بهرام مردي است كه 2 هفته پيش به اتهام قتل در شعبه 71 دادگاه كيفري استان تهران محاكمه شد.او قتل را انكار نمي‌كند و آن را مي‌پذيرد اما مي‌گويد واقعيت چيز ديگري است كه تا به حال در مورد آن سخن

نگفته بود و حالا مي‌خواهد بگويد.گفتگويي با بهرام انجام داديم و انگيزه او را براي قتل پرسيديم:
با مقتول آشنايي داشتي؟
نه او را نمي‌شناختم. اولين بار او را در خانه‌ام ديدم كه بعد هم قتل اتفاق افتاد.
براي چه در خانه تو بود؟
او با همسرم رابطه داشت و به همين دليل هم آمده بود.او با تندي و بدون اين‌كه خجالت بكشد به من گفت كه با همسرم رابطه دارد.
چطور متوجه شدي كه مرد جوان در خانه توست؟
خواهرم با من تماس گرفت.اوايل كه صحبت از رابطه همسرم با مردي مي‌كرد، فكر مي‌كردم دروغ مي‌گويد اما آن روز به من گفت كه آن مرد در خانه است و من مي‌توانم ببينمش. من هم رفتم و....
آن‌طور كه در پرونده آمده بار اول او را نكشتي و بار دوم دست به قتل زدي، چرا؟
بله بار اول وقتي وارد خانه شدم و ديدم كه همسرم با آن مرد در خانه است، آنقدر عصباني شدم كه تصميم گرفتم هر دوي آنها را بكشم اما بعد پشيمان شدم، دست همسرم را گرفتم و كشان‌كشان به خانه پدرش بردم و به آنها گفتم چه اتفاقي افتاده است. من قصدي براي قتل نداشتم، اين كار را كردم كه خانواده همسرم بدانند چه اتفاقي افتاده است. مرد جوان را هم در خانه‌ام زنداني كرده بودم. در راه برگشت از خانه پدر همسرم، با پليس تماس گرفتم و گفتم كه دزدي به خانه‌ام زده است و حالا هم در خانه زنداني‌اش كرده‌ام.
پليس چه زماني رسيد؟
قبل از اين‌كه پليس بيايد، من با مرد جوان درگير شدم و او را كشتم.بعد هم جسد را از خانه به جايي ديگر منتقل كردم.
بين شما چه اتفاقي افتاد كه تصميم به قتل گرفتي؟
وقتي به خانه برگشتم مرد جوان از پنجره فرار كرده بود.او روبه روي خانه من ايستاد و بعد در حالي كه در چشمانم نگاه مي‌كرد، گفت كه مي‌خواهد با همسرم ازدواج كند. هيچ‌كس نمي‌داند شنيدن اين حرف براي يك مرد چقدر سخت است.
مگر مي‌شود شخصي به اين صراحت چنين حرفي بزند؟
همان‌قدر كه شما تعجب كرديد، من هم تعجب كردم. او در چشمانم نگاه مي‌كرد و مي‌گفت كه با همسرم رابطه دارد و آنها با هم قرار گذاشته‌اند كه ازدواج كنند. من خيلي تعجب كرده بودم. نمي‌دانستم بايد چه بگويم. يك‌دفعه ديدم كليد خانه‌ام در دست مرد جوان است و ديگر از خود بيخود شدم.
او كليد خانه تو را از كجا به دست آورده بود؟
دسته كليد متعلق به همسرم بود. همان موقع فهميدم كه مرد جوان كليد داشته و هر وقت كه مي‌خواست به خانه‌ام مي‌آمد. اين موضوع آنقدر ناراحتم كرد كه تصميم به قتل گرفتم.
چطور مقتول را كشتي؟
او را به داخل خانه كشاندم. با هم درگير شديم و بعد من با چوب ضربه‌اي به سرش زدم و سپس خفه‌اش كردم. آنقدر اين اتفاق سريع رخ داد كه متوجه نشدم او كي مرد.
جسد مقتول در حالي كه سوزانده شده بود، كشف شده است.توضيح بده چطور او را سوزاندي؟
جسد را در صندوق عقب ماشين گذاشتم و به جاده‌اي در حاشيه تهران بردم و در آنجا مقتول را به آتش كشيدم.
چند روز بعد دستگير شدي؟
به يك ماه نكشيد كه من دستگير شدم.خيلي شرايط بدي داشتم و خيلي مي‌ترسيدم.
در اين مدت دچار عذاب وجدان شده‌اي؟
از كرده خودم پشيمان شدم اما نبايد تقصير مقتول را در اين قتل ناديده گرفت. او مرا تحريك كرد و حرف‌هايي زد كه فهميدم با همسرم رابطه غيراخلاقي داشته است.
اما تو اين مسائل را در زمان بازجويي نگفته بودي، حالا چه شده است كه در دادگاه چنين حرفي را مي‌زني؟
من قبلا هم گفته بودم كه مقتول با همسرم رابطه داشت، فقط ماجراي رابطه او با همسرم را تا اين حد بازنكرده بودم. در دادگاه تصميم گرفتم به‌طور كامل آن را بگويم.
چه شد كه چنين تصميمي گرفتي؟
‌در اين مدت كه زندان بودم خيلي در اين‌باره فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه هر‌طور شده ‌اولياي دم بايد واقعيت را بدانند و آگاه باشند كه فرزند آنها هم مقصر بوده است. او وارد زندگي من شده بود و مي‌خواست كه هر طور شده همسرم را از من بگيرد،‌ اما من نمي‌خواستم او را از دست بدهم. من از او فرزند داشتم و زندگي خوبي با هم داشتيم.
