زندگی نامه :
لاشو– د- فون (Lachaux- de-Fondes) شهری در سویس بود که « شارل ادوارد ژانره »(Charles - Edouard -Jeanneret) در سال 1887 در آنجا متولد شد. او تا سال 1920 نام مستعار لوکوربوزیه را انتخاب نکرده بود. « لوکوربوزیه، این نام مستعار را به خاطر اینکه صورتش شبیه صورت کلاغ ( Corbeau) بود، بدست آورد. » (پاکزاد، 1386: 369)
او در 18 سالگی به سیاحت در اروپا پرداخت. سپس نزد آگوست پره در پاریس کار کرد.(1909-1908) زیر نظر پیتر بهرنز(Peter Behrens) در برلین به کار و تحصیل پرداخت. در 1915 با یک رشته طرح های معماری، راه جدید و اساسی خویش را به سوی مسائل فنی و زیباشناسی ساختمان روشن ساخت و در 1918 برای همیشه در پاریس ماندگار شد. در سالهای بعد طرحهایی برای خانه، آپارتمان و شهر فراهم ساخت که در بیشتر آنها از شکل های صنعتی _ مانند ساختمان کشتی بخار _ الهام گرفته بود. در 1921 در طرح خانه های مسکونی، فرم جدیدی در معماری ارائه داد، که نشان دهنده شیوه های نوین ساختمانی بود. در 1923 نخستین ساختمان در نزدیکی پاریس بر پایه قوانین ساختمانی وی بنا شد. در 1946 وابسته گروه بین المللی معماران شد که مسئولیت طراحی ادارات مرکزی سازمان ملل در نیویورک را بر عهده داشت. پس از جنگ جهانی دوم از 1946 تا 52 طرح شهر عمودی را ارائه کرد که بخش هایی از آن را اتحادیه مسکن در پاریس تایید نمود.
لوکوربوزیه بی گمان یکی از 4 استاد بزرگ معماری نوین است که شخصیت و شیوه کار ویژه اش تجربه های او را با تجربه های استادان معماری و هنر نوزایی همانند می سازد. اندیشه ها و آثار او را می توان به 4 دوره تقسیم نمود:
1. در دوره نخست همه کوشش او به پیشبرد انبوه سازی در معماری خلاصه می شد که دستاورد آن طرح دومینو( Dom-ino ) در 1915-1914 می باشد.
2. در دوره دوم به شهرسازی روی آورد و ایده ساخت آسمانخراشهایی در میان فضاهای سبز درختان را پی گرفت. شهر معاصر(1922 ) و شهر درخشان (1935) و طرح شهر الجزیره در (1938) مربوط به آن دوره می باشد. تدوین مصوبات منشور آتن (1942) و کتاب چگونه به شهرسازی بیاندشیم نیز جزو این فعالیت ها محسوب می گردد.
3. لوکوربوزیه از سالهای1947 تفکرات خردگرایانه خود را تعدیل نموده و به طراحی ساختمان های تندیس گونه و اکسپرسیونیستی پرداخت. اولین اثر او در این زمینه واحد مسکونی مارسی (1952-1947) و اوج آن کلیسای رون شان (1954-1950) می باشد.
4. دوره چهارم فعالیت های او با طراحی شهر چندیگره و ساختمان های عمومی آن آغاز می گردد. طرح هایی که بر معماری مدرن ژاپن تاثیری انکارناپذیر می گذارد. وی تا پایان عمر(1965) سرگرم طراحی و اجرای ساختمانهای شهر چندیگره بود.
لوکوربوزیه مولف نوشته های زیادی در باب تشریح افکار خود می باشد، که کتاب چگونه به شهرسازی بیاندیشیم مهمترین اثر او درباره شهرسازی است. از دیگر کارهایش می توان، به سوی معماری ( 1923)، شهرسازی ( 1925) ، منشور آتن (1943)، و پیشنهادهای شهرسازی( 1946) را نام برد.
این معمار برجسته جهان در قرن بیستم پس از 78 سال زندگی روز 27 اوت هنگام استحمام طبی در پلاژ «رک برون» فرانسه غرق شد (کان، 1386: 7 )



عوامل موثر بر دیدگاههای لوکوربوزیه:


افراد:

