بیشتر مشاجرههای لفظی میان زن و شوهرها از حرفهایی که میان آنها رد و بدل میشود، برمیخیزد؛ حرفهایی که یا نشاندهندهی اختلاف نظر دربارهی عقاید و سلایق آنهاست یا قرار است منجر به یک تصمیم مشترک برای یکی از امور زندگی شود. اما چرا این اختلافات در دوران آشنایی پیش از ازدواج مجال بروز پیدا نمیکنند؟
دلیل اول آن است که تا زمانی که دو نفر زیر یک سقف نروند و زندگی مشترکشان را شروع نکنند، کمتر ممکن است حرفهایی از این دست پیش بیاید و دلیل دیگر آنکه اگر هم پیش بیاید، رودربایستیها و ملاحظات باعث میشود، طرفین حرف خود را فروبخورند.
پس اگر دختر و پسر در دوران آشنایی پیش از ازدواج در چنین مواردی حرفی پیش بکشند و بدون خودسانسوری و واقعبینانه نظر خود را بگویند و نظر طرف مقابل را بشنوند، میتوانند دوران زناشویی بهتری را برای خود متصور باشند.
دقت کنید که هیچیک از محورهای پیشنهادی گفتوگو که در ادامه میخوانید، برای ارزشگذاری رفتار شما یا طرف مقابلتان نیست؛ هدف، تنها روشن شدن تفاوتها است. تفاوتهایی که اغلب یکی از این سه حالت را دارند: مفید و مکمل هم، قابل اغماض و مدیریت، غیرقابل اغماض و مدیریت.
محاسن خانوادهها؛ محور اول
هر یک از طرفین، ابتدا از نظر خود، محاسن خانوادهای را که در آن بزرگ شده است، برشمرده و سپس به طرف مقابل فرصت دهد تا بگوید آیا او هم مواردی را که بهعنوان ارزشها و محاسن خانوادهی همسر آیندهاش شنیده است، «ارزش» و «حُسن» میداند؟
نکته: ممکن است رفتاری که شما همیشه بهعنوان یکی از خوبیهای خانواده و اقوام خود میپنداشتهاید، در نظر همسر آیندهتان، یک رفتار ناپسند یا مشکلساز تلقی شود.
معایب خانوادهها؛ محور دوم
هریک از طرفین، ابتدا باید بر اساس معیارهای عرفی جامعه، معایب خانوادهای را که در آن بزرگ شده است، برشمرده و بگوید که آیا این معایب در زندگی شخصی و مشترک با همسر آیندهاش مشکلساز خواهد بود یا نه؟ (اگر مشکلساز خواهد بود، تا چه اندازه؟)
همچنین صادقانه بگوید که افکار و رفتار خودش نیز تحت تأثیر این خلقیات غلط خانوادگی هست یا نه؟ (اگر تحت تأثیر است، تا چه اندازه؟)
سپس طرف مقابل بدون تعارف و رودربایستی باید بگوید که آیا میتواند با چنین روحیاتی کنار بیاید یا نه؟
زمان بچهدار شدن؛ محور سوم
هریک از طرفین باید نظر خود را دربارهی زمان بچهدار شدن بگوید.
ممکن است شما معتقد باشید بلافاصله پس از ازدواج باید بچهدار شد. این عقیده تنها مختص به کسانی که دیر ازدواج میکنند و نگران فاصلهی سنی خود و فرزندشان هستند نیست، بلکه کسانی هم هستند که معتقدند با زود آمدن بچه، زن و شوهر بیشتر وابستهی هم میشوند و رفتارهای کودکانهی خود را زودتر کنار میگذارند.
در این میان عدهای هم معتقدند همینطور که زندگی سر و سامان میگیرد، بچهی زودآمده هم از آب و گل در میآید و همهی دردسرهای اول زندگی با هم تمام میشود.
اما شاید طرف مقابل شما از آنهایی باشد که معتقدند چند سال اول زندگی را باید در غیاب بچه خوش بود و گشت و گذار کرد یا از آنهایی که عقیده دارند تا رفاه کامل برقرار نشود، نباید بچهدار شد. پس در این موارد به صراحت صحبت کنید.
تعداد بچهها؛ محور چهارم
هریک از طرفین باید نظر خود را دربارهی تعداد بچهها بگوید.
ممکن است شما معتقد به تکفرزندی باشید و معتقد باشید یک ده آباد بهتر از صد شهر خراب است و یا اصلا حوصلهی بیش از یک بچه را نداشته باشید.
شاید هم برعکس؛ عقیده داشته باشید که بچهی یکییک دانه، خل و دیوانه میشود و بچه باید همبازی داشته باشد و یا بیش از یکی باشد تا در سنین بالاتر تنهایی شما را بیشتر پر کند.
حالت دیگر این است که شما معتقد به جوری جنس باشید؛ یعنی بگویید بچهدار شدن را باید حتیالامکان تا وقتی هم که فرزند پسر داشت و هم فرزند دختر ادامه داد.
پس عقیدهی خود را ـ هرچه که هست ـ در این مورد پنهان نکنید.
تربیت بچهها؛ محور پنجم
هریک از طرفین باید نظر خود را دربارهی نحوهی تربیت بچهها بگویند.
ممکن است شما معتقد باشید که هنوز هم روشهای سنتی تربیت و سختگیری به بچه از همان سنین طفولیت، مطمئنترین راه برای حفظ او در مسیر صحیح رشد فکری است.
شاید هم معتقد به روشهای نوین تربیتی باشید و یادگیری روش درست تربیت بچه را مستلزم مطالعهی کتابهای روانشناسی تربیت بدانید.
کسانی هم هستند که میگویند باید کتابهای تربیتی را خواند اما این روشها را با در نظر گرفتن واقعیات و شرایط فرهنگی جامعه بهکار بست.
در هرحال فراموش نکنید که در بحث تربیت، جدال سختگیران و آسانگیران و نیز نبرد سنت و مدرنیزم یکی از زمینههای بروز اختلاف است.
دایرهی همدلی و پایبندی؛ محور ششم
همدلی و پایبندی برای هرکس تعریف خاص خود را دارد.
ممکن است شما نوع برخورد یا نوع پوشش همسرتان در محافل خانوادگی یا عمومی را نشاندهندهی میزان پایبندی او به زندگی مشترکتان بدانید.
یا ممکن است شما به همسرتان اعتماد کامل داشته باشید، اما باز هم بهخاطر ناپسند شمردن رفتارهای برخی اشخاص دیگر ـ اعم از مرد و زن و فامیل و غیرفامیل ـ متوقع همدلی و همکاری او در محدود کردن ارتباطات خود با آنها باشید.
این هم ممکن است که شما نگران گذشتهی نامزدتان باشید.
اما درهرحال دو چیز را از یاد مبرید:
اول اینکه؛ هرگز نمیتوانید متوقع قطع ارتباط همسرتان با والدینش باشید.
دوم اینکه؛ از ماجراهای گذشتهی خود، آنچه را که ممکن است در آینده برای زندگی مشترکتان مشکلساز شود، ناگفته نگذارید و متقابلا به نامزدتان نیز این را یادآور شوید، اما در گذشتهی یکدیگر بیش از این جستوجو نکنید.
خرج کردن؛ محور هفتم
از نظر شما چه هزینههایی خرج لازم و چه هزینههایی خرج زائد هستند؟
ممکن است کاری که شما به حساب صرفهجویی خود میگذارید، همسر آیندهی شما به پای خساست شما بگذارد.
در اطراف خود، چه کسی را ولخرج، چه کسی را خسیس و چه کسی را مدبر میدانید؟ نمونههایی از ولخرجی، خساست و تدبیر آنها را مثال بزنید.
مثلا ممکن است شما هدایا و کادوهای متقابل مناسبتی را باعث افزایش محبت بین اعضای خانواده یا اقوام بدانید و ممکن است آن را نوعی ولخرجی و عرصهای برای بروز چشم و همچشمیها تلقی کنید.
شاید هم نفس عمل را ستایش کنید اما معتقد باشید که باید در هر مورد، فراخور حال عمل کرد.
یا ممکن است صرف ناهار و شام را در بیرون از منزل، یک تفریح خوب یا یک ولخرجی بیمورد به حساب آورید.
نظرتان در مورد خرج کردن برای سرگرمیهایی مثل مسافرت، شهربازی، سینما، تآتر، گالریهای هنری و کنسرتهای موسیقی یا میهمانی دادن چیست؟
پیشرفت مالی؛ محور هشتم
آیا شما فکر میکنید که طی هر یک سال باید پیشرفتهای مهمی در زندگیتان محقق شود یا در عرض کمتر از یک سال؟
آیا شما فقط خودتان را به عنوان مدیر برنامههای کاری و مالی خود قبول دارید یا همسرتان را نیز به عنوان کسی که از مسائل کاری و مالی شما خبر دارد، مشاور و حتی مدیر خوبی برای برنامههایتان میدانید؟
به عنوان مثال؛ آیا شما فکر میکنید فعلا بیش از این نمیتوان برای تغییر شرایط مالی و ارتقای وضعیت شغلی کاری کرد یا معتقدید که دو فکر بهتر از یک فکر جواب میدهد و همفکری با همسرتان در این مورد، میتواند منشاء تحول باشد؟
آیا شما معتقدید که زن نیز باید در این مسیر با شوهر خود همراه شود و بیرون از خانه شغلی داشته باشد؟
نهایت پیشرفت برای شما چیست؟ تصاحب یک خانهی مناسب و یک اتومبیل؟ تصاحب یک خانه مجلل در بالای شهر و یک اتومبیل مدلبالا و یک ویلا در منطقهای خوش آب و هوا؟ یا…؟
اوقات فراغت و امور منزل؛ محور نهم
به نظر شما ایام تعطیل و اوقات فراغت برای چه کاری است؟
امور منزل و کارهای عقبافتاده؟ استراحت؟ تفریح؟ مطالعه؟ اهمیت هرکدام از این موارد برای شما چهقدر است؟ بیشتر اهل کدامیک از این کارها هستید؟
آیا حاضرید وقتی که نیاز به استراحت ندارید، بدون دلخوری از سر رفتن حوصلهتان، فرصت استراحت به همسرتان بدهید؟
به نظر شما همکاری شوهر در انجام امور منزل ـ جمع و جور، رُفت و روب، شست و شو، آشپزی، خرید مایحتاج روزانه، امور بچهها و… ـ تا چه اندازه باید باشد؟ برای روشن شدن این میزان، درصد بگویید.
چه کارهایی برای اوقات فراغت روزانه و چه کارهایی برای ایام تعطیل مناسباند؟
تماشای فیلم را در منزل ترجیح میدهید یا سینما؟
مطالعه را مفید میدانید یا ضروری؟
چهقدر میهمانی رفتن یا میهمانی دادن را دوست دارید؟
دوست دارید چهمقدار از اوقات فراغت خود را دو نفری و چهمقدار از آن را در جمع دوستان و آشنایان بگذرانید؟
چهقدر اهل سفر هستید و چه گونه مسافرتی را دوست دارید؟
آیا قدم زدن در کوچهها و خیابانهای شهر را دوست دارید؟
آیا…؟
صمیمیت و احترام؛ محور دهم
دایرهی پرهیز از توهین و حفظ احترام طرفین در هنگام بروز اختلافات و مشاجرههای لفظی را چهگونه ترسیم میکنید؟
آیا درصورت بروز مشاجره با یک شخص، معمولا آن را محدود به موضوع مورد اختلافتان با او میکنید، یا کل شخصیت و کل رابطهای را که با او دارید، زیر سوال میبرید؟
ابراز علاقه، عشق و محبتِ همسرتان به شما باید چهگونه باشد؟ با حرفهای محبتآمیز؟ با دادن هدیه؟ با کمک در انجام کارهای شخصی شما؟ با ناز و نوازش و رفتارهای زناشویی؟
توقع دارید همسرتان هرکدام از این کارها را با چه فواصل زمانی و در چه اوقاتی برای شما انجام دهد؟
تا چه اندازه آمادگی پیشقدم شدن برای انجام هرکدام از این کارها را دارید و تا چه اندازه متوقع هستید همسرتان در این موارد پیشقدم شود؟
نکاتی بیشتر…
نیاز به ازدواج در روان انسان ها وجود دارد؛ ما نیازمند به زندگی با جنس مخالف هستیم؛ نیازمند آنیم كه تا زمانی كه زنده ایم از تنهایی نجات پیدا كنیم. اما ازدواج اگر در چهارچوب منطقی و درستی نباشد، به جای اینكه آرامش دهنده باشد آرامش را بر هم می زند و یا به جای اینكه با كسی رابطه عمیق و صمیمانه ای پیدا كنیم، ممكن است حتی همیشه هم با او زندگی كنیم، اما كاملا تنها باشیم. بنابراین، باید چهارچوب های اساسی انتخاب همسر را به خوبی بدانیم تا با انتخاب درست به نیازهای بیولوژیك و روانی خود، پاسخ صحیح دهیم.
:: تناسب خانوادگی
به طور كلی، انسان ها در بستر خانوادگی شكل می گیرند. چهارچوب خانواده و آنچه كه به عنوان شكل گیری شخصیت در خانواده وجود دارد، از خانواده ای به خانواده دیگر فرق می كند؛ یعنی هر خانواده بسته به زمینه فرهنگی و تربیتی ای كه دارد در فرد تأثیر متفاوتی می گذارد؛ چرا كه نقش تربیت در شكل گیری شخصیت مهم است. جان واتسون (پدر علم روان شناسی) می گوید: 50 نوزاد به من بدهید و بگویید چه شخصیت هایی لازم دارید؛ دانشمند، پلیس، قاضی، دزد و… چه می خواهید؟! من مطابق سفارش شما 20 سال بعد این افراد را تحویل می دهم. در واقع او می خواهد بگوید كه تربیت، نقش بسیار پررنگ تری از زمینه های دیگر مثل ژنتیك یا زمینه های خاص دیگر دارد.
خانواده نقش مهمی در شكل گیری شخصیت دارد، بنابراین افراد در انتخاب همسر، زمانی در كنار كسب نیازهای روانی (كه به مراتب مهم تر از نیازهای بیولوژیك هستند)، درست پاسخ می گیرند و از اضطراب جدایی یا ترس از تنهایی نجات می یابند كه دو نفر برای انتخاب یک زندگی مشترک بعنوان همسر، از نظر خانوادگی متناسب با هم باشند. چنان كه اشاره كردیم خانواده (بنا به تربیتی كه روی فرزندش دارد) نقش مهمی در شكل گیری شخصیت او ایفا می كند و این مسئله این روزها بسیار نادیده گرفته می شود، چرا كه دختر و پسر، همدیگر را خارج از بسته خانوادگی می بینند؛ ساده ترین شكل آن این است كه در دانشگاه با هم آشنا می شوند، در حالی كه نمی دانند طرف مقابلشان محصول چه خانواده ای است! در شكل دیگر در یك برخورد همدیگر را می بینند در حالی كه هر دو، دوست دوستان شان هستند و شناخت دیگری از یكدیگر ندارند یا به صورت تصادفی، با هم آشنا می شوند.
انسان ها، محصول خانواده شان هستند؛ پس بهتر است در زمان گزینش همسر، او را از داخل بستر خانواده دیده و انتخاب كنند و دقت كنند كه آیا فرد مورد نظر، از نظر خانوادگی با آنها تناسب دارد یا خیر؟ در اینجا، مفهوم خانواده زمینه های تربیتی را باز می كند. مثلا فردی می گوید كه ما از نظر خانوادگی به هم می خوریم. آیا به طور خاص، بستر فرهنگی و شیوه های تربیتی رایج در خانواده را بررسی كرده اند و به این نتیجه رسیده اند؟ گاهی 2 نفر با هم ازدواج می كنند و از نظر فرهنگی و خانوادگی به هم شبیه هستند، اما شیوه های تربیتی آنها متفاوت است! مثلا در خانواده پسر، زن جایگاه و ارزشی ندارد.
