هستی و دنيای ما با انديشه های ما شکل می گيرد. (بودا)

چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد. (سهراب)

اگر بر ذهن خود تسلط داشته باشيد هر جايی که باشيد بهشت خواهد بود. (سات چيد آناندا)

به جای آنکه به تاريکی لعنت بفرستيد يک شمع روشن کنيد. (کنفوسيوس)

يا چنان نمای که هستی يا چنان باش که می نمايی. (بايزيد بسطامی)

گامی تازه برداشتن.کلامی تازه گفتن. اين است آنچه مردم از آن می هراسند. (داستايوفسکی)


اينبار ميخواهيم زندگی را از دريچه شناختمان بررسی کنيم. شناخت يعنی ديد و نگرش ما به هر چيزی:خودمان.دنيا.ديگران و ...

شکی نيست که همه ما به جهت تفکر و عمل تابع دو چيز هستيم:

۱-محيط خانواده ۲-فرهنگی که در آن رشد کرده ايم

ما از زمانی که به دنيا می آييم با توجه به الگوهايی که خانواده و فرهنگ به ما ميدهد و شايد تحميل ميکند شکل ميگيريم.اما انسان موجودی است که در جهت تخريب نفس قدم بر ميدارد و آماده ارتکاب به اعمال بد است و آمکادگی شديد ذاتی برای تفکر غير منطقی دارد.همچنين انسان ميل دارد اسطوره ها.تعطبات خانوادگی.فرهنگی . سياسی و اجتماعی خود را از دوران اوليه(گذشته) همچنان حفظ کند.

همچنين انسان می خواهد هميشه خودش را برتر از ديگران معرفی کندو نياز دارد که خودش را صاحب همه مهارت ها معرفی کند.حال اگر در مواردی ضعيف عمل کند عميقا دچار رنج و ناراحتی ميشود و همين باعث بر آشفتگی عاطفی او ميشود.

در واقع هميشه همه چيز بر وفق مراد نيست و همه امور بر طبق برتامه ذهنی ما پيش نميرود و اينجا اگر نتوانيم خودمان و افکارمان را مديريت کنيم زندگی برای ما تلخ و گاه دردناک و پوچ خواهد شد.

اما چگونه ميتوانيم افکارمان را مديريت کنيم؟

زمانی که يک اتفاق برای ما رخ ميدهد و يا ما با موضوعی روبرو ميشويم ميتوانيم دو برداشت متضاد از اين موضوع داشته باشيم:

۱-عقايد و باورهای منطقی(rational beliefes)

۲-عقايد و باورهای غير منطقی(irrational beliefes)

اگر فرد تابع اولی (باورهای منطقی)باشد به عواقبی منطقی دست می يابد يعنی شخصيت سالمی دارد و اگر فرد تابع دومی(باورهای غير منطقی) باشد به عواقب غير منطقی ميرسد يعنی مضطرب و غير عادی ميشود.

* اما انسان دارای عقل و تفکر است و به اين وسيله ميتواند از آشفتگی و اضطرابش جلوگيری کند.

شما چگونه تفکری داريد؟؟؟

زندگی را چگونه می بينيد؟

· همه بايد من را دوست داشته باشند

· من بايد در هر کاری موفق باشم

· هر چی بدبختی در دنياست مال منه

· من توانايی هيچ کاری رو ندارم

اينها نمونه هايی از باورهای غيرمنطقی است که ميتواند موجب ناراحتی و رنج و ناخشنودی ما از زندگی شود و باعث شود ما حال خوبی نداشته باشيم.در واقع ما در اين نوع تفکر خودمون رو اسير بايدها و نبايدها و باورهايی ميکنيم که اکثرا واقعيت ندارند و زاييده فکر ما هستند.

اما باورهای منطقی چگونه ميتواند باشد؟:

· هر کسی آزاد است که هر طور مايل هست در مورد من فکر کند

· من تلاشم را خواهم کرد و خوشحال ميشوم که موفق شوم و اگر نشدم اين برای من تجربه ای خواهد بود

· مطمئنا در تجربه های سختی که من داشتم نکته مثبتی برای من وجود دارد

· حتما من در خيلی زمينه ها انسان مفيد و توانمندی هستم

اينها نمونه هايی بود از باورهای صحيح نسبت به خود.ديگران.اتفاقات و اطرافمون که ميتواند گونه ها و فرم های مختلفی داشته باشد.

