امروز فوتبال، معنای حقیقیِ گروهی بودنش را مدیون وجود اوست. اسطوره ی آینده... تولد مبارک ژاوی
گل: بی شک وقتی یوهان کرویف، بازیکن بسیار محبوب آبی اناری ها پس از پنج فصل حضور درخشان قصد ترک این باشگاه را کرد می دانست دلبستگی هایش به باشگاه کاتالان او را روزی به بندر زیبای بارسلون باز خواهد گرداند.
عشق و علاقه ی فراوان هواداران بسیار متعصب کاتالان نسبت به او و دوراندیشی این فوتبالیست خوش فکر و مدرنیته ی هلندی سبب شد تا به توصیه او، آکادمی جوانان بارسلونا، لا ماسیا در۲۰ اکتبر۱۹۷۹ تأسیس گردد.
جوزپ لوییس نونیز مدیر وقت بارسا به توانایی های کرویف جوان که در دل هواداران جای داشت ایمان آورده بود و برنامه های نابغه ی هلندی را در لاماسیا به اجرا گذاشت. برنامه هایی برای تکامل بخشیدن به توتال فوتبالی که خود آن را از مربی بزرگش، رینوس میشل آموخته بود. سال 1988 وقت رسیدن محصولات لاماسیا پس از نزدیک به یک دهه بود. به همین خاطر نونیز در آن سال کرویف را به عنوان سرمربی به باشگاه بارسلونا بازگرداند.
اما در حالی که باشگاه با ستارههایی چون روماریو، رونالد کومان، میشل لادروپ و هریستو استویچکوف تیمی رویایی داشت، مربی جوان، مدرسه ی فوتبالی که خود باعث احداثش شده بود را از یاد نبرد و ترکیبی از بازیکنان اسپانیایی چون خوزه ماری باکرو، جوزپ گواردیولا و تکسیکی بگیریستین را که در همان آکادمی رشد یافته بودند به زمین می فرستاد.
بازیکنانی که فلسفه ی فوتبالی جدیدی را که مبتنی بر پاس های کوتاه بسیار بود آموخته بودند و بدون داشتن نبوغ خارق العاده ای (مانند پله و مارادونا) فوتبالی مدرن و نوین را در مستطیل سبز به نمایش می گذاشتند. فوتبالی ساده، اما روان و رو به جلو که به تیکی تاکا شهرت یافت. مدیریت و کادر فنی بارسا بر این اصل معتقد بودند که اگر میل به جاودانگی دارند باید لاماسیا را دریابند و اینگونه شد که سِر بابی رابسون، رکساچ و لوئیس فان خال هم به عنوان سرمربی آبی اناری ها توجه ویژه ای به آن داشتند.
در این زمان اروپا در سلطه ی رئال مادرید (دشمن دیرینه)، میلان، بایرن مونیخ و منچستر قرار گرفته بود. ناُمیدی زمانی بر پروژه ی لاماسیا سایه افکند که در اوایل قرن جدید این تیم های تدافعی بودند که بیشتر به عناوین قهرمانی می رسیدند. از یونان 2004 در یورو تحت رهبری هاگل و ایتالیا با لیپی در جام جهانی 2006 گرفته تا باشگاه های میلان با آنجلوتی و لیورپولِ بنیتز. در همه ی این سال ها اما لاماسیا کار خود را می کرد و استعدادهای نوظهورش را یکی یکی به تیم اصلی روانه می ساخت تا اینکه توانست بهترین و کاملترین محصولش را بیابد.
بالاخره در سال 1998 تیم محبوب کاتالان فرمانده ی تیکی تاکایش را یافت و درحالی که اروپا و جهان مشغول لذت بردن از هنرنمایی های زیزو، کان، بکهام، پیرلو و جرارد داخل زمین و فرگی، آنجلوتی، مورینیو و بنیتس روی نیمکت بودند جوان باهوش کاتالان روز به روز پیشرفت می کرد و کم کم به عنصری بی بدیل در دنیای فوتبال بدل گردید. متولد 25 ژانویه ی 1980 تراسا، گام های موفقیت را به سرعت می پیمود. در یازده سالگی کشف شد و پس از پرورش در لاماسیا و حضور در تیم جوانان در سن هفده سالگی به تیم ب بارسا راه یافت. اما به خاطر هوش بالا و خارق العاده اش خیلی زود به ترکیب تیم اصلی اضافه شد.
