شناخت‌درمانی، یک روش علمی برای درمان افسردگی و سایر اختلالات روانی بوده و مبتنی بر نظریه‌ای ساده است که می‌گوید: این افکار و طرز تلقی شما از محیط پیرامون است که روحیه شما را شکل می‌دهد.[1]


شناخت‌درمانی، برای درمان نشانه‌ها و رفتارهای غیرطبیعی مورد استفاده قرار می‌گیرد که به علت شیوه تفکر بیمار در مورد آن‌ها، باقی مانده‌اند. اعمالی که به باقی نگه‌داشتن یک اختلال در یک دوره طولانی کمک می‌کند، در اکثر موارد باعث رفع موقت پریشانی و ناراحتی بیمار شده و این یکی از دلایلی است که باعث می‌شود این طرق ناسازگار تفکر و رفتار غالبا به سختی تغییر یابند.[2]


در شناخت‌درمانی، درمان‌گر سعی می‌کند یک یا چند طریق تفکر مختل را که مشخص کننده اختلال است تغییر دهد، مثلا ترس‌های غیرمنطقی بیمار فوبیک یا افکار بدبینانه و بی‌دلیل یک بیمار افسرده. هدف از شناخت درمانی، تغییر دادن مستقیم این طرز تفکرها به امید پدید آمدن بعدی سایر تغییرات است.
همچنین، شناخت‌درمانی بر این نظریه مبتنی است که، رفتار ثانوی، وابسته به نحوه تفکر افراد در مورد خودشان و نقششان در دنیاست و رفتارهای غیرانطباقی می‌تواند ناشی از دگرگونی‌های شناختی یا اشتباهات تفکر باشد و شناخت‌درمانی، این دگرگونی‌های شناختی و رفتارهای خودشکنانه ناشی از آن‌ها را اصلاح می‌نماید.


در شناخت‌درمانی، درمان کوتاه‌مدت است و معمولا در 12 - 5 جلسه و در ضمن 12 هفته انجام می‌شود و بدین صورت بیمار از دگرگونی‌های شناختی خود آگاه می‌شود. برای آگاهی از دگرگونی‌های شناختی و تغییر طرز تفکر بیمار، دو مرحله طی می‌شود:
گام نخست، شناسایی افکار غیرمنطقی است که برخی از این افکار توسط بیماران توصیف می‌شود لکن معمولا از وجود آن‌ها بی‌خبرند. افکار غیرمنطقی را می‌توان با مصاحبه دقیق، درخواست از بیمار برای تهیه یادداشت روزانه و افکار تجربه شده خود مشخص نمود.
در گام دوم، سعی می‌شود که عقاید غیرمنطقی تغییر داده شود. این کار به دو طریق کلامی(verbal) با راهنمایی از جانب درمان‌گر در طی جلسات درمانی و رفتاری(behavioral) به وسیله خود بیمار در فعالیت‌های روزانه انجام می‌شود.[3]


شناخت‌درمانی، توسط "آرون بک" ابداع شد و بر نقش نظام‌های اعتقادی و تفکر، در رفتار و احساس تاکید دارد. کانون شناخت‌درمانی، شناخت عقاید تحریف شده و تغییر تفکر ناسازگارانه به کمک برخی فنون است که شامل فنون رفتاری و عاطفی نیز می‌شود. در جریان این نوع درمان به افکاری که انسان‌ها از آن بی‌خبرند و نظام‌های اعتقادی یا طرحواره‌های شناختی(cognitive schemas) توجه می‌شود. طرحواره‌های شناختی، متشکل از طرز فکر افراد در مورد نیازها و عقاید و مفروضاتشان درباره مردم، رویدادها و محیط است. به طور کلی دو نوع طرحواره شناختی وجود دارد: مثبت(سازگارانه) و منفی(ناسازگارانه). طرحواره‌ای که در یک وضعیت سازگارانه است، در وضعیت دیگر می‌تواند ناسازگارانه باشد.[4]


اهداف درمان
هدف اصلی در شناخت‌درمانی، حذف سوگیری‌ها یا تحریف‌های فکری است تا انسان‌ها بهتر کار کنند. در شناخت‌درمانی به شیوه پردازش اطلاعات مراجعان که احساسات و رفتارهای ناسازگارانه آنان را حفظ می‌کند، توجه می‌شود. شناخت‌درمان‌گرها تحریف‌های شناختی مراجعان را زیر سوال می‌برند، می‌آزمایند و مورد بحث قرار می‌دهند؛ تا احساسات، رفتارها و تفکر مثبت‌تری در بیماران خود ایجاد کنند. آن‌ها هدف‌هایی را برمی‌گزینند که مشخص و ارجح باشند و با مراجعان خود همکاری می‌کنند. این هدف‌ها مولفه‌های عاطفی، رفتاری و شناختی دارند. هر چه هدف‌ها مشخص‌تر و دقیق‌تر باشند، انتخاب روش‌های تغییر نظام‌های اعتقادی و احساسات و رفتار‌های مراجعان آسان‌تر می‌شود.[5]


شناخت‌درمانی در واقع عبارتست از؛ حل منظم و ساختمند مساله که محدودیت زمانی دارد و به ندرت بیش از 30 جلسه طول می‌کشد. برای هر جلسه‌ای دستور کاری تهیه می‌شود، برخلاف شکل آزاد روان‌کاوی یا درمان مراجع‌محور.
آرون بک نیز مانند کارل راجرز، معتقد است درمان‌گر باید انسان گرم و خالصی باشد و با مراجع همدلی کند. اما برخلاف راجرز این موارد را شرط کافی درمان نمی‌داند. البته برای رابطه درمانی اهمیت خاصی قایل است، چون آن را منبع یادگیری می‌داند. همچنین درمان‌گر شناختی، باید الگوی اموری باشد که می‌خواهد آموزش دهد. اگر اهل قضاوت و پند و موعظه باشد، فقط به تقویت افکار ابتدایی و قضاوتی مراجع کمک کرده است. هدف نهایی شناخت‌درمانی، تشخیص شناخت‌های مخرب، نحوه ایجاد افسردگی توسط آن‌ها و آموزش راه و رسم اصلاح آن است. بک، بیشتر به نحوه تفکر مراجع علاقه‌مند است تا افکار وی.[6]


اصول درمان شناختی
درمان شناختی شامل چهار مرحله زیر است:

1. شناسایی تفکرات ناسازگار((maladaptive thinking که با درخواست از بیماران جهت تهیه یک گزارش روزانه از افکاری انجام می‌شود که پیش از بروز نشانه‌ها یا رفتار غیرطبیعی و یا پس از آن‌ها اتفاق می‌افتند. این افکار باید حتی‌الامکان به محض وقوع ثبت گردند.

2. تفکرات ناسازگار با تصحیح سوء تفاهم‌ها از طریق ارایه اطلاعات دقیق و خاطرنشان کردن راه‌های منطقی استدلال به چالش خوانده می‌شوند.

3. شیوه‌های جایگزین تفکر کردن توسط بیمار مورد تمرین قرار می‌گیرند.

4. این توضیحات جایگزین در آزمایش‌های رفتاری مورد آزمون قرار می‌گیرند.

تا وقتی که تفکرات ناسازگار اصلاح شوند، از شیوه توجه برگردانی distraction (پرت کردن حواس) استفاده می‌شود که به ترتیب زیر انجام می‌گیرد:
· تغییر کانون توجه از افکار ناسازگار به سمت یک شی خارجی(به عنوان مثال بیماران ممکن است، ماشین‌های آبی در خیابان را بشمارند و یا به یک شی در اتاق خود خیره شوند).
· انجام تمرین‌های ذهنی مانند محاسبات ریاضی که نیاز به تمرکز کامل دارند.[7]


رویکرد شناختی در فعالیت‌های بالینی روزمره
هر چند درمان‌های شناختی، روش‌های پیچیده‌ای بوده و نیاز به آموزش ویژه‌ای دارند، ولی چندین جنبه از رویکرد شناختی در فعالیت بالینی روزمره سودمند می‌باشند. این امر به ویژه زمانی اهمیت دارد که از بیماران خواسته شود تا گزارش‌های روزانه‌ای در این موارد تهیه کنند:
1) آگاهی از تفکرات بیمار، قبل و در ضمن بروز نشانه‌ها
2) رفتارهای غیرطبیعی و تلاش برای کنترل این رفتارها
3) ارزیابی پیشرفت درمان.[8]


نظریه شناخت‌درمانی
شناخت‌درمان‌گرها همراه با مراجعان، الگوهای فکری و رفتارهایی را که مانع تحقق اهداف مراجعان می‌شوند، تغییر می‌دهند. در این بین، برقراری یک رابطه درمانی توام با دلسوزی ضروری است. در شناخت‌درمانی توجه زیادی به جزییات و نقش تفکر در تغییرات رفتاری و عاطفی می‌شود. شناخت‌درمان‌گرها در تعیین هدف‌ها به عقاید غلطی توجه می‌کنند که جلوی تحقق هدف‌های مراجعان را می‌گیرند. این نکته در روش‌های سنجش شناخت‌درمانی متجلی است. مراجعان در هنگام سنجش باید شناخت‌ها، احساسات و رفتارهای خود را زیر نظر بگیرند و ثبت نمایند. ویژگی شناخت‌درمانی در این است که درمان‌گر و مراجع با استفاده از چارچوبی که امکان بازخورد و بحث در مورد پیشرفت مراجع را می‌دهد، رابطه توام با همکاری برقرار می‌کنند.[9]


امروزه، شناخت‌درمانی در زمره یکی از مرسوم‌ترین شیوه‌های درمانی در سطح جهان قرار گرفته است. پژوهش‌های گسترده‌ای به کمک "موسسه ملی سلامت فکر(National Institute of Mental Health)" در دانشگاه‌ها و مراکز درمانی سرتاسر آمریکا صورت گرفته، ثابت کرده است که شناخت‌درمانی به همان اندازه و سرعت استفاده داروهای ضدافسردگی، به درمان افسردگی کمک می‌کند. شناخت‌درمانی نه تنها تاثیر فوری دارد و افسردگی را به سرعت برطرف می‌کند، بلکه با کاستن از فشارهای عصبی و ایجاد امیدواری به آینده فرد را در موقعیتی قرار می‌دهد تا باقی‌‌مانده سال‌های عمر خود را بهتر بگذراند.

یکی از اصول مهم شناخت‌درمانی قضیه‌ای به ظاهر مهمل است و آن این‌که نقطه ضعف‌های شما می‌تواند به نقاط قوت شما تبدیل گردد. نواقص شما می‌تواند، اگر آن‌ها را بپذیرید و بر آن‌ها گردن نهید، تبدیل به بزرگترین سرمایه‌های شما شود. به عبارت دیگر این نواقص و اشکالات است که به ما فرصت توجه و مراقبت می‌دهد. به همین دلیل است که گفته می‌شود اشکالات و نواقص ما می‌تواند منبع قدرت و قوت باشد.[10]





[1] . برنز، دیوید؛ از حال بد به حال خوب(شناخت درمانی)، مهدی قراچه‌داغی، تهران، نشر آسیم، 1385، چاپ شانزدهم، ص 3.

[2] . گلدر، مایکل گراهام؛ درسنامه فشرده روان‌پزشکی آکسفورد - 1999، مهدی نادری‌فر و دیگران، تهران، نشر طبیب، 1381، چاپ اول، ص 257.
[3] . اسدی نوقابی، احمدعلی؛ بهداشت روان 2، تهران، نشر بشری، 1384، چاپ پنجم، ص 58.

[4]. شارف. ریچارد اس؛ نظریه‌های روان‌درمانی و مشاوره، مهرداد فیروزبخت، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1386، چاپ سوم، ص 323 و 331.

[5] . همان، ص 335 و 336.
[6]. تاد، جودیت؛ اصول روان‌شناسی بالینی و مشاوره، مهرداد فیروزبخت، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، 1379، چاپ اول، ص 438.

[7] . درسنامه فشرده روان‌پزشکی آکسفورد، ص 261.

[8] . همان، ص 263.

[9] . نظریه‌های روان‌درمانی و مشاوره، ص 335.

[10] . از حال بد به حال خوب، ص 8 و 9.


نویسنده : هانيه بشارتي