((رابطه لوکوربوزیه و معاصرین وی))
لوکوربوزیه را نمی توان به راحتی توصیف نمود. زندگی پیچیده او و تحولاتی که او در مدت زمان زندگیش در دنیای معماری و هنر بوجود آورده است و حجم انبوه آثارش که به ندرت در مورد معمار دیگری دیده می شود، او را به شخصیتی منحصر به فرد بدل ساخته است. (بیکر، 1386: 1)
لوکوربوزیه به دلیل نبوغ خود از آغاز نا آرام بود، حتی در دفتر کار هیچ معمار بزرگی زیاد دوام نیاورد و شور فراوان به امور تازه داشت. بین سال های 1909 و 1910 در پاریس در آتلیه «پره» کار کرد، تا خواص ساختمانی بتن مسلح را فرا گیرد. بعداً به برلین رفت و مدتی کوتاه نیز در آتلیه «پیتر بهرنز» مشغول کار شد. نخستین کتابی که منتشر کرد _ بحث و انتقادی درباره ی نهضت هنر جدید آلمان بر اساس صنعت_ حاصل تجارب وی در دفتر «بهرنز» بود. بعد از برلین سری به وین زد و با «کارگاه» در این شهر آشنا شد، اما دعوت «یوسف هفمان» مشهورترین شاگرد «اتوواگنر» را برای کار نپذیرفت و در عوض با کیسه ی تهی به سفر پرداخت که خود، آن را «مسافرت پند آموز» نامیده است.
در این سفر از طریق بالکان به آسیای صغیر رفت و از آن جا از راه یونان و رم دوباره به پاریس برگشت. مطالعه و تماشای خانه های سفید ساحل دریای مدیترانه، «آکروپلیس» در آتن، شهر استانبول و کلیسای سنت پطر در رم همه و همه به وی مایه ای دادند که برای پیشرفت های آینده خود بدان احتیاج داشت. به راستی، این سفر، سفری اکتشافی بود: دیداری از منابع فرهنگ مغرب زمین. (گیدئون ، 1374 : 424 )
تعمق لوکوربوزیه در منابع فرهنگ های کهن بر کارهای او در سراسر عمر تاثیری فراوان گذاشت. لوکوربوزیه در سفر خود توانست رابطه زندگی و معماری را در دوره های مختلف دریابد، زندگی ای که گاهی آشکار و زمانی پنهان ولی به هر حال مسلم بر معماری هر دوره ای اثر می گذارد. (گیدیون ، 1374، 425)

(( تاثیر لپلاتنیه بر لوکوربوزیه ))
لپلاتنیه، معلم و مربی لوکوربوزیه در مدرسه هنری لاشودفون بود. او طبیعت را مرجع هنرمند طراح تزئینات می دانست. نظرات لپلاتنیه بر اساس یک سری از نوشته های جان راسکین شکل گرفته بود. او ژانره را تشویق کرد تا معمار شود و او را وادار ساخت تا از ترسیم به عنوان ابزاری برای مشاهده استفاده نماید. با راهنمایی و نظارت لپلاتنیه، ژانره شروع به ترسیم یک سری اسکیس برای به تصویر کشیدن دنیای بصری پیرامون خود کرد که حاصل آن چند کتاب اسکیس به جای مانده از اوست. لپلاتنیه احترامی را که برای نظریات راسکین قائل بود به ژانره انتقال داد و ژانره به سوی طبیعت و معماری گرایش پیدا کرد. (بیکر، 1386: صص 20-18)
بنابراین گرایش ژانره به طبیعت از زمان تحصیل در مدرسه ی هنر در لاشودفون در کشور سویس شکل گرفت. در طول سال های آموزش و شکل گیری شخصیت او، طبیعت سرچشمه مهم کارهای تزئینی به شمار می رفت. لوکوربوزیه اصول ساختاری و الگوی رشد درختان، گیاهان و صدف ها را بررسی کرد و دریافت که رشد مداوم و کارآمد، زمینه ی احساس قابل پذیرش و قانع کننده ای را برای نیروهایی که نه تنها در طبیعت، بلکه در تمامی جهان وجود دارد، فراهم می کند.(بیکر، 1386: 14)
ژانره در تفسیر موضوعی کارهای خود، انتقال حوادث پیچیده ی طبیعی به درون فرم های معمارانه را مهمترین خصیصه ی کارهایش می داند. شخصیت خاص موجود در هر خانه، شبیه شخصیت خاص هر ساختار طبیعی با دیگر ساختارهاست. تمامی آنها به سوی یک هدف مشترک می روند. به عنوان مثال، ماهی دارای شکل، استخوان بندی و پوست خاصی است که با توجه به نیازهای عملکردی او مثل شنا و نحوه ی بدست آوردن غذا، شکل گرفته اند. یا شاخه ها و ریشه های درخت که در راستای فرآیند رشد درخت شکل گرفته اند و به واسطه ی نیاز به دسترسی به منابع مورد نیاز دارای رشد جهت دار هستند. (بیکر، 1386: 41)

