بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 از مجموع 3

موضوع: زن جماعت را چه به بيرون رفتن !!

  1. #1
    O M I D آواتار ها
    • 15,114
    مدير بازنشسته

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    راه های ارتباطی

    Icon10 زن جماعت را چه به بيرون رفتن !!




    زن بودن در جامعه ؟ فرهنگ
    مسافر کناري مدام خودش را رويم مي اندازد ، دستش را در جيبش مي کند و در مي آورد ، من به شيشه چسبيده ام اما هر قدر جمع تر مي شوم او گشادتر مي شود .. موقع پياده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد مي کنند ….

    *(تقصير خودم بود بايد جلو مي نشستم ..!!!)


    مسافر صندلي پشت زانوهايش را در ستون فقراتم فرو مي کند ، يادم هست موقع سوار شدن قد چنداني هم نداشت ، بايد با يک چيزي محکم بکوبم توي سرش ، چيزي دم دستم نيست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلي به سمت من مي آورد….
    *(تقصير خودم بود بايد با اتوبوس مي آمدم ..!!! )


    اتوبوس پر است ايستاده ام و دستم روي ميله هاست ، اتوبوس زياد هم شلوغ نيست و چشمان او هم نابينا به نظر نمي رسد ولي دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت ميله اي که من دستم را گذاشته ام مي گذارد .. با خودم مي گويم ” چه تصادفي ” و دستم را جابه جا مي کنم … اما تصادف مدام در طول ميله اتفاق مي افتد …..

    *(تقصير خودم است بايد اين دو قدم راه را پياده مي آمدم …!! )


    پياده رو آنقدر ها هم باريک نيست اما دوست دارد از منتها عليه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولي با هم برخورد خواهيم کرد … کسي که بايد جايش عوض کند ، بايستد ، جا خالي بدهد ، راه بدهد و … من هستم …

    *(تقصير خودم است بايد با آژانس مي آمدم …!!! )


    راننده آژانس مدام از آينه نگام مي کند و لبخند مي زند … سرم را بايد تا انتهاي مسير به زاويه 180 درجه به سمت شيشه بگيرم .. مدام حرف ميزند و از توي آينه منتظر جواب است ..خودم را به نشنيدن مي زنم … موقع پياده شدن بس که گردنم را چرخانده ام ديگر صاف نمي شود … چشمانش به نظر سالم مي آيد اما بقيه پول را که مي خواهد بدهد به جاي اينکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع مي کند … البته من بايد حواسم مي بود و دستم را با دستش تنظيم مي کردم ….

    *(تقصير خودم است بايد با ماشين شخصي مي آمدم …!!! )



    راننده پشتي تا مي بيند خانم هستم دستش را روي بوق مي گذارد… راه مي دهم … نزديک شيشه ماشين مي ايستد نيشش باز است و دندانهاي زردش از لبان سياهش بيرون زده است … “خانم ماشين لباسشوئي نيست ها “…. مسافرهاي توي ماشين همه نيششان باز مي شود … تا برسم هزار بار هزار تا حرف جديد مي شنوم …و مدام بايد مواظب ماشين هايي که فرمانهايشان را به سمت من مي چرخانند باشم …موقع رسيدن خسته هستم .. اعصابم به کلي به هم ريخته است


    *(تقصير خودم است زن جماعت را چه به بيرون رفتن !!!)
    منبع:pat-o-mat.com 
    زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن

    .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن

  2. #2
    یکی مثل خودت
    • n/a

    پیش فرض

    دست گلت درد نکنه

    پياده رو آنقدر ها هم باريک نيست اما دوست دارد از منتها عليه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولي با هم برخورد خواهيم کرد … کسي که بايد جايش عوض کند ، بايستد ، جا خالي بدهد ، راه بدهد و … من هستم …

    دقیقا این اتفاقی که برای من می افته البته نه همیشه ... چرا؟
    من همیشه باید راه بدم و ... خانما مستقیم میان و اگه من مسیرم رو عوض نکنم ...؟

  3. #3
    شب بارانی آواتار ها
    • 125

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Jun 2012
    محل تحصیل
    تهران
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    حقوق
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    راست میگی ...واقعا همینجوریه...البته متاسفانه

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •