images.jpg
به قلم مرحوم دكتر رضا نوربها
از حربههاي مختلفي كه جهت محدوديتهاي گوناگون بر قانون اساسي در كشور ما فراوان استفاده ميشود، شكايات افراد، نهادها و سازمانهاي دولتي و غير آن از اشخاص و جرايد به عنوان توهين، نشر اكاذيب، تشويش اذهان عمومي و مانند آنهاست، برخي از دادگاهها نيز با دست و دلبازي فراوان تحت همين عناوين اشخاص را محكوم كرده و مجازات ميكنند كه هرچند نميتوان در همه موارد اين محكوميتها را خلاف قانون دانست اما در بسياري از حالات اعلام محكوميتها به دليل ناآشنايي برخي از مراجع قضايي به حدود و ثغور كلمات و دلبستگي بيدليل آنها به تفاسير موسع است كه اصولاً در حقوق جزا جايز نيست و اگر مراجع عالي چون دادگاههاي تجديدنظر و ديوانعالي كشور به كنترل اين آرا نميپرداختند معلوم نبود سرنوشت افراد چه ميشد!
من چون شخصاً و چند سال پيش در يكي از همين دادگاههاي معتقد به تفسير موسع و بيعلاقه به شناخت حدود كلمات حقوق جزا محاكمه و محكوم شدم اينكه ايامي چند بر اين محكوميت گذشته است صرفاً نه به عنوان گله يا شكايت كه در اين موضع بدان اعتقادي ندارم بلكه فقط منباب يك بحث حقوقي دقيق به شرح ماجرا و استنباط دادگاه و آراي دادگاههاي بدوي، تجديدنظر و ديوانعالي كشور ميپردازم كه اين حكايت واقعي نمونهاي باشد براي باز كردن اين مسايل كه اولاً نقش تعابير و تفاسير مهجور را نشان داده باشم، ثانياً بخصوص بر اين نكته پافشاري كنم كه نبايد به هر شكل و طريقي دادگاههاي جزايي بخصوص از اصول و قواعدي كه مورد حمايت ديدگاههاي گوناگون حقوقدانان و طرفداران آزاديهاي اساسي ملت است عدول كنند و ثالثاً اشاره كنم كه هرچند دادگاهها در استنباط از متون قانوني آزادي دارند اما اين آزادي مطلق نيست و استنباطات بايد براساس مباني علم حقوق، قواعد اين علم و تفسيرهاي منطبق با آن باشد و اگر چنين نباشد و هر دادگاهي به ميل و سليقه خود قانون را تفسير كند به فرض كه در يك يا چند مورد گرد فراموشي زمان بر رفتار قاضي بنشيند و يا به هر شكل پرونده از جريان خارج شود و افراد راه خود گيرند و يادي از آنچه گذشته نكنند اما تجمع اين گونه بيدقتيها موجب تخريب تمدن قضايي كشور ميگردد كه نتايج اين نحوه عملكردها را تاريخ به كرات نشان داده است.
وقتي در جامعهاي عدالت به معناي دقيق آن دستخوش تخطي و تهاجم گردد آنگاه است كه نه نان در سفره مردم راضي كننده است و نه آب در كاسه ايشان. گرسنگان و تشنگان عدالت هميشه و بيشتر در جستجوي رفع اين گرسنگي و تشنگي بودهاند كه خود منشا تحولات و تكامل جوامع بوده است. هرچند ديدگاههاي ناتوان از درك اين مطلب مساله را جدي نهانگارند و با آن از سر تفنن برخورد كنند.
خلاصه پرونده
در يكي از روزهاي سال... به دنبال برگ احضاريهاي از شعبه... دادگاه عمومي تهران به عنوان وكيل شاكي در راس ساعت مقرر در دادگاه حاضر شدم. البته موكل شكايت خود را قبلاً مسترد كرده و اعلام استرداد شكايت منظور نظر بود. در راهروي دادگاه با دو نفر از متهمان پرونده صحبت كردم كه از خبر استرداد شكايت بسيار خوشحال شدند و ضمناً از اقدامات خود براي جلب رضايت شاكي نيز صحبت كردند. راس ساعت ۳۰:۸صبح كه در برگ احضاريه قيد شده بود وارد دادگاه شدم. چون قاضي پرونده را نميشناختم به نظرم آمد مرد موقر ميانسالي كه پشت يكي از ميزها نشسته بايد قاضي باشد كه به او مراجعه كردم، متهمان نيز در كنار من بودند. مختصر راجع به پرونده و استرداد شكايت صحبت شد اما ايشان اظهار داشتند كه قاضي پرونده هنوز نيامدهاند و بايد منتظر بمانيم. ما هم از اطاق بيرون آمديم، ساعت ۱۵:۹قاضي پرونده آمدند كه بعد از چند لحظه در زديم و وارد شديم. هنوز شروع به صحبت نكرده بودم كه ايشان گفتند بيرون باشيد صدايتان ميكنم. چون حدود ۵۰دقيقه از وقت موعود گذشته بود و من قرار ديگري در يكي ديگر از دادگاهها براي ساعت ۱۰داشتم و اينكه ميدانستم پرونده ما بيشتر از چند دقيقه وقت قاضي را نخواهد گرفت سوال كردم تصور ميكنيد چه مدت بايد بيرون باشيم؟ كه ايشان در حالي كه به من نگاه نميكردند و رويشان به سوي قاضي ديگر بود و روي صندلي چرخدار خود ميچرخيدند با لحن تندي گفتند: «به تو ميگم بيرون باش». به نظرم اداي اين جمله آن هم در حالي كه هر دو متهم كنار من بودند و يك لحظه مقايسه خود با قاضي كه او را لااقل ۱۵سال كوچكتر از خود ميدانستم نوعي توهين و يا لااقل بياحترامي نسبت به يك وكيل دادگستري آمد. بدين لحاظ گفتم كه اين نحوه برخورد با يك وكيل دادگستري مودبانه نيست، لطفاً مودبتر صحبت كنيد. آقاي قاضي با ناراحتي پرسيد ميخواهيد بگوييد من بيادب هستم؟ گفتم خير. فقط گفتم اين نحوه برخورد در اين شرايط مودبانه نيست. ايشان اظهار داشتند كه از شما به عنوان توهين شكايت ميكنم. من هم تاكيد كردم كه اگر اين جمله را توهين تلقي ميكنيد حتماً شكايت كنيد. بعد هم با متهمان بيرون آمدم و چند دقيقه بعد كه البته زياد هم طول نكشيد قاضي مجدداً ما را خواستند و رسيدگي كردند و صورتجلسه را امضا كردم.
حين خروج از دادگاه ايشان مجدداً به من گفتند شما به من توهين كرديد كه يادآوري كردم كه آنچه گفتم توهين نيست و اگر شما اين جمله را توهين تلقي ميكنيد پوزش ميخواهم و تاكيد كردم كه چنانچه مايل به شكايت هستند، شكايت كنند چون جمله ادا شده را توهين نميدانم هرچند ممكن است به عكس اداي جملات ايشان كه مرا «تو» خطاب كردند بيآنكه سابقه دوستي و مودتي دربين باشد ميتواند در قالب توهين جاي گيرد.
چند هفته بعد آقاي مدير دفتر شعبه ديگري از دادگاههاي همان مجتمع تلفني خواستند كه به دادگاه مراجعه كنم. در مراجعه قاضي دادگاه با برخوردي مناسب عنوان كردند كه قاضي شعبه... از شما به عنوان توهين شكايت كرده و تلفني از ايشان خواستند كه به شعبه مراجعه كنند. قبل از مراجعه به اين شعبه يكي از دوستان و وكلاي باسابقه دادگستري كه سابقه دوستي طولاني با من دارد در راهروي دادگستري مرا ديد و با سوال از من كه آنجا چه ميكنم واقعه را نقل كردم كه ايشان اصرار كردند همراه من به دادگاه بيايند. چون وكالت نامه از من نداشتند خواهش كردم كه نيازي نيست. اما ايشان به اين عنوان كه نه به عنوان وكيل بلكه دوستي در كنار دوست ديگر به دادگاه خواهند آمد كه البته آمدند ولي با مخالفت رييس دادگاه مواجه شدند و به ناچار بيرون رفتند. به نظرم ايراد به حضور فرد ديگري كه وكالتنامه نداشت درست بود اما به باور من نحوه برخورد و بيان ايشان با يك وكيل با سابقه و شناخته شده چندان مطلوب به نظر نرسيد. به هر حال قاضي شاكي به دادگاه آمدند و آنگاه دادگاه از من توضيح خواستند و من ماجرا را به شرحي كه در خلاصه پرونده اشاره كردم بيان كردم و توضيحات كافي دادم. آقاي قاضي شاكي پس از توضيحان من آن را قانع كننده دانستند و اعلام انصراف از شكايت خود كردند و از دادگاه خارج شدند و من هم بدين تصور كه ماجرا خاتمه پيدا كرده از قاضي رسيدگي كننده در حالي كه ايشان به ظاهر اظهارمحبت و دوستي كردند خداحافظي كردم.
حدود يك ماه بعد مجدداً آقاي مدير دفتر شعبه تلفن كردند كه به دادگاه مراجعه كنم.
در مراجعه به دفتر دادگاه ايشان حكم صادره را به من ابلاغ كردند. خواند حكم نگرانم نكرد اما برايم تعجبآور بود و در عين حال ملالآور زيرا با وجود برخورد مناسب قاضي رسيدگي كننده و انصراف قاضي شاكي، صدور حكم مبني بر محكوميت ۵۰ضربه شلاق غيرمنتظر مينمود.
متن حكم به شرح زير است:




U
پاسخ با نقل قول
