به خشنودی اهورامزدا
راز آرامگاه پیامبر آریایی
مزارشریف، آرامگاه اشوزرتشت یا علی بن ابیطالب(ع)؟! اگر در داخل مزار بگردید به طور حتم کتیبه ای خواهید یافت که از شاعر ملی و باستانی ایران زمین یعنی حکیم جامی است. او در زمان خود حقیقت را به خوبی می دانسته و چنین سروده است:
«گویند که بیت مصطفی در نجف است
در بلخ بیا ببین چه بیت الشرف است
جامی نه عدن گوی و نه بین الجبلین
خورشید یکی و نورش از هر طرف است»
آری همین شعر است که مردم زمان وی، آن را کتیبه کردند و درآرامگاه نصب نمودند. توجه شما را به این نکته جلب می کنم که هیچ یک از دو تاریخ ولادت و شهادت علی(ع) در نوروز رخ نداده است، در حالی که اسناد تاریخی و نوشته های آریایی نشان می دهد که روز ششم فروردین(خرداد روز) زاد روز پیام آور راستی حضرت اشوزرتشت است. پس آیا این همه آیین های پر شکوه نوروز به ویژه روز ششم فروردین که همراه با جشن و سرور به وسیله ی افغان ها برگزار می شود دارای یک پیام باستانی و اجدادی و یک همبستگی ملی با ما ایرانیان، به ویژه زرتشتیان نیست؟
در تاجیکستان و افغانستان، سال نو، رویدادی است که آن را همه ی مردم، به گونه ای گروهی و بیرون از خانه جشن می گیرند. افغان ها و تاجیکان در هر شهر و آبادی، همه در بامداد نخستین روز سال نو، جایی در میان دشت یا دامنه ی کوهی نزدیک گرد می آیند و با هلهله سال را نو می کنند.
در افغانستان، این جشن در مزار شریف و کابل رنگ و بویی دیگر دارد. بیشتر افغان ها آرزو دارند هنگام نوروز، در مزار شریف باشند، زیرا برخی پیروان اهل سنت، گنبد و بارگاه مزار شریف را آرامگاه علی (ع) می شناسند.
پیروان شیعه بر این باورند که قدمگاه حضرت علی است و زرتشت پژوهان بر این نکته انگشت می گذارند که برابر سندهای تاریخی، آن جا به گمان قوی آرامگاه اشوزرتشت است، زیرا زرتشت در بلخ کشته شد و در همان جا او را به خاک سپردند. علت انتساب این مکان به بزرگان اسلامی را نیز، این نکته می دانند که پس از پیدایش اسلام، ایرانیان خواستند تا مکان های سپندینه شان (مقدسشان) دستخوش دُژَم و دشنام نشود و از این روی، نام های اسلامی بر آن نهادند؛ مانند تخت سلیمان، مسجد ابراهیم، مزار شریف و... .
هر چه هست، افغان ها که بیش از همه ی ما، بزرگان را گرامی می دارند، خواه پیامبران و خواه بزرگان شعر و ادب. همگی را با لقب حضرت یاد می کنند؛ مانند حضرت بودا، حضرت حافظ و حضرت بیدل و ...
درباره این که چرا و از چه زمان این آرامگاه را به امام اول شیعیان نسبت دادند، پژوهشگری خارجی یا داخلی را ندیده ام که کار کرده باشد. ولی در این مورد روایت هایی است که سینه به سینه گشته تا به نسل امروز رسیده است.
روایت این است که هنگامی ابومسلم خراسانی توانست در بغداد خاندان بنی امیه را سرنگون کند. چون بنی امیه خاندان علی را سب می کردند پس از استقرار خلافت ابوالعباس سفاح عباسی به زیارت آرامگاه علی بن ابی طالب(ع) رفت و تصمیم گرفت که پیکر او را برای احترام بیشتر به ایران بیاورند.
روایت می گوید که سپاهیان زیر فرمان ابومسلم بیشتر مرکب از چهار طایفه بودند. که بلخی ها یکی از این چهار طایفه را تشکیل می دادند.
می گویند چون که هر طایفه بر سر اینکه جایگاه خاک سپاری باید در منطقه ایشان باشد با دیگری بحث و جدل می کرد. ابومسلم دستور داد که چهار تابوت مهیا کردند سپس خود به تنهایی پیکر علی(ع) را در تابوت بلخی ها قرار داد و سایر تابوت ها را با اشیای دیگر پر کرد و تابوت ها را مهر و موم کرد و به چهار طایفه سپرد. سپس بلخی ها تابوت اصلی را با مشقت فراوان به بلخ آوردند و برایش در جایگاه کنونی(نه مزار شریف) آرامگاه ساختند و تابوت اصلی را در آن آرامگاه دفن نمودند؟!
این روایت به دلیل های زیادی پایه ی درست تاریخی ندارد. چون نخست اینکه ابومسلم خراسانی شیعه نبوده است تا آرامگاه امام اول شیعیان در نجف مورد علاقه او بوده باشد بلکه او نماینده ای از طرف مهدی از آل عباس بوده است که با امکانات مالی از مدینه به خراسان گسیل شده است تا تازیان مقیم خراسان وتازه مسلمان شدگان خراسانی را در برابر بنی امیه و به سود بنی عباس( نوادگان عباس عموی پیامبر اسلام) بشوراند و خلافت را نه به نوادگان علی بلکه به خاندان عباس برساند.
آن چیزی هم که به روشنی در روایت فراموش شده این است که یک پیرو اهل تسنن که هیچ گونه دلبستگی به لایحه های فکری شیعه ندارد بیاید و خود را به دردسر انداخته و با ارتکاب به گناه بزرگ نبش قبر،جسد امام اول شیعیان را جابجا کند؟!
از آنجایی که در بیشتر جنگ ها، ملت های پیروز علاقه بسیاری به نابودی مکان های مذهبی شکست خوردگان دارند، لطف تازیان شامل حال آتشکده«انوش آذر» در بلخ هم شد. این آتشکده همان جایی است که پیامبر اهورایی ایران در سن 77 سالگی و در حال نیایش در آن به وسیله یک تورانی به نام (تورابراتور) کشته شد.
شاهنامه به خوبی راوی این داستان است:
«سپاهی زتوران بیامد به بلخ
که شد مردم بلخ را روز تلخ
همه بلخ پر غارت و کشتن است
وز ایدر تو را روی برگشتن ست
شهنشاه لهراسب در شهر بلخ
بکشتند و شد روز ما تار و تلخ
وز آن به نوش آذر اندر شدند
رد و هیربد را همه سر زدند
ز خونشان فروزنده آتش بمرد
چنین بدکنش خوار نتوان شمرد»
پس از شهادت پیامبر راستین ایران زمین، یاران او وی را در همان مکان آتشکده«انوش آذر» به خاک سپردند.
دکتر فرهنگ مهر در کتاب فلسفه ی زرتشت می نویسد: «بنا بر سنت زرتشتی اشوزرتشت در بلخ هنگامی که سر گرم پرستش اهورا مزدا بود ، به دست(تورابراتور) کشته شد . بنا بر سنت، زرتشت 77 سال داشت. سال ها پیش در یکی از مسافرت هایم به افغانستان در مزار شریف (که مشهور به مزار علی است) از یک نفر شنیدم که می گفت مزار شریف ، مزار یکی از بزرگان پیش از اسلام بوده است و بعد از تسلط اسلام ، برای جلو گیری از تخریب ، آن را مزار علی خوانده اند ، در حالیکه مسلم است که آرامگاه علی در نجف است.»
دکتر حسین وحیدی در کتاب شهر روشن زرتشت به نقل از پژوهش دکتر صادق کیا می نویسد که : «چندی نگذشت که یاران زرتشت پیکر او را بر گرفتند و به آرامگاه بزرگ بردند، صادق کیا می نویسد(که مزار شریف در افغانستان آرامگاه زرتشت است)»
همچنین در منبع دیگری از قول استاد پور داود آمده است که ایشان نیز همین باور را داشتند.
مسعودی در کتاب مروج الذهب می نویسد که: «برمکیان پیش از اسلام تولیت خانه نوبهار ، آتشکده ی بلخ(انوش آذر) را داشتند.»مسعودی یگانه مورخی است که بر خلاف دیگر تاریخ نگاران تازی نوبهار را آتشکده می گوید.
فضل بن یحیی برمک وقتی کمر به خدمت تازیان می بندد و در جهت رضای خلیفه عرب به تحقیر و توهین آیین و کیش نیایی خویش بر می ایستد، می گوید : «فضل بن یحیی ، علمای بلخ را بر دروازه نوبهار طلب کرده ، و فرموده است که جد من بدین مشهور است که نوبهار که قبله مغان است ، بنا کرده ی اوست ، مرا کاری فرمایید که از آن عار بیرون بیایم.» توضیح آنکه مغان مقوله ی مذهبی مربوط به آیین زرتشتی است.
« هنگامی که عبدالله بن کریز خراسان را فتح کرد ، قیس بن هیثم را حاکم بلخ قرار داد . قیس به بلخ رفت و نوبهار را ویران کرد این کار بدست عطا بن صائب انجام گردید در سال 40 هجری»
به آشیانه چه کردند بادهای جنوب که سوخت پنجره ها و نشان ز شیشه نماند...
در زمان سلطان حسین میرزا (بایقرا) آرامگاه حضرت زرتشت ، به نام روضه علی بازسازی می شود. و این امر در اثر هوشیاری مردی به نام شمس الدین محمد که می خواسته آرمگاه حضرت زرتشت به هر نام و نشان که باشد باید تا زمان فرارسیدن و باز گویی واقعیت ها تعمیر گردد، صورت پذیرفته است.
میرغلام محمد غبار در کتاب افغانستان در مسیر تاریخ می نویسد : «...(مقبره مزارشریف) در ولایت بلخ است که در سال 1480 در عهد سلطان حسین میرزا اعمار گردیده است. مردی به نام شمس الدین محمد که خودش را به شیخ بایزید بسطامی صوفی معروف منتسب می نمود کتابی غیر موثق به سلطان حسین نشان داد و گفت که در عهد سلطان سنجر سلجوقی تالیف گردیده و طبق تذکر این کتاب بایستی مزار امیرالمومنین علی بن ابی طالب در قریه (خواجه خیران) بلخ بوده باشد . چون صحت این روایت از نظر تاریخی مشکوک بود ، سلطان حسین وقتی از هرات به بلخ رفت قریه خواجه را مورد جستجو قرار داد و گنبد و قبری با لوحه ی سنگی دید ، در این لوحه ی سنگی عبارت ذیل را نوشته بودند: «هذا قبر اسداله اخ رسول الله علی ولی الله.» گرچه از نظر تاریخی چنین چیزی درست نیست، با این حال سلطان حسین امر کرد تا بالای عمارت، گنبد و بارگاه موجود را بساختند و بازار و حمامی بنیاد نهادند.»
از دیدگاه نویسنده به یقین این مکان آرامگاه اشوزرتشت است و اگر امکان جستجو در آن محل فراهم شود بی تردید به آثار و یا کتیبه هایی از گشتاسب کیانی که برای آرامگاه پیامبر آریایی ساخته و نصب نموده است دسترسی خواهیم یافت. پیش از این مزار شریف پیرامون شهر بلخ قرار داشته و پس از یورش تازیان آرام آرام به یک شهر بزرگ تبدیل شده است.
بی تردید ایرانیان زرتشتی تا پیش از یورش تازیان می دانستند که آرامگاه زرتشت پیامبر اینجا می باشد ولی پس از آنکه همه ی آثار نوشته شده ی ایرانیان به وسیله ی تازیان سوزانیده شد نسل های بعد از هویت و تاریخ خود بی اطلاع ماندند.
به طوری که تا قبل از مسافرت حسن صباح به مصر و بازدید وی از کتابخانه های اسکندریه و پیش از تکثیر و توزیع شاهنامه فردوسی ایرانیان هیچ گونه آگاهی از هویت خود نداشتند. هم اکنون از این قبیل مکان های ملی در ایران زمین به شمارگان زیادی موجود است(مانند آرامگاه یعقوب لیث در نزدیکی دزفول،آتشکده آذرگشنسب در شیز،آرامگاه کورش بزرگ و...) که با همین آینده نگری و دوراندیشی محفوظ مانده اند.
اطمینان داشته باشید که در پشت لایه های نماکاری شده مزار شریف، ساختمان دیگری با سبک معماری ایران باستان نهفته است که روزی دیدگان آیندگان آن را خواهد دید. فراموش نکنیم، در این محل دسترسی به کتاب اوستای باستانی و البته نوشته های خود پیامبر غیر محتمل نمی باشد. دوستان می توانید بزرگی این رخداد را در اندیشه ی خود بگذرانند که چه دگرگونی بزرگی در تاریخ و فرهنگ ایران زمین و کل بشریت بوجود خواهد آورد. پیمودن این راه همتی سوشیانت گونه می خواهد که در سرشت همه ما ایرانی ها موج می زند.