یک نفر من را از ارتفاع هزار پایی و شاید هم بیشتر به اینجا پرتاپ کردو این آغاز فروپاشی بود
من به بلوغ نخواهم رسید
هر قطعه از من جایی جا مانده است - شاید
کلمات را نمی فهمی وقتی من از فروپاشی می گویم!
وقتی از دوست داشتن دروغ های مهربان می گویم
و از لبخندی که بر لب هایت عفونت کرده بود.
شقیقه هایم تیر می کشد
خودم را پشت پنجره اتاق می گذارم و چشمانم را تماشا می کنم
چشمانم رودخانه یخ زده ای است که خواب ماهی می بیند
من به پایان این شب ایمان ندارم
من با تاریکی هم آغوش شده ام، من در تاریکی نطفه بسته ام و من تاریکی زاییده ام
من ضربان قلب این شبم
شقیقه هایم تیر می کشد
تو مرا می فهمی؟