با وجود حضور محسوس "ادبیات" فارسی، جای " جامعه شناسی ادبیات" در ایران خالی است. آنچه بیشتر در اذهان هست، "اجتماعیات در ادبیات" است که با دکتر صدیقی شروع شد و دکتر روح الامینی ادامه اش داد. البته، دکتر ایرانیان هم – که از نیمسال گذشته پس از بیش از بیست سال وقفه، دوباره تدریس در دانشگاه را آغاز کرده – در پیشبرد این رشته مؤثر بوده.
اما آنچه در "جامعه شناسی ادبیات" در ایران بیش از همه کارگر بوده، آثار محمدجعفر پوینده است که او هم زود رفت و – ظاهراً – با مرگش – قتلش – جامعه شناسی ادبیات با رکود مواجه شد. اگر پوینده زنده بود، بیشک بسیاری حرکتهای نو در این رشته پدید میامد؛ رشته ای که - همانند دیگر جامعه شناسی ها – در آفرینش هنری یک فرد را به تنهایی مورد نظر قرار نمیدهد و اثر را بیان نوعی آگاهی جمعی میداند که هنرمند با شدتی بیش از اکثر افراد در تدوین آن شرکت میکند.
پوینده با ویرایش ترجمة اثر معروف روبر اسکار پیت، "جامعه شناسی ابیات" (ترجمة دکتر مرتضی کتبی)، ترجمة اثر گرانقدر لوسین گلدمن "دفاع از جامعه شناسی رمان"، ترجمة "جامعه شناسی رمان: بالزاک، زولا، استاندال" نوشتة جورج لوکاچ و نیز ترجمة مقالات متعدد تأثیرگذار از صاحبنظران بی بدیلی چون آدورنو، باختین، کوهلر، گرامشی، گلدمن، لوکاچ و ... در کتابی با نام "درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات" اصلی ترین گامها را در ارائة "ادبیاتِ جامعه شناسی ادبیات" برداشت و این گامها را با ترجمة "سودای مکالمه، خنده، آزادی" (باختین) "جامعه، فرهنگ، ادبیات" (گلدمن) و نیز "مکتب بوداپست" (لوکاچ و شاگردان او) کامل کرد.
پوینده با ترجمة این کتابها، اصلی ترین شاخه های جامعه شناسی ادبیات را به ایرانیان معرفی کرد: با "جامعه شناسی ادبیات" (اسکارپیت – مکتب دانشگاه بوردو) شاخة پوزیتیویستی و با ترجمة آثار لوکاچ، گلدمن و دیگران، شاخة کمتر پوزیتیویستی – و به زعم من، ارزشمندتر - جامعه شناسی آفرینش ادبی را.
.