چكيده:
مبنای مقاله حاضر پژوهشی بنیادی است که هدف اصلي آن، آسيب شناسی رفتارهاي خشونت آميز جمعی جوانان در مراسم ورزشي، با تأكيد بر مسابقات فوتبال بين تيمهاي سرشناس و بازيهاي حساس بوده است.
درعين حال، چارچوب نظري و فرضيات تحقيق بگونه اي طراحي شد كه منجر به داده هاي كاربردي براي مسئولان و سياست گزاران ناجا و مقامات ذيربط كشوري گردد.

جامعه آماري و حجم نمونه اين پژوهش را 800 نفر از جوانان گروه سني(15-35 ساله) ساكن در تهران بزرگ تشكيل داد كه براي تماشاي مسابقات فوتبال طي دو مسابقه بين تيمهاي سرشناس مسابقات ليگ برتر سال 1384 در ورزشگاه آزادي تهران حاضر شده بودند

داده ها با اجراي پرسشنامه محقق-ساخته شامل 80 سوال بسته و باز و نیز، از طريق ثبت و ضبط مشاهدات و شنیده های پرسشگران آموزش دیده حاضر دربین تماشاگران و تحلیل محتوای آنچه که طرفداران تیمها ابراز و اظهار می کردند، جمع آوري شد.

تمامي فرضيه هاي پژوهش تاييد شد و عوامل اصلي تاثيرگذار روي رفتارهاي خشونت آميز جوانان به تفكيك عوامل فردي، خانوادگي، اجتماعي/روانی و محركهاي بيروني يا محيطي شناسايي گرديد و سهم هريك از اين عوامل تعيين شد. فشرده نتايج تحليل رگرسيون چند متغيره و تحليل مسير تبيين خشونت جوانان حاضر در ورزشگاه براي تماشاي فوتبال بطور خلاصه به شرح زير است:

عواملي مانند سكونت در مناطق محروم و فاقد امكانات تفريحی و ورزشي، غربتي بودن در شهري مانند تهران، بيكاري و كمي درآمد، پايگاه نازل اقتصادي/اجتماعي، موجب احساس بي هويتي و ناکامی در جوانان مي شود. در نتیجه، خود را به تيمها و ورزشکاران معروف منتسب كرده و از آنها اسطوره مي سازند و با وارد شدن خدشه به اسطوره ها عکس العمل نشان مي دهند.

آسیب شناسی رفتارهای خشونت آمیز جمعی ، منجر به ارائه پیشنهادهایی برای پیشگیری از خشونت در ورزشگاهها و تغییر در رفتارهای دست اندرکاران راه اندازی و مدیریت مسابقات رهنمون گردید.



طرح مساله :
خشونت و پرخاشگري به يكي از مسايل اجتماعي مهم و درخور توجه جوامع تبديل شده است. افراد و گروه‌هاي زيادي به دلايل و بهانه‌هاي گوناگون با درگير شدن در فرآيندهاي خشونت‌آميز آسيب‌هاي فراواني را به خود و سايرين وارد مي‌كنند. در بسياري از درگيري‌هاي خشونت‌آميز، لاجرم نيروي انتظامي مداخله مي‌كند و خشونت و درگيري وارد مرحله متفاوتي مي‌شود. در مواردي نيز به دنبال مداخله پليس و خاتمه درگيري‌ها، پديده خشونت جمعي در زمان‌ها و مكان‌هاي ديگري و گاه در ابعادي بسيار گسترده‌تر بروز مي‌كند كه نتيجه آن، تخريب اموال عمومي، صدمات جاني و مالي افراد ماجراجو و حتي بي‌طرف و يا عابران و غيره است. از اين رو، شناخت همه جانبه پديده خشونت، بويژه از ابعاد روان‌شناسي اجتماعي و جامعه‌شناختي، به منظور دستيابي به راهكارهاي اصولي براي پيشگيري و نيز كنترل آن از دغدغه‌هاي اساسي جوامع دموكراتيك است.


عوامل متعددي مي‌توانند در شكل‌گيري رفتارهاي مختلف جوانان كه صورت خشونت بخود مي‌گيرند موثر و نقش آفرين باشند . شناخت علمي اين عوامل بمنظور رسيدن به يك درك جامع از ماهيت اين مساله بسيار مهم است . همچنين، ضروري است عواملي كه مي‌توانند بستري مناسب براي مراقبت و حمايت از جوانان در جهت احتراز از خشونت فراهم آورند بخوبي شناسايي شوند.


تحقيقات زيادي حاكي از آنست كه وجود يك عامل ريسك(Risk Factor)در يك فرد به تنهايي نمي‌تواند موجب بروز رفتار ضد اجتماعي و خشونت بار بشود. عوامل متعددي لزوماً بايد با هم ادغام شوند تا در يك دوره زماني مربوط به رشد فرد و تحول به دوره بلوغ و بزرگسالي رفتار وي را شكل ويژه‌اي بخشند.عوامل ريسك به عواملي اطلاق مي‌شوند كه شواهد قوي براي ارتباط علمي آنها با يك مساله يا پديده خاص عواملي چون: بيكاري و فقدان درآمد كافي براي زندگي، بويژه براي تامين امكانات ورزشي، تفريحي، و گذران سالم اوقات فراغت براي نوجوانان و جوانان كه نياز مبرم و انكار ناپذيري براي آن به مانند نياز گياه به آب، دارند، و يا شرايطي چون غربتي بودن، طرد شدگي، اخراج از مدرسه و يا اجبار در ترك تحصيل، احساس بي عدالتي/بي قدرتي اجتماعي، نبود خانواده حمايت گر و قابل اتكا، احساس محروميت/ناكامي در برآورده شدن خواسته ها و آمال كوچك و بزرگ و عواملي نظير اينها مي توانند فرد را در مسير حوادث و شرايط نامطلوب و خطرآفرين قرار دهند. بويژه اگر الگوهاي يادگيري اجتماعي و گروه هاي نقش آفرين مناسبي در اختيار نباشد، احتمال الگوپذيري و مدل سازي منفي و ناسالم براي جوان فراهم تر مي شود و زمينه مناسبي براي رفتارهاي نابهنجار و ضد اجتماعي فراهم مي گردد. عوامل حمايت‌كننده، از طرف ديگر، عواملي هستند كه بالقوه احتمال درگير شدن در رفتار خطر آفرين را كم مي‌كنند. اين عوامل مي‌توانند در سطح و ابعاد خطري كه يك فرد آنرا تجربه مي‌كند تأثيرگذار باشند و يا مي‌توانند رابطه بين ريسك و بازده يك رفتار را تعديل كنند. وجود دارد.


يكي از راه‌هاي درك و شناخت پويايي بين عوامل ريسك و حمايت‌كننده اينست كه اين عوامل را در چارچوب اكولوژيك يا زيست‌محيطي مورد توجه قرار دهيم. با استفاده از يك مدل اكولوژيك مي‌توان تشخيص داد كه هر فرد در چارچوب شبكه پيچيده‌اي از زمينه‌هاي فردي، خانوادگي، اجتماعي و محيط زندگي خود عمل مي‌كند كه روي ظرفيتش براي احتراز از ريسك تأثيرگذار است.

اهداف تحقيق :
هدف عمده اين تحقيق آسیب شناسی جوانان خشونت گراست. یاين معنا كه دريابيم جوانان با توجه به متغيرهاي مختلفی نظير ويژگي‌هاي فردي، خانوادگي و اجتماعي در چه مواردي، تحت چه شرايطي، و با تاثيرپذيري از كدام عوامل مداخله گر، چه نوع رفتارهاي خشونت‌آميزي را مرتكب مي شوند.


ديگر اهدافي اين تحقيق شناسايي محرك‌هاي محيطي بروز خشونت در بين جوانان نظيـر كمبود امكانات در ورزشگاه، برخورد مسئولان برگزاري مسابقات، نحـوه بـرخـورد پليـس است.


در تحليـل خشـونت بايـد از حـد انگيـزه‌هـاي شناختي و روان‌شناسانه گذر كرد و پديده پرخاشگري را در ارتباط با موضوع عام‌تري مانند”همبستگي اجتماعي“(Sociol Solidarity) ارزيابي نمود. به اعتقاد دوركيم مسائل اجتماعي را با توجه به ميزان همبستگي اجتماعي قابل تحليل اند به زعم وي، پرخاشگري ممكن است از فقدان سازگاري فرد با اجتماع بزرگتري ناشي شود كه وي را احاطه كرده است. اين ناسازگاري از دو منظر قابل بحث است. از يك منظر بيانگر ناسازگاري فرد با جامعه بزرگتري است كه تعيين كننده شيوه‌هاي هنجاري است كه در اين حالت مي‌توان اشكال رسمي تنظيمات اجتماعي اعم از قوانين و مقررات مدني و جزايي را مشاهده كرد. پليس در چنين وضعيتي سمبل اراده سياسي دولت و قوه اجرايي قوانين رسمي است. از منظر ديگر، ناسازگاري فرد با اجتماع عام مي‌تواند دال بر سازگاري يا انسجام وي با گروه‌هاي كوچكتر مورد علاقه او باشد. در اين حالت، مفاهيم فرد واجتماع كجرو قابل توجه‌اند و نشان مي‌دهند كه سست شدن يكپارچكي و وحدت فرد با جامعه كلان مي‌تواند به معناي تشديد وحدت و انسجام او با گروه‌هاي ديگر محسوب گردد. دوركيم راه حل مشكل اجتماعي را در ايجاد سازمان گروه‌هاي حرفه‌اي مي‌بيند كه جذب افراد و ادغام آنها در كليت اجتماعي را تسهيل خواهند كرد (آرون، 1370 : 358 نقل به مضمون). در غير اين صورت، تشكيل گروه‌هاي نابهنجار و معارض امري مسلم و قابل پيش‌بيني است. ”ساترلند“(Sutherland) (1940) در تحليلي كه از انحراف و چگونگي شكل‌گيري آن به دست مي‌دهد در واقع، به نوعي در نظريه همبستگي اجتماعي دوركيم تعديل ايجاد مي‌نمايد. تمايل شخص به سازگاري يا انحراف از هنجارهاي اجتماعي به ارتباطات نسبتاً پي‌درپي او با ديگراني بستگي دارد كه تشويق كننده رفتار متعارف و يا تخلف و انحراف از هنجارها هستند (همان منبع ، 135 ، نقل به مضمون).


هيرشي (Hirschi) تحليل ديگري درباره انحراف به معناي عام آن ارائه مي‌كند. اگرچه وي نيز مستقيماً به خشونت نظري ندارد ولي نظريه كنترل او امكان بررسي دقيق‌تري را درباره پرخاشگري، به عنوان يكي از صورت‌هاي انحراف و ناهنجاري، به دست مي‌دهد. به نظر هيرشي (1969) ماهيت كنترل اجتماعي به نوع انتظاري كه مردم از عواقب رفتار خود دارند بسيار وابسته است. تصور سرزنش شدن از سوي خانواده يا دوستان كفايت مي‌كند تا بسياري از آنها از وسوسه ارتكاب خلاف فارغ شوند (همان منبع ، 135 : نقل به مضمون) . او استدلال مي‌نمايد كه سازگاري حاصل چهار نوع كنترل اجتماعي است: در وهله اول هر قدر تعلقات (Attachments) فرد بيشتر باشد امكان سازگاري او بيشتر است. به تعبيري دقيق‌تر، روابط ضعيف با خانواده، گروه همسالان و مدرسه سبب مي‌شود تا مردم آسان‌تر به انحراف كشيده شوند. به علاوه، افرادي كه توافق بيشتري بر سر فرصت‌هاي مشروع دارند (Commitment) و احساس مي‌كنند كه فرصت‌هاي قانوني بيشتري در اختيار دارند، سازگاري بيشتري از خود نشان مي‌دهند


در بين نظريه‌پردازان مكتب و يا پارادايم كنش متقابل نمادين بي‌ترديد آوازه ”بلومر“(Blumer)، بويژه درباره اهميتي كه او براي بررسي و طبقه‌بندي ”جماعت‌ها“(Crowds) قائل است، از همه بيشتر است. بلومر در بررسي‌ها و كاوش‌هاي دقيق خود درباره جماعت‌ها مي‌كوشد تا شكل‌بندي اجتماعي آن را با يكديگر مقايسه كند و پس از تفكيك مفهومي چهار نوع جماعت از يكديگر، آنها را در رابطه با مفاهيمي همچون شورش و جنبش اجتماعي تحليل نمايد. در تقسيم‌بندي بلومر از جماعت‌ها به ترتيب، چهار نوع جماعت ”اتفاقي“(Casual)، ”آئيني يا ميثاقي“ (Conventional) ، ”نمايشي“(Expressive) و ”فعال“(Active) قابل تشخيص‌اند. مهمترين قاعده‌اي كه در طبقه‌بندي بلومر به چشم مي‌خورد و بويژه براي تحليل خشونت جمعي قابل توجه نيز محسوب مي‌گردد، امكان و نحوه تبديل هر يك از جماعت‌هاي اتفاقي، نمايشي و ميثاقي به جماعت فعال است.(Blumer, H. 1951).


الف)مطالعات مربوط به خشونت در جهان:
در تحليل خشونت به عنوان يك نوع از رفتار اجتماعي مي‌توان تلقي”پيتر بلا“( (Peter Blauاز سطح واقعيت اجتماعي را به شكل دقيق‌تري مدنظر قرار داد. ”كنش متقابل اجتماعي" نخست در چارچوب گروه‌هاي اجتماعي رخ مي‌دهد. انسان‌ها هر گاه احساس كنند كه بودن در يك گروه پاداش‌هايي بيشتر از گروه‌هاي ديگر به آنها عرضه مي‌دارد جذب آن گروه شده و به آن كشش پيدا مي‌كنند،و براي پذيرفته شدن نيز بايد پاداش‌هايي را به اعضاي گروه ارائه كنند.


”فورسايت“از دو طبقه بندي كلي بحث مي كند. به نظر او تجمعات انساني را يا مي توان در قالب جماعت(Crowd) و يا در چارچوب جنبش هاي دسته جمعي (Collective Movement) جاي داد. فورسايت جماعت ها را معادل گروه به معناي شناخته شده كلاسيك نمي داند، بلكه در واقع آن را معادل يك تجمع اجتماعي بشمار مي آورد (Forsyth: 1990 (. به نظر فورسايت جماعت ها خود به دو نوع جماعت بي تكلف (Casual Crowd) وجماعت مرسوم (Conventional Crowd) تقسيم پذيرند. ، بررسي‌هاي مربوط به آشوب‌هاي شهري دهه1960 در محلات سياهپوست نشين آمريكا نشان داد كه بيشتر آشوبگران از عناصر بزهكار، يا حتي افرادي كه از مزاياي رفاه اجتماعي استفاده مي‌كرده‌اند، نبودند. روي هم رفته، بيشتر آشوبگران را افرادي تشكيل مي‌دادند كه داراي مشاغل كارگري پست بوده و معمولاً‌ بيشتر از ساير سياهپوستان شهرنشين نسبت به مسائل اجتماعي و سياسي آگاه و مطلع بودند و در فعاليت‌هاي مبارزاتي براي كسب حقوق مدني شركت مي‌كرده‌اند. به علاوه، اگرچه آشوب‌ها تصادفي به نظر مي‌رسيد، كليه اموالي كه مورد حمله و يا غارت قرار مي‌گرفت عملاً به سفيدپوستان تعلق داشت.


"ريچارد برك" استدلال مي‌كند كه براي درك فعاليت‌هاي افراد در جماعت‌ها بايد آنها را به عنوان پاسخ‌هاي منطقي به موقعيت هاي ويژه در نظر گرفت (37 : 1974 Berk) . در واقع، اجتماع افراد در جماعت‌ها غالباً فرصتي براي دستيابي به اهداف، با كمترين هزينه براي شخص فراهم مي‌آورد. به بيان دقيق‌تر، افراد در موقعيت جماعت‌ نسبتاً گمنام هستند و از اين طريق مي‌توانند از عواقب افشاي اعمال و رفتارهايي كه در غير اين صورت به مجازات منجر مي شود بگريزند. ”وقتي افراد به شكل جمعي عمل مي‌نمايند، قدرتي به مراتب بيشتر از زماني خواهند داشت كه به عنوان شهرونداني منفرد دست به عمل مي‌زنند“ (92 : 1972 : Turner and Killian ) .


