-
داد نزن، قهقهه نزن فقط افسردگی بگیر!
می گم جوون یعنی انرژی، می گی انرژی باید مثبت باشه. می گم انرژی باید مثبت بشه نه باشه، می گی حتما با داد زدن مثبت می شه؟! می گم وقتی نگاهت به جوون این باشه، بیشتر از این هم نمی شه ازت انتظار داشت. می گی چرا جوون ها نمی تونن مثل دیگران بخندن؟ حتما باید قهقهه بزنن؟ چرا نمی تونن درها رو آروم ببندن؟
حتما باید به هم بکوبن؟ چرا یک لحظه سرجاشون آروم و قرار ندارن؟ حتما باید شیلنگ تخته بندازن و ورجه و ورجه کنن؟ چرا نمی تونن آرام حرف بزنن؟ حتما باید داد بزنن، فریاد بکشن؟ چرا نمی تونن عصبانیتشون رو کنترل کنن؟ حتما باید جیغ بکشن؟ چرا ... می پرم وسط حرفش و می گم: اگه بهت فرصت بدم می خوای تا فردا صبح همش چرا، چرا کنی. به جای این همه چرا گفتن یه لحظه جوونی های خودت رو به یاد بیار. نکنه تو به جای قهقهه لبخند می زدی؟ نکنه درها رو آروم باز و بسته می کردی؟ نکنه رو اعصابت کنترل داشتی و فریاد نمی زدی؟ می گی من و این کارها؟ اصلا از این ها گذشته جوون های امروز بی ادب شدن، به قول معروف شرم و حیا رو قورت دادن ما جرأت نمی کردیم جلوی بزرگ تر پامون رو دراز کنیم. جوون ها شلخته شدن، شتر با بارش تو اتاق اون ها گم می شه، اصلا انگار هیچی واسشون مهم نیست، فقط و فقط خودشون مهمن. آخه یکی نیست یادشون بیاره، دنیا که هتل پنج ستاره نیست، محل گذره، باید با سختی ها ساخت تا ساخته شد، باید با کمبودها کنار اومد، باید روی مشکلات یک پل ساخت واسه عبور کردن، نه این که زانوی غم بغل بگیرن و فکر کنن دنیا تموم شده.
می گم هر چی می گی درست ولی جوون های امروز هزار تا غم و غصه و درد دارن، زمان شما که این خبرها نبود. می گی از کدوم غصه حرف می زنی. می گم نکنه کنکور رو فراموش کردی، بیکاری رو چطور؟ خرج مسکن و ازدواج رو چی؟ زمان شما طرف وقتی دیپلم می گرفت بلافاصله می رفت خدمت و ۲ سال بعدش سر کار بود، یا تو مغازه باباش، یا یک مغازه جدید می خرید یا با همون مدرک دیپلم می تونست به راحتی کارمند دولت بشه و یک آب باریکه واسه زندگیش درست کنه، اگه هم دختر بود بعد از دیپلم از بین یه عالمه خواستگار بالاخره یکی رو انتخاب می کرد و با یک جهیزیه معمولی می رفت سر خونه و زندگیش. تازه اون آقا پسر زمان شما که یک نمونه اش خود شما باشی خیلی زود یعنی بعد از چند ماه یا چند سال می تونست صاحب خونه بشه، یا لااقل تودلش مطمئن بود که با پس انداز کردن بالاخره می تونه یک سقف واسه خونواده اش جور کنه اما حالا چی؟ خیلی جون بکنه یک کار نصفه نیمه قراردادی واسه خودش دست و پا می کنه، خونه رو که تو خواب هم نمی تونه ببینه.
می گی بس که جوون های امروزی پر توقع شدن، دوست دارن یک شبه صاحب همه چیز بشن. اگه هم به این آرزوشون نرسن انگاری دنیا روی سرشون خراب شده. زمان ما خونه آن چنانی و سونا و جکوزی و مبلمان و آباژور و بوفه و این جور چیزها کجا بود؟ مردم با یک دونه فرش و یخچال و اجاق گاز زندگی شون رو شروع می کردن و بقیه وسایل رو توی زندگی جور می کردن، یک عده هم همیشه زندگی ساده ای داشتن، خیلی هم خوش بودن، تازه وقتی انسان قناعت پیشه کنه و از خرج و مخارج اضافی خودش کم کنه، خیلی زود می تونه صاحب خونه هم بشه.
بعد هم شما جوون های امروزی خیلی ناشکر هستین، انواع و اقسام امکانات دم دستتونه مثل تلفن همراه و رایانه و سی دی پلیر و نمی دونم پلی استیشن و اتاق اختصاصی و هزار جور چیز دیگه باز هم غمبرک می زنین که فلان دوستم این چیز رو داره و من ندارم، تشک آبی! تشک آبی از کجا بیارم؟ تازه بعدش توضیح می دین که یک دکمه داره زمستون ها آبش گرم می شه، تابستون ها خنک، یعنی کلی صرفه جویی تو پتو و بخاری و کولر!! آدمیزاد می مونه به این همه استدلال چی بگه! تازه فقط این هم که نیست ۲ روز بعدش یک چیز دیگه رو علم می کنید، تازگی هم که مد شده پول می خواین با این تورها برین سفر خارج، می خواین مثلا دور دنیا رو بگردین. همه این ها یعنی جوون امروز بی نهایت کم صبر و پر توقع شده، خب اگه این همه آرزو تو سرتون دارین برای رسیدن بهشون تلاش کنین، تازه این جوری لذت بخش تر هم هست، ماشاءا... فرصت زندگی تون هم از ماها بیشتره، پس چرا این قدر زود ناامید می شین؟ می گم شما خیلی امیدواری ولی راستشو بخوای حرف هات خیلی به دلم نشست، قبول دارم که بعضی جوون های امروزی واقعا کم صبرن و دوست دارن یک شبه ره صد ساله رو طی کنن، البته اون طفلی ها هم تقصیری ندارن؛ می گی یادت باشه تو مسائلی مثل ثروت و تجملات همیشه به پایین تر از خودت نگاه کن و خدا رو شکر کن که بیشتر از اون ها داری، تازه چطور دلت میاد یک عده تو فقر دست و پا بزنن و تو بهترین زندگی ها رو داشته باشی، لذت زندگی تو با هم شاد بودنه، این که بدونی دوست تو هم به اندازه تو از زندگی خودش راضیه و لذت می بره ولی اگه تو بهترین امکانات رو داشته باشی و دوستت همیشه با حسرت بهت نگاه کنه، بغض کنه و دلش بشکنه، واقعا می پرسم اون وقت اون امکانات چه قدر برات شیرین خواهد بود؟
جوون های امروزی باید یاد بگیرن این قدر خودخواه نباشن. می گم تو رو خدا بسه، دیگه دارم از خودم خجالت می کشم، واقعا برخی از ما جوون ها داریم به کجا می ریم، آیا همه تقصیرات به گردن شرایط و روزگاره یا خودمون هم مقصریم؟می خوام از امروز به بعد، خوب روی این قضیه فکر کنم و به جای تغییر دادن بیرون، از خودم و درونم شروع کنم راستی شما هم لطف کن داد زدن ها و قهقهه زدن ها و در محکم بستن های من رو تحمل کن، یک وقت به حساب بی ادبی و بی نزاکتی نذاری ها، چون بالا بری پایین بیای، نمی تونم آروم بخندم و آروم حرف بزنم، شما که دوست نداری افسردگی بگیرم؟!
تقی نژاد
روزنامه خراسان (www.khorasannews.com)
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن