بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 از مجموع 20

موضوع: اشعار ملک الشعرای بهار

  1. #1
    O M I D آواتار ها
    • 15,114
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    راه های ارتباطی

    new12 اشعار ملک الشعرای بهار





    محمد تقی بهار ملقب به ملک الشعرای بهار شاعر، ادیب، سیاستمدار و روزنامه‌نگار ایرانی است. وی در سال ۱۲۶۳ هجری شمسی در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبیات فارسی را نزد پدر خود ملک الشعرای صبوری آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر “ادیب نیشابوری” رفت. بعد از فوت پدر، ملک الشعرای دربار مظفرالدین شاه شد.
    وی شش دوره نماینده مجلس شد و سالها استاد دوره دکتری ادبیات دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات بود. به علت پیوستن به مشروطه‌طلبان و آزادی‌خواهان چند بار تبعید و زندانی شد که سالهای زندان و تبعید از پربهره‌ترین سالهای زندگی ادبی وی بوده است. بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰ هجری شمسی، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. ازمعروفترین آثار وی دیوان اشعار، سبک شناسی که در سه جلد در باره سبک نوشته‌های منثور فارسی نوشته شده، تاریخ احزاب سیاسی، تصحیح برخی از متون کهن مانند تاریخ سیستان و مجمل‌التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی را می‌توان نام برد.
    زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن

    .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن

  2. #2
    O M I D آواتار ها
    • 15,114
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    *.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.
    یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
    یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
    یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
    یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
    کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو
    خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
    چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌ام
    خواجه! به هیچ‌کس مده بندهٔ زر خریده را
    گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
    کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
    گر دو جهان هوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟
    باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را
    جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم
    ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
    خیز، بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذر
    تا ز هزار بشنوی قصهٔ ناشنیده را
    *.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.
    شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ
    شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ
    افسانه بود معنی دیدار، که دادند
    در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ
    خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
    مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
    زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ورانش
    گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ
    زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
    لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
    خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی
    دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ
    *.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.
    رخ تو دخلی به مه ندارد
    که مه دو زلف سیه ندارد
    به هیچ وجهت قمر نخوانم
    که هیچ وجه شبه ندارد
    بیا و بنشین به کنج چشمم
    که کس در این گوشه ره ندارد
    نکو ستاند دل از حریفان
    ولی چه حاصل؟ نگه ندارد
    بیا به ملک دل ار توانی
    که ملک دل پادشه ندارد
    عداوتی نیست، قضاوتی نیست
    عسس نخواهد، سپه ندارد
    یکی بگوید به آن ستمگر :
    « بهار مسکین گنه ندارد؟»
    *.*.*.*.*.*اشعار ملک الشعرای بهار*.*.*.*.*.*.
    آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد
    خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد
    اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست
    پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
    جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت
    سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
    هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست
    ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
    تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما
    روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
    یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه
    هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
    لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری
    ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
    چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت
    پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد
    منبع:moraffah.blogfa.com
    زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن

    .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن

  3. #3
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    گزیده اشعار



    • ۱. غزلیات
    • ۲. قصاید
    • ۳. قطعه
    • ۴. مثنویات
    • ۵. ترکیبات
    • ۶. رباعیات
    • ۷. چهار پاره‌ها
    • ۸. مستزاد
    • ۹. تصنیف
    • ۱۰. مسمط ها



    غزلیات

    یا که به راه آرم این صید دل رمیده را


    یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
    یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
    کودک اشک من شود خاک‌نشین ز ناز تو خاک‌نشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
    چهره به زر کشیده‌ام، بهر تو زر خریده‌ام خواجه! به هیچ‌کس مده بنده‌ی زر خریده را
    گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
    گر دو جهان هوس بود، بی‌تو چه دسترس بود؟ باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را
    جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
    خیز، بهار خون‌جگر! جانب بوستان گذر تا ز هزار بشنوی قصه‌ی ناشنیده را



    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  4. #4
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ

    شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریه‌ی جانسوز و دگر هیچ
    افسانه بود معنی دیدار، که دادند در پرده یکی وعده‌ی مرموز و دگر هیچ
    خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
    زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ورانش گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ
    زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
    خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  5. #5
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    رخ تو دخلی به مه ندارد


