-
آیزنمن و معماری دیکانستراکشن
دیکانستراکتیویسم «Deconstruction» یا ساختار شکنی برایاولین بار در دهه های ۶۰ و ۷۰ توسط فیلسوف فرانسوی، الجزایری ژاک دریدا «Jacques Derrida» در عرصه فلسفه و ادبیات مطرح شد. دریدا گفتار فلسفی غرب را که در گفتارمقدم بر نوشتار است را زیر سوال برده و مفاهیم جدیدی را در رابطه با گفتار «speech» و نوشتار «writing» بیان می کند. او بین نوشتار و گفتار فرق میگذارد و میگوید درطول تاریخ غرب از افلاطون تا به حال، تأکید بر لوگوسانتریک بوده است؛ یعنی تاکید برروی گفتار . به بیان دیگر تقدم گفتار بر نوشتار و وحدت میان دال و مدلول. یعنی هرجا دال می¬آید، مدلول هم باید باشد. این اساس لوگوسانتریسم است که دریدا این نظریهرا نقد میکند.
معنی دکانستراکتیویسم در فرهنگ لغت «لیتره» در زبان فرانسوی درغالب سه معنا آورده شده است: اولین مورد اصطلاح دستوری آن است، به معنای بر هم زدنساختار دستوری واژههای یک جمله . به عبارتی دیگر، اگر کلمات یک جمله را عوض کنید،آن جمله را دکانستراک کردهاید. معنای دوم، معنای باز کردن و پیاده کردن است، یعنیباز کردن و پیاده کردن قطعات یک دستگاه، برای حمل آن به جای دیگر. اما معنایی کهخیلی به ژاک دریدا بسیار به آن توجه میکند، معنای «رفلکسیو» آن است؛ یعنیخودساختارشکنی که از خارج تحمیل نمیشود، بلکه ساختار، خود به خود تغییر پیدا میکند.
دیکانستراکتیویسم از اواخر دهه ۸۰ توسط معمارانی مانند پیتر آیزنمن «Peter Eisenman»، برنارد چومی «Bernard Chumi» و ... در معماری مطرح شد. دیکانستراکتیویسمسعی دارد تا ساختار اندیشه و نظم محوری را که به جهان ما تحمیل شده را تغییر دهد. چنین معنایی که از طریق ساختاری نظام یافته تحمیل می شود، تفسیرهای دیگری که درهمان زمینه با اعتباری یکسان عرضه می شوند را سرکوب کرده و امکان تنوع فکری و ذهنیخارج از این چهارچوب را به خصوص از مخاطب می گیرد.
دیکنستراکتیویسم با نگاهیمتفاوت ، قواعد زیباشناسانه معماری، بالاخص بیان و نضم فرمال و خطی را به چالش درآورده و بنیان فکنی می کند؛ رویکردی جدید در معماری جهت یافتن تعاریفی نوتر از درکمفاهیم زیبایی شناسی در گستره فرم و معنا. دوری از نظم دکارتی، هندسه، تجزیه فرم وفقدان هر گونه مرکزیتی با به کارگیری عناصر متضاد و ابهام در روابط بین آنها ازخصوصیات این سبک به شمار می رود.
در مقایسه ای کلی می توان گفت کهدیکانستراکتیویسم نیز مانند مدرنیسم و پست مدرنیسم، یک فرآوری جهانبینی و پارادایمابژه محور است و بر همین اساس معماری خود را مطرح می کند. اما مساله حایز اهمیت،محدود کردن معماری به صرف دیدگاهی زیبایی شناسانه است. البته باید اذعان داشت کهمسایل عملکردی و ساختاری معماری مدرن و توجه به جنبه های ظاهری و تزیینی در معماریپست مدرن در کنار نظریه های کانستراکتیویسم معماری را به چیزی کمتر از کلیتی کهباید دارا باشد کاهش می دهند. تک تک این موارد به عنوان یک مهم می توانند در طراحیو ساماندهی فضا موثر باشند، اما نمی توان ماهیت معماری و نیازهای انسانی، اجتماعیرا در این دیدگاه ها خلاصه کرد.
