تو ماهی قرمزی و من حسرت تور!

در هرم داغ تابستان، برفی نشسته بر مویم/ این برف و هرم تابستان؟! من آن درخت سرسبزم/ حتی شکوفه باران است در برف، دست و بازویم....




انسیه موسویان
«جز عشق او»

یک خط به روی پیشانی، خطی کنار ابرویم

در هرم داغ تابستان، برفی نشسته بر مویم

این برف و هرم تابستان؟! من آن درخت سرسبزم

حتی شکوفه باران است در برف، دست و بازویم

دور از هجوم پاییزم، با بادها گلاویزم

آرام و سر به زیر اما، پیوسته در تکاپویم

دارایی‌ام در این دنیا، یک دست مهربان، تنها

دستی که سایبانم شد، گل زد شبی به گیسویم

یک آشیانه یک بوسه، قلبی که می‌تپد از شوق

این سهم کوچکم از عشق، طفلی که خفته پهلویم

ای جاده‌های دورادور! من پا به پایتان پر شور

تنها نمی‌روم آری، او می‌کشد به هر سویم

جز عشق او که جاوید است، جز مهر او که پابرجاست

چیزی دگر نمی‌خواهم، چیزی دگر نمی‌جویم

* برفی است بر مویم عزیزی در سفر دارم (آرش شفاعی)

«دریای من»

عمری‌ست نشسته در خودم، خاموشم

امواج تو برد ناگهان از هوشم

دریای من! آغوش به رویم بگشا

من یک صدف کوچک بازیگوشم

« حسرت»

تو با من و بی منی، تو نزدیکی و دور

من سایه مه گرفته، تو چشمه نور

بیهوده به دنبال تو گشتم یک عمر

تو ماهی قرمزی و من حسرت تور