    رخ تو دخلی به مه ندارد که مه دو زلف سیه ندارد
    به هیچ وجهت قمر نخوانم که هیچ وجه شبه ندارد
    بیا و بنشین به کنج چشمم که کس در این گوشه ره ندارد
    نکو ستاند دل از حریفان ولی چه حاصل؟ نگه ندارد
    بیا به ملک دل ار توانی که ملک دل پادشه ندارد
    عداوتی نیست، قضاوتی نیست عسس نخواهد، سپه ندارد
    یکی بگوید به آن ستمگر : « بهار مسکین گنه ندارد؟»

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  6. #6
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد

    آخر از جور تو عالم را خبر خواهیم کرد خلق را از طره‌ات آشفته‌تر خواهیم کرد
    اول از عشق جهانسوزت مدد خواهیم خواست پس جهانی را ز شوقت پر شرر خواهیم کرد
    جان اگر باید، به کویت نقد جان خواهیم یافت سر اگر باید، به راهت ترک سر خواهیم کرد
    هرکسی کام دلی آورده در کویت به دست ما هم آخر در غمت خاکی به سر خواهیم کرد
    تا که ننشیند به دامانت غبار از خاک ما روی گیتی را ز آب دیده تر خواهیم کرد
    یا ز آه نیمشب، یا از دعا، یا از نگاه هرچه باشد در دل سختت اثر خواهیم کرد
    لابه‌ها خواهیم کردن تا به ما رحم آوری ور به بی‌رحمی زدی، فکر دگر خواهیم کرد
    چون بهار از جان شیرین دست برخواهیم داشت پس سر کوی تو را پرشور و شر خواهیم کرد

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  7. #7
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    در غمش هر شب به گردون پیک آهم می‌رسد


    در غمش هر شب به گردون پیک آهم می‌رسد صبرکن، ای دل! شبی آخر به ما هم می‌رسد
    شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟ کز پس آن نوبت روز سیاهم می‌رسد
    صبر کن گر سوختی ای دل! ز آزار رقیب کاین حدیث جانگداز آخر به شاهم می‌رسد
    گر گنه کردم، عطا از شاه خوبان دور نیست روزی آخر مژده‌ی عفو گناهم می‌رسد




    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  8. #8
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد

    اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
    برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
    تو پاک باش و برون آی بی‌حجاب و مترس کسی به صید غزال حرم نخواهد شد
    اگر بر آن سری ای ماهرو!که روز مرا کنی سیاه، به زلفت قسم، نخواهد شد
    گرم زنی چون قلم، بند بند، این سر من ز بندگیت جدا یک قلم نخواهد شد
    رقیب گفت: « بهار از تو سیر شد » هیهات! به حرف مفت، کسی متهم نخواهد شد


    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  9. #9
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    دعوی چه کنی؟ داعیه‌داران همه رفتند

    دعوی چه کنی؟ داعیه‌داران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
    آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
    داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند
    گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست کز کاخ هنر نادره‌کاران همه رفتند
    افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند اندوه که اندوه‌گساران همه رفتند
    فریاد که گنجینه‌طرازان معانی گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
    یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
    خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




  10. #10
    غریب آشنا آواتار ها
    • 2,343
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Sep 2012
    محل تحصیل
    باشگاه دانشجویان پیام نور-طبقه ی اول-پلاک7
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    به گلگشت جنان گل می‌فرستم

    به گلگشت جنان گل می‌فرستم به رضوان شاخ سنبل می‌فرستم
    به هندوستان فضل و خلر علم می موز و قرنفل می‌فرستم
    حدیث خوش به قمری می‌سرایم سرود خوش به بلبل می‌فرستم
    به قابوس و به صابی از رعونت خط و شعر و ترسل می‌فرستم
    ز خودبینی و رعنایی و شوخی است که جز وی را سوی کل می‌فرستم
    به جلفای صفاهان از سر جهل شراب صافی و مل می‌فرستم
    به تبت مشک اذفر می‌گشایم به ماچین تار کاکل می‌فرستم

    ...

    ﭠۄﺁטּὧـعــر بلندےکهﺁرزۄ میکنم امضاے ﻣـנּ زیر ﺁטּ باشد!




صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •