سيمون كوزنتس اقتصاددان امريكايي و روسي تبار دانشگاه پنسيلوانيا و برنده جايزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۷۱ مي باشد كه اين جايزه را به خاطر ارائه تعبيري با پايه هاي تجربي از رشد اقتصادي برنده شد كه بينشي جديد و عميق تر از زيرساخت هاي جديد اجتماعي و اقتصادي مورد نياز در فرآيند توسعه را فراهم ساخت.


سيمون كوزنتس در خانواده اي يهودي در پينسك (بلاروس كنوني) در ۳۰ آوريل ۱۹۰۱ به دنيا آمد. تحصيلات ابتدايي را در اوكراين تمام كرد و سپس در سال ۱۹۲۲ به ايالات متحد امريكا مهاجرت و تحصيلات عالي خود را تا مقطع دكترا در دانشگاه كلمبيا ادامه داد. كوزنتس از ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۴ به تدريس اقتصاد در دانشگاه پنسيلوانيا پرداخت و سپس دردانشگاه جان هاپكينز مشغول تدريس اقتصاد سياسي شد. از ۱۹۶۰ تا هنگام بازنشستگيش در سال ۱۹۷۱ به تدريس پرداخت. كوزنتس در سن ۸۴ سالگي در ۸جولاي ۱۹۸۵ از دنيا رفت.

شروع به كار كوزنتس در اقتصاد همراه با رواج استفاده از الگوهاي اقتصاد سنجي بود كه بعدها با انقلاب كينز نيز همراه شد. در نخستين اثر وي به مطالعه توليد ناخالص ملي پرداخت. در اين اثر با عنوان «درآمد ملي و مصرف آن» كوزنتس درآمد و مصرف ملي را بين سال هاي ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۸ براي ايالات متحده امريكا بررسي نموده بود.

مطالعات او در مورد چرخه هاي تجاري و اثرات توزيعي رشد اقتصادي منجر به ارائه منحني شد كه هم اكنون آن را به نام وي «منحني كوزنتس» مي شناسيم. بر اين اساس بيان مي شود كه نابرابري توزيع درآمدي با افزايش رشد اقتصادي بيشتر مي شود و پس از رسيدن درآمد سرانه به سطوح متوسط اين نابرابري درآمدي دوباره رو به كاهش مي گذارد. طبق اين نظريه چون در مراحل اوليه توسعه اقتصادي افزايش سرمايه فيزيكي محرك اصلي رخداد رشد اقتصادي است توزيع درآمد به نفع افرادي كه پس انداز و سرمايه گذاري بيشتري در سرمايه فيزيكي نموده و بر سرمايه فيزيكي خود مي افزايند جا به جا مي شود. در حالي كه در اقتصادهاي پيشرفته اين توزيع به نفع كساني كه سرمايه انساني بيشتري دارند جا به جا مي شود. به عبارت ديگر در مراحل اوليه توسعه اقتصادي با كمبود سرمايه فيزيكي مواجه هستيم و افراد با پس انداز بر ميزان سرمايه فيزيكي خود مي افزايند به تدريج با افزايش سرمايه فيزيكي در جامعه و رفع كمبود آن نبود سرمايه انساني در جامعه رخ مي نمايد به ويژه با توجه به اين امر كه در مراحل قبلي نيز به اندازه كافي براي آن سرمايه گذاري نشده است. اين منحني كه به «منحني يو معكوس» نيز معروف است ارتباط نابرابري در توزيع درآمد يا ضريب جيني در محور عمودي با درآمد سرانه در محور افقي را نشان مي دهد.

بر نظريه منحني يو معكوس كوزنتس انتقاداتي وارد شده است و اقتصاددان پس از وي صحت تحقيقات وي را زير سئوال برده اند. به عنوان مثال ذكر شده است كه كوزنتس در داده هاي خود از آمار كشورهاي امريكاي لاتين استفاده نموده است كه از گذشته نابرابري درآمدي بالايي داشته اند. در دهه ۱۹۸۰ ميلادي ديويد لمپرت با افزودن بعد زمان و بعد سياسي به نمودار منحي كوزنتس تاثير جمعيت و سياست با نابرابري درآمدي در طول زمان را نشان داد و مشخص نمود كه با اضافه شدن تاثيرات اين دو بعد جديد بايستي منتظر فروپاشي يا ثبات اقتصادي باشيم. در الگوهاي جديد طرفداران مالتوس نيز براي بررسي و تحليل منحني كوزنتس بيشتر از آن كه به منحني شبيه به يو معكوس دست يابيم به رابطه اي بلند مدت در طول زمان مي رسند.