برای اينکه بتونيم از تفکر منطقی استفاده کنيم ابتدا بايد انواع تفکر غير منطقی را بشناسيم.در مطلب قبلی به اين موضوع اشاره شد که ما انسانها ذاتا تمايل به فکرهای منفی داريم و به طور اتوماتيک افکاری منفی به ذهن ما خطور ميکند.اين افکار اتوماتيک منفی را ميتوان به ۴ دسته تقسيم کرد:

۱-تفکر همه يا هيچ(يا بايد اول شوم يا نه/فقط اين که من ميگم درسته):

افرادی که اين نوع تفکر را دارند چون نميتوانندبه همه دست پيدا کنند ناکام ميشوند و اين باعث رنج آنها خواهد شد.

۲-تفکر فاجعه آميز کردن:

(حالا چه خاکی تو سرم بريزم که دير ميرسم/ديدی بدبخت شدم نمره ام کم شد):اين نوع تفکر يعنی بزگ کردن مسائل و از کاه کوه ساختن.

۳-تفکر فيلتر ذهنی:

(تو هيچ وقت برای من گل نميخری/ديدی چقدر خرابکاری کردم/زندگی من هيچ نقطه مثبتی نداره):در اين تفکر وقايع مثبت داخل ذهن نميرود و ذهن فقط وقايع منفی را ميگيرد. در واقع ذهن فقط نيمه خال ليوان را می بيند.

۴-تفکر ذهن خوانی:

(اونها حتما دارن به من می خندند/ديدی به من چه جوری سلام کرد/من ميدونم اون از من خوشش نمياد/الان داره فکر ميکنه من چقدر زشت و احمقم):در اين نوع تفکر در واقع ما بدون اين که از نظر و عقيده و ذهن افراد خبر داشته باشيم ذهن اونها رو ميخونيم يعنی پيشداوری و قضاوت ميکنيم.

حال بايد اين تفکرات غير منطقی و اشتباه را در زندگی روزمره کشف کنيم تا بتوانيم تفکری صحيح و منطقی را جايگزين آن کنيم.برای کشف تفکرات اتوماتيک منفی و استفاده از تفکرات مثبت و منطقی ميتوانيم از جدول زير استفاده کنيم که مربوط است به ثبت وقاع روزانه ما و احساس و تفکری که نسبت به آنها داريم و تفکر مثبتی که جايگزين تفکر غير منطقی ميکنيم:روز موقعیت رویداد تفکر شکل تفکر احساس پاسخ منطقی نتیجه



-روز:جمعه۹/۱۱/۸۳

-موقعيت:خانه

-رويداد:با عصبانيت حرف زدن پدر با من

-تفکر:بابام حتما خيلی خوشحال شده که اون حرفها رو به من زده

-شکل تفکر(کداميک از ۴ نوع تفکر اتوماتيک منفی است؟):تفکر ذهن خوانی

- احساس:عصبانيت.ناراحتی.تنفر

-پاسخ منطقی(جايگزين کردن يک تفکر مثبت و منطقی به جای تفکر اتوماتيک منفی):شايد اون هم ناراحت باشه که اين رفتار رو کرده و شايد من هم اشتباه کرده باشم.

-نتيجه:عدم احساس ناراحتی و تنفر . احساس آرامش

تمام اين فرايند تفکر در ذهن ما اتفاق می افتد و در واقع ما هميشه در حال حرف زدن با خودمان هستيم يعنی همواره يک گفتگوی درونی داريم.پس بايد اين گفتگوی درونی کنترل و مديريت بشه تا ما احساس خوبی داشته باشيم و از زندگيمون لذت ببريم.و اما کتابهای موجود در اين زمينه:

-مجموعه کتابهای به سوی کاميابی(آنتونی رابينز)

-راز شاد زيستن(اندرو متيوس/ترجمه وحيد افضلی راد/نشر نيريز)

-زندگی کنيم يا فقط زنده باشيم(هايدن سارجنت/ترجمه وحيد افضلی راد)

-از حال بد به حال خوب(دکتر برنز)

-روانشناسی تصوير ذهنی(ماکسول مالتز)
روان یار