(( رابطه ازنفان و لوکوربوزیه ))
ژانره در پاریس با نقاشی به نام «آمدی ازنفان» آشنا شد. او یک سری نحوه ی بیان و تفسیر را تحت عنوان Lelan بوجود آورده بود که در تضاد با زمینه های تزئینی کوبیسم بود. ازنفان دیدگاههای خود درباره ی هنر را به ژانره آموخت. این دو، تصمیم به همکاری در زمینه ی توسعه یک تئوری هنری تحت نام پوریسم گرفتند. ازنفان و ژانره، شروع به بررسی تاثیرات و نیروهای اعمال شده بر زندگی از سوی علم و ماشین نمودند. آنها عقیده داشتند که ماشین ها و سایر دست ساخته های بشر و بسیاری از قوانین اقتصادی، از مناسب ترین اهدافی هستند که در درون طبیعت نیز وجود دارند و بیان کردند که گرایش به سوی هماهنگی، نظم و تعادل یک تمایل جهانی و عام است. آنها قصد ایجاد و گسترش گونه ای از ایده های هنری را داشتند که مردم را قادر می سازد تا با نیروهای حاکم بر کل هستی، ارتباط برقرار کند. ازنفان و ژانره در سال 1920 شروع به انتشار مجله ای به نام «روح جدید» کردند، که میدانی برای گسترش ایده های مبتنی بر پوریسم بود. این کار دو پیامد مهم را به دنبال داشت:
1- بوجود آوردن عناصر جهانی توسط استدلال، و راهنمایی به سوی تحقیق و مطالعه در طبیعت به منظور بیان ارتباط میان احساسات و زیبایی
2- تحقیق درباره مفاهیم، به منظور بوجود آوردن یک زبان زیبایی شناسانه و تعمیم آن به اصول جهانی
آنها از بکار بردن فرم ها و رنگ های اصلی دفاع می کردند و معتقد بودند که موضوعات به تصویر کشیده شده در طراحی ها، دارای مفاهیم، و بیانگر عناصر اصلی و نمادی از عملکرد و سودمندی می باشد.
فرم انسان به عنوان کامل ترین برآیند برداشت های طبیعی و به عنوان نمونه ای از ارتباط قوانین اقتصادی با نیازهای بنیانی مطرح شده. نیازهای بنیایی، یک فرم خاص منطبق بر قوانین انطباق با محیط و اقتصاد را پدید آورده است. نتیجه ی این تفکر تعیین عوامل خاص هر عملکرد و محیط های پر معنا و خاص آن است. به نظر می رسد، طبیعت دارای تضادهای بی شماری است. طبیعت، سازماندهی غیر قابل تغییر و پایداری را بوجود می آورد. این سازماندهی های روشن و واضح، بر پایه ی ساختار های هندسی قرار گرفته اند و نتیجه ی آنها این است که ما را قادر می سازد تا هندسه را به عنوان نظم متضمن وضوح، صراحت و ترکیب بندی کارهای هنری بدانیم.
از نظر آنها هنر عقب مانده تراز علم و تکنولوژی است و این عمل باعث شکست در روند تعیین حالات ثابت شبیه به عناصر کنترل شده و دقیق طبیعت می شود. دانش عملی قادراست تا حدودی این نقص را جبران کند و ماشین توانایی دارد تا بیان قابل قبولی را از آن ارائه دهد. هنر کوبیسم می کوشد تا ابهامات را بصورت مغشوش بیان نماید و میان آنها، ارتباط برقرار نماید ولی این هنر، قادر نیست مفهوم احساسی زندگی را بیان کند. زیرا بیان احساسات توام با آشکار شدن نظم است. بنیان و فلسفه ی زندگی پورسیم، بیانگر این حقیقت است که نظم را می توان به گونه های متفاوتی ارائه نمود و اگر هنر بخواهد بیانگر آن باشد باید روش ارتباطی برتری را برگزیند.
ازنفان و ژانره دریافتند که برخلاف ماشین، این روش تنها راه برقراری ارتباط میان احساسات و هنر است. ولی این روش باید قادر به انتقال مفاهیم نیز باشد (عاملی که در کوبیسم وجود ندارد) این هنر نوین قصد دارد تا دربرگیرنده کل هستی، انتظام دهنده آشکار درون طبیعت و برطرف کننده ی تنش هاو تناقضات باشد و بگونه ای منظم و قانونمند در درون یک قالب تصویری جای بگیرد.(بیکر، 1386: صص 86-84)


آثار :
(( تاثیر نقاشی مدرن بر کارهای لوکوربوزیه ))
تاثیر نقاشی مدرن را بر کارهای « لوکوربوزیه» نباید فراموش کرد. وی به سال 1917 سرانجام به پاریس مراجعت کرد و این درست همان سالی بود که نقاشی معاصر به رفعت پیشرفت خود رسیده بود. « لوکوربوزیه» نه تنها از این موهبت برخوردار بود که در این هنگام در پاریس شاهد پیشرفت نقاشی جدید باشد؛ بلکه خود نیز در این پیشرفت سهمی داشت.
« لوکوربوزیه» در «اعترافات» خود شرح می دهد که در این زمان چگونه از موزه ای به موزه دیگر به دنبال مطالعه و تحقیق بود. اما آنچه که نظر وی را به خود بیشتر جلب می کند، کار استادان گذشته نبود بلکه هنر انسان های اولیه و هنر ما قبل تاریخ بود. (اشیائی نظیر گلیم و یا بت هائی که از چوب تراشیده شده بود؛ درست همان چیزهائی که ده سال بعد از این تاریخ به راهنمایی و سرپرستی (آندره مالرو) در موزه «ایماژینر» گرد آمد.)
در دوره ما، که همه امور تخصصی شده است کمتر می توان شخصیتی یافت که هم نقاش و هم معمار باشد. « لوکوربوزیه» بر این قاعده کلی، استثنایی بود. وی در برنامه کارهای خود صبح ها را به نقاشی و بعد از ظهر ها را به معماری اختصاص داده بود. « لوکوربوزیه» در معماری به آسانی ابداع می کرد اما در نقاشی دائم در تحقیق بود و به هر حال در هر دو رشته اساس کارش تصور فضائی بود. معماری و نقاشی صرفاً وسیله ای بودند که وی این تصور را تجسم دهد. (گیدیون، 1374: 425)

(( رابطه بین لوکوربوزیه و نقاشی مدرن ))
اساس معماری خانه هائی که لوکوربوزیه طرح کرد با اساس نقاشی مدرن یکی است. خود « لوکوربوزیه» در نقاشی هایش مانند دیگر نقاشان مدرن اشیاء را چنان رسم کرده که انگاری یکی در دیگری نفوذ می یابد. « لوکوربوزیه» در کتاب «نقاشی مدرن» خود می گوید که از سر قصد، پیش پا افتاده ترین اشیاء مانند بطری و لیوان را موضوع نقاشی هایش قرار داده تا توجه نقاشی از زندگی امروز منحرف نشود. قصد « لوکوربوزیه» اتفاقی نیست. اشیاء شفافی که در نقاشی های او با یکدیگر ترکیب می شوند، خطوطی که در یکدیگر محو می گردند،... عیناً در معماری « لوکوربوزیه» انعکاس یافته است.
در حدود سال 1910 در کارهائی که از پیکاسو و «براک» به معرض تماشا گذاشته شد تصور فضائی جدید به خوبی تجسم یافته بود. در کارهای این دو نقاش داخل و خارج اشیاء با یکدیگر ترکیب گشته بودند. در طرح های معماری « لوکوربوزیه» بر اساس همین تصور فضائی جدید، فضای داخل و خارج بنا در یکدیگر نفوذ می یابند (گیدیون، 1374: 426)