از اولياي دم مي‌خواهم به احساسم در آن زمان توجه كنند و خودشان را جاي من بگذارند و بعد تصميم بگيرند. من آن موقع حال درستي نداشتم. براي قتل هم نرفته بودم
اگر مي‌خواستم فرزند آنها را بكشم همان بار اول اين كار را مي‌كردم اما مقتول در برابر من ايستاد و گفت كه مي‌خواهد همسرم را از دستم در آورد و اين براي من دردآور و غيرقابل تحمل بود
چرا همسرت به تو خيانت كرد؟
من براي او شوهر خوبي بودم، هر چه مي‌خواست مي‌خريدم و هر كاري مي‌خواست مي‌كردم.نمي‌دانم چرا با من اين كار را كرد.من دوستش داشتم. يك‌بار از او پرسيدم كه چه شد از من دل بريدي، او جواب داد كه از من دل نبريده است و گول مقتول را خورده است. همسرم مرا دوست داشت.
اگر تو را دوست داشت كه سراغ شخص ديگري نمي‌رفت؟
نمي‌دانم چه بگويم او نبايد با من اين كار را مي‌كرد. زندگي‌ام نابود شد.
همسرت هم بازداشت شده است؟
بله او هم بعد از من بازداشت شد.من واقعيت را نگفتم تا بازداشت نشود اما او خودش نزد پليس رفت و همه چيز را گفت.
چرا نمي‌خواستي همسرت بازداشت شود؟
با اين‌كه به من خيانت كرده بود اما دوستش داشتم و دلم نمي‌خواست او دستگير شود،اما همسرم خودش به پليس گفت كه با مقتول رابطه داشته است و به همين خاطر هم بازداشت شد.
گفتي خواهرت تو را از ماجراي رابطه همسرت با مقتول با خبر كرده است.پيش از اين نيز در اين باره چيزي به تو گفته بود؟
خواهرم چندين بار در اين باره با من صحبت كرده بود اما من حرف‌هايش را باور نمي‌كردم و تصورم اين بود كه او به همسرم حسادت مي‌كند، چون من همسرم را خيلي دوست داشتم و خانواده‌ام اين موضوع را مي‌دانستند.البته به همسرم حسادت هم مي‌كردند اما حرف‌هاي آنها باعث نمي‌شد كه من از او دست بكشم. متاسفانه در اين مورد حق با خواهرم بود و من بايد حرف‌هايش را جدي مي‌گرفتم.
همسرت براي تو نگفت كه چطور با مقتول آشنا شده است؟
آنها در خيابان همديگر را ديده بودند. اين طور كه همسرم مي‌گفت ابتدا از سر كنجكاوي با او رابطه برقرار كرده و بعد كم‌كم به او عادت كرده است.
مي‌داني اولياي دم براي تو تقاضاي قصاص كرده‌اند؟
بله مي‌دانم و اين را هم مي‌دانم كه به احتمال زياد حكم من قصاص خواهد بود.
فكر مي‌كني بتواني رضايت بگيري؟
نمي‌دانم، آنها از مرگ فرزندشان خيلي ناراحت هستند و از اين‌كه بخواهم آنها از گناه من بگذرند، كار ساده‌اي نيست.
البته فكر مي‌كنم بعد از اين ماجرا متوجه شده باشند كه فرزند آنها نيز در اين قتل مقصر بوده است.او وارد زندگي من شده بود و در حالي‌كه به چشمانم نگاه مي‌كرد،‌ ‌گفت كه بايد از همسرم جدا شوم. مي‌گفت آنها با هم قرار ازدواج گذاشته‌اند.
تو قتل را براي مقابله با اين موضوع انتخاب كردي، فكر مي‌كني اين بهترين راه بود؟
نه، مي‌دانم كه كار درستي نكردم.‌كاري كه ‌كردم بهترين راه نبود، بايد خودم را كنترل مي‌كردم تا پليس بيايد و مرد جوان را به پليس تحويل دهم و خواستار مجازات او شوم. من نبايد كاري مي‌كردم كه حالا خودم در جايگاه متهم قرار بگيرم. متاسفانه اين اتفاق افتاد. حالا به جاي اين‌كه اين مرد محاكمه شود من در جايگاه متهم حاضر شده‌ام و محاكمه مي‌شوم. كمي تحمل مي‌توانست جاي ما را عوض كند.
اگر بتواني رضايت بگيري و دوباره به زندگي بازگردي، باز هم با همسرت زندگي خواهي كرد؟
من او را دوست دارم، اما با كاري كه كرده ديگر نمي‌توانم با او زندگي كنم. هميشه به او شك دارم. همسرم براي من ديگر آن زن هميشگي نيست. من ازاو جدا خواهم شد، فقط اميدوارم او هم تاوان كاري را كه كرده است پس دهد. من ‌در اين پرونده يك قرباني هستم.
حرفي با اولياي دم داري؟
از آنها مي‌خواهم به احساسم در آن زمان توجه كنند و خودشان را جاي من بگذارند و بعد تصميم بگيرند. من آن موقع حال درستي نداشتم. براي قتل هم نرفته بودم، اگر مي‌خواستم فرزند آنها را بكشم همان بار اول اين كار را مي‌كردم، اما مقتول در برابر من ايستاد و گفت كه مي‌خواهد همسرم را از دستم در آورد و اين براي من درد آور و غيرقابل تحمل بود.