فلسفه نهضت امام حسین علیه السلام





پیش درآمد

درباره علل و عواملى كه موجب قیام مقدس و خونین كربلا شد، سخن بسیار گفته و كتاب‌هاى زیادى نوشته‌اند و نظرات گوناگونى ابراز داشته‌اند كه گاهى موجب رد و ایراد و برخورد عقاید گشته و احیانا كار به تخطئه و تكفیر و تهمت‌هاى ناروایى نیز كشیده شده كه متاسفانه دست برخى از سیاست بازان نیز در این برخوردها بى دخالت نبوده است و در پاره‌اى از مقطع‌هاى زمانى مدت‌ها بحث روز شده و ایجاد اختلاف و دو دستگى در محافل دینى و مجامع مذهبى نموده است. ولى به نظر ما بهتر آن است كه این انگیزه‌ها و عوامل را در سخنان خود امام حسین علیه السلام یا ائمه معصومین دیگر علیهم السلام جستجو كنیم.
نخستین روایت یا روایاتى كه در این جا مورد بحث قرار مى‌گیرد همان روایات عامه است؛ بدین مضمون كه ائمه معصومین و حجت‌هاى الهى هرچه مى‌كردند بر اساس برنامه و دستورى بود كه از طرف خداى تعالى براى آنها تعیین شده بود و آنها نیز كه كامل‌ترین و فرمانبردارترین انسان‌ها بودند وظیفه خود را به هر سختى و دشوارى هم كه بوده است انجام مى‌دادند. براى نمونه به روایت زیر توجه نمایید:
شیخ كلینى(ره) در اصول كافى در باب "ان الائمه علیهم السلام لم یفعلوا شیئا الا بعهد من الله و امر منه لایتجاوزونه" به سند خود از معاذ بن كثیر از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمودند: "به راستى كه وصیت به صورت كتابى از آسمان بر محمد صلی الله علیه و آله نازل گردید، و نامه مُهر شده‌اى جز وصیت بر آن حضرت نازل نشد، و جبرئیل عرض كرد: اى محمد، این است وصیت تو در امت خویش كه نزد خاندان تو خواهد بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اى جبرئیل كدام خاندانم؟ عرض كرد: برگزیدگان خدا از آنها و دودمانشان، تا علم نبوت را از تو ارث برند همان گونه كه ابراهیم به ارث نهاد، و این میراث از على و فرزندان صلبى اوست.
به راستى وصیت مُهرهایى بود، پس على علیه السلام مُهر اول را گشود و هر چه در آن بود بر طبق آن عمل كرد، سپس حسن علیه السلام مُهر دوم را گشود و هرچه در آن بود به آن عمل كرد، و چون حسن علیه السلام از دنیا رفت، حسین علیه السلام مُهر سوم را گشود و دید در آن دستور خروج و كشتن و كشته شدن بود و نوشته بود كه مردمى را براى شهادت با خود ببر كه جز به همراه تو شهادتى براى آنها نیست و آن حضرت این كار را كرد، و چون از دنیا رفت آن وصیت را قبل از شهادت به على بن الحسین علیه‌السلام داد. او مُهر چهارم را گشود و در آن دید كه نوشته است سكوت كن.
نظیر این روایت، روایات دیگرى نیز در همان باب از امام صادق علیه السلام نقل شده است كه در برخى از این روایات استدلال جالبى شده است كه اگر مردم علت صلح یا جنگ ائمه را نفهمیدند نمى‌توانند عجولانه قضاوت كنند و تشبیه شده است به داستان موسى و خضر كه حضرت خضر به كارهایى دست زد كه براى حضرت موسى علیه السلام غیر منتظره و غیر قابل قبول بود؛ مانند سوراخ كردن كشتى، و كشتن آن پسر، و كارهاى دیگر. كه علت و حكمت آنها را نمى‌دانست. و هنگامى كه حضرت خضر علت آنها را براى موسى علیه السلام بیان كرد قانع گردید.(1)