وی برای سخنرانیاش لباس غواصی آبهای عمیق به تن کردهبود. دالی در میانه سخنرانی به دلیل پوشیدن کلاه سنگین غواصی بر سر در نفس کشیدن دچار مشکل شد و اگر کلاه غواصی به موقع باز نشده بود، ...
"سالوادور دالی" كه نام كامل او، "سالوادور فلیپه خاسینتو دالی" است، نقاش، مجسمه ساز، طراح، نویسنده و سینماگر اسپانیایی است كه به ویژه بخاطر خلق نقاشیها و مجسمه هایی به سبك "سور رئالیسم" (فراواقعگرایی) شهرتی جهانی دارد. او در سال 1904 میلادی در شهر "فیگراس" در ایالت كاتالونیا در نزدیكی مرز اسپانیا و فرانسه متولد شد و پس از 84 سال زندگی درگذشت. تصاویری از او و آثارش را پیش رو دارید.
دالی طراحی ماهر بود که بیشتر به خاطر خلق تصاویری گیرا و خیالی در آثار فراواقعگرایش به شهرت رسید. مهارت وی در نقاشی اغلب به تاثیر نقاشان رنسانس نسبت داده میشود معروفترین اثر سالوادور دالی بهنام تداوم حافظه در سال 1931 خلق شد. وی همچنین در عکاسی، مجسمهسازی و فیلمسازی نیز فعالیت داشت. وی با والت دیسنی تهیهکننده و کارگردان شهیر آمریکایی در ساخت کارتن کوتاه و برنده جایزه اسکار «دستینو» که در سال 2003 و پس از مرگ وی منتشر شد، همکاری داشت. دالی همچنین با آلفرد هیچکاک در ساخت فیلم «طلسم شده» (1945میلادی) همکاری کرد.
دالی که شدیدا فردی خیالپرداز بود، علاقه وافری به انجام کارهایی عجیب برای جلب توجه دیگران داشت. این قبیل کارها اغلب برای کسانی که به هنر وی علاقه داشتند خستهکننده بود و به همان اندازه برای منتقدین وی، آزاردهنده به شمار میرفت. این نوع رفتار غیرعادی دالی گاهگاهی توجه افکار عمومی را بیشتر از آثار هنری وی جلب میکرد و در نتیجه، این رسوایی و بدنامی تعمدی منجر به شناخت گسترده عامه مردم و تقاضا برای خرید آثار وی توسط طیف گستردهای از مردم شد.
دالی خواهری بهنام آنا ماریا داشت که 3 سال از او کوچکتر بود. در سال 1949، او کتابی در مورد زندگی برادرش با نام «دالی از نگاه خواهرش» منتشر کرد. دالی نیز این نقاشی را از خواهرش كشیده است. در فوریه 1921 و زمانی که دالی 16 سال داشت، مادرش به دلیل سرطان سینه از دنیا رفت. او بعدها در مورد مرگ مادرش گفت: «بزرگترین ضربهای بود که من در زندگیم تجربه کردم. من او را میپرستیدم ... نمیتوانستم غم از دست دادن کسی را فراموش کنم که میپنداشتم ایرادات اجتنابناپذیر ضمیرم را محو میکند."
پس از شرکت دالی در مدرسه نقاشی، در سال 1916 و در جریان تعطیلات تابستانی و سفر به کاداکس با خانواده «رامون پیچوت»، وی برای اولین بار با نقاشی مدرن آشنا شد. پیچوت نقاشی محلی بود که مرتبا به پاریس سفر میکرد. یک سال بعد، پدر دالی نمایشگاهی از آثار نقاشی با ذغال پسرش در منزل خانوادگیشان بر پا کرد. سالوادور جوان اولین نمایش عمومی از آثارش را به سال 1919 در سالن تئاتر شهرداری فیگراس برگزار کرد.
در 1922، دالی به اقامتگاهی دانشجویی در مادرید نقل مکان کرد و در آنجا، در «آکادمی سن فرناندو» (مدرسه هنرهای زیبا) شروع به تحصیل کرد. دالی از همان بدو ورودش به عنوان جوانی خوشپوش، لاغر و قد بلند که مو و خط ریشی بلند داشت و کت، جورابی ساق بلند و شلواری که تا زانویش ادامه داشت و به سبک «آئستتهای» قرن نوزدهم میلادی انگلستان میپوشید، توجه همگان را به خود جلب کردهبود. اما بیش از همه نقاشیهایش به دلیل تجربه وی از کوبیسم، بیشترین توجه را نسبت به دیگران دانشآموزان آکادمی به خود جلب میکرد.
دالی در سال 1926 اندکی پیش از امتحانات نهایی به دلیل اظهار نظر در مورد عدم شایستگی مسئولین در امتحان گرفتن از وی، از آکادمی اخراج شد. تسلط و مهارت وی بر هنر نقاشی در اثر واقعگرا و بیعیب «سبد نان» که در 1926 خلق شده، به خوبی نشان داده شدهاست. در همان سال دالی برای اولین بار به پاریس رفت و در آنجا با پابلو پیکاسو نقاش شهیر اسپانیایی که احترام خاصی دالی برای وی قائل بود، ملاقات کرد. پیکاسو پیش از این ملاقات از «خوان میرو» نقاش و مجسمهساز اسپانیایی در مورد سالوادور دالی شنیده بود. در سالهای آتی همزمان با پیشرفت سبک منحصر به فرد دالی در نقاشی، تعدادی از کارهای وی به شدت تحت تاثیر آثاری از پیکاسو و میرو قرار گرفت.
بعضی از گرایشاتی که در سرتاسر عمر دالی ادامه پیدا کرد، در آثار وی در دهه 1920 کاملا مشهود است. دالی حریصانه سبکهای گوناگون هنری را میبلعید و سپس آثارش را از آکادمیکترین سبکهای هنر کلاسیک که نمایانگر آشنایی وی با «رافائل»، «برانزینو» «فرانسیسکو زربرن»، «یوهانس ورمر» و «دیهگو ولاسکز» بودند. تا پیشگامان هنر آوانگارد، گاه در آثاری مجزا و گاه در ترکیبی از آثار بسط میداد. نمایشگاه آثار دالی در بارسلونا توجه بسیاری را به خود جلب کرد و ترکیبی از تحسین و تحیر برای منتقدین هنری به همراه داشت. در همان دوره، دالی سبیلی منحصر به فرد با تاسی از نقاش اسپانیایی قرن هفدهم میلادی «دیهگو ولاسکز» گذاشت.
در سال 1929، دالی با کارگردان و فیلمساز اسپانیایی لوئیس بونوئل در ساخت فیلم کوتاه «سگ اندلسی» همکاری کرد. او بیشتر در نوشتن فیلمنامه به بونوئل کمک کرد اما بعدها مدعی شد که در فیلمبرداری پروژه نیز به شدت درگیر بودهاست، ادعایی که هیچگاه با دلیل و مدرک ثابت نشد. همچنین در همان سال، دالی با همسر آیندهاش «گالا» ملاقات کرد. «النا ایوانوونا دیاکونووا» یک مهاجر روس بود که تقریبا یازده سال از دالی بزرگتر بود و پیش از این، با شاعر سوررئالیست فرانسوی «پل الوارد» ازدواج کردهبود. در این سال، دالی چندین نمایشگاه مهم برگزار کرد و به طور رسمی به گروه سوررئالیستها در محله مون پارناس پاریس پیوست. (اگرچه آثار دالی پیش از این برای تقریبا دو سال شدیدا تحتتاثیر سوررئالیسم بود.) سوررئالیستها روشی که دالی آن را «شیوه انتقادی-توهمی» در دستیابی به ناخودآگاه برای خلاقیت هنری بیشتر مینامید را تشویق کردند.
در 1931، دالی یکی از مشهورترین آثارش بهنام «تداوم حافظه» را خلق کرد. این اثر که ساعتهای نرم یا ساعتهایی در حال ذوب شدن نیز نامیده میشود، تصویری فراواقعگرا از ساعتهای جیبی معرفی میکند. به عنوان تعبیر کلی برای این اثر، نقاش سعی دارد با استفاده از ساعتهای نرم فرضیهای که زمان را صلب و قطعی میانگارد را کم ارزش جلوه دهد و این مفهوم توسط دیگر تصاویر در این کار تقویت میشود، مانند کاربرد دورنمای وسیع و مورچهها و مگسی که ساعتها را میبلعند.
در سال 1936 میلادی، دالی در «نمایشگاه بینالمللی فراواقعگرایی لندن» شرکت کرد. وی برای سخنرانیاش که «ارواح پارانویید قابل اعتماد» نام داشت، لباس غواصی آبهای عمیق به تن کردهبود. او در حالی پا به این مراسم گذاشت که چوب بیلیارد در دست داشت و یک جفت سگ از نژاد وولفهوند روسی همراهیش میکردند. دالی در میانه سخنرانی به دلیل پوشیدن کلاه سنگین غواصی بر سر در نفس کشیدن دچار مشکل شد و اگر کلاه غواصی به موقع باز نشدهبود، احتمالا خفه میشد. او بعدها در مورد این سخنرانی گفتهبود: فقط خواستم «شیرجه عمیق» رفتنم را در ذهن انسان نشان دهم.
در نیویورك، دالی و گالا در یک مهمانی بالماسکه در شیکاگو شرکت کردند در حالی که لباس پسربچه لیندبرگ و بچهدزد را بر تن کردهبودند. «ماجرای بچهدزدی لیندبرگ» در سال 1932 و حوادث مرتبط با آن تا اعدام متهم در سال 1936 میلادی، همواره در صدر خبرهای آن روزها بود و بهوسیله میلیونها نفر دنبال میشد. انتقادات در جراید از این عمل دالی و همسرش به حدی بود که وی مجبور به عذرخواهی شد و هنگامی که به پاریس بازگشت، سوررئالیستها او را به دلیل عذرخواهی از یک عمل سوررئال مورد بازخواست قرار دادند. آندره برتون شاعر و نویسنده سوررئالیست فرانسوی، دالی را متهم به جانبداری از «پدیده هیتلر» با کاربرد کلماتی نظیر «جدید» و «نامعمول» کرد. اتهامی که نقاش خیلی سریع آن را رد کرد و در پاسخ چنین گفت: «من نه در واقعیت و نه در خیال هیتلری هستم."
در سال 1940 میلادی و با گسترش آتش جنگ جهانی دوم در اروپا، دالی و گالا به آمریکا رفته و به مدت 8 سال در آنجا زندگی کردند. دالی در سال 1949 تصمیم گرفت تا بقیه عمر خود را در کاتالونیای محبوبش زندگی کند. این تصمیم او در انتخاب اسپانیا به عنوان محل زندگی در زمانی که تحت سلطه فرانکو دیکتاتور اسپانیا بود، نکوهشهای گستردهای در میان منتقدین هنری ایجاد کرد. دالی در سالهای پایانی زندگی حرفهای اش، خود را محدود به نقاشی نکرد و بسیاری از کارها و اعمال رسانه ای جدید و غیرمنتظره را تجربه کرد.
در 1980 وضعیت سلامت دالی به وخامت گرائید. همسر سالخوردهاش گالا به او شربتی خطرناک از داروهایی بدون نسخه میخوراند که به سیستم عصبی دالی آسیب رساند که نهایتا پایانی غیرمنتظره بر تواناییهای هنریش بود. دالی که تا سن 76 سالگی در سلامتی کامل بود، این اتفاق کاملا شکستهاش کرد و دست راستش مانند بیماری پارکینسون به رعشه دچار شد. در سال 1982، خوان کارلوس اول پادشاه اسپانیا با دالی دیدار و به وی لقب مارکز را اعطا کرد. دالی نیز تابلوی «سر اروپا» (که آخرین تابلو در دوران حیاتش بود) را بخشید. گالا در 10 ژوئن 1982 میلادی از دنیا رفت. دالی نیز در 23 ژانویه سال 1989، به علت عارضه قلبی در سن 84 سالگی در فیگراس درگذشت تا پرونده یكی از معروفترین هنرمندان تاریخ معاصر جهان بسته شود.