همزمان با پديد آمدن نخستين روزنامه درتاريخ جهان، پيشه‌اي نيز در کنار آن آفرينش يافت که شايد بتوان گفت ازهمان آغاز وتا به امروز بيشترين اصطکاک را با بدنه قدرت براي خود فراهم آورده است. درازاي تاريخ هيچ حکومتي حتي از دموکرات‌ترين گونه‌هاي آن نبوده است که توانسته باشد رابطه کاملا مسالمت‌آميزي با جماعت روزنامه‌نگار، بويژه از گونه مستقل آن را آزموده باشد.

روزنامه و روزنامه‌نگار دريک جامعه آزاد ومردم سالار، پديد آورنده رکن چهارم دموکراسي به شمار مي‌آيند؛ بنابراين درحکومت‌هايي که دموکراسي را درتضاد با ديسپوتيسم يا نظام بسته خويش مي‌يابند، به روزنامه‌نگاران همواره به ديده مزاحمان ودشمنان اصحاب قدرت نگريسته مي‌شود. طبيعي است که در يک فضاي بسته، بيشترين اصطحکاک، تضاد وبدبيني ميان روزنامه‌نگاران واريکه نشينان پديد مي‌آيد واين تضاد وبدبيني تا بدان جا پيش مي‌رود که از سوي هيئت حاکمه آن جامعه نسبت به گروه روزنامه‌نگاران، گونه اي پارانوياي سياسي غيرقابل درمان شکل مي‌گيرد. در اين گونه جوامع به روزنامه‌نگار، به چشم يک مزاحم بيگانه نگريسته مي‌شود. روزنامه‌نگار حتي اگرهم براستي رهيافت‌هاي مصلحت انديشانه خويش را براي نجات جامعه از بن‌بست‌هاي فرارو ارائه دهد، اما باز هم به او به ديده مزدور، مزاحم ودر خوش بينانه ترين حالت به ديده بي سواد و نا آگاه نگريسته مي‌شود.



پس جاي شگفتي نيست که در جوامع غير آزاد، روزنامه‌نگاران که روح نگراني‌هاي شان درکالبد نوشته‌هايشان تجلي مي‌يابد تا اين نوشتارها همانند فريادي بي‌صدا اريکه نشينان را به خود آورد، همواره باگوش‌هاي ناشنوا و نگاه‌هاي نامهربان روبرو مي‌گردند. دربسياري از اين دست جوامع روزنامه‌نگاري نه تنها حرفه درآمد زايي به شمار نمي‌آيد، بلکه روزنامه‌نگار بابت ارائه راهکارها و رهيافت‌هايش گاه سرزنش و حتي مجازات هم مي‌شود؛ از اين‌رو مي‌توان گفت که درجوامع بسته وغير آزاد به روزنامه‌نگاري به عنوان يک شغل وپيشه نگريسته نمي‌شود؛ در اين گونه جوامع روزنامه‌نگاري کاري است که تنها به انگيزه عشق وخدمت به مردم انجام مي‌پذيرد و ديگر هيچ! بويژه چنين شور وعشقي درباره روزنامه‌نگاراني که انگيزه‌هاي جناحي وگروهي را درکار خود لحاظ نمي‌کنند، نمود بيشتري مي‌يابد.دريک جامعه آزاد ومردم سالار اما به روزنامه‌نگاران نه تنها به ديده مزاحم نمي‌نگرند، بلکه آفرينش‌هاي فکري و انديشه‌هاي خلاق روزنامه‌نگاران مي‌تواند خوراک فکري وسرچشمه اصلي بسياري ازرهيافت‌هاي سياسي واجتماعي را پديد آورد.

سياست مداران يک جامعه بسته شايد کسر شان خويش بدانند که رهيافت‌ها وراهکارهاي ارائه شده توسط يک روزنامه‌نگار را که چه بسا با راستي‌ها وحقايق روز همخوان باشد در سياست‌هاي خرد وکلان مجموعه مديريتي خويش به کار گيرند؛ اما دريک جامعه آزاد وپويا حتي يک نوشتار کوتاه ولو در يک روزنامه کم تيراژ مي‌تواند به منبعي از آگاهي نزد اصحاب سياست بدل شود، آنچنان که گاه برسرنوشت جامعه و تک تک افراد آن اثرات خود را نمودار سازد.
اهميت روزنامه وروزنامه‌نگار دردهکده اطلاعاتي امروز به اندازه‌اي است که دربسياري از جوامع آزاد، سرويس‌هاي واسطه‌اي پديد آمده‌اند که کار آن‌ها تنها خواندن مقالات روزنامه‌ها ودقت در نکات سازنده آن‌ها و ارائه اين نکات در قالب راهکار ورهيافت به رده‌هاي اجرايي بدنه قدرت است.

حتي دربرخي ازاين سرويس‌ها هزاران نسخه روزنامه و مجله به همراه مقالات آن‌ها از سراسر جهان گردآوري و توسط صد‌ها مترجم ترجمه مي‌شوند تا نکات سودمندي که نويسندگان آن‌ها به آن‌ها اشاره کرده اند، جهت ارائه به سياست مداران ودولتمردان کشور مورد نظر طبقه بندي شوند واين نشان از نقش اثرگذار روزنامه‌نگار و نوشتاري که از انديشه او برون مي‌تراود نزد اهل خرد دارد؛ درصورتي که دريک جامعه غيرآزاد وبسته، درست عکس اين موضوع نگريسته مي‌شود؛ يعني گروهي به استخدام اصحاب قدرت درمي‌آيند تا در مقالات ونوشتارهاي مطبوعات به جاي نکات سازنده، به دنبال نقاط ضعف ونکات حساسي بگردند که با منافع اريکه نشينان در تضاد آشکار باشد؛ پرپيداست که چنين کاووشي نه براي تشويق روزنامه‌نگار، بلکه درراستاي سرزنش وتوبيخ او صورت مي‌پذيرد.
در يک جامعه آزاد ومردم سالار، روزنامه‌نگار را به ديده مزدور ‌نمي‌نگرند. درچنين جامعه‌اي روزنامه‌نگار بابت خلق انديشه‌هايش وارائه رهيافت‌هايش جهت بهسازي امور جامعه‌اي که خود عضوي از آن است، مزد خويش را درقالب تشويق، ترغيب وگاه حق طبع از مردم ودولت خويش دريافت
مي‌دارد.

عنوان مزدور قلم بدست شايد بدترين جفا وناسزايي باشد که يک روزنامه‌نگار را مي‌توان بدان مورد ستم قرارداد.
بي گمان روزنامه‌نگاري که براي آفرينش و ويرايش يک مطلب هرچند کوتاه اما آگاهي بخش و به هنگام، ساعت‌ها وحتي روزها ازوقت خويش را بدون هيچ گونه چشم داشت مادي هزينه مي‌کند وگاه براي تامين هزينه معاش زندگي خويش درمي‌ماند را نمي‌توان به ديده يک مزدور نگريست.انگيزه ومحرک اصلي يک روزنامه‌نگار چه دريک جامعه آزاد وچه دريک جامعه غيرآزاد، همانا عشق به اصلاح وارائه راهکار به سود مردم خويش است.بي ترديد نوشتاري که به طمع جاه ومال از خامه برون تراود، هرگز درانديشه هشيار جامعه جايگاهي نيافته و ماندگار نخواهد شد و اين نکته اي است که توجه به آن هم ازسوي اريکه نشينان و هم ازسوي روزنامه‌نگاران مي‌تواند به بسياري از تضادهاي ميان ايشان پايان بخشد.


mardomsalari.com