فرض كنیم مادر پسر 30 سال است كه زندگی كرده ولی هیچ چیز متعلق به او نیست و فقط وظیفه اش این بوده كه بشوید، بپزد، بزرگ كند. پسری كه نگاهش به زن این گونه شكل گرفته است با دختری ازدواج می كند كه در ساختار خانواده اش مادر، همه كاره بوده و تعیین تكلیف می كرده است؛ در نتیجه در زندگی این دو نفر، پسر آن نگاه را نسبت به همسرش دارد و دختر آن انتظار را. پس این دو، تناسب خانوادگی ندارند هرچند از نظر سطح تحصیلات و وضعیت مالی شبیه و در یك طبقه باشند. این زوج پس از مدتی در بهترین حالت پایشان به جلسات مشاوره كشیده می شود و در بدترین حالت به علت اختلافات شدید از دادگاه ها سردر می آورند.
:: تناسب فرهنگی
ما تناسب فرهنگی داریم، آنها از نظر فرهنگ با ما متفاوت اند؛ راستی فرهنگ یعنی چه؟ فرهنگ یعنی بایدها و نبایدهایی كه تعیین تكلیف می كند. آن، به ما می گوید چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟ چه كاری باید انجام شود و چه كاری نباید صورت گیرد؟ از آنجا كه فرهنگ ها با هم متفاوت هستند، بایدها و نبایدهای آنها نیز فرق می كند. به عنوان مثال، بایدها و نبایدها در فرهنگ آذری ها بسیار متفاوت تر از بایدها و نبایدهای فرهنگ شمالی هاست؛ حتی گاهی نباید یكی، باید دیگری است.
انسان در فرهنگ خود به طور ناخودآگاه احاطه شده است. از صبح كه بیدار می شویم این فرهنگ ماست كه می گوید چطور بیدار شویم و با خانواده چگونه رفتار كنیم، چطور حرف بزنیم و چگونه غذا بخوریم و… هیچ كاری نیست كه به فرهنگ ارتباط نداشته باشد. بنابراین، لازم است كه دختر و پسر از نظر فرهنگ اجتماعی به یكدیگر نزدیك باشند. فاصله های فرهنگی زیاد، زندگی این دو را تحت الشعاع قرار خواهد داد.
حال اگر 2 نفر همه خصوصیات شان (كه ذكر شده و خواهد شد) با هم همخوانی داشته باشد ولی تناسب فرهنگی نداشته باشند چگونه برخورد كنند؟ اینجاست كه باید از فرهنگ یكدیگر آگاه شوند و آن را بپذیرند؛ این مهم است؛ نه اینكه آن را مسخره كرده و بگویند چه بیخود است! اگر این آگاهی و پذیرش باشد، به گونه ای هم فرهنگ می شوند.
:: تناسب شخصیتی
هر انسانی شخصیت ویژه خود را دارد. اگر 2 نفر كه ازدواج می كنند، تفاوت های شخصیتی زیادی داشته باشند در رابطه خود دچار مشكلات زیادی می شوند. فرض كنید فردی از نظر شخصیتی برون گراست و راحت ابراز احساسات و عواطف می كند و بیشتر دوست دارد در جمع باشد؛ این فرد با كسی ازدواج می كند كه انسانی درون گراست و ابراز احساسات برایش سخت است، حضور در جمع برایش خوشایند نیست و ارتباط برقرار كردن با افراد برایش دشوار است. این دو در طولانی مدت دچار مشكل می شوند؛ با هم هستند ولی احساس تنهایی می كنند. جالب اینجاست كه در ابتدا به خاطر خصوصیات متضادی كه دارند، خیلی جذب همدیگر می شوند ولی به تدریج از هم فاصله می گیرند چون با هم تناسب ندارند و نمی توانند نیازهای همدیگر را برآورده كنند.
