-
چهار درس زندگی
قورباغه هائی که زنده زنده آبپز شدند :
چند قورباغه را در ظرفی پر از آبجوش انداختند. آنها خیلی سریع از آبجوش به بیرون پریدند و خودشان را نجات دادند. وقتی همین قورباغه ها را در ظرف آبسرد قرار دادند و آرام آرام آب را به جوش رساندند، همه آنها در آبجوش کشته شدند. چون نتوانستند عکس العملی به همان سرعت نشان دهند.
نتیجه : ما می توانیم تغییرات ناگهانی را متوجه شویم و متقابلا عکس العمل نشان دهیم. اما وقتی این تغییرات در دراز مدت انجام می شوند، وقتی متوجه می شویم که دیگر خیلی دیر است. یادمان باشد : نه عادت های بد یک شبه وجود کسی را فرا می گیرد و نه کسی یک شبه فرد دیگری می شود. همه چیز پله پله انجام می شود.
مهم این است که گرم شدن آب را احساس کنید.
------------------------------------------------------------------------------------
موش های شناگری که غرق شدند :
این بار تعدادی موش های صحرائی که بعضی از آنها می توانند 80 ساعت مداوم شنا کنند، آماده شدند. محققان قبل از اینکه آنها را در آب بیاندازند، با کلک این باور غلط را در موش ها بوجود آوردند که آنها گیر افتاده اند. خیلی از موش ها تنها پس از چند دقیقه بعد از شنا کردن، غرق شدند. نه اینکه چون نمی توانستند شنا کنند؛ بلکه چون فکر می کردند که گیر کرده اند. بنابراین ناامید شده و دست از شنا کردن برداشتند و غرق شدند.
نتیجه : وقتی همه چیز آنطور که می خواهیم پیش می رود، ما هم با حداکثر توانمان تلاش می کنیم. اما بعد از اینکه سر و کله مشکلات بزرگ و کوچک پیدا می شود، ناامید شده و دست از تلاش کردن برمی داریم. با وجود اینکه توان انجام آن را داریم و بسیاری از آن مشکلات آنگونه که بنظر می آیند، نیستند.
------------------------------------------------------------------------------------
سگ هائی که یاد گرفتند تلاش نکنند :
تعدادی سگ در اتاقی قرار گرفتند که زمین آن می توانست شوک الکتریکی خفیفی به سگ ها وارد کند. دکمه ای روی دیوار اتاق بود که با فشردن آن، جریان الکتریکی قطع می شد. وقتی شوک وارد شد، سگ ها بالا و پائین پریدند تا بالاخره یکی از سگ ها به دکمه برخورد کرد و جریان قطع شد. سگ ها یاد گرفتند که با زدن آن دکمه، آن شوک ناخوشایند قطع می شود.
روی نصف گروه اول سگ ها همین آزمایش دوباره تکرار شد. اما این بار در اتاق دیگری که دکمه ای داشت که با زدن آن هیچ اتفاقی نمی افتاد و جریان همچنان ادامه داشت. بعد از این مراحل، سگ هائی که در اتاق دوم بودند، به اتاق اول (با دکمه سالم) بازگردانده شدند و آزمایش تکرار شد. این بار هیچکدامشان حتی سعی نکردند که دکمه را فشار دهند.
نتیجه : هیچکس با ناامیدی بدنیا نمی آید. بلکه ما بعد از اینکه چند بار شکست می خوریم، "شکست خوردن" را یاد می گیریم و حتی به خودمان زحمت تلاش کردن را هم نمی دهیم.
اگر به مشکلی برخورده اید، مهم نیست دفعه چندم است که زمین خورده اید. باز هم بلند شوید و برای حل آن تلاش کنید. ممکن است دکمه سالم باشد و فقط لازم باشد که فشارش دهید!
------------------------------------------------------------------------------------
میمون هائی که "ترسیدن" را یاد گرفتند :
میمون هائی که از مار نمی ترسیدند را در کنار مار قرار دادند. در همین حین، صداهای بلند و وحشتناکی هم از بلندگوها پخش کردند. با این کار میمون هائی که از مارها نمی ترسیدند، یاد گرفتند که از مار بترسند. نتیجه عجیب تر این آزمایش این بود که حتی میمون های دیگری هم که از مار نمی ترسیدند با دیدن ترس سایر میمون ها، آنها هم از مارها ترسیدند.
نتیجه : ما از بعضی چیزها می ترسیم؛ چون آنها را با چیزهای دیگری در ذهنمان به یکدیگر مرتبط می کنیم. مثلا یک کودک بعد از شنیدن صدای ترسناک محکم بسته شدن درب در تاریکی، از تاریکی خواهد ترسید.
برچسب برای این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
- شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
- شما strong>نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
- شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
-
قوانین انجمن