من هوای تو رو دارم،بذار بی وقفه ببارم
حالا که سهم من اینه،هیچ گلایه ای ندارم . . .
رفتــه اي
و مــنּ هــر روز،
بــه مــوريــانــه هــايــي فکــر مــي کنـم
کــه آهستــه و آرام
گــوشه هــاي خيــال ام را مــي جــونــد!
به گــذشـتــه که بــرمــیـگـــردم....
از حـــــــال مــیــروم...!
پشت آن پنجره ی رو به افق،
پشت دروازه ی تردید و خیال،
لابه لای تن عریانی بید،
لابه لای شاخ و برگ های خزان،
من در اندیشه ی آنم که تورا وقت دلتنگی خود دارمو بس!
وقتِ رفتنت آسمون بارید...
و تو چقدر خوشحال بودی و من هم ...
کاشکی میدونستی به اندازه قطره های بارون دلتنگت میشم...
عشق، اگر عشق باشد…
ناممکن ترین ها را امکان می بخشد
تنها برکه ای ست که می توانی در آن غرق شوی و اما نفس بکشی!
چقدر لباس سیاه به تو مى آید …
اگر میدانستم زودتر میمردم …
مقصد مهم نیست، مسیر هم مهم نیست، حتی خود سفر هم چندان مهم نیست؛ همسفر خیلی مهمه…
براى متعهد بودن مهم نیست یه حلقه ی فلزى توى دستت باشه
مهم اینه که یه حلقه از عشق دور “قلبت”باشه…
دلتـنگـــــم …
هــــــمـــین !
و ایــــــن نیــــــاز به هــــیچ زبـــان شاعــــرانه ای نــــدارد …
دلم برایت تنگ شده !
می خواهم آنقدر اشک بریزم تا غبار فاصله از قلبم تمیز شود
ولی می ترسم … ” دنیا ” ، ” ونیــــز ” شود !!
دلتنــگم
بــــرای کســـی کـــه مـــدتهـــاست
بــــی آن کـــه بــــــــاشد
هـــر لــحظه
زنــــــدگی اش کـــــرده ام …..!