ابو سعید ابوالخیر از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است. ولادت او در سال 347 - ۳۵۷ هجری- در شهری به نام میهنه یا مهنه از توابع خراسان اتفاق افتاده‌است. ویرانه‌های این شهر در بين شهر هاي سرخس، مرو، هرات، نيشابور امروزی قرار دارد. او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تادر يك حادثه مهم در زندگي اش درس را رها كرده و به جمع صوفيان شيعي پيوست و به وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف در نزد شيخ ابوالفضل سرخسي و ابوالعباس آملي به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن 40 سالگي به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.
ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافته‌است. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار می‌گیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشه‌های عرفانی در صدر متفکران این قلمرو پهناور در کنار حلاج ، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار می‌رود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و تداوم حکمت خسروانی می‌خواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبوده‌است. او خود می‌گوید: «آن وقت که قرآن می‌آموختم پدرم مرا به نماز آدینه برد. در راه شیخ ابوالقاسم که از مشایخ بزرگ بود پیش آمد، پدرم را گفت که ما از دنیا نمی‌توانستیم رفت زیرا که ولایت را خالی دیدیم و درویشان ضایع می‌ماندند. اکنون این فرزند را دیدم، ایمن گشتم که عالم را از این کودک نصیب خواهد بود.» نخستین آشنایی ابوسعید با راه حق و علوم باطنی به اشاره و ارشاد همین شیخ بود. چنانکه خود ابوسعید نقل می‌کند که شیخ به من گفتند: ای پسر خواهی که سخن خدا گویی گفتم خواهم. گفت در خلوت این شعر می‌گویی:

من بی تو دمی قرار نتوانم کرد - احسان تو را شمار نتوانم کرد
گر بر سر من زبان شود هر مویی- یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

همه روز این بیت‌ها می‌گفتم تا به برکت این ابیات در کودکی راه بر من گشاده شد. ابوسعید در فرهنگ شرق زمین شبیه سقراط است. گرچه عملا در تدوین معارف صوفیه اثر مستقلی به جای نگذاشته‌است با این همه در همه جا نام و سخن او هست. چندین کتاب از بیانات وی به وسیله دیگران تحریر یافته و دو سه نامه سودمند مهم که به ابن سینا فیلسوف نامدار زمان خود نوشته‌است از او بر جا مانده‌است.

جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست - در عشق تو بی جسم همی باید گریست
از من اثری نماند این عشق از چیست - چون من همه معشوق شدم عاشق کیست
سر تا سر دشت خاوران سنی نیست - کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست - کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست
کارم بیکی طرفه نگار افتادا - وا فریادا ز عشق وا فریادا
خلقی بهزار دیده بر من بگریست دیروز که چشم تو بمن در نگریست
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار - گفتم: چشمم، گفت: براهش میدار
از شرم گنه فگنده‌ام سر در پیش - دارم گنهان ز قطره باران بیش
من دل ندهم به کس برای دل تو - وی لعل لبت گره گشای دل من
سنگی چوبی گزی خدنگی تیری - این زاغوشان بسی پریدند بلند
وز شخص احد به ظاهر آمد احمد - بی شک الفست احد، ازو جوی مدد
چون خاک شدی پاک شدی لاجرما - چون نیست شدی هست ببودی صنما


آثار :
مقامات اربعین یا چهل مقام
اسرار توحید فی مقامات شیخ ابی سعید تالیف محمدبن منور
رساله حالات و سخنان شیخ ابوسعید گردآورنده: ابوروح لطف الله نوه ابوسعید
سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر



منبع : مردان پارس - بزرگان سرزمین پارس
زندگی نامه ابو سعید ابوالخیر
مستندات : ویکی پدیا & تذکره ریاض العارفین اثر رضا قلی خان هدایت