این یک توهم بزرگ است:







در طول سالیان سال، مطالب احمقانه و غیرمنطقی بسیاری را از افراد مختلف در زمینه خلاقیت می‌شنویم و شرایط، زمانی بدتر می‌شود که بسیاری از این تصورات و خرافه‌ها در مورد خلاقیت اصولا برای فرآیندهای خلاقانه، خطرناک محسوب می‌شوند. بیایید، یک بار برای همیشه، به این صحبت‌ها و خرافات پایان دهیم. در این شماره، ده افسانه یا خرافه رایج در زمینه خلاقیت را برایتان آورده‌ایم. امید است که اگر این مطالب را با اشخاص مختلف در سراسر جهان در میان بگذاریم، این افسانه‌ها برای همیشه از بین بروند.



10 افسانه رایج درباره خلاقیت

  • من آدم خلاقی نیستم!
از بسیاری افراد دقیقا این مطلب را می‌شنویم که «من آدم خلاقی نیستم». البته حقیقت این است که ما همه، افراد خلاقی هستیم. این همان چیزی است که ما را از طوطی‌ها متمایز می‌سازد؛ پرندگانی که عباراتی نغز و هوشمندانه را تقلید می‌کنند، اما حتی اگر زندگی‌شان به آن وابسته باشد، نمی‌توانند ذره‌ای خلاقیت به خرج دهند. ما همه خلاق هستیم و با این که برخی از اشخاص به طور ذاتی و طبیعی نسبت به دیگران خلاق‌تر هستند، ما همه می‌توانیم ایده‌های بسیار خلاقانه‌ای داشته باشیم. همه ما خلاق به دنیا می‌آییم، اما مسأله این است که در سال‌های رشد و پیوستن به دنیای بزرگ‌ترها، اغلبِ ما می‌آموزیم خلاقیت خود را سرکوب کنیم؛ زیرا خلاقیت یعنی شنا کردن در خلاف جهت آب و این برای اطرافیان ما خوشایند نیست.
  • این ایده، مسخره است!
مردم این عبارت را در ارتباط با همکاران، اعضای خانواده و حتی خودشان به کار می برند. در واقع این یکی از دلایل باور مردم به خلاق نبودن‌شان است: آنها چنان به این فرآیند سانسور ایده‌های خلاقانه خود (از طریق القای این باور که ایده‌هایشان احمقانه و مسخره است) عادت کرده‌اند که دیگر حس خلاق بودن نیز ندارند. دفعه بعد که ایده‌ای داشتید و به نظرتان احمقانه آمد، آن را سانسور نکنید. در عوض، از خود بپرسید که چگونه می‌توانید آن را اصلاح کرده و بهبود ببخشید.



  • افراد خلاق همواره ایده‌های بزرگ در سر دارند
یک باور عمومی پوچ و بیهوده! بله، افراد خلاق همواره ایده‌هایی در سر دارند و آن‌ها را در تمام ساعات بیداری‌شان با دیگران در میان می‌گذارند؛ اغلب هم با همان اشخاصی که بیشتر معتقد به احمقانه بودن آن ایده‌ها هستند! اما از میان آن ایده‌ها، تنها تعداد معدودی ایده‎های بزرگ هستند. بسیاری از آن ایده‌ها خوب و بسیاری در سطح متوسط هستند و تنها تعداد معدود و گرانبهایی حقیقتا همان ایده‌های به اصطلاح احمقانه‌اند. با گذشت زمان، ما به تدریج ایده‌های ضعیف اشخاص خلاق را به فراموشی سپرده و تنها، ایده‌های بزرگ‌شان را به یاد می‌آوریم.