رشد و تحول نظريه‌هاي روان‌شناسي جمعي به شكل فوق بتدريج مباحث تازه‌اي در زمينه نظريه ”فرديت‌زدايي“ (Deindividuality Theory) باز كرد. ”آلپورت“و ”داينر“از دانشمنداني بودند كه دقيقاً برخلاف ديدگاه كلاسيك كوشيدند وجوه فردگرايانه رفتار جماعت‌ها را برجسته نمايند. آلپورت چنين استدلال مي كرد كه ”اگرچه هيجان شديد و انرژي فراواني كه در درون جماعت‌ها وجود دارد به كم رنگ شدن اندوخته‌ها و آموخته‌هاي ذهني و شناختي افراد منجر مي‌شود ولي در نهايت، افراد در موقعيت جماعت‌ها برطبق انگيزه‌هايي عمل خواهند كرد كه خود آن انگيزه‌ها اساس آگاهي و آموخته‌ها را تشكيل مي‌دهند“.براي درك بهتر نظريه آلپورت تفكيك و تمايز ميان دو اصطلاح”روان‌شناسي گروه“ و”روان‌شناسي جماعت“ ضروري است. براساس نظر آلپورت، روان‌شناسي گروه بر انديشه ًتسهيل اجتماعيً (Social Facilitation) استوار است؛ امري كه در آن انرژي افراد منجر به بيان پاسخ‌هايي آموخته شده مي‌شود. از اين حيث، فرديت امري”بيان شده“ (Accentuated) است. آلپورت استدلال مي‌كند كه در جماعت، در حالي كه انرژي بزرگ و متراكم مي‌شود، پاسخ‌هاي‌ آموخته شده به يكباره فرو مي‌ريزند و در مقابل، هر آنچه باقي مي‌ماند لايه‌اي از غرايز است كه براساس آن يادگيري شكل مي‌گيرد. از اين رو، جماعت‌ به زعم آلپورت مبتني بر محرک‌ها و انگيزه‌هاي اساسي نظير ميل به غذا، نيازهاي جنسي و. ..بوده و بشدت تمايل به درگيري با هر چيزي كه مانع تشفي چنين نيازهايي مي‌شوند دارد (1974 : Allport).


پژوهشگراني كه به مطالعات مربوط به خشونت جمعي مي‌پرداختند بتدريج در سال‌هاي دهه1980 اين موضوع را در تعامل با پليس مطرح ساختند. به طور كلي در دهه فوق دپارتمان‌هاي پليس به شيوه‌هاي مختلفي مي‌كوشيدند تا از دانش روان‌شناسي اجتماعي سود جويند. در واقع، در اين دهه بود كه اصطلاح”پليس/روان‌شناس“ (Police Psycologist) در حوزه فعاليت‌هاي پليس به رسميت شناخته شد. خدماتي كه روان‌شناسي به پليس ارائه مي‌داد شامل مواردي بود كه مي‌توانست هم در تقليل استرس‌هاي نيروي پليس و هم در كاهش خشونت مفيد باشد.