:: تناسب اعتقادی
اعتقادات و باورها، جنس محكمی دارند و بخاطر هیچکس نمی آیند و بروند. اگر 2 نفر كه با هم ازدواج می كنند، این تناسب را ندارند، بدانند كه اعتقادات تغییری نمی كند مگر بر اساس شناخت. به عنوان مثال، دختری به حجاب اعتقاد ندارد. پسری با او ازدواج می كند و می گوید به خاطر من حجاب بگذار. ممكن است دختر بپذیرد ولی اعتقادی به آن ندارد. حجابی كه به خاطر پسر می آید، روزی كه دختر خاطر پسر را نخواهد و كوچك ترین اختلافی پیش آید، برداشته می شود. وقتی انسان محجبه و نمازخوان می ماند كه اعتقاداتش را پیدا كند، نه اینكه صرفا به خاطر نگاه داشتن حرمت شخص دیگری آنهم بصورت مقطعی باشد. اگر فردی بی اعتقاد است، باید در ابتدا حوزه آشنایی او را پیدا كرد تا او با مطالعه و تحقیق به اعتقاد محكمی برسد، نه اینكه به خاطر دیگری اعتقاد ظاهری پیدا كند.
:: تناسب تحصیلی
این تناسب هم نقش مؤثری دارد. اما چون تحصیلات اكتسابی است (یعنی اگر امروز نیست فردا می تواند باشد)، جزء مسائلی است كه می گوییم اگر همه شرایط را دارند و بالقوه می توانند ادامه تحصیل دهند، در این ازدواج مشكلی پیش نمی آید. اگر دختر فوق لیسانس و پسر لیسانس است، اشكالی ندارد (در حالی كه به غلط جا افتاده كه شوهر باید بالاتر باشد) ولی اصولا بهتر است كه هر دو هم سطح باشند. گاهی2 نفر از مقطع لیسانس با هم آشنا می شوند و ازدواج می كنند. پسر دكترا می گیرد ولی دختر در همان مقطع مانده است. كم كم از هم فاصله می گیرند و فضای فكری آنها بسیار متفاوت می شود.
:: تناسب اقتصادی، اجتماعی
طبقه اقتصادی، اجتماعی یك نوع نگرش به زندگی ایجاد می كند. وقتی 2 نفر از لحاظ طبقه اقتصادی، اجتماعی با هم فاصله زیادی دارند، نگرش به زندگی و رفتارشان با هم متفاوت است. گاهی آدم هایی متعلق به طبقه اقتصادی، اجتماعی بالا نیستند ولی با فعالیت های اقتصادی، اجتماعی به این طبقه می رسند و صاحب خانه، ماشین، ویلا و… می شوند. اما مردم در یك برخورد یا یك نگاه به آنها می گویند تازه به دوران رسیده! و این، نوع رفتار و نگرش آنهاست كه مردم را متوجه این موضوع می كند. طبقه اقتصادی، اجتماعی به انسان ها یك نگرش، رفتار و بینش به زندگی می دهد. بنابراین وقتی 2 نفر از 2 طبقه اقتصادی، اجتماعی متفاوت ازدواج كنند، از نظر نوع نگاه به زندگی خیلی با هم فرق دارند و نگرش آنها به زندگی خیلی متفاوت است؛ به همین دلیل بتدریج دچار مشكلات بسیار می شوند.
:: نقش رضایت والدین
از آنجا كه عدم رضایت والدین تا سال های بسیار طولانی و حتی تا آخر زندگی تأثیر خود را دارد، خوب است كه دو نفری كه می خواهند ازدواج كنند، حتما خانواده هایشان راضی باشند و اگر نیستند باید آنها را متقاعد كرد. باید دلایل مخالفت را دانست چرا كه اغلب تجربه آنها باعث می شود كه دلایل درستی را مطرح كنند و نباید عدم رضایت را سرسری گرفت و باز هم اگر برخلاف همه تلاش ها راضی نشدند، شایسته است تا گرفتن رضایت صبر كنند یا به ازدواج دیگری فكر كنند. چرا كه حقیقت امر این است كه رضایت والدین تا زمانی كه زندگی می كنند تأثیر خودش را دارد. بنابراین ازدواج مهم ترین تصمیم زندگی انسان است. بدیهی است جدی گرفتن این مسئله و دقت در تمام جوانب می تواند زندگی موفقی را رقم بزند. در غیر اینصورت، پشیمانی و پریشانی نتیجه ازدواج عجولانه خواهد بود.