بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 از مجموع 2

موضوع: راز خوشبختی

  1. #1
    alamatesoall آواتار ها
    • 7,384

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    روانشناسی
    راه های ارتباطی

    Icon19 راز خوشبختی




    تاجری پسرش را برای
    آموختن راز خوشبختی نزد خردمندی فرستاد . پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه می رفت تا اینکه بالاخره به قصری زیبا بر فراز کوهی رسید . مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی می کرد .

    وارد تالاری شد که جنب و جوش بسیاری در آن به چشم می خورد . فروشندگان وارد و خارج میشدند ، مردم در گوشه ای گفتگو می کردند ، ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی می نواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکیهای لذیذ آن منطقه چیده شده بود .

    مرد خردمند با این وآن در گفتگو بود و جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که دلیل ملاقاتش را توضیح می داد گوش کرد ، اما به او گفت که فعلا وقت ندارد که "راز خوشبختی" را برایش فاش کند . پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او باز گردد .

    مرد خردمند اضافه کرد : اما می خواهم از شما خواهشی بکنم . آنگاه یک قاشق کوچک بدست پسر جوان داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت : در تمام مدت گردش ، این قاشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد .

    مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین رفتن از پله های قصر ، درحالی که چشم از قاشق بر نمی داشت . دو ساعت بعد نزد خردمند باز گشت .مرد خردمند ازاو پرسید : « آیا فرشهای ایرانی اتاق ناهارخوری را دیدید ؟ آیا باغی را که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید ؟ آیا اسناد و مدارک زیبا و ارزشمند من را که روی پوست آهو نگاشته شده در کتابخانه ملاحظه کردید ؟ »

    مرد جوان با شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده است . تنها فکر و ذکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به اوسپرده بود ، حفظ کند .

    خردمند گفت : پس برگرد و شگفتیهای دنیای من را بشناس .

    آدمی نمی تواند به کسی اعتماد کند مگر اینکه خانه ای را که او در آن ساکن است بشناسد


    مرد جوان با اطمینان بیشتری این بار به گردش در کاخ پرداخت . در حالیکه همچنان قاشق را بدست داشتبا دقت و توجه کامل آثار هنری را که زینت بخش دیوارها و سقفها بود می نگریست . اوباغها و کوهستانهای اطراف را دید . ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب بکار رفته بود تحسین کرد . وقتی به نزد خردمند باز گشت همه چیز را باجزییات برای او توصیف کرد .
    خردمند پرسید : « پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپرده بودمکجاست ؟ »مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را ریخته است .آنوقت مرد خردمند به او گفت : « تنها نصیحتی که به تو می کنم این است :

    راز خوشبختی
    این است که همه شگفتیهای جهان را بنگری ، بدون اینکه هرگز دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کنی


    بر گرفته از كتاب كیمیاگر ، نوشته پائولو كوئیلو

  2. #2
    ttrasn آواتار ها
    • 2,209

    عنوان کاربری
    مدير بازنشسته بخش IT و شبکه و بازی
    تاریخ عضویت
    Nov 2011
    محل تحصیل
    مشهد
    شغل , تخصص
    تا شما چی بخوای ؟!
    رشته تحصیلی
    IT
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یعنی تو زندگی همیشه حواست به جزییات باشه و اصل مطلب رو فراموش نکنی؟!
    Contact me
    ttrasn[at]Gmail[dot]com
    ttrasn_moon[at]yahoo[dot]com
    ttrasn[at]live[dot]com

    ترجمه تخصصی

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •