«چشم دل»، يعنى شخص با چشم حقيقتبين و نظرى باطنى به طبيعت و اطرافيان خود نگاه مىكند، نعمتى كه در نهان همه انسانها بوديعت گزارده شده و تنها غفلت و توجه به جنبههاى فلكى و طبيعى آن را كند و ضعيف و كم سو ساخته است و با اعتقاد راسخ و عمل صالح و اقبال به خداوند دوباره فعال و احياء شده و باعث نجات وى خواهد شد در روايات منقول از على(ع) از معرفت و بصيرت به عنوان «نور قلب»، «غايت فضايل»، «اصل هر خير»، «گنج عظيم فناناپذير» ياد شده است.(غررالحكم و درر الكلم، عبدالواحد آمدى (چاپ دفتر تبليغات)، ص 41 - 42 و 52 - 55)
نكته قابل تأمل اين است كه در روايات ما از عقل طورى تعبير و تعريف شده كه با تعريف عرفى بسيارمتفاوت است، در عرف مردم هر كس زيرك و زرنگ در كارهاى مادى و امور دنيوى باشد عاقل شمرده مىشود هر چند در كارهاى اخروى و الهى ضعيف و ناتوان باشد، در حالى كه از نظر قرآن و روايات كسى كه بتواند آخرت خود را تضمين و خود را به خدا نزديك سازد عاقل و زيرك است هر چند در امور دنيايى و مادى ضعيف و ناتوان بوده باشد، «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان؛ عقل آن است كه به واسطه آن خداوند پرستش و بهشت عدن به دست آورده شود».
از نظر امام على(ع) «كم سخنى و گزيده گويى»، «ملازمت با حق»، «استقامت در دين»، «همنشينى با نيكان»، «انجام عمل صالح»، «مدارا با مردم»، «صدق و دوستى»، «ادب ورزيدين»، «عفت ورزيدن»، «عفو و گذشت كردن از مردم»، «تجاهل كردن به خطاهاى مردم»، «غيبت كردن»، «زهد ورزيدن در دنيا»،«موقع سكوت ذكر گفتن»، «اخلاص در عمل داشتن» و «جدال و مراء نكردن»، (همان) نشانههاى عقل و بصيرت شمرده شده است، قرآن مىفرمايد: «ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا ؛ هر كس تقوا پيشه كند خداوند به او فرقان «قدرت تميز بين حق و باطل» عطا مىكند».
اين فرقان كه همان چشم دل و چشم حقيقتبين است مؤمن را از مهلكههاى گوناگون نجات داده و به سوى رستگارى رهنمون مىنمايد. پس معلوم شد كه چشم دل در اثر عادت و انس به طبيعت و عالم ملكى كم سو شده و توان ديدن حقايق را ندارد، تنها راه چاره روشن نمودن آن از طريق اطاعت خداوند (انجام واجبات و ترك محرمات) مىباشد كه آن هم به مرور زمان و به تدريج به دست مىآيد، چنان كه كند شدنش نيز به تدريج و در طول زمان متمادى بوده است، از طرفى حقايق زندگى نيز همان حقايق هستى و خلقت است كه براى كشف آن پيامبران الهى مبعوث شده و عقل ما را به آن راهنمايى و دلالت مىكند، از جمله حقايق زندگى فانى بودن حيات دنيوى و كوتاه بودن مدت آن و دل نبستن بدان است كه هر شخص عاقلى با اندك تامل و دقتى آن را تأييد و تصديق مىنمايد، شخص عاقل اين دنياى كوتاه مدت را بسان مزرعه و كشتزارى مىداند كه بايد محصول مورد نياز را در آن كاشته تا پس از كمال آن را در دنياى ديگر برداشت کند، چنين شخصى در سايه فرقان وبصيرت معنوى آن ديدگاه و برداشت عرفى از زندگى و هدفهاى آن را از ذهن خود دور ساخته و خود را به خاطر افكار و عقايد سست و بى پايه در وادى هلاكت نمىاندازد، چرا كه تمام عمرش را -كه از مدت دقيق آن هم بى اطلاع است- براى رسيدن به آن هدف بلند، باز هم كوتاه مىداند، او از تمام ساعات و اوقات عمرش براى ذخيره ثواب و بالا بردن درجاتش در بهشت تلاش مىكند و اين است معنى زيرك بودن مؤمن: «المؤمن كيّس».
برخي از حكما در اين باره اصطلاح «اطباع تام» را مطرح كرده اند. به اين معنا كه اگر شخصي طبيعت حسي خودش را براساس دستورات شرع به كار بگيرد به طور مثال از چشم خود براي ديدن قرآن، چهره مؤمن، آب روان، سبزه و... به كار بگيرد و از گناه دوري كند. رفته رفته طبيعت حسي او تمام شده و فراحسي را خواهد ديد.