انتقاد سازنده می‌تواند به همکارم کمک کند تا ایده خود را بهبود بخشد!
بله، و پشت پا انداختن به کودکی که برای راه رفتن گام‌های اولیه را افتان و خیزان بر‌می‌دارد، مهارت‌های راه رفتنِ وی را بهبود می بخشد، نه؟!... انتقاد، چه سازنده و چه مخرب (که اغلب انتقادات از همین دسته دوم‌اند) تفکر خلاقانه را سرکوب می‌کند و به همکار یا دوست‌تان می‌آموزد که ایده‌های خلاقانه‌اش را برای خودش نگه دارد. به همین منوال، سایر همکاران، نتیجه به اشتراک گذاردن ایده‌ها را می‌بینند و نیز می‌آموزند که ایده‌های خود را پنهان کنند. ایده‌های تازه، همیشه شکننده و ناپایدارند. آن‌ها نیاز به توجه و مراقبت (و نه ضربه و سرکوب) دارند. به جای انتقاد از ایدة نوی یک همکار با پرسیدن سوالات مرتبط، وی را دعوت به بهبود نقاط ضعفِ ایده خود کنید.



ما نیاز به ایده‌های نوی بازاریابی برای عرضه محصول جدید داریم. بیایید تیم بازاریابی را گرد هم جمع کرده و ایده‌های مختلف را کنار هم بچینیم!
این ظاهرا یک دستورالعمل بدیهی، اما معلوم‌الحال است که منجر به ارائه همان ایده‌های بازاریابی قبلی می‌شود! یعنی ایده‌های غیرخلاقانه تاریخ مصرف گذشته. چینش افکار در کنار یکدیگر، به همراه عملیات ایده‌پردازانه گروه‌های دیگر، نظیر توفان فکری، خلاقانه‌ترین نتایج را از متنوع‌ترین طیف شرکت‌کنندگان به بار می‌آورد. ایده‌های بازاریابی می‌خواهید؟ پس افراد تیم‌های فروش، حسابداری، منابع انسانی، مالی، مدیریت، تولید، طراحی، تحقیقات، حقوقی و سایر گروه‌های ذینفع را نیز به رخداد چینش افکار دعوت کنید. چنین طیف گسترده‌ای از دانش، تجربه و پیش‌زمینه کاری، طیف متنوعی از ایده‌ها را پدید می‌آورد. و این به آفرینش ایده‌های خلاقانه‌تری منتهی می‌شود.


اگر نشکسته، تعمیرش نکن


اخیرا در یکی از کارگاه‌های آموزشی، به عده‌ای برخوردم که از همکار‌شان گله‌مند بودند، زیرا همواره ایده‌هایی در سر داشت و بدتر آن که، او می‌خواست از این ایده‌ها در جهت تغییر فرآیندهایی بهره ببرد که به نحو مطلوبی عمل می‌کردند! متاسفانه، بسیاری از ما (البته نه شما!) عضو همین دسته‌ایم. اگر چیزی به شکل موجود و به نحو مطلوبی عمل می‌کند؛ چه یک دستگاه و چه یک فرآیند کاری؛ احساس می کنیم که نیازی به ایجاد تغییر در نحوه کارکرد آن نیست. خوشبختانه، «دکتر هانس ون اوهاین» و «سِر فرانک ویتل» این‌گونه فکر نمی‌کردند، وگرنه ما هنوز در حال پرواز در هواپیماهای ملخ‌دار بودیم! بد نیست یادآوری کنیم که هواپیماهای ملخ‌دار به شیوه مطلوبی در حال کار بودند که دو فرد مذکور جداگانه موتور جت را اختراع کردند.


مواد مخدر به من کمک می‌کنند تا خلاق‌تر باشم!

فرهنگ مخدرستایی دهه 60 میلادی و افسون و فریبندگی حالات خواننده‌ها و هنرمندانی که نشئه مواد مخدر بوده و خلاقیت به خرج می‌دادند، منجر به رواج این خرافه شد.

در واقع تنها کمکی که از دست این میانبرهای شیمیایی برمی‌آید، کمرنگ‌سازی محدودیت‌های ذهنی است که دیگر ایده‌های خود را به اندازه زمان پیش از مصرف این مواد و هنگام به همراه داشتن محدودیت‌های یاد شده، مورد انتقاد قرار نمی‌دهید.

