راز آرامش درون خویشنداری است. انرژیهای خود را پراکنده نکن. آنهارا تحت نظر داشته باش و به طرز مفیدی هدایت کن. 2. راز آرامش درون در این است کههرکاری را با حواس جمع و علاقه انجام دهی. 3. راز آرامش درون در زمان حال زندگیکردن است گذشته و آینده را در چرخه ذهنی ابدیت رها کن. 4. راز آرامش درون در آسایشدرون است. آسایش جسمانی ،‌عاطفی ،‌ذهنی و سپس معنوی است. 5. راز آرامش درون در دلنبستن است. این را بدان که در حقیقت هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد. 6. رازآرامش درون در شادی است. افکار شادی آفرین را آگاهانه حفظ کن. 7. راز آرامش درون درآروز نداشتن است. این را بدان که شادی در درون تو جای دارد، نه در اشیاء و شرایطخارج از وجود تو . 8. راز آرامش درون در این است که همه چیز را همانطور که هستبپذیری. آنگاه با امید و آرامش در جهت بهبودی آن قدم برداری. 9. راز آرامش درون دردرک این مطلب است که تو نمی دانی دنیا را تغییر دهی. اما می توانی خودت را تغییردهی. 10. راز آرامش درون در دوستی با افراد مثبت است. از معاشرت با افرادی که طبیعیخالی از صفا و صمیمیت دارند اجتناب کن. 11. راز آرامش درون در ایجاد آرامش در محیطاطراف خویش است. 12. راز آرامش درون در یک زندگی ساده است. ضروریات زندگی را دوبارهبرای خود تعریف کن. 13. راز آرامش درون در یک زندگی سالم است. هر روز ورزش کن، غذایمناسب بخور و نفس عمیق بکش. 14. راز آرامش درون در داشتن وجدانی پاک است. به آرمانهایت پاینده باش. 15. راز آرامش درون در رفتار آزادانه است. رفتاری که بر آمده ازخود واقعی ات باشد، نه افکار دیگران. خوشبختی چیست؟ خوشبخت کیست؟ سوال بسیارمهمیست. همیشه این سوال مطرح بوده، و کتابها و مکتبها در جواب آن آمده. لکن کمتر بهاین جوابها اهمیت داده می شود. غالباً جوابها جنبه نظری دارند و حالت شعار گونهآنها باعث می شود آنها را جدی نگیریم. برخی خوشبختی را در پول، بعضی در قدرت، برخیدر دینداری، بعضی در خوشگذرانی و ... می بینند. من فکر می کنم آنچه انسانها در قالبهای مختلف می خواهند، همه یکیست، و آن آرامش درون است و گاه بی آنکه بدانند چه میخواهند، چیز دیگری را به اشتباه جای آن طلب می کنند. می پندارم آنچه آرامش یا عدمآرامش درون را باعث می شود، خواسته های ماست. اگر تنها ثروت بخواهیم، داشتنش با آنکیفیت مطلوب، آرامش درون ماست. برای هر انسان، دو جهان قابل تصور است. جهان درون کههمان خواستهای اوست، و جهان برون که دنیاست و همان است که همه می دانیم و عمر خودرا غالباً صرف آن می کنیم. می خواهیم با ایجاد تغییرات در جهان برون، آنچه در درونخواسته ایم را تحقق بخشیم. انسان موجودیست ضعیف و او را یارای تغییرات جهان برون،آن گونه که می خواهد نیست. پس خواستن برایش توانستن نیست و هیچگاه آن خوشبختی که میخواست نخواهد بود. اما اگر به یاد آوریم جهان درون را، انسان را موجودی عظیممیابیم. می تواند هر چه می خواهد را بخواهد. او را توانای بسیاریست در خواست آنچهمی خواهد. پس می تواند با خواست های درستش، خوشبخت باشد. تمام آنچه می خواهم بگویم،در این دو بیت آمده: ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیده بیند دل کند یادبسازم خنجری نیشش ز فولاد زنم بر دیده تا دل گردد آزاد ( گمان نمی کنم منظور شاعر،ساخت خنجر برای چشم ظاهر باشد