دیکانستراکتیویسم از اواخر دهه ۸۰ توسط معمارانیمانند پیتر آیزنمن، برنارد چومی و... در معماری مطرح شد. دیکانستراکتیویسم سعی داشتتا ساختار اندیشه و نظم محوری که گمان دارد به جهان ما تحمیل شده را تغییر دهد! چنین معنایی که از طریق ساختاری نظام یافته تحمیل می شود، تفسیرهای دیگری که درهمان زمینه با اعتباری یکسان عرضه می شوند را سرکوب کرده و امکان تنوع فکری و ذهنیخارج از این چارچوب را بخصوص از مخاطب می گیرد.
● پیتر آیزنمن:
پیتر آیزنمنمتولد ۱۱ آگوست سال ۱۹۳۲ در «Newjersey»، «Newark»، یکی ازمعماران مشهور قرن ۲۰ امآمریکا است. این معمار در زمینه دیکانستراکشن فعالیت کرده و جزوگروه ۵ نفره «آیزنمن،چارلز گواتمی،جان هیداک،ریچارد میر و میشل گریوز» است که آثار خود را درسال ۱۹۶۹، درموزه هنرهای مدرن، در قالب ساختارشکنی مطرح کرده و متعاقبأ در سالهایبعد هر کدام شیوه های منحصر بفرد و آرمان گرایانه ای را توسعه داده اند. آیزنمندرجه لیسانس معماری خود را از دانشگاه Cornell University و فوق لیسانس معماری رااز دانشگاه Columbia University، درجه فوق لیسانس هنر و دکترای خود را از دانشگاه University of Cambridge اخذ کرده است.
تئوری های وی در معماری، آزادی و استقلالرشته پژوهشی را دنبال می کند و کار او به منزله یک کوشش دائم به سوی فرم آزاد ازتمام لحاظ است؛ تلاشی که درک آن برای بسیاری از افراد مشکل است. وی در آرا و اندیشههای خویش از فیلسوف فرانسوی، ژاک دریدا بسیار بهره جسته و نظریه ساختار شکنی در متنرا در معماری وارد کرده و سعی می کند به مفاهیم و فضاهای جدیدی در معماری دستیابد.
آنچه در معماری آیزنمن، بسیار مورد توجه قرار می گیرد، تجزیه کردن فرممعماری از دیدگاه علمی و نظری است که متاسفانه بعد از ساخت بناهای وی، از لحاظمنتقدین و استفاده کنندگان برداشت و وجهه ای نا مناسب داشته است. به عنوان مثالدربنای مرکز هنری وکسنر «Wexner Center for the Arts» (۱۹۸۳-۱۹۸۹)، انتظار می رفتکه به عنوان اولین بنای دیکانستراکتیویست عمومی، عنصری شاخص و منعکس کننده ایده هایکانستراکتویستی در معماری باشد اما به خاطر غیر کافی بودن مشخصات مصالح، قرار گیریفضای نمایشگاه هنر های زیبا در معرض مستقیم نور خورشید و...، نتوانست انتظاراتمخاطبین را از اولین بنای دیکانستراکتیویست عمومی برآورده سازد.
پیتر آیزنمن، بهعنوان مدیر مسئول مجله معماری و مطالعات شهری، با نام «تضادها»، بیشتر از سایرمعماران در طراحی و بکار بردن دیالکت تضادها در معماری کار کرده است. با این کهمجله چندی است که متوقف شده اما معماری معاصر دائمأ با به هم خوردگی ها، پیوستگی،ناپایداری و بی ثباتی که معمولأ در کار آیزنمن اتفاق می افتد، طنین انداز بوده است. وی برنامه طراحی خود را برتئوری به دست آمده از اصول و عقاید معماری موجود در دنیایخارج و به طور قابل توجهی در فلسفه و زبان شناسی بنیان نهاده است و فرمولاسیون هایبه طور فزاینده پیچیده ای را در رابطه با فرآیندهای طراحی معماری مخصوصأ در رابطهبا نقش ساختمان در جوامع پیشرفته امروزی ارائه کرده است.
