در طول تاریخ جنگ، نزاع و تفرقه مایه اصلی بدبختی و عقبماندگی جوامع انسانی بوده است. داشتن یک جامعه نسبتاً مرفه و ثروتمند بدون وجود حداقل همکاری میان اعضاء آن امکانپذیر نیست. زندگی در وضعیتی آشوبزده که در آن افراد در مبارزه و مناقشه با یکدیگر هستند، به قول توماس هابز، چیزی نیست جز یک زندگی ”منزوی“، فقیرانه، زشت، خشن و کوتاه“.
دانشمندان علوم اجتماعی مدتها کوشیدهاند که علل بنیادین نزاع و همکاری را بفهمند. ظهور نظریه بازیها در اواسط قرن بیستم منجر به پیدایش دیدگاههائی جدید شد و پژوهشگران را قادر ساخت که این موضوع را با دقت ریاضی تحلیل کنند. نظریه بازیها با چاپ کتاب جان وان نیومان و اسکار مورگنسترن در ۱۹۴۴ با عنوان نظریه بازیها و رفتار اقتصادی بینان گرفت. برندگان جایز نوبل ۱۹۹۴ در اقتصاد، جان هارشانئی، جان نَش و راینهارد سِلِتن، مفاهیم راهحلی و دیدگاههائی ارائه کردند که فایده و قدرت پیشبینیکننده نظریه بازهای مبتنی بر عدم همکاری را به طرز چشمگیری افزایش دادند، مهمترین مفهوم، تعادل نَش (ناش) است.
هارشانئی نشان داد که این مفهوم را میتوان به بازیهای اطلاعات ناقص تعمیم داد، بازیهائی که در آن بازیگران از اولویتهای یکدیگر اطلاع ندارند. سِلتِن نشان داد که این مفهوم را میتوان برای بازیهای پویا و بازیهائی که در آنها بازیگران مرتکب اشتباههائی با احتمالات اندک میشوند باز تعریف کرد. اگر نظریه بازیها برای حل مسائل مهم جامعه بهکار نرفته بود، دستاورد فکری بزرگ این پژوهشگران بازتابی اندک داشت.
●توماس سیشیلنگ
(Thomas C. Schelling)
شهروند آمریکا، در ۱۹۲۱ در اوکلند کالیفرنیا متولد شد. دارای درجه دکترا در اقتصاد از دانشگاه هاروارد، ۱۹۵۱ استاد ممتاز (بازنشسته) دانشکده اقتصاد و مدرسه سیاستگذاری عمومی، در دانشگاه مریلند، و استاد اقتصادی سیاسی دانشگاه هاروارد.
●رابرت جی. اومان
(Robert J. Aumann)
شهروند اسرائیلی - آمریکائی. در ۱۹۳۰ در فرانکفورت، آلمان متولد شد. دارای درجه دکترا در ریاضیات از ام ای تی، ایالات متحده آمریکا، ۱۹۵۵، استاد مرکز عقلانیت، دانشگاه عبری در بیتالمقدس.
کار توماس شلینگ و رابرت اومان در بسط بیشتر نظریه بازیها مبتنی بر عدم همکاری بسیار مهم است. پژوهش آنها در این زمینه به حل مسائل مهم در علوم اجتماعی کمک کرده و آن را به فراتر از مرزهای اقتصاد برده است.
در تعامل انسانی، یک فرد بهندرت میتواند تعیین کند که چه اتفاقی خواهد افتاد؛ هر فردی فقط میتواند تا حدودی بر نتیجه تأثیرگذار باشد. مثلاً، اگر در یک رابطهٔ دو نفره یک طرف حق گزینش بین دو عمل و طرف مقابل بین سه عمل را داشته باشد، مجموعاً ۶=۳٭۲ نتیجه احتمالی وجود خواهند داشت. معمولاً دو طرف ارزیابیهای متفاوتی از این نتایج خواهند داشت و بر مبنای گزینهای که فکر میکنند طرف دیگر انتخاب خواهد کرد عمل خواهند کرد. بسیاری از تعاملات دربرگیرندهٔ چندین مرحله در طول زمان هستند و مرتبط بودن آنها با اطلاعات نامتقارن امری غیرمعمول نیست، مثلاً یک طرف اطلاعاتی دارد که طرف دیگر ندارد. تحلیل تعامل راهبردی، از هر نوعی، اساس نظریه بازیها است. با واژهٔ ”بازی“ به خودی خود انواع بازیها در زندگی روزمره به ذهن خطور میکند. ولی همانگونه که این برندگان نوبل ۲۰۰۵ نشان دادهاند، مهمترین کاربرد نظریه بازیها را باید در موضوعهای بسیار مهم نظیر سیاستهای امنیتی و خلع سلاح، شکلگیری قیمت در بازارها و نیز مذاکرات اقتصادی و سیاسی پیدا کنیم.
در میانهٔ دههٔ ۱۹۵۰، توماس شلینگ کاربرد روشهای نظریه بازیها را در یکی از حیاتیترین مسائل آن دوران یعنی امنیت جهانی و مسابقه تسلیحاتی آغاز کرد. او دید که با ترسیم دیاگرامی که گزینههای در دسترس کشور دشمن (یا مخالف) و کشور خودی را نشان دهد و سپس با مطالعه نظاممند نتیجهها در موارد متفاوت، میتوان به پیشرفتهای چشمگیری نائل شد. بهعلاوه چنین فرآیندی بهعنوان یک یادآوری یا تذکری در این خصوص است که طرف دیگر در یک نزاع با مشکلات مشابهی در تصمیمگیری مواجه است.
شلینگ بهخصوص در مورد راههائی که از طریق آنها عوامل مختلف میتوانند بر قدرت مذاکرهٔ طرفین تأثیر بگذارند، نظیر گزینههای ابتدائی در دسترس طرفین و توانائی آنها در تأثیرگذاری بر گزینههای خودشان و گزینههای یکدیگر در وطل این فرآیند، بررسی کرده است، و میگوید که چرا محدود کردن یا تحلیل بردن گزینههای خود - به معنای واقعی کلمه سوزاندن پلهای خود - میتواند سودمند باشد. بهعلاوه او علاقهمند به فرآیند ایجاد فضای اعتمادسازی است، و معتقد است که از این طریق میتوان همکاری درازمدتی را در طول زمان بهوجود آورد و یک طرف با دادن امتیازهائی در کوتاهمدت به طرف دیگر میتواند دستاوردهائی در بلندمدت داشته باشد. نتایج پژوهشهای شلینگ در کتابش با عنوان راهبرد نزاع در ۱۹۶۰ چاپ گردید. این کتاب به یک کتاب کلاسیک در این زمینه مبدل شده و بر متفکران مسائل راهبردی تأثیر فراوانی گذاشته است. در واقع شلینگ دیدگاه خودش را در مورد نظریه بازیها بهعنوان چارچوبی واحد برای علوم اجتماعی در این کتاب بیان کرده است، او با برتافتن توجهاش از بازیهای با حاصل جمع صفر (zero - sum games) نظیر شطرنج، که در آن بازیگران منافع کاملاً مخالف با یکدیگر دارند، بر این حقیقت تأکید میگذارد که تقریباً تمام مسائل مبتنی بر تصمیم بیش از یک نفر، شامل آمیزهای از منافع متضاد و مشترک هستند، و تأثیر متقابل بین دو موضوع را میتوان عملاً بهوسیلهٔ نظریه بازیهای مبتنی بر عدم همکاری تحلیل کرد. نَش در دو مقاله در ۱۹۵۰ و ۱۹۵۱ ثابت کرده بود که در تمام بازیها، با راهبردهای خالص متناهی، تعادلهائی (نَش) وجود دارند. شلینگ برای گروههای جالبی از بازیها به این تعادلها رسید و ارزیابی کرد که آیا این بازیها و تعادلهایشان در مورد تعامل واقعی اقتصادی و سیاسی آموزنده هستند یا نه. او این کار را در مقابل پیشزمینه نخستین مسابقه تسلیحات هستهای جهان انجام داد و به شدت به فهم ما در مورد پیامدهای این مسابقه کمک کرد.
شلینگ در مقالهای که ابتدا در ۱۹۵۶ منتشر شد و سپس در فصل دوم کتاب راهبرد نزاع، بسط یافت به تحلیل رفتار در وضعیتهای چانهزنی (مذاکره) دو جانبه پرداخته است. از نظر او چانهزنی دارای معنائی وسیعتر از مثلاً مذاکره بین دو کشور یا بین یک فروشنده و یک خریدار است. به عقیده او وقتی دو کامیون با محمولهٔ دینامیت در جادهای در مقابل هم قرار میگیرند که فقط به پهنای یک کامیون است نیز ”چانهزنی“ (مذاکره) وجود دارد.
در چانهزنی همیشه منافعی متضاد وجود دارند و در آن هر طرف معمولاً در پی بهدست آوردن موافقتی است که تا حد ممکن به نفع خودش باشد. به هر حال، رسیدن به هر موافقتی برای هر دو طرف بهتر از عدم دسترسی به هیچ موافقتی است، مثلاً در مورد آن دو کامیون حامل دینامیت نرسیدن به توافق برابر با نیستی هر دو آنها است. بهعلاوه هر بازیگر برای رسیدن به توافق باید تلاش خود را برای بهدست آوردن به اصطلاح ”سهم بیشتر از کیک“ تعدیل کند. وقتیکه شلینگ مقالهاش را مینوشت، نوشتههای اقتصاددانان دربارهٔ چانهزنی (مذاکره) با پرسش سؤالاتی نظیر: نتیجه (یا برآمد) منصفانه چیست؟، رویکردی مبتنی بر همکاری یا رویکردی هنجاری اتخاذ کرده بودند. در این میان نَش استثنا بود، او چانهزنی با رویکردی مبتنی بر همکاری و رویکردی مبتنی بر عدم همکاری، هر دو، را مطرح کرد. در حالیکه رویکردهای نش، از طریق دوری گزیدن از بسیاری تاکتیکهای واقعگرایانه چانهزنی، تحلیلهای ریاضی دقیقی را امکانپذیر میسازد، شلینگ تاکتیکهای چانهزنی را که یک بازیگر میتواند برای متمایل کردن نتیجه به نفع خودش بهکار برد بررسی و بهخصوص تأکید میکند که تحلیل بردن گزینههای خود بهمنظور گرفتن امتیازهائی از حریف ممکن است سودمند باشد. برای یک فرمانده سوزاندن پلها پشت سر سربازانش بهعنوان تعهدی معتبر در برابر دشمن مبنی بر عدم عقبنشینی میتواند کار عاقلانهای باشد. به همین ترتیب، صاحبان یک شرکت ممکن است مدیری را با اختیارات محدود برای مذاکره نصب کنند، و یک سیاستمدار میتواند از دادن وعدههائی در ملاءعام که عدم انجام آنها مشکلآفرین خواهد بود محبوبیت کسب کند. اگر تعهد غیرقابل تغییر باشد یا عدم انجام آن فقط با هزینهای گزاف عملی باشد، این تاکتیکها کارگر میافتند، ولی تعهداتی که تغییر دادنشان ارزان است امتیازهای بزرگی بهدست نخواهد آورد. معهذا، اگر هر دو طرف تعهدات غیرقابل تغییر و ناسازگاری را بهعهده بگیرند، ممکن است توافقهای مضری ایجاد شوند.با یک مثال ساده این موضوع بهتر قابل درک خواهد شد. فرض کنید دو کشور بر سر حاکمیت قطعهای خاک با هم اختلاف داشته باشند. هر یک از آنها میتواند گزینه بسیج نظامی یا گزینه عدم بسیج نظامی را انتخاب کند. اگر هر دو کشور دست به بسیج نظامی بزنند، احتمال بروز جنگ زیاد و احتمال رسیدن به توافقی صلحآمیز دربارهٔ تقسیم آن قطعه خاک بین خودشان اندک است. فرض کنیم که اگر هر دو کشور بسیج کنند، نتیجه نهائی مورد انتظار برای هر یک از آنها صفر خواهد بود. ولی اگر هر دو از بسیج کردن خودداری کنند، احتمال رسیدن به توافقی مسالمتآمیز دربارهٔ تقسیم آن قطع خاک زیاد و احتمال درگیری جنگ اندک است. در این مورد، هر یک یک نتیجه مورد انتظار مثبت (b) بهدست میآورد. ولی، اگر فقط یک کشور بسیج کند، میتواند کنترل کامل آن قطعه خاک را بدون جنگ بهدست بگیرد، و کشور دیگر نمیتواند عقبنشینی نظامی را به کشور اشغالگر تحمل کند. در این حالت نتیجه (پاداش) کشور اشغالگر (a) و کشور با زنده (c) خواهد بود: a>b>c>۰ بنابراین جنگ بدترین نتیجه نهائی خواهد بود. (در بعضی مواقع جنگ کمتر از تحقیر، ناشی از عدم بسیج در مقابل کشور دیگر، زیانبار است. در چنین وضعیتهائی، a>b>۰>c، و این بازی به بازی معضل زندانی تبدیل میشود که نتیجه نهائی بسیج متقابل خواهد بود). این بازی ساده بسیج را میتوان با یک ماتریس نتیجه نهائی (پاداش) نشان داد، که در آن یک بازیگر (کشور) در سطر (افقی) و دیگری در ستون (عمودی) قرار دارد.
این بازی در گروه بازیهای موسوم به ”مرغ“ قرار میگیرد که گاهی بازی ”باز - کبوتر“ نیز نامیده میشود. این بازیها دارای سه تعادل نش هستند: دو تعادل خالص و یک تعادل مختلط، تعادلهای خالص دقیقاً دربرگیرندهٔ بسیج یک کشور هستند، یعنی اگر یک کشور پیشبینی میکند که دیگری بسیج خواهد کرد، آنگاه خودداری از بسیج مطلوب است. تعادل مختلط دربرگیرندهٔ بسیج اتفاقی توسط هر یک از کشورها و بنابراین احتمال مثبت بروز جنگ است.
تعادلهای خالص در وضعیتهائی که دو کشور روشی برای هماهنگی برای هر یک از تعادلها دارند پذیرفتنی هستند.
برای مثال، نگرانی اندک از بازی که حتی نامتقارنی جزئی در نتایج نهائی ایجاد میکند، میتواند برای هر دو بازیگر کافی باشد تا پیشبینی بسیج از طرف بازیگری را بکنند که بیشترین دستاورد را از این کار خواهد داشت، بنابراین، این مسئله، تعادل را ”مهم“ و ”اصلی“ میسازد. به عقیدهٔ شلینگ، انسانها احتمالاً قادر به این هماهنگی در بسیاری از وضعیتهای عینی هستند: ”انسان بدون داشتن شواهد تجربی، نمیتواند استنتاج کند که از یک حرکت ماهرانه در یک بازی با جمع غیرصفر (non - zero sum game) چه استنباطی خواهد داشت همانگونه که او نمیتواند با استنتاج کاملاً نظری، ثابت کند که طنز خاصی باید حتماً خندهدار باشد“ (Schelling ۱۹۶۰:۱۶۴). در عوض گزینش تعادل ”حوزهای است که در آنجا روانشناسی تجربی میتواند به نظریه بازیها کمک کند“ (Ibid:۱۱۵).
برخی از پژوهشگران مفاهیمی را که شلینگ در کتاب خود مطرح کرده بسط دادهاند و راینهارد سِلِتن به دیدگاههای او درباره تهدیدهای معتبر و محدودیتهای گزینههای فرد شکل مشخصی بخشیده است. دیدگاه شلینگ در مورد پیششرطهای همکاری موجب مطالعه گستردهای دربارهٔ منشأ و تحول همکاری در طول زمان بین طرفهائی که ابتداً به یکدیگر اعتماد نداشتهاند شده است.
به علاوه شلینگ به توانائی افراد برای هماهنگی رفتارشان در وضعیتهائی بدون وجود تضاد شدید منافع، ولی در جائیکه هماهنگی ناموفق موجب هزینههای بالا برای همهٔ طرفها میشود،
علاقهمند است. او در پژوهشهای خود، از جمله آزمایشهائی که در کلاس درس همراه با دانشجویانش انجام داد، دریافت که میتوان غالب اوقات بیش از پیشبینی نظریهها به راهحلهای هماهنگکننده، به زغم او نکات اصلی، رسید. توانائی برای هماهنگی ظاهراً با معیار مشترک طرفین بازی مرتبط است. قراردادها و هنجارهای اجتماعی بخشهای تفکیکناپذیر از این زمینه مشترک هستند. آثار شلینگ در این حوزه الهامبخش دیوید لوئیس فیلسوف آمریکائی بود که این ایده را مطرح کرد که زبان بهعنوان وسیلهای برای هماهنگی پدیده آمده است.
موضوعی که در پژوهش شلینگ تکرار میشود این است که: وقتیکه در عرصه اجتماعی طرحهای فردی و الگوهای رفتاری رویاروی میشوند چه روی میدهد؟ عنوان یکی از پرخوانندهترین کتابهای او، انگیزههای خرد و رفتارهای کلان (۱۹۷۸) بازگو کننده کل این موضوع است. این کتاب به پدیدههای روزمره مختلف نظیر استفادهٔ بازیکنان هاکی روییخ از کلاه ایمنی، انتخاب صندلی در یک سالن توسط مخاطبان، و تبعیض نژادی و جنسیتی میپردازد.
جداسازی (زنان از مردان، سیاهان از سفیدان و ...) معمولاً با سرکوب و اختناق مرتبط است. از نظر تاریخی این جمعبندی درست بوده است، ولی جداسازی، عامل باثباتی در جوامع پیشرفته نیز هست. در جوامعی که تلاشهای چشمگیری برای مقابله با آن انجام داده میشود. شلینگ یک مدل ساده ارائه کرد که در آن او فرض میکند که تمام افراد اهل مدارا و تساهل هستند به این معنا که آنها با طیب خاطر در نزدیکی مردمی با فرهنگ، مذهب و رنگ پوستی متفاوت زندگی میکنند، ولی آنها میخواهند حداقل چند همسایه داشته باشند که در خصوصیات با آنها مشترک باشند. در غیر این صورت، آنها به محلهای نقل مکان میکنند که در آنجا بتوانند مردمی بیشتر شبیه خودشان را پیدا کنند. شلینگ نشان میدهد که حتی الویتهای نسبتاً ضعیف در مورد وجود افرادی شبیه به خود در یک محله میتواند به الگوهای زندگی بسیار قوی تبدیل شوند. بهعبارت دیگر، هیچ الویت افراطی از سوی افراد لازم نیست تا موجب پیدایش یک مسئله اجتماعی شود.
اما، در برابر شلینگ که ایدهها و مفاهیم بدیهی را با یاری گرفتن از حداقل روشهای ریاضی ارائه کرده است. رابرت اومان از ابزارهای تحلیل ریاضی برای بسط مفاهیم و فرضیهها استفاده و برای آنها فرمولهای موجز تهیه کرده و نتیجهگیریهای دقیق داده است. او پژوهش خود را به خلاقیت هنری تشبیه کرده است که ”از طریق یک میانجی [زبان] دشوار یا متمرد [منظور ریاضیات است] بیان میشود“.
اومان در علاقه شلینگ به تعامل که در آن طرفین بازی در دورهای طولانی با هم روابط متقابل دارند به اصطلاح بازیهای مکرر، سهیم است. او نشان میدهد که همکاری مسالمتآمیز اغلب یک راهحل (جوال) تعادلی در یک بازی تکراری است، حتی بین طرفهائی با تضاد شدید منافع در کوتاهمدت، اومان و پژوهشگران دیگری نتایج او را در جهات مختلفی بسط و تعمیم دادهاند، برای مثال درباره قابلیت اعتماد به ”تهدید مجازات“، در صورت منحرف شدن از همکاری همچنین اومان، در آثاری مشترک با مایکل ماسکلر، نظریه بازیهای مکرر با اطلاعات نامتقارن (یا کلیتر، اطلاعات نافص) را ارئه کرده است، یعنی وضعیتهائی که در آنها یک طرف درباره جنبههای خاصی از بازی مکرر بیشتر از طرف دیگر میداند، برای مثال دربارهٔ هزینههای واقعی یک رقیب، یا توان نظامی کشور دیگری.
اکنون نظریه بازیها کانون چارچوب مشترکی برای تحلیل همکاری درازمدت در علوم اجتماعی است. کاربرد این نظریه از شرکتهای رقیبی که اتلاف میکنند تا سطح قیمتهای بالا را حفظ کنند، و مزرعهدارانی که در مراتع و نظامهای آبیاری با هم شریک میشوند، تا کشورهائی که وارد قراردادهای محیطزیستی میشوند یا درگیر اختلافات سرزمینی هستند، گسترش یافته است.
کار بنیادین دیگر اومان مربوط به بنیانهای شناختاری نظریه بازیها است، یعنی پیامدهای آگاهی طرفها از جنبههای مختلف بازی، از جمله ”اطلاع از آگاهی یکدیگر“ است. در نخستین روزهای نظریه بازیها، اغلب تحلیل را، با فرض اینکه طرفین همه چیز را دربارهٔ تمام جنبههای بازی میدانند، مثل فیزیک که در آن اصطکاک یا مقاومت هوا اغلب نادیده گرفته میشوند، ساده میگردند. آگاهی فرد از اینکه طرف دیگر معقول و منطقی است میتواند بر رفتار خود فرد تأثیر بگذارد، همانطور که آگاهی از آگاهی فرد دیگری از عقلانیت خود فرد بر رفتار خود فرد اثر خواهد گذاشت. شکل دادن به مفهوم آگاهی مشترک توسط اومان، تحلیل نظاممند رابطه بین آگاهی طرفین و نتیجه بازی را امکانپذیر ساخت.
بهعلاوه، اومان یک مفهوم تعادلی جدید یعنی تعادل همبسته، را ارائه کرد که از تعادل نش ضعیفتر است. تعادل همبسته میتواند توضیح دهد که چرا برای طرفین مذاکرهکننده میتواند سودمند باشد که به یک میانجی بیطرف اجازه دهند که بهطور مشترک یا جداگانه با طرفین صحبت کند، و در مواردی به آنها اطلاعات متفاوتی بدهد. اومان همچنین کمکهای ارزشمندی به دیگر حوزههای اقتصاد کرده است، از جمله مقالهٔ مشترک او با فرانک اَنسکم درباره نظریه تصمیمگیری (Anscombe and Aumann ۱۹۶۳). نوشتههای او درباره یک مدل زنجیرهای رقابت کامل (Aumann ۱۹۶۴,۱۹۶۶)، اثر مشترک او با مردهای کورتس و آبراهام نیمان دربارهٔ کاربردهای نظریه بازیها در اقتصاد سیاسی (Aumann and Kurz ۱۹۷۷;Aumannn,Kurz and Neyman ۱۹۸۳,۱۹۸۷).
مطالعات توماس شلینگ و رابر اومان ویژگیهای متمایز خود را دارند ولی در یک ویژگی مشترک هستند، یعنی در علاقه به مطالعه جنبههائی که نظریههای تثبیت شده آنها را نادیده گرفتهاند، و در ایجاد مفاهیم و ابزارهای تحلیلی جدید که از طریق آنها دامنه تحلیل گسترش یافته است. یکی از پیامدهای این تلاشها این است که مفهوم عقلانیت اکنون تفسیر و تعبیر وسیعتری دارد، یعنی رفتار که بهعنوان مقولهای غیرمنطقی طبقهبندی میشد امروز قابل فهم و عقلانی است. آثار آنها به نحو قابل ملاحظهای به از میان بردن شکاف بین اقتصاد و سایر علوم رفتاری و اجتماعی کمک کرده است. محمود عبداللهزاده
فصلنامه اقتصاد سیاسی