شروع راه سلطان پاس جهان اما در آغاز قرن بیست و یکم و با مصدومیت گواردیولای بزرگ آغاز شد. پس از آنکه او در زمان فان خال خود را اثبات کرد، ریکارد جایگاهش را در تیم شناخت و پس از گذراندن مصدومیت چند ماهه و طولانی مدتش با بالاترین سطح ممکن به میادین بازگشت. از آن پس شماره 6، بازیساز اصلی تیم به شمار می رفت چرا که در اوج شلوغی میانه ی میدان هم حاضر به اشتباه کردن و دور شدن از آنچه آموخته بود نمی شد و با ایمان کامل به فلسفه ی فوتبالی لاماسیا کارش را به بهترین شکل ممکن انجام می داد به طوریکه با سادگی خاصی که در نوع بازیش بود، همگان را محو تماشای آنچه تا لحظه ای قبل در ذهن داشت می نمود!
حضور پپ گواردیولای جوان که پایه ی اصلی تیکی تاکای کرویف بود بر روی نیمکت بارسا، مصادف شد با محوریت قرار دادن الماس برای ارائه و اجرای تیکی تاکای تکامل یافته. نقشه ها با رهبری او اجرا می شدند. آن قدر کاری که می خواست را انجام می داد تا به نتیجه برسند. او به واقع خود را وقف تیم کرده بود و چنان آرام بود که در سخت ترین لحظات بازی بهترین گزینه ی هم تیمی ها بود.
نمایش های خیره کننده اش، پاس های بی مثالش، آمار فوق العاده ی پاس های صحیحش، دید و هوش بسیار بالایش، قدرت حفظ توپش حتی زیر پرس شدید بازیکنان مقابلش، بعلاوه ی آرامش و دقت در انجام تاکتیک های مورد نظر از او بازیکنی یگانه ساخته که رهبری ارکستر تیکی تاکای نوین بی شک با اوست. بازیکن فداکار و از خود گذشته ای که تیمش را به هر چه جام بوده رسانده (در باشگاهش بارسا لیگای اسپانیا 6 بار، کوپا دل ری، سوپر جام اسپانیا 5 بار، لیگ قهرمانان اروپا، سوپر کاپ اروپا، جام باشگاه های جهان و در تیم ملی اسپانیا قهرمان یورو و جام جهانی) اما در کمال تعجب حتی یک بار توپ طلا را نبرده!
شاید فیفا برای آنکه بتواند جایگاه چنین بازیکنی را ارج بنهد هنوز جایزه ای درخور برای نابغه ی پاس جهان ندارد. کسی که در یک بازی چهار گلِ، پاس هر چهار گل را می دهد و اگر اوساسونا را رقیب آن چنانی ندانیم، در یک ال کلاسیکوی 6 تایی هم 4 پاس گل می دهد شایسته ی تقدیری بیشتر از یک توپ طلاییست که بارها لیاقت دریافتش را داشته و به آن نرسیده. فیفا و البته یوفا می توانند جهت جبران جفایی که در حقش کرده اند دستور دهند در جشن تولد سی و دو سالگی همفری بوگارت فوتبال، مجسمه ی طلایی اش را بسازند تا هر ساله به بهترین پاسور فوتبال دنیا (پاسور نه به معنی کسی که بیشترین پاس گل را می دهد، بلکه کسی که بازیساز اصلی میانه ی میدان است.) تقدیم کنند!
حالا لاماسیا دیگر لازم نیست فرمول های تازه ای برای بازیکن سازی آزمایش کند بلکه می تواند الگویی داشته باشد برای بازیکن سازی. از کرویف تا گواردیولا، آبی اناری ها از وجود او شادمانند. نسخه ی کامل و بی نقصی که با تولد او متولد شد و رویای ساختن تیمی رویایی را برآورده ساخت!
25 ژانویه در تمام دنیا روز بارساست! در این روز هر بارسایی سربلند است چرا که به والاترین هدفش دست یافت. ساخت بازیکنی ناب با فلسفه ی خاص بارسایی در مکتب بارسلون. و امروز فوتبال، معنای حقیقیِ گروهی بودنش را مدیون وجود اوست. اسطوره ی آینده! روز تولد ژاوی هرناندز... بهترین بازیساز قرن! سلطان پاس جهان.