اگرچه مفاهیم معماری کهآیزنمن از آنها سخن می گوید، در طرحها و بناهای او به آسانی آشکار یا قابل مشاهدهنیستند، ولی نسخه اصلی پیشگامان این سبک از لحاظ ادبیات معمارانه و تئوری های خاصآن به خود آیزنمن بر می گردد. وی به عنوان یک پست مدرنیست حساس طبقه بندی شده وفعالیتهای ادبی، طرح ها و بناهایش، او را در زمره چنین طبقه ای قرار می دهد کهمعماری را به عنوان متن در نظر گرفته است. طرح های او بنظر می رسد که مثلجامعه،خودش به تنهایی در یک حالت پدیداری ثابت یا حرکت و جنبش در یک پیشگرایی بهسوی یک جریان جدلی از تضاد و فعل و انفعال پایه ریزی شده باشد.
با وجود آنکهسیاست پست مدرنیست یا سیاستهای دیکانستراکشن،دیکانسترالیس م یا پستاستراکچرالیسم،تباهی و فروپاشی نمادگرایی و ساختار موجود را ترویج می دهد،
ولیآیزنمن هیچ جایگزینی نهایی را نوید نداده و یک کار تازه و جدیدی را پیشنهاد نمیکند.
آیزنمن از یک سری ساختار شبکه ای استفاده می کند که ایده اصلی او را سامانمی دهد.او همچنین از یک سری جعبه هایی با خطوط مستقیم شبیه خانه هایی که در آن هااو طرحهای ابتکاری گوناگون را بررسی می کرد و به هم مرتبط می کرد.
بناها به طورخود مختار، خود مرجع و مستقل از زمینه انسانی یا عملکردی مثل عملکردهای فراگیرریاضی دیده و تجربه می شوند.ساختارها کاملأ منطقی هستند ولی عاقلانه تر آن است کهکاملأ خود مرجع باشد و به طور آگاهانه حساسیتهای انسانی، ظرافت، زیبایی و راحتی رابوجود آورد.
● خانه شماره ۲،پیتر آیزنمن۱۹۷۰
در این شیوه وابسته به زیباشناسی "پست فانکشنالیست یا نئو راسیونالیست" معمار بنا ،ساختمان را به عنوان ماهیت خانهمی سازد.در عوض نامهای حساب شده" خانه۱،خانه۲،خانه۳،........" تحقیقات و بررسی هایاو را در طبیعت و معنای شکل معماری او را نشان می دهد . به جای مبنا قرار دادن طرحدر عملکرد، با پیروی از فرم، خانه هایی که اصول ساختاری بخصوص را با عملکردهایی کهبا آن جور بیاید را پیدا کند تا جایی که بتواند.خانه مخصوص آیزنمن، برای ارائهجابجایی و بر انگیختن بی ثباتی تلاش میکند.
در تقارن با ریچارد ترات ولوریاولین،آیزنمن مرکز هنری وکسنر را در سالهای «۱۹۸۹-۱۹۸۳» ودانشگاه ایالت اوهایو راطراحی کرد که هر دو نماد «دیکانستراکتیویسم»در معماری هستند. زمانی که ساختمان درسال ۱۹۸۹ تکمیل شد، موزه هنر مدرن در نیویورک،دیکانستراکتیویسم را به عنوان سبکمتداول کرده بود با نمایشگاه سال۱۹۸۸ وکاتالوگ معماری دیکانستراکتیویسم،که در آنکارهای آیزنمن در کنار کارهای فرانک گهری و رم کولهاوس و دیگران مشخصه آنبودند.
● مرکز وکسنر، پیتر آیزنمن۱۹۸۹
در واقع ساختمان وکسنر، به عنوان یکداربست با یک شبکه سه بعدی سفید که پدیدار می شود به عنوان ستون ساختمان زیر پوششقرار می گیردو در زاویه ای بین ساختارهایی که از پیش وجود دارد و ناشناس هستندجریان دارد.این شبکه شطرنجی به عنوان یک معبر بین ساختمان موجود و گالری وکسنر کهدر امتداد قسمتی از فضای بنا که بیشتر زیر زمین وجود دارد، قرار گرفته است.