رهنمودهاي دانش فوق به پليس خاصيتي پيش‌گيرانه داشت (1994 : Scrivner). با اين حال، مسائلي كه در ارتباط با پليس و در بررسي‌هاي مربوط به خشونت جمعي قابل توجه بودند صرفاً مسائلي به شمار نمي‌آمدند كه به آسيب‌شناسي نيروهاي امنيتي منحصر شود. موضوعات ديگري نظير رفتار يا كنشي كه پليس در مواجهه با مردم به منظور حفظ امنيت و آرامش مي‌توانست از خود نشان دهد نيز به عنوان بخشي از مساله خشونـت جمعـي لحـاظ گـرديد. بـه بيـاني دقيق‌تر، اين مساله مورد توجه قرار گرفت كـه پليـس در تحـريك مـردم به نا آرامي چه نقشي مي‌تواند داشته باشد و مسئوليت آن تا كجاست؟ در اين زمينه مي توان به تحقيقي با عنوان ًحق اعتراض؛ كنوانسيون ملي دموكراتيك شيكاگوً اشاره كرد كه در سال1968 توسط دانيل واكرDaniel Walker) ) در امريكا انجام گرفت. در اين تحقيق رويارويي هاي خشونت بار تظاهر كنندگان و پليس در پاركها و خيابانهاي شهر شيكاگو در طول هفته كنوانسيون مورد توجه قرار گرفت. گزارشي مبسوط با اسناد و مداركي شامل بيست هزار صفحه از ارزيابي 3437 نفر شاهد عيني يا مشاركت كنندگان در تظاهرات و 180 ساعت فيلم و بيش از12000 حلقه فيلم ارائه شد. در اين تحقيق بررسي رفتار پليس در شكل گيري خشونت يكي از اهداف عمده محسوب مي شد.


در پژوهش:ًكنترل رفتار ضد اجتماعيً (Policing Anti-Social Behaviour) كه توسط دو پژوهشگر گروه تحقيقاتي پليس با نامهاي نيك بلاند Nick Bland ) ( و تيم ريد (Tim Read)در انگلستان و درسال2000صورت گرفت پليس و تاثير آن بر نحوه كنترل خشونت ارزيابي گرديد. تمركز اين تحقيق بر توانمندسازي پليس و مردم در مواجهه با مشكل بود. به طور كلي، بخشي از سلسله مطالعاتي محسوب مي گرديد كه از دهه1990 به اين طرف در گروه تحقيقاتي پليس انگلستان انجام گرفت.


از دهه1960 حوزه جديدي در مطالعات خشونت جمعي، یعنی خشونت بازيگران و يا طرفداران تيم‌هاي ورزشي مورد توجه قرار گرفت. و پس از آن در بسياري ديگر از كشورها گسترش پيدا كرد. درباره شكل‌گيري حوزه اخير در مطالعه خشونت جمعي مي‌توان تغيير در گفتمان حاكم بر جوامع اروپايي صنعتي را يكي از عوامل قابل توجه در نظر گرفت. اگر در گذشته و در گرماگرم فضاي انقلابي سده‌هاي هیجده و نوزده ميلادي خشونت بيشتر در قالب شورش سياسي و بويژه به شكل اعتصابات كارگري و نظاير آن نمود مي‌يافت، در سال‌هاي بعد از دهه60 رفته‌رفته ورزشگاه‌ها به جايگاه مناسبي براي بروز اين قبيل درگيري‌ها تبديل شد. پژوهشگران مختلفي، بويژه آندسته از محققاني كه به مكتب ليستر معروفند، با استناد به آمار خشونت‌هاي سياسي و اجتماعي كه شكل عمده‌اش نزاع‌هاي خياباني مرسوم در محلات متعلق به طبقات كارگر بود، اشاره به روند نزولي اين نوع خشونت‌ها مي‌كنند. براساس تحقيقات اين پژوهشگران، ورزش و اوقات فراغت، تنها عرصه‌اي در زندگي اجتماعي بريتانيايي‌ها بوده كه در جريان قرن بيستم خشونت در آن با افزايش مواجه بوده است. به نظر آنان، وقوع دگرگوني‌هايي نظير نوسازي مناطق كارگرنشين، آرايش جديد ساكـنان نقـاط شهـري، تمكيـن تدريجي و سازگاري طبقات كارگر با ارزش‌هاي حاكم سبـب شـد تـا سنـت نـزاع‌هـاي خيـاباني طبقات كارگر بتدريج روبه زوال گذارد و تعـداد انـدكي از ايـن افـراد كـه كمـاكان بـه سنت گذشته گرايش داشتند براي عمل بـه آن سنـت بـه ورزش رو آوردنـد. در واقـع، افـزايش "اوبـاش‌گري"(Hooliganism) در فوتبـال را تـا حد زيادي مي‌توان به عنوان نوعي انتقال خشونت از عرصه اجتماعي به حيطه ورزش تبيين كرد (Dunning،1993 : 57-8) .


نكته قابل توجه ديگر تاثير عامل اجتماعي/ اقتصادي نظير فقر و برخي ديگر از عوامل اجتماعي در بروز رفتار پرخاشگرانه است. اين موضوع كه "فقر بر شكل‌گيري خشونت چه تاثيري دارد" غالباً همانگونه كهت‌ها آن را كم اهميت تلقي مي کنند در بررسی‌هاي اجتماعي با كم توجهي همراه شده است.

برخي دول

ب) مطالعات مربوط به خشونت جمعي در ايران :
در ايران مطالعات علمي مربوط به خشونت جمعي سابقه چندان درازي ندارد. اگرچه برخورد فرهنگي و سياسي اين كشور در خلال دويست ساله اخير تاحدي مسائل اجتماعي آن را به تحولات اجتماعي تمدن غرب پيوند زده و باعث گرديده تا جريان‌هاي اجتماعي ـ فرهنگي نسبتاً عميقي سربر آورد و به نوبه خود به شكل‌گيري تحولات فكري و اجتماعي جديدي منجر شود ولي هيچيك از اين جريان‌ها تا همين اواخر مورد توجه محافل علمي و تحقيقاتي مراكز داخلي قرار نگرفته است. غالب اشاراتي كه به مسائل اجتماعي ايران معاصر يا دورران دويست ساله اخير صورت گرفته بيشتر از سنخ بررسي‌هاي تاريخي بوده كه به نوبه خود اگرچه گنجينه مهمي از رويدادهاي وقايع اجتماعي اين كشور در دو قرن ياد شده بشمار مي‌رود ولي كمتر مورد استفاده گسترده و دقيقي از سوي محافل دانشگاهي، بويژه از حيث بررسي و مطالعه پديده خشونت جمعي، قرار گرفته است.


يكي از مشخص‌ترين عنصري كه در زمينه سابقه تاريخي موضوع خشونت جمعي ممكن است مفيد باشد پديده ”شورش“است كه غالباً با التفات به انگيزه‌ها و عوامل اقتصادي نظير فقر، نابرابري و محروميتسم‌هاي شكل‌گيري آن را ،مشابه آن چيزي كه نظريه‌پردازان اجتماعي و روان‌شناسي غرب در تحليل جماعت‌ها انجام داده اند، بررسي نمايند. تحليل شده است. از اين حيث كتاب‌هاي زيادي به شورش‌ها و انگيزه‌هاي شكل‌گيري آن پرداخته‌اند.
غالب اين نويسندگان ضمن بررسي اوضاع اجتماعي كشور اشاراتي نيز به شورش‌ها كرده و كوشيده‌اند تا آنها را بر اساس موقعيت اجتماعي و اقتصادي كشور و متاثر از فقر و محروميت تبيين نمايند اگر چه جريان شكل‌گيري اين مفهوم در ايران در پيوند فلسفه سياسي و اجتماعي غرب شكل گرفته ولي در هر صورت نمي‌توان آن را در تحليل خشونت جمعي و بررسي مكانيزم‌هاي شكل‌گيري جماعت‌ها ناديده گرفت. چنين اشاراتي در آثار محققان ايراني ديگري نيز قرار گرفت. به عنوان نمونه، احمد اشرف در اثر معروف خود، ”موانع تاريخي سرمايه‌داري در ايران“، بخش‌هايي از كتاب خود را به مساله عدم امنيت، فقر و تاثير آن بر نا آرامي‌ها و شورش‌هاي داخلي اختصاص داده است (اشرف، 1359 : 39). بدين ترتيب عمده‌ترين ملاحظات محققان درباره تحليل جماعت‌ها و خشونت‌هاي جمعي معطوف به اوضاع كلي جامعه ايران بوده و به هيچوجه در سابقه پژوهش‌هاي موجود، دست كم تا همين اواخر، بررسي خاصي در باب پديده مورد بحث صورت نگرفته است.


[ دکتر انور صمدی راد ]
منبع: سایت جامعه شناسی ایران