دیگران/ معشوق را مایملک خویش می‌پندارند/ اما من/ تنها می‌خواهم تماشایت کنم....







اگر اندك . . .

اندك . . .

دوستم نداشته باشی

من نیز تو را

از دل می‌برم

اندك . . .

اندك . . .

اگر یكباره فراموشم كنی

در پی من نگرد

زیرا

پیش از تو فراموشت كرده ام
******

مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم

که گیسوانت را یک به یک

شعری باید و ستایشی

دیگران

معشوق را مایملک خویش می‌پندارند

اما من

تنها می‌خواهم تماشایت کنم

در ایتالیا تو را مدوسا صدا می‌کنند

(به خاطر موهایت)

قلب من

آستانه ی گیسوانت را، یک به یک می‌شناسد

آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم می‌کنی

فراموشم مکن!

و بخاطر آور که عاشقت هستم

مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم

موهای تو

این سوگواران سرگردان بافته

راه را نشانم خواهند داد

به شرط آنکه، دریغشان مکنی
******

تو را چون گل سرخ نمک دوست نمی‌دارم

یاقوت، میخک پیکان کشیده ی آتش زا:

همانگونه که بعضی، چیزهای تیره و تار می‌پسندند

من در خفا، میان سایه و روح دوستت دارم

دوستت دارم چون گیاهی بی گل

که در خود، و پنهانی، نور گل می‌افشاند

به شکرانه ی عشق تو در تاریکی بدنم

چه عطرهایی از خاک که محفل نگرفت

دوستت دارم بی آنکه بدانم چطور، نه کی و نه کجا

دوستت دارم صاف و ساده، راحت و بی غرور

این گونه دوستت دارم، عاشقی دیگر ندانم

این گونه دوستت دارم که نه باشم و نه باشی

آنقدر نزدیک که دست تو روی سینه ام، مال من

و آنقدر نزدیک که وقتی به خواب می‌روم

پلک هایت روی هم افتند