اینچارچوب که با شبکه شهری کلمبوس نا آشناست،مرکز وکسنر و محوطه دانشگاه
را به آنسوی شهر پیوند داده و به طور با شکوهی شبکه شهری را به شبکه محوطه دانشگاه متصل میکند. معمولأ آیزنمن یک شبکه بر روی شبکه دیگربرای خلق یک پیوند پریشان کننده درسایت قرار می دهد.
بنا نشانه یک رودررویی است، تلفیق بین گذشته و آینده، شهر ومحوطه دانشگاه که یک ارتباط موقتی ناامن هم با سایت و هم بدون سایت را نشان می دهد. این پرسش از گذشته راجع به آینده، از سایت و بنا و بدون بنا، ویژه معماری آیزنمناست و تا اندازه ای ادامه دارد. چارچوب شبکه سفید، که آینده را نشان می دهد درکرانه جنوبی با یک ساختار از بخش توده های آجری برخورد می کند که یادآور برجهایآرموری که تا قبل از نابودی در سال ۱۹۵۸ در نزدیکی آن قرار داشتند، است. برج اصلیاین دانشگاه با فروپاشی و گسستگی که در آن وجود دارد، نقطه عطف این دانشگاه به شمارمی رود.
در بررسی نمونه دیگری از ساخته های آیزنمن، با طرح برای بیو سنتروم یکمرکز تحقیقاتی برای دانشگا هی در فرانکفورت،به سوی خلاقیت جدید سایت حرکت کرد.علیرغم این دگرگونی،او یکبار دیگر سیستمی از تلفیق دوگانگی را شروع کرد.این بار بینمعماری و زیست شناسی، با بهم خوردن ساختارهای آزمایشگاهی موجود ثانویههمتایی.
همانطوری که کنت فرامپتون متذکر شده است «در عوض ما با یک معماری مجازیمواجه هستیم،یک معماری ناطق جدید» که به موجب آن از طریق یک تغییر مناسب، یک سازهمعمارانه موجب انعکاس بنیادی بین سیستم ساختمانی می شود.
ـ مسابقه برای خانهمجازی پیتر آیزنمن،۱۹۹۷ موسسه هنر و علوم استیتن آیلند،۱۹۹۷
از آنجایی که آیزنمنبه تضاد،جابجایی، اتفاق شبکه، دستورات هندسی چند گانه ریاضیات،گشتاور مکان و دورانشکل علاقمند است ، به نظر می رسد که طراحی به کمک کامپیوتر(اتوکد) برای جهانی شدنکاملأ مناسب است.
این طرحها از مسابقه خانه مجازی در سال ۱۹۹۷،وقتی که در ارتباطبا ارائه دهی برای انستیتو هنر و علوم استیتن آیلند دیده می شوند،حاکی از آن هستندکه آیزنمن برای اینکه حضوری قابل ملاحظه در آن داشته باشد و در تئوری و شیوه معماریمعاصر موثر باشد،به کار خود ادامه خواهد داد.
همانطوریکه کوینتر نوشته است «دریکی از کارهای آیزنمن ساختار همیشه از یک طرح اولیه که هم ترازی آن بهم خورده استسرچشمه می گیرد.»
همینطور گرافلند به این نتیجه رسیده است که در مقایسه بادریدا، آیزنمن از طرح به عنوان یک متن برداشت می کند و مفاهیم مورد نظر او درتحلیلی نشانه شناسانه از معماری کاسته نمی شود، افزایش و کاهش های جدید وجود دارد،یا به گفته آیزنمن، یک متن به یک حقیقت یا ارزیابی نهایی هدایت نمی کند، بر عکس بهسوی یک نمایش نهایی از یک سری مفاهیم حرکت کرده و یک پروسه پایان ناپذیری را اعمالمی کند
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن