بالا
 تعرفه تبلیغات




 دانلود نمونه سوالات نیمسال دوم 93-94 پیام نور

 دانلود نمونه سوالات آزمونهای مختلف فراگیر پیام نور

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 4 از مجموع 4

موضوع: داستان دنباله دار...(لطفا ادامه داستان رو بنویسید)

  1. #1
    R@ha 69 آواتار ها
    • 1,085

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر
    راه های ارتباطی

    Icon7 داستان دنباله دار...(لطفا ادامه داستان رو بنویسید)

    سلام دوستان عزیز.
    میخوام یه داستانی رو شروع کنیم و هرکس به هر نحوی که دوست داره ادامه داستان رو بنویسه.(غمگین،طنز،عاشقانه" ا سانسور"،اجتماعی،فرهنگی و ... و ... و)
    فقط:
    1-داستان رو تموم نکنید
    2-از نوشته کسی ایراد نگیرید
    3-با عرض پوزش....مسخره بازی در نیارین لطفا"(یا ننویسین...یا درست بنویسین)
    4-شخصیت اعضای باشگاه رو وارد داستان نکنید.
    5-اگر شخصیت جدید وارد میشه اول دربارش توضیح بدین که طرف کیه.
    .
    .
    .
    یه نفر شروع کنه تا منم ادامشو بگممن یادم نیومد چی بنویسم
    دوستان واقعی جواهراتی هستندگرانبها که به دست آوردنشان سخت است و نگه داشتنشان سخت تر.
    لطفا" در حفظ و نگه داری من کوشا باشید

  2. #2
    m-inanloo آواتار ها
    • 6

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    Oct 2010
    محل تحصیل
    بویین زهرا
    شغل , تخصص
    آزاد
    رشته تحصیلی
    مهندسی نرم افزار
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    یکی بود یکی نبود
    تو این مملکت بزرگ تو یکی از شهرهای کوچیک که تازه صاحب دانشگاه شده بود ( از نوع پیام نور )
    مظفر که پسر یه چوپان که البته از چوپانهای معروف اون منطقه بود قبول شده بود واسه رشته فیزیک
    خودتون تصور کنید که این بنده خدا که تا چند وقته پیش با گوسفندها می خوابید و بزرگ می شد و تنها زن و دختری که بدون چادر دیده بود و مادر و خواهرش بودن
    حالا اومده دانشگاه
    ذوق و شوق ترم اول به کنار تصور کنید این آقا مظفر قصه ما وقتی همکلاسیهاشو برای بار اول دید ( البته منظورم دختر خانومای ترگل و ورگل دانشگاهه ) چه حالی داشت
    .
    .
    .
    .
    ادامه در روزهای بعد

  3. #3
    R@ha 69 آواتار ها
    • 1,085

    عنوان کاربری
    مدیر بازنشسته باشگاه
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    مهندسی کامپیوتر
    راه های ارتباطی

    Icon10 .....

    نقل قول نوشته اصلی توسط m-inanloo نمایش پست ها
    یکی بود یکی نبود
    تو این مملکت بزرگ تو یکی از شهرهای کوچیک که تازه صاحب دانشگاه شده بود ( از نوع پیام نور )
    مظفر که پسر یه چوپان که البته از چوپانهای معروف اون منطقه بود قبول شده بود واسه رشته فیزیک
    خودتون تصور کنید که این بنده خدا که تا چند وقته پیش با گوسفندها می خوابید و بزرگ می شد و تنها زن و دختری که بدون چادر دیده بود و مادر و خواهرش بودن
    حالا اومده دانشگاه
    ذوق و شوق ترم اول به کنار تصور کنید این آقا مظفر قصه ما وقتی همکلاسیهاشو برای بار اول دید ( البته منظورم دختر خانومای ترگل و ورگل دانشگاهه ) چه حالی داشت
    .
    .
    .
    .
    ادامه در روزهای بعد
    من ادامه شو میگم.
    روز اول حیرون و سرگردون داشت دنبال کلاسش میگشت....از یه آقایی پرسید:ببخشید کلاس زبان عمومی کجاست؟
    پسره هم که دستش افتاد مظفر ما اهل شهر نیست گفت یکم سرکارش بذاره....
    گفت: برو طبقه بالا اتاق آخر....
    چشتون روز بد نبینه.....
    .
    .
    .
    حالا یکی بقیشو بگه...
    دوستان واقعی جواهراتی هستندگرانبها که به دست آوردنشان سخت است و نگه داشتنشان سخت تر.
    لطفا" در حفظ و نگه داری من کوشا باشید

  4. #4
    KIAN~~~~ آواتار ها
    • 536

    عنوان کاربری
    کاربر باشگاه
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل تحصیل
    کرج
    شغل , تخصص
    دانشجو
    رشته تحصیلی
    مهندسی ماشینهای کشاورزی و مکانیزاسیون
    راه های ارتباطی

    پیش فرض

    ادامش:
    رفت دید حموم دخترای دانشگاست.اول غش کرد ولی به هوش اومد و گفت کاریش نمیشه کرد دیگه کلاسه.
    بعد با خودش گفت کلاسشون سقف نداره که اینطوری شدید بارون میاد! عجب بخاریه ها! رفت تو.دخترا که دیدنش جیغ کشیدن! پسره هم جیغ کشید.و...
    (البته دانشگاه های ایران که حموم نداره)

برچسب برای این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
  • شما نمی توانید به پست ها پاسخ دهید
  • شما نمی توانید فایل پیوست ضمیمه کنید
  • شما نمی توانید پست های خود را ویرایش کنید
  •