« من هرگز تو را به خاطر آن کار نمي بخشم. »
« من نمي توانم خودم را ببخشم» .
آيا اين جمله ها براي شما آشنا نيستند؟ وقتي از بخشيدن ديگران امتناع مي کنيم در واقع مي گوييم: « من ترجيح مي دهم به جاي آنکه قدمي در جهت بهبود اوضاع بردارم در گذشته زندگي کنم و ديگران را بخاطر اين اوضاع و احوال سرزنش کنم (يا خودم را)». وقتي خود را نمي بخشيم در واقع ماندن در احساس گناه را بر مي گزينيم و بدين ترتيب خود را در رنج روحي بيشتر قرار مي دهيم.



بخشش ديگران:
وقتي از بخشش ديگران امتناع مي کنيم در واقع اين ما هستيم که رنج مي بريم. در پنجاه درصد موارد فرد گناهکار حتي خبر ندارد که در فکر ما چه مي گذرد.
در حالي که ما خويش را در کانون رنج هاي رواني قرار داده ايم.اگر من از بخشيدن برادر زنم به خاطر دعوت نکردن من به مهماني تولدش خودداري کنم، خود من رنج مي برم. او زخم معده نمي گيرد، بدخواب و افسرده نمي شود، او مزه تلخي در دهانش احساس نمي کند، من مي کنم. هيچ جاي تعجب نيست که به ما نصيحت شده است: « کساني که شما را اذيت کرده اند، عفو کنيد.». زيرا اين تنها راه شاد و سلامت زيستن است.
کينه ورزي يکي از اصلي ترين علل بيماري هاست. بعلاوه، تا وقتي که ديگران را بخاطر ناخشنودي خود مسئول و گناهکار بدانيم از قبول مسئوليت امتناع مي کنيم. با سرزنش کردن ديگران هرگز راه به جايي نمي بريم، فقط وقتي مي توانيم قدمي در جهت بهبود اوضاع برداريم که دست از سرزنش ديگران بکشيم. ملامت کردن ديگران بهانه ايست براي نپرداختن به واقعيت، بهانه اي براي قدم برنداشتن.
اگر فردي بگويد: « من ترا مي بخشم اما نمي توانم کارت را فراموش کنم» در واقع مي گويد: « من تو را تا اندازه اي مي بخشم اما دلم مي خواهد بعضي از دلخوري ها را براي خودم نگه دارم تا بعدها آسانتر بتوانم آنها را به يادت بياورم.» بخشش واقعي فراموش کردن و بيرون ريختن تمامي کدورت هاست.
به اعتقاد من هر کس زندگي را به بهترين گونه اي که مي داند سپري مي کند. در اين راه اشتباهات بسياري مرتکب مي شود گاه بر اساس اطلاعات غلط عمل مي کند و گاه کارهاي احمقانه از او سر مي زند. با اين حال در همه اين موارد او به بهترين نحو ممکن عمل کرده است. هيچکس از لحظه تولد کامل و بي عيب نيست.
والدين ما به بهترين نحوي که مي دانستند به تربيت ما پرداختند. آنها بر اساس اطلاعاتي که داشتند و با شهامت قدم در قلمرو ناشناخته دوران بچه داري گذاشتند. سرزنش کردن مداوم آنها بخاطر عدم انجام صحيح وظايف پدر و مادري کاري عبث و بيهوده است.
بعضي ها هرگز والدين خود را نمي بخشند و زندگي خود را طوري تنظيم مي کنند که به آنها نشان دهند که وظايف خود را بخوبي انجام نداده اند...
در واقع مي خواهند بگويند: اين تقصير شماست که من ورشکسته، تنها و غمگينم. پس حال بنشينيد و رنج کشيدنم را تماشا کنيد.
سرزنش کردن ديگران هيچ ثمري براي ما ندارد و چيزي را تغيير نمي دهد، آب رفته به جوي باز نمي آيد. سرزنش کردن اوضاع جوي چه کمکي مي تواند به ما بکند. سرزنش کردن ديگران هم همينطور است.
وقتي راه بخشش را بر مي گزينيم وقتي تغيير مي کنيم، ديگران هم تغيير مي کنند. وقتي نگرش خود را نسبت به ديگران عوض مي کنيم آنها هم شروع به تغيير رفتار خود مي کنند، گويي در همان لحظه اي که تصميم به تغيير زاويه ديد خود مي گيريم، ديگران هم به انتظارات تغيير يافته ما پاسخ مثبت مي دهند.
بخشش خود:
اگر بخشيدن ديگران مشکل است بخشيدن خود به مراتب دشوارتر است. بسياري از افراد در طول زندگي بخاطر کوتاهي هايي که بخود نسبت مي دهند به تنبيه رواني و جسماني خود مي پردازند. اين مجازاتها به اشکال گوناگون همچون پرخوري، کم خوري، ويران کردن نظامدار همه روابط، و زندگي در فقر و بيماري ظاهر مي شوند. ريشه تمامي اين رنجها در نظام باوري است که مي گويد: اعمال شيطاني بسياري از من سرزده است، من گناهکارم، يا من لياقت سلامتي و خوشحالي را ندارم، علت بيماري بسياري از افراد آن است که آنها خود را لايق تندرستي نمي دانند.
اگر تا کنون احساس گناهکاري مي کرده ايد به عقيده من ديگر کافي است چرا ادامه مي دهيد، با تداوم احساس در سالهاي آينده باز هم مشکلي حل نخواهد شد.
اين احساس را از خود بيرون کنيد ، گرچه بيرون کردن آن هميشه کار آساني نيست.
نگهداشتن يک ذهن سالم مانند نگهداشتن يک جسم سالم احتياج به تلاش فراوان دارد اما به زحمتش مي ارزد.