف مردمی
هر چه گوید آن پری گفته بود
زین سری زان آن سری گفته بود
(مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، ابیات 2112 به بعد)
چون پری را این دم و قانون بود
كردگان ان پری خود چون بود؟!
(پورنامداریان، 1380، صص:1-170)
ادامه دارد...
منبع:http://sarapoem.persiangig.com/