اما مقادیر زیاد الکل یا مواد مخدر حالات ذهنی شما را تغییر داده و به احتمال زیاد این ذهنیت در شما القا می‌شود که خلاق‌تر شده‌اید، حال آن که از دیدگاه اطرافیان، شما تنها به کسی شباهت داریدکه نشئه مواد مخدر یا مست الکل است.

از شما عاجزانه درخواست می کنیم، هر حرفی را باور نکنید به خصوص که درباره فواید مواد مخدر و خوبی‌های آن باشد!



برای آن‌که استراتژی نوآوری ما موفقیت‌آمیز باشد، نیاز به یک سیستم بازبینی فرآیندها داریم تا ایده‌ها را مورد بررسی قرار داده و ایده‌هایی که باید به کار گرفته شوند، مشخص شوند.

در واقع، فرآیندهای بازبینی اغلب شامل از بین بردن هرگونه خلاقیت از طریق حذف خطرپذیری از ایده‌ها هستند! مهم‌ترین مولفه نوآوری در شرکت‌ها و سازمان‌ها نوعی روش جلب و اعمال ایده‌های کاری و بازرگانی است. روش عملیات ایده‌پروری (هنگامی‌ که کارمندان تشویق به ارائه ایده‌هایی در زمینه کاری ویژه می‌شوند، مثلا : چگونه می‌توانیم محصول X را بهبود ببخشیم؟) بهترین روش برای متمرکزسازی نوآوری‌ها است. به کارگیری روشی شفاف که به کارمندان امکان ارائه ایده‌ها، خواندن ایده‌های دیگران و نیز همکاری با یکدیگر را بدهد، بهترین راه متمرکزسازی اندیشه‌های خلاقانه است. چارچوب‌بندی چالش‌های پیش‌ رو نیز به میزان قابل‌توجهی از جنبه‌های مهم موفقیت نوآوری‌ها در هر شرکت یا سازمانی است.
بله، بازبینی ایده‌ها مهم است. اما نخست، باید ایده‌های خلاقانه پدید بیایند تا بتوان آنها را مورد بازبینی قرار داد!




همین ایده خوب است! بیایید آن را عملی کنیم...

غالبا زمانی که به دنبال ایده‌ها هستیم، متمایل به متوقف ساختن روند جستجو و اعمال نخستین ایده خوبی هستیم که به ذهن‌مان می‌رسد. متاسفانه، این بدان معناست که هر ایده خوبی که ممکن بود در صورت کنکاش بیشتر به ذهن‌تان خطور کند، از دست خواهد رفت. همچنین، ایده‌های خوب با کمی تفکر خلاقانه می‌توانند به ایده‌های به مراتب بهتری تکامل یابند. پس، ایده خوب را به عنوان پایان راه فرض نکنید، بلکه برعکس آن را جهشی به آغاز دومین مرحله تفکر خلاقانه ببینید.



من نیازی به دفترچه یادداشت ندارم، من همواره ایده های خود را به یاد دارم.

شاید. اما من تردید دارم. زمانی که ایده‌ای الهام‌بخش ما می‌شود، آن ایده در اکثر موارد، خارج از چارچوب و زمینه‌ای است که در آن مشغول به کار هستیم. احتمالا خوابی که دیده‌ایم هنگام بیدار شدن، الهام‌بخش ما در یافتن راه‌حلی برای یک مشکل می‌شود. اما سپس، ما بیدار می‌شویم، فرزندان‌مان را بیدار و آماده می‌کنیم، صبحانه می‌خوریم، در ذهن خود ارائه مطلب مهمی را برای آن روز صبح در شرکت مرور می‌کنیم، نگران آن خواهیم بود که بچه‌ها به اتوبوس مدرسه نرسند، با عجله خود را به ایستگاه قطار شهری می‌رسانیم و... تا اواخر بعد‌از‌ظهر که شما نهایتا زمانی در اختیار دارید تا به آن مشکل فکر کنید؛ احتمال به خاطر آوردن ایده‌ای که هنگام بیدار شدن در ذهن داشتید چقدر است؟



مجله اینترنتی برترین